بحث:امام در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) برچسب: واگردانی دستی |
(←منابع) برچسبها: برگرداندهشده پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
# [[صدرالدین محمد شیرازی]] (۹۷۹-۱۰۵۰): «امام نزد ما [[اهل حقیقت]]، کسی است که از جانب [[رسول خدا]]{{صل}} در تمامی آنچه [[امت]] در کار [[دین]] و دنیایشان به آن نیازمندند، [[نیابت]] داشته باشد و نزد او [[علم]] ظاهر و [[باطن]] و [[تفسیر]] و و [[تأویل قرآن]] و [[علوم انبیا]] و [[رسولان]] جمع باشد»<ref>صدر الدین شیرازی، شرح اصول الکافی، ج۲، ص۳۷۴.</ref>. | # [[صدرالدین محمد شیرازی]] (۹۷۹-۱۰۵۰): «امام نزد ما [[اهل حقیقت]]، کسی است که از جانب [[رسول خدا]]{{صل}} در تمامی آنچه [[امت]] در کار [[دین]] و دنیایشان به آن نیازمندند، [[نیابت]] داشته باشد و نزد او [[علم]] ظاهر و [[باطن]] و [[تفسیر]] و و [[تأویل قرآن]] و [[علوم انبیا]] و [[رسولان]] جمع باشد»<ref>صدر الدین شیرازی، شرح اصول الکافی، ج۲، ص۳۷۴.</ref>. | ||
# [[محمد باقر مجلسی]] (۱۰۳۷-۱۱۱۰): «مراد از [[امام]] کسی است که در جمیع [[امور دنیا]] و دین، [[مقتدا]] و [[پیشوای امت]] باشد؛ به نحوی که [[پیغمبر]]{{صل}} بود، اما به نیابت و [[جانشینی]] پیغمبر{{صل}} و بر [[سبیل]] [[استقلال]]»<ref>محمد باقر مجلسی، حق الیقین، ص۳۷.</ref>.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسشهای نو ج۲ (کتاب)|خاتمیت و پرسشهای نو ج۲]] ص ۲۶.</ref>. | # [[محمد باقر مجلسی]] (۱۰۳۷-۱۱۱۰): «مراد از [[امام]] کسی است که در جمیع [[امور دنیا]] و دین، [[مقتدا]] و [[پیشوای امت]] باشد؛ به نحوی که [[پیغمبر]]{{صل}} بود، اما به نیابت و [[جانشینی]] پیغمبر{{صل}} و بر [[سبیل]] [[استقلال]]»<ref>محمد باقر مجلسی، حق الیقین، ص۳۷.</ref>.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسشهای نو ج۲ (کتاب)|خاتمیت و پرسشهای نو ج۲]] ص ۲۶.</ref>. | ||
==شرایط و [[ویژگیهای امام]] از دیدگاه [[شیعه]]== | |||
چنان که پیشتر اشاره شد، شیعه [[معتقد]] است که [[امام]] باید از سوی [[خدا]] تعیین و معرفی شود. پس شیعه در مورد [[امامت]] قائل به [[نص]] است و [[گزینش امام]] از سوی [[مردم]] را مردود میداند؛ در نتیجه [[سخن گفتن]] در مورد [[شرایط امامت]] نزد [[شیعیان]] سالبه به انتفاء موضوع است. البته شیعه معتقد است که امام تعیین شده از سوی خدا باید ویژگیهایی نیز داشته باشد تا او را از دیگران ممتاز گرداند و شاهدی بر [[صدق]] [[ادعای امامت]] او باشد. این ویژگیها عبارتند از: [[علم الهی]]، [[معجزه]] و [[عصمت]]. به علاوه برخی گفتهاند از نظر شیعه، [[هاشمی بودن]] نیز از شرایط امامت است. در ادامه به بررسی هر یک از این ویژگیها خواهیم پرداخت و از آنجا که عصمت بحث بسیار مهمی است آن را در انتها به صورت مستقل و مفصل مورد بررسی قرار خواهیم داد. | |||
۱. '''هاشمی بودن''': این شرط به شیعه نسبت داده شده است؛ اما از آنجا که شیعه در امامت قائل به نص است، بحث در این باره -با وجود نص- بیمورد است. [[انتخاب]] و [[نصب امام]] بر عهده خداست و مردم در این باره حقی ندارند. [[خدای تعالی]] میفرماید: | |||
{{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ}}<ref>«و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد» سوره احزاب، آیه ۳۶.</ref>. | |||
