اسراف در قرآن
مقدمه
واژه اسراف و مشتقات آنکه جمعا ۲۳ بار در قرآن به کار رفته،[۱] مفهومی گسترده دارد [۲] و هرگونه تجاوز از حدّ اعتدال و گرایش به افراط یا تفریط را در برمیگیرد،[۳] ازاینرو برخی با تقسیم این معنای عام، «اسراف» را درخصوص زیادهروی و «سرف» را تنها در مفهوم «کوتاهی» بهکار بردهاند.[۴] البته این واژه در همه موارد، شامل کوتاهی از حدّ اعتدال نمیشود و بیشتر در زیاده روی ظهور دارد، بدین جهت بسیاری آن را مرادفِ افراط، و متضادّ تقصیر و «تقتیر» ﴿وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا﴾[۵] که به معنای تضییق و بخل است دانستهاند.[۶] افزون بر موارد پیشین، از واژه «قوام» (حد وسط و اعتدال) نیز در قرآن یاد شده است ﴿وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا﴾[۷] که مرز تعیین اسراف به شمار میرود و تشخیص آن برعهده عقل، شرع یا عرف است.[۸]
چون اسراف همواره با نوعی زیادهروی و گاه کوتاهی ملازم و در همه مصادیق آن به نحوی سرپیچی از فرمانهای الهی نمایان است،[۹] با فساد ارتباط مستقیم دارد ﴿وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ﴾[۱۰]، ﴿الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ﴾[۱۱]،[۱۲] زیرا بر هم زدن حالت تعادل در هر امری، موجب فساد در آن میشود،[۱۳] بر همین اساس، اسراف را که نابود کننده امکانات و داراییهای گوناگون انسان است، با سُرفه (کِرمی که درختان را میخورد و از درون میپوساند) همریشه دانستهاند،[۱۴] افزون بر این، بررسی موارد کاربرد اسراف در قرآن نشان میدهد که بین آن و دیگر مفاهیم فراگیر و کلیدی، در محدوده ضد ارزشها چون کفر، ظلم، فسق و... ارتباط عمیق مفهومی و پیوند گسترده مصداقی برقرار است.[۱۵]
مفهوم تبذیر و مشتقاتش در ارتباط نزدیک معنایی با اسراف است. این واژه و مشتقاتش که سه بار و در دو آیه متوالی آمده ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا﴾[۱۶]، ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا﴾[۱۷] در لغت به معنای تباه ساختن اموال است [۱۸] که از دور ریختن یا پاشیدن بذر در مکانی نامساعد و به روشی نادرست به استعاره گرفته شده [۱۹] و همیشه با نوعی پاشیدگی، بینظمی و بیبرنامگی همراه است.[۲۰] اسراف و تبذیر بهرغم ارتباط نزدیک، تفاوتهایی نیز با هم دارند:
- اسراف، مفهومی فراگیر بوده، شامل هرگونه انحراف (اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی و...) میشود؛[۲۱] امّا تبذیر، بیشتر در امور مالی و اقتصادی،[۲۲] و به ندرت در موارد دیگر بهکار میرود؛[۲۳] مثلاً روایتی در مقام توصیه به پذیرش ولایت علی(ع) از تبذیر در این امر، نهی میکند.[۲۴]
- اسراف، گاه بر زیادهروی در انجام دادن عملی مباح، اطلاق میشود؛ مانند زیادهروی در خوردن که اصل آن تا حدّ نیاز جایز، بلکه مطلوب است و گاه بر خصوص مصارف نابجا و ناشایست، اگرچه اندک باشد؛ مانند دور ریختن مواد غذایی که ارتکاب آن به مقدار کم نیز جایز نیست[۲۵]
بنابراین، مصادیق آن را میتوان از دو نوعِ کمّی و کیفی دانست؛ امّا تبذیر غالباً بهصورت کیفی و در خصوص مصارف ناشایست تحقق مییابد؛ مثلاً به شخصی انفاق کند تا با آن، حرامی را مرتکب شود،[۲۶] پس تبذیر بر خلاف اسراف، هیچ گاه برای بیان زیادهروی در امور خیر، چون انفاق بهکار نرفته است،[۲۷] بر همین اساس، امام صادق(ع) تبذیر را جزئی از اسراف دانسته [۲۸] و اسراف بر وجه تبذیر از اسرافهای دیگر زشتتر شمرده شده است[۲۹].[۳۰]
انواع اسراف
مفهوم اسراف در قرآن مصادیق متعددی دارد که در معنای همه، نوعی تجاوز از حدّ اعتدال وجود دارد:
اسراف عقیدتی
در آیاتی، انکار خداوند و پیامبران، شرک به خدا و بتپرستی و ایمان نیاوردن به آیات الهی اسراف معرفی شده، آن را موجب بروز دشواریهای فراوان در زندگی دنیا و عامل نابینایی انسان در آخرت و گرفتاری در عذاب دردناک و ماندگار میشمارد ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى﴾[۳۱]، ﴿قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا﴾[۳۲]، ﴿قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى﴾[۳۳]، ﴿وَكَذَلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِنْ بِآيَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى﴾[۳۴].[۳۵]
در آیات ﴿وَلَقَدْ جَاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جَاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ﴾[۳۶]، ﴿الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ﴾[۳۷] پس از طرح دفاع مؤمن آلفرعون از موسی(ع)، منکران نبوّت، مسرف و شکّاک خوانده شدهاند ﴿كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ﴾. و جدال و اشکالهای بیدلیل آنان در آیات الهی، موجب بسته شدن دل آنها برای پذیرش حقیقت دانسته شده است: ﴿كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ﴾. در همین سوره با درخواست فرعونیان، مبنی بر کفر به خدای یگانه مخالفت ورزیده، پشتوانه آنان را در دنیا و آخرت، سست و بیپایه میشمرد؛ زیرا همه ما به سوی خداوند بازگشته، مسرفان در آن هنگام به آتش الهی دچار خواهند گشت: ﴿وَأَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ﴾[۳۸] آیات آغازین سوره انبیاء نیز مسرفان را مخالفان انبیا در طول تاریخ و ستمگر وصف میکند و به سرانجام هلاکتبارشان اشاره دارد: ﴿وَأَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ﴾[۳۹]. در آیات ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمَن مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ وَمَا عَلَيْنَا إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴾[۴۰] نیز دو تن از فرستادگان پیامبران در محاجّه با قوم خود که با آنان به مخالفت برخاسته و به قتل و شکنجه تهدیدشان کرده بودند، آنان را قومی اسرافکار مینامند: ﴿بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴾ با این همه، اسرافکاریِ اعتقادی انسانها، مانع از فرود آمدن وحی بر آنان نیست: ﴿أَفَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحًا أَنْ كُنْتُمْ قَوْمًا مُسْرِفِينَ﴾[۴۱].[۴۲]
اسراف اخلاقی و رفتاری
ارتکاب گناهان و گرایش به مادّیات و قطع علاقه از خداوند، موجب خروج انسان از راه حق شده، او را در یکی از منازل تاریک اسراف قرار میدهد.[۴۳] خداوند در آیه ﴿قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ﴾[۴۴] گنهکارانی که جان خویش را در معرض اسراف قرار دادهاند، به توبه فرا میخواند و آنان را از یأس و ناامیدی پرهیز و به ایشان وعده آمرزش میدهد. برای آیه شأن نزولهای خاصی مطرح شده است؛ امّا هیچ یک موجب انحصار آن در مورد خاصی نمیشود و شمول آن را بر همه مسلمانان و هر نوع خطا و گناهی از بین نمیبرد،[۴۵] بر همین اساس، پیامبر(ص) در تفسیر این آیه فرمودهاند: «بَلْ لِلْمُسْلِمِينَ عَامَّةً».[۴۶] خداوند در آیه ﴿وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَسَّهُ كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[۴۷] کسی را که هنگام بلا و مصیبت از خداوند یاری میطلبد و در وقت آسایش و راحتی از یاد او غافل میشود، از مسرفانی میشمارد که اعمال زشت خود را زیبا میپندارند. برخی، توجه بیش از حدّ به امور غیر مهم، چون مسائل دنیایی در مقابل امور آخرتی و اصالت بخشیدن به دنیا در مقابل خدا را نوعی اسراف شمردهاند؛ مانند کسی که سرمایهای گران را در برابر امری ناچیز هدر دهد.[۴۸] از دیگر مصادیق اسراف در زمینه امور اخلاقی، انحراف جنسی است.[۴۹] قوم لوط، نخستین کسانی بودند که از زنان رویگردانده، به همجنسبازی گراییدند. حضرت لوط(ع) در آیات ﴿وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ﴾[۵۰]، ﴿إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ﴾[۵۱] آنان را از ارتکاب این عمل زشت، پرهیز داده، از اسرافکاران میشمرد: ﴿بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ﴾. در ادامه این آیات و در آیات ﴿قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ﴾[۵۲]، ﴿لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِنْ طِينٍ﴾[۵۳]، ﴿مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ﴾[۵۴] به سرانجام رقّتبار آن قوم اشاره میکند. خداوند، فرشتگان عذاب را با سنگهایی ویژه بر سرآنان فرو فرستاد و همه مسرفان را نابود کرد.[۵۵] هرگونه رفتار نادرست و خارج از حدّ اعتدال نیز در فرهنگ قرآن، اسراف شمرده شده است؛[۵۶].
در آیه ﴿وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ﴾[۵۷] مردان الهی و یاران پیامبران، از خداوند درباره گناهان خود و افراط و تفریط در کارهای خویش، طلب آمرزش کرده و ثبات قدم و پیروزی بر قوم کافران را از او درخواست میکنند: ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا﴾. برخی تعبیر ﴿إِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا﴾ را به معنای گناهان کبیره دانستهاند؛[۵۸] ولی اطلاق واژه «اسراف» و «امر» با محدود ساختن آن منافات دارد، بنابراین در آیه پیشگفته، هرگونه خروج از حدّ اعتدال بر اثر جهل و غفلت یا از روی عمد، نکوهش شده است.[۵۹] خداوند در آیه ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا﴾[۶۰] از پیامبر(ص) میخواهد به سوی کسانی نگراید که غفلت بر قلبشان چیره شده و از هوای نفس پیروی میکنند. خداوند این اشخاص را به افراطکاری و اسراف وصف کرده است.[۶۱] برخی تعبیر ﴿وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا﴾ را به معنای نابودی یا مخالفت با حق دانستهاند؛[۶۲] امّا گویا گمراهی و نابودی، نتیجه افراط بوده و مخالفت با حق نیز از مصادیق آن است.[۶۳]
اسراف اجتماعی
استبداد، خودکامگی، استکبار، استثمار، خونریزی، ستم و هرگونه فساد اجتماعی از مصادیق بارز اسراف به شمار میرود.[۶۴] خداوند در سوره مائده، پس از بیان نزاع هابیل و قابیل که سرانجام آن تحقق نخستین فساد بر روی زمین بود، بنیاسرائیل را از ریختن خون بیگناهان و فساد بر زمین نهی کرده و از فسادهای اجتماعی آنان به اسراف تعبیر میکند: ﴿ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ﴾[۶۵] مفسران در توضیح اسرافکاری بنیاسرائیل، مواردی را بر شمردهاند: حلال شمردن حرامهای الهی، قتل و خونریزی، کفر و شرک، مخالفت با پیامبران، پیروی از هوای نفس، ارتکاب گناهان و هرگونه تجاوز به حریم حق و حقیقت.[۶۶] خداوند در این آیه، قانون شکنی و سرپیچی از دستورهای الهی را مصداق اسراف شناسانده است.[۶۷] به تصریح قرآن، حکمِ قضایی اسراف و فساد در جامعه، اعدام و تبعید است. ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[۶۸] در آیه ﴿فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ﴾[۶۹] به ترس و نگرانی یاران موسی(ع) از فرعون و سپاهیانش اشاره شده، فرعون را مستبدّی برتریجو میشمرد که در زمره مسرفان است: ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ﴾. فرعون با ادعای خدایی و ارتکاب قتل و ستم بسیار و عصیان و طغیان آشکار در برابر خداوند، از مصادیق بارز مسرفان به شمار میرود.[۷۰]
آیات ﴿وَلَقَدْ نَجَّيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنَ الْعَذَابِ الْمُهِينِ﴾[۷۱]، ﴿مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كَانَ عَالِيًا مِنَ الْمُسْرِفِينَ﴾[۷۲] نیز به نجات بنیاسرائیل از عذابها و شکنجههای فرعونیان اشاره کرده و فرعون را مردی متکبّر و اسرافکار خوانده است: ﴿إِنَّهُ كَانَ عَالِيًا مِنَ الْمُسْرِفِينَ﴾. حضرت صالح(ع) در آیات ﴿كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلا تَتَّقُونَ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ أَتُتْرَكُونَ فِي مَا هَاهُنَا آمِنِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَارِهِينَ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ وَلا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ وَلا يُصْلِحُونَ ﴾[۷۳] با اندرز قوم ثمود، آنان را به تقوای الهی و اطاعت از پیامبر خدا فرا میخواند. سپس آنان را از پیروی مسرفان پرهیز داده، این گروه را مفسد در زمین میشناساند که هیچگاه به اصلاح امور اقدام نمیکنند: ﴿وَلا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ وَلا يُصْلِحُونَ﴾. مفسران، بزرگان و رؤسای قوم ثمود * را مصداق اسرافکاران در این آیات دانسته [۷۴] و تجاوز و افساد آنان را موجب حلول عذاب الهی شمردهاند؛ زیرا فساد، همواره عذاب خداوند را در پی دارد[۷۵].[۷۶]
۴. اسراف قضایی و کیفری داوری و قضاوت ناعادلانه که گاه بر کذب و دروغ استوار است، از مصادیق اسراف به شمار میرود. مؤمن آلفرعون در آیه ۲۸ غافر / ۴۰ پیش از بیان اسراف اعتقادی فرعونیان، به اسراف آنان در قضاوت اشاره میکند.[۷۷] او پس از صدور حکم اعدام برای موسی، خطاب به فرعونیان میگوید: آیا میخواهید مردی را به سبب اعتقاد به خدای یگانه بکشید، درحالیکه ادلّه روشنی از سوی پروردگارتان برای شما آورده است؟... خداوند اسرافکار و بسیار دروغگو را هدایت نمیکند: «إِنّ اللّهَ لاَیَهدِی مَن هو مُسرِفٌ کَذّاب». برخی نیز این سخن مؤمن آلفرعون را درباره موسی(ع) دانستهاند که اگر وی به راستی قصد دارد با ادعای دروغین نبوّت، به اسراف و فساد در جامعه بپردازد، بدانید که خداوند هیچگاه مسرفان دروغگو را با معجزات گوناگون، حمایت نکرده و در مسیر گمراهی موفقشان نمیگرداند.[۷۸] در این صورت، این کاربرد اسراف نیز از مصادیق اجتماعی آن به شمار خواهد رفت.
مجازات مجرم از منظر قرآن باید عادلانه و به اندازه جرم او باشد؛[۷۹] خداوند در آیه ۳۳ اسراء / ۱۷ از کشتن بیگناهان نهی کرده و در صورت ارتکاب قتل، برای ولیّ مقتول حقّ قصاص * در نظر گرفته است؛ امّا اسراف در اجرای حکم را ممنوع میشمارد: «فَلاَ یُسرِف فِیالقَتِل إِنّهُ کانَ مَنصورًا». اسراف در اجرای حکمِ قصاص، شامل هریک از موارد زیر میشود: کشتن شخصی غیر از قاتل،[۸۰] کشتن بیش از یک نفر در برابر هر قتل،[۸۱] مگر در صورت مشارکت چند نفر در آن،[۸۲] مُثله کردن و قطعِ اعضای بدن قاتل پس از قصاص،[۸۳] کشتن قاتل پیش از صدور حکم قاضی،[۸۴] کشتن قاتل به شیوهای دردناکتر از کشتن مقتول [۸۵] و کشتن قاتل پس از عفو وی از جانب ولیّ مقتول و گرفتن دیه از او[۸۶].[۸۷]
۵. اسراف اقتصادی این نوع اسراف، مصادیق گوناگونی دارد: الف. اسراف در مصرف «... کُلوا واشرَبوا و لاَ تُسرِفوا إِنّهُ لاَ یُحبُّ المُسرِفین». (اعراف / ۷، ۳۱) خداوند در این آیه پس از بیان جواز عمومی در مصرف،[۸۸] از اسراف نهی و در ادامه، از تحریم امور حلال نیز منع کرده است، بر همین اساس، در بیان مقصود از اینگونه اسراف، دو وجه نقل شده است: اسراف در خوردن و آشامیدن و زیادهروی در حرام شمردن نعمتهای الهی.[۸۹] خداوند با بیان عدم تعلّق محبّت الهی به اسرافکاران، به حرمت اسراف اشاره[۹۰] و مسرفان را سرزنش میکند؛[۹۱] البته مقدار محرومیت اسرافکاران از محبت الهی به نوع و میزان اسراف آنان بستگی دارد،[۹۲] بر همین اساس، برخی برای اسراف دو نوع حکم شرعی ذکر کردهاند: کراهت در موارد خفیف و حرمت * در موارد دیگر.[۹۳] برخی چون تفکیک میان این دو نوع اسراف برایشان روشن نبوده، آیه پیشگفته را به دلیل عدم حرمت همه اقسام اسراف، منسوخ پنداشتهاند.[۹۴] این درحالی است که فقیهان در حرمت قدر متیقّن اسراف، اجماع دارند، تا آنجا که میتوان آن را از ضروریات دین شمرد. برخی نیز آن را از گناهان کبیره شمردهاند.[۹۵] اسراف در مصرف، به یکی از گونههای ذیل است: یک. تضییع و اتلاف هرگونه شیء قابل استفاده.[۹۶] دو. بدون استفاده گذاردن هرگونه سرمایه.[۹۷] سه. مصرف اشیا به نحوی که فایده مادّی یا معنوی به بار نیاورد. چهار. مصرف بیش از میزان درآمد به نحوی که در شأن او نباشد؛ مانند خرید وسایل تزیینی برای کسی که توان تأمین معاش خود را ندارد،[۹۸] از همین رو امام صادق(ع) کسی را که برای مصرف بیش از درآمد خود، دست نیاز به سوی دیگران دراز کند مسرف خوانده است.[۹۹] پنج. مصرف بیش از حدّ و افزون بر نیاز؛ مانند خرید چند خانه یا پرخوری.[۱۰۰] افزون بر این موارد، هرگونه مصرف سرمایه در راه گناه [۱۰۱] یا در نظر گرفتن ارضای شهوات در رفع نیازهای جسمانی،[۱۰۲] نیز از دیدگاه دینی مصداق اسراف شمرده میشود.
روایاتی که مصرف زیاد در اموری چون استعمال عطر، روشنایی، خوراک، وضو، حج و عمره را اسراف نشمرده ناظر به عدم تحقق اسراف در این امور نیست، بلکه به اهمیّت و مطلوبیّت بیش از حدّ آنها اشاره دارد.[۱۰۳] اسراف، هرچند بسیار اندک باشد، اگر برای انسان زیانبار باشد، حرام است [۱۰۴] و حکم «اِنَّهُ لاَ یُحِبُّ المُسرِفیِنَ» افرادی را نیز دربرمیگیرد که زمینه اسراف را برای دیگران مهیا میکنند.[۱۰۵]
ب. اسراف در حقوق دیگران تجاوز به حقوق دیگران در دو بخش حقوق عمومی و خصوصی، از مصادیق روشن اسراف اقتصادی است: حرمت تبذیر، به اموال عمومی اختصاص نداشته، آیه پیشگفته قابلیت تعمیم به هر مورد مشابه دیگر را دارد، بنابراین، هرکس دارایی خود یا دیگران را در مسیری نادرست و به شکلی ناشایست، توزیع یا مصرف کند، مبذّر است.[۱۰۶] برخی از فقیهان اهلسنت به استناد آیه پیشگفته، به لزوم حَجْر مبذّر (منع او از مصرف مبذّرانه اموالش) قائل شدهاند؛ امّا ابوحنیفه به این دلیل که از مبذّر تکلیف ساقط نیست، حَجر وی را جایز نمیشمرد،[۱۰۷] در هر حال، خداوند در این آیه، مبذّر را پیرو شیاطین و همکار آنها در افساد در زمین و همراه شیاطین در آتش جهنّم دانسته و علّت آن را کفران نعمت و ناسپاسی پروردگار میشمرد.[۱۰۸] خداوند از سوی دیگر استفاده درست و عادلانه از مال یتیم را برای سرپرستی که فقیر باشد، جایز شمرده است.[۱۰۹]
ج. اسراف در انفاق «والّذینَ إِذا أَنفَقوا لَم یُسرِفوا و لَم یَقتُروا و کانَ بَینَ ذلکَ قَواما». (فرقان/ ۲۵، ۶۷) خداوند در وصف بندگان مقرّب خود میفرماید: آنان هرگاه انفاق * کنند نه اسراف دارند و نه سختگیری، بلکه در میان این دو، حدّ اعتدالی را پیش میگیرند. منظور از تقتیر در انفاق، بخل و نپرداختن حقوق واجب الهی به مستحقان است.[۱۱۰] درباره مقصود از اسراف در انفاق، اقوال زیر ذکر شده است: انفاق در راه معصیت و گناه،[۱۱۱] انفاق از روی ریا و فخرفروشی،[۱۱۲] و انفاق بیش از حدّ [۱۱۳] بهگونهای که موجب ناتوانی انسان از انجام دادن دیگر کارهای واجب خود شود.
خداوند در آیه ۲۱۹ بقره / ۲ به تبیین حد اعتدال در انفاق پرداخته و میفرماید: از تو میپرسند: چه چیزی انفاق کنند؟ بگو: از مازاد نیازمندی خود؛ نیز در آیه ۲۹ اسراء / ۱۷ برای روشن شدن حدّ اعتدال در انفاق، مَثَلی برای پیامبر(ص) بیان میکند که هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن [کنایه از ترک انفاق] و آن را یکسره مگشای که نکوهیده و درمانده نشینی.
میان نهی از اسراف در امور خیر، و سفارش به انفاق و ایثار، هیچگونه تعارضی نیست؛ زیرا مصداق اسراف در امور خیر، جایی است که انسان بر اثر زیادهروی در عمل خیر، از رسیدگی به امر مهم دیگری فرومانَد یا آن عمل خیر را بهگونهای برآوَرد که مطلوب خداوند واقع نشود، بر همین اساس، پیامبر(ص) میفرماید: هرکس نابجا انفاق کند، اسراف کرده و هرکس در جای خود از انفاق روی گرداند بخل ورزیده است.[۱۱۴] امام صادق(ع) نیز میفرماید: بسا فقیری که اسرافکارتر از ثروتمندان باشد؛ زیرا فقیر اگر انفاق کند، نابجا انفاق کرده است؛ ولی ثروتمند از آنچه خدا به او داده انفاق میکند.[۱۱۵] اگر عمل خیر به این حدّ برسد دیگر نمیتوان آن را خیر نامید. آیه ۱۴۱ انعام / ۶ پس از بیان جواز استفاده از ثمره زراعت و وجوب پرداخت حق مستحقان، از اسراف نهی میکند: «... کُلوا مِن ثَمرِهِ إذا أَثمرَ و ءَاتوا حَقّهُ یَومَ حَصادِهِ و لاَ تُسرِفوا إنّهُ لاَ یُحبُّ المُسرِفین». در شأن نزول این آیه گفتهاند: برخی مسلمانان بیش از حدّ لازم به انفاق میپرداختند و خود، در امرار معاش با مشکل مواجه میشدند، ازاینرو خداوند زیادهروی در انفاق را نهی و نکوهش میکند.[۱۱۶] بر همین اساس، پیامبر(ص) افراط * در انفاق را چون ممانعت از پرداخت حدّ واجب آن، ناپسند دانسته است.[۱۱۷] البته منظور از اعطای حق مستمندان، پرداخت خصوص زکات واجب نیست؛ زیرا سوره انعام در مکّه و پیش از نزول حکم زکات نازل شده است، بنابراین، مطلق انفاق به تهیدستان را در بر میگیرد.[۱۱۸] درباره معنای «لاَ تُسرِفوا» در این آیه، آرای دیگری نیز نقل شده است: انفاق در راه گناه و معصیت،[۱۱۹] ممانعت از پرداخت حق تهیدستان،[۱۲۰] اسراف در مصرف ثمره زراعت،[۱۲۱] قرار دادن سهمی از محصول برای بتها و بتخانهها [۱۲۲] و نهی از گرفتن مال مردم، بیشتر از حدّ واجب (خطاب به متولّیان گرفتن زکات).[۱۲۳]
