حصر حاکمیت: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۱۷۰: خط ۱۷۰:
*برخی از [[آیات]] فوق، افزون بر دلالت بر حصر حاکمیت در [[ذات اقدس حق متعال]]، بر گسترۀ این [[حاکمیت]] و اینکه قلمرو این [[حاکمیت]]، کلیۀ رفتارهای اختیاری است که مورد [[اختلاف]] انسان‌هاست، دلالت دارد. نظیر آیۀ پنجم: {{متن قرآن|أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ}} و نیز آیۀ هفتم: {{متن قرآن|وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ}}<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۱، ص:۱۸۷-۱۹۲.</ref>.
*برخی از [[آیات]] فوق، افزون بر دلالت بر حصر حاکمیت در [[ذات اقدس حق متعال]]، بر گسترۀ این [[حاکمیت]] و اینکه قلمرو این [[حاکمیت]]، کلیۀ رفتارهای اختیاری است که مورد [[اختلاف]] انسان‌هاست، دلالت دارد. نظیر آیۀ پنجم: {{متن قرآن|أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ}} و نیز آیۀ هفتم: {{متن قرآن|وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ}}<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۱، ص:۱۸۷-۱۹۲.</ref>.
====واژۀ دوم: "[[مُلک]]"====
====واژۀ دوم: "[[مُلک]]"====
====واژۀ دوم: "[[مُلک]]"====
*در [[قرآن کریم]]، واژۀ "[[مُلک]]" برای دلالت بر حصر حاکمیت در وجود [[خدای متعال]] به فراوانی بهکار رفته است. در اینجا اشاره به این نکته بیفایده نیست که واژۀ "[[مُلک]]" در [[قرآن کریم]] نظیر سایر الفاظ و واژه‌ها به همان معنایی به کار رفته که در زبان [[عرب]] در آن به کار می‌رفته است که همان معنای [[سلطنت]] و [[حاکمیت]] است، بلکه می‌توان ادّعا کرد که صریح‌ترین واژه در دلالت بر معنای [[حاکمیت]] و [[سلطنت]] و [[قدرت سیاسی]]، همین واژۀ "[[مُلک]]" است.
*معنای لغوی واژۀ "[[مُلک]]"
*[[راغب اصفهانی]] در بیان معنای واژۀ "[[مُلک]]" می‌گوید: "[[مُلک]] کنترل کردن شیئی است که [[تصرف]] حاکمانه در آن انجام می‌گیرد"<ref>{{عربی|فالملك ضبط الشيء المتصرّف فيه بالحكم}}؛ راغب اصفهانی، المفردات، ص۷۷۵.</ref>.
*و نیز می‌گوید: "[[مَلِک]] عبارت است از کسی که به وسیلۀ [[امر و نهی]] [[تصرف]] در احوال [[عامه]] می‌کند، و اختصاص دارد به [[سیاست]] کردن بر عاقلان؛ لهذا گفته می‌شود [[مَلِک]] [[مردم]] و گفته نمی‌شود [[مَلِک]] چیزها"<ref>{{عربی|المَلِك هو المتصرف بالامر و النهي في الجمهور و ذلك يختصّ بسياسة الناطقين و لهذا يقال: مَلِك النّاس، و لايقال: مَلِك الأشياء}}؛ راغب اصفهانی، المفردات، ص۷۷۵.</ref>.
*[[ابن منظور]] در لسان العرب می‌گوید: "[[مُلک]] [[خدای تعالی]] و [[ملکوت]] او یعنی [[سلطنت]] و [[عظمت]] او و گفته می‌شود [[ملکوت]] [[عراق]] از آنِ فلان کس است یعنی [[عزت]] و [[سلطنت]] و [[مُلک]] آن، از آنِ اوست"<ref>{{عربی|مُلْك الله تعالى و مَلَكوته: سلطانه و عظمته. و لفلان مَلَكوتُ العراق أي: عزه و سلطانه و مُلْكه}}؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۰، ص۴۹۲.</ref>.
*و نیز می‌گوید: "مملکت به معنای [[سلطنت]] [[پادشاه]] است بر [[رعیت]] خویش"<ref>{{عربی|والمملكة سلطان المَلِك في رعيته}}؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۰، ص۴۹۲.</ref>.
*[[فیومی]] در المصباح المنیر می‌گوید: "گفته می‌شود: مَلَک عَلَى النَّاسِ أَمْرَهُمْ آنگاه که [[سلطنت]] را بر عهده بگیرد پس او را [[پادشاه]] یا [[مَلِک]] می‌نامند و گاهی مفرد آن را به [[تخفیف]] مَلْک می‌گویند و جمع آن [[ملوک]] است. مثل فَلس و فُلوس، و مصدر آن [[مُلک]] است به ضمّ میم"<ref>{{عربی|مَلَك عَلَى النَّاسِ أَمْرَهُمْ إِذَا تَوَلَّى السَّلْطَنَة فَهُوَ مَلِك بِكسْرِ الْلّامِ وَ تُخَفَّفُ بِالسُّكونِ، وَ الْجَمْعُ: مُلُوك مِثْلُ فَلْسٍ و فُلُوسٍ، وَ الاسْمُ الْمُلْك بِضَمِّ الْمِيمِ}}؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۵۷۹.</ref>.
*بنابراین، واژۀ "[[مُلک]]" در زبان [[عرب]]، به معنای [[سلطنت]] و [[حاکمیت]] [[سیاسی]] بر [[مردم]] است. در [[آیات]] کریمۀ [[قرآنی]] ترکیب‌ها و صیغه‌های متعددی از این واژه در دلالت بر حصر حاکمیت و [[سلطنت]] بر [[مردم]] در [[خدای متعال]] آمده که در ذیل به ترتیب به آنها اشاره می‌کنیم.
=====[[مُلک]]=====
*'''آیۀ اول:''' {{متن قرآن|قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ}}<ref>«بگو: بارالها! اى مالک مُلک و سلطنت! به هر کس بخواهى، سلطنت مى‌بخشى؛ و از هر کس بخواهى، سلطنت را می‌ستانی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.</ref>.
