سعد بن معاذ انصاری: تفاوت میان نسخهها
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
==سعد بن معاذ در نبرد [[احزاب]] و [[بنی قریظه]]== | ==سعد بن معاذ در نبرد [[احزاب]] و [[بنی قریظه]]== | ||
سعد بن معاذ در نبرد احزاب [[زره]] کاملی نداشت و دستانش حفاظی نداشتند. اشعاری نیز به سعد نسبت داده شده که از [[آمادگی]] وی برای [[شهادت]] حکایت دارد<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۶؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۴.</ref>. او در آغاز نبرد احزاب، [[مأموریت]] یافت تا همراه سعد بن عباده، [[رئیس]] خزرج از [[خیانت]] [[قبیله]] [[یهودی]] [[بنیقریظه]] و [[اتحاد]] آنان با [[سپاهیان]] احزاب [[اطمینان]] یابد و هنگامی که سعد به سکونتگاه آنان رفت، [[یهودیان]] به او و [[مسلمانان]] [[ناسزا]] گفتند و سعد به پاسخ آنان پرداخت.<ref> السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۲.</ref>. گفته شده او از پروردگارش خواست به سبب [[پیمانشکنی]] [[یهود]] [[بنیقریظه]] در این [[جنگ]]<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۱.</ref>، تا زمانی که سینهاش از اینان تسکین نیافته، زنده بماند.<ref> الطبقات، ج۳، ص۳۲۲؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۷؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۳.</ref>. در ادامه [[نبرد]] [[احزاب]] و زمانی که محاصره طولانی و نگران کننده شد، [[پیامبر]] [[سعد بن عباده]] و [[سعد بن معاذ]] را فراخواند و نظر آنان را درباره اعطای یک سوم از محصول خرمای [[مدینه]] در آن سال به [[قبیله]] [[غطفان]] که جزو [[لشکر]] [[قریش]] بود، در برابر [[کنارهگیری]] این قبیله از جنگ جویا شد. سعد بن معاذ پس از آنکه دریافت این پیشنهاد از [[فرمانهای الهی]] و لازمالاجرا نیست، با این توافق [[مخالفت]] کرد. سعد چنین میپنداشت که پیش از [[اسلام]] [[قبایل]] منطقه چنین امتیازی را به دست نیاورده بودند و حال که [[اهل]] مدینه [[مسلمان]] شدهاند، قبایل [[کافر]] نمیتوانند به چنین امتیازی برسند<ref> المغازی، ج۲، ص۴۶۳؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۳؛ الارشاد، ج۱، ص۹۶.</ref>. همچنین در اثنای نبرد احزاب، [[طایفه]] بنیحارثه از پیامبر خواستند به آنان اجازه دهد برای محافظت از خانههای خود که به دامنه [[نفوذ]] [[دشمن]] نزدیک بود، [[جبهه]] نبرد را ترک کنند؛ ولی سعد بن معاذ که کاملاً از عرصه نبرد [[آگاه]] بود، با آنان مخالفت کرد<ref> المغازی، ج۲، ص۴۶۳.</ref>. به نظر میرسد در اواخر نبرد بود که بازوی سعد بن معاذ به سبب اصابت تیری زخمی شد<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۲۲؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۷؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۳.</ref>که [[خونریزی]] زیادی داشت<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۲۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹۲.</ref> و او را برای مداوا به [[مسجد پیامبر]] بردند<ref>المغازی، ج۲، ص۵۱۰؛ الطبقات، ج۸، ص۲۲۶.</ref>. پس از نبرد احزاب، پیامبر قلعههای بنیقریظه را محاصره کرد که ۲۵ [[روز]] طول کشید و در نهایتْ گفت و گو با پیامبر را پذیرفتند. آنان که پیش از [[اسلام]] از متحدان [[اوس]] بودند و در کنارشان با [[خزرج]] جنگیده بودند، پس از [[مشورت]] با یکی از اوسیها به نام [[ابولبابه انصاری]]، چارهای جز [[تسلیم]] ندیدند. در این هنگام اوسیان گرداگرد [[پیامبر]] از او خواستند تا همانگونه که به درخواست [[عبدالله بن ابی خزرجی]]، از [[خون]] همپیمانان یهودیاش [[بنیقینقاع]] گذشت، [[بنیقریظه]] را به خاطر اوس، [[عفو]] کرده و از خون آنان درگذرد. در نهایت پیامبر برای متقاعد کردن اوسیان پذیرفت که هر آنچه [[سعد بن معاذ]] [[حکم]] کند، مورد [[تأیید]] اوست. بنابر گزارش دیگری [[امام علی]]{{ع}} درحالی که [[زبیر]] همراه او بود، [[تصمیم]] گرفت به هر صورتی قلعه آنان را [[فتح]] کند، هرچند در این مسیر به [[شهادت]] برسد و آنگاه بود که بنیقریظه [[داوری]] سعد بن معاذ را پذیرفتند. سعد در این هنگام بستری و تحت درمان بود. او را با الاغی به منطقه بنیقریظه رساندند. در مسیر [[راه]] برخی از اوسیان درباره [[پشتیبانی]] بنیقریظه از اوس در جنگهای پیشین اوس علیه خزرج با او سخن گفتند. وقتی سعد بن معاذ به آنجا رسید، پیامبر ضمن [[سرور]] دانستن سعد، از اوسیانی که خواهان عفو بنیقریظه بودند خواست نزد او بروند. آنان سعد را پایین آورده و از وی خواستند به خوبی میان طرفین داوری کند. سعد پس از آنکه از [[رضایت]] آنها به داوری خود [[اقرار]] گرفت، حکم کرد که مردان آنان کشته و [[زنان]] و فرزندانشان [[اسیر]] شوند و [[دارایی]] آنان قسمت شود. پیامبر رضایت خود را از حکم سعد اعلام کرد و آن را مطابق [[حکم خداوند]] دانست<ref> السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۳؛ المغازی، ج۲، ص۴۹۶؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۴.</ref>. در [[آیات]] ۲۶ - ۲۷ | سعد بن معاذ در نبرد احزاب [[زره]] کاملی نداشت و دستانش حفاظی نداشتند. اشعاری نیز به سعد نسبت داده شده که از [[آمادگی]] وی برای [[شهادت]] حکایت دارد<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۶؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۴.</ref>. او در آغاز نبرد احزاب، [[مأموریت]] یافت تا همراه سعد بن عباده، [[رئیس]] خزرج از [[خیانت]] [[قبیله]] [[یهودی]] [[بنیقریظه]] و [[اتحاد]] آنان با [[سپاهیان]] احزاب [[اطمینان]] یابد و هنگامی که سعد به سکونتگاه آنان رفت، [[یهودیان]] به او و [[مسلمانان]] [[ناسزا]] گفتند و سعد به پاسخ آنان پرداخت.<ref> السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۲.</ref>. گفته شده او از پروردگارش خواست به سبب [[پیمانشکنی]] [[یهود]] [[بنیقریظه]] در این [[جنگ]]<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۱.</ref>، تا زمانی که سینهاش از اینان تسکین نیافته، زنده بماند.<ref> الطبقات، ج۳، ص۳۲۲؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۷؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۳.</ref>. | ||
در ادامه [[نبرد]] [[احزاب]] و زمانی که محاصره طولانی و نگران کننده شد، [[پیامبر]] [[سعد بن عباده]] و [[سعد بن معاذ]] را فراخواند و نظر آنان را درباره اعطای یک سوم از محصول خرمای [[مدینه]] در آن سال به [[قبیله]] [[غطفان]] که جزو [[لشکر]] [[قریش]] بود، در برابر [[کنارهگیری]] این قبیله از جنگ جویا شد. سعد بن معاذ پس از آنکه دریافت این پیشنهاد از [[فرمانهای الهی]] و لازمالاجرا نیست، با این توافق [[مخالفت]] کرد. سعد چنین میپنداشت که پیش از [[اسلام]] [[قبایل]] منطقه چنین امتیازی را به دست نیاورده بودند و حال که [[اهل]] مدینه [[مسلمان]] شدهاند، قبایل [[کافر]] نمیتوانند به چنین امتیازی برسند<ref> المغازی، ج۲، ص۴۶۳؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۳؛ الارشاد، ج۱، ص۹۶.</ref>. | |||
همچنین در اثنای نبرد احزاب، [[طایفه]] بنیحارثه از پیامبر خواستند به آنان اجازه دهد برای محافظت از خانههای خود که به دامنه [[نفوذ]] [[دشمن]] نزدیک بود، [[جبهه]] نبرد را ترک کنند؛ ولی سعد بن معاذ که کاملاً از عرصه نبرد [[آگاه]] بود، با آنان مخالفت کرد<ref> المغازی، ج۲، ص۴۶۳.</ref>. به نظر میرسد در اواخر نبرد بود که بازوی سعد بن معاذ به سبب اصابت تیری زخمی شد<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۲۲؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۷؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۳.</ref>که [[خونریزی]] زیادی داشت<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۲۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹۲.</ref> و او را برای مداوا به [[مسجد پیامبر]] بردند<ref>المغازی، ج۲، ص۵۱۰؛ الطبقات، ج۸، ص۲۲۶.</ref>. | |||
پس از نبرد احزاب، پیامبر قلعههای بنیقریظه را محاصره کرد که ۲۵ [[روز]] طول کشید و در نهایتْ گفت و گو با پیامبر را پذیرفتند. آنان که پیش از [[اسلام]] از متحدان [[اوس]] بودند و در کنارشان با [[خزرج]] جنگیده بودند، پس از [[مشورت]] با یکی از اوسیها به نام [[ابولبابه انصاری]]، چارهای جز [[تسلیم]] ندیدند. در این هنگام اوسیان گرداگرد [[پیامبر]] از او خواستند تا همانگونه که به درخواست [[عبدالله بن ابی خزرجی]]، از [[خون]] همپیمانان یهودیاش [[بنیقینقاع]] گذشت، [[بنیقریظه]] را به خاطر اوس، [[عفو]] کرده و از خون آنان درگذرد. در نهایت پیامبر برای متقاعد کردن اوسیان پذیرفت که هر آنچه [[سعد بن معاذ]] [[حکم]] کند، مورد [[تأیید]] اوست. | |||
بنابر گزارش دیگری [[امام علی]]{{ع}} درحالی که [[زبیر]] همراه او بود، [[تصمیم]] گرفت به هر صورتی قلعه آنان را [[فتح]] کند، هرچند در این مسیر به [[شهادت]] برسد و آنگاه بود که بنیقریظه [[داوری]] سعد بن معاذ را پذیرفتند. سعد در این هنگام بستری و تحت درمان بود. او را با الاغی به منطقه بنیقریظه رساندند. در مسیر [[راه]] برخی از اوسیان درباره [[پشتیبانی]] بنیقریظه از اوس در جنگهای پیشین اوس علیه خزرج با او سخن گفتند. وقتی سعد بن معاذ به آنجا رسید، پیامبر ضمن [[سرور]] دانستن سعد، از اوسیانی که خواهان عفو بنیقریظه بودند خواست نزد او بروند. آنان سعد را پایین آورده و از وی خواستند به خوبی میان طرفین داوری کند. سعد پس از آنکه از [[رضایت]] آنها به داوری خود [[اقرار]] گرفت، حکم کرد که مردان آنان کشته و [[زنان]] و فرزندانشان [[اسیر]] شوند و [[دارایی]] آنان قسمت شود. پیامبر رضایت خود را از حکم سعد اعلام کرد و آن را مطابق [[حکم خداوند]] دانست<ref> السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۳؛ المغازی، ج۲، ص۴۹۶؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۴.</ref>. | |||
در [[آیات]] {{متن قرآن| وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا }}<ref>«و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دلهاشان هراس افکند، (چنانکه) دستهای را میکشتید و دستهای (دیگر) را اسیر میگرفتید و زمین و خانهها و داراییهایشان را و سرزمینی را که بر آن گام ننهاده بودید به شما وانهاد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره احزاب، آیه ۲۶-۲۷.</ref> به مفاد حکم سعد اشاره شده و این رویداد را [[اراده الهی]] دانسته است<ref>تفسیر سمرقندی، ج۳، ص۵۶-۵۸؛ مجمع البیان، ج۸، ص۵۵۱-۵۵۳؛ تفسیر ثعلبی، ج۸، ص۲۷-۲۸.</ref> همچنین [[مفسران]]، مقصود از واژه {{متن قرآن|خِزْيٌ}} به معنای [[خواری]] در [[آیه]] {{متن قرآن|ثُمَّ أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقًا مِنْكُمْ مِنْ دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِنْ يَأْتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ}}<ref>«آنگاه، این شمایید که یکدیگر را میکشید و دستهای از خودتان را از خانههاشان بیرون میرانید در حالی که با گناه و ستم به زیان آنها از یکدیگر پشتیبانی میکنید و (با این حال) اگر به اسیری نزد شما آیند آنان را (بنابر حکم تورات) با دادن سربها آزاد میکنید با آنکه بیرون راندنشان بر شما حرام است. آیا به بخشی از کتاب (تورات) ایمان میآورید و به بخشی (دیگر) کفر میورزید؟ کیفر کسانی از شما که چنین کنند جز خواری در این جهان چیست؟ و در رستخیز به سوی سختترین عذاب باز برده میشوند؛ و خداوند از آنچه میکنید غافل نیست» سوره بقره، آیه ۸۵.</ref> را خواری [[یهود]] [[بنیقریظه]] دانستهاند<ref> روض الجنان، ج۲، ص۴۳؛ منهج الصادقین، ج۱، ص۲۲۹؛ نک: جامع البیان، ج۱، ص۳۱۸.</ref>. با توجه به اینکه حادثه بنیقریظه در [[سال پنجم هجری]] بوده و [[نزول]] سوره بقره در نخستین سالهای [[هجری]]<ref>مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۱۳.</ref> است، میتوان گفت گزارش مفسران و شمول آیه نسبت به ماجرای یهود بنیقریظه به گونه [[تطبیق]] است. | |||
درباره منطقی بودن [[حکم]] [[سعد بن معاذ]] وجوهی مطرح شده است؛ مانند: | درباره منطقی بودن [[حکم]] [[سعد بن معاذ]] وجوهی مطرح شده است؛ مانند: | ||
#حکم سعد بر پایه معاهدهای بود که [[یهودیان]] بنیقریظه با [[پیامبر]]{{صل}} بسته بودند که در صورت [[همراهی]] با [[دشمنان اسلام]]، خونشان هدر باشد، اموالشان [[مصادره]] شود و [[زنان]] و فرزندانشان به [[اسارت]] گرفته شوند<ref> اعلام الوری، ج۱، ص۱۹۶؛ بحار الانوار، ج۲۰، ص۲۱۱-۲۱۲؛ نک: مکاتیب الرسول، ج۱، ص۱۹.</ref>. | |||
#اقدامات بنیقریظه در پشت صحنه میدان [[نبرد]] موجب [[ناامنی]] [[شهر]] و [[ارعاب]] زنان و [[کودکان]] و پیچیدهتر شدن اوضاع [[مسلمانان]] شد، هر چند [[با تدبیر]] پیامبر{{صل}} نقشه آنان عملی نشد<ref>المغازی، ج۲، ص۴۵۱، ۴۶۰، ۴۶۲، ۴۷۴؛ الطبقات، ج۲، ص۵۱؛ نک: فروغ ابدیت، ص۶۴۲.</ref>. | |||
#با فاصله اندکی از [[عفو]] [[طایفه]] [[بنیقینقاع]]، [[کعب بن اشرف]] راهی [[مکه]] شد و با تلاش خود [[قریشیان]] را برای [[جنگ احد]] مصمم ساخت. [[قبیله]] [[بنینضیر]] نیز به رغم برخورداری از [[بخشایش]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} با تشکیل اتحادیه نظامی، [[جنگ احزاب]] را [[تدارک]] دیدند<ref>فروغ ابدیت، ص۶۴۳؛ نیز نک: انساب الاشراف، ج۱، ص۳۳۷-۳۳۸، ۴۲۷؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۱۴؛ تاریخ طبری،ج۲، ص۵۶۵.</ref> | |||
#حکم سعد مطابق [[قوانین]] [[تورات]]<ref> کتاب مقدس، تثنیه، ۲۰: ۱۰-۱۵.</ref> صادر شده و بر پایه آشنایی سعد از این قوانین بوده است.<ref>فروغ ابدیت، ص۶۴۲؛ فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، ص۳۵۳-۳۵۴؛ سیرة المصطفی، ص۵۰۹.</ref> | |||
.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]] و [[محمد اکبری کارمزدی|اکبری کارمزدی]]، [[سعد بن معاذ انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن معاذ انصاری»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref>. | سعد اندکی پس از آن و بر اثر همان زخم در ۳۷ سالگی به [[شهادت]] رسید<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ المنتظم، ج۳، ص۲۴۷.</ref>. [[پیامبر خدا]]{{صل}} برای [[تجلیل]] از [[شخصیت]] سعد، خود عهدهدار [[کفن]] و [[دفن]] وی در [[قبرستان بقیع]] شد<ref> المغازی، ج۲، ص۵۲۶-۵۲۹؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۷.</ref> و عبای خود را بر او انداخت<ref>من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۱۷۵.</ref>. به هنگام [[تشییع جنازه]] او، گروهی از [[منافقان]] به [[طعنه]] جنازهاش را سبک دانستند<ref> الطبقات، ج۳، ص۳۲۸؛ المغازی، ج۲، ص۵۲۸.</ref>؛ اما [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از حضور ۷۰۰۰۰ [[فرشته]] در [[تشییع]] و [[نماز]] او، لرزش [[عرش]] [[خدای رحمان]] در [[مرگ]] وی و از مژده [[فرشتگان]] به [[عروج]] [[روح]] [[سعد بن معاذ]] [[سخن]] گفت.<ref> المغازی، ج۲، ص۵۲۶-۵۲۹؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۵۰-۲۵۱؛ دلائلالنبوه، ج۴، ص۲۸-۲۹؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۸۵۵.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} علت حضور ۷۰۰۰۰ فرشته در [[مراسم]] تشییع او را اینگونه بیان کرد که سعد در همه حال [[سوره توحید]] را میخواند<ref> الکافی، ج۲، ص۶۲۲.</ref>. برپایه گزارشی، هنگام کندن قبرش بوی مشک از [[خاک]] برمیخاست<ref> الطبقات، ج۳، ص۳۲۹؛ المغازی، ج۲، ص۵۲۸.</ref>. گفته شده پیامبر از [[فشار قبر]] سعد بر اثر [[تندی]] با [[خانواده]] <ref> الطبقات، ج۳، ص۳۲۹؛ دلائلالنبوه، ج۴، ص۳۰.</ref> یا [[بیاعتنایی]] به [[طهارت]] <ref>علل الشرایع، ج۱، ص۳۱۰؛ الامالی، ص۴۲۸.</ref> نیز خبر داده و سپس برای کاهش فشار قبرش [[دعا]] کرده است<ref> المغازی، ج۲، ص۵۲۹؛ الطبقات، ج۳، ص۳۳۱.</ref> پیامبر هنگام بازگشت از [[بقیع]] در سوگ وی دست بر [[محاسن]] گرفت و اشکش روان بود<ref>معرفة الصحابه، ابونعیم، ج۳، ص۱۲۴۳؛ اسد الغابه، ج۲، ص۲۲۳.</ref> ایشان پس از آن همواره از سعد به [[نیکی]] یاد میکرد<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۳۱-۳۳۳؛ اسدالغابه، ج۲، ص۲۲۳.</ref>.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]] و [[محمد اکبری کارمزدی|اکبری کارمزدی]]، [[سعد بن معاذ انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن معاذ انصاری»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref>. | ||
==سعد در [[شان نزول]]== | ==سعد در [[شان نزول]]== |
نسخهٔ ۲ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۱۵
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
ابوعُمر، سعد بن معاذ بن نعمان رئیس طایفه بنیعبدالاشهل از قبیله اوس بود[۱]. پدر سعد از بزرگان بنیعبدالاشهل بود و پیش از اسلام نبرد فارِع بر ضدّ برخی طوایف خزرج را فرماندهی کرده بود[۲].
برادر همسرش هند، حُضَیر بن سِماک اَشهلی فرماندهی کل طوایف اوس را در نبرد بعاث، آخرین و مهمترین نبرد اوس و خزرج پیش از اسلام بر عهده داشت[۳] و پیش از بعاث نیز نبردهای سراره، حاطب و بقیع را فرماندهی کرده بود[۴]. همسر سعد، هند دختر سِماک نیز از بنیعبدالاشهل بود؛ ولی نسب مادرش کبشه دختر رافع[۵]، به طایفه خزرجی بنیالابجر (خُدرَه)[۶] میرسید.
سعد دو پسر داشت: عبدالله که از او نسلی نماند و عمرو که در میان راویان حدیث نبوی، نامی از بازماندگان او هست[۷]. پیش از اسلام در نبردهای طوایف اوس و خزرج، سعد در نبرد مضرّس، به سختی مجروح شد؛ ولی یکی از رهبران خزرج به او پناه داد و از این رو در نبرد بعاث که اوسیان پیروز شدند، سعد نیکی وی را جبران کرد[۸]. سعد در زمان پیامبر(ص) به شخص اول همه طوایف قبیله اوس تبدیل شد و تکیهگاه مؤثری برای گسترش فعالیتهای پیامبر به شمار آمد[۹].[۱۰].
اسلام سعد بن معاذ
سعد بن معاذ پس از بیعت انصار با پیامبر(ص) در ملاقات عقبه دوم و آمدن مُصعَب بن عُمَیر از مکه به یثرب برای دعوت مردم مدینه به آیین جدید، مسلمان شد[۱۱]. مصعب ابتدا در خانه اَسعَد بن زُرارَه خزرجی، پسرخاله سعد بن معاذ اقامت داشت و از آنجا برای دعوت مردم به اسلام، به اقامتگاه طوایف یثرب میرفت. روزی به سعد خبر رسید که پسرخالهاش اسعد بن زراره، مصعب بن عمیر را به یکی از باغهای طایفه بنیظفر یا یکی از چاههای آن طایفه، همپیمان بنیعبدالاشهل آورده تا مردم را به اسلام دعوت کند، از این رو در صدد ممانعت از آنان برآمد؛ ولی به سبب خویشاوندیاش با اسعد بن زراره، از اُسَید بن حُضَیر، یکی از بزرگان دیگر طایفه عبدالاشهل خواست کسانی را که در پی انحراف مردم هستند از آنجا بیرون کند. اسید در آغاز با تندی نزد آنان رفت؛ ولی با شنیدن سخنان مصعب، اسلام آورد و سپس نزد سعد بازگشت و توانست با بهانهای وی را قانع سازد که او نیز با مصعب ملاقات کند. سعد در این ملاقات و پس از شنیدن آیاتی از قرآن، مسلمان شد[۱۲]. در پی این رخداد، طایفه عبدالاشهل یکباره مسلمان شدند و از این نظر نخستین طایفهای بودند که همگی با هم اسلام را پذیرفتند[۱۳] و سعد بن معاذ به همراه اُسید بن حُضَیر همه بتهای بنیعبدالاشهل را شکستند [۱۴].
از آنجا که طایفه اسعد بن زراره هنوز اسلام را نپذیرفته بودند، با دعوت سعد، مصعب بن عمیر به خانه او منتقل شد و خانه سعد بن معاذ پس از این رویداد تا هجرت پیامبر(ص) به مدینه، به مرکزی برای دعوت مردم به اسلام بدل شد[۱۵]، از همین رو سعد بن معاذ پربرکتترین مرد مسلمان معرفی شده است[۱۶]. با در نظر گرفتن سن وی به هنگام شهادت در نبرد احزاب (۳۷ سال)[۱۷]، سعد بن معاذ هنگام پذیرش اسلام ۳۲ سال داشته است.[۱۸].
سعد بن معاذ پس از هجرت
هنگامی که پیامبر میان مهاجران و انصار پیمان برادری میبست، سعد بن معاذ را به برادری سعد بن ابیوقاص[۱۹] یا ابو عبیده جراح[۲۰] درآورد. سعد بن معاذ اندکی پس از هجرت پیامبر به مدینه به قصد عمره به مکه رفت و در آنجا همراه با دوست خود امیة بن خلف جمحی از بزرگان قریش به طواف رفت که با ابوجهل و سخنان تهدیدآمیز او روبهرو شد. سعد نیز در پاسخ به اعتراض ابوجهل به پناه دادن انصار به پیامبر، وی را تهدید کرد که راه تجاری قریش را که از نزدیک مدینه میگذرد به خطر خواهد انداخت[۲۱]. از آنجا که سعد بن معاذ از شخصیتهای برجسته بود، با برخی سران قبایل یهودی به ویژه قبایل همپیمان اوس گفتوگو میکرد؛ از جمله آنکه از آنان درباره برخی از مسایل نگاشته شده در تورات پرسید؛ ولی آنان واقعیت را از او کتمان کردند که در آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ﴾[۲۲] به این امر اشاره شده و مخفیکنندگانِ واقعیت لعنت شدهاند[۲۳]. همچنین هنگامی که مسلمانان با کاربرد واژه ﴿رَاعِنَا﴾ از رسول خدا میخواستند در سخنان خود به آنان نیز رو کند، یهودیان بنابر زبان عِبری همین کلمه را با اندکی تفاوت "ما را احمق کن" معنا میکردند و از همین رو، این واژه دستاویزی برای استهزای پیامبر(ص) و مسلمانان از ناحیه یهودیان شده بود؛ اما سعد بن معاذ که از این استهزاء آگاه شد تهدید کرد اگر بخواهند به کار خود ادامه دهند، گردن آنها را خواهد زد. قرآن کریم برای جلوگیری از سوء استفاده یهودیان، به مؤمنان دستور داد از این پس به جای جمله ﴿رَاعِنَا﴾، ﴿انْظُرْنَا﴾ به کار ببرند و فرمان خدا را در این باره بشنوند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۲۴].[۲۵].
سعد بن معاذ در نبردهای بواط و بدر
پیامبر(ص) در سال دوم هجری برای بستن راه تجاری قریش به منطقه بواط حرکت کرد و در این هنگام سعد بن معاذ را جانشین خود در مدینه گمارد[۲۶]. در رویدادی دیگر در همان سال سعد بن معاذ و شماری از ساکنان مدینه، با پیامبر که به سمت کاروان تجاری قریش حرکت کرده بود، همراه شدند. مسلمانان که به آن کاروان دست نیافته بودند، با خبر شدند که سپاهی از مکه برای مقابله با آنان در حرکت است. پیامبر دریافت که تعداد مهاجران برای رویارویی با سپاه قریش کافی نیست؛ ولی از سوی دیگر طبق پیمان عقبه دوم نمیتوانست همراهان مدنی خود را به نبرد با قریش فرا خواند، زیرا طبق پیمان عقبه دوم، ساکنان مدینه امنیت پیامبر را در آن شهر تضمین کرده بودند و نسبت به تأمین نیروی نظامی کافی برای رویارویی با قریش در بیرون مدینه تعهدی نداشتند، ازاینرو هنگامیکه سعد دریافت که پیامبر(ص) منتظر نظر او و حمایت انصار است، وی به نیابت از آنان با اعلام پیوستن اهالی مدینه به مهاجران برای مقابله با سپاه قریش و همچنین پایداری بر ایمان و اطاعت و حمایت همهجانبه مالی و جانی از رسولالله(ص)، زمینه خوشحالی و دلگرمی آن حضرت را فراهم آورد. احتمالاً از این هنگام به بعد بود که ساکنان مدینه به انصار شهرت یافتند. (انصار) پس از رسیدن مسلمانان به چاههای بدر، به کمک سعد بن معاذ خیمه فرماندهی پیامبر(ص) برپا شد که سعد در زمان نبرد همراه با گروهی در کنار این خیمه ماندند و مراقب جان پیامبر بودند.[۲۷] سعد بن معاذ در این نبرد فرماندهی اوسیان (یا همگی انصار)[۲۸] را برعهده داشت[۲۹].
