اشعث بن قیس کندی
(اشعث بن قیس)[۱] | |
---|---|
اطلاعات فردی | |
اطلاعات حدیثی | |
مشایخ | شریح[۳] |
راویان از او | الفیض[۴] |
تعداد روایات | ۴ |
سایر | نام وی در منابع ذیل آمده است: جامع الرواة: ج۱، ص۱۰۶. قاموس الرجال: ج۲، ص۱۵۲، ر ۹۳۵. مستدركات علم الرجال: ج۱، ص۶۸۶، ر ۵۲۵. معجم رجال الحديث: ج۳، ص۲۱۵، ر ۱۴۹۳. |
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
اسم اصلی اشعث، معدی کرب بود[۵]، اما چون موهای سرش همواره ژولیده بود به او اشعث میگفتند[۶] و به تدریج نام اصلی او فراموش شد و به اشعث معروف گردید، همچنین وی به “عرف النار” یا “عنق النار” ملقب گردید[۷] و گاهی هم او را به کنیهاش ابو محمد صدا میکردند[۸]. درباره زمان اسلام آوردن اشعث اختلاف وجود دارد اما او در زمره اصحاب پیامبر خدا(ص) و اصحاب امیرالمؤمنین علی(ع) بود. اشعث مردی شجاع و دلاوری جنگجو بود و در بسیاری از جنگهای صدر اسلام شرکت کرد. پدرش، قیس نیز به أشجع معروف بود، زیرا در یکی از جنگها سرش زخم برداشته بود[۹] و مادر او کبشه، بنت یزید بن شرحبیل است[۱۰].[۱۱].
اشعث و خلفا
اشعث و ابوبکر
اشعث بن قیس بعد از وفات پیامبر اسلام(ص) مرتد شد؛ سبب ارتداد او و عدهای دیگر چگونگی دریافت زکات از آنها توسط زیاد بن لبید بیاضی عامل ابوبکر بوده است. اما بعد از نبردی که میان آنها و لشکر ابوبکر صورت گرفت اشعث دستگیر شده و او را نزد ابوبکر بردند. وقتی اشعث را نزد ابوبکر آوردند، ابوبکر از اشعث پرسید: میدانی با تو چه خواهم کرد؟ او گفت: “نمیدانم”. ابوبکر گفت: “تو را خواهم کشت”. اشعث چون ترسیده بود گفت: “آیا هیچ گمان خیری درباره من نداری تا اسیران را رهاسازی و اسلام مرا پذیرفته و با من همان کنی که با امثال من روا داشتهای و خواهر خود را به ازدواج من در آوری[۱۲]. به خدا قسم، من پس از مسلمان شدن، کافر نشدم ولی در پرداخت مال بخل ورزیدم”[۱۳]. اشعث، مرد زیرک و فرصتطلبی بوده و در هر گرفتاری از هر موقعیتی برای نجات خویش بهره جسته و به هر حیله و نیرنگی متوسل میشد؛ شاید به همین خاطر است که ابوبکر، هنگام مرگ، از عفو او اظهار پشیمانی مینماید و میگوید: “ای کاش! هنگامی که اشعث را نزد من آوردند، گردنش را میزدم، زیرا هیچ شرّی را نمیبیند جز آنکه به یاری آن بر میخیزد”[۱۴][۱۵].
اشعث و عمر
اشعث پس از ازدواج با خواهر خلیفه اول تا آخر عمر او در مدینه مقیم بود و چون خلیفه دوم به خلافت رسید، در جنگ یرموک شرکت کرده و یک چشمش آسیب دید[۱۶]؛ بعد از آن با سعد بن ابی وقاص به عراق آمده در جنگهای قادسیه، مدائن، جلولاء و نهاوند حضور یافت و در محله کندیان در کوفه ساکن شد[۱۷]. او در زمان خلیفه دوم هیچ مقامی نداشت[۱۸].
اشعث و خلیفه سوم
اشعث بن قیس در دوران خلافت عثمان به خاطر پیوند سببی که با وی داشت، استاندار آذربایجان و مقیم آن دیار بود. استانداری او از مسائلی بود که مردم درباره آن، عثمان را سرزنش میکردند، زیرا عثمان بعد از آنکه دختر اشعث را برای فرزند خویش عقد کرد، او را به این کار گماشت. عثمان هر سال صد هزار درهم از خراج آذربایجان را به او میبخشید. از اینرو در مصرف اموال مسلمین محدودیتی قائل نبود و در اثر سهلانگاریهای خلیفه سوم در امر بیت المال، ثروت هنگفتی بهچنگ آورده بود[۱۹].
اشعث و ولایت امیرالمؤمنین(ع)
اشعث یک شخصیت دو چهره و از منافقان روزگار بود و در فرصتهای مختلف طبق هوای نفس از قدرت حاکم پیروی میکرد. هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) به خلافت رسید، اشعث با آن حضرت بیعت کرد و اعلام وفاداری نمود. اما طولی نکشید که خیانت او آشکار شد، لذا شیخ طوسی، اشعث را از اصحاب حضرت علی(ع) به شمار آورده و در ادامه مینویسد: او سرانجام یک خارجی مسلک ملعون گردید[۲۰].[۲۱]
بعد از قتل خلیفه سوم، امیرالمؤمنین(ع) همچنان او را حاکم ارمنستان و آذربایجان قرار داده بود[۲۲] ولی به خاطر اسرافهایی که اشعث هنگام استانداری در زمان حکومت عثمان داشت و هم به خاطر سهل انگاریهایی که داشت، حضرت او را جهت جنگ با سپاه شام از آذربایجان فرا خواندند[۲۳].[۲۴].
اشعث و جنگ صفین
تصرف شریعه فرات
اشعث به دور از حالت نفاق و دو چهرهگی، مردی شجاع و جنگ جو بود لذا امیرمؤمنان(ع) او را در جنگ صفین به فرماندهی قسمتی از سپاه خود منصوب کرد. جنگ صفین در سال ۳۷ هجری روی داد و چهل روز ادامه داشت. در این جنگ، معاویه و لشکریانش زودتر از امیرالمؤمنین(ع) به صفین رسیدند و شریعه فرات را تصرف کردند و آب را بر لشکریان عراق بستند. علی(ع) از گرفتاری مردم، سخت اندوهگین و از تشنگی ایشان افسرده بود و طاقتش تمام شده بود[۲۵]. لذا در یک سخنرانی آتشین همه نیروها را برای فتح شریعه و دور کردن لشکریان معاویه از اطراف آن آماده نمود[۲۶]. در این هنگام اشعث فریاد زد: “هر که طالب آب یا مرگ است در فلان محل اجتماع کند، من در آنجا ایستادهام”. دوازده هزار مرد از قبیلههای کنده و قحطان در حالی که شمشیرها را روی شانه داشتند اجتماع کردند، در این موقع، اشعث و مالک اشتر از اسب پیاده شدند و به پیروی از ایشان، دوازده هزار نفر پیاده شدند و چنان حملهای کردند که لشکر شام را از فرات رانده و آنرا تصرف نمودند[۲۷].[۲۸].
اشعث از عوامل اصلی فتنه در صفین
زمانی که امیرالمؤمنین (ع) در یکی از شبهای جنگ صفین که به “لیلة الهریر” معروف است، مردم را برای جهاد تحریک نموده، وعده داد از لشکر معاویه جز نفسی باقی نمانده و خبر این سخنرانی به گوش معاویه رسید، عمروعاص را فرا خواند و گفت: “امشب شبی است که علی به ما حمله خواهد کرد، یا اباعبدالله! حیلههایت کجاست؟ امروز وقت آن است که تدبیری اندیشی و اختلالی در کار علی آوری وگرنه هلاک میشویم”. عمروعاص به معاویه گفت: “دستور بده هر مقدار قرآن که در خیمهها وجود دارد بر سر نیزهها کنند و نیزهها را بلند کرده در برابر لشکر علی نگه دارند. ما خود اشعث بن قیس و بعضی دیگر از شجاعان لشکر علی را فریب دادهایم و آنها منتظر چنین حیلهای هستند”[۲۹]. پس از آنکه در یکی از روزهای جنگ، افراد زیادی از طرفین کشته شد، شب هنگام، اشعث برای افراد قبیله خود سخنرانی کرد و گفت: “امروز از جمعیت عرب چه تعداد کشته شدند؟ به خدا قسم، تا به این سن رسیدهام چنین روزی را ندیده بودم. حاضرین به غائبین برسانند اگر بنا باشد فردا نیز به این نحو به جنگ ادامه دهیم، عرب نابود خواهد شد”. گفتار اشعث به معاویه رسید، گفت: “راست میگوید، اگر فردا جنگ کنیم، رومیان به زن و فرزند شامیها حمله خواهند کرد، دهقانان ایرانی به زن و فرزند عراقیها حمله خواهند کرد و این موضوع را فقط خردمندان در مییابند”، و دستور داد قرآنها را بالای نیزه نمایند[۳۰]
اهل شام قرآنها را بر سر نیزهها کردند، در این حال، اشعث بن قیس خدمت امیر المؤمنین(ع) آمد و گفت: “این قدر عجله نکن ای امیرالمؤمنین و دست از خونریزی و کشتار بردار و سخن من را بشنو. اگر سخن من را نشنوی به خدا که هیچ کمانداری تیری به اشاره تو نمیاندازد و هیچ مبارزی شمشیری از نیام بیرون نمیآورد”[۳۱] و این گونه علی(ع) را مجبور به متوقف ساختن جنگ و فراخواندن مالک اشتر از میدان جنگ ـ در حالی که اندکی تا پیروزی باقی مانده بود ـ کردند. اشعث بن قیس شادمانه به استقبال معاویه رفت و گفت: “خواهش شما را اجابت کردم و جنگ را متوقف نمودم”[۳۲].[۳۳]
مجبور کردن علی(ع) به دست کشیدن از جنگ، باعث ایجاد دو حادثه شد؛ اولین حادثه جریان حکمیت و مورد دوم که در حقیقت ثمره واقعه اول بود، حادثه خوارج بود. در جریان حکمیت با اصرار اشعث، علی(ع) اجباراً تن به حکمیت ابوموسی داده و او را از نواحی شام فرا خواند و پیمان صلح به مدت یک سال تحت شرایطی خاص تنظیم شد[۳۴].[۳۵]
ماجرای خوارج و اشعث
خوارج نهروان که زاییده ماجرای حکمیت بودند، پس از آنکه فهمیدند خطا رفتهاند و باعث بقای معاویه شدهاند، امام علی(ع) را در پذیرش داوری و صلح با معاویه محکوم کردند و سر به شورش برداشتند در حالی که خودشان این صلح را به امام تحمیل کرده بودند، اما وقتی در میان مردم شایع شد امام(ع) از حکمیت رجوع کرده و آنرا گمراهی دانسته است و اینک درصدد تهیه وسایل و تجهیزات برای نبردی دیگر با معاویه است، خوارج به کوفه برگشتند و دست در دست امیرالمؤمنین(ع) دادند و برای جنگ با معاویه آماده شدند.
حضرت امیر(ع) هم مشغول رتق و فتق امور و تشکیل و تنظیم سپاهی مجدد در انتظار تصمیم حکمین بود تا اینکه اشعث خدمت امام(ع) آمد و با طرح سؤالی از امام(ع)، مشکل جدیدی به وجود آورد و سبب فتنه مجدد و تفرقه خوارج شد و آن سؤال این بود که مردم میگویند: شما از پیمان خود برگشته و حکمیت را کفر و گمراهی انگاشتهاید و انتظار بر انقضای مدت را خلاف میدانید. آیا این سخن صحیح است یا خیر؟ امیرمؤمنان(ع) با شنیدن این سخن اندیشید که توریه کند و نیروهای خوارجی که بازگشتهاند را حفظ کند یا آنکه حقیقت را بازگو کند تا در آینده نقطه سیاهی در چهره تابناک حکومت علوی نقش نبندد، لذا تصمیم گرفت حق را بیان کند و توریه را کنار بگذارد اگر چه عواقب بدی به دنبال داشته باشد، لذا به وی فرمود: "هرکس تصور کرده من از پیمان تحکیم برگشتهام دروغ پنداشته و هرکس آنرا کفر و گمراهی میداند، خود گمراه است"[۳۶]. پس از بیان این حقیقت، خوارج که توبه کرده بودند و به کوفه بازگشته و همراه با امام(ع) برای جنگ با معاویه آماده شده بودند مجدداً به تردید افتادند و با شعار لا حکم الا الله، مسجد را ترک کردند و به اردوگاه حروراء[۳۷] بازگشتند[۳۸]. بدین ترتیب، امام مجبور شد ابتدا این فتنه را از بین ببرد و سپس با معاویه مقابله کند اما افرادی مانند اشعث دست از مخالفت و آزار و اذیت امام برنداشتند[۳۹].
اشعث و مشارکت در قتل امام علی(ع)
عبدالرحمان بن ملجم در شب هفدهم ماه رمضان وارد کوفه شد، با یاران همکیش خود دیدار کرد ولی مقصود خود را از آمدن به کوفه پنهان میداشت. او با خوارج دیدار میکرد و آنها نیز به دیدار وی میآمدند تا وقتی که به دیدار جمعی از قبیله تیم الرباب رفت. در این ملاقات، دختری از این قبیله به نام قطام را دید که علی(ع) پدر و برادرش را در نهروان کشته بود. ابن ملجم به او علاقهمند شد و از او تقاضای ازدواج کرد. قطام گفت: “به ازدواج تن در نمیدهم تا مهرم معین شود”. عبدالرحمان گفت: “آنچه بخواهی میپردازم”. قطام گفت: “سه هزار درهم یا دینار و قتل علی بن ابیطالب”. عبدالرحمان بن ملجم گفت: “به خدا قسم، جز قتل علی بن ابیطالب چیزی مرا به این دیار نکشانیده است و خواسته تو را برآورده میسازم”.
ابن ملجم بعد از این دیدار، به ملاقات شبیب بن بجره اشجعی رفته و مقصود خویش را از آمدن به کوفه با وی در میان نهاد و از وی تقاضا کرد در قتل علی(ع) به او کمک کند. شبیب پذیرفته و قول مشارکت داد. در شبی که عبدالرحمان تصمیم داشت امام را به قتل برساند، اشعث بن قیس تا نزدیک طلوع فجر در مسجد با وی مشغول گفتگو بود. نزدیک صبح، اشعث به عبدالرحمان رو کرد و گفت: “تا سپیده صبح تو را رسوا نکرده است برخیز”؛ عبدالرحمان و شبیب در مقابل کوچهای که علی بن ابیطالب از آن خارج میشد، کمین کردند[۴۰].
انحراف اخلاقی و ایمانی اشعث
اشعث همانگونه که در امور سیاسی مرتکب انحرافهای مختلف گردید، در امور اخلاقی و ایمانی نیز مرتکب انحرافهایی شده است مانند:
- اسرافکاری: اشعث در زندگی شخصی خویش مردی مسرف بوده است. نواده او قیس بن محمد بن اشعث گوید: “او زمانی که به امر عثمان، استاندار آذربایجان بود یکبار بر چیزی قسم خورد و بعد از آن پانزده هزار درهم برای کفاره قسم خویش پرداخت”[۴۱][۴۲].
