الگو:تفسیر
مفسران عصر رسالت
تردیدی نمیماند که نخستین مفسر قرآن و برترین مفسر عصر رسالت رسول خدا(ص) بوده است، ولی آیا غیر از آن حضرت نیز در عصر رسالت مفسر قرآن بوده است یا خیر؟
نمیتوان به این سؤال پاسخی قطعی داد؛ زیرا آیهای که دلالت آشکار داشته باشد که غیر آن حضرت نیز در عصر رسالت قرآن را تفسیر میکرده است، سراغ نداریم. برخی آیه ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾[۱] را در مورد فهم و تفسیر قرآن یا شامل آن دانسته و به استناد آن گفتهاند: خدا در این آیه گروههایی را بر استخراج معانی قرآن مدح کرده است[۲]. براساس این برداشت، ممکن است از این آیه استفاده شود که در عصر رسالت غیر از رسول خدا(ص)، جمع دیگری که در این آیه ﴿أُولِي الْأَمْرِ﴾ نامیده شدهاند نیز قرآن را تفسیر و معانی آن را استخراج میکردهاند؛ زیرا ظهور ارتباط آیه به عصر رسالت با توجه به سیاق، غیرقابل انکار است، ولی اولاً: معلوم نیست که این آیه در مورد تفسیر، یا حتی شامل آن باشد؛ زیرا ظاهر آن است که ضمیر ﴿رَدُّوهُ﴾ به ﴿أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ﴾ بازمیگردد و موضوع آیه مسائل امنیتی است نه تفسیر قرآن، و ثانیاً: بر فرض اینکه آیه به تفسیر مربوط باشد نیز بر مدعا دلالت ندارد؛ زیرا در این فرض نیز مفاد آیه این است که اگر برای فهم معنای قرآن به آنان رجوع میکردند، از طریق آنان به آن آگاه میشدند؛ پس تفسیر آنان مشروط به آن است که به آنان رجوع کنند و رجوع افراد به غیر رسول خدا(ص) برای فهم معنای قرآن در عصر رسالت ثابت نیست.
تاکنون به روایتی که بیان کند در عصر رسالت، افرادی غیر رسول خدا(ص) نیز قرآن را تفسیر میکردهاند، دست نیافتم و روایاتی که بیان معنا و تفسیر آیات را از امیر مؤمنان علی(ع) و سایر صحابه نقل میکند نیز قابل استدلال نیست؛ زیرا معلوم نیست که آن معنا را در عصر رسالت بیان کرده باشند و چهبسا ادب اقتضا میکرده که در عصر رسالت به احترام رسول خدا(ص) از بیان آنچه از تفسیر قرآن که با تعلّم از رسول خدا(ص) یا اجتهاد و تدبر به دست آوردهاند، سکوت کنند و با حضور آن حضرت در بین امت، به تفسیر قرآن نپردازند؛ البته احتمال دارد برای افرادی که در شهرها و روستاهای دور از محل اقامت رسول خدا(ص) زندگی میکردهاند و به آن حضرت دسترسی نداشتهاند، برخی آیات را تفسیر کرده باشند، ولی با توجه به اینکه صحابه آگاه به تفسیر قرآن با رسول خدا(ص) زندگی میکردهاند و غالباً با آن حضرت بودهاند و کمتر به شهرها و روستاهای دور از محل اقامت آن حضرت میرفتهاند، این احتمال ضعیف است و اگر هم بیان کرده باشند، در حدّ معنای یک یا چند آیه بوده، نه به مقداری که بتوان آنان را مفسر نامید. بنابراین، وجود مفسرانی غیر از رسول خدا(ص) در عصر رسالت معلوم نیست و هیچ دلیل روشنی بر آن وجود ندارد.[۳]
مآخذ تفسیر عصر رسالت
«مآخذ» جمع مأخذ است. مأخذ، مصدر میمی یا اسم زمان یا اسم مکان از واژۀ «اخذ» به معنای گرفتن است. در لغت «اخذ» را به حیازت و تحصیل نیز معنا کردهاند[۴]، ولی میتوان گفت این دو نیز نوعی گرفتن و از مصادیق معنای آن است؛ بنابراین، اگر از مأخذ اسم مکان اراده شود، طبق ریشه اصلیاش بهمعنای محل گرفتن، حیازت و تحصیل است.
