امام
امام به معنای پیشوا است. کلمه پیشوا در فارسی، درست ترجمه تحتاللّفظی کلمه امام است در عربی. خود کلمه امام یا پیشوا مفهوم مقدسی ندارد. پیشوا یعنی کسی که پیشرو است. عدّهای تابع و پیرو او هستند اعم از آنکه آن پیشوا عادل و راه یافته و درست رو باشد یا باطل و گمراه باشد. قرآن هم کلمه امام را در هر دو مورد اطلاق کرده است. پس کلمه امام یعنی پیشوا[۱]. یعنی آن کسی که قرآن میگوید با انتصاب او من دین را تکمیل کردم و نیز میدانیم که جزئیات مسائل در قرآن نیست و حقیقت اسلام نزد اوست[۲]. امام یعنی همان حاکم میان مسلمین، فردی از افراد مسلمین که باید او را برای حکومت انتخاب کنند[۳]. امام یعنی کارشناس امر دین، کارشناسی حقیقی که به گمان و اشتباه نیفتد و خطا برایش رخ ندهد[۴]. شیعه امام را در چنین مقامی تلقی میکند که حافظ و نگهبان شریعت و مرجع مردم برای شناساندن اسلام است[۵]. امام یعنی رهبر[۶]. غالباً کلمه امام یا ائمه به پیشوایان عادل و صالح اطلاق میشود و در عرف شیعه کلمه امام بر پیشوایان بر حق و معصوم اطلاق میشود که فقط دوازده نفرند[۷]. کلمه امامت همچنانکه در مورد پیشوایی در اخذ معالم دین استعمال نشده است، یعنی امام گفته میشود و مفهومش کسی است که معالم دین را از او باید فرا گرفت[۸]. امام یعنی کسی که تعلیمات و حقایق اسلامی را از طریق وراثت خوب میداند[۹]. امامان یعنی انسانهایی معنوی مادون پیغمبر که از طریقی معنوی اسلام را میدانند و میشناسند و مانند پیغمبر، معصوم از خطا و لغزش و گناهند. امام، مرجع قاطعی است که اگر جملهای از او بشنوید نه احتمال خطا در آن میدهید و به احتمال انحراف عمدی که اسمش میشود عصمت[۱۰].[۱۱]
معناشناسی امام
معنای لغوی
"امام" به معنای "پیشوا"، "پیشرو"[۱۲]، "مقتدا"، "قیّم"، "مصلح"، "الگو"، "راه اصلی" و "راهنما" است[۱۳]. کسی یا چیزی که مورد پیروی واقع میگردد یا اساس و مبدأ حرکت چیز دیگری قرار میگیرد، انسان باشد یا کتاب یا چیزی دیگر، به حق باشد یا بر باطل[۱۴] امام است[۱۵]. ولی معنای مشهور و غالب همان معنای نخست یعنی مقتدا، جلودار و پیروی شونده است. واژۀ امام بر زن و مرد اطلاق میشود[۱۶]. امام کسی است که همواره مقصود و هدف حرکت و تلاش دیگران قرار گیرد. در کتابهای لغت برای امام مصادیقی برشمرده اند: قرآن کریم، پیامبر گرامی اسلام(ص)، جانشین پیامبر(ص)، امام در نماز جماعت، فرمانده سپاه، راهنمای مسافران و دانشمندی که از او پیروی میشود[۱۷]. بنابراین، کلمۀ "امام" بیانگر این واقعیت است که رهبریِ جامعه در حقیقت اصل و اساس جامعه است که مردم از او پیروی میکنند و در امور خود، به سراغ او میروند[۱۸].
معنای اصطلاحی
با وجود اندک اختلافی پیرامون اصطلاحشناسی امامت در علم کلام[۱۹]، متکلمان در مجموع، آن را به ریاست فراگیر در تمام مسائل دینی و دنیایی، به نیابت از پیامبر اکرم(ص) تعریف کردهاند[۲۰]. در مباحث معرفتی، گاهی سخن از امامت به معنایی فراگیر است که حتی پیامبران را هم در بر میگیرد و بار دیگر، تنها سخن از جانشینی پیامبر اکرم(ص) میباشد. در این صورت نیز، گاه سخن راجع به امامت جانشینان پیامبر(ص) به صورت مطلق است، اما گاه بحث ناظر به اشخاص ایشان میباشد[۲۱]
امام در اصطلاح متکلمان به معنای ریاست عمومی فردی خاص بر امور دین و دنیای مردم است و به جانشین پیامبر(ص) اطلاق میشود، زیرا امامت دارای شؤونی همچون رهبری سیاسی و زعامت اجتماعی و مرجعیت دینی و تبیین و تفسیر وحی و ولایت باطنی و معنوی است که از این جهت امام(ع) حجت خدا، ولی الله، انسان کامل است[۲۲].