*در این [[آیه]] همانگونه که ملاحظه می‌شود، [[خدای متعال]] به عنوان صاحب اصلی [[مُلک]] و [[پادشاهی]] معرفی شده و بر این نکته تأکید شده است که این [[جایگاه]] جز به وسیلۀ [[خدای متعال]] در [[اختیار]] کسی قرار نمی‌گیرد که نتیجۀ آن نه تنها [[حصر]] [[حق]] اصلی [[حاکمیت]] و [[سلطنت]] در [[خدای متعال]] است، بلکه افزون بر این، [[حصر]] طریق [[مشروعیت]] [[حاکمیت]] هر [[حاکم]] و [[سلطان]] دیگری در [[نصب الهی]] است که از آن با عبارت {{متن قرآن|تُؤْتِي الْمُلْكَ}} یاد شده است.
*[[حصر]] "اتیان الْمُلک" در [[خدای متعال]]، صراحتاً بر این معنا دلالت دارد که هیچ موجودی [[حقّ حاکمیت]] و [[سلطنت]] ندارد، مگر آنکه [[خدای متعال]] [[سلطنت]] و [[حاکمیت]] را به او عطا کند.
*بنابراین، آیۀ فوق بر دو مطلب اصلی به صراحت دلالت دارد:
*مطلب اول: [[حصر]] [[سلطنت]] و [[مُلک]] در [[ذات اقدس حق تعالی]] که عبارت {{متن قرآن|مَالِكَ الْمُلْكِ}} بر این [[حصر]] دلالت دارد؛
*مطلب دوم: [[حصر]] راه دستیابی [[مشروع]] به "[[مُلک]]" به ایتاء و عطای آن از سوی [[خدای متعال]]. این مطلب افزون بر اینکه مدلول التزامی {{متن قرآن|مَالِكَ الْمُلْكِ}} است، عبارت {{متن قرآن|تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ}} به صراحت بر آن دلالت دارد.
*'''آیۀ دوم:''' {{متن قرآن|وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«و پیامبرشان به آنها گفت: "خداوند "طالوت" را براى زمامدارى شما برگزیده است" گفتند: "چگونه او بر ما حکومت کند، با اینکه ما از او شایسته‌تریم، و او ثروت زیادى ندارد؟!" گفت: "خدا او را بر شما برگزیده، و او را در دانش و توانایى جسمانى، فزونى بخشیده است. خداوند، مُلکش را به هر کس بخواهد، مى‌بخشد؛ و احسان خداوند، گسترده است؛ و (از لیاقت افراد) آگاه است"» سوره بقره، آیه ۲۴۷.</ref>.
*این [[آیه]] و آیۀ پیش از آن، افزون بر ردّ مدعای عدم دخالت [[دین]] در [[سیاست]]، بر چند مطلب در زمینۀ حصر حاکمیت در [[خدای متعال]] دلالت دارد.
*مطلب اول: [[ملک]] و [[سلطنت]] منحصراً از آن [[خدای متعال]] است.
*آنچه بر این مطلب دلالت دارد، پاسخی است که [[خدای متعال]] به [[اعتراض]] [[بنی‌اسرائیل]] داده است. آنها در [[اعتراض]] به [[نصب]] [[طالوت]] به [[پادشاهی]] و [[سلطنت]] بر [[بنی‌اسرائیل]] گفتند: "[[طالوت]] را [[حق]] [[پادشاهی]] بر ما نیست - یعنی [[سلطنت]] و [[رهبری]] او بر ما [[مشروعیت]] ندارد - زیرا مردی [[فقیر]] و بیبضاعت است و از طبقۀ اشراف [[بنی‌اسرائیل]] نیست و [[پادشاهی]] و [[سلطنت]] کسی را می‌سزد که از طبقۀ مالکان و [[ثروتمندان]] باشد"؛
*در پاسخ این [[اعتراض]] [[خداوند]] به دو مطلب اشاره فرمود:
#[[شایستگی]] [[رهبری]] به [[ثروت]] و [[مال]] نیست، بلکه آنکه [[قدرت جسمانی]] بهتر و [[دانایی]] بیشتر دارد، برای [[رهبری]] و [[پادشاهی]] سزوارتر است؛
#[[سلطنت]] و [[مُلک]] از آنِ خداست. بنابراین، [[مشروعیت]] و سزاواری [[سلطنت]] و [[ملک]]، تنها از آنِ کسی است که [[خداوند]] او را برای [[سلطنت]] و [[ملک]] برگزیند: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ}}<ref>«خداوند مُلک و فرمانروایی خود را به هرکس بخواهد می‌دهد» سوره بقره، آیه ۲۴۷.</ref>.
*بنابراین، [[حقانیت]] و [[مشروعیت]] [[سلطنت]]، مخصوص [[خدا]] و کسی است که از سوی [[خدا]] برای این [[منصب]] [[برگزیده]] شود.
*آنچه بر اختصاص [[حق]] [[سلطنت]] و [[مُلک]] به [[خدای متعال]] دلالت صریح دارد، اضافۀ "[[ملک]]" است به [[ضمیر]] عائد به ذات باری‌تعالی که مفید اختصاص است و معنای دیگری جز اختصاص از آن محتمل نیست.
*اسرائیلیان از [[پیامبر خدا]] درخواست کردند [[پادشاهی]] برای آنان برگزیند، این درخواست مبتنی بر [[باور دینی]] آنان - یا آنچه در عرف اصولی ما از آن به ارتکاز متشرعه تعبیر می‌شود - بود که [[پادشاه]] و [[سلطان]] را باید [[خداوند]] معین فرماید؛ زیرا [[حقّ]] [[پادشاهی]] و [[سلطنت]] مخصوص اوست. [[پیامبر خدا]] نیز این ارتکاز متشرعی را مورد [[تأیید]] قرار داد - و [[قرآن کریم]] نیز صحت آن را [[تأیید]] نمود ـ. [[خدای متعال]] در پاسخ درخواست آنان، [[طالوت]] را به [[سلطنت]] و [[رهبری سیاسی]] آنان برگزید: {{متن قرآن|وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا}}
*و سپس در ردّ [[اعتراض]] اسرائیلیان، بر این مطلب تأکید نمود که: [[سلطنت]] و [[مُلک]]، [[حقّ]] مخصوص خداست و اسرائیلیان و دیگران [[حقّ]] دخالت در [[حاکمیت]] که حوزۀ اختصاصی اوست، ندارند.
*مطلب دوم: همان است که در ضمن مطلب اول گفته شد و آن، ارتکاز متشرعی [[بنی‌اسرائیل]] مبنی بر این که [[حقّ حاکمیت]] مخصوص خداست و لذا برای [[تعیین حاکم]] و [[سلطان]] به سراغ [[پیامبر]] رفته و از او درخواست [[تعیین]] [[رهبر]] و [[سلطان]] نمودند. این ارتکاز توسط [[پیامبر]] آنان و نیز [[قرآن کریم]] به ویژه با عبارت "مُلْکهُ" مورد [[امضا]] و [[تأیید]] قرار گرفته است.