- نفاق: اشعث بن قیس با آنکه در زمره اصحاب امیرالمؤمنین علی(ع) بود، از جمله منافقان در دوران خلافت آن حضرت به شمار میرفت؛ همانند عبدالله بن ابی بن سلول که هر دو از سرکردگان نفاق در دوران خویش بودند[۴۳][۴۴].
فرزندان اشعث
اشعث، خواهر ابوبکر ام فروه را به همسری خود درآورد و از او دو فرزند به دنیا آورد: یک پسر به نام محمد و یک دختر به نام جعده، که هر کدام به نوعی به اسلام ضربه زدند. جعده به همسری سبط اکبر رسول خدا(ص) یعنی به همسری حسن بن علی(ع) درآمد و عاقبت حضرت را به زهر جفا به شهادت رساند[۴۵] و محمد بن اشعث نیز در ماجرای دستگیری مسلم بن عقیل و هانی بن عروه (دو یار بزرگوار امام حسین(ع)) دست داشت که به شهادت این دو عزیز انجامید و در کربلا هم با لشکر ابن سعد همراه شد و در خاموش کردن مشعل هدایت و چراغ فروزان انسانیت ابا عبدالله الحسین(ع) کوشید. بدینسان، اشعث و فرزندانش به سرانجامی ناپسند و توأم با ذلت و خواری دچار شدند و با پستی و خواری مردند[۴۶]
سرانجام اشعث بن قیس
اشعث بن قیس در سن شصت و سه سالگی[۴۷] و در سال ۴۲ یا چهل هجری[۴۸]، چهل روز بعد از شهادت امام علی(ع) در کوفه درگذشت[۴۹] و در خانه خویش مدفون شد[۵۰]. گفته شده، امام حسن(ع) بر او نماز گزارد[۵۱] ولی امام حسن(ع) در سال ۴۲ هجری در کوفه نبوده و در مدینه به سر میبرد[۵۲][۵۳].
مشایخ در روایت
- عبدالله بن مسعود بن حبیب بن شمخ مشهور به عبدالله بن مسعود
- عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبدالعزی مشهور به عمر بن الخطاب عدوی
- معدان بن أبی کرب مشهور به معدان بن أبی کرب کلاعی
روایتکنندگان از او
- أبو حبیبة مشهور به أبو حبیبة الطائی
- أم حبیبة بنت العرباض بن ساریة مشهور به أم حبیبة بنت العرباض السلمیة
- جریر بن عبد الله بن جابر بن مالک مشهور به جریر بن عبد الله البجلی
- خیثمة بن عبد الرحمن بن یزید بن مالک مشهور به خیثمة بن عبد الرحمن الجعفی
- زیاد بن کلیب مشهور به زیاد بن کلیب التمیمی
- شقیق بن سلمة مشهور به شقیق بن سلمة الأسدی
- عاصم بن بهدلة مشهور به عاصم بن أبی النجود الأسدی
- عامر بن شراحیل مشهور به عامر الشعبی
- عبدالرحمن مشهور به عبد الرحمن المسلی
- عبدالرحمن بن عبد الله بن مسعود بن حبیب مشهور به عبد الرحمن بن عبد الله الهذلی
- عبدالرحمن بن عدی مشهور به عبد الرحمن بن عدی الکندی
- عبدالله بن مسعود بن حبیب بن شمخ مشهور به عبد الله بن مسعود
- علی بن رباح بن قصیر بن القشیب بن یینع مشهور به علی بن رباح اللخمی
- قیس بن محمد بن الأشعث بن قیس مشهور به قیس بن محمد الکندی
- کردوس بن العباس مشهور به کردوس بن العباس التغلبی
- محمد بن أشعث بن قیس مشهور به محمد بن الأشعث الکندی
- مسلم بن هیصم مشهور به مسلم بن هیصم العبدی
- نجیح بن عبد الرحمن مشهور به نجیح بن عبد الرحمن السندی
- وائل بن حجر بن سعد بن مسروق بن وائل مشهور به وائل بن حجر الحضرمی
- منصور بن سلمة مشهور به منصور بن سلمة
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ التهذیب: ج۸، ص۲۴۸، ح ۸۹۶.
