بیعت با یزید بن معاویه

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۶ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۳۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

درخواست بیعت امام حسین (ع) با یزید

سیدالشهدا (ع) وقتی با اصرار ولید و مروان برای بیعت با یزید مواجه شد به فسق او شهادت داد و فرمود: «يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لاَ يُبَايِعُ مِثْلَهُ»[۱]. یزید، مردی فاسق، شراب‌خوار، آدم‌کش است که آشکارا گناه می‌کند و کسی همچون من با کسی مثل او بیعت نخواهد کرد. این شناخت سید الشهدا (ع) از یزید، سابقه داشت. حتی روزی در یک جلسه، آن حضرت در پاسخ معاویه که از یزید ستایش کرد، برخاسته، زشتی‌ها و مفاسد یزید را بر شمرد و به معاویه به خاطر بیعت گرفتن از این و آن برای پسرش یزید، اعتراض کرد[۲].

یزید نیز همچون پدرش، به حیف و میل بیت المال و کشتن انسان‌های با ایمان و ایجاد فساد و مفاسد در دستگاه حکومت پرداخت. به والی مدینه نوشت که به زور از سیدالشهدا (ع) بیعت بگیرد و اگر نپذیرفت، گردن او را بزند. برای سرکوبی هواداران امام حسین (ع) که با مسلم بن عقیل در کوفه بیعت کرده بودند، “ابن زیاد” را به ولایت کوفه گماشت و به کشتن امام فرمان داد. ابن جوزی دربارۀ او گفته است: “چگونه قضاوت می‌کنید دربارۀ مردی که سه سال حکومت کرد، در سال اول حسین (ع) را به شهادت رساند و در سال دوم مردم مدینه را دچار وحشت ساخت و مدینه را برای لشکریان خود مباح گرداند و در سال سوم، خانۀ خدا را با منجنیق سنگباران کرد و ویران ساخت”[۳]. که اشاره به حادثۀ کربلاست و ”واقعۀ حرّه” که مردم مدینه در سال ۶۳ هجری بر ضدّ والی قیام کردند و او و دیگر امویان را از شهر بیرون نمودند و این پس از آن بود که فساد و آلودگی و جنایات یزید بر آنان آشکار شد. یزید هم مسلم بن عقبه را با لشکری برای قتل عام مردم فرستاد. در سال ۶۴ هجری نیز همان سپاه برای سرکوب قیام عبدالله بن زبیر به مکه هجوم بردند و به مسجد الحرام و حرم خدا با منجنیق حمله کردند. کعبه و مسجد الحرام سوخت و ویران شد و عدّه‌ای کشته شدند[۴]. ننگ‌ها و آلودگی‌های یزید، بیش از آن است که در این مختصر بگنجد[۵]. مدت حکومت یزید، سه سال و هشت ماه بود و در سال ۶۴ در “حوارین” از اطراف دمشق مرد[۶] و در “باب الصغیر” دمشق دفن شد[۷][۸].

توطئه شبانه برای گرفتن بیعت

(ولید فرماندار مدینه شبانه کسی را خدمت امام(ع)، و «عبدالله بن زبیر» فرستاد و آنها را به خانه خود دعوت کرد) «عبدالله بن زبیر» رو به امام(ع) کرد و عرضه داشت: ای اباعبدالله! این ساعت که ولید ما را خواسته، ساعتی نیست که «ولید» نشست عمومی برای مردم داشته باشد، از این که در این ساعت ما را فراخوانده من از آن احساس خطر می‌کنم. به نظر شما برای چه منظوری ممکن است ما را خواسته باشد؟ امام(ع) فرمود: «ای ابابکر! (کنیه عبدالله بن زبیر) اکنون به تو می‌گویم: گمان می‌کنم معاویه از دنیا رفته است؛ چراکه من شب گذشته در خواب دیدم که منبر معاویه سرنگون شده و از خانه‌اش آتش زبانه می‌کشد. من پیش خود چنین تعبیر کردم که وی مرده است»[۹]. مطابق روایت ابومخنف امام(ع) فرمود: «من گمان می‌کنم طغیان‌گر این قوم هلاک شده است؛ از این رو ولید قصد دارد پیش از آن‌که مردم با خبر شوند، از ما بیعت بگیرد»[۱۰]. عبدالله بن زبیر گفت: «ای فرزند علی! به یقین همین گونه است که می‌گویی، اکنون اگر برای بیعت با یزید دعوت شوی، چه خواهی کرد؟!».

