عصمت در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ (پرسش)
عصمت در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل بالاتر | عصمت |
مدخل اصلی | عصمت در لغت |
تعداد پاسخ | ۹ پاسخ |
عصمت در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
پاسخ جامع اجمالی
اهل لغت، معانی مختلفی را برای واژه عصمت بیان کردهاند، که بارزترین و پرکاربردترین آنها عبارت است از حفظ و نگهداری، منع کردن، جلوگیری یا دفع کردن و وسیله بازداشتن. برخی یکی از این معانی را برای این واژه متعین دانسته و برخی دیگر هم چند معنا را برای آن ذکر کردهاند[۱]:
۱. حفظ و نگهداری
استعمال واژه عصمت در این معنا به ویژه هنگامی که این کلمه و مشتقات آن به خداوند اسناد داده شود مورد اتفاق لغتنویسان معروف زبان عربی است[۲].
این واژه و مشتقات آن در برخی آیات قرآن کریم نیز به همین معنا استعمال شده است. به عنوان نمونه خدای تعالی به گفته فرزند نوح به حضرت نوح اشاره کرده و میفرماید: ﴿قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ﴾[۳]. حضرت نوح در پاسخ میگوید: ﴿لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ﴾[۴]. در این آیه، معنای «مسک» به معنای پیشگیری و نگهداری به وضوح مشاهده میشود؛ زیرا سخن فرزند نوح در پس این گمان است که کوه میتواند او را از غرق شدن حفظ کند؛ از اینرو با اطمینان کوه را وسیله حفظ و نگهداری خود برمیشمارد.
در آیهای دیگر آمده است: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا﴾[۵]. ظهور آیه در این معناست که اگر امّت به حبلالله متمسّک شوند، ریسمان خداوند آنان را از گمراهی مصون خواهد داشت[۶].
۲. منع و امتناع
اهل لغت یکی دیگر از معانی واژه عصمت و مشتقات آن را، منع و امتناع دانستهاند. چنانچه گفتهاند: «عصم» ثلاثی مجرد و صحیح است که دلالت بر امساک و منع و ملازمت دارد و از همین باب است عصمت که دلالت بر معصوم بودن از گناه دارد[۷]. نیز گفته شده: «عصمت» در کلام عرب به معنی منع است و عصمت خداوند نسبت به بنده خود به این معنی است که او را از آنچه موجب هلاکت او است باز میدارد[۸].[۹].[۱۰].[۱۱]
منع کردن میتواند به دو صورت انجام گیرد:
- کسی دیگری را مجبور به ترک کاری کند؛ به نحوی که از او سلب اختیار شود.
- وسایل و مقدماتی برای او فراهم آورد که با اختیار خویش از انجام کاری امتناع ورزد.
برخی گفتهاند: وقتی عرب میگوید: «من فلانی را از کاری بازداشتم»، هم با این میسازد که وی را با قهر و اجبار از انجام کاری باز داشته باشد و هم میتواند به این معنا باشد که مثلاً او را نصیحت کرده تا از انجام کاری اجتناب ورزد، و او نیز با اختیار خود به نصیحت عمل کرده باشد[۱۲].[۱۳]
۳. وسیله باز داشتن
برخی عصمت را به معنای «وسیله باز داشتن» و «ابزار مصونیت» گرفتهاند؛ نه عمل بازداری. به عنوان مثال: اگر برای نجات شخص غریق، طنابی را به درون آب بیفکنیم، اگر او طناب را گرفته و نجات یابد، گفته میشود که این طناب برای او «عصمت» بود و به همین معنا، آیه شریفه ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا﴾[۱۴] را تفسیر کردهاند؛ یعنی ریسمان الهی را «عصمت» خویش قرار دهید[۱۵].
ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود[۱۶].[۱۷]
۴. دفع کردن
گروهی دیگر از اهل لغت، عصمت را به معنای دفع کردن دانسته گفتهاند: العِصْمَة: أن يَعْصِمَك الله من الشر، أي: يدفع عنك. و اعْتَصَمْتُ بالله، أي: امتنعت به من الشر...[۱۸]. بر اساس این عبارت فعل عَصَمَ متعدی است و در حقیقت فعل کسی دیگر است و مطاوعه آن، همان اعْتَصَمَ یا اسْتَعْصَمَ است. نیز گفتهاند: مُعْتَصم یا مُسْتَعْصم کسی است که به وسیله چیزی که همان «عصمت» است، چیزی از او دفع شود و به لحاظ فعل «عاصم» که همان اعطای «عصمت» است، به معتصم، معصوم گفته میشود. از اینرو، به غریقی که به چیزی چنگ میزند و نجات مییابد، معتصم و به شیء چنگ زده شده، «عصمت» گفته میشود. البته عصم آن هنگام که به باب افعال میرود، اگر به معنای لازم باشد، به معنای پناه بردن به چیزی برای منع شدن است و آن هنگام که متعدی باشد، به معنای آماده ساختن چیزی است که به وسیله آن، فعلی اعتصام رخ میدهد.
از تحلیل معنای عصمت - به ویژه با توجه به مثال غریق۔ برمیآید که به لحاظ لغوی، تا زمانی که معتصم از عصمت استفاده نکند، فعل عصم محقق نمیشود. از اینرو، اختیار شخص معتصم - به ویژه هنگامی که این واژه همراه با مفاهیمی همچون شر، گناه و سوء و مانند آن به کار میرود- در تحقق این فعل امری ضروری است؛ افزون بر آنکه تا شخص عاصم نیز کار خود را انجام ندهد، چنین امری محقق نخواهد شد. همچنین این فعل تنها برای دفع، منع یا حفظ از گناه یا شر به کار نمیرود، بلکه افزون بر آن میتواند برای هرگونه دفع، منع یا حفظ از خطر نیز به کار رود؛ چنان که اهل لغت در ابن خصوص غریقی را مثال زدهاند که به طناب چنگ میاندازد تا از خطر غرق شدن رهایی یابد[۱۹].[۲۰]
جمعبندی
نگاهی کلی به نظریات اصحاب لغت، ما را به این نتیجه میرساند که:
- اولاً، «عصم» به معنای بازداشتن است که فعلی متعدی است، فاعلش کسی دیگر است، و مطاوعه آن اعتصم یا استعصم... است، و در حقیقت عاصم و معتصم (مستعصم) دو نفرند؛
- ثانیاً، عصمت، اسم آن چیزی است که فعل عصم به وسیله آن محقق میشود. از اینرو، به اموری همچون طناب و قلاده اطلاق شده است؛
- ثالثاً، در عصمت یا بازداشتن، غالباً یا دائماً به بازداشتن از خطر توجه شده است؛ حال این خطر میتواند گناه باشد یا شری دیگر، مانند غرق شدن و...؛
- رابعاً، در تحقق حقیقت عصمت ـ به ویژه در کاربردهایی که همراه با گناه، شر، سوء و مانند آن است ـ به هر معنایی (دفع، منع، حفظ) که در نظر گرفته شود، اختیار شخص معتصم امری پذیرفته شده است. به دیگر بیان، فرایند تحقق عصمت چنین است که معتصم به آنچه عاصم به او داده که همان «عصمت» است، چنگ میزند، و بدین ترتیب معنای فعلی عصمت تحقق مییابد؛ افزون بر آنکه تا زمانی که شخص عاصم، کار خود را انجام ندهد، باز هم معنای فعلی عصمت عملی نخواهد شد[۲۱].[۲۲]
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. آیتالله حسینی میلانی؛ |
---|
آیتالله حسینی میلانی در کتاب «عصمت از منظر فریقین» در اینباره گفتهاند:
واژه عصم در لغت در دو معنا به کار برده شده است. نخست معنای «منع» است. عالمان لغوی همچون ابنمنظور، زبیدی، جوهری و دیگران این معنا را به دست دادهاند[۲۳]. ابنمنظور در لسانالعرب مینویسد: عصم: العِصْمة في كلام العرب: المَنْعُ. و عِصْمةُ الله عَبْدَه: أن يَعْصِمَه مما يُوبِقُه. عَصَمه يَعْصِمُه عَصْماً: منَعَه و وَقَاه[۲۴]. اما معنای دیگری که برای این واژه در نظر گرفته شده است، معنای «مسک» است. از جمله کسانی که این معنا را برای واژه عصم به دست داده راغب اصفهانی است. وی در المفردات فی غریب القرآن مینویسد: الْعَصْمُ: الإمساكُ، و الِاعْتِصَامُ: الاستمساك... و قوله: ﴿وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ﴾[۲۵]، و الْعِصَامُ: ما يُعْصَمُ به. أي: يشدّ، و عِصْمَةُ الأنبياءِ: حِفْظُهُ إيّاهم[۲۶]. «مسک» به معنای حفظ کردن و نگهداری است. خدای تعالی به گفته فرزند نوح به حضرت نوح اشاره کرده و میفرماید: ﴿قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ﴾[۲۷]. حضرت نوح در پاسخ میگوید: ﴿لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ﴾[۲۸]. در این آیه، معنای «مسک» به معنای پیشگیری و نگهداری به وضوح مشاهده میشود؛ زیرا سخن فرزند نوح در پس این گمان است که کوه میتواند او را از غرق شدن حفظ کند؛ از اینرو با اطمینان کوه را وسیله حفظ و نگهداری خود برمیشمارد. در آیهای دیگر آمده است: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا﴾[۲۹]. ظهور این آیه در این معناست که اگر امّت به حبلالله متمسّک شوند، ریسمان خداوند آنان را از گمراهی مصون خواهد داشت. این واژه در «مسک» و «تمسّک» ظهور دارد؛ از اینرو برخی از تفاسیر در ذیل این آیه، به نقل حدیث شریف ثقلین مبادرت کردهاند. در تفسیر مجمع البیان آمده است: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ﴾ أي: تمسكوا به.... آنگاه شیخ طبرسی مینویسد: پیامبر خدا (ص) فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ حَبْلَيْنِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الْآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي أَلَا وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۳۰]. ای مردم! همانا من در میان شما دو ریسمان باقی گذاردم که اگر به آن دو تمسک کنید، هرگز پس از من گمراه نخواهید شد که یکی از آن دو از دیگری بزرگتر است: یکی کتاب خداست که به مانند ریسمانی است که از آسمان به سوی زمین آویخته شده است و دومی خاندان و اهلبیت من هستند. آگاه باشید که آن دو هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. در روایت دیگری امام صادق (ع) میفرماید: «نَحْنُ حَبْلُ اللَّهِ الَّذِي قَالَ ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا﴾[۳۱] وَ وَلَايَةُ عَلِيٍّ الْبَرُّ فَمَنِ اسْتَمْسَكَ بِهِ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ تَرَكَهُ خَرَجَ مِنَ الْإِيمَانِ»[۳۲]؛ ما همان ریسمان الاهی هستیم که خدای تعالی در قرآنش فرموده است: «همگی به رشته الاهی تمسک نمایید و متفرق نشوید» و ولایت علی (ع) همان نیکی است. پس هر کس به آن تمسک جوید، مؤمن است و آن کس که آن را ترک گوید از ایمان خارج است. افزون بر این، در خود حدیث ثقلین نیز واژه «عصم» آمده است. آنجا که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي إِنِ اعْتَصَمْتُمْ بِهِ: كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي»[۳۳]. همانا من در میان شما چیزی را قرار دادهام که اگر پس از من به آن تمسّک جویید هرگز گمراه نمیشوید و آن کتاب خدا و عترتم اهل بیتم هستند. به همین روی برای واژه «عصمت»، معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از «مانع شدن» است. به همین جهت راغب اصفهانی در مفردات، «عصم» را به معنای «مسک» دانسته و «الإعتصام» را به «الإستمساک» معنا کرده است[۳۴]. تفاوت این دو «مسک» دانسته و «الإعتصام» را به «الإستمساک» معنا کرده است[۳۵]. تفاوت این دو معنا نیز آشکار است؛ چراکه «مسک» - یعنی گرفتن و نگهداری – أخصّ از «منع» است. گرفتن و نگهداری شخصی که بالای کوه است، هنگامی معنا پیدا میکند که حرکت او را از سوی پرتگاه باز دارند. اما «منع» هنگامی صادق است که شخص در معرض سقوط قرار گرفته باشد؛ ولی به جهتی راه او سدّ گردیده و از سقوط وی جلوگیری شود. با توجه به همین تفاوت معنایی است که میتوان «عصمت» را نیرویی دانست که انسان را از حرکت به سوی خطا باز میدارد، نه آنکه فقط به هنگام لغزش مانع تحقق آن شود[۳۶]. |
۲. حجت الاسلام و المسلمین شریفی؛ |
---|
آقایان دکتر یوسفیان و شریفی در «پژوهشی در عصمت معصومان» در اینباره گفتهاند:
«عصمت در لغت به معنای منع کردن و باز داشتن است؛ البته منع کردن میتواند به دو صورت انجام گیرد:
به تعبیر دیگر وقتی کسی میگوید: "من فلانی را از کاری بازداشتم"، هم با این میسازد که وی را با قهر و اجبار از انجام کاری باز داشته باشد و هم میتواند به این معنا باشد که مثلاً او را نصیحت کرده تا از انجام کاری اجتناب ورزد، و او نیز با اختیار خود به نصیحت عمل کرده باشد[۳۸]. البته برخی عصمت را به معنای "وسیله باز داشتن" و "ابزار مصونیت" گرفتهاند؛ نه عمل بازداری. به عنوان مثال: اگر برای نجات شخص غریق، طنابی را به درون آب بیفکنیم، اگر طناب را گرفته نجات یابد، گفته میشود که این طناب برای او "عصمت" بود. و به همین معنا، آیه شریفه ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا﴾[۳۹] را تفسیر کردهاند؛ یعنی ریسمان الهی را "عصمت" خویش قرار دهید[۴۰]. ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ[۴۱]؛ یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود. باید توجه داشت که واژه عصمت و مشتقات آن در آیات قرآنی و بسیاری از روایات در همین معنای لغوی استعمال شده است. به عنوان نمونه چند مورد را ذیلاً ذکر میکنیم:
|
۳. حجت الاسلام و المسلمین محمدی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین محمدی در کتاب «عصمت در قرآن» در اینباره گفتهاند:
«عصمت در لغت به معنای حفظ و نگهداری و منع است. گفته میشود عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه[۴۷] یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. و در تعریف اصطلاحی آن نیز گفته میشود. «عصمت عبارت است از ملکه اجتناب از گناه و خطا»[۴۸]، (در مطلب بعدی در این زمینه بیشتر بحث میشود). این واژه به همین معنا در قرآن استعمال شده است. از جمله میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾[۴۹] ملاحظه میشود که واژه ﴿يَعْصِمُكَ﴾ به مفهوم نگاه میدارد و حفظ میکند در این جا به کار رفته است. و در آیه دیگری آمده است: ﴿قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا﴾[۵۰]. در این دو آیه، عصمت به مفهوم حفظ و منع را به خدا و مردم نسبت داد و در آیه دیگری آن را به جمادات نسبت میدهد و از قول پسر نوح میگوید: به کوه پناه میبرم تا مرا از آب حفظ کند و جواب میشنود، عاصمی (حافظی) امروز نیست؛ مگر آنکه رحمت خدا شامل حالاش شود: ﴿... وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ * قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ﴾[۵۱]. این معنا در آیه ۲۷ سوره یونس و ۳۳ سورة غافر نیز آمده است. و در جای دیگر از همین ماده به صیغه «استعصم» آمده است که به مفهوم اصطلاحی عصمت نیز نزدیک است. میفرماید: ﴿قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ﴾[۵۲] واژه عصمت در قرآن به صورت جمع (﴿عِصَم﴾) در یکجا آمده است. ﴿...وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ...﴾[۵۳]. مرحوم طبرسی در تفسیر این آیه میفرماید: أي لا تمسكوا بنكاح الكافرات، و أصل العصمة: المنع، و سمّي النكاح عصمة، لأن المنكوحة تكون في حبال الزوج و عصمته[۵۴] یعنی مفهوم ﴿...وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ...﴾ عبارت است از: به ازدواج زنهای کافر متمسّک نشوید. و اصل لغت عصمت، عبارت است از منع، ازدواج نیز عصمت نامیده شده است، به خاطر آنکه زن ازدواج کرده در واقع زیر چتر حمایت و حفاظت شوهرش است. حاصل آنکه کلمه عصمت در قرآن به مفهوم لغوی آن به کار رفته است و مفهوم آن عبارت است از: منع، حفظ و شبیه آن. تعریف اصطلاحی عصمت:
|
۴. حجت الاسلام و المسلمین سلیمانیان؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر مصطفی سلیمانیان در کتاب «مقامات امامان» در اینباره گفته است:
«ابنفارس میگوید: "عصم" ثلاثی مجرد و صحیح است که دلالت بر امساک و منع و ملازمت دارد و از همین باب است عصمت که دلالت بر معصومبودن از گناه دارد»[۵۸]. ابنمنظور نیز گفته است: "عصمت" در کلام عرب به معنی منع است و عصمت خداوند نسبت به بنده خود به این معنی است که او را از آنچه موجب هلاکت او است باز میدارد[۵۹]. همچنین راغب اصفهانی ماده "عصم" را به معنی امساک و نگهداری معرفی کرده است[۶۰]. و طریحی هم گفته است: عصمة الله للعبد یعنی منع کردن عبد از معصیت و عصمة الله من المکروه یعنی خداوند او را از ناگواریها حفظ کرد[۶۱]. و ماده "عصم" با همان معنی حفظ و منع و دوری از گناهان، بارها در قرآن و روایات به کار رفته است[۶۲]. برخی از موارد استعمال واژه عصمت در روایات، که به عنوان تاریخچه استعمال واژه عصمت در روایات مطرح میشود، از این قرار است: پیامبر (ص) فرمود: «مَنْ أُعْطِيَ أَرْبَعَ خِصَالٍ فِي الدُّنْيَا، فَقَدْ أُعْطِيَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ، وَ فَازَ بِحَظِّهِ مِنْهُمَا: وَرَعٌ يَعْصِمُهُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ...»[۶۳]. پیامبر (ص) فرمود: «وَ إِنَّ اللَّهَ يَعْصِمُ مَنْ أَطَاعَهُ وَ لَا يَعْصِمُ مَنْ عَصَاهُ»[۶۴]. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «سه مطلب است که هرکس محافظت کند معصوم از شیطان رجیم میشود.»..[۶۵]. امام سجاد (ع): «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنَ الْمَعْصُومِينَ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الزَّلَلِ وَ الْخَطَايَا بِتَقْوَاكَ»[۶۶]. امام سجاد (ع): «خدایا با سلطه خود بر سلطه شیطان غلبه کن تا با کثرت دعایمان ما را از او حفظ کنی و در زمره معصومین از او قرار بگیریم»[۶۷]. امام صادق (ع): «گفتند: چرا انسان معصوم از بدیها نیست تا بدیها به او نرسد.»