ولایت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخهها
خط ۸۶: | خط ۸۶: | ||
===[[ولایت نبوی]]=== | ===[[ولایت نبوی]]=== | ||
{{اصلی|ولایت پیامبر خاتم}} | |||
در میان متفکران [[مسلمان]] [[اتفاق نظر]] وجود دارد که [[خداوند]] [[حق]] [[اعمال]] [[حکومت]] را به [[پیامبر]]{{صل}} داده است و [[واقعیت]] [[تاریخی]] نیز مؤید آن است<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۶/۲/۱۳۷۶.</ref>. | در میان متفکران [[مسلمان]] [[اتفاق نظر]] وجود دارد که [[خداوند]] [[حق]] [[اعمال]] [[حکومت]] را به [[پیامبر]]{{صل}} داده است و [[واقعیت]] [[تاریخی]] نیز مؤید آن است<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۶/۲/۱۳۷۶.</ref>. | ||
این مدل از حکومت ولایی در [[مدینه منوره]] تشکیل شد و ده سال ادامه داشت<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۶/۱/۱۳۷۰.</ref>.<ref>[[محسن مهاجرنیا|مهاجرنیا، محسن]]، [[نظام سیاست اسلامی - مهاجرنیا (مقاله)|مقاله «نظام سیاست اسلامی»]]، [[منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ (کتاب)|منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲]] ص ۷۶۲.</ref> | این مدل از حکومت ولایی در [[مدینه منوره]] تشکیل شد و ده سال ادامه داشت<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۶/۱/۱۳۷۰.</ref>.<ref>[[محسن مهاجرنیا|مهاجرنیا، محسن]]، [[نظام سیاست اسلامی - مهاجرنیا (مقاله)|مقاله «نظام سیاست اسلامی»]]، [[منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ (کتاب)|منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲]] ص ۷۶۲.</ref> |
نسخهٔ ۲۸ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۲۲:۰۷
مقدمه
ولایت دو شعبه دارد؛ یکی ولایت تکوینی، که مقامی معنوی است و به مقتضای آن اهل بیت(ع) به اذن خداوند بر امور عالم مسلط و حق تصرف در آن را دارند[۱]. دیگری ولایت تشریعی است که به مقتضای آن خداوند متعال مقام امامت و رهبری جامعه دینی را به اهل بیت(ع) اعطا کرده و پیامبر اسلام(ص) آن را به مردم ابلاغ نموده است[۲]. اهل بیت(ع) ثقل کبیرند در کنار قرآن که ثقل اکبر است و مراجعه به این دو به عنوان «ثقلین» در همه امور دینی واجب است[۳]. حقیقت ولایت اهل بیت(ع) اتحاد، درهم تنیدگی و پیوند بین حاکم و مردم در هدف و راه رسیدن به هدف است. این حقیقت در محبت و اطاعت از سوی مردم و هدایت و رهبری از سوی ولی که اهل بیت(ع) هستند، ظهور میکند و همه عرصههای سیاسی، اجتماعی، معنوی، روحی و عملی را در بر میگیرد[۴].[۵].
ولایتشناسی
ولایت در عرفان، باطن نبوّت و به منزله گوهر آن و عبارت است از قرب به خدای سبحان، و قیام عبد به حق، هنگام فنای از خود[۶]، به گونهای که اخلاق او به اخلاق الهی مبدل شود و به قرب نوافل و «مقام محبوبی» نائل گردد[۷]. ولی کسی است که فانی در حق، و باقی به ربّ مطلق باشد و از مقام فناء به مقام بقاء رسیده و جهات بشری و صفات امکانی او در جهت وجود ربّانی، فانی و صفات بشری او به صفات الهی، مبدّل گردیده باشد[۸]. در ضرورت بحث از ولایت عرفانی، همین بس که تأثیر فراوانی بر شکوفایی شخصیت انسان میگذارد و معرفت حضرت حق (جلّ وعلا) در گرو شناخت انسان و مراتب و منازل و لطایف و مقامات اوست که مهمترین آنها مرتبه ولایت و فنای در حق است. فیض حق از باطن نبوّت به ولایت میرسد و از او به سالکان راه حقیقت؛ لذا ولایت، قاعده و اساس طریق عرفان است. تبیین واژگان اصلی این بحث از دیدگاه امام خمینی بر سایر مباحث تصدیقی مقدم است.[۹]
مفهوم ولایت
واژه ولایت، به باور اهل لغت، از ماده «ولی» - و، ل، ی - اشتقاق یافته، و به معنی قرب است. و «ولایت» - به فتح واو - مصدر و به معنی نصرت است و «ولایت» - به کسر واو - اسم مصدر و به معنی سلطنت، قدرت، نقابت، امارت و بر عهده گرفتن یک امر. واژه ولی هم در مورد انسان مؤمن به کار میرود و هم در مورد خدای متعال: به مؤمن، «ولی خدا» گفته میشود و به خدا ﴿وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۱۰]؛ البته معنای ولی در این دو جمله متفاوت است. ولیّ بر وزن فعیل است و فعیل گاه به معنی فاعل استعمال میشود و گاه به معنی مفعول. ولی در صورتی که به معنی فاعل باشد، به کسی گفته میشود که پیوسته و متوالی - و بدون آنکه عصیانی در خلال آن از او سر زند - به طاعت حق مشغول باشد، و در صورتی که به معنی مفعول باشد، بر کسی اطلاق میشود که احسان و فضل خدا همواره شامل حال اوست[۱۱]. ازین رو، برخی برای ولی دو معنی قائل شدهاند: یکی آنکه حق سبحانه و تعالی متولی کار او باشد؛ چنانکه فرمود: ﴿و هو یتولی الصالحین﴾ و یک لحظه او را به خویشتن باز نگذارد بلکه او را حق - عز اسمه - در حمایت و رعایت خود بدارد و دیگر معنی آن است که بنده به عبادت و طاعت حق سبحانه و تعالی قیام کند بر دوام و عبادت او بر توالی باشد که هیچ گونه به معصیت آمیخته نباشد و این هر دو صفت را باید دارا باشد تا ولی باشد[۱۲]. بعضی ولایت را به معنای به هم پیوستگی و نوعی اتّصال و ترابط دو چیز دانستهاند؛ به شکلی که هیچ گونه روزنه و شکافی، آن دو را از هم نگُسسته، مانع پیوند عمیق آن دو نگردد[۱۳]. گرچه ولایت از نظر لغوی، هرگونه قربی را شامل است، اما در اصطلاح اهل عرفان در معنای عام قرب به کار نمیرود؛ بلکه فقط در مورد قرب به خدای سبحان استعمال میشود[۱۴]. ولایت در اندیشه امام به معنایِ قرب، محبوبیت، تصرّف، ربوبیت و نیابت است[۱۵].[۱۶]
مفهوم نبوت
درباره مفهوم واژه نبوت، از سوی اهل لغت، سه احتمال داده شده است: ۱. از نبأ اشتقاق یافته و به معنی خبر باشد؛ زیرا نبی از خدا خبر میدهد و مردم را از ذات و صفات و افعال و احکام او آگاه میسازد[۱۷]. ٢. این واژه، از «نَبوَه» و «نباوه» اشتقاق یافته و به معنای رفعت است و چون پیامبر(ص) نسبت به دیگران برتر و از مقام رفیعی برخوردار است، نبیّ نامیده شده است[۱۸]؛ چنانکه قرآن هم درباره ادریس نبی فرموده است: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا * وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا﴾[۱۹]. ۳. به معنی طریق؛ زیرا پیامبران راههای هدایت انسان به سوی خدای سبحاناند[۲۰].
