حضرت هود در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

نخستین دعوت هود، همان دعوت تمام انبیاء بود، دعوت به سوی توحید و نفی هرگونه شرک: «هود به آنها گفت ای قوم من! خدا را پرستش کنید.؛ چراکه هیچ معبودی جز او وجود ندارد. شما در اعتقادی که به بت‌ها دارید در اشتباهید و به خدا افترا می‌بندید»[۱]. این بت‌ها نه شریک او هستند و نه منشأ خیر و شر و هیچ کاری از آنها ساخته نیست، چه افترا و تهمتی از این بالاتر که برای چنین موجودات بی‌ارزشی این همه مقام قائل شوید. هود(ع) سپس اضافه کرد «ای قوم من! من در دعوت خودم هیچگونه چشمداشتی از شما ندارم، هیچگونه پاداشی از شما نمی‌خواهم»[۲] تا گمان کنید فریاد و جوش و خروش من برای رسیدن به مال و مقام است، و یا شما به خاطر سنگینی بار پاداشی که می‌خواهید برای من در نظر بگیرید تن به تسلیم ندهید. «تنها اجر و پاداش من بر آن کسی است که مرا آفریده»[۳].

سرانجام برای تشویق آنها و استفاده از تمام وسائل ممکن برای بیدار ساختن روح حق‌طلبی این قوم گمراه، متوسل به بیان پاداش‌های مادی مشروط می‌شود که خداوند در اختیار مؤمنان در این جهان می‌گذارد و می‌گوید: «ای قوم من! از خدا بخاطر گناهانتان طلب بخشش کنید سپس توبه کنید و به سوی او باز گردید اگر شما چنین کنید به آسمان فرمان می‌دهد قطره‌های حیاتبخش باران را بر شما پی در پی فرو فرستند»[۴]. تا کشت و زرع و باغ‌های شما به کم آبی و بی‌آبی تهدید نشوند و همواره سرسبز و خرم باشند. به علاوه در سایۀ ایمان و تقوا و پرهیز از گناه و بازگشت به سوی خدا «نیروئی بر نیروی شما می‌افزاید»[۵]. هرگز فکر نکنید که ایمان و تقوا از نیروی شما می‌کاهد، نه هرگز. بلکه نیروی جسمانی شما را با بهره‌گیری از نیروی معنوی افزایش می‌دهد و با این پشتوانۀ مهم قادر خواهید بود اجتماعی آباد، جمعیتی انبوه، اقتصادی سالم، و ملتی پرقدرت و آزاد و مستقل داشته باشید.

«آنها گفتند: ای هود تو دلیل روشنی برای ما نیاورده‌ای و ما هرگز به خاطر سخنان تو دست از دامن بت‌ها و خدایانمان بر نمی‌داریم هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد»![۶] و پس از این سه جمله غیر منطقی، اضافه کردند: «ما فکر می‌کنیم تو دیوانه شده‌ای و علتش این بوده که مبغوض خدایان ما گشته‌ای و آنها به عقل تو آسیب رسانده‌اند»[۷]. بدون شک هود - همانگونه که برنامه و وظیفۀ تمام پیامبران است - معجزه یا معجزاتی برای اثبات حقانیت خویش به آنها عرضه داشته بود، ولی آنها به خاطر کبر و غروری که داشتند مانند سایر اقوام لجوج، معجزات را انکار کردند و آنها را سحر شمردند، یا یک سلسله تصادف‌ها و حوادث اتفاقی که نمی‌تواند دلیلی بر چیزی بوده باشد. این جمله که آنها هود را متهم به «جنون» کردند، جنونی که بر اثر خشم خدایان حاصل شده بود! خود بهترین دلیل بر خرافی بودن و خرافه‌پرستی آنها است. سنگ و چوب‌های بی‌جان و بی‌شعور که نیاز به حمایت بندگان خود دارند، چگونه می‌توانند عقل و شعور را از انسان عاقلی بگیرند.