برخی مسلمانان هنگام نبرد با قریشیان، مدارا کرده، آنان را نمیکشتند، بلکه به اسارت میگرفتند که این امر ناراحتی سعد بن معاذ را در پی داشت، زیرا به نظر او، در نخستین برخورد مسلمانان با مشرکان بهتر است به گونهای عمل شود که دیگر به نبرد و رویارویی با پیامبر نیندیشند[۳۰].
خداوند در آیات ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللَّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ لَّوْلاَ كِتَابٌ مِّنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴾[۳۱] عمل این دسته از مسلمانان را نکوهش و ضمن مخالفت با به اسارت گرفتن دشمنان در زمان جنگ، سرپیچی کنندگان از این دستور را به عذابی بزرگ تهدید کرد.[۳۲] در این آیه به انگیزههای مالی برخی مسلمانان برای گرفتن اسیر (گرفتن فدیه در برابر آزاد کردن آنان) اشاره شده است.
بیشتر مفسران در تفسیر این آیه از سرنوشت اسرای بدر و مشورت پیامبر با یارانش در این باره پس از پایان جنگ سخن گفتهاند، در حالی که مضمون آیه ارتباط چندانی با آن ندارد، بلکه در نکوهش افرادی نازل شده که به قصد گرفتن اسیر در هنگام نبرد، مبارزه چندانی نکرده بودند و از همین رو سعد نیز از عملکرد آنان ناراحت شده بود.
درباره غنایم نبرد بدر، جنگجویان بر آن بودند که افزون بر آنچه از وسایل شخصی کشتگان به دست آوردهاند، از غنایم کلی نبرد نیز سهم میبرند و برخی در این ماجرا رفتاری ناپسند از خود نشان دادند. (بدر) در تفسیر آیه ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۳۳] آمده است که جنگجویان مسلمان در پی سهم خود از غنایم، نزد پیامبر رفتند؛ ولی سعد بن معاذ که از فرماندهان ارشد پیامبر در این نبرد بود، درباره توزیع غنایم و پاداشها نظر دیگری داشت و از این رو برخی از خزرجیان با وی به مشاجره پرداختند و با نزول این آیه، از غنایم محروم شدند. بنابر این آیه، غنایم در اختیار رسول خدا(ص) خواهد ماند و از مؤمنان خواسته شده میان خود صلح و آشتی برقرار و از خدا و رسول خدا اطاعت کنند[۳۴]. مدتی بعد و در پی نزول آیه ﴿إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلًا وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيرًا لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَلَكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾[۳۵] مقرر شد که پس از جدا کردن یک پنجم غنایم، بقیه آن میان جنگجویان قسمت شود.[۳۶].
سعد بن معاذ در نبرد احد
در آستانه جنگ احد، شبی بزرگان انصار از جمله سعد همراه با افرادی دیگر تا صبح اطراف منزل پیامبر به نگهبانی مشغول شدند[۳۷]. فردای آن روز پیامبر(ص) پس از دریافت اطلاعاتی از اردوگاه سپاه قریش در نزدیکی کوه احد، با مسلمانان درباره شیوه رویارویی با دشمن مشورت کرد. بزرگان مهاجر و انصار با نبرد در مدینه موافق بودند؛ امّا گروهی دیگر، رویارویی با دشمن در بیرون مدینه را پیشنهاد کردند. (احد / غزوه) منابع متقدم تاریخی سعد بن معاذ را سرزنش کننده افرادی از جمله سعد بن عُبادَه، از بزرگان خزرج دانسته که پیامبر را به خروج از مدینه وادار کردند. برپایه گزارش این منابع، سعد از مردم خواست پیامبر اکرم(ص) را در تصمیمگیری آزاد گذاشته و خود را در اطاعت هر نوع فرمان او قرار دهند[۳۸]؛ ولی بنابر روایتی منسوب به امام صادق(ع) در تفسیر آیه ۱۲۱ سوره آلعمران / ۳، سعد بن معاذ مایل بود جنگ بیرون مدینه روی دهد و در میان همراهان پیامبر، از آمادگی خود برای جهاد و شهادت و تمایل قطعیاش برای خروج از شهر سخن گفت و پیامبر(ص) به احترام نظر او راهی میدان احد شد[۳۹] و پس از آن بود که رسول خدا(ص) تصمیم گرفت در بیرون مدینه به نبرد قریش رود: «و اِذ غَدَوتَ مِن اَهلِکَ تُبَوِّئُ المُؤمِنینَ مَقعِدَ لِلقِتالِ و اللهُ سَمیعٌ عَلیم». در این آیه به برنامه پیامبر برای استقرار سپاه در بیرون مدینه اشاره شده است.
سعد بن معاذ و سعد بن عباده پیشاپیش مسلمانان به سمت احد حرکت کردند و پس از آنها پیامبر(ص) و سپس سپاه به راه افتادند[۴۰]. هنگامی که نیروهای دشمن از پشت به مسلمانان حمله برده و نیروهای مسلمان گریختند، سعد بن معاذ از معدود کسانی بود که در برابر مشرکان مقاومت کرد[۴۱]. در این نبرد شمار فراوانی از اعضای طایفه بنیعبدالاشهل از جمله عمرو برادر سعد به شهادت رسیدند و شمار فراوانی زخمی شدند[۴۲]. پس از نبرد، پیامبر که توان چندانی نداشت، بر اسبی سوار شد که زمام آن را سعد بن معاذ گرفته بود. در همان هنگام، مادر سعد نزد پیامبر(ص) آمد و از زنده بودن ایشان اظهار خوشحالی کرد. پیامبر نیز شهادت پسرش عمرو را به وی تسلیت گفت و از سعد بن معاذ خواست به مجروحان بنیعبدالاشهل بگوید که در خانههای خود بمانند و همراه پیامبر به سمت منزل ایشان و مسجد نبوی نیایند. سعد پس از این کار همراه با پیامبر که زخمی و ناتوان شده بود، او را به خانهاش رساند[۴۳]و تا هنگام اذان مغرب آنجا ماند و به پیامبر کمک کرد تا برای نماز به مسجد رود و سپس او را به خانه باز گرداند. سپس سعد به سکونتگاه طایفه خود رفت و زنان بنیعبدالاشهل را به منطقه مسکونی پیامبر آورد تا برای حمزه، عموی پیامبر عزاداری کنند. پیامبر پس از آنکه صدای گریههای آنان را شنید، دعا کرد که خدا از آنها و فرزندانشان راضی باشد[۴۴]. گفتهاند پس از نبرد وقتی پیامبر صدای گریه زنان بنیعبدالاشهل را بر شهدای خود شنید، فرمود: «حمزه گریهکنندهای ندارد»، ازاینرو سعد بن معاذ و اسید بن حضیر، از زنان بنیعبدالاشهل خواستند به محل سکونت پیامبر رفته و ابتدا برای عموی پیامبر عزاداری کنند[۴۵] و پیش از گریه بر کشتگان خود، موجب تسلّی خاطر فاطمه، دختر پیامبر(ص) شوند[۴۶]. سعد در غزوه حمراء الاسد، که یک روز پس از نبرد احد روی داد، با تشویق طایفه خود نقش بهسزایی در همراه شدن آنان با پیامبر اکرم(ص) داشت [۴۷].[۴۸].