البته تعریف کاملتر امامت در مکتب اهلبیت(ع) طبق کتاب و سنت، این است که گفته شود: امامت، ولایتالامر است و اساساً تقابل دین و دنیا در این مکتب معنا و مفهوم ندارد؛ آن دینی که قرآن کریم معرفی میکند همین شریعت است و شریعت شامل همه امور دنیاست و رسول اکرم(ص) مبعوث شد تا مردم را در دنیا هدایت کند تا بتوانند در دنیا و آخرت سعادتمند باشند. شیخ صدوق در "معانی الأخبار" در تعریف امام گفته است: سُمِّيَ الْإِمَامُ إِمَاماً لِأَنَّهُ قُدْوَةٌ لِلنَّاسِ، مَنْصُوبٌ مِنْ قِبَلِ الله - تَعَالَى ذِكْرُهُ - مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَى الْعِبَادِ[۲۳] حاصل این تعریف، اشاره به سه رکن مهم امامت در استعمالات شرعیه است؛ یکی: "قدوه" بودن؛ دومی: "منصوب" بودن از طرف خدا و رکن سوم: "واجب الاطاعه" بودن امام است. این تعریفِ دقیق، جامعترین سخن در تعریف امام را آورده است[۲۴].
از سوی دیگری، امامت، با خلافت متفاوت است. خلیفه کسی است که فقط حکومت میکند و رهبری اجتماعی و سیاسی را برعهده دارد؛ اما امامت، مقامی دینی است و در ادامۀ مناصب پیامبری. امام رهبر جامعه در امور دنیوی و اخروی است. برخی پیامبران، امام نیز بودهاند مانند پیامبر اسلام(ص) و حضرت ابراهیم(ع)[۲۵].
امام در قرآن و روایات
امامت در قرآن با معنای لغوی آن هماهنگ است و امام کسی است که به او اقتدا کنند و او را الگو و سرمشق خود قرار دهند؛ خواه عادل و راه یافته باشد و خواه باطل و گمراه. واژه "امام" به صورت مفرد و جمع در ۱۲ مورد استعمال شده است مانند: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾[۲۶]، ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَئِكَ يَقْرَؤُونَ كِتَابَهُمْ وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً﴾[۲۷].[۲۸]
کاربرد این واژه در آیات شریفه قرآن نیز به معنای پیشوا و کسی یا چیزی است که به او اقتدا میشود. گاهی به “کتاب”[۲۹] یا “راه”[۳۰] از آن جهت که مورد اقتدا قرار گرفتهاند، اطلاق شده و گاهی به انسانهایی که پیشوای دیگران بودهاند، گفته شده است. نکته قابل توجه این است که این تعبیر، در قرآن مجید، همانطور که برای پیشوایان هدایت و اهل تقوا استفاده شده[۳۱]، در مورد پیشوایان آتش و گمراهی نیز به کار رفته است[۳۲]. بدین جهت، لفظ امام در قرآن کریم، به تنهایی ارزشی ندارد، بلکه آنگاه ارزش مثبت دارد که منظور از آن، پیشوای اهل حق و هدایت بوده، و فرد مورد نظر چنانکه خودِ قرآن بیان کرده است، ویژگیهای لازم را داشته باشد[۳۳]. ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۳۴].[۳۵]
در روایات اهل بیت(ع) از امامت به عنوان خلافة اللّه و خلافة الرسول یاد شده است[۳۶]. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «امامان رهبران و راهنمایان خداوند بر بندگان او هستند و کسی داخل بهشت نخواهد شد، مگر اینکه آنان را بشناسد و آنان نیز او را بشناسند، و کسی داخل دوزخ نخواهد شد، مگر اینکه آنان را انکار کند و آنان نیز او را انکار نمایند»[۳۷]. در احادیث متعددی از ائمه(ع) روایت شده که نماز، زکات، روزه، حج و ولایت ارکان اسلام به شمار میروند و در این میان ولایت از جایگاه برتری برخوردار است، زیرا کلید و راهنمای آنهاست[۳۸][۳۹]
جایگاه و شأن امامت
اصل امامت، مورد اتفاق شیعه و سنی است و فلسفۀ امامت همان فلسفۀ نبوت است. امام، جانشین پیامبر برای تحقق اهداف دین است و لذا وظایف اصلی پیامبر برای امام هم ثابت است. امام همۀ مقامات و اختیارات پیامبر را داراست مگر نبوت. شرط رسیدن به این مقام، یقین و استقامت بر عبودیت و در یک کلمه، عصمت است و چون عصمت، امری باطنی است و جز خدا، کسی نمیداند که چه کسی معصوم است، لذا باید امام از جانب خداوند منصوب گردد و نص صریح پیغمبر، بر امامت او، مهر صحت مینهد و هرگز فردی از طریق انتخاب مردم یا اهل حل و عقد و دایره شورا به مقام امامت نمیرسد[۴۰].