به هر حال هود می‌باید پاسخ دندان شکن به این قوم گمراه و لجوج بدهد، پاسخی که هم آمیخته با منطق باشد، و هم از موضع قدرت ادا شود. قرآن می‌گوید: او در پاسخ آنها این چند جمله را بیان کرد: «من خدا را به شهادت می‌طلبم و همۀ شما نیز شاهد باشید که من از این بت‌ها و خدایانتان بیزارم»[۸]. اشاره به اینکه اگر این بت‌ها قدرتی دارند از آنها بخواهید مرا از میان بردارند، من که آشکارا به جنگ آنها برخاسته‌ام و علناً بیزاری و تنفر از آنها را اعلام می‌دارم، چرا آنها، معطلند؟ انتظار چه چیز را می‌کشند؟ و چرا مرا نابود نمی‌کنند؟! سپس اضافه می‌کند: نه فقط کاری از آنها ساخته نیست، شما هم با این انبوه جمعیتتان قادر بر چیزی نیستید، «اگر راست می‌گوئید همگی دست به دست هم بدهید و هر نقشه‌ای را می‌توانید بر ضد من بکشید و لحظه‌ای مرا مهلت ندهید»[۹]. چرا من انبوه جمعیت شما را به هیچ می‌شمرم؟ و چرا کمترین اعتنائی به قوت و قدرت شما ندارم؟ شمائی که تشنه خون من هستید و همه گونه قدرت دارید. برای اینکه من پشتیبانی دارم که قدرتش فوق قدرت‌ها است «من توکل بر خدائی کردم که پروردگار من و شما است»[۱۰]. این خود دلیل بر این است که من دروغ نمی‌گویم، این نشانۀ آن است که من دل به جای دگری بسته‌ام، اگر درست بیندیشید این خود یکنوع معجزه است که انسانی تک و تنها با عقاید خرافی جمعیتی نیرومند و متعصب به پیکار برخیزد، و حتی آنها را تحریک به قیام بر ضد خود کند، و در عین حال نه ترسی به خود راه دهد، و نه دشمنانش قدرت بر تصمیم‌گیری بر ضد او داشته باشند.

سرانجام «هود» در آخرین سخن به آنها چنین می‌گوید: «اگر شما از راه حق روی برتابید به من زیانی نمی‌رسد،؛ چراکه من رسالت خویش را به شما ابلاغ کردم»[۱۱]. اشاره به اینکه گمان نکنید اگر دعوت من پذیرفته نشود برای من شکست است، من انجام وظیفه کردم، انجام وظیفه، پیروزی است، هر چند دعوتم مورد قبول واقع نشود. سپس همانگونه که بت‌پرستان او را تهدید کرده بودند، او به طرز شدیدتری آنها را به مجازات الهی تهدید می‌کند و می‌گوید: «اگر شما دعوت حق را نپذیرید خداوند بزودی شما را نابود کرده و گروه دیگری را جانشین شما می‌کند و هیچگونه زیانی به او نمی‌رسانید»[۱۲]. «این را هم بدانید که پروردگار من حافظ همه چیز و نگاهدارندۀ هرگونه حساب است»[۱۳].

قرآن در آخرین قسمت از سرگذشت قوم عاد و پیامبرشان هود به مجازات دردناک این سرکشان اشاره کرده، نخست می‌گوید: «هنگامی که فرمان ما دائر به مجازاتشان فرا رسید، هود و کسانی را که با او ایمان آورده بودند به خاطر رحمت و لطف خاصی که به آنان داشتیم رهائی بخشیدیم»[۱۴]. و باز برای تأکید بیشتر می‌فرماید: «و ما این قوم با ایمان را از عذاب شدید و غلیظ رهائی بخشیدیم»[۱۵].

جالب اینکه: قبل از آنکه مجازات افراد بی‌ایمان و یاغی و ستمکار را بیان کند، نجات و رهائی قوم با ایمان را ذکر می‌کند، تا این پندار پیدا نشود که به هنگام عذاب الهی طبق ضرب المثل معروف خشک و‌تر با هم خواهند سوخت،؛ چراکه او حکیم است و عادل، و محال است که حتی یک فرد با ایمان را در میان انبوهی بی‌ایمان و گناهکار مجازات کند. بلکه رحمت الهی این گونه اشخاص را قبل از درگیر شدن مجازات به محل امن و امانی منتقل می‌سازد، چنانکه قبل از آنکه طوفان فرا رسد کشتی نجات نوح آماده بود و پیش از آنکه شهرهای لوط در هم کوبیده شود، شب هنگام لوط و تعداد معدود یاران با ایمانش به فرمان الهی خارج شدند. این تناسب نیز قابل ملاحظه است که قوم عاد افراد خشن و درشت و بلند قامت بودند که اندام آنها به تنۀ درختان نخل تشبیه شده و به همین نسبت ساختمان‌های محکم و بزرگ و بلند داشتند تا آنجا که در تاریخ قبل از اسلام می‌خوانیم: عرب‌ها بناهای بلند و محکم را به عاد نسبت می‌دادند و می‌گفتند عادی لذا عذاب آنها نیز مانند خودشان غلیظ و خشن بوده است، نه تنها در جهان دیگر، در این دنیا نیز مجازات آنها بسیار شدید و خشن بود.

قرآن در بیان چگونگی عذاب الهی بر قوم عاد می‌گوید: «ما تندباد وحشتناک و سردی را در یک روز شوم که استمرار و ادامه داشت بر آنها فرستادیم»[۱۶]. سپس در توصیف این تندباد می‌فرماید: «مردم را همچون تنه‌های نخل ریشه‌کن شده از جا بر می‌کند»[۱۷] و به هر سو پرتاب می‌نمود. قوم عاد اندامی قوی و هیکل‌هائی درشت داشتند، و برای حفظ خود از تندباد، گودال‌ها و پناهگاهی زیرزمینی ساخته بودند، اما قدرت تندباد در آن روز به حدی بود که آنها را از پناهگاه‌هایشان ریشه کن می‌کرد و به این طرف و آن طرف می‌افکند! حتی گفته‌اند آنها را چنان با سر به زمین می‌کوبید که سرهایشان از تنها جدا می‌شد! باد به قدری شدید بود که نخست دست و سرهای آنها را کند و با خود برد، و بعد بقیه بدن‌هایشان همچون نخل بی‌شاخ و برگ، از زمینی کنده شده به هر گوشه و کنار پرتاب می‌گشت.

قرآن در توصیفی دیگر در مورد عذاب این قوم سرکش می‌گوید: «در سرگذشت قوم عاد آیت و عبرتی است، در آن هنگام که باد و طوفانی نازا و بی‌باران بر آنها فرستادیم»[۱۸]. عقیم بودن بادها زمانی است که ابرهای باران‌زا با خود حمل نکند، گیاهان را تلقیح ننماید، و فایده و برکتی نداشته باشد، و جز هلاکت و نابودی چیزی همراه نیاورد. سپس به توصیف تندبادی که بر قوم عاد مسلط شد پرداخته می‌افزاید: «از هر چیزی می‌گذشت آن را رها نمی‌کرد تا نابود کند، و به صورت گیاهان خشک و در هم کوبیده یا استخوان‌های پوسیده درآورد»[۱۹]. این تعبیر نشان می‌دهد که تندباد قوم عاد، یک تندباد معمولی نبود، بلکه علاوه بر تخریب و در هم کوبیدن و به اصطلاح فشارهای فیزیکی، دارای سوزندگی و مسمومیتی بود که اشیاء گوناگون را می‌پوساند.[۲۰]

حضرت هود

حضرت هود(ع) از پیغمبران بزرگواری است که گذشته از ملکات عالی نفسانی و اخلاق پسندیده انسانی که در وجود او بود، از نظر فضایل، نسب، زیبایی صورت و آراستگی اندام نیز میان مردم زمان خود ممتاز بود و خدای بزرگ کمالات ظاهری و معنوی را یک‌جا در او جمع کرده بود. از سخنانی که میان آن حضرت و قوم بت‌پرست و سرکش وی ردّ و بدل شده و خداوند در قرآن کریم نقل فرموده، می‌توان فهمید که تا چه حدّ برای ارشاد مردم گمراه، بردباری به خرج داد و چه اندازه در برابر نادانی مردم، صبر و شکیبایی کرد که نظیر آن جز میان پیغمبران الهی دیده نمی‌شود. پس از این که چهل سال از عمر هود گذشت، از جانب خدای تعالی مأمور شد تا قوم خود را به پرستش خدای یکتا دعوت و اخلاق پست و عادت‌های ناپسندی را که گریبان گیرشان شده بود به آنان گوشزد فرماید و از عذاب سخت الهی بیمشان دهد.

قوم هود که طبق گفته بعضی سیزده قبیله بودند (و نسبشان به عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح می‌رسید و به همین سبب به قوم عاد موسوم شده بودند) مردمی ثروتمند، قوی هیکل با عمرهای طولانی بودند. سرزمین آنها «احقاف» و در جنوب غربی جزیرة العرب بین یمن و حضرموت یا یمن و مهرة واقع بود. احقاف سرزمینی حاصل خیز، سرسبز و پرآب بود که در آن زمان در سرزمین‌های مجاور نظیر نداشت. قوای بدنی آنها به حدّی بود که می‌نویسند قطعه‌های بزرگ سنگ را از کوه می‌کندند و به صورت ستون و پایه در زمین کارگذارده و روی آن ساختمان بنا می‌کردند. بلندی قامت آنها را در روایات به درخت خرما تشبیه کرده‌اند و عمر معمولی آنان را بین ۴۰۰ و ۵۰۰ سال نوشته‌اند. همین ثروت بسیار و عمرهای طولانی و نیروی زیاد، بیشتر آنها را به غفلت و بی‌خبری و ظلم و طغیان کشانده بود. تا آنجا که به نقل قرآن کریم، کسی را نیرومندتر از خود نمی‌شناختند «... و می‌گفتند کیست که از ما نیرومندتر باشد آیا نمی‌دیدند آن خدایی که آنها را آفرید نیرومندتر از آنها بود»[۲۱].

فاصله طبقاتی میان آنها زیاد بود. هر کس قدرت و نیروی بیشتری داشت به زیردستان خود ستم می‌کرد و برای جمع کردن اموال بیشتر، به بیچارگان زور می‌گفت و به جای آن‌که در برابر آن همه نعمت‌های وافر و نیروی بسیاری که خدای تعالی به آنها عنایت کرده بود، به سپاس‌گزاری و شکر وی اقدام کنند تا موجب رستگاری آنها گردد، به سرکشی خود در زمین افزوده و راه گردن کشی پیش گرفتند. کم کم گناه بزرگ دیگری میان آنها پیدا شد و روی سابقه‌ای که از بت‌پرستان پیش در خاطر داشتند، به ساختن پرستش بت‌ها و پرستش آنها دست زده و به بزرگ‌ترین کج‌روی بشری گرایش پیدا کردند. در این وقت خدای تعالی اراده فرمود تا هود را که از شهر و دیار خودشان و به آداب و رسوم و اوضاعشان آشناتر از دیگران بود، برای هدایت آنها بفرستد. هود پیغمبر، مانند سایر انبیای الهی رسالت خود را با دعوت به پرستش خدای یکتا و دست کشیدن از پرستش بت‌ها شروع کرد و به ایشان فرمود: «ای مردم! خدای یگانه را بپرستید که جز او معبودی ندارید؛ چرا تقوا پیشه نمی‌کنید؟» و به دنبال این دعوت آسمانی و جان بخش این نکته را نیز همانند سایر پیغمبران تذکر می‌داد که «من از شما اجر و مزدی (برای تبلیغ رسالت خویش) نمی‌خواهم که مزد من تنها با آن خدایی است که مرا آفریده است؛ چرا نمی‌اندیشید» تا بدانید که من به منظور اندوختن ثروت یا کسب ریاست بر شما، دست به کار تبلیغ نشده‌ام و فقط از روی خیر خواهی و انجام وظیفه است که شما را از بت پرستی نهی و به خداشناسی دعوت می‌کنم. من «رسالت‌های پروردگار خویش را به شما ابلاغ کرده و خیرخواه امینی برای شما هستم».

«ای مردم! از خدا بترسید و (حرف مرا بشنوید) از من پیروی کنید. از آن خدایی بترسید که به آن چه می‌دانید، نیرو و کمکتان داده، به وسیله چهارپایان و پسرانتان کمکتان کرده و به باغ‌ها و چشمه‌سارها و به راستی که من از عذاب آن روز بزرگ بر شما ترسانم»[۲۲]. اما آن مردم خیره سر به جای اطاعت از سخنان خیرخواهانه هود در پاسخ او گفتند: «بر ما یکسان است چه ما را پند دهی و چه پندمان ندهی، که این کار (بت‌پرستی) رفتار گذشتگان ماست»[۲۳] و ما دست بردار نیستیم.[۲۴]

آزاری که هود از مردم کشید

می‌گویند نخستین باری که هود در جمع آن مردم بت‌پرست آمد و آنها را به خدای یگانه دعوت کرد، بدو گفتند: ای هود تو نزد ما مورد وثوق و شخص امینی هستی! هود گفت: من پیغمبر خدا هستم که نزد شما آمده و می‌گویم که دست از پرستش بت‌ها بردارید. وقتی این سخن را شنیدند، بر خواسته و بدو حمله کردند و او را به حدّی کتک زدند که یک شبانه روز بی‌هوش روی زمین افتاد. چون به هوش آمد گفت: پروردگارا! من مأموریت خود را انجام دادم و رفتار مردم را نیز مشاهده کردی. در این وقت جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و عرض کرد: ای هود! خدای تعالی به تو دستور می‌دهد که به کار خود ادامه دهی و از دعوت مردم خسته نشوی. خدا وعده فرموده ترس و وحشتی از تو در دل آنها بیفکند که دیگر قادر به آزار و کتک زدن تو نباشند. هود برخاست و برای بار دوم نزد آنها آمد و گفت: شما در زمین سرکشی کرده و فساد را از حدّ گذرانده‌اید. قوم او که دیدند دوباره هود به سر وقت آنها آمده گفتند: ای هود! از این حرف‌ها دست بردار که اگر این بار به تو حمله کنیم چنان تو را می‌زنیم که بار اوّل را از یاد ببری! هود گفت: از این سخن‌ها دست بردارید. به سوی خدا بازگردید و به درگاه او توبه کنید. مردم در صدد آزار وی برآمدند و چون از او وحشت داشتند، همگی به صورت دسته جمعی برای آزار او پیش آمدند، ولی هود فریادی بر سر آنها زد که همه‌شان فرار کردند.

