اصحاب کهف در قرآن
معناشناسی
"اصحاب" جمع "صاحب" (اسم فاعل) از ماده "ص ـ ح ـ ب" و معنای مصدری آن همراهی کردن است و صاحب، کسی یا چیزی است که ملازم و همراه کس یا چیز دیگر باشد[۱]. این ملازمت و همراهی باید عرفا فراوان باشد[۲]. "کهف" به معنای شکاف در دل کوه (غار) است؛ امّا برخی لغت دانان[۳] "کهف" را بزرگتر از "غار" دانستهاند. اصحاب کهف به معنای "یاران و ملازمان غار" است[۴].
اصحاب کهف در آیات قرآن
قرآن کریم در طی ۱۸ آیه به بیان داستان اصحاب کهف پرداخته است: ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا هَؤُلاء قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلا يَأْتُونَ عَلَيْهِم بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَّحْمَتِه ويُهَيِّئْ لَكُم مِّنْ أَمْرِكُم مِّرْفَقًا وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُّرْشِدًا وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِم بُنْيَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلِيلٌ فَلا تُمَارِ فِيهِمْ إِلاَّ مِرَاء ظَاهِرًا وَلا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا وَلا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَن يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا﴾[۵] از جوانانی مؤمن نام میبرد که از آیین بت پرستی دوران خویش بیزاری جستند و با مأوا گزیدن در غار، به رحمت الهی پناه برده و از درگاه او درخواست هدایت کردند. خداوند نیز آنان را به مدت ۳۰۹ سال به خوابی عمیق فرو برد و جایگاه امنی برایشان فراهم ساخت.
از سیاق نخستین آیه این قصه: ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا﴾[۶] بر میآید که این داستان اجمالاً پیش از نزول آیات، معلوم بوده و قرآن به شرح و تفصیل آن پرداخته است[۷]. علت شگفت بودن ماجرای اصحاب کهف، درنگ ۳۰۹ ساله آنان در غار و آنگاه برخاستن ایشان در کمال سلامت بوده است. خواب طولانی اصحاب کهف از شگفت انگیزترین نشانههای الهی است که موجب شده مفسران نیز به فراخور حال به بحث درباره آن و اثبات آن به لحاظ علمی و تجربی بپردازند[۸]. براساس روایاتی که در شأن نزول این آیات وارد شده، قریش شماری از یاران خود را برای تحقیق درباره دعوت پیامبر اسلام (ص) به سوی عالمان یهود در مدینه فرستادند تا نظر آنان را در این مورد جویا شوند. عالمان یهود با طرح چند پرسش گفتند: اگر محمّد (ص) از عهده پاسخ به این پرسشها برآمد، او پیامبر خدا و گرنه دروغگوست. در پرداختهای روایی گوناگون، این پرسشها کاملاً یکسان نقل نشده است؛ امّا در همه روایات، یکی از این پرسشها به اصحاب کهف مربوط است که آیات مورد اشاره در پاسخ به آن نازل شده است[۹].
چگونگی ایمان آوردن اصحاب کهف
براساس ظاهر آیات، اصحاب کهف جوانانی بودند که به خدا ایمان آوردند و خداوند نیز بر هدایتشان افزود: ﴿إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى﴾[۱۰]. ﴿فِتْيَةٌ﴾ جمع "فتا" به معنای جوان است[۱۱]. براساس برخی روایات، آنان سالمندانی با ایمان بودند و واژه ﴿فِتْيَةٌ﴾ کنایه از جوانمردی آنان است[۱۲]. به هر روی آنان به آیین بت پرستی قوم خود معترض و از کرنش کورکورانه قومشان در برابر بتان سخت اندوهگین بودند: ﴿هَؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْلَا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا﴾[۱۳] و این کار را بزرگترین ظلم میدانستند. اصحاب کهف از تأیید و یاری خداوند برخوردار بودند و خداوند دلهایشان را در راه ایمان محکم ساخته بود: ﴿رَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ﴾[۱۴] تا در برابر بت پرستی و مظاهر آن بایستند و آنان نیز بدون ترس از حوادث و سختیهای آینده بر پا خاسته[۱۵] و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است و ما جز او معبودی را نمیخوانیم: ﴿إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَ مِنْ دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا﴾[۱۶] اینکه اصحاب کهف این جملات و اعتراضات را میان خود گفتند یا در برابر پادشاه جبار عصر خود، مورد اختلاف است،[۱۷] به هر روی، درحالیکه همه خدایان دروغین را کنار گذاشته و از قوم بت پرست خود جدا شده بودند به غار پناه برده و از خدا رحمت و راه نجات خواستند: ﴿إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا﴾[۱۸]، ﴿وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقًا﴾[۱۹] خداوند نیز آنان را مشمول رحمت لایزال خود قرار داد و در کارشان گشایشی فراهم ساخت، چنانکه در ادامه آیه فوق از قول اصحاب کهف نتیجه پناه بردن به غار را رحمت خدا ذکر میکند[۲۰].
درنگ در غار
از قرآن کریم و روایات چنین برمیآید که خداوند اصحاب کهف را پس از ورود به غار، به خوابی عمیق فرو برد: ﴿فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا﴾[۲۱].[۲۲] زمخشری مینویسد: در این آیه مفعول ﴿ضَرَبْنَا﴾ حذف شده است و منظور این است که بر گوش آنان حجاب و مانعی قرار دادیم تا مانع شنیدن صداها گردد؛ یعنی آنان را به خوابی سنگین فرو بردیم[۲۳]. طبرسی این آیه را کنایه از مسلط کردن خواب برایشان و تعبیر آیه را بسیار فصیح دانسته است[۲۴]. به احتمالی دیگر که علامه طباطبایی آن را بیان کرده مراد این است که خداوند همچون مادری که با ضربههایی نرم و آهسته به گوش فرزند مینوازد تا حواس او از پیرامون خود جدا شده، به خواب سنگین فرو رود، به گوش اصحاب کهف نواخته، تا به خواب عمیق فرو روند[۲۵]. مدت درنگ اصحاب کهف در غار از نظر قرآن ۳۰۹ سال بوده است: ﴿وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا﴾[۲۶]؛ امّا براساس روایتی از ابن اسحاق، آنان پیش از خواب، مدتی در غار به زندگی طبیعی میزیستند و یکی از آنان با لباس مبدل وارد شهر میشد و به تهیه آذوقه و توشه و جمعآوری خبرها از شهر درباره خودشان میپرداخت و پس از بازگشت دیدهها و شنیدههای خود را باز میگفت[۲۷]، امّا با توجه به حرف "فاء" که مفید ترتیب اتصالی است: ﴿فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ﴾ میتوان گفت آنان بلافاصله پس از ورود به غار در خواب فرو رفتند و خداوند آنان را بهگونهای قرار داده بود که هرکس بدیشان مینگریست آنان را بیدار میپنداشت، حال آنکه در خواب بودند: ﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا﴾[۲۸].[۲۹] برخی مفسران از این جمله چنین استنباط کردهاند که چشمان اصحاب کهف به هنگام خواب، باز بوده است[۳۰]. خداوند، در غار، شرایطی را حاکم ساخته بود که کسی را یارای نزدیک شدن و آسیب رساندن به آنان نباشد؛ دورنمای آنان در غار بهگونهای بود که هر کس آنان را میدید ناگزیر از ترس میگریخت: ﴿لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا﴾ و برای آنکه بدن اصحاب کهف بر اثر تماس دائم با زمین دچار فرسودگی و آسیبی نشود خداوند آنان را به چپ و راست میگرداند: ﴿وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ﴾ و برای آنکه شرایط حیات برای آنان کاملاً فراهم شود و از هر گونه آسیب جسمی به دور باشند خورشید نیز نور خود را ارزانیشان میداشت: ﴿وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِدًا﴾[۳۱]. در این میان سگ آنها نیز در دهانه غار دستها را گشوده و به حالت نگهبانی خوابیده بود: ﴿وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ﴾[۳۲]. غار در نیمکره شمالی زمین و بهگونهای بوده که خورشید، صبحگاهان به سمت راست آن و هنگام غروب به سمت چپ آن میتابیده است: ﴿وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ﴾[۳۳]. از سوی دیگر، آنان در محل وسیعی از غار قرار گرفته بودند: ﴿وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ﴾، برخی گفتهاند: منظور این است که آنها در وسط و میانه غار قرار گرفته بودند، بهگونهای که خنکای نسیم باد و هوا به ایشان میرسید[۳۴].[۳۵]
پس از بیداری
پس از ۳۰۹ سال، مؤمنان خفته در غار، از خواب گران برخاستند. در واقع خواب آنان شبیه به مرگ و بیداری آنها همچون رستاخیز بود و از همین رو قرآن کریم از بیدار کردن آنان به "برانگیختن و مبعوث کردن" تعبیر کرده است: ﴿وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ﴾[۳۶] هر چند در برخی روایات از خواب آنان تعبیر به "مرگ" و از بیدار شدنشان به "دمیدن دوباره روح" تعبیر شده است[۳۷]؛ امّا به تصریح قرآن، مراد از آن، خواب و بیداری است: ﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا﴾[۳۸].[۳۹] به هر روی، اصحاب کهف پس از بیدار شدن درباره مدت درنگشان در غار به گفتوگو پرداختند. یکی از آنان پرسید: چه مدت درنگ کردید؟ گفتند: یک روز یا بخشی از یک روز: ﴿ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ﴾[۴۰]. به گفته برخی علت تردید آنها، این بوده که آنان در آغاز روز وارد غار شده و به خواب رفته بودند و در پایان روز بیدار شده بودند[۴۱] و چون نتوانستند مدت درنگ خود را در غار، مشخص کنند، گفتند: خداوند به مدت درنگ ما آگاهتر است: ﴿قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾[۴۲]. برخی مفسران گفتهاند: پاسخ دهنده یک نفر به نام "تملیخا" بوده است و تعبیر به صیغه جمع: ﴿قَالُوا﴾ در این گونه موارد معمول است[۴۳]. بلافاصله پس از این گفتوگو، پیشنهاد کردند که یکی از آنان به شهر رفته و با سکههایی که داشتند غذایی تهیه کند: ﴿فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ﴾[۴۴] آنان تأکید کردند که کسی که به شهر میرود باید دقت کند که طعام پاکتری تهیه کند: ﴿فَلْيَنْظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ﴾[۴۵] برخی از مفسران منظور از ﴿أَزْكَى﴾ را در این آیه طعام حلال و برخی آن را غذای پاک و طاهر دانستهاند[۴۶]. برخی نیز آن را کنایه از بهترین غذا (خیرٌ طعاما) قلمداد کردهاند[۴۷]. طبری دو معنای حلالتر و طاهرتر را ترجیح داده است[۴۸]، به هر روی، اصحاب کهف افزون بر آن تأکید کردند که کسی که به شهر میرود باید مراقب باشد کسی از اوضاع ما آگاه نشود، زیرا در این صورت به ما دست یافته و سنگس ارمان میکنند یا اینکه ما را به آیین خود باز میگردانند و در این صورت هرگز رستگار نخواهیم شد: ﴿وَلْيَتَلَطَّفْ وَلا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا ﴾[۴۹].
قرآن مشخص نمیکند که مأمور تهیه غذا کدام یک از آنان بود و نیز چگونگی آشکار شدن راز آنان را توضیح نمیدهد. امّا طبق برخی روایات "یملیخا" یا "تملیخا" داوطلب این کار شد[۵۰] و با لباس چوپانی روانه شهر شد؛ امّا چهره شهر را کاملاً دگرگون یافت، از جمله پرچمی را بر سر در شهر دید که بر آن نوشته شده بود: "لا اله الا اللّه عيسى رسول الله وروحه"، ازاینرو بسیار شگفت زده شد و شگفتی او هنگامی فزونی یافت که نانوای شهر با دیدن سکهای که متعلق به بیش از ۳۰۰ سال پیش بود، از وی پرسید: آیا گنجی یافتهای؟ به تدریج مردم از قراین حال فهمیدند که این مرد یکی از چند جوانی است که نامشان را در تاریخ ۳۰۰ سال پیش خوانده و شنیدهاند. پس وی را نزد پادشاه آوردند و او ماجرای خود را بیان داشت[۵۱].[۵۲]
پادشاه عصر اصحاب کهف
در مورد پادشاه دوران اصحاب کهف اختلاف نظر است؛ امّا بیشتر مورخان پادشاه ظالمی را که اصحاب کهف از ستم وی به غار پناه بردهاند "دقیانوس" دانستهاند؛ یعنی پادشاه و امپراتور روم که در تاریخ با نام "دکیوس" یا "دیکیانوس" شناخته میشود و بین سالهای ۲۴۹ ـ ۲۵۱ میلادی حکومت داشته است؛ نیز پادشاه صالحی را که اصحاب کهف در دوران وی از خواب برخاستند "تیذوسیوس دوم" (تاودوسیوس و به نقلی ثیودوسیوس دوم) دانستهاند؛ امپراتوری که در تاریخ به "تیدوسیوس دوم" معروف بود، و بین سالهای ۴۰۸ ـ ۴۵۰ میلادی حکومت کرده است[۵۳]. منابع مسیحی نیز در این مورد با همین نقل هماهنگ است[۵۴].[۵۵]
شمار و نامهای اصحاب کهف
شمار اصحاب کهف، چنان که از عنوان داستان در منابع مسیحی، یعنی "هفت خفتگان" پیداست، ۷ نفر است. برخی نیز آنان را ۵ تن و برخی نیز ۱۳ تن نقل کردهاند[۵۶]. نامهای اصحاب کهف، طبیعتاً، نامهایی یونانی است، زیرا اِفِسوس، از شهرهای یونان است. این نامها عبارت است از: مکسملینا، یلمیخا، دیمومدس (دیموس)، امبلیکوس، مرطونس، بیرونس، کشطونس[۵۷]. روشن است که این نامها با ورود به نوشتارهای اسلامی و عربی دستخوش تغییراتی شده است، چنان که طبری نامهای ایشان را این گونه نقل کرده است: مکسلمینا، محسلمینا، یملیخا، مرطونس، کسطونس، ویبورس، ویکرنوس، یطبیونس و قالوش[۵۸]. خود وی نیز بر اساس روایتی دیگر نامهای دیگری را با اندکی تفاوت ذکر میکند[۵۹]. قرآن مجید هیچگونه تصریحی درباره شمار اصحاب کهف ندارد و تنها بیان میکند که مردم در عدد اصحاب کهف اختلاف نظر داشتهاند؛ برخی ایشان را با سگ همراهشان ۴ تن و برخی ۶ تن و برخی ۸ تن دانستهاند: ﴿سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا﴾[۶۰] و چون ﴿رَجْمًا بِالْغَيْبِ﴾ را که اشاره به بیدلیل بودن سخن مردم است پس از دو قول اول ذکر کرده و قول سوم را بدون چنین تعبیری آورده، برخی نتیجه گرفتهاند که قرآن نظر سوم را تأیید میکند[۶۱]، به هر روی، قرآن شمار کسانی را که از عدد اصحاب کهف آگاه بودند اندک میداند: ﴿قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ ﴾، ازاینرو به رسول خدا (ص) دستور میدهد که جز به نحو مستدل با ایشان در این مورد به گفتوگو نپردازد: ﴿فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا ﴾؛ ﴿مِرَاءً ظَاهِرًا ﴾ به معنای بحث غالب و مسلط است؛ بدین معنا که با آنان چنان با استدلال سخن بگو که گفتار تو بر نظر آنان غالب و مسلط گردد. احتمال دیگر این است که با آنان در خلوت بحث و گفتوگو نکن، زیرا گفتار تو را تحریف میکنند، بلکه آشکارا و در حضور مردم گفتوگو کن تا نتوانند حقیقت امر را تحریف کنند[۶۲] و چون خداوند خود از همه آگاهتر است: ﴿رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ﴾ دیگر از هیچ کس درباره اصحاب کهف سؤال مکن: ﴿وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا﴾، زیرا علم خداوند تو را از هر چیز بینیاز میکند[۶۳].[۶۴]
هدف از داستان اصحاب کهف
قرآن هدف از آشکار کردن راز اصحاب کهف را اثبات عملی رستاخیز انسانها دانسته است: ﴿وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا﴾[۶۵]. در برخی روایات نیز آمده است که در آن زمان زمامدار صالح و موحدی بر آن سرزمین حکومت میکرد؛ امّا مردم مملکت وی به نحلههای گوناگونی گرویده بودند؛ گروهی از آنان منکر معاد بودند. این پادشاه از این وضع بسیار اندوهگین بود و همواره به درگاه الهی ناله و تضرع میکرد، تا اینکه خداوند با فاش ساختن ماجرای اصحاب کهف، معاد و رستاخیز انسانها را عملاً ثابت کرد[۶۶]. برخی نیز اختلاف مردم را در جسمانی یا روحانی بودن معاد دانستهاند[۶۷]. پس از فاش شدن این راز مردم رهسپار غار شدند. پادشاه در حضور همگان با اصحاب کهف به گفتوگو پرداخت و خدا را بر این رحمت عظیم سپاس گفت، درحالی که پادشاه در ورودی غار ایستاده بود، اصحاب کهف به مکان خود بازگشته و در آنجا به جوار الهی شتافتند[۶۸]. براساس نقل منابع مسیحی آنها پس از گواهی دادن به معاد جسمانی همچون قدیسان به جوار حق شتافتند[۶۹].
مردم پس از این واقعه نیز اختلاف نظر پیدا کردند. همچنانکه برخی از مفسران گفتهاند این تنازع، همان کشمکشی است که پس از اطلاع از حال اصحاب کهف و مردن آنها پس از بیدار شدن از خواب طولانی واقع شده است. در واقع میان طرفداران معاد و مخالفان آن، نزاع و بحث درگرفت؛ مخالفان میخواستند خواب و بیداری اصحاب کهف به زودی فراموش شود و این دلیل استوار و شاهد روشن را از دست مؤمنان خارج سازند، از همین رو پیشنهاد ساختن بنایی بر روی آنان دادند: ﴿فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا﴾ و برای آنکه مردم دیگر در این مورد کنجکاوی نکنند و ماجرا سربسته به انجام رسد گفتند: خداوند به حال ایشان آگاهتر است: ﴿رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ﴾، ازاینرو ما را نسزد که درباره ایشان به منازعه و احتجاج بپردازیم؛ امّا مؤمنان راستین که ماجرای اصحاب کهف را شاهدی روشن برای اثبات معاد به معنای حقیقی آن میدیدند سعی در ماندگار کردن داستان در اذهان کرده و گفتند که باید بر آنان مسجدی بسازیم: ﴿قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا﴾[۷۰] نام این مسجد طبق برخی نقلها "التین" بود[۷۱].[۷۲]
مکان غار اصحاب کهف
درباره مکانِ غار اصحاب کهف دیدگاههای متفاوتی وجود دارد:
- حادثه مزبور در شهر "اِفِسوس" واقع شده و غار مزبور نیز در همان جا قرار دارد و افسوس (افسیس) از شهرهای معروف آسیای صغیر (ترکیه کنونی و قسمتی از روم شرقی قدیم) است. ویرانههای این شهر هم اکنون در ۷۳ کیلومتری شهرِ "ازمیر" ترکیه به چشم میخورد و در کنار قریه "ایاصولوک" در کوه "ینایرداغ" هم اکنون غاری بسیار وسیع دیده میشود که فاصله چندانی با افسوس ندارد و آثار صدها قبر در آن وجود دارد. ورودی این غار در سمت شمال شرقی بوده و هیچ اثری از مسجد، صومعه یا کنیسه در آن به چشم نمیخورد. به عقیده بسیاری، غار مورد اشاره در داستان، همین غار است[۷۳]. این قول، با نقلهای مسیحی سازگار است[۷۴].
- غار مزبور در نزدیکی پایتخت اردن، یعنی شهر عمان و در نزدیکی روستای "رجیب" واقع است. بر بالای این غار صومعهای دیده میشود که براساس پارهای از قراین، مربوط به قرن پنجم میلادی است و پس از آنکه مسلمانان آنجا را فتح کردند، به مسجد تبدیل شد[۷۵]. اطراف این غار از دو سمت شرقی و غربی باز است و آفتاب بر آن میتابد و ورودی غار در سمت جنوب قرار دارد و در داخل غار ۷ یا ۸ قبر به چشم میخورد. در سال ۱۹۶۳ میلادی هیئتی اکتشافی از اردن با حفّاری به کشف این غار متروک نایل شد[۷۶].
- غار اصحاب کهف در بتراء از شهرهای فلسطین است[۷۷].
- در کوه قاسیون نزدیک دمشق سوریه واقع است[۷۸].
- در شبه جزیره اسکاندیناوی، در اروپای شمالی قرار دارد[۷۹].
- در نزدیکی شهر نخجوان در کشور قفقاز واقع است[۸۰].
علامه طباطبایی بنا به دلایلی دیدگاه اول را، بهرغم شهرتش، مردود میداند؛ از جمله آنکه از آیه ﴿وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِدًا﴾[۸۱] برمیآید که نور خورشید به هنگام طلوع بر سمت راست غار و هنگام غروب بر سمت چپ آن میتابیده است، بنابراین باید ورودی غار در سمت جنوب باشد، درحالیکه دَرِ ورودی غار موجود در شهر اِفِسوس به سمت شمال شرقی است؛ همچنین مضمون آیه ﴿وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا﴾[۸۲] این است که در آن غار یا پیرامون آن، مسجد و عبادتگاهی بنا کردند، درحالیکه در غار اِفِسوس اثری از مسجد یا صومعه یا عبادتگاه دیگر به چشم نمیخورد. البته در سه کیلومتری آن کنیسهای وجود دارد که به هیچ وجه با غار مزبور ارتباطی ندارد[۸۳]؛ بنابراین از میان چند دیدگاه یاد شده، دیدگاه دوم با ویژگیهای ذکر شده در آیات قرآن سازگار است و برخی روایات نیز آن را تأیید میکند[۸۴].[۸۵]
ادله دیگر مبنی بر اینکه مراد غار رجیب است عبارت است از:
- همان طور که در روایات از ابن عباس نقل شده، بقایای درختان زیتون و بلوط در اطراف آن دیده میشود.
- هشت جمجمه در غار پیدا شده که آنها را برای آزمایش به لندن فرستادهاند و یکی از آنها به جمجمه سگ شباهت دارد.
- کشف آثار مسجد در جلوی غار که با خط کوفی نوشته شده: این مسجد در سال ۱۰۷ تجدید بنا شده است....
در نزدیکی غار روستایی است به نام رجیب که احتمالاً همان رقیم بوده که در قرآن آمده است[۸۶]. کوتاه سخن آنکه غار رقیم کشور اردن همان غاری است که جوانان اهل روم به آنجا پناه بردهاند[۸۷].
زمان واقعه
اصحاب کهف چهارصد سال قبل از تولد حضرت عیسی (ع) در قسطنطنیه از ظلم و جور دقیانوس به کوهستانی که غاری داشت هجرت کردند و رسولانی بودند که در همان زمان؛ مأموریت ارشاد مردم را داشتهاند[۸۸].[۸۹]. اکنون این سؤال پیش میآید که چرا در کتاب مقدس هیچگونه اشارهای به داستان اصحاب کهف نشده است؟ با اینکه غیر قابل قبول است که رویداد کهف قبل از میلاد مسیح اتفاق بیفتد و با پدید آیی مسیحیت هیچ گونه ردپایی از آن را در خود نداشته باشد. «به دلیل اینکه اگر قبل از دوران موسی(ع) بود در تورات میآمد و حال آنکه میبینیم یهود آن را معتبر نمیدانند، هر چند عدهای از روایات دارد که قریش آن را از یهود تلقی کرده و گرفتهاند لکن میدانیم یهود آن را از نصاری گرفته چون نصاری به آن اهتمام زیادی داشته آنچه که از نصاری حکایت شده قریب المضمون با روایتی است که ثعلبی در عرائس از ابن عباس نقل کرده چیزی که هست رؤیت نصاری در اموری با روایات مسلمین اختلاف دارد»[۹۰]. تقریباً یقین است که زمان واقعه اصحاب کهف در فاصله بعد از میلاد مسیح و قبل از بعثت حضرت رسول(ص) بود پادشاهی که از ترس او به غار پناه بردند دقیانوس با ذوقیوس یا دسیوس نام داشته[۹۱] او در شکنجه و آزار مسیحیان، شهرت دارد. اصحاب کهف را هم روزگار او دانستهاند[۹۲]. ایام امپراطوری Decius که عرب او را دقیانوس مینامند را مؤلف فقید قصص قرآن و مؤلف قاموس قرآن ۲۴۹-۲۵۱ م[۹۳] و نویسندگان تاریخ انبیاء حماسه بت شکنان و دانشنامه قرآن «۲۰۱-۲۵۱م»[۹۴]، ذکر کردهاند[۹۵].
داستان اصحاب کهف در منابع مختلف
داستان اصحاب کهف، نخستین بار در قرن پنجم میلادی به وسیله «ژاک» اهل «ساروک» که خلیفه کلیسای سوریه بوده است در رسالهای سریانی تشریح شده که آن رساله توسط شخصی به نام «گوگویوس» با عنوان «جلال الشّهداء» از سریانی به لاتین ترجمه شده است. «جانکوخ» نیز در صدد برآمده است که اصل این داستان را به یکی از افسانههای یونانی پیوند دهد[۹۶].
در برخی پژوهشها، بخشهایی از عناصر داستان را با داستانهای مشابه در منابع یهودی، یونانی و غیر آن جستجو کردهاند. در متون مسیحی کهن، مضامین داستان اصحاب کهف، قابل مقایسه با مضامین اسلامی دیده میشود؛ به گونهای که نه تنها میتوان خطوط کلی داستان قرآن را در پرداختهای مسیحی بازیافت بلکه بخش تفصیلات داستان نیز در روایات و تفاسیر اسلامی با پرداختهای مسیحی قابل مقایسه است. با این وجود باید توجه داشت که داستان اصحاب کهف در کتاب مقدس (عهدین) نیامده است ولی برای بزرگداشت آنان در میان مسیحیان، روز دوم یا چهارم اوت در تقویم کلیسای یونانی مشخص شده است.
مفسران پیشین در تفسیر آیات مربوط به داستان اصحاب کهف، غالباً به گزارش روایات پرداخته و اختلافاتی که در مورد جزئیات داستان وجود دارد را توضیح دادهاند. برخی از این اختلافات عبارتند از: معنای «فتی» که آیا جوان است یا جوانمرد. زمان دقیق واقع شدن این حادثه، مکان و نقطهای که این رخداد در آنجا واقع شده است. یکی بودن یا نبودن داستان اصحاب کهف و اصحاب رقیم. تعداد و نامهای اصحاب کهف و امثال آن[۹۷].
در تفاسیر معاصر، افزون بر مطالبی که پیشینیان به آن پرداختهاند نکات دیگری مورد توجه قرار گرفته که برخی از آنها جدید است؛ از جمله در «فرهنگ قرآن» حدود یازده عنوان اصلی و بیش از پنجاه عنوان فرعی بیان شده است[۹۸]؛ در تفسیر هدایت نیز ضمن تذکر این نکته که در روایات اسلامی، همه اصحاب کهف جوان دانسته نشدهاند نتیجهگیری میکند که تعبیر «فتیه» جوان یا جوانمرد که در قرآن آمده به خاطر آن است که جوان بر تغییر دادن شرایط اجتماعی، سیاسی، اعتقادی و دست به شورش زدن و قیام کردن، تواناتر است و کلمه «فتی» اشاره به فتوّت، جوانمردی، شجاعت و قهرمانی دارد. همچنین با عنایت به آیه ﴿إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا﴾[۹۹] نتیجه میگیرد که این جوانان شجاع و جوانمرد، اعلان نمودند که قصد دارند با شورش و قیام به هدف خود برسند؛ ﴿إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَ مِنْ دُونِهِ إِلَهًا...﴾[۱۰۰] و هیچگاه از هدف خود عقبنشینی نخواهند کرد؛ و مطالب آیه ﴿وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا﴾[۱۰۱] را هم دلیلی قاطع بر محکومیت کسانی میداند که زیارت قبور پیامبران، امامان معصوم، مردان خدا و نماز گزاردن و عبادت کردن در آرامگاههای آنان را بدعت، ضلالت و حرام دانستهاند[۱۰۲].[۱۰۳]
مذاهب اسلامی و داستان اصحاب کهف
برخی از مذاهب اسلامی از داستان اصحاب کهف در جهت تحکیم بنیانهای اعتقادی و نظری خود بهره بردهاند. در روایتی شیعی گزارش شده است که رسول خدا(ص) به منظور اثبات حقانیت امام علی(ع)، آن حضرت را با برخی از سران اصحاب به سوی جایگاه اصحاب کهف فرستاد. هر یک از همراهان دستور داشتند تا از جانب رسول خدا(ص)، اصحاب کهف را سلام گویند، اما هیچ یک پاسخ سلام خود را نگرفتند و تنها علی(ع) بود که وقتی سلام کرد پاسخ شنید و اصحاب کهف، حضرت علی(ع) را وصیّ پیامبر(ص) معرفی نمودند. برخی از مشایخ اسماعیلیه نیز در مسئله امامت و وصایت از داستان اصحاب کهف بهره بردهاند.
اهل عرفان و تأویل، افزون بر توضیح معنای ظاهری داستان که در قرآن و اخبار آمده است به بیان برخی از معانی باطنی و ژرف آن پرداختهاند و به عنوان نمونه، پناه بردن اصحاب کهف به غار را به معنای پناه بردن به خداوند و حرم امن او دانسته که از ژرفای روح ایمان آنان سرچشمه گرفته بود و برای هر کدام از حوادث این داستان مانند فرار از شهر، پناه جستن در غار، خواب و بیداری، حالت هیبت و ترسناکی خود و سگشان و امثال آن، معانی عرفانی و تأویلی آن را باز گفتهاند[۱۰۴].
تفسیر کشف الاسرار مینویسد: بزرگان طریقت و خداوندان معرفت گفتهاند که اساس کار تصوف بر روش و سیرت اصحاب کهف به دست میآید. آدابی که برخی از آنها عبارتاند از: محقق ساختن هدف، خلوص اراده، همت والا، عُزلت و کنارهگیری از خلق، ساقط کردن پیوستگیها و علاقههای دنیایی، اخلاص در دعوت و توبه و انابه به درگاه حضرت حق، از نفس خویش بیزاری جستن و از جهان آزاد و به حق شاد بودن، از بند خویش رها، دست نیاز به درگاه خداوند متعال زدن، گاهی از استواری هییت سوزان و گدازان و گاهی نیز در نسیم اُنس شادان و نازان، گفتهاند خداوند متعال با اصحاب کهف چنان کرد که مادر مهربان با فرزند انجام دهد: اول برای او گهواره سازد، پس بخواباند، سپس بجنباند، آنگاه مگس براند و شیر دهد تا بیارامد. خداوند متعال نیز با اصحاب کهف چنین کرد. اول غار برای آنان مانند گهواره ساخت: ﴿وَيُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقًا﴾[۱۰۵] پس بخوابانید: ﴿فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ﴾[۱۰۶]. آنگاه بجنبانید: ﴿وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ﴾[۱۰۷]. سپس رنج آفتاب از ایشان بازداشت: ﴿وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ﴾[۱۰۸]. نهایت برای آنان شربت رحمت فرستاد تا آرام گرفتند: ﴿يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ﴾[۱۰۹][۱۱۰].[۱۱۱]
منابع
پانویس
- ↑ المصباح، ج۲، ص۳۳۳؛ مفردات، ص۴۷۵،"صحب".