از میان این سه احتمال، احتمال اول، طرفداران بیشتری دارد و با رسالت پیامبران که خبردهی و آگاهیبخشی است، مناسبتر است، چنانکه برخی از لغتشناسان نیز بر این باورند که پیامبر را از آن جهت نبی نامیدهاند که از حقایقی سخن میگوید که خردهای با ناب و عقول زیرک بدان آرامش میگیرند[۲۱].
اکنون پس از آشنایی با مفهوم لغوی نبوت، به رهیافت عرفانی آن از دیدگاه امام خمینی میپردازیم. امام «نبوت» را به معنی انباء، یعنی خبر دادن، و «نبیّ» را به معنی خبر دهنده از ذات خدا و صفات او و أسماء او و احکام و مرادات او میداند[۲۲]. بنابراین ایشان نبی را فعیل به معنی فاعل، یعنی «مُنبی» گرفتهاند. البته ایشان برای انباء، سطوح مختلفی قائل است که عمیقترین سطح آن انباء حقیقی ذاتی اولی است که جز برای روح اعظم که خدای تعالی او را به سوی نفس کلی برانگیخته و سپس به سوی نفوس جزئی، تحقق پیدا نمیکند تا آنان را به لسان عقلی خود خود از ذات احدی و صفات ازلی و اسماء الهی و احکام قدیم و مرادات حسّی خبر دهد[۲۳]. از منظر امام، نبوت حقیقی مطلق، عبارت است از اظهار آنچه در حضرت واحدیت است بر حسب استعدادات مظاهر به حسب تعلیم حقیقی و انباء ذاتی. ایشان، نبوت را مقام ظهور خلافت و ولایت، و آن دو را مقام بطون نبوت میدانند[۲۴].
مراد از نبی مطلق در منظومه امام، خاتم پیامبران(ص) است که نبوت او مقید به زمان و شرایط خاص نیست، بلکه هنوز آدم میان آب و گل بود که او نبی بود، چنانکه خود فرمود: «كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمَ بَيْنَ الْمَاءِ وَ الطِّينِ»[۲۵] امام منشأ وحی و الهام به پیغمبران را رحمت خدایی میداند که ارحم الرّاحمین است و عالم را رحمت واسعه او فرا گرفته است و بزرگترین رحمت الهی، قرآن است[۲۶].
نبوت حضرت خاتمالأنبیاء به دو قسم تقسیم شده است: نبوت تعریفی و نبوت تشریعی. نبوت آن حضرت در مقام اسماء و صفات، و در مقام احدیت، و ظهور آن حضرت به صورت فیض عام و رحمت واسعه الهی و تجلی در عالم جبروت را «نبوت تعریفی» نامیدهاند و نبوت آن حضرت بعد از عبور از مراتب و درجات کمالی و اتصال به عقل اوّل (اوّلین جلوه احمدی که اوّل من بایعه العقل الأوّل) و بلوغ به مقام ﴿أَوْ أَدْنَى﴾ و فرق بعد الجمع را «نبوت تشریعی»[۲۷].
امام، در مصابیح متعدد به بیان نحوه تعین حقیقت «نبوت تعریفی» و نحوه ظهور آن از مقام غیب، و سریان آن در مراتب غیب و شهود، و تقریر این اصل که حقیقت ولایت و نبوت در هر موطن و مقام حکم خاص دارد، پرداختهاند[۲۸].[۲۹]
وحی و الهام
ارباب لغت، برای وحی و مشتقات آن، معانی مختلف و کاربردهای متنوعی ذکر کردهاند. ابن منظور، وحی را به معنی «اشاره» دانسته و ﴿أَوْحَى﴾ در آیه: ﴿فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا﴾[۳۰] و نیز این مصرع از شعر شاعر عرب را که گفته است: فأَوْحَتْ إِلينا و الأَنامِلُ رُسْلُها (او به سوی ما اشاره کرد و انگشتان، رسولان او بودند.) برای آن شاهد آورده است[۳۱]. اما راغب اصفهانی بر این باور است که واژه وحی در اصل به معنای «اشاره سریع» است. وحی گاهی با کلام و بر سبیل رمز و تعریض و کنایه صورت میپذیرد و گاهی به صورت مجرّد بر دلهای انبیاء و اولیای خود القاء میکند، نیز «وحی» گفته میشود[۳۲].