فرهنگنویسان نیز «مأخذ» را به جایی که از آن چیزی گیرند، مسلک و روش، و منبع و اساس و «مآخذ» را به منابع و سرچشمهها[۵]، و مآخذ الطیر را به مکانهای صید پرنده، و مآخذ شیء را به مصادر آن[۶] معنا کردند.
در برخی کتابهای علوم قرآنی مانند برهان زرکشی[۷] و اتقان سیوطی[۸] عنوان «مآخذ تفسیر» در مورد اموری مانند روایت رسول خدا(ص) و قول صحابی که تفسیر با استناد به آن انجام میگیرد، به کار رفته است. منظور ما از عنوان فوق نیز اموری است که در عصر رسالت معنای آیات به کمک آنها و با استناد به آنها بیان میشده است و به تعبیر دیگر، تفسیر از آنها نشأت میگرفته است.
با توجه به اینکه در عصر رسالت، وجود مفسر دیگری جز پیامبر اکرم(ص) ثابت نیست، مآخذ تفسیر آن عصر را باید در بین تفسیرهایی که از آن حضرت به ما رسیده، جستجو کرد و یا از آیات و روایاتی که سرچشمۀ علم پیامبر(ص) به معانی و معارف قرآن و مآخذ تفسیرهای وی را بیان میکنند، به دست آورد.
با استفاده از برخی آیات و روایات و تفاسیر نقل شده از آن حضرت، اموری را بهعنوان مآخذ تفسیر آن عصر میتوان بیان کرد؛ البته باید توجه داشت قطعی بودن مآخذی که از روایات و تفاسیر نقل شده از آن حضرت، بیان میشود، منوط به صحت آنها است که در اینجا مجال بررسی آن نیست و ما آن مآخذ را بر فرض صحت صدور آن روایات و تفاسیر بیان میکنیم؛ ازاینرو، آن امور را به صورت احتمال و بر فرض صدور آنها، از مآخذ تفسیر در عصر رسالت به شمار میآوریم[۹]:
فهم عرفی یا فهم خود پیامبر(ص)
همانگونه که بخشی از معارف و معانی قرآن کریم برای هر عرب زبان آشنا به قواعد ادبی آشکار است و در فهم آن به تفسیر نیازی نیست، برای پیامبر اکرم(ص) نیز بهعنوان کسی که زبان او زبان عربی فصیح و به لغت و دستور زبان عربی کاملا آگاه است، بخشی از معارف و معانی قرآن کریم بدون تفسیر قابل فهم بوده است و از آنجا که آن حضرت در فهم معنا از کلام عربی در رتبهای بالاتر از افراد عادی قرار داشته، ممکن است درک بخشی از معارف و معانی قرآن برای خود آن حضرت به تفسیر نیازی نداشته باشد، ولی برای افراد متوسط به تفسیر نیازمند باشد و حضرت به استناد فهم خود آن را برای دیگران تفسیر کند؛ برای مثال، در جمله ﴿وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ﴾[۱۰] هرکس که تا حدودی به زبان عربی و کاربرد استعارات در آن آشنا باشد، میداند که منظور از ﴿الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ﴾ و ﴿الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ﴾ نخ سفید و نخ سیاه نیست، بلکه استعاره از روشنی صبح و تاریکی شب است، ولی برحسب روایتی که نقل شده، این نکته برای شخصی مانند عدی بن حاتم آشکار نبوده و به تفسیر نیاز داشته است و حضرت معنای آیه را برای او تفسیر کرده است[۱۱]، همچنین در جمله ﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾[۱۲]با توجه به سیاق معلوم است که یکی از مصادیق «قوه» تیراندازی است، ولی چون ممکن بوده برخی افراد متوسط و کندفهم به آن پی نبرند، برحسب روایتی که نقل شده، حضرت آن را بیان فرمودهاند[۱۳].