..[۶۸]. امام صادق (ع): «حاجی و عمرهگزار مانند دو کودکی که یکی از آنها بدون گناه مرده و دیگری در تمام زندگی معصوم بوده برمیگردند»[۶۹]. امام صادق (ع) فرمود: «إِنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ وَ الْبِرَّ لَيُهَوِّنَانِ الْحِسَابَ وَ يَعْصِمَانِ مِنَ الذُّنُوبِ»[۷۰]. علی بن بصیر از امام (ع) درخواست کرد دعایی به او بیاموزد که با خواندن آن، عصمت از گناهان پیدا کند[۷۱]. امام رضا (ع): «از خداوند بخواهید... شما را معصوم از گناهان قرار دهد»[۷۲]. روایت شده: «الْبُكَاءُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ تَعَالَى يُنِيرُ الْقَلْبَ وَ يَعْصِمُ عَنْ مُعَاوَدَةِ الذَّنْبِ»[۷۳]. در اعمال روز جمعه آمده: «مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْكَهْفِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فَهُوَ مَعْصُومٌ إِلَى ثَمَانِيَةِ أَيَّامٍ وَ إِنْ خَرَجَ الدَّجَّالُ عُصِمَ مِنْهُ»[۷۴]. در دعای شب یازدهم: «مَا يُسْعِدُهُ بِطَاعَتِكَ وَ تَجَنُّبِهِ الشِّقْوَةَ بِمَعْصِيَتِكَ حَتَّى يَفُوزَ فِي الْمَعْصُومِينَ»[۷۵]. «مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْخَطَايَا تَائِبِينَ وَ عَنِ الرِّيَاءِ وَ السُّمْعَةِ مُنَزَّهِينَ وَ مِنَ الشِّرْكِ وَ الزَّيْغِ وَ الْكُفْرِ وَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ مَعْصُومِينَ»[۷۶]. «وَ اجْعَلْنِي بِطَاعَتِكَ مَعْصُوماً عَنْ طَاعَةِ مَنْ سِوَاكَ يَا بَارِئُ وَ اجْعَلْنِي عامِلًا بِطاعَتِكَ مَعْصُوماً عَنْ طاعَةِ مَنْ سِواكَ»[۷۷]. امام صادق (ع): «عِصْمَةً تَحُولُ بَيْنِي وَ بَيْنَ الذُّنُوبِ حَتَّى أُفْلِحَ بِهَا بَيْنَ الْمَعْصُومِينَ عِنْدَكَ»[۷۸]. دعای هنگام رؤیت هلال: «وَ اعْصِمْنَا مِنَ الْآثَامِ وَ الْحَوْبَةِ»[۷۹]. همانطور که مشاهده میشود ماده عصمت با معانی مختلف آن به ویژه به معنی دوری از گناه و حفظ شدن از گناه بارها در روایات اهل بیت (ع) مطرح شده و نمیتوان آن را اختراع و ابداع هشام بن حکم یا غالیان و صوفیان در قرنهای بعد دانست»[۸۰] |
۵. حجت الاسلام و المسلمین فاریاب؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسین فاریاب در کتاب «عصمت امام» در اینباره گفته است:
«کلمات لغویون درباره واژه عصمت عبارت است از: ۱. خلیل فراهیدی عصمت را به معنای دفع کردن دانسته و میگوید: العِصْمَة: أن يَعْصِمَك الله من الشر، أي: يدفع عنك. و اعْتَصَمْتُ بالله، أي: امتنعت به من الشر...[۸۱]. بر اساس این عبارت فعل عَصَمَ متعدی است و در حقیقت فعل کسی دیگر است و مطاوعه آن، همان اعْتَصَمَ یا اسْتَعْصَمَ است. خلیل در ادامه از حقیقت عصمت این گونه پرده برمیدارد که مُعْتَصم یا مُسْتَعْصم کسی است که به وسیله چیزی که همان «عصمت» است، چیزی از او دفع شود و به لحاظ فعل «عاصم» که همان اعطای «عصمت» است، به معتصم، معصوم گفته میشود. از اینرو، به غریقی که به چیزی چنگ میزند و نجات مییابد، معتصم و به شیء چنگ زده شده، «عصمت» گفته میشود. البته عصم آن هنگام که به باب افعال میرود، اگر به معنای لازم باشد، به معنای پناه بردن به چیزی برای منع شدن است و آن هنگام که متعدی باشد، به معنای آماده ساختن چیزی است که به وسیله آن، فعلی اعتصام رخ میدهد. خلیل بر این باور است که خود واژه عصمت در اصل به معنای قلاده است و جمع آن اعصام است. همچنین هر طنابی که به وسیله آن چیزی نگه داشته یا منع میشود، «عصام» نامیده میشود که جمع آن «عِصَم» است. از تحلیل معنای عصمت - به ویژه با توجه به مثال غریق۔ برمیآید که به لحاظ لغوی، تا زمانی که معتصم از عصمت استفاده نکند، فعل عصم محقق نمیشود. از اینرو، اختیار شخص معتصم - به ویژه هنگامی که این واژه همراه با مفاهیمی همچون شر، گناه و سوء و مانند آن به کار میرود- در تحقق این فعل امری ضروری است؛ افزون بر آنکه تا شخص عاصم نیز کار خود را انجام ندهد، چنین امری محقق نخواهد شد. همچنین این فعل تنها برای دفع، منع یا حفظ از گناه یا شر به کار نمیرود، بلکه افزون بر آن میتواند برای هرگونه دفع، منع یا حفظ از خطر نیز به کار رود؛ چنان که خلیل فراهیدی غریقی را مثال میزند که به طناب چنگ میاندازد تا از خطر غرق شدن رهایی یابد، و دیگر لغویون آیه ﴿لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ﴾[۸۲] را مثال میزنند[۸۳]؛ ۲. زبیدی و فیومی عصمت را به معنای منع دانستهاند[۸۴]. زبیدی اگرچه «عصمت» را به معنای منع و قلاده میداند، در توضیح معنای آن، بر مرادف بودن «عصم» با مفاهیمی همچون «اکتسب»، «منع» و «وقی» تأکید میورزد[۸۵] و همچون جوهری که حفظ را نیز از معانی عصمت دانسته است، بر متعدی بودن این فعل تأکید میکند، و آن گاه که گفته میشود: اعْتَصَمْتُ بِاللَّهِ به معنای آن است که به لطف خدا از معصیت منع شده است[۸۶]. ابن منظور نیز افزون بر آنها قلاده و طناب را نیز از معانی اسمی عصمت به شمار آورده است[۸۷]؛ ۳. راغب اصفهانی[۸۸] و ابن فارس عصمت را به معنای خودداری و منع دانستهاند، و ابن فارس در ادامه مینویسد: عصم يدل على امساك و منع و ملازمة و المعنى في ذلك كله معنى واحد و من ذلك العصمة أن يعصم الله تعالى عبده من سوء يقع فيه و اعتصم العبد بالله تعالى اذا امتنع[۸۹]؛ «عصم بر امساک و منع دلالت دارد و با آن همراه است، و معنا در همه آنها یک چیز است و «العصمة»، از همین ریشه است؛ اینکه خداوند بندهاش را از شری که در آن واقع میشود، معصوم نگه میدارد، و اعتصم العبد بالله وقتی است که بنده ممتنع شود». نگاهی کلی به نظریات اصحاب لغت، ما را به این نتیجه میرساند که اولاً، «عصم» به معنای بازداشتن است که فعلی متعدی است، فاعلش کسی دیگر است، و مطاوعه آن اعتصم یا استعصم... است، و در حقیقت عاصم و معتصم (مستعصم) دو نفرند؛ ثانیاً، عصمت، اسم آن چیزی است که فعل عصم به وسیله آن محقق میشود. از اینرو، به اموری همچون طناب و قلاده اطلاق شده است؛ ثالثاً، در عصمت یا بازداشتن، غالباً یا دائماً به بازداشتن از خطر توجه شده است؛ حال این خطر میتواند گناه باشد یا شری دیگر، مانند غرق شدن و...؛ رابعاً، در تحقق حقیقت عصمت - به ویژه در کاربردهایی که همراه با گناه، شر، سوء و مانند آن است- به هر معنایی (دفع، منع، حفظ) که در نظر گرفته شود، اختیار شخص معتصم امری پذیرفته شده است. به دیگر بیان، فرایند تحقق عصمت چنین است که معتصم به آنچه عاصم به او داده که همان «عصمت» است، چنگ میزند، و بدین ترتیب معنای فعلی عصمت تحقق مییابد؛ افزون بر آنکه تا زمانی که شخص عاصم، کار خود را انجام ندهد، باز هم معنای فعلی عصمت عملی نخواهد شد. در روایات نیز پیشوایان دینی برای تبیین معنای عصمت معصومان (ع) بر چنین فرایندی از حقیقت عصمت تأکید کردهاند. امام صادق (ع) در این باره فرمود: «الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۹۰]»[۹۱]؛ «معصوم کسی است که به وسیله (با استعانت از) خداوند از همه محارم الهی ممتنع میشود و خداوند فرمود: هر کس به خدا چنگ زند، به راه راست هدایت شده است». سخن امام صادق (ع)، به ویژه استناد آن به آیه قرآن مجید به زیبایی نشان میدهد که آنچه در روایات دینی و حتی در آیات قرآن کریم درباره حقیقت عصمت بیان شده است، بریده از معنای عرفی و لغوی آن نیست، و همه مؤلفههای معنایی عصمت، در معنای دینی آن نیز به چشم میخورد. امیرالمؤمنین (ع) نیز در یکی از خطبههای آغازین نهج البلاغه میفرماید: «أَحْمَدُهُ اسْتِتْمَاماً لِنِعْمَتِهِ... وَ اسْتِعْصَاماً مِنْ مَعْصِيَتِهِ»[۹۲]؛ «خداوند را ستایش میکنم برای تکمیل نعمتهای او... و ایمن ماندن از نافرمانیاش». در علم کلام نیز دستکم دو معنا برای عصمت ارائه شده است. بر اساس منابع کلامی موجود، میتوان مرحوم شیخ مفید را نخستین متکلم شیعی دانست که به تعریف عصمت پرداخته است. وی در این باره با بیان اینکه عصمت همان لطف و توفیق الهی است، میگوید: العصمة من الله تعالى لحججه هي التوفيق واللطف والاعتصام من الحجج بها عن الذنوب والغلط في دين الله تعالى[۹۳]؛ «عصمت از ناحیه خداوند، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست، و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است». متکلمان امامیه قرنها عصمت را لطف تعریف کردهاند، و بزرگانی همچون سید مرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۹۴] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند. افزون بر آن، متکلمان معتزلی نیز تعریف به لطف را در تعریفهای خود بیان کردهاند. برای نمونه میتوان به قاضی عبدالجبار معتزلی اشاره کرد که در کتاب معروف المغنی فصلی را با عنوان فصل في معنى وصف اللطف بأنه عصمة مطرح میکند[۹۵]، و ابن ابی الحدید معتزلی نیز مینویسد: قال اصحابنا العصمة لطف يمتنع المكلف عن فعله من القبيح اختيارا[۹۶]؛ «اصحاب ما گفتهاند که عصمت لطفی است که مکلف با انجام آن از روی اختیار از فعل قبیح خودداری میکند». پس از آنکه شیخ مفید عصمت را لطف تعریف کرد- که میتوان درحقیقت آن را متأثر از متون لغوی و روایی دانست - و دیگران آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید. وی در این باره مینویسد: انها ملكة لا يصدر عن صاحبها معها المعاصي و هذا على رأي الحكماء[۹۷]؛ «عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود، و این بنا بر اندیشه حکماست». پس از خواجه، برخی از متکلمان معاصر و متأخر از خواجه نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹۸]. با وجود این، باید توجه داشت که اگر چه معنای لغوی عصمت - مانند حفظ - به نوعی در این تعریف نیز به چشم میخورد، «معصومیت الهی» در آن به نوعی، تبدیل به «مصونیت» شده است. به دیگر بیان، بر اساس این تعریف، فاعل «عصم» همان فاعل «اعتصم» نیز است، و به بیان دقیقتر، در این تعریف، جایگاه فعل الهی برجسته نمیشود تا بر اساس آن مطاوعهای برای «عصم» تصور شود»[۹۹]. |
۶. حجت الاسلام و المسلمین انواری؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین انواری در کتاب «نور عصمت بر سیمای نبوت» در اینباره گفته است:
«عصمت اسم مصدر از ریشه «عصم» است به معنای تحقق محفوظیت و دفاع[۱۰۰]. برخی لغتشناسان، آن را به معنای حفظ و نگهداری دانستهاند[۱۰۱]؛ برخی آن را به معنای منع گرفتهاند[۱۰۲]؛ و برخی دیگر معنای دفع را برای آن برگزیدهاند: أن يعصمك الله من الشر، أي: يدفع عنك[۱۰۳]. با نگاهی کلی به گفتار لغتشناسان، به این نتیجه میرسیم که اولاً «عصم» به معنای بازداشتن است که فعلی متعدی است، و فاعل آن کسی دیگر است و مطاوعه آن اعتصم یا استعصم است و در حقیقت عاصم و معتصم (مستعصم) دو نفرند؛ ثانیاً عصمت، همان چیزی است که فعل عصم به وسیله آن انجام میشود، و از این رو به اموری همچون طناب و قلاده اطلاق شده است؛ ثالثاً در عصمت یا بازداشتن، غالباً یا دائماً به بازداشتن از خطر توجه شده است، که این خطر میتواند گناه باشد یا شری دیگر مانند غرق شدن؛ رابعاً در تحقق عصمت - به ویژه در کاربردهایی که همراه با گناه، سوء و مانند آن است- به هر معنایی که در نظر گرفته شود، با اختیار شخص معصوم کاملاً سازگار است[۱۰۴]. معنای اصطلاحی و حقیقت عصمت: مفسران و متکلمان در تعریف معنای اصطلاحی عصمت و حقیقت، آن، تعریفهای گوناگون و مشابهی بیان کردهاند. آنچه از بیشتر آنها میتوان برداشت کرد، این است که عصمت لطفی است از جانب خداوند بر بندگان معصومش که در پرتو این لطف، با اختیار خود از لغزش به دور خواهند ماند. در این مجال، به نقل پارهای از این تعریفها بسنده میکنیم: شیخ مفید (متوفای ۴۱۳) چنین نگاشته است: التوفيق واللطف والاعتصام من الحجج بهما عن الذنوب والغلط في دين الله تعالى[۱۰۵]؛ «عصمت در مورد حجتهای الهی توفیق و لطف است و اینکه خود را در پرتو آن از گناهان و لغزش در دین الهی بازدارند». وی در این تعریف، با روشن ساختن مصداقهای بهرهمندان از این لطف که همان حجتهای خداوندند، گستره آن را از گناه، به اشتباه در دین توسعه میدهد؛ چه اینکه مفهوم عصمت را درباره اشتباه در دین نیز به کار میبرد. همچنین وی در تعاریف خود بر برجسته کردن این نکته اصرار دارد که در فرایند عصمت، تفضل و لطف الهی نقش محوری دارد؛ اما این حقیقت به معنای قهری بودن این فرایند نیست، بلکه تا زمانی که شخص مورد لطف از آن استفاده نکند، فعل عصمت تحقق نمییابد. از این رو پرهیز معصوم از گناه، با قدرت او بر انجام دادن آن منافاتی ندارد. تهدیدها و وعیدهای خداوند به پیامبران معصوم نشانه داشتن قدرت بر ارتکاب معصیت است؛ چراکه اگر پیامبران، چنین قدرتی نداشتند، تهدید کردن آنها بیهوده بود[۱۰۶]. سید مرتضی (متوفای ۴۳۶) تعریفی همانند آن بیان کرده است[۱۰۷] و علامه حلی (متوفای ۷۲۶)[۱۰۸] و علامه طباطبایی (متوفای ۱۴۰۲)[۱۰۹] و برخی مفسران[۱۱۰] نیز تعریفهایی مشابه برگزیدهاند. اشاعره بر اساس بینش خود در مورد توحید در خلق که همه چیز، حتی اعمال بندگان را آفریده خداوند میدانند و هیچ نقشی برای انسان در آن نمیپذیرند، بر این باورند که خداوند هیچ گاه گناهی را در معصومان نمیآفریند. ایجی مینویسد: وهي عندنا أن لا يخلق الله فيهم ذنبا[۱۱۱]؛ «مفهوم عصمت نزد ما این است که خداوند گناه را در معصومان ایجاد نمیکند». جرجانی از گروهی نقل میکند که عصمت را چنین تعریف کردهاند: تكون خاصية في نفس الشخص أو في بدنه يمتنع بسببها صدور الذنب عنه؛ «عصمت ویژگی و خاصیتی در نفس یا بدن است که با وجود آن، ارتکاب گناه امری ناممکن خواهد شد». ایراد این دیدگاه این است که اگر چنین باشد، دیگر ستایش شخص معصوم مورد نخواهد یافت...[۱۱۲] و عصمت فضیلتی برای معصومان به شمار نخواهد آمد. در نتیجه باید ایشان را در ردیف ملائکه دانست که دیگر الگو و اسوه برای انسانها نخواهند بود. درباره حقیقت عصمت در یک جمله میتوان گفت که عصمت، همان حالت تقوا در نفس انسان است که به بالاترین درجه خود رسیده و به صورت ملکه در نفس نفوذ کرده است»[۱۱۳]. |
۷. حجت الاسلام و المسلمین شفیعیان حیدری؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین شفیعیان حیدری در مقاله «عصمت فاطمه» در اینباره گفته است:
«عصم در لغت به معنای همراهی، حفظ و نگهداری، خودداری[۱۱۴]، بازداشتن[۱۱۵] و دور کردن از شرّ و معصیت[۱۱۶] است. متکلمان و حکما، با توجه به اختلافات کلامی و فلسفی مکاتب، برای آن معانی متفاوتی بیان کردهاند. متکلمان شیعی، عصمت را توفیق و لطفی الهی دانستهاند که بهواسطه آن، معصوم در دین مرتکب معصیت و خطا نمیشود[۱۱۷]. آنگونه که از سخن فاضل مقداد برمیآید، عصمت، ملکه و نیرو و حالت نفسانی پدید آمده از الطف و توفیق الهی است. متکلمان اشعری - که به استناد بدون واسطه همه اشیا به خدا اعتقاد دارند - عصمت را خلق قدرت اطاعت و نداشتن تواناییِ معصیت[۱۱۸] یا نیافریدن گناه در معصوم از جانب خدا، تعریف کردهاند[۱۱۹]. حکما عصمت را ملکهای عقلانی میدانند که از دارنده آن معصیت سرنمیزند؛ زیرا عقل، از آن جهت که عقل است، محال است معصیتی را اراده کند و گناهی از او سرزند[۱۲۰]. اعتقاد به عصمت، بین تمام ادیان آسمانی، مشترک است[۱۲۱]، اما درباره محدوده افراد معصوم و محدوده عصمت آنان، اختلافنظر وجود دارد. بر اساس آنچه از آیین یهود در دسترس است، فقط انبیا، آن هم در محدوده تبلیغ وحی، از هر گونه دروغ و خطا معصوماند، اما در محدوده اعمال شخصی، خطاها و حتی گناهانی به برخی از آنان نسبت دادهاند[۱۲۲]. در اعتقادات مسیحیان، حضرت عیسی(ع)، هم از نظر تعلیم و هم اخلاق، معصوم و بدون نقص است و چون کتاب مقدّس مسیحیان در عصر حاضر، حاصل کار نویسندگانی غیر از حضرت عیسی(ع) است، مسیحیت در عصر ما برای جلب اعتماد پیروان خود و اقناع فکری و وجدانی آنان، نویسندگان این کتابها را در محدوده تعلیم، معصوم میداند، هرچند در زندگی شخصی دارای عیب و نقص و خطا بودهاند[۱۲۳]. امروزه مسیحیت کاتولیک حتی برای پاپ نیز در محدوده اوامر دینی و فتاوای شرعی، مقامی مشابه عصمت قائل است[۱۲۴]. در طول تاریخ اسلام نیز متکلمان و محدّثان مذاهب مختلف به بحث درباره عصمت پرداختهاند. در صدر اسلام، واژه عصمت در سخنان رسول خدا(ص)[۱۲۵] و سپس امیرمؤمنان علی(ع)[۱۲۶] و حتی در سخنی از خلیفه اول[۱۲۷] به کار رفته است. همه مسلمانان، انبیا را در محدوده گناهان معصوم میدانند، اما اکثر قریب بهاتفاق علمای اهل سنت و تمام علمای شیعه، پیامبر(ص) را علاوه بر معصومیت از گناه، در مقام دریافت و ابلاغ وحی نیز معصوم و مصون از خطا میدانند[۱۲۸]. متکلمان اهل سنت در خصوص افراد معصوم، علاوه بر پیامبران و فرشتگان[۱۲۹]، قائل به عصمت "اجماع" شدهاند و برخلاف اصطلاح رایج -که عصمت، شأن و منزلتی برای انسانهاست- این مقام را از آنِ اجتماعی از انسانها پنداشته و آن را جانشین عصمت امام کردهاند[۱۳۰]، اما تاکنون کسی نتوانسته است از گروهی که دارای این مقام و مصونیتاند، تعریفی دقیق عرضه کند[۱۳۱]. امامیه، امامان دوازدهگانه و حضرت فاطمه(س) و همه فرشتگان[۱۳۲] را، همانند انبیا، معصوم میدانند. برخی از مفسران، با استناد به آیه ﴿وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ﴾[۱۳۳]، حضرت مریم(س) را نیز از تمامی پلیدیهای حسی و معنوی و قلبی، پاک میدانند[۱۳۴]. برخی نیز دلالت آیه مذکور را بر عصمت حضرت مریم(س)، با سیاق آیات سازگارتر دانستهاند[۱۳۵]»[۱۳۶]. |
