آیه امانت در تفسیر و علوم قرآنی
مقدمه
آیه ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا﴾[۱] را آیه امانت میگویند.
درباره واژه اصلی این آیه (امانت) معانی و تأویلات چندی گفتهاند:
- امام صادق (ع) آن را ولایت امام علی (ع) دانسته است.
- ابنعباس و مجاهد، آن را به معنای احکام و فرایضی الهی گرفتهاند.
- فرمانبرداری از دستور خدا.
- گروهی آن را به عقلی که ملاک تکلیف و مناط ثواب و عقاب است تفسیر کردهاند.
- برخی دیگر آن را امانتهای مردم و وفای به عهد آنان دانستهاند.
- عدهای آن را معرفت خدا شمردهاند.
- علامه طباطبایی امانت را ولایت الهی میداند[۲].[۳]
این آیه، حامل معنی عرفانی بلندی است که انسان را مستقیماً و با صراحت امانتدار خداوند شمرده است: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا﴾[۴]، با آنکه میان این آیه و آیه امانات، تشابه لفظی وجود دارد، اما این دو آیه از نظر مفهومی با هم تفاوت بسیار دارند.
امانت در سوره نساء مفهومش عام است و شامل هر نوع امانتی اعم از مادی و معنوی میشود، اما در این آیه، تنها امانت معنوی مورد نظر است که از جانب خداوند به انسان عرضه شده است. بدون تردید، ساختار این آیه و الفاظ و سیاق آن به خواننده این حقیقت را القا میکند که آیه با زبان حال و تکوین سخن میگوید لذا از لحاظ معنایی جزو آیات متشابه بوده و تحمل تأویلهای گوناگون را دارد، اما در این بخش فقط به معنی و مفهوم ظاهری الفاظ آن میپردازیم.
عَرضه: عرضه در لغت به معنای ارائه و آشکار ساختن آمده است: "عرضَ الشيء عليه: اَراه اياه"؛ "آن را فقط به او ارائه کرد"[۵]. بیشتر مفسران عرضه در این آیه را به همین معنا دانستهاند و در آیات دیگر نیز نظیر آن آمده است: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ﴾[۶].
برخی مفسران ابراز نظر شخصی کردهاند و مبنای گزارش آنها، برخی روایات وارد شده در این باره است:
- مقصود از عرضه امانت بر آسمانها و زمین و کوهها، مقایسه آن با وضع آنهاست. بنابراین معنای آیه چنین میشود: اگر ولایت الهی را با وضع آسمانها و زمین مقایسه کنی، خواهی دید که اینها تحمل آن را ندارند و فقط انسان میتواند حامل آن باشد. معنای آن این است که در انسان صلاحیت به دوش کشیدن این ولایت وجود دارد ولی در آسمانها و زمین این شایستگی وجود ندارد[۷].
- این عرضه بر آسمانها و زمین و کوهها و خودداری و ترسیدن آنها، مجاز است، یعنی اگر عرضه میکردیم و شعور داشتند - به خاطر عظمت امانت و سختی حمل آن - نمیپذیرفتند و هراسان میشدند. پس بر خلاف آنچه از ظاهر آیه استفاده میشود، مخاطبهای میان خداوند و جمادات نبوده است[۸].
- جُبّائی میگوید: عرضه به معنی حقیقی آن میباشد و منظور از عرضه بر آسمانها و زمین، عرضه بر اهالی آنهاست که مضافش حذف شده است[۹].
- ابومسلم اصفهانی مفسر، ﴿عَرَضْنَا﴾ را به معنای (عارضنا) گرفته و میگوید: یعنی نوعی مقابله و مقایسه بین آسمانها و زمین و کوهها با امانت میباشد و منظور آیه این است که در این سنجش و سبک و سنگین کردن، معلوم میشود که امانت، سنگینتر از آسمانها و زمین و کوههاست و اینها توان حمل آن را ندارند[۱۰].
امانت؛ بحث محوری و مهم در تفسیر این آیه، تبیین حقیقت امانت است.
مفسران شیعه و سنی در بیان چیستی امانت، احتمالات زیادی بیان کردهاند که برخی از آنها از روایات گرفته شده است. در اینجا به چند قول و دیدگاه اشاره میشود:
- زمخشری میگوید: منظور از امانت، طاعت است که امری عظیم است و دارای شأنی والا که لازمه وجود به شمار میآید. این طاعت، طاعت تکوینی و ایجاد نیست، چرا که این موجودات عظیم در مقابل امر تکوینی الهی، مطیعاند، همانگونه که فرموده: ﴿قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾[۱۱]. بلکه طاعت تکلیفی است که انسان در قبال اوامر و نواهی خداوند گردن مینهد و خودداری نمیکند[۱۲]. ابن عباس، سعید بن جبیر، مجاهد و حسن بصری گفتهاند: امانت یعنی طاعات و فرایض که خداوند آنها را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کرد و به آنها فرمود اگر آن را به جای آورند به ایشان پاداش میدهد و اگر آن را ضایع کنند عذابشان میکند؛ اما بر ایشان گران آمد و ترسیدند که نتوانند بدون نافرمانی خدا، آنها را به جای آورند، لذا به عنوان بزرگداشت دین خداوند، حاضر به پذیرفتن آن نشدند[۱۳].
- امانت، همان امامت ائمه است[۱۴].
- ابومسلم اصفهانی میگوید: امانت، تکالیفی است از امر و نهی که خداوند بر بندگانش قرارداده و درباره آنها کتاب نازل فرموده و پیامبران را گسیل داشته و پیمان گرفته است. یعنی این امانت به لحاظ گرانقدری و مقام والایش، چنانچه با آسمانها و زمین و کوهها مقایسه و به آنها ارائه گردد، این امانت، برتر و سنگینتر است و اینکه فرموده: ﴿فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا﴾ یعنی از برداشتن آن عاجز بودند؛ اما همین امانتی را که این موجودات عظیم نتوانستند بپذیرند، انسان به عهده گرفت اما آن را چنان که باید حفظ نکرد، بلکه به دلیل ظلم بر خویشتن و بیاطلاعی از اندازه پاداش و مجازات، آن را ضایع نمود[۱۵]. علامه طباطبایی میگوید: امانت، هرچه باشد، چیزی است که نزد دیگری سپرده میشود تا از آن نگهداری کند و سپس به صاحبش بازگرداند. پس این امانتِ مذکور در آیه، چیزی است که خداوند به انسان سپرده تا حافظ سلامت و پایداری آن باشد و سپس مانند اولش به خدای سبحان بازگرداند[۱۶]. وی با دقت تمام آیه را مورد توجه قرار داده و بدون آنکه تصریح کند، الف و لام ﴿الْأَمَانَةَ﴾را الف و لام عهد تلقی نموده و میگوید: با آیه ﴿مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾ معنای سوره احزاب به پایان میرسد، زیرا اطاعت خدا و رسول وی، کلام جامعی است در بین تمامی احکام واجب و حرامی که در آیات پیشین گذشت و دو آیه ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ﴾ و ﴿غَفُورًا رَحِيمًا﴾ مانند متمم آیه ۷۱ هستند. وی با این بیان امانت را همان اطاعت از خدا و رسول او انگاشته است.
- امانت، گفتن ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ است[۱۷].
- منظور از امانت، امر به طاعت و نهی از معصیت است[۱۸].
- حضرت علی (ع) منظور از امانت، نماز است. در روایتی آمده است هنگامی که وقت نماز میرسید، رنگ امیرمؤمنان (ع) تغییر میکرد و لرزه بر اندامش میافتاد. از او سؤال میشد: چه شده است؟ امام میفرمود: وقت نماز است، وقت ادای امانتی است که خدا بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کرد و آنها نپذیرفتند[۱۹].
- امانت، همان عقل است که ملاک تکلیف و مناط ثواب و عقاب است[۲۰].
- امانت، تکالیف شرعی، فرایض و حدود است، تا فرایض را ادا کنند و از حدود تجاوز نکنند [۲۱].
این آیه یکی از آیات عرفانی قرآن کریم میباشد که در پردهای از اجمال پیچیده شده است که طبیعتاً اجمال آن باعث پدید آمدن برخی ابهامات و به دنبال آن، طرح برخی دیدگاهها از جانب مفسران اهل ذوق عرفانی و باریکبینان نکته سنج گردیده و از این رو، آن را از آیات متشابه قرآن کریم دانستهاند[۲۲].
در اینجا به برخی از دیدگاهها درباره آیه اشاره میشود:
علامه طباطبایی با بیان احتمالات گوناگون که در این مسئله هست به نقد آنها پرداخته و در این میان، احتمال ششم را تقویت نموده که مقصود از امانت در این آیه ولایت الهی است؛ یعنی اتصاف به کمالی که بر اثر اعتقاد حق، انجام عمل صالح و پیمودن راه کمال برای انسان حاصل میشود و به این ترتیب از حضیض ماده به اوج اخلاص ارتقاء مییابد و سرانجام، خداوند، انسانِ حامل این امانت را برای خود خالص میگرداند. چنین کسی فقط خداوند متولی اوست و جز ولایت الهی، هیچ موجودی از آسمانها و زمین در امور او دخالت ندارد. در این کمال، نه زمین نه آسمان و نه کوهها و نه هیچ موجود دیگری، شریک انسان نیست؛ پس مراد از امانت، همان ولایت الهی است[۲۳].
میبدی مینویسد: "ربّ العزّ، آدم را فرمود: ای آدم، امانت دین و طاعت، بر آسمان و زمین و کوه عرضه کردم و طاقت پذیرفتن آن نداشتند، تو آن را برداری و بپذیری؟... آدم به خدمت و طاعت بندهوار گفت: "بين أذني و عاتقي" برداشتم میان گوش و دوش خویش. رب العالمین فرمود: اکنون که برداشتی، تو را در آن معونت و قوّت دهم:.. مشتی خاک و گل در وجود آورد و به آتش محبت بسوخت. پس او را بر بساط انبساط جای داد، آنگه امانت بر عالم صورت عرضه داد. آسمانها و کوهها و زمین، سَر را زدند، آدم مردانه در آمد و دست پیش کرد، گفتند: بر تو عرضه نمیکنند، تو چرا در میگیری؟ گفت: زیرا که سوخته منم، سوخته را جز در گرفتن روی نیست... .
در بخشی دیگر میگوید: "آدم صفی که بدیع فطرت بود و نسیج ارادت، چون دید که آسمان و زمین بار امانت برنداشتند، مردانه در آمد و بار امانت برداشت، گفت: ایشان به عظیمی بار نگریستند از آن سروا زدند و ما به کریمیِ نهنده امانت نگریستیم و بار امانت کریمان به همت کشند، نه به قوّت"[۲۴].
