اثبات عصمت امام در حدیث
عصمت امام از جمله شروط لازم برای امام از دیدگاه امامیه است که به معنای مصونیت امام از هرگونه گناه، خطا، اشتباه و نسیان است. در مجامع روایی شیعه و اهل سنت، روایات فراوانی وجود دارد که در آنها موضوع عصمت امام مورد تأیید قرار گرفته است. این احادیث بر دو گونه است: در برخی از احادیث ویژگیهایی برای ائمه بیان شده که لازمه آن عصمت است، مانند حدیث ثقلین، حدیث سفینه و حدیث امان. گروه دیگری از احادیث نیز وجود دارد که صریحا بر عصمت ائمه (ع) و طهارت ایشان از هر گونه رجس و پلیدی و گناه دلالت دارند.
معناشناسی عصمت
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در اصطلاح متکلمان
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
- عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
- عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹].[۱۰]
شرطیت عصمت برای امام
متکلمین اسلامی برای امام شرایطی را بر شمردهاند که دستهای از آنها مورد اتفاق شیعه و سنی هستند، مثل مرد بودن، حر بودن، عالم بودن به امور دینی، عاقل بودن، مسلمان بودن[۱۱]. امّا در مقابل برخی از شروط مورد اختلاف فریقین هستند. امامیه برخلاف سایر مذاهب اسلامی، منصوص بودن، عصمت و افضلیت را از شرایط اساسی در انتصاب امام میدانند[۱۲]. تاکید بر وجود این شرایط در امام حاکی از ضرورت وجود این شرایط در اوست که از جمله آنها شرط عصمت است.
در روایات اهل بیت (ع) نیز از عصمت نیز به عنوان شرط لازم برای امامت امام یاد شده است. امام سجاد (ع) در روایتی با تصریح به این شرط میفرمایند: «از خاندان ما جز معصوم، شخص دیگری نمیتواند امام باشد و عصمت صفتی نیست که در ظاهر بدن باشد تا شناخته شود به همین جهت امام نیست مگر کسی که منصوص (از جانب خدا) باشد[۱۳].
شبیه همین تعبیر از امام صادق (ع) نیز نقل شده است. آن حضرت در روایتی در باب لزوم شرطیت عصمت در امام میفرمایند: «جز معصوم نمیتواند امام باشد و عصمت او جز از راه سخن خداوند به وسیله پیامبرش معلوم نمیشود چون عصمت در ظاهر خلقت آدمی نیست تا مثل سیاهی و سفیدی و مانند آن دیده شود. پنهان است و جز با بیان خداوند علام الغیوب (نص الهی) شناخته نمیشود»[۱۴].
آن حضرت در روایت دیگری خطاب به سلیمان بن مهران، ده صفت را برای امام ذکر میکنند که نخستین آنها عصمت است و این حاکی از اهمیت این صفت برای امام است[۱۵].
ادله روایی اثبات عصمت امام
در منابع روایی شیعه و اهل سنت، روایات فراوانی دال بر عصمت ائمه (ع) وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود. در یک تقسیمبندی کلی میتوان، این احادیث را ذیل دو دسته تقسیم کرد:
- احادیثی که صفات و ویژگیهایی را برای ائمه ثابت میکنند که لازمه آنها، عصمت است.
- احادیثی که تصریح به اصطلاح «عصمت» و پاکی از گناه و خطا دارند.
دلیل نخست: حدیث ثقلین
یکی از مهمترین ادلۀ روایی در مورد برتری و حقانیت اهل بیت (ع)، حدیث "ثقلین" است که مورد پذیرش دانشمندان شیعه و سنی بوده و به کثرت آن را نقل کرده اند[۱۶]. پیامبر اسلام (ص) در این حدیث میفرمایند: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ أَمَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض»[۱۷].
ثقلین به معنای هر آن چیزی است که ارزشمند، نفیس و سنگین باشد. ثَقَلین یا ثِقلین یعنی دو چیز ارزشمند و عظیم[۱۸] و مراد از عترت اهل بیت و اخص نزدیکان پیامبر (ص) است. به قرآن ثقل اکبر و به عترت پیامبر ثقل اصغر میگویند، چنانکه در روایتی امیرالمؤمنین (ع) به کمیل فرمودند: «ای کمیل ما ثقل اصغر و قرآن ثقل اکبر است»[۱۹].[۲۰]
بررسی سندی
حدیث ثقلین از نظر سند قطعی الصّدور است بدین معنا که این حدیث اگر متواتر لفظی نباشد. قطعاً متواتر اجمالی و معنوی هست. دهها تن از صحابه و تابعین و سایر روایات آن را نقل کردهاند[۲۱]. پیامبر اکرم (ص) به صورت مکرر و در مواضع متعدد و با الفاظ گوناگون حدیث ثقلین را بیان کرده است به طوری که محدثان شیعه در تواتر آن اجماع دارند و با هشتاد و دو سند از طریق ائمۀ اطهار آن را ذکر کرده اند[۲۲]؛ همچنین محدثان اهل سنت هم به صحت آن تصریح کردهاند، برای نمونه: حاکم نیشابوری، ابن حجر مکی، نورالدین هیثمی، ۳۴ نفر از اصحاب[۲۳] و ۱۹ نفر از تابعین[۲۴] آن را روایت کردهاند. صحابهای همچون: علی (ع)، ابوذر، جابر بن عبدالله انصاری، زید بن ارقم، ابو سعید خدری و زید بن ثابت[۲۵].
بنابراین این حدیث به لحاظ سندی از احادیث متواتر و صحیح نزد فریقین است.
کیفیت استدلال
استدلال به این حدیث بر عصمت ائمه (ع) متوقّف بر چند مقدمه است:
- قرآن از هرگونه خطا و اشتباه و انحراف و باطلی مبرّاست. قرآن میفرماید: ﴿وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ﴾[۲۶] به عبارت دیگر، قرآن از هر باطل و خطایی به طور مطلق معصوم و مصون است. حال عِدل قرآن ـ اهل بیت ـ نیز باید چنین باشد، تا بتواند عِدل قرآن باشد. در غیر این صورت چه چیز این دو را در یک مقام جمع میکند؟
- قرآن معصوم است و تمسّک به آن باعث میشود انسان هرگز گمراه نشود، اهل بیت نیز باید چنین باشند؛ زیرا این دو هیچگاه از هم جدا نیستند. به عبارت دیگر، فرض عدم گمراهی بر اثر تمسک به این دو در صورتی راست میآید که هر دو معصوم باشند. در غیر این صورت، چه بسا خود به خطا روند و متمسّکین به خود را نیز به گمراهی کشانند.