بعضی از اهل معرفت[۳۳]، وحی را به دو قسم خاص و عام کرده و وحی خاص را مخصوص پیامبران و فرستادگان الهی دانسته و آن را به دو صورت قابل تحقق میداند: ۱. وحی با وساطت فرشته، ۲. وحی بدون وساطت فرشته؛ وی بر این باور است که وحیِ با واسطه به رسولان و پیامبران اولوالعزم اختصاص دارد و وحی بدون وساطت فرشته، مختص انبیاست. اما «وحی عام»، میان حیوانات، جمادات، انسان و شیاطین، بلکه تمام موجودات، مشترک است و شاهد آن، آیه ۶۸ سوره نحل[۳۴] و آیه ۱۲ سوره فصلت[۳۵] است. برخی از مفسران، پس از بررسی موارد استعمال کلمه «وحی»، قائل شدهاند که وحی القاء معنی است، به گونهای که بر آن کس که مقصود به افهام نیست، مخفی ماند. آنچه در ادب دینی شایسته اطلاق وحی است، «وحی تکلیمی» است که انبیای الهی از آن بهرهمندند: ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا﴾[۳۶]. در وحی تکلیمی، واسطهای میان او و میان کسی که با او سخن میگوید، وجود ندارد[۳۷]. وحی از دیدگاه این مفسر، حالتی الهی و غیبی است که انسان در آن هنگام، معارفی را درک میکند که به اختلاف و تناقض در حیات انسان پایان میدهد. این حالت که در مقایسه با حالت عمومی، چون نسبت بیداری به خواب و یک نوع شعور باطنی است که در انبیاء پدید میآید، از سنخ فکر و اندیشه مشترک میان عقلا نیست و در ادراک و دریافت حقایق اعتقادی و قوانین حقوقی که موجب صلاح و سعادت حقیقی نوع انسانی است، از خطا مصون و معصوم است[۳۸].
اما «الهام» را در اصل از «التهام الشیء» به معنی بلعیدن چیزی گرفتهاند. وقتی نوزاد شتر تمام شیر موجود در پستان مادر را بمکد، عرب میگوید: الْتَهَمَ الفَصِيلُ ما في الضَّرْعِ؛ و به اسب تیزتک که زمین را در زیر پای خود در مینوردد، عرب میگوید: فَرَسٌ لِهَمٌّ تو گویی چنین اسبی زمین را به کام خود فرو میکشد و میبلعد و در مفهوم دینیِ این واژه نیز همین معنا به نحوی نهفته است؛ زیرا راغب اصفهانی آن را القاء الشیء فی الروع، یعنی افکندن چیزی (حقیقی) در دل و جان آدمی تعریف میکند[۳۹] و بر این باور است که القایی در دل و جان، الهام نامیده میشود که از جانب خدای سبحان باشد: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[۴۰] از منظر برخی از عرفا، الهام سه درجه دارد:
- الهام پیامبر(ص)، که به صورت وحی قطعی و تردیدناپذیر صورت میپذیرد و گاه مسموع است؛ یعنی از طریق شنیدن صورت میگیرد و گاه از طریق تفهیم قطعی بدون شنیدن.
- الهامی که به صورت عیان واقع میشود و علامت صحت آن سه چیز است:
- صاحب این درجه از الهام امین و جوانمرد است و پرده حرمت دیگران را نمیدرد و آبروی آنان را نمیبرد و اگر سرّ کسی را افشا کند و پرده حرمت او بدرد و و آبروی او ببرد، الهام از او زائل و منقطع گردد.
- از هیچ حدّی از حدود شریعت تجاوز نکند و با استناد به الهام، مرتکب معصیت و نافرمانی حضرت حق نگردد وگرنه القای شیطانی است، نه الهام.
- هرگز خطا نکند؛ زیرا شرط الهام این است که همواره مطابق با فرامین الهی باشد وگرنه کهانت خواهد بود که در آن، خطا بیش از صواب است.
- الهامی که چشم حقیقت بین را بینا میسازد و زنگار ادراک حواس و اوهام و عقول را از آن میزداید و آن را - که فوق این ادراکات است - از هرگونه شائبهای خالص میسازد و از حقیقت ازلی ذات احدیّت سخن میگوید[۴۱].
اینک پس از آشنایی با مفهوم وحی و الهام از دیدگاه اهل لغت، به رهیافت عرفانی امام خمینی از این دو میپردازیم. به نظر امام، حقیقت برخی از ابعاد مسأله بعثت و وحی، مانند کیفیت نزول وحی و نازل شدن روح اعظم و حالت رسول اکرم(ص) هنگام فشار روح اعظم، برای احدی غیر از خود رسول اکرم(ص) حاصل نشده است و نمیتوانیم آن را ادراک کنیم و دستمان از آن قله حقیقت وحی کوتاه است؛ لذا باید بکوشیم به مقصد انبیاء عموماً و رسول خدا(ص) خصوصاً و به آرمانهای وحی، نزدیک شویم و آرمان اصلی وحی این بوده است که برای بشر، معرفت به حق تعالی را که در رأس همه امور است، ایجاد کند[۴۲].
حقیقت وحی، دارای وحدت تشکیکی است و از «امالکتاب» که «علی حکیم» است تا «عربی مبین» را زیر پوشش میگیرد و نماز از بارزترین نمونههای وحی قرآنی است[۴۳].
حقیقت وحی از انواع کلام الهی است و از غیب وجود بر سه قسم است که مرتبه اعلای آن از ناحیه وصول مخاطب به مقام وحدت است، که تحقق این مقام از ناحیه خرق حجب نوری و سبحات وجه الحق و استماع کلام حق بدون واسطه است، بعد از فنای در وحدت و تحقق به وجود حقانی در مقام بقا بعد از فنائین و صحو ثانی. در این قسم در أزل الآزال جمیع حقایق خاص ختم انبیاء و اولیاء(ع)، و نیز احکام نبوت تشریعیه دفعتاً بر کتاب استعداد آن حضرت نازل گردید و پس از عروج آن وجود حقانی در مقام قرب تام، در مقامات و مراتب متدانی، آن حقایق و احکام بر سبیل تدریج در عالم شهادت به ظهور رسید و حقیقت کلام حق به وصف «جمع الجمع» به وجود قرآنی در «لیلة القدر» نازل گردیده، و از ظهور تفصیلی و نزول آن بر قلب حضرت ختمی مرتبت به «فرقان» تعبیر کردهاند[۴۴].
