اضطرار در قرآن: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\[\[(.*)\]\](.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\>\n\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\>\n\n' به '{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = $2 | عنوان مدخل = $4 | مداخل مرتبط = $6 | پرسش مرتبط = }} ') |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۲) |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
[[اضطرار]] مصدر باب افتعال از ریشه "ض ـ ر ـ ر" و به معنای "[[درماندگی]]"،<ref> لسان العرب، ج ۸، ص ۴۶، "ضرر".</ref> "پذیرش ضرر از روی ناچاری"<ref>مفردات، ص ۵۰۴.، "ضرر".</ref> و "[[نیازمند]] چیزی شدن"<ref>لسانالعرب، ج ۸، ص ۴۵، "ضرر".</ref> است. اسم مفعول آن (مضطرّ) به معنای کسی است که ضرر و [[گرفتاری]] بر او وارد شده باشد.<ref>التحقیق، ج ۷، ص ۲۶.</ref> در اصطلاح [[فقهی]]، اضطرار که خود از مصادیق [[آسانی]] در [[شریعت اسلام]] است، به معنای گرفتار آمدن در وضعیتی است که در آن [[تکلیف]] الزامی برداشته میشود. | [[اضطرار]] مصدر باب افتعال از ریشه "ض ـ ر ـ ر" و به معنای "[[درماندگی]]"،<ref> لسان العرب، ج ۸، ص ۴۶، "ضرر".</ref> "پذیرش ضرر از روی ناچاری"<ref>مفردات، ص ۵۰۴.، "ضرر".</ref> و "[[نیازمند]] چیزی شدن"<ref>لسانالعرب، ج ۸، ص ۴۵، "ضرر".</ref> است. اسم مفعول آن (مضطرّ) به معنای کسی است که ضرر و [[گرفتاری]] بر او وارد شده باشد.<ref>التحقیق، ج ۷، ص ۲۶.</ref> در اصطلاح [[فقهی]]، اضطرار که خود از مصادیق [[آسانی]] در [[شریعت اسلام]] است، به معنای گرفتار آمدن در وضعیتی است که در آن [[تکلیف]] الزامی برداشته میشود. | ||
در [[علم فقه]] بیش از آنکه به تعریفی جامع از اضطرار پرداخته شود، مصادیق آن بیان شده است. با بررسی این مصادیق و مثالها میتوان گفت اضطرار هنگامی پدید میآید که در [[التزام]] به [[حکم]] اولیه (ترک [[حرام]])، [[بیم]] [[مرگ]] یا [[بیماری]] یا... باشد.<ref>شرایع الاسلام، ج ۳، ص ۲۲۹.</ref> برخی در تعریف اضطرار گفتهاند: اضطرار در [[فقه]] و [[حقوق]] [[مدنی]] حالتی است که در آن [[تهدید]] وجود ندارد؛ ولی اوضاع و احوال برای انجام دادن یک عمل بهگونهای است که [[انسان]] برخلاف [[میل باطنی]] خود، ولی از روی قصد آن کار را انجام میدهد و این مقدار از [[رضا]] حداقل رضایی است که وجود آن شرط [[نفوذ]] [[عقد]] است،<ref>ترمینولوژی حقوق، ص ۵۶.</ref> بنابراین، در اضطرار بر خلاف "[[اکراه]]"، [[رضایت]] فاعل سلب نمیشود و انسان برای [[گریز]] از ضرر و بر اساس [[مصلحت اندیشی]]، خود از روی رضایت به فعل [[اضطراری]] [[اقدام]] میکند، از همین رو [[معاملات]] شخص مُضْطَرّ، بر خلاف معاملات مُکْرَه صحیح است و رضایتی که شرط [[صحت]] معاملات است {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا}}<ref>«ای مؤمنان! داراییهای یکدیگر را میان خود به نادرستی نخورید مگر داد و ستدی با رضای خودتان باشد و یکدیگر را نکشید بیگمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۹.</ref> در [[معامله]] [[مضطر]] وجود دارد.<ref>منیة الطالب، ج ۱، ص ۳۸۸؛ حاشیة المکاسب، ج ۲، ص ۴۸؛ کتاب البیع، قدیری، ص ۳۹۹.</ref> معنای اصلی اضطرار در متون [[اسلامی]] و [[منابع فقهی]]، هم شامل مواردی میشود که اضطرار، برآمده از عاملی درونی و [[نفسانی]] مانند [[گرسنگی]]، [[تشنگی]] و بیماری باشد و هم مواردی را دربر میگیرد که منشأ آن، حادثه و عاملی بیرونی مانند [[تهدید]] یا [[اکراه]] [[ظالم]] باشد.<ref>التعاریف ج۱، ص۷۱، "اضطرار"؛ کتاب البیع، مصطفی خمینی، ص ۳۴۰؛ مصباح الفقاهه، ج ۳، ص ۳۱۲.</ref> به کار بردن تعبیر [[اضطرار]] در برابر واژه "[[اختیار]]" در منابع پیشین امامی، به ویژه [[منابع حدیثی]]، از جمله شواهد مهم این کاربرد عام است؛<ref>من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۴۴؛ تهذیب، ج ۲، ص۴۶، ج ۵، ص ۲۷۲؛ المقنعه، ص ۷۸۴.</ref> بهطور مثال، در برخی منابع، [[تقیه]] صریحا از موارد اضطرار قلمداد شده است.<ref>جواهرالکلام، ج ۳۶، ص ۴۲۷.</ref> [[فقهای اهل سنت]]، اعم از متقدم و متأخر، نیز به چنین گستره عامی برای مفهوم اضطرار قائلاند.<ref>البحر الرائق، ج ۸، ص ۱۳۲؛ نظریة الضروره، ص ۶۵.</ref> با این همه، به نظر شماری از مؤلفان در [[منابع فقهی]] امامیان، به ویژه منابع متأخر، اضطرار اصطلاحی عمدتا ناظر به ضرورتهای درونی است و در برابر اکراه بهکار میرود.<ref>مصباح الفقاهه، ج ۳، ص ۳۱۲.</ref> | در [[علم فقه]] بیش از آنکه به تعریفی جامع از اضطرار پرداخته شود، مصادیق آن بیان شده است. با بررسی این مصادیق و مثالها میتوان گفت اضطرار هنگامی پدید میآید که در [[التزام]] به [[حکم]] اولیه (ترک [[حرام]])، [[بیم]] [[مرگ]] یا [[بیماری]] یا... باشد.<ref>شرایع الاسلام، ج ۳، ص ۲۲۹.</ref> برخی در تعریف اضطرار گفتهاند: اضطرار در [[فقه]] و [[حقوق]] [[مدنی]] حالتی است که در آن [[تهدید]] وجود ندارد؛ ولی اوضاع و احوال برای انجام دادن یک عمل بهگونهای است که [[انسان]] برخلاف [[میل باطنی]] خود، ولی از روی قصد آن کار را انجام میدهد و این مقدار از [[رضا]] حداقل رضایی است که وجود آن شرط [[نفوذ]] [[عقد]] است،<ref>ترمینولوژی حقوق، ص ۵۶.</ref> بنابراین، در اضطرار بر خلاف "[[اکراه]]"، [[رضایت]] فاعل سلب نمیشود و انسان برای [[گریز]] از ضرر و بر اساس [[مصلحت اندیشی]]، خود از روی رضایت به فعل [[اضطراری]] [[اقدام]] میکند، از همین رو [[معاملات]] شخص مُضْطَرّ، بر خلاف معاملات مُکْرَه صحیح است و رضایتی که شرط [[صحت]] معاملات است {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا}}<ref>«ای مؤمنان! داراییهای یکدیگر را میان خود به نادرستی نخورید مگر داد و ستدی با رضای خودتان باشد و یکدیگر را نکشید بیگمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۹.</ref> در [[معامله]] [[مضطر]] وجود دارد.<ref>منیة الطالب، ج ۱، ص ۳۸۸؛ حاشیة المکاسب، ج ۲، ص ۴۸؛ کتاب البیع، قدیری، ص ۳۹۹.</ref> معنای اصلی اضطرار در متون [[اسلامی]] و [[منابع فقهی]]، هم شامل مواردی میشود که اضطرار، برآمده از عاملی درونی و [[نفسانی]] مانند [[گرسنگی]]، [[تشنگی]] و بیماری باشد و هم مواردی را دربر میگیرد که منشأ آن، حادثه و عاملی بیرونی مانند [[تهدید]] یا [[اکراه]] [[ظالم]] باشد.<ref>التعاریف ج۱، ص۷۱، "اضطرار"؛ کتاب البیع، مصطفی خمینی، ص ۳۴۰؛ مصباح الفقاهه، ج ۳، ص ۳۱۲.</ref> به کار بردن تعبیر [[اضطرار]] در برابر واژه "[[اختیار]]" در منابع پیشین امامی، به ویژه [[منابع حدیثی]]، از جمله شواهد مهم این کاربرد عام است؛<ref>من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۴۴؛ تهذیب، ج ۲، ص۴۶، ج ۵، ص ۲۷۲؛ المقنعه، ص ۷۸۴.</ref> بهطور مثال، در برخی منابع، [[تقیه]] صریحا از موارد اضطرار قلمداد شده است.<ref>جواهرالکلام، ج ۳۶، ص ۴۲۷.</ref> [[فقهای اهل سنت]]، اعم از متقدم و متأخر، نیز به چنین گستره عامی برای مفهوم اضطرار قائلاند.<ref>البحر الرائق، ج ۸، ص ۱۳۲؛ نظریة الضروره، ص ۶۵.</ref> با این همه، به نظر شماری از مؤلفان در [[منابع فقهی]] امامیان، به ویژه منابع متأخر، اضطرار اصطلاحی عمدتا ناظر به ضرورتهای درونی است و در برابر اکراه بهکار میرود.<ref>مصباح الفقاهه، ج ۳، ص ۳۱۲.</ref><ref>[[غلام رضا مغیثی|مغیثی، غلام رضا]]، [[اضطرار - مغیثی (مقاله)|مقاله «اضطرار»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref> | ||
==مصادیق اضطرار== | ==مصادیق اضطرار== | ||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
#'''[[حج]]:''' در مورد ارتکاب [[اضطراری]] برخی [[محرّمات]] [[احرام]] و وقوف اضطراری [[عرفه]] و مشعر [[احکام]] خاصی در [[مناسک]] [[حجّ]] آمده است. <ref>العروة الوثقی، ج ۲، ص ۵۴۷.</ref> | #'''[[حج]]:''' در مورد ارتکاب [[اضطراری]] برخی [[محرّمات]] [[احرام]] و وقوف اضطراری [[عرفه]] و مشعر [[احکام]] خاصی در [[مناسک]] [[حجّ]] آمده است. <ref>العروة الوثقی، ج ۲، ص ۵۴۷.</ref> | ||
#'''[[تذکیه]]:''' آنگاه که حیوان را از [[ترس]] تلف شدن نتوان نحر یا [[ذبح]] کرد تذکیهاش مجروح کردن آن است؛<ref>النهایه، ص ۵۸۳؛ قواعد الاحکام، ج ۳، ص ۳۱۴.</ref> همچنین در [[علم اصول]] این موضوع در باب اِجزای مأمورٌ به [[اضطراری]] از اختیاری بحث شده است.<ref>نهایة الافکار، ج ۱، ص ۲۲۷.</ref> | #'''[[تذکیه]]:''' آنگاه که حیوان را از [[ترس]] تلف شدن نتوان نحر یا [[ذبح]] کرد تذکیهاش مجروح کردن آن است؛<ref>النهایه، ص ۵۸۳؛ قواعد الاحکام، ج ۳، ص ۳۱۴.</ref> همچنین در [[علم اصول]] این موضوع در باب اِجزای مأمورٌ به [[اضطراری]] از اختیاری بحث شده است.<ref>نهایة الافکار، ج ۱، ص ۲۲۷.</ref> | ||