امام در نظام آفرینش دارای شؤون گوناگونی است که عمدتاً به دو بخش تکوینی و تشریعی تقسیم میشود. امام واسطۀ فیض بین خدا و خلق است و افزون بر اینکه کمالات وجودی آنها را نیز از قوه به فعلیت میرساند، چنانکه برخی هدایت در آیه ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۴۱] را ایصال به مطلوب دانستهاند که نوعی تصرف تکوینیِ امام در نفوس انسان هاست و آنان را در مسیر کمال قرار میدهد، بهگونهای که ایشان از موقفی به موقف دیگر انتقال مییابند. برای تحقق این امر امام باید برنامۀ الهی را محقق سازد و این هدف با تشکیل حکومت و اجرای احکام الهی و تربیت و پرورش نفوس انسانها در ظاهر و باطن تأمین میشود، آنها در این مرحله عهدهدار تربیت مردم و اجرای احکام الهی و پرورش دهندۀ انسانها و به وجود آورندۀ محیطی پاک، منزه و انسانی هستند. در حدیثی از امام علی بن موسیالرضا(ع) آمده است: «امامت همان منزلت انبیاء و وراثت اوصیا و خلافت خدا و رسول(ص)، زمام دین و نظام مسلمین و صلاح دنیا و عزت مؤمنان است. امامت اساس بالندۀ اسلام و شاخۀ بلند آن است. با امام نماز و زکات و روزه و حج و جهاد کامل میشود، اموال بیت المال و انفاق به نیازمندان فراوان میگردد. اجرای حدود و احکام و حفظ مرزها و جوانب کشور صورت میگیرد، امام حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام میشمارد و با حکمت و اندرز نیکو و دلیل رسا و محکم آدمیان را به راه پروردگار خویش فرا میخواند، امام بسان خورشید درخشانی است که با نور آن جهان روشن میشود، ستارۀ روشنی است که در دل تاریکیها انسانها را هدایت میکند، امام امین خدا در میان آفریدگان و حجت خدا بر بندگان و مدافع حریم الهی است»[۴۲].[۴۳]
فرق میان نبی و امام
گرچه پیامبر و امام هر دو هدایتگرند، منتها هدایت پیامبر فقط "راهنمایی" و به معنای نشان دادن راه است؛ اما هدایت امامان "راهبری" به معنای رساندن به مقصود است. با این همه گفتنی است امامت ریاست عامه در امر دین و دنیاست؛ ولی مُلک منصبی اجرایی در امر حکومت است که گاهی امام خود آن را بر عهده میگیرد؛ مانند حضرت ابراهیم(ع)، پیامبر اکرم(ص) و امام علی بن ابیطالب(ع) و گاهی به اذن خدا و با توجه به ملاکهای خاص، دیگری را به جای خود منصوب میکند؛ مانند نصب طالوت[۴۴].
وظایف امام
تفسیر قرآن
از طرفی برخی آیات قرآن مجید جزء آیات متشابهاند و از طرفی دیگر قرآن کریم به بیان خطوط کلّی و کلیات پرداخته نه بیان جزییات و تشریح احکام؛ و باید فردی آگاه، اصول کلّی را بر مصادیق جزیی منطبق نماید و آیات متشابه را تفسیر و تأویل کند. امام مخاطب اصلی قرآن است، آن را کاملاً میشناسد و میداند که قرآن بطنی دارد و هر بطن آن، بطنی تا هفتاد بطن و از سایر جزییات آیات خبر دارد لذا در برداشت صحیح از آیات، دچار انحراف و اشتباه نمیشود[۴۵].
