بحث:شهادت امام حسین

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۳ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۵۹ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

نکاتی درباره شهادت حضرت

نکات و حوادثی مربوط به هنگام شهادت امام حسین(ع) و بعد از واقعه کربلا در کتب اربعه نقل شده است که به آنها اشاره می‌کنیم:

سخن منادی در هنگام شهادت امام حسین(ع): وقتی که امام حسین(ع) از زین بر زمین افتاد سپس افراد تلاش کردند سر ایشان را از بدن جدا کنند و در آستانه شهادت بود. منادی از بطن عرش الهی ندا سر داد «ای امت متحیر گمراه بعد از پیامبرش، خداوند شما را برای عید اضحی و فطر موفق نمی‌کند». بعد امام صادق(ع) افزود: به خدا سوگند موفق نشدند و نمی‌شوند تا انتقام حسین(ع) گرفته شود[۱]. این نکته با عبارتی دیگر نیز نقل شده است[۲].

دو نکته آسمانی دربارۀ شهادت امام حسین(ع): امام باقر(ع) گوید: پیروزی برای امام حسین(ع) در راه بود و او میان پیروزی و لقاء‌الله مخیّر شد و او لقای الهی را برگزید. امام صادق(ع) می‌فرماید: وقتی آن اتفاق برای امام حسین(ع) رخ داد، ملائکه به درگاه الهی با گریه ضجه کردند و گفتند: این‌گونه با حسین(ع) برگزیده‌ات و فرزند پیامبرت عمل می‌شود؟ خداوند هم سایه قائم را برای آنان بر پا داشت و فرمود: با این از آنان انتقام می‌گیرم[۳]. مردان الهی شهادت را بر هر چیزی مقدم می‌دارند. خداوند برای ارج‌نهادن به خون حسین(ع) هفتادهزار ملک بر قبر حسین موکل می‌‌‌‌کند که موپریشان از روز شهادتش تا قیام قائم، بر او درود بفرستند و در حق زائران قبر حسین(ع) دعا ‌‌کنند[۴]. در خبری بیان شده که اگر جمع زیادی برای انتقام خون امام حسین(ع) کشته شوند، سزاوار است[۵].

جامه و خضاب امام حسین(ع) در هنگام شهادت: امام باقر(ع) می‌فرماید: حسین بن علی(ع) وقتی به شهادت رسید که بر بدن او جبّۀ خزّ سیاه‌وشی بود. بر آن، جای ۶۳ ضربه دیدند، اعم از ضربۀ شمشیر، نیزه و تیر[۶]. در روایات به این پوشش حضرت و سیره امام حسین(ع) استناد شده است. جعفر بن عیسی گوید: در نامه‌ای به ابوالحسن رضا(ع)، از ایشان درباره حیواناتی که لباس خز از پوست آنهاست پرسیدم که آیا درنده هستند؟ حضرت نوشت: امام حسین(ع) و بعد از او جدم از خزّ استفاده کرده‌اند[۷]. ابو‌بکر حضرمی گوید: از امام صادق(ع) از خضاب با وسمه پرسیدم، فرمود: اشکال ندارد. امام حسین(ع) به شهادت رسید درحالی‌که به وسمه خضاب کرده بود[۸]. در خبری دیگر می‌فرماید: امام حسین(ع) به شهادت رسید درحالی‌که با وسمه خضاب کرده بود[۹]. وسمه درختی است که از برگ آن برای رنگ‌کردن استفاده می‌کردند[۱۰].

امام سجاد(ع) در دربار یزید: خانواده امام حسین(ع) را به کوفه و شام به اسارت بردند. گزارشی درباره شام نقل شده است. هنگامی که علی بن الحسین(ع) به نزد یزید به اسارت برده شد، در برابر یزید ایستاد. یزید لعنة الله علیه گفت: وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ[۱۱] امام سجاد علی بن الحسین(ع) به وی پاسخ داد: این آیه دربارۀ ما نیست؛ بلکه این آیه شامل حال ما می‌شود: مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ[۱۲][۱۳]. در اینجا امام ادعای باطل و نادرست یزید را با سخنی از کلام الهی پاسخ می‌دهد و مهر بطلان بر آن می‌نهد. بدیهی است که در این قتل یزید که فرمان داده و لشکریان تحت نظر وی سهیم‌اند.

عزاداری زنان و همسر امام حسین(ع): بی‌تابی در عزاداری و به سر و صورت زدن را برخی فقها دارای اشکال می‌دانند و منبع آنها روایاتی است که بخشی در تهذیب الأحکام آمده است. در همان روایات، بی‌‌‌تابی زنان همراه امام حسین(ع) در روز عاشورا چنین بیان شده است: زنان فاطمی گریبان چاک کردند و بر صورت‌های خود زدند به جهت مصیبت امام حسین(ع) و برای چنین مصیبتی بر صورت‌ها زده می‌شود و گریبان‌ها چاک می‌گردد[۱۴]. مصقله گوید: شنیدم امام صادق(ع) می‌فرمود: چون حسین(ع) کشته شد، همسر کلبیه آن حضرت (دختر امرؤالقیس و مادر سکینه)[۱۵] برایش سوگواری به پا کرد و خود گریست و زنان و خدمتگزاران او هم گریستند تا اشک چشمشان خشک شد و تمام گشت. آن هنگام یکی از کنیزانش را دید می‌گرید و اشک چشمش جاری است؛ او را‌طلبید و گفت: چرا در میان ما تنها اشک چشم تو جاری است؟ او گفت: من چون به سختی و مشقت می‌افتم، سویق (شربت مخصوصی) می‌آشامم. او هم دستور داد غذا و سویق تهیه کنند و خودش از آن خورد و نوشید و به دیگران هم خورانید و نوشانید و گفت: مقصودم از این عمل این است که برای گریستن بر حسین(ع) نیرو پیدا کنیم. شخصی برای زن کلبیه چند پرنده سیاه‌رنگ هدیه فرستاد تا به وسیله آنها بر سوگواری حسین(ع) کمک شود. او چون آنها را دید، گفت: اینها چیست؟ گفتند: هدیه ای است که فلانی فرستاده است تا بر سوگواری حسین(ع) کمک شوی. او گفت: ما که عروسی نداریم، اینها را برای چه می‌خواهیم؟! سپس دستور داد آنها را از خانه بیرون کردند. چون از خانه بیرون شدند، اثری از آنها احساس نشد؛ مثل اینکه میان آسمان و زمین پرواز کردند و بعد از رفتن آنها از خانه، اثری در خانه از آنها دیده نشد[۱۶].

توضیح: علامه مجلسی رحمه الله گوید: این خبر از نظر لفظ و معنا دارای تشویش و اضطراب است[۱۷]. در منابع مختلف ذکر شده است که رباب بعد از شهادت امام حسین(ع) تا یک سال زیر سقف نرفت. جمعی از اشراف به خواستگاری وی آمدند، ولی او نپذیرفت و بعد از دنیا رفت و طبق نقلی دیگر، تا یک سال بر سر قبر امام حسین(ع) عزاداری کرد و بعد که به مدینه آمد، از روی تأسف از دنیا رفت[۱۸].

زیارت امام حسین(ع): اهتمام به زیارت امام حسین(ع) از رسول خدا(ص) گزارش شده است. ابو‌عامر ساجی، واعظ حجازی گوید: خدمت ابو‌عبدالله جعفر بن محمد(ع) رسیدم. به ایشان گفتم: ای فرزند فرستاده خدا، چه مزدی است برای کسی که امیرالمؤمنین(ع) را زیارت کند و خاکش را آباد نماید؟ فرمود: ای ابو‌عامر، پدرم از پدرش از جدش حسین بن علی(ع) از علی(ع) نقل کرد که پیامبر(ص) فرمود: به خدا سوگند در سرزمین عراق تو را می‌کشند و در آنجا دفن می‌کنند. گفتم: ای رسول خدا(ص)، چه پاداشی است برای کسی که قبر‌های ما را زیارت کند و آباد سازد و بر زیارت آنها تعهد داشته باشد؟ به من فرمود: ای ابوالحسن، خداوند قبر تو و قبر فرزندانت را بقعه‌ای از بقعه‌های بهشتی و عرصه‌ای از عرصات آن قرار داده است[۱۹].

درباره اهمیت زیارت امام حسین(ع) و کیفیت آن خبری نقل است که برای اهل معرفت بسیار مهم و قابل توجه است. امام صادق(ع) فرمود: هر کس حسین بن علی(ع) را زیارت کند درحالی‌که برای خدا باشد نه برای شرارت و نه خوشگذرانی و نه ریا و شهرت، گناهانش پاک شود آن‌گونه که جامه در آب پاک می‌گردد. پس بر آن چرکی باقی نمی‌ماند و برای هر قدمی که بر می‌دارد و هر قدمی که بلند می‌کند، یک عمره برای او نوشته شود[۲۰]. این روایت نکته مهمی را بیان کرده است که زیارت نباید برای خوشگذرانی و بطر و شرارت باشد و نه برای ریا و تعریف دیگران؛ باید فقط برای خدا باشد. در این صورت بسیار ارزش دارد و هر گام آن ثواب یک عمره دارد. در روایات شیوه زیارت حضرت نیز نقل شده است[۲۱].

کامل‌بودن نماز در کنار قبر امام حسین(ع): فتوای فقهای شیعه بر این است که نماز در چهار موضع کامل خوانده می‌شود؛ یکی از آنها رواق متصل به مرقد امام حسین(ع) است[۲۲]. روایاتی نقل شده است که موسی بن جعفر(ع) به زیاد قندی می‌فرماید: ای زیاد، آنچه برای خود دوست دارم برای تو نیز دوست دارم و آنچه برای خود کراهت دارم برای تو کراهت دارم. نماز را در حرمین (مکه و مدینه) و در کوفه و نزد قبر امام حسین(ع) کامل انجام ده[۲۳]. در روایات متعددی از امام صادق(ع) نقل شده که نماز را در چهار مکان کامل بخوان: مسجدالحرام، مسجدالنبی، مسجد کوفه و حرم امام حسین(ع)[۲۴].

تربت امام حسین(ع): تربت امام حسین(ع) دارای ارزش زیادی است؛ توصیه شده با آن نماز خوانده شود[۲۵]. خوردن اندک آن اشکال ندارد و دوای هر دردی معرفی شده است[۲۶] و باعث رفع ترس و نگرانی می‌شود[۲۷]. روایت است که کام فرزندانتان را با آب فرات و تربت قبر امام حسین(ع) باز کنید؛ اگر نبود، با آب باران[۲۸]. در تهذیب الأحکام محدوده تربت حسینی مشخص شده است. امام صادق(ع) آن را از قبر حضرت تا ده میلی آن معرفی کرده است[۲۹]. در کتاب من لایحضره الفقیه حریم قبر حضرت پنج فرسخ از چهار جهت معرفی شده است[۳۰]. موضع قبر حضرت باغی از باغ‌های بهشت است[۳۱].

نهی از روزۀ روز عاشوراء: روزه روز عاشورا در گذشته مطرح بوده، ولی اسلام دستور ترک آن را داده است و آل زیاد دوباره بر انجام آن اصرار کردند. نجیة بن حارث گوید: از امام باقر(ع) از روزۀ روز عاشورا پرسیدم، فرمود: روزه‌ای است که متروک و رها شده با نزول روزه ماه رمضان و احیای چیز متروک بدعت است. نجیه گوید: این موضوع را پس از امام باقر(ع) از امام صادق(ع) پرسیدم. پاسخ ایشان مانند پاسخ پدرش بود؛ سپس به من فرمود: آگاه باش برای روزه این روز نه آیه در کتاب خدا نازل شده و نه سنتی (از پیامبر) بر آن وجود دارد، جز سنت آل زیاد که خداوند آنان را با کشتن امام حسین بن علی(ع) لعن کرده است[۳۲]؛ بنابراین روزه عاشورا سنتی است از آل زیاد و بنی‌‌‌‌‌‌‌امیه و خداوند و رسول خدا(ص)آن را متروک ساخته‌اند.

جنایت یزید در مدینه: در خبری گزارشی از عمل زشت یزید در قتل عام مردم مدینه نقل شده است. در این خبر زمان واقعه هنگام رفتن یزید به حج بیان شده که وی به مدینه آمده است که دقیق به نظر نمی‌رسد. یزید فردی را به سوی مردی از قریش فرستاد؛ او را آوردند. یزید به او گفت: آیا اقرار می‌کنی که بندۀ من باشی، اگر خواستم تو را بفروشم و اگر خواستم تو را به بردگی بگیرم؟ مرد گفت: به خدا سوگند ای یزید، تو از جهت حسب از من گرامی‌تر نیستی و نه پدرت در جاهلیت و اسلام از پدرم برتر بود و نه تو از من در دین برتر و بهتری؛ پس چگونه به آنچه تو خواستی اقرار کنم؟ یزید گفت: اگر اقرار نکنی، به خدا سوگند تو را می‌کشم. مرد گفت: کشتن من بالاتر از کشتن حسین بن علی(ع) توسط تو نیست. او فرزند رسول خدا(ص) بود. یزید دستور داد او را کشتند[۳۳]. نقل شده است که سپس فرستاد علی بن الحسین(ع) را آوردند. به او نیز مانند سخنانی گفت که به مرد قرشی گفته بود. علی بن الحسین(ع) پاسخ داد: آیا این‌گونه تصور می‌کنی که اگر اقرار نکنم، مرا نیز مانند مرد دیروزی می‌کشی؟ یزید لعنة الله گفت: آری. علی بن الحسین(ع) گفت: من به آنچه خواستی اقرار می‌کنم؛ من بنده مجبور هستم؛ اگر خواستی نگه دارم و اگر خواستی بفروش. یزید گفت: خونت را حفظ کردی و این از شرافتت چیزی نکاست[۳۴].


نقد و بررسی: بیان چند نکته در اینجا لازم است:

  1. علامه مجلسی ذکر می‌کند یزید به مدینه سفر نکرده است و گفته شده در ایام خلافتش از شام بیرون نرفت تا اینکه مُرد و به آتش رفت. ممکن است منظور از یزید در اینجا عامل و کارگزار یزید، مسلم بن عقبه ملعون باشد که در واقعه حرّه به مدینه حمله کرد و جمع زیادی از مردم مدینه را کشت. او از مردم مدینه بیعت گرفت که برده یزید باشند و چنین گزارشی بین وی و امام سجاد(ع) نقل شده است؛ در نتیجه موضوع بر راویان مشتبه شده و به جای مسلم بن عقبه یزید ذکر شده است[۳۵] یا ممکن است عبارت متن «عامل یزید» بوده و کلمۀ عامل افتاده باشد.
  2. اگر ادعای مجلسی را صحیح بدانیم، به این معناست که گزارشی که از حج یزید نقل شده، مربوط به قبل از خلافت وی بوده است. از برخی نقل‌ها استفاده می‌شود که یزید به مسلم بن عقبه دستور داده بود متعرض امام سجاد(ع) و خاندان آنان نشود[۳۶]؛ به همین جهت او به حضرت احترام می‌گذاشت و تنها سه تن از بنی‌‌‌‌هاشم کشته شدند[۳۷]. در هر صورت آنچه ذکر شده، بخشی از جنایات عمال یزید بوده است.

انتقام مختار بن ابی‌عبیده: مختار بن ابی‌عبیده ثقفی با نام انتقام از قاتلان امام حسین(ع) قیام کرد و جمع زیادی از آن جنایتکاران و قاتلان شهدای واقعه کربلا را مجازات نمود. درباره مختار چند روایت در کتب اربعه نقل شده است که یکی از آنها عقیده طرفداران وی را بیان می‌کند و دیگری کار وی را و سومی وضعیت او را در قیامت مشخص می‌کند که مشمول شفاعت امام حسین(ع) قرار می‌گیرد. اکنون به نقل آنها می‌پردازیم:

۱. در کافی در خبری چنین آمده است: یکی از یاران حضرت امام باقر(ع) به ایشان گفت: مردی از طرفدارن مختار با من دیدار کرد. او محمد بن حنفیه را امام می‌دانست و من پاسخی برای رد ادعای وی نداشتم. امام او را راهنمایی کرد که می‌گفتی نام امامان توسط پیامبر(ص) بیان شده است؛ حضرت به علی، علی به حسن و حسن به حسین(ع) وصیت کرده است؛ اما امام حسین(ع) نگفت من مانند تو امام هستم؛ بلکه وصیت حضرت را پذیرفت[۳۸]. یعنی برای محمد بن حنفیه وصیتی از سوی امام حسین(ع) نشده است. این خبر از اعتقاد طرفداران مختار به امامت محمد بن حنفیه حکایت دارد؛ به همین جهت به طرفداران وی کیسانیه می‌گفتند[۳۹] و در این خبر به آنان «مختاریه» اطلاق شده است. در خبری امام می‌‌‌‌فرماید: همیشه سرّ ما مکتوم و پنهان بود تا اینکه در دست فرزندان کیسان قرار گرفت و آنان در راه‌ها و روستاهای کوفه آن را مطرح و فاش نمودند[۴۰]. کیسان را لقب مختار دانسته‌اند که به انتقام خون امام حسین(ع) قیام کرد[۴۱]: در نتیجه باید گفت منظور از فرزندان وی طرفداران اوست که در کوفه بودند. برخی برای کیسان معنای دیگر بیان کرده‌اند[۴۲]. این خبر نوعی تعریض به عملکرد مختار است. در خبری آمده ابن‌حنفیه مدعی بود امام حسین(ع) به کسی وصیت نکرده است و در نتیجه امامت به من که برادر و بزرگ‌تر هستم منتقل می‌شود. امام سجاد(ع) پاسخ می‌دهد: امام حسین(ع) قبل از رفتن به عراق و نیز قبل از شهادتش به من وصیت کرده و تو مدعی چیزی مباش که حقت نیست و وصیت و امامت در خاندان حسین(ع) است[۴۳]. از خبری که ابن‌نما آورده[۴۴] و در بحار الأنوار بازتاب یافته است، استفاده می‌شود که امام سجاد(ع) امور مربوط به قیام مختار را به عمویش ابن‌حنفیه واگذار کرده است. حضرت خطاب به ایشان فرمود: اگر بنده‌ای آفریقایی در صدد انتقام برآید، باید از او حمایت کرد و خطاب به محمد بن حنفیه می‌افزاید: ای عمو، تو را در امور مربوط به قیام بر ضد قاتلان حضرت ولایت دادم؛ آن‌گونه که می‌خواهی، عمل کن[۴۵]؛ در نتیجه مختار به دستور امام سجاد(ع) از ابن‌حنفیه در قیام خود کسب تکلیف می‌کرده است.

۲. خبری در تهذیب درباره وضعیت مختار نقل شده است. امام صادق(ع) می‌فرماید: پیامبر(ص) از صراط می‌گذرد، بعد علی(ع) و بعد حسن(ع) و بعد از حسن، حسین(ع) می‌گذرند. در وسط صراط که قرار می‌گیرند، مختار امام حسین(ع) را صدا می‌زند: ای ابوعبدالله، من انتقام تو را گرفتم. رسول خدا(ص) به امام حسین(ع) می‌فرماید: به او پاسخ بده. امام حسین(ع) مانند یک عقاب تیزپرواز خود را به آتش می‌زند و مختار را نجات می‌دهد. در ادامه آمده است: اگر قلب مختار شکافته شود، در قلب او دوستی آن دو وجود دارد[۴۶].

شرح و بررسی: علامه مجلسی در شرح این حدیث به نکاتی اشاره می‌کند:

  1. درباره مقصود از کلمه «دو»، سه وجه بیان کرده است: ممکن است مراد دو خلیفه اول باشد یا امکان دارد حب مال و ریاست باشد و ممکن است حب حسن و حسین(ع) باشد.
  2. درباره مختار این‌گونه اظهار نظر می‌کند: بدان که اخبار و اقوال درباره مختار اختلاف دارند و بیشتر اصحاب ما و علمای شیعه بر این نظر هستند که مختار قابل تقدیر است و زیارت‌کننده وی پاداش دارد؛ بلکه گریه‌کننده بر وی دارای پاداش است[۴۷].

علامه مجلسی در ادامه به نقل روایاتی می‌پردازد که بر تأیید مختار دلالت دارد و از ابن‌ادریس خبری مشابه خبر تهذیب الأحکام نقل می‌کند[۴۸]. خبر معتبری دربارۀ مختار در رجال کشی از امام باقر(ع) نقل شده که می‌‌‌‌فرماید: مختار را ناسزا نگویید؛ زیرا وی قاتلان ما را کشت و انتقام خون ما را گرفت و بیوه‌زنان ما را به ازدواج درآورد و در میان ما در زمان سختی، اموالی را تقسیم کرد[۴۹]. شارحان کتب اربعه این خبر و اخبار دیگری را درباره مختار، نقل کرده‌اند[۵۰]. در رجال کشی روایات مختلفی در مدح مختار نقل شده است[۵۱]. کتاب وافی بعد از نقل خبر رجال کشی، به معرفی مختار می‌پردازد و چند روایت در تأیید وی از رجال کشی نقل می‌کند[۵۲].

در جمع‌بندی این روایات، اگر خبر ارجاع وی توسط امام سجاد(ع) به محمد بن حنفیه را، درست بدانیم و اینکه مختار با ارسال سر عبیدالله بن زیاد و عمر سعد برای امام سجاد(ع)، آن حضرت را خوشحال کرد، اعتقاد وی به امامت آن حضرت تأیید می‌شود. وقتی که امام سجاد(ع) از کشته‌شدن این دو جنایتکار آگاه شد، سجده شکر به جای آورد و فرمود: خدا به مختار جزای خیر دهد[۵۳]؛ درنتیجه می‌توان گفت او مورد عنایت بوده است؛ البته این احتمال بعید نیست که در هنگام حکمرانی تخلفاتی کرده باشد، اما از جهت عقیده مشکلی نداشته است.[۵۴].

منابع

پانویس

  1. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۴، ص‌۱۷۰؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۲، ص۱۷۵: «أَلَا أَيَّتُهَا الْأُمَّةُ الْمُتَحَيِّرَةُ الضَّالَّةُ بَعْدَ نَبِيِّهَا لَا وَفَّقَكُمُ اللَّهُ لِأَضْحًى وَ لَا لِفِطْرٍ».
  2. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۲، ص‌۸۹‌.
  3. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۱، ص‌۴۶۵، ح۶ و ۷.
  4. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص‌۴۷.
  5. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۵۵.
  6. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۶، ص‌۴۵۲.
  7. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۶، ص‌۴۵۲.
  8. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۶، ص‌۴۸۳.
  9. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۶، ص‌۴۸۳: «قُتِلَ الْحُسَيْنُ(ع) وَ هُوَ مُخْتَضِبٌ بِالْوَسِمَةِ».
  10. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۷، ص۳۲۱: شجرة ورقها خضاب.
  11. «و هر گزندی به شما برسد از کردار خود شماست و او از بسیاری (از گناهان شما نیز) در می‌گذرد» سوره شوری، آیه ۳۰.
  12. «هیچ گزندی در زمین و به جان‌هایتان نمی‌رسد مگر پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابی (آمده) است؛ این بر خداوند آسان است» سوره حدید، آیه ۲۲.
  13. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۲، ص‌۴۵۰.
  14. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۸، ص‌۳۲۵: «وَ قَدْ شَقَقْنَ الْجُيُوبَ وَ لَطَمْنَ الْخُدُودَ الْفَاطِمِيَّاتُ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) وَ عَلَى مِثْلِهِ تُلْطَمُ الْخُدُودُ وَ تُشَقُ الْجُيُوبُ‌».
  15. احمد بن یحیی بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۹۵؛ همو، جمل من أنساب الأشراف، ج۲، ص۴۱۵.
  16. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۱، ص‌۴۶۶؛ سیدجواد مصطفوی، ترجمۀ أصول الکافی، ج۲، ص۳۶۷.
  17. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۵، ص۳۷۳.
  18. ابن‌اثیر جزری (عزالدین)، الکامل، ج۴، ص۸۸؛ محمدتقی تستری، قاموس الرجال، ج۱۲، ص۲۵۵.
  19. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص‌۲۲.
  20. شیخ مفید، کتاب المزار، ص‌۳۶؛ ابن‌قولویه، کامل الزیارات، ص۱۴۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص۴۴: «مَنْ زَارَ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ(ع) مُحْتَسِباً لَا أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا رِيَاءً وَ لَا سُمْعَةً مُحِّصَتْ ذُنُوبُهُ كَمَا يُمَحَّصُ الثَّوْبُ فِي الْمَاءِ فَلَا يَبْقَى عَلَيْهِ دَنَسٌ وَ يُكْتَبُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حِجَّةٌ وَ كُلَّمَا رَفَعَ قَدَمَهُ عُمْرَةٌ».
  21. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص۵۲.
  22. روح‌الله موسوی خمینی، توضیح المسائل، مسئله ۱۳۵۶.
  23. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۵، صص‌۴۳۱ و ۴۳۲‌؛ همو، الإستبصار، ج‌۲، ص‌۳۳۵.
  24. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۴، ص‌۵۸۷؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۴۴۲؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۲، ص۳۳۵؛ همو، تهذیب الأحکام، ج‌۵، ص‌۴۳۰.
  25. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۱، ص‌۲۶۸: «السُّجُودُ عَلَى طِينِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ‌(ع) يُنَوِّرُ إِلَى الْأَرْضِ السَّابِعَةِ».