*مطلب سوم: [[نفی]] [[حقّ]] دخالت اسرائیلیان در امر [[سلطنت]] و [[ملک]]؛ زیرا در پاسخ [[اعتراض]] آنان به [[شایستگی]] و [[توانایی]] [[طالوت]] اکتفا نشد، بلکه افزون بر آن به این مطلب اشاره شد که {{متن قرآن|وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ}} که بر این معنا دلالت دارد که اسرائیلیان را [[حق]] [[اعتراض]] بر [[گزینش]] [[خدا]] نیست؛ زیرا [[ملک]] و [[سلطنت]] از آنِ اوست و اوست که [[ملک]] و [[سلطنت]] خویش را به آنکه بخواهد می‌دهد.
*'''آیۀ سوم:''' {{متن قرآن|يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ * إِن تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ}}<ref>«او شب را در روز فرو می‌برد و روز را در شب؛ و خورشید و ماه را مسخّر کرده، هر یک تا سر آمد معیّنى به حرکت خود ادامه مى‌دهد؛ این است خداوند، پروردگار شما؛ حاکمیت و پادشاهی از آن اوست. و کسانى را که جز او (به پادشاهی و اختیارداری خویش) مى‌خوانید مالک کوچکترین چیزى نیستند * اگر آنها را بخوانید صداى شما را نمى‌شنوند، و اگر بشنوند به شما پاسخ نمى‌گویند؛ و روز قیامت، شرک انگاری شما را منکر مى‌شوند؛ و هیچ‌کس مانند (خداوند) آگاه از همه چیز، تو را (از حقایق) باخبر نمى‌سازد» سوره فاطر، آیه ۱۳-۱۴.</ref>.
*در آیۀ نخست از این دو [[آیه]] و [[آیات]] پیش از آن ضمن بیان [[حاکمیت خدا]] بر سراسر [[جهان هستی]] با جملۀ {{متن قرآن|لَهُ الْمُلْكُ}} که متضمّن تقدیم جار و مجرور بر متعلق است، [[حصر]] [[پادشاهی]] و [[سلطنت]] و [[حاکمیت]] در [[خدای متعال]] اعلام گردیده است.
*این توهّم که "[[مُلک]]" در اینجا [[مُلک]] بر [[جهان هستی]] است، نه بر [[جامعۀ بشر]]، نابجاست؛ زیرا روشن است که [[مُلک]] در اینجا با الف و لام جنس آمده و [[مقید]] به قید خاصی نشده و [[حصر]] آن در ذات باری‌تعالی به معنای [[حصر]] جنس [[پادشاهی]] و [[مُلک]] و [[سلطنت]] در ذات باری‌تعالی است.
*افزون بر اینکه جملۀ قبل از این جمله، یعنی {{متن قرآن|ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ}} که خطاب به [[انسان‌ها]] است، خود قرینه و [[سیاق]] روشنی است که "[[مُلک]]" در جملۀ بعد، [[مُلک]] بر [[جامعۀ انسانی]] را نیز شامل می‌شود.
*این تعبیر، یعنی {{متن قرآن|لَهُ الْمُلْكُ}} و نظایر آن، که دلالت بر [[حصر]] [[ملک]] و [[پادشاهی]] در ذات باری‌تعالی دارد، در [[قرآن کریم]] فراوان تکرار شده است. در ذیل به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌کنیم.
*'''آیۀ چهارم:''' {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ}}<ref>«بگو: "اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم؛ آن کس که پادشاهی آسمان‌ها و زمین، از آن اوست؛ معبودى جز او نیست؛ زنده مى‌کند و مى‌میراند؛ پس ایمان بیاورید به خدا و فرستاده‌اش، آن پیامبرِ درس نخوانده‌اى که به خدا و سخنانش ایمان دارد؛ و از او پیروى کنید تا هدایت یابید"» سوره اعراف، آیه ۱۵۸.</ref>.
*در این [[آیه]] نیز افزون بر تقدیم جار و مجرور بر "[[مُلک]]"، که مدخول الف و لام جنس و مفید [[حصر]] جنس [[مُلک]] در [[خدای متعال]] است، قرینۀ خطاب به "ناس" دلالت دارد که مراد از {{متن قرآن|مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ}} تنها [[حاکمیت خدا]] بر [[جهان]] غیر [[انسانی]] نیست، بلکه مقصود، [[حاکمیت]] فراگیر و شامل و غیر قابل تجزیه و تفکیک [[خدای متعال]] بر سراسر [[جهان هستی]] از جمله [[جامعۀ انسانی]] است.
*جملۀ {{متن قرآن|إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا}} که قبل از جملۀ مورد بحث آمده نیز قرینۀ دیگری بر این است که "[[مُلک]]" در این [[آیه]]، مُلکی است که شامل [[جامعۀ انسانی]] می‌شود و به معنای [[مُلک]] و [[سلطنت]] و [[حاکمیت]] متعارفی است که در [[جامعۀ بشر]] وجود دارد. دلالت جملۀ {{متن قرآن|إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا}} بر ارادۀ [[سلطنت]] و [[حاکمیت]] [[رسول خدا]]{{صل}} از جمله {{متن قرآن|لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ}} استفاده می‌شود، این مطلب در [[آیات]] فراوان دیگری که [[رسولان]] را به عنوان [[حاکمان]] بر [[جامعۀ بشر]] معرفی کردهاند، مورد تأکید قرار گرفته است؛ نظیر:
:*{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ}}<ref>«ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر براى اینکه به فرمان خدا، از وى اطاعت شود» سوره نساء، آیه ۶۴.</ref>.
:*{{متن قرآن|فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا}}<ref>«ما به خاندان ابراهیم، کتاب و حکمت دادیم؛ و پادشاهی عظیمى در اختیار آنها قرار دادیم» سوره نساء، آیه ۵۴.</ref>.
:*{{متن قرآن|وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ}}<ref>«و "داوود" (نوجوان شجاعى که در لشکر "طالوت" بود)، "جالوت" را کشت؛ و خداوند، پادشاهی و حکمت را به او بخشید» سوره بقره، آیه ۲۵۱.</ref>.