- ↑ مفردات، ص ۴۷۵، "صحب".
- ↑ لسان العرب، ج ۱۲، ص ۱۷۶.
- ↑ نصیری، منصور، مقاله «اصحاب کهف»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ص 447؛ فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۱۱۴.
- ↑ «آیا پنداشتهای که اصحاب کهف و رقیم از نشانههای ما (چیزی) شگرف بودهاند؟ یاد کن) آنگاه را که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: پروردگارا! به ما از سوی خویش بخشایشی رسان و از کار ما برای ما رهیافتی فراهم ساز. پس آنان را در آن غار چندین سال به خواب بردیم. سپس آنان را (از خواب) برانگیختیم تا روشن گردانیم کدام یک از دو گروه در ازای درنگی را که (در غار) داشتند بهتر شمارش میکند. ما داستان آنان را برای تو راستین باز میگوییم: آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان (پنهانی) ایمان آوردند و ما بر رهنمود آنان افزودیم. و دلهایشان را استوار داشتیم، هنگامی که برخاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است؛ جز او خدایی را (به پرستش) نمیخوانیم که در آن صورت بیگمان سخنی نادرست گفتهایم. اینان- قوم ما- خدایانی جز او را (به پرستش) گرفتهاند؛ چرا برهانی روشن برای آنها نمیآورند؟ و ستمگرتر از آن کس که بر خداوند دروغی بندد، کیست؟ و اکنون که از آنان و از آنچه جز خداوند میپرستند کناره جستید، در غار پناه گیرید تا پروردگارتان بخشایش خویش را بر شما بگسترد و از کارتان برای شما نوایی فراهم سازد. و خورشید را چون بر میآمد میدیدی که از غار آنان به راست میگرایید و چون غروب میکرد در سوی چپ از آنان میگذشت و آنان در جای گشادهای از آن (غار) بودند؛ این از نشانههای خداوند است؛ هر که را خداوند راه نماید، رهیافته است و هر که را بیراه نهد، هرگز برای او سروری رهنما نخواهی یافت. و تو آنان را بیدار میپنداشتی در حالی که آنان خفتهاند و ما آنها را (در خواب) به راست و به چپ میغلتانیم و سگشان بازوان بر درگاه (غار) گسترده (و خفته) بود و اگر از (حال) آنان آگاه میشدی از آنها روی میگرداندی، سخت میگریختی و از بیم آنان آکنده میگشتی. و بدینگونه ما آنان را (از خواب) برانگیختیم تا از هم باز پرسند؛ یکی از آنان گفت:چقدر درنگ داشتهاید؟ گفتند: یک روز یا پارهای از یک روز درنگ داشتهایم؛ گفتند: پروردگارتان از اندازه درنگی که داشتهاید آگاهتر است؛ اکنون از خویش یک تن را با این درهمتان به شهر گسیل دارید که بنگرد کدام خوراک پاکیزهتر است تا برایتان از آن رزقی آورد و باید نرمی کند و کسی را از (بودن) شما نیاگاهاند. که آنان اگر بر شما دست یابند، سنگسارتان میکنند، یا به آیین خویش برمیگردانند و در آن صورت، هرگز، هیچگاه رستگار نخواهید شد. و بدینگونه (مردم را) از حال آنان آگاهانیدیم تا بدانند که وعده خداوند راستین است و در رستخیز تردیدی نیست؛ آنگاه (مردم) در کار خویش، میان هم کشمکش کردند؛ گفتند بنایی بر (غار) آنان بسازید (تا داستانشان آشکار نگردد)- پروردگارشان بر (احوال) آنان آگاهتر است- کسانی که در کارشان (در آن کشمکش) برتری داشتند گفتند: بر (غار) آنان (به یادبود) مسجدی خواهیم ساخت. خواهند گفت: سه تن بودند چهارمین آنان سگشان بود و میگویند پنج تن بودند ششمین آنان سگشان بود- در حالی که تیری در تاریکی میافکنند- و میگویند: هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود؛ بگو: پروردگارم از شمار آنان آگاهتر است، جز اندکی (شمار) آنها را نمیدانند پس درباره ایشان جز با گفت و گویی سرسری بگومگو مکن و در مورد آنان از هیچ یک از آنها چیزی مپرس. و هرگز در هیچ کار مگو: «من فردا انجام دهنده آن خواهم بود.» مگر اینکه (بگویی اگر) خداوند بخواهد و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو: امید است پروردگارم مرا به رهیافتی نزدیکتر از این رهنمایی کند. و در غار خود سیصد سال درنگ داشتند و نه سال بر آن افزودند. بگو: خداوند بر آن اندازه که درنگ کردند داناتر است، نهان آسمانها و زمین از آن اوست؛ چه بینا و چه شنواست! آنان را جز او سروری نیست و هیچ کس را در فرمانروایی خویش شریک نمیگرداند» سوره کهف، آیه ۹-۲۵.
- ↑ «آیا پنداشتهای که اصحاب کهف و رقیم از نشانههای ما (چیزی) شگرف بودهاند؟» سوره کهف، آیه ۹.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۴۴.
- ↑ نمونه، ج ۱۲، ص ۴۰۷ ـ ۴۰۹؛ خلق الکون، ص ۱۵۵ ـ ۱۵۷.
- ↑ نصیری، منصور، مقاله «اصحاب کهف»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳.
- ↑ «ما داستان آنان را برای تو راستین باز میگوییم: آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان (پنهانی) ایمان آوردند و ما بر رهنمود آنان افزودیم» سوره کهف، آیه ۱۳.
- ↑ مفردات، ص ۶۲۵، "فتی"؛ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۴۷.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۸۳.