  26. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۲، ص‌۵۹۹: «قَالَ الصَّادِقُ(ع): فِي طِينِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ(ع) شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ هُوَ الدَّوَاءُ الْأَكْبَرُ».
  27. ابن‌قولویه، کامل الزیارات، ص‌۲۸۲: «عَنْ تُرْبَةِ الْحُسَيْنِ(ع) فَإِنَّ فِيهَا الشِّفَاءَ مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ الْأَمْنَ مِنْ كُلِّ خَوْفٍ».
  28. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۲۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۴۳۶: «‌حَنِّكُوا أَوْلَادَكُمْ بِمَاءِ الْفُرَاتِ وَ بِتُرْبَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ(ع) فَإِنْ لَمْ يَكُنْ فَبِمَاءِ السَّمَاءِ».
  29. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص‌۷۲: «التُّرْبَةُ مِنْ قَبْرِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) عَشَرَةُ أَمْيَالٍ‌».
  30. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۲، ص‌۶۰۰.
  31. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۲، ص‌۶۰۰: «مَوْضِعُ قَبْرِ الْحُسَيْنِ(ع) مُنْذُ يَوْمَ دُفِنَ فِيهِ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ».
  32. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۴، ص‌۳۰۱؛ همو، الإستبصار، ج۲، ص۱۳۴: «أَمَا إِنَّهُ صِيَامُ يَوْمٍ مَا نَزَلَ بِهِ كِتَابٌ وَ لَا جَرَتْ بِهِ سُنَّةٌ إِلَّا سُنَّةُ آلِ زِيَادٍ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِقَتْلِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع)».
  33. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۲۳۴.
  34. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۲۳۴.
  35. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج‌۲۶، ص‌۱۷۸.
  36. ابوجعفرمحمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۵، ص۴۸۴.
  37. ابن‌قتیبه، الإمامة و السیاسه، ج۱، ص۲۴۱.
  38. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۹۱.
  39. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج‌۴، ص‌۵۴۳؛ محمدصالح مازندرانی، شرح الکافی، ج‌۸، ص۹.
  40. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۲، ص۲۲۳: «مَا زَالَ سِرُّنَا مَكْتُوماً حَتَّى صَارَ فِي يَدَيْ وُلْدِ كَيْسَانَ فَتَحَدَّثُوا بِهِ فِي الطَّرِيقِ وَ قُرَى السَّوَادِ».
  41. محمدصالح مازندرانی، شرح الکافی، ج‌۹، ص۱۲۱؛ محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج‌۵، ص‌۶۹۹.
  42. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج‌۴، ص۱۰۱؛ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج‌۹، ص۱۹۰.
  43. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۴۸.
  44. ابن‌نما، ذوب النضار، ص‌۹۷.
  45. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۵، ص۳۶۵: «يَا عَمِّ لَوْ إنَّ عَبْداً زَنْجِيّاً تَعَصَّبَ لَنا أَهْلَ الْبَيْتِ لَوَجَبَ عَلَى النَّاسِ مُوازَرَتُهُ وَ قَدْ وَلَّيْتُكَ هذَا الأمْر فَاصْنَعْ ما شِئْتَ»؛ «ای عمو، اگر برده زنگی برای ما خاندان تعصّب بورزد، بر مردم واجب است که از او حمایت کنند. من زمام این کار را به دست تو سپردم؛ پس هرگونه که می‌خواهی عمل کن».
  46. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱، ص۴۶۶.
  47. محمدباقر مجلسی، ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج۳، ص‌۳۱۳: و اعلم أنّه اختلف الأقوال و الأخبار في شأن المختار و أكثر أصحابنا على أنّه مشكورٌ و زائره مأجورٌ بل زاريه مأزور.
  48. محمدباقر مجلسی، ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج۳، ص‌۳۱۳.
  49. شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۱۲۵.
  50. محمدتقی مجلسی، روضة المتقین، ج‌۱۴، ص‌۴۵۵؛ محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج‌۲۵، ص‌۶۹۳؛ محمدباقر مجلسی، ملاذ الأخیار، ج‌۳، ص‌۳۱۴.
  51. شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۱۲۵.
  52. محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۲۵، ص۶۹۳.
  53. شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص‌۱۲۷؛ محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۲۵، ص۶۹۳: «وَ جَزَى اللَّهُ الْمُخْتَارَ خَيْراً».
  54. ذاکری، علی اکبر، سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۸۳-۱۹۷