واژه [[اضطرار]] و مشتقات آن، ۸ بار در [[قرآن]] ذکر شده که به جز دو مورد {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! اینجا را شهری امن کن و از اهل آن هر کس را که به خداوند و روز واپسین ایمان دارد، از میوهها روزی رسان؛ (خداوند) فرمود: آن را که کفر ورزد، اندکی برخورداری خواهم داد سپس او را به (چشیدن) عذاب دوزخ ناگزیر خواهم کرد و این پایانه، بد است» سوره بقره، آیه ۱۲۶.</ref>، {{متن قرآن|نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلًا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَى عَذَابٍ غَلِيظٍ}}<ref>«اندکی بهرهمندشان میگردانیم سپس آنان را به سوی عذابی ناگوار میکشانیم» سوره لقمان، آیه ۲۴.</ref>، به اصطلاح [[فقهی]] اشاره دارد.<ref>[[غلام رضا مغیثی|مغیثی، غلام رضا]]، [[ اضطرار - مغیثی (مقاله)|مقاله «اضطرار»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref> | واژه [[اضطرار]] و مشتقات آن، ۸ بار در [[قرآن]] ذکر شده که به جز دو مورد {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! اینجا را شهری امن کن و از اهل آن هر کس را که به خداوند و روز واپسین ایمان دارد، از میوهها روزی رسان؛ (خداوند) فرمود: آن را که کفر ورزد، اندکی برخورداری خواهم داد سپس او را به (چشیدن) عذاب دوزخ ناگزیر خواهم کرد و این پایانه، بد است» سوره بقره، آیه ۱۲۶.</ref>، {{متن قرآن|نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلًا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَى عَذَابٍ غَلِيظٍ}}<ref>«اندکی بهرهمندشان میگردانیم سپس آنان را به سوی عذابی ناگوار میکشانیم» سوره لقمان، آیه ۲۴.</ref>، به اصطلاح [[فقهی]] اشاره دارد.<ref>[[غلام رضا مغیثی|مغیثی، غلام رضا]]، [[اضطرار - مغیثی (مقاله)|مقاله «اضطرار»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref> | ||
==[[حکم]] اضطرار== | ==[[حکم]] اضطرار== | ||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
حلیّت در حال اضطرار در پارهای از [[محرّمات]] مورد تردید قرار گرفته است؛ مانند: | حلیّت در حال اضطرار در پارهای از [[محرّمات]] مورد تردید قرار گرفته است؛ مانند: | ||
#[[نوشیدن]] شراب؛ برخی [[شرب خمر]] را برای [[مضطر]] جایز ندانستهاند، چون خمر رفع [[تشنگی]] نمیکند، یا به این دلیل که در آیه تحریمِ خمر {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ}}<ref>"ای مؤمنان! جز این نیست که شراب و قمار و انصاب و ازلام ، پلیدی (و) کار شیطان است پس، از آنها دوری گزینید باشد که رستگار گردید" سوره مائده، آیه ۹۰.</ref> بر خلاف آیه تحریمِ مردار {{متن قرآن|حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>"مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیمخور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کردهاید- و آنچه بر روی سنگهای مقدّس (برای بتها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بختآزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است" سوره مائده، آیه ۳.</ref>، اضطرار استثنا نشده است.<ref>الخلاف، ج۶، ص۹۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۲، ص ۱۵۳؛ شرایع الاسلام، ج ۳، ص ۲۳۱؛</ref> | # [[نوشیدن]] شراب؛ برخی [[شرب خمر]] را برای [[مضطر]] جایز ندانستهاند، چون خمر رفع [[تشنگی]] نمیکند، یا به این دلیل که در آیه تحریمِ خمر {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ}}<ref>"ای مؤمنان! جز این نیست که شراب و قمار و انصاب و ازلام ، پلیدی (و) کار شیطان است پس، از آنها دوری گزینید باشد که رستگار گردید" سوره مائده، آیه ۹۰.</ref> بر خلاف آیه تحریمِ مردار {{متن قرآن|حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>"مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیمخور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کردهاید- و آنچه بر روی سنگهای مقدّس (برای بتها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بختآزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است" سوره مائده، آیه ۳.</ref>، اضطرار استثنا نشده است.<ref>الخلاف، ج۶، ص۹۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۲، ص ۱۵۳؛ شرایع الاسلام، ج ۳، ص ۲۳۱؛</ref> | ||
#درمان با مردار؛ برخی به استناد روایتی از [[پیامبر]]{{صل}} که فرموده: [[خداوند]] شفای [[امت]] مرا در محرّمات قرار نداده درمان با مردار را [[حرام]] دانستهاند؛ ولی برخی دیگر آن را جایز دانسته و معتقدند که درمان همچون [[گرسنگی]]، مصلحتی است که [[مباح]] بودن را ایجاب میکند. آنان درباره [[روایت نبوی]] گفتهاند که اگر حرمت خوردن مردار (در حال اضطرار) [[ثابت]] شود این [[روایت]] شامل بحث ما میشود، در حالی که ثبوت حرمت در این شرایط، خود عین مدعاست.<ref> التفسیر الکبیر، ج ۵، ص ۲۷.</ref> البتّه این پاسخ در فرض ثبوتِ روایت، قابل مناقشه است، زیرا روایت ناظر به محرّماتی است که به عنوان اوّلیه [[حرام]] شده است. | #درمان با مردار؛ برخی به استناد روایتی از [[پیامبر]]{{صل}} که فرموده: [[خداوند]] شفای [[امت]] مرا در محرّمات قرار نداده درمان با مردار را [[حرام]] دانستهاند؛ ولی برخی دیگر آن را جایز دانسته و معتقدند که درمان همچون [[گرسنگی]]، مصلحتی است که [[مباح]] بودن را ایجاب میکند. آنان درباره [[روایت نبوی]] گفتهاند که اگر حرمت خوردن مردار (در حال اضطرار) [[ثابت]] شود این [[روایت]] شامل بحث ما میشود، در حالی که ثبوت حرمت در این شرایط، خود عین مدعاست.<ref> التفسیر الکبیر، ج ۵، ص ۲۷.</ref> البتّه این پاسخ در فرض ثبوتِ روایت، قابل مناقشه است، زیرا روایت ناظر به محرّماتی است که به عنوان اوّلیه [[حرام]] شده است. | ||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
#کسی که به چیزی که دیگری، به آن [[مضطر]] شده تجاوز میکند.<ref>التفسیرالکبیر، ج۵، ص۱۴؛ کنزالدقائق، ج۲، ص۲۲۱.</ref> | #کسی که به چیزی که دیگری، به آن [[مضطر]] شده تجاوز میکند.<ref>التفسیرالکبیر، ج۵، ص۱۴؛ کنزالدقائق، ج۲، ص۲۲۱.</ref> | ||
برخی گفتهاند: افزون بر اکل، اضطرار، به آن دو شرط مقید است، بنابر این، منظور از {{متن قرآن|غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ}} این است که در [[سفر]] خویش بر [[پیشوای مسلمانان]] خروج نکرده و سر [[راه]] بر [[مسلمانان]] نگیرد.<ref> التفسیر الکبیر، ج ۵، ص ۱۴.</ref> در روایتی "باغی" به کسی که [[جهت]] [[خوشگذرانی]] شکار میکند و "عادی" به دزد تفسیر شده است.<ref> الکافی، ج ۳، ص ۴۳۸.</ref> بر پایه روایتی دیگر "باغی" کسی است که بر [[امام]] خروج کند؛<ref>تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۹۳.</ref> ولی به نظر میرسد {{متن قرآن|غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ}} معنایی عام دارد که همه موارد پیشگفته را شامل میشود و ذکر موارد خاص در [[روایات]] از باب ذکر مصادیق است.<ref>المیزان، ج ۱، ص ۴۲۷.</ref> در {{متن قرآن|حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیمخور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کردهاید- و آنچه بر روی سنگهای مقدّس (برای بتها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بختآزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.</ref> از این دو قید با عنوان کلّیِ {{متن قرآن|غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ }} تعبیر شده است؛ یعنی مضطری که محرّمات را برای لذّتجویی نخورده، یا از حدّی که برای [[نجات]] او لازم است [[تجاوز]] نکرده است.<ref>جامع البیان، مج ۴، ج ۶، ص ۱۱۶.</ref> برخی هم آن را به معنای عدم [[تمایل]] به [[گناه]] دانستهاند.<ref>مجمعالبیان، ج ۳، ص ۲۴۷.</ref> با نظر به [[حرمت]] خودکشی و به هلاکت انداختن خویش که از [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ}}<ref>«و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵.</ref>. و آیه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا}}<ref>«ای مؤمنان! داراییهای یکدیگر را میان خود به نادرستی نخورید مگر داد و ستدی با رضای خودتان باشد و یکدیگر را نکشید بیگمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۹.</ref>. بر میآید، ممکن است گفته شود هرچند [[مضطر]]، "عادی" یا "[[باغی]]" باشد، لازم است از مردار بخورد، اگر چه [[معصیتکار]] است، زیرا [[حفظ نفس]] عقلاً [[واجب]] است وعقل او را به ارتکاب قبیحی (خوردن [[حرام]]) ملزم میکند که [[مفسده]] آن از [[هلاکت]] کمتر است و در این مورد با وجودِ [[اضطرار]]، [[عقوبت]] هم وجود دارد، زیرا اضطرار از [[سوء]] اختیارِ خود شخص ناشی شدهاست.<ref>منهاجالصالحین، ج۲، ص۳۷۷؛ مواهبالرحمن، ج ۲، ص ۳۱۴.</ref> در پاسخ میتوان گفت اولاً "باغی" و "عادی" که مردار را [[حلال]] دانسته یا آن را به [[جهت]] تلذّذ میخورند در [[حقیقت]] مضطر نیستند، زیرا مضطر کسی است که در حال [[اختیار]] از خوردن مردار خودداری کند.<ref>جواهر الکلام، ج ۳۶، ص ۴۳۰.</ref> ثانیاً چنانکه برخی گفتهاند، برای مضطری که بر [[امام]] خروج کرده، [[خوردن]] مردار جایز نیست، زیرا [[جان]] او احترامی ندارد و در [[مرگ]] او مفسدهای نیست و [[ادله]] "[[وجوب]]" کشتن چنین فردی اگر او را به خودکشی موظف نکند ادله "حرمت" خودکشی شامل او نمیشود.<ref> منهاج الصالحین، ج ۲، ص ۳۷۷.