بخشی از تفاسیر آن حضرت از این قبیل است و در اینگونه تفاسیر ظاهر این است که مأخذی جز فهم خود حضرت نداشته باشد و چون در اینگونه موارد، غالب افراد معنا و مقصود را از خود کلام میفهمند، میتوان مأخذ اینگونه تفاسیر را «فهم عرفی» دانست و معیار آن این است که معنایی که بیان میشود، برای افرادی که به زبان عربی و قواعد آن آگاه بوده و حدّ نصاب از شرایط فهم معنا از کلام عربی را داشته باشند، از خود کلام قابل فهم باشد. حتی ممکن است در برخی آیات، فهم مقصود یا مصداق و یا برخی مصادیق آن فراتر از توان افراد عادی باشد، ولی فرد فوقالعاده و با معنویتی مانند پیامبر(ص) بتواند آن را بفهمد و به وحی یا تعلیم خدا یا جبرئیل نیاز نباشد؛ برای مثال، در تفسیر آیه ﴿التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ﴾[۱۴] از رسول خدا(ص) نقل شده که ﴿السَّائِحُونَ﴾ را به روزهداران معنا کرده است[۱۵]. روشن است که فهم این معنا یا مصداق، فراتر از درک افراد عادی است و ذهن آنان بیشتر به معنا یا مصداق دیگر این کلمه که سیر و گردش در زمین است، توجه پیدا میکند، ولی بعید نیست که پیامبر اکرم(ص) بدون نیاز به وحی و تعلیم خدا یا جبرئیل این معنا یا مصداق را از این کلمه بفهمد و مأخذ این تفسیر فهم خود آن حضرت باشد. البته احتمال اینکه مراد بودن این معنا را از وحی و تعلیم خدا و جبرئیل تلقی کرده باشد، منتفی نیست، ولی در هرصورت اگر چنین معنا و تفسیری که فوق درک و توان عرف است، با سند صحیح از رسول خدا(ص) نقل شود، قابل اعتماد است؛ چه مأخذ آن، فهم خود آن حضرت باشد و چه وحی و تعلیم خدا و جبرئیل؛ زیرا در هرصورت آن حضرت از اشتباه و خطا مصون است.[۱۶]
قرآن
در برخی تفاسیر که از رسول خدا(ص) نقل شده، برای بیان مقصود آیهای به آیه دیگر استناد شده است؛ برای مثال، در تفسیر ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ﴾[۱۷] برای بیان اینکه مقصود از ظلم در این آیه، شرک است، به آیه ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[۱۸]استناد شده است[۱۹].
برحسب این نقل و امثال آن، میتوان گفت: یکی از مآخذ تفسیر در عصر رسالت خود قرآن بوده است.[۲۰]
تلقی از جبرئیل
از برخی روایات استفاده میشود که رسول خدا(ص) معنا و مقصود برخی آیات را از جبرئیل میپرسیدند؛ برای مثال، حاکم نیشابوری در تفسیر سورۀ کوثر با سند خود از علی بن ابی طالب(ع) روایت کرده است که فرمود:
«لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص): ﴿إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ﴾[۲۱] قَالَ النَّبِيُّ(ص): یَا جَبْرَئِيلُ مَا هَذِهِ النَّحِيرَةُ الَّتِي أَمَرَنِي بِهَا رَبِّي قَالَ إِنَّهَا لَيْسَتْ بِنَحِيرَةٍ وَ لَكِنَّهُ يَأْمُرُكَ إِذَا أَحْرَمْتَ لِلصَّلَاةِ أَنْ تَرْفَعَ يَدَيْكَ إِذَا كَبَّرْتَ وَ إِذَا رَكَعْتَ وَ إِذَا رَفَعْتَ رَأْسَكَ مِنَ الرُّكُوعِ وَ إِذَا سَجَدْتَ وَ إِذَا رَفَعْتَ رَأْسَكَ مِنَ السُّجُودِ فَإِنَّهُ صَلَاتُنَا وَ صَلَاةُ الْمَلَائِكَةِ فِي السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ»[۲۲]؛ وقتی آیه ﴿إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ﴾ بر رسول خدا(ص) نازل شد، پیامبر از جبرئیل پرسید: این نحیره [شتر قربانی] ای که خدا مرا به آن فرمان داده، چیست؟ جبرئیل گفت: آن نحیره [شتر قربانی] نیست؛ خدا به تو فرمان میدهد که وقتی تکبیرة الاحرام نماز را میگویی و رکوع میکنی و سر از رکوع برمیداری، دستهایت را بالا بیاوری؛ زیرا آن، نماز ما و نماز فرشتگانی است که در آسمانهای هفتگانهاند».