امام(ع) فرمود: «من هرگز با وی بیعت نخواهم کرد.؛ چراکه امر خلافت پس از برادرم حسن(ع) شایسته من است. ولی معاویه آن‌گونه که دلش خواست عمل کرد، در حالی که معاویه با برادرم امام حسن(ع) پیمان مؤکد بسته بود که پس از خودش، امر خلافت را به هیچ یک از فرزندانش نسپارد؛ بلکه اگر من زنده بودم آن را به من واگذار کند، اکنون او از دنیا رفته، در حالی که به پیمانش درباره من و برادرم وفا نکرده، به خدا سوگند! حادثه‌ای رخ داد که آینده روشنی ندارد! علاوه بر آن، آیا می‌شود من با یزید بیعت کنم (و زمام امور مسلمین را به دست او بسپارم) با این که او مردی فاسق است که بر همگان آشکار است. شراب می‌نوشد و با سگان و یوزپلنگان بازی می‌کند (مردی سبک‌سر و آلوده است) و با خاندان پیامبر(ص) دشمنی می‌ورزد! نه به خدا سوگند! هرگز چنین چیزی (بیعت من با یزید) اتفاق نخواهد افتاد»[۱۱].

این نخستین گام شرارت از سوی یزید بعد از مرگ پدرش معاویه بود که می‌خواست پیش‌دستی کند و به پندار خود از امام(ع) بیعت بگیرد و آن را وسیله‌ای برای گرفتن بیعت از سایر مردم قرار دهد، اما چنان که در بحث آینده خواهیم دید تیرش به خطا رفت و اساساً امام(ع) را نشناخته بود،؛ چراکه او از فرهنگ خاندان نبوت بیگانه بود. او نمی‌دانست امام حسین(ع) شهادتِ آمیخته با قداست و سربلندی را بر بیعت با ظالمان فاسق و آلوده، به یقین ترجیح می‌دهد و محال است دست بیعت در دست مردی بیگانه از اسلام و فاسد بگذارد که اگر بگذارد چیزی از آیین جدش پیامبر(ص) باقی نمی‌ماند![۱۲].

چگونه توطئه خنثی شد؟

امام حسین(ع) و عبدالله بن زبیر در حال گفتگو بودند که فرستاده ولید نزد آنان بازگشت و گفت: «ای اباعبدالله! امیر برای شما دو تن جلسه خاصی ترتیب داده، مناسب است نزد او بروید!». امام حسین(ع) به وی تندی کرد و فرمود: «إِنْطَلِقْ إِلَی أَمِیرِكَ لَا أُمَّ لَكَ! فَمَنْ أَحَبَّ أَنْ یَصِیرَ إِلَیْهِ مِنَّا فَإِنَّهُ صَائِرٌ إِلَیْهِ، وَ أَمَّا أَنَا فَإِنِّی أَصِیرُ إِلَیْهِ السَّاعَةَ إِنْ شَاءَ اللهُ تَعَالَی». «ای بی‌مادر! به سوی امیرت برگرد! هر یک از ما اگر بخواهیم نزد وی می‌رویم ولی من هم اکنون نزد او می‌روم إن‌شاءالله».

سپس امام(ع) رو به حاضران کرد و فرمود: «قُومُوا إِلَی مَنَازِلِکُمْ فَإِنِّی صَائِرٌ إِلَی هَذَا الرَّجُلِ فَأَنْظُرُ مَا عِنْدَهُ وَ مَا یُرِیدُ». «به خانه‌های خود بروید من اکنون به نزد ولید می‌روم تا ببینم چه خبری نزد اوست و چه می‌خواهد». عبدالله بن زبیر به امام(ع) عرض کرد: «ای پسر دختر رسول خدا فدایت شوم! من می‌ترسم تو را رها نکنند، مگر آن‌که بیعت کنی، یا کشته شوی». امام پاسخ داد: «من به تنهایی نزد او نمی‌روم، بلکه گروهی از اصحاب و یاران و مردان حق از شیعیانم را با خود می‌برم و به آنان دستور می‌دهم که هر یک شمشیری را زیر لباسش پنهان کند و پشت سر من بیایند، اگر (احساس خطر کردم و) به آنان اشاره نمودم و گفتم «ای آل پیامبر وارد شوید!» آنان داخل شوند و به آنچه فرمان دهم عمل خواهند کرد. بنابراین، من از بیعت امتناع خواهم کرد و زمامم را هرگز به دست او نمی‌سپارم و خود را ذلیل نخواهم کرد. به خدا سوگند! می‌دانم حادثه‌ای رخ داده است که آینده‌اش روشن نیست، ولی قضای الهی درباره من به انجام خواهد رسید و اوست که در خاندان رسول خدا(ص) آنچه را که بخواهد و بپسندد انجام می‌دهد»[۱۳].

