شهادت حضرت فاطمه در تاریخ اسلامی
بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) حوادثی برای اهل بیت (ع) مخصوصاً حضرت زهرا (س) مانند آتش زدن خانه آن حضرت، مجروح شدن و سقط فرزند پیش آمد که بهسبب آنها اوضاع جسمی فاطمه(س) روز به روز وخیمتر میشد تا آنکه آن حضرت بستری شد و در نهایت پس از مدت کوتاهی از شهادت پیامبر اکرم (ص) ایشان هم به شهادت رسیدند. بنابر وصیتی که آن حضرت کرده بودند ـ بهدلیل نشان دادن نارضایتی از غاصبان خلافت ـ امیرالمؤمنین (ع) ایشان را شبانه غسل و کفن کرده و دفن نمودند.
بیماری حضرت فاطمه
خطبه دوم حضرت فاطمه
عیادت خلفا از حضرت فاطمه
واپسین لحظات
در آن روز که مرغ روح بلند فاطمه دخت رسول خدا(ص) به آسمانها پر کشید، حضرت در بستر افتاده و پدر بزرگوارش را در خواب دیده بود که بدو میفرماید: دخترم! مشتاق دیدار توام نزدم بشتاب و سپس به او فرمود: فاطمه جان! تو امشب مهمان من هستی. از خواب خفیفش بیدار شد و آماده سفر آخرت گشت، این سخن را از پدرش راستگوترین انسانها شنیده بود که: آنکس که مرا در خواب ببیند، گویی مرا در بیداری دیده است و از آن بزرگوار خبر رحلت خویش را شنیده بود بنابراین، جایی برای شک و تردید در صحت چنین خبری وجود نداشت.
فاطمه که گویی در حالت بیداری قبل از رحلت بسر میبرد، چشمان مبارکش را گشود و جانی تازه گرفت و به اتخاذ تدابیر لازم پرداخت و با غنیمت شمردن آخرین لحظات عمر شریفش با کمک دست و یا با تکیه بر دیوار به محلی که آب در خانه بود به راه افتاد، و با دستهای لرزان خویش به شستن لباسهای کودکانش همت گمارد و سپس عزیزانش را خواست و سر آنها را شستوشو داد و امام علی(ع) که وارد خانه شد دید زهرای عزیزش بستر بیماری را ترک کرده و به انجام کارهای خانه پرداخته است.
وقتی امام(ع) به فاطمهاش نگریست دلش به حال او سوخت؛ چراکه میدید زهرا با آن حال یکبار دیگر بهپا خاسته و به کارهای دشواری که ایّام سلامتیاش انجام میداد، پرداخته است و اگر امام(ع) سبب انجام این کارها را با وجود بیماری زهرا از آن مخدّره پرسید، جای شگفتی نیست و فاطمه با صراحت تمام به امام(ع) پاسخ داد: [علی جان!] انجام این کارها بدین جهت است که امروز آخرین روز زندگی من است، بهپا خاستم تا بدن و لباس کودکانم را شستشو دهم؛ چراکه فردا غبار یتیمی بر سرشان ریخته و بیمادر میشوند. امام علی(ع) از او جویای منبع خبر شد، زهرا(س) امام(ع) را در جریان خوابی که دیده بود قرار داد و با نقل این رؤیا، خبر شهادت تردیدناپذیرش را به همسر داد.[۱].[۲].
وصیت حضرت فاطمه به امام علی(ع)
در آخرین لحظات حیات زهرا(س) وقت آن رسیده بود که آن مخدّره رازهایی را که در این مدت در سینه نهان داشته بود در قالب وصیّتهای لازم الاجراء با همسرش علی(ع) فاش سازد. از اینرو، عرضه داشت: پسر عمو! من خبر مرگ خویش را دریافت کردهام و لحظه به لحظه به دیدار پدر بزرگوارم نزدیکتر میشوم، اکنون تو را به انجام خواستههایی که در دل دارم سفارش میکنم. امام(ع) به او فرمود: دخت رسول خدا(ص)! هرچه دوست داری سفارش کن. امام(ع) بر بالین زهرا نشست و از افراد حاضر در خانه خواست خارج شوند و سپس فاطمه زهرا(س) لب به سخن گشود و عرضه داشت: پسر عمو! بر این باورم از آن زمانکه زندگی خود را با تو آغاز کردم، در خانهات دروغ نگفتم و به تو خیانت نورزیدم و از اطاعتت سر برنتافتم؟
امام علی(ع) فرمود: حاشا! از چنین چیزی فاطمه جان! تو به عظمت خداوند آگاهتر و فردی نکوکارتر و پرواپیشهتر و گرامیتر و ترس و بیم تو از خدا بیشتر از آن است که من تو را بر نافرمانیات مورد نکوهش قرار دهم. جدایی و از دست دادنت برایم بس دشوار است، ولی راه گریزی از آن نیست، به خدا سوگند! با رفتنت مصیبت جانسوز رسول خدا(ص) را یکبار دیگر برایم تازه کردی، بار جدایی و رحلت تو فوقالعاده سنگین است، همه از خداییم و به سوی خدا بازمیگردیم، مصیبت و فراق تو آن قدر اندوهبار است که سختتر و دردناکتر و رنجآورتر و غمانگیزتر از آن وجود ندارد! مصیبتی است که عزا و مصیبتی فراتر از آن نمیتوان سراغ داشت.
