ابوامامه باهلی در تاریخ اسلامی
(ابوامامه باهلی) | |
---|---|
اطلاعات فردی | |
وفات | سنة ۸۱ أو ۸۶ [۱] |
مذهب | شیعه |
اطلاعات حدیثی | |
تعداد روایات | ۱ |
مقدمه
- صُدَیّ بن عجلان بن وهب از طایفه باهلی و به کنیهاش ابوامامه باهلی شهرت داشت. وی در مصر میزیست و بعدها به حمص (از توابع شام) نقل مکان کرد. او در زمره اصحاب رسول خدا (ص) است که روایاتی از آن حضرت نقل کرده است. وی در سال ