ابوسفیان بن حرب در تاریخ اسلامی
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث ابوسفیان صخر بن حرب است. "ابوسفیان صخر بن حرب" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ابوسفیان صخر بن حرب (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
ابوسفیان بن حرب یکی از سران قریش و از بازرگانان بنام زمان خود بود و از دشمنان سرسخت پیامبر اکرم(ص) بود. جنگ بدر، احد و خندق به طراحی ابوسفیان بر پیامبر اکرم(ص) تحمیل شد. او پس از دشمنی فراوان و جنگهای متعدد، در سال هشتم هجری هنگام فتح مکه ظاهرا اسلام آورد.تاریخ دقیق مرگ ابوسفیان مشخص نیست، اما اقوال مختلف مرگ او را بین سالهای ۲۵ تا ۳۴ قمری ذکر کردهاند.
نسب ابوسفیان
- صخر بن حرب بن امیه معروف به ابوسفیان از بزرگان عرب و سران قریش[۱] و از حاکمان مکه[۲] به شمار میرفته که ظاهراً ده سال پیش از عامالفیل به دنیا آمده است[۳]. او ندیم عباس بن عبدالمطلب بود[۴] و پس از پدرش رهبری قریش را در جنگها و کاروانهای تجاری برعهده گرفت[۵]. پدر او ندیمِ عبدالمطلب و فرماندۀ آنان در جنگهای "فجار" بوده[۶] و مادرش صفیه، دختر حزن بن بجیر و عمۀ میمونه، همسر رسول خدا(ص)[۷] بوده است و خواهرش امجمیل، زن ابولهب و به تعبیر قرآن «حَمَّالَةَ الْحَطَبِ»[۸] است[۹]. از پسرانش میتوان به معاویه، یزید، عنبسه، عتبه، حنظله و عمرو و از دخترانش به امحبیبه، رمله، هند، عایشه و ضهیاء اشاره کرد[۱۰].[۱۱]
ابوسفیان پیش از بعثت پیامبر(ص)
- ابوسفیان از معدود باسوادان قریش[۱۲] و از ثروتمندترین افراد مکه به شمار میرفته[۱۳] و از بازرگانان بود[۱۴] که روغن و پشم میفروخت[۱۵] و گاهی با داراییهای خود و دیگران، بازرگانان را مجهز کرده به سرزمینهای عجم میفرستاد[۱۶] و گاهی در برخی از سفرهای تجاری قریش به شام، حضور جدی داشته است[۱۷].[۱۸] رأی او نافذ و پرچم مخصوص سران، معروف به "عُقاب" در اختیارش بود[۱۹]. فردی خویشاوند دوست بود[۲۰] و حمایت او از فاطمه(س) در مقابل ابوجهل به دلیل همین ویژگی بود[۲۱]. او از زنادقۀ قریش بوده[۲۲] و بی بندوباری او در تاریخ زیاد است. به هر حال جزئیات زندگی او پیش از اسلام، روشن نیست و پس از آن نیز به جهات سیاسی و اقتدار امویان، آنچه در مسلمانی و تنزیه او نقل شده، محل نقد است[۲۳].
ابوسفیان قبل از مسلمان شدن
- ابوسفیان از سرسختترین دشمنان پیامبر(ص) به شمار میرفت که از هیچ کاری علیه آن حضرت و اسلام فروگذار نکرد.
- برخی از اقدامات او علیه اسلام و پیامبر(ص) در مکه و بعد از هجرت پیامبر(ص) به مدینه عبارتاند از:
- تلاش برای باز داشتن پیامبر(ص) از تبلیغ اسلام: پس از مبعوث شدن پیامبر(ص) به دلیل آنکه جایگاهی برای او نمیماند و قدرت اجتماعی او تضعیف میشد[۲۴]، با دیگر سران مکه از سَر حسادت و رقابت دیرینۀ قومی ـ قبیله ای به دشمنی با حضرت برخاسته[۲۵] و سعی کردند پیامبر(ص) را از حرکت باز دارند[۲۶] و چون با اصرار پیامبر و پایداری او بر اهدافش مواجه شدند از او خواستند تا پیامبری خویش را اثبات کند و بخشی از مشکلات زیستی مردم مکه را به اعجاز برطرف سازد[۲۷].[۲۸]
- پذیرش پیشنهاد ترور پیامبر(ص): ابوسفیان بعد از آگاهی از تصمیم پیامبر(ص) برای هجرت به مدینه با شرکت در دارالندوة و برای پیشگیری از گسترش اسلام، پیشنهادِ مطرح شده (ترور) را پذیرفت[۲۹].
- نوشتن نامه به مردم مدینه و ابراز نارضایتی از پناه دادن حضرت: او پس از هجرت پیامبر(ص) با "اُبی بن خلف جمحی" به مردم مدینه نامه نوشته و از پناه دادن حضرت، ابراز ناخرسندی کرد[۳۰].
- مصادرۀ اموال مهاجران: او برای فرو نشاندن خشم خویش بعد از هجرت پیامبر(ص) داراییهای مهاجران مسلمان را مصادره نمود[۳۱].[۳۲]
- عامل پیدایش جنگ بدر: نخستین مواجهۀ نظامی مشرکان با مسلمانان، هشت ماه پس از هجرت در بطن رابُغ به رهبری ابوسفیان بود که بدون درگیری پراکنده شدند[۳۳] و در سال دوم هجرت سربازان دشمن به خواست او به طرف مدینه حرکت کردند و سرانجام همین حرکت به جنگ با پیامبر(ص) انجامید که جنگ بدر نام گرفت[۳۴]. در این جنگ، حنظله، پسر ابوسفیان کشته و عمرو، پسر دیگرش نیز اسیر شد[۳۵]. وقتی مسلمانان برای آزادی او از ابوسفیان فدیه خواستند، گفت: مال و خون باهم جمع نمیشود[۳۶].[۳۷]
- وارد شدن بر بنی نضیر و آتش زدن خانهها و کاهها (غزوۀ سویق): او پس از آنکه تمام جنگهای قریش را بر ضد اسلام رهبری میکرد[۳۸]، شبانه با سپاهی بر بنی نضیر وارد شد و با کسب خبر از آنان، هنگام صبح به "عریض" در سه مایلی مدینه رفته و مردی از انصار را کشت و خانهها و کاهها را آتش زد که با تعقیب پیامبر(ص) پا به فرار گذاشت و برای سبک بالی، فرمان داد تا کیسههای آرد خود را بریزند از این رو این تعقیب و گریز، غزوه "سویق" (آرد) نام گرفت[۳۹].
- از عوامل ایجاد جنگ احد: در سال سوم هجرت او با سه هزار تن، سپاهی بزرگ را بر ضد مسلمانان سازمان دهی کرد[۴۰] و جنگ اُحد را پیش آورد و پس از شکست مسلمانان و کشته شدن بزرگانی چون حمزۀ سیدالشهداء بر فراز کوه رفت و ضمن ستایش بتها پیامبر(ص) را به نبردی دوباره در بدر فرا خواند[۴۱] که پیامبر در آن موعد به کارزار آمد. ابوسفیان و یارانش از مکه بیرون آمدند و تا «مجنه» (مرالظهران) پیش رفتند، اما به بهانۀ سخت سالی برگشتند[۴۲]، این جریان به غزوۀ بدرالصغری مشهور شده است[۴۳].
- روانه کردن فردی به مدینه برای ترور پیامبر(ص): او در سال چهارم هجرت پس از واقعۀ بنی نضیر و غزوۀ سویق، فردی را برای ترور پیامبر(ص) به مدینه فرستاد که بعد از دستگیری او و افشای توطئه، حضرت، عمروبن امیه ضمری و سلمة بن اسلم را برای کشتن ابوسفیان به مکه روانه کرد که به انجام آن توفیق نیافتند[۴۴]. رسول خدا(ص) در پاسخ به هجو ابوسفیان نیز به حسان بن ثابت فرمان داد تا او را هجو کند[۴۵].
- عامل پیدایش جنگ احزاب: در سال پنجم هجرت، ابوسفیان با نیرویی قویتر، همراه یهودیان مدینه، جنگی دیگر را علیه پیامبر(ص) سازمان داد[۴۶]، اما آن حضرت با طرح سلمان و حفر خندق در مدینه، ابوسفیان و متحدانش را با ناکامی مواجه کرد[۴۷].[۴۸] بعد از شکست در جنگ احزاب، بهترین گزینه برای قریش به رسمیت شناختن مسلمانان و بستن پیمان صلح بود، کاری که سال بعد در حدیبیه انجام شد (صلح حدیبیه). از آن پس نقش اسلامستیزانۀ ابوسفیان به تدریج کاهش یافت. او در جریان "صلح حدیبیه" نقش مستقیمی نداشت[۴۹].
ابوسفیان پس از مسلمان شدن
- ابوسفیان پس از فتنهها و دشمنیهای فراوان با عنوان سردستۀ مخالفان قریش[۵۰] در سال هشتم هجری در قضیه فتح مکه و پیش از آن به ترغیب عباس، اسلام آورد[۵۱] و چون فردی افتخارجو و امتیازطلب بود با وساطت او مکیان در جریان فتح مکه از جنگ با پیامبر(ص)دست برداشتند، بنابراین پیامبر(ص) خانهاش را محل امن قرار داد[۵۲].
- اهل تحقیق، اسلام ابوسفیان را به دیدۀ تردید نگریسته، بدان ارزشی نمیگذارند[۵۳]. چون از اعمال و گفتههای او پس از اسلام آوردنش به خوبی میتوان ظاهری بودن اسلامش را دریافت[۵۴]، چنانکه وقتی تجمع مردم را در اطراف پیامبر دید از روی حسادت گفت: ای کاش این جمع از او برگردند! پیامبر به سینهاش زده و فرمودند: خداوند خوارت کند! او استغفار کرد و گفت: به خدا سوگند! آن را فقط به جهت آنچه در خاطرم گذشت بر زبان راندم و... اکنون یقین کردم که تو رسول خدایی[۵۵].[۵۶]
- برخی از کارهای ابوسفیان بعد از مسلمان شدنش عبارت است از:
- والی نجران: او و خانوادهاش بعد از مسلمان شدن با عنوان حاکم توسط رسولخدا(ص) به منطقهای واقع در جنوب غربی شبه جزیرۀ عربستان (نجران) فرستاده شد[۵۷]. برخی معتقدند او هنگام وفات رسولخدا(ص)، والی نجران بوده است[۵۸] که سرانجام به مکه بازگشت و پس از مدتی به مدینه آمد و تا آخر عمر نیز در آنجا ماند[۵۹].[۶۰]
- حضور در غزوۀ حنین: ابوسفیان در برخی از جنگهای پیامبر(ص) از جمله جنگ "حنین" حضور داشت[۶۱] و در پایان جنگ، حضرت برای "مؤلفة قلوبهم"، سهم بیشتری به او و عدهای دیگر داد[۶۲].
- حضور در غزوۀ "طائف": او در غزوة "طائف" نیز همراه پیغمبر بود و مدتی در محاصرۀ این شهر، جانشین آن حضرت بود که یک چشم خود را نیز از دست داد[۶۳].
- مأمور به شکستن بت لات و منات: هنگامی که مردم هوازن تسلیم شدند، رسول خدا(ص) او و مغیرة بن شعبه را به شکستن بت "لات" در دیار آنان (طایف) مأمور کرد[۶۴] و بنابه قولی برای شکستن بت "منات" که در ناحیۀ "مشلل" در "قُدَید" (منطقهای در اطراف مکه) بود، فرمان یافت[۶۵].
ابوسفیان پس از رحلت پیامبر(ص)
- ابوسفیان پس از وفات پیامبر(ص) در ظاهر از خلافت ابوبکر، اظهار نارضایتی میکرد[۶۶] و از سوی دیگر به دلیل بروز فتنه در جامعۀ مسلمین موقعیت را برای فتنهانگیزی و ایجاد شورش در جامعه مناسب میدید. از اینرو عبّاس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر را پیش انداخت تا به بهانۀ بیعت با امام، فتنه آغاز کند. امام(ع) که تنها به مصالح جامعه نوپای اسلامی میاندیشید از این فتنه آگاه بود و چنین فرمودند: «ای مردم، امواج فتنه را با کشتی نجات بشکنید، راه اختلاف و درگیری را سدّ کنید و تاج کبر و غرور را از سر برگیرید. پیروز آن کسی است که به پشتیبانی یاران بهپا خیزد و گرنه آرام گیرد و راحت گذارد، زیرا این خلافت و ریاست، به گندابهای مانَد یا لقمهای گلوگیر و مرگآور باشد. اکنون زمان قیام نیست که میوۀ نارس چیدن، چون کشت در زمین غیر، بهرۀ بیگانه است. اگر از خلافت سخن گویم، شیفته آنم خوانند و اگر دم فروبندم، هراس از مرگ را به من بندند. دریغا چه دور است این نسبت، پس از آن همه جبهه و جهاد. به خدا سوگند، فرزند ابوطالب با مرگ مأنوستر از کودک به سینۀ مادر است. نه، چنین نیست.سکوت من از دانشی است که اگر آنرا آشکار سازم، پریشان و بیتاب شوید، همانگونه که ریسمان در چاه عمیق به شدّت و تعادل از کف دهد»[۶۷].[۶۸]
- عمر که فتنه گری او را میدانست به ابوبکر پیشنهاد کرد تا او را تطمیع کند و به این صورت بیعت کرد[۶۹]. در جنگ "یرموک" در زمان ابوبکر به فرماندهی پسرش، یزید، شرکت کرد و دیگر چشم خود را نیز از دست داد و تا آخر عمر نابینا شد[۷۰]. در زمان عُمر، فرزندش معاویه را از مخالفت با خلیفه بر حذر داشت و او را به پیروی از خلیفه سفارش کرد[۷۱] و هنگامی که خلیفۀ سوم به خلافت رسید در جمع امویان توصیه کرد گوی خلافت را در میان خود بگردانند[۷۲] و پس از انتخاب عثمان بالای قبر حمزه، خطاب به او میگفت: «آن چیزی که بر سرش با شما میجنگیدیم، عاقبت به دست فرزندانمان رسید»[۷۳]. او به عثمان توصیه کرد امر خلافت را مانند دوران جاهلیت گرداند[۷۴] و عثمان نیز اموال بسیاری از بیتالمال را در اختیار او گذاشته بود[۷۵].
- سرانجام ابوسفیان پس از یک عمر فتنه و کارشکنی علیه اسلام و پیامبر(ص) درگذشت و عثمان بر او نماز خواند[۷۶].[۷۷]
جستارهای وابسته
منابع
- دانشنامه نهج البلاغه ج۱
- میرزایی، عباس، ابوسفیان، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱
- واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم
پانویس
- ↑ عبدالله بن سعید عبادی لحجی، منتهی السؤل علی وسائل الوصول الی شمائل الرسول(ص)، ج۲، ص۵۳۳.
- ↑ المحبر، ص۱۳۲.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۳؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۷.
- ↑ المحبر، ص۱۷۵.
- ↑ اخبار مکه، ص۱۱۵.
- ↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص ۱۵؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۲۲، ص۳۰۷.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۴؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۷۴.
- ↑ «و نیز همسرش (امّ جمیل خواهر ابو سفیان) که هیزم آتش افروز دوزخ باشد»؛ سورۀ مسد، آیۀ۴.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ص۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۵.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ص۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۱۱.
- ↑ ر.ک: میرزایی، عباس، ابوسفیان، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۷۹ ـ ۸۰.
- ↑ فتوح البلدان، ص۴۵۷.
- ↑ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۸۰.
- ↑ الاستیعاب، ج۴، ص۲۴۰.
- ↑ المعارف، ص۵۷۵.
- ↑ الاغانی، ج۶، ص۳۵۹؛ الاستیعاب، ج۴، ص۲۴۰.
- ↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵.
- ↑ ر.ک: میرزایی، عباس، ابوسفیان، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص ۷۹ ـ۸۰.
- ↑ الاستیعاب، ج۴، ص۲۴۰.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۱۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴.
- ↑ المحبر، ص۱۶۱.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۷۹.
- ↑ الاستیعاب، ج۲، ص۲۷۱.
- ↑ السیر و المغازی، ص۱۴۴.