همچنین از آنجا که امامت [[جانشینی]] و [[نیابت]] [[رسول]] خداست، پس {{عربی|ما يعتبر في النبي، يعتبر في الإمام بعد النبي}} و خدای تعالی میفرماید: | |||
{{متن قرآن|اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}}<ref>«خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.</ref>. | |||
بنابراین چنان که انتخاب رسول بر عهده خداست، امام نیز از سوی [[خداوند متعال]] تعیین میشود و احدی [[حق]] ندارد در این باره نظر دهد. از سوی دیگر با توجه به [[نصوص]] و [[ادله]] درمییابیم که [[خدای تعالی]] [[امامان]] و خلفای خود را از میان [[بنو هاشم]] و بلکه از [[اهل بیت]] [[رسالت]] [[انتخاب]] کرده است؛ پس [[هاشمی بودن امام]] شرطی نیست که [[شیعه]] برای [[امام]] تعیین کند بلکه [[نص]] از این [[حقیقت]] حکایت دارد که [[امامان الهی]] از [[قریش]]، از بنو هاشم و از اهل بیت رسالتاند<ref>قریش اعم از بنو هاشم و بنو هاشم اعم از خاندان رسالت است.</ref>. | |||
۲. '''[[عالم بودن]] به مسائل [[دین]]، [[قرآن]] و نیازمندیهای [[مردم]]''': شیعه [[معتقد]] است که امام به [[حکم عقل]] و نقل باید به جمیع مسائل [[دینی]]، [[علوم قرآن]] و بلکه تمام آن چه [[بشر]] بدان نیازمند است عالم باشد. [[رسول خدا]]{{صل}} [[شهر علم]] است و [[علوم]] نخستین و و آخرین نزد اوست؛ پس [[جانشینان]] ایشان نیز باید دارای چنین [[علمی]] باشند، تمام مسائل دین را بدانند و به قرآن عالم باشند تا [[دین الهی]] و [[کتاب خدا]] را از [[تحریفات]] و زیاده و نقصان [[حفظ]] کنند. [[محکم و متشابه]]، ظاهر و [[باطن]] و [[تفسیر قرآن]] و [[حقایق دین]] را بدانند و برای مردم بیان کنند. به آن چه که مورد نیاز بشر است عالم باشند و در پاسخ هیچ سؤالی فرو نمانند. در غیر این [[صورت امام]] تابع خواهد بود نه متبوع؛ چراکه [[تبعیت]] [[جاهل]] از عالم به حکم عقل است و پیش انداختن عالم و پس زدن جاهل در زمره [[سیره]] عقلاست. | |||
به عنوان مثال چنان چه شخص [[بیسوادی]] مدعی [[پزشکی]] شود و در عمل از علاج [[بیماران]] [[ناتوان]] باشد، قطعاً مردم وی را از [[منصب]] پزشکی [[عزل]] میکنند. همچنین اگر کسی مدعی [[مرجعیت دینی]] شود، اما از پاسخ به سؤالات [[شرعی]] [[دینداران]] در ماند، هرگز [[مرجعیت]] وی پذیرفته نخواهد شد. [[حال]] چگونه ممکن است کسی که از وجود یا عدم وجود آیهای در قرآن بیاطلاع است، [[خلیفه]] و [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} گردد؟! | |||
در [[زمان]] [[حکومت]] عمر شخصی مصحفی داشت که در آن [[آیه]] {{عربی|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَ هُوَ أَبٌ لَهُمْ}} آمده بود. عمر به شدت [[اعتراض]] کرد و گفت: {{عربی|وَ هُوَ أَبٌ لَهُمْ}} را از کجا آوردی؟ گفت این آیه در [[مصحف]] [[ابی بن کعب]] چنین است. عمر اُبی را خواند و ضمن اعتراض به او، درباره این [[آیه سؤال]] کرد. اُبی در پاسخ گفت: هنگامی که تو در [[بازار]] مشغول [[خرید و فروش]] بودی من به [[یادگیری قرآن]] [[اشتغال]] داشتم<ref>ر.ک: السنن الکبری (بیهقی)، ج۷، ص۶۹؛ کنز العمال، ج۲، ص۵۶۹، ش۴۷۴۶؛ تفسیر القرآن (صنعانی)، ج۳، ص۱۱۲؛ تفسیر الثعلبی، ج٨، ص٨؛ تفسیر القرطبی، ج۱۴، ص۱۲۵-۱۲۶؛ الدر المنثور، ج۵، ص۱۸۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ج٧، ص٣٣٩؛ سیر أعلام النبلاء، ج١، ص٣٩٧.</ref>. | |||
همچنین نقل شده است که از عمر درباره معنای واژۀ «أبّاً» در [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَفَاكِهَةً وَأَبًّا}}<ref>«و میوه و علف» سوره عبس، آیه ۳۱.</ref> سؤال شد و او از پاسخ درماند<ref>ر.ک: المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۵۱۴. حاکم در ادامه مینویسد: {{عربی|هذا حديث على شرط الشيخين ولم يخرجاه}}؛ فتح الباری، ج١٣، ص٢٢٩؛ کنز العمال، ج۲، ص۳۲۸، ش۴۱۵۴؛ تفسیر الطبری، ج۳۰، ص۷۷، ش۲۸۱۹۸؛ تفسیر السمعانی، ج۶، ص۱۶۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۶؛ الدر المنثور، ج۶، ص۳۱۷ و منابع دیگر. قابل توجه است که در بسیاری از این منابع نیز آمده است که از ابوبکر هم درباره همین آیه سؤال شد و او نیز از جواب دادن اظهار عجز نمود.</ref>. این در حالی است که [[قرآن]] به [[زبان عربی]] [[مبین]] نازل شد و کلمه «أبا» واژهای [[عربی]] است که حتی یک [[عرب]] [[بادیهنشین]] نیز معنای آن را میداند<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۴۳۸؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۴، ص۳۱۳؛ التمهید (ابن عبد البر)، ج۲، ص۲۱۱؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۴۵۳، ش۳۷۱۷۶؛ تفسیر القرطبی، ج۱۲، ص۱۱۱؛ الدر المنثور، ج۶، ص۳۷۴.</ref> علاوه بر این که از آیه بعد نیز میتوان معنای کلمه یاد شده را فهمید؛ چراکه [[خداوند]] در ادامه میفرماید: {{متن قرآن|مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ}}<ref>«برای بهرهوری شما و چارپایان شما» سوره نازعات، آیه ۳۳.</ref>. پس «[[فاکهه]] -یعنی میوه- متاع [[انسان]] است و «أب» -یعنی علوفه- متاع [[چارپایان]]. | |||
از این امور که بیانگر [[جهل]] [[حاکمان]] پس از [[رسول خدا]]{{صل}} است، نمونههای فراوانی در کتب و منابع مرتبط وجود دارد<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۵۲؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۱۶۵، ش۳۶۵۰۲ و ج۱۴، ص۶۱۲، ش۳۹۷۰۹.</ref>. | |||
اکنون از عقلا و [[اهل]] [[انصاف]] میپرسیم که آیا کسی که [[علم]] ندارد مستحق [[جانشینی پیامبر اکرم]]{{صل}} است یا آن کسی که میفرمود: | |||
{{متن حدیث|سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْضِ}}<ref>شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۱۳، ص۱۰۱؛ینابیع المودة، ج۱، ص۲۰۸ و ج۳، ص۴۵۲.</ref>؛ | |||
بپرسید قبل از آنکه مرا از دست بدهید؛ چراکه من به راههای [[آسمان]] آگاهترم از راههای [[زمین]]. | |||
بدیهی است که هیچ عاقلِ منصفی در [[شایستگی]] و [[برتری]] عالم بر [[جاهل]] تردید نخواهد کرد. | |||
۳. '''[[معجزه]]''': چنان که مکرر بیان شد، تعیین و [[نصب امام]] بر عهده [[خدای تعالی]] است، اما برای [[شناخت]] امامی که از سوی [[خداوند سبحان]] [[نصب]] شده است به دلیل نیازمندیم و دلیل نیز اعم از [[آیه]]، [[روایت]] و معجزه است. | |||
مرحوم [[شیخ طوسی]] در کتاب تلخیص [[الشافی]] فصلی در این باره و با عنوان {{عربی|فصل في إيجاب النص على الإمام أو ما يقوم مقامه من المعجز الدال على إمامته}} باز نموده است<ref>تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۷۵.</ref>. | |||