</ref> اگر مضطر "عادی" و "باغی" نباشد و بر اثر خودداری از خوردن مردار بمیرد، خودکشی کرده و مرتکب حرام شده است، زیرا [[نهی]] آیه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا}}<ref>«ای مؤمنان! داراییهای یکدیگر را میان خود به نادرستی نخورید مگر داد و ستدی با رضای خودتان باشد و یکدیگر را نکشید بیگمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۹.</ref> او را شامل میشود <ref>تفسیر قرطبی، ج ۱، ص ۱۷۹.</ref> و با توجّه به وجوب حفظ نفس، برخی خوردن مردار را واجب دانستهاند<ref>الخلاف، ج ۶، ص ۹۴، ۹۵؛ شرایعالاسلام، ج ۳، ص ۲۳۰؛ مواهبالرحمن، ج ۱۰، ص ۳۴۹.</ref> | برخی گفتهاند: افزون بر اکل، اضطرار، به آن دو شرط مقید است، بنابر این، منظور از {{متن قرآن|غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ}} این است که در [[سفر]] خویش بر [[پیشوای مسلمانان]] خروج نکرده و سر [[راه]] بر [[مسلمانان]] نگیرد.<ref> التفسیر الکبیر، ج ۵، ص ۱۴.</ref> در روایتی "باغی" به کسی که [[جهت]] [[خوشگذرانی]] شکار میکند و "عادی" به دزد تفسیر شده است.<ref> الکافی، ج ۳، ص ۴۳۸.</ref> بر پایه روایتی دیگر "باغی" کسی است که بر [[امام]] خروج کند؛<ref>تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۹۳.</ref> ولی به نظر میرسد {{متن قرآن|غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ}} معنایی عام دارد که همه موارد پیشگفته را شامل میشود و ذکر موارد خاص در [[روایات]] از باب ذکر مصادیق است.<ref>المیزان، ج ۱، ص ۴۲۷.</ref> در {{متن قرآن|حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیمخور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کردهاید- و آنچه بر روی سنگهای مقدّس (برای بتها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بختآزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.</ref> از این دو قید با عنوان کلّیِ {{متن قرآن|غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ }} تعبیر شده است؛ یعنی مضطری که محرّمات را برای لذّتجویی نخورده، یا از حدّی که برای [[نجات]] او لازم است [[تجاوز]] نکرده است.<ref>جامع البیان، مج ۴، ج ۶، ص ۱۱۶.</ref> برخی هم آن را به معنای عدم [[تمایل]] به [[گناه]] دانستهاند.<ref>مجمعالبیان، ج ۳، ص ۲۴۷.</ref> با نظر به [[حرمت]] خودکشی و به هلاکت انداختن خویش که از [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ}}<ref>«و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵.</ref>. و آیه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا}}<ref>«ای مؤمنان! داراییهای یکدیگر را میان خود به نادرستی نخورید مگر داد و ستدی با رضای خودتان باشد و یکدیگر را نکشید بیگمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۹.</ref>. بر میآید، ممکن است گفته شود هرچند [[مضطر]]، "عادی" یا "[[باغی]]" باشد، لازم است از مردار بخورد، اگر چه [[معصیتکار]] است، زیرا [[حفظ نفس]] عقلاً [[واجب]] است وعقل او را به ارتکاب قبیحی (خوردن [[حرام]]) ملزم میکند که [[مفسده]] آن از [[هلاکت]] کمتر است و در این مورد با وجودِ [[اضطرار]]، [[عقوبت]] هم وجود دارد، زیرا اضطرار از [[سوء]] اختیارِ خود شخص ناشی شدهاست.<ref>منهاجالصالحین، ج۲، ص۳۷۷؛ مواهبالرحمن، ج ۲، ص ۳۱۴.</ref> در پاسخ میتوان گفت اولاً "باغی" و "عادی" که مردار را [[حلال]] دانسته یا آن را به [[جهت]] تلذّذ میخورند در [[حقیقت]] مضطر نیستند، زیرا مضطر کسی است که در حال [[اختیار]] از خوردن مردار خودداری کند.<ref>جواهر الکلام، ج ۳۶، ص ۴۳۰.</ref> ثانیاً چنانکه برخی گفتهاند، برای مضطری که بر [[امام]] خروج کرده، [[خوردن]] مردار جایز نیست، زیرا [[جان]] او احترامی ندارد و در [[مرگ]] او مفسدهای نیست و [[ادله]] "[[وجوب]]" کشتن چنین فردی اگر او را به خودکشی موظف نکند ادله "حرمت" خودکشی شامل او نمیشود.<ref> منهاج الصالحین، ج ۲، ص ۳۷۷.</ref> اگر مضطر "عادی" و "باغی" نباشد و بر اثر خودداری از خوردن مردار بمیرد، خودکشی کرده و مرتکب حرام شده است، زیرا [[نهی]] آیه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا}}<ref>«ای مؤمنان! داراییهای یکدیگر را میان خود به نادرستی نخورید مگر داد و ستدی با رضای خودتان باشد و یکدیگر را نکشید بیگمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۹.</ref> او را شامل میشود <ref>تفسیر قرطبی، ج ۱، ص ۱۷۹.</ref> و با توجّه به وجوب حفظ نفس، برخی خوردن مردار را واجب دانستهاند<ref>الخلاف، ج ۶، ص ۹۴، ۹۵؛ شرایعالاسلام، ج ۳، ص ۲۳۰؛ مواهبالرحمن، ج ۱۰، ص ۳۴۹.</ref><ref>[[غلام رضا مغیثی|مغیثی، غلام رضا]]، [[اضطرار - مغیثی (مقاله)|مقاله «اضطرار»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref> | ||
==اضطرار زمینه [[توجه به خدا]]== | ==اضطرار زمینه [[توجه به خدا]]== | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
برخی آیات، [[حکمت]] سختیها و اضطرار را [[تضرّع]] و [[التجا]] به درگاه خدا دانسته است؛ آیه {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ}}<ref>«و به یقین برای امّتهایی که پیش از تو بودند (پیامبرانی) فرستادیم و آنان را به سختی و رنج دچار کردیم باشد که (به درگاه خدا) لابه کنند» سوره انعام، آیه ۴۲.</ref> میگوید: [[امتهای پیشین]] را با شدت و رنج و ناراحتی مواجه ساختیم، شاید [[خضوع]] کنند و [[تسلیم]] شوند. در [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُمْ بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَكَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ}}<ref>«و به راستی آنان را با عذاب فرو گرفتیم؛ باز در برابر پروردگار خویش فروتنی نورزیدند و زاری (هم) نمیکنند» سوره مؤمنون، آیه ۷۶.</ref> میفرماید: [[مردم]] را به [[عذاب]] و [[بلا]] گرفتار ساختیم؛ اما آنان در برابر پروردگارشان [[تواضع]] و [[تضرّع]] نمیکنند. در [[آیات]] دیگری مانند {{متن قرآن|فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ}}<ref>«پس چرا آنگاه که خشم ما به سراغشان آمد لابه نکردند؟ لکن (در حقیقت) دلهایشان سخت شد و شیطان، کاری را که انجام میدادند برای آنان آراست» سوره انعام، آیه ۴۳.</ref> و {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ}}<ref>«و ما در هیچ دیاری پیامبری نفرستادیم مگر آنکه مردمش را به سختی و رنج دچار کردیم باشد که (به درگاه خدا) لابه کنند» سوره اعراف، آیه ۹۴.</ref> نیز به این مضمون اشاره شده است. | برخی آیات، [[حکمت]] سختیها و اضطرار را [[تضرّع]] و [[التجا]] به درگاه خدا دانسته است؛ آیه {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ}}<ref>«و به یقین برای امّتهایی که پیش از تو بودند (پیامبرانی) فرستادیم و آنان را به سختی و رنج دچار کردیم باشد که (به درگاه خدا) لابه کنند» سوره انعام، آیه ۴۲.</ref> میگوید: [[امتهای پیشین]] را با شدت و رنج و ناراحتی مواجه ساختیم، شاید [[خضوع]] کنند و [[تسلیم]] شوند. در [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُمْ بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَكَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ}}<ref>«و به راستی آنان را با عذاب فرو گرفتیم؛ باز در برابر پروردگار خویش فروتنی نورزیدند و زاری (هم) نمیکنند» سوره مؤمنون، آیه ۷۶.</ref> میفرماید: [[مردم]] را به [[عذاب]] و [[بلا]] گرفتار ساختیم؛ اما آنان در برابر پروردگارشان [[تواضع]] و [[تضرّع]] نمیکنند. در [[آیات]] دیگری مانند {{متن قرآن|فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ}}<ref>«پس چرا آنگاه که خشم ما به سراغشان آمد لابه نکردند؟ لکن (در حقیقت) دلهایشان سخت شد و شیطان، کاری را که انجام میدادند برای آنان آراست» سوره انعام، آیه ۴۳.</ref> و {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ}}<ref>«و ما در هیچ دیاری پیامبری نفرستادیم مگر آنکه مردمش را به سختی و رنج دچار کردیم باشد که (به درگاه خدا) لابه کنند» سوره اعراف، آیه ۹۴.</ref> نیز به این مضمون اشاره شده است. | ||