آری تصمیم فرماندار مدینه، ولید بر این بود که به هر قیمت شده از امام(ع) بیعت بگیرد، غافل از این که امام(ع) پیش‌بینی‌های لازم را نموده، و با رعایت تمام جوانب کار به سوی او می‌رود و او را ناکام می‌سازد. ولی چرا امام(ع) ترجیح داد، دعوت ولید را بپذیرد و شبانه نزد او برود؟ دلیلش این بود که می‌خواست بر حسب ظاهر از جریان‌های پشت پرده آگاه گردد، تا در عمل انجام شده قرار نگیرد، و در برابر مرگ معاویه و بیعت با یزید - که امام(ع) پیش‌بینی فرموده بود - از موضع قدرت سخن بگوید.

همان مطلب به روایت دیگر: امام حسین(ع) به منزلش رفت، لباس پوشید و آبی خواست و وضو ساخت. آن‌گاه دو رکعت نماز گزارد و در نمازش به گونه‌ای که می‌خواست دعا کرد. هنگامی که از نماز فارغ شد، کسی را به سراغ جوانان، خویشان، بنی‌هاشم و دوستان و اهل بیتش فرستاد و آنان را از تصمیم خود آگاه ساخت، سپس فرمود: «بر درِ خانه این مرد (ولید) بایستید. من به نزد او می‌روم و با او سخن می‌گویم اگر شنیدید که صدایم بلند شد و شما را فرا خواندم: «ای خاندان پیامبر وارد شوید»، بدون اجازه به منزل هجوم آورید، و شمشیرها را از نیام خارج سازید، ولی شتاب نکنید؛ اگر چیز ناخوشایندی (از دشمنان درباره من) دیدید، فوراً شمشیر بکشید و هر کس که قصد کشتن مرا داشت به قتل برسانید».[۱۴].

مطابق نقل دیگری: امام حسین(ع) از منزل خارج شد، در حالی که چوب‌دستی رسول خدا(ص) در دستش بود، و همراه او سی تن از مردان بنی‌هاشم و یاران و شیعیانش بودند. امام(ع) آنها را بیرون در خانه ولید نگه داشت، و فرمود: «مراقب باشید، و از سفارشی که به شما کردم، تخطی نکنید؛ امیدوارم که سالم به سوی شما بازگردم - إن شاء الله»[۱۵].

شجاعت حسینی ایجاب می‌کرد از دعوت حاکم مدینه به خاطر وحشت از توطئه سرباز نزند، ولی درایت آن امام بزرگوار نیز ایجاب می‌کرد که جانب احتیاط را از دست ندهد، از این رو جمعی از جوانان شجاع و نیرومند بنی‌هاشم و شیعیان را با خود به سوی خانه حاکم مدینه، (ولید) برد که در صورت لزوم آنها را به درون خانه بخواند و توطئه دشمن را درهم بشکنند! جالب این که امام(ع) همراهان را با خود به درون خانه نبرد بلکه شخصاً وارد شد، و آنها بر در خانه ماندند. ادامه این ماجرا نشان می‌دهد که امام(ع) با چه صلابت و شهامتی با ولید سخن گفت و او را برای همیشه در برابر پیشنهاد بیعت با یزید مأیوس و ناکام کرد و موضع خود را در برابر او آشکار ساخت.[۱۶].

پاسخ کوبنده امام(ع)

امام حسین(ع) بر ولید وارد شد و (طبق آداب اسلامی) سلام کرد؛ ولید با خوش‌رویی پاسخ داد و او را نزد خویش نشاند. مروان بن حکم - با این که پیش از این، بین وی و ولید کینه و نفرت حاکم بود - در مجلس حضور داشت.... امام(ع) فرمود: «هَلْ أَتَاکُمْ مِنْ مُعَاوِیَةَ کَائِنَةُ خَبَرٍ فَإِنَّهُ کَانَ عَلِیلاً وَ قَدْ طَالَتْ عِلَّتُهُ، فَکَیْفَ حَالُهُ الْآنَ»؛ «آیا از حال معاویه به شما خبری رسیده است؟؛ چراکه وی مدتی طولانی بیمار بود، اکنون حالش چگونه است؟». ولید آهی کشید، آنگاه گفت: ای اباعبدالله! خداوند تو را در مرگ معاویه پاداش دهد! وی عموی صادقی! برای تو بود، که اکنون طعم مرگ را چشیده است و این نیز نامه امیرالمؤمنین یزید است! امام حسین(ع) فرمود: «﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۱۷] اکنون برای چه منظوری مرا خواسته‌ای؟!» ولید پاسخ داد: تو را برای بیعت دعوت کردم، و همه مردم با یزید بیعت کرده‌اند! امام(ع) (برای این که آن مجلس بدون درگیری پایان یابد) فرمود: «شخصی مانند من مخفیانه بیعت نمی‌کند، دوست دارم بیعت من (اگر بخواهم بیعت کنم) علنی و در محضر مردم باشد! چون صبح شد، و تو مردم و ما را برای بیعت فراخواندی، تصمیم ما و مردم یکسان خواهد بود!»[۱۸]. مطابق نقل شیخ مفید امام(ع) فرمود: «إِنِّي لَا أَرَاكَ تَقْنَعُ بِبَيْعَتِي لِيَزِيدَ سِرّاً حَتَّى أُبَايِعَهُ جَهْراً فَيَعْرِفَ النَّاسُ»؛ «من گمان نمی‌کنم تو به بیعت پنهانی من با یزید، قانع باشی، مگر آن‌که من آشکارا بیعت کنم تا مردم همگی باخبر شوند».

ولید گفت: آری! امام(ع) فرمود: «فَتُصْبِحُ وَ تَرَى رَأْيَكَ فِي ذَلِكَ‌»؛ «پس بگذار صبح شود، تا نظرت در این باره مشخص گردد»[۱۹]. مطابق نقل ابومخنف، امام(ع) پس از شنیدن خبر مرگ معاویه فرمود: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۲۰] سپس ادامه داد: «أَمَّا مَا سَأَلْتَنِي مِنَ الْبَیْعَةِ، فَإِنَّ مِثْلِي لَا یُعْطِي بَیْعَتَهُ سِرّاً، وَ لَا أَرَاكَ أَنْ تَجْتَزِئَ بِهَا مِنَّی سِرّاً دُونَ أَنْ تُظْهِرَهَا عَلَی رُؤُوسِ النَّاسِ عَلَانِیَةً»؛ «اما پاسخم به تقاضای بیعت تو آن است که، کسی مانند من به طور پنهانی بیعت نمی‌کند و تو نیز این نوع بیعت را کافی نمی‌دانی، جز آن‌که بیعتم آشکارا میان مردم باشد (تا از این طریق از مردم بیعت بگیری)». ولید گفت: آری!

امام فرمود: «فَإِذَا خَرَجْتَ إِلَی النَّاسِ فَدَعَوْتَهُمْ إِلَی الْبَیْعَةِ دَعَوْتَنَا مَعَ النَّاسِ، فَکَانَ أَمْراً وَاحِداً»؛ «بنابراین، وقتی که (فردا) میان مردم آمدی و همه مردم و ما را به بیعت فراخواندی، تصمیم ما و مردم به گونه واحدی خواهد بود!»[۲۱]. ولید گفت: «ای اباعبدالله! سخن درستی گفتی و من این‌گونه پاسخت را پسندیدم و من باورم درباره تو همین بود. اکنون برو در پناه خدا، تا فردا با مردم بیایی». مروان که در جلسه حاضر بود، به ولید گفت: به خدا سوگند! اگر حسین هم اکنون از تو جدا شود و بیعت نکند، هرگز چنین فرصتی، به چنگ نخواهی آورد، مگر آن‌که کشتار فراوانی میان شما اتفاق افتد. جلوی او را بگیر و مگذار از نزد تو بیرون رود، تا بیعت کند و گرنه گردنش را بزن!

امام(ع) ناگهان از جایش برخاست و فرمود: «يَا ابْنَ الزَّرْقَاءِ تَقْتُلُنِي أَمْ هُوَ كَذَبْتَ وَ اللَّهِ وَ أَثِمْتَ»؛ «ای پسر زرقاء (زن چشم کبودِ بد سیرت)، تو مرا می‌کشی، یا او؟ به خدا سوگند! دروغ گفتی و گناه کرده‌ای!»[۲۲]. به روایت ابن اعثم امام(ع) به وی فرمود: «وای بر تو ای پسر زرقاء! تو فرمان کشتن مرا می‌دهی؟ به خدا سوگند دروغ می‌گویی! به خدا سوگند! اگر کسی از مردم چنین اراده‌ای کند، قبل از آن‌که بتواند کاری کند، زمین را از خونش سیراب می‌کنم؛ اکنون اگر راست می‌گویی، بیا تهدید خود را عملی کن و گردنم را بزن!»[۲۳].

ادامه همان سخن: آن‌گاه امام(ع) با صراحت وارد بحث شد و رو به ولید بن عتبه کرد و فرمود: «ای امیر! ما از خاندان نبوت و معدن رسالت و جایگاه رفت و آمد فرشتگان و محل نزول رحمت الهی می‌باشیم. خداوند (اسلام را) با ما آغاز کرد و با ما پایان برد. در حالی که یزید مردی است فاسق، می‌گسار، قاتل بی‌گناهان و آن کسی که آشکارا مرتکب فسق و فجور می‌شود. بنابراین، هرگز شخصی مانند من، با مردی همانند وی بیعت نخواهد کرد! ولی به هر حال بگذار صبح شود و به انتظار بمانیم و ببینیم کدام یک از ما، به خلافت و بیعت شایسته‌تریم!»[۲۴].

مرحوم صدوق می‌گوید: امام(ع) به ولید فرمود: «يَا عُتْبَةُ[۲۵] قَدْ عَلِمْتَ أَنَّا أَهْلُ بَيْتِ الْكَرَامَةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ أَعْلَامُ الْحَقِّ الَّذِينَ أَوْدَعَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قُلُوبَنَا وَ أَنْطَقَ بِهِ أَلْسِنَتَنَا فَنَطَقَتْ بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ: إِنَّ الْخِلَافَةَ مُحَرَّمَةٌ عَلَى وُلْدِ أَبِي سُفْيَانَ وَ كَيْفَ أُبَايِعُ أَهْلَ بَيْتٍ قَدْ قَالَ فِيهِمْ رَسُولُ اللَّهِ(ص) هَذَا». «ای پسر عُتبه! تو می‌دانی که ما اهل بیت کرامت و بزرگواری و معدن رسالتیم، و ماییم آن نشانه‌های حق که خدا به دل‌هایمان سپرده و زبان ما را بدان گویا ساخته که به اذن خداوند گویا است. سپس فرمود: از جدم رسول خدا(ص) شنیدم که می‌فرمود: «خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است!» اکنون من چگونه با خاندانی که رسول خدا(ص) درباره آنان چنین فرمود، بیعت نمایم؟!»[۲۶].

این سخن صریح از یک سو با دلیل عقلی، یزید را محکوم می‌کرد،؛ چراکه یک فرد آلوده به فسق و فجور و قتل بی‌گناهان هرگز سزاوار خلافت و حکومت بر مردم نیست، و از سوی دیگر با دلیل نقل؛ زیرا پیامبر اسلام(ص) با صراحت فرمود خلافت بر دودمان ابوسفیان حرام است. این سخنان همچون پتکی بر سر ولید فرود آمد، و فهمید با کسی روبه‌رو است که آشیانه‌اش بسیار بلند است و در این دام‌ها هرگز نمی‌افتد.[۲۷].

پاسخ نهایی: خلافت بر آل ابوسفیان حرام است!

فردای آن روز، امام(ع) برای شنیدن خبرها، از منزل بیرون آمد؛ در بین راه با مروان بن حکم برخورد کرد. مروان گفت: ای اباعبدالله! نصیحتی به تو می‌کنم؛ از من بشنو که خیر و صلاح تو در آن است! امام(ع) فرمود: «وَ مَا ذَلِكَ؟ قُلْ حَتَّی أَسْمَعَ»؛ «نصیحت تو چیست؟ بگو تا بشنوم!». مروان گفت: پیشنهاد می‌کنم با امیرالمؤمنین! یزید بیعت کنی که برای دین و دنیای تو سودمندتر است!!! امام(ع) کلمه استرجاع ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ را بر زبان جاری ساخت و فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ وَ عَلَی الْإِسْلَامِ أَلسَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلَ یَزِیدَ»؛ «زمانی که امت اسلامی گرفتار زمامداری مثل یزید بشود باید فاتحه اسلام را خواند!». سپس امام(ع) رو به مروان کرد و فرمود: «وای بر تو! مرا به بیعت با یزید فرا می‌خوانی، در حالی که وی مردی فاسق است؟! تو کسی هستی که دارای لغزش‌های بزرگی می‌باشی، به یقین سخن ناروایی گفتی. البته من تو را برای این گفتار سرزنش نمی‌کنم؛ زیرا تو همان کسی هستی که پیامبر خدا(ص)، تو را - هنگامی که هنوز در صلب پدرت حکم بن عاص بودی - لعنت کرد. به یقین آن کس را که پیامبر خدا لعنت کند، از او جز این انتظار نمی‌رود که مرا به بیعت با یزید فرا خواند!».[۲۸].

سپس فرمود: «از من دور شو ای دشمن خدا! ما اهل بیت رسول خداییم و حق همیشه در میان ماست، و زبان ما جز به حق سخن نمی‌گوید. من خود از پیامبر خدا شنیدم که می‌فرمود: «خلافت بر دودمان ابوسفیان و بر آزادشدگان (به دست پیامبر پس از فتح مکه) و فرزندان آنها، حرام است»[۲۹]. مروان با شنیدن سخن امام حسین(ع) به خشم آمد و گفت: من هرگز تو را رها نخواهم کرد، مگر آن‌که با یزید بن معاویه بیعت کنی! شما خاندان ابوتراب کینه فرزندان ابوسفیان را در دل دارید، و البته جا دارد که با آنها دشمن باشید و آنان نیز با شما دشمنی ورزند.

امام فرمود: «وَیْلَكَ یَا مَرْوَانُ! إِلَیْكَ عَنِّي فَإِنَّكَ رِجْسٌ، وَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ الطَّهَارَةِ الَّذِینَ أَنْزَلَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی نَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ(ص) فَقَالَ: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»[۳۰]؛ «وای بر تو ای مروان! از من دور شو که تو پلیدی و ما از اهل بیت طهارتیم که خداوند درباره آنان به پیامبر(ص) وحی کرده است و فرمود: «خداوند می‌خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد». پس از این سخن امام(ع)، مروان سرش را (با خواری) به زیر افکند و ساکت شد.

امام(ع) ادامه داد: «ای پسر زرقاء، به خاطر همه آنچه را که از رسول خدا(ص) ناخشنودی، تو را به عذاب الهی بشارت می‌دهم؛ در آن روز که در محضر پروردگارت و جدم رسول خدا(ص) درباره حق من و حق یزید از تو سؤال خواهد کرد». مروان با خشم و غضب از امام(ع) جدا شد و به نزد ولید رفت و آنچه را که از امام شنیده بود، برای وی بازگو کرد[۳۱]. مطابق نقل ابن شهر آشوب، وقتی این ماجرا (سهل‌انگاری ولید، در بیعت گرفتن از امام حسین(ع)) به یزید رسید، بلافاصله ولید را از فرمانروایی مدینه برکنار و مروان را به جای وی منصوب کرد![۳۲].[۳۳].