هدایت باطنی
از وظایف امام "هدایت به امر" است که از نوع هدایتهای ظاهری و به صورت امر تشریعی نیست. این مقام ویژه از سوی خداوند به امام افاضه میشود که یک نوع جاذبه و هدایت روحانی است و با آگاهی از اعمال و رفتار و مراتب ایمان و معرفت انسانها، قلوب آنان را با انوار معارف روحانی جلا میبخشد و آنان را در تهذیب نفس و سیر و سلوک باطنی یاری میرساند. این مقام ویژه امام است و از آنجا که بعضی انبیا (همچون حضرت ابراهیم) علاوه بر نبوّت به مقام امامت نیز نایل آمدند، این مقام را دارا بودند[۴۶].
تحقّق نقش امام در جامعه
ائمه(ع) دین و احکام نورانی آن را از تحریف حراست کردند و حقایق قرآنی را به مردم تعلیم دادند و آنان را تربیت کردند. چنانکه سیره عملی ائمه و حضور آنان میان امّت، بهترین الگو برای مردم بود و جلوی بسیاری از تحریفهای بنیادی را گرفت. به برکت وجود ائمه(ع) معارف اسلامی و تعالیم حقوقی، تربیتی و اجتماعی میان مسلمانان گسترش یافت، احکام و فرامین زنده قرآن در سطح جامعه منتشر شد. به طور خلاصه نقش ائمه شیعه را در پیشبرد دین حقّ (اسلام) میتوان در چهار محور زیر خلاصه نمود[۴۷]:
نشر علم و نقل حدیث برای همه مسلمانان
شرح و بیان احکام کلّی اسلام و تطبیق کلیّات آن بر مصادیق موجود در جامعه یکی از محورهای تلاش ائمّه شیعه در دوران حیات آنان بوده است.
تربیت شاگرد
محور دوّمی که ائمه شیعه در جهت پیشبرد و اعلای حق در پیش گرفتند تربیت شاگرد بود. از خرمن فیض هر یک از آنان صدها، بلکه هزاران تشنه دانش، خوشه چیدند. افرادی همچون "کمیل بن زیاد نخعی"، "اویس قرنی"، "رشید هجری"، "میثم تمار"، "عمار یاسر"، "عبدالله بن عباس" و "اصبغ بن نباته" از شاگردان امیرالمؤمنین(ع) بودند. البته تمام علمای اسلام در شاخههای مختلف علوم اسلامی، خود را با واسطه یا بدون واسطه شاگر علی(ع) میدانند. بقیه ائمه(ع) نیز چنین بودهاند. تنها جابر بن یزید، هفتاد هزار حدیث از امام محمد باقر(ع) نقل کرده است و محمد بن مسلم سی هزار حدیث. ابن شهر آشوب مینویسد: "روایاتی که از امام صادق(ع) نقل شده از هیچ کس نقل نشده است، حدود چهار هزار شاگرد از محضر آن حضرت استفاده میکردند؛ گروهی از پیشوایان مذاهب اهل سنّت و علمای بزرگ از گنجینههای علوم آن حضرت بهرهمند شدند"[۴۸].
مبارزات سیاسی
ائمه(ع) همواره در دوران امامت خود با حکّام جور و جریانهای فساد و ستم در حال مبارزه و درگیری بودهاند؛ به همین دلیل تمام آنها به شهادت رسیده و هیچ یک با مرگ طبیعی از دنیا نرفتهاند؛ البته شیوه مبارزه، بر حسب شرایط و مقتضیّات زمان متفاوت بود، گاهی مبارزه منفی و عدم تأیید و سکوت، در برنامه قرار داشت و گاهی قیام مسلحانه و جنگ خونین، گاهی با قبول آتش بس نظامی، امام(ع) شخصیّت خود را در جبهه سیاسی در مقابل شخصیّت حاکم جور قرار میداد و او را رسوا میکرد و گاهی به روشنگری سیاسی میپرداخت. ویژگیهای حاکم اسلامی و حکومت الهی را برای مردم بر میشمرد و مصداق واقعی آن را معرّفی میکرد. گاهی با تأیید و هدایت انقلابها و شورشهای پایگاههای مردمی علیه هیئت حاکمه، تنور مبارزه را داغ نگه میداشت، گاهی از سنگر علم و دانش حمله را آغاز میکرد و گاهی از سنگر سیاست و اخلاق. گاهی مظالم و جنایات زورمداران را افشا میکرد و گاهی با نفوذداران افرادی در دربار هیئت حاکمه، جلوی بعضی از ستمهای آنها را میگرفت؛ البته به جز مدّت محدودی دوران امامت امیرالمؤمنین و امام حسن(ع)) به خاطر کمبود نیرو و نداشتن یاور، ائمه(ع) نتوانستند حکومت را دست بگیرند؛ امّا تلاشهای آنها در تصحیح فرهنگ سیاسی حاکم بر جامعه و ارائه سیاست واقعی اسلامی، حیاتی و تعیین کننده بود؛ طوری که امروز گفتار و رفتار آنان، بزرگترین ذخیره و منبع سیاست اسلامی را در اختیار مسلمانان قرار داده است[۴۹].