امام در مصباح ۵۱ و ۵۲ در سخنانی موجز از این حقیقت سخن گفته و با آوردن مثالهایی به تبیین آن پرداخته و به فرایند پیچیده انباء در عوالم وجودی انسان اشاره میکند و آنگاه به فرارفتن از آن به مشاهده اهل عرفان و منزل اصحاب ایمان از معرفت حقیقت انباء فرا میخواند و انباء در آن حضرت را اظهار حقایقی که در هویت غیبی مستکن و نهان است بر مرآتهای صیقل یافته مستعد، میداند. به نظر امام حقیقت قرآن، قبل از تنزّل به منازل خلقی، از شئون ذاتی و حقایق علمی در حضرت واحدیّت است که برای احدی جز نبی ختمی(ص) و خُلّص از اولیاء الله، یعنی ائمه معصومین(ع) حاصل نمیشود[۴۵].[۴۶]
خاتمیت پیامبر
از دیدگاه امام، خلعت خاتمیت و نبوت ختمی، که نتیجه کشف مطلق است، برازنده قامت زیبای مستقیم محمدی(ص) است که انسان کاملی است که در تحت اسم جامع اعظم الهی به کشف مطلق اعیان ثابته و لوازم آن ازلاً و ابداً نایل گردیده و حالات و استعدادهای موجودات و کیفیت سلوک و نقشه وصول آنها بر او کشف شده است[۴۷]. امام بر این باور است که حقیقت نوری نبی خاتم(ص) و خاندان عصمت و طهارت(ع) از آغاز وجود بوده است[۴۸] و مستند ایشان سخن امام صادق(ع) در تفسیر کریمه: ﴿وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ﴾[۴۹] است که فرمود: «نَحْنُ السَّابِقُونَ وَ نَحْنُ الْآخِرُونَ»[۵۰] و مؤیِّد آن سخن رسول خدا(ص) است که فرمود: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي ابْتَدَعَهُ مِنْ نُورِهِ وَ اشْتَقَّهُ مِنْ جَلَالِ عَظَمَتِهِ... ثُمَّ سَجَدَ لِلَّهِ تَعْظِيماً فَفَتَقَ مِنْهُ نُورَ عَلِيٍّ(ع) فَكَانَ نُورِي مُحِيطاً بِالْعَظَمَةِ وَ نُورُ عَلِيٍّ مُحِيطاً بِالْقُدْرَةِ»[۵۱].[۵۲]
مفهوم امامت
امامت نزد متکلمین، خلافت و جانشینی رسول خدا(ص) در اقامه دین و حفظ حوزه اسلام است،؛ به گونهای که پیروی از او بر همه امت واجب است و کسی که خلیفه اوست، امام نامیده میشود[۵۳]. متکلمین، امام را دارای ریاست عامه هم در دین و هم در دنیا دانستهاند[۵۴]. اما امامت نزد عرفا اسمی از اسماء خلافت است، چنانکه خدای تعالی درباره پیامبرش ابراهیم(ع) فرموده: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۵۵]. آنان بر این باورند که امامت یا با واسطه است، یا بیواسطه. بعضی مثل هارون(ع)، هر دو قسم را دارا بودهاند؛ زیرا هارون، هم خلیفه موسی(ع) بود؛ چنانکه قرآن از زبان موسی(ع) فرمود: ﴿اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي﴾[۵۶] و هم مانند برادرش موسی(ع) نبی و رسول مبعوث از سوی حق به جانب خلق بود. پس هم امام مطلق از جانب حق بود و هم امام مقید بود از جانب موسی(ع)[۵۷].[۵۸]
مفهوم انسان کامل
اهل معرفت انسان کامل را انسانی دانستهاند که جمیع کمالات انسانی در او تحقق پیدا کرده و مظهر جمیع کمالات الهی و موصوف به جمیع صفات جمالی و جلالی الهی جز وجوب ذاتی است[۵۹]. به باور بعضی دیگر، حقیقت انسان کامل، «حق مخلوق به»، یعنی موجودی است که به سبب او عالم آفریده شده است[۶۰].
امام خمینی در تعریف انسان کامل بر جامعیت او نسبت به جمیع مراتب عینی و مثالی و حسی و منطوی بودن او نسبت به عوالم غیبی و شهادی و آنچه در آن است، انگشت تأکید نهاده و به کریمه ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا﴾[۶۱] استشهاد کرده است[۶۲].[۶۳]
انواع ولایت
برای ولایت، انواعی برشمردهاند، که عبارتاند از: ۱. ولایت تکوینی ۲. ولایت تشریعی. منشأ این تقسیمبندی را امور جهان دانستهاند، که یا حقیقی است یا اعتباری. مراد از امور حقیقی، اموری است که در حوزه عمل اختیاری انسان قرار ندارد و انسان در بود و نبود آنها دخالتی ندارد و منظور از امور اعتباری در اینجا اموری است که تنها در حوزه حیات انسانی یافت میشود، به گونهای که اگر انسان نباشد از آنها خبری نیست؛ مانند ملکیت، ریاست، زوجیت که انسان آنها را اعتبار کرده است. ولایت حاکم اسلامی از سنخ ولایت تشریعی است[۶۴]. ولایت تکوینی را هم به دو قسم عام و خاص تقسیم کردهاند. ولایت تکوینی عام، برای همه است. اما ولایت تکوینی خاص، مخصوص کسانی است که خود را تحت ولایت تشریعی خدای سبحان قرار داده باشند. آیاتی چون: ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۶۵]، ﴿وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ﴾[۶۶] را ناظر به ولایت تکوینی خاص دانستهاند.
انسان کامل، ولایت تکوینی دارد[۶۷]. ولایت تکوینی انسان کامل، مظهر ربوبیّت حق است[۶۸]. در ولایت تکوینی، که باطن رسالت و نبوت است، جنسیت شرط نیست و این نوع از ولایت، اختصاص به مرد ندارد[۶۹].