۸. آقای صفرزاده؛ |
---|
آقای صفرزاده در کتاب «عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی» در اینباره گفته است:
«عصمت، واژهای عربی و از ماده عَصِمَ، يعصِمُ است و در لغت دو معنا برای آن ذکر شده؛ یکی حفظ و نگهداری و دیگری منع که هر یک را جداگانه بررسی میکنیم.
راغب اصفهانی نیز با استناد به آیه ﴿لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ﴾[۱۳۹] میگوید: "امروز، نگهدارنده و حافظی از امر خدا نیست"[۱۴۰]. واژه عصمت به معنای حفظ کردن و نگهداری در قرآن آمده است؛ مثلا: ﴿وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾[۱۴۱]. یا آیه: ﴿قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ﴾[۱۴۲]. این واژه در روایات نیز به معنای حفظ و نگهداری آمده است؛ مثلا: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ يَعْصِمُ مَنْ أَطَاعَهُ»؛ "همانا خداوند (عز ذکره) کسی که از او اطاعت کند حفظ میکند"[۱۴۳]. در حدیثی دیگر از امام علی (ع) آمده است: «التَّصَبُّرُ عَلَى الْمَكْرُوهِ يَعْصِمُ الْقَلْبَ»؛ "صبر بر سختی قلب را حفظ میکند"[۱۴۴].
|
۹. آقای دکتر مینایی؛ |
---|
آقای دکتر مینایی در کتاب «اندیشه کلامی عصمت» در اینباره گفتهاند:
«مشتقات ماده «عصم» در ادبیات و اشعار جاهلی آمده است که در خلال بحث به آنها اشاره خواهد شد. در قدیمیترین کتابهای لغت عربی «عصم» به معنای دفع، حفظ و منع آمده است؛ العِصْمَةُ اَنْ یعْصِمُک اللّهُ من الشّر ای یدفع عنک و اعتصمت باللّه ای امتنعت به من الشّرّ و اسْتَعْصَمْتُ ای اَبَیتُ و اَعْصَمْتُ ای لجأتُ الی شیء اعتصمت به[۱۴۹]. العِصْمَةُ اَنْ یعْصِمَک اللّهُ من الشّر: اینکه خداوند تو را از بدی معصوم کند، یعنی خداوند بدی را از تو دفع نماید. اِعْتَصَمْتُ بِاللّهِ، یعنی به کمک خدا از شر خودداری ورزیدم. اِسْتَعْصَمْتُ، یعنی خودداری ورزیدم. اَعْصَمْتُ، یعنی پناه بردم به چیزی که مرا از شر باز دارد. در جملات فوق عصمت به این معناست که خداوند انسان را از بدی نگه دارد و بدی را از آدمی دفع کند. اعتصام به خدا به معنای به کمک خدا، خود را از بدی نگه داشتن و خودداری ورزیدن آمده است. اِعْصام به معنای پناه بردن و چنگ زدن به چیزی است که انسان را نگه میدارد. آنگاه به شعر شاعر عرب مثال میزند: قل لذي المَعْصِمِ المُمسِكِ بالاَطْ *** ناب يابن الفجار يا ابن ضريبة[۱۵۰] بر گوی به صاحب دستی که به طنابها چنگ انداخته است. هان ای پدر ناشناخته و ای فرزند خراج![۱۵۱] آنگاه جملهای را در مورد ماده «عصم» آورده است که در تعیین حاقّ معنای واژه بسیار مؤثر است: و اَعْصَمْتُ فلاناً: هَيأتُ له ما يعتَصِم بِه[۱۵۲]؛ عَصَمتُ فلاناً: آماده کردم برای او چیزی را که بدان خود را حفظ میکند. منع کردن، نگه داشتن و حفظ که به معنای واژه عصمت آمده است، میتواند به دو گونه تصویر شود:
و تقول العربُ: أعصَمتُ فلاناً اي هيأت له شيئاً يعتصم بما نالَتْهُ يده؛ اي يلتجئ و يتمسّك به[۱۵۳]: عرب میگوید: اعصمت فلاناً فراهم کردم برای آن شخص چیزی را که به آن تمسک میجوید در مسیر خواستههایش؛ یعنی بدان پناه میبرد و خود را حفظ میکند. احمد بن فارس ماده عصم را دارای اصل و ریشه واحدی میداند که بر امساک، منع و ملازمت دلالت میکند و بازگشت این سه معنا یکی است[۱۵۴]؛ بنابراین ایشان معنای ملازمت را نیز از معانی عصم آورده است؛ اما باز آن را با بقیه به یک معنا بازگردانده و به عنوان شاهد بر معنای ملازمت از اصمعی نقل میکند که «عُصْم» به معنای باقیمانده اثر خضاب و حنا در دست و پا آمده است و نیز «عصیم» به معنای عرق بدن، چرک و پِشکل شتر است که بر ران او خشک شده باشد و نیز «عُصْمه» به معنای سفیدی بازوی آهوست؛ چون همیشه ملازم اوست[۱۵۵]. احمد بن فارس عصمت به معنای قلّاده را از باب لزوم و ملازمت آن با گردن دانسته است[۱۵۶]، نه وسیله نگهداری. شاهد دیگری که میتوان برای معنای عصمت به معنای قلّاده آورد، شعری از معلّقه لبید از شاعران نامدار جاهلی است: حتى اذا يئِس الرّماة و أرْسَلُوا *** غُضْفاً دَواجِنَ قافلاً أَعْصامُها[۱۵۷] چون صیادان یقین کنند که دیگر تیرشان به او نخواهد رسید، سگانِ گوش فروخته با قلّادههای چرمین تعلیم یافته خود را از پیاش رها سازند[۱۵۸]. از مشتقات ماده «عصم»، لفظ مِعْصَم است که به معنای مچ دست راست است. مِعْصَم المرأة هو موضع السوارين من ساعديها، انّما سُمِّي مِعْصَماً لامساكه السوار[۱۵۹]. به این معنا که همانگونه که عصمت به معنای قلّاده آمده بود به معنای دستبند و النگو نیز آمده است و چون مچ دست زنها همواره ملازم با دستبند و النگوست یا نگه دارنده آن است، به خود مچ دست و ساعد نیز «مِعْصَم» اطلاق شده است[۱۶۰]. نتیجهگیری عصمت در اصل، همانطور که صاحب معجم مقاییس اللغة ادعا کرده است، دارای معنای واحدی است؛ البته نه آن معنایی که ایشان گفته است؛ بلکه عصمت شیء یا حالتی است که با پناه بردن به آن و ملازمت و تحفّظ در تمسّک و التجا بدان، آدمی را از بدیها و زشتیها منع میکند و آدمی با ملازمت با آن، ایمن و محفوظ میماند؛ اما در کاربردهای مختلف عرب بخشی یا جلوهای از آن بروز و ظهور داشته است. در برخی کلمات، تنها معنای منع و در بعضی امساک، در برخی تنها ملازمت، در بعضی وقایه و نگهداری و در برخی التجا و پناه آوردن لحاظ شده است. اگر کسب و اکتساب هم یکی از معانی عصمت باشد، به کسب چنین چیز یا حالتی، عصمت گفته خواهد شد. با توجه به کاربردهای عصمت روشن گردید که هم به وسیله و ابزاری که این حالت و وقایه را به وجود میآورد و هم به خود این تمسّک و روی آوردن برای حصول چنین حالتی عصمت و اعتصام گفته میشود. بعد از بحث لغوی در ادبیات جاهلی باید به بررسی این واژه در قرآن و روایات بپردازیم. در پایانِ بحث لغوی برای کسانی که قصد دارند این بحث را در کتب انگلیسی مانند دایرة المعارفها و مراجع انگلیسی تعقیب کنند معادل انگلیسی این کلمه تذکر داده میشود. بعضی از پژوهشگران از لفظ «Isma» برای عصمت[۱۶۱] و از لفظ «Unerring» برای معصوم[۱۶۲] استفاده کردهاند. بعضی دیگر واژه «Infallibility» را معادل عصمت گرفتهاند[۱۶۳] و برای بینقصی و بیعیبی، واژه «Impeccability» را به کار بردهاند[۱۶۴] و برای مصونیت از «Immunityy» استفاده کردهاند. نیز برای سهو واژههای «Inadvertence» و «Distraction» و «Negligence» و برای فراموشی از واژه «Forgetfulness» استفاده کردهاند[۱۶۵]»[۱۶۶]. |
پانویس
- ↑ عبدالحسین کافی، جواد شفیعیان حیدری، عصمت فاطمه، دانشنامه فاطمی ج۲، ص۶۹.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی در کتاب«العین» میگوید: «عصمت، یعنی اینکه خداوند تو را از بدی حفظ کند». العین، ج۱، ص۳۱۳. بر این اساس، عَصَمَهُ، یعنی او را حفظ و نگهداری کرد. مصباح المنیر، جزء ۲، ص۷۴. راغب اصفهانی نیز با استناد به آیه ﴿لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ﴾ «امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود جز (برای) آن کس که (خداوند بر او) بخشایش آورده باشد» سوره هود، آیه ۴۳. میگوید: «امروز، نگهدارنده و حافظی از امر خدا نیست». المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۷.