«مِن» در عبارت شیخ طوسی که {{عربی|أو ما يقوم مقامه من المعجز}} «[[بیانیه]]» است، پس مراد از «[[نص]]»، اعم از هر دلیلی است که [[امامت]] شخص را [[اثبات]] کند<ref>اهل تسنن نیز «نص» را اعم از لفظ به کار میبرند؛ به همین جهت برخی از آنان نماز ابوبکر به هنگام بیماری پیامبر اکرم{{صل}} را نصی بر خلافت وی برمیشمارند. برای اطلاع بیشتر ر.ک: الشافی فی الإمامة، ج۳، ص۲۰۶.</ref>؛یعنی برای [[شناخت امام]] [[الهی]] به دلیل نیاز داریم. این دلیل، یا [[آیه قرآن]] و روایت است و یا [[ظهور معجزه]] به [[دست امام]] الهی است؛ چراکه معجزه [[گواه]] صدقی بر امامت اوست، به همان سان که [[شاهد]] [[صدق مدعی نبوت]] است. [[مرحوم علامه حلی]] در این باره مینویسد: | |||
{{عربی|الإمام يجب أن يكون منصوصا عليه؛ لأن العصمة من الأمور الباطنة التي لا يعلمها إلا الله تعالى فلابد من نص من يعلم عصمته عليه، أو ظهور معجزة على يده تدل على صدقه}}<ref>النافع یوم المحشر فی شرح الباب الحادی عشر، ص١٠٠.</ref>؛ | |||
[[واجب]] است که بر [[امامت]] [[امام]] [[نص]] وجود داشته باشد؛ زیرا [[عصمت]] از امور [[باطنی]] است که کسی جز [[خدای تعالی]] بر آن عالم نیست. پس ناگزیر از نص هستیم از کسی که عالم به عصمت او است، و یا معجزهای به دست او ظاهر شود که بر [[صدق]] وی دلالت کند. | |||
پس ما تابع دلیل هستیم و اگر برای [[اثبات امامت]] شخصی دلیلی به دست نیاید، امامت وی را نخواهم پذیرفت. | |||
۴. '''عصمت''': یکی از [[شرایط امامت]] عصمت است. به [[حکم]] روشن [[عقل]] و تصریح [[کتاب و سنت]]، تنها کسی [[شایستگی امامت]] و آمریت را دارد که [[معصوم]] باشد. پس عصمت یکی از ویژگیهایی است که برای ثبوت امامت [[ضرورت]] دارد.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۳۳.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۳۰ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۰۲
مقدمه
- واژه "امام" در مفهوم خاص خود، برای پیامبران و جانشینان آنان به کار میرود که از سوی خداوند به منصب امامت و ولایت رسیدهاند. امام، با این معنا، دارای ولایت مطلق در امر دین و دنیا، و معصوم از گناه و خطا و اشتباه و فراموشی است. او حجت و خلیفه خدا در زمین است[۱]. امامت، با خلافت متفاوت است. خلیفه کسی است که فقط حکومت میکند و رهبری اجتماعی و سیاسی را برعهده دارد؛ اما امامت، مقامی دینی است و در ادامه مناصب پیامبری. امام رهبر جامعه در امور دنیوی و اخروی است. برخی پیامبران، امام نیز بودهاند و برخی نبودهاند. پیامبر اسلام(ص) و حضرت ابراهیم(ع) از دسته نخستاند[۲]. امام همه وظایف، مقامات و اختیارات پیامبر را دارا است مگر نبوت. بنابر اعتقادات شیعه، وجود امام برای بقای جهان لازم است. اگر او از دنیا برود و امام دیگری جایش را نگیرد، جهان نابود میشود[۳].
نصب امام
- شرط رسیدن به امامت، عصمت است و چون عصمت، امری باطنی است و جز خدا، کسی نمیداند که چه کس معصوم است، فقط او میتواند شخص شایسته امامت را بشناسد و به این مقام بگمارد. بنابر اعتقادات شیعه، نصب امام بر خدا لازم است. خداوند به پیامبرش وحی میکند و به او میگوید که چه کسی امام است. آن گاه فرمان میدهد که او را به مردم معرفی کند[۴][۵].
مرجعیت دینی امام
- از وظایف و مقامهای بسیار والایی که خداوند به پیامبرانش عطا کرده است، تفسیر و تبیین و بیان فروع دین است. چون امام در همه وظایف و مقامهای پیامبری- جز نبوت- جانشین پیامبر است، همانند او معارف دینی را از منبع خطاناپذیر میگیرد و به مردم میدهد و احکامی نیز که در ظاهر وحی نیامدهاند، برای آنان بیرون میکشد[۶].