بیشتر مفسرانی که دارای ذوق و مشرب عرفانی هستند، معتقدند که "عرضه" به معنای حقیقی آن مراد است و چون در دیدگاه قرآن، همه هستی دارای شعور است به این روی، مخاطبه بین خداوند و موجودات عالم، هیچ بُعدی ندارد. این آیه نیز حاکی از نوعی مخاطبه حقیقی میان خداوند و آسمان و زمین میباشد، البته به لسان متناسب با آنها. ابن عربی میگوید: "گفتگوی خدا با موجودات صامت، نزد عامه از علمای رسوم، حدیث حال است و از این رو، اینان آیاتی نظیر ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ﴾ را تأویل میکنند و میگویند: اباء در اینجا بیان حال است، اما نزد اهل کشف، صامتی وجود ندارد و همه هستی، اعم از جماد و نبات و حیوان، سخن خداوند را به اذن او در عالم حس و نه عالم خیال، میشنوند"[۲۵].
قرآن کریم برای همه هستی حیات و شعور و ادراک قائل است. در قرآن، سخن از تحمید و تسبیح و تسلیم و سجود همه موجودات است و در این آیه نیز، هم صدر آن دلالت بر نوعی مخاطبه میان خداوند و آسمان و زمین دارد و هم ذیل آیه، که سخن از اباء و اشفاق از حمل امانت، دلیلی بر شعور موجودات عالم و تأییدی برای قول اخیر است.
علی شریعتی در مصداق امانت میگوید: همه آنچه در مورد مصادیق امانت به صورت معقول و موجّه گفته شده است، صحیحاند و میتوانند امانت باشند و هرچه موجب انسان شدن انسان شده است و در واقع، ما به الامتیاز انسان است، امانت محسوب میشود که دیگر مخلوقات بهرهای از آن ندارند و از حمل آن اِبا نمودند، که مراد از ابا کردن نیز ابای اشفاقی است نه ابای استکباری مانند شیطان، که از سجده به مقام آدمیت ابا کرده و استکبار ورزید. امانت مادهای است که در وجود آدمی وارد شده و میتواند او را به سرحد تکامل عالی و مطلق قابل تصور در جهان برساند[۲۶].
جبرئیل خرم آبادی از صوفیان سده هشتم در اینکه چرا خداوند انسان را ظلوم و جهول خواند، لطیفهای به این مضمون دارد: سؤال: وجودِ شرف قبول امانت، او را ظلوم و جهول چرا گفتندی؟ جواب: چون جمال عرفان در او به کمال بود، چشمزخم را، با صفت ظلوم و جهول باید دفع کرد. با دشمن و با دوست بدت میگویم / تا هیچ کَسَت دوست ندارد جز من. احتمال دارد که این بر سبیل توبیخ باشد مر ملائکه را که میگفتند: ﴿أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ﴾[۲۷] یعنی ظلوم و جهول خواندن انسان برای دفع چشمزخم یا نوعی کنایه و تعریض به ملائکه بوده است و الّا آیه، همه مدح انسان است[۲۸].[۲۹]
انواع عرضه
عرضه در قرآن کریم در دو نوع عرضه تکریمی و عرضه تهدیدی به کار رفته است:
عرضه در برخی از آیات قرآن تهدیدی است مانند: ﴿وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكَافِرِينَ عَرْضًا﴾ و در برخی از آیات قرآن کریمی است مانند آیه محل بحث: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ﴾[۳۰].
تفاوت میان عَرض و امر
عرض غیر از امر است و خدای متعال در آیه مبارک، امانت را بر مخلوقات عرضه کرد و آنها را به تحمل امانت دستور نداد.
تفاوت عرض با امر در این است که در اَمْر لزوم امتثال مطرح است؛ از اینرو، هنگامی که خداوند آسمان و زمین را به آمدن امر کرد، آنها اطاعت کردند: ﴿ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾[۳۱] ولی در عَرْض، لزوم قبول مطرح نیست. از اینرو، ابای اشفاقی آنها با لحن مهرآمیز مقبول شد و هیچگونه تخطئهای در آن راه نیافت[۳۲].[۳۳]
عرضه امانت درباره چه موجوداتی انجام گرفت؟
مقصود از آسمانها و زمین و کوهها چیست؟ چرا نامی از موجودات دیگر به میان نیامده است؟
در اینکه مقصود از آسمانها و زمین چیست، آیا اهل آسمان و زمین را در بر میگیرد یا اینکه به تقدیر واژه دیگری نیازمند است، در میان مفسِّران دو دیدگاه است:
- برخی از مفسّران بر این باورند که در لفظ آیه، مضاف حذف شده است و باید مضافِ "اهل" را در تقدیر بگیریم:﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى (اهل) السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ﴾ پس امانت بر اهل آسمانها و زمین و کوهها عرضه شد. منظور از اهل آسمانها، همان "فرشتگان" و منظور از اهل زمین و کوهها، "انسانها و اجنّه"اند. علت انحصار در این سه گروه، آن است که عرضه امانت و امانتداری، مستلزم شعور و ادراک است و تنها این موجودات دارای درک و شعورند[۳۴].
- گروهی از مفسِّران با اعتقاد به اینکه همه مخلوقات درک و شعور دارند، معتقدند امانت بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه شده است. این دیدگاه با منطوق آیه نیز هماهنگ است و به تقدیر محذوف و تأویل آیه نیاز ندارد[۳۵].
