خطبههای امام حسین در کربلا
امام حسین (ع) در روز کربلا و عاشورا سخنانی ایراد فرمودهاند مانند اینکه هنگام رسیدن به کربلا فرمودند: «خدایا! از اندوه و بلا به تو پناه میبرم! اینجاست، محل فرود آمدن ما و به خدا سوگند همین جاست محل قبرهای ما و به خدا سوگند از اینجاست که در قیامت محشور و منشور خواهیم گردید ...». در سخنانی با یاران خویش درباره علت قیام فرمود: «... اوضاع زمان دگرگون گردیده، زشتیها آشکار و نیکیها و فضلیتها از محیط ما رخت بر بسته است ... شایسته است که در چنین محیط ننگین، شخص با ایمان و فضیلت، فداکاری و جانبازی کند ...». شب عاشورا خطااب به یاران خویش فرمود: «من اصحاب و یارانی بهتر از یاران خود ندیدهام و اهل بیت و خاندانی باوفاتر و صدیقتر از اهل بیت خود سراغ ندارم...»آن حضرت بر بالین هر یک از یاران و اصحاب خویش نیز سخنانی ایراد فرمودهاند.
هنگام ورود به کربلا
قافله امام حسین (ع) با همراهی سپاهیان حر به حرکت خود ادامه دادند تا به منطقه نینوا رسیدند. در این منطقه بود که دستور اکید ابن زیاد به حر رسید که بر امام سختگیری کند و در همان منطقه ایشان را متوقف سازد. برخی از اصحاب آن حضرت که وضع را چنین دیدند پیشنهاد دادند قبل از رسیدن سپاهیان بیشتر، با همین تعداد بجنگند لکن امام نپذیرفتند و فرمودند: «مَا كُنْتُ لِأَبْدَأَهُمْ بِالْقِتَالِ»، من هرگز شروعکننده جنگ نخواهم بود. پس از مدتی در نزدیکی رود فرات توقف کردند و امام از نام آن سرزمین سؤال کردند، جواب شنیدند اینجا سرزمین طف است. سپس امام دوباره پرسیدند آیا نام دیگری هم دارد؟ عرضه داشته شد کربلا هم نامیده میشود. آنگاه امام فرمودند: «اَللَّهُمَّ أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلاءِ! ههُنا مَحَطُّ رِحالِنا وَ ههُنا وَاللَّهِ مَحَلُّ قُبورِنا وَ ههُنا وَاللَّهِ مَحْشَرُنا وَ مَنْشَرُنا وَ بِهذا وَعَدَني جَدّي رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ لا خَلافَ لِوَعْدِهِ»؛ «خدایا! از اندوه و بلا به تو پناه میبرم! اینجاست، محل فرود آمدن ما و به خدا سوگند همین جاست محل قبرهای ما و به خدا سوگند از اینجاست که در قیامت محشور و منشور خواهیم گردید، و این وعدهای است از جدم رسول خدا (ص) که خلافی در آن نیست».
حضرت سیدالشهداء (ع) در دوم محرم الحرام سال ۶۱ه.ق وارد سرزمین کربلا شدند و پس از توقف کوتاهی در میان یاران و همراهان خود قرار گرفته و این خطبه را ایراد فرمودند: «أما بعد، فقد نزل بنا من الأمر ما قد ترون و إن الدنيا قد تغيّرت و تنكّرت و أدبر معروفها و لم يبق منها إلا صبابة كصبابة الإناء و خسيس عيش كالمرعى الوبيل. ألا ترون إلى الحق لا يعمل به و إلى الباطل لا يتناهى عنه، ليرغب المؤمن في لقاء الله، فإني لا أرى الموت إلا سعادة و الحياة مع الظالمين إلا برما. الناس عبيد الدنيا و الدين لعق على ألسنتهم، يحوطونه ما درّت معايشهم، فإذا محّصوا بالبلاء قلّ الدّيّانون»؛ «اما بعد، پیشامد ما همین است که میبینید؛ جداً اوضاع زمان دگرگون گردیده، زشتیها آشکار و نیکیها و فضلیتها از محیط ما رخت بر بسته است، از فضائل انسانی باقی نمانده است مگر اندکی، مانند قطرات ته مانده ظرف آب. مردم در زندگی ننگین و ذلتباری به سر میبرند که نه به حق، عمل و نه از باطل روگردانی میشود. شایسته است که در چنین محیط ننگین، شخص با ایمان و فضیلت، فداکاری و جانبازی کند و به سوی فیض دیدار پروردگارش بشتابد، من در چنین محیط ذلتباری مرگ را جز سعادت و خوشبختی و زندگی با این ستمگران را چیزی جز رنج و نکبت نمیدانم. این مردم بردههای دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان میباشد، حمایت و پشتیبانی آنان از دین تا آنجاست که زندگیشان در رفاه است و آنگاه که در بوته امتحان قرار گیرند، دینداران، کم خواهند بود».
بنا بر نقل تاریخ، عصر روز پنج شنبه نهم ماه محرم به فرمان عمر سعد، لشکر باطل علیه سپاه حق آماده نبرد شد. امام حسین (ع) که بر شمشیرش تکیه داده بود و خواب خفیفی بر چشمانش چیره شده بود، به خواهرش جناب زینب کبری فرمود: « إنّي رأيت رسول الله (ص) في المنام فقال لي إنك طائر إلينا عن قريب»؛ «من جدم رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که فرمود: فرزندم به زودی به نزد ما خواهی آمد!» آنگاه حضرت، برادرش اباالفضل را خطاب قرار داده و فرمود: برو از اینها سؤال کن چه برنامهای دارند و بعد که فهمید قصد حمله دارند به برادرش فرمود: «ارْكَبْ بِنَفْسِي أَنْتَ يَا أَخِي حَتَّى تَلْقَاهُمْ وَ تَقُولَ لَهُمْ مَا لَكُمْ وَ مَا بَدَا لَكُمْ وَ تَسْأَلَهُمْ عَمَّا جَاءَ بِهِمْ... ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ إِلَى الْغُدْوَةِ وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِيَّةَ لَعَلَّنَا نُصَلِّي لِرَبِّنَا اللَّيْلَةَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ فَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّي قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ وَ تِلَاوَةَ كِتَابِهِ وَ الدُّعَاءَ وَ الِاسْتِغْفَارَ»؛ «به سوی آنان باز گرد و اگر توانستی امشب را مهلت بگیر و جنگ را به فردا موکول کن تا ما امشب را به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازیم؛ زیرا خدا میداند من به نماز و قرائت قرآن و استغفار و مناجات با پروردگار عالاقه شدید دارم».
خطبه امام در شب عاشورا
آنگاه که شب عاشورا فرا رسید و یاران حضرت اباعبدالله الحسین (ع) برای نماز مغرب جمع شده بودند، حضرت در میان آنان قرار گرفته و به ایراد خطبهای بدین شرح پرداختند: «اثني على اللّه -تبارك و تعالى- أحسن الثناء، و أحمده على السرّاء و الضرّاء، اللهمّ اني أحمدك على أن اكرمتنا بالنبوّة، و علّمتنا القرآن و فقّهتنا في الدين، و جعلت لنا أسماعا و أبصارا و أفئدة، و لم تجعلنا من المشركين. أما بعد؛ فاني لا أعلم أصحابا أولى و لا خيرا من أصحابي، و لا أهل بيت أبرّ و لا أوصل من أهل بيتي، فجزاكم اللّه عني جميعا خيرا. و قد اخبرني جدّي رسول اللّه (ص) بأنّي ساساق إلى العراق فأنزل أرضا يقال لها عمورا و كربلاء و فيها استشهد و قد قرب الموعد. ألا و إنّي أظنّ يومنا من هؤلاء الأعداء غدا، ألا و اني قد اذنت لكم فانطلقوا جميعا في حل، ليس عليكم منّي ذمام، هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملا و ليأخذ كل رجل منكم بيد رجل من أهل بيتي، فجزاكم الله جميعا خیرا و تفرّقوا في سوادكم و مدائنكم، فان القوم انما يطلبونني، و لو أصابوني لذهوا عن طلب غيري ... حسبكم من القتل بمسلم، اذهبوا، قد أذنت لكم! ... إني غدا اقتل و كلكم تقتلون معي و لا يبقی منكم أحد حتى القاسم و عبد الله الرضيع»؛ «خداوند را به بهترین وجه ستایش کرده و در شداید و آسایش و رنج و رفاه، مقابل نعمتهایش سپاس گذارم. خدایا! تو را میستایم که بر ما خاندان، با نبوت، کرامت بخشیدی و قرآن را به ما آموختی و به دین و آیینمان آشنا ساختی و بر ما گوش و چشم و قلب عطا فرمودهای و از گروه مشرک و خدانشناس قرار ندادی.
اما بعد: من اصحاب و یارانی بهتر از یاران خود ندیدهام و اهل بیت و خاندانی باوفاتر و صدیقتر از اهل بیت خود سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزای خیر دهد. جدم رسول خدا (ص) خبر داده بود که من به عراق فرا خوانده میشوم و در محلی به نام «عمورا» و یا «کربلا» فرود آمده و در همانجا به شهادت میرسم و اینک وقت این شهادت رسیده است،؛ چراکه گمان میکنم همین فردا، دشمن جنگ خود را با ما آغاز خواهد نمود.
حالا شما آزاد هستید و من بیعت خود را از شما برداشتم و به همه شما اجازه میدهم که از این سیاهی شب استفاده کرده و هر یک از شما دست یکی از افراد خانواده مرا بگیرد و به سوی آبادی و شهر خویش حرکت کند و جان خود را از مرگ نجات بخشد؛ زیرا این مردم فقط در تعقیب من هستند و اگر بر من دست بیابند با دیگران کاری نخواهند داشت، خداوند به همه شما جزای خیر و پاداش نیک عنایت کند».
پس از سخنان امام هر یک از اصحاب و یارانش در حمایت از ایشان سخنانی گفتند و آمادگی خود را برای جان فشانی در راه هدف امامشان، بار دیگر اعلام نمودند. سپس امام نگاهی به فرزندان عقیل کردند و گفتند: «کشته شدن مسلم برای شما بس است، من اجازه میدهم شما برگردید» و آنگاه که حضرت پایداری و حمایت راسخ آنان را دید فرمود: پس بدانید من فردا کشته خواهم شد و همه شما حتی قاسم و عبدالله شیرخوار نیز با من کشته خواهید شد!».
از حضرت امام سجاد (ع) نقل شده است که فرمود شب عاشورا پدرم میان خیمه با چند تن از اصحاب نشسته بودند و غلام ابوذر مشغول اصلاح و آماده کردن شمشیر حضرت بود که آن امام همام این اشعار را قرائت کردند: يَا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِيلِ كَمْ لَكَ بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِيلِ مِنْ صَاحِبٍ أَوْ طَالِبٍ قَتِيلِ وَ الدَّهْرُ لَا يَقْنَعُ بِالْبَدِيلِ وَ إِنَّمَا الْأَمْرُ إِلَى الْجَلِيلِ وَ كُلُّ حَيٍّ سَالِكٌ سَبِيلِي «ای دنیا اف بر دوستی تو که صبحگاهان و عصرگاهان چقدر از دوستان و خواهانت را به کشتن میدهی، که به عوض قناعتنورزی و همانا کارها به خدای بزرگ محول است و هر زندهای سالک این راه است!»
امام سجاد (ع) ادامه دادند که عمهام زینب (س) با شنیدن این اشعار نگران شد و بیتابی کرد. امام حسین (ع) در مقام تسلی خواهرش به صبر و شکیبایی، فرمودند: «يَا أُخْتَاهْ! تَعَزَّيْ بِعَزَاءِ اللَّهِ وَ اعْلَمِي أَنَّ أَهْلَ الْأَرْضِ يَمُوتُونَ وَ أَهْلَ السَّمَاءِ لَا يَبْقَوْنَ وَ أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَ اللَّهِ الَّذِي خَلَقَ الْخَلْقَ بِقُدْرَتِهِ وَ يَبْعَثُ الْخَلْقَ وَ يَعُودُونَ وَ هُوَ فَرْدٌ وَحْدَهُ وَ أَبِي خَيْرٌ مِنِّي وَ أُمِّي خَيْرٌ مِنِّي وَ أَخِي خَيْرٌ مِنِّي وَ لِي وَ لِكُلِّ مُسْلِمٍ بِرَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ... يا اُختاه يا اُمَّ كُلثومٍ! وَ أنتِ يا فاطِمَةُ! وَ أنتِ يا رَبابُ! اُنظُرنَ إذا قُتِلتُ فَلا تَشقُقنَ عَلَيَّ جَيباً وَ لا تَخمُشنَ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ هُجراً»؛ «خواهر! راه صبر و شکیبایی را پیش بگیر و بدان که همه مردم دنیا میمیرند و آنان که در آسمانها هستند زنده نمیمانند. همه موجودات از بین رفتنی هستند مگر خدای بزرگ که دنیا را با قدرت خویش آفریده است و همه مردم را مبعوث و زنده خواهد نمود و اوست خدای یکتا. پدر و مادرم و برادرم حسن بهتر از من بودند که همه به جهان دیگر شتافتند. و من و آنان و همه مسلمانان باید از رسول خدا پیروی کنیم که او نیز به جهان بقا شتافت».
آنگاه امام حسین (ع) این آیه شریفه را تلاوت نمود: ﴿وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ * مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾[۱].
در برخی از منابع تاریخی آمده است که حضرت سید الشهداء (ع) در ساعتهای آخر شب عاشورا خواب سبکی چشمان مبارکش را فرا گرفت و چون بیدار شد به اصحابش فرمود: «إِنّي رَأَيْتُ فِي مَنَامِي كَأَنَّ كِلَاباً قَدْ شَدَّتْ عَلَيَّ تَنْهَشَنِي وَ فِيهَا كَلْبٌ أَبْقَعُ رَأَيْتُهُ أَشَدَّهَا وَ أَظُنُّ أَنَّ الَّذِي يَتَوَلَّى قَتْلِي رَجُلٌ أَبْرَصُ مِنْ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ. وَ إِنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) بَعْدَ ذَلِكَ وَ مَعَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ هُوَ يَقُولُ أَنْتَ شَهِيدُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ قَدِ اسْتَبْشَرَ بِكَ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلُ الصَّفِيحِ الْأَعْلَى فَلْيَكُنْ إِفْطَارُكَ عِنْدِي اللَّيْلَةَ عَجِّلْ وَ لَا تُؤَخِّرْ فَهَذَا مَلَكٌ قَدْ نَزَلَ مِنَ السَّمَاءِ لِيَأْخُذَ دَمَكَ فِي قَارُورَةٍ خَضْرَاءَ فَهَذَا مَا رَأَيْتُ وَ قَدْ أَنِفَ الْأَمْرُ وَ اقْتَرَبَ الرَّحِيلُ مِنْ هَذِهِ الدُّنْيَا لَا شَكَّ فِيهِ»؛ «من در خواب دیدم که چندین سگ شدیداً بر من حمله میکنند و شدیدترین آنها سگی بود به رنگ سیاه و سفید و این خواب نشانگر آن است از میان این افراد کسی که به مرض برص مبتلاست قاتل من خواهد بود.