:*{{متن قرآن|كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ}}<ref>«مردم (در آغاز) امت واحدى بودند؛ (به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافاتى پیدا شد؛ در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت؛ تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانى را، که به سوى حق دعوت مى‌کرد، با آنها نازل نمود؛ تا در میان مردم، درباره آنچه اختلاف داشتند، داورى کنند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.</ref>.
:*{{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}}<ref>«ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب آسمانى و میزان (قوۀ عدل و معیار سنجش حق از باطل) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>.
:*{{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ}}<ref>«ما تورات را که در آن، هدایت و نور بود نازل کردیم تا پیامبران (بنى‌اسرائیل)، که در برابر فرمان خدا تسلیم بودند، و همچنین اوصیای ربّانی آنها و دانایان به تورات به وسیلۀ آن حکم و فرمانروایی کنند» سوره مائده، آیه ۴۴.</ref>.
*[[آیات]] دیگری با همین مضمون آمده که در [[آینده]] به تفصیل به آنها اشاره خواهد شد. این [[آیات]] و [[آیات]] مشابه دیگر، به روشنی بر این مطلب تأکید دارند که همۀ [[رسل]] [[الهی]] از سوی [[خدا]] برای [[حاکمیت]] عادلانه در بین [[مردم]] و [[برپایی حکومت]] [[قسط]] و [[فضیلت]] در [[جامعۀ بشر]] فرستاده شده‌اند.
*بنابراین، جملۀ {{متن قرآن|إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ}} قبل از جملۀ {{متن قرآن|لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ}} قرینۀ روشنی است بر اینکه مقصود از "[[مُلک]]" در این [[آیه]]، [[سلطنت]] و [[حاکمیت]] بر [[جامعۀ بشر]] است. بنابراین، آیۀ مذکور بر اختصاص [[سلطنت]] و [[حاکمیت]] در [[جامعۀ بشر]] - نظیر سایر بخش‌های هستی - به [[ذات اقدس]] حق تعالی دلالت دارد.
*'''آیۀ پنجم:''' {{متن قرآن|تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ}}<ref>«خجسته و پُر عطاست کسى که حاکمیت و مالکیت (جهان هستى) به دست اوست، و او بر هر چیز تواناست * آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما نیکوکارتر، و او پایدار و آمرزنده است» سوره ملک، آیه ۱-۲.</ref>.
*در این دو [[آیه]] و [[آیات]] پس از آنها بر [[حصر]] [[مُلک]] در [[ذات مقدس]] حق تعالی تصریح و تأکید شده است. جملۀ {{متن قرآن|بِيَدِهِ الْمُلْكُ}} که جار و مجرور در آن مقدّم شده است، دلالت بر [[حصر]] [[مُلک]] به طور مطلق در [[ذات اقدس]] حق‌تعالی دارد؛ زیرا "[[مُلک]]" همراه با الف و لام دلالت بر جنس [[مُلک]] دارد. جملۀ {{متن قرآن|وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}} و جملههای پس از آن در [[آیات]] بعد، همگی در [[سیاق]] تأکید بر حکمفرمائی [[ذات اقدس]] حق‌تعالی بر سراسر [[جهان]] و بر [[جامعۀ انسان]] علی‌الخصوص قرار دارد.
*'''آیۀ ششم:''' {{متن قرآن|وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا}}<ref>«و بگو: "حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که نه فرزندى اختیار کرده، و نه شریکى در مُلک و پادشاهی دارد، و نه بخاطر ضعف و ذلّت، (حامى و) سرپرستى براى اوست." و او را بسیار بزرگ بشمار» سوره اسراء، آیه ۱۱۱.</ref>.
*در این [[آیه]] که ابعاد گوناگونی از [[توحید]] در آن بیان شده است، بیش از هر چیز بر [[توحید]] در [[مُلک]] و [[حصر]] [[مُلک]] و [[حاکمیت]] در [[ذات خدای متعال]] و [[نفی]] شریک در [[مُلک]]، برای [[ذات اقدس]] حق تعالی تأکید شده است.
*در [[آیات]] کریمۀ [[قرآنی]] مکرّراً بر [[نفی]] شریک برای [[خدا]] در [[حکومت]] و [[مُلک]] و [[سلطنت]] تأکید شده است؛ نظیر:
:*{{متن قرآن|تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا * الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا}}<ref>«خجسته و پر عطاست کسى که قرآن را بر بنده‌اش نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد * خداوندى که حکومت آسمان‌ها و زمین از آنِ اوست، و فرزندى (براى خود) انتخاب نکرده، و همتایى در حکومت و مُلک ندارد، و همه چیز را آفرید پس به دقت سنجید و اندازه بخشید» سوره فرقان، آیه ۱-۲.</ref>.
:*{{متن قرآن|مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا}}<ref>«آنها هیچ ولىّ و سرپرستى جز او ندارند. و او هیچ کس را در حکومت خود شرکت نمى‌دهد» سوره کهف، آیه ۲۶.</ref>.
:*{{متن قرآن|وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ}}<ref>«پروردگار تو هرچه بخواهد مى‌آفریند، و هر چه بخواهد برمى‌گزیند؛ آنان (در برابر او) اختیارى ندارند؛ منزّه است خداوند، و برتر است از آنچه همتاى او قرار مى‌دهند!» سوره قصص، آیه ۶۸.</ref>.