- ↑ التهذیب: جلد ۸، حدیث ۸۹۶ و۸۹۷؛ الاستبصار: جلد ۴، حدیث ۶۵ و۶۳
- ↑ التهذیب: جلد ۸، حدیث ۸۹۶ و۸۹۷؛ الاستبصار: جلد ۴، حدیث ۶۵ و۶۳
- ↑ التهذیب: جلد ۸، حدیث ۸۹۶ و۸۹۷؛ الاستبصار: جلد ۴، حدیث ۶۵ و۶۳
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹، ص۱۱۹.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۳۹.
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۱۰۹.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق،ابن عساکر، ج۹، ص۱۱۸؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۸.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۶؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب،کمال الدین عمر بن احمد بن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۹۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹، ص۱۱۹.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۲۷؛ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۱۸۶؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۹.
- ↑ الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۴۹.
- ↑ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، عمر بن احمد بن ابی جواده، ج۴، ص۱۹۰۷؛ آفرینش و تاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی (ترجمه: شفیعی کدکنی)، ج۲، ص۸۴۱.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۲؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۸۲.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۳۱؛ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۱۸۷؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۹.
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۱۴۱؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۸.
- ↑ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، عمر بن احمد بن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۹۴؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۸۱.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۳۴.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۳۵؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۹؛ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۰۶.
- ↑ رجال طوسی، ص۳۵.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۱۸۸-۱۸۹.
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۲۰۷.
- ↑ الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری (ترجمه: طباطبایی)، ص۴۵۶.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۳۵؛ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۱۸۹-۱۹۰؛ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۰۶-۱۰۷.
- ↑ الاخبار الطوال، دینوری (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۲۰۹.
- ↑ ر.ک: وقعه صفین، ص۱۶۰-۱۶۷.
- ↑ پیکار صفین، نصر بن مزاحم (ترجمه: اتابکی)، ص۲۲۷-۲۲۹ (با اندکی تصرف).
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۳۸؛ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۱۹۱-۱۹۲.
- ↑ وقعة صفین، نصر بن مزاحم (ترجمه: اتابکی)، ص۵۵۹؛ الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ج۲، ص۶۵۲؛ اخبار الطوال، دینوری (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۲۳۲.
- ↑ الاخبار الطوال، دینوری (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۲۳۲؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ج۲، ص۶۷۰؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۵۴.
- ↑ الفتوح، ابن اعثم کوفی (ترجمه: مستوفی هروی)، ج۲، ص۶۸۳.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۴۲.
- ↑ برای اطلاع یافتن از متن صلح نامه، ر.ک: البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۷، ص۲۷۶-۲۷۷.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۴۳؛ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص193-195.
- ↑ «من زعم انی رجعت عن الحکومه فقط کذب، و من راها ضلالا فقد ضل»
- ↑ حروراء همان محلی است که جنگ نهروان واقع شد.
- ↑ ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۷۸.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۴۳؛ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص193-195.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۴۸.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ص۴۱.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۵۱.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۸.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۵۳.
- ↑ اسد الغابه، ج۱، ص۹۸ و الاصابه، ج۱، ص۸۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۱۹۹-۲۰۰.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۴۰؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۴۲.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۴۰؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۹؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، عمر بن احمد بن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۹۵.
- ↑ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ابن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۹۵؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۴۲.
- ↑ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ابن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۹۴؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۴۲.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۴۲؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۴۰.
- ↑ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۹.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۵۴.