آزادی اندیشه در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
مقدمه
آزادی در اندیشه از مهمترین جلوههای آزادی فردی است و ناظر به آزادی افراد در گزینش هر اندیشه و باوری است که آن را درست میدانند[۱]. آزادی عقیده برای انسان امروز، یک معمای حل شده و از حقوق مسلم بشر است که اسناد بینالمللی حقوقی بر آن گواهی میدهد. از ویژگیهای دنیای مدرن آن است که حق انسان را برای قبول یا انکار هر عقیده و اظهار آن به رسمیت میشناسد و عقیده و مذهب را خارج از حیطه دخالت دولت میداند[۲]. از نگاه امام خمینی، اصل آزادی عقیده، از اصول مورد احترام در آموزههای اسلامی است[۳] و اسلام، مکتب تحمیل نیست[۴]؛ زیرا تحمیل دیدگاه و جلوگیری از آزادی اندیشه، به اختناق و استبداد میانجامد[۵]. ایشان معتقد است در جامعه اسلامی، مردم در اندیشه و باور خویش آزادند و الزامی وجود ندارد[۶].[۷]
نگاه قرآنی
این نوع آزادی در ارتباط انسان با پروردگارش اتفاق میافتد و مربوط به اعتقادات و چگونگی رابطه انسان و خداوند است و با مفاهیم جبر و اختیار سر و کار دارد. در این نوع آزادی، انسان باید دارای اختیار و اراده آزاد باشد تا با خدای خود ارتباط برقرار کند؛ یعنی آزادی وسیلهای است برای ارتباط با خالق؛ و از آنجا که گوهر انسان آزادی است و طبیعتی مختار و آزادانه دارد، میتواند سمت و سوی حرکت خود را انتخاب کند و آنچه که جانداران به صورت غریزی و غیرقابل سرپیچی انجام میدهند، او در محیط آزاد عقل و قانون انجام میدهد، هرچند باید در مقابل انتخابهای خود پاسخگو باشد و از این حیث است که آزادی مسئولانه مفهومسازی میشود. تأکید اسلام بر اصل نفی ولایت انسان بر انسان دیگر به جز اذن الهی دلیل همین مدعاست ﴿فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ * لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ * إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَكَفَرَ﴾[۸]. با توجه به معنای شگفت این آیه میتوان یافت حتی پیامبر اعظم هم بنفسه تسلط بر مردم ندارد و ولایت او در اذن الهی است.
نیز تأکید بر آزمایش الهی بندگان، خود دلیلی بر وجود چنین آزادی است ﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ﴾[۹].
همچنین دستور شریعت بر امر به معروف و نهی از منکر بندگان که از فروعات دین بوده و حاکی از نظارت مؤمنان بر رفتار یکدیگر است، نشان دیگری از آموزه دین اسلام در خصوص آزادی است. ﴿وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۱۰]. ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[۱۱].
همه این آیات دلیل بر دیدگاه کلامی اسلام به آزادی برای انسان و برای تقرب الهی است[۱۲].
تفاوت با آزادی عقیده
آزادی تفکر ناشی از استعداد ذاتی بشر است. انسان از آنرو که موجودی عاقل و متفکر است، میتواند در مسائل تفکر کند. چنین استعدادی میبایست آزاد باشد؛ زیرا پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است[۱۳]. آزادی تفکر، شرط ترقی و تجلی افکار است. نباید مردم از تفکر وحشت داشته باشند که این خود نوعی عدم آزادی است[۱۴]. از این حیث، اندیشه اسلامی برجستگی خاصی دارد؛ زیرا رشته تقلید را از اساس پاره کرده و بر این نظر است که انسان اصول دین را بیآنکه آزادانه آن را درک کرده باشد نپذیرد[۱۵].