عوامل و ریشههای اسراف
هر یک از انواع گوناگون اسراف، ریشههای روانی مخصوص به خود و کنش و واکنش متقابل با آنها را دارد: ۱. شهوتپرستی قرآن از زبان حضرت لوط(ع) (اعراف / ۷، ۸۱؛ نمل / ۲۷، ۵۵) شهوت * رانی را عامل گرایش قوم لوط به اسراف اخلاقی میشمارد؛ همچنین در آیه ۲۸ کهف / ۱۸ در مقام نهی پیامبر(ص) از اطاعت افراطگرایان، آنان را پیرو هواهای نفسانی خویش میشناساند. ۲. غفلت* از یاد خدا آیه ۲۸ کهف / ۱۸ افراطگرایان را کسانی میشمارد که قلبشان از یاد خدا غافل شده است. ۳. روحیه ناسپاسی و کفران* نعمت خداوند در آیات ۲۶ ـ ۲۷ اسراء / ۱۷ پس از نهی از تبذیر و بیان اخوت مبذّران با شیاطین، میفرماید: شیطان در برابر پروردگارش بسیار ناسپاس بود. ۴. تکبر*، خودکامگی، استعمار و سیطره جویی خداوند در آیات ۸۳ یونس / ۱۰ و ۳۱ دخان / ۴۴ فرعون را مردی اسرافگر و برتریجو میخواند؛ همچنین از زبان بلقیس، ملکه قوم سبأ، در آیه ۳۴ نمل / ۲۷ درباره پادشاهان میگوید: آنان هنگامی که به منطقه آبادی وارد شوند، آن را به فساد و تباهی میکشند. مقایسه این آیه با آیات مربوط به فرعون نوعی رابطه جانشینی بین فساد اجتماعی و اسراف برقرار میسازد. ۵. عجب* و خودبینی در آیه ۱۲ یونس / ۱۰ از انسانهایی یاد شده که هنگام سختی، از خدا یاریطلبیده و در آسایش، او را از یاد میبرند. خداوند درباره این افراد میفرماید: این چنین برای اسرافکاران، اعمالشان زینت داده شده که زشتی عمل خود را ادراک نمیکنند.
افزون بر عوامل پیشگفته، میتوان تقلید، چشم و همچشمی، وسواس، تربیت خانوادگی، احساس حقارت و خودکمبینی و داشتن ثروت فراوان، بدون برخورداری از اخلاق دینی را جزو عوامل اسراف دانست.[۱۲۴]
آثار زیانبار اسراف
اسراف در همه اقسام آن، با سنتهای الهی در جهان مخالف است؛ زیرا با برهم زدن حالت اعتدال، موجب بروز فساد در زمینههای گوناگون حیات میشود (شعراء / ۲۶، ۱۵۲)[۱۲۵] و به همین سبب، سلب محبت خداوند از انسان را در پی دارد. (اعراف / ۷، ۳۱؛ انعام / ۶، ۱۴۱) این امر موجب ضعف انسان و مانع او از کسب موفقیت در عرصههای گوناگون زندگی است، ازاینرو مؤمنان پیش از درخواست پیروزی و موفقیت، دست به سوی خداوند گشوده و از او در باب اسرافکاریهای خود، آمرزش میطلبند (آلعمران / ۳، ۱۴۷)[۱۲۶]؛ زیرا بنابر فرموده امام صادق(ع) دعای اسرافکاران در درگاه خداوند پذیرفته نیست.[۱۲۷]استمرار اسرافکاری موجب رسوخ ملکه ناسپاسی و کفران نعمت در انسان گشته (اسراء / ۱۷، ۲۷) او را از هدایتهای الهی محروم میسازد (غافر / ۴۰، ۲۸) و گاه کفر اعتقادی و اخلاقی او را در پی دارد (اسراء / ۱۷، ۲۷)[۱۲۸]، ازاینرو پیامبران خدا نیز در برابر عاملان آن ایستادهاند. این شیوهگاه موجب حلول عذاب الهی شده و در آخرت نیز انسان را به عذاب جهنم گرفتار میکند. (انبیاء / ۲۱، ۳ ـ ۹؛ غافر / ۴۰، ۴۱ ـ ۴۵؛ یس / ۳۶، ۱۳ ـ ۱۹ و ذاریات / ۵۱، ۳۲ ـ ۳۴)[۱۲۹] اسراف در زمینههای اقتصادی *، موجب اتلاف منابع ثروت میشود و چون این منابع محدودند، عملاسراف، خود نوعی تجاوز به حقوق دیگران و نقض رفاه عمومی جامعه است،[۱۳۰] ازاینرو امام صادق(ع) اسراف را موجب کاهش برکت،[۱۳۱] و فقر * را نتیجه اسرافکاری، و تموّل را نتیجه رعایت اقتصاد میشمرد [۱۳۲] و از همین رو خداوند در آیه ۵ نساء / ۴ دارایی اختصاصی برخی انسانها را ثروت کلّ جامعه میداند و فرمان میدهد که دارایی خود را ـ که خداوند وسیله قوام زندگی شما قرار داده است ـ به دست سفیهان نسپارید، بلکه خود به اداره زندگی آنان بپردازید. سپس میافزاید: پیش از پرداختِ دارایی یتیمان به ایشان، آنان را بیازمایید و اگر در آنان رشد کافی یافتید، داراییهاشان را به آنها بدهید،[۱۳۳] افزون بر همه این موارد، اسراف، به ویژه بعد اقتصادی آن، سلامت جسم و روان انسانها را به خطر میافکند.[۱۳۴] [۱۳۵].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ المعجمالاحصائی، ج ۱، ص۴۵۴، «سرف».
- ↑ لسانالعرب، ج ۶، ص۲۴۳ ـ ۲۴۵، «سرف».
