تفسیر بیانی در علوم قرآنی

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۶ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۳۷ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

تفسیر بیانی از شیوه‌های تفسیری است که از راه تحلیل ادبی ـ بلاغی آیات به تفسیر قرآن می‌‌پردازد. به رغم آنکه گاه در شمار اتجاهات تفسیر معرفی شده،[۱] از مناهج و شیوه‌های [۲] تفسیری است که به تحلیل و تبیین ادبی و هنری و تصویرپردازی‌های قرآن، برای کشف و دریافت مقاصد الهی از آیات شریفه می‌‌پردازد.

این شیوه تفسیری پیشینه‌ای کهن و بس طولانی دارد؛ اما عنوان «تفسیر بیانی» اصطلاحی جدید است که در دوره معاصر رواج یافته و نخستین بار بنت الشاطی و پس از وی برخی دیگر از پژوهشگران آن را بر پژوهش‌های تفسیری خود اطلاق کرده‌اند. [۳] محققان تعاریفی متنوع اما نزدیک به هم از تفسیر بیانی به دست داده‌اند؛ این تعاریف عمدتاً تحت تأثیر شیوه تفسیر بنت الشاطی بیان شده‌اند. به گفته بعضی تفسیر بیانی تفسیری است که غرض آن فهم مراد گوینده و بیان مقاصد وی است، با کمک گرفتن از ادبیات و علوم ادبی به عنوان منبع و ابزار بیان معنا. در این شیوه، مفسر با نواندیشی در مباحث و مطالعات بلاغی گذشته و طرح شیوه ای جدید در تفسیر در صدد فهم آیات قرآن و تفسیر سنت‌های اجتماعی و پدیده‌های عالم هستی برمی آید. [۴] محمد حسین صغیر می‌‌گوید: تفسیر بیانی منهجی است که مباحث آن پیرامون بلاغت قرآن در اَشکال بیانی‌اش همچون تشبیه، استعاره، کنایه، تمثیل، وصل و فصل، و سایر مباحث مرتبط با آن از جمله استعمال حقیقی، استعمال مجازی یا اصلاح ساختار و ترکیب جمله، تحقیق در روابط لفظی و معنایی و کشف دلالت‌های حالی و مقالی دور می‌‌زند. [۵] بعضی هم با عطف لفظ «بیان» به «بلاغت» (منهج بلاغی ـ بیانی) آشکار کرده‌اند که مقصود از تفسیر بیانی همان تفسیر بلاغی است. [۶] بعضی نیز تفسیر بیانی قرآن را عبارت از بررسی مباحث بلاغی قرآن با محوریّت ساختار و قالب‌های بیانی آن دانسته و معتقد بوده‌اند که شناخت صناعات بلاغی همچون تشبیه، استعاره، کنایه، تمثیل، وصل و فصل و حقیقت و مجاز، نقش اصلی را در کشف و درک اسلوب بیانی قرآن و انواع دلالت‌های آن ایفا می‌‌کند. [۷] این دانشمندان بیش از هر چیز در مقام اثبات اعجاز بیانی قرآن از طریق مقایسه اسلوب بیانی قرآن با نظم و نثر و خطابه‌های موجود در ادبیّات عرب بوده‌اند. بعضی دیگر در تعریف تفسیر بیانی مستقیماً به تعریف شیوه تفسیری بنت الشاطی پرداخته‌اند.

آیة الله جعفر سبحانی تفسیر بیانی را چنین تعریف می‌‌کند: جست و جو برای به دست آوردن اسرار بیانی آیات قرآن از طریق استقرای هر واژه در قرآن و بررسی همه موارد کاربردش برای به دست آوردن دلالت خاص آن واژه و نیز عرضه هریک از اسلوب‌ها و عبارات قرآن بر اسلوب‌های مشابه و مقایسه آنها و سپس تدبر در سیاق خاص آن واژه و اسلوب در آیه و سوره و در نهایت سیاق عام آنها در همه قرآن. [۸] برپایه تعریف‌های مذکور باید تفسیر بیانی را تفسیر قرآن مبتنی بر علم بیان دانست. بیان به معنای کشف و اظهار و روشن ساختن، گرچه نزد متأخران یکی از سه دانش بلاغی است و در تعریف آن گفته‌اند: اصول و قواعدی است که به وسیله آنها ایراد یک معنا به شیوه‌های متنوعی که در وضوح دلالت بر آن معنا با یکدیگر تفاوت دارند، شناخته می‌‌شود؛[۹] اما نزد متقدمان مرادف با علوم بلاغت و به جای آن به کار می‌‌رفته است؛[۱۰] همچنین موضوع علم بیان یا بلاغت نزد متقدمان، برخلاف تلقی متأخران که فقط جمله یا چند جمله مرتبط با یکدیگر است، شامل یک واژه در جمله شده و سپس جمله و بند و همه یک متن را دربرمی گیرد؛[۱۱] بنابراین در تفسیر بیانی کار مفسر از تحلیل و معناشناسی واژه به کار رفته در متن آغاز می‌‌شود و تا تحلیل نحوی و بلاغی جمله و چند جمله و آیه و سوره و همه سوره‌های قرآن را از جهت اشتراک موضوعات و معارف و با لحاظ ترتیب نزول شامل می‌‌شود.[۱۲]

پیشینه

پس از عصر پیامبر و صحابه [۱۳] رواج این منهج تفسیری را می‌‌توان با پیدایش نخستین تألیف‌ها در علم کلام و طرح مسئله اعجاز قرآن با دو وجه ادبی و کلامی، همزمان دانست، چنان که فنّ بلاغت با هدف زیباشناسی زبان قرآن و اثبات اعجاز آن در مکتب کلامی معتزله بسیار مورد توجّه قرار گرفت. [۱۴] کتاب مَجاز القرآن ابوعبیده معمر بن مثنّی را می‌‌توان نخستین اثر و سپس معانی القرآن فراّء در این حوزه از مطالعات اسلامی به شمار آورد. ابوعبیده تعابیر لطیف قرآنی و وجوه مختلف نظم قرآن را با ادبیّات عرب مقایسه کرده، در جای جای این کتاب تأکید بر آن دارد که همانند و نظیری برای اسلوب بیان قرآن نمی‌توان یافت. [۱۵]

در سده‌های سوم تا پنجم هجری تک نگاشته‌هایی در حوزه اعجاز بیانی قرآن پدید آمدند [۱۶] که نخستین آنها نظم القرآن جاحظ است. بخشی از اسرار فن بیان با جاحظ آغاز می‌‌شود. وی بسیاری از مباحث کتاب نظم القرآن خود را به بیان زیبایی‌های عبارت و تعبیر و استخراج مجازها و تشبیهات قرآن اختصاص داده است. مباحث بیانی جاحظ به جز نظم القرآن در سایر آثار ادبیش همچون الحیوان و البیان والتبیین پراکنده‌اند. [۱۷] خَطّابی در بیان اعجاز القرآن به اثبات بی‌بدیل بودن واژگان قرآن کریم پرداخت و تفاوت‌های دقیق معنایی الفاظ قریب المعنا همچون «علم» و «معرفت»، «حمد» و «شکر»، و «عتق» و «فَکّ رقَبَه» را در کاربردهای قرآنی این کلمات بیان کرد. [۱۸] عبدالقاهر جرجانی تنوّع اسلوب‌های بیانی قرآن را نمودی از متغیّرهای ظریف معنایی می‌‌دانست؛ به این معنا که ساختار زبان قرآن تنها از قالب‌های خشک دستوری تشکیل نیافته است و متغیرهای دیگری همچون تقدیم و تأخیر، حذف و تکرار، تعریف و تنکیر، اِظهار و اِضمار، ایجاز و اِطناب، حقیقت و مَجاز، حصر و اطلاق و تأکید و جز آن، بر ارائه ظرایف و لطایف معانی و مضامین قرآنی اثر گذارند. [۱۹] گفتنی است که بسیاری از همین مباحث بعدها به عنوان علوم قرآنیِ مورد نیاز در تفسیر قرآن مورد توجّه قرآن شناسان قرار گرفت، چنان که زرکشی در نوع ۴۶ و ۴۷ که مبسوط‌ترین فصل البرهان است به طرح این مباحث پرداخته، آن را شاه بیت کتاب برهان نامیده است. [۲۰] سیوطی در کتاب خود الاتقان فی علوم القرآن ۲۵ نوع از انواع هشتادگانه علوم قرآنی (نوع ۴۴ تا ۶۸) را به این مباحث اختصاص داده است.[۲۱]

متون تفسیری سنتی با رویکرد تفسیر بیانی

برخی از مهم‌ترین تفاسیر پیشین که به طور برجسته دارای صبغه بیانی‌اند عبارتند از:

۱. الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل: زمخشری چنان که در این نامگذاری باز نموده و در مقدّمه تفسیر خود بیان کرده، جامع‌ترین و مهم‌ترین کتاب در شیوه تفسیر ادبی ـ بلاغی و تفسیر بیانی قرآن را تألیف کرده و در جای جای این تفسیر به مباحث ادبی پرداخته و وجوه مختلف بلاغت و مسائل گوناگون بدیع و معانی و بیان را که عبدالقاهر مسائل و قواعد آن را تدوین کرده بود بر آیات و عبارات قرآنی تطبیق کرده [۲۲] و همه جا ارتباط لفظ و معنا را در مفردات و ترکیبات قرآنی بررسی و تحلیل بلاغی کرده و برای این منظور، از نظم و نثر عربی فراوان شاهد آورده است. [۲۳] زمخشری کاربرد تمثیل و مَثَل را در اسلوب بیانی قرآن بسیار گسترده می‌‌بیند [۲۴] و این پدیده را در بیان قرآن زمینه‌ای برای تخییل و تصویر و ترسیم مضامین قرآنی در ذهن مخاطبان می‌‌شناسند، به گونه‌ای که قرآن توانسته است مضامین و وقایع گذشته و از میان رفته را برای غایبان از آن صحنه‌ها، به مثابه شاهدان عینی، به تصویر بکشد. [۲۵]

تفسیر بیانی در الکشاف به اوج خود می‌‌رسد. زمخشری دلالت هنری و زیبایی شناسانه در نظم قرآن و معانی ثانوی دلالت‌ها را که در تقدیم و تأخیرها و مرجع ضمیر و ترکیب‌های لغوی وجود دارند آشکار ساخته و به اسلوب‌های بیانی قرآن مانند کنایات، استعارات و تشبیه و مجاز و تمثیل توجه ویژه‌ای کرده است. وی در تمایزی آشکار با عبدالقاهر جرجانی که توجه خود را عمدتاً به نظم قرآن و ارتباط آن با معانی معطوف داشته بود، به مباحث بدیع ـ به معنای عام آنکه شامل علم بیان نیز می‌‌شود ـ توجه کرد، از این رو زمخشری را باید نخستین مفسری شمرد که در راه آشکار کردن اعجاز قرآن از طریق استعمال بیانی در تفسیر تلاش کرده است. وی التفات‌ها و یافته‌های دل انگیزی در سراسر تفسیر الکشاف در شیوه تفسیر بیانی دارد[۲۶].[۲۷]

۲. انوار التنزیل و اسرار التأویل: این تفسیر را که به تفسیر بیضاوی معروف است، می‌‌توان تلخیص یا تهذیب الکشّاف زمخشری دانست. بیضاوی مباحث ادبی، بلاغی و بیانی زمخشری را با اِعراض از دیدگاه‌های کلامی وی تلخیص کرده و به صورت متنی درسی در حوزه تفسیر ادبی و بیانی قرآن ارائه کرده است که طیّ چندین سده حوزه‌های علمیّه به آن توجه کرده و بیش از ۸۳ شرح بر آن نوشته‌اند. مطبوع‌ترین شرح بر این تفسیر، حاشیه شهاب الدین خفّاجی است که آن را می‌‌توان دیوان ادب و بلاغت دانست؛ زیرا اشعار و امثال فراوانی درباره مضامین و معانی آیات قرآنی و اختلاف قرائات در آن فراهم آمده‌اند[۲۸].[۲۹]

۳. ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم: این تفسیر به تفسیر ابی السعود معروف است. ابوالسعود، مؤلّف این تفسیر به کشف اسرار بلاغت و ارائه جلوه‌های اعجاز بیانی قرآن کریم، به خصوص در ابوابی همچون فصل و وصل، ایجاز و اطناب، تقدیم و تأخیر و اعتراض و تذییل، اهتمام ویژه‌ای دارد [۳۰].[۳۱]

۴. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی: این تفسیر به تفسیر آلوسی معروف است. مهم‌ترین انگیزه آلوسی مؤلّف این تفسیر، پاسخ دادن به کسانی است که به ظواهر نظم قرآنی اشکال کرده، به دقایق تفسیریِ کتاب خدا دست نیافته‌اند. [۳۲] وی با مروری فراگیر بر تفاسیر پیشینیان، آرای ایشان را نقد و بررسی کرده و در پرتو توجیهات متنوّع صرفی، نحوی، بلاغی و تأکید بر تناسب آیات و سُوَر و استناد به اشعار عرب و قرائات مختلف قرآنی در صدد ارائه وجوه مختلف بیانی برای مضامین قرآنی برآمده است[۳۳].[۳۴]

تفسیر بیانی در آثار جدید

در سده چهاردهم هجری، همزمان با اوج‌گیری نهضت بیداری مسلمانان، برخی از دانشمندان نواندیش و ژرف‌نگر در جهان اسلام با رویکردی تحلیل گرانه و نقّادانه تفاسیری را بررسی کردند که با دیدگاه محدود فنّی به مباحث ادبی و بلاغی پرداخته و از اهداف نزول قرآن غافل ماندند. آنان شیوه ای نو را در تفسیر با تمرکز بر مقاصد نزول قرآن مشتمل بر ارائه راه حل‌های گوناگون برای مسائل و مشکلات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جوامع اسلامی بنیان نهادند. این مفسّران از یک سو، به قدر نیاز و ضرورت به مباحث ادبی و بیانی قرآن مبتنی بر میراث گذشتگان پرداختند [۳۵] و از سوی دیگر، با محور قرار دادن خودِ قرآن در کشف و راهیابی به اسلوب‌های بیانی آن به حوزه‌های جدید و مبانی نو در شناخت زبان قرآن نائل آمدند. [۳۶] این دانشمندان برخلاف ادیبان و متکلّمان سده‌های نخستین، با نگرشی معتدل و نقّادانه به علوم ادبی و فنون بلاغی در پیِ شناختن و شناساندن قرآن بر محور ساختار زبانی و نظم بیانی و سیاق آیات و سُوَر آن و عمدتاً به دنبال دستیابی به اهداف نزول قرآن بودند. پیشگامان این رویکرد جدید، سید جمال‌الدین اسدآبادی و شیخ محمد عبده بوده‌اند[۳۷].[۳۸]

متون تفسیری جدید با رویکرد بیانی

۱. تفسیر القرآن الحکیم: این تفسیر که به تفسیر المنار معروف است، تلفیقی است از دروس تفسیری شیخ محمّد عبدُه و تعلیق و تکمیل شاگرد وی، محمد رشید رضا که در قالب تفسیری ترتیبی (تا آیه ﴿وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ[۳۹]) منتشر شده است. از شیخ محمّد عبدُه، افزون بر این، تفسیر جزءِ عمَّ و تفسیر سوره العصر نیز به یادگار مانده است. [۴۰] عبدُه بر قرائت قرآن همراه با تدبّر در آیات و سُوَر آن پیش از مطالعه تفاسیر اهتمام ویژه‌ای داشته است. [۴۱] وی معتقد است که اسلوب بیان قرآن هیچ گونه ابهام و کاستی ندارد تا مفسّران بخواهند در پی رفع ابهام و تکمیل نقایص آن برآیند و با مضامین روایات اسرائیلی یا پناه بردن به انواع حذف و تقدیر و توجیهات نحوی و بلاغی ناسازگار با سیاق عامّ آیات قرآنی، بیان قرآن را کامل کنند. [۴۲] وی تحمیل صناعات ادبی و قواعد بلاغی را بر اسلوب بیانی قرآن کریم همچون روایات و معتقدات بیرون از قرآن، روا نمی‌دارد. [۴۳] از این رو برای جهت دادن تفسیر بیانی به شیوه‌ای صحیح و رهانیدن آن از هرگونه افراط و تفریط در طرح مسائل ادبی و بلاغی و گرایش‌های مذهبی، این شیوه را در تفسیر در پیش می‌‌گیرد که اولاً مفسر باید وجوه بلاغت را به قدر ظرفیت معنا و آن گونه که آیات پذیرای آن‌هاست بیان کند و در باب وجوه اعرابی نیز چنان که شایسته و سازگار با مقام فصاحت و بلاغت قرآن است به تبیین و تحلیل بپردازد. ثانیاً در فهم معنای کلمات باید به جای اعتماد به اقوال لغویان به استعمالات اهل زبان در عصر نزول تکیه کند و برای این منظور حتی الامکان معانی الفاظ را از خود قرآن به دست آورد. ثالثاً گرچه دستیابی به همه مرادهای خداوند از کلامش برای بشر نامیسر است اما با ممارست و مطالعه کلام بلیغ و آشنایی با محاسن کلام، باید تلاش کند به قدر توان خود به دریافت مراد او نایل شود. رابعاً برای دستیابی به مراد خدا، علم به احوال بشر (جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی) نیز لازم است؛ زیرا تفسیر صحیح برخی آیات بدون این آگاهی ناممکن است. خامساً از آنجا که هدف نهایی قرآن هدایت بشر است مفسر باید به وجوه مختلف هدایت بشر به وسیله قرآن آگاه باشد. سادساً لازم است مفسر به سیره پیامبر و اصحاب آن حضرت آگاهی کامل داشته باشد[۴۴].[۴۵]

۲. المیزان فی تفسیر القرآن: این تفسیر را نیز باید در شمار تفاسیر دارای رویکرد تفسیر بیانی دانست که در روش و طرح مباحث تا حدود زیادی ناظر به المنار است. علاّمه سید محمد حسین طباطبایی برای کشف اسلوب بیانی قرآن، به متن آسمانی قرآن بیش از هر منبع دیگری توجّه می‌‌کند و تدبّر در آیات مشابه و توجّه به سیاق آیات را بیش از هر چیز محور مطالعه و تحقیق در معانی و مضامین و ساختار قرآن می‌‌شناسد. [۴۶] مهم‌ترین امتیاز المیزان بر سایر تفاسیر بیانی آن است که دیدگاه‌های علاّمه در حوزه تفسیر بیانی بر قرآن‌شناسی مکتب اهل بیت (ع) مبتنی است. از نگاه مکتب اهل بیت (ع) قرآن منحصراً یک نوشتار ادبی به زبان عربی نیست [۴۷] و تفسیر و ترویج آن با چنین دیدگاهی به تحریف قرآن می‌‌انجامد، چنان که در حدیثی از حضرت امام صادق (ع) آمده است: «أَصْحَابُ اَلْعَرَبِيَّةِ يُحَرِّفُونَ اَلْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ»[۴۸]؛ همچنین بر پایه حدیثی دیگر از آن حضرت، قرآن کریم از لحاظ زبان شناختی، خود زبان ویژه‌ای است که می‌‌تواند همه دیگر زبان‌ها را باز نماید؛ امّا زبان‌های دیگر نمی‌توانند زبان قرآن را باز نمایند: «قَالَ يُبِينُ اَلْأَلْسُنَ وَ لاَ تُبِينُهُ اَلْأَلْسُنُ». [۴۹] علاّمه طباطبایی بیش از دیگر مفسّران به تثبیت جایگاه سیاق و نقش آن در تفسیر قرآن اهتمام داشته است، چنان که در متن المیزان بیش از ۲۰۰۰ بار کلمه «سیاق» به کار رفته است. [۵۰] گفتنی است که قرآن‌شناسان از دیرباز به نقش عمده سیاق در تفسیر قرآن توجّه و همواره بر تعیین کنندگی آن تأکید کرده‌اند. [۵۱] در دیدگاه علّامه طباطبائی بیانات لفظی قرآن مَثَل‌هایی هستند برای تبیین معارف الهی و خداوند متعال برای آنکه مردم بتوانند آن معارف و حقایق را ادراک کنند، اسلوب بیانی قرآن را تا سطح افکار عامّه مردم تنزّل داده است. از سوی دیگر، خداوند برای آنکه مردم بر ظاهر کلامش جُمود نکنند و همچنین ظاهر کلام را رها نکنند و مقصود خداوند را بدون کم و کاست دریابند، معانی و مضامین را در قالب مَثَل‌هایی متنوّع بیان کرده است تا آن قالب‌ها مفسّر و بیانگر یکدیگر شوند و محتوا را به درستی به مخاطب منتقل سازند [۵۲].[۵۳]

۳. فی ظلال القرآن: این تفسیر ادبی و اجتماعی اثر سید قطب است. وی برای کشف اسلوب بیانی قرآن، هر سوره را بارها تلاوت می‌‌کرد تا به موضوع اصلی یا محور موضوعی آن دست یابد. وی معتقد بود که هریک از سوره‌های قرآنی شخصیّتی مستقل دارند و از وحدت موضوعی برخوردارند. [۵۴] او اسلوب بیانی هر سوره را متأثر از محور موضوعی آن سوره می‌‌دانست. [۵۵] ویژگی مهمّ رویکرد بیانی سیّد قطب در تفسیر قرآن کشف عناصر هنری بیان قرآن است، به گونه‌ای که در نگاه وی تخییل، تجسیم و تصویر مهم‌ترین خصوصیت اسلوب بیانی قرآن کریم است، چنان که در دو کتاب دیگر خود، التصویر الفنّی فی القرآن و مشاهد القیامة فی القرآن به تفصیل به تبیین این نظریّه پرداخته است[۵۶].[۵۷]

۴. پرتوی از قرآن: در این تفسیر فارسی از قرآن کریم که بخش‌هایی از آغاز و انجام قرآن را دربرگرفته است، رویکرد تفسیر بیانی کاملا مشهود است. سید محمود طالقانی مؤلّف این تفسیر، به ارتباط آواهای الفاظ قرآن و ارتباط آنها با معانی آن الفاظ توجّهی ویژه داشته است. وی معتقد بود که آهنگ لفظی قرآن که از وقف و مَدّ و قَصر و رعایت مخارج حروف و ادای حرکات و فواصل آیات به دست می‌‌آید، با معانی الفاظ قرآنی پیوندی تنگاتنگ دارد،[۵۸] به گونه‌ای که اگر کلمه‌ای را به کلمه مترادف آن در زبان عربی تبدیل کنیم، یا حرفی را از جای خود برداریم، یا فصل و وصل و وقف و حرکت و اوج و حضیض و ایقاع (موسیقی) کلمات و عبارات را رعایت نکنیم، در نظم قرآن و هماهنگی‌های دقیق آسمانی موجود در الفاظ و معانی آن و در نتیجه دریافت مفاد و مقصود اختلال پدید خواهد آمد[۵۹].[۶۰]

۵. التفسیر البیانی للقرآن الکریم: این تفسیر بیانی از دکتر عایشه عبدالرحمن بنت الشاطی، ادیب معاصر و مشتمل بر تفسیر ۱۴ سوره برگزیده از دو جزءِ آخر قرآن است که در دو جلد به چاپ رسیده است. وی شیوه تفسیری خود را که متأثر از آرای استاد و همسرش امین خولی و دارای رویکرد اثبات اعجاز بیانی قرآن کریم است، چنین توضیح می‌‌دهد:

  1. بررسی موضوعی؛
  2. توجّه به فضای نزول؛
  3. کشف دلالت الفاظ در پرتو معانی لغوی و تدبّر در سیاق خاص آیه و سوره و پیوند آنها با سیاق عامّ قرآن؛
  4. التزام به سیاق و روح حاکم بر نصّ آیه و سوره؛
  5. حَکَمیّت قرآن در تحلیل و تعلیل‌های اِعرابی و اسرار بیانی. [۶۱] بنت الشاطی برای نخستین بار عنوان «تفسیر بیانی» را بر روش تفسیری خود اطلاق کرد؛ اما تفسیر بیانی او در اصل همان تفسیر ادبی‌ای است که امین الخولی بر ضرورت آن در عصر حاضر تأکید کرده است. [۶۲] به همین جهت شکری عیّاد همفکر بنت الشاطی و دیگر شاگرد مکتب تفسیری امین خولی در نقدش بر تفسیر بیانی بنت الشاطی از اینکه وی به جای تفسیر ادبی عنوان تفسیر بیانی را برای کتابش برگزیده بر او خرده گرفته است،[۶۳] بنابراین برای شناخت دقیق‌تر شیوه تفسیر بیانی بنت الشاطی باید با شیوه تفسیر ادبی امین الخولی مبتنی بر تعریف وی از بلاغت و نیز آثار این مکتب تفسیری آشنا شد. امین الخولی با اشاره به اینکه دانش تفسیر هنوز به مرحله کمال و پختگی خود نرسیده است به نواندیشی در تفسیر روی آورده و آغاز این نواندیشی را در نواندیشی‌اش در بلاغت دانسته است. [۶۴] بنت الشاطی شهرت تفسیریِ دائر بر واوِ قسم گرفتن واوهای آغازین سُوَر و آیاتی مانند: ﴿وَالضُّحَى[۶۵] و ﴿وَاللَّيْلِ[۶۶] را به رغم آنکه دیدگاه غالب مفسّران قدیم و جدید است، نمی‌پذیرد و این کاربرد را به مثابه ابتکاری برای جلب توجّه مخاطب به حقایق دوردست معنوی و غیبی تلقّی می‌‌کند؛[۶۷] همچنین، بیان نحوی مفسّران را در ارتباط با کاربرد ﴿سَوْفَ در آیه ﴿وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى[۶۸] نمی‌پسندد و در کاربرد قرآنی، «سوف» را لزوماً بیانگر زمان آینده نمی‌داند. [۶۹] وی معتقد است که هر واژه‌ای در قرآن با دلالتی معیّن و مشخّص به کار رفته است، به گونه‌ای که به هیچ وجه نمی‌توان واژه‌ای دیگر را، هر چند هم معنای آن باشد، جایگزین آن کرد. [۷۰] وی روش تفسیر بیانی خود را در کتاب الاعجاز البیانی للقرآن توضیح داده و تأکید کرده است که ساختار زبانی و اسلوب بیانی قرآن در قالب قوانین کلاسیک ادبی و بلاغی نمی‌گنجد، به همین دلیل، از حاکم کردن بسیاری از قواعد نحوی و بلاغی بر تفسیر قرآن انتقاد کرده است[۷۱].[۷۲]

۶. التحریر و التنویر من التفسیر: نام کامل این تفسیر تحریر المعنی السدید و تنویر العقل الجدید است که با شکل اختصاری آن مشهور شده است. مؤلّف این تفسیر، محمد طاهر بن عاشور در مقدّمه نُهم از مقدّمات کتاب زیر عنوان "فی اَنَّ المَعانی الَّتی تَتَحمَّلها جُمَلُ القرآن تعتبر مُرادةً بِها" می‌‌گوید: اسلوب بیان قرآن، بدیع و جدید است و معانی و مقاصدی که در الفاظ و عبارات قرآنی ملحوظ شده‌اند، فراتر از معانی و گسترده‌تر از مضامینی‌اند که بُلَغای عرب از همان الفاظ در کلام خود قصد کرده‌اند؛ زیرا قرآن کتاب تشریع و تعلیم و تربیت است و باید همه معانی و مقاصدی را دربرداشته باشد که همه مخاطبان قرآن در همه زمان‌ها و مکان‌ها باید از آنها آگاهی یابند، بنابراین، معانی آیات و عبارات قرآنی را نباید محصور و محدود کرد و آنها را با یکدیگر متنافی دانست؛[۷۳] همچنین وی برای وقف و وصل در نگارش و قرائت آیات قرآنی اهمیّتی خاص قائل است و آن را در برداشت‌ها و دریافت‌های تفسیری از قرآن اثرگذار می‌‌داند. [۷۴] ابن عاشور به اَغراض سُوَر نیز توجّهی ویژه دارد و به سیاق آیات و تناسب آیات و سُوَر اهتمام میورزد[۷۵].[۷۶]