- پیامبر اکرم (ص) خبر داده است که این دو تا روز قیامت از هم جدا نخواهند شد و این فرض در صورتی صحیح است که هر چه قرآن میگوید ـ کلام خدا است ـ همان را اهل بیت بگویند و تمام افعال و کردار آنها منطبق بر قرآن و کلام خدا باشد[۲۷].
- «مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً»؛ مجموعه قرآن و عترت، با هم، باعث هدایت و مانع از فرو رفتن در چاه ضلالت میشوند. بیشک قرآن کریم کتابی است معصوم از هرگونه خطا و اشتباه. پس اینکه پیامبر اکرم (ص)، عترت خویش را کنار قرآن نشانده و تمسک به هر دو را موجب هدایت دانسته است، بهترین دلیل بر عصمت ایشان است. چه، پیروی نمودن از غیر معصوم، موج هدایت مطلق و قطعی نخواهد شد، بلکه همواره احتمال انحراف و ضلالت در آن میرود و این با جمله «لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً» سازگار نیست؛ زیرا معنای این جمله آن است که اگر شما به این دو تمسک کنید، در هیچ شرایط زمانی و به هیچ صورتی، گمراهی و ضلالت به سراغ شما نخواهد آمد. بنابراین، اهلبیت، از آنجایی که مفسران قرآن هستند، چه در تبیین و تشریح آیات الهی و چه در اعمال فردی، از هر گونه گناه و خطایی معصوم هستند.
- «لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»؛ یعنی اینکه عترت پیامبر هرگز از قرآن جدایی و افتراق ندارند و این معنا جز با عصمت آنان قابل توجیه نیست؛ زیرا اگر عترت پیامبر مرتکب گناه شوند و یا اشتباه و خطایی در تبیین دین از آنان سر زند، به معنای جدایی و افتراق از قرآن است.[۲۸].
البته پیامبر اکرم (ص) مسأله جداییناپذیر بودن اهلبیت و قرآن را بارها در طول رسالت خویش گوشزد کرده است. به عنوان مثال، امسلمه میگوید از پیامبر شنیدم که میفرمود: «عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٍّ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»[۲۹].[۳۰]
سیدمرتضی، استدلال خود به این حدیث را به نحو دیگری بیان کرده. او در باب لزوم وجود حجتی معصوم از اهل بیت رسول خدا (ص) در هر عصر و زمان مینویسد: «رسول خدا (ص) با کلام خود در روایت ثقلین در پی ارشاد به چیزی است که موجب نجات از هرگونه شک و تردید است و نیز از بین رفتن عذر مکلفان در عمل به دین و صحت احتجاج در دین بر آنان را در پی خواهد داشت[۳۱]. چنین کسی باید به همه شریعت آگاه و سخن او اطمینان بخش باشد؛ وگرنه خداوند نمیتواند در امر شریعت بر ما احتجاج کند»[۳۲]. از این رو این حدیث، وجود یک حجت - امام - را در هر دوره ثابت میکند که ویژگی ممتازش عصمت اوست.
مرحوم حلبی نیز پس از آنکه مصداق اهل بیت را امامان پاک (ع) میشمرد[۳۳]، با استفاده از این روایت نبوی به سه روش عصمت آنان را ثابت میکند:
- قرآن، حجت است؛ اهل بیت مانند و مقارن قرآناند؛ اهل بیت نیز حجتاند، و روشن است که حجت بودن چیزی برای عمل، به معنای مصون بودن آن از اشتباه است: «پیامبر اکرم (ص) از وجود گروهی از خاندان خود خبر داده است که در وجود و حجیت قرین قرآناند، و این مقارنت مقتضی عصمت آن قوم است»[۳۴]؛
- روش دومی که مرحوم حلبی به کار میگیرد، این است که امر به تمسک به کسی به طور مطلق، مستلزم عصمت او از گناهان است؛ پیامبر اکرم (ص) به تمسک به اهل بیت به طور مطلق امر کرده است؛ پس امر به تمسک به اهل بیت، مستلزم عصمت آنان از گناهان است؛ زیرا امر به اطاعت از کسی که خود ممکن است مرتکب قبیح شود، امری قبیح است[۳۵]؛
- روش سوم آنکه میتوان گفت پیامبر اکرم (ص) فرمود: متمسک به اهل بیت، از گمراهی در امان است. به اعتقاد مرحوم حلبی از گمراهی مصون ماندن فردی که به اهل بیت متمسک میشود، نشانه عصمت آنان است[۳۶].
ظاهر عبارت مرحوم حلبی در این بخش، گویای آن است که وی با این تقریر در پی اثبات عصمت امامان پاک (ع) از گناه و اشتباه در تبیین دین است»[۳۷].
مصادیق عترت پیامبر خاتم(ص)
عترت به مجموعه بستگان اطلاق میشود؛ در حالی که قطعاً همه بستگان رسول خدا (ص) معصوم نیستند. بنابراین پیامبر اکرم (ص) در روایت یادشده به افراد ویژهای از بستگان خود نظر دارند.
برای شناختن مصداقهای عترت در این حدیث، دو راه وجود دارد:
- مراجعه به کلمات رسول خدا (ص) که به طور مستقیم، عترت مورد نظر وی را معرفی کرده باشند[۳۸]؛
- اثبات عصمت برخی از عترت پیامبر اکرم (ص) و تطبیق آن با عترت مورد نظر حدیث.
با استفاده از ادله عصمت امامان، میتوان ثابت کرد که مقصود از عترت، امامان پاک (ع) هستند[۳۹].
