خطراتی که اسلام با آن روبرو بود

اسلام یک نظریه بشری نبود تا حدود فکری و تبلور مفاهیم آن از راه تمرین و تجربه به دست آمده باشد بلکه رسالتی است الهی که در آن حدود احکام و مفاهیم، از پیش مشخص شده و با تشریعات عامه‌ای که از جانب خدا آمده از همه آنچه در نظریه‌های مشابه محتاج تجربه می‌باشد بی‌نیاز گشته است، بنابراین، رهبری چنین جریانی مستلزم دریافت کامل و مفصل رسالت الهی، و شناخت کاملی از همه احکام و مفاهیم آن می‌باشد، در غیر این صورت رهبر نظام محتاج الهام گرفتن از پیش‌فرض‌های ذهنی و فهم ارتکازی سابق خود خواهد بود که سرانجام به شکست این انقلاب فکری منجر خواهد شد. به‌خصوص که اسلام به‌عنوان آخرین دین آسمانی می‌بایست همواره در طول زمان پیش رفته و همه مرزهای زمانی، جغرافیایی و قومی را درنوردد، کاری که به حاکم اسلامی- به‌عنوان رکن اساسی انقلاب- اجازه پیش گرفتن روش تجربه و خطا را نمی‌دهد روش پراشتباهی که در اندک مدتی چنان رخنه‌ای در انقلاب ایجاد می‌کند که آن را با سقوط مواجه خواهد ساخت[۱].

حوادثی که پس از وفات رسول خدا(ص) به وقوع پیوست دلیل محکمی بر این مدعا است که آثار آن با تصدی امر رهبری به وسیله نسلی از مهاجران که توسط رسول خدا(ص) برای این کار برگزیده نشده، صلاحیت و قابلیت آن را نداشتند در کمتر از نیم قرن آشکار گشت. هنوز بیست و پنج سال از وفات پیامبر اکرم(ص) نگذشته بود که هزیمت خلافت در برابر ضربات شدیدی که از جانب دشمنان رودرروی اسلام بر آن وارد می‌آمد آغاز گردید، دشمنان توانستند پنهانی به مراکز قدرت نظام نفوذ کرده آن را ناکار آمد ساخته، با کمال وقاحت و به زور رهبری نظام را تصاحب کرده امت اسلام و نسل پیشگام آن را مجبور به دست کشیدن از رهبری و شخصیت خود نموده، پیشوایی اسلامی را به حکومتی موروثی تبدیل کردند که جز ناچیز شمردن ارزش‌ها، کشتار بیگناهان، جلوگیری از حدود الهی، خشکاندن احکام، و بازی باسرنوشت مردم کاری نداشت، در این شرایط بیت‌المال مسلمانان به صورت املاک شخصی قریش درآمده و خلافت به توپی بدل شد تا بچه‌های بنی امیه با آن بازی کنند[۲].[۳].

عوامل افزایش انحراف در رهبری اسلامی

امت اسلام پس از پیامبر(ص) در راه انقلابی که او برای مردم و جامعه اسلامی ایجاد کرد با انحراف خطرناکی مواجه شدند، این انحراف در عرصه سیاست و اجتماع- چنان‌که طبیعت اشیا حکم می‌کند- به مرور زمان رفته رفته توسعه می‌یافت تا عمیق و عمیقتر شود؛ چراکه شروع انحراف دانه‌ای را ماند که در زمین کاشته می‌شود و ذره‌ذره رشد کرده سر از خاک به در می‌آورد، هرمرحله از انحراف که به وقوع می‌پیوندد زمینه‌ساز مرحله‌ای فراختر است. پس طبیعی است که این انحراف نیز در سیر تاریخی خود یک منحنی را طی کند که در درازمدت به دوزخ منتهی شود و انقلاب اسلام را از همه‌سو مملو از تناقضاتی کند که حتی از همراهی با پایین‌ترین حد احتیاجات و مصلحت‌های انسانی و اسلامی امت اسلام ناتوان شود.

در چنین صورتی، با افزایش تصاعدی انحراف، انقلاب به حکم منطق پس از مدتی به سقوط کامل می‌رسد. و این امر جز نابودی کامل دولت، جامعه و فرهنگ اسلامی حاکم بر جامعه نبود؛ چراکه با پرشدن نظام از تناقضات و ناتوان شدن از انجام وظایف واقعی خود، دیگر توان حمایت از موجودیت خویش را هم نخواهد داشت زیرا همه موجبات استمرار و دوام خود را بر صحنه تاریخ از دست داده و مردم نیز در حدی نبودند که به حمایت آن برخیزند چراکه آنان به آنچه از این انقلاب توقع داشتند نرسیده و آرزوهایشان توسط آن برآورده نشده بود پس هیچ رابطه حیاتی راستینی میان امت و نظام باقی نمانده بود. نتیجه می‌گیریم که در چنین وضعی قطعا محصول بذر انحرافی که در جامعه کاشته شد چیزی جز سقوط کامل انقلاب نبود.[۴].

عوامل تسریع در سقوط دولت اسلام‌

مراد از سقوط دولت اسلام از میان رفتن فرهنگ اسلامی و جدایی رهبری نظام و متن جامعه از این فرهنگ است که در این‌صورت اسلام که به مثابه‌ فرمانده جامعه و امت است از آن دور می‌افتد، طبیعتا بعد از فروپاشی دولت و اجتماع، امت بدون رهبر به حال خود باقی می‌ماند و در برابر اولین حمله‌ای که به آن بشود فرومی‌پاشد چه اینکه در برابر حملات متعددی که خلافت عباسی با آن روبرو شد این اتفاق افتاد. این فروپاشی به معنی سقوط دولت و انقلاب و تنها ماندن امت است، این امت هم در عین تدین به اسلام، ایمان به آن و تعامل با آن، به دلیل تسلسل حوادث محکوم به فروپاشی خواهد بود؛ چراکه امت اسلام مدت بسیار کمی را با اسلام صحیح به سر برده بود،- همان زمان کمی که شخص پیامبر اکرم(ص) عهده‌دار امر رهبری انقلاب بود- و پس از آن امت با انقلابی منحرف شده زندگی کرد، انحرافی که نگذاشت تا اسلام در عمق زندگی جامعه نفوذ کرده و آنان را در قبال عقیده خود مسئول سازد، و نگذاشت تا اسلام با دادن فرهنگ خود به جامعه آن را در برابر فرهنگ‌های بیگانه محافظت کرده و عدم فروپاشی آن را در برابر فرهنگ‌ها، حملات، و افکار جدیدی که حمله‌کنندگان به شهرهای اسلام وارد می‌کردند تضمین نماید، و امت در پی از دست دادن انقلاب، دولت و فرهنگ، خورد شدن شخصیت، درهم شکسته شدن اراده و بسته شدن دستانش توسط حکومت‌هایی که زمامدار این انقلاب منحرف بودند و پس از فقدان روح واقعی خود دیگر به تنهایی خود را قادر به مقاومت نمی‌دید چراکه این حکومت‌ها امت را در برابر حکومت‌های جابرانه خود به کرنش وادار کرده بودند.

طبیعی است که چنین امتی در چالش با جریان کفرآمیزی که به جنگ با او آمده از هم بپاشد و به زودی امت، رسالت و عقیده اسلامی یکجا ذوب شود و پس از اینکه زمانی یک حقیقت زنده بر صحنه تاریخ بود از آن صفحه‌ محو شده و از آن جز خاطره‌ای باقی نماند و این پایان کار اسلام بود[۵]. اگر نقش ائمه معصومین را که وظیفه خطیر حراست از انقلاب، دولت، امت و رسالت به عهده آن نهاده شده است نادیده انگاریم سرنوشت منطقی امت اسلام همین بود که به شرح آن پرداختیم. نقش ائمه راشدین(ع) که منتخب خداوند بوده و پیامبر(ص) ایشان را برای صیانت از اسلام، پیاده کردن و تربیت انسان براساس آن، همچنین جلوگیری از فروپاشی دولت اسلام با نص صریح تعیین کرده بود در دو امر مهم و اساسی خلاصه می‌شود:

  1. مصونیت دادن به امت در برابر خطر فروپاشی‌
  2. تلاش برای به دست گرفتن قدرت و رهبری‌

همان‌گونه که انقلاب اسلام به‌عنوان روندی تربیتی دارای سه عنصر بود:

  1. مربی؛
  2. دستورالعمل تربیتی- که از جانب شرع آمد-؛
  3. زمینه پیاده شدن آن دستورالعمل که امت باشد[۶].

انحراف نیز که با تغییر در این سه عنصر آغاز گردید، با وفات پیامبر اکرم(ص) و فقدان یک مربی همطراز به راه افتاد، از میان رفتن این عنصر خود باعث نابودی دو عنصر دیگر گردید چراکه جانشینان پیامبر در رهبری انقلاب از حیث علم، عصمت، پاکدامنی، قدرت، شجاعت و کمال همتای او نبوده بلکه افرادی متصدی این پست شدند که نه معصوم بوده، نه در حقیقت رسالت ذوب شده بودند، آن هیچ ضمانت اجرایی برای منحرف نشدن امت از خطی که رسول الله(ص) برای امت ترسیم کرده بود در دست نداشتند، آن هم چنان‌ انحرافی که مسلمانان حتی توان تصور عمق و نهایت تأثیر منفی آن را بر دولت، امت و شریعت را نداشتند چراکه آن این تغییر را در شخص رهبر می‌دانستند نه در خط رهبری.

و اما بیان دو خط‌مشی اساسی که ائمه(ع) می‌بایست همه فعالیت‌های خود را بر محور آن انجام می‌دادند:

  1. مصونیت دادن به امت از فروپاشی پس از سقوط انقلاب و در اختیار امت قرار دادن عوامل تقویت‌کننده به میزان کافی تا امت با ایمانی ثابت، روحی مجاهد و گام‌هایی استوار روی پای خودشان بایستند.
  2. تلاش برای به دست گرفتن رهبری انقلاب و دولت و محو آثار انحراف و بازگرداندن رهبری به جریان طبیعی خود که به این ترتیب عناصر سه‌گانه تربیت در آن مجتمع گشته و پیوند امت، با اجتماع، دولت و رهبری با کفایت آن برقرار شود[۷].

خط‌مشی دوم محتاج برنامه‌ریزی درازمدت ائمه(ع) بود تا شرایط مناسب باهمه ارزش‌ها، اهداف و احکام بنیادین اسلام را فراهم نمایند. ارزش‌ها، و احکامی که دست‌آورد رسالت اسلام و مقصود از تشکیل حکومت اسلامی به نام خداوند خالق شریعت، عملی شدن آن و در نتیجه رسیدن انسان به کمال درخور او است. به‌همین دلیل بود که ائمه(ع) پیروزی فوری براساس حمله مسلحانه را برای برقرار کردن پایه‌های حکومت اسلامی کافی نمی‌دانستند. بلکه چنین کاری محتاج آماده کردن ارتشی عقیدتی بود که به امام و عصمت او ایمان مطلق داشته با هدف‌های بزرگ امام زندگی کرده و در عرصه‌های حکومتی مدافع خط‌مشی او بوده و همواره محافظ اموری باشد که در تحقق مصالحی که خدا برای امت اسلام مقرر داشته است دخالت دارد. اما خط‌مشی اول با حاکمیت‌ها و شرایطی که بر ائمه(ع) تحمیل می‌کردند سازگاری داشت و ائمه(ع) هرگاه شرایط را برای به دست گرفتن حکومت که خط‌مشی دوم است مناسب نمی‌دیدند به آن می‌پرداختند.

این وجه از نقش ائمه(ع) در واقع عمق بخشیدن به رسالت در فکر و روح و سیاست امت بود به این امید که بدینوسیله استحکام مناسبی در صفوف آنان ایجاد شود و در صورت سقوط انقلاب مصونیت لازم را در برابر فروپاشی داشته باشند. این مهم با ایجاد بنیان‌هایی زنده و هوشیار در میان امت و دمیدن روح رسالت در آنان و به وجود آوردن علقه‌ای صادقانه میان امت و رسالت امکان‌پذیر می‌گردید[۸]. حرکت در این دو خط مستلزم حرکتی مثبت و فعالانه برای حفظ و حکایت مستمر رسالت، امت و دولت بود. هرچه انحراف شدیدتر می‌شد ائمه(ع) تدابیر لازم را در برابر آن اتخاذ می‌کردند و هرگاه بلایی بر سر عقیده و انقلاب اسلامی فرود می‌آمد و حکومت‌های منحرف وقت- به دلیل بی‌کفایتی- از علاج آن عاجز می‌ماندند ائمه(ع) مبادرت به ارائه راه حل کرده و امت را از خطراتی که تهدیدشان می‌کرد نگاه می‌داشتند. آنان جامعه اسلامی را در زمینه عقاید از خطرات نابودکننده حفظ می‌کردند[۹].

اینجاست که می‌بینیم نوع عملکرد ائمه(ع) در عرصه‌های مختلف و با تعدد روابط و جوانب و اولویت‌هایی که برای آنان، به‌عنوان رهبرانی بیدار و باکفایت که قصد پیاده کردن اسلام و حفظ و تضمین جاودانگی آن را برای همه بشریت دارند حائز اهمیت بود، به انواع گوناگونی تقسیم می‌شود: ائمه(ع) مسئول پاسداری از میراث گرانسنگ پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(ص) و ماحصل زحمات طاقت‌فرسای او بودند که در این موارد بروز می‌کند:

  1. رسالت و شریعتی که پیامبر اکرم(ص) از جانب خدا آورد که در کتاب و سنت نمود پیدا کرده است.
  2. امتی که پیامبر اکرم(ص) با دستان مبارک خود آنان را ساخته و تربیت نمود.
  3. جامعه سیاسی اسلامی که پیامبر اکرم(ص) پدید آورد یا دولتی که پایه‌ریزی کرده و بنیان‌هایش را تحکیم نمود.
  4. رهبری، که خود به‌عنوان نمونه عهده‌دار آن شد و از میان اهل بیت(ع) پاک خود کسانی را برای به ظهور رسانیدن آن پرورش داد.

اما اگر به دلیل ضرورت حفظ جامعه سیاسی اسلام و ایمن‌سازی دولت اسلامی از فروپاشی امکان حفظ و نگهداری مرکز رهبری حکومت- که ائمه معصومین از جانب رسول الله(ص) برای تصدی آن و در ضمن آن تربیت امت انتخاب شده بودند- نبود اولویت با حفظ نظام اسلام بوده و آن بزرگواران تا سرحد امکان و تا جایی که شرایط و واقعیات موجود در جامعه به آنان اجازه می‌داد در راه حفظ دولت اسلامی از خطر فروپاشی تلاش می‌کردند.

چراکه سقوط دولت اسلامی به معنی تمام شدن کار و وانهاده شدن امت‌ به حال خود نبود، بلکه ائمه(ع) در این شرایط سعی در نجات این امت مسلمان و حراست از این شریعت الهی از خطر فروپاشی و اضمحلال کامل داشتند. از این‌رو است که حیطه‌های فعالیت ائمه(ع) برحسب اختلاف اوضاع و شرایط از تنوع برخوردار می‌باشد این اختلاف اوضاع و شرایط بدین قرار می‌باشند:

  1. نوع حکومت وقت.
  2. میزان فرهنگ، بیداری، ایمان امت و میزان شناخت آنان از ائمه(ع) و اندازه متابعت آنان از حاکمان منحرف.
  3. نوع شرایط حاکم بر نظام و دولت اسلامی.
  4. میزان پایبندی حاکمان به اسلام.
  5. نوع ابزاری که حاکمان برای تقویت حکومت و استحکام سیطره خود از آن استفاده می‌کردند.

در این شرایط، ائمه(ع) در برابر حکومت‌ها و رهبری‌های منحرف زمان خود فعالیت مستمری داشتند که در بازداشتن حاکم جائر از فزونی انحراف جلوه‌گر می‌شد حال این کار با موعظه‌های زبانی متحقق می‌گردید یا در شرایطی که خطر نابودی اسلامی را تهدید می‌نمود با قیام مسلحانه- چون قیام امام حسین(ع) در برابر یزید بن معاویه- و تا پای جان در این راه ایستادگی می‌کردند. زمانی نیز به‌رغم یاری‌رسانی‌های غیر مستقیم ائمه(ع) به دولت اسلامی در هنگام تهدید خطر از سوی کفار، مبارزه ائمه(ع) به صورت ایجاد و تقویت دائمی جریان‌های مخالف به جهت متزلزل کردن رهبری منحرف نظام اسلامی جلوه‌گر می‌گردید.

ائمه(ع) همچنین در زمینه تربیت اعتقادی، اخلاقی و سیاسی امت نیز نقش فعال و مستمری داشتند، این رسالت با تربیت اصحاب دانشمند و به وجود آوردن کادر علمی و شخصیت‌هایی که برای جامعه نقش الگو داشته باشند عملی شد، کسانی که به انتشار بیداری و فکر اسلامی، پاسخ‌گویی به شبهاتی که در طول زمان در زمینه فهم رسالت و شریعت پیدا می‌شد و روبرو شدن با جریان‌های فکری منحرف وارداتی، جریان‌های منحرف سیاسی و شخصیت‌های به ظاهر علمی منحرفی که آلت دست و تأییدکننده حکومت حاکمان منحرف بودند، همت گماشتند. آنان برای رهبری منحرفی که قدرت را در دست داشت جایگزین مناسبی از جهت فکری، اخلاقی و سیاسی ارائه کردند که در رهبری مشروع اهل بیت عصمت و طهارت(ع) ظهور و بروز پیدا می‌کرد این اشخاص میزان شناخت مردم از اهل بیت(ع) و ایمان امت نسبت به آنان را افزایش داده و آنان را به امامت و رهبری ائمه(ع) برمی‌انگیختند. علاوه‌براین امور، وارد شدن خود ائمه(ع) به عرصه زندگی عموم مردم و ارتباط مستقیم با آنان و ایجاد رابطه عاطفی با قشر وسیعی از مسلمانان خود عامل مضاعفی در این راه بود. رهبری مردمی فراگیری که اهل بیت(ع) قرنها از آن بهره‌مند بودند تصادفا یا به واسطه انتساب به پیامبر به وجود نیامده بود؛ چراکه بسیار بودند افراد دیگری از منسوبان پیامبر(ص) که از چنین جایگاهی برخوردار نگردیدند؛ زیرا امت اسلام منزلت رهبری خود را مجانی به کسی نداده و تا کسی در عرصه‌های مختلف مشکلات، غم‌ها و مسائل مورد توجه مردم از خود سخاوتمندانه مایه نگذارد به رتبه حکومت بر دل‌ها نایل نخواهد گشت.

این‌چنین بود که اسلام علی‌رغم تغییر و مسخ‌شدگی راهکارهای پیاده شدن عملی، از حیث نظری سالم از انحراف باقی مانده و امت اسلامی به امتی بدل گردید که در برابر هجوم فکری و سیاسی بیگانگان ایستادگی کرده و توانست در درازمدت قدرت خود را بازیابد که آثار آن را حتی پس از قرنها سقوط و ازهم‌گسیختگی، در قرن معاصر مشاهده می‌کنیم. ائمه معصومین(ع) تمام این پیروزی‌ها را به واسطه همت گماردن به تربیت مجموعه صالحی که به امامت ایشان ایمان داشتند به دست آوردند، آن بزرگواران به رشد بیداری و ایمان در دست پروردگان خود از طریق برنامه‌ریزی برای سلوک آنان، پشتیبانی دائم فکری و تقویت آنان با همه روش‌های مؤثر در پایداری جهت فائق آمدن بر سختی‌ها پرداخته و پیروان خود را به سپاهی عقیدتی- رسالی بدل کردند که با دل‌مشغولی‌های این رسالت زیسته و شب‌وروز در راه نگاهداری و نشر و پیاده کردن آن تلاش می‌نمودند.[۱۰].

مراحل حرکت مبارزاتی ائمه طاهرین(ع)‌

زمانی که به تاریخ اهل بیت(ع) مراجعه می‌کنیم و شرایطی که در آن زمان آن را احاطه کرده بود از یک طرف و نحوه برخورد و موضع‌گیری‌های عمومی و خصوصی ائمه(ع) را از دیگر سوی مورد توجه قرار می‌دهیم می‌بینیم که آن را می‌توان به سه مرحله و عصر تقسیم‌بندی کرد که علی‌رغم اشتراک در بسیاری از شرایط و موضع‌گیری‌ها با ملاحظه مجموعه‌ای از حوادث که تعیین‌کننده خط فاصل میان هرکدام از این سه دوره است از هم قابل تفکیک می‌باشند.

اولین مرحله از زمان وفات پیامبر اکرم(ص) آغاز شده و در زمان امامت حضرت علی، امام حسن، امام حسین و امام سجاد(ع) جلوه‌گر بوده است، این مرحله به تعبیری مرحله جدا شدن از پیامدهای انحراف بعد از پیامبر بود، این بزرگواران اگرچه امکان براندازی رهبری منحرف را نداشتند، اما با هدف حفظ عناصر اصلی رسالت دست به عملیات مصون‌سازی زده موفق به آشکار کردن نادرستی آن رهبری برای امت و صیانت از اصل رسالت اسلامی شدند. به‌طور کلی ائمه(ع) علاوه‌بر کوشش فراوان در جهت ایجاد و تشکیل مجموعه مؤمن و صالحی به رهبری خود، هیچ‌گاه در امور مربوط به نظام اسلام و امت مسلمان، امت و دولت را از حمایت خود بی‌نصیب نمی‌گذاشتند. دومین مرحله مبارزاتی ائمه(ع) که از نیمه دوم زندگانی شریف امام سجاد(ع) آغاز و تا زمان امام کاظم(ع) امتداد یافته است دارای دو ویژگی عمده است:

  1. پس از توفیق ائمه(ع) در آشکار ساختن نادرستی خط خلافت و حساس کردن مردم نسبت به عوامل تشدیدکننده انحراف پس از وفات رسول الله(ص) در مرکز رهبری عالم اسلام، کوشش آن بزرگواران در این راه مصروف شد که دستگاه خلافت را از نظر قدرت دفاع علمی و اعتقادی خلع سلاح کنند چراکه دستگاه برای نگهداری خود به تقویت گروهی از عالم‌نمایان و محدثان که مصداق بارز (وعاظ السلاطین) بودند پرداخته بودند تا با تأیید ایشان و ترویج ولایت آنان به حکومت خود رنگ و لعاب شرع دهند.
  2. دومین ویژگی این مرحله از مبارزه ائمه(ع) پرورش طبقه درستکاری بود که شالوده آن در مرحله اول مبارزه ریخته شده بود ایشان در این مرحله به تهیه طرح تفصیلی و تشریح خط رسالت که خود [از جانب خدا] امین بر اجرای آن بودند پرداختند که آثار آن در تبیین و انتشار آموزه‌های نظری اسلام امامیه و تربیت نسل‌هایی از دانشمندان براساس فرهنگ اسلام امامی در مقابل خط دانشمندان دست‌پرورده خلفا (وعاظ السلاطین) جلوه کرده است.

علاوه‌براین، مسئولیت پاسخگویی به شبهات وارد شده و نمودار ساختن نادرستی فرقه‌های مذهبی که از سوی خلفا یا دیگران اختراع می‌شد را نیز بر دوش می‌کشیدند. ائمه(ع) در این مرحله برای متزلزل کردن حکومت‌ها و رهبری‌های منحرف از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کردند، این کار ضمن پشتیبانی از بعضی حرکت‌های مخالف با قدرت حاکم خصوصا حرکت‌هایی که جنبه انقلابی داشته و بعضی از آن با تکیه‌زدگان بر کرسی خلافت پیامبر اکرم(ص) پس از قیام امام حسین(ع) رودررو می‌شدند، انجام می‌گردید. سومین مرحله از این مبارزه از نیمه پایانی زندگی امام کاظم شروع شده و در زمان امام مهدی(ع) پایان یافته است. پس از ایمن‌سازی مجموعه صالح و ترسیم مفصل خط‌مشی عقیدتی، اخلاقی و سیاسی، در مرحله دوم مبارزاتی، طبیعتا برای خلفا معلوم شده بود که قدرت رهبری اهل بیت(ع) به جایی رسیده است که دیگر آماده به دست گرفتن حکومت و بازگرداندن جامعه اسلامی به جایگاه حقیقی آن می‌باشد و این مطلب موجب عکس‌العمل و موضع‌گیری خلفا در برابر ائمه(ع) شده بود. موضع‌گیری ائمه(ع) نیز در قبال خلفا نیز به نوع موضع‌گیری خلفا در برابر آنان بستگی داشته و با تغییر موضع‌گیری خلفا مواضع ائمه(ع) نیز در قبال آن تغییر می‌کرد. چون ائمه(ع) احتمال می‌دادند که پس از آشکار شدن نادرستی و دروغ‌ خلفا برای مردم و آگاهی خلفا از جایگاه مردمی ائمه(ع) که برای امت اسلام به مثابه تجسم عینی یک حکومت شرعی واقعی به شمار می‌آمدند، به اضافه رویارویی دائم ائمه(ع) با آنان دیگر خلفا به آنان اجازه باقی ماندن در متن جامعه و فعالیت آزادانه را نخواهند داد، بیشترین اهتمام ائمه(ع) درباره مجموعه صالحی بود که خود آنان را تربیت کرده و خط‌مشی مبارزه را به آنان آموخته بودند آن بزرگواران بیشترین تأکید را بر ایمنی‌بخشی و خودکفا کردن این جماعت داشتند تا بتوانند به دور از رهبر نیز فعالیت خود را حفظ کنند.

از اینجا است که پدیده تربیت فقیهان و ارجاع دادن مردم به آن نمود پیدا می‌کند تا فقها برای زمان غیبتی که پیامبر اکرم(ص) وعده آن را داده و پایان آن را جز خدا نمی‌داند برای حل‌وفصل مشکلات و امور جامعه آزموده شوند. بدین ترتیب ائمه(ع) توانستند ضمن یک برنامه‌ریزی درازمدت از پیشرفت انحراف رو به تزاید حکومت و رهبری اسلامی که می‌رفت تا به جدایی امت از اسلام اصیل و در نتیجه محو و نابودی کامل شریعت و رسالت الهی منجر گردد جلوگیری کنند. آنچه که از دور شدن امت از اسلام اصیل جلوگیری کرد این بود که نمونه دیگری از اسلام به آنان عرضه شد که از نظر ارزش‌ها و اهداف اصیل و عاری از پیرایه‌ها بود این نمونه اصیل اسلام را مسلمانان بیدار به رهبری ائمه اهل بیت(ع) به جامعه عرضه کردند اهل بیتی که خداوند آلودگی را از خاندانشان زدوده و آنان را پاک و پاکیزه گردانده است.

تز ائمه طاهرین(ع) برای اسلام تنها در شیعیان که معتقد به امامت آن بزرگواران بودند تأثیر نگذاشته بود بلکه بازتاب بزرگی در تمام جهان اسلام داشت. ائمه(ع) برای پیاده کردن اسلام تز خاص خود را داشتند و مدعی‌ رهبری جهان اسلام بودند و اگرچه جز تعداد معدودی از میان امت اسلام به این دعوت پاسخ مثبت ندادند اما از آنجا که این تز نمودارکننده نمونه صحیح و تعیین‌کننده خط‌مشی واضح و صریحی در زمینه‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، اخلاقی، عبادی و... بود توانست با همه جامعه مسلمان آن روزگار ارتباط برقرار نموده و آنان را به مرور زمان وادار به نگاهی نو از دیدگاهی نو به اسلام نماید نگاهی از دیدگاهی غیر آن‌که نظام حاکم بر زندگی آنان بر ایشان تحمیل کرده بود؛ جامعه اسلامی به برکت این دیدگاه به مراقبت از اسلام پرداخته و آن را به‌پا می‌داشتند[۱۱].[۱۲].

منابع

پانویس

  1. بحث حول الولایة، ۵۷- ۵۸.
  2. بحث حول الولایة، ص۶۰- ۶۱.
  3. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۶، ص ۱۱۶.
  4. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۶، ص ۱۱۷.
  5. ر.ک: اهل البیت تنوع ادوار و وحدة هدف، ص۱۲۷- ۱۲۹.
  6. اهل البیت تنوع ادوار و وحدة هدف، ص۱۲۲.
  7. أهل البیت تنوع ادوار و وحدة هدف، ص۵۹.
  8. اهل البیت تنوع ادوار و وحدة هدف، ص۱۳۱- ۱۳۲ و ۱۴۷- ۱۴۸.
  9. اهل البیت تنوع ادوار و وحدة هدف، ص۱۴۴.
  10. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۶، ص ۱۱۸.
  11. أهل البیت تنوع ادوار و وحدة هدف، ص۷۹- ۸۰.
  12. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۶، ص ۱۲۶.
بازگشت به صفحهٔ «دولت اسلامی».