- بنابراین، امام، مرجعیتِ تام دینی دارد و گفتار و کردار و تقریر او در فهم دین، منبعی اصیل و سندی خدشهناپذیر تلقی میشود. او مفسر راستین دین است[۷][۸].
تعریف امام
برخی از متکلمان و فیلسوفان به صراحت به تعریف امامت نپرداختهاند، ولی امام را تعریف کردهاند:
- تعریف شیخ مفید[۹] (۳۳۶-۴۱۳): «امامان جانشینان پیامبران در اجرای احکام، برپا داشتن حدود، پاسداری شریعت و تعلیم مردم هستند و همانند پیامبران [از گناه و خطا] پیراستهاند»[۱۰]. گرچه محور سخن شیخ مفید اثبات عصمت برای امامان است، ولی در ضمن آن، امام نیز تعریف شده است. وی امام را جانشین پیامبر دانسته و اجرای احکام، برپا داشتن حدود، پاسداری شریعت و تعلیم مردم را از وظایف عمده امام شمرده و برای عهدهداری این مقام، عصمت را شرط دانسته است.
- قاضی عبدالجبار همدانی معتزلی[۱۱] (؟- ۴۱۵): «امام به کسی گویند که بر مردم ولایت و سرپرستی دارد و میتواند در امور آنان تصرف کند؛ به گونهای که هیچ قدرتی فراتر از قدرت او نیست»[۱۲]. وی ولایت و تصرف در امور امت را در مفهوم امام و امامت سهیم میداند و بخش اخیر سخن او احتراز از ولایت قاضی و کسانی است که از سوی امام منصوب میگردند؛ زیرا تصرف آنان به سبب اذن و نصب امام است.
- ابن سینا (۳۷۰- ۴۲۸) امام را این گونه تعریف کرده است: «امام کسی است که از استقلال در سیاست، اصالت در عقل و فضایل اخلاقی (همچون شجاعت، عفت و حسن تدبیر) برخوردار و آگاه به کل شریعت است؛ چندان که کسی آگاهتر از او نیست»[۱۳]. شیخ الرئیس پنج ویژگی را در امام شرط دانسته است: «استقلال در سیاست»، «اصالت در عقل»، «اخلاق نیکو و برخورداری از فضایل اخلاقی»، «حسن تدبیر» و آگاهی از دین؛ چندان که کسی آگاهتر از او نباشد». راجع به اصالت در عقل که در عبارت شیخ الرئیس از آن به «اصیل العقل» تعبیر شده است، دو گونه تفسیر را میتوان ارائه داد:
- تعریف شیخ طوسی (۳۸۵-۴۶۰): «امام کسی است که رهبری دینی و دنیایی را با هم بر عهده دارد»[۱۴].
- تعریف خواجه نصیرالدین طوسی: «امام رهبر چیره، فرمان دهنده به خوبیها، بازدارنده از بدیها، بیان کننده پیچیدگیهای شرع (که بر امت پوشیده است) و برپادارنده احکام شرع است» چنان که مردم به صلاح نزدیکتر و از فساد دورتر و از وقوع در فتنهها در امان باشند[۱۵].
- صدرالدین محمد شیرازی (۹۷۹-۱۰۵۰): «امام نزد ما اهل حقیقت، کسی است که از جانب رسول خدا(ص) در تمامی آنچه امت در کار دین و دنیایشان به آن نیازمندند، نیابت داشته باشد و نزد او علم ظاهر و باطن و تفسیر و و تأویل قرآن و علوم انبیا و رسولان جمع باشد»[۱۶].
- محمد باقر مجلسی (۱۰۳۷-۱۱۱۰): «مراد از امام کسی است که در جمیع امور دنیا و دین، مقتدا و پیشوای امت باشد؛ به نحوی که پیغمبر(ص) بود، اما به نیابت و جانشینی پیغمبر(ص) و بر سبیل استقلال»[۱۷].[۱۸].
شرایط و ویژگیهای امام از دیدگاه شیعه
چنان که پیشتر اشاره شد، شیعه معتقد است که امام باید از سوی خدا تعیین و معرفی شود. پس شیعه در مورد امامت قائل به نص است و گزینش امام از سوی مردم را مردود میداند؛ در نتیجه سخن گفتن در مورد شرایط امامت نزد شیعیان سالبه به انتفاء موضوع است. البته شیعه معتقد است که امام تعیین شده از سوی خدا باید ویژگیهایی نیز داشته باشد تا او را از دیگران ممتاز گرداند و شاهدی بر صدق ادعای امامت او باشد. این ویژگیها عبارتند از: علم الهی، معجزه و عصمت. به علاوه برخی گفتهاند از نظر شیعه، هاشمی بودن نیز از شرایط امامت است. در ادامه به بررسی هر یک از این ویژگیها خواهیم پرداخت و از آنجا که عصمت بحث بسیار مهمی است آن را در انتها به صورت مستقل و مفصل مورد بررسی قرار خواهیم داد.
۱. هاشمی بودن: این شرط به شیعه نسبت داده شده است؛ اما از آنجا که شیعه در امامت قائل به نص است، بحث در این باره -با وجود نص- بیمورد است. انتخاب و نصب امام بر عهده خداست و مردم در این باره حقی ندارند. خدای تعالی میفرماید: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ﴾[۱۹]. همچنین از آنجا که امامت جانشینی و نیابت رسول خداست، پس ما يعتبر في النبي، يعتبر في الإمام بعد النبي و خدای تعالی میفرماید: ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[۲۰].
بنابراین چنان که انتخاب رسول بر عهده خداست، امام نیز از سوی خداوند متعال تعیین میشود و احدی حق ندارد در این باره نظر دهد. از سوی دیگر با توجه به نصوص و ادله درمییابیم که خدای تعالی امامان و خلفای خود را از میان بنو هاشم و بلکه از اهل بیت رسالت انتخاب کرده است؛ پس هاشمی بودن امام شرطی نیست که شیعه برای امام تعیین کند بلکه نص از این حقیقت حکایت دارد که امامان الهی از قریش، از بنو هاشم و از اهل بیت رسالتاند[۲۱].
۲. عالم بودن به مسائل دین، قرآن و نیازمندیهای مردم: شیعه معتقد است که امام به حکم عقل و نقل باید به جمیع مسائل دینی، علوم قرآن و بلکه تمام آن چه بشر بدان نیازمند است عالم باشد. رسول خدا(ص) شهر علم است و علوم نخستین و و آخرین نزد اوست؛ پس جانشینان ایشان نیز باید دارای چنین علمی باشند، تمام مسائل دین را بدانند و به قرآن عالم باشند تا دین الهی و کتاب خدا را از تحریفات و زیاده و نقصان حفظ کنند. محکم و متشابه، ظاهر و باطن و تفسیر قرآن و حقایق دین را بدانند و برای مردم بیان کنند. به آن چه که مورد نیاز بشر است عالم باشند و در پاسخ هیچ سؤالی فرو نمانند. در غیر این صورت امام تابع خواهد بود نه متبوع؛ چراکه تبعیت جاهل از عالم به حکم عقل است و پیش انداختن عالم و پس زدن جاهل در زمره سیره عقلاست. به عنوان مثال چنان چه شخص بیسوادی مدعی پزشکی شود و در عمل از علاج بیماران ناتوان باشد، قطعاً مردم وی را از منصب پزشکی عزل میکنند. همچنین اگر کسی مدعی مرجعیت دینی شود، اما از پاسخ به سؤالات شرعی دینداران در ماند، هرگز مرجعیت وی پذیرفته نخواهد شد. حال چگونه ممکن است کسی که از وجود یا عدم وجود آیهای در قرآن بیاطلاع است، خلیفه و جانشین رسول خدا(ص) گردد؟!
در زمان حکومت عمر شخصی مصحفی داشت که در آن آیه النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَ هُوَ أَبٌ لَهُمْ آمده بود. عمر به شدت اعتراض کرد و گفت: وَ هُوَ أَبٌ لَهُمْ را از کجا آوردی؟ گفت این آیه در مصحف ابی بن کعب چنین است. عمر اُبی را خواند و ضمن اعتراض به او، درباره این آیه سؤال کرد. اُبی در پاسخ گفت: هنگامی که تو در بازار مشغول خرید و فروش بودی من به یادگیری قرآن اشتغال داشتم[۲۲]. همچنین نقل شده است که از عمر درباره معنای واژۀ «أبّاً» در آیه شریفه ﴿وَفَاكِهَةً وَأَبًّا﴾[۲۳] سؤال شد و او از پاسخ درماند[۲۴]. این در حالی است که قرآن به زبان عربی مبین نازل شد و کلمه «أبا» واژهای عربی است که حتی یک عرب بادیهنشین نیز معنای آن را میداند[۲۵] علاوه بر این که از آیه بعد نیز میتوان معنای کلمه یاد شده را فهمید؛ چراکه خداوند در ادامه میفرماید: ﴿مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ﴾[۲۶]. پس «فاکهه -یعنی میوه- متاع انسان است و «أب» -یعنی علوفه- متاع چارپایان.