هود به آنها گفت: ای مردم! به راستی که شما کفر و ناسپاسی را مانند قوم نوح از حدّ گذرانده‌اید و سزاوار هستید تا همان طور که نوح درباره قوم خود نفرین کرد، من هم شما را نفرین کنم. گفتند: ای هود! خدایان قوم نوح ناتوان بودند، ولی خدایان ما نیرومند هستند و خود ما نیز مردمان قوی پنجه‌ای هستیم. تو ما را با قوم نوح یک سان مپندار. از جمله سخنان ناهنجاری که به هود می‌گفتند، آن بود که به او می‌گفتند: ما تو را آدمی سفیه و نادان می‌بینیم و گمان داریم که دروغ‌گو هستی. هود گفت: «ای قوم! من سفیه نیستم، بلکه فرستاده پروردگار جهانیانم»[۲۵]. «ای مردم! از پروردگار خود آمرزش بخواهید و سپس به درگاهش توبه آرید تا باران فراوان بر شما ببارد و نیرویی بر نیروی کنونی که دارید بیفزاید (و نیرومندتر شوید) و به حال کفر و نافرمانی از دعوت من رو نگردانید»[۲۶].[۲۷]

آغاز عذاب قوم هود

هود پیغمبر روزگاری دراز - که برخی آن را ۷۶۰ سال نوشته‌اند - میان قوم خود بماند و رسالت خود را ابلاغ فرمود. گر چه این مدت بعید به نظر می‌رسد، ولی از آن قوم، جز افراد کمی از فرزندان سام کسی به وی ایمان نیاورد تا کم‌کم مستحق عذاب الهی شدند و خدای تعالی بادهای «صرصر» و «عقیم» را مأمور نابودی آنها کرد. مردم بر اثر خشک‌سالی منتظر باران بودند (و مطابق نقلی، جمعی را برای دعا به مکه فرستاده بودند تا کنار خانه خدا دعا کنند و باران بر آنها ببارد، غافل از آن‌که سبب خشک‌سالی و خشم خدا، همان بت‌پرستی ایشان و نپذیرفتن دعوت فرستاده حق بود. آری غرور و تکبر، گاهی افراد را این چنین به بدبختی می‌کشاند که حاضر نیستند سخن فرستادگان حق را بشنوند و با این حال خود را آبرومند درگاه خدا می‌دانند و این در تاریخ نمونه بسیار دارد). روزی مشاهده کردند که از گوشه افق ابر سیاهی پدیدار شد و همچنان به سوی آنها پیش آمد. آنها به گمان آن‌که ابری است آبستن باران و اکنون بر آنها باران فراوانی می‌بارد، با خوش‌حالی گفتند: این ابری است که بر ما خواهد بارید. ولی نمی‌دانستند عذاب سختی است که به صورت ابر به جانب آنها می‌آید. از این رو هود به آنها هشدار داد و گفت: نه، بلکه این همان چیزی است که به آمدنش شتاب داشتید. بادی است که در آن عذاب دردناکی است و به اذن پروردگار خود هر چه در سر راهش باشد نابود می‌کند[۲۸].

ناگهان باد وزیدن گرفت؛ بادی که قرآن کریم چند خصوصیت برای آن ذکر فرموده است:

  1. باد «عقیم» یعنی بادنازا (و عقیم به زنی گویند که باردار نمی‌شود، چنان که به مردی هم که نسلی از وی باقی نماند عقیم گویند). در سبب نام‌گذاری باد مزبور به این نام گفته‌اند: بادی بود که حامل خیر نبود و جز شرّ و عذاب چیزی به همراه نیاورده بود. چنان که در وصف دنیا گویند دنیای عقیم؛ یعنی دنیایی که چیزی به کسی نمی‌دهد. ممکن است به اصطلاح اهل فن «فعیل» به معنای «فاعل» و «عقیم» به معنای «عاقم» باشد. یعنی بادی بود که نه درختی را آبستن می‌کرد و نه برای لطافت هوا مؤثر بود و نه برای حیوانی سودمند بود، بلکه به هر چه می‌رسید آن را خشک و نابود می‌کرد.
  2. باد «صرصر» که معانی متعددی دارد، از آن جمله گفته‌اند: به معنای باد سرد است[۲۹] و در چند حدیث نیز صرصر را همین گونه معنا کرده‌اند. همچنین برخی از اهل لغت گفته‌اند: بادی است که به شدت بوزد[۳۰].
  3. باد «عاتیه» یعنی باد سرکش. در روایت تعبیر لطیفی درباره سرکشی آن باد ذکر شده و گفته‌اند: اختیار آن باد از دست نگهبانان و مأموران خارج شد و بیش از حدّ وزیدن گرفت. نگهبانان وحشت زده به خدا عرض کردند: ما می‌ترسیم که افراد غیر گناه کار را نیز هلاک کند. پس خداوند جبرئیل را مأمور کرد و بیامد زیادی آن را به جای خود بازگرداند[۳۱].
  4. ﴿رِيحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌ[۳۲]. شدت این باد به حدی بود که آن مردم قوی هیکل و بلند قامت را از جا بر می‌کند و چون درخت خرما که از بن کنده باشند، به این سو و آن سو پرتاب و هر چه سر راهش بود نابود می‌کرد. «به هیچ چیزی نرسید جز آن‌که چون استخوان پوسیده و خاکسترش کرد» و در مجموع، انسان، حیوان، درخت و خانه‌ای به جای نگذارد و همه را با خاک یکسان کرد.

