نظارت بر بازار در معارف و سیره معصوم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۲۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

نظارت بر بازار مسلمانان از زمان رسول خدا(ص) وجود داشته است. این نظارت برای جلوگیری از کارهای خلاف در هنگام معامله مانند کم‌فروشی، غش و معاملات دوران جاهلیت و داد و ستد جنس‌هایی بوده که در شرع حرام شده است. امام صادق(ع) به غلامش مصادف که او را برای تجارت فرستاده بود و با سودی خوب بازگشته بود، سخنی فرمود که نشان می‌دهد موضوع تجارت و کسب درآمد حلال از اهمیت زیادی برخوردار و به تعبیر حضرت، بالاتر از نبرد و درگیری با شمشیر است[۱]. به علت اهمیت خرید و فروش که مورد ابتلای تمام مردم است، پیامبر(ص) به عنوان حاکم مسلمین بر بازار نظارت می‌کرد؛ امیرالمؤمنین(ع) نیز بر بازار کوفه نظارت داشت و نکات لازم را به بازاریان یادآوری می‌فرمود. فقها این نظارت را جزو امور حسبه می‌دانند و ناظر بر بازار محتسب نامیده می‌شده است.[۲].

نظارت پیامبر(ص) بر بازار

رسول خدا(ص) در مواردی که امکان تخلف می‌دید، بر بازار نظارت می‌کرد و حتی شخص معینی را برای نظارت تعیین می‌نمود تا مانع انجام کارهای خلاف شرع و حرام در بازار و مانع انجام معاملات حرام بشود. نقل شده است که حضرت پس از فتح مکه برای جلوگیری از معاملات ربوی در آن شهر، سعید بن سعید بن عاص را به عنوان مسئول بازار مکه برگزید[۳]. رسول خدا(ص) از معاملات باطل، احتکار، غش، کم‌فروشی و ربا در بازار نهی می‌کرد که در ادامه به موارد آن اشاره می‌کنیم.[۴].

نظارت امیرالمؤمنین(ع) بر بازار

امیرالمؤمنین(ع) بر بازار کوفه نظارت مستمر داشت و افراد را از معامله قبل از آشنایی با مسائل فقهی آن نهی می‌کرد؛ زیرا باعث افتادن در ربا می‌شود[۵]. حضرت بالای منبر خطاب به تاجران می‌فرمود: ای گروه تاجران، اول فقه بیاموزید بعد به تجارت بپردازید و این را سه بار تکرار کرد و افزود: به خدا سوگند ربا در میان این امت صدایش کمتر از صدای پای مورچه است که بر کوه صاف حرکت کند. سوگند‌هایتان را با راستی درآمیزید. تاجر فاجر است و فاجر در آتش، مگر کسی که به‌حق بگیرد و به‌حق بدهد[۶]. در این سخن بازرگانان را به راستی و سوگند درست دستور می‌دهد و از آمیختگی تجارت با خلاف باز می‌دارد. برابر نقلی دیگر می‌فرمود: ای بازرگانان، اموالتان را با دادن صدقه حفظ کنید تا گناهان شما هم بخشیده شود و پیمان‌هایتان را که به آن سوگند می‌خورید، حفظ کنید تا تجارت شما پاک گردد[۷].

درباره نظارت بر بازار کوفه در سیره امیرالمؤمنین(ع) خبری در کتب اربعه آمده است. به فرموده امام باقر(ع) امیرالمؤمنین(ع) در ایّام خلافت خود در کوفه، هر روز اوّل صبح به بازار می‌رفت و گذر به گذر را سرکشی می‌کرد و تازیانه‌ای همراه داشت که دارای دو سر بود و به آن «سبیبه» می‌گفتند و بر سر هر بازاری توقف می‌کرد و فریاد می‌زد: ای گروه بازرگانان، تقوای الهی پیشه کنید. آنان وقتی صدای حضرت را می‌شنیدند، آنچه در دست داشتند می‌انداختند و با دل و جان به سوی حضرت می‌آمدند تا سخن ایشان را بشنوند. حضرت می‌ایستاد[۸] و فریاد می‌زد: ای جماعت تجّار، قبل از هر چیز از خداوند طلب خیر کنید و برکت را در آسان‌گیری معامله بجویید و با روی خوش و زبان نرم و حسن خلق با مشتریان و مراجعه‌کنندگان روبرو شوید و خود را با بردباری بیارایید و از ستم دوری کنید و با مظلومان انصاف داشته باشید (حق آنان را ضایع نکنید) و به ربا نزدیک نشوید. کیل و وزن را کامل بدهید و حقّ کسی را کم نداده، در زمین فساد راه نیندازید. راوی گوید: پس همین‌طور در همۀ بازارها می‌گشت و می‌گفت تا هنگامی که به دارالخلافه باز می‌گشت و به کار مردم رسیدگی می‌نمود[۹]. در این خبر حضرت از ربا، کم‌فروشی و ستم به مشتری نهی کرده است.[۱۰].

نهی از عمل خلاف شرع در کسب و کار

در دستورهایی که از معصومان صادر شده، ایشان افراد را از کارهای خلاف باز می‌داشتند و توصیه‌هایی برای سالم‌سازی محیط اقتصادی جامعه می‌کردند. به نمونه‌هایی از این موارد اشاره می‌کنیم. بدیهی است که از جمع معصومان فقط سه نفر آنان دارای حکومت بودند و در عمل، توان برخورد با متخلفان را داشتند. بقیه ایشان دستورهای اسلامی را به یاران خود می‌گفتند و موارد خاصی را مطرح می‌کردند که از سیره آنان حکایت دارد.

جلو‌گیری از معاملات حرام

رسول خدا(ص) برای جلوگیری از معاملات خلاف شرع دستورالعملی دارد که شیخ صدوق با عنوان مَنَاهِي النَّبِيِّ آن را نقل کرده است. در این دستورالعمل از خرید و فروش نرد و شراب، خوردن ربا، گواهی دروغ و مانند آن نهی شده است[۱۱]. در خبری دیگر رسول خدا(ص) از انواع معاملات دوران جاهلیت نهی کرده است[۱۲]. حرمت ربا در قرآن بیان شده است و در روایاتی که نقل شد، مسلمانان از انجام معامله ربوی نهی شده‌اند و برای اینکه دچار مشکل ربا نشوند، توصیه شده که اول با فقه و مسائل کار و کسب آشنا شوند و بعد وارد کار تجارت شوند[۱۳]. حبابه والبیه گوید: امیرالمؤمنین(ع) را در میان شرطة‌الخمیس دیدم و با او شلاقی دوسر بود که با آن فروشندگان جرّی، مارماهی و زمّار را می‌نواخت[۱۴]. خبر مشابه دیگری را شیخ صدوق از حبابه والبیه نقل کرده که شنیدم امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمود: ما اهل بیتی هستیم که مسکر نمی‌آشامیم و ماهی جرّی نمی‌خوریم و بر کفش مسح نمی‌کنیم؛ پس هر کس از شیعیان ماست، باید به ما اقتدا کند و به سنت ما عمل نماید[۱۵]. در کتاب علی(ع) هم از خوردن جرّی، مارماهی، زمّیر، طافی و طحال (سپرز) نهی شده است[۱۶].