با همه تأکیدی که بر آزادی فکری در آموزههای اسلامی شده است باید گفت که این مسئله با آزادی عقیده متفاوت است. باورهای بشر بر یکی از دو پایه زیر استوار است: گاهی پایه اعتقاد بشر بر تفکری آزاد مبتنی است؛ زیرا انسان با عقل و فکر آزاد، عقیدهای را میپذیرد. گاهی نیز عقیدهای به بشر تحمیل میشود که ممکن است از راه تقلید از آبا و اجداد حاصل شود بیآنکه هیچ ارتباطی با نیروی تفکر انسان داشته باشد. نخستین خاصیت و اثر چنین عقیدهای این است که جلو تفکر آزاد انسان را میگیرد و به صورت زنجیری برای عقل و فکر انسان در میآید. در واقع اینگونه عقاید عبارت است از یک سلسله زنجیرهای اعتقادی و عرفی و تقلیدی که به دست و پای فکر و روح انسان بسته میشود و انسان قادر نیست آن را از دست و پای خودش باز کند. کار انبیا در چنین مواقعی ارزشمند است؛ زیرا یکی از کارهای آنان این بوده است که اینگونه پایگاههای اعتقادی را تخریب کنند تا افراد، آزادانه بتوانند درباره خود، سرنوشت و اعتقاد خویش بیندیشند[۱۶].
در این قسم دوم، آزادی عقیده معنا و مفهومی ندارد؛ زیرا آزادی یعنی رفع مانع از فعالیت یک قوه فعال و پیشرو، در حالی که پیدایش چنین عقایدی به معنای رکود و جمود است. آزادی در رکود مساوی با مفهوم آزادی زندانی در بقای در زندان و آزادی فرد به زنجیر بسته در بسته بودن است. تفاوت در این است که زندانی به زنجیر بسته شده این وضعیت را در جسم خویش احساس میکند اما زندانی در زنجیرِ روح این وضعیت را حس نمیکند. آزادی عقیده در معنای دوم از آنجا صحیح نیست که "اکثر عقایدی که مردم پیدا میکنند، دلبستگی است نه تفکر"[۱۷].
بنابراین، هر عقیدهای ناشی از تفکر صحیح و درست نیست، بلکه سلسلهای از عادتها و تقلیدها و تعصبها است. پذیرش چنین عقایدی نه تنها راهگشا نیست، بلکه نوعی انعقاد اندیشه به شمار میآید. فکر انسان در چنین حالتی به جای اینکه باز و فعال عمل کند بسته و منعقد شده است[۱۸]. هر عقیدهای دلبستگی میآورد و چه بسا دلبستگیهایی که در انسان تعصب، جمود، خمود و سکون به وجود میآورد و اغلب، دست و پای فکر را میبندد. نخستین اثر چنین عقیدهای این است که جلوی فعالیت فکر و آزادی تفکر انسان را میگیرد؛ زیرا دلبستگی ایجاد میکند. چنین وضعیتی موجب میشود که انسان دیگر نمیتواند حقیقت را ببیند و بشنود[۱۹]. ما براساس آیه ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[۲۰] طرفدار آزادی فکر هستیم و نه آزادی عقیده[۲۱].
در حکومت اسلامی، رابطه حکومت با مردم یک سویه نیست و انسان مسلمان نه تنها حق دارد و بلکه موظف است در امر حکومت مشارکت کند، از اینرو است که در صورت بروز نارسایی و وجود نابهسامانی در اجتماع، میبایست به انتقاد از وضع موجود بپردازد و آزادانه به ابراز دیدگاههای خویش بپردازد. افرادی که با تأمل و تفکر آزاد در مسئلهای، به آن معتقد شدهاند میتوانند حاصل اندیشه اصیل خود را بیان کنند. در جمهوری اسلامی هیچ محدودیتی برای افکار وجود ندارد و از به اصطلاح کانالیزه کردن اندیشهها، خبر و اثری نخواهد بود. همه باید آزاد باشند که حاصل اندیشهها و تفکرات اصیلشان را عرضه کنند[۲۲]. آزادی ابراز عقیده یعنی اینکه فکر خودتان را، یعنی آنچه را واقعاً به آن معتقد هستید بگویید.
از نظر اسلام تفکر آزاد است. شما هر گونه میخواهید، بیندیشید؛ و هر گونه میخواهید، عقیده خودتان را - به شرطی که فکر واقعی خودتان باشد - ابراز کنید؛ هر طور که میخواهید بنویسید؛ هیچ کس ممانعت نخواهد کرد[۲۳].