برخی آیات نیز بر [[استجابت]] دعای [[مضطر]] دلالت دارد؛ مانند آیات {{متن قرآن|وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}}<ref>«و ایّوب را (یاد کن) آنگاه که پروردگارش را خواند که به من گزند رسیده است و تو بخشایندهترین بخشایندگانی» سوره انبیاء، آیه ۸۳.</ref>، {{متن قرآن|فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِكْرَى لِلْعَابِدِينَ}}<ref>«پس، او را پاسخ گفتیم و گزندی که با وی بود از او زدودیم و خانوادهاش را و با آنها همگون آنان را بدو باز بخشیدیم که بخشایشی از نزد ما و یادکردی برای پرستندگان بود» سوره انبیاء، آیه ۸۴.</ref> که از [[نیایش]] خاضعانه [[ایّوب]] و [[مستجاب]] شدن دعایش و باز گرداندن خاندانش یاد کرده است. آیه {{متن قرآن|أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ}}<ref>«یا آن کسی که به درمانده، چون وی را بخواند، پاسخ میدهد و بلا را (از او) میگرداند؟ و شما را جانشینان زمین میگرداند؛ آیا با خداوند، خدایی (دیگر) هست؟ اندک پند میپذیرید» سوره نمل، آیه ۶۲.</ref> در مقایسه [[پروردگار]] با [[خدایان دروغین]]، از [[خداوند]] به "[[اجابت]] کننده دعای مضطر" یاد کرده است. در [[تفسیر]] مضطر در این آیه آرای گوناگونی نقل شده؛ لکن بیشتر آنها ناظر به این است که منظور کسی است که در [[ناملایمات]] [[زندگی]] از غیر [[خدا]] [[ناامید]] شده و به درگاه خدا روی آورده است. بعضی [[روایات]]، [[شأن نزول]] این آیه را [[قائم]] آلمحمّد{{ع}} دانسته که در "[[مقام]]" دو رکعت نمازگزارده، خدا را میخواند و خداوند گرفتاریش را برطرف ساخته، او را در [[زمین]] [[خلیفه]] قرار میدهد.<ref> البرهان، ج ۴، ص ۳۲، ح ۹.</ref> از اشکال بر آورده نشدن دعای برخی مضطرها چنین پاسخ داده شده که اولاً برآورده شدن دعای مضطر به [[مصلحت]] وابسته است، ازاینرو [[شایسته]] است [[انسان]] خواسته خود را از خداوند، مشروط به مصلحت بخواهد، بنابراین گرچه عنوان، صلاحیت شمول همه [[درماندگان]] را دارد؛ ولی شرط وجود مصلحت در استجابت دلیل بر عدم عموم است.<ref>الکشاف، ج ۳، ص ۳۷۷.</ref> ثانیاً مفرد معرفه (المضطرّ) مفید عموم نیست و تنها بر اصل ماهیّت دلالت میکند. قهراً برای ثبوت [[حکم]]، یک فرد از ماهیت کافی است و نیازی نیست که حکم برای همه افراد [[ثابت]] شود.<ref>الکشاف، ج ۳، ص ۳۷۷؛ التفسیرالکبیر، ج ۲۴، ص ۲۰۸ ـ ۲۰۹.</ref> ثالثاً آوردن وصفِ [[اضطرار]] در [[آیه]]، خود [[گواه]] بر درخواست [[حقیقی]] [[داعی]] است، زیرا تا [[انسان]] در تنگنای اضطرار واقع نشود خواستهاش [[خالص]] نمیشود. از قید {{متن قرآن|إِذَا دَعَاهُ}} استفاده میشود که باید درخواست فقط از [[خدا]] باشد و این معنا در صورتی محقق میشود که درخواست کننده از همه اسباب ظاهری [[ناامید]] شود و فقط [[دل]] به خدا ببندد، زیرا اگر توجه او به اسباب ظاهری باشد، در [[مقام]] [[دعا]] صادق نبوده و حقیقتا خدا را نخوانده است، پس آنگاه که انسان در دعایش صادق باشد و فقط خدا را بخواند، دعای او [[مستجاب]] و [[گرفتاری]] اوبرطرف میشود، پس اساسا اشکال وارد نیست، چون دعای هیچ مضطری بیپاسخ نمیماند<ref>المیزان، ج ۱۵، ص ۳۸۱.</ref> | برخی آیات نیز بر [[استجابت]] دعای [[مضطر]] دلالت دارد؛ مانند آیات {{متن قرآن|وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}}<ref>«و ایّوب را (یاد کن) آنگاه که پروردگارش را خواند که به من گزند رسیده است و تو بخشایندهترین بخشایندگانی» سوره انبیاء، آیه ۸۳.</ref>، {{متن قرآن|فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِكْرَى لِلْعَابِدِينَ}}<ref>«پس، او را پاسخ گفتیم و گزندی که با وی بود از او زدودیم و خانوادهاش را و با آنها همگون آنان را بدو باز بخشیدیم که بخشایشی از نزد ما و یادکردی برای پرستندگان بود» سوره انبیاء، آیه ۸۴.</ref> که از [[نیایش]] خاضعانه [[ایّوب]] و [[مستجاب]] شدن دعایش و باز گرداندن خاندانش یاد کرده است. آیه {{متن قرآن|أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ}}<ref>«یا آن کسی که به درمانده، چون وی را بخواند، پاسخ میدهد و بلا را (از او) میگرداند؟ و شما را جانشینان زمین میگرداند؛ آیا با خداوند، خدایی (دیگر) هست؟ اندک پند میپذیرید» سوره نمل، آیه ۶۲.</ref> در مقایسه [[پروردگار]] با [[خدایان دروغین]]، از [[خداوند]] به "[[اجابت]] کننده دعای مضطر" یاد کرده است. در [[تفسیر]] مضطر در این آیه آرای گوناگونی نقل شده؛ لکن بیشتر آنها ناظر به این است که منظور کسی است که در [[ناملایمات]] [[زندگی]] از غیر [[خدا]] [[ناامید]] شده و به درگاه خدا روی آورده است. بعضی [[روایات]]، [[شأن نزول]] این آیه را [[قائم]] آلمحمّد{{ع}} دانسته که در "[[مقام]]" دو رکعت نمازگزارده، خدا را میخواند و خداوند گرفتاریش را برطرف ساخته، او را در [[زمین]] [[خلیفه]] قرار میدهد.<ref> البرهان، ج ۴، ص ۳۲، ح ۹.</ref> از اشکال بر آورده نشدن دعای برخی مضطرها چنین پاسخ داده شده که اولاً برآورده شدن دعای مضطر به [[مصلحت]] وابسته است، ازاینرو [[شایسته]] است [[انسان]] خواسته خود را از خداوند، مشروط به مصلحت بخواهد، بنابراین گرچه عنوان، صلاحیت شمول همه [[درماندگان]] را دارد؛ ولی شرط وجود مصلحت در استجابت دلیل بر عدم عموم است.<ref>الکشاف، ج ۳، ص ۳۷۷.</ref> ثانیاً مفرد معرفه (المضطرّ) مفید عموم نیست و تنها بر اصل ماهیّت دلالت میکند. قهراً برای ثبوت [[حکم]]، یک فرد از ماهیت کافی است و نیازی نیست که حکم برای همه افراد [[ثابت]] شود.<ref>الکشاف، ج ۳، ص ۳۷۷؛ التفسیرالکبیر، ج ۲۴، ص ۲۰۸ ـ ۲۰۹.</ref> ثالثاً آوردن وصفِ [[اضطرار]] در [[آیه]]، خود [[گواه]] بر درخواست [[حقیقی]] [[داعی]] است، زیرا تا [[انسان]] در تنگنای اضطرار واقع نشود خواستهاش [[خالص]] نمیشود. از قید {{متن قرآن|إِذَا دَعَاهُ}} استفاده میشود که باید درخواست فقط از [[خدا]] باشد و این معنا در صورتی محقق میشود که درخواست کننده از همه اسباب ظاهری [[ناامید]] شود و فقط [[دل]] به خدا ببندد، زیرا اگر توجه او به اسباب ظاهری باشد، در [[مقام]] [[دعا]] صادق نبوده و حقیقتا خدا را نخوانده است، پس آنگاه که انسان در دعایش صادق باشد و فقط خدا را بخواند، دعای او [[مستجاب]] و [[گرفتاری]] اوبرطرف میشود، پس اساسا اشکال وارد نیست، چون دعای هیچ مضطری بیپاسخ نمیماند<ref>المیزان، ج ۱۵، ص ۳۸۱.</ref><ref>[[غلام رضا مغیثی|مغیثی، غلام رضا]]، [[اضطرار - مغیثی (مقاله)|مقاله «اضطرار»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref> | ||
==اضطرار در دانشنامه معاصر قرآن کریم== | ==اضطرار در دانشنامه معاصر قرآن کریم== | ||
خط ۸۸: | خط ۸۸: | ||
در مورد قاعده اضطرار به روایاتی [[استدلال]] شده که از مهمترین آنها دو [[حدیث]] است: | در مورد قاعده اضطرار به روایاتی [[استدلال]] شده که از مهمترین آنها دو [[حدیث]] است: | ||
#{{متن حدیث|وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حُسَيْنٍ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ:... وَ لَيْسَ شَيْءٌ مِمَّا حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا وَ قَدْ أَحَلَّهُ لِمَنِ اضْطُرَّ إِلَيْهِ}}، هیچ چیز را [[خداوند]] [[حرام]] نکرده، مگر آنکه برای کسی که [[مضطر]] است [[حلال]] میشود<ref>وسائل الشیعه، ج۵، ص۴۸۳.</ref>. | #{{متن حدیث|وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حُسَيْنٍ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ:... وَ لَيْسَ شَيْءٌ مِمَّا حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا وَ قَدْ أَحَلَّهُ لِمَنِ اضْطُرَّ إِلَيْهِ}}، هیچ چیز را [[خداوند]] [[حرام]] نکرده، مگر آنکه برای کسی که [[مضطر]] است [[حلال]] میشود<ref>وسائل الشیعه، ج۵، ص۴۸۳.</ref>. | ||
#[[حدیث]] رفع است که [[پیامبراکرم]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةٌ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانُ وَ مَا أُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ مَا لَا يَعْلَمُونَ وَ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ...}}<ref>الخصال، ج۲، ص۴۱۷.</ref>. طبق این حدیث [[خدا]] آنچه را [[مردم]] به آن اضطرار دارند از آنان برداشته است. | # [[حدیث]] رفع است که [[پیامبراکرم]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةٌ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانُ وَ مَا أُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ مَا لَا يَعْلَمُونَ وَ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ...}}<ref>الخصال، ج۲، ص۴۱۷.</ref>. طبق این حدیث [[خدا]] آنچه را [[مردم]] به آن اضطرار دارند از آنان برداشته است. | ||
'''[[عقل]]:''' | '''[[عقل]]:''' | ||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
#[[پرونده:10524027.jpg|22px]] [[رضا محققیان|محققیان، رضا]]، [[اضطرار - محققیان (مقاله)|مقاله «اضطرار»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|'''دانشنامه معاصر قرآن کریم''']] | # [[پرونده:10524027.jpg|22px]] [[رضا محققیان|محققیان، رضا]]، [[اضطرار - محققیان (مقاله)|مقاله «اضطرار»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|'''دانشنامه معاصر قرآن کریم''']] | ||
#[[پرونده:000054.jpg|22px]] [[غلام رضا مغیثی|مغیثی، غلام رضا]]، [[ اضطرار - مغیثی (مقاله)|مقاله «اضطرار»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۳''']] | # [[پرونده:000054.jpg|22px]] [[غلام رضا مغیثی|مغیثی، غلام رضا]]، [[اضطرار - مغیثی (مقاله)|مقاله «اضطرار»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۳''']] | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ ۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۱:۴۵
مقدمه
اضطرار مصدر باب افتعال از ریشه "ض ـ ر ـ ر" و به معنای "درماندگی"،[۱] "پذیرش ضرر از روی ناچاری"[۲] و "نیازمند چیزی شدن"[۳] است. اسم مفعول آن (مضطرّ) به معنای کسی است که ضرر و گرفتاری بر او وارد شده باشد.[۴] در اصطلاح فقهی، اضطرار که خود از مصادیق آسانی در شریعت اسلام است، به معنای گرفتار آمدن در وضعیتی است که در آن تکلیف الزامی برداشته میشود.