این اخبار نشان می‌دهد که حضرت امیر(ع) برای نظارت بر بازار از نیروی انتظامی هم استفاده می‌کرده و در بازار ماهی‌فروشان افراد را از فروش برخی ماهی‌ها باز می‌داشته است. درباره معنای این نوع ماهی‌ها که بیان شده، چنین گفته‌اند: جرّی ماهی کشیده و درازی است که فلس ندارد و پوستش تابان و نرم است و یهود هم آن را نمی‌خورند و زمّیر (بر وزن سکّیت) نوعی ماهی است که آن را ماهی آبنوس گویند و مارماهی نوعی حیوان دریایی است که روی بدنش به جای قشر و فلس، لعاب غلیظی دارد که آن را از گزند و آسیب خارجی حفظ می‌کند و اگر آن را از روی بدنش بزدایند می‌میرد[۱۷]. طافی هم ماهی مرده در آب و طحال هم سپرز حیوان است. شیخ طوسی در خبری از ابو‌سعید خدری نقل کرده که رسول خدا(ص) به بلال دستور داد که اعلام کند: رسول خدا(ص) ماهی جرّی، سوسمار و الاغ اهلی را حرام کرده است[۱۸]؛ بعد می‌نویسد: حرمت الاغ اهلی برابر با نظر عامه است و سند این خبر عامی است. در خبری دیگر نقل می‌کند که امام باقر(ع) فرمودند: رسول خدا(ص) از گوشت الاغ‌های اهلی بدان جهت در روز فتح خیبر نهی کرد که آنها بارکش بودند[۱۹]. درواقع کشتن آنها برای مردم آنجا مشکل به وجود می‌آورد؛ زیرا از آنها برای رفتن به قلعه‌های کوهستانی خود استفاده می‌کردند. خبر ابو‌سعید را کلینی مفصلاً آورده است. در پایان خبر، ابو‌سعید گوید: رسول خدا(ص) کسی را به سوی من فرستاد و من خدمت حضرت رسیدم. به من فرمود: بلال را بخوان؛ وقتی بلال را نزد حضرت بردم، فرمود: ای بلال، بالای کوه ابوقبیس برو و بر آن ندا کن که رسول خدا(ص) جِرّی، ضَبّ (سوسمار) و الاغ‌های اهلی را حرام کرده است. تقوای خدای عزوجل را پیشه کنید و از ماهی نخورید، جز آن ماهی که دارای پوست و با پوست یعنی فلس باشد[۲۰].

این خبر نشان می‌دهد که اعلام این فرمان در هنگام فتح مکه بوده است و مردم به جهت کمبود غذا یا به جهت عادتی که داشتند، از الاغ‌های اهلی و سوسمار استفاده می‌کردند؛ در این صورت نیازی که در خیبر به الاغ‌های بار بود، در سرزمین مکه هم مصداق داشته است که دارای کوه‌ها و دره‌های زیادی است. ضب و سوسمار هم در بیابان‌های مکه بوده است و در آب‌های آن، جری هم وجود داشته است. درباره معنای جری گفته‌اند: جِرِّی: گونه‌ای ماهی رودخانه‌ای است که معروف به «الحَنْکَلیسْ» می‌باشد. این ماهی را در مصر «ثُعبانُ الماء» نامند؛ زیرا بسان مار دراز است و به جز استخوان سر و ستونِ فقرات استخوان دیگری ندارد[۲۱]؛ در واقع نوعی مارماهی است[۲۲]. برابر این تعریف، احتمالاً این ماهی در برخی رودها و چشمه‌های مکه وجود داشته است و ماهی دریایی نیست یا ممکن است این نوع ماهی در بازار مکه به فروش می‌رفته است. بنا بر آنچه بیان شد، یک نیاز اجتماعی ممکن است باعث شود حاکم اسلامی در مقطعی از زمان شکار برخی حیوانات را تحریم کند. شاید بشود گفت که حفظ حیات وحش و حیوانات نادر و جلو‌گیری از انقراض آنها را می‌توان یکی از دلایل حرمت برشمرد. حضرت رسول(ص) به صورت عام در فتح خیبر و مکه، از خوردن الاغ اهلی نهی کرده است تا مانع نابودی آنها شود.[۲۳].

حرمت غش و تقلب

«غش» یعنی جنس خوبی را با جنس غیرمرغوب درآمیختن و آن را برای فروش بیشتر خوب معرفی‌کردن. در زشتی و حرمت غش سخنان رسول خدا(ص) در خور توجه است که فرمود: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً»[۲۴]: از ما نیست که با مسلمانی غش نماید» و جنس معیوب در اختیار مسلمانان قرار دهد. در خبری دیگر غش را از روش یهود معرفی می‌کند[۲۵]. در خبر مناهی پیامبر(ص) بیان شده: از ما نیست کسی که با مسلمانی در خرید و فروش غش نماید و او در قیامت با یهود محشور می‌شود که بیشترین غش را نسبت به مسلمانان روا می‌دارند[۲۶]. به نمونه‌هایی از نهی معصومان از غش و تقلب اشاره می‌کنیم. بدیهی است که در امور منکر و منهی، سیره را باید از دستورهای آنان به دست آورد:

۱. غش در خوردنی‌ها: خوردنی‌ها انواع مختلفی دارند که در بازار معامله می‌شود و امکان غش در آنها هست. نمونه‌های زیادی دراین‌باره گزارش شده که به مواردی اشاره می‌کنیم:

  1. امام صادق(ع) گوید: رسول خدا(ص) به مردی خرمافروش فرمود: فلانی، آیا نمی‌دانی که از مسلمانان نیست کسی که با آنان غش نماید؟[۲۷] از سخن حضرت استفاده می‌شود وی در فروش خرما غش نموده است. این خبر نظارت پیامبر(ص) را بر بازار مسلمانان نشان می‌دهد. به فرموده امام صادق(ع)، امیرالمؤمنین(ع) وارد بازار خرمافروشان شد. دید زنی ایستاده و گریه می‌کند و با خرمافروشی درگیر شده است. به زن گفت: چه شده؟ گفت: ای امیرالمؤمنین(ع)، من از این مرد خرما به یک درهم خریدم. پایین آنها غیرمرغوب بود و مانند آنچه دیدم نبود. حضرت به خرمافروش فرمود: پول وی را به او برگردان؛ فروشنده نپذیرفت. حضرت سه بار تکرار کرد. مرد نپذیرفت. شلاق را بالا برد تا آن را به زن بازگرداند و علی(ع) دوست نداشت که خرما پوشیده شود[۲۸]. این خبر از نظارت مستمر امیرالمؤمنین(ع) بر بازار حکایت دارد و خبر دیگری نظارت پیامبر(ص) را بر بازار در موارد مختلف می‌رساند.
  2. امام باقر(ع) گوید: پیامبر(ص) در بازار مدینه به طعامی گذشت. به فروشنده گفت: ما گندم[۲۹] تو را جز نیک نمی‌بینیم و از او از قیمت آن را پرسید. خداوند به پیامبر(ص) وحی کرد که دستت را در میان آن قرار ده. پیامبر(ص) این‌گونه عمل کرد و از زیر آن گندمی بیرون آورد که مرغوب نبود. به فروشنده گفت: «مَا أَرَاكَ إِلَّا وَ قَدْ جَمَعْتَ خِيَانَةً وَ غِشّاً لِلْمُسْلِمِينَ»[۳۰]: «من تو را نمی‌بینم جز اینکه بین خیانت و غش به مسلمانان جمع کرده‌ای». خیانت از آن جهت که کار وی به وضعیت مسلمانان ضربه می‌زند. علامه مجلسی این خبر را دلیل بر حرمت اظهار بخش خوب کالا و مخفی‌کردن بخش بد و غیرمرغوب آن دانسته است؛ البته از شهید اول قول به کراهت دراین‌باره نقل کرده است[۳۱]. در شرح تهذیب علامه مجلسی از پدرش نقل می‌کند که اگر در هنگام کیل و وزن بخش غیرمرغوب هم دیده شود، ممکن است بگوییم کراهت دارد[۳۲]. معصومان برابر گزارش‌هایی که از عملکرد افراد در بازار یا هنگام خرید و فروش دریافت می‌کردند، به آنان تذکر می‌دادند و حکم شرعی را بیان می‌کردند. مرد آردفروشی بر امام صادق(ع) وارد شد. حضرت به وی فرمود: بر حذر باش از غش؛ زیرا کسی که غش نماید، در مال او غش شود و اگر مالی نداشته باشد، نسبت به خانواده‌اش غش روا دارند[۳۳].
  3. امام صادق(ع) از پدرش نقل می‌کند که علی(ع) داوری کرد درباره مردی که ظرف روغنی خرید که آن را ذخیره کرده بود. در آن تفالۀ روغن دید. برای شکایت او را نزد علی(ع) برد. حضرت چنین قضاوت کرد: به مقدار تفاله باید روغن بدهد. مرد گفت: من به صورت جمع فروختم. حضرت علی(ع) فرمود: او از تو روغن خریده است؛ تفاله آن را نخریده است[۳۴]. در نقلی به جای کلمه «ربّ»، واژه «دُردی» آمده که به همان معناست[۳۵]. امام صادق(ع) در خبری بیان می‌کند که اگر شخصی در هنگام خرید می‌دانسته که در روغن دُردِی هست، حق با فروشنده است و اگر نمی‌دانسته، حق با مشتری است[۳۶].