از این امور که بیانگر جهل حاکمان پس از رسول خدا(ص) است، نمونههای فراوانی در کتب و منابع مرتبط وجود دارد[۲۷]. اکنون از عقلا و اهل انصاف میپرسیم که آیا کسی که علم ندارد مستحق جانشینی پیامبر اکرم(ص) است یا آن کسی که میفرمود: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْضِ»[۲۸]؛ بپرسید قبل از آنکه مرا از دست بدهید؛ چراکه من به راههای آسمان آگاهترم از راههای زمین. بدیهی است که هیچ عاقلِ منصفی در شایستگی و برتری عالم بر جاهل تردید نخواهد کرد.
۳. معجزه: چنان که مکرر بیان شد، تعیین و نصب امام بر عهده خدای تعالی است، اما برای شناخت امامی که از سوی خداوند سبحان نصب شده است به دلیل نیازمندیم و دلیل نیز اعم از آیه، روایت و معجزه است. مرحوم شیخ طوسی در کتاب تلخیص الشافی فصلی در این باره و با عنوان فصل في إيجاب النص على الإمام أو ما يقوم مقامه من المعجز الدال على إمامته باز نموده است[۲۹].
«مِن» در عبارت شیخ طوسی که أو ما يقوم مقامه من المعجز «بیانیه» است، پس مراد از «نص»، اعم از هر دلیلی است که امامت شخص را اثبات کند[۳۰]؛یعنی برای شناخت امام الهی به دلیل نیاز داریم. این دلیل، یا آیه قرآن و روایت است و یا ظهور معجزه به دست امام الهی است؛ چراکه معجزه گواه صدقی بر امامت اوست، به همان سان که شاهد صدق مدعی نبوت است. مرحوم علامه حلی در این باره مینویسد: الإمام يجب أن يكون منصوصا عليه؛ لأن العصمة من الأمور الباطنة التي لا يعلمها إلا الله تعالى فلابد من نص من يعلم عصمته عليه، أو ظهور معجزة على يده تدل على صدقه[۳۱]؛ واجب است که بر امامت امام نص وجود داشته باشد؛ زیرا عصمت از امور باطنی است که کسی جز خدای تعالی بر آن عالم نیست. پس ناگزیر از نص هستیم از کسی که عالم به عصمت او است، و یا معجزهای به دست او ظاهر شود که بر صدق وی دلالت کند. پس ما تابع دلیل هستیم و اگر برای اثبات امامت شخصی دلیلی به دست نیاید، امامت وی را نخواهم پذیرفت.
۴. عصمت: یکی از شرایط امامت عصمت است. به حکم روشن عقل و تصریح کتاب و سنت، تنها کسی شایستگی امامت و آمریت را دارد که معصوم باشد. پس عصمت یکی از ویژگیهایی است که برای ثبوت امامت ضرورت دارد.[۳۲].
منابع
پانویس
- ↑ فرهنگ فقه، ۱/ ۶۷.
- ↑ ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾؛ سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 91-92.
- ↑ کشف المراد، ۲۳۰- ۲۰۲.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 92.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 92.
- ↑ امامت و رهبری، ۵۴- ۵۲؛ الشافی فی الامامة، ۱۷۹، ۱۸۰، ۲۰۵، ۲۰۶، ۲۷۶ و ۲۷۷؛ کشف المراد، ۳۴۰.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 92.
- ↑ محمد بن محمد بن نعمان عکبری بغدادی، معروف به شیخ مفید، محدث، فقیه و متکلم نامدار شیعه است که از او آثار گرانسنگی در علوم اسلامی به جا مانده است. مجموعه آثار شیخ با عنوان مصنفات الشیخ المفید از سوی کنگره جهانی هزاره شیخ مفید در سال ۱۴۱۴ در ۱۴ مجلد به چاپ رسیده است.
- ↑ شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۱۹.