از اینرو، به نظر میرسد که مخاطب خداوند در عرض امانت، مجموعه نظام خلقت است و همه مخلوقات را در بر میگیرد. این عرضه هم بر آسمانها و اهلش و هم بر زمین و اهلش بوده و همه مخلوقات اعم از انسان و جن و فرشتهها را در بر میگیرد[۳۶].
خطاب تمثیلی یا حقیقی
آیا خطاب خداوند به مخلوقات، خطاب تمثیلی است یا خطاب حقیقی؟
خطاب در آیه حقیقی است زیرا با نگاه به قرآن میبینیم که قرآن برای آسمان و زمین، پنج دسته آیه نازل کرده است که همه اینها، نشانه شعور و ادراک آنهاست.
برخی از آیات به تسبیح مخلوقات ناظر است: ﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾[۳۷]، ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ﴾[۳۸].
برخی از آیات به تحمید مخلوقات ناظر است: ﴿تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا﴾[۳۹].
برخی از آیات به اسلام مخلوقات اشاره دارد: ﴿أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ﴾[۴۰].
برخی از آیات به سجده مخلوقات ناظر است: ﴿وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ دَابَّةٍ وَالْمَلَائِكَةُ وَهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ﴾[۴۱].
برخی از آیات به اطاعت مخلوقات ناظر است: ﴿ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾[۴۲].[۴۳]
آیه امانت و جهانبینی توحیدی
در جهانبینی توحیدی، خداوند خالق عالَم و در نتیجه، مالکِ علیالاطلاق هستی است و مُلک و مِلک جهان از آن اوست و سایر موجودات اگر مالک چیزی هستند، مالکیّتی اعتباری و موقت دارند که در نهایت به صاحب اصلی آن باز میگردد: ﴿وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾[۴۴]. بر این اساس، همه عالَم امانت الهی است که در اختیار موجودات قرار داده شده است.
نتیجه آنکه، اگر خداوند در میان همه امانتها، در آیه امانت سخن از امانتی والا به میان میآورد که حمل آن را به همه موجودات ارضی و سماوی عرضه داشت و همگی از تحمّل آن اظهار عجز نمودند و تنها این انسان بود که زیر بار حمل آن رفت، این بیانگر استعداد والای انسان در میان خلایق است؛ چنانکه فرمود: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا﴾[۴۵].
آنچه در این برهان قابل توجّه است این است که اِبا و امتناع موجودات از حمل امانت، از سر اشفاق بود و نه استکبار؛ چه، ایشان نگران حفظ نکردن حریم این امانت ارزشمند الهی بودند و از سر ضعف و فقدان استعداد تحمّل آن، از قبول این امانت عذر آوردند: ﴿فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا﴾.
بنابراین، اولاً، الف و لام در ﴿الْأَمَانَةَ﴾، بیانگر تفخیم و تعریف آن است و به مطلق هر امانت الهی اشاره ندارد؛ بلکه امری عظیم و با ارزش مراد است که با تدبّر در آیه و روایات باب، میتوان به جزئیّات آن پی برد. ثانیاً، اِبای خلایق از حمل آن امانت، مصداق اشفاق و از سر محبّت به امانت بود. ثالثاً، حمل چنین امانت مهمی توسط جنس انسان، بیانگر ارزش و کرامت ذاتی او در مقایسه با سایر خلاق است؛ که میباید در عمل به حمل صحیح همین امانت به اثبات رسد.
بر اساس آنچه گذشت، میتوان به نکاتی درباره «امینالله” دست یافت:
- نکته اول: شرافت و ارزش کلیّه امور در جهانبینی توحیدی، به ارزشهای وجودی و معنوی باز میگردد. در نتیجه، امانت الهی که به انسان داده شد، از نظر وجودی و معنوی آن، در بالاترین مقام هستی قرار دارد.
- نکته دوم: امانت الهی امری مجرّد است که به سبب شدّت عظمت، حتّی ملائکه الهی هم توان حمل آن را نداشتند.
- نکته سوم: رابطه امین و امانت در مجرّدات، رابطه حامل و محمول و ظرف و مظروف است که با دقت عقلی، به رابطه جوهر با عَرَض، و به بیان دقیقتر، به رابطه صورت با ماده خود باز میگردد. در محلّ خود ثابت شده است که قوام عَرَض به جوهر، و قوام صورت به ماده خود است. در عین حال، کمال نهایی ماده، وابسته به وضعیت صورتِ ماده است (چنانکه کمال جنس به فصل است)؛ مثلاً در انسان، قوام صورت نطقیّه به ماده حیوانیّت انسان است؛ همان طور که در تعریف انسان گفته شده: الانسان حیوان ناطق و در عین حال، کمال انسان به قوّه نطق او است. به این ترتیب، در مسئله مورد بحث نیز اولاً، امین، ظرف حمل امانت الهی است؛ ثانیاً، همان طورکه قوام امانت (مظروف) به امین (ظرف) است، کمال امین در میزان تحمل امانت است و از نظر عقلی نیز، کمال انسانی به نفس ناطقه، یعنی قوه عقل و ادراک کلیّات است. در فرهنگ قرآن نیز، هرچند همه انسانها استعداد حمل امانت را دارند، ولی کمال انسانی به میزان فعلیّت بخشیدن به این استعداد است. به همین علت، خداوند در ادامه آیه ۷۲ سوره احزاب که سخن از حمل امانت الهی توسط انسان است، میفرماید: ﴿لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ وَيَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا﴾[۴۶].