- ↑ «او گفت: آنک به کوهی پناه میجویم که مرا از آب نگاه میدارد» سوره هود، آیه ۴۳.
- ↑ «امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود» سوره هود، آیه ۴۳.
- ↑ «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ این واژه در «مسک» و «تمسّک» ظهور دارد؛ از اینرو برخی از تفاسیر در ذیل آیه، به نقل حدیث شریف ثقلین مبادرت کردهاند. در تفسیر مجمع البیان آمده است: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ﴾ أي: تمسكوا به.... آنگاه شیخ طبرسی مینویسد: پیامبر خدا(ص) فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ حَبْلَيْنِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الْآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي أَلَا وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ».تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۳۵۶.ای مردم! همانا من در میان شما دو ریسمان باقی گذاردم که اگر به آن دو تمسک کنید، هرگز پس از من گمراه نخواهید شد که یکی از آن دو از دیگری بزرگتر است: یکی کتاب خداست که به مانند ریسمانی است که از آسمان به سوی زمین آویخته شده است و دومی خاندان و اهلبیت من هستند. آگاه باشید که آن دو هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. در روایت دیگری امام صادق(ع) میفرماید: «نَحْنُ حَبْلُ اللَّهِ الَّذِي قَالَ ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا﴾«و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳. وَ وَلَايَةُ عَلِيٍّ الْبَرُّ فَمَنِ اسْتَمْسَكَ بِهِ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ تَرَكَهُ خَرَجَ مِنَ الْإِيمَانِ»تفسیر فرات الکوفی، ص۹۱. ما همان ریسمان الاهی هستیم که خدای تعالی در قرآنش فرموده است: «همگی به رشته الاهی تمسک نمایید و متفرق نشوید» و ولایت علی(ع) همان نیکی است. پس هر کس به آن تمسک جوید، مؤمن است و آن کس که آن را ترک گوید از ایمان خارج است. افزون بر این، در خود حدیث ثقلین نیز واژه «عصم» آمده است. آنجا که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي إِنِ اعْتَصَمْتُمْ بِهِ: كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي». کنز العمال، ج۱، ص۱۸۷، ح۹۵۱، به نقل از ابن ابیشیبه و خطیب بغدادی. همانا من در میان شما چیزی را قرار دادهام که اگر پس از من به آن تمسّک جویید هرگز گمراه نمیشوید و آن کتاب خدا و عترتم اهل بیتم هستند. سلیمانیان، مصطفی، مقامات امامان، ص۲۰۷-۲۱۰؛ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص۲۳؛ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۴.
- ↑ ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۳۳۱.
- ↑ لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۴.
- ↑ زبیدی هم میگوید: «عصمت به معنای منع و بازداشتن (از چیزی) است کار و این سخن خداوند که ﴿لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ﴾ «امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود» سوره هود، آیه ۴۳.هیچ بازدارندهای از کار خداوند نیست».زبیدی، تاج العروس، ج۸، ص۳۹۹؛ ابراهیم انیس و دیگران، معجم الوسیط، ص۶۰۵. طریحی هم گفته است: عصمة الله للعبد یعنی منع کردن عبد از معصیت و عصمة الله من المکروه یعنی خداوند او را از ناگواریها حفظ کرد. مجمع البحرین، ج۶، ص۱۱۶.
- ↑ سلیمانیان، مصطفی، مقامات امامان، ص۲۰۷-۲۱۰؛ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص۲۳.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۲۸-۳۶.
- ↑ و تقول العربُ: أعْصَمتُ فلاناً، أى هيّأتُ له شيئاً يعتصم بما نالته يدُه أى يلتجئ و يتمسَّك به مقاییس اللغة، ج۴، ص۳۳۱.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن ص۶-۱۲.
- ↑ «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ اوائل المقالات، ص۶۶-۶۷.
- ↑ أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص۲۱.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۱، ص۳۱۳.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۱، ص۳۱۳. نیز ر.ک: اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۲۴۴-۲۴۶؛ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۸، ص۳۹۸-۳۹۹؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۴۱۴؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ و ابن فارس هم عصمت را به معنای خودداری و منع دانستهاند. احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۳۳۱.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۰.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۰.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۴.
- ↑ ر.ک: لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳؛ تاج العروس، ج۱۷، ص۴۸۲؛ القاموس المحیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶.
- ↑ لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ «و به پیوند (پیشین خود با) زنان کافر پایبند نباشید» سوره ممتحنه، آیه ۱۰.
- ↑ المفردات فی غریب القرآن، ص۵۶۹ - ۵۷۰.
- ↑ «او گفت: آنک به کوهی پناه میجویم که مرا از آب نگاه میدارد» سوره هود، آیه ۴۳.
- ↑ «امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود» سوره هود، آیه ۴۳.
- ↑ «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۳۵۶.
- ↑ «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ تفسیر فرات الکوفی، ص۹۱.
- ↑ کنز العمال، ج۱، ص۱۸۷، ح۹۵۱، به نقل از ابن ابیشیبه و خطیب بغدادی.
- ↑ ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ - ۳۳۷.
- ↑ ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ - ۳۳۷.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۴.
- ↑ مقاییس اللغة، ج۴، ص۳۳۱.
- ↑ ر.ک: بحار الانوار، ج۱۷، ص۹۴، به نقل از: غرر و درر، سید مرتضی.
- ↑ «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ اوائل المقالات، ص۶۶-۶۷.
- ↑ لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵.
- ↑ «امروز هیچ پناهی از "امر" خداوند نخواهد بود جز (برای) آن کس که (خداوند بر او) بخشایش آورده باشد» سوره هود، آیه ۴۳.
- ↑ «و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ میزان الحکمة، ج۶، ص۳۴۲، به نقل از: غررالحکم.
- ↑ میزان الحکمة، ج۶، ص۳۴۳، به نقل از: غررالحکم
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۲۱.
- ↑ المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ «بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟ و آنان (هیچ گاه) برای خود در برابر خداوند یار و یاوری نمییابند» سوره احزاب، آیه ۱۷.
- ↑ «و آن (کشتی) آنان را در میان موجی کوهپیکر (پیش) میبرد و نوح پسرش را- که (هنوز) بر کرانهای بود- فرا خواند: پسرکم! با ما سوار شو و با کافران مباش! * او گفت: آنک به کوهی پناه میجویم که مرا از آب نگاه میدارد؛ (نوح) گفت: امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود جز (برای) آن کس که (خداوند بر او) بخشایش آورده باشد و موج میان آن دو افتاد و او از غرقشدگان گشت» سوره هود، آیه ۴۲-۴۳.
- ↑ «(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان میدهم انجام ندهد بیگمان به زندان افکنده میشود و از خوارشدگان خواهد بود» سوره یوسف، آیه ۳۲.
- ↑ «...و به پیوند (پیشین خود با) زنان کافر پایبند نباشید.».. سوره ممتحنه، آیه ۱۰.
- ↑ مجمع البیان، ج۹ و ۱۰، ص۴۱۲، ذیل آیه مذکور.
- ↑ المیزان، ج۸، ص۱۴۲؛ الالهیات، ج۳، ص۱۵۸.
- ↑ المیزان، ج۸، ص۱۴۲، این تعریف از ارشاد الطالبین نقل شده، ولی سایر کتب کلامی مانند کشف المراد نیز آن را پذیرفتهاند.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن ص ۶-۱۲.
- ↑ معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۳۳۱.
- ↑ لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۴.
- ↑ المفردات فی غریب القرآن، ص۵۶۹.
- ↑ مجمع البحرین، ج۶، ص۱۱۶.