- ↑ قاضی عبدالجبار بن احمد همدانی اسد آبادی یکی از بزرگان معتزله و دارای آثار علمی بسیاری است که از معروفترین آثار کلامی او میتوان به المغنی فی ابواب التوحید و العدل در ۲۰ مجلد و شرح الاصول الخمسه اشاره کرد.
- ↑ الإمام اسم لمن له الولاية على الأمة و التصرف في أمورهم على وجه لا يكون فوق يده يد: قاضی عبد الجبار، شرح الاصول الخمسه، ص۵۰۹.
- ↑ ابن سینا، الشفاء، «الالهیات»، ص۴۵۱. متن عبارت شیخ چنین است: إنه مستقل بالسياسة و إنه أصيل العقل، حاصل عنده الأخلاق الشريفة: الشجاعة و الفقه و حسن التدبير، لأنه عارف بالشريعة حتى لا أعرف منه.
- ↑ ابوجعفر، محمد بن حسن طوسی، ملقب به شیخ الطائفه، از دانشمندان بزرگ امامیه که در فقه، تفسیر، کلام و حدیث، آثار ارزشمندی از او به جا مانده است. او مؤسس حوزه عملیه شیعیان در نجف اشرف بود و از نامدارترین دانشمندان امامیه به شمار میآید.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، الفصول النصیریه، به نقل از: فاصل مقداد، الانوار الجلیة فی شرح الفصول النصیریه، ص۱۵۶.
- ↑ صدر الدین شیرازی، شرح اصول الکافی، ج۲، ص۳۷۴.
- ↑ محمد باقر مجلسی، حق الیقین، ص۳۷.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۲ ص ۲۶.
- ↑ «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد» سوره احزاب، آیه ۳۶.
- ↑ «خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
- ↑ قریش اعم از بنو هاشم و بنو هاشم اعم از خاندان رسالت است.
- ↑ ر.ک: السنن الکبری (بیهقی)، ج۷، ص۶۹؛ کنز العمال، ج۲، ص۵۶۹، ش۴۷۴۶؛ تفسیر القرآن (صنعانی)، ج۳، ص۱۱۲؛ تفسیر الثعلبی، ج٨، ص٨؛ تفسیر القرطبی، ج۱۴، ص۱۲۵-۱۲۶؛ الدر المنثور، ج۵، ص۱۸۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ج٧، ص٣٣٩؛ سیر أعلام النبلاء، ج١، ص٣٩٧.
- ↑ «و میوه و علف» سوره عبس، آیه ۳۱.
- ↑ ر.ک: المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۵۱۴. حاکم در ادامه مینویسد: هذا حديث على شرط الشيخين ولم يخرجاه؛ فتح الباری، ج١٣، ص٢٢٩؛ کنز العمال، ج۲، ص۳۲۸، ش۴۱۵۴؛ تفسیر الطبری، ج۳۰، ص۷۷، ش۲۸۱۹۸؛ تفسیر السمعانی، ج۶، ص۱۶۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۶؛ الدر المنثور، ج۶، ص۳۱۷ و منابع دیگر. قابل توجه است که در بسیاری از این منابع نیز آمده است که از ابوبکر هم درباره همین آیه سؤال شد و او نیز از جواب دادن اظهار عجز نمود.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۴۳۸؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۴، ص۳۱۳؛ التمهید (ابن عبد البر)، ج۲، ص۲۱۱؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۴۵۳، ش۳۷۱۷۶؛ تفسیر القرطبی، ج۱۲، ص۱۱۱؛ الدر المنثور، ج۶، ص۳۷۴.
- ↑ «برای بهرهوری شما و چارپایان شما» سوره نازعات، آیه ۳۳.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۵۲؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۱۶۵، ش۳۶۵۰۲ و ج۱۴، ص۶۱۲، ش۳۹۷۰۹.
- ↑ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۱۳، ص۱۰۱؛ینابیع المودة، ج۱، ص۲۰۸ و ج۳، ص۴۵۲.
- ↑ تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۷۵.
- ↑ اهل تسنن نیز «نص» را اعم از لفظ به کار میبرند؛ به همین جهت برخی از آنان نماز ابوبکر به هنگام بیماری پیامبر اکرم(ص) را نصی بر خلافت وی برمیشمارند. برای اطلاع بیشتر ر.ک: الشافی فی الإمامة، ج۳، ص۲۰۶.
- ↑ النافع یوم المحشر فی شرح الباب الحادی عشر، ص١٠٠.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۳۳.