منابع

پانویس

  1. بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۲۵.
  2. الغدیر، ج۱، ص۲۴۸.
  3. تذکرة الخواص، ابن جوزی، ص۱۶۴.
  4. مروج الذهب، ج۳، ص۶۹ تا ۷۲؛ العقد الفرید، ج۵، ص۱۳۹.
  5. از جمله در این باره ر. ک: حیاة الامام الحسین ج۲، ص۱۸۰؛ الغدیر، ج۱۰، ص۲۴۸ تا ۲۵۶؛ تاریخ مفصل اسلام، عمادزاده، ص۲۶۷.
  6. مروج الذهب، ج۳، ص۵۳.
  7. سفینة البحار، ج۱، ص۵۸۲.
  8. محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۵۱۵.
  9. «إِذاً أُخْبِرُكَ أَبابَکْرُ، إِنِّي أَظُنُّ بِأَنَّ مُعَاوِیَةَ قَدْ مَاتَ، وَ ذَلِكَ أَنِّي رَأَیْتُ الْبَارِحَةَ فِي مَنَامِي کَأَنَّ مِنْبَرَ مُعَاوِیَةَ مَنْکُوسٌ، وَ رَأَیْتُ دَارَهُ تَشْتَعِلُ نَاراً، فَأَوَّلْتُ ذَلِكَ فِي نَفْسِي أَنَّهُ مَاتَ». مقتل الحسین، خوارزمی، ج۱، ص۱۸۱ - ۱۸۲.
  10. «قَدْ ظَنَنْتُ أَنَّ طَاغِیَتَهُمْ قَدْ هَلَكَ، فَبَعَثَ إِلَیْنَا لِیَأْخُذَنَا بِالْبَیْعَةِ قَبْلَ أَنْ یَفْشُوا فِی النَّاسِ الْخَبَرُ»؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۵۱؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۳۷۸.
  11. «أَصْنَعُ أَنِّي لَا أُبَایِعُ لَهُ أَبَداً، لِأَنَّ الْأَمْرَ إِنَّمَا کَانَ لِي مِنْ بَعْدِ أَخِی الْحَسَنِ(ع)، فَصَنَعَ مُعَاوِیَةُ مَا صَنَعَ وَ حَلَفَ لِأَخِی الْحَسَنِ(ع) أَنَّهُ لَا یَجْعَلُ الْخِلَافَةَ لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ وُلْدِهِ أَنْ یَرُدَّهَا إِلَیَّ إِنْ کُنْتُ حَیّاً، فَإِنْ کَانَ مُعَاوِیَةُ قَدْ خَرَجَ مِنْ دُنْیَاهُ وَ لَمْ یَفِ لِي وَ لَا لِأَخِی الْحَسَنِ(ع) بِمَا کَانَ ضَمِنَ فَقَدْ وَاللهِ أَتَانَا مَا لَا قِوَامَ لَنَا بِهِ، أُنْظُرْ أَبَابَکْرٍ أَنِّي أُبَایِعُ لِیَزِیدَ، وَ یَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ مُعْلِنُ الْفِسْقِ یَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ یَلْعَبُ بِالْکِلَابِ وَ الْفُهُودِ، وَ یُبْغِضُ بَقِیَّةَ آلِ الرَّسُولِ! لَا وَاللهِ لَا یَکُونُ ذَلِكَ أَبَداً». مقتل الحسین خوارزمی، ج۱، ص۱۸۲؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۹۶.
  12. مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها ص ۳۰۶.
  13. «إِنّي لَسْتُ أَدْخُلُ عَلَیْهِ وَحْدِي، وَ لَکِنْ أَجْمَعُ أَصْحَابِي إِلَیَّ وَ خَدَمِي وَ أَنْصَارِي وَ أَهْلَ الْحَقِّ مِنْ شِیعَتِي، ثُمَّ آمُرُهُمْ أَنْ یَأْخُذَ کُلُّ وَاحِدٍ سَیْفَهُ مَسْلُولَاً تَحْتَ ثِیَابِهِ، ثُمَّ یَصِیرُوُا بِإِزَائِي، فَإِذَا أَنَا أَوْ مَأْتُ إِلَیْهِمْ وَ قُلْتُ: یَا آلَ الرَّسُولِ أُدْخُلُوا! دَخَلُوا وَ فَعَلُوا مَا أَمَرْتَهُمْ بِهِ، فَأَکُونَ عَلَی الْإِمْتِنَاعِ، وَ لَا أُعْطِي الْمَقَادَةَ وَ الْمَذَلَّةَ مِنْ نَفْسِي، فَقَدْ عَلِمْتُ وَاللهِ أَنَّهُ جَاءَ مِنَ الْأَمْرِ مَا لَا قِوَامَ بِهِ، وَ لَکِنْ قَضَاءُ اللهِ مَاضٍ فِیَّ، وَ هُوَ الَّذِي یَفْعَلُ فِي بَیْتِ رَسُولِهِ مَا یَشَاءُ وَ یَرْضَی». مقتل الحسین خوارزمی، ج۱، ص۱۸۲ و رجوع کنید به: تاریخ طبری، ج۴، ص۲۵۱؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۳۷۸.
  14. «کُونُوا بِبَابِ هَذَا الرَّجُلِ فَإِنّي مَاضٍ إِلَیْهِ وَ مُکَلِّمُهُ، فَإِنْ سَمِعْتُمْ أَنَّ صَوْتِي قَدْ عَلَا وَ سَمِعْتُمْ کَلَامِي وَ صِحْتُ بِکُمْ فَادْخُلُوا یَا آلَ الرَّسُولِ وَ اقْتَحَمُوا مِنْ غَیْرِ إِذْنٍ، ثُمَّ اشْهَرُوا السُّیُوفَ وَ لَا تَعْجَلُوا، فَإِنْ رَأَیْتُمْ مَا تَکْرَهُونَ فَضَعُوا سُیُوفَکُمْ ثُمَّ اقْتُلُوا مَنْ یُرِیدُ قَتْلِي»