*در این [[آیه]]، [[خلق]] و [[گزینش]] که به معنای [[انتخاب]] بهترین‌هاست - و وظیفۀ [[حاکمیت]] نیز همین است - مخصوص [[خداوند]] دانسته شده و [[اعتقاد]] به وجود منبعی یا [[مرجع]] دیگری برای [[گزینش]] - و در نتیجه [[حاکمیت]] - را تلویحاً [[اعتقاد]] به شریک داشتن [[خدا]] به شمار آورده و [[خدا]] را از آن منزه شمرده است.
*[[آیات]] فراوان دیگری که با واژۀ "[[مُلک]]" بر اختصاص [[ملک]] و [[حکومت]] به [[خدای متعال]] دلالت دارد موجود است که در ذیل به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
:*{{متن قرآن|وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«و حکومت و پادشاهی آسمان‌ها و زمین، از آن خداست؛ و خدا بر هر چیزى تواناست» سوره آل عمران، آیه ۱۸۹.</ref>.
:*{{متن قرآن|وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«حکومت و پادشاهی آسمان‌ها و زمین، و آنچه میان آن دو قرار دارد از آن خداست؛ هر چه بخواهد، مى‌آفریند؛ و خدا، بر هر چیزى تواناست» سوره مائده، آیه ۱۷.</ref>.
:*{{متن قرآن|أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«آیا نمى‌دانى که حکومت و پادشاهی آسمان‌ها و زمین تنها از آن خداست؟! هر کس را بخواهد (و سزاوار باشد)، کیفر مى‌کند؛ و هر کس را بخواهد (و شایسته ببیند)، مى‌بخشد؛ و خداوند بر هر چیزى توانا است» سوره مائده، آیه ۴۰.</ref>.
:*{{متن قرآن|لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«حکومت و پادشاهی آسمان‌ها و زمین و آنچه در آنهاست، تنها از آن خداست؛ و او بر هر چیزى تواناست» سوره مائده، آیه ۱۲۰.</ref>.
:*{{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ}}<ref>«حکومت و پادشاهی آسمان‌ها و زمین تنها از آنِ خداست؛ زنده مى‌کند و مى‌میراند؛ و جز خدا، سرپرست و یاورى ندارید» سوره توبه، آیه ۱۱۶.</ref>.
:*{{متن قرآن|لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ}}<ref>«پادشاهی و حاکمیّت آسمان‌ها و زمین از آنِ خداست؛ هر چه را بخواهد مى‌آفریند» سوره شوری، آیه ۴۹.</ref>.
:*{{متن قرآن|وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ}}<ref>«پادشاهی و حاکمیّت آسمان‌ها و زمین از آنِ خداست؛ هرکس را بخواهد (و شایسته بداند) مى‌بخشد، و هر کس را بخواهد مجازات مى‌کند» سوره فتح، آیه ۱۴.</ref>.
:*{{متن قرآن|لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«پادشاهی و حاکمیّت آسمان‌ها و زمین از آنِ اوست؛ زنده مى‌کند و مى‌میراند؛ و او بر هر چیز تواناست» سوره حدید، آیه ۲.</ref>.
*همان‌گونه که در این [[آیات]] ملاحظه می‌شود، [[مُلک]] [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] مخصوص [[خدا]] و منحصر در ذات اقدس او دانسته شده و با مفاهیمی نظیر: [[قدرت]] بی‌پایان و نامحدود حق تعالی، آفرینندگی او، [[حق]] [[کیفر]] و [[بخشش]] او، [[ولایت]] و [[نصرت]] او مقارن شده است.
*[[سیاست]]، متقوم به [[قدرت]] است. در این [[آیات]] نیز [[سلطنت]] و [[حاکمیت]] مطلق [[خداوند]] با مفهوم [[قدرت]] بی‌پایان او مقترن شده که اشاره‌ای به این نکته است که [[دلیل]] انحصار [[حقّ حاکمیت]] در [[ذات اقدس]] او انحصار [[قدرت]] لایزال و [[حقیقی]] در دست اوست.
*همچنین در [[آیات]] فوق و در [[آیات]] دیگر، [[حقّ حاکمیت]] [[خداوند]] با مفهوم آفرینندگی [[حق]]، مقارن شده است که اشاره به مطلبی است که در گذشته توضیح دادیم که آفرینندگی حق تعالی از نظر [[عقل]] موجب انحصار [[حقّ حاکمیت]] در [[ذات اقدس]] اوست.
*اقتران انحصار [[مُلک]] در [[خدای متعال]] در [[آیات]] فوق به مسئلۀ [[کیفر]] و [[بخشش]] نیز اشاره‌ای دیگر به [[دلیل]] [[عقلانی]] [[انحصار حاکمیت]] در ذات حق تعالی است؛ زیرا چنان‌که گفتیم، [[حق]] [[کیفر]]، مخصوص آفریننده و مولای [[حقیقی]] است و کسی دیگر را [[حق]] [[کیفر]] و [[مجازات]] نیست.
*تا اینجا به آیاتی که واژۀ [[ملک]] با صیغۀ مصدری آن - یعنی [[مُلک]] - در آنها به کار رفته و بر انحصار [[مُلک]] و [[حاکمیت]] در [[خدای متعال]] دلالت دارند اشاره کردیم. در ذیل به تعدادی از [[آیات قرآنی]] که در آنها صیغۀ دیگری از خانوادۀ واژۀ "[[ملک]]" به کار رفته اشاره می‌کنیم. و آن آیاتی است که از صیغۀ "[[مَلِک]]" در آنها استفاده شده است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۱، ص:۱۹۲-۲۰۸.</ref>.
=====[[مَلِک]]=====
=====[[ملکوت]]=====
==منابع==
==منابع==
* [[پرونده:11123.jpg|22px]] [[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)|'''فقه نظام سیاسی اسلام ج۱''']]
* [[پرونده:11123.jpg|22px]] [[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)|'''فقه نظام سیاسی اسلام ج۱''']]