از اینگونه روایات استفاده میشود که برخی تفسیرهای پیامبر اکرم(ص) از جبرئیل امین دریافت شده و ازاینرو میتوان گفت: یکی از مآخذ تفسیر در عصر رسالت تلقی از جبرئیل است.[۲۳]
وحی یا تعلیم خداوند
در روایتی آمده است که ابو الحسن موسی بن جعفر(ع) در سخنی با مهدی عباسی درباره فدک فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ- تَبَارَكَ و تَعَالى- لَمَّا فَتَحَ عَلى نَبِيِّهِ(ص) فَدَكَ و مَا والَاهَا، لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهِ بِخَيْلٍ و لَارِكَابٍ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلى نَبِيِّهِ(ص): ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾[۲۴] فَلَمْ يَدْرِ رَسُولُ اللَّهِ(ص) مَنْ هُمْ، فَرَاجَعَ فِي ذلِكَ جَبْرَئِيلَ(ع)، و رَاجَعَ جَبْرَئِيلُ رَبَّهُ، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ: أَنِ ادْفَعْ فَدَكَ إِلى فَاطِمَةَ(س). فَدَعَاهَا رَسُولُ اللَّهِ(ص)، فَقَالَ لَهَا: يَا فَاطِمَةُ، إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَدْفَعَ إِلَيْكِ فَدَكَ، فَقَالَتْ: قَدْ قَبِلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مِنَ اللَّهِ و مِنْكَ»[۲۵]؛ به راستی وقتی خدای تبارک و تعالی فدک و اطراف آن را بدون جنگ و لشکرکشی برای پیامبرش فتح کرد آیه ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾ را بر پیامبرش نازل نمود، رسول خدا(ص) ندانست که آنها (یعنی ذا القربی) چه کسانی هستند! در مورد آن به جبرئیل مراجعه کرد و جبرئیل نیز به پروردگارش مراجعه کرد خدا به آن حضرت وحی کرد که فدک را به فاطمه بده. رسول خدا(ص) فاطمه(س) را فراخواند و به او گفت: ای فاطمه، خدا به من فرمان داده است که فدک را به تو بدهم، فاطمه گفت: ای رسول خدا! آن را از خدا و از تو پذیرفتم...».
این روایت صراحت دارد در اینکه رسول خدا(ص) مقصود از ﴿ذَا الْقُرْبَى﴾ را نمیدانسته و با مراجعه به جبرئیل و رجوع جبرئیل به خدا، خدا مقصود از آن را به پیامبر وحی کرده و به او تعلیم داده است.
بلکه برخی روایات گویای آن است که خدای عزوجل «تنزیل» و «تأویل» تمام قرآن را به رسول خدا(ص) تعلیم داده است. کلینی با سند خود از یکی از دو امام (امام باقر یا امام صادق(ع)) در ارتباط با قول خدای عزّ و جل ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ﴾[۲۶] چنین روایت کرده است: « فَرَسُولُ اللَّهِ(ص) أَفْضَلُ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ قَدْ عَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِيعَ مَا أَنْزَلَ عَلَيْهِ مِنَ التَّنْزِيلِ وَ التَّأْوِيلِ وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُنْزِلَ عَلَيْهِ شَيْئاً لَمْ يُعَلِّمْهُ تَأْوِيلَهُ...»[۲۷]؛ رسول خدا(ص) برترین راسخان در علم است، خدای عزّ و جل همۀ آنچه را بر او نازل کرده، چه تنزیل و چه تأویل، به او یاد داده است و چنین نبوده که خدا چیزی را بر آن حضرت نازل کند که تأویل آن را به او یاد ندهد...».
تنزیل و تأویل هردو مصدرند، ولی در این حدیث بهمعنای وصفی به کار رفتهاند و ظاهراً از تنزیل «الفاظ قرآن و معنای ظاهر آن»، و از تأویل «معانی باطن» آن مراد است و «من» در ﴿مِنَ التَّنْزِيلِ وَ التَّأْوِيلِ﴾ بیان از ﴿مَا أَنْزَلَ عَلَيْهِ﴾ است و بر این اساس، این جمله دلالت میکند که خدا هم تنزیل و الفاظ با معانی ظاهری قرآن را نازل کرده است و هم تأویل (معانی، باطنی) آن را، و تمام آن را به پیامبرش تعلیم داده است. ذیل حدیث نیز تأکید میکند که هرچه را خدا بر پیامبر(ص) نازل کرده، تأویل آن را نیز به او آموخته است.
در روایت دیگری که کلینی با سند صحیح از ابو الصباح نقل کرده نیز آمده است که امام جعفر صادق(ع) با تأکید فرمودهاند: خدا تنزیل و تأویل را به پیامبرش آموخته است[۲۸].
طبق بیانی که گذشت، از این دو روایت استفاده میشود که پیامبر(ص) معنای ظاهر و باطن قرآن و تفسیر و تأویل آن را از خدا آموخته است؛ بیتردید اگر نگوییم تنها مأخذ، دستکم یکی از مآخذ تفسیر در عصر رسالت، تعلیم خدای متعال بوده است و به استناد این دو روایت، میتوان گفت: هر معنایی را که رسول خدا(ص) برای آیات بیان کرده، به تعلیم و وحی الهی بوده است.