- ↑ مجمعالبیان، ج ۵، ص۱۹۲؛ روحالمعانی، مج ۴، ج ۶، ص۱۷۴؛ التحقیق، ج ۵، ص۱۱۰، «سرف».
- ↑ جامعالبیان، مج ۳، ج ۴، ص۳۳۷.
- ↑ «و آنان که چون بخشش کنند نه گزافکاری میکنند و نه تنگ میگیرند و (بخشش آنها) میانگینی میان این دو، است» سوره فرقان، آیه ۶۷.
- ↑ التبیان، ج ۳، ص۱۲؛ مجمعالبیان، ج ۲، ص۸۵۴؛ التفسیرالکبیر، ج ۲۴، ص۱۰۹.
- ↑ «و آنان که چون بخشش کنند نه گزافکاری میکنند و نه تنگ میگیرند و (بخشش آنها) میانگینی میان این دو، است» سوره فرقان، آیه ۶۷.
- ↑ تفسیر المنار، ج۶، ص۳۵۱؛ التحقیق، ج ۵، ص۱۱۰، «سرف».
- ↑ نمونه، ج ۱۵، ص۳۰۷ ـ ۳۰۸؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص۳۶۹.
- ↑ «و از فرمان گزافکاران پیروی نکنید» سوره شعراء، آیه ۱۵۱.
- ↑ «آنان که در زمین فساد بر میانگیزند و به (نیکی و) شایستگی روی نمیآورند» سوره شعراء، آیه ۱۵۲.
- ↑ نمونه، ج ۱۵، ص۳۰۷ ـ ۳۰۹.
- ↑ تفسیر المنار، ج ۶، ص۳۵۲؛ الفرقان، ج ۱۵، ص۱۶۹؛ المیزان، ج ۱۵، ص۳۰۶.
- ↑ لسانالعرب، ج ۶، ص۲۴۴ ـ ۲۴۵؛ مفردات، ص۴۰۸، «سرف»؛ تفسیر المنار، ج ۶، ص۳۵۱.
- ↑ مفاهیم اخلاقی، ص۳۱۳ ـ ۳۱۴، ۳۵۳ ـ ۳۵۹.
- ↑ «و حقّ خویشاوند را به او برسان و نیز (حقّ) مستمند و در راه مانده را و هیچگونه فراخرفتاری مورز» سوره اسراء، آیه ۲۶.
- ↑ «که فراخ رفتاران یاران شیطانند و شیطان به پروردگارش ناسپاس است» سوره اسراء، آیه ۲۷.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۰، ص۱۹۳.
- ↑ مفردات، ص۱۱۳ ـ ۱۱۴، «بذر»؛ مجمعالبیان، ج ۶، ص۶۳۳.
- ↑ التحقیق، ج۱، ص۲۳۸، «بذر».
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۹، ص۲۸؛ تفسیر المنار، ج ۸، ص۳۸۵.
- ↑ مفردات، ص۴۰۸، «سرف».
- ↑ الفرقان، ج ۱۵، ص۱۶۵.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص۲۸۸.
- ↑ احکامالقرآن، ج ۳، ص۵۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص۱۲۳ ـ ۱۲۵؛ الفروقاللغویه، ص۱۱۵.
- ↑ مجمعالبحرین، ج ۱، ص۱۷۰؛ الفرقان، ج ۱۵، ص۱۶۵؛ روحالمعانی، مج ۹، ج ۱۵، ص۹۰.
- ↑ التحریر والتنویر، ج ۱۵، ص۷۹.
- ↑ وسائلالشیعه، ج۹، ص۴۶؛ بحارالانوار، ج ۷۲، ص۳۰۲.
- ↑ الفروق اللغویه، ص۱۱۵؛ روحالمعانی، مج ۹، ج ۱۵، ص۹۰.
- ↑ معموری، علی، مقاله «اسراف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص: ۲۰۰ - ۲۰۲.
- ↑ «و هر که از یادکرد من روی برتابد بیگمان او را زیستنی تنگ خواهد بود و روز رستخیز وی را نابینا بر خواهیم انگیخت» سوره طه، آیه ۱۲۴.
- ↑ «میگوید: پروردگارا! چرا مرا نابینا برانگیختی در حالی که من بینا بودم؟» سوره طه، آیه ۱۲۵.
- ↑ «فرمود: بدینگونه بود که نشانههای ما به تو رسید و تو آنها را فراموش کردی و همانگونه امروز تو فراموش میگردی» سوره طه، آیه ۱۲۶.
- ↑ «و اینچنین ما آن کس را که گزافکاری کند و به نشانههای پروردگارش ایمان نیاورد کیفر میدهیم و بیگمان عذاب جهان واپسین سختتر و پایدارتر است» سوره طه، آیه ۱۲۷.
- ↑ جامع البیان، مج ۱۲، ج ۲۴، ص۸۷؛ مج ۱۳، ج ۲۵، ص۶۴؛ مجمع البیان، ج ۳، ص۲۹۰؛ ج ۹، ص۶۱؛ نمونه، ج ۱۵، ص۳۰۷.
- ↑ «و بیگمان پیشتر یوسف برای شما برهانها (ی روشن) آورد اما شما از آنچه برایتان آورده بود همچنان در شک بودید تا چون درگذشت گفتید که پس از وی هرگز خداوند پیامبری نخواهد فرستاد؛ بدینگونه خداوند کسی را که گزافکاری بدگمان است در گمراهی مینهد» سوره غافر، آیه ۳۴.
- ↑ «آنان که در آیات خداوند بیآنکه برهانی برای آنان آمده باشد چالش میورزند، (کارشان) نزد خداوند و نزد مؤمنان، سخت خشمانگیز است؛ بدینگونه خداوند بر دل هر خویشبین گردنکشی مهر مینهد» سوره غافر، آیه ۳۵.
- ↑ « و گزافکاران دمساز آتشند» سوره غافر، آیه ۴۳.
- ↑ «گزافکاران را نابود کردیم» سوره انبیاء، آیه ۹.