و پس از این خواب، رسول خدا (ص) را با گروهی از یارانش دیدم که به من فرمود: تو شهید این امت هستی و ساکنان آسمانها و عرش برین، آمدن تو را به همدیگر مژده و بشارت میدهند، تو امشب افطار را در نزد من خواهی بود، عجله کن و تأخیر روا مدار و اینک فرشتهای از آسمان فرود آمده است تا خون تو را در شیشه سبز رنگی جمعآوری کند»[۲].
خطبه امام حسین در برابر لشکر ابن زیاد
روز عاشورا قبل از شروع جنگ امام حسین (ع) سخنانی را خطاب به سپاه کوفه بیان داشتهاند که قسمتی از این سخنان عبارت است از: " ... شما اینک به امری همپیمان شدهاید که خشم خدا را برانگیخته و به سبب آن، خدا از شما اعراض کرده و غضبش را بر شما فرستاده است. چه نیکوست خدای ما و چه بد بندگانی هستید شماها که به فرمان خدا گردن نهاده و به پیامبرش ایمان آوردید و سپس برای کشتن اهل بیت و فرزندانش هجوم کردید..."؛ "... مردم! بگویید من چه کسی هستم؟ آنگاه به خود آیید و خویشتن را ملامت کنید و ببینید آیا قتل من و در هم شکستن حریم من برای شما جایز است؟ آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم؟ آیا من فرزند وصی و پسر عموی پیامبر شما نیستم؟ مگر من فرزند کسی نیستم که پیش از همه مسلمانان به خدا ایمان آورد و پیش از همه رسالت پیامبر را تصدیق نمود؟ ..."؛ "... همه شما عصیان و سرکشی نموده و با دستور من مخالفت میکنید که به گفتارم گوش فرا نمیدهید. آری، در اثر هدایای حرامی که به دست شما رسیده و در اثر غذاهای حرام و لقمههای غیر مشروعی که شکمهای شما از آن انباشته شده، خدا این چنین بر دلهای شما مهر زده است..."[۳].
خطبه امام حسین هنگام شهادت اصحاب و یاران
سرانجام جنگ آغاز گردید! در اولین حمله که به صورت گروهی انجام شد، عدهای از سپاهیان طرفین کشته شدند. حسین بن علی (ع) با دیدن کشتهشدگان، اصحاب خود را خطاب قرار داده و فرمودند: «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِيمِ الدَّائِمَةِ فَأَيُّكُمْ يَكْرَهُ أَنْ يَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلَى قَصْرٍ وَ مَا هُوَ لِأَعْدَائِكُمْ إِلَّا كَمَنْ يَنْتَقِلُ مِنْ قَصْرٍ إِلَى سِجْنٍ وَ عَذَابٍ- إِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) أَنَّ الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْكَافِرِ وَ الْمَوْتُ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جَنَّاتِهِمْ وَ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جَحِيمِهِمْ مَا كَذَبْتُ وَ لَا كُذِبْتُ»؛ «برای بزرگزادگان، صبر و شکیبایی به خرج دهید که مرگه چیزی جز یک پل نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی آن میرساند. چه کسی است که نخواهد از یک زندان به قصری مجلل انتقال یابد و همین مرگ برای دشمنان شما مانند آن است که از کاخی به زندان و شکنجهگاه منتقل گردند. پدرم از پیامبر (ص) بر من نقل نمود که میفرمود: دنیا برای مؤمن همانند زندان و برای کافر همانند بهشت است. مرگ پلی است که این گروه مؤمن را به بهشتشان میرساند و آن گروه کافر را به جهنمشان! آری، نه دروغ شنیدهام و نه دروغ میگویم».
سید و سالار شهیدان (ع) که شهادت یاران خود را نظاره میکرد، محاسن شریفش را به دست گرفت و فرمود: «اشتد غضب الله علي اليهود إذ جعلوا له ولدا و اشتد غضبه علي النصاري اذ جعلوه ثالث ثلاتة و اشتد غضبه علي المجوس اذ عبدوا الشمس و القمر دونه و اشتد غضبه علي قوم اتفقت كلمتهم علي قتل ابن بنت نبيهم»؛ «خشم خدا بر یهودیان آنگاه سخت گردید که برای او فرزندی قائل شدند. و خشم خدا بر مسیحیان آنگاه شدید شد که به خدایان سهگانه قائل گردیدند. و غضب خداوند بر آتشپرستان وقتی بیشتر شد که به جای خدا، آفتاب و ماه را پرستیدند. و غضب الهی بر قوم دیگری آنگاه شدیدتر شد که بر کشتن پسر دختر پیامبرشان متحد و هماهنگ گردیدند».
آنگاه حسین بن علی (ع) سخنان خود را با این جمله به پایان رسانید: «أَمَا وَ اللَّهِ لَا أُجِيبُهُمْ إِلَى شَيْءٍ مِمَّا يُرِيدُونَ حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ وَ أَنَا مُخَضَّبٌ بِدَمِي»؛ «آگاه باشید! به خدا سوگند من به هیچ یک از خواستههای اینها جواب مثبت نخواهم داد تا در حالی که به خون خویش خضاب شدهام به لقای پروردگارم نایل گردم». سپس آن حضرت با صدای بلند فرمود: «أَ مَا مِنْ مُغِيثٍ يُغِيثُنَا لِوَجْهِ اللَّهِ أَ مَا مِنْ ذَابٍ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ (ص)»؛ «آیا فریادرسی نیست که به فریاد ما برسد!؟ أیا کسی نیست که از حرم رسول خدا حمایت نماید؟»
سپس در بحبوحه جنگ، آن هنگام که وقت اذان ظهر فرا رسید، ابوثمامه صائدی یکی از یاران حسین بن علی (ع) به آن حضرت عرضه داشت: یا ابن رسول الله، وقت نماز ظهر فرا رسیده و من دوست دارم یک نماز دیگر به امامت شما به جا آورم! امام حسین (ع) در پاسخ وی فرمودند: «ذكرت الصلاة جعلك الله من المصلين الذاكرين نعم هذا اول وقتها سلوهم أن يكفوا عنا حتى نصلي»؛ «نماز را به یاد ما انداختی، خدا تو را از نمازگزارانی که به یاد خدا هستند قرار بدهد. آری اینک وقت نماز فرا رسیده است، از دشمن بخواهید که موقتا دست از جنگ بردارند تا نماز خود را به جای آوریم».
لکن لشکر کوفه حتی اجازه نماز خواندن به حضرت ندادند! و یکی از سران آنان در قبال این خواسته به حق حضرت گفت نمازی که شما میخوانید مورد قبول خدا نیست!؟
پس امام نماز خوف خواندند و جمعی از یارانش در مقابل تیرهای دشمنان ایستادند تا نماز حضرت و اصحابش به پایان رسد. پس از این نماز با شکوه دو تن از یاران امام بر اثر تیرهایی که به بدنشان رسیده بود به شهادت رسیدند. هر یک آن دو در هنگام شهادت لحظهای چشم به حضرت دوختند و عرض کردند: أَ وَفَيْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ؟؛ «ای فرزند رسول خدا آیا به وظیفه خود عمل کردم؟» امام حسین (ع) در جوابشان فرمودند: «نَعَمْ أَنْتَ أَمَامِي فِي الْجَنَّةِ فَاقْرَأْ رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي السَّلَامَ وَ أَعْلِمْهُ أَنِّي فِي الْأَثَرِ». «بله، وظیفه خود را انجام دادی و در بهشت پیشاپیش من هستی! سلام مرا به رسول خدا برسان و به ایشان عرض کن که من نیز بعد از تو به دیدارش نایل خواهم شد».
آنگاه حضرت در حالی که به این یاران شهیدش نگاه میکرد به دیگر یاران فرمود: «يا كرام هذه الجنة قد فتحت ابوابها و اتصلت انهارها و اينعت ثمارها و هذا رسول الله (ص) و الشهداء الذين قتلوا في سبيل الله يتوقعون قدومكم و يتباشرون بكم فحاموا عن دين الله و دين نبيه و ذبوا عن حرم الرسول»؛ «ای عزیزان! ای بزرگمنشان! اینک درهای بهشت (به روی شما) باز شده که نهرهایش جاری و درختانش سبز و خرم است. و اینک رسول خدا و شهیدان راه الهی، منتظر ورود شما بوده و قدوم شما را به همدیگر مژده میدهند. پس بر شماست که از دین خدا و رسولش حمایت و از حرم پیامبر دفاع کنید».
امام در پی شهادت حبیب بن مظاهر فرمودند: «عند الله احتسب نفسي و حماة اصحابي»؛ «بذل جانم و کشته شدن اصحابم در پیشگاه خدا و به فرمان اوست».
و هنگامی که حر بن یزید ریاحی اجازه میدان رفتن میخواست به امام عرضه داشت: من مانع از حرکت شما در این سرزمین شدم، حال آمدهام تا از شما حمایت کنم و در پیش رؤیت کشته شوم، آیا توبه من پذیرفته است؟
حضرت فرمود: «... نَعَمْ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْكَ وَ يَغْفِرُ لَكَ... قتلة مثل قتلة النبيين و آل النبيين»؛ «آری خدا توبه تو را میپذیرد و گناهانت را میبخشد» و آن هنگام که سیدالشهداء (ع) بدن خونآلود حر را نگاه کرد فرمود: «این مردم قاتلانی هستند همانند قاتلان پیامبران و فرزندان پیامبران» و سپس در حالی که کنار حر نشست و خاک و خون از سرش پاک میکرد، فرمود: «انت الحر سمتك امك و انت الحر في الدنيا و الآخرة»؛ «تو حر و آزاد مردی، همان گونه که مادرت تو را حر نامیده است. تو آزاد مردی در دنیا و آخرت!»
زهیر بن قین یکی از یاران امام با خواندن دو بیت شعر از امام اجازه خواست به میدان جنگ رود، حضرتش در جواب وی فرمود: «وَ أَنَا أَلْقَاهُمْ عَلَى إثْرِكَ» یعنی من نیز در پشت سر تو با اجدادم ملاقات خواهم کرد. و پس از شهادت زهیر فرمود: «لا يبعدك الله يا زهير و لعن قاتليك لعن الذين مسخوا قردة و خنازير»؛ «زهیر! خداوند تو را از رحمتش دور نگرداند و بر قاتلان و کشندگان تو لعنت کند همان گونه که در دورانهای گذشته افرادی را لعنت نمود و مسخ گردیدند و به صورت میمون و خوک درآمدند».