سعد بن معاذ در نبردهای بنی نضیر، مریسیع و حادثه افک
یکبار هنگامی که پیامبر به سکونتگاه یهودیان بنینضیر (از همپیمانان اوس در دوره جاهلی) رفته بود تا درباره خونبهای دو نفر با آنان گفتوگو کند، آنان تصمیم گرفتند با ترور ایشان عهد خود با پیامبر را بشکنند؛ ولی پیامبر با تدبیری توانست از آن ترور رهایی یابد[۴۹]. در این ماجرا، چند نفر از یاران پیامبر از جمله سعد بن معاذ همراه او بودند. در پی این رویداد، پیامبر بنینضیر را محاصره کرد و آنان ناچار شدند مدینه را ترک گویند. هنگامی که پیامبر درباره تقسیم باغها و اراضی آنان با سران انصار از جمله سعد بن معاذ مشورت کرد، آنان از هر گونه سهمی برای انصار چشم پوشیدند و سخاوتمندانه پاسخ دادند که بهتر است پیامبر آنها را میان مهاجران قسمت کند. پیامبر نیز شمشیر معروف ابن ابیالحقیق، رئیس بنینضیر را به سعد بن معاذ بخشید[۵۰]. سعد در نبرد مُرَیسیع (غزوه بنیمصطلق) از نیروهای سواره بود[۵۱]. در مسیر بازگشت از این نبرد زمینه اتهام به یکی از همسران پیامبر فراهم آمد (حادثه افک) که مخالفان و منافقان به خوبی از این فرصت بهره بردند و در چنین شرایطی پیامبر در میان یاران خود از شایعهپراکنان گله کرد. پاسخ سعد بن معاذ مبنی بر اینکه افراد خاطی چنانچه از اوس باشند، گردن زده خواهند شد و چنانچه از خزرج باشند، هر حکمی را که پیامبر(ص) فرماید بر آنان جاری خواهیم کرد، مایه تحریک تعصب قبیلهای خزرجیان شد و سعد بن عباده به عنوان بزرگ خزرجیان رو در روی سعد، وی را تهدید کرد. رسول خدا(ص) آنان را به سکوت و آرامش فراخواند و با نزول آیه شریفه خداوند همه مسلمانان را به پرهیزگاری فراخواند.
برخی مفسران، نزول آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾[۵۲] را درباره نزاع سعد بن معاذ با سعد بن عباده در حادثه افک دانستهاند[۵۳]. در این آیه مؤمنان به رعایت تقوا سفارش شدهاند و از آنها خواسته شده همواره تسلیم (احکام الهی) باشند.
ابن اسحاق تاریخ غزوه مریسیع را سال ششم هجری دانسته[۵۴] که در آن صورت سعد بن معاذ نمیتوانسته شاهد ماجرای افک باشد.[۵۵].
سعد بن معاذ در نبرد احزاب و بنی قریظه
سعد بن معاذ در نبرد احزاب زره کاملی نداشت و دستانش حفاظی نداشتند. اشعاری نیز به سعد نسبت داده شده که از آمادگی وی برای شهادت حکایت دارد[۵۶]. او در آغاز نبرد احزاب، مأموریت یافت تا همراه سعد بن عباده، رئیس خزرج از خیانت قبیله یهودی بنیقریظه و اتحاد آنان با سپاهیان احزاب اطمینان یابد و هنگامی که سعد به سکونتگاه آنان رفت، یهودیان به او و مسلمانان ناسزا گفتند و سعد به پاسخ آنان پرداخت.[۵۷]. گفته شده او از پروردگارش خواست به سبب پیمانشکنی یهود بنیقریظه در این جنگ[۵۸]، تا زمانی که سینهاش از اینان تسکین نیافته، زنده بماند.[۵۹].
در ادامه نبرد احزاب و زمانی که محاصره طولانی و نگران کننده شد، پیامبر سعد بن عباده و سعد بن معاذ را فراخواند و نظر آنان را درباره اعطای یک سوم از محصول خرمای مدینه در آن سال به قبیله غطفان که جزو لشکر قریش بود، در برابر کنارهگیری این قبیله از جنگ جویا شد. سعد بن معاذ پس از آنکه دریافت این پیشنهاد از فرمانهای الهی و لازمالاجرا نیست، با این توافق مخالفت کرد. سعد چنین میپنداشت که پیش از اسلام قبایل منطقه چنین امتیازی را به دست نیاورده بودند و حال که اهل مدینه مسلمان شدهاند، قبایل کافر نمیتوانند به چنین امتیازی برسند[۶۰].
همچنین در اثنای نبرد احزاب، طایفه بنیحارثه از پیامبر خواستند به آنان اجازه دهد برای محافظت از خانههای خود که به دامنه نفوذ دشمن نزدیک بود، جبهه نبرد را ترک کنند؛ ولی سعد بن معاذ که کاملاً از عرصه نبرد آگاه بود، با آنان مخالفت کرد[۶۱]. به نظر میرسد در اواخر نبرد بود که بازوی سعد بن معاذ به سبب اصابت تیری زخمی شد[۶۲]که خونریزی زیادی داشت[۶۳] و او را برای مداوا به مسجد پیامبر بردند[۶۴].
پس از نبرد احزاب، پیامبر قلعههای بنیقریظه را محاصره کرد که ۲۵ روز طول کشید و در نهایتْ گفت و گو با پیامبر را پذیرفتند. آنان که پیش از اسلام از متحدان اوس بودند و در کنارشان با خزرج جنگیده بودند، پس از مشورت با یکی از اوسیها به نام ابولبابه انصاری، چارهای جز تسلیم ندیدند. در این هنگام اوسیان گرداگرد پیامبر از او خواستند تا همانگونه که به درخواست عبدالله بن ابی خزرجی، از خون همپیمانان یهودیاش بنیقینقاع گذشت، بنیقریظه را به خاطر اوس، عفو کرده و از خون آنان درگذرد. در نهایت پیامبر برای متقاعد کردن اوسیان پذیرفت که هر آنچه سعد بن معاذ حکم کند، مورد تأیید اوست.