ارائه الگوی عملی
از دیگر محورهای زندگانی ائمه در معرّفی اسلام ناب، سیره عملی آنان بود. فرزندان پیامبر(ص) حقیقت اسلام را با زندگی روزمره خود تجسم و تبلور میبخشیدند. هر کس میخواست اسلام ناب و سیره پیامبر اسلام را ببیند، کافی بود. به زندگی یکی از ائمه(ع) نگاه کند. این اسوههای حسنه در عمل پیرو واقعی اسلام را به مردم معرّفی میکردند؛ به همین دلیل گاهی وجود ائمه با صرف نظر از هر نوع تلاشی، بزرگترین دشمن برای حکّام ظالم و شیطان صفتان بود؛ زیرا مردم با مقایسه رفتار آنان و مدّعیان خلافت پیامبر، به همه چیز پی میبردند. مردم حقیقت اخلاق اسلام، عبادت، سلوک اجتماعی و... ابعاد مختلف معارف الهی را در این پیشوایان متجلّی میدیدند و به این ترتیب، رفتار و سلوک سیاستبازان و قدرتمندان را بر نمیتافتند و همیشه آن را زیر سؤال میبردند[۵۰].
منابع
- ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری
- شکری، آرزو، حقوق اهل بیت
- محمدی ریشهری، محمد، دانشنامه قرآن و حدیث ج ۱۰؛
- مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴
- الهی راد، صفدر، انسانشناسی
- محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی
- پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه
- محمدی، رضا، امامشناسی ۵
- حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه
- زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر
مصداقهای امام
جستارهای وابسته
- فلسفه وجود امام
- سبب وجود امام
- وجوب وجود امام
- اثبات وجود امام
- لطف بودن وجود امام
- نعمت وجود امام
- مراتب وجود امام
- اعتقاد به وجود امام
- آثار وجود امام
- هدف از وجود امام
- وابستگی جهان هستی به وجود امام
- نیاز به وجود امام
- حفظ وجود امام
- انکار وجود امام
- امامت
- خلافت
- ولایت
- امامت امامان دوازدهگانه
- امامت امام على
- امامت امام حسن مجتبى
- امامت امام حسين
- امامت امام سجاد
- امامت امام باقر
- امامت امام صادق
- امامت امام كاظم
- امامت امام رضا
- امامت امام جواد
- امامت امام هادى
- امامت امام حسن عسکری
- امامت امام مهدى
پانویس
- ↑ امامت و رهبری، ص۴۶.
- ↑ امامت و رهبری، ص۱۹۸.
- ↑ امامت و رهبری، ص۱۶۳.
- ↑ امامت و رهبری، ص۹۴-۹۵.
- ↑ امامت و رهبری، ص۹۶.
- ↑ حماسه حسینی، جلد دوم، ص۲۴۸.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۴.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۲.
- ↑ اسلام مقتضیات زمان، جلد اول، ص۳۷۹.
- ↑ امامت و رهبری، ص۷۳.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۲۷.
- ↑ فرهنگ فارسی، ج۱، ص۳۴۶ ـ ۳۴۷، «امامت».
- ↑ لسان العرب، ج ۱، ص ۲۱۳ ـ ۲۱۵، «امم».
- ↑ مفردات، ص ۸۷، «ام».
- ↑ المنجد، ص ۱۷، «ام».
- ↑ مرکز فرهنگ و معارف قرآن، مصطفیپور، محمد رضا، مقاله «امامت»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴، ص۲۱۹-۲۲۰؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۳۰-۳۱؛ ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص:۱۵؛ حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص ۴۱.