باد مزبور با همان شدت و سرما، هفت شب و هشت روز پی در پی بر آنها وزید و همه را به مجسمه‌های بی‌جانی تبدیل کرد. از وهب بن منبه نقل شده که این هفت شب و هشت روز همان ایامی است که عرب آن را «ایام العجوز»[۳۳] گویند که باد و سرمای سختی بود. سبب آن‌که این باد و سرما را به «عجوز و پیرزن» نسبت دادند، آن بود که پیرزنی از ترس باد و سرما در غاری پناه گرفت، ولی سرما و باد از او هم دست برنداشته و سرانجام روز هشتم او را کشت. در این میان هود، پیروانش را در زمینی که اطراف آن دیوار کوتاهی بود، جمع کرد. باد شدید به آن نقطه که می‌رسید، به صورت نسیم جان بخشی در می‌آمد و سر و صورت آنها را نوازش می‌داد و موجب لطافت هوا و لذت روحشان می‌گردید.

راستی که روزهای شومی برای بت پرستان قوم هود و دشمنان آن حضرت گذشت و طولی نکشید که مجسمه‌های بی‌جانشان چون تنه‌های درخت خرما بر زمین افکنده شد و خانه‌هاشان به صورت ویرانه‌هایی در آمد و از آن همه باغ‌های سرسبز و زمین‌های حاصل‌خیز و جمعیت بسیار، جز نامی به جای نماند. طبق روایات، استخوان‌ها و اموالشان وحتی ویرانه‌های به جا مانده نیز به تدریج در زیر ریگ‌های بیابان احقاف و خاک‌ها مدفون گردید و امروز هم در روی زمین اثری از آنها باقی نیست. به علاوه این فقط عذاب خوار کننده دنیا بود که خداوند به آنها چشانید و عذاب آخرت سخت‌تر خواهد بود. بدین ترتیب طومار زندگیشان با لعنت دنیا و عذاب آخرت در هم پیچیده شد و برای همیشه از رحمت حق دور گشتند. قرآن کریم پس از نقل داستان قوم عاد، مشرکان مکه و کفّار زمان رسول خدا را مخاطب ساخته و به آنها می‌فرماید: «و ما به قوم عاد نیرو و قدرتی دادیم که به شما ندادیم و برای آنها گوش و دیدگان و دست‌ها قرار دادیم، اما آن گوش و دیدگان و دل‌ها، به کارشان نیامد؛ زیرا آیه‌های خدا را انکار می‌کردند و عذابی را که مسخره‌اش می‌پنداشتند برایشان در آمد»[۳۴]. و نیز درباره آنها می‌فرماید: «اگر اینان روی بگردانند، بدان‌ها بگو شما را از صاعقه عاد و ثمود بیم می‌دهم»[۳۵].[۳۶]

سرگذشت هود پس از نابودی قوم عاد

چنان‌که گفته‌اند حضرت هود پس از نابودی قوم عاد به «حضرموت» آمد و در نزدیکی شهری به نام «تریم» سکونت اختیار کرد و بقیه عمر خود را در آنجا به سر برد. او در سنّ ۸۰۷ سالگی از دنیا رفت و در حضرموت مدفون شد[۳۷]. در روایت دیگری است که آن حضرت پس از هلاکت قوم عاد، با یاران و پیروانش به مکه رفت و در آنجا بود تا از دنیا رفت و در حجر اسماعیل مدفون شد[۳۸]. ولی ظاهراً قول اول به درستی نزدیک‌تر است و حدیثی از امیرمؤمنان است که قبر هود در حضرموت بر روی تلی از ریگ‌های قرمز قرار دارد[۳۹]. همچنین در حدیث دیگری است که در آنجا غاری وجود دارد و جسد آن حضرت در آن غار میان سنگی است[۴۰]. طبرسی در کتاب احتجاج نقل کرده که منصور دوانیقی دستور داد در جایی به نام «قصر العبادی» چاهی بکنند و یقطین (پدر علی بن یقطین) را مأمور انجام آن کار کرد. یقطین به آنجا رفت و مدت‌ها دست به کار کندن آن بود، ولی آبی خارج نشد. وقتی منصور از این جهان برفت و مهدی عباسی روی کار آمد، یقطین جریان را بدو گزارش داد. مهدی دستور داد هم چنان چاه مزبور را بکنند تا به آب برسد. یقطین برادرش ابوموسی را برای این کار بدان نقطه فرستاد و به دستور او هم چنان کندند تا به جایی رسیدند که سوراخی پدیدار گشت و بادی از آن شروع به ورزیدن کرد. جریان را به ابوموسی گفتند. وی گفت: مرا به درون چاه ببرید. وقتی پایین رفت، سوراخی دید که از آن باد می‌وزید و چون گوش داد از داخل آن صدای شدید باد شنید. ابوموسی دستور داد سوراخ را به اندازه‌ای که انسان می‌توانست به درون آن برود گشاد کنند. سپس دو نفر را به طناب بسته به داخل آنجا فرستادند تا ببیند در آنجا چیست. آن دو نفر پایین رفتند و پس از ساعتی طناب‌ها را حرکت دادند و آن دو را بالا آوردند. وقتی از آنها پرسیدند که چه دیدید، گفتند: چیز عجیبی مشاهده کردیم. مردان، زنان، خانه‌ها، ظروف و اثاثیه‌هایی را دیدیم که همگی به صورت مجسمه بودند و از ایشان جمعی نشسته و گروهی خوابیده و بر تنشان لباس پوشیده بودند و چون به آنها دست زدیم جامه‌ها به صورت خاک می‌شد و می‌ریخت. ابو موسی موضوع را به مهدی نوشت. او نیز نامه‌ای به مدینه فرستاد و از امام موسی بن جعفر(ع) خواست به بغداد برود. هنگامی که حضرت به بغداد رفت و موضوع را به عرض او رساندند، گریست و فرمود: «اینان باقی ماندگان قوم عاد هستند که خدا بر آنها خشم گرفت و خانه‌هاشان را بر سرشان فرو ریخت. آنها اصحاب احقاف هستند». مهدی پرسید: «احقاف چیست؟» حضرت فرمود: «ریگ‌ها»[۴۱].[۴۲]