در این آیه، اگر لام جارّه در ﴿لِيُعَذِّبَ﴾”لام تعلیل” باشد، هدف از عرضه امانت را نشان میدهد؛ یعنی مراد از این ابتلای الهی، تفکیک منافق و مشرک از مؤمن است. اما اگر «لام غایت و عاقبت” باشد، آیه مذکور این گونه معنا میشود که نتیجه عرضه امانت در دنیا، تمییز مؤمن از مشرک و منافق است و دوگروه اخیر در حمل امانت خیانت کردند و استعداد انسانی خود را تدسیس نمودند و مؤمنین، با تحقق بخشیدن به استعدادی که خداوند در حمل امانت به آنان عنایت کرده بود، ایمان و انسانیّت خود را اظهار نمودند. از آنجا که رجوع الهی به بندگان ذومراتب است، از این آیه شریفه میتوان برداشت نمود که مراتب ایمان و کفر افراد نیز، به تناسب صداقت و یا خیانت در حمل امانت، رقم میخورد[۴۷].
مصادیق امانت الهی در قرآن
انسان؛ حامل مقام خلافت الهی
اعطای امانت خلافتاللّهی به انسان، قبل از خلقت مادی او انجام گرفت: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[۴۸]. خلیفه کسی است که نازل منزلۀ مستخلفٌ عنه است؛ لذا در میان اسمای الهی، آن اسمی میتواند واجد چنین مقامی باشد که نزدیکترین و شریفترین اسم به پروردگار باشد؛ چنانکه همین معنا در واژه ولیّالله نیز وجود دارد[۴۹].
انسان؛ حامل معرفت به همه اسمای الهی
خداوند مقام تعلیم همه اسمای خود را به انسان اعطا فرمود و او در میان اسمای الهی، از مقام شریف معلمی بر ملائک و سایر خلایق برخوردار گردید: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[۵۰]
به این ترتیب که اولاً، خداوند مستقیماً همه اسمای خود را به انسان تعلیم داد و انسان نیز به دلیل مقام خلافتاللّهی و سِعِۀ وجودی خود، همه آن را بیکم و کاست فراگرفت. ثانیاً، از آنجا که انسان متعلّم بیواسطه اسما از پروردگار شد، معلم ملائکه و سایر مخلوقات از سوی خداوند گردید. امّا ملائکه هرگز نتوانستند همه اسما را به طور کامل فراگیرند و خود از حمل آن اظهار عجز نمودند[۵۱]. به همین دلیل، مقام خلافتاللّهی انسان بر ملائک و سایر موجودات ثابت شد. به تعبیری دیگر، همه اسما در انسان به ودیعه نهاده شد تا معلم سایر موجودات در ارائه اسما گردد. هرچند در این میان، تنها اولیای الهی (ع) بودند که توانستند مظهر همه اسما باشند و در نتیجه، از همه جهت وجهالله برای سایر موجودات گردند. اما حمل گروه خاصی از انسانها، بیانگر استعداد حمل همه اسما در انسان است.
به این ترتیب، از آنجا که کلّ عالم مظهر همه اسمای الهی است[۵۲] و همچنین همه اسما یک جا به انسان کامل به امانت داده شد، معلوم میگردد که این امانت همان اسم اعظمی است که در عین وحدت، جامع همه اسمای الهی است[۵۳].
انسان؛ حامل نفخه الهی
یکی دیگر از کرامتهایی که خداوند برای انسان در قبال سایر مخلوقات بیان میدارد، مقام منفوخ بودن به روح الهی در بدو خلقت مادّی است: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ * فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ﴾[۵۴].
طبق این آیه شریفه، بعد از آنکه روح الهی در انسان به ودیعه نهاده شد و او منفوخ به نفخة ربّانی گردید، به ملائک فرمان رسید که بر آدم سجده کنند و در نتیجه، سجده ملائک به مقام نفخه الهی در انسان بود. در حقیقت، آنان خضوع در قبال امانت الهی در انسان نمودند؛ و الا انسان جدای از نفخه الهی گِل متعفّنی است که پستتر از بسیاری از خلایق است[۵۵].
انسان؛ حامل میثاق ازلی و مقام شهود ربّانی
مسئله معرفت به توحید امری نیست که اختصاص به انسان داشته باشد؛ بلکه هر یک از موجودات ـ در حدّ سعه وجودی خود ـ معرفت به پروردگار دارند. به همین دلیل است که خداوند همه خلایق را تسبیحگوی خود معرفی مینماید: ﴿تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا﴾[۵۶].
ولی نکته اینجاست که هر یک از مخلوقات، بنابر حدّ معرفتی خود، تسبیح و تحمید الهی را مینماید. برای انسان نیز طرق مختلفی در معرفت به توحید وجود دارد: ﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾[۵۷].
در این میان، خداوند راهی در شناخت توحید برای او قرار داد که همان معرفتالنفس است؛ راهی که اشرف و اکمل طرق الیالله میباشد. مبنای این روش درمقام شهود ازلی است که خداوند بدون حجاب، حقیقت انسانی را به او ارائه نمود و انسان در آیینه معرفتالنفس، به معرفتالرب نائل آمد و اذعان به ربوبیّت خدای خود نمود: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا﴾[۵۸].