- ↑ معجم المقاییس فی اللغة، ص۴۸، المصباح المنیر، ج۱، ص۳۱ ـ ۳۲؛ لسان العرب، ج۱، ص۱۵۷؛ المفردات فی غریب القرآن، ص۲۴، اقرب الموارد، ج۱، ص۱۹؛ المعجم الوسیط، ج۱، ص۲۷؛ فرهنگ عمید، ص۱۸.
- ↑ ر.ک: محمدی ریشهری، محمد، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۰، ص۲۱۳ – ۲۱۴؛ دانشنامه کلام اسلامی، ص ۶۹.
- ↑ جمعی از نویسندگان، امامتپژوهی، ص۴۱-۵۷؛ ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۲۳-۳۳.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، النکت الاعتقادیة، ص۳۹؛ طوسی، محمد بن حسن، الرسائل العشر، ص۱۰۳؛ ابنمیثم بحرانی، میثم، النجاة فی القیامة، ص۴۱؛ سیوری، فاضل مقداد، إرشاد الطالبین، ص۳۲۵.
- ↑ یارمحمدیان، محمد تقی، ازدیاد علم امام از دیدگاه کتاب و سنت، ص ۲۱.
- ↑ ر.ک: مرکز فرهنگ و معارف قرآن، مصطفیپور، محمد رضا، مقاله «امامت»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۲۲۰.
- ↑ ابنبابویه (صدوق)، محمد بن علی، معانی الأخبار، ص۶۴-۶۵.
- ↑ مرحوم صدوق این قیود مذکور در متن خود را از روایات استفاده کرده است. در روایات بسیاری به قدوه بودن، منصوب بودن و واجبالاطاعه بودن امامان تصریح شده است؛ از جمله: روایت از پیامبر اکرم(ص): «إنَّ أئِمَّتَكُم قادَتُكُم إلَى الله؛ فَانظُروا بِمَن تَقتَدونَ في دينِكُم وصَلاتِكُم»؛ پيشوايان شما زمام داران شما به سوى خدايند؛ پس بنگريد از چه كسانى در نماز و دينتان پيروى مىكنيد. صدوق، محمد بن علی، كمال الدين، ص۵؛ و روایت امام صادق(ع): «لِأَنَّ اللهَ تَبارَكَ وتَعالى نَصَبَ الإِمامَ عَلَماً لِخَلقِهِ، وجَعَلَهُ حُجَّةً»؛ چرا كه خداى تبارك و تعالى امام را به عنوان نشانى براى خَلق خويش بر نهاد و او را حجّت قرار داد. کلینی، محمد بن یعقوب، الكافي، ج۱، ص۲۰۳؛ و روايت مفصّل امام رضا(ع) در معرفی امام و امامت: «هَل يَعرِفونَ قَدرَ الإِمامَةِ ومَحَلَّها مِنَ الاُمَّةِ فَيَجوزَ فيهَا اختِيارُهُم؟ إنَّ الإِمامَةَ أجَلُّ قَدراً، وأَعظَمُ شَأناً وأَعلى مَكاناً، وأَمنَعُ جانِباً، وأبعَدُ غَوراً مِن أن يَبلُغَهَا النّاسُ بِعُقولِهِم، أو يَنالوها بِآرائِهِم، أو يُقيموا إماماً بِاختِيارِهِم... فَكَيفَ لَهُم بِاختِيارِ الإِمامِ؟! وَالإِمامُ عالِمٌ لا يَجهَلُ... مُضطَلِعٌ بِالإِمامَةِ، عالِمٌ بِالسِّياسَةِ، مَفروضُ الطّاعَةِ»؛ آيا مردم، مقام امامت و جايگاه آن در ميان امّت را مىدانند تا در نتيجه، انتخاب آنان در اين باره، روا باشد؟! امامت، مقامش بزرگتر و شأنش والاتر و جايگاهش بلندتر و دستنيافتنىتر و ژرفتر از آن است كه مردم، با خردهايشان بدان برسند، يا با انديشههايشان آن را دريابند، يا با انتخاب خود، امامى را برگمارند... پس مردم را چه رسد به انتخاب امام؟! امامى كه داناست و نادانى ندارد... در پيشوايى و رهبرى، نيرومند، و به سياست داناست. فرمان بردارى از او واجب است. کلینی، محمد بن یعقوب، الكافي، ج۱، ص۱۹۸-۲۰۳. او در جای دیگری نیز گفته است: الإمامة إنّما هي مشتقّة من الإيتمام بالإنسان، والإيتمام هو الاتّباع، والاقتداء، والعمل بعمله، والقول بقوله ر.ک: صدوق، محمد بن علی، معانی الأخبار، ص۶۹. ويجب أن يُعتقد أنّه يلزمنا من طاعة الإمام ما يلزمنا من طاعة النبيّ(ص)، وأنّ كلّ فضل آتاه الله عَزَّ وَجَلَّ نبيَّه فقد آتاه الإمامَ إلا النبوّة. صدوق، محمد بن علی، الهداية في الأصول و الفروع، ج۲، ص۲۷. اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ ر.ک: دانشنامه کلام اسلامی، ص ۶۹؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۱-۹.