سپس لحظاتی هردو گریستند و امام(ع) سر مبارک فاطمه(س) را بر سینه نهاد و آنگاه فرمود: [فاطمه جان!] هرگونه وصیتی میخواهی به من سفارش کن، به وصیّتهایت مو به مو عمل خواهم کرد و هرچه را به من فرمان دادهای به انجام میرسانم، و فرمان تو را بر کار خود ترجیح میدهم زهرای مرضیه(س) عرضه داشت: پسر عمو! خداوند از ناحیه من به تو پاداش خیر عنایت کند، نخستین وصیّتم این است که پس از من زنی را به ازدواج خویش درآوری...؛ زیرا مردان بدون زن نمیتوانند ادامه زندگی دهند. و سپس معروض داشت: سفارش بعدیام این است که اجازه ندهی هیچیک از افرادی که در حقم ستم روا داشتند در تشییع جنازهام حاضر شوند؛ زیرا آنان دشمنان خدا و رسولند و رخصت ندهی هیچکدام از آنان یا هوادارانشان بر جنازهام نماز بگزارند و شبانگاه، آن زمانکه دیدگان مردم آرامش یافت و چشمها به خواب رفت، مرا به خاک بسپار[۳].
پس از آن فرمود: پسر عموی مهربان! از دنیا که رفتم بدنم را از زیر لباس غسل بده؛ زیرا بدنم پاک و پاکیزه است، با باقیمانده کافوری که از پدرم رسول خدا(ص) بهجای مانده مرا حنوط نما و خود بر پیکرم نماز بگزار، و سپس خویشان و نزدیکان خاندانم به ترتیب بر جنازهام نماز بگزارند، شبانه و نهانی بدنم را به خاک بسپار و محل قبرم را پوشیده دار، هیچکس از کسانیکه در حقم ستم روا داشتند در تشییع جنازهام حاضر نشوند، پسر عمو! به خوبی میدانم که تو پس از من نمیتوانی بدون همسر بمانی. بنابراین، آنگاه که با زنی ازدواج کردی، یک شبانهروز نزد او باش و یک شبانهروز را به سرپرستی فرزندانم اختصاص بده و نزد آنها بمان. ابوالحسن! استدعایم این است که با فرزندانم (حسن و حسین) به تندی سخن نگویی،؛ چراکه آنان دو یتیم و غریب و شکستهدلند که چندی پیش جدّ بزرگوارشان را از دست دادند و امروز در فراق و جدایی مادرشان میسوزند[۴]. ابن عباس وصیّت نوشته شدهای را از آن مخدّره روایت کرده که در آن آمده است: این وصیّت فاطمه دخت رسول خدا(ص) است و گواهی میدهد معبودی جز خدای یکتا نیست و محمد(ص) بنده و فرستاده اوست، بهشت و جهنّم حق است و روز قیامت بیتردید فراخواهد رسید و خداوند در آن روز مردگان را از قبرها بر میانگیزاند و زنده میکند. علی جان! من فاطمه دختر محمدم، خداوند مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت از افتخار همسریات برخوردار باشم، تو از دیگران به من سزاوارتری، مرا شبانه حنوط نما و غسل بده و کفن کن و بر جنازهام نماز بگزار و در تاریکی شب به خاکم بسپار، و هیچکس را خبر نکن، تو را به خدا میسپارم و تا دیدار روز قیامت به فرزندانم درود و سلام میفرستم[۵].[۶].