اهل معرفت، ولایت را برگرفته از «وَلی»، به معنی قرب گرفته، وقرب را بر دو قسم دانستهاند:
- قرب هویت الهیه به اشیاء؛ چنانکه آیات: ﴿وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ﴾[۷۰] و ﴿فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ﴾[۷۱] و ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾[۷۲]، بدان اشارت دارند.
- قرب عبد به حق در کمالات و اخلاق.
قرب اول، عام است و اختصاص به شیء دون شیئی ندارد، و قرب دوم، مختص به بندگان مؤمنی است که قلوبشان به اشراق و تجلیات رحمانی و اشعه الهی بر آن، منوّر شده است و این، همان ولایت است که خود به دو قسم تقسیم میشود: عام و خاص؛ اما اولی، این است که عبد به حق تعالی تقرب جوید، نه به حیثیتی که در او فانی، و وجود امکانی او به وجود حقانی تبدیل شود و برای او جهت خلقی باقی نماند، بلکه اگر همچنین اتفاقی بیفتد، به حسب حال باشد، نه مقام. و اما دومی، این است که عبد به انیت خود در حق فانی شود و برای او جهت خلقی نماند و باقی بالله باشد، چنانکه در آخر سفر این اول از اسفار اربعه اتفاق میافتد. و این قسم از ولایت، خود بر دو قسم تقسیم میشود: مطلقه و مقیده. اما ولایت مطلقه، عبارت است از فنای ذاتی در حق به طوری که حق برای او اسماء ذاتی تجلی کند، و این، برای او به گونه مقام باشد، نه حال، و خاتم این ولایت در رتبه مهدی منتظر، قائم آل محمد(ع) است، و منافاتی ندارد که علی(ع)، مثلاً نیز خاتم آن است؛ زیرا ائمه(ع) همه از نور واحد و اصل فاردند. و اما ولایت مقیده، عبارت است از فنای در حق به نحو فنای صفاتی، نه ذاتی، اگرچه به حسب حال باشد، نه مقام[۷۳].
مراد اهل معرفت، از این ولایت، «ولایت تکوینی» است، که دارنده آن، ولی نامیده میشود و دارای قدرت تصرف در عالم کلی و جزئی و ملک و ملکوت و متصرف در عالم وجود است[۷۴].
اهل معرفت، کسی را که دارای ولایت تکوینی است، از مقام «کن تکوینی» برخوردار میدانند و بر این باورند که چنین کسی انسان کاملی است که با نفس رحمانی متّحد شده و ماسوی الله به منزله اعضا و بدن او، و او به مانند روح عالم است. صاحب این مقام به هرچه بگوید: بشو میشود[۷۵].
بعضی از اهل معرفت، مسلم دانستهاند که صاحبان ولایت و معصومان از آل محمد(ع) دارای مرتبه ولایت تکوینی و تشریعیاند و قبول ولایت آن بزرگواران، بر حسن طینت و صفای استعداد نفوس، و اعراض از آنان و بغض نسبت به آن أکابر، برشقاوت ذاتی و کدورت جبلّی نفوس دلالت میکند[۷۶].
امام خمینی در تبیین منزل اول از ولایت تکوینی به نکات ارزشمندی اشاره فرموده و خاطر نشان کردهاند که عباد سالک إلی الله به قدم عبودیت، هنگامی که از خانه طبیعت خارج شود در حالی که به سوی خدا مهاجرت، و جذبات حبی سرّی ازلی او را به خود جذب کرده و تعینات نفسی او را به قبسات آتش الهی از ناحیه اسماء الهی سوزانده است، گاه حق به تجلی فعلی نوری یا ناری یا برزخی جمعی، به حسب استعداد او در فیض اقدس، بر او متجلی میکند و در این تجلی به عین مشاهده، از منتهی نهایت عرش شهود تا غایت قصوای وجود را زیر پردههای تجلیات فعلی حق میبیند و عین عالم در تجلی ظهوری در نظر او فانی میشود. و چون در این مقام به «تمکین» دست یابد و «تلوین» از او رخت بربندد، شهود در حق او محقّق میشود و خدا سمع و بصر و ید او میگردد. و این، حقیقت قرب نوافل است و در نتیجه خلعت ولایت بر عبد خدا میپوشانند[۷۷].[۷۸]
سطوح ولایت
اندیشه سیاسی حضرت آیتالله العظمی خامنهای تلاش میکند تا قلمرو مفهومی و مرزهای اعتقادی ولایت مشخص شود و علاوه بر مفهوم متعالی ولایت الهی، آن را در حکومت اسلامی مطلوب که شامل سه سطح ولایت نبوی، ولایت امام و ولایت فقیه است منحصر نماید و تمایز آن را با حکومتهای سلطنتی[۷۹]، موروثی[۸۰]، استبدادی[۸۱] و حکومتهای کودتایی[۸۲] بیان نماید که ذیلاً به سطوح سه گانه ولایت اشاره میشود.