نسخهٔ ‏۲۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۰۴

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث حاکمیت است. "حصر حاکمیت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حصر حاکمیت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

ادلّۀ عقل نظری بر حصر حاکمیت در ذات خدای متعال

  • در حوزۀ عقل نظری، براهین متعدّدی بر حصر حاکمیت در ذات باری‌تعالی وجود دارد که در ذیل به تعدادی از این براهین اشاره می‌کنیم.

برهان اول

برهان دوم

برهان سوم

  • این برهان بر سه مقدّمه استوار است:
  • مقدّمۀ اول: حاکمیت به معنای برتری ارادۀ حاکم بر ارادۀ محکوم است و اصولاً حاکمیت، متقوّم به این برتری است. هر جا حاکمیتی وجود دارد، بدین معناست که خواست و ارادۀ حاکم، برتر از ارادۀ محکوم و مقدّم و غالب بر آن است و بدون این برتری، حاکمیت مفهوم و معنایی نخواهد داشت.
  • مقدّمۀ دوم: موجودات ممکن بالذات، هیچ‌یک بالذات بر دیگری برتری ندارند. در این میان، موجودات غیر انسانی به طور قطع بر انسان برتری ندارند. در میان موجودات انسانی نیز هیچ انسانی به خودی خود از آن نظر که انسان است، بر دیگری برتری ندارد. بنابراین، ارادۀ هیچ انسانی نمی‌تواند به خودی خود بر انسان‌های دیگر برتری یابد، خواه این انسان یک تن باشد یا چند تن یا جمعیت انبوهی از انسان‌ها. انبوهی جمعیتِ انسان‌های خُرد، به هیچ وجه به ارادۀ آنها حقّ برتری نمی‌دهد؛ زیرا مادام که ارادۀ هیچ‌یک از این انسان‌های انبوه بالذات نسبت به هر انسان مفروض دیگر برتری ندارد، جمع شدن ارادۀ فاقد حقّ برتری با ارادۀ دیگرِ فاقد حقّ برتری و با اراده‌های دیگر فاقدِ حقّ برتری، موجب پیدایش حقّ برتری نمی‌شود.
  • مقدّمۀ سوم: تنها موجودی که نسبت به سایر موجودات، بالذات حقّ برتری دارد و ذاتاً از آنان برتر است، وجود مقدّس حق‌تعالی است.
  • خدای متعال به دلیل آنکه خالق موجودات و رازق آنهاست، برتر از آنهاست و تنها ارادۀ اوست که برتر از سایر اراده‌ها و غالب بر آنهاست.
  • خدای متعال می‌فرماید: قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ * فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ * كَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُواْ أَنَّهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * قُلْ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ * قُلْ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۲].
  • در این آیات، به برتری ارادۀ الهی اشاره شده و به دلیل خالقیت، رازقیت و نیز هادویت الهی برای تبیین علوّ ارادۀ الهی بر سایر اراده‌ها استدلال شده است.
  • خالقیت و رازقیت خداوند، ارادۀ او را عقلاً بر سایر اراده‌ها مقدّم می‌دارد، این تقدّم، تقدم به حسب مدرکات عقل نظری است؛ بدین معنا که توقّف مخلوق و مرزوق بر خالق رازق، تقدّم طبیعی و بالضرورۀ عقل نظری است.

هادویت بالذات خداوند، تقدّم ارادۀ الهی را بر ارادۀ دیگران به مقتضای عقل عملی اثبات می‌کند؛ بدین معنا که عقل عملی، حکم می‌کند آنجا که موجودی حقّ بالذات است و در حقّانیت خود نیاز به دیگری ندارد و لهذا بالذات هادی إلی الحقّ است، تبعیت از ارادۀ این موجود، در حکم عقل عملی أولی از تبعیت از ارادۀ موجودی است که حقّ بالذات نیست و برای یافتن حق، نیازمند هادی و مرشدی است که او را به حق هدایت و دلالت کند. بنابراین، ارادۀ موجود هادی بالذات، اعلی و برتر از ارادۀ موجودی است که غیر مهتدی بالذات است.