در بیان علوّ مقام و منزلت این امانت الهی همین قدر بس که خداوند بعد از اعطای آن، با تأکید و هشدار فرمود: «مبادا حقّ این امانت و نعمت الهی را به جای نیاورید و در قیامت در غفلت از این امانت بزرگ، بهانههای واهی بیاورید: ﴿أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ * أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ﴾[۵۹].[۶۰]
انسان؛ حامل فطرت الهیِ منطبق بر دین توحید
هرچند خداوند همه موجودات را بر فطرت توحید آفرید وهمگی تکویناً توجّه به خداوند دارند و او را تسبیح میگویند، ولی مرتبه معرفت انسان در میان آنها به حدّی رفیع است که خداوند تنها درباره او سخن از فطرت الهی میگوید و میفرماید: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۶۱].
اگر دین اسلام و قرآن جلوۀ کامل توحید و تبیین مقام ولایتاللّهی است[۶۲]، این ودیعه تنها در انسان به امانت نهاده شد و لذا تسبیح و تحمید کامل نیز تنها از انسان بر میآید و سایر موجودات باید شاگردی انسان کامل را در چگونگی تسبیح الهی بنمایند: «قَالَ رَسُولُ اللهِ (ص):... ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَائِكَةَ فَسَبَّحْنَا وَ سَبَّحَتِ الْمَلَائِكَةُ وَ هَلَّلْنَا وَ هَلَّلَتِ الْمَلَائِكَةُ وَ كَبَّرْنَا وَ كَبَّرَتِ الْمَلَائِكَةُ وَ كَانَ ذَلِكَ مِنْ تَعْلِيمِي وَ تَعْلِيمِ عَلِيٍّ»[۶۳].[۶۴]
نتیجهگیری پیرامون امانت الهی در قرآن
همه موجودات در حدّ ظرفیت هستی خود حامل ودایع الهیاند؛ زیرا مخلوق ذاتاً و وصفاً از خود هیچ سرمایهای ندارد و هر آنچه دارد امانت الهی است. بر این اساس و با توجّه به تعابیر گوناگونی که درباره امانت الهی به انسان در قرآن آمده و طیّ فرازهای قبل ذکر شد، میتوان چنین نتیجه گرفت که اگر همه عالم جلوه اسمای الهی است، انسان در میان اسما ـ به دلیل جامعیتی که دارد ـ این استعداد را یافت که با نفخة ربّانی، ظرفیت حمل همه اسما و رسیدن به مقام خلافتاللّهی را پیدا کند. درنتیجه، جوهره و فطرت او در مقامی قرار گرفت که اگر به درستی تربیت شود، قادر است از طریق معرفتالنفس به «مقام محمود» نائل گردد؛ مقامی که سرسلسله ممکنات و طریق اراده الهی و منشأ همه رحمتهای عام و خاصّ پروردگار بر مخلوقات است. در این مقام، او در جایگاهی قرار میگیرد که همه مجاری ادراکی و تحریکیاش جلوۀ علم و اراده خداوند میشود و خداوند ولایت او را به طور کامل بر عهده میگیرد و «عبد مخلَص» پروردگار میشود.
عرضه امانت به همه موجودات و حمل آن تنها توسّط انسان، بدان معناست که همه ابنای بشر با پذیرش حمل امانت، استعداد آن را دارند که با تربیت صحیح دینی و پیروی دقیق از اولیای الهی (ع)، این مقام را در عمل و نظر ابراز نمایند و در نتیجه، در مراتب ایمان به مقام مخلَصین برسند؛ مقامی که خداوند خود ولایت و تدبیر امور آنان را بر عهده گیرد؛ مقامی که اصطلاحاً ولایت الهی و مقام اسلام و ایمان اعظم نامیده شده است[۶۵]. این مقام موهبتی الهی است و هرچند خداوند استعداد نیل به آن را در همه انسانها به ودیعه نهاده، ولی کمال آن تنها در عدّه معدودی از اولیای الهی (ع) ظاهر میشود و دیگران میباید با هدایت آنان در این طریق سیر نمایند: ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ﴾[۶۶].[۶۷].[۶۸]
واکنش موجودات نسبت به عرضه امانت چه بود؟
هنگامی که خدای متعال ولایت را بر موجودات عرضه نمود، همه مخلوقات جز انسان از پذیرش آن ابا کردند و تنها انسان آن را متحمل شد.
"اباء" دو نوع دارد: اشفاقی و استکباری. این دو از جهاتی با یکدیگر تفاوت دارند:
- در ابا اشفاقی، ابا کننده از تحمل یک تکلیف ناتوان است: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا﴾ ولی در ابای استکباری، ابا کننده از انجام تکلیف ناتوان نیست، ولی عمداً سر باز میزند، مانند ابا شیطان از سجده آدم[۶۹]: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾[۷۰].
- ابای استکباری، باعث تنزّل از مقام رفیع میشود، بر خلاف اباء اشفاقی[۷۱].
- ابای اشفاقی مذموم نیست، بر خلاف ابای استکباری که مذموم است و مؤاخذه دارد.
- در ابای استکباری، عدم پذیرش به خاطر یک نوع ادّعای استقلال در برابر خدا است، ولی در ابای اشفاقی عدم پذیرش، به خاطر ترس و عدم استعداد لازم است.