- ↑ السیر و المغازی، ص۱۹۷ ـ ۱۹۸.
- ↑ السیر و المغازی، ص۱۹۷ ـ ۱۹۸؛ سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۹۵ ـ ۲۹۶.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۸۰.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۴۸۰ ـ ۴۸۱.
- ↑ المحبر، ص۲۷۱.
- ↑ اخبار مکه، ج۲، ص۲۴۴ ـ ۲۴۵.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۸۰.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۴.
- ↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۰.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۶؛ کلاعی، ابوالربیع حمیری، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله(ص) و الثلاثه الخلفاء، ج۱، ص۳۴۹.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۲، ص۶۵۰.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۸۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۱۲.
- ↑ السیر و المغازی، ص۳۱۰ ـ ۳۱۱؛ الطبقات، ج۲، ص۲۳.
- ↑ السیر و المغازی، ص۳۲۲ و ۳۲۳؛ یعقوبی، ج۲، ص۴۷.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۴؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۷؛ واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۲۹۷.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۴۵ ـ ۴۶.
- ↑ ر.ک: میرزایی، عباس، ابوسفیان، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۸؛ واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۸۱ ـ ۶۸۲.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۷۲؛ المحبر، ص۱۱۹.
- ↑ العقد الفرید، ج۵، ص۲۸۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۰ ـ ۵۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۱۴ـ ۲۱۵؛ واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۴۴۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۱۶؛ واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۴۴۳ـ۴۴۴.
- ↑ ر.ک: میرزایی، عباس، ابوسفیان، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۸۰.
- ↑ ر.ک: میرزایی، عباس، ابوسفیان، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۸۱ ـ۸۲.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۵۲؛ بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۵، ص۳۵.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۱۰۲ ـ ۱۰۳؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۸.
- ↑ اخبار مکه، ج۲، ص۲۳۵؛ الاستیعاب، ج۴، ص۲۴۰.
- ↑ الاستیعاب، ج۴، ص۲۴۱.
- ↑ قاموس الرجال، ج ۵، ص ۴۸۷.
- ↑ الاصابه، ج۳، ص۳۳۳.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۸۱ ـ۶۸۲.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۲۹؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۷۶.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۲۹؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۲۲؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۱۸؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸۸؛ ج۱۰، ص۷۹؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۲۶.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۳؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۷۱۴.
- ↑ ر.ک: میرزایی، عباس، ابوسفیان، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۸۳.
- ↑ عروة بن زبیر، مغازی رسول الله، ص۲۱۴.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۶؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۶۳؛ واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۴۴.
- ↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۶۴.
- ↑ المحبر، ص ۳۱۵.
- ↑ سیرۀ ابن هشام، ج۱، ص۸۶.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸۸؛ ج۱۰، ص۷۹؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۲۶؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ج۵، ص۱۳.
- ↑ «ایُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِیقِ الْمُنَافَرَةِ وَ ضَعُوا تِیجَانَ الْمُفَاخَرَةِ أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ هَذَا مَاءٌ آجِنٌ وَ لُقْمَةٌ یَغَصُّ بِهَا آکِلُهَا وَ مُجْتَنِی الثَّمَرَةِ لِغَیْرِ وَقْتِ إِینَاعِهَا کَالزَّارِعِ بِغَیْرِ أَرْضِهِ فَإِنْ أَقُلْ یَقُولُوا حَرَصَ عَلَی الْمُلْکِ وَ إِنْ أَسْکُتْ یَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَیْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتِی وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَی مَکْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الْأَرْشِیَةِ فِی الطَّوِیِّ الْبَعِیدَة»؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۵.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۸۴ ـ ۸۵.
- ↑ العقد الفرید، ج۴، ص۲۴۰.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۴۰۱؛ ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۱۴.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۱.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۹.
- ↑ توحیدی، ابوحیان، الامتاع و الموانسة، ج۲، ص۲۰۷.
- ↑ علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، ج۸، ص۳۹۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۹.
- ↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۴.
- ↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۶۹؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۷۱۵.
- ↑ ر.ک: میرزایی، عباس، ابوسفیان، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۸۳ ـ۸۴.