چنانچه در برخی از روایات نیز بر همین مصادیق تصریح شده است به عنوان نمونه: شیخ سلیمان حنفی قندوزی در ینابیع المودة آورده است که: شخصی از علی بن ابی طالب (ع) پرسید: کمترین چیزی که انسان را از خط صحیح خارج ساخته و او را در شمار گمراهان قرار میدهد چیست؟ حضرت فرمود: این که حجت الهی را فراموش کند و از او اطاعت ننماید، هر کس از حجت الهی اطاعت نکند گمراه است. آن شخص دوباره پرسید: توضیح بیشتری بفرمایید. [این حجت الهی که اشاره کردید کیست؟] حضرت فرمود: همان کس که در آیه ۵۹ سوره نساء به عنوان اولی الامر از او یاد شده است.
سوال کننده برای بار سوم پرسید: اولی الامر چه کسانی هستند؟ امام در پاسخ فرمودند: آنها کسانی هستند که رسول خدا (ص) در مواضعی، و در آخرین خطبه خود در همان روزی که خدا به قبض روح مقدس او امر کرد، فرمود: من در میان شما در امر گرانبها به جا میگذارم که بعد از من هر گاه تمسک به آن دو بجویید گمراه نمیشوید، کتاب خدا و عترت من، خداوند لطیف خبیر به من عهد کرده که آن دو از هم جدا نشوند تا نزد حوض بر من وارد شوند...»[۴۰].
در واقع در این روایت ارتباط بین حدیث ثقلین و اولی الامر آشکارا بیان شده است[۴۱]
نقد و بررسی حدیث «کتاب الله و سنتی»
آنچه از حدیث ثقلین، متواتر و صحیح است عبارت: «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي» است، چنان که مسلم[۴۲] و ترمذی[۴۳] و ألبانی[۴۴] نیز آن را تصحیح کردهاند، ولی عبارت: «كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِي» که مالک[۴۵] آن را مرسلاً نقل کرده، ضعیف است و هیچ یک از صحاح ستّه آن را نقل نکردهاند!
توضیح مطلب این است که: در منابع عامّه روایتی هم به عنوان «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّتِي»وارد شده که از جهت سند بر طبق آنچه در رجال عامّه ذکر شده، مخدوش و مردود است. امّا روایات وارده در کتب عامّه به عنوان «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي» بر طبق موازین عامّه سندش صحیح بلکه متواتر است و امتیاز سند این حدیث که در او عنوان «عِتْرَتِي» وجود دارد این است که: تمام شرائط صحّت حدیث که همه علمای رجال عامّه بحث کردهاند در این روایت موجود است و به قدری سند این حدیث قوی است که حتّی اعدا عدوّ مذهب شیعه ـ حافظ ذهبی صاحب اعلام النبلاء ـ تصریح میکند که این روایت صحیحه است و از خصوصیات این مرد این است که تمام قدرتش را صرف میکند تا آن روایاتی که مشتمل بر منقبت اهل بیت (ع) است را تضعیف کند؛ لذا عمده روایاتی که حاکم نیشابوری ـ که از بزرگان حفاظ اهل خلاف است ـ در استدراک صحیحَین به شرط بخاری و مسلم آورده، ذهبی مناقشه کرده است،
پس اوّلاً: روایت «كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِي» سند ندارد ولی «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي» متواتر است و سندش - به اعتراف علمای عامه - موثّق و صحیح است.
ثانیاً: بین این دو حدیث تعارض و تنافی نیست؛ زیرا قوام تعارض و تنافی این است که أحد الخبرَین به وجهی نافی خبر دیگر باشد تا موضوع اختلاف محقق شود و عنوان تعارض پیدا شود. و در مثبتَین (دو حدیث مثبت که هیچ کدام دیگری را نفی نمیکند) تعارض ممکن نیست. و این دو روایت مثبتَین هستند. یکی اثبات میکند انضمام کتاب را به سنّت و دیگری هم اثبات میکند انضمام کتاب را به عترت (ع).
قهراً مقتضای قاعده اخذ به هر دو است. و این توهّم که یکی نافی دیگری است، منشأش عدم اطلاع بر ضوابط علم اصول است.
ثالثاً: آن روایت با این روایت نسبتش میشود نسبت تأکید و تثبیت. و روایت «سنّتی» با روایت «عترتی» نه این که تنافی بینشان نیست، بلکه روایت «سنّتی» مؤکّد روایت «عترتی» است؛ زیرا یکی از این دو روایت در مقام بیان کبری است، و روایت دیگر، صغرای آن کبری است، و بین کبری و صغری اختلاف محال است باشد، بلکه واجب است تعاضد بین شان باشد. مدلول آن روایت این است که: من در میان شما دو چیز میگذارم: یکی کتاب خدا و دیگری سنّتم را؛ بعد باید دید مصداق سنّت چیست؟ حدیث «عترتی» مصداق سنّت را محقّق میکند، پس هیچ گونه تهافتی بین این دو روایت نیست بلکه مؤیّد و مؤکّد هم هستند. پس آنچه بعضی عوام تصوّر کردهاند که حدیث «كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِي» به نفع آنها و به ضرر شیعه است، کلامی نادرست است؛ لذا بعضی از بزرگان عامّه تصریح نمودند که خلیفه باقی مانده از پیامبر خدا (ص) بعد از او سه چیز است: یکی کتاب خدا، و دیگری سنّت رسول خدا (ص) و سوّمی، اهل بیت او (ع). بعد استدلال میکند که چون اهل بیت (ع) مبیّن کتاب و سنّتاند، بدون اهل بیت (ع)، کتاب و سنّت ناقص است. با این اعتراف، اگر انضمام اهل بیت (ع) به قرآن ضروری است، و اگر انضمام عترت به سنّت پیامبر (ص) لازم و لابدّ منه است، آیا معقول است بعد از پیامبر (ص) کسی که از عترت نیست، به جای پیامبری بنشیند که معلّم کتاب و حکمت است. اهل بیت (ع) بنا بر این بیان، متمّم کتاب و سنّت است. ادّعای شیعه و مذهبش جز این نیست که باقی مانده از پیامبر (ص)، قرآن و سنّت رسول خداست و متمّم آن دو عبارت است از اهل بیت عصمت و طهارت (ع). پس «كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِي» میشود مثبت «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي»[۴۶].[۴۷]
دلیل دوم: حدیث سفینه
یکی از احادیث مشهوری که نقش اهل بیت پیامبر را در میان مردم روشن و مشخص میکند حدیث سفینه است[۴۸]. براساس این حدیث ابوذر غفاری نقل میکند که پیامبر (ص) در مورد اهل بیتشان فرمودند: «مَثَلُ أَهلِ بَیتِی فیکم مَثلُ سَفِینَةِ نُوحٍ"؛ مَن رَکبَها نَجَا، وَمَن تَخَلفَ عَنها هَلَک»[۴۹]، چنین مضمونی، در احادیث پیامبر با عبارتهای مختلف بیان شده است. در بعضی از این احادیث، از واژه "فُلک" که هم معنی با واژۀ سفینه است استفاده شده است[۵۰].