منابع

پانویس

  1. ﴿قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ «(«هود» به آنان) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید؛ شما جز (گروهی) دروغباف نیستید» سوره هود، آیه ۵۰.
  2. ﴿يَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا «ای قوم من! در برابر آن (رسالت) از شما پاداشی نمی‌خواهم» سوره هود، آیه ۵۱.
  3. ﴿إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي «پاداش من جز بر (عهده) آن کس که مرا آفریده است نیست» سوره هود، آیه ۵۱.
  4. ﴿وَيَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا «و ای قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهید و آنگاه به سوی او توبه آورید تا از آسمان بر شما بارانی یکریز فرستد» سوره هود، آیه ۵۲.
  5. ﴿وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ «و شما را نیرو بر نیرو بیفزاید» سوره هود، آیه ۵۲.
  6. ﴿قَالُوا يَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَيِّنَةٍ وَمَا نَحْنُ بِتَارِكِي آلِهَتِنَا عَنْ قَوْلِكَ وَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ «گفتند: ای هود! برهانی برای ما نیاورده‌ای و ما با سخن تو از خدایانمان دست نمی‌کشیم و ما به تو ایمان نمی‌آوریم» سوره هود، آیه ۵۳.
  7. ﴿إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ «ما جز این نمی‌گوییم که یکی از خدایان ما به تو آسیبی رسانده است» سوره هود، آیه ۵۴.
  8. ﴿قَالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ «گفت: من خداوند را گواه می‌گیرم و (شما نیز) گواه باشید که من از شرکی که در برابر او می‌ورزید، بیزارم» سوره هود، آیه ۵۴.
  9. ﴿مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعًا ثُمَّ لَا تُنْظِرُونِ «از این روی همه هر نیرنگی دارید در برابر من به‌کار برید و به من مهلت ندهید» سوره هود، آیه ۵۵.
  10. ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ «من به خداوند- پروردگار خویش و پروردگار شما- توکل کرده‌ام» سوره هود، آیه ۵۶.
  11. ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ «پس اگر (هم) رو بگردانید من آنچه را که برای آن به سوی شما فرستاده شده‌ام به شما رسانده‌ام» سوره هود، آیه ۵۷.
  12. ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَيَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلَا تَضُرُّونَهُ شَيْئًا «پس اگر (هم) رو بگردانید من آنچه را که برای آن به سوی شما فرستاده شده‌ام به شما رسانده‌ام و خداوند قوم دیگری جز شما را جانشین خواهد کرد و به او هیچ زیانی نمی‌رسانید» سوره هود، آیه ۵۷.
  13. ﴿إِنَّ رَبِّي عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ «بی‌گمان پروردگار من نگاهبان همه چیز است» سوره هود، آیه ۵۷.
  14. ﴿وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا هُودًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَنَجَّيْنَاهُمْ مِنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ «و چون «امر» ما در رسید هود و مؤمنان همراه او را به بخشایشی از خویش رهاندیم و آنان را از عذابی سخت رهایی بخشیدیم» سوره هود، آیه ۵۸.
  15. ﴿وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا هُودًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَنَجَّيْنَاهُمْ مِنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ «و چون «امر» ما در رسید هود و مؤمنان همراه او را به بخشایشی از خویش رهاندیم و آنان را از عذابی سخت رهایی بخشیدیم» سوره هود، آیه ۵۸.
  16. ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ «ما بر آنها بادی بسیار سرد در روز شومی دیرپا فرستادیم» سوره قمر، آیه ۱۹.
  17. ﴿تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ «که مردم را از جای برمی‌کند، گویی آنان تنه‌های خرما بن‌هایی از ریشه برکنده‌اند» سوره قمر، آیه ۲۰.
  18. ﴿وَفِي عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ «و در عاد، هنگامی که بر آنها (تند) بادی سترون فرستادیم» سوره ذاریات، آیه ۴۱.