نخستین تابوت در اسلام
از اسماء بنت عمیس روایت شده که فاطمه زهرا(س) به او فرمود: چه ناپسند است تابوتهایی که برای زنان میسازند؛ زیرا در آن پوششی روی بدن میافکنند که اندام میّت برای مردم مشخص است، اسماء عرضه داشت: ای دخت رسول خدا(ص) من برای شما تابوتی میسازم که نظیر آن را در سرزمین حبشه دیدهام. از اینرو، قطعه چوبهای تازهای خواست و آنها را صاف کرد و محکم به یکدیگر بست و آنگاه پارچهای روی آن انداخت، فاطمه(س) با دیدن آن تابوت فرمود: چه تابوت زیبایی که مرد و زن در آن مشخص نمیشود[۷].
از امام صادق(ع) روایت شده فرمود: نخستین تابوتی که در اسلام ساخته شد، تابوت مربوط به [مادرمان] فاطمه زهرا(س) بود وی در آن بیماری که در اثر آن دنیا را وداع گفت به اسماء فرمود: اسماء! بدنم لاغر و تکیده شده، حاضری برایم تابوتی درست کنی که بدنم را بپوشاند؟ اسماء عرضه داشت: بانوی من! دورانی که من در حبشه به سر میبردم، دیدم مردم آن سامان برای مردگان خود چگونه تابوتی میساختند، اگر مایل باشید نظیر آن را برایتان تهیه کنم؟ اگر آن را پسندیدید برایتان مانند آن را تهیه خواهم کرد زهرای مرضیه فرمود: باشد. اسماء تختی را خواست و آن را وارونه کرد و سپس قطعههای چوبی از نخلطلبید و آنها را به پایههای تخت محکم بست و آنگاه با پارچهای آن را پوشاند و عرضه داشت: فاطمه جان! تابوتی را که دیدم آنها میساختند به این شکل بود، فاطمه زهرا(س) فرمود: نظیر همین را برایم بساز و بدنم را بپوشان، خداوند بدنت را از آتش دوزخ مصون دارد.[۸].
آخرین لحظات دنیوی حضرت فاطمه
فاطمه زهرا(س) به بستر خویش که میان خانه گسترده شده بود، منتقل گردید و رو به قبله آرمید. گفته شده: آن مخدّره، دخترانش زینب و ام کلثوم را به خانههای برخی از زنان بنی هاشم فرستاد تا شاهد جان دادن مادر نباشند، همه این امور را زهرا به جهت مهر و دلسوزی انجام داد تا از آسیب روحی فرزندان در مشاهده مصیبت مادر، جلوگیری به عمل آورد.
در آن لحظات امام علی(ع) و حسن و حسین(ع) بیرون از خانه بودند و شاید بیرون بودن آنان به علل و اسبابی ناخواسته و شرایطی معیّن انجام پذیرفته بود. از اسماء بنت عمیس روایت شده: وقتی لحظه وفات حضرت زهرا(س) نزدیک شد به اسماء فرمود: اسماء! زمانیکه رحلت پیامبر اسلام(ص) نزدیک شد، جبرئیل برایش کافوری از بهشت آورد و رسول خدا(ص) آن را سه قسمت کرد، یکسوم برای خود، یک سوم برای علی و یکسوم آن را که به اندازه چهل درهم بود به من اختصاص داد، سپس فرمود: اسماء! باقیمانده کافور حنوط پدرم را از فلانجا برایم بیاور و زیر بالین سرم قرار ده، اسماء نیز فرمان زهرا را اطاعت کرد و آن را بر بالین سر حضرت قرار داد و سپس هنگامیکه برای نماز وضو گرفت به اسماء فرمود: عطری که بدنم را با آن خوشبو میکردم و لباس ویژه نمازم را بیاور، بعد از آن وضو گرفت.
و آنگاه با همان لباس در بستر خوابید و به اسماء فرمود: لحظهای منتظرم بمان و سپس صدایم بزن، اگر پاسخت را ندادم بدان که بر پدر بزرگوارم وارد شدهام و علی را خبر کن. لحظه احتضار که فرارسید و پردهها کنار رفت زهرای مرضیه نگاهی عمیق به اطراف کرد و فرمود: درود و سلام بر جبرئیل و رسول خدا(ص) خدایا! در کنار رسول تو و در رضوان و جوار رحمت و خانهات دار السلام قرار دارم، سپس فرمود: جمعی از آسمانیان را میبینم، این شخص جبرئیل و آن یک رسول اکرم(ص) است که میفرماید: دخترم! نزد من بیا؛ آنچه در پیش داری برایت بهتر است.