و چون نوبت به حنظله شبامی رسید در مقابل دشمن قرار گرفت و آنها را نصیحت کرد آنگاه به سوی امام حسین (ع) برگشت و اجازه جنگ گرفت. حضرت در جوابش فرمود: «رحمك الله، انهم قد استوجبوا العذاب حين ردوا عليك ما دعوتهم اليه من الحق، و نهضوا إليك ليستبيحوك و أصحابك، فكيف بهم الان و قد قتلوا اخوانك الصالحين!»؛ «خدا رحمتت کند، این مردم آنگاه که به سوی حق دعوتشان نمودی و پاسخ مثبت ندادند و به قتل تو و یارانت آماده گردیدند، مستوجب عذاب شدند. اما حالا که خون برادران صالح تو را ریختند، دیگر گرفتار عذاب و خشم پروردگار گردیدند».
آنگاه امام با این بیان اجازه دادند حنظله به میدان رود: «رُحْ إِلَى مَا هُوَ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا وَ إِلَى مُلْكٍ لا يَبْلى»؛ «برو به سوی آنچه بهتر از دنیا و آنچه در آن است، و برو به سوی ملک و آنجایی که همیشگی است».
جون بن حری غلامی سیاه رنگ و متعلق به ابوذر بود و از خدمتگذاران امام حسین (ع) محسوب میگشت. وقتی که وی آمد اجازه میدان رفتن بگیرد، حضرت فرمود: «يَا جُونٌ! أَنْتَ فِي إِذْنٍ مِنِّي فَإِنَّمَا تَبِعْتَنَا طَلَباً لِلْعَافِيَةِ فَلَا تَبْتَلِ بِطَرِيقِنَا»؛ «جون! من بیعت را از تو برداشتم و آزادت گذاشتم؛ زیرا تو به امید آسایش تا اینجا همراه ما آمدی پس در راه ما خودت را به ناراحتی گرفتار نکن!»
جون خودش را بر روی پاهای حضرت انداخت و التماس کرد تا اجازه گرفت. و آنگاه که به شهادت رسید، سیدالشهداء (ع) خودش را بر بالین او رسانید و با این جملات دعا کرد: «اللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ وَ طَيِّبْ رِيحَهُ وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ وَ عَرِّفْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ (ص)»؛ «خدایا رویش را سفید و بدنش را خوشبو گردان و او را با نیکان محشور بفرما و در میان او و محمد و خاندانش آشنایی بیشتر قرار بده!»
پس از شهادت جناده انصاری، فرزند یازده سالهاش خدمت امام حسین (ع) رسید و اجازه میدان رفتن گرفت! حضرت فرمود: « هذا غلام قتل أبوه فى الحملة الاولى و لعلّ أمه تكره ذلك»؛ «این نوجوان که پدرش در اولین حمله شهید شده، شاید بدون رضایت مادرش میخواهد به جنگ رود؟» اما عمر بن جناده صدا زد نه به خدا! مادرم امر کرده جانم را فدای شما نمایم! آنگاه با خواندن این اشعار روانه میدان شد: «أَمِيرِي حُسَيْنٌ وَ نِعْمَ الْأَمِيرُ سُرُورُ فُؤَادِ الْبَشِيرِ النَّذِيرِ عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ وَالِدَاهُ فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظِيرٍ»
فرمانده من امام حسین است و چه خوب فرماندهای است! سرور قلب پیامبر و مژدهدهنده و انذارکننده است. علی و فاطمه پدر و مادرش هستند، آیا برای او همانندی سراغ دارید؟
پس از به شهادت رسیدن یاران امام حسین (ع) دیگر نوبت خاندان آن حضرت رسید. نخستین کسی که از خاندان بنی هاشم اجازه میدان رفتن گرفت، جناب علی اکبر فرزند هیجده ساله امام حسین (ع) بود. حضرت در حالی که به قد و قامت وی نگاه میکرد صورت به آسمان گرفت و چنین گفت: «اللهم اشهد على هؤلاء القوم فقد برز اليهم أشبه الناس برسولك محمد (ص) خلقا و خلقا و منطقا و كنا اذا اشتقنا الى رؤية نبيك نظرنا اليه اللهم فامنعهم بركات الارض و فرقهم تفريقا و مزقهم تمزيقا و اجعلهم طرائق قددا و لا ترض الولاة عنهم ابدا فانهم دعونا لينصرونا ثم عدوا علينا ليقاتلونا ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم»؛ «خدایا! تو خود علیه این مردم گواه باش! به سوی آنان جوانی حرکت میکند که از نظر خلقت و اخلاق و سخن گفتن شبیهترین مردم است به پیامبرت محمد و ما هر وقت مشتاق لقای سیمای پیامبر بودیم به صورت وی تماشا میکردیم. خدایا! این مردم ستمگر را از برکات زمین محروم و به تفرقه و پراکندگی مبتلایشان بگردان! صلح و سازش را از میان آنان و فرمانروایاتشان بردار که ما را با وعده یاری و نصرت دعوت نمودند و سپس به جنگ ما برخاستند».