۲. غش در آشامیدنی‌ها: محصولاتی که روان و مایع هستند، شناخت غش و تقلب در آنها سخت است و از نظر شرعی غش در آنها حرام است. امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) نهی کردند از اینکه شیر با آب مخلوط شود[۳۷]. علامه مجلسی گوید: این از نوع غش حرام است[۳۸]. بدیهی است این حرمت در صورتی است که آن را به عنوان شیر مرغوب بفروشد؛ اما اگر مشخص باشد یا اظهار کند که شیر وی آمیخته به آب است یا درصدی آب دارد، حکم متفاوتی دارد؛ به همین جهت در مسالک که حرمت آن را پذیرفته، گوید: اعلام غیرخالص‌بودن آن واجب است[۳۹]. دلیل بر حرمت آن، قضاوت امیرالمؤمنین(ع) است[۴۰].

۳. فروش جنس در سایه: گاهی افراد چنان جنسی را تزیین می‌کنند یا در محیطی خاص قرار می‌دهند که تصور می‌شود جنس عالی است و آن را به عنوان جنس خوب به مشتریان معرفی می‌کنند تا بخرند. در روایات این کار نوعی غش معرفی شده و از آن نهی شده است. در روایتی موسی بن جعفر(ع) نهی می‌کند که جنس در سایه فروخته شود؛ زیرا گاهی تمام ابعاد آن و عیب‌هایش دیده نمی‌شود. هشام بن حکم گوید: من لباس سابری (سابوری) در سایه می‌فروختم. ابوالحسن موسی بن جعفر(ع) بر من گذشت و به من فرمود: ای هشام، فروش در سایه غش است و غش در شرع جایز نیست[۴۱]. مجلسی اول بعد از نقل این روایت گوید: ظاهر روایت دلیل بر حرمت است؛ ولی اصحاب آن را بر کراهت حمل کرده‌اند؛ چون ممکن است خریدار از عیب آن آگاه باشد و احوط ترک آن است[۴۲]؛ در نتیجه اگر مشتری عیب آن را بداند، تدلیسی در کار نیست.

۴. تقلب در سکه: سکه‌های رایج در گذشته با عیار و مشخصاتی خاص بوده است. گاهی افراد سکه‌هایی به‌ظاهر مشابه آن، به دیگران می‌دادند و با آن معامله می‌کردند. اکنون نیز ارز و پول تقلبی در جوامع مختلف و بازار رواج دارد. گاه نیز سکه‌ها اصل نبوده و با مس آمیخته بوده است. این هر دو نوع، سکه تقلبی و غش‌دار محسوب می‌شود و خرید و فروش آن حرام است. موسی بن بکر گوید: ما نزد ابوالحسن موسی بن جعفر(ع) بودیم که دیدیم دینارهای ضرب‌شده پیش روی اوست. به دیناری نگریست و آن را گرفت و به دو قسمت تقسیم کرد؛ سپس به من فرمود: آن را در فاضلاب بینداز تا فروخته و معامله نشود، چیزی که در آن غش است[۴۳]. این روایت نشان می‌دهد که سکه تقلبی و غش‌دار به‌ظاهر مانند دیگر دینارهای طلا بوده و حضرت آن را به دور انداخته است.

۵. غش در عطر: حسین بن زید هاشمی از امام صادق(ع) روایت می‌کند که فرمود: «همسران و دختران پیامبر اکرم(ص) از زنی به نام زینب حولاء عطرفروش عطر می‌خریدند. روزی وقتی زینب نزد همسران حضرت بود، پیامبر(ص) آمد. رسول خدا(ص) با دیدن وی فرمود: وقتی تو نزد ما بیایی، خانه‌هایمان خوشبو می‌شود. زینب پاسخ داد: خانه‌هایتان با بوی شما خوشبوتر است، ای رسول خدا(ص). پیامبر به وی فرمود: «إِذَا بِعْتِ فَأَحْسِنِي وَ لَا تَغُشِّي فَإِنَّهُ أَتْقَى وَ أَبْقَى لِلْمَالِ»[۴۴]: «هنگام فروختن به‌درستی عمل کن و غش نکن؛ چراکه نیکی در رعایت تقوای الهی و ماندگاری مال مؤثرتر است».