از روایت «الَّا اِنِّي أُوتِيتُ الْكِتَابَ وَ مِثْلَهُ مَعَهُ»؛ توجّه، همانا کتاب قرآن و مانند آن، با آن به من عطا شده است» که در کتابهای اهل تسنّن از رسول خدا(ص) نقل شده[۲۹]، چهبسا استفاده شود که تفسیر و تأویل آیات نیز بر آن حضرت نازل میشده است؛ زیرا در این روایت آمده که افزون بر قرآن، مطالب دیگری به مقدار قرآن نیز به پیامبر(ص) عطا شده است و با توجه به اینکه عطا شدن قرآن به آن حضرت از راه وحی و نازل شدن بر وی بوده، روشن میشود که عطا شدن مطالب دیگر نیز از همین راه بوده است[۳۰]؛ بنابراین، اگر از آیاتی مانند: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾[۳۱] استفاده شود قرآن کریم دربردارنده همۀ معارف، احکام و دانشهای لازم برای هدایت و سعادت بشر است، بیتردید همۀ آن مطالب دیگر، تفسیر و تأویل قرآن میباشد و اگر آن استفاده پذیرفته نشود، احتمال داده میشود که همه یا بخش عمده آن مطالب، تفسیر و تأویل آیات باشد.
از اطلاق آیات ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى﴾[۳۲]؛ نیز ممکن است مطلب یاد شده استفاده شود؛ زیرا تفسیر پیامبر(ص) و معنایی را که برای آیات بیان میکند، بخشی از سخنان آن حضرت است و اطلاق این آیات دلالت میکند هر سخنی را که آن حضرت میگوید، به او وحی شده و خدای قادر متعال بدون واسطه یا به واسطۀ فرشتهای بسیار توانا (جبرئیل امین) به او آموخته است. آنچه از این اطلاق به قرینۀ مناسبت حکم و موضوع خارج میباشد و بیتردید مراد نیست، سخنان روزمرّه و غیردینی آن حضرت است و بر خروج بیش از این مقدار دلیل و قرینهای وجود ندارد؛ پس هرچه را در ارتباط با دین بیان کرده باشند، چه آیات قرآن و چه تفسیر آن و چه غیر آن، مشمول این اطلاق است و دلیلی بر خروج آن نیست. برخی فرمودهاند: چون سخن خدا در این آیات خطاب به مشرکان است و آنان پیامبر را در دعوتش به خدا و در آنچه از قرآن که بر آنان تلاوت میکرده، به دروغگویی و دروغ بستن به خدا نسبت میدادهاند، به قرینه مقام مراد این است که آن حضرت در دعوتش به خدا یا در آنچه از قرآن که بر شما تلاوت میکند، از روی هوای نفس و رأی خود سخن نمیگوید، بلکه آن وحیی است که از جانب خدای سبحان به او القا میشود[۳۳].
امّا به نظر میرسد اولاً: قطعی نیست که مخاطب این آیات مشرکان باشند، بلکه ممکن است مخاطب، مؤمنان یا عموم انسانها باشند و از باب "ايّاك اعني واسمعي يا جاره" مقصود نفی پندار مشرکان و یا نفی هر پندار نادرستی دربارۀ پیامبر(ص) باشد و ثانیاً: خطاب به مشرکان و در مقام رد پندار آنان بودن، قرینهای نیست که اطلاق این آیات را بهخصوص دعوت به خدا یا آیات قرآن مقیّد کند؛ زیرا خطاب و مقام یاد شده اگر با اطلاق ناسازگار و بیتناسب باشد، قرینه تقیید و مراد نبودن اطلاق میباشد؛ اما اگر با اطلاق نیز سازگار و متناسب باشد، دلیل تقیید نمیباشد و به نظر میرسد که با اطلاق نیز سازگار و متناسب است. چه اشکال دارد که آیات، خطاب به مشرکان و در مقام رد توهم آنان باشد و توهم آنان را با ذکر کبرای کلی وحی بودن همۀ سخنان پیامبر(ص) نفی کند؟ و مؤید بلکه مؤکّد این معنا روایاتی است که این آیات را با سخنان پیامبر(ص) دربارۀ امامت و خلافت حضرت علی(ع) و برتری اهل بیتش، تطبیق داده است[۳۴] و حتی در شماری از آن روایات، سبب نزول این آیات، نسبتهای ناروای منافقان به پیامبر(ص) درباره محبت و بیان امامت حضرت علی(ع) بیان شده است. در آن روایات آمده است که منافقان گفتند: «محمد در محبت پسر عمویش گمراه است و دربارۀ او جز از روی هوای نفس سخن نمیگوید» و خداوند در تکذیب آنان این آیات را نازل فرمود است[۳۵].