در علم فقه بیش از آنکه به تعریفی جامع از اضطرار پرداخته شود، مصادیق آن بیان شده است. با بررسی این مصادیق و مثالها میتوان گفت اضطرار هنگامی پدید میآید که در التزام به حکم اولیه (ترک حرام)، بیم مرگ یا بیماری یا... باشد.[۵] برخی در تعریف اضطرار گفتهاند: اضطرار در فقه و حقوق مدنی حالتی است که در آن تهدید وجود ندارد؛ ولی اوضاع و احوال برای انجام دادن یک عمل بهگونهای است که انسان برخلاف میل باطنی خود، ولی از روی قصد آن کار را انجام میدهد و این مقدار از رضا حداقل رضایی است که وجود آن شرط نفوذ عقد است،[۶] بنابراین، در اضطرار بر خلاف "اکراه"، رضایت فاعل سلب نمیشود و انسان برای گریز از ضرر و بر اساس مصلحت اندیشی، خود از روی رضایت به فعل اضطراری اقدام میکند، از همین رو معاملات شخص مُضْطَرّ، بر خلاف معاملات مُکْرَه صحیح است و رضایتی که شرط صحت معاملات است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا﴾[۷] در معامله مضطر وجود دارد.[۸] معنای اصلی اضطرار در متون اسلامی و منابع فقهی، هم شامل مواردی میشود که اضطرار، برآمده از عاملی درونی و نفسانی مانند گرسنگی، تشنگی و بیماری باشد و هم مواردی را دربر میگیرد که منشأ آن، حادثه و عاملی بیرونی مانند تهدید یا اکراه ظالم باشد.[۹] به کار بردن تعبیر اضطرار در برابر واژه "اختیار" در منابع پیشین امامی، به ویژه منابع حدیثی، از جمله شواهد مهم این کاربرد عام است؛[۱۰] بهطور مثال، در برخی منابع، تقیه صریحا از موارد اضطرار قلمداد شده است.[۱۱] فقهای اهل سنت، اعم از متقدم و متأخر، نیز به چنین گستره عامی برای مفهوم اضطرار قائلاند.[۱۲] با این همه، به نظر شماری از مؤلفان در منابع فقهی امامیان، به ویژه منابع متأخر، اضطرار اصطلاحی عمدتا ناظر به ضرورتهای درونی است و در برابر اکراه بهکار میرود.[۱۳][۱۴]
مصادیق اضطرار
مصادیق اضطرار فراوان است؛ ولی مبحث اضطرار در منابع فقهی بیشتر در باب "اطعمه و اشربه" و گاه در ابواب دیگر فقهی مطرح شده است؛ مانند:
- جهاد: آنگاه که کافران، مسلمانانِ اسیر را سپر خویش قرار دهند، جز کشتن آنان برای غلبه بر کافران راهی نیست. [۱۵]
- طهارت: هنگامی که وضو و غسل ضرر قابل توجّه داشته یا حفظ آب برای رفع تشنگی ضروری باشد نوبت به تیمّم میرسد.[۱۶]
- نماز: در موردی که انسان ناچار شود باید با اشاره رکوع و سجود کند. [۱۷]
- روزه: آنجا که مادر بر جنین یا فرزند شیرخوار خود بترسد روزه بر او واجب نیست.[۱۸]
- حج: در مورد ارتکاب اضطراری برخی محرّمات احرام و وقوف اضطراری عرفه و مشعر احکام خاصی در مناسک حجّ آمده است. [۱۹]
- تذکیه: آنگاه که حیوان را از ترس تلف شدن نتوان نحر یا ذبح کرد تذکیهاش مجروح کردن آن است؛[۲۰] همچنین در علم اصول این موضوع در باب اِجزای مأمورٌ به اضطراری از اختیاری بحث شده است.[۲۱]
واژه اضطرار و مشتقات آن، ۸ بار در قرآن ذکر شده که به جز دو مورد ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾[۲۲]، ﴿نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلًا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَى عَذَابٍ غَلِيظٍ﴾[۲۳]، به اصطلاح فقهی اشاره دارد.[۲۴]
حکم اضطرار
در برخی از آیات، اضطرار رافع عقوبت و در برخی دیگر، موجب حلّیت دانسته شده است؛ در آیه ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۲۵] با ذکر حرمت مردار و... از مضطر نفی گناه شده است. و ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۲۶] پس از ذکر محرّماتی، مضطرّ را مشمول آمرزش دانسته است. آیات ﴿قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۲۷] و ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۲۸] نیز بر همین معنا دلالت دارد؛ لکن آیه ﴿ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۲۹] پس از ملامت بر نخوردن گوشت مذکّی، موارد اضطرار را از محرمات استثنا کرده و بر اباحه دلالت دارد: ﴿وَمَا لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ﴾[۳۰]. فقیهان با توجّه به این آیات و حدیث رفع: « رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةُ أَشْيَاءَ: اَلْخَطَأُ وَ اَلنِّسْيَانُ وَ مَا أُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ مَا لاَ يُطِيقُونَ وَ مَا لاَ يَعْلَمُونَ وَ مَا اُضْطُرُّوا إِلَيْهِ وَ اَلْحَسَدُ وَ اَلطِّيَرَةُ وَ اَلتَّفَكُّرُ و[فِي] اَلْوَسْوَسَةِ فِي اَلْخَلْقِ مَا لَمْ يَنْطِقْ بِشَفَةٍ»[۳۱] و تصریح به حلّیت در حدیث سماعه: «وَ لَيْسَ شَيْءٌ مِمَّا حَرَّمَ اَللَّهُ إِلاَّ وَ قَدْ أَحَلَّهُ لِمَنِ اُضْطُرَّ إِلَيْهِ»[۳۲] با شرایطی اضطرار را رافع تکالیف الزامی دانستهاند و قاعده اضطرار: "الضرورات تبيح المحظورات" برگرفته از همین ادله است،[۳۳] هرچند با اضطرار احکام وضعی مانند ضمان برداشته نمیشود، و ازاینرو هرگاه اضطرار به خوردن طعام دیگران باشد بذل طعام بر صاحب آن و پرداخت عوض بر مضطرّ واجب است.[۳۴]
در ذیل آیه ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۳۵] و ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۳۶] پس از بیان حکم اضطرار آمده است: ﴿إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾. این جمله دلالت دارد که رخصت داده شده در مورد اضطرار از باب تخفیف بر مؤمنان است و گرنه ملاک نهی و حرمت در صورت اضطرار نیز وجود دارد.[۳۷]
حلیّت در حال اضطرار در پارهای از محرّمات مورد تردید قرار گرفته است؛ مانند:
- نوشیدن شراب؛ برخی شرب خمر را برای مضطر جایز ندانستهاند، چون خمر رفع تشنگی نمیکند، یا به این دلیل که در آیه تحریمِ خمر ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[۳۸] بر خلاف آیه تحریمِ مردار ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۳۹]، اضطرار استثنا نشده است.[۴۰]
- درمان با مردار؛ برخی به استناد روایتی از پیامبر(ص) که فرموده: خداوند شفای امت مرا در محرّمات قرار نداده درمان با مردار را حرام دانستهاند؛ ولی برخی دیگر آن را جایز دانسته و معتقدند که درمان همچون گرسنگی، مصلحتی است که مباح بودن را ایجاب میکند. آنان درباره روایت نبوی گفتهاند که اگر حرمت خوردن مردار (در حال اضطرار) ثابت شود این روایت شامل بحث ما میشود، در حالی که ثبوت حرمت در این شرایط، خود عین مدعاست.[۴۱] البتّه این پاسخ در فرض ثبوتِ روایت، قابل مناقشه است، زیرا روایت ناظر به محرّماتی است که به عنوان اوّلیه حرام شده است.
از آیات ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۴۲]، ﴿قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۴۳]، ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۴۴] برمیآید که رفع تکلیف در صورت اضطرار، به "باغی" و "عادی" نبودن: ﴿غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ﴾ مشروط شده است. دانشوران در برداشت از این دو شرط و نیز در اینکه چه چیزی به این دو شرط مقید شده است بر یک نظر نیستند؛ برخی گفتهاند: خوردن محرّمات به این دو شرط مقید است: ﴿ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ ﴾. بر این اساس در تفسیر "باغی" سه وجه است:
- کسی که با وجود دسترسی به حلال از آن تنفّر دارد و حرام را لذیذ پنداشته، از آن استفاده میکند.
- آنکه حرام را برای تلذّذ میخورد.[۴۵]
- کسی که به چیزی که دیگری، به آن مضطر شده تجاوز میکند.[۴۶]
برخی گفتهاند: افزون بر اکل، اضطرار، به آن دو شرط مقید است، بنابر این، منظور از ﴿غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ﴾ این است که در سفر خویش بر پیشوای مسلمانان خروج نکرده و سر راه بر مسلمانان نگیرد.[۴۷] در روایتی "باغی" به کسی که جهت خوشگذرانی شکار میکند و "عادی" به دزد تفسیر شده است.[۴۸] بر پایه روایتی دیگر "باغی" کسی است که بر امام خروج کند؛[۴۹] ولی به نظر میرسد ﴿غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ﴾ معنایی عام دارد که همه موارد پیشگفته را شامل میشود و ذکر موارد خاص در روایات از باب ذکر مصادیق است.[۵۰] در ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۵۱] از این دو قید با عنوان کلّیِ ﴿غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ ﴾ تعبیر شده است؛ یعنی مضطری که محرّمات را برای لذّتجویی نخورده، یا از حدّی که برای نجات او لازم است تجاوز نکرده است.[۵۲] برخی هم آن را به معنای عدم تمایل به گناه دانستهاند.[۵۳] با نظر به حرمت خودکشی و به هلاکت انداختن خویش که از آیه ﴿وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾[۵۴]. و آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا﴾[۵۵]. بر میآید، ممکن است گفته شود هرچند مضطر، "عادی" یا "باغی" باشد، لازم است از مردار بخورد، اگر چه معصیتکار است، زیرا حفظ نفس عقلاً واجب است وعقل او را به ارتکاب قبیحی (خوردن حرام) ملزم میکند که مفسده آن از هلاکت کمتر است و در این مورد با وجودِ اضطرار، عقوبت هم وجود دارد، زیرا اضطرار از سوء اختیارِ خود شخص ناشی شدهاست.[۵۶] در پاسخ میتوان گفت اولاً "باغی" و "عادی" که مردار را حلال دانسته یا آن را به جهت تلذّذ میخورند در حقیقت مضطر نیستند، زیرا مضطر کسی است که در حال اختیار از خوردن مردار خودداری کند.[۵۷] ثانیاً چنانکه برخی گفتهاند، برای مضطری که بر امام خروج کرده، خوردن مردار جایز نیست، زیرا جان او احترامی ندارد و در مرگ او مفسدهای نیست و ادله "وجوب" کشتن چنین فردی اگر او را به خودکشی موظف نکند ادله "حرمت" خودکشی شامل او نمیشود.[۵۸] اگر مضطر "عادی" و "باغی" نباشد و بر اثر خودداری از خوردن مردار بمیرد، خودکشی کرده و مرتکب حرام شده است، زیرا نهی آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا﴾[۵۹] او را شامل میشود [۶۰] و با توجّه به وجوب حفظ نفس، برخی خوردن مردار را واجب دانستهاند[۶۱][۶۲]
اضطرار زمینه توجه به خدا
اضطرار فقهی در گستره تکلیف الزامی مطرح است؛ لکن در فرهنگ قرآن به آن منحصر نبوده و درباره حالتی که انسان بر اثر گرفتاری شدید توان خویش را از دست داده، از غیر خدا ناامید شده و به درگاه خداوند روی آورده است، نیز اضطرار به کار رفته است.
