دلیل نقلی نصب امام: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۴۷: خط ۴۷:
* [[امام رضا]]{{ع}} در موهوبی بودن و اکتسابی نبودن [[جایگاه]] و [[منصب امامت]] به وضوح و روشنی [[بیان]] می‌‌فرماید: {{متن حدیث|الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفِعْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ}}<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج ۱، ص ۲۱۹.</ref><ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]] ص ۱۲۵-۱۲۹</ref>.
* [[امام رضا]]{{ع}} در موهوبی بودن و اکتسابی نبودن [[جایگاه]] و [[منصب امامت]] به وضوح و روشنی [[بیان]] می‌‌فرماید: {{متن حدیث|الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفِعْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ}}<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج ۱، ص ۲۱۹.</ref><ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]] ص ۱۲۵-۱۲۹</ref>.


===چهارم: [[خلافت الهی]] و [[نصب الهی امام|نصب]]===
در تعداد زیادی از [[روایات]]، [[اهل بیت]]{{عم}}، خود یا دیگر [[امامان معصوم]] را [[خلیفه‌الله]] و [[جانشین خداوند]] خوانده‌اند که به نظر می‌رسد بتوان از کاربرد این مفهوم در [[کلام]] ایشان، [[اعتقاد]] آنها را نسبت به [[نصب الهی]] [[امامان معصوم]] دریافت.
مفهوم [[خلیفه]]، در لغت به معنای کسی است که به جای کسی و پس از کسی می‌آید تا قائم‌مقام او بوده<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۴، ص۲۶۷؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان‌العرب، ج۹، ص۸۹.</ref> در نتیجه، متصدی کارهای او شود.
البته لازم به ذکر است که امر [[خلافت]] و [[جانشینی]] در میان [[انسان‌ها]] همراه با تأخر زمانی است. [[خلیفه]] کسی است که پس از فردِ اول می‌آید و [[وظایف]] و اختیارات او را به عهده می‌گیرد؛ اما این تأخر که در معنای “خلیفه” نهفته است، درباره [[خلیفه‌الله]] به چه معنایی است؟ روشن است که تأخر زمانی، درباره [[جانشینی]] از [[خدا]] که ذاتی [[سرمدی]] است، معنا ندارد، بلکه در اینجا تأخر به لحاظ کیفی مورد نظر است که عالی‌ترین [[مقامات]] [[روحانی]] را در بر می‌گیرد<ref>حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۳، ص۱۱۰-۱۱۱.</ref>.
توضیح مطلب این است که [[خلیفه]] و [[نائب]] باید از نظر اوصاف [[علمی]] و [[رفتاری]] همانند مستخلف‌عنه یا شبیه و متناسب با وی باشد تا بتواند [[وظایف]] او را انجام دهد. مثلاً [[خلیفه]] عالِم، باید عالِم، [[خلیفه]] [[فرمانده]] نظامی باید نظامی و [[آگاه]] به مسائل [[جنگ]] و [[خلیفه]] یک مدیر باید توانا در امر [[مدیریت]] باشد. هرچند درباره [[انسان‌ها]] و [[امور دنیوی]] ممکن است [[خلیفه]]، از جهت کیفی مثل و حتی [[برتر]] از [[فرد]] اول باشد؛ اما از آنجا که همانند یا [[برتر]] از [[خدا]] قابل [[تصور]] نیست، [[خلیفه‌الله]] کسی خواهد بود که بعد از [[الله]]، [[برترین]] است. این معنای تأخر در مفهوم “خلیفه‌الله” است. [[جانشین خدا]] کسی است که شبیه‌ترین [[انسان‌ها]] به باری‌تعالی باشد. او باید دست‌ِکم به همه نیازهای [[مردم]]، عالم و در انجام همه کارهای خیر عامل بوده، از همه [[زشتی‌ها]] دور باشد، و روشن است که تشخیص و [[انتخاب]] چنین فردی تنها به دست [[خداوند]] میسر است. کاربرد [[قرآنی]] این واژه هم نشان‌دهنده [[الهی]] بودن و [[عظمت]] [[جایگاه]] خلیفه‌اللهی است. در [[آیات قرآن]]، [[خلیفه خدا]] تنها درباره [[پیامبران الهی]] به کار رفته است:
{{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً...}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم،.».. سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>.
به استناد سخن برخی [[مفسران]]، در این [[آیه]]، منظور از [[خلیفه خدا]] نمی‌تواند نوع [[انسان‌ها]] باشد؛ بلکه آن کسی را که [[خدا]] (مطابق این [[آیه]]) [[خلیفه]] خود قرار داد، [[حضرت آدم]]{{ع}} بوده است. این سخن با آیه‌ای دیگر که باری‌تعالی [[حضرت داود]]{{ع}} را [[خلیفه]] خود خوانده است، [[تأیید]] می‌شود. {{متن قرآن|يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ...}}<ref>«ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم پس میان مردم به درستی داوری کن.».. سوره ص، آیه ۲۶.</ref>.
اگر منظور از [[خلیفه‌الله]] در [[آیه]] اول، نوع [[بشر]] باشد، اختصاصش به [[حضرت داود]]{{ع}} که یکی از مصادیق [[بشر]] است، بی‌معنا خواهد بود.
برخی [[روایات]] نیز به گونه‌ای سخن گفته‌اند که گویا [[مقام]] خلیفه‌اللهی با [[نصب]] و [[گزینش]] [[خداوند]] ملازمت داشته، کسی [[حق]] [[اعتراض]] به آن را ندارد. از [[امام صادق]]{{ع}} چنین [[نقل]] شده است که: “امامت، [[خلافت]] [[خداوند]] است و کسی [[حق]] ندارد بگوید چرا [[خداوند]]، آن را در [[نسل]] [[امام حسین]]{{ع}} نه [[امام حسن]]{{ع}} - قرار داد؛ زیرا [[خداوند]] در کارهای خود [[حکیم]] است”<ref>ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص۱۲۷؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۱، ص۳۰۵؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال‌الدین، ج۲، ص۳۵۹.</ref>. در این [[روایت]]، [[امام صادق]]{{ع}} به مسئله [[نصب]] و [[جعل الهی]] در مورد [[منصب]] خلیفه‌اللهی تصریح کرده‌اند و با توجه به خلافتِ [[الهی بودن مقام امامت]]، [[لزوم]] [[تعیین]] [[الهی]] [[امام]] را امری روشن و غیر قابل تردید دانسته، [[سخن]] خود را به مرحله بعد از آن و [[دلیل]] [[امامت]] [[الهی]] [[نسل]] [[امام حسین]]{{ع}} معطوف کرده‌اند؛ یعنی لازمه [[خلافت الهی]]، [[نصب الهی]] است.
بنابراین با توجه به کاربرد [[قرآنی]] و [[روایی]] واژه “خلیفه خدا” می‌توان [[خلیفه خدا]] را [[فرد]] [[منصوب]] از سوی [[خدا]] دانست. به علاوه، از آنجا که [[خلیفه خدا]] در [[حقیقت]]، متصدی کارهای [[خداوند]] است، این [[خداوند]] است که [[جانشین]] خود را [[تعیین]] می‌کند و اساساً اینکه [[مردم]] بخواهند برای [[خداوند متعال]] [[جانشین]] و [[نماینده]] [[انتخاب]] کنند، امری بی‌معنا خواهد بود.
برای پاسخ به این سئوال که “خلیفه‌الله” در [[روایات]]، کدام [[شأن]] از [[شئون امامت]] را در بر می‌گیرد، در [[کلام]] خود [[ائمه]] پاسخ روشن و قابل استنادی یافت نشد. البته با توجه به کاربرد [[قرآنی]] “خلیفه” که به [[پیامبران]] اطلاق شده است، همچنین معنای لغوی “خلیفه‌الله” که متصدی کار خداست، شاید بتوان از این واژه، [[شأن مرجعیت دینی]] را دریافت.
می‌توان با مراجعه به [[منابع تاریخی]]، نکات مفیدی را در این موضوع دریافت. از بررسی منابع به دست می‌آید که بعد از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}، [[مردم]]، [[حاکمان]] و خلفای زمان خود را “خلیفه‌الله” می‌نامیدند<ref>ر.ک: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۱۰؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۲، ص۹۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۰۹؛ عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۳۸.</ref>. هر چند برخی [[خلفا]] این عنوان را برای خود نمی‌پسندیدند و خود را [[خلیفه]] [[رسول‌الله]]{{صل}} معرفی می‌کردند<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۳۷؛ ابن ابی‌شیبه الکوفی، المصنف، ج۸، ص۵۷۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۹۷۲؛ سیدعلی بن موسی ابن طاووس، الطرائف، ج۲، ص۴۰۴.</ref>. به هر حال، مراد آنها از این عناوین، [[مرجعیت]] و [[امامت]] [[دینی]] آنها نبود، بلکه آنان از این عنوان، تنها [[جانشینی]] [[خلفا]] در [[حاکمیت]] و [[رهبری]] [[جامعه اسلامی]] را در نظر داشتند؛ چراکه افرادی مانند [[خلیفه دوم]]<ref>چنان‌که خلیفه دوم در خطبه‌ای چنین گفته است: «ای مردم! هر کس می‌خواهد درباره قرآن چیزی بپرسد، برود پیش «ابی بن کعب» و کسی که می‌خواهد از فرائض و احکام مربوط به ارث چیزی بپرسد، برود پیش «زید بن ثابت» و کسی که می‌خواهد از حلال و حرام چیزی بپرسد، برود پیش «معاذ بن جبل»، (حاکم نیسابوری، المستدرک، ج۳، ص۲۷۱).</ref> و سوم و [[حاکمان اموی]] و [[عباسی]] که از جهت [[علمی]] در مقابل [[اهل بیت]]{{عم}} و دیگر [[دانشمندان]] [[دینی]] ادعایی نداشتند نیز [[خلیفه خدا]] یا [[خلیفة]] [[رسول‌الله]]{{صل}} خوانده می‌شدند. بنابراین در اصطلاحِ [[مسلمانان]]، “خلیفه‌الله” عنوانی بود که آنان پس از [[رحلت نبی اکرم]]{{صل}} به [[حاکمان]] و [[رهبران]] [[سیاسی]] [[جامعه اسلامی]] می‌دادند.
در مجموع می‌توان گفت در کاربرد [[روایی]]، مصداق “خلیفه‌الله” و [[امامان]] [[منصوب]] از سوی [[خدا]] هستند و بر [[شأن]] [[حاکمیت]] و [[امامت]] [[سیاسی]] و همچنین [[مرجعیت دینی]] آنها دلالت دارد<ref>[[سید احمد حسینی|حسینی، سید احمد]]، [[نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه (کتاب)|نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه]]، ص ۵۵.</ref>.
==جستارهاوابسته==
==جستارهاوابسته==
* [[نصب الهی امام]]
* [[نصب الهی امام]]
==منابع==
==منابع==
* [[پرونده:1368914.jpg|22px]] [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|'''معارف و عقاید ۵''']]
* [[پرونده:1368914.jpg|22px]] [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|'''معارف و عقاید ۵''']]

نسخهٔ ‏۲۶ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۰۱

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث اثبات نصب امام است. "اثبات نصب امام" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل اثبات نصب امام (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

آیات دال بر نصب امام

نخست: آیه تطهیر

دوم: آیه منذر و هادی

سوم: آیه ولایت

چهارم: آیه تبلیغ

پنجم: آیه اکمال دین

ششم: آیه اولی الأمر (رابطه نصب امام و وجوب اطاعت)

هفتم: آیه مع الصادقین (رابطه نصب امام و تبعیت از امام)

هشتم:آیه سأل سائل

نهم: آیه ابتلا

روایات دال بر نصب امام

نخست: عصمت و نصب

  • در سخنان امامان(ع) جایگاه و منصب والای امامت و اوصاف و شرائط امام را دلیل بر این دانسته‌اند که امام باید منصوب از سوی خداوند تعالی باشد.
  • امام رضا(ع) در تلازم بین عصمت و نصب می‌‌فرماید: «فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ يَخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِكَ لِيَكُونَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ[۱] فَهَلْ يَقْدِرُونَ عَلَى مِثْلِ هَذَا فَيَخْتَارُونَهُ أَوْ يَكُونُ مُخْتَارُهُمْ بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَيُقَدِّمُونَهُ»[۲][۳].

دوم: شأن هدایت و نصب

  • نصب الهی یعنی اعطای هر صفت و ویژگی که در امر هدایت لازم است و مأموریت زعامت و رهبری امت اسلامی به صاحب و واجد آن صفات است. در فرهنگ قرآنی از این اعطا به جعل تعبیر می‌‌شود که موهبتی است خدادادی و بر اساس علم و حکمت بالغه الهی به انسان‌های برگزیده عطا می‌‌شود.
  • قرآن کریم می‌‌فرماید: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۴] و در جای دیگر می‌‌فرماید: وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ[۵]. کلمه يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۶] هم می‌‌تواند به معنی یدعون الناس الی امرنا باشد که یهدون متضمن معنی یدعون باشد و هم باء به معنی سببیت یعنی به سبب امرنا. یعنی: آنها را امام قرار دادیم تا مردم را به احکام و اوامر و نواهی ما دعوت کنند. و منصب امامت به آنها دادیم و بر اساس این جایگاه است که مسؤولیت دارند مردم را هدایت کنند و اقدام آنان در پیشوایی و رهبری خودسرانه نیست بلکه به واسطه اذن و جعل الهی است. هر دو احتمال و هر دو معنی با هم از آیه و استظهار است همان گونه که مفسران و شارحان حدیث هم این گونه برداشت کرده‌اند.
  • در سخن مفسران سنی و شیعه هم موضوع نصب و جعل الهی و اذن در امر امامت و هدایت الهی آمده است: طبری یکی از قدیمی‌ترین مفسران سنی در تفسیر جامع البیان ذیل آیه ۷۳ سوره انبیاء می‌‌گوید: عن قتاده قوله: وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۷] جعلهم الله ائمه يقتدي الى الله بهم في امرالله و قوله يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا يقول: يهدون الناس بامرالله اياهم بذلك و يدعونهم الى الله والى عبادته[۸]. و ذیل آیه ۲۴ سوره سجده می‌‌گوید: عن قتاده: وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۹] قال: رؤساء في الخير و قوله: يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا يقول الله تعالى ذكره: يهدون اتباعهم و اهل القبول منهم باذننا لهم بذلك و تقويتنا اياهم عليه[۱۰]. باید توجه داشت که غالب مفسران اهل سنت و مفسران شیعه نیز همین تفسیر از آیه را پذیرفته‌اند [۱۱].
  • امام صادق(ع) در تبیین ویژگی مهم امام که هدایت است به این دو آیه که جعل نصب الهی را نسبت به امام هدایت، در مقابل امام گمراهی و ضلالت، می‌‌دهد، تمسک نموده و می‌‌فرمایند: «إِنَّ الْأَئِمَّةَ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمَامَانِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى- وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۱۲] لَا بِأَمْرِ النَّاسِ يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ وَ حُكْمَ اللَّهِ قَبْلَ حُكْمِهِمْ قَالَ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ[۱۳] يُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ وَ حُكْمَهُمْ قَبْلَ حُكْمِ اللَّهِ وَ يَأْخُذُونَ بِأَهْوَائِهِمْ خِلَافَ مَا فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[۱۴].
  • توجه به این نکته لازم است که جعل الهی نسبت به پیشوایان کفر و گمراهی به این معنی است که خداوند بر اساس حکمت، تکوینا مانع آنان نشده است (یعنی عدم المنع تکوینا). مجلسی در شرح حدیث می‌‌گوید: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً أي يقتدي بهم في أقوالهم و أفعالهم يهدون الخلق إلى طريق الجنه بأمرنا "لا بأمر الناس" تفسير لقوله تعالى بِأَمْرِنَا أي ليس هدايتهم للناس و إمامتهم بنصب الناس و أمرهم بل هم منصوبون لذلك من قبل الله تعالى، و مأمورون بأمره[۱۵]. مازندرانی ذیل روایت طلحة بن زید می‌‌نویسد: أي و جعلناهم أئمّة للخلائق يهدونهم إلى الحقّ بأمرنا لهم بذلك و هو صريح في أنّ تعيين الامام من قبل اللّه تعالى غير مفوّض إلى اختيار العباد[۱۶][۱۷].

سوم: جایگاه امامت و نصب

  • با توجه به جایگاه و حقیقت مقام و منصب امامت و شئون و مسؤولیت‌ها و صفاتی نظیر علم خدادادی و مصونیت از هرگناه و خطا و عیبی و اینکه هر آنچه در هدایت لازم است باید به امام اعطا شود، قطعاً چنین امام و هادی الهی لازم است منصوب از جانب خداوند تعالی باشد. ما نمی‌توانیم یک فرد معمولی را - هرچند فی الجمله از دیگران برتر باشد - امام و هادی خود قرار دهیم بلکه پیشوای امت و رهبر جامعه اسلامی به عنوان خلیفه رسول الله با ویژگی‌های فرابشری را فقط باید خداوند نصب کند.
  • توجه به مقام و منصب امامت مستلزم نصب الهی است و این ملازمه را امام رضا(ع) تبیین کرده‌اند: «هَلْ يَعْرِفُونَ قَدْرَ الْإِمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ الْأُمَّةِ فَيَجُوزَ فِيهَا اخْتِيَارُهُمْ إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ يَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ يُقِيمُوا إِمَاماً بِاخْتِيَارِهِمْ».
  • امام رضا(ع) در موهوبی بودن و اکتسابی نبودن جایگاه و منصب امامت به وضوح و روشنی بیان می‌‌فرماید: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفِعْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ»[۱۸][۱۹].

چهارم: خلافت الهی و نصب

در تعداد زیادی از روایات، اهل بیت(ع)، خود یا دیگر امامان معصوم را خلیفه‌الله و جانشین خداوند خوانده‌اند که به نظر می‌رسد بتوان از کاربرد این مفهوم در کلام ایشان، اعتقاد آنها را نسبت به نصب الهی امامان معصوم دریافت. مفهوم خلیفه، در لغت به معنای کسی است که به جای کسی و پس از کسی می‌آید تا قائم‌مقام او بوده[۲۰] در نتیجه، متصدی کارهای او شود. البته لازم به ذکر است که امر خلافت و جانشینی در میان انسان‌ها همراه با تأخر زمانی است. خلیفه کسی است که پس از فردِ اول می‌آید و وظایف و اختیارات او را به عهده می‌گیرد؛ اما این تأخر که در معنای “خلیفه” نهفته است، درباره خلیفه‌الله به چه معنایی است؟ روشن است که تأخر زمانی، درباره جانشینی از خدا که ذاتی سرمدی است، معنا ندارد، بلکه در اینجا تأخر به لحاظ کیفی مورد نظر است که عالی‌ترین مقامات روحانی را در بر می‌گیرد[۲۱]. توضیح مطلب این است که خلیفه و نائب باید از نظر اوصاف علمی و رفتاری همانند مستخلف‌عنه یا شبیه و متناسب با وی باشد تا بتواند وظایف او را انجام دهد. مثلاً خلیفه عالِم، باید عالِم، خلیفه فرمانده نظامی باید نظامی و آگاه به مسائل جنگ و خلیفه یک مدیر باید توانا در امر مدیریت باشد. هرچند درباره انسان‌ها و امور دنیوی ممکن است خلیفه، از جهت کیفی مثل و حتی برتر از فرد اول باشد؛ اما از آنجا که همانند یا برتر از خدا قابل تصور نیست، خلیفه‌الله کسی خواهد بود که بعد از الله، برترین است. این معنای تأخر در مفهوم “خلیفه‌الله” است. جانشین خدا کسی است که شبیه‌ترین انسان‌ها به باری‌تعالی باشد. او باید دست‌ِکم به همه نیازهای مردم، عالم و در انجام همه کارهای خیر عامل بوده، از همه زشتی‌ها دور باشد، و روشن است که تشخیص و انتخاب چنین فردی تنها به دست خداوند میسر است. کاربرد قرآنی این واژه هم نشان‌دهنده الهی بودن و عظمت جایگاه خلیفه‌اللهی است. در آیات قرآن، خلیفه خدا تنها درباره پیامبران الهی به کار رفته است: وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً...[۲۲].

به استناد سخن برخی مفسران، در این آیه، منظور از خلیفه خدا نمی‌تواند نوع انسان‌ها باشد؛ بلکه آن کسی را که خدا (مطابق این آیه) خلیفه خود قرار داد، حضرت آدم(ع) بوده است. این سخن با آیه‌ای دیگر که باری‌تعالی حضرت داود(ع) را خلیفه خود خوانده است، تأیید می‌شود. يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ...[۲۳]. اگر منظور از خلیفه‌الله در آیه اول، نوع بشر باشد، اختصاصش به حضرت داود(ع) که یکی از مصادیق بشر است، بی‌معنا خواهد بود. برخی روایات نیز به گونه‌ای سخن گفته‌اند که گویا مقام خلیفه‌اللهی با نصب و گزینش خداوند ملازمت داشته، کسی حق اعتراض به آن را ندارد. از امام صادق(ع) چنین نقل شده است که: “امامت، خلافت خداوند است و کسی حق ندارد بگوید چرا خداوند، آن را در نسل امام حسین(ع) نه امام حسن(ع) - قرار داد؛ زیرا خداوند در کارهای خود حکیم است”[۲۴]. در این روایت، امام صادق(ع) به مسئله نصب و جعل الهی در مورد منصب خلیفه‌اللهی تصریح کرده‌اند و با توجه به خلافتِ الهی بودن مقام امامت، لزوم تعیین الهی امام را امری روشن و غیر قابل تردید دانسته، سخن خود را به مرحله بعد از آن و دلیل امامت الهی نسل امام حسین(ع) معطوف کرده‌اند؛ یعنی لازمه خلافت الهی، نصب الهی است.

بنابراین با توجه به کاربرد قرآنی و روایی واژه “خلیفه خدا” می‌توان خلیفه خدا را فرد منصوب از سوی خدا دانست. به علاوه، از آنجا که خلیفه خدا در حقیقت، متصدی کارهای خداوند است، این خداوند است که جانشین خود را تعیین می‌کند و اساساً اینکه مردم بخواهند برای خداوند متعال جانشین و نماینده انتخاب کنند، امری بی‌معنا خواهد بود. برای پاسخ به این سئوال که “خلیفه‌الله” در روایات، کدام شأن از شئون امامت را در بر می‌گیرد، در کلام خود ائمه پاسخ روشن و قابل استنادی یافت نشد. البته با توجه به کاربرد قرآنی “خلیفه” که به پیامبران اطلاق شده است، همچنین معنای لغوی “خلیفه‌الله” که متصدی کار خداست، شاید بتوان از این واژه، شأن مرجعیت دینی را دریافت. می‌توان با مراجعه به منابع تاریخی، نکات مفیدی را در این موضوع دریافت. از بررسی منابع به دست می‌آید که بعد از رحلت رسول خدا(ص)، مردم، حاکمان و خلفای زمان خود را “خلیفه‌الله” می‌نامیدند[۲۵]. هر چند برخی خلفا این عنوان را برای خود نمی‌پسندیدند و خود را خلیفه رسول‌الله(ص) معرفی می‌کردند[۲۶]. به هر حال، مراد آنها از این عناوین، مرجعیت و امامت دینی آنها نبود، بلکه آنان از این عنوان، تنها جانشینی خلفا در حاکمیت و رهبری جامعه اسلامی را در نظر داشتند؛ چراکه افرادی مانند خلیفه دوم[۲۷] و سوم و حاکمان اموی و عباسی که از جهت علمی در مقابل اهل بیت(ع) و دیگر دانشمندان دینی ادعایی نداشتند نیز خلیفه خدا یا خلیفة رسول‌الله(ص) خوانده می‌شدند. بنابراین در اصطلاحِ مسلمانان، “خلیفه‌الله” عنوانی بود که آنان پس از رحلت نبی اکرم(ص) به حاکمان و رهبران سیاسی جامعه اسلامی می‌دادند. در مجموع می‌توان گفت در کاربرد روایی، مصداق “خلیفه‌الله” و امامان منصوب از سوی خدا هستند و بر شأن حاکمیت و امامت سیاسی و همچنین مرجعیت دینی آنها دلالت دارد[۲۸].

جستارهاوابسته

منابع

منبع‌شناسی جامع امامت

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. «این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد می‌‌بخشد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره حدید، آیه ۲۱.
  2. عیون أخبار الرضا(ع)، ج ۱، ص ۲۱۶ باب ۲۰ ما جاء عن الرضا(ع) فی وصف الإمامة و الإمام و ذکر فضل الإمام و رتبته.
  3. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۲۵-۱۲۹
  4. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  5. «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  6. «که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  7. «برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  8. جامع البیان عن تفسیر آی القرآن، ج ۱۷، ص ۶۴.
  9. «برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  10. جامع البیان عن تفسیر آی القرآن، ج ۲۱، ص ۱۳۶.
  11. ر.ک: تفسیر رازی، ج ۲۲، ص ۱۹۱؛ قرطبی (م ۶۷۱) تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۳۰۵؛ شیخ طوسی (م ۴۶۰) در تبیان: تفسیر تبیان، ج ۸۸، ص ۳۰۷، طبرسی در مجمع البیان، ج ۸، ص ۱۱۱.
  12. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  13. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
  14. کافی، ج ۱، ص، ۲۱۶.
  15. مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج ۲، ص ۴۴۳.
  16. شرح اصول کافی، ج ۵، ص ۲۰۱؛ مفاهیم القرآن مفاهیم القرآن، ج ۵، ص ۴۰۵.
  17. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۲۵-۱۲۹
  18. عیون أخبار الرضا(ع)، ج ۱، ص ۲۱۹.
  19. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۲۵-۱۲۹
  20. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۴، ص۲۶۷؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان‌العرب، ج۹، ص۸۹.
  21. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۳، ص۱۱۰-۱۱۱.
  22. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم،.».. سوره بقره، آیه ۳۰.
  23. «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم پس میان مردم به درستی داوری کن.».. سوره ص، آیه ۲۶.
  24. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص۱۲۷؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۱، ص۳۰۵؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال‌الدین، ج۲، ص۳۵۹.
  25. ر.ک: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۱۰؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۲، ص۹۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۰۹؛ عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۳۸.
  26. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۳۷؛ ابن ابی‌شیبه الکوفی، المصنف، ج۸، ص۵۷۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۹۷۲؛ سیدعلی بن موسی ابن طاووس، الطرائف، ج۲، ص۴۰۴.
  27. چنان‌که خلیفه دوم در خطبه‌ای چنین گفته است: «ای مردم! هر کس می‌خواهد درباره قرآن چیزی بپرسد، برود پیش «ابی بن کعب» و کسی که می‌خواهد از فرائض و احکام مربوط به ارث چیزی بپرسد، برود پیش «زید بن ثابت» و کسی که می‌خواهد از حلال و حرام چیزی بپرسد، برود پیش «معاذ بن جبل»، (حاکم نیسابوری، المستدرک، ج۳، ص۲۷۱).
  28. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص ۵۵.