- ↑ «اینان- قوم ما- خدایانی جز او را (به پرستش) گرفتهاند؛ چرا برهانی روشن برای آنها نمیآورند؟ و ستمگرتر از آن کس که بر خداوند دروغی بندد، کیست؟» سوره کهف، آیه ۱۵.
- ↑ «و دلهایشان را استوار داشتیم» سوره کهف، آیه ۱۴.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۹۲.
- ↑ «هنگامی که برخاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است؛ جز او خدایی را (به پرستش) نمیخوانیم که در آن صورت بیگمان سخنی نادرست گفتهایم» سوره کهف، آیه ۱۴.
- ↑ روح المعانی، مج ۹، ج ۱۵، ص ۳۱۶.
- ↑ «(یاد کن) آنگاه را که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: پروردگارا! به ما از سوی خویش بخشایشی رسان و از کار ما برای ما رهیافتی فراهم ساز» سوره کهف، آیه ۱۰.
- ↑ «و اکنون که از آنان و از آنچه جز خداوند میپرستند کناره جستید، در غار پناه گیرید تا پروردگارتان بخشایش خویش را بر شما بگسترد و از کارتان برای شما نوایی فراهم سازد» سوره کهف، آیه ۱۶.
- ↑ نصیری، منصور، مقاله «اصحاب کهف»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳.
- ↑ «پس آنان را در آن غار چندین سال به خواب بردیم» سوره کهف، آیه ۱۱.
- ↑ جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۲۵؛ البرهان، ج ۳، ص ۶۲۴؛ عرائس المجالس، ص ۳۷۵.
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص ۷۰۵.
- ↑ مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۹۸.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۴۸.
- ↑ «و در غار خود سیصد سال درنگ داشتند و نه سال بر آن افزودند» سوره کهف، آیه ۲۵.
- ↑ جامع البیان، مج ۹، ج ۱، ص۲۵۳.
- ↑ «و تو آنان را بیدار میپنداشتی در حالی که آنان خفتهاند و ما آنها را (در خواب) به راست و به چپ میغلتانیم و سگشان بازوان بر درگاه (غار) گسترده (و خفته) بود و اگر از (حال) آنان آگاه میشدی از آنها روی میگرداندی، سخت میگریختی و از بیم آنان آکنده میگشتی» سوره کهف، آیه ۱۸.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۵۵ ـ ۲۵۶.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۵۶.
- ↑ «و خورشید را چون بر میآمد میدیدی که از غار آنان به راست میگرایید و چون غروب میکرد در سوی چپ از آنان میگذشت و آنان در جای گشادهای از آن (غار) بودند؛ این از نشانههای خداوند است؛ هر که را خداوند راه نماید، رهیافته است و هر که را بیراه نهد، هرگز برای او سروری رهنما نخواهی یافت» سوره کهف، آیه ۱۷.
- ↑ «سگشان بازوان بر درگاه (غار) گسترده (و خفته) بود» سوره کهف، آیه ۱۸.
- ↑ نمونه، ج ۱۲، ص ۳۶۸.
- ↑ الصافی، ج۳، ص۲۳۵؛ جوامعالجامع، ج۲، ص۳۵۶.
- ↑ نصیری، منصور، مقاله «اصحاب کهف»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳.
- ↑ «و بدینگونه ما آنان را (از خواب) برانگیختیم» سوره کهف، آیه ۱۹.
- ↑ البرهان، ج ۳، ص ۶۲۴.
- ↑ «و تو آنان را بیدار میپنداشتی در حالی که آنان خفتهاند و ما آنها را (در خواب) به راست و به چپ میغلتانیم و سگشان بازوان بر درگاه (غار) گسترده (و خفته) بود و اگر از (حال) آنان آگاه میشدی از آنها روی میگرداندی، سخت میگریختی و از بیم آنان آکنده میگشتی» سوره کهف، آیه ۱۸.
- ↑ جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۶۹؛ الصافی، ج ۳، ص ۲۳۴؛ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۴۹.
- ↑ سوره کهف، آیه ۱۹.
- ↑ جوامع الجامع، ج ۲، ص ۳۵۷؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۸۱؛ نمونه، ج ۱۲، ص ۳۷۳.
- ↑ سوره کهف، آیه ۱۹.
- ↑ نمونه، ج ۱۲، ص ۳۷۴.
- ↑ سوره کهف، آیه ۱۹.
- ↑ سوره کهف، آیه ۱۹.
- ↑ المیزان، ج۱۳، ص ۲۶۰.
- ↑ جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۷۹.
- ↑ جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۷۹.
- ↑ «و بدینگونه ما آنان را (از خواب) برانگیختیم تا از هم باز پرسند؛ یکی از آنان گفت: که آنان اگر بر شما دست یابند، سنگسارتان میکنند، یا به آیین خویش برمیگردانند و در آن صورت، هرگز، هیچگاه رستگار نخواهید شد» سوره کهف، آیه ۱۹-۲۰.
- ↑ عرائس المجالس، ص ۳۷۵؛ روض الجنان، ج ۱۲، ص ۳۲۰؛ البرهان، ج ۳، ص ۶۲۴.
- ↑ عرائسالمجالس، ص۳۷۵ـ۳۷۶؛ روضالجنان، ج۱۲، ص ۳۲۰ ـ ۳۲۳؛ البرهان، ج ۳، ص ۶۲۴ ـ ۶۲۵.
- ↑ نصیری، منصور، مقاله «اصحاب کهف»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳.
- ↑ اهل الکهف، ص ۸۹ ـ ۹۰.
- ↑ The Encyclopedia Britanica, Vol.۲۰, p.۲۷۰.
- ↑ نصیری، منصور، مقاله «اصحاب کهف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
- ↑ اهل الکهف، ص ۸۸.
- ↑ اهل الکهف، ص ۸۸.
- ↑ جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۷۶.
- ↑ جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۵۲.
- ↑ «خواهند گفت: سه تن بودند چهارمین آنان سگشان بود و میگویند پنج تن بودند ششمین آنان سگشان بود- در حالی که تیری در تاریکی میافکنند- و میگویند: هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود؛ بگو: پروردگارم از شمار آنان آگاهتر است، جز اندکی (شمار) آنها را نمیدانن» سوره کهف، آیه ۲۲.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۶۷ ـ ۲۶۸؛ نمونه، ج ۱۲، ص ۳۸۳.
- ↑ نمونه، ج ۱۲، ص ۳۸۴.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۷۰.