بررسی متنی
مراد از "سفینة نوح" همان کشتی مشهور حضرت نوح (ع) است. قرآن کریم در این باره میفرماید: در زمان حضرت نوح (ع) طوفانی عظیم به پا شد و جهان را آب فراگرفت و تنها کسانی سالم ماندند که به او ایمان آورده و در کشتی او نشستند. در طوفان نوح، هرکس از مؤمنان و نیز از حیوانات که سوار کشتی نوح شدند از آن طوفان نجات یافته و هرکس که بر آن کشتی سوار نشد غرق شد. کشتی نوح، سمبل نجات از گردابها و ایمنی در تلاطم طوفانهاست و پیامبر چون میدانستند بعد از خودش طوفانی از گمراهی و ظلمت بر مردم حاکم میشود، اهل بیتش را به سفینه نوح تشبیه کرد که هر کسی به آنها متوسل شود نجات یافته و هر که از آنان دور شود، گمراه و اسیر ظلمت خواهد شد[۵۱].
وجه تشبیه اهل بیت (ع) به کشتی نوح (ع) این است که مسلمانان باید در اصول و فروع دین، از علم و دانش اهل بیت (ع)، طلب هدایت کنند و گفتار و رفتار آنان را سرمشق زندگی قرار دهند، در غیر این صورت، در طوفان اختلافات مذاهب غرق خواهند شد و نجات نخواهند یافت[۵۲]
بررسی سندی
حدیث سفینه نزد شیعه و سنی از جهت اعتبار جایگاه والایی دارد و آن را جمع زیادی از صحابه مانند امیر المؤمنین (ع)، ابوذر غفاری، ابوسعید خدری، عبد الله بن عباس، أبو الطفیل عامر بن واثله، أنس بن مالک، عبد الله بن الزبیر و سلمة بن الأکوع از آن حضرت (ص) نقل کردهاند. از تابعان نیز شخصیتهایی مانند امام زین العابدین (ع)، سعید بن جبیر، عطیه کوفی، سعید بن مسیّب، عامر بن عبدالله از راویان این حدیث هستند[۵۳].[۵۴] شیعیان این حدیث را مانند احادیث غدیر، ثقلین و منزلت معتبر و در حد تواتر میدانند[۵۵].
وجود این حدیث با الفاظ نزدیک به هم در بسیاری از منابع اصیل و قابل اعتنای اهل سنت نیز آمده است به طوری که بسیاری از حدیث شناسان مشهور اهل سنت تصریح به صحت حدیث کردهاند. مانند حاکم نیشابوری و ابن حجر مکی و سیوطی، هرگونه تردیدی را نسبت به اعتبار و صحت این حدیث صحیح ندانسته و آن را از جمله احادیث معتبر میدانند[۵۶].[۵۷].
کیفیت استدلال
وجه استدلال به حدیث، به این ترتیب است:
- پیامبر خاتم (ص) به طور مطلق دستور به ملازمت با اهلبیت داده و ایشان را به منزله کشتی نوح دانستهاند و فرمودهاند: اولاً، هرکه همراه اهل بیت باشد نجات مییابد و هرکه نباشد هلاک خواهد شد؛ ثانیاً، تنها کسانی نجات مییابند که همراه اهل بیت باشند و دیگران لزوماً غرق خواهند شد. این مطلب از دو راه فهمیده میشود: یکی از لفظ "إِنَّمَا" که افاده حصر میکند و دومی از مثال (کشتی نوح)، چون تنها کسانی نجات یافتند که در کشتی سوار شدند و بقیه همه نابود شدند.
- در صورتی اهل بیت همانند سفینه نوح به طور مطلق وسیله نجات خواهند بود و هرکه همراه آنان باشد به مقصد خواهد رسید که از هر اشتباه و انحراف و خطای علمی و عملی مصون باشند. یعنی به طور مطلق معصوم باشند، در غیر این صورت، امکان غرق شدن خود و همراهان وجود دارد و این با محتوای کلام پیامبر (ص) نمیسازد؛ لذا این قرائن حاکی از آن است که برای نجات تنها باید به اهل بیت تمسک نمود و تمسک مطلق از اهل بیت مساوی با اطاعت مطلق از آنان است و عقلا امر به اطاعت مطلق از شخصی مساوی با عصمت اوست و الا تناقض لازم میآید[۵۸].
- در یک سلسله از روایات دیگر که از پیامبر اکرم (ص) نقل شده آمده است که حضرت فرمود: "امّت موسی (ع) ـ یهود ـ بعد از او به هفتاد و یک فرقه تقسیم شد که از آن میان یک فرقه نجات یافت و هفتاد فرقه هلاک شد و امت عیسی (ع) ـ نصارا ـ بعد از او به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند که هفتاد و یک فرقه هلاک شده و تنها یک فرقه از آنها اهل نجات بودند و به زودی بعد از من امّتم به هفتاد و سه فرقه تقسیم خواهند شد که یک فرقه نجات مییابند و هفتاد و دو فرقه هلاک خواهند شد". در این روایات نیز همانند روایت سفینه نوح، واژههای «نجا» و «هلک» استعمال شده که از مجموع دو روایت استفاده میشود فرقه ناجیه از میان هفتاد و سه فرقه، همان پیروان اهلبیت پیامبر (ص) هستند[۵۹].
برخی استدلال به این حدیث را به نحو دیگری مطرح کردهاند و آن اینکه:
- تشبیه اهل بیت (ع) به کشتی نوح در نجات امت؛ بدین معنا که همانطور که هر کسی از نوح پیغمبر (ع) دوری کرد و ایمان نیاورد و سوار کشتی نشد، غرق شد، امت اسلامی هم مثل امت حضرت نوح، اگر در تلاطم طوفان عقاید و افکار فرقهها و وساوس شیطان به اهل بیت (ع) تمسک نکند و از آنها اجتناب کند، غرق خواهد شد.