- ↑ «و برای آنان از مردم آن شهر آنگاه که پیامبران به آنجا آمدند مثلی بزن. آن هنگام که دو تن را نزد آنها فرستادیم و آنان را دروغگو شمردند و ما با سوّمی، (آن دو را) پشتیبانی کردیم، آنگاه گفتند که ما نزد شما فرستاده شدهایم. گفتند: شما جز بشری مانند ما نیستید و (خداوند) بخشنده، چیزی فرو نفرستاده است و شما جز دروغ نمیگویید. گفتند: پروردگارمان میداند که ما نزد شما فرستاده شدهایم؛ و چیزی جز پیامرسانی روشن، بر عهده ما نیست. گفتند: ما به شما فال بد میزنیم، اگر دست نکشید، سنگسارتان خواهیم کرد و از ما به شما عذابی دردناک خواهد رسید. گفتند: فال بدتان با خودتان است؛ آیا چون پندتان دهند (باز فال بد میزنید)؟ بلکه شما گروهی گزافکارید» سوره یس، آیه ۱۳ - ۱۹.
- ↑ «پس آیا از آن رو که قومی گزافکارید این پند را از شما با رویگردانی بازداریم؟» سوره زخرف، آیه ۵.
- ↑ معموری، علی، مقاله «اسراف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص: ۲۰۲ - ۲۰۳.
- ↑ التحقیق، ج ۵، ص۱۱۱، «سرف»؛ الوجوه والنظائر، ج ۱، ص۶۳.
- ↑ «بگو: ای بندگان من که با خویش گزافکاری کردهاید! از بخشایش خداوند ناامید نباشید که خداوند همه گناهان را میآمرزد؛ بیگمان اوست که آمرزنده بخشاینده است» سوره زمر، آیه ۵۳.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۷، ص۲ ـ ۳؛ نمونه، ج ۱۵، ص۳۰۸.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۸، ص۷۸۵.
- ↑ «و چون گزند به آدمی رسد ما را به پهلو خسبیده یا نشسته یا ایستاده فرا میخواند و چون از او آن گزند را بگردانیم به راه خود میرود گویی ما را برای (زدودن) گزندی که بدو رسیده بود فرا نخوانده است؛ بدین گونه در نظر گزافکاران کارهایی را که میکردند آراستهاند» سوره یونس، آیه ۱۲.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۱۷، ص۵۲ ـ ۵۳.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۴، ص۶۸۴ ـ ۶۸۵.
- ↑ «و لوط را (به پیامبری فرستادیم) آنگاه که به قوم خود گفت: آیا (آن) کار زشت را انجام میدهید که پیش از شما هیچ کس از جهانیان انجام نداده است؟!» سوره اعراف، آیه ۸۰.
- ↑ «شما از سر شهوت به جای زنان به سراغ مردان میروید بلکه شما قومی گزافکارید» سوره اعراف، آیه ۸۱.
- ↑ «گفتند: ما برای (عذاب) قومی بزهکار فرستاده شدهایم» سوره حجر، آیه ۵۸.
- ↑ «تا بر آنان سنگهایی از گل بباریم» سوره ذاریات، آیه ۳۳.
- ↑ «که نزد پروردگارت برای گزافکاران نشانهدار شده است» سوره ذاریات، آیه ۳۴.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۸، ص۲۱۸.
- ↑ راهنما، ج ۳، ص۱۰۴.
- ↑ «و گفتارشان جز این نبود که (می) گفتند: پروردگارا! از گناهان ما و گزافکاریها که در کار خویش کردهایم در گذر و گامهای ما را استوار دار و ما را بر گروه کافران پیروز گردان» سوره آل عمران، آیه ۱۴۷.
- ↑ جامعالبیان، مج ۳، ج ۴، ص۱۶۰؛ التفسیر الکبیر، ج ۹، ص۲۸.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۲، ص۸۵۵؛ مجمع البحرین، ج ۲، ص۳۶۵.
- ↑ «و با آنان که پروردگار خویش را سپیدهدمان و در پایان روز به شوق لقای وی میخوانند خویشتنداری کن و دیدگانت از آنان به دیگران دوخته نشود که زیور زندگی این جهان را بجویی و از آن کس که دلش را از یاد خویش غافل کردهایم و از هوای (نفس) خود پیروی کرده و کارش تباه است پیروی مکن» سوره کهف، آیه ۲۸.
- ↑ تفسیر ماوردی، ج ۳، ص۳۰۲؛ مجمعالبیان، ج ۶، ص۷۱۹.
- ↑ جامعالبیان، مج ۹، ج ۱۵، ص۲۹۵.
- ↑ معموری، علی، مقاله «اسراف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص: ۲۰۳ - ۲۰۴.
- ↑ نمونه، ج ۱۵، ص۳۰۷.
- ↑ «آنگاه بسیاری از ایشان از آن پس، در زمین گزافکارند» سوره مائده، آیه ۳۲.
- ↑ جامعالبیان، مج ۴، ج ۶، ص۲۷۹؛ مجمعالبیان، ج ۳، ص۲۹۰.
- ↑ راهنما، ج ۴، ص۳۵۴.
- ↑ «کیفر کسانی که با خداوند و پیامبرش به جنگ برمیخیزند و در زمین به تبهکاری میکوشند جز این نیست که کشته یا به دار آویخته شوند یا دستها و پاهایشان ناهمتا بریده شود یا از سرزمین خود تبعید گردند؛ این (کیفرها) برای آنان خواری در این جهان است و در جهان واپسین عذابی سترگ خواهند داشت» سوره مائده، آیه ۳۳.
- ↑ «اما هیچ کس (سخن) موسی را باور نکرد جز فرزندانی از قوم وی، (آن هم) با ترس آنکه فرعون و سرکردگانشان آنان را به بلا افکنند و بیگمان فرعون در (سر) زمین (مصر) بلند پروازی کرد و او به راستی از گزافکاران بود» سوره یونس، آیه ۸۳.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۵، ص۱۹۲.
- ↑ «و به راستی بنی اسرائیل را از عذابی خوارساز رهاندیم» سوره دخان، آیه ۳۰.
- ↑ «از فرعون که برتری جویی از گزافکاران بود» سوره دخان، آیه ۳۱.