کلینی در کتاب روضۀ کافی گفتگوی مفصل پیامبر(ص) را با زینب عطرفروش نقل کرده است[۴۵]. بخش پایانی خبر را که سخن پیامبر(ص) می‌باشد، شیخ صدوق نقل کرده است[۴۶]. در خبری دیگر آمده است برای شکایت از شوهرش به منزل ام‌سلمه رفته بود. در آنجا از وی به حولاء، یعنی لوچ، تعبیر شده است[۴۷]. غش در عطر بسیار دقیق انجام می‌گیرد و کمتر افرادی متوجه آن می‌شوند؛ به همین جهت پیامبر(ص) بر دوری از غش در آن توصیه می‌کند.[۴۸].

منابع

پانویس

  1. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۶۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۱۴: «يَا مُصَادِفُ مُجَادَلَةُ السُّيُوفِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ الْحَلَالِ».
  2. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۷۱.
  3. ابن‌عبدالبر، الإستیعاب، ج۲، ص۶۲۱؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۰؛ ابن‌اثیر جزری(عزالدین)، اسد الغابه، ج۲، ص۲۳۸ ابن‌حجر، الإصابه، ج۳، ص۸۹.
  4. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۷۲.
  5. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۱۹۳.
  6. ‌محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۵۰؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص۶: «يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ وَ اللَّهِ لَلرِّبَا فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْلِ عَلَى الصَّفَا شُوبُوا أَيْمَانَكُمْ بِالصِّدْقِ التَّاجِرُ فَاجِرٌ وَ الْفَاجِرُ فِي النَّارِ إِلَّا مَنْ أَخَذَ الْحَقَّ وَ أَعْطَى الْحَقَّ».
  7. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۱۹۴: «يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ صُونُوا أَمْوَالَكُمْ بِالصَّدَقَةِ تُكَفَّرْ عَنْكُمْ ذُنُوبُكُمْ وَ أَيْمَانَكُمُ الَّتِي تَحْلِفُونَ فِيهَا تُطَيَّبْ لَكُمْ تِجَارَتُكُمْ».
  8. ‌محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۵۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص۶.
  9. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۱۹۳؛ من لا‌یحضره الفقیه (ترجمه علی‌اکبر غفاری و دیگران)، ج‌۴، ص۲۶۱.
  10. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۷۲.
  11. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۸.
  12. شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۲۷۷؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج‌۲، ص۲۱.
  13. ‌محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۵۰؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص۶.
  14. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۱، ص۳۴۶.
  15. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۴، ص۴۱۵.
  16. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۶، ص۲۱۹: «أَقْرَأَنِي أَبُو جَعْفَرٍ(ع) شَيْئاً مِنْ كِتَابِ عَلِيٍّ(ع) فَإِذَا فِيهِ أَنْهَاكُمْ عَنِ الْجِرِّيِّ وَ الزِّمِّيرِ وَ الْمَارْمَاهِي وَ الطَّافِي وَ الطِّحَالِ».
  17. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه (ترجمۀ علی‌اکبر عقادی و دیگران)، ج‌۴، ص۴۴۶.
  18. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۹، ص۴۰؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج‌۴، ص۷۵: «أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِلَالًا أَنْ يُنَادِيَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) حَرَّمَ الْجِرِّيَّ وَ الضَّبَّ وَ الْحُمُرَ الْأَهْلِيَّةَ».
  19. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۶، ص۲۴۶؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۹، ص۴۱؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج‌۴، ص۷۳؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج‌۲، ص۵۶۳: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَنْ أَكْلِهَا يَوْمَ خَيْبَرَ وَ إِنَّمَا نَهَى عَنْ أَكْلِهَا لِأَنَّهَا كَانَتْ حَمُولَةً لِلنَّاسِ».
  20. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۶، ص۲۴۴: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) حَرَّمَ الْجِرِّيَّ وَ الضَّبَّ وَ الْحَمِيرَ الْأَهْلِيَّةَ أَلَا فَاتَّقُوا اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ وَ لَا تَأْكُلُوا مِنَ السَّمَكِ إِلَّا مَا كَانَ لَهُ قِشْرٌ وَ مَعَ الْقِشْرِ فُلُوسٌ».