- ↑ ﴿قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ﴾ «او گفت: آنک به کوهی پناه میجویم که مرا از آب نگاه میدارد؛ (نوح) گفت: امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود جز (برای) آن کس که (خداوند بر او) بخشایش آورده باشد و موج میان آن دو افتاد و او از غرقشدگان گشت» سوره هود، آیه ۴۳؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُمْ مَا أَنْفَقُوا وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنْفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنْفَقُوا ذَلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ «ای مؤمنان! چون زنان مؤمن هجرتکنان نزد شما بیایند، (ایمان) آنان را بیازمایید، خداوند به ایمان آنان داناتر است پس اگر آنان را مؤمن دانستید به سوی کافران بازنگردانید که ایشان برای آنان و آنان برای ایشان حلال نیستند و آنچه (آن کافران) هزینه کردهاند به آنها بپردازید و هر گاه مهر آنان را بدهید گناهی بر شما نیست که آنان را به همسری درآورید و به پیوند (پیشین خود با) زنان کافر پایبند نباشید و (اگر زنان شما نزد آنها بروند) کابین آنان را بخواهید و آنها نیز میتوانند کابینی که (به زنانشان) دادهاند (از شما) بخواهند؛ این حکم خداوند است که در میان شما داوری میکند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره ممتحنه، آیه ۱۰؛ ﴿وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ «و چگونه کفر میورزید در حالی که آیات خداوند را برای شما میخوانند و پیامبر او در میان شماست و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱؛ ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾ «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید و نعمتهای خداوند را بر خود فرا یاد آورید که دشمنان (همدیگر) بودید و خداوند دلهای شما را الفت داد و به نعمت او با هم برادر شدید و در لبه پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید؛ بدینگونه خداوند آیات خود را برای شما روشن میگوید باشد که شما راهیاب گردید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳؛ ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷؛ ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا﴾ «اما آن کسان که به خداوند ایمان آوردند و به او چنگ در زدند، (خداوند) آنان را در بخشایش و بخششی از خویش در خواهد آورد و ایشان را به راهی راست به سوی خود راهنمایی خواهد کرد» سوره نساء، آیه ۱۷۵.
- ↑ أمالی طوسی، ص۵۷۷: «هرکس که چهار خصلت به او داده شود خیر دنیا و آخرت به او داده شده است: ورعی که او را از محارم الهی حفظ کند و.»...
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۰۳؛ أمالی صدوق، ص۴۸۹؛ کافی، ج۸، ص۸۲؛ کتاب زهد، ص۱۴: «خداوند هرکس را که اطاعت او کند حفظ میکند و هرکس را که معصیت او کند حفظ نمیکند».
- ↑ نوادر، ص۱۴؛ بحارالأنوار، ج۱۰۱، ص۴۹؛ مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۲۶۴: «ثَلَاثٌ مَنْ حَفِظَهُنَّ كَانَ مَعْصُوماً مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ...».
- ↑ صحیفه سجادیه، دعای ۲۵، دعا برای فرزندان، ص۱۲۳: «خدایا با تقوای خود مرا در زمره معصومین از گناه و لغزش و خلا قرار ده».
- ↑ إقبال الأعمال، ج۱، ص۱۷۳؛ مصباح المتهجد، ج۲، ص۵۶۰؛ صحیفه سجادیه، ص۱۲۲، دعای حضرت برای فرزندانش: «وَ اقْهَرْ سُلْطَانَهُ عَلَيَ بِسُلْطَانِكَ عَلَيْهِ حَتَّى تَحْبِسَهُ عَنِّي بِكَثْرَةِ الدُّعَاءِ لَكَ مِنِّي فَأَفُوزَ فِي الْمَعْصُومِينَ مِنْهُ بِكَ».
- ↑ توحید مفضل، ص۱۶۹: «قَالُوا فَلِمَ لَمْ يَكُنِ الْإِنْسَانُ مَعْصُوماً مِنَ الْمَسَاوِئِ حَتَّى لَا يَحْتَاجَ إِلَى أَنْ تَلْذَعَهُ هَذِهِ الْمَكَارِهُ».
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲۲۶: «أَنَّ الْحَاجَّ وَ الْمُعْتَمِرَ يَرْجِعَانِ كَمَوْلُودَيْنِ مَاتَ أَحَدُهُمَا طِفْلًا لَا ذَنْبَ لَهُ وَ عَاشَ الْآخَرُ مَا عَاشَ مَعْصُوماً».
- ↑ کافی، ج۲، ص۱۵۷: «همانا صله رحم و نیکوکاری حساب را آسان میکند و از گناهان حفظ میکند».
- ↑ کافی، ج۲، ص۵۷۸: «دُعَاءً يُعَلِّمُهُ إِيَّاهُ يَدْعُو بِهِ فَيُعْصَمُ بِهِ مِنَ الذُّنُوبِ».
- ↑ فضائل الأشهر الثلاثة، ص۹۷: «فَاسْأَلُوا اللَّهَ... يَعْصِمَكُمْ مِنْ مَعْصِيَتِهِ».
- ↑ تصنیف غرر الحکم، ص۱۹۲: «گریه از ترس خدا قلب را نورانی میکند و از برگشت به گناهان حفظ میکند».
- ↑ بحارالأنوار، ج۸۶، ص۳۵۸: «هرکس سوره کهف را بخواند تا هشت روز محفوظ است و حتی اگر دجال خروج کند از دست او حفظ میشود».
- ↑ إقبال الأعمال، ج۱، ص۱۳۸؛ بحارالأنوار، ج۹۵، ص۳۲: «تا با اطاعت تو سعادتمند شود و از شقاوت با معصیت تو دور بماند تا در زمره معصومین قرار گیرد».
- ↑ بحارالأنوار، ج۹۱، ص۱۲۳: «خدایا ما را توبه کننده از گناهان و خطاها و منزّه از ریاء وسمعه و معصوم از شرک و زنگار و شرک و کفر و اختلاف و نفاق قرار بده».
- ↑ إقبال بالأعمال الحسنة، ج۲، ص۳۶۲؛ إقبال الأعمال، ج۱، ص۵۲۰: «خدایا مرا با اطاعت خود معصوم و محفوظ از اطاعت دیگران قرار ده».
- ↑ إقبال الأعمال، ج۱، ص۱۹۸؛ ریاض السالکین، ج۴، ص۹۴؛ البلد الأمین، ص۲۰۲؛ مصباح کفعمی، ص۵۸۴؛ بحارالأنوار، ج۱۵، ص۱۵۵: «خدایا عصمتی به من بده که مانع بین من و گناه شود و تا رستگاری قرار گرفتن در بین معصومین و محفوظین نزد تو را پیدا کنم».
- ↑ بحارالأنوار، ج۹۳، ص۳۸۰: «خدایا ما را از گناهان کوچک و بزرگ حفظ کن».
- ↑ سلیمانیان، مصطفی، مقامات امامان، ص ۲۰۷-۲۱۰.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۱، ص۳۱۳.
- ↑ «او گفت: آنک به کوهی پناه میجویم که مرا از آب نگاه میدارد؛ (نوح) گفت: امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود جز (برای) آن کس که (خداوند بر او) بخشایش آورده باشد و موج میان آن دو افتاد و او از غرقشدگان گشت» سوره هود، آیه ۴۳.
- ↑ اعْتَصَمْتُ بالله، أي: امتنعت به من الشر. و اسْتَعْصَمْتُ، أي: أبيت. و أَعْصَمْتُ، أي: لجأت إلى شيء اعتصمت به... و أَعْصَمْت فلانا: هيأت له ما يَعْتَصِم به... و الغريق يَعْتَصِم بما تناله يده، أي: يلجأ إليه... و العَصَمَة: قلادة، و يجمع على أَعْصام... و كل حبل يُعْصَم به شيء فهو عِصام، و جمعه: عُصُم؛ (خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۱، ص۳۱۳. نیز ر.ک: اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۲۴۴-۲۴۶).
- ↑ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۸، ص۳۹۸-۳۹۹؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۴۱۴.
- ↑ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۴، ص۲۱۲.
- ↑ اعْتَصَمْتُ بالله اي امتنعْتَ بلُطْفِه من المَعْصِية (اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶).
- ↑ العِصْمَةُ: المَنْعُ... الْحِفْظ، القِلادَة، الْحَبْل؛ (محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۲۴۴-۲۴۶).
- ↑ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶.
- ↑ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۳۳۱.
- ↑ «و چگونه کفر میورزید در حالی که آیات خداوند را برای شما میخوانند و پیامبر او در میان شماست و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱.
- ↑ محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ج۲، ص۱۳۲.
- ↑ سید رضی علم الهدی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه دوم، ص۴۲.
- ↑ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، تصحیح اعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی بیاضی، الصراط المستقیم، تحقیق محمدباقر بهبودی، ج۱، ص۵۰. در ادامه این نوشتار با تعاریف شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی از عصمت آشنا خواهیم شد.
- ↑ قاضی عبدالجبار اسد آبادی معتزلی، المغنی، ج۱۳، ص۱۵.
- ↑ عبدالحمید بن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۸.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصل، ص۳۶۹. عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد (عضدالدین ایجی، شرح المواقف، ج۸ ص۲۸۰). البته مرحوم خواجه طوسی در موارد دیگری عصمت را لطف نیز تعریف کرده است (ر.ک: خواجه نصیر الدین طوسی، تلخیص المحصل، ص۵۲۵.).
- ↑ میثم بن علی ابن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف علامه حلی، کشف المراد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۰.
- ↑ ر.ک: حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۸، ص۱۸۷.