بنابراین، افزون بر روایات، از این آیات نیز استفاده میشود که مأخذ تمام تفسیرهای پیامبر(ص) در عصر رسالت، وحی الهی و تعلیم جبرئیل یا خدای متعال بوده است[۳۶]، و جمع بین این معنا و مأخذهای پیشین نیز به این صورت است که تلقی از جبرئیل یکی از صور وحی است و حتی در این آیات نیز جمعی از مفسران «شدید القوی» را به جبرئیل تفسیر کردهاند و طبق این تفسیر، وحی به تعلیم جبرئیل توصیف شده است و در مواردی که آیهای به کمک آیۀ دیگر تفسیر میشود، وحی بودن آن ممکن است به این لحاظ باشد که آیه مبیّن به پیامبر(ص) وحی شده است و حتی ممکن است کمک گرفتن از آیۀ دیگر به وحی الهی و تعلیم خدا یا تعلیم جبرئیل از جانب خدا باشد و ازاینرو، اگر در روایتی که سند آن صحیح است، تفسیر آیهای به کمک آیۀ دیگر از پیامبر(ص) نقل شود، حتی اگر وجه تبیین آن روشن نباشد نیز میتوان به آن اعتماد کرد. در جمع آن با فهم عرفی نیز میتوان گفت: وقتی دلالت آیه بر معنا از ابتدا با اندکی دقت و تدبر، آشکار و قابل فهم باشد و به تعلیم و تبیین نیاز نباشد، وحی بودن معنایی که از آن فهمیده میشود، به وحی بودن خود آیه است و اینگونه معانی تنزیل قرآن است که با نازل شدن آیات بر پیامبر(ص)، به آن حضرت تفهیم و القا میشود، و وحی و به تعلیم خدا یا جبرئیل بودن آن معانی، به لحاظ نازل شدن آن آیات از جانب خدا به وسیلۀ جبرئیل بر قلب پیامبر(ص) است و امتیاز و برتری اینگونه تفاسیر بر تفاسیر دیگران (مفسران غیرمعصوم) در این است که احتمال اشتباه موجود در فهم تفاسیر دیگران، در اینگونه تفاسیر جایی ندارد؛ البته درصورتیکه صدور آن از پیامبر معلوم و یا دستکم با سند صحیح به ما رسیده باشد.[۳۷]
جستارهای وابسته
- تفاسیر تابعین تابعین
- تفاسیر تک نگار
- تفاسیر عصر جدید
- تفاسیر عصر کهن
- تفاسیر لغوی
- تفسیر اجتهادی
- تفسیر اجمالی قرآن
- تفسیر اِعراب
- تفسیر قرآن به مقتضای عقل
- تفسیر باطنی
- تفسیر مالکیه
- تفسیر روایی
- تفسیر مسلسل
- تفسیر قرآن به کلام صحابه
- تفسیر قرآن با قول تابعی
- تفسیر قرآن با قرآن
- تفسیر عهد نبوت
- تفسیر عهد رسالت
- تفسیر عهد صحابه
- تفسیر غریب قرآن
- تفسیر عقلی
- تفسیر پلورالیستی قرآن
- تفسیر تبیینی قرآن
- تفسیر تحلیلی
- تفسیر بلاغی
- تفسیر تدبری قرآن
- تفسیر تمسکی قرآن
- تفسیر عصر تابعین
- تفسیر در عصر تدوین
- تفسیر عصر پیامبر خاتم
- تفسیر درایی
- تفسیر زبدة البیان
- تفسیر سکولاریستی قرآن
- تفسیر سیستمی
- تفسیر عبدالله بن عباس
- تفسیر قرآن به قرآن
- تفسیر لفظی قرآن
- تفسیر لیبرالیستی قرآن
- تفسیر مأثور
- تفسیر معتزله
- تفسیر مجمل به مبین
- تفسیر مطلق به مقید
- تفسیر معتزلیان جدید
- تفسیر معنا
- تفسیر معنوی قرآن
- تفسیر نو اعتزالی
- تفسیر وجوه قرآن
- تفسیر ترتیبی
- تفسیر مزجی
- تفسیر موضوعی
- تفسیر اهل بیت
- تفسیر پیامبر خاتم
- تفسیر تابعین
- تفسیر عامه
- تفسیر عصر نهضت
- تفسیر توحیدی
- تفسیر دوران نهضتهای اصلاحی
- تفسیر صحابه
- تفسیر عصر جدید
- تفسیر باطن قرآن
- تفسیر ظاهر قرآن