به دلیل وجود همین آزادیها بود که اسلام توانست باقی بماند. اگر در صدر اسلام در پاسخ کسی که میگفت من خدا را قبول ندارم، حکم به زدن و بستن و کشتن داده میشد، امروز دیگر اسلامی وجود نداشت. یکی از دلایلی که موجب شده اسلام باقی بماند این بوده است که با شجاعت و صراحت با افکار مختلف مواجه شده است[۲۴]. در این صورت که دوام و بقای دین بر برخورد آزادانه با آرا و اندیشهها مبتنی است، دیگر تکلیف حکومت و نظام سیاسی روشن است. مواجهه روشن و آزادانه با اندیشهها و افکار مخالف تأثیر به سزایی در پویایی و مانایی حکومت و حاکمان دارد. در آینده هم اسلام فقط و فقط با مواجهه صریح و شجاعانه با عقاید و افکار مختلف است که میتواند به حیات خود ادامه دهد. از اینرو باید به جوانان و طرفداران اسلام هشدار داد که گمان نکنند راه حفظ معتقدات اسلامی، جلوگیری از ابراز عقیده دیگران است؛ زیرا از اسلام فقط با یک نیرو میشود پاسداری کرد و آن علم و آزادی دادن به افکار مخالف و مواجهه صریح و روشن با آنها است[۲۵].
سلب آزادی در نظام اسلامی در کنار فقدان عدالت از آفتهای اصلی انقلاب اسلامی است[۲۶]. وظیفه قطعی همه این است که به آزادیها به معنای واقعی کلمه احترام گذارند؛ زیرا اگر بنا شود جمهوری اسلامی زمینه اختناق را به وجود بیاورد، قطعاً شکست خواهد خورد[۲۷]. اسلام دین آزادی است، دینی که مروج آزادی برای همه افراد جامعه است[۲۸]. انقلاب اسلامی در صورتی راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد که افراد از آزادی فکر و بیان و قلم برخوردار باشند. هرکس باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد. تنها در چنین صورتی است که انقلاب اسلامی راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد. اگر در جامعه، محیط آزاد برخورد آرا و عقاید به وجود بیاید، به گونهای که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرفهایشان را مطرح کنند و ما هم در مقابل، آرا و نظراتمان را مطرح کنیم، تنها در چنین زمینه سالمی خواهد بود که اسلام هرچه بیشتر رشد میکند[۲۹].
انسان از آن نظر محترم است که به سوی هدف تکاملی طبیعی حرکت میکند. پس تکامل محترم است؛ هر عقیده ولو زاییده انتخاب خود انسان باشد که نیروهای کمالی او را راکد کند و در زنجیر قرار دهد احترام ندارد. باید آن زنجیر را اگرچه به زور از دست و پای آن انسانها باز کرد و هر عقیدهای که نیروهای او را آزاد میکند و او را در مسیر تکامل رهبری میکند ولو زاییده انتخاب خود انسانها نباشد باید به انسان عرضه داشت و اگر امکان تحمیل دارد باید تحمیل کرد[۳۰].[۳۱]
ضرورت آزاداندیشی
آزادی فکر و بیان یکی از مهمترین مظاهر آزادی عقیده است که در اندیشه حضرت آیتالله خامنهای جایگاهی اساسی دارد و او آن را یکی از شعبههای آزادی میشمارد که از بزرگترین نعمتهای خداست[۳۲]. ایشان تصریح میکند که از سالیان پیش انتظار طرح بحثهای اصولی، آن هم از سوی طرفهایی با آرای متضارب و مخالف را داشت و حتی رواج بحث در باب خود «آزادی» را در بین افراد صاحبنظر در مطبوعات کشور پدیدهای مبارک میبیند[۳۳]. شاید بتوان محور آرای او در باب آزادی فکر و بیان را در نظریه آزاداندیشیاش دریافت. بنابراین، مناسب است آرای ایشان در باب آزادی فکر و بیان حول این موضوع سامان داده شود.