گرفتاریها موجب میشود که انسان به خود آید و پرده غفلت از چهره فطرت کنار رود و ناامیدی از وسائل مادّی و امید به قدرتی فوق همه قدرتها وجود آدمی را فرا گیرد، به نحوی که با تمام هستی خویش و با تضرع به سوی خدا رود. این حقیقتی است که در آیات فراوانی یادآوری شده است؛ در آیات ﴿قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[۶۳]، ﴿بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شَاءَ وَتَنْسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ﴾[۶۴]. در آیه ﴿وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَسَّهُ كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[۶۵] نیز بر این حقیقت تأکید شده که هنگامی که به انسان زیان و ناراحتی برسد ما را در حالات گوناگون میخواند؛ ولی هنگامی که ناراحتی را از او برطرف ساختیم ما را فراموش میکند؛ گویاهرگز برای رفع مشکل خویش ما را نخوانده بود. در آیات ﴿هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ﴾[۶۶]، ﴿فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[۶۷] میگوید: هنگام گرفتاری در امواج سهمگین دریا خالصانه ما را میخوانند و وعده سپاسگزاری میدهند؛ ولی پس از رهایی، به ناحق در زمین ستم میکنند. آیات ﴿فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ﴾[۶۸]، ﴿لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ وَلِيَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ﴾[۶۹] و ﴿وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الْإِنْسَانُ كَفُورًا﴾[۷۰] نیز به همین مضمون اشاره دارد. آیه ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ﴾[۷۱] و ﴿وَمَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْأَرُونَ﴾[۷۲] نیر از خواندن خدا به هنگام رنج و زیان خبر میدهد.
برخی آیات، حکمت سختیها و اضطرار را تضرّع و التجا به درگاه خدا دانسته است؛ آیه ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ﴾[۷۳] میگوید: امتهای پیشین را با شدت و رنج و ناراحتی مواجه ساختیم، شاید خضوع کنند و تسلیم شوند. در آیه ﴿وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُمْ بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَكَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ﴾[۷۴] میفرماید: مردم را به عذاب و بلا گرفتار ساختیم؛ اما آنان در برابر پروردگارشان تواضع و تضرّع نمیکنند. در آیات دیگری مانند ﴿فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[۷۵] و ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ﴾[۷۶] نیز به این مضمون اشاره شده است.
برخی آیات نیز بر استجابت دعای مضطر دلالت دارد؛ مانند آیات ﴿وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾[۷۷]، ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِكْرَى لِلْعَابِدِينَ﴾[۷۸] که از نیایش خاضعانه ایّوب و مستجاب شدن دعایش و باز گرداندن خاندانش یاد کرده است. آیه ﴿أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ﴾[۷۹] در مقایسه پروردگار با خدایان دروغین، از خداوند به "اجابت کننده دعای مضطر" یاد کرده است. در تفسیر مضطر در این آیه آرای گوناگونی نقل شده؛ لکن بیشتر آنها ناظر به این است که منظور کسی است که در ناملایمات زندگی از غیر خدا ناامید شده و به درگاه خدا روی آورده است. بعضی روایات، شأن نزول این آیه را قائم آلمحمّد(ع) دانسته که در "مقام" دو رکعت نمازگزارده، خدا را میخواند و خداوند گرفتاریش را برطرف ساخته، او را در زمین خلیفه قرار میدهد.[۸۰] از اشکال بر آورده نشدن دعای برخی مضطرها چنین پاسخ داده شده که اولاً برآورده شدن دعای مضطر به مصلحت وابسته است، ازاینرو شایسته است انسان خواسته خود را از خداوند، مشروط به مصلحت بخواهد، بنابراین گرچه عنوان، صلاحیت شمول همه درماندگان را دارد؛ ولی شرط وجود مصلحت در استجابت دلیل بر عدم عموم است.[۸۱] ثانیاً مفرد معرفه (المضطرّ) مفید عموم نیست و تنها بر اصل ماهیّت دلالت میکند. قهراً برای ثبوت حکم، یک فرد از ماهیت کافی است و نیازی نیست که حکم برای همه افراد ثابت شود.[۸۲] ثالثاً آوردن وصفِ اضطرار در آیه، خود گواه بر درخواست حقیقی داعی است، زیرا تا انسان در تنگنای اضطرار واقع نشود خواستهاش خالص نمیشود. از قید ﴿إِذَا دَعَاهُ﴾ استفاده میشود که باید درخواست فقط از خدا باشد و این معنا در صورتی محقق میشود که درخواست کننده از همه اسباب ظاهری ناامید شود و فقط دل به خدا ببندد، زیرا اگر توجه او به اسباب ظاهری باشد، در مقام دعا صادق نبوده و حقیقتا خدا را نخوانده است، پس آنگاه که انسان در دعایش صادق باشد و فقط خدا را بخواند، دعای او مستجاب و گرفتاری اوبرطرف میشود، پس اساسا اشکال وارد نیست، چون دعای هیچ مضطری بیپاسخ نمیماند[۸۳][۸۴]
اضطرار در دانشنامه معاصر قرآن کریم
اضطرار مصدر باب افتعال از ریشه «ض، ر، ر» است. ماده «ضرّ» گاه به فتح و گاه به ضمّ اول است. ضرّ با فتح اول ضد نفع و معنای آن زیاندیدگی است[۸۵]. ﴿قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ﴾[۸۶] و با ضم اول به معنای فقر، تنگدستی، سختی و سوء حال است؛ اعم از اینکه باطنی و معنوی باشد یا ظاهری و دارای آثار مشهود در اعضا و جوارح؛ چنان که قرآن مجید از بیماری حضرت ایوب به «ضُرّ» تعبیر کرده و از زبان ایشان فرموده است: ﴿أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾[۸۷].
اضطرار از ضُرّ به ضم اول در لغت به معنای «درماندگی»، «پذیرش ضرر از روی ناچاری» و «نیازمند چیزی شدن» است[۸۸]. ریشه ضرّ با مشتقات آن ۷۴ بار و اضطرار و مشتقات آن نیز ۷ بار در قرآن به کار رفته است که پنج مورد آن مربوط به بیان قاعده اضطرار است.
در اصطلاح فقهی، اضطرار یکی از مصادیق آسان گرفتن در شریعت اسلام است. به این معنی که اگر مکلف نسبت به تکلیفی در وضعیت دشواری قرار گرفت و درماندگی پیدا کرد، آن تکلیف الزامی برداشته میشود. فقها و اصولیون تعاریف متعدد و تقریباً مشابهی از اضطرار و مضطر ارائه نمودهاند. مقدس اردبیلی گفته است: اضطرار آن حالتی است که صبر با آن ممکن نباشد؛ مانند گرسنگی[۸۹].
ابن حمزه در تعریف مضطر مینویسد: مضطر کسی است که از تلف یا امری مانند تلف بیم داشته باشد[۹۰]. اشکال این تعاریف، این است که تعریف به اعم هستند و به اصطلاح، مانع اغیار نیستند و شامل اکراه و اجبار نیز میشود، در حالی که میان این عناوین و اصطلاحات تمایزاتی وجود دارد[۹۱].
از کلام انصاری استفاده میشود که اضطرار عبارت است از واقع شدن شخص به جهت عوامل طبیعی تحت شرایط غیر قابل تحمل و شامل عامل انسانی تهدیدکننده نمیشود. با این تعریف، اضطرار از اکراه و اجبار - که در آن منشأ خطر و تهدید، یک عامل انسانی است - ممتاز میشود و بر این اساس در حدیث رفع، اضطرار و اکراه هر دو ذکر شدهاند[۹۲].
اضطرار در کلمات اصحاب در مقابل اختیار و اکراه قرار دارد. اکراه، اجبار و اضطرار هر سه از عناوین ثانویه بوده، عنوان شرعی فعل را از حرمت به اباحه تغییر داده به تبع آن، مسئولیت پیشبینی شده را نیز زایل میکنند، تفاوت عمده میان اضطرار و اجبار از حیث وجود و عدم قصد و اراده است؛ با این توضیح که در اجبار، قصد و اراده نسبت به شخص مجبور منتفی است و شخص کاملاً فاقد اراده میشود و همانند ابزاری در اختیار دیگری است و در اکراه منشأ آن، حادثه و عاملی بیرونی مانند تهدید ظالم است و فرد اکراه شده برای رهایی از آن تهدید بیرونی قصد میکنند و فعل را انجام میدهد. در حالی که اضطرار، برآمده از عاملی درونی و نفسانی مانند گرسنگی، تشنگی و بیماری است که به دنبال آن خوف هلاکت یا بیماری باشد و شخص مضطر با قصد و ارادهدست به ارتکاب فعل محرّم میزند.
به اعتقاد فقها، اضطرار و اکراه هر چند در رفع حکم تکلیفی مشترک هستند؛ از حیث تأثیر در حکم وضعی متفاوتاند. اکراه موجب زوال حکم وضعی نیز میشود؛ اما در اضطرار چنین نیست و معاملات مضطربه اجماع مسلمین صحیح است[۹۳].