  15. «أُنْظُروُا مَاذَا أَوْصَیْتُکُمْ، فَلَا تَعْتَدُوهُ، وَ أَنَا أَرْجُوا أَنْ أَخْرُجَ إِلَیْکُمْ سَالِماً إِنْ شَاءَ اللهِ»؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج۱، ص۱۸۳؛ فتوح ابن اعثم، ج۵، ص۱۶ - ۱۷.
  16. مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها ص ۳۰۸.
  17. «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  18. «إِنَّ مِثْلِي لَا یُعْطِي بَیْعَتَهُ سِرّاً، وَ إِنَّمَا أُحِبُّ أَنْ تَکُونَ الْبَیْعَةُ عَلَانِیَةً بِحَضْرَةِ الْجَمَاعَةِ، وَ لَکِنْ إِذَا کَانَ مِنَ الْغَدِ وَ دَعَوْتَ النَّاسَ إِلَی الْبَیْعَةِ دَعَوْتَنَا مَعَهُمْ فَیَکُونُ أَمْرُنَا وَاحِداً»؛ فتوح ابن اعثم، ج۵، ص۱۷؛ مقتل الحسین خوازرمی، ج۱، ص۱۸۳ (با مختصر تفاوت).
  19. ارشاد مفید، ص۳۷۴.
  20. «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  21. کامل ابن اثیر، ج۳، ص۳۷۸.
  22. ارشاد مفید، ص۳۷۴؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۵۱.
  23. «وَیْلِي عَلَیْكَ یَابْنَ الزَّرْقَاءَ أَتَأْمُرُ بِضَرْبِ عُنُقِي؟! کَذِبْتَ وَاللهِ، وَاللهِ لَوْ رَامَ ذَلِكَ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ لَسَقَیْتُ الْأَرْضَ مِنْ دَمِهِ قَبْلَ ذَلِكَ، وَ إِنْ شِئْتَ ذَلِكَ فَرُمْ ضَرْبَ عُنُقِي إِنْ کُنْتَ صَادِقاً»؛ فتوح ابن اعثم، ج۵، ص۱۸؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج۱، ص۱۸۴.
  24. «أَيُّهَا الْأَمِيرُ! إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ مَحَلِّ الرَّحْمَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ، وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ بِمِثْلِهِ وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلَافَةِ وَ الْبَيْعَةِ». فتوح ابن اعثم، ج۵، ص۱۸ - ۱۹؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج۱، ص۱۸۴ (با مختصر تفاوت)؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۲۵.
  25. با توجه به این که والی مدینه در آن زمان ولید بن عتبه بود، عبارت «یابن عتبة» صحیح می‌باشد.
  26. امالی صدوق، ص۱۳۰؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۱۲.
  27. مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها ص ۳۱۱.
  28. «وَیْحَكَ! أَتَأْمُرُنِي بِبَیْعَةِ یَزِیدَ وَ هُوَ رَجُلٌ فَاسِقٌ! لَقَدْ قُلْتَ شَطَطاً مِنَ الْقَوْلِ یَا عَظِیمَ الزُّلَلِ! لَا أَلُومُکَ عَلَی قَوْلِكَ لِأَنَّكَ اللَّعِینُ الَّذِي لَعَنَکَ رَسُولُ اللهِ(ص) وَ أَنْتَ فِي صُلْبِ أَبِیكَ الْحَکَمِ بْنِ أَبِي الْعَاصِ، فَإِنَّ مَنْ لَعَنَهُ رَسُولُ اللهِ(ص) لَا یُمْکِنُ لَهُ وَ لَا مِنْهُ إِلَّا أَنْ یَدْعُوَ إِلَی بَیْعَةِ یَزِیدَ»
  29. «إِلَیْكَ عَنِّي یَا عَدُوَّ اللهِ! فَإِنَّا أَهْلُ بَیْتِ رَسُولِ اللهِ(ص) وَ الْحَقُّ فِینَا وَ بِالْحَقِّ تَنْطِقُ أَلْسِنَتُنَا، وَ قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(ص) یَقُولُ: «أَلْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَی آلِ أَبِي سُفْیَانَ، وَ عَلَی الطُّلَقَاءِ أَبْنَاءِ الطُّلَقَاءِ...»؛ فتوح ابن اعثم، ج۵، ص۲۳ - ۲۴؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج۱، ص۱۸۴ - ۱۸۵؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۲۶ (با تفاوت).
  30. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  31. «أَبْشِرْ یَابْنَ الزَّرْقَاءِ بِکُلِّ مَا تَکْرَهُ مِنَ الرَّسُولِ(ص) یَوْمَ تَقْدِمُ عَلَی رَبِّكَ فَیَسْأَلُكَ جَدِّي عَنْ حَقِّي وَ حَقِّ یَزِیدَ»؛ فتوح ابن اعثم، ج۵، ص۲۴ - ۲۵؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج۱، ص۱۸۵.
  32. مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۹۶.
  33. مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها ص ۳۱۵.