مفهوم آزادی فکر، تابع موضوع «آزادی فکر از.».. است. در بسیاری از مصادیق آزادی، وجه برجسته آزادی از یک امر خارجی چون ظلم و ستم حاکمان است؛ اما مسأله عمده آزادی فکر، آزادی از خودباختگی و تقلید است. موضوع آزاداندیشی شامل همه موضوعاتی است که ماهیت فرهنگی دارند، از قبیل علم و معرفت، مشی سیاسی، شعارها و واژهها و خواستههای متعارف سیاسی و اجتماعی[۳۴].
به همین جهت رهبر انقلاب در بسیاری از مواقع که از آزادی فکر و آزاداندیشی سخن میگوید، مسأله تقلید و خودباختگی را نیز طرح میکند[۳۵]. آزاداندیشی چیست؟ جنبه ایجابی آزاداندیشی عبارت از آزادانه فکر کردن و تصمیم گرفتن است؛ و جنبه سلبی آن ترجمهای تقلیدی و بر اثر تلقین دنبال بلندگوهای تبلیغاتی حرکت نکردن است[۳۶]. به تعبیر دیگر، آزاداندیشی رها بودن میدان برای پرورش فکر و اندیشه و علم و فهم است[۳۷]. به همین جهت، گرفتاری در چنبره تبلیغات مانع آزادی فکر بوده و بسیاری از کشورهایی که شعار و شیوه سیاسیشان دموکراسی است، مردم از آزادی اندیشه، فکر و اختیار برای تصمیمگیری برخوردار نیستند و این آزادیها تحت لایههای گوناگون تبلیغات، پنهان میشود[۳۸]. البته آنها در بلندگوها از بحث آزاد و گفتگو و دموکراسی سخن میگویند؛ اما این شعاری دروغین است؛ تا وقتی در ایران و جوامع اسلام تساهل و تسامح ترویج میکنند؛ اما ارزشهای آمریکایی و غربی را جای گفتگو نمیدانند و مشابهسازی، یکسانسازی و جهانیسازی را اعتقادات مسلمی میشمارند که دنیا باید در مقابل آنها کوچکترین اعتراضی نکند[۳۹].
اگر در جامعهای آزادی فکر پذیرفته شد، آزادی بیان نیز پذیرفته میشود. حتی اگر فردی در فکر و اندیشه خود آزاد بود، در بیان آن مقید به اجازه دیگران نخواهد شد. بنابراین، اگرچه معمولاً آزادی فکر و بیان را جدا از هم بحث میکنند؛ اما از آنجا که از نظر حضرت آیتالله خامنهای، وجود آزادی بیان تابع آزادی فکر است[۴۰]، ایشان معمولاً آن دو را با هم ذکر میکند. بر این اساس، در نظریه آزاداندیشی بحث مستقل در باب آزادی بیان لازم نیست.
ایشان برای ضرورت آزاداندیشی از مواضع مختلفی استدلال میآورد:
- بدون آزاداندیشی، رشد اجتماعی، علمی، فکری و فلسفی امکان ندارد[۴۱]. کار حقیقی در زمینه گسترش و توسعه واقعیِ فرهنگ و اندیشه و علم نیازمند آزاداندیشی است[۴۲]. نبود آزاداندیشی، یعنی خودباختگی و تقلید در اندیشه. این امر ملازم با قبول سلطه بیگانه است. در جامعهای که سلطه بیگانه تا این حد نهادینه شود رشد ممکن نیست؛ حتی اگر شاخصههای ظاهری آن فراهم شود. به همین جهت است که ترجمه فرهنگ، فکر و نظریات بیگانه و آنها را به شکل وحی مُنزل تلقّی کردن و در یک جایگاه غیر قابل خدشه قرار دادن جمود به شمار میآید[۴۳].
- آزاداندیشی لازمه علمی بودن جامعه و فرد است و تحجر در میدان علم، اصولاً معنا ندارد[۴۴]. این نکته یک اصل اساسی است. ملاک علمی بودن این نیست که چون غربیان فکر کنیم؛ بلکه ملاک علمی بودن آزاد اندیشیدن و حقیقتنگری ناب است.
- همواره رشد در کلام، فلسفه و هر علم دیگر، در سایه مباحثه و جدل و بحث و وجود معارض بوده است[۴۵]. تاریخ اندیشه این نکته را تأیید میکند. اساساً رشد شیعه حاصل آزاد فکری و عقلانیت آن میباشد که از تعالیم اهل بیت(ع) اخذ کرده است[۴۶].