ولایت نبوی
در میان متفکران مسلمان اتفاق نظر وجود دارد که خداوند حق اعمال حکومت را به پیامبر(ص) داده است و واقعیت تاریخی نیز مؤید آن است[۸۳]. این مدل از حکومت ولایی در مدینه منوره تشکیل شد و ده سال ادامه داشت[۸۴].[۸۵]
ولایت سیاسی ائمه(ع)
دومین سطح نظام مطلوب ولایی مربوط به ولایت امامان معصوم(ع) است که در جامعه اسلامی بعد از رحلت رسول اکرم(ص) تا آغاز غیبت کبری حدود ۲۵۰ سال چالش اساسی در مسأله خلافت و رهبری بوده است[۸۶]. امامت تداوم نبوت[۸۷] یعنی پیشوایی جامعه و رهبری است[۸۸]. ولایت، امر قراردادی محض نیست که انتخاب آن در دست مردم باشد؛ بلکه همان طور که گذشت امامت خاصه از مجاری اختصاصی اعمال حق الهی حکومت است که در اصطلاح قرآنی بدان اولوالامر اطلاق شده است و مصادیق آن انسانهای فاضل و پاک و معصومی هستند که منشور و فرمان خداوند به نام آنها صادر شده است[۸۹] اما واقعیت تاریخی حکایت از آن دارد که این حق الهی در مجرای خود قرار نگرفت و جز در برهه خاصی در این دوران طولانی جامعه اسلامی از وجود ولایت اسلامی بیبهره بود و بزرگترین شخصیت مورد اتفاق همه فرق اسلامی که به اعتقاد شیعه ولایت او منصوص از ناحیه خداوند و منصوب از طرف رسول اکرم(ص) بود از صحنه حکومت و رهبری جامعه برکنار ماند[۹۰]. حضرت آیتالله خامنهای با تبیین کارویژههای نظام سیاسی امامت معتقدند که امام دارای دو مسئولیت اساسی است؛ یکی اینکه مسئولیت تشریح و تبیین مکتب و اصول و احکام اسلام را بر عهده دارد و دیگر وظیفه خطیر زمامداری و رهبری جامعه اسلامی است[۹۱]. یکی از اهداف مهم مبارزه طولانی ائمه(ع) تشکیل نظام اسلامی و تأسیس حکومتی بر پایه امامت بود[۹۲]؛ هر چند تحقق نیافت؛ اما در دوران ولی عصر(ع) حکومت ایدهآل، پایهگذاری خواهد شد[۹۳].[۹۴]
ولایت فقیه
مفهوم ولایت وجه مشترک همه سطوح سهگانه حکومت اسلامی است. همان طور که اصطلاح امام هم برای همه سطوح استعمال شده است. با این تفاوت که از امامت در سطح ولایت فقیه با تعبیر «امامت عامه»[۹۵] یاد میشود. مسأله امامت یعنی پیشوائی جامعه و رهبری امت با معنای عام کلمه در همه زمانها اگر جامعه اسلامی بخواهد متحول باشد، بخواهد پویا باشد بخواهد مبارزه کند، بخواهد اسلامی بشود و اگر اسلامی هست اسلامی بماند، احتیاج به امامت دارد. البته امامت که میگویم منهای معصومیت. عصمت مخصوص ائمه دوازدهگانه است[۹۶]. ایشان دانش واژه ولایت فقیه را متشکل از دو کلمه میدانند، یکی ولایت به مفهوم سرپرستی و اداره و دیگری فقیه به مفهوم دینشناس که حاصل جمع آنها یعنی ولایت فقیه به معنای اداره کردن و سرپرستی دینشناسان در جامعه است[۹۷]. این ولایت نوع خاصی از حکومت است که متمایز از همه حکومتهای موجود در دنیاست[۹۸] و داوری در مورد آن صرفاً با معیارهای موجود غیر ممکن است؛ زیرا ولایت فقیه یعنی ایجاد میلیونها رابطه دینی میان دلهای مردم با محور و مرکز نظام[۹۹]، همه راههای اصلی نظام به مرکز ولایت یا نقطه درخشان نظام اسلامی ختم میشود[۱۰۰].
از جمله موضوعاتی که در مورد ولایت فقیه مطرح است دلایل وجودی و ضرورت و جایگاه آن است که از نظر حضرت آیتالله خامنهای ولایت فقیه جزو فروع دین است؛ زیرا ولایت به معنای نظام است و نظام و خصوصیات آن جزء فروع دین است نه اصول دین که به حوزه اعتقادات مربوط میشود. البته التزام عملی به آن لازم است و اگر کسی منکر آن باشد منکر ضروری دین شده است[۱۰۱]. ایشان بین التزام به ولایت فقیه و التزام به اسلام و ولایت امامان معصوم(ع) تفاوتی قائل نیست[۱۰۲]. بنابراین اصل ولایت فقیه را «حکم شرعی» میدانند که عقل نیز آن را تأیید میکند. مشروعیت آن دینی و به واسطه امضای شرع است. اما در انتخاب مصداق آن معتقد به «طریق عقلانی» هستند و به شیوه انتخابی که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است استناد میکنند[۱۰۳]. بر اساس این تلقی از حکومت اسلامی در فلسفه ایشان، حکومت اسلامی و نظام ولایی، با دو تعبیر جمهوری اسلامی و مردم سالاری دینی ارائه شده است:
جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی، نمونهای از حکومت اسلامی است و مشخصه اصلی آن مردمی بودن، یعنی متکی به افکار مردم، متکی به خواست و اراده مردم و به تلاش و مجاهدت مردم؛ و اسلامی بودن یعنی جهت حرکت دستورالعمل و قوانین و احکام و هدفگیریها از اسلام گرفته شده است؛ پس حکومت جمهوری اسلامی یعنی حکومتی که در آن مردم بر طبق هدایت اسلام و راهنمایی اسلام و احکام اسلام در امر ایجاد یک نظام و اداره آن نظام دخالت کامل میکنند، جمهوری و اسلامی. هر کدام از این دو خصوصیت که از بین برود جمهوری اسلامی دیگر نیست. اگر نظام اسلامی نبود جمهوری اسلامی نیست. اگر از متن قرآن گرفته نشده بود جمهوری اسلامی نیست. اگر متکی به مردم نبود؛ باز هم جمهوری اسلامی نیست. نظام دیکتاتوری نمیتواند اسلامی هم باشد و نه جمهوری است و نه اسلامی[۱۰۴].[۱۰۵]
مردمسالاری دینی
حکومت اسلامی میتواند در عین اینکه حکومت الهی است، حکومت مردمی نیز باشد. نمونهاش صدر اسلام زمان رسول اکرم(ص) و خلفا در اوایل و نمونه دیگرش حکومت جمهوری اسلامی که حکومت مردم است؛ حکومت عواطف مردم، حکومت آرای مردم، حکومت انتخاب مردم و حکومت عناصر مردمی است[۱۰۶]. مردمسالاری دینی است که یک حقیقت واحد و جاری در جوهره نظام اسلامی است که فقط در چارچوب مسائل دینی قابل تعریف است[۱۰۷].[۱۰۸]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۴؛ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۵۳.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۴۵۸؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۰، ص۱۱۵، ۲۳۳؛ آیت الله خامنهای، ۲۷/۱/۱۳۷۷.