بنابر گزارش دیگری امام علی(ع) درحالی که زبیر همراه او بود، تصمیم گرفت به هر صورتی قلعه آنان را فتح کند، هرچند در این مسیر به شهادت برسد و آنگاه بود که بنیقریظه داوری سعد بن معاذ را پذیرفتند. سعد در این هنگام بستری و تحت درمان بود. او را با الاغی به منطقه بنیقریظه رساندند. در مسیر راه برخی از اوسیان درباره پشتیبانی بنیقریظه از اوس در جنگهای پیشین اوس علیه خزرج با او سخن گفتند. وقتی سعد بن معاذ به آنجا رسید، پیامبر ضمن سرور دانستن سعد، از اوسیانی که خواهان عفو بنیقریظه بودند خواست نزد او بروند. آنان سعد را پایین آورده و از وی خواستند به خوبی میان طرفین داوری کند. سعد پس از آنکه از رضایت آنها به داوری خود اقرار گرفت، حکم کرد که مردان آنان کشته و زنان و فرزندانشان اسیر شوند و دارایی آنان قسمت شود. پیامبر رضایت خود را از حکم سعد اعلام کرد و آن را مطابق حکم خداوند دانست[۶۵].
در آیات ﴿ وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا ﴾[۶۶] به مفاد حکم سعد اشاره شده و این رویداد را اراده الهی دانسته است[۶۷] همچنین مفسران، مقصود از واژه ﴿خِزْيٌ﴾ به معنای خواری در آیه ﴿ثُمَّ أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقًا مِنْكُمْ مِنْ دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِنْ يَأْتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾[۶۸] را خواری یهود بنیقریظه دانستهاند[۶۹]. با توجه به اینکه حادثه بنیقریظه در سال پنجم هجری بوده و نزول سوره بقره در نخستین سالهای هجری[۷۰] است، میتوان گفت گزارش مفسران و شمول آیه نسبت به ماجرای یهود بنیقریظه به گونه تطبیق است.
درباره منطقی بودن حکم سعد بن معاذ وجوهی مطرح شده است؛ مانند:
- حکم سعد بر پایه معاهدهای بود که یهودیان بنیقریظه با پیامبر(ص) بسته بودند که در صورت همراهی با دشمنان اسلام، خونشان هدر باشد، اموالشان مصادره شود و زنان و فرزندانشان به اسارت گرفته شوند[۷۱].
- اقدامات بنیقریظه در پشت صحنه میدان نبرد موجب ناامنی شهر و ارعاب زنان و کودکان و پیچیدهتر شدن اوضاع مسلمانان شد، هر چند با تدبیر پیامبر(ص) نقشه آنان عملی نشد[۷۲].
- با فاصله اندکی از عفو طایفه بنیقینقاع، کعب بن اشرف راهی مکه شد و با تلاش خود قریشیان را برای جنگ احد مصمم ساخت. قبیله بنینضیر نیز به رغم برخورداری از بخشایش پیامبر اکرم(ص) با تشکیل اتحادیه نظامی، جنگ احزاب را تدارک دیدند[۷۳]
- حکم سعد مطابق قوانین تورات[۷۴] صادر شده و بر پایه آشنایی سعد از این قوانین بوده است.[۷۵]
سعد اندکی پس از آن و بر اثر همان زخم در ۳۷ سالگی به شهادت رسید[۷۶]. پیامبر خدا(ص) برای تجلیل از شخصیت سعد، خود عهدهدار کفن و دفن وی در قبرستان بقیع شد[۷۷] و عبای خود را بر او انداخت[۷۸]. به هنگام تشییع جنازه او، گروهی از منافقان به طعنه جنازهاش را سبک دانستند[۷۹]؛ اما پیامبر اکرم(ص) از حضور ۷۰۰۰۰ فرشته در تشییع و نماز او، لرزش عرش خدای رحمان در مرگ وی و از مژده فرشتگان به عروج روح سعد بن معاذ سخن گفت.[۸۰]. پیامبر(ص) علت حضور ۷۰۰۰۰ فرشته در مراسم تشییع او را اینگونه بیان کرد که سعد در همه حال سوره توحید را میخواند[۸۱]. برپایه گزارشی، هنگام کندن قبرش بوی مشک از خاک برمیخاست[۸۲]. گفته شده پیامبر از فشار قبر سعد بر اثر تندی با خانواده [۸۳] یا بیاعتنایی به طهارت [۸۴] نیز خبر داده و سپس برای کاهش فشار قبرش دعا کرده است[۸۵] پیامبر هنگام بازگشت از بقیع در سوگ وی دست بر محاسن گرفت و اشکش روان بود[۸۶] ایشان پس از آن همواره از سعد به نیکی یاد میکرد[۸۷].[۸۸].
سعد در شان نزول
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ النسب، ص۲۷۴؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۰-۳۲۱؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۴۳۶.
- ↑ الکامل، ج۲، ص۶۶۸.
- ↑ الکامل، ج۱، ص۶۸۱؛ نک: اسدالغابه، ج۶، ص۲۹۱.
- ↑ الکامل، ج۱، ص۶۶۲، ۶۷۲ و ۶۷۵.
- ↑ الطبقات، ج۸، ص۲۴۲-۲۴۳؛ اسد الغابه، ج۶، ص۲۹۱.
- ↑ المحبر، ص۴۲۲؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ ج۸، ص۲۷۴-۲۷۵؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۲.
- ↑ الطبقات، ج۸، ص۲۴۲-۲۴۳؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۵۷، ۷۲۶؛ ج۶، ص۲۹۱.
- ↑ الکامل، ج۱، ص۶۷۶-۶۷۷.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۱؛ دلائل النبوه، ج۳، ص۴۲۹.
- ↑ اسماعیلی و اکبری کارمزدی، مقاله «سعد بن معاذ انصاری»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۲.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۴۳۵-۴۳۶؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۲.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۴۳۷؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ دلائلالنبوه، ج۲، ص۴۳۲.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ المنتظم، ج۳، ص۲۴۳.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ دلائلالنبوه، ج۲، ص۴۳۲؛ المنتظم، ج۳، ص۲۴۳.
- ↑ اسدالغابه، ج۲، ص۲۲۱؛ الاصابه، ج۳، ص۷۱.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۲۱.
- ↑ اسماعیلی و اکبری کارمزدی، مقاله «سعد بن معاذ انصاری»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ المحبر، ص۷۲؛ انسابالاشراف، ج۱، ص۳۱۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۵۰۵؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۱.
- ↑ صحیح البخاری، ج۴، ص۱۸۴؛ المغازی، ج۱، ص۳۵.
- ↑ «خداوند و لعنتکنندگان، کسانی را لعنت میکنند که برهانها و رهنمودی را که فرو فرستادیم، پس از آنکه در کتاب (تورات) برای مردم روشن کردیم، پنهان میدارند» سوره بقره، آیه ۱۵۹.
- ↑ جامع البیان، ج۲، ص۳۲؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۱، ص۲۶۸.
- ↑ «ای مؤمنان! (به پیامبر) نگویید با ما مدارا کن ، بگویید: در کار ما بنگر، و سخن نیوش باشید و کافران عذابی دردناک خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۱۰۴.