- راه حق، واحد است و آن، راه اهل بیت (ع) است و هر کسی در این راه قرار گرفت، نجات مییابد و هر کسی از این راه نجات دوری کند، لاجرم اهل عذاب خواهد شد.
- رکوب در کشتی اهل بیت (ع) با اطاعت و تبعیت از آنها حاصل میشود، لذا اگر کسی از اهل بیت (ع) تبعیت عملی نکرد، ولو اینکه آنان را در قلب دوست داشته باشد اهل نجات نخواهد بود، چنانکه افرادی که سوار کشتی نوح (ع) نشدند و او را در قلبشان دوست داشتند هلاک شدند.
- کلمه «مَنْ» موصول عام است و شامل تمام امت اسلامی میگردد. بر این اساس، ولو اینکه منحرفین از فرزندان آنها باشند، اهل عذاب خواهند بود، لذا تنها راه نجات در التزام عملی به دستورات اهل بیت (ع) و اطاعت مطلق از آنها خلاصه میشود و حسب و نسب نجاتبخش انسان نخواهد بود.
- حدیث سفینه، تنها ملجأ و مرجع امت اسلامی را در علم و عمل اهل بیت (ع) و تنها راه نجات را در اطاعت مطلق از آنها میداند. با این فرض، اطاعت مطلق و بی قید و شرط مستلزم عصمت آنها در علم و عمل است، و الا اگر آن حضرات دچار گناه یا اشتباه شوند به حکم عقل و آیات و روایات دیگر، لازم الاجتناب میباشند. پس اجتناب و دوری از آنها در بعضی از موارد با امر به اطاعت مطلق ناسازگار است، چرا که اطاعت مطلق، مستلزم عصمت مطلق آنهاست.
در نتیجه، این حدیث با توجه به نکات فوق، عصمت امامان را تبلیغ میکند و در دو بعد علم و عمل، عصمت مطلق را میرساند، ولی عصمت از زمان تولد را نمیتوانیم این حدیث نتیجه بگیریم، مگر اینکه تولد اهل بیت (ع) را به اصل وجود کشتی تشبیه کنیم، تا عصمت از ابتدای تولد را برای امامان بزرگوار نتیجه بگیریم[۶۰].
دیدگاه متکلمان امامیه
مرحوم حلبی بر اساس این روایت نبوی معتقد است که مقصود از اهل بیت، امامان پاک (ع) است، و کسی که از اهل بیت پیروی کند، نجات مییابد. همین امر مستلزم قطع به عصمت آنان از خطا و گناه است. وی مینویسد: «نمی توان به نجات پیروی کننده قطع داشت و صدور خطا را برای پیروی شونده جایز و ممکن دانست»[۶۱]. همچنین با توجه به ظاهر عبارت، به نظر میرسد مرحوم حلبی با این استدلال در پی اثبات عصمت امامان پاک (ع) از گناه و نیز اشتباه در دین بوده است.
با این حال برغم آنکه متون روایی شیعی[۶۲] و سنی[۶۳]، فراوان این حدیث را نقل کردهاند، و حتی بر اساس نقل برخی منابع، امیرالمؤمنین (ع) آنگاه که در صدد بیان فضایل خود بوده است، آن را به کار برده است[۶۴]، اما بر اساس منابع موجود، جز مرحوم حلبی، هیچ یک از متکلمان پنج قرن نخست، برای اثبات عصمت امامان پاک (ع) به این حدیث شریف تمسک نکردهاند[۶۵].
دلیل سوم: حدیث امان
رسول خدا در حدیثی که نزد محدّثان شیعه و سنّی، به حدیث امان شهرت یافته، اهل بیت خویش را به ستارگان آسمان تشبیه نموده و آثار وجودی اهل بیت را برای امّت، همانند آثار وجودی ستارگان برای ساکنان زمین دانسته است. آن حضرت میفرمایند: «النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق، و أهل بيتي أمان لأمّتي من الاختلاف، فإذا خالفتهم قبيلة اختلفوا فصاروا حزب إبليس»[۶۶]؛ "ستارگان، امان اهل زمین از غرق شدن هستند و اهل بیت من، برای امتم امان از اختلاف هستند که اگر قبیلهای از آنها مخالفت کنند؛ اختلاف میکنند در حالی که حزب شیطان میشوند"[۶۷].
بررسی سندی
حديث امان، اسناد مختلفي دارد که رجال آنها از حافظان بزرگ حديث اهل سنّت و مورد تمجید رجالیون اهل سنتاند[۶۸]. تنها درباره عُبيد بن کثير عامري که در سلسله یکی از اسناد آمده، اختلاف اندکي وجود دارد و ابن عدي ادّعا کرده که او دارای حديث منکر است[۶۹] و ديگران يا درباره او سکوت کردهاند و يا سخن ابن عدي را تکرار کردهاند. ابن عدي نيز به طرح يک ادّعا بسنده نموده و نمونهاي از احاديث منکر وي را ذکر نکرده است. اين در حالي است که در مقابل، حاکم نيشابوري و ابن حجر مکّي، با تصريح به صحّت سند حديث، وي را تأييد کردهاند و نسايي نيز در السنن خود، از او حديث نقل کرده است[۷۰]. بنابراین، حدیث از نظر سند، بدون اشکال است و چنانکه خواهیم دید، قرائن مطمئن دیگری نیز وجود دارد که مضمون این حدیث را تأیید میکنند.
افزون بر این، اگر به فرض، از راوی یاد شده حدیث منکری هم نقل شده باشد، دلیل نمیشود که احادیثِ خوب او و از جمله این حدیث، بیارزش باشد؛ چراکه این حدیث، مورد تأیید فریقین و منطبق بر احادیث صحیحی است که در آثار شیعه و سنّی ذکر شده است. بنابراین، حدیثی که منطبق بر اندیشههای اصیل اسلامی است، معنا ندارد آن را به بهانه اینکه راوی آن، احادیث منکَری هم داشته، کنار بگذاریم.