- در انقلاب اسلامی آزادی بیان و آزادی فکر به عنوان یک شعار تبلیغاتی مطرح نشده است؛ بلکه فلسفه انقلاب اسلامی و از اهداف اصلی آن است[۴۷]. بنابراین، باید نظام جمهوری نسبت به آن احساس مسئولیت نماید. در همین راستا نقد آزاداندیشی در سیاستهای کلان کشور برای تحول و ارتقاء علوم انسانی مورد توجه قرار میگیرد[۴۸] و انتقاد به معنای «عیارسنجی»، نه تخریب و ایجاد یأس، تأیید میشود[۴۹].
- آزادی مثابه یک حق انسانی برای اندیشیدن و گفتن، مصداقی از آزادی تأکید و تجلیل شده در قرآن کریم و کلمات ائمه(ع) است[۵۰]. به همین جهت، آزادی و آزاداندیشی، یکی از مبانی اصلی اصولگرایی باید به شمار آید[۵۱]. شاید تصور شود با تحقق آزاداندیشی ممکن است افکار باطل بتوانند جا باز کنند. اما دو پاسخ بر این تصور وجود دارد. پاسخ اول راه حلی برای رفع این آسیب است: محیط آزاداندیشی محیط تخصصی است تا در آن محیط افکار غربال، شوند، نه محیط عمومی[۵۲]. پاسخ دوم نظری است: تجربه نشان داده هر جا سخن حق با منطق و آرایش لازم خودش به میدان میآید همواره پیروز میدان میشود[۵۳]. حتی در سطح اختلافات فرقهای میان فرقههای مختلف اسلامی، مباحثه و مذاکره میتواند برخی از تصورات فِرق نسبت به یکدیگر را اصلاح، بعضی از سوء تفاهمها را برطرف، بعضی از عقاید را تعدیل، و بعضی از افکار را به طور واقعی به هم نزدیک نماید[۵۴].[۵۵]
اصول آزاداندیشی
حضرت آیتالله خامنهای اصولی را برای آزاداندیشی تبیین میکند و البته از نخبگان هم میخواهد در باب آزاداندیشی کار تئوریک انجام دهند[۵۶]. از مجموعه آرای ایشان میتوان این اصول را برداشت کرد:
- آزاداندیشی یک امر تشریفاتی یا شعار تبلیغاتی نیست، بلکه باید به مثابه یک کارزار فکری باشد[۵۷]. واژه «کارزار فکری» در این مقام بسیار مهم است.
- آزاداندیشی بدون نهاد اجتماعی ممکن نیست. بنابراین، نسبت به مسأله آزاداندیشی، احساس مسئولیت همگانی، در دولت، مردم و نخبگان، ضرورت دارد[۵۸]. این مسئولیت در دستگاههای علمی کشور دوچندان است؛ بنابراین در حوزههای علمیه، دانشگاه و محیطهای فرهنگی و مطبوعاتی تثبیت و تأمین آزادی و آزاداندیشی یک اصل و اساس است[۵۹]. آزاداندیشی باید یک نهاد شود؛ زیرا اداره آزاداندیشی از سوی حکومت با ماهیت آن ناسازگار است. بنابراین، مدیریت و یافتن سازکارهای آزاداندیشی کار نخبگان است، نه کار حکومت[۶۰]. دستگاههای علمی کشور، دانشگاهها و حوزههای علمیه، باید نسبت به تلاشهای انجام شده و نشده و برنامههای آینده نسبت به آزاداندیشی علمی و تضارب افکار پاسخگو باشند[۶۱].
- آزاداندیشی مخصوص محافل تخصصی است؛ نه محافل عمومی[۶۲].
- آزاداندیشی جهت لازم دارد و آن دعوت به سوی خدا است: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[۶۳][۶۴].
- آزاداندیشی به رشته یا سطح خاصی مقید نیست؛ بلکه باید در سطوح مختلف گسترش و تعمیق یابد و اهل فکر، در همه رشتهها، همه گونه آراء و افکار خود را، آزادانه بیان کنند[۶۵].
- حمایت به روش سالم از افکار و آزاداندیشی وظیفه حکومت است[۶۶]. رهبر معظم انقلاب، خود، در مبارزه با اندیشه و علم دستوری مسئولیت دارد[۶۷]. این نکته به این معناست که قدرت اجازه ندارد در مفاد نظریههای علمی دخالت کند و دقیقاً کسی که در رأس نهاد قدرت است، مسئولیت دارد که اجازه ندهد قدرت در اندیشه مؤثر باشد.
- حمایت از آزاد اندیشی نباید به حمایت از باطل و باز گذاشتن دست اهل باطل منجر شود[۶۸]. اگرچه در فضای اندیشه آزاد اهل باطل نیز فرصتهایی مییابند؛ اما باید توجه داشت که آزادی اسلامی میدان و فرصت برای هر سخنی نیست، بلکه میدان و فرصت برای علم و معرفت و تربیت و اخلاق و پیشرفت و شکوفایی استعدادها است[۶۹].
- آزاد اندیشی در زمینه سالم به نتایج مطلوب میرسد؛ بنابراین، آزاد اندیشی نباید به ساختارشکنی و شالودهشکنی و بر هم زدن پایههای هویت ملی بینجامد[۷۰].
- برای آزاداندیشی ایجاد فضای گفتمانی لازم است و راهکار آن آزاداندیشی فردی و سازمانی است: فکر کردن، گفتن، نوشتن، انعکاس دادن در مجامعِ علمی، راهاندازی کرسیهای آزاداندیشی و نهادینه کردن گفتگوی محترمانه، عاقلانه، منصفانه و با استدلال[۷۱].[۷۲]
منابع
پانویس
- ↑ منوچهر طباطبایی مؤتمنی، آزادیهای عمومی و حقوق بشر، ص۶۵.
- ↑ محمد سروش محلاتی، اندیشه و ایمان در آزادی، ص۱۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۳۷۱؛ ج۴، ص۴۳۵؛ ج۶، ص۲۶۲؛ ج۱۴، ص۹۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۱۵۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۹۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۹۴.
- ↑ فاضل قانع، حمید، مقاله «آزادی»، دانشنامه امام خمینی، ج۱؛ میراحمدی و اسفندیار، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۱۰.
- ↑ «پس پند بده که تنها تو پند دهندهای * تو بر آنان چیره نیستی * مگر آنانکه رو بگردانند و کفر ورزند» سوره غاشیه، آیه ۲۱-۲۳.
- ↑ «و بیگمان شما را با چیزی از بیم و گرسنگی و کاستی داراییها و کسان و فرآوردهها میآزماییم، و شکیبایان را نوید بخش!» سوره بقره، آیه ۱۵۵.
- ↑ «و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا میخوانند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند و اینانند که رستگارند» سوره آل عمران، آیه ۱۰۴.
- ↑ «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند و نماز را برپا میدارند و زکات میپردازند و از خداوند و پیامبرش فرمان میبرند، اینانند که خداوند به زودی بر آنان بخشایش میآورد، به راستی خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۷۱.
- ↑ حسنزاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۸۴.
- ↑ پیرامون انقلاب اسلامی، ص۲۷ و ۹۳.
- ↑ یادداشتها، ج۱، ص۹۶.
- ↑ پیرامون جمهوری اسلامی، ص۱۲۵.
- ↑ پیرامون جمهوری اسلامی، ص۱۱۴.
- ↑ پیرامون جمهوری اسلامی، ص۹۷.
- ↑ پیرامون انقلاب اسلامی، ص۸.
- ↑ پیرامون جمهوری اسلامی، ص۹۷.
- ↑ "در (کار) دین هیچ اکراهی نیست" سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ جهاد، ص۵۵.
- ↑ پیرامون انقلاب اسلامی، ص۱۱.
- ↑ پیرامون انقلاب اسلامی، ص۱۵.
- ↑ پیرامون انقلاب اسلامی، ص۱۸.
- ↑ پیرامون انقلاب اسلامی، ص۱۹.
- ↑ پیرامون جمهوری اسلامی، ص۲.
- ↑ پیرامون جمهوری اسلامی، ص۶۲.
- ↑ پیرامون جمهوری اسلامی، ص۶۲.
- ↑ پیرامون جمهوری اسلامی، ص۶۳.
- ↑ یادداشتها، ج۱، ص۷۱-۸۰.
- ↑ لکزایی، شریف، آزادی، ص ۵۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، ۲۹/۳/۱۳۸۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم فارغالتحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار جمعی از اعضای تشکلها، کانونها، نشریات، هیئتهای مذهبی و شماری از نخبگان دانشجویی، ۱۵/۸/۱۳۸۲.
- ↑ برای نمونه: جلسه پرسش و پاسخ با مدیران مسئول و سردبیران نشریات دانشجویی، ۴/۱۲/۱۳۷۷؛ پاسخ به نامه جمعی از دانشآموختگان و پژوهشگران حوزه علمیه، ۱۶/۱/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جمعی از اعضای تشکلها، کانونها، نشریات هیئتهای مذهبی و شماری از نخبگان دانشجویی، ۱۵/۸/۱۳۸۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، ۲۹/۳/۱۳۸۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاههای استان زنجان، ۲۲/۷/۱۳۸۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جوانان استان سیستان و بلوچستان، ۶/۱۲/۱۳۸۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای هیئت دولت، ۸/۶/۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، ۲۹/۳/۱۳۸۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای انجمن اهل قلم، ۷/۱۱/۱۳۸۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای انجمن اهل قلم، ۷/۱۱/۱۳۸۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با هزاران نفر از بسیجیان استان قم، ۲/۸/۱۳۸۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای هیئت دولت، ۸/۶/۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با روحانیون، ۱۷/۸/۱۳۸۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۸/۵/۱۳۷۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، ابلاغ سیاستهای کلی برنامه پنجم توسعه، ۲۱/۱۰/۱۳۸۷.
- ↑ جلسه پرسش و پاسخ با مدیران مسئول و سردبیران نشریات دانشجویی، ۴/۱۲/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، ۲۹/۳/۱۳۸۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای انجمن اهل قلم، ۷/۱۱/۱۳۸۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانشجویان بسیجی، ۵/۳/۱۳۸۴؛ دیدار اعضای هیئت دولت، ۸/۶/۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای شرکتکننده در گردهمایی نخستین دوره شورای عالی بینالمللی مجمع التقریب بین المذاهب الإسلامیة، ۱/۷/۱۳۷۰.
- ↑ حسنی، ابوالحسن، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۱۵۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جمعی از اعضای تشکّلها، کانونها، نشریات، هیئتهای مذهبی و شماری از نخبگان دانشجویی، ۱۵/۸/۱۳۸۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای هیئت دولت، ۸/۶/۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در صحن جامع رضوی مشهد مقدس، ۱/۱/۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، ۲۹/۳/۱۳۸۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانشجویان بسیجی، ۵/۳/۱۳۸۴؛ دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههای استان سمنان، ۱۸/۸/۱۳۸۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در صحن جامع رضوی مشهد مقدس، ۲/۱/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای انجمن اهل قلم، ۷/۱۱/۱۳۸۱؛ ۳۱/۵/۱۳۸۹.
- ↑ «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز!» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در تاریخ ۳۱/۵/۱۳۸۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای انجمن اهل قلم، ۷/۱۱/۱۳۸۱؛ دیدار هزاران نفر از بسیجیان استان قم، ۲/۸/۱۳۸۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای انجمن اهل قلم، ۷/۱۱/۱۳۸۱؛ دیدار اعضای هیئت دولت، ۸/۶/۱۳۸۴.
- ↑ ۳۱/۵/۱۳۸۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای هیئت دولت، ۸/۶/۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در همایش بزرگ خواهران در ورزشگاه آزادی به مناسبت جشن میلاد کوثر، ۳۰/۷/۱۳۷۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاههای استان سمنان، ۱۸/۸/۱۳۸۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای انجمن اهل قلم، ۷/۱۱/۱۳۸۱؛۳/۷/۱۳۹۰.
- ↑ حسنی، ابوالحسن، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۱۵۳.