برهان چهارم

برهان پنجم

ادلّۀ عقل عملی بر حصر حاکمیت در ذات اقدس حق تعالی

برهان اول

برهان دوم

برهان سوم

برهان چهارم

  • این برهان بر سه مقدمه مبتنی است و در مقدّمۀ اول با برهان سوم مشترک است.
  • مقدّمۀ اول: همان مقدمۀ برهان قبل است که حقّ حاکمیت، متقوم به حق الزام است.
  • مقدّمۀ دوم: الزام به غیر عدل و حق، یا به آنچه معلوم نیست که حق و عدل است یا نه، قبیح است؛ زیرا الزام به چیزی است که ذاتاً و عقلاً استحقاق التزام به آن وجود ندارد.
  • مقدّمۀ سوم: الزام صادر از ذاتی که عین عدل و حق نباشد، حق و عدل بودن آن معلوم نیست؛ یعنی احتمال خطای آن و عادلانه نبودن آن می‌رود.
  • براساس این مقدمات سه گانه، از آنجا که احتمال عادلانه نبودن الزامات هر حاکمی به جز خدای متعال وجود دارد، بنابراین از نظر عقل نمی‌تواند الزام‌آور باشد؛ به گونه‌ای که عقل حکم کند که تخلف از آن، گناه و جرم و نارواست.
  • ممکن است در اینجا توهمی پیش آید که عقل بشر می‌تواند عدل را ادراک کند، بنابراین هر جا که الزام حاکم مطابق با عدل نبود، می‌تواند سرپیچی کند و هر جا که مطابق عدل بود از الزام حاکم تبعیت کند، بنابراین ضرورت ندارد که حاکم، حاکمی باشد که عدل برای او ذاتی باشد.
  • پاسخ این توهم این است که: حاکمی که محکوم بخواهد کار او را ارزیابی کند و آن را با عدل بسنجد تا معلوم شود عادلانه است یا نه، حاکم نیست.
  • حاکم آن است که مرجع نهایی در تشخیص عدل و ظلم باشد، اوست که باید عادلانه بودن یا غیر عادلانه بودن تصمیم یا رفتاری را مشخص کند. اگر این تشخیص به عهدۀ محکوم گذاشته شود، خلف حاکمیت حاکم است و در حقیقت به معنای آن است که حاکم جای خود را به محکوم داده و محکوم جای حاکم را گرفته است.
  • بر این اساس، حاکمیت حاکم اقتضا می‌کند که مرجعی مافوق او برای تعیین عادلانه بودن حکم و الزام او وجود نداشته باشد و لهذا باید عادل بالذات و حق بالذات باشد که در این‌صورت انحصار آن در ذات حق‌تعالی بدیهی است.

برهان پنجم

برهان ششم

برهان هفتم

برهان هشتم

ادلۀ نقلی حصر حاکمیت بالذات در خدای متعال

بخش اول: ادلّۀ قرآنی حصر حاکمیت بالذات در خدای متعال

  1. حُکم؛
  2. مُلک؛
  3. تدبیر أمر؛
  4. ولایت؛
  5. أمر؛
  6. اطاعت؛
  7. اختیار؛
  8. هیمنه؛
  9. عبادت؛
  10. اتّباع.

واژۀ نخست: "حکم"

  • در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که با کاربری واژۀ "حُکم" بر حصر حاکمیت در ذات اقدس خدای متعال تأکید نموده است؛ در ذیل به تعدادی از این آیات به عنوان نمونه اشاره می‌کنیم:
  • آیۀ اول: إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ[۵].
  • در این آیه ضمن تصریح به حصر حاکمیت در ذات اقدس خداوند، به دو دلیل عقلی بر این حصر نیز اشاره شده است:
  • دلیل اول: اینکه خدای متعال تنها منبع بیان حق است.
  • دلیل دوم: اینکه خدای متعال بهترین فیصله دهندگان بین حق و باطل و بین خوب و بد است.
  • آیۀ دوم:أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ[۶].
  • آیۀ سوم: إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ[۷].
  • آیۀ چهارم: لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ[۸].
  • آیۀ پنجم: قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ[۹].
  • آیۀ ششم: لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا[۱۰].
  • آیۀ هفتم: أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ[۱۱].
  • آیات دیگری نیز با کاربری واژۀ "حُکم" وجود دارد که دلالت بر حصر حقّ حاکمیت در ذات اقدس خدای متعال دارند که در اینجا به همین مقدار اکتفا می‌کنیم.
  • واژۀ "حُکم" که در این آیات به کار رفته به دلیل معنای لغوی و نیز به دلیل قرائن و شواهدی که در خود آیات آمده است، دلالت بر همان حکومت و سلطنت مورد بحث دارد.
  • ابن منظور در لسان العرب می‌گوید: "عرب می‌گوید: حَکمْتُ، و أَحْکمْتُ و حَکمْتُ همگی به معنای: جلوگیری کردم و بازداشتم است و از همین جا به کسی که بین مردم داوری می‌کند "حاکم" می‌گویند؛ زیرا ظالم را از ظلم باز می‌دارد"[۱۲].
  • راغب در مفردات می‌گوید: "حَکمَ در اصل به معنای بازداشتن به منظور اصلاح است و از این ریشه است که به لجام "حَکمة الدّابه" می‌گویند"[۱۳].
  • فیومی در المصباح المنیر می‌گوید: "الحُکمُ به معنای قضاء است و در اصل به معنای بازداشتن است. می‌گویند حَکمْتُ عَلَیهِ بِکذَا آنجا که او را از خلاف آن بازداری به گونه‌ای که نتواند سرپیچی کند"[۱۴].
  • از توضیحاتی که لغویین دربارۀ معنای "حُکم" دادهاند، روشن است که واژۀ "حُکم" در اصل به معنای بازدارندگی است و به همین دلیل به سلطان و امیر و قاضی "حاکم" می‌گویند؛ چون فرض بر این است که سلطان و امیر و قاضی عدل را در جامعه به اجرا گذاشته و ظالم را از ظلم باز می‌دارند.
  • در گذشته نیز در تبیین معنای حاکمیت، به تبیین معنای واژۀ "حُکم" پرداختیم و روشن کردیم که اصل معنا در واژۀ حکم، همان بازداشتن و جلوگیری از ظلم و تعدی به حقوق دیگران است، که وظیفۀ حاکم یا سلطان و امیر است.
  • برخی از آیات فوق، افزون بر دلالت بر حصر حاکمیت در ذات اقدس حق متعال، بر گسترۀ این حاکمیت و اینکه قلمرو این حاکمیت، کلیۀ رفتارهای اختیاری است که مورد اختلاف انسان‌هاست، دلالت دارد. نظیر آیۀ پنجم: أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ و نیز آیۀ هفتم: وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ[۱۵].