مؤلفه‌های تفسیر بیانی

  1. قرآن کریم به زبان عربی مبین نازل شده و با آن هماهنگی کامل دارد، بر این اساس نخستین گام در تفسیر صحیح قرآن کریم آشنایی با زبان و فرهنگ عصر نزول و استناد به آن است، بنابراین اصلی‌ترین مؤلفهتفسیر بیانی، تفسیر قرآن بر پایه زبان و فرهنگ عربی عصر نزول است که مورد توجه همه مفسران بوده است.
  2. قرآن کریم به عنوان یک شاهکار ادبی و متن قویم عربی خود یک منبع غنی برای تفسیر بیانی است. جاحظ برپایه همین مؤلفه به اسرار معنایی واژگان قرآن کریم همچون تفاوت «مطر» و «غیث»، یا «سغب» و «جوع» پی برده است. [۷۷]
  3. مفسر می‌‌کوشد با تکیه بر عناصر ادبی به ویژه مسائل مختلف بلاغت و فصاحت و دانش‌های معانی و بیان و بدیع از جمله مطابقت کلام با مقتضای حال، به فهم مراد الهی از متن دست یابد.

بعد از این سه مؤلفه هر مفسر بر پایه استعداد و توانایی ذاتی و ذوق و حس عربی و با تکیه بر مایه‌های علمی و ادبی و گاه تحت تأثیر گرایش فکری و مذهبی خود به تفسیر بیانی پرداخته است؛ اما تا دوره معاصر هیچ طرح روشمندی برای تفسیر بیانی معرفی نشده است. در این دوره امین خولی با تأکید بر ضرورت تفسیر ادبی به عنوان منهج و روشی تفسیری و به عنوان نیازی عصری، طرحی مشخص و منظم و گام‌هایی مترتب بر یکدیگر برای تفسیر ادبی معرفی کرد و مؤلفه‌های آن را برشمرد. سپس بنت الشاطی بر اساس همان تفسیر و پایبندی به آن مؤلفه‌ها به تدوین تفسیر بیانی روی آورد.

افزون بر مؤلفه‌هایی که امین خولی در طرح تفسیر ادبی خود بیان کرده، کامل علی سعفان در المنهج البیانی فی تفسیر القرآن ۵ مؤلفه را به عنوان قضایای منهجی و روشی برای تفسیر بیانی بدین قرار برشمرده است:

  1. وحدت سوره: مراد از وحدت سوره آن است که هر سوره یک موضوع محوری دارد که همه آیات آن سوره بر محور همان موضوع و متناسب با آن گرد هم آمده و نظم گرفته‌اند و آیات هر سوره به مثابه کلامی واحدند؛ به عبارت دیگر هر سوره دارای یک موضوع اساسی و محوری است. [۷۸] از جمله مفسرانی که برای اثبات وحدت موضوعی سوره‌ها کوششی گسترده و درخور انجام داده‌اند، سید قطب، عبدالله دراز، محمود شلتوت و محمد محمود حجازی بوده‌اند. [۷۹]
  2. وحدت موضوعی: مقصود آن است که مفسر باید برای تفسیر بیانی به شیوه تفسیر موضوعی روی آورد، و در تفسیر هر آیه و واژه، همه آیات مشتمل بر آن واژه را در قرآن استخراج و به ترتیب نزول مرتب کند. سپس به بررسی مناسبات و ملابسات و قراین حالی هر آیه پرداخته، با تأمل در اسلوب هر آیه و با تکیه بر ذوق قوی و حسن ادبی به تفسیر آنها مبادرت ورزد. [۸۰] نمونه‌های عینی برجسته این شیوه تفسیری افزون بر تفسیر بیانی بنت الشاطی که تلفیقی از شیوه ترتیبی و موضوعی است، عبارت‌اند از: مجموعه تفسیر موضوعی من هدی القرآن از امین خولی،[۸۱] الجدل فی القرآن و الفن القصصی فی القرآن هر دو از خلف‌الله، العفو فی الاسلام و الصدقة فی الاسلام هر دو از مهدی علام، العزة فی القرآن از احمد الشرباصی، مجموعه تفاسیر موضوعی از شیخ محمود شلتوت و احمد احمد بدوی و معنی الظلم فی القرآن الکریم از محمد کامل حسین. [۸۲]
  3. نظم قرآنی: مقصود از نظم، تألیف و چینش واژگان در کنار هم برای ساختن یک جمله و چند جمله مرتبط به هم است. هر قطعه از قرآن را که قرائت می‌‌کنی الفاظ آن را از نظر فصاحت و آهنگ و فاصله و معنا چنان می‌‌بینی که در نهایت جذابیت و دلربایی و دل انگیزی و اتقان و استحکام و خلوّ از غرابت، در جایگاه خود نشسته که معنا و مقصود کلام را در جان مخاطب می‌‌نشاند و هیچ واژه دیگری نمی‌تواند به جای آن بنشیند. [۸۳] بسیاری از مفسران اعجاز قرآن را در نظم آن و آیات تحدی را نیز ناظر به همین جنبه از اعجاز قرآن دانسته‌اند.
  4. نسق قرآنی: نسق به معنای نظم و هماهنگی و پیوستگی و مرادف با نظم است؛ اما در اینجا مقصود از نسق ارتباط آیات یک سوره با یکدیگر است، بر این اساس در تفسیر بیانی مفسر باید همه آیات یک سوره را در پیوندی مستحکم با یکدیگر ببیند؛ به عبارت دیگر برخلاف نظم که در ارتباط با چینش کلمات با یکدیگر در درون یک جمله یا چند جمله مرتبط به هم است، در نسق بخش‌های مختلف یک سوره در پیوند با یکدیگر دیده می‌‌شوند؛ بخش‌های عبرت و موعظه، تشریع، نقل قصه، و این همه در کنار اعتقادیات، اخلاقیات، احکام عملی فردی و اجتماعی و... با هم تناسق داشته و هماهنگ‌اند. [۸۴] افزون بر این هر آیه ای با آیات دیگر سوره‌ها که اشتراک مضمونی داشته و به موضوع واحدی ناظرند نیز هماهنگی و تناسب دارد. [۸۵]
  5. مفهوم لفظ: در تفسیر بیانی مفسر باید درباره تحول تدریجی معانی لغات تأمل کرده، از این طریق به معنای کاربردی آن واژه در قرآن منتقل شود. این تأمل باید از طریق جستجوی موارد کاربرد آن واژه در قرآن، و سپس تأمل در ترکیب‌های قرآنی با بهره‌گیری از صناعت نحو به عنوان ابزاری برای بیان و تعیین معنای دقیق کلمه و تمایز آن از سایر معانی نزدیک، انجام گیرد [۸۶].[۸۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر. ک: اتجاهات التجدید، ص۵۹۵؛ اتجاهات التفسیر، ج ۳، ص۸۶۶.
  2. المبادئ العامه، ص۱۱۰؛ اصول التفسیر، ص۱۰۶.
  3. برای نمونه: ر. ک: التفسیر البیانی.
  4. المفسرون حیاتهم و منهجهم، ص۴۶.
  5. المبادئ العامه، ص۱۱۰؛ نقد منهج التفسیر، ص۲۳۷ - ۲۳۸؛ تطور تفسیر القرآن، ص۵۲.
  6. ر. ک: نقد منهج التفسیر، ص۲۳۷؛ روش‌های تفسیر قرآن، ص۲۲۱.
  7. المبادئ العامه، ص۱۱۰.
  8. المناهج التفسیریه، ص۱۴۵.
  9. جواهر البلاغه، ص۲۴۴ - ۲۴۵.
  10. نک: مقدمة ابن خلدون، ص۵۵۰؛ کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص۳۴۲، ۳۵۱.
  11. نک: مناهج تجدید، ص۲۶۶ - ۲۶۷؛ آینه پژوهش، ش ۱۰۵ - ۱۰۶، ص۲ - ۸، «نواندیشی در بلاغت».
  12. طیب حسینی و لسانی فشارکی، مقاله «تفسیر بیانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  13. المنهج البیانی، ص۸ به بعد.
  14. الاعجاز البیانی، ص۱۵ - ۱۸؛ زبان قرآن، ص۴۷.
  15. زبان قرآن، ص۴۸.
  16. نک: الاعجاز البیانی، ص۱۶ - ۲۱؛ زبان قرآن، ص۴۸ - ۷۹.
  17. المبادئ العامه، ص۱۱۰؛ تطور تفسیر القرآن، ص۵۶ - ۵۷.
  18. الاعجاز البیانی، ص۹۰.
  19. زبان قرآن، ص۶۷ - ۷۸.
  20. نک: البرهان فی علوم القرآن، ج ۲، ص۳۸۲ - ۵۱۶؛ ج ۳ - ۴.
  21. طیب حسینی و لسانی فشارکی، مقاله «تفسیر بیانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  22. الکشاف، ج ۱، ص۱ - ۱۷، ۳۲ - ۳۷؛ ج ۴، ص۳۰۸.
  23. الکشاف، ج ۱، ص۵۲۸؛ ج ۳، ص۵۸۲.
  24. الکشاف، ج ۱، ص۷۲؛ ج ۲، ص۱۷۶.
  25. برای نمونه نک: الکشاف، ج ۱، ص۷۲، ۱۸۱، ۳۰۱، ۳۹۴؛ ج ۲، ص۵۳۲؛ ج ۴، ص۱۴۳، ۵۹۳، ۷۵۱.
  26. المبادئ العامه، ص۱۱۰ - ۱۱۲؛ نقد منهج التفسیر، ص۲۳۸ - ۲۴۳.
  27. طیب حسینی و لسانی فشارکی، مقاله «تفسیر بیانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  28. المفسرون حیاتهم و منهجهم، ص۱۵۸ - ۱۶۳، ۵۱۹ - ۵۲۱.
  29. طیب حسینی و لسانی فشارکی، مقاله «تفسیر بیانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  30. التفسیر والمفسرون، ج ۱، ص۳۴۹.
  31. طیب حسینی و لسانی فشارکی، مقاله «تفسیر بیانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  32. روح المعانی، ج ۱، ص۴.
  33. التفسیر و المفسرون، ج ۱، ص۳۵۵ - ۳۶۱.
  34. طیب حسینی و لسانی فشارکی، مقاله «تفسیر بیانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  35. نک: تفسیر المنار، ج ۱، ص۱۷ - ۱۹.
  36. فی ظلال القرآن، ج ۱، ص۲۷ - ۲۸؛ ر. ک: المیزان، ج۱، مقدمه.
  37. التفسیر والمفسرون، ج ۲، ص۵۴۷ - ۵۸۹؛ تفسیر المنار، ج ۱، ص۱۱ - ۱۴؛ المفسرون حیاتهم و منهجهم، ص۴۶ - ۴۷؛ نیز برای نگاهی آسیب شناسانه به این گونه تفاسیر، نک: آداب الصلوه، ص۱۹۴.
  38. طیب حسینی و لسانی فشارکی، مقاله «تفسیر بیانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  39. «و من نفس خویش را تبرئه نمی‌کنم که نفس به بدی بسیار فرمان می‌دهد مگر پروردگارم بخشایش آورد؛ به راستی پروردگارم آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره یوسف، آیه ۵۳.
  40. التفسیر والمفسرون، ج ۲، ص۵۵۲ - ۵۵۴؛ تفسیر المنار، ج ۱، ص۱۲ - ۱۴.
  41. تفسیر المنار، ج ۱، ص۱۴.
  42. تفسیر جزءِ عمَّ، ص۵۹، ۷۹.
  43. التفسیر والمفسرون، ج ۲، ص۵۵۶ - ۵۸۹؛ تفسیر جزءِ عمَّ، ص۱۵۸؛ المفسرون، حیاتهم و منهجهم، ص۶۷۱.
  44. تفسیر المنار، ج ۱، ص۲۱ - ۲۴، المنهج البیانی، ص۳۳ به بعد.
  45. طیب حسینی و لسانی فشارکی، مقاله «تفسیر بیانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  46. المیزان، ج ۱، ص۱۱ - ۱۴.
  47. برای آشنایی با مجموعه ای از احادیث قرآن‌شناسی در مکتب اهل بیت (ع)، از جمله نک: کنز العمال، ج ۱، ص۵۲۵؛ البرهان، ج ۴، ص۵۱۵؛ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص۲۳۷؛ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص۲۰۳؛ جامع الاخبار والآثار، ج ۱، ص۱۶۹، ۴۴۴.
  48. مستدرک الوسائل، ج ۴، ص۲۷۹؛ البیان، ص۲۲۸.
  49. الکافی، ج ۲، ص۶۳۲.
  50. مشکوة، ش ۸۷، ص۳۰ - ۳۲، «سیر تحول کاربرد سیاق در تفسیر».
  51. البرهان فی علوم القرآن، ج ۲، ص۹۸؛ روش‌شناسی تفسیر قرآن، ص۱۱۹ - ۱۴۴.
  52. المیزان، ج ۳، ص۶۲ - ۶۳.
  53. طیب حسینی و لسانی فشارکی، مقاله «تفسیر بیانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  54. فی ظلال القرآن، ج ۱، ص۲۷ - ۲۸.
  55. فی ظلال القرآن، ج ۱، ص۲۷ - ۲۸.
  56. فی ظلال القرآن، ج ۱، ص۴۶.
  57. طیب حسینی و لسانی فشارکی، مقاله «تفسیر بیانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  58. پرتوی از قرآن، ج ۳، ص۲.
  59. پرتوی از قرآن، ج ۳، ص۳.
  60. طیب حسینی و لسانی فشارکی، مقاله «تفسیر بیانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  61. التفسیر البیانی، ج ۱، ص۱۰ - ۱۱، ۱۷ - ۱۸، ۴۲.
  62. برای آگاهی از شیوه تفسیر ادبی امین خولی نک: دائرة المعارف الاسلامیه، ج ۵، ص۳۶۵ به بعد.
  63. نک: بنت الشاطی من قریب، ص۱۰۹ - ۱۱۲.
  64. دائرة المعارف الاسلامیه، ج ۵، ص۳۶۵.
  65. «سوگند به روشنایی روز» سوره ضحی، آیه ۱.
  66. «سوگند به شب» سوره لیل، آیه ۱.
  67. الاعجاز البیانی، ص۲۲۶ - ۲۲۸؛ التفسیر البیانی، ج ۱، ص۲۳ - ۲۶، ج ۲، ص۱۳۴.
  68. «و زودا که پروردگارت به تو (اختیار میانجیگری) ببخشد و تو خرسند گردی» سوره ضحی، آیه ۵.
  69. التفسیر البیانی، ج ۱، ص۴۰ - ۴۲.
  70. نک: الاعجاز البیانی، ص۱۹۸ - ۱۹۹.
  71. نک: الاعجاز البیانی، ص۱۶۸ - ۱۷۷.
  72. طیب حسینی و لسانی فشارکی، مقاله «تفسیر بیانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  73. نک: التحریر و التنویر، ج ۱، ص۹۳ - ۹۸.
  74. نک: التحریر و التنویر، ج ۱، ص۹۷.
  75. نک: التحریر و التنویر، ج ۱، ص۲۰۱ - ۲۰۴.
  76. طیب حسینی و لسانی فشارکی، مقاله «تفسیر بیانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  77. البیان والتبیین، ج ۱، ص۲۰؛ اثر القرآن، ص۸۲.
  78. المنهج البیانی، ص۱۳۷.
  79. نک: المنهج البیانی، ص۱۳۹ به بعد.
  80. نک: المنهج البیانی، ص۱۶۳.
  81. برای آشنایی با عناوین تفصیلی این مجموعه نک: اصول التفسیر و مناهجه، ص۱۰۹ - ۱۱۰.
  82. المنهج البیانی، ص۱۷۶ - ۱۹۶.
  83. نک: همان، ص۲۱۷؛ النبأ العظیم، ص۱۰۸.
  84. المنهج البیانی، ص۱۹۹.
  85. المنهج البیانی، ص۱۹۸.
  86. المنهج البیانی، ص۲۵۷ - ۳۰۰.
  87. طیب حسینی و لسانی فشارکی، مقاله «تفسیر بیانی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.