- ↑ نصیری، منصور، مقاله «اصحاب کهف»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳.
- ↑ «و بدینگونه (مردم را) از حال آنان آگاهانیدیم تا بدانند که وعده خداوند راستین است و در رستخیز تردیدی نیست؛ آنگاه (مردم) در کار خویش، میان هم کشمکش کردند؛ گفتند بنایی بر (غار) آنان بسازید (تا داستانشان آشکار نگردد)- پروردگارشان بر (احوال) آنان آگاهتر است» سوره کهف، آیه ۲۱.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۸۱ ـ ۸۲.
- ↑ جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۸۱.
- ↑ جامعالبیان، مج۹،ج۱۵، ص۲۷۵ـ۲۷۷؛ روضالجنان، ج ۱۲، ص ۳۲۳ ـ ۳۲۵.
- ↑ The Encyclopedia Britannica Vol.۲۰,p.۲۷۰. And The Decline And Fall The Roman Empire, (Gibbon) Vol. I, P. ۵۴۴-۵.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۶۵ ـ ۲۶۷.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۲۰، ص ۷۵.
- ↑ نصیری، منصور، مقاله «اصحاب کهف»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳.
- ↑ قاموس کتاب مقدس، ص ۸۷؛ نمونه، ج ۱۲، ص۴۰۰ ـ ۴۰۱، اهل الکهف، ص۹۱ ـ ۹۲.
- ↑ See,The Encyclopedia Britannica, Vol.۲۰, P.۲۷۰ - ۸ The Decline And Fall Off The Roman Empire, Vol.I, P. ۵۴۴-۵.
- ↑ المیزان، ج۱۳، ص۲۹۷؛ نمونه، ج۱۲، ص ۴۰۱.
- ↑ المیزان، ج۱۳، ص۲۹۷؛ نمونه، ج۱۲، ص ۴۰۱.
- ↑ نمونه، ج۱۲، ص ۲۹۹.
- ↑ نمونه، ج۱۲، ص ۲۹۹.
- ↑ نمونه، ج۱۲، ص ۲۹۹.
- ↑ نمونه، ج۱۲، ص ۲۹۹.
- ↑ «و خورشید را چون بر میآمد میدیدی که از غار آنان به راست میگرایید و چون غروب میکرد در سوی چپ از آنان میگذشت و آنان در جای گشادهای از آن (غار) بودند؛ این از نشانههای خداوند است؛ هر که را خداوند راه نماید، رهیافته است و هر که را بیراه نهد، هرگز برا» سوره کهف، آیه ۱۷.
- ↑ «و بدینگونه (مردم را) از حال آنان آگاهانیدیم تا بدانند که وعده خداوند راستین است و در رستخیز تردیدی نیست؛ آنگاه (مردم) در کار خویش، میان هم کشمکش کردند؛ گفتند بنایی بر (غار) آنان بسازید (تا داستانشان آشکار نگردد)- پروردگارشان بر (احوال) آنان آگاهتر است» سوره کهف، آیه ۲۱.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۹۶ ـ ۲۹۷.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۹۸ ـ ۲۹۹.
- ↑ نصیری، منصور، مقاله «اصحاب کهف»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳.
- ↑ باستانشناسی و جغرافیایی تاریخی قصص قرآنی، ص۱۹۶؛ ر.ک: تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۵۰۱ به بعد؛ صدرالدین بلاغی، قصص قرآن، ص۳۱۸؛ قاموس قرآن، ص۱۶۲.
- ↑ فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۱۱۶.
- ↑ معجم البلدان، ج۳، ص۶۱.
- ↑ ر.ک: مفردات، ج۳، ص۸۸.
- ↑ تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۴۹۷.
- ↑ قاموس قرآن، ج۶، ص۱۶۱.
- ↑ عزیز اله کاسب، تاریخ انبیاء، ص۶۱۲.
- ↑ صدر الدین بلاغی، قصص قرآن، ص۳۱۶.
- ↑ عزیز اله کاسب، تاریخ انبیاء ص۶۱۲؛ دانشنامه قرآن و قرآنپژوهی، ص۲۳۸.
- ↑ فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۱۱۵.
- ↑ اعلام القرآن.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۴۲۸–۴۳۰.
- ↑ فرهنگ قرآن، ج۳.
- ↑ «(یاد کن) آنگاه را که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: پروردگارا! به ما از سوی خویش بخشایشی رسان و از کار ما برای ما رهیافتی فراهم ساز» سوره کهف، آیه ۱۰.
- ↑ «و دلهایشان را استوار داشتیم، هنگامی که برخاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است؛ جز او خدایی را (به پرستش) نمیخوانیم که در آن صورت بیگمان سخنی نادرست گفتهایم» سوره کهف، آیه ۱۴.
- ↑ «و بدینگونه (مردم را) از حال آنان آگاهانیدیم تا بدانند که وعده خداوند راستین است و در رستخیز تردیدی نیست؛ آنگاه (مردم) در کار خویش، میان هم کشمکش کردند؛ گفتند بنایی بر (غار) آنان بسازید (تا داستانشان آشکار نگردد)- پروردگارشان بر (احوال) آنان آگاهتر است» سوره کهف، آیه ۲۱.
- ↑ تفسیر هدایت، ج۶، ص۳۹۱.
- ↑ نوریها، حسن علی، مقاله «اصحاب کهف»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص ۲۵۴-۲۵۷.
- ↑ تفسیر سوره کهف.
- ↑ «و از کارتان برای شما نوایی فراهم سازد» سوره کهف، آیه ۱۶.
- ↑ «پس آنان را در آن غار چندین سال به خواب بردیم» سوره کهف، آیه ۱۱.
- ↑ «و تو آنان را بیدار میپنداشتی در حالی که آنان خفتهاند و ما آنها را (در خواب) به راست و به چپ میغلتانیم» سوره کهف، آیه ۱۸.
- ↑ «و خورشید را چون بر میآمد میدیدی که از غار آنان به راست میگرایید و چون غروب میکرد در سوی چپ از آنان میگذشت» سوره کهف، آیه ۱۷.
- ↑ «تا پروردگارتان بخشایش خویش را بر شما بگسترد» سوره کهف، آیه ۱۶.
- ↑ کشف الاسرار، ج۵، ص۶۷۳.
- ↑ نوریها، حسن علی، مقاله «اصحاب کهف»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص ۲۵۴-۲۵۷.