- تفسیر اهلسنت
- تفسیر باطنیه
- تفسیر ماتریدیه
- تفسیر خوارج
- تفسیر شیعه
- تفسیر متصوفه
- تفسیر اجتماعی
- تفسیر اخلاقی
- تفسیر ادبی
- تفسیر اشاری
- تفسیر به رأی
- تفسیر بیانی
- تفسیر زیدیه
- تفسیر شافعیه
- تفسیر پوزیتیویستی
- تفسیر تاریخی
- تفسیر تربیتی
- تفسیر رمزی
- تفسیر عرفانی
- تفسیر علمی
- تفسیر فقهی
- تفسیر فیضی
- تفسیر فلسفی
- تفسیر کلامی
- تفسیر نقلی
- آداب تفسیر قرآن
- آراء تفسیری
- اسرائیلیات در تفسیر
- اقطاب اسرائیلیات
- اقطاب وضّاعین
- اولین مدون تفسیر
- تأویل قرآن
- تدوین تفسیر قرآن
- تفاسیر قرآن
- تفسیر پذیری قرآن
- تفسیر نگاری
- تنزیل قرآن
- توقیفیت تفسیر قرآن
- جری و تطبیق
- روایات تفسیری
- روشهای تفسیری
- سیاق عام
- شرافت تفسیر قرآن
- طرق تفسیری
- غرایب تفسیر
- فضیلت تفسیر قرآن
- قواعد تفسیر
- مبادی تفسیر
- مدارس تفسیر قرآن
- مراتب تفسیر
- مراحل تفسیر
- مصادر نقلی تفسیر
- مفسران
- مقدمات تفسیر
- مکاتب تفسیری
- منابع تفسیر
- تأویل قرآن
- ↑ «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید» سوره نساء، آیه ۸۳.
- ↑ ر.ک: طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۱ و ۲، ص۸۰. شیخ حرّ عاملی نیز به این آیه استدلال کرده است که در فهم معنای قرآن باید به پیامبر و امامان معصوم(ع) رجوع شود و استنباط از قرآن متوقف بر رجوع به آنان است (ر.ک: حرّ عاملی، الفوائد الطوسیّه، ص۱۸۶).
- ↑ بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۲۴-۲۵.
- ↑ در المعجم الوسیط انیس، ابراهیم، ص۸، اخذ الشیء اخذا به حازه و حصّله معنا شده است.
- ↑ معین، فرهنگ فارسی معین، ج۳، ص۳۷۴۹، ۳۷۵۲.
- ↑ انیس، المعجم الوسیط، ص۸.
- ↑ بحرانی، البرهان فی علوم القرآن، ج۲، ص۱۵۶.
- ↑ سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۲، ص۱۲۰۴.
- ↑ بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۲۵-۲۶.
- ↑ «بخورید و بیاشامید؛ سپس روزه را تا شب به پایان رسانید و در حالی که در مسجدها اعتکاف کردهاید از آنان کام مجویید» سوره بقره، آیه ۱۸۷.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان، ج۱-۲، ص۵۰۵.
- ↑ «و آنچه در توان دارید از نیرو و اسبان آماده در برابر آنان فراهم سازید» سوره انفال، آیه ۶۰.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان، ج۳-۴، ص۸۵۲.
- ↑ «آنان توبهکنندگان، پرستشگران، ستایشگران، رهپویان، نمازگزاران، سجدهکنندگان، فرمان دهندگان به کار شایسته و بازدارندگان از کار ناشایست و پاسداران حدود خداوندند و به (چنین) مؤمنان نوید ده» سوره توبه، آیه ۱۱۲.
- ↑ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۳۵.
- ↑ بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۲۶-۲۷.
- ↑ «آنان که ایمان آوردهاند و ایمانشان را به هیچ ستمی نیالودهاند، امن (و آرامش) دارند و رهیافتهاند» سوره انعام، آیه ۸۲.
- ↑ «پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
- ↑ ر.ک: همین کتاب، ص۲۲.