  19. ﴿مَا تَذَرُ مِنْ شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ «که بر هر چه می‌گذشت چیزی از آن بر جا نمی‌نهاد مگر آن را ریزه‌ریزه می‌کرد» سوره ذاریات، آیه ۴۲.
  20. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۶۳-۶۸.
  21. ﴿وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً «...و گفتند: چه کسی از ما توانمندتر است؟ و آیا ندیدند که خداوندی که آنان را آفریده از آنان توانمندتر است؟» سوره فصلت، آیه ۱۵.
  22. متن قرآن|إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ * وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ * أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ * وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ * وَإِذَا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ * وَاتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُمْ بِمَا تَعْلَمُونَ * أَمَدَّكُمْ بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ * وَجَنَّاتٍ وَعُيُونٍ * إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ}} «(یاد کن) آنگاه را که برادرشان هود به آنان گفت: آیا پرهیزگاری نمی‌ورزید؟ * من برای شما پیامبری امینم * پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید! * و من از شما برای این (پیامبری) پاداشی نمی‌خواهم، پاداش من جز با پروردگار جهانیان نیست * آیا بر هر بلندی بنایی از سر بازی (و بیهوده) می‌سازید؟ * و کوشک‌هایی (استوار) می‌گزینید بدان امید که جاودان بمانید؟ * و چون خشم می‌آورید، چون گردنکشان خشم می‌آورید * پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید! * و از کسی که شما را با آنچه می‌دانید یاوری کرد پروا کنید * شما را با چارپایان و فرزندان یاوری کرد * و با بوستان‌ها و چشمه‌ساران * من از عذاب روزی سترگ بر شما می‌هراسم» سوره شعراء، آیه ۱۲۴.
  23. ﴿قَالُوا سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْوَاعِظِينَ «گفتند: چه اندرز دهی چه ندهی برای ما برابر است» سوره شعراء، آیه ۱۳۶.
  24. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۹۰.
  25. ﴿قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ «گفت: ای قوم من! در من هیچ نابخردی نیست بلکه من فرستاده‌ای از سوی پروردگار جهانیانم» سوره اعراف، آیه ۶۷.
  26. ﴿وَيَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ «و ای قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهید و آنگاه به سوی او توبه آورید تا از آسمان بر شما بارانی یکریز فرستد و شما را نیرو بر نیرو بیفزاید و گناهکارانه رو مگردانید» سوره هود، آیه ۵۲.
  27. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۹۱.
  28. تفسیر قمی، ص۶۲۲ – ۶۲۳.
  29. مجمع البیان، ج۹، ص۱۸۹- ۱۹۰.
  30. مجمع البیان، ج۹، ص۱۸۹- ۱۹۰.
  31. تفسیر قمی، ص۳۰۶.
  32. «(تند) بادی است که در آن عذابی دردناک است» سوره احقاف، آیه ۲۴.
  33. همان که در فارسی به آن سرمای پیرزن و «برد العجوز» می‌گویند.
  34. ﴿وَلَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيمَا إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْءٍ إِذْ كَانُوا يَجْحَدُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ «و به راستی ما به آنان در چیزهایی توانمندی دادیم که به شما در آنها توانمندی نداده‌ایم و برای آنان گوش و دیدگان و دل‌هایی نهادیم، اما گوش و دیدگان و دل‌های آنان هیچ به کارشان نیامد زیرا آیات خداوند را انکار می‌کردند و (کیفر) آنچه به ریشخند می‌گرفتند آنها را فرا گرفت» سوره احقاف، آیه ۲۶.
  35. ﴿فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ «پس اگر روی بگردانند بگو: شما را به آذرخشی از گونه آذرخش عاد و ثمود بیم می‌دهم» سوره فصلت، آیه ۱۳.
  36. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۹۴.
  37. کنز الفوائد، ص۱۷۹.
  38. اثبات الوصیه، ص۲۲.
  39. بحارالانوار، ج۱۱، ص۳۶۰.
  40. بحارالانوار، ج۱۱، ص۳۶۰.
  41. احتجاج، ص۲۱۱.
  42. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۹۸.