کیفیت استدلال
- اهل بیت به ستارگان تشبیه گردیدهاند، از آن جهت که ستارگان در تاریکی شب، ملوانان کشتی را هدایت میکنند و روشنایی را برای دیدن صفحه آبها به ارمغان میآورند. از این رو اهل بیت (ع) هم دارای دو جهت هستند که منشأ امان امتاند: یکی مرجع علمی و ارائه طریق و رفع ابهامات امت و دوم به عنوان اسوه و مقتدای عملی که خودشان، راه را رفتهاند و به عنوان مسلک هستند.
- تنها راه حق، راه اهل بیت (ع) است. بنابراین مخالفت با آنان و ایجاد اختلاف، راه شیطان است و کسانی که از راه آن حضرات جدا شوند، هلاک میشوند، چون راه شیطان، هلاکت است.
- وقتی تنها راه نجات، راه اهل بیت باشد و آنان تنها ملجأ و مرجع مردم در پیمودن راه حقاند، این یگانه طریق نجات، همسان با عصمت است، چون اگر اهل بیت معصوم نباشند و دچار اشتباه شوند اطاعت از آنها عقلاً و شرعاً جایز نیست و عدم اطاعت در برخی موارد با اطاعت مطلق سازگار نیست. پس حدیث امان (نجوم)، عصمت امامان را در دو بعد عملی و علمی و از حین ولادت ثابت میکند، چون این حدیث، زمان را قید نکرده، لذا مطلق است و با فرض اطلاق، تمام حیانشان را در برمیگیرد. به عبارت دیگر وقتی تنها راه نجات، راه اهل بیت باشد و آنان تنها ملجأ و مرجع مردم در پیمودن راه حقاند، این یگانه طریق نجات، همسان با عصمت است، چون اگر اهل بیت معصوم نبوده و دچار اشتباه شوند، اطاعت از آنها عقلاً و شرعاً جایز نیست و عدم اطاعت در برخی موارد با اطاعت مطلق سازگار نیست[۷۱].
سایر احادیث
- حضرت رسول (ص) در سخنی صریح موضوع عصمت خود و فرزندانشان را این گونه مورد اشاره قرار میدهند: «أنَا وَ عَلی وَ الحَسن وَ الحُسَین وَ تِسعَة مِن وُلدِ الحُسَین مُطَهَّروُن مَعصومُون»[۷۲]؛ من و علی و حسن و حسین و نُه نفر از فرزندان حسین، پاک و «معصوم» هستیم. نه نفر از فرزندان امام حسین (ع) همان ائمه اهل بیت (ع) هستند که به تصریح این سخن پیامبر اکرم (ص) معصوماند.
- حضرت علی (ع) نیز راجع به موضوع اطاعت از خداوند متعال و پیامبر اکرم (ص) میفرماید: "تنها باید از خداوند و پیغمبر و جانشینان او فرمان برد و این که خداوند دستور فرموده است فقط از دستورات پیغمبراطاعت شود برای این است که پیغمبر معصوم است و به نافرمانی خداوند دستور نمیدهد و اینکه فقط به اطاعت جانشینان پیغمبرامر فرموده است برای این است که آنان نیز معصومند و پاک و امر به گناه نمیکنند"[۷۳]. حضرت علی (ع) دلیل اصلی لزوم اطاعت از دستورهای پیامبر اکرم (ص) را به خاطر عصمت ایشان میداند.
- در حدیثی دیگر از همان حضرت میبینیم که ایشان در معرفی خود و خاندانشان میفرماید: "به درستی که خدای تبارک و تعالی ما را پاکیزه و معصوم گردانید، و ما را گواه بر خلق خود و حجت در زمین قرار داد. ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داد. نه ما از قرآن جدا میشویم و نه او از ما جدا می شود"[۷۴].
- امام علی (ع) همچنین در توصیف عصمت خود میفرماید: "روز قیامت فرا خوانده میشوم در حالی که مرا هیچ گناهی نیست و اگر هم گناهی داشته باشم جنگ من با اینان ـ ناکثین ـ گناهانم را پاک میکند"[۷۵]. بدیهی است جنگ امام علی (ع) با ناکثین به هیچ وجه گناهی برای آن حضرت نیست و ایشان فقط در مقام شکایت از این گروه پیمان شکن این تعبیر را درباره خود به کار میبرد.
- از امام صادق (ع) نیز راجع به این موضوع احادیثی وجود دارد که در اینجا دو نمونه از آنها را بیان میکنیم. آن حضرت در بیان اوصاف امام میفرماید: «مَعصوما مِنَ الزَّلاّتِ، مَصونا عَنِ الفَواحِشِ کُلِّها»[۷۶]؛ از لغزشها محفوظند و از هر گونه زشتی و زشت کاری مصون و در جای دیگر در معرفی خود و خاندان اهل بیت (ع) میفرماید: «نَحنُ تَراجِمَةُ أمرِ اللّه، نَحنُ قَومٌ مَعصُومونَ»[۷۷]؛ ما ترجمان فرمان خداییم ما جماعتی معصوم هستیم. در این دو نمونه به صراحت از موضوع عصمت به عنوان یکی از اوصاف ائمه (ع) صحبت به میان میآید.
- بیاناتی از امام موسی کاظم (ع) نیز وجود دارد که به وضوح موضوع عصمت ائمه اهل بیت (ع) در آنها مورد اشاره قرار گرفته است. برای مثال در حدیثی منقول از آن حضرت میخوانیم: "کسی که از ما اهل بیت، امام میشود، جز شخص معصوم نیست، عصمت امری نیست که در ظاهر فرد باشد و به وسیله آن شناخته شود. از این رو معصوم باید تعیین شود"[۷۸].
پرسش مستقیم
پرسشهای وابسته
منابع
- حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین
- فاریاب، محمد حسین، عصمت امام
- محمدی، رضا، عصمت در قرآن
- صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی
- شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن پژوهشی در عصمت معصومان
- علیاحمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱
- علیپور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی
- ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت
- ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار
- زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱
- محدثی، جواد، فرهنگ غدیر
- محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی
- شکری، آرزو، حقوق اهل بیت
- فرهنگ شیعه
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ محمد بن محمد بن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
- ↑ أما الشّروط المتّفق علیها فثمانیة شروط: الأول: أن یکون مجتهدا فی الأحکام الشّرعیةو...؛ آمدی، سیفالدین، أبکار الأفکار فی أصول الدین، ج۵، ص۱۹۱.