و آنگاه چشمان مبارکش را گشود و فرمود: سلام و درود بر تو ای گیرنده روح آدمیان، در قبض روحم شتاب کن و آن را به سختی مگیر. و سپس چشمان خود را بست و دست و پاهایش را به سمت قبله دراز کرد.
پس از لحظاتی اسماء او را صدا زد، پاسخی نشنید، پوشش از چهره دخت رسول خدا(ص) کنار زد، دید فاطمه از دنیا رفته است، خود را روی بدن پاک زهرا افکند و آن را میبوسید و میگفت: فاطمه جان! آنگاه که بر پدر بزرگوارت رسول خدا(ص) وارد میشوی، سلام اسماء بنت عمیس را به او برسان، در همین اثناء حسن و حسین(ع) وارد خانه شدند، مادرشان را در بستر خوابیده دیدند، به اسماء گفتند: اسماء! مادرمان هیچگاه این ساعت از روز نمیخوابید؟ اسماء عرضه داشت: عزیزان رسول خدا(ص) مادرتان نخوابیده، بلکه از دنیا رفته است.
امام حسن(ع) خود را روی بدن مادر انداخت و آن را میبوسید و میگفت: مادر عزیز! تا روح از بدنم خارج نشده با من سخنی بگو و حسین(ع) بر پاهای مادر بوسه میزد و میگفت: مادر! من فرزندت حسینم، با من حرف بزن، نزدیک است قلبم از فراقت پارهپاره شود و جان دهم.
اسماء به آنها گفت: ای فرزندان رسول خدا(ص) نزد پدر بزرگوارتان علی بروید و او را از رحلت مادرتان آگاه سازید، حسن و حسین دواندوان خود را نزدیک مسجد رساندند، صدای خود را به گریه بلند کردند، جمعی از صحابه با پیشدستی خود را به آنان رسانده و سبب گریه آنها را جویا شدند، در پاسخ گفتند: مادرمان فاطمه از دنیا رفته است. امام علی(ع) از شنیدن این خبر روی زمین افتاد و میفرمود: «بِمَنِ الْعَزَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ»[۹]؛ ای دخت رسول خدا(ص) پس از تو دل را به چه کسی تسلّی دهم.[۱۰].
تشییع حضرت فاطمه
امام علی(ع) در سوگ زهرا(س)
برای فاش نشدن ماجرا و بیم از هجوم مخالفان، مراسم خاکسپاری فاطمه اطهر(س) به سرعت انجام پذیرفت، هنگامیکه امام علی(ع) خاک قبر زهرا را از دستان خود میزدود، برای از دست دادن پاره تن رسول خدا(ص) و همسر مهربان خویش که در کمال صفا و صمیمیت و پاکی و گذشت و ایثار با وی زندگی کرده و در مسیر اهداف او دشواریها و سختیها را تحمّل نموده بود، حزن و اندوه وجودش را فراگرفت و اشک بر گونههای مبارکش جاری شد و صورت خود را به سمت قبر مطهر رسول خدا(ص) برگرداند و عرضه داشت: ای رسول خدا! از من و از دخترت که به دیدار تو شتافته و در کنارت در زیر خروارها خاک آرمیده است، بر تو درود باد، اراده خدا بر این تعلق گرفت که او پیش از دیگران به تو بپیوندد، مرگ او صبر و شکیبایی از من گرفته و تاب و توان از کفم ربوده است، امّا همانگونه که در فقدان تو بردباری پیشه ساختم در مرگ دخترت فخر جهانیان نیز چارهای جز صبر و بردباری ندارم که صبر و شکیبایی بر سختیها سنّت توست، ای پیامبر خدا! جان عزیز تو بر روی سینهام از بدن پاکت مفارقت کرد. چشمان مبارکت را با دستان خود بستم و پیکر مبارکت را به خاک سپردم، پیام قرآن آن است که پایان زندگی همه بازگشت به سوی خداست، هم اکنون امانتی که به من سپرده بودی بازگردانده شد و روح بلندی که در بدن گروگان بود، ستانده شد و زهرا از دستم ربوده شد، ای رسول خدا! پس از فاطمه آسمان و زمین بس زشت مینماید.