- در ابای استکباری، قدرت بر فعل هست، ولی عمداً سر باز میزند؛ از اینرو، تعبیر قرآن از ابای شیطان، با استکبار آمیخته است: ﴿أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾. ولی در ابای اشفاقی قدرتی بر پذیرش نیست.
اگر گفته شود حالا که هیچ مخلوقی به خود اجازه نداده و جرأت نکرده است که این امانت را به دوش بگیرد و تنها در میان صف مخلوقات، انسان قدم جلو گذاشته و گفته من حاضرم بپذیرم چرا قرآن او را ظلوم و جهول خوانده است؟ به دیگر سخن، خدا با اینکه حکیم و علیم است، چرا چنین بار سنگینی را که حملش از قدرت آسمانها وزمین بیرون است، بر انسان ظلوم و جهول حمل کرد؟
در پاسخ میگوییم: ظلوم و جهول بودن انسان، هرچند که از یک نگاه عیب و ملاک ملامت و عتاب و خردهگیری است، همین ظلم و جهل انسان، مصحح حمل امانت و ولایت الهی است؛ زیرا کسی به ظلم و جهل متصف میشود که شأنش اتصاف به عدل و علم باشد. به کوه ظالم و جاهل نمیگویند؛ زیرا متصف به عدالت و علم نمیشود. همچنین آسمانها و زمین جهل و ظلم را حمل نمیکنند، به خاطر اینکه متصف به عدل و علم نمیشوند، به خلاف انسان که شأن و استعداد علم و عدالت را دارد، ظلوم و جهول نیز هست [۷۲].
از این رو دو کلمه "ظلوم" و "جهول" دو وصف از ظلم و جهلاند و کسی را ظلوم و جهول گویند که ظلم و جهل در او امکان داشته باشد، همچنان که به قول فخر رازی اسب چموش و چارپای چموش، آب طهور، اوصافیاند، برای حیوانی که امکان چموشی، آبی که امکان طهور بودن را داشته باشد. پس به سنگ و کلوخ، چموش نمیگویند[۷۳].[۷۴]
منابع
پانویس
- ↑ «ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بیگمان او ستمکارهای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
- ↑ خرمشاهی، بهاء الدین، دانش نامه قرآن وقرآن پژوهی؛ جلد۱؛صفحه (۷۷-۷۸)؛ منصور، عبدالحمید یوسف؛ نیل الخیرات فی القراءات العشرة؛ جلد۱۶؛صفحه ۳۴۸؛سبحانی، جعفر، الایمان والکفرفی الکتاب والسنة؛ جلد۱؛صفحه ۲۴۵؛مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه؛ جلد۱۷؛صفحه (۴۵۰-۴۵۶)؛ فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیرالکبیر؛ جلد۲۵؛ صفحه ۲۳۴؛
- ↑ فرهنگ نامه علوم قرآنی، ج۱، ص ۳۳۱.
- ↑ «ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بیگمان او ستمکارهای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
- ↑ لسان العرب، ج۷، ص۱۶۷.
- ↑ «و همه نامها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد» سوره بقره، آیه ۳۱.
- ↑ المیزان، ج۱۶، ص۳۷۰.
- ↑ الکشاف، ج۲، ص۲۲۳.
- ↑ مجمع البیان، ج۸، ص۳۷۳.
- ↑ مجمع البیان، ج۸، ص۳۷۳.
- ↑ «گفتند: فرمانبردارانه آمدیم» سوره فصلت، آیه ۱۱.
- ↑ مجمع البیان، ج۸، ص۳۷۳.
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ابنکثیر، ج۳، ص۵۲۳.
- ↑ تفسیر القمی، ص۵۳۵.
- ↑ مجمع البیان، ج۸، ص۳۷۴.
- ↑ المیزان، ج۱۶، ص۳۷۱.
- ↑ المیزان، ج۱۶، ص۳۷۱.
- ↑ مجمع البیان، ج۸، ص۳۷۳.
- ↑ عوالی اللئالی، ج۱، ص۳۶۴.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۴۵۱.
- ↑ روض الجنان، ج۸، ص۱۹۵.
- ↑ بحار الانوار، ج۵۷، ص۲۷۷.
- ↑ المیزان، ج۱۶، ص۳۷۱.
- ↑ کشف الاسرار، ج۸، ص۱۰۱.
- ↑ الفتوحات، ج۳، ص۷۷.
- ↑ مجموعه آثار دکتر علی شریعتی، ج۱۴، ص۳۰۷.
- ↑ «آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ در شبستان عرفان، ص۱۲۰.
- ↑ سرمدی، محمود، مقاله «آیه امانت»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۷۳-۷۵.
- ↑ مقامی، مهدی، ولایت و امامت در قرآن، ص۴۴.
- ↑ «سپس به آسمان رو آورد که (چون) دودی بود و به آن و به زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایید! گفتند: فرمانبردارانه آمدیم» سوره فصلت، آیه ۱۱.
- ↑ تفسیر ابن عربی، ج۳، ص۴۱۸.
- ↑ مقامی، مهدی، ولایت و امامت در قرآن، ص۴۴-۴۵.
- ↑ تفسیر التبیان، ج۸ ص۳۶۷.
- ↑ تسنیم، ج۳، ص۱۱۴؛ فتوحات المکیه، ج۲، ص۷۷.
- ↑ مقامی، مهدی، ولایت و امامت در قرآن، ص۴۵-۴۶.
- ↑ «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است خداوند را به پاکی میستاید و او پیروزمند فرزانه است» سوره حشر، آیه ۱.