- ↑ یجب ان یکون الإمام معصوما من القبائح و الاخلال بالواجبات...، شیخ طوسی، الاقتصاد فیمایتعلق بالاعتقاد، ص۳۰۵ و قال: الثّانی یجب أن یکون الإمام معصوما، و إلاّ تسلسل، علامه حلی، باب حادی عشر.
- ↑ « الامام منا لایکون الا معصوما و لیست العصمة فی ظاهر الخلقة فیعرف بها و لذلک لا یکون الا منصوصا»، صدوق، محمد بن علی بن الحسین، معانی الاخبار، ص۱۳۲؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۴.
- ↑ «لا یکون الامام الا معصوما و لم تعلم عصمته الا بنص الله عزوجل علیه علی لسان نبیه لان العصمة لیست فی ظاهر الخلقة فتری کالسواد و البیاض و ما اشبه ذلک و هی مغیبة لا تعرف الا بتعریف علام الغیوب عز و جل»، صدوق، محمد بن علی بن الحسین، الخصال، ج۱، ص۳۱۰.
- ↑ «عشر خصال من صفات الامام: العصمة و النصوص و ان یکون اعلم الناس و اتقاهم الله و اعلمهم بکتاب الله و ان یکون صاحب الوصیة الظاهرة و یکون له المعجز و الدلیل و تنام عینه و لا ینام قلبه و لا یکون له فیء و یری من خلفه کما یری من بین یدیه»، صدوق، محمد بن علی بن الحسین، الخصال، ج۲، ص۴۲۸.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۲۵.
- ↑ «من از بین شما میروم و دو چیز گران بها و ارزشمند از خودم به یادگار میگذارم، یکی کتاب خدا و دیگری عترتم را و مادامی که به هر دو آنها متوسل شوید هرگز گمراه نخواهید شد» بصائرالدرجات، ج ۱، ص ۴۱۳؛ سنن الترمذی، ج ۵، ص ۶۶۳، ح ۳۷۸۸ و... .
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۷۹ و فرهنگنامه دینی، ص۱۴.
- ↑ اهل البیت فی الکتاب و السّنه، ص ۱۲۰ به نقل از بشارة المصطفی، ص ۲۹. نیز ر.ک: عترت، ثقل کبیر، کمالی دزفولی.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۷۹ و فرهنگنامه دینی، ص۱۴؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص۱۱۰؛ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۶۴- ۶۶.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن ص ۲۳.
- ↑ اعیان الشیعة، ج۱، ص۳۷۰ ـ ۳۱۰.
- ↑ کسانی که در حال اسلام ملاقات با پیامبر داشتند.
- ↑ کسانی که با اصحاب پیامبر ملاقات داشتهاند.
- ↑ ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۲۵.
- ↑ «و به راستی آن کتابی است ارجمند * در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستودهای است» سوره فصلت، آیه ۴۱-۴۲.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۶۰.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۶۵؛ یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۳۱۹؛ محمدی، رضا، عصمت در قرآن ص ۲۳؛ علیاحمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ ص ۱۶۵؛ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۳۵-۲۳۹؛ علیپور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۳.
- ↑ کنزالعمال، ج۱۱، ص۶۰۳، ح۳۲۹۱۲؛ فیض القدیر، ج۴، ص۳۵۶؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۴؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۴، الصواعق المحرقه، ص۱۲۳-۱۲۴؛ نورالابصار، ص۸۰.
- ↑ ر.ک: یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۳۱۹.
- ↑ أن الرسول (ص) إنما خاطبنا بهذا القول على طريق إزاحة العلة لنا، و الاحتجاج في الدين علينا، و الارشاد إلى ما يكون فيه نجاتنا من الشكوك و الريب؛ (سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۲۷-۱۲۸).
- ↑ فكيف يحتج علينا في الشريعة بمن لا نصيب عنده من حاجتنا إلا القليل من الكثير، و هذا يدل على أنه لا بد في كل عصر، من حجة في جملة أهل البيت مأمون مقطوع على قوله؛ (سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۲۷-۱۲۸).
- ↑ و إذا ثبتت عصمة المذكورين في الخبر ثبت توجه خطابه إلى أئمتنا (ع)، لعدم ثبوتها لمن عداهم أو دعواها له؛ (ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص۱۸۱).
- ↑ فأخبر (ص) بوجود قوم من آله مقارنين للكتاب في الوجود و الحجة و ذلك يقتضي عصمتهم؛ (ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص۱۸۱).
- ↑ و لأنه أمر بالتمسک بهم، والأمر بذلک یقتضی مصلحتهم، لقبح الأمر بطاعة من یجوز منه القبح مطلقا؛ (ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص۱۸۱).
- ↑ و لأنه (ع) حکم بأمان المتمسک بهم من الضلال و ذلک یوجب کونهم ممن لا یجوز منه الضلال (ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص۱۸۱). مرحوم حلبی در این عبارت، مدعا و استدلال خود را واضح دانسته و تبیین نکرده است. به نظر میرسد با استفاده از این قاعده که «فاقد شیء نمیتواند معطی شیء باشد»، میتوان نظریه حلبی را مبین کرد.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۵۱.
- ↑ با مراجعه به روایات روشن میشود که امامان پاک (ع) که در تفسیر خود از کلام خدا و کلام رسول خدا (ص) عقلاً معصوماند، مقصود از عترت را خودشان دانستهاند، و حتی در روایتی، امیرالمؤمنین (ع)، حدیث ثقلین را به گونهای نقل کرده که بنا بر آن رسول خدا (ص) در همان جا مقصود از عترت را روشن کرده بوده است. به این حدیث توجه فرمایید: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ كَهَاتَيْنِ وَ ضَمَّ بَيْنَ سَبَّابَتَيْهِ فَقَامَ إِلَيْهِ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ وَ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ عِتْرَتُكَ قَالَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ص۲۴۴-۲۴۵. نیز ر.ک: همان، ص۲۴۰؛ همو، معانی الاخبار، ص۹۰-۹۱؛ همو، عیون اخبار الرضا (ع)، علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۱۷۱).