- ↑ اسماعیلی و اکبری کارمزدی، مقاله «سعد بن معاذ انصاری»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ انسابالاشراف، ج۱، ص۳۴۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۴۰۷؛ التنبیه والاشراف، ص۲۰۲.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۵۵؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۳.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۵۱.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۸.
- ↑ «بر هیچ پیامبری روا نیست که اسیرانی داشته باشد تا (آنگاه که) در (سر) زمین (خویش دشمن را) از توان بیندازد؛ (شما از گرفتن اسیر) کالای ناپایدار این جهان را میخواهید و خداوند جهان واپسین را (برای شما) میخواهد و خداوند پیروزمندی فرزانه است اگر در آنچه گرفتهاید نوشتهای از خداوند، از پیش نبود، به یقین عذابی سترگ به شما میرسید» سوره انفال، آیه ۶۷-۶۸.
- ↑ التبیان، ج۵، ص۱۵۸؛ مجمع البیان، ج۴، ص۸۵۹؛ نیز نک: المحرر الوجیز، ج۲، ص۵۵۲.
- ↑ «از تو از انفال میپرسند بگو: انفال از آن خداوند و پیامبر است پس، از خداوند پروا کنید و میانه خود را سازش دهید و اگر مؤمنید از خداوند و پیامبرش فرمان برید» سوره انفال، آیه ۱.
- ↑ مجمع البیان، ج۴، ص۷۹۶-۷۹۷؛ روض الجنان، ج۹، ص۵۷؛ تفسیر بغوی، ج۲، ص۲۶۶.
- ↑ «(یاد کن) آنگاه را که خداوند آنان را به تو در خوابت «اندک» نشان داد و اگر آنان را «بسیار» نشان داده بود سست میشدید و در کار (جنگ) اختلاف مییافتید ولی خداوند (شما را) در امان داشت که او به اندیشهها داناست» سوره انفال، آیه ۴۳.
- ↑ اسماعیلی و اکبری کارمزدی، مقاله «سعد بن معاذ انصاری»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۵.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۱۳؛ الطبقات، ج۲، ص۲۹.
- ↑ تفسیر قمی، ج۱، ص۱۱۱؛ مجمع البیان، ج۲، ص۸۲۴؛ نک: زاد المسیر، ج۱، ص۳۲۰.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۳۰؛ المغازی، ج۱، ص۲۱۵.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ المغازی، ج۱، ص۲۴۰؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۸.
- ↑ انسابالاشراف، ج۱، ص۴۰۱؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۲۰۱.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۴۸؛ سبل الهدی، ج۴، ص۲۲۹.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۹۹؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۳۲.
- ↑ اعلام الوری، ج۱، ص۱۸۳.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۳۴-۳۳۵؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۱۷۸.
- ↑ اسماعیلی و اکبری کارمزدی، مقاله «سعد بن معاذ انصاری»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۱۴، ۳۱۸.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۷۹؛ دلائل النبوه، ج۳، ص۱۸۲.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۴۵۰.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج۳، ص۱۶۰؛ روض الجنان، ج۴، ص۴۵۷-۴۵۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۸۹.
- ↑ اسماعیلی و اکبری کارمزدی، مقاله «سعد بن معاذ انصاری»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۶؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۲.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۱.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۲۲؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۷؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۳.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۴۶۳؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۳؛ الارشاد، ج۱، ص۹۶.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۴۶۳.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۲۲؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۷؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۳.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۲۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹۲.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۵۱۰؛ الطبقات، ج۸، ص۲۲۶.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۳؛ المغازی، ج۲، ص۴۹۶؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۴.
- ↑ «و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دلهاشان هراس افکند، (چنانکه) دستهای را میکشتید و دستهای (دیگر) را اسیر میگرفتید و زمین و خانهها و داراییهایشان را و سرزمینی را که بر آن گام ننهاده بودید به شما وانهاد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره احزاب، آیه ۲۶-۲۷.
- ↑ تفسیر سمرقندی، ج۳، ص۵۶-۵۸؛ مجمع البیان، ج۸، ص۵۵۱-۵۵۳؛ تفسیر ثعلبی، ج۸، ص۲۷-۲۸.
- ↑ «آنگاه، این شمایید که یکدیگر را میکشید و دستهای از خودتان را از خانههاشان بیرون میرانید در حالی که با گناه و ستم به زیان آنها از یکدیگر پشتیبانی میکنید و (با این حال) اگر به اسیری نزد شما آیند آنان را (بنابر حکم تورات) با دادن سربها آزاد میکنید با آنکه بیرون راندنشان بر شما حرام است. آیا به بخشی از کتاب (تورات) ایمان میآورید و به بخشی (دیگر) کفر میورزید؟ کیفر کسانی از شما که چنین کنند جز خواری در این جهان چیست؟ و در رستخیز به سوی سختترین عذاب باز برده میشوند؛ و خداوند از آنچه میکنید غافل نیست» سوره بقره، آیه ۸۵.
- ↑ روض الجنان، ج۲، ص۴۳؛ منهج الصادقین، ج۱، ص۲۲۹؛ نک: جامع البیان، ج۱، ص۳۱۸.
- ↑ مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۱۳.
- ↑ اعلام الوری، ج۱، ص۱۹۶؛ بحار الانوار، ج۲۰، ص۲۱۱-۲۱۲؛ نک: مکاتیب الرسول، ج۱، ص۱۹.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۴۵۱، ۴۶۰، ۴۶۲، ۴۷۴؛ الطبقات، ج۲، ص۵۱؛ نک: فروغ ابدیت، ص۶۴۲.
- ↑ فروغ ابدیت، ص۶۴۳؛ نیز نک: انساب الاشراف، ج۱، ص۳۳۷-۳۳۸، ۴۲۷؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۱۴؛ تاریخ طبری،ج۲، ص۵۶۵.
- ↑ کتاب مقدس، تثنیه، ۲۰: ۱۰-۱۵.
- ↑ فروغ ابدیت، ص۶۴۲؛ فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، ص۳۵۳-۳۵۴؛ سیرة المصطفی، ص۵۰۹.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ المنتظم، ج۳، ص۲۴۷.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۵۲۶-۵۲۹؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۷.
- ↑ من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۱۷۵.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۲۸؛ المغازی، ج۲، ص۵۲۸.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۵۲۶-۵۲۹؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۵۰-۲۵۱؛ دلائلالنبوه، ج۴، ص۲۸-۲۹؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۸۵۵.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۶۲۲.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۲۹؛ المغازی، ج۲، ص۵۲۸.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۲۹؛ دلائلالنبوه، ج۴، ص۳۰.
- ↑ علل الشرایع، ج۱، ص۳۱۰؛ الامالی، ص۴۲۸.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۵۲۹؛ الطبقات، ج۳، ص۳۳۱.
- ↑ معرفة الصحابه، ابونعیم، ج۳، ص۱۲۴۳؛ اسد الغابه، ج۲، ص۲۲۳.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۳۱-۳۳۳؛ اسدالغابه، ج۲، ص۲۲۳.
- ↑ اسماعیلی و اکبری کارمزدی، مقاله «سعد بن معاذ انصاری»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۵.