  21. ابونضر محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی، تفسیر العیاشی، حاشیه، ج۱، ص۳۸۲؛ فؤاد افرام بستانی، فرهنگ ابجدی، ص۲۹۵.
  22. فؤاد افرام بستانی، فرهنگ ابجدی، ص۲۷۹.
  23. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۷۴.
  24. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۲۷۳.
  25. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۲۷۳: «مَنْ غَشَّ الْمُسْلِمِينَ حُشِرَ مَعَ الْيَهُودِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لِأَنَّهُمْ أَغَشُّ النَّاسِ لِلْمُسْلِمِينَ».
  26. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۴، ص‌۱۴: «وَ مَنْ غَشَّ مُسْلِماً فِي شِرَاءٍ أَوْ بَيْعٍ فَلَيْسَ مِنَّا وَ يُحْشَرُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ الْيَهُودِ لِأَنَّهُمْ أَغَشُّ الْخَلْقِ لِلْمُسْلِمِينَ».
  27. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۶۰: «يَا فُلَانُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ لَيْسَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ مَنْ غَشَّهُمْ».
  28. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۲۳۰؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۲۷۰.
  29. در متن روایت تعبیر طعام آمده که منظور گندم است.
  30. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۶۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۱۳.
  31. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج‌۱۹، ص‌۱۴۹.
  32. محمدباقر مجلسی، ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج‌۱۰، ص‌۴۷۸.
  33. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۶۰: «إِيَّاكَ وَ الْغِشَّ فَإِنَّ مَنْ غَشَّ غُشَّ فِي مَالِهِ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ مَالٌ غُشَّ فِي أَهْلِهِ».
  34. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۶۶.
  35. محمد بن حسن حر عاملی، هدایة الأمة إلی أحکام الأئمه، ج۶، ص‌۱۶۳.
  36. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۲۷۰.
  37. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۶۰؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۲۷۲؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج‌۲، ص‌۲۹؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص۱۲: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَنْ أَنْ يُشَابَ اللَّبَنُ بِالْمَاءِ لِلْبَيْعِ».
  38. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج‌۱۹، ص‌۱۴۹: و هذا من الغشّ المحرّم.
  39. شهید ثانی، مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الإسلام، ج‌۳، ص‌۲۸۵: أمّا الخفيّ كشوب اللبن بالماء فالأقوى وجوب الإعلام به و قد تقدّم تحريمه.
  40. محمدتقی مجلسی، روضة المتقین فی شرح من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۷، ص‌۲۶۶.
  41. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص‌۱۶۱؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۲۷۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۱۳: «يَا هِشَامُ إِنَّ الْبَيْعَ فِي الظِّلِّ غِشٌّ وَ إِنَّ الْغِشَّ لَا يَحِلُّ».
  42. محمدتقی مجلسی، روضة المتقین فی شرح من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۷، ص‌۲۶۵: و ظاهره الحرمة و حمله الأصحاب على الكراهة لإمكان اطلاع المشتري على العيب و غيره، و علم أكثر الناس بأن المتاع في الظل خلافه في غيره، و الاحتياط في الترك.
  43. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۶۰: «كُنَّا عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ(ع) فَإِذَا دَنَانِيرُ مَصْبُوبَةٌ بَيْنَ يَدَيْهِ فَنَظَرَ إِلَى دِينَارٍ فَأَخَذَهُ بِيَدِهِ ثُمَّ قَطَعَهُ بِنِصْفَيْنِ. ثُمَّ قَالَ لِي: أَلْقِهِ فِي الْبَالُوعَةِ حَتَّى لَا يُبَاعَ شَيْ‌ءٌ فِيهِ غِشٌّ».
  44. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۱؛ ج۸، ص۱۵۳.
  45. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص۱۵۳.
  46. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۲۷۲: «إِذَا بِعْتِ فَأَحْسِنِي وَ لَا تَغُشِّي فَإِنَّهُ أَنْقَى وَ أَبْقَى لِلْمَالِ».
  47. ‌محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۴۹۶.
  48. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۷۸.