- ↑ امام خمینی، تنقیح الاصول، تقریر حسین تقوی اشتهاردی، ج۳، ص۱۳۷، آیت الله خامنهای، ۴/۳/۱۳۶۹.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۳، ص۲۷۱، ۲۷۷، ۲۸۰؛ آیت الله خامنهای، ۲۷/۱/۱۳۷۷.
- ↑ فرخی، مصطفی، مقاله «اهل بیت»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۲۴.
- ↑ جرجانی، التعریفات، ص۳۲۹.
- ↑ سید حیدر آملی، المقامات من کتاب نص النصوص، ج۱، ص۱۶۷.
- ↑ شرح مقدمه قیصری، ص۸۶۷.
- ↑ روحانینژاد، حسین، مقاله «ولایتشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۴۷.
- ↑ «سرپرست مؤمنان» سوره آل عمران، آیه ۶۸.
- ↑ جرجانی، التعریفات، ص۳۲۹.
- ↑ قشیری، رساله، ترجمه عبدالمؤمن اصفهانی، ص۱۶۹.
- ↑ رک: راغب اصفهانی، المفردات، ص۸۸۵: الْوَلَاءُ و التَّوَالِي: أن يَحْصُلَ شيئان فصاعدا حصولا ليس بينهما ما ليس منهما، و يستعار ذلك للقرب من حيث المكان، و من حيث النّسبة، و من حيث الدّين، و من حيث الصّداقة و النّصرة و الاعتقاد، و الْوَلَايَةُ النُّصْرةُ، و الْوِلَايَةُ: تَوَلِّي الأمرِ، و قيل: الْوِلَايَةُ و الْوَلَايَةُ نحو: الدِّلَالة و الدَّلَالة، و حقيقته: تَوَلِّي الأمرِ. و الْوَلِيُّ و الْمَوْلَى يستعملان في ذلك كلُّ واحدٍ منهما يقال في معنى الفاعل. أي: الْمُوَالِي، و في معنى المفعول. أي: الْمُوَالَى، يقال للمؤمن: هو وَلِيُّ اللّهِ عزّ و جلّ و لم يرد مَوْلَاهُ، و قد يقال: اللّهُ تعالى وَلِيُّ المؤمنين و مَوْلَاهُمْ، فمِنَ الأوَّل قال اللّه تعالى: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا [البقرة / 257]...؛ و نیز نگاه شود به مقاله «ولایت فقیه، رکن حکومت اسلامی» روزنامه رسالت، دی ۱۳۸۸ که در آن چنین آمده است: «ولایت واژهای عربی به معنای به هم پیوستگی و نوعی اتصال و ترابط دو چیز است؛ به شکلی که هیچ گونه روزنه و شکافی، آن دو را از هم نگسسته، مانع پیوند عمیق آن دو نگردد» (نام نویسنده ذکر نشده ولی نشانی مقاله از این قرار است: «کد مقاله: ۳۶۳۴۳، مسیر مقاله نقشه سایت: معارف اسلامی، حکومت اسلامی و ولایت فقیه، مقالات».
- ↑ ر.ک: قیصری، شرح الفصوص، ص۲۶.
- ↑ امام خمینی، مصباح الهدایة، با مقدمه سید جلالالدین آشتیانی، ص۳۶.
- ↑ روحانینژاد، حسین، مقاله «ولایتشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۴۸.
- ↑ ر.ک: ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۵، ص۳۸۵؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۵۶۲ - ۵۶۱؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۴۸۲.
- ↑ ر.ک: ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۵، ص۳۸۵؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۵۶۲ - ۵۶۱؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۴۸۲.
- ↑ «و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود * و ما او را به جایگاهی فرازمند فرا بردیم» سوره مریم، آیه ۵۶-۵۷.
- ↑ ابنفارس، معجم مقاییس اللغة، ج۵، ص۳۸۵.
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۴۸۲: النُّبُوَّةُ: سِفَارَةٌ بين اللّه و بين ذوي العقول من عباده لإزاحة عللهم في أمر مَعادِهم و مَعاشِهم. و النَّبِيُّ لكونه منبِّئا بما تسكن إليه العقول الذَّكيَّة.
- ↑ امام خمینی، مصباح الهدایة، ص۴۲. امام در مصباح میفرماید: قال كمال الدين عبد الرزاق الكاشاني في مقدمات شرحه على قصيدة ابن فارض ما هذا لفظه: «النبوة» بمعنى الإنباء و «النبي» هو المنبئ عن ذات الله و صفاته و أسمائه و أحكامه و مراداته.
- ↑ امام خمینی، مصباح الهدایة، ص۴۲.
- ↑ امام خمینی، مصباح الهدایة، ص۳۸.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات، ج۱، ص۱۳۴؛ فصوص الحکم، ص۶۴؛ ممد الهمم، ص۶۴؛ آملی، المقدمات من نص النصوص، ص۵۱؛ آملی، جامع الأسرار، ص۳۹۰؛ امام خمینی، مصباح الهدایة، مقدمه آشتیانی، ص۱۵۳.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۳۶-۳۷.
- ↑ امام خمینی، مصباح الهدایة، مقدمه آشتیانی، ص۲۲.
- ↑ امام خمینی، مصباح الهدایة، ص۴۶-۴۹.
- ↑ روحانینژاد، حسین، مقاله «ولایتشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۴۹.
- ↑ «آنگاه از محراب به سوی قوم خود بیرون شد و به آنان اشاره کرد که: پگاهان و در پایان روز (خداوند را) به پاکی بستأیید» سوره مریم، آیه ۱۱.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۸۹۲.
- ↑ ر.ک: راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۸۵۹-۸۵۸.
- ↑ آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۴۵۴-۴۵۳.
- ↑ ﴿وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ﴾ «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوهها و بر درخت و بر داربستهایی که (مردم) میسازند لانه گزین!» سوره نحل، آیه ۶۸.