- ↑ ان لفظ الخبر في ذكر العترة عموم مخصوص بما اقترن اليه من البيان من قوله (ع) انهم لا يفارقون الكتاب و ذلك موجب لعصمتهم من الآثام و مانع من تعلق السهو بهم و النسيان اذ لو وقع منهم عصيان او سهو في الاحكام لفارقوا به القرآن فيها ضمنه البرهان و اذا ثبتت عصمة امير المؤمنين والأئمة من ولده بواضح البيان ثبت انهم المرادون بالعترة من ذكر الاستخلاف؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل الجارودیه، ص۴۲).
- ↑ سلیمان بن ابراهیم القندوزی الحنفی، ینابیع المودة ج۱، ص۳۴۹، (باب ۳۸)؛ محمد بن یعقوب الکلینی، اصول کافی، ج۲، ص۳۹۵-۳۹۴، حدیث ۱، باب ۳۶۵؛ سید هاشم البحرانی، غایة المرام و حجة الخصام، ج۲، ص۳۵۵-۳۵۴، باب ۲۹.
- ↑ ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۱۷۷.
- ↑ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۳.
- ↑ سنن ترمذی، ج۵، ص۶۲۲.
- ↑ سلسلة الأحادیث الصحیحه، ج۴، ص۳۵۶.
- ↑ الموطأ، ج۲، ص۸۹۹، دار احیاء التراث العربی.
- ↑ هذا ممّا استفدته من شیخنا الاستاذ آیة الله الوحید الخراسانی دامت أیامه فی الدرس.
- ↑ علیاحمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱، ص ۱۶۵.
- ↑ ر.ک: محمدی، رضا، امامشناسی، ص ۱۱۶.
- ↑ «اهل بیت من در میان شما همانند کشتی نوح است که هر کس بر آن سوار شد نجات یافت و هر کسی از آن جدا شد، غرق و نابود شد». اهل البیت فی الکتاب و السنّه، ص ۸۷؛ ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین، امالی طوسی، احتجاج طبرسی؛ کنز العمال، ج۱، ص۲۵۰.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۱۴؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۱۴؛ محمدی، رضا، امامشناسی، ص۱۱۶.
- ↑ علیاحمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱، ص ۱۷۱.
- ↑ نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، ج ۴، ص ۲۱ و تشیید المراجعات و تفنید المکابرات، ج۱، ص۱۳۱.
- ↑ ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱.
- ↑ شیعه در اسلام، ص۱۷۶.
- ↑ عبقات الأنوار فی إمامة الأئمة الأطهار، ج۲۳، ص۴۱۹.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۶۳؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۱۴؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۰۶؛ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۶۳؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۱۴؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۶۳؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۱۴؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص ۲۳۹-۲۴۳.
- ↑ لا یمکن القطع علی نجاة المتبع مع تجویز الخطأ علی المتبع؛ (ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص۱۸۱). مرحوم حلبی در این عبارت نیز مدعای خود را واضح دانسته و مدلل نکرده است.
- ↑ فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر الفرات الکوفی، ص۱۸۹، ۱۹۰ و ۳۷۲؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۹۷؛ محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، الامالی، ص۲۶۹؛ همو، الخصال، ج۲، ص۵۷۲؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الامالی، تحقیق حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری، ص۱۴۵؛ سید رضی علم الهدی، خصائص الائمة، تحقیق محمدهادی امینی، ص۷۷؛ محمد بن حسن طوسی، الامالی، ص۶۰، ۳۴۹، ۴۵۹، ۴۸۲، ۵۱۳ و ۷۳۳.
- ↑ محمد بن محمد حاکم نیسابوری، المستدرک، تحقیق یوسف مرعشلی، ج۲، ص۳۴۳؛ احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۹۰. برای تفصیل بیشتر، ر.ک: سیدمرتضی حسینی فیروزآبادی، فضائل الخمسة، ج۲، ص۶۴-۶۸.
- ↑ فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر الفرات الکوفی، ص۱۹۰.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۵۲.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۸۶؛ ج۳، ص۱۶۲ و ۵۱۶؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۵۰۱؛ بحار الأنوار، ج۲۳، ص۱۹؛ ج۳۶، ص۲۹۱.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص ۲۴۳.
- ↑ تهذيب الکمال، ج ۷ ص۳۷۶ و ۴۵۴ و ج ۱۶ ص۳۳۹ و ۳۴۰ و ج ۱۷ ص۲۶۵؛ موسوعة رجال کتب تسعة، ج ۱ ص۳۳۴ و ج ۲ ص۴۶۰ و ۶۶ و ج ۳ ص۳۷۷ و ۴۶۸ و ج ۴ص ۲۳۱.
- ↑ ابن کثیر، الکامل في الضعفاء، ج ۵، ص۳۵۱.
- ↑ تهذيب الکمال، ج ۱۲ ص۳۱۶.
- ↑ ر.ک: صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص۲۴۳؛ علیاحمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱، ص ۱۷۲.
- ↑ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص۶۴.
- ↑ «إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ (ص) وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ (ص) لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا یَأْمُرُ بِمَعْصِیَتِهِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِی الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا یَأْمُرُونَ بِمَعْصِیَتِهِ»؛ شیخ صدوق، الخصال، ج ۱، ص۱۳۹.
- ↑ «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی طَهَّرَنَا وَ عَصَمَنَا وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَی خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِی أَرْضِهِ وَ جَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ وَ جَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ وَ لَا یُفَارِقُنَا»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۱۹۱.
- ↑ «ساُدعی یَومَ القِیامَةِ و لا ذَنبَ لی، و لَو کانَ لی ذَنبٌ لَکَفَّرَ عَنِّی ذُنوبی ما أنا فِیهِ مِن قِتالِهِم ـ یَعنی قِتالَ النّاکِثینَ»؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، محقق:محمد ابوالفضل ابراهیم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۴هـ. ق، چاپ اول، ج ۱، ص۲۶۵.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۲۰۴.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۲۶۹.
- ↑ «الإمامُ مِنّا لا یَکونُ إلاّ مَعصوما، و لَیسَتِ العِصمَةُ فی ظاهِرِ الخِلقَةِ فیُعرَفَ بِها و لِذلکَ لا یَکونُ إلاّ مَنصوصا»؛ شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۱۳۲.