در وجه بطلان معاملات مکره و مجبور و صحت معاملات فرد مضطر گفته شده است که شخص مضطر مثلاً برای مداوای فرزند خویش مضطر شده که خانهاش را بفروشند و به نتیجه فعل خود که فروش مال باشد راضی است؛ به طوری که اگر به او از بطلان بیع خبر دهند ناراحت میشود، ولی شخص مجبور و مکره به این نتیجه راضی نیستند به طوری که اگر به بطلان بیع خبر دهند خوشحال میشود[۹۴]؛ امام خمینی نیز به صحت معاملات مضطر تصریح نمودهاند[۹۵].
فقه شیعه به تبعیت از آیات قرآن و روایات، اضطرار را رافع تکلیف شمرده است.
شیخ مفید مینویسد: در وقت اضطرار آشامیدن آب متنجس مانعی ندارد[۹۶].
ابوالصلاح حلبی نیز مینویسد کسی که اضطرار دارد و نمیتواند توقف کند، میتواند در حال راه رفتن و در حالی که سوار بر مرکب است نماز بخواند و برای رکوع و سجود اشاره میکند و اگر سوار است بر همان مرکب سجده کند و تا میتواند جهت قبله را رعایت نماید[۹۷].
طوسی مینویسد: در حال ضرورت برای مضطری که خوف هلاکت دارد خوردن مردار به مقداری که از مرگ نجات یابد حلال است و خوردن مردار در این حال عقلا برای او به جهت حفظ نفس واجب است[۹۸].
صاحب عروة الوثقی بعد از بیان حرمت استفاده از ظروف طلا و نقره در خوردن و آشامیدن نوشته است: اگر به استفاده از ظروف طلا و نقره در خوردن و آشامیدن اضطرار پیدا کرد، جایز است. تمام فقیهان معاصر که بر عروه حاشیه زدهاند این سخن صاحب عروه را پذیرفتهاند[۹۹].
آیتالله سید ابوالقاسم خویی در این مورد میگوید: «حرمت هر یک از محرمات با اضطرار برداشته میشود»[۱۰۰]. شهید صدر نیز مینویسد: اضطرار رافع تکالیف است؛ مگر این که مکلف خودش را به سوء اختیار خود، مضطر کند[۱۰۱].
برای رافعیّت اضطرار نسبت به محرمات به ادله فراوانی استدلال شده است:
- از برخی آیات قرآن استفاده میشود که حرمت مردار و خون، گوشت خوک و آنچه را نام غیر خدا به هنگام ذبح بر آن گفته شود با اضطرار مرتفع میشود: ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۱۰۲]. البته بر اساس این آیه، اضطرار نباید به سبب ستم و تجاوز باشد و اگر اضطرار به سوء اختیار باشد حرمت به حال خود باقی است. همچنین جمله ﴿غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ بیانگر این است که ملاک نهی و حرمت در صورت اضطرار موجود است و اجازهای که در اینجا داده شده از باب تخفیف و رخصت است[۱۰۳]؛ آیه دیگری شبیه به این آیه در سوره نحل آمده است[۱۰۴].
- در سوره مائده بعد از شمارش یازده مورد از چیزهایی که خوردن آنها حرام شده، آمده است: ﴿فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۱۰۵]. مفسران مخمصه را مجاعه و گرسنگی معنا کرده و تجانف را از ماده جنف به معنای عدول از حق و عدل دانستهاند[۱۰۶].
- در سوره انعام آمده است: ﴿وَمَا لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ﴾[۱۰۷]. از این آیه استفاده میشود که اضطرار تکالیف را ساقط میکند[۱۰۸].
- همچنین در سوره انعام آمده است: ﴿قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۱۰۹].
سنّت:
در مورد قاعده اضطرار به روایاتی استدلال شده که از مهمترین آنها دو حدیث است:
- «وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حُسَيْنٍ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ:... وَ لَيْسَ شَيْءٌ مِمَّا حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا وَ قَدْ أَحَلَّهُ لِمَنِ اضْطُرَّ إِلَيْهِ»، هیچ چیز را خداوند حرام نکرده، مگر آنکه برای کسی که مضطر است حلال میشود[۱۱۰].
- حدیث رفع است که پیامبراکرم(ص) فرمود: «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةٌ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانُ وَ مَا أُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ مَا لَا يَعْلَمُونَ وَ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ...»[۱۱۱]. طبق این حدیث خدا آنچه را مردم به آن اضطرار دارند از آنان برداشته است.
عقل:
اضطرار قاعده عقلی است و خارج از ضوابط و مستندات شرعی از سوی ملل و اقوام مختلف نیز مورد استناد قرار گرفته است. در حقوق غرب با تکیه بر حقوق روم، قاعدهای با نام «ضرورت قانون نمیشناسد» همواره مورد استناد آنان بوده است.
عالمان دینی و حقوقدانان مسلمان نیز عقلانی بودن اصل قاعده اضطرار را مورد تأیید و اذعان قرار دادهاند. شبیه این جمله در کتب فقهی ما به عنوان «الضرورات تبیح المحظورات» نیز ذکر شده و نشان از عقلایی بودن این قاعده است[۱۱۲]؛ با توجه به ادلهای که گذشت از منظر قرآن و روایات و حکم عقل، قاعده اضطرار ثابت است و در مواردی که به هر علتی مکلف نسبت به تکالیف الزامی در مضیقه و فشار قرار گرفته آن حکم برداشته میشود.[۱۱۳]
منابع
پانویس
- ↑ لسان العرب، ج ۸، ص ۴۶، "ضرر".
- ↑ مفردات، ص ۵۰۴.، "ضرر".
- ↑ لسانالعرب، ج ۸، ص ۴۵، "ضرر".
- ↑ التحقیق، ج ۷، ص ۲۶.
- ↑ شرایع الاسلام، ج ۳، ص ۲۲۹.
- ↑ ترمینولوژی حقوق، ص ۵۶.
- ↑ «ای مؤمنان! داراییهای یکدیگر را میان خود به نادرستی نخورید مگر داد و ستدی با رضای خودتان باشد و یکدیگر را نکشید بیگمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۹.
- ↑ منیة الطالب، ج ۱، ص ۳۸۸؛ حاشیة المکاسب، ج ۲، ص ۴۸؛ کتاب البیع، قدیری، ص ۳۹۹.
- ↑ التعاریف ج۱، ص۷۱، "اضطرار"؛ کتاب البیع، مصطفی خمینی، ص ۳۴۰؛ مصباح الفقاهه، ج ۳، ص ۳۱۲.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۴۴؛ تهذیب، ج ۲، ص۴۶، ج ۵، ص ۲۷۲؛ المقنعه، ص ۷۸۴.
- ↑ جواهرالکلام، ج ۳۶، ص ۴۲۷.
- ↑ البحر الرائق، ج ۸، ص ۱۳۲؛ نظریة الضروره، ص ۶۵.
- ↑ مصباح الفقاهه، ج ۳، ص ۳۱۲.
- ↑ مغیثی، غلام رضا، مقاله «اضطرار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
- ↑ ریاض المسائل، ج ۲، ص ۵۶۴؛ جواهرالکلام، ج ۲۱، ص ۶۸.
- ↑ الخلاف، ج ۱، ص ۱۵۳؛ منتهی المطلب، ج ۱، ص ۱۳۵.
- ↑ الکافی، حلبی، ص ۱۴۶؛ المهذب، ج ۱، ص ۱۱۰.
- ↑ مدارک الاحکام، ج ۶، ص ۱۵۶؛ جواهرالکلام، ج ۱۶، ص ۳۴۶.
- ↑ العروة الوثقی، ج ۲، ص ۵۴۷.
- ↑ النهایه، ص ۵۸۳؛ قواعد الاحکام، ج ۳، ص ۳۱۴.
- ↑ نهایة الافکار، ج ۱، ص ۲۲۷.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! اینجا را شهری امن کن و از اهل آن هر کس را که به خداوند و روز واپسین ایمان دارد، از میوهها روزی رسان؛ (خداوند) فرمود: آن را که کفر ورزد، اندکی برخورداری خواهم داد سپس او را به (چشیدن) عذاب دوزخ ناگزیر خواهم کرد و این پایانه، بد است» سوره بقره، آیه ۱۲۶.
- ↑ «اندکی بهرهمندشان میگردانیم سپس آنان را به سوی عذابی ناگوار میکشانیم» سوره لقمان، آیه ۲۴.
- ↑ مغیثی، غلام رضا، مقاله «اضطرار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
- ↑ "جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست، که خداوند آمرزندهای بخشاینده است" سوره بقره، آیه ۱۷۳.
- ↑ "مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیمخور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کردهاید- و آنچه بر روی سنگهای مقدّس (برای بتها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بختآزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است" سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ "بگو: در آنچه به من وحی شده است چیزی نمییابم که برای خورندهای که آن را میخورد حرام باشد؛ مگر مردار و یا خون ریخته یا گوشت خوک که پلید است و یا (آنچه) از سر نافرمانی جز به نام خداوند ذبح شده باشد اما کسی که (از خوردن آنها) ناگزیر شده است در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بیگمان پروردگارت آمرزنده بخشاینده است" سوره انعام، آیه ۱۴۵.
- ↑ "جز این نیست که (خداوند) مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را به نام جز خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس هر کس ناگزیر (از خوردن آنها) شود در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است" سوره نحل، آیه ۱۱۵.
- ↑ "سپس بیگمان پروردگارت نسبت به کسانی که از سر نادانی کار بد انجام دادهاند آنگاه پس از آن توبه کرده و به راه آمدهاند آمرزندهای بخشاینده است" سوره نحل، آیه ۱۱۹.
- ↑ "شما را چه میشود که از آنچه (در ذبح) نام خداوند بر آن برده شده است نمیخورید در حالی که (خداوند) آنچه را بر شما حرام کرده- جز آنچه از (خوردن) آن، ناگزیر شده باشید- برایتان روشن ساخته است ؛ و بیگمان بسیاری با هوا و هوسهایشان به نادانی (مردم را) گمراه م" سوره انعام، آیه ۱۱۹.
- ↑ وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۳۶۹.
- ↑ نورالثقلین، ج ۱، ص ۱۵۵؛ وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۴۸۳.
- ↑ الحدائق الناضره، ج ۱۴، ص ۲۷۹؛ المکاسب، ج ۲، ص ۲۱.
- ↑ شرایعالاسلام، ج ۳، ص ۲۳۰؛ الخلاف، ج ۶، ص ۹۵.
- ↑ "جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست، که خداوند آمرزندهای بخشاینده است" سوره بقره، آیه ۱۷۳.
- ↑ "مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیمخور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کردهاید- و آنچه بر روی سنگهای مقدّس (برای بتها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بختآزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است" سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ مقالات الاصول، ج ۲، ص ۱۶۵؛ تنقیح الاصول، ص ۵۰؛ المیزان، ج ۱، ص ۴۶۲.
- ↑ "ای مؤمنان! جز این نیست که شراب و قمار و انصاب و ازلام ، پلیدی (و) کار شیطان است پس، از آنها دوری گزینید باشد که رستگار گردید" سوره مائده، آیه ۹۰.