سپس امام آن آیه از قرآن مجید را خواند. و چون علی اکبر خواست از خیمهها دور شود امام حسین (ع) عمر سعد را خطاب قرار داده و فرمود: «ما لك؟ قطع الله رحمك كما قطعت رحمي و لم تحفظ قرابتي من رسول الله و سلط عليك من يذبحك على فراشك»؛ «چه شده است به تو؟ خداوند نسل تو را قطع کند همان گونه که شاخه مرا بریدی، و رابطه خویشاوندی مرا با پیامبر نادیده گرفتی. خدا کسی را بر تو مسلط کند که در میان رختخواب ذبحت کند!»
و آنگاه که علی اکبر پس از رشادتهای زیاد در جنگ، بر زمین افتاد، ابا عبدالله حسین (ع) خود را بدو رسانید و سرش را بر بالین خود گذارد و فرمود: «قتل الله قوما قتلوك يا بني ما اجرأهم على الله و على انتهاك حرمة رسول الله، على الدنيا بعدك العفا»؛ «خدا بکشد مردم ستمگری که تو را کشتند. فرزندم! اینها چقدر بر خدا و به هتک حرمت رسول خدا جری شدهاند، پس از تو اف بر این دنیا!»
پس از شهادت گروهی از جوانان اهل بیت (ع)، جناب قاسم فرزند سیزده ساله امام مجتبی (ع) عازم میدان نبرد شد و پس از جنگیدن بر زمین افتاد و عمویش امام حسین (ع) را به یاری طلب نمود. حضرت با سرعت خود را بر بالین وی رسانید و با دیدن بدن خون آلودش فرمود: «بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوكَ وَ مَنْ خَصْمُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيكَ جَدُّكَ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ اللَّهِ عَلَى عَمِّكَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلَا يُجِيبُكَ أَوْ يُجِيبُكَ فَلَا يَنْفَعُكَ صَوْتٌ وَ اللَّهِ كَثُرَ وَاتِرُوهُ وَ قَلَّ نَاصِرُوهُ»؛ «دور باد از رحمت خدا گروهی که تو را به قتل رسانیدند. روز قیامت دشمن آنان، جدت امیرالمؤمنین (ع) و پدرت امام حسن (ع) است. به خدا قسم بر عموی تو سخت است که او را به یاری بخوانی ولی نتواند جوابت دهد، و یا جواب دهد ولی سودی به حالت نبخشد. به خدا سوگند! سخن تو مانند کسی است که کشتهشدگانش زیاد و یاورانش کم باشد».
و سرانجام در شهادت برادر و علمدارش حضرت ابوالفضل (ع) هنگامی که بدن عزیزش را به خیمهها آورده بود فرمود: «وَ جَزَاكَ اللَّهُ مِنْ أَخٍ خَيْراً، لَقَدْ جَاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ»؛ «برادر جان! خداوند تو را از جانب برادرت پاداش نیک دهد که حق جهاد در راه خدا را انجام دادی!» سپس با صدای بلند فرمود: «وا أخاه وا عباساه وا مهجة قلباه وا قرة عيناه وا قلة ناصراه يعز و الله على فراقك»؛ «آه برادرم، آه عباسم! آه خون زلال دلم! آه نور دیدهام! آه از بییاوری! به خدا سوگند جدایی تو بر من سخت و ناگوار است!»
و چون حضرت بدون یار و یاور گردید، خود عزم میدان رفتن نمود. ایشان برای خداحافظی با اهل بیتش به آنان این چنین فرمود: «استعدوا للبلاء و اعلموا أن الله خاميكم و حافظكم و سينجيكم من شر الأعداء و يجعل عاقبة أمركم إلي خير و يعذب عدوكم بأنواع العذاب و يعوضكم عن هذه البلية بأنواع النعم و الكرامة فلا تشكوا و لا تقولوا بألسنتكم ما ينقض من قدركم»؛ «برای روزهای غمبار آماده باشید و بدانید خداوند پشتیبان و حافظ شماست. و در آینده نزدیک شما را از شر دشمنان نجات خواهد داد و عاقبت شما را مبدل به خیر و دشمن شما را به عذابهای گوناگون مبتلا خواهد نمود. و در عوض این سختی و مصیبت انواع نعمتها و کرامتها را در اختیار شما قرار خواهد داد. پس شِکوه نکنید و آنچه ارزش شما را کم میکند بر زبان نیاورید!»
همچنین سیدالشهداء (ع) پس از وداع با فرزندش امام سجاد (ع) عازم نبرد شد و در میدان این اشعار را قرائت میکرد:
الْمَوْتُ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْعَارِ | وَ الْعَارُ أَوْلَى مِنْ دُخُولِ النَّارِ | |
أَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ | آلَيْتُ أَنْ لَا أَنْثَنِي | |
أَحْمِي عِيَالاتِ أَبِي | أَمْضِي عَلَى دِينِ النَّبِي |
«مرگ بهتر از پذیرفتن ننگ است و پذیرفتن ننگ بهتر از قبول آتش! من حسین بن علی هستم، سوگند یاد کردهام که در مقابل دشمن سر فرود نیاورم. من از اهل و عیال پدرم حمایت میکنم و در راه آیین پیامبر کشته میشوم».