- ↑ ﴿وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ «و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد» سوره فصلت، آیه ۱۲.
- ↑ «و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی.».. سوره شوری، آیه ۵۱؛ المیزان، ج۱۲، ص۲۹۲.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۱۳۸-۱۳۷.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۱۳۳ و ۱۶۰.
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۷۴۸.
- ↑ «پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۸.
- ↑ کاشانی، شرح منازل السائرین، ص۳۶۰ - ۳۵۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۹، ص۲۲۵.
- ↑ امام خمینی، سر الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، مقدمه، ص۱۶، مقدمه آیتالله جوادی آملی.
- ↑ امام خمینی، مصباح الهدایة، مقدمه، ص۷۶-۷۸.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۸۱-۱۸۲.
- ↑ روحانینژاد، حسین، مقاله «ولایتشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۵۱.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۹۲.
- ↑ امام خمینی، شرح دعاء السحر، ص۵۳.
- ↑ «و (سوم) پیشتازان پیشتاز * آنانند که نزدیکان (به خداوند) اند» سوره واقعه، آیه ۱۰-۱۱.
- ↑ مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۴، ص۴.
- ↑ مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۵، ص۲۲.
- ↑ روحانینژاد، حسین، مقاله «ولایتشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۵۵.
- ↑ تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۲۶۰.
- ↑ جرجانی، کتاب التعریفات، ص۱۶.
- ↑ «من تو را پیشوای مردم میگمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «در میان قوم من جانشین من شو» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
- ↑ قیصری، شرح فصوص (قیصری)، ص۱۰۹۳ - ۱۰۹۴.
- ↑ روحانینژاد، حسین، مقاله «ولایتشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۵۶.
- ↑ قیصری، شرح فصوص (قیصری)، مقدمه قیصری، ۱۲۰.
- ↑ ابن عربی در الفتوحات (۴ ج)، ج۲، ص۳۹۶ گوید: فالإنسان الكامل هو على الحقيقة الحق المخلوق به أي المخلوق بسببه العالم و ذلك لأن الغاية هي المطلوبة بالخلق المتقدم عليها فما خلق ما تقدم عليها إلا لأجلها و ظهور عینا و لو لا ما ظهر ما تقدمها فالغاية هو الأمر المخلوق بسببه ما تقدم من أسباب ظهوره و هو الانسان الكامل.
- ↑ «و همه نامها را به آدم آموخت» سوره بقره، آیه ۳۱.
- ↑ امام خمینی، شرح دعاء السحر، ص۲۱.
- ↑ روحانینژاد، حسین، مقاله «ولایتشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۵۶.
- ↑ جوادی آملی، تفسیر موضوعی، ج۲، توحید در قرآن، ص۴۳۸.
- ↑ «خداوند سرپرست مؤمنان است» سوره آل عمران، آیه ۶۸.
- ↑ «و خداوند دوست پرهیزگاران است» سوره جاثیه، آیه ۱۹.
- ↑ جوادی آملی، تسنیم، ج۱۲، ص۲۱۲.
- ↑ جوادی آملی، تفسیر موضوعی، ج۲؛ توحید در قرآن، ص۴۴۲ - ۴۳۳.
- ↑ جوادی آملی، تسنیم، ج۳، ص۳۵۵.
- ↑ «و هر جا باشید او با شماست» سوره حدید، آیه ۴.
- ↑ «پس هر سو رو کنید رو به خداوند است» سوره بقره، آیه ۱۱۵.
- ↑ «و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم» سوره ق، آیه ۱۶.
- ↑ قیصری، شرح فصوص (قیصری)، مقدمه قیصری، ص۱۰.
- ↑ قیصری، شرح فصوص (قیصری)، پیشگفتار، ص۹.
- ↑ ر.ک: ابن عربی، فتوحات مکّیه، باب ۷۳ و ۳۶۱؛ حسنزاده آملی، وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، ص۱۲۳.
- ↑ مشارق الدراری، مقدمه آشتیانی، ص۹۸.
- ↑ قیصری، شرح فصوص (قیصری)، حواشی امام، ص۱۶۶.
- ↑ روحانینژاد، حسین، مقاله «ولایتشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۶۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۰/۴/۱۳۷۰؛ حدیث ولایت، ج۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۰/۴/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۶/۲/۱۳۷۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۶/۱/۱۳۷۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۶/۲/۱۳۷۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۶/۱/۱۳۷۰.
- ↑ مهاجرنیا، محسن، مقاله «نظام سیاست اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۷۶۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، قبسات النور، ص۸۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، قبسات النور، ص۹۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، قبسات النور، ص۸۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات به منابست عیدغدیرف ۶/۲/۱۳۷۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، قبسات النور، ص۹۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، پیام به کنگره جهانی امام رضا(ع)، ص۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، پژوهشی در زندگی امام سجاد(ع)، ص۱۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، قبسات النور، ص۹۴.
- ↑ مهاجرنیا، محسن، مقاله «نظام سیاست اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۷۶۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، قبسات النور، ص۹۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۶/۱/۱۳۷۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۰/۴/۱۳۶۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۵/۵/۱۳۷۹.
- ↑ پیام معظم له، ۱۸/۱۰/۱۳۶۸؛ قبسات النور، ص۸۶.
- ↑ درسهایی از نهج البلاغه، ۱۳۹.
- ↑ أجوبة الاستفتاءات، ص۲۳؛ دررالفوائد فی اجوبة القائد، ص۲۴.
- ↑ اجوبة الاستفتاءات، ص۲۲.
- ↑ در مکتب جمعه، ج۶، ص۳۰۱.
- ↑ خطبههای نماز جمعه، ۱۲/۱/۱۳۶۷.
- ↑ مهاجرنیا، محسن، مقاله «نظام سیاست اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۷۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در تفرش، ۲۸/۸/۱۳۷۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۲/۵/۱۳۸۰.
- ↑ مهاجرنیا، محسن، مقاله «نظام سیاست اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۷۶۶.