- ↑ "مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیمخور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کردهاید- و آنچه بر روی سنگهای مقدّس (برای بتها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بختآزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است" سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ الخلاف، ج۶، ص۹۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۲، ص ۱۵۳؛ شرایع الاسلام، ج ۳، ص ۲۳۱؛
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص ۲۷.
- ↑ "جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست، که خداوند آمرزندهای بخشاینده است" سوره بقره، آیه ۱۷۳.
- ↑ "بگو: در آنچه به من وحی شده است چیزی نمییابم که برای خورندهای که آن را میخورد حرام باشد؛ مگر مردار و یا خون ریخته یا گوشت خوک که پلید است و یا (آنچه) از سر نافرمانی جز به نام خداوند ذبح شده باشد اما کسی که (از خوردن آنها) ناگزیر شده است در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بیگمان پروردگارت آمرزنده بخشاینده است" سوره انعام، آیه ۱۴۵.
- ↑ "جز این نیست که (خداوند) مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را به نام جز خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس هر کس ناگزیر (از خوردن آنها) شود در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است" سوره نحل، آیه ۱۱۵.
- ↑ جامعالبیان، مج۲، ج۲، ص۱۲۰؛ مجمعالبیان، ج۱، ص۴۶۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص۱۳ ـ ۱۴.
- ↑ التفسیرالکبیر، ج۵، ص۱۴؛ کنزالدقائق، ج۲، ص۲۲۱.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص ۱۴.
- ↑ الکافی، ج ۳، ص ۴۳۸.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۹۳.
- ↑ المیزان، ج ۱، ص ۴۲۷.
- ↑ «مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیمخور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کردهاید- و آنچه بر روی سنگهای مقدّس (برای بتها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بختآزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ جامع البیان، مج ۴، ج ۶، ص ۱۱۶.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۳، ص ۲۴۷.
- ↑ «و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵.
- ↑ «ای مؤمنان! داراییهای یکدیگر را میان خود به نادرستی نخورید مگر داد و ستدی با رضای خودتان باشد و یکدیگر را نکشید بیگمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۹.
- ↑ منهاجالصالحین، ج۲، ص۳۷۷؛ مواهبالرحمن، ج ۲، ص ۳۱۴.
- ↑ جواهر الکلام، ج ۳۶، ص ۴۳۰.
- ↑ منهاج الصالحین، ج ۲، ص ۳۷۷.
- ↑ «ای مؤمنان! داراییهای یکدیگر را میان خود به نادرستی نخورید مگر داد و ستدی با رضای خودتان باشد و یکدیگر را نکشید بیگمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۹.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱، ص ۱۷۹.
- ↑ الخلاف، ج ۶، ص ۹۴، ۹۵؛ شرایعالاسلام، ج ۳، ص ۲۳۰؛ مواهبالرحمن، ج ۱۰، ص ۳۴۹.
- ↑ مغیثی، غلام رضا، مقاله «اضطرار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
- ↑ «بگو مرا آگاه سازید ، چنانچه عذاب خداوند، یا رستخیز شما را دریابد، اگر راست میگویید آیا جز خداوند را میخوانید؟» سوره انعام، آیه ۴۰.
- ↑ «(نه) بلکه تنها او را میخوانید و او اگر بخواهد رنج و بلای شما را از میان برمیدارد و (در آن حال) آنچه را شریک (خداوند) میدانید فراموش میکنید» سوره انعام، آیه ۴۱.
- ↑ «و چون گزند به آدمی رسد ما را به پهلو خسبیده یا نشسته یا ایستاده فرا میخواند و چون از او آن گزند را بگردانیم به راه خود میرود گویی ما را برای (زدودن) گزندی که بدو رسیده بود فرا نخوانده است؛ بدین گونه در نظر گزافکاران کارهایی را که میکردند آراستهاند» سوره یونس، آیه ۱۲.
- ↑ «اوست که شما را در خشکی و دریا میگرداند تا چون در کشتیها باشید و آنها سرنشینان خود را با بادی سازگار پیش برند و (سرنشینان) بدان شادمان شوند (ناگهان) بادی تند بر آن کشتیها وزد و موج از هر جا به ایشان رسد و دریابند که از هر سو گرفتار شدهاند، خداوند را با پرستش خالصانه بخوانند که اگر ما را از این غرقاب برهانی از سپاسگزاران خواهیم بود» سوره یونس، آیه ۲۲.
- ↑ «و چون رهاییشان دهد ناگاه به ناحقّ بر زمین، ستم میورزند، ای مردم! ستم شما به زیان خودتان است، (چند روزی) بهره زندگانی این جهان را میبرید سپس به سوی ما باز میگردید و شما را از آنچه انجام میدادید آگاه میگردانیم» سوره یونس، آیه ۲۳.
- ↑ «و چون در کشتی سوار میشوند خداوند را میخوانند در حالی که دین (خویش) را برای او ناب میگردانند و چون آنان را رهاند (و) به خشکی (رساند) ناگاه شرک میورزند» سوره عنکبوت، آیه ۶۵.
- ↑ «تا در آنچه به آنان دادهایم ناسپاسی کنند و به برخورداری گرایند پس زودا که بدانند (چه میکنند.)» سوره عنکبوت، آیه ۶۶.
- ↑ «و چون در دریا گزند به شما رسد آنان که (اکنون به پرستش) میخوانید ناپدید میشوند جز خداوند اما چون شما را تا خشکی رساند رو میگردانید و آدمی، ناسپاس است» سوره اسراء، آیه ۶۷.
- ↑ «و از نشانههای او، خوابتان در شب و روز و (روزی) جستنتان از بخشش اوست، همانا در این، نشانههایی است برای گروهی که سخن نیوشند» سوره روم، آیه ۲۳.
- ↑ «و هر نعمتی دارید از خداوند است سپس هنگامی که گزندی به شما میرسد به (درگاه) او لابه میکنید» سوره نحل، آیه ۵۳.
- ↑ «و به یقین برای امّتهایی که پیش از تو بودند (پیامبرانی) فرستادیم و آنان را به سختی و رنج دچار کردیم باشد که (به درگاه خدا) لابه کنند» سوره انعام، آیه ۴۲.
- ↑ «و به راستی آنان را با عذاب فرو گرفتیم؛ باز در برابر پروردگار خویش فروتنی نورزیدند و زاری (هم) نمیکنند» سوره مؤمنون، آیه ۷۶.
- ↑ «پس چرا آنگاه که خشم ما به سراغشان آمد لابه نکردند؟ لکن (در حقیقت) دلهایشان سخت شد و شیطان، کاری را که انجام میدادند برای آنان آراست» سوره انعام، آیه ۴۳.
- ↑ «و ما در هیچ دیاری پیامبری نفرستادیم مگر آنکه مردمش را به سختی و رنج دچار کردیم باشد که (به درگاه خدا) لابه کنند» سوره اعراف، آیه ۹۴.
- ↑ «و ایّوب را (یاد کن) آنگاه که پروردگارش را خواند که به من گزند رسیده است و تو بخشایندهترین بخشایندگانی» سوره انبیاء، آیه ۸۳.
- ↑ «پس، او را پاسخ گفتیم و گزندی که با وی بود از او زدودیم و خانوادهاش را و با آنها همگون آنان را بدو باز بخشیدیم که بخشایشی از نزد ما و یادکردی برای پرستندگان بود» سوره انبیاء، آیه ۸۴.
- ↑ «یا آن کسی که به درمانده، چون وی را بخواند، پاسخ میدهد و بلا را (از او) میگرداند؟ و شما را جانشینان زمین میگرداند؛ آیا با خداوند، خدایی (دیگر) هست؟ اندک پند میپذیرید» سوره نمل، آیه ۶۲.
- ↑ البرهان، ج ۴، ص ۳۲، ح ۹.
- ↑ الکشاف، ج ۳، ص ۳۷۷.
- ↑ الکشاف، ج ۳، ص ۳۷۷؛ التفسیرالکبیر، ج ۲۴، ص ۲۰۸ ـ ۲۰۹.
- ↑ المیزان، ج ۱۵، ص ۳۸۱.
- ↑ مغیثی، غلام رضا، مقاله «اضطرار»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
- ↑ العین، ج۷، ص۶؛ مجمع البحرین، ج۳، ص۳۷۳.
- ↑ «بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
- ↑ «و ایّوب را (یاد کن) آنگاه که پروردگارش را خواند که به من گزند رسیده است و تو بخشایندهترین بخشایندگانی» سوره انبیاء، آیه ۸۳.
- ↑ قاموس قرآن، ج۴، ص۱۷۷؛ مفردات، ص۵۰۳؛ لسان العرب، ج۴، ص۴۸۳.
- ↑ زبدة البیان، ص۳۶۳.
- ↑ الوسیله، ص۳۶۳.
- ↑ قواعد فقه، ج۴، ص۱۲۵.
- ↑ المکاسب، ج۳، ص۳۱۸.
- ↑ مهذب الأحکام، ج۱۶، ص۲۸۶.
- ↑ فقه العقود، ج۲، ص۱۵.
- ↑ کتاب البیع، ج۲، ص۷۷.
- ↑ المقنعه، ص۶۸.
- ↑ الکافی فی الفقه، ص۱۴۶.
- ↑ المبسوط، ج۶، ص۲۸۴.
- ↑ العروة الوثقی، ج۱، ص۳۰۲.
- ↑ التنقیح، ج۳، ص۳۴۴.
- ↑ بحوث فی علم الأصول، ج۵، ص۵۳.
- ↑ «جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست، که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۱۷۳.
- ↑ المیزان، ج۱، ص۴۲۶.
- ↑ نحل/۱۱۵.
- ↑ «پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۱۸۲.
- ↑ «شما را چه میشود که از آنچه (در ذبح) نام خداوند بر آن برده شده است نمیخورید در حالی که (خداوند) آنچه را بر شما حرام کرده- جز آنچه از (خوردن) آن، ناگزیر شده باشید- برایتان روشن ساخته است» سوره انعام، آیه ۱۱۹.
- ↑ تفسیر نور، ج۳، ص۳۴۱.
- ↑ «بگو: در آنچه به من وحی شده است چیزی نمییابم که برای خورندهای که آن را میخورد حرام باشد؛ مگر مردار و یا خون ریخته یا گوشت خوک که پلید است و یا (آنچه) از سر نافرمانی جز به نام خداوند ذبح شده باشد اما کسی که (از خوردن آنها) ناگزیر شده است در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بیگمان پروردگارت آمرزنده بخشاینده است» سوره انعام، آیه ۱۴۵.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۵، ص۴۸۳.
- ↑ الخصال، ج۲، ص۴۱۷.
- ↑ کشف اللثام، ج۷، ص۲۹۸.
- ↑ محققیان، رضا، مقاله «اضطرار»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.