واژۀ دوم: "مُلک"

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص:۱۴۲-۱۶۹.
  2. «بگو: «چه کسى شما را از آسمان و زمین روزى مى‌دهد؟ یا چه کسى مالک (و خالق) گوش و چشم‌هاست؟ و چه کسى زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون مى‌آورد؟ و چه کسى امور (جهان) را تدبیر مى‌کند؟» بزودى (در پاسخ) مى‌گویند: «خدا»، بگو: «پس چرا تقوا پیشه نمى‌کنید (و راه شرک مى‌پویید)؟! * اینگونه است خداوند، پروردگارِ حقّ شما (داراى همه این صفات)! با این حال، بعد از حق، چه چیزى جز گمراهى وجود دارد؟! پس چرا (از پرستش او) روى‌گردان مى‌شوید؟» * این چنین فرمان پروردگارت بر فاسقان مسلّم شده که آنها (پس از این همه لجاجت و گناه)، ایمان نخواهند آورد * بگو: «آیا هیچ یک از معبودهاى شما، آفرینش را آغاز مى‌کند و سپس باز مى‌گرداند؟!» بگو: «تنها خدا آفرینش را آغاز کرده، سپس باز مى‌گرداند؛ با این حال، چرا (از حق) روى گردان مى‌شوید» * بگو: «آیا هیچ یک از معبودهاى شما، به سوى حق هدایت مى‌کند؟!» بگو: «تنها خدا به حق هدایت مى‌کند. آیا کسى که هدایت به سوى حق مى‌کند براى پیروى شایسته‌تر است، یا آن کس که هدایت نمى‌شود مگر هدایتش کنند؟! شما را چه مى‌شود، چگونه داورى مى‌کنید؟!»» سوره یونس، آیه ۳۱-۳۵.
  3. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص:۱۶۹-۱۷۸.
  4. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص:۱۷۸-۱۸۷.
  5. «حکم و فرمان، تنها ازآن خداست! حق را از باطل جدا مى‌کند؛ و او بهترین جدا کننده (حق از باطل) است» سوره انعام، آیه ۵۷.
  6. «بدانید که حکم و داورى، مخصوص اوست؛ و او، سریعترین حسابگران است» سوره انعام، آیه ۶۲.
  7. «حکم تنها از آن خداست؛ فرمان داده که غیر از او را نپرستید» سوره یوسف، آیه ۴۰.
  8. «ستایش تنها براى اوست در این جهان و در جهان دیگر؛ حاکمیّت (نیز) تنها از آن اوست» سوره قصص، آیه ۷۰.
  9. «بگو: خداوندا! اى آفریننده آسمان‌ها و زمین، و آگاه از اسرار نهان و آشکار، تنها تو در میان بندگانت در آنچه دربارۀ آن اختلاف داشته‌اند داورى می‌کنی» سوره زمر، آیه ۴۶.
  10. «غیب آسمان‌ها و زمین تنها از آن اوست. چه بسیار بینا و شنواست! آنها هیچ ولىّ و سرپرستى جز او ندارند. و او هیچ کس را در حکومت خود شرکت نمى‌دهد» سوره کهف، آیه ۲۶.
  11. «آیا آنها غیر از او را ولىّ خود برگزیدند؟! درحالى‌که «ولىّ» فقط خداوند است و اوست که مردگان را زنده مى‌کند، و اوست که بر هر چیزى تواناست * در هر چیز اختلاف کنید، داوریش با خداست» سوره شوری، آیه ۹-۱۰.
  12. و العرب تقول: حَكمْتُ، و أَحْكمْتُ و حَكمْتُ، بمعنى مَنَعْتُ و رددت، و من هذا قيل للحاكم بين الناس حاكمٌ، لأَنه يمْنَعُ الظالم من الظلم؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۴۱.
  13. حَكمَ، أصله: مَنَعَ منعاً لإصلاح، و منه سميت اللجام حَكمة الدّابه؛ راغب اصفهانی، المفردات، ص۲۴۸.
  14. الحُكمُ: الْقَضاءُ و أَصْلُهُ الْمَنْعُ يقالُ: حَكمْتُ عَلَيهِ بِكذَا إِذَا مَنَعْتَهُ مِنْ خِلَافِه فَلَمْ يقْدِرْ عَلَى الْخُرُوجِ مِنْ ذَلِك؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۱۴۵.
  15. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص:۱۸۷-۱۹۲.