حزن و اندوهم تمام نشدنی و شبهایم با بیداری سپری میشود، غم و اندوه، خانه دلم را رها نمیکند، تا آنکه خداوند جایگاهی را که تو در آن اقامت گزیدهای برایم برگزیند، جدایی زهرا غصّهای است که دل را خون و اندوهی است که جان را به هیجان وامیدارد چه زود جمع ما به پریشانی کشیده شد. شکایت خود را به درگاه خدا میبرم، زهرا، خود برایت خواهد گفت که امّتت برای ستم رواداشتن بر من و او همدست شدند و حق او را ستمگرانه گرفتند. آنچه خواهی از او بپرس و هرچه خواهی به او بگو، تا گره از دل پر عقده خود بگشاید،؛ چراکه زهرا گفتنیهای فراوانی داشت و در دنیا راهی برای گفتن و شرح دادن آنها نیافت و خدا که بهترین داوران است میان ما و ستمپیشگان داوری نماید. سلام و درود من بر شما، درود و سلام وداع کنندهای که نه دلتنگ است و نه خشمگین، اگر از کنار شما میروم، از سر ملامت و خستهجانی نیست و ماندنم از روی بدگمانی به وعدهای که خدا به شکیبایان داده نمیباشد، صبر و بردباری برتر و نیکوتر است.
فاطمه جان! اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود، در کنار مزارت میماندم و درنگ در نزدت را همچون معتکفان برمیگزیدم، و بسان مادر جوان مردهای بر این مصیبت گران میگریستم. ای رسول خدا! خداوند خود گواه است که دخترت پنهانی به خاک سپرده شد، هنوز چند روزی از رحلت جانسوزت سپری نشده بود و نامت از سر زبانها نیفتاده بود که حق زهرا را با ستم بردند و میراثش را آشکارا از او دریغ داشتند، ای پیامبر خدا! درد دل، با تو در میان مینهم و دل به یاد تو خوش میدارم که درود و صلوات و رحمت و برکات خدا بر تو و فاطمه باد[۱۱].[۱۲].
نبش قبر
صبح روز بعد که مردم برای تشییع پیکر زهرای مرضیه(س) گرد آمدند، اطلاع یافتند که بدن دخت عزیز رسول اکرم(ص) شبانه و نهانی به خاک سپرده شده است. امام علی(ع) در بقیع هفت صورت قبر یا بیشتر ایجاد کرد و از آنجا که بقیع از همان دوران تاکنون گورستان اهل مدینه بوده و هست به همین دلیل مردم روانه بقیع شده و به جستجوی قبر زهرا پرداختند ولی کار بر آنان دشوار آمد و به قبر حقیقی بانوی دو جهان دست نیافتند. از اینرو، صدای ناله و فریاد مردم بلند شد و یکدیگر را مورد نکوهش قرار دادند و گفتند: پیامبرتان تنها یک دختر داشت و از دنیا رفت و به خاک سپرده شد و هیچیک هنگام رحلت و نماز بر جنازه او حضور نیافتید و قبر او را نمیشناسید. برخی از آنان پیشنهاد کردند و گفتند: عدّهای از زنان مسلمان را میآوریم تا قبر زهرا(س) را نبش کرده و پیکر او را خارج میسازیم و بر آن نماز میگزاریم.
روایت شده: ابوبکر و عمر به قصد نمازگزاردن بر پیکر فاطمه(س) بدان جا وارد شدند. مقداد به آنان گفت: ما شب گذشته پیکر مطهّر فاطمه را به خاک سپردهایم، عمر رو به ابوبکر کرد و گفت: به تو نگفتم آنها اینکار را خواهند کرد؟ عباس بن عبد المطلب در پاسخ آنان گفت: زهرا وصیت کرده بود که شما دو تن بر جنازهاش نماز نخوانید، عمر گفت: شما بنی هاشم هرگز از حقد و کینههای دیرینه خود دست برنمیدارید، کینههای شما هرگز از دلتان بیرون نخواهد رفت، به خدا سوگند! من تصمیم دارم قبر فاطمه را نبش کنم و جنازهاش را بیرون آورم و بر آن نماز بگزارم[۱۳].