أنَا ابنُ عَلِيِّ الخَيرِ مِن آلِ هاشِمٍ | كَفاني بِهذا مَفخَرًا حينَ أفخَرُ | |
وجَدّي رَسولُ اللّهِ أكرَمُ خَلقِهِ | ونَحنُ سِراجُ اللّهِ فِي الأَرضِ يَزهَرُ | |
وفاطِمُ اُمّي مِن سُلالَةِ أحمَدَ | وعَمِّيَ يُدعى ذَا الجَناحَينِ جَعفَرُ | |
وفينا كِتابُ اللّهِ اُنزِلَ صادِقًا | وفينَا الهُدى وَالوَحيُ بِالخَيرِ يُذكَرُ | |
ونَحنُ أمانُ اللّهِ لِلخَلقِ كُلِّهِمُ | نُسِرُّ بِهذا فِي الأَنامِ ونَجهَرُ | |
ونَحنُ وُلاةُ الحَوضِ نَسقي وَلِيَّنا | بِكَأسِ رَسولِ اللّهِ ما لَيسَ يُنكَرُ | |
وشيعَتُنا فِي النّاسِ أكرَمُ شيعَةٍ | ومُبغِضُنا يَومَ القِيامَةِ يَخسَرُ |
«من پسر علی آن مرد نیک هاشمی هستم که در مقام افتخار همین برای من بس است. جدم رسول الله که شریفترین گذشتگان است و ما چراغهای خدا هستیم که در روی زمین میدرخشیم. و مادرم فاطمه دختر پاک احمد و عمویم جعفر که ذوالجناحین نام یافته است. کتاب خدا در پیش ماست؛ کتابی که برای روشنگری نازل گردیده است. و در میان ماست وحی و هدایتی که به نکویی یاد میشود. و ما در میان همه خلق وسیله امن هستیم و این حقیقت را در میان مردم گاهی نهان داریم و گاهی عیان. و ماییم ساقیان حوض که دوستان خود را با جام مخصوص سیراب میکنیم و این حوض گوارا همان «کوثر» است. در روز قیامت دوستان ما به وسیله محبت ما به سعادت، و دشمنان ما به خسران خواهند رسید».
حضرت ابا عبدالله الحسین سید و سالار شهیدان (ع) سخت مشغول نبرد با دشمنان شد و گروهی از آنان را به خاک و خون کشانید. ناگهان برای شکستن روحیه امام، دشمن به سوی خیمههای حضرت روانه گردید! امام با دیدن این منظره با صدای بلند فریاد زدند: «يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُمْ وَ ارْجِعُوا إِلَى أَحْسَابِكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْرَاباً كَمَا تَزْعُمُونَ... أَنَا الَّذِي أُقَاتِلُكُمْ وَ تُقَاتِلُونِّي وَ النِّسَاءُ لَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ فَامْنَعُوا عُتُاتَكُمْ عَنِ التَّعَرُّضِ لِحَرَمِي مَا دُمْتُ حَيّاً»؛ «ای پیروان خاندان ابی سفیان، اگر دین ندارید و از روز جزا نمیهراسید، لااقل در زندگی آزاد مرد باشید، و اگر خود را عرب میپندارید، به نیاکان خود بیندیشید و شرف انسانی خود را حفظ کنید».
شمر گفت: مَا تَقُولُ يَا حُسَيْنُ؛ حسین! چه میگویی؟! آن حضرت (ع) پاسخ داد: «من با شما میجنگم و شما با من میجنگید و این زنان گناهی ندارند، تا من زنده هستم به اهل بیت من تعرض نکنید و از تعرض این باغیان جلوگیری نمایید»
شمر گفت: لَكَ ذَلِكَ يَا ابْنَ فَاطِمَةَ؛ فرزند فاطمه این حق را به تو میدهیم. سپس سپاهیان را صدا کرد: إِلَيْكُمْ عَنْ حَرَمِ الرَّجُلِ وَ اقْصُدوهُ بِنَفْسِهِ فَلَعَمْرِي لَهُوَ كُفْؤٌ كَرِيمٌ...؛ دست از حرم وی بردارید و حمله را متوجه خود او سازید! به جانم سوگند او هماورد شریفی است...[۴].
منابع
پانویس
- ↑ «کافران هیچ مپندارند اینکه مهلتشان میدهیم برای آنها نیکوست؛ جز این نیست که مهلتشان میدهیم تا بر گناه بیفزایند و آنان را عذابی خوارساز خواهد بود * خداوند بر آن نیست که مؤمنان را به حالی که شما بر آن هستید رها سازد تا آنکه ناپاک را از پاک جدا کند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۸-۱۷۹.
- ↑ تشیع، محمد حسن، فرهنگ عاشورایی، ج۳، ص ۵۵.
- ↑ تشیع، محمد حسن، فرهنگ عاشورایی، ج۳، ص ۶۴.
- ↑ تشیع، محمد حسن، فرهنگ عاشورایی، ج۳، ص ۸۰.