- ↑ بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۲۷-۲۸.
- ↑ «ما به تو «کوثر» دادیم * پس برای پروردگارت نماز بگزار و قربانی کن!» سوره کوثر، آیه ۱.
- ↑ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۵۳۸؛ در بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۴۰۴، ح۱۲ و ص۱۶ ح۴۰۵ نیز دو روایت با مضمون روایت مزبور در تفسیر این آیه نقل شده است.
- ↑ بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۲۸.
- ↑ «و حقّ خویشاوند را به او برسان و نیز (حقّ) مستمند و در راه مانده را و هیچگونه فراخرفتاری مورز» سوره اسراء، آیه ۲۶.
- ↑ کلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۶۰۸ و ۶۰۹ (کتاب الحجّة، باب الفیء و الانفال و... حدیث ۵)؛ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۵۵۱.
- ↑ «در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش، میگویند: ما بدان ایمان داریم» سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ کلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۲۷۰ و ۲۷۱ بَابُ أَنَّ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ هُمُ الْأَئِمَّةُ، ح۲. شایان ذکر است که سند این روایت در اصول کافی به واسطه ابراهیم بن اسحق صحیح نیست، ولی علامه مجلسی در بحارالانوار، ج۲۳، ص۱۹۹ این روایت را با دو سند از بصائر الدرجات نقل کرده است که یکی از آن سندها «یعقوب بن یزید از ابن ابی عمیر از ابن اذینه از برید» است که همۀ آن افراد «ثقه» و مورد اعتمادند و طبق این سند، روایت صحیح است.
- ↑ کلینی، فروع الکافی، ج۷، ص۴۳۹، بَابُ مَا لَا يَلْزَمُ مِنَ الْأَيْمَانِ وَ النُّذُورِ، ح۱۵. این روایت را شیخ طوسی نیز با سند صحیح در تهذیب الاحکام، ج۸، ص۲۸۶، ح۱۰۵۲، بَابُ الْأَيْمَانِ وَ الْأَقْسَامِ، ح۴۴ آورده است.
- ↑ ابن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۳۱؛ ابو داوود، سنن ابی داوود، ج۲، ص۶۱۰، ح۴۶۰۴؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲۰، ص۲۸۳، ح۶۷۰؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، دار الکتب العلمیّة، ج۱، ص۲۹.
- ↑ ابن قتیبه نیز گفته است: و یأتیه جبرئیل(ع) بالسنن کما کان یأتیه بالقرآن و لذلک قال: اوتیت الکتاب و مثله معه یعنی من السنن (ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، ص۱۵۵).
- ↑ «و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.
- ↑ «و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود * آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است» سوره نجم، آیه ۳-۵.
- ↑ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۲۷.
- ↑ ر.ک: حویزی، نور الثقلین، ج۵، ص۱۴۴-۱۴۷، ح۴، ۵، ۱۰، ۱۱، ۱۲ و ۱۴.
- ↑ در یکی از آن روایات آمده است: «فَقَالَ الْمُنَافِقُونَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُبَيٍّ وَ أَصْحَابُهُ لَقَدْ ضَلَّ مُحَمَّدٌ فِي مَحَبَّةِ ابْنِ عَمِّهِ وَ غَوَى وَ مَا يَنْطِقُ فِي شَأْنِهِ إِلَّا بِالْهَوَى فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى﴾» و در روایت دیگر آمده است: «وَ قَالُوا وَ اللَّهِ لَقَدْ ضَلَّ هَذَا الرَّجُلُ وَ غَوَى وَ مَا يَنْطِقُ فِي ابْنِ عَمِّهِ إِلَّا بِالْهَوَى فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي ذَلِكَ: ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى﴾» و در روایت دیگر آمده است: «... أَ لَمْ يَنْسُبُوهُ إِلَى أَنَّهُ(ص) يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى فِي ابْنِ عَمِّهِ عَلِيٍّ(ع) حَتَّى كَذَّبَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ: ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾» (حویزی، نور الثقلین، ج۵، ص۱۴۴-۱۴۷، ح۴، ۵ و ۱۴).
- ↑ این تردید ازاینرو است که ﴿شَدِيدُ الْقُوَى﴾ را جمعی به جبرئیل و برخی به خدا تفسیر کردهاند (ر.ک: مجمع البیان، المیزان و تفسیر القمی در تفسیر همین آیه).
- ↑ بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۲۸-۳۳.