- ↑ و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند؛ سوره انبیاء، آیه:۷۳.
- ↑ روزی که هر دستهای را با پیشوایشان فرا میخوانیم آنگاه کسانی که کارنامهشان را به دست راست آنان دهند، آن را میخوانند و به آنها سر مویی ستم نخواهد شد؛ سوره اسراء، آیه:۷۱.
- ↑ ر.ک: مرکز فرهنگ و معارف قرآن، مصطفیپور، محمد رضا، مقاله «امامت»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۲۲۰-۲۲۱.
- ↑ ﴿وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا...﴾ «و پیش از آن، کتاب موسی پیشوا و رحمت بود.».. سوره احقاف، آیه ۱۲ و سوره هود، آیه ۱۷.
- ↑ ﴿فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ﴾ «پس از آنان داد ستاندیم و (نشانههای) آن دو شهر (لوط و ایکه) بر سر راهی آشکار است» سوره حجر، آیه ۷۹.
- ↑ ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا﴾ «و ما را پیشوای پرهیزگاران کن» سوره فرقان، آیه ۷۴.
- ↑ ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ﴾ «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.
- ↑ ر.ک: مصطفی سلطانی، امامت از نگاه امامیه و زیدیه، ص۱۵-۱۷؛ علی اله بداشتی، «ضرورت امامت و مسئولیت نصب امام از نگاه ابن میثم بحرانی»، پژوهشهای فلسفی - کلامی، پاییز ۱۳۸۲، ش۲۹، ص۷-۱۲.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص ۴۱.
- ↑ «الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُول»؛ اصول کافی، ج۱، ص۱۵۵.
- ↑ «وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَی عِبَادِهِ، وَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ، وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْکَرَهُمْ وَ أَنْکَرُوهُ»؛نهج البلاغه، خطبه ۲۵۲.
- ↑ «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَی خَمْسٍ عَلَی الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَة»؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۸.
- ↑ ر.ک: دانشنامه کلام اسلامی، ص ۶۹.
- ↑ ر.ک. قربانی، علی، امامتپژوهی، ص۱۶۹؛ عارفی، اسحاق، امامتپژوهی، ص۷۸؛ الهی راد، صفدر، انسانشناسی، ص ۲۰۳؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۱-۹۲.
- ↑ «برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
- ↑ «إِنَّ الْإِمَامَةَ هِیَ مَنْزِلَةُ الْأَنْبِیَاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِیَاءِ إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ ص وَ مَقَامُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(ع)وَ مِیرَاثُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ(ع)إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلَاحُ الدُّنْیَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی وَ فَرْعُهُ السَّامِی بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ تَوْفِیرُ الْفَیْءِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْکَامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْأَطْرَافِ الْإِمَامُ یُحِلُّ حَلَالَ اللَّهِ وَ یُحَرِّمُ حَرَامَ اللَّهِ وَ یُقِیمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ یَذُبُّ عَنْ دِینِ اللَّهِ»؛ کافی، ج ۱، ص ۲۰۰.
- ↑ ر.ک: مرکز فرهنگ و معارف قرآن، مصطفیپور، محمد رضا، مقاله «امامت»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۲۳۱.
- ↑ ر.ک: مرکز فرهنگ و معارف قرآن، مصطفیپور، محمد رضا، مقاله «امامت»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۲۲۵.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص:۹۳.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص:۵۷.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص:۹۵.
- ↑ مناقب ابن شهر آشوب حنفی، ج۴، ص۳۴۷.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص:۹۹-۱۰۰.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص:۱۰۰.