خبر نقشههای مخالفان برای نبش قبر زهرا(س) به امام علی(ع) رسید، حضرت قبای زردفامی را که در میدانهای نبرد میپوشید به تن کرد و ذو الفقار را حمایل ساخت، او که از شدّت خشم حلقههای چشمان مبارکش به سرخیگراییده و رگهای گردنش برجسته شده بود، آهنگ بقیع کرد. خبر آمدن علی قبل از حضور وی، به بقیع رسید و منادی اعلان کرد: علی را آنگونه که میبینید به سمت بقیع میآید وی سوگند یاد کرده اگر یک سنگ از این قبرها جابجا شود، دستور دهندگان آن را از دم تیغ خواهد گذراند، با ورود حضرت مردی (عمر) به وی گفت: ابوالحسن! چرا چنین کردی؟ به خدا سوگند! ما قبر فاطمه را نبش میکنیم و بر جنازهاش نماز میگزاریم. حضرت دست برد و گوشه پیراهنش را گرفت و با یک حرکت او را محکم به زمین کوبید و بدو فرمود: ای پسر زن سیاهچهره (صهاک) من به این دلیل که مردم از دین و آیین خود برنگردند، از حق خویش در زندگی گذشتم، ولی در مورد قبر فاطمه سوگند به آن کس که جان علی در دست اوست، اگر تو و هوادارانت کوچکترین حرکتی انجام دهید، زمین را از خونتان سیراب خواهم ساخت.
ابوبکر به امام(ع) عرضه داشت: ای ابوالحسن تو را به حق رسول خدا و به جان فاطمه(س) از او درگذر، ما به کاری که تو بدان راضی نباشی دست نخواهیم زد و علی(ع) آن فرد (عمر) را رها کرد و مردم متفرق و پراکنده شدند[۱۴].[۱۵].
تاریخ شهادت حضرت فاطمه
تردیدی نیست که وفات حضرت زهرا(س) در سال یازدهم هجری اتفاق افتاده است زیرا پیامبر اکرم(ص) در سال دهم، حجة الوداع انجام داد و در اوائل سال یازدهم بدرود حیات گفت. تاریخنگاران، همه بر این عقیدهاند که فاطمه زهرا(س) کمتر از یک سال پس از رحلت پدر بزرگوار خود زنده بوده است، از سویی زهرای اطهر(س) در زمان حیات رسول خدا(ص) در عنفوان جوانی قرار داشته و در کمال صحّت و سلامتی بهسر میبرده است.
آری؛ مورّخان در روز و ماه رحلت آن بزرگوار با یکدیگر اختلاف نظر زیادی دارند. نقل شده: فاطمه(س) پس از پدر بزرگوار خویش ۶ ماه و به گفتهای ۹۵ روز و به روایتی ۷۵ روز یا کمتر زندگی کرده است. از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: فاطمه زهرا(س) روز سهشنبه سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجری رحلت نمود[۱۶].
و از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: سنّ فاطمه زهرا(س) هنگام شهادت، هیجده سال و ۷۵ روز بوده است. از جابر بن عبدالله انصاری منقول است که گفت: زمان رحلت نبیّ اکرم(ص) حضرت زهرا(س) هیجده سال و هفت ماه داشت[۱۷]. ابوالفرج اصفهانی میگوید: در مدت زندگی فاطمه زهرا(س) پس از رحلت پدر بزرگوارش اختلاف است و حداکثر ۶ ماه و حداقل آن را ۴۰ روز دانستهاند، ولی آنچه در این زمینه قطعی به نظر میرسد موردی است که از روایت امام باقر(ع) استفاده میشود که فاطمه زهرا(س) ۳ ماه بعد از رحلت رسول خدا(ص) دنیا را وداع گفته است[۱۸].
بدینسان، زندگی سرشار از فضایل و مناقب و موضعگیریهای به حق و اصولی و ارزشمند زهرای اطهر(س) به پایان رسید، سلام و درود و رحمت و برکات خداوند بر او، در آن روز که دیده به جهان گشود و آن روز که مظلومانه به شهادت رسید و روزی که زنده برانگیخته میشود.[۱۹].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۲۴۶.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۲۴۶.
- ↑ روضة الواعظین، ج، ص۱۵۱.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۷۸ و ۱۹۲.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۱۴.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۲۴۸.
- ↑ کشف الغمه، ج۱، ص۵۰۳؛ بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۱۳؛ تهذیب الأحکام، ج۱، ص۴۶۹.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۲۵۰.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۸۶.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۲۵۱.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۹۳.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۲۵۶.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۹۹.
- ↑ دلائل الامامه طبری، ص۴۶- ۴۷.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۲۵۸.
- ↑ دلائل الامامه طبری، ص۴۵؛ کشف الغمة، ج۱، ص۵۳.
- ↑ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۳۵۷.
- ↑ به کشف الغمه، ص۱۲۸ مراجعه شود.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۲۶۰.