- ↑ «قوم ثمود پیامبران را دروغگو شمردند. (یاد کن) آنگاه (را) که برادرشان صالح به آنان گفت: آیا پرهیزگاری نمیورزید؟ من برای شما پیامبری امینم. پس، از خداوند پروا کنید و از من فرمان برید. و من از شما برای این (پیامبری) پاداشی نمیخواهم، پاداش من جز با پروردگار جهانیان نیست. آیا شما را در آنچه اینجاست آسوده رها میکنند؟ در بوستانها و (کنار) چشمهساران؟ و کشتزارها و خرمابنی که شکوفهاش ترد است؟ و از (دل) کوهها استادانه خانههایی میتراشید. پس، از خداوند پروا کنید و از من فرمان برید. و از فرمان گزافکاران پیروی نکنید. آنان که در زمین فساد بر میانگیزند و به (نیکی و) شایستگی روی نمیآورند» سوره شعراء، آیه ۱۴۱-۱۵۲.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۷، ص۳۱۳.
- ↑ المیزان، ج ۱۵، ص۳۰۶.
- ↑ معموری، علی، مقاله «اسراف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص: ۲۰۴ - ۲۰۵.
- ↑ نمونه، ج ۱۵، ص۳۰۷.
- ↑ مفاهیم اخلاقی، ص۳۵۶ ـ ۳۵۷.
- ↑ التحقیق، ج ۵، ص۱۱۱، «سرف»؛ الوجوه والنظائر، ج ۱، ص۶۳.
- ↑ الکافی، ج۷، ص۳۷۱؛ تفسیرماوردی، ج۳، ص۲۴۱.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص۲۰۳؛ الدرالمنثور، ج ۵، ص۲۸۲.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص۲۹۱.
- ↑ جامعالبیان، مج ۹، ج ۱۵، ص۱۰۵ ـ ۱۰۶؛ الکافی، ج ۷، ص۳۷۱.
- ↑ الدرالمنثور، ج ۵، ص۲۸۴.
- ↑ الدرالمنثور، ج ۵،، ص۲۸۳.
- ↑ تفسیر ماوردی، ج ۳، ص۲۴۱.
- ↑ معموری، علی، مقاله «اسراف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص: ۲۰۰ - ۲۰۲.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۴، ص۶۳۸.
- ↑ جامعالبیان، مج ۵، ج ۸، ص۲۱۳ ـ ۲۱۴.
- ↑ التحقیق، ج ۵، ص۱۱۱؛ عوائدالایام، ص۶۱۵.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۴، ص۶۳۸.
- ↑ التحریر والتنویر، ج ۸، ص۱۲۳.
- ↑ الفروق اللغویه، ص۱۱۵.
- ↑ التحریر و التنویر، ج ۸، ص۱۲۳.
- ↑ عوائد الایام، ص۶۱۵، ۶۱۹.
- ↑ الدرالمنثور، ج۳، ص۴۴۴.
- ↑ عوائدالایام، ص۶۳۳ ـ ۶۳۵.
- ↑ عوائدالایام، ص۶۳۳ ـ ۶۳۵؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص۴۴۴.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص۱۳.
- ↑ عوائدالایام، ص۶۳۳ ـ ۶۳۵؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص۴۴۴.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۴، ص۶۳۸؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص۴۴۴؛ تفسیر المنار، ج ۸، ص۱۳۸.
- ↑ الدرالمنثور، ج ۳، ص۴۴۴؛ التحریر والتنویر؛ ج ۸، ص۱۲۴.
- ↑ عوائد الایام، ص۶۳۶ ـ ۶۳۷.
- ↑ احکامالقرآن، ج ۳، ص۵۲.
- ↑ الفرقان، ج ۸ ـ ۹، ص۸۵.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص۱۶۱.
- ↑ احکامالقرآن، ج ۳، ص۲۹۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص۱۶۲.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۶، ص۶۳۴؛ احکامالقرآن، ج ۳، ص۲۹۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص۱۶۲.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۹، ص۱۹۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۵،، ص۲۸.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص۴۸؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص۲۷۵.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۲، ص۱۱۷؛ تفسیر ماوردی، ج ۴، ص۱۵۵؛ الوجوه والنظائر، ج ۱، ص۶۳.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۴، ص۱۰۹؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص۴۴۴.
- ↑ جامعالبیان، مج۱۱، ج ۱۹، ص۴۸؛ تفسیر ماوردی، ج ۴، ص۱۵۶؛ مجمعالبیان، ج ۷، ص۲۸۰.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۷، ص۲۸۰.
- ↑ الکافی، ج ۴، ص۵۵.
- ↑ جامعالبیان، مج ۵، ج ۸، ص۸۱؛ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص۳۷۹.
- ↑ تفسیر ماوردی، ج ۲، ص۱۷۸.
- ↑ المیزان، ج ۷، ص۳۶۳ ـ ۳۶۴.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۴، ص۵۷۹.
- ↑ تفسیر ماوردی، ج ۲، ص۱۷۸ ـ ۱۷۹.
- ↑ تفسیر المنار، ج ۸، ص۱۳۸.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص۲۱۴.
- ↑ جامعالبیان، مج ۵، ج ۸، ص۸۲.
- ↑ پژوهشی در اسراف، ص۸۷ ـ ۱۰۳.
- ↑ تفسیر المنار، ج ۸، ص۳۸۴.
- ↑ راهنما، ج ۳، ص۱۰۴؛ ج ۷، ص۳۹۱.
- ↑ الکافی، ج ۴، ص۵۶.
- ↑ التحریر و التنویر، ج ۱۵، ص۸۱.
- ↑ المیزان، ج ۱۵، ص۳۰۶ ـ ۳۰۷؛ نمونه، ج ۱۲، ص۹۶.
- ↑ التحریر و التنویر، ج ۱۵، ص۷۹.
- ↑ الکافی، ج ۴، ص۵۷.
- ↑ عوائد الایام، ص۶۱۸؛ الکافی، ج ۴، ص۵۳.
- ↑ التحریر و التنویر، ج ۱۵، ص۸۰.
- ↑ تفسیر المنار، ج ۸، ص۳۸۴؛ الفرقان، ج ۸ ـ ۹، ص۸۴.
- ↑ معموری، علی، مقاله «اسراف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص: ۸۹.