- ↑ ر.ک: اسماعیل بن حماد جوهری، صحاح، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، ج۵، ص۱۹۸۶؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳؛ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۸، ص۳۹۹؛ احمد بن محمد فیومی مقری، المصباح المنیر، ص۴۱۴؛ احمد بن فارس، مقاییس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، ترتیب و تنقیح علی العسکری و حیدر المسجدی، ج۴، ص۳۳۱.
- ↑ ر.ک: فخر الدین طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۱۶.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، ترتیب کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، ج۲، ص۱۲۲۰.
- ↑ ر.ک: محمدحسین فاریاب، عصمت امام در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۲.
- ↑ محمد بن محمد بن نعمان مفید، تصحیح الاعتقادات، ص۱۰۶.
- ↑ ر.ک: محمد حسین فاریاب، عصمت امام در تاریخ تفکر امامیه، ص۲۷۷-۲۷۹.
- ↑ العصمة هي اللطف الذي يفعله الله تعالى فيختار العبد عنده الامتناع من فعل القبيح؛ «عصمت، لطفی است که خداوند در مورد انسان روا میدارد که در نتیجه آن، انسان با اختیار خود از انجام کار زشت خودداری میکند» (سید مرتضی علم الهدی، امالی، ج۲، ص۳۴۷).
- ↑ العصمة لطف يمنع من اختص به من الخطأ و لا يمنعه على وجه القهر؛ «عصمت، لطفی است که انسان را با اختیار از لغزش دور میسازد (حسن بن یوسف حلی، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی الزنجانی، ص۱۹۵).
- ↑ وجود امر في الإنسان المعصوم يصونه عن الوقوع فيما لا يجوز من الخطأ أو المعصية؛ «عصمت در انسان معصوم، امری است که او را از لغزش و گناه باز میدارد» (سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۱۳۴)؛ أن هذه الموهبة الإلهية التي نسميها قوة العصمة نوع من العلم والشعور يغاير سائر أنواع العلوم في أنه غير مغلوب لشيء من القوى الشعورية البتة بل هي الغالبة القاهرة عليها المستخدمة إياها، ولذلك كانت تصون، صاحبها من الضلال والخطيئة مطلقا (سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۵، ص۴۵).
- ↑ عصمت ملکه نفسانی قدرتمندی است که همواره در وجود انسان معصوم، حضور و ظهور دارد و هیچ نیرویی چون غضب و شهوت و... موجب زوال آن نمیشود، (عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، تحقیق مرتضی واعظ جوادی، ج۳، ص۱۹۷).
- ↑ عضدالدین عبدالرحمن بن احمد ایجی، المواقف، ج۸، ص۲۸۰.
- ↑ ر.ک: علی بن محمد جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۲.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۴.
- ↑ ابنفارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۳۳۱؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص۳۳۶-۳۳۷.
- ↑ ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳؛ زبیدی، سیدمحمد مرتضی حسینی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۸۱.
- ↑ فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۱، ص۳۱۳؛ جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغة، ج۵، ص۱۹۸۶.
- ↑ ر.ک: مفید، محمد بن محمد، تصحیح اعتقادات، ص۱۲۸؛ مفید، محمد بن محمد، النکت الاعتقادیه، ص۳۷؛ خواجه نصیر طوسی، محمد بن محمد، تلخیص المحصل (نقد المحصل)، ص۳۶۹؛ علامه حلی، حسن بن یوسف، الباب الحادی عشر، ص۹.
- ↑ ر.ک: تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲.
- ↑ تفتازانی، سعدالدین، شرح العقائد النسفیه، ص۹۹؛ جرجانی، علی بن محمد، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰-۲۸۱.
- ↑ ر.ک: خواجه نصیر طوسی، محمد بن محمد، تلخیص المحصل (نقد المحصل)، ص۳۶۹؛ جرجانی، علی بن محمد، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۱؛ لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، تحقیق: زین العابدین قربانی، ص۳۷۹.
- ↑ یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان(ع)، ص۷۳.
- ↑ کتاب مقدّس، پیدایش ۹، ص۲۱-۲۶، ۳۸؛ سموئیل دوم، ص۱۱؛ اول پادشاهان ۱۱، ص۴-۱۱.
- ↑ تیسن، هنری، الهیات مسیحی، ترجمه: میکائیلیان، ص۲۰۵.
- ↑ ر.ک: لین، تونی، تاریخ تفکر مسیحی، ترجمه: روبرت آسوریان، ص۴۹۱-۴۹۵؛ گونگ، هانس، تاریخ کلیسای کاتولیک، ترجمه: حسن قنبری، ص۱۷۲-۱۷۳، ۲۲۷، ۲۳۶؛ وان وورست، رابرتای، مسیحیت از لابهلای متون، ترجمه: جواد باغبانی - عباس رسولزاده، ص۴۳۸-۴۴۰؛ زیبایینژاد، محمدرضا، مسیحیت مقایسهای، ص۲۶۶-۲۷۰.
- ↑ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، ص۲۸۰؛ خزاز قمی، علی بن محمد، کفایة الاثر، تحقیق: حسینی کوهکمری، ص۱۹؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، ج۱، ص۲۵۴.
- ↑ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص۱۳۹؛ صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، ج۱، ص۱۲۳؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۶۴، ۲۰۰ و۳۵۱.
- ↑ ر.ک: طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۴۶۰؛ ابن ابیالحدید، عزالدین، شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۱۵۹؛ ابنکثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایه، تحقیق: علی شیری، ج۶، ص۳۳۴؛ صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد، ج۱۲، ص۳۱۵.
- ↑ ر.ک: ایجی، عبدالرحمن بن احمد، المواقف فی علم الکلام، تحقیق: عبدالرحمن عمیرة، ج۳، ص۴۱۵.
- ↑ ر.ک: فخر رازی، محمد بن عمر، عصمة الأنبیاء، ص۳۳؛ فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۲، ص۱۶۶؛ ابن ابیالحدید، عزالدین، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۹۱.
- ↑ فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص۱۴۴؛ فخر رازی، محمد بن عمر، المحصول فی علم اصول الفقه، ج۴، ص۶۴؛ ر.ک: حمصی، محمود، المنقد من التقلید، ج۲، ص۲۸۱؛ ابن تیمیه، احمد بن عبد الحلیم، منهاج السنة النبویة، تحقیق: محمد رشاد سالم، ج۶، ص۴۶۶.
- ↑ ر.ک: یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان(ع)، ص۲۷۴.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، مصنفات، ج۴، ص۷۱.
- ↑ «و آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۴۲.
- ↑ آلوسی، سید محمود، روح المعانی، تحقیق: علی عطیة، ج۲، ص۱۴۹.
- ↑ طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۸۸.
- ↑ شفیعیان حیدری، جواد، عصمت فاطمه، ص ۶۹.
- ↑ العین، ج۱، ص۳۱۳.
- ↑ مصباح المنیر، جزء ۲، ص۷۴.
- ↑ «امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود جز (برای) آن کس که (خداوند بر او) بخشایش آورده باشد» سوره هود، آیه ۴۳.
- ↑ المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۷.
- ↑ «و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ «او گفت: آنک به کوهی پناه میجویم که مرا از آب نگاه میدارد» سوره هود، آیه ۴۳.
- ↑ محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج۳، ص۱۹۹۸.
- ↑ محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج۳، ص۱۹۹۷.
- ↑ «امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود» سوره هود، آیه ۴۳.
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ج۸، ص۳۹۹؛ ابراهیم انیس و دیگران، معجم الوسیط، ص۶۰۵.
- ↑ «(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد» سوره یوسف، آیه ۳۲.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۳.
- ↑ خلیل بن احمد الفراهیدی، کتاب العین، ج۱، ص۳۱۳.
- ↑ خلیل بن احمد الفراهیدی، کتاب العین، ج۱، ص۳۱۳.
- ↑ ازآنجاکه گوینده شعر معلوم نیست (لم یسم قائله) ممکن است عنوانهای «فجار» و «ضریبة» عَلَم شخص باشند. معلوم نیست اگر عَلَم نباشند تقریباً معنای شعر همان است که گفته شد.
- ↑ خلیل بن احمد الفراهیدی، کتاب العین، ج۱، ص۳۱۳.
- ↑ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۳۳۱.
- ↑ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ص۳۳۱.
- ↑ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ص۳۳۲؛ الزبیدی، تاج العروس، ج۸، ص۳۹۸؛ لوییس معلوف، المنجد فی اللغة و الاعلام، ص۵۱۰.
- ↑ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ص۳۳۳.
- ↑ حماد الراویه، معلقات سبع، معلّقه لبید/ ۴۹، ص۷۴.
- ↑ حماد الراویه، معلقات سبع، معلّقه لبید/ ۴۹، ص۶۸.
- ↑ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ص۳۳۳.
- ↑ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ص۳۳؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۸.
- ↑ دانشنامه ایران و اسلام (نسخه انگلیسی)، ج۴، ص۱۸۲؛ The Encyclopedia of Islam، V.۴، p.۱۸۲.
- ↑ Modarresri Hosein، Consolidation and Crisis، p.۲۳۰.
- ↑ مارتین مکدرموت، اندیشههای کلامی شیخ مفید، ص۵۶۹؛ نیز عصمت پاپ با این عنوان در سال ۱۸۷۰ اعلام شد (ر.ک: رابرت.ای.وان وورست (Robert E Van Voorst)، مسیحیت از لابه لای متون، ص۴۳۸ - ۴۴۰).
- ↑ مارتین مکدرموت، اندیشههای کلامی شیخ مفید، ص۵۶۸.
- ↑ مارتین مکدرموت، اندیشههای کلامی شیخ مفید، ص۵۶۸.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت ص ۲۸-۳۶.