- ↑ «آیا در نیافتهای هر که در آسمانها و زمین است و پرندگان گشادهبال، خداوند را به پاکی میستایند؟ هر یک نماز و نیایش خود را دانسته است و خداوند به آنچه انجام میدهند داناست» سوره نور، آیه ۴۱.
- ↑ «آسمانهای هفتگانه و زمین و آنچه در آنهاست او را به پاکی میستایند و هیچ چیز نیست مگر اینکه او را به پاکی میستاید اما شما ستایش آنان را در نمییابید؛ بیگمان او بردباری آمرزنده است» سوره اسراء، آیه ۴۴.
- ↑ «آیا جز دین خداوند را باز میجویند با آنکه آنان که در آسمانها و زمینند خواهناخواه گردن نهاده فرمان اویند و به سوی او بازگردانده میشوند» سوره آل عمران، آیه ۸۳.
- ↑ «و هر جنبندهای که در آسمانها و در زمین است و (نیز) فرشتگان به خداوند سجده میبرند و آنان سرکشی نمیورزند» سوره نحل، آیه ۴۹.
- ↑ «سپس به آسمان رو آورد که (چون) دودی بود و به آن و به زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایید! گفتند: فرمانبردارانه آمدیم» سوره فصلت، آیه ۱۱.
- ↑ مقامی، مهدی، ولایت و امامت در قرآن، ص۴۶-۴۷.
- ↑ «و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن خداوند است و کارها به سوی خداوند بازگردانده میشود» سوره آل عمران، آیه ۱۰۹.
- ↑ «ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بیگمان او ستمکارهای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
- ↑ «تا خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را عذاب فرماید و از مردان و زنان مؤمن درگذرد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره احزاب، آیه ۷۳.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲، ص ۱۰۳.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۵، ص۴۳۸.
- ↑ «و همه نامها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست میگویید نامهای اینان را به من بگویید» سوره بقره، آیه ۳۱.
- ↑ ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ * قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ * قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ﴾ «و همه نامها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست میگویید نامهای اینان را به من بگویید * گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموختهای، نداریم، بیگمان تویی که دانای فرزانهای * فرمود: ای آدم! آنان را از نامهای اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نامهای اینان آگاهانید فرمود: آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمانها و زمین را میدانم و از آنچه آشکار میکنید و پوشیده میداشتید آگاهم؟» سوره بقره، آیه ۳۱-۳۳.
- ↑ «وَ بِأَسْمَائِكَ الَّتِي مَلَأَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَيْءٍ» (جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع (ط، دارالرضی، ۱۳۳۰ هـ. ق.).
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۵، ص۴۳۸.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بر آنم بشری از گلی خشک برآمده از لایی بویناک، بیافرینم * پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۸-۲۹.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۵، ص۴۳۹.
- ↑ «آسمانهای هفتگانه و زمین و آنچه در آنهاست او را به پاکی میستایند و هیچ چیز نیست مگر اینکه او را به پاکی میستاید اما شما ستایش آنان را در نمییابید؛ بیگمان او بردباری آمرزنده است» سوره اسراء، آیه ۴۴.
- ↑ «و هر کس را قبلهای است که روی بدان میکند، باری، در کارهای نیک از یکدیگر پیشی گیرید» سوره بقره، آیه ۱۴۸.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زادههای آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی میدهیم؛ مبادا که در رستخیز بگویید ما از این ناآگاه بودیم» سوره اعراف، آیه ۱۷۲.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زادههای آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی میدهیم؛ مبادا که در رستخیز بگویید ما از این ناآگاه بودیم * یا بگویید: پدران ما بیگمان پیش از این شرک میورزیدند و ما فرزندانی از پس ایشان بودیم؛ آیا ما را به (کیفر) آنچه تباهاندیشان کردهاند، نابود میفرمایی؟» سوره اعراف، آیه ۱۷۲-۱۷۳.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۵، ص۴۴۰.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ «قَالَ الصَّادِقُ (ع): لَقَدْ تَجَلَّى اللَّهُ لِخَلْقِهِ فِي كَلَامِهِ وَ لَكِنَّهُمْ لَا يُبْصِرُونَ» (عوالی اللیالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة (ط. دارسیدالشهداء (ع) للنشر، ۱۴۰۵ﻫ.ق)، ج۴، ص۱۱۶).
- ↑ إرشاد القلوب إلی الصواب (اللدیلمی) (ط. الشریف الرضی، ۱۴۱۲ﻫ.ق)، ج۲، ص۴۰۵.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۵، ص۴۴۱.
- ↑ رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم.
- ↑ «بیگمان سرپرست من خداوند است که این کتاب (آسمانی) را فرو فرستاده است و او شایستگان را سرپرستی میکند» سوره اعراف، آیه ۱۹۶.
- ↑ «عَنْ حَمَّادِ بْنِ بَشِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدٌ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ» (الکافی (ط. دارالکتب الإسلامیة، ۱۴۰۷ﻫ.ق)، ج۲، ص۳۵۲).
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۵، ص۴۴۱.
- ↑ زن در آینه جلال و جمال، ص۱۱۹.
- ↑ «و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴.
- ↑ تسنیم، ج۳، ص۲۸۰.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۵۱.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۵۱.
- ↑ مقامی، مهدی، ولایت و امامت در قرآن، ص۵۰-۵۲.