ابراهیم بن موسی الکاظم: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
جز (جایگزینی متن - 'هارون الرشید' به 'هارون الرشید') |
||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
اما در عرصه [[سیاسی]] و [[اجتماعی]]، آوردهاند که وی از همراهان [[ابوالسرایا]] بود. بر اساس گزارشی، او در [[سال ۲۰۰ق]]، وقتی از [[غلبه]] ابوالسرایا بر [[کوفه]] و [[شورش]] [[مردم]] علیه [[حسن بن سهل]] خبر یافت، برای [[تصرف]] [[یمن]] که از پیش از سوی همو برای آنجا [[انتخاب]] شده بود<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۵۵؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۴۳- ۲۴۴.</ref>، خود را آماده کرد و با خاندانش به طرف آن دیار رفت. [[والی]] یمن در این [[زمان]]، از جانب [[مأمون]]، [[اسحاق بن موسی بن عیسی بن موسی]] بود، اما وقتی از آمدن [[ابراهیم]] و [[اهل]] بیتش به نزدیکی [[صنعا]] باخبر شد، با [[سپاه]] فراوان خود از [[یمن]] بیرون رفت و [[شهر]] را به ابراهیم واگذاشت، چون [[دوست]] نداشت با او [[کارزار]] کند<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۲۴؛ المنتظم، ج۱۰، ص۸۳؛ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۱۳، ص۷۸.</ref>. ابراهیم داخل [[سرزمین]] یمن شد و [[جمعیت]] زیادی را کشت و [[اسیر]] کرد و [[اموال]] بسیاری را به [[غنیمت]] گرفت و به همین سبب به ابراهیم جزار (قصاب) نامیده شد<ref>تجارب الأمم، ج۴، ص۱۱۸- ۱۱۹؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۴۳- ۲۴۴؛ ج۴، ص۲۱۲.</ref>. | اما در عرصه [[سیاسی]] و [[اجتماعی]]، آوردهاند که وی از همراهان [[ابوالسرایا]] بود. بر اساس گزارشی، او در [[سال ۲۰۰ق]]، وقتی از [[غلبه]] ابوالسرایا بر [[کوفه]] و [[شورش]] [[مردم]] علیه [[حسن بن سهل]] خبر یافت، برای [[تصرف]] [[یمن]] که از پیش از سوی همو برای آنجا [[انتخاب]] شده بود<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۵۵؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۴۳- ۲۴۴.</ref>، خود را آماده کرد و با خاندانش به طرف آن دیار رفت. [[والی]] یمن در این [[زمان]]، از جانب [[مأمون]]، [[اسحاق بن موسی بن عیسی بن موسی]] بود، اما وقتی از آمدن [[ابراهیم]] و [[اهل]] بیتش به نزدیکی [[صنعا]] باخبر شد، با [[سپاه]] فراوان خود از [[یمن]] بیرون رفت و [[شهر]] را به ابراهیم واگذاشت، چون [[دوست]] نداشت با او [[کارزار]] کند<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۲۴؛ المنتظم، ج۱۰، ص۸۳؛ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۱۳، ص۷۸.</ref>. ابراهیم داخل [[سرزمین]] یمن شد و [[جمعیت]] زیادی را کشت و [[اسیر]] کرد و [[اموال]] بسیاری را به [[غنیمت]] گرفت و به همین سبب به ابراهیم جزار (قصاب) نامیده شد<ref>تجارب الأمم، ج۴، ص۱۱۸- ۱۱۹؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۴۳- ۲۴۴؛ ج۴، ص۲۱۲.</ref>. | ||
در همین سال، [[ابو اسحاق معتصم عباسی]]، فرزند [[هارون]] | در همین سال، [[ابو اسحاق معتصم عباسی]]، فرزند [[هارون الرشید]]، سالار [[حج]] شد. وی با جمعیت بزرگی از [[سرداران]]، از جمله حمدویه [[فرزند علی]] ماهانی که [[حسن بن سهل]] وی را عامل یمن کرده بود، وارد [[مکه]] شد. جلودی با سپاه و سرداران خویش آنجا بود. ابراهیم بن موسی که در یمن قدرتی به هم زده بود، یکی از [[فرزندان]] [[عقیل بن ابی طالب]] را به عنوان حج به مکه فرستاد و [[دستور]] داد تا [[مراسم حج]] را با همراهانش به جا آورد. وقتی عقیلی به بستان [[ابن عامر]] رسید، باخبر شد که [[ابواسحاق بن هارون الرشید]]، سالار حج شده است و سرداران و [[سپاهیان]] زیادی با او هستند که کسی تاب [[مقاومت]] با او نخواهد داشت. پس در بستان ابنعامر ماند. وقتی کاروانی از حجگزاران و بازرگانان از آنجا میگذشت که [[پوشش]] و بوی خوش [[کعبه]] را همراه داشت، به آنان [[حمله]] برد و اموال بازرگانان و پوشش و بوی خوش کعبه را گرفت. حج گزاران و بازرگانان برهنه و [[جامه]] باخته، دو یا سه [[روز]] قبل از ترویه وارد مکه شدند. وقتی خبر به ابواسحاق رسید، به [[مشورت]] با سرداران پرداخت و در نهایت جلودی با صد نفر برای گوشمالی عقیلی و یارانش بیرون رفت و صبحگاهان در بستان ابن عامر بر آنان تاخت و آنان را محاصره کرد و بیشترشان را [[اسیر]] گرفت و عدهای پیاده گریختند. [[پوشش]] [[کعبه]]، بوی خوش و [[اموال]] بازرگانان و [[حج]] گزاران را باز پس گرفت، جز مقداری از چیزهایی را که افراد [[روز]] پیش با آن فرار کرده بودند. سپس [[اسیران]] را ده تازیانه زد و پس از [[تحقیر]]، آزادشان کرد که به سوی [[یمن]] باز گردند. اینان به [[سختی]] [[راه]] را پشت سر گذاشتند و بیشترشان از [[گرسنگی]] و برهنگی تلف شدند<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۲۴- ۱۲۵؛ الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۳۱۴.</ref>. | ||
وقتی [[ابوالسرایا]] در مقابله با [[سپاهیان]] [[مأمون]]، [[شکست]] خورد و به [[قادسیه]] رفت<ref>المنتظم، ج۱۰، ص۸۳.</ref>، [[حمدویه بن علی بن عیسی]] به سوی من رفت و در [[نبرد]] با [[ابراهیم]]، بر یمن [[غلبه]] یافت و جمعیتی را فراهم کرد و با [[خلع]] [[خلیفه]]، از [[اطاعت]] او بیرون رفت. ابراهیم بن [[موسی]] به ناچار به سوی [[مکه]] رفت. در این [[زمان]]، مأمون، [[رجاء بن ابی ضحاک]] را به [[مدینه]] فرستاد تا [[امام رضا]]{{ع}} را به [[مرو]] ببرد تا [[ولایتعهدی]] خویش را به ایشان واگذارد. پس از آن مأمون با نظر [[عفو]] به ابراهیم نگریست و عیسی جلودی را با [[لباس]] سبز و [[بیعت]] امام رضا{{ع}} به مکه فرستاد و ابراهیم را به سوی بیعت فراخواند. وقتی ابراهیم سر [[همراهی]] یافت، مأمون [[ولایت]] یمن را برای او نوشت و از او خواست تا برای [[مبارزه]] با حمدویه به یمن برود و از جلودی نیز خواست تا وی را در غلبه بر یمن [[یاری]] دهد. ابراهیم از این پس به عنوان [[والی]] [[دستگاه خلافت]] وارد عمل شد. او در یمن با یکی از [[فرزندان]] حمدو یه مقابل شد و [[یاران]] زیادی از وی را کشت و او را فراری داد، سپس وارد [[صنعا]] شد. حمدویه خود به نبرد با ابراهیم برخاست و مبارزه شدیدی کرد و افراد بسیاری از یاران ابراهیم را کشت و او چارهای جز بازگشت به مکه نیافت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۴۹.</ref>. بدین گونه [[ابراهیم]] دوباره در [[شهر]] [[مکه]] مقیم شد. | وقتی [[ابوالسرایا]] در مقابله با [[سپاهیان]] [[مأمون]]، [[شکست]] خورد و به [[قادسیه]] رفت<ref>المنتظم، ج۱۰، ص۸۳.</ref>، [[حمدویه بن علی بن عیسی]] به سوی من رفت و در [[نبرد]] با [[ابراهیم]]، بر یمن [[غلبه]] یافت و جمعیتی را فراهم کرد و با [[خلع]] [[خلیفه]]، از [[اطاعت]] او بیرون رفت. ابراهیم بن [[موسی]] به ناچار به سوی [[مکه]] رفت. در این [[زمان]]، مأمون، [[رجاء بن ابی ضحاک]] را به [[مدینه]] فرستاد تا [[امام رضا]]{{ع}} را به [[مرو]] ببرد تا [[ولایتعهدی]] خویش را به ایشان واگذارد. پس از آن مأمون با نظر [[عفو]] به ابراهیم نگریست و عیسی جلودی را با [[لباس]] سبز و [[بیعت]] امام رضا{{ع}} به مکه فرستاد و ابراهیم را به سوی بیعت فراخواند. وقتی ابراهیم سر [[همراهی]] یافت، مأمون [[ولایت]] یمن را برای او نوشت و از او خواست تا برای [[مبارزه]] با حمدویه به یمن برود و از جلودی نیز خواست تا وی را در غلبه بر یمن [[یاری]] دهد. ابراهیم از این پس به عنوان [[والی]] [[دستگاه خلافت]] وارد عمل شد. او در یمن با یکی از [[فرزندان]] حمدو یه مقابل شد و [[یاران]] زیادی از وی را کشت و او را فراری داد، سپس وارد [[صنعا]] شد. حمدویه خود به نبرد با ابراهیم برخاست و مبارزه شدیدی کرد و افراد بسیاری از یاران ابراهیم را کشت و او چارهای جز بازگشت به مکه نیافت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۴۹.</ref>. بدین گونه [[ابراهیم]] دوباره در [[شهر]] [[مکه]] مقیم شد. |
نسخهٔ ۲۱ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۴۰
مقدمه
برادر امام رضا(ع). ابراهیم یکی از فرزندان امام کاظم(ع) و از نقشآفرینان عرصه سیاست بود، ولی اطلاعات چندانی درباره وی وجود ندارد. درباره شخصیت رجالی وی نخستین بار شیخ مفید در الارشاد سخن گفته[۱] و سپس بعدیها بدون اظهار نظری آن را تکرار کردهاند و حتی اشتباه تاریخی آن را یاد آور نشدهاند[۲]. مفید آورده است: ابراهیم بن موسی مردی سخی، شجاع و کریم بود که در ایام مأمون از سوی محمد بن محمد بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب[۳] که با ابوالسرایا در کوفه بیعت کرده بود، فرمانروای یمن شد. ابراهیم در آن زمان به سوی یمن رفت و آنجا را فتح کرد، تا اینکه کار ابوالسرایا خاتمه یافت. سپس برای ابراهیم از مأمون عباسی امان گرفته شد. او سپس تصریح میکند که هر یک از فرزندان حضرت موسی بن جعفر(ع) دارای فضل و منقبتی هستند که شهرت دارد، البته علی الرضا(ع) در این جهت بر همگان پیشی دارد. مجلسی نیز به نقل این قول بسنده میکند[۴]، چنان که دیگران چنین کرده بودند[۵].
آنچه بدواً مایه تأمل تاریخی است، کیستی ابراهیم است. در اینکه ابراهیم، از فرزندان حضرت کاظم(ع) و به حکم آنکه آن امام به کنیه ابوابراهیم نیز معرفی شده[۶]، فرزند اول پسر یا از اولین فرزندان پسر آن حضرت است، تردیدی نمیتوان روا داشت، هر چند تاریخ ولادتش روشن نیست. اما پرسش اساسی آن است که آیا امام کاظم(ع) یک فرزند به این نام داشته است یا دو فرزند خود را به نام ابراهیم خوانده است. به نظر میرسد نخستین کسی که به تعدد ابراهیم بن موسی(ع) روی کرده، ابونصر بخاری است. وی ضمن یاد کرد تعداد فرزندان امام کاظم(ع)، هجده پسر و بیست دختر، از ابراهیم بن موسی اکبر یاد میکند و مینویسد: وی بازماندهای نداشته، یعنی نسلی از خود بر جای ننهاده است، هر چند در یمن و جاهای دیگر، عدهای به او منسوباند. سپس مینویسد: این ابراهیم، یکی از ائمه زیدیه بود که در ایام مأمون عباسی (خلافت ۱۹۸-۲۱۸ق) در یمن خروج کرد. او در ادامه از ابراهیم اصغر، ملقب به مرتضی، سخن به میان میآورد که دارای نسلی بسیار و ماندگار و بوده است[۷]. سپس مینویسد: وی فرزندانی به نامهای محمد، احمد، جعفر و موسی از همسری کنیز و اسماعیل و علی از زنی آزاد داشته، اما نسل او فقط از موسی و جعفر باقی مانده و هر کس جز این ادعا کند مدعی کاذب است[۸]. اما علی بن محمد علوی در ذیل نام ابراهیم اصغر، ملقب به مرتضی، مینویسد: که او فرزند ام ولدی از نوبیه به نام تحیه [صحیح نجیه] است که در ایام ابوالسرایا در یمن ظهور کرد[۹].
ابنعنبه مستند به داده بخاری، البته با ذکر شصت فرزند برای امام کاظم(ع)، ۳۷ دختر و ۲۳ پسر، درباره فرزندان آن حضرت وارد بحث میشود. وی ابتدا از ابراهیم اکبر که مادرش امولد نوبیه به نام نجیه بود، مطالب اندکی ذکر میکند و او را بدون نسل میخواند. آنگاه به نقل از ابونصر درباره ابراهیم اصغر مینویسد که او نسلی باقی مانده دارد که همگی از دو فرزندش موسی و جعفر میباشند، ولی در ادامه از ابوالحسن عمری و ابوعبدالله بن طباطبایی خلاف آن را ذکر میکند که از احمد و اسماعیل و دیگران نیز نسل ابراهیم تداوم یافته است[۱۰]. البته ریاست عامه شیعه در دورههای بعدی عموماً به موسی بن ابراهیم مرتضی منتهی میشود[۱۱]. این ادعا بعدها نیز دنبال شد، اما این پرسش که به واقع ابراهیم کیست همچنان دغدغهساز بوده است.
بحرالعلوم بر اساس اطلاعات آمده در نوشتههای پیشین، به طرح این مطلب میپردازد که علی الظاهر تعدد ابراهیم پذیرفتنیتر است[۱۲]، چنان که ابنعنبه که از علمای انساب و اعلم از دیگران به این مقوله است، به آن تصریح کرده است[۱۳]. سپس مینویسد: در کلام دیگران چیزی که بر اتحاد دو ابراهیم تأکید کند وجود ندارد. بنابر این، تصریح پیشگفته بدون معارض میماند. وی برای تأیید این ادعا این استدلال روی میکند که تعظیم و تجلیل آمده درباره ابراهیم، منصرف به ابراهیم اصغر است، چون وی در جمع اوصیای امام کاظم(ع) که با امام رضا(ع) به مخاصمه پرداخته و مورد مذمت واقع شدند، نبوده است، در حالی ابراهیم اکبر حضور داشته و طبعاً نمیتواند مورد تأیید قرار گیرد. او از همین جا ادعای مفید را مبنی بر اینکه همه فرزندان امام کاظم(ع) دارای فضل و منقبتاند محل تأمل میداند، همان طور که سخن مجلسی در الوجیزه را که به ممدوح بودن ابراهیم نظر داده بود، جای نظر میداند[۱۴]. او همچنین، بر خلاف دادههای پیشین، دو نکته متفاوت ذکر میکند. اول اینکه ابراهیم اکبر دارای عقبه بوده است. وی با این بیان که همه نسبشناسانی که برای ابراهیم اصغر فرزندانی بر شمردهاند، نامی از علی نبردهاند، در نتیجه علی آمده در روایت کلینی که ابراهیم بن کردی از محمد بن علی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر نقل کرده[۱۵]، فرزند ابراهیم اکبر است[۱۶]. دیگر اینکه وی ابراهیم اصغر را فرزند ام ولد نوبیه به نام نجیه شناسایی میکند[۱۷]، در حالی که ابنعنبه ابراهیم اکبر را فرزند نجیه میدانست[۱۸] و پیش از او علی علوی تنها از یک ابراهیم یاد میکرد که مادرش نجیه بود، هر چند از وی به ابراهیم اصغر نام میبرد[۱۹]. بحرالعلوم در پایان، در باب اینکه خروج کننده در یمن کدام یک از این دو بودند، با تردید پاسخ میدهد و مینویسد: ابونصر، ابراهیم اکبر را ذکر میکند، در حالی که همو وی را از ائمه زیدیه میداند، در این صورت با واقفی دانستن او همسازی ندارد. بدین گونه بحرالعلوم بدون آنکه پاسخ روشنی به آن بدهد از کنارش میگذرد، هر چند فرد حاضر در جلسه گشودن وصیتنامه و نیز کسی را که در خصوص مرگ امام کاظم(ع) از او سؤال شده بود، بدون تردید ابراهیم اکبر میداند[۲۰]. محسن امین نیز قول وی را بدون نقد و ارزیابی یادآور میشود[۲۱]. اما در این مقام دو نکته قابل توجه است. اول آنکه در کتب انساب نام علی به عنوان فرزند ابراهیم اصغر آمده بود[۲۲]. دیگر آنکه کسی از علمای شیعه به واقفی بودن ابراهیم نظر نداده است تا موجب بروز تناقض در گفتار ابونصر بخاری شود، فقط بخاری خود در ذیل ابراهیم اصغر آورده بود که در تداوم نسل وی توقف است و همین منشأ برداشت خطا شده است. بنابراین، ادعای آمده در کلام بحرالعلوم چندان مبنا نمییابد.
مقوله تعدد ابراهیم در دورههای اخیر نیز دنبال شد. علامه امینی در پاسخ به کسانی که شیعه را به کینهتوزی علیه برخی از اهل بیت(ع) متهم میکنند، از ابراهیم بن کاظم(ع) سخن به میان میآورد و میگوید: اما در باب ابراهیم بن کاظم(ع)، من نمیدانم مرادشان کدام ابراهیم است؛ اگر ابراهیم اکبر باشد، او یکی از ائمه زیدیه بود که در یمن قیام کرد. سپس مینویسد: شیعه روایت میکند که وی یکی از افراد داخل در وصیت امام کاظم(ع) بوده که خود موجب شرافتش است و دیگران نیز وی را به شجاعت و بزرگی توصیف کردهاند و حتی شیخ مفید همه فرزندان آن امام را به فضل و بزرگی ستوده که او نیز یکی از آنان است و ابنزهره در غایة الاختصار وی را به بزرگی والایی، دانشمندی و فضل متصف دانسته، چنان که مامقانی او را در اوج پارسایی و بهترین دین وصف کرده است[۲۳] و اگر مراد ابراهیم اصغر است که شیعه او را مانند دیگر ذریه از شجره طیبه میداند و با دوستیشان به خداوند تقرب میجوید[۲۴]. علامه با این بیان هم بر تعدد ابراهیم تأکید ورزیده و هم بر والایی آنان انگشت تأیید نهاده است. نمازی نیز از دو ابراهیم نام میبرد و ابراهیم اکبر را که یکی از افراد ذکر شده در وصیت نامه امام است، متصف به اوصافی که پیشینیان ذکر کردهاند میداند و دلیلی برای مذمتش نمییابد. ابراهیم اصغر را نیز فردی بزرگوار و دانشمندی فاضل و عابدی زاهد توصیف میکند که پنج فرزند به نامهای موسی ابوسبحه، جعفر، اسماعیل، احمد و علی داشته است[۲۵]. بدین گونه وی از هر دو به نیکی یاد میکند. البته در متون رجالی و روایی از فردی به نام حسین بن ابراهیم بن موسی الکاظم(ع) نیز یاد شده که حسب داده شیخ طوسی از اصحاب امام رضا(ع) بوده است[۲۶]. اما دستهای از بزرگان و نویسندگان شیعی، تنها از یک ابراهیم یاد میکنند. کلینی در الکافی[۲۷]، مفید در الارشاد[۲۸]، طبرسی در اعلام الوری[۲۹] تاج الموالید[۳۰]، ابن شهر آشوب در المناقب[۳۱]، عاملی در الدر النظیم[۳۲]، اربلی در کشف الغمة[۳۳] و به تبع آنها مجلسی[۳۴] چنیناند. در دوره معاصر، خویی نیز در این مسیر گام نهاده و از یک ابراهیم بن موسی(ع) گفتوگو کرده است[۳۵].
به هر حال، تشخیص اینکه ابراهیم بن موسی(ع) یکی است یا متعدد، چندان آسان نیست، اما به صراحت میتوان مدعی شد که در متون حدیثی و تاریخی کهن، هیچ اثری از تعدد ابراهیم دیده نمیشود. چنان که در هیچ واقعهای از تاریخ، مطلبی که دال بر این تعدد باشد دیده نمیشود و پژوهشگرانی که سرگذشت فرزندان امام کاظم(ع) را انعکاس دادهاند، از ابراهیم مطلق گفتوگو کردهاند و هیچ یک از آنان یادی از ابراهیم اکبر یا اصغر نکردهاند. از این رو، پذیرش اتحاد ابراهیم سزاوارتر مینماید و به نظر میرسد راز تأکید برخی بر تعدد، آن باشد که به آسانی نمیتوانند ابراهیم مدعی حیات امام کاظم(ع) و همراه ابوالسرایا را با کسی که از سوی برخی از بزرگان به نیکی توصیف شده یکی بدانند. اما واقعیت آن است که تعارض آشکاری میان این دو داده نیست، چنان که حتی از منظر علامه امینی، با فرض تعدد نیز هر دو به اوصاف نیک شناختهاند[۳۶]. به هر حال و با فرض اتحاد، ابراهیم بن موسی(ع) یکی از شخصیتهای برجسته عهد امام رضا(ع) بود. درباره وی در دو عرصه میتوان سخن گفت: یکی عرصه مذهبی و دینی و دیگر عرصه سیاسی و اجتماعی. اما در عرصه مذهبی، نخستین بار نام وی پس از شهادت امام کاظم(ع) به میان آمد، آنگاه که وی به عنوان یکی از افراد نامبرده در وصیتنامه پدر، برای تعیین تکلیف وصیت نزد قاضی ابوعمران طلحی رفت و با امام رضا(ع) به مخاصمه پرداخت[۳۷]، هر چند سخنگوی آنان عباس بود و همو نیز مهر وصیتنامه را شکسته و مورد لعن قرار گرفته بود. کسی ابراهیم را به عنوان مدعی ذکر نکرده و طبعاً در تخلف از وصیت و اسائه ادبی که به امام روا داشته شد، نقشی نداشته است. اما بر اساس روایتی، وقتی از کسی پس از فوت پدرش شنید که مدعی زنده بودن امام بود، واکنشی نشان نداده و گویی که خود نیز چنین اعتقادی داشته است. در کتاب الکافی، بخش “امام چه وقت میفهمد به مقام امامت رسیده” کلینی به سند خود از علی بن اسباط نقل میکند که به حضرت رضا(ع) عرض کردم: مردی پیش برادرت ابراهیم رفت و به او گفت: پدرت زنده است. آیا چنین چیزی را که او میداند، تو میدانی؟ (آیا شما اطلاع از مکان او داری؟) گفت: سبحان الله، پیغمبر میمیرد، موسی بن جعفر نمیمیرد! به خدا قسم او از دنیا رفت، مانند رسول خدا(ص). سپس توضیحهایی میدهد[۳۸]. البته روشن است این روایت حاکی از انکار درگذشت امام کاظم(ع) از سوی ابراهیم نیست تا متهم به به واقفی گردد. چنان که بر اساس روایتی دیگر منقول از همدانی از پدرش از بکر بن صالح که میگوید: از ابراهیم پرسیدم: درباره پدرت چه میگویی؟ گفت: زنده است. پرسیدم: درباره برادرت علی چه نظر داری؟ گفت: فردی ثقه و بسیار راستگوست. گفتم: او میگوید پدرت در گذشته است. گفت: او به آنچه میگوید داناتر است. دوباره بازگشتم و درباره وصیت پدرش پرسیدم. گفت: پنج نفر از ما را وصی قرار داد، ولی علی را بر ما مقدم داشت[۳۹]. از این سخن برخی به انصاف و تقوای وی نظر دادهاند[۴۰].
اما در عرصه سیاسی و اجتماعی، آوردهاند که وی از همراهان ابوالسرایا بود. بر اساس گزارشی، او در سال ۲۰۰ق، وقتی از غلبه ابوالسرایا بر کوفه و شورش مردم علیه حسن بن سهل خبر یافت، برای تصرف یمن که از پیش از سوی همو برای آنجا انتخاب شده بود[۴۱]، خود را آماده کرد و با خاندانش به طرف آن دیار رفت. والی یمن در این زمان، از جانب مأمون، اسحاق بن موسی بن عیسی بن موسی بود، اما وقتی از آمدن ابراهیم و اهل بیتش به نزدیکی صنعا باخبر شد، با سپاه فراوان خود از یمن بیرون رفت و شهر را به ابراهیم واگذاشت، چون دوست نداشت با او کارزار کند[۴۲]. ابراهیم داخل سرزمین یمن شد و جمعیت زیادی را کشت و اسیر کرد و اموال بسیاری را به غنیمت گرفت و به همین سبب به ابراهیم جزار (قصاب) نامیده شد[۴۳]. در همین سال، ابو اسحاق معتصم عباسی، فرزند هارون الرشید، سالار حج شد. وی با جمعیت بزرگی از سرداران، از جمله حمدویه فرزند علی ماهانی که حسن بن سهل وی را عامل یمن کرده بود، وارد مکه شد. جلودی با سپاه و سرداران خویش آنجا بود. ابراهیم بن موسی که در یمن قدرتی به هم زده بود، یکی از فرزندان عقیل بن ابی طالب را به عنوان حج به مکه فرستاد و دستور داد تا مراسم حج را با همراهانش به جا آورد. وقتی عقیلی به بستان ابن عامر رسید، باخبر شد که ابواسحاق بن هارون الرشید، سالار حج شده است و سرداران و سپاهیان زیادی با او هستند که کسی تاب مقاومت با او نخواهد داشت. پس در بستان ابنعامر ماند. وقتی کاروانی از حجگزاران و بازرگانان از آنجا میگذشت که پوشش و بوی خوش کعبه را همراه داشت، به آنان حمله برد و اموال بازرگانان و پوشش و بوی خوش کعبه را گرفت. حج گزاران و بازرگانان برهنه و جامه باخته، دو یا سه روز قبل از ترویه وارد مکه شدند. وقتی خبر به ابواسحاق رسید، به مشورت با سرداران پرداخت و در نهایت جلودی با صد نفر برای گوشمالی عقیلی و یارانش بیرون رفت و صبحگاهان در بستان ابن عامر بر آنان تاخت و آنان را محاصره کرد و بیشترشان را اسیر گرفت و عدهای پیاده گریختند. پوشش کعبه، بوی خوش و اموال بازرگانان و حج گزاران را باز پس گرفت، جز مقداری از چیزهایی را که افراد روز پیش با آن فرار کرده بودند. سپس اسیران را ده تازیانه زد و پس از تحقیر، آزادشان کرد که به سوی یمن باز گردند. اینان به سختی راه را پشت سر گذاشتند و بیشترشان از گرسنگی و برهنگی تلف شدند[۴۴].
وقتی ابوالسرایا در مقابله با سپاهیان مأمون، شکست خورد و به قادسیه رفت[۴۵]، حمدویه بن علی بن عیسی به سوی من رفت و در نبرد با ابراهیم، بر یمن غلبه یافت و جمعیتی را فراهم کرد و با خلع خلیفه، از اطاعت او بیرون رفت. ابراهیم بن موسی به ناچار به سوی مکه رفت. در این زمان، مأمون، رجاء بن ابی ضحاک را به مدینه فرستاد تا امام رضا(ع) را به مرو ببرد تا ولایتعهدی خویش را به ایشان واگذارد. پس از آن مأمون با نظر عفو به ابراهیم نگریست و عیسی جلودی را با لباس سبز و بیعت امام رضا(ع) به مکه فرستاد و ابراهیم را به سوی بیعت فراخواند. وقتی ابراهیم سر همراهی یافت، مأمون ولایت یمن را برای او نوشت و از او خواست تا برای مبارزه با حمدویه به یمن برود و از جلودی نیز خواست تا وی را در غلبه بر یمن یاری دهد. ابراهیم از این پس به عنوان والی دستگاه خلافت وارد عمل شد. او در یمن با یکی از فرزندان حمدو یه مقابل شد و یاران زیادی از وی را کشت و او را فراری داد، سپس وارد صنعا شد. حمدویه خود به نبرد با ابراهیم برخاست و مبارزه شدیدی کرد و افراد بسیاری از یاران ابراهیم را کشت و او چارهای جز بازگشت به مکه نیافت[۴۶]. بدین گونه ابراهیم دوباره در شهر مکه مقیم شد.
در سال ۲۰۲ق، مأمون وی را امیر حج کرد[۴۷]. برخی گفتهاند در همین سال مأمون ولایت یمن را که حمدویه بر آن سیطره یافته بود، به او داد[۴۸]. به گزارش مسعودی، وی نخستین طالبی بود که به سالاری حج برگزیده شد، با اینکه با غلبه بر مکه سیطره یافته بود. سپس مینویسد: او کسی بود که در زمین فساد کرد و اصحاب ابراهیم بن عبیدالله حجبی و یزید بن محمد بن محمد حنظله مخزومی، جانشین حمدویه در مکه، و دستهای دیگر از اهل عبادت را در مسجدالحرام کشت[۴۹]. ابراهیم در مکه علاوه بر انجام حج، مردم را به ولایتعهدی امام رضا(ع) دعوت کرد[۵۰] و بدین طریق همراهی خویش را با امام رضا(ع)، به عنوان ولیعهد خلیفه نشان داد.
چنان که گفته شد مفید نخستین بار از ابراهیم تجلیل کرده و سپس طبرسی و دیگران از او به بزرگی یاد کردهاند، چنان که همه آنان که درباره اجداد سید مرتضی و رضی سخن میگویند، او را به عنوان سر سلسله این خاندان تکریم میکنند[۵۱] و مجلسی نیز در الوجیزه وی را ممدوح میشمارد[۵۲]، جز اینکه قائل به دو ابراهیم باشند. اما خویی با همه آنچه در تعظیم ابراهیم گفته شد، بر آن است که هیچ یک از صفات شمرده شده، خوبی ابراهیم را اثبات نمیکند، چون شاید او از حیث شجاعت و بخشش ستوده شده و یا چون متولی وقف از سوی پدرش بوده ممدوح شمرده شده است. روایت ذکر شده در تولیتش بر صدقات از سوی امام کاظم(ع)[۵۳]، حتی نیکنفسیاش را ثابت نمیکند، چه رسد به ثقه بودن او را. نهایت مطلبی که از این روایت به دست میآید آن است که وی از خیانت و تعدی در وقف مأمون بود نه بیش از این[۵۴]. اما واقعیت آن است که تعابیر آمده در دادههای مفید، طبرسی، تفرشی، مجلسی و دیگران ناظر به امری فراتر از این موارد است و از مجموع آنها میتوان به مورد اعتماد بودن ابراهیم پی برد، هر چند، با آنکه برخی وی را راوی حدیث از پدرش دانستهاند[۵۵]، حدیثی از وی در متون روایی دیده نمیشود.
فرجام زندگی ابراهیم روشن نیست. سیدمحسن امین مینویسد او در سال ۲۱۰ق مسموم و در بغداد مدفون گردید[۵۶]، اما نمازی درگذشت وی را به سال ۲۱۳ق میداند[۵۷]، بیآنکه منبع سخنشان مشخص باشد. بحرالعلوم نیز از مدفن یک ابراهیم بن موسی الکاظم(ع) در حائر حسینی، پشت قبر امام حسین(ع)، یاد میکند[۵۸].[۵۹].[۶۰]
منابع
پانویس
- ↑ الإرشاد، ج۲، ص۲۴۵-۲۴۷.
- ↑ جامع الرواة، ج۱، ص۳۴؛ الفوائد الرجالیة، ج۱، ص۴۱۴؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۲۱۳.
- ↑ الإرشاد، ج۲، ص۲۴۵-۲۴۷؛ تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۲۳.
- ↑ بحارالأنوار، ج۴۸، ص۲۸۸.
- ↑ إعلام الوری، ج۲، ص۳۷؛ الدر النظیم، ص۶۷۴؛ نقد الرجال، ج۱، ص۸۹.
- ↑ سر السلسلة العلویة، ص۳۶؛ عمدة الطالب، ص۱۹۶.
- ↑ سر السلسلة العلویة، ص۳۷- ۳۸.
- ↑ سر السلسلة العلویة، ص۴۳.
- ↑ المجدی فی أنساب الطالبیین، ص۱۲۲.
- ↑ عمدة الطالب، ص۱۹۶-۱۹۸.
- ↑ توضیح المقاصد، ص۹.
- ↑ الفوائد الرجالیة، ج۱، ص۴۳۲.
- ↑ عمدة الطالب، ص۱۹۷.
- ↑ عمدة الطالب، ص۴۳۲- ۴۳۳.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۵۰۶.
- ↑ الفوائد الرجالیة، ج۱، ص۴۳۲.
- ↑ الفوائد الرجالیة، ج۱، ص۴۳۰.
- ↑ عمدة الطالب، ص۲۰۱.
- ↑ المجدی فی أنساب الطالبیین، ص۱۲۲.
- ↑ الفوائد الرجالیة، ج۱، ص۴۳۲-۴۳۵.
- ↑ أعیان الشیعة، ج۳، ص۶۱۴.
- ↑ سر السلسلة العلویة، ص۴۳.
- ↑ تنقیح المقال، ج۴، ص۴۱۰.
- ↑ الغدیر، ج۳، ص۲۶۹.
- ↑ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۲۱۵.
- ↑ رجال الطوسی، ص۳۵۶؛ نقد الرجال، ج۲، ص۷۱.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۳۸۰.
- ↑ الإرشاد، ج۲، ص۲۴۷.
- ↑ إعلام الوری، ج۲، ص۳۶.
- ↑ تاج الموالید، ص۴۷.
- ↑ المناقب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۴۳۸.
- ↑ الدر النظیم، ص۶۷۴.
- ↑ کشف الغمة، ج۳، ص۳۰.
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۸، ص۲۸۷- ۲۸۸.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۲۷۴- ۲۷۵.
- ↑ الغدیر، ج۳، ص۲۶۹.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۳۱۶؛ بحار الأنوار، ج۴۹، ص۲۲۶؛ الفوائد الرجالیة، ج۱، ص۴۱۶.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۳۸۰؛ تعلیقة علی منهج المقال، ص۵۶.
- ↑ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۴؛ المنتظم، ج۱۰، ص۸۳۶؛ بحارالأنوار، ج۴۸، ص۲۸۲؛ الفوائد الرجالیة، ج۱، ص۴۲۲.
- ↑ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۲۱۳- ۲۱۴.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۳۵۵؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۴۳- ۲۴۴.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۲۴؛ المنتظم، ج۱۰، ص۸۳؛ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۱۳، ص۷۸.
- ↑ تجارب الأمم، ج۴، ص۱۱۸- ۱۱۹؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۴۳- ۲۴۴؛ ج۴، ص۲۱۲.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۲۴- ۱۲۵؛ الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۳۱۴.
- ↑ المنتظم، ج۱۰، ص۸۳.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۴۹.
- ↑ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۳۸۷؛ المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۱۹۴؛ المحبر، ص۴۰؛ تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۴۹.
- ↑ المنتظم، ج۱۰، ص۱۱۰؛ البدایة و النهایة، ج۱۰، ص۲۷۱؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۵۰.
- ↑ مروج الذهب، ج۴، ص۳۰۹.
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۴۴۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۳۵۰- ۳۵۱.
- ↑ أعیان الشیعة، ج۲، ص۲۲۸.
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۸، ص۳۰۲.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۲۴۹؛ تهذیب الأحکام، ج۹، ص۱۵۰؛ وسائل الشیعة، ج۱۹، ص۲۰۳.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۲۷۴.
- ↑ ملحقات إحقاق الحق، ج۲۸، ص۵۴۰.
- ↑ أعیان الشیعة، ج۲، ص۲۲۸.
- ↑ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۲۱۵.
- ↑ بحار الأنوار، ج۲۸، ص۳۰۷.
- ↑ منابع: الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، محمد بن محماد معروف به شیخ مفید (۴۱۳ق)، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیا لإحیاء التراث، بیروت، دار المفید، دوم، ۱۴۱۴ق؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، فضل بن حسن معروف به طبرسی (۵۴۸ق)، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت ا لإحیاء التراث، قم، اول، ۱۴۱۷ق؛ أعیان الشیعة، سید محسن بن عبدالکریم امین عاملی (۱۳۷۱ق)، تحقیق: سید حسن امین، بیروت، دار التعارف، ۱۴۰۳ق؛ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر بن محمد تقی معروف به علامه مجلسی (۱۱۱۰ق)، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق؛ البدایة و النهایة، اسماعیل بن عمر معروف به ابن کثیر (۷۷۴ق)، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، اول، ۱۴۰۸ق؛ تاج الموالید فی موالید الأئمة علی و وفیاتهم، فضل بن حسن معروف به طبرسی (۵۴۸ق)، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۶ق؛ تاریخ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد معروف به ابن خلدون (۸۰۸ق)، بیروت، مؤسسة الأعلمی، ۱۳۹۱ق؛ تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، محمد بن احمد معروف به ذهبی (۷۴۸ق)، تحقیق: عمر عبد السلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی، اول، ۱۴۰۷ق؛ تاریخ الطبری (تاریخ الأمم و الملوک)، محمد بن جریر طبری (۳۱۰ق)، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چهارم، ۱۴۰۳ق؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق معروف به یعقوبی (۲۹۲ق)، بیروت، دار صادر، بی تا: تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط شباب عصفری (۲۴۰ق)، تحقیق: سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۱۴ق؛ تجارب الأمم و تعاقب الهمم، احمد بن محمد رازی معروف به مسکویه (۴۲۱ق)، تحقیق: ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، دوم، ۱۴۲۲ق؛ تعلیقة علی منهج المقال، محمدباقر بن محمد اکمل معروف به وحید بهبهانی (۱۲۰۵ق)، بی جا، بینا، بی تا، تنقیح المقال فی علم الرجال عبدالله بن محمد حسن مامقانی (۱۳۵۱ق)، تحقیق: محیی الدین مامقانی، قم، مؤسسة آل البیت علا لإحیاء التراث، اول، ۱۴۲۳ق؛ توضیح المقاصد، محمد بن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی (۱۰۳۰ق)، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، اول، ۱۴۰۶ق؛ تهذیب الأحکام، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: سید حسن موسوی خرسان، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چهارم، ۱۴۰۷ق، جامع الرواة و إزاحة الاشتباهات عن الطرق و الأسناد، محمد بن علی اردبیلی (۱۱۰۱ق)، قم، مکتبة المحمدی، بی تا، الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم، یوسف بن حاتم شامی (۶۶۴ق)، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، اول، ۱۴۲۰ق؛ رجال الطوسی، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، اول، ۱۴۱۵ق؛ سر السلسلة العلویة، سهل بن عبدالله بخاری (۳۴۱ق)، تعلیق: سید محمد صادق بحر العلوم، قم، منشورات الرضی، اول، ۱۴۱۳ق؛ عمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب، سیداحمد بن علی حسینی معروف به ابن عنبه (۸۲۸ق)، تصحیح: محمد حسن آل طالقانی، نجف، المطبعة الحیدریة، دوم، ۱۳۸۰ق؛ عیون أخبار الرضا، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: حسین اعلمی، بیروت، مؤسسة الأعلمی، اول، ۱۴۰۴ق، الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، عبدالحسین بن احمد معروف به علامه امینی (۱۳۹۰ق)، بیروت، دار الکتب العلمیة، چهارم، ۱۳۹۷ق؛ الفوائد الرجالیة، سید محمد مهدی بن مرتضی بحر العلوم (۱۲۱۲ق)، تحقیق: سید محمد صادق بحر العلوم - سید حسین بحر العلوم، تهران، مکتبة الصادق، اول، ۱۳۶۳ش؛ الکافی، محمد بن یعقوب معروف به کلینی (۳۲۹ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الإسلامیة، پنجم، ۱۳۶۳ش؛ الکامل فی التاریخ، علی بن محمد شیبانی معروف به ابن اثیر جزری (۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة لها، علی بن عیسی اربلی (۶۹۲ق)، بیروت، دار الأضواء، دوم، ۱۴۰۵ق؛ المجدی فی أنساب الطالبیین، علی بن محمد علوی (۴۶۶ق)، تحقیق: احمد مهدوی دامغانی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، اول، ۱۴۰۹ق، المحبر، محمد بن حبیب بغدادی (۲۴۵ق)، تحقیق: ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده، ۱۳۶۱ق، مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن حسین معروف به مسعودی (۳۴۶ق)، تحقیق: اسعد داغر، قم، دار الهجرة، دوم، ۱۴۰۴ق؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، علی بن محمد نمازی شاهرودی (۱۴۰۵ق)، تهران، شفق - حیدری، اول، ۱۴۱۲ق؛ معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، سیدابوالقاسم بن علی اکبر موسوی خویی (۱۴۱۳ق)، قم، مرکز نشر الثقافة الإسلامیة، پنجم، ۱۴۱۳ق؛ المعرفة و التاریخ، یعقوب بن سفیان فسوی (۲۷۷ق)، تحقیق: اکرم ضیاء عمری، بیروت، مؤسسة الرسالة، دوم، ۱۴۰۱ق؛ مقاتل الطالبیین، علی بن حسین معروف به ابوالفرج اصفهانی (۳۵۶ق)، به کوشش: کاظم مظفر، نجف، المکتبة الحیدریة، دوم، ۱۳۸۵ق؛ ملحقات إحقاق الحق، سیدنورالله بن شریف الدین حسینی شوشتری (۱۰۱۹ق)، تعلیق و تحقیق زیر نظر: سید شهاب الدین مرعشی نجفی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، اول، ۱۴۰۹ق؛ من لایحضره الفقیه، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، دوم، ۱۴۰۴ق؛ مناقب آل ابی طالب، محمد بن علی مازندرانی معروف به ابن شهر آشوب (۵۸۸ق)، تحقیق: جمعی از اساتید نجفی نجف، المطبعة الحیدریة، ۱۳۷۶ق؛ المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، عبدالرحمن بن علی معروف به ابن جوزی (۵۹۷ق)، تحقیق: محمد عبد القادر عطا - مصطفی عبد القادر، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۲ق؛ نقد الرجال، سید مصطفی بن حسین حسینی تفرشی (۱۰۱۵ق)، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، قم، اول، ۱۴۱۸ق؛ وسائل الشیعة (تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة)، محمد بن حسن معروف به حر عاملی (۱۱۰۴ق)، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت علیها لإحیاء التراث، قم، دوم، ۱۴۱۴ق.
- ↑ واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابراهیم بن موسی الکاظم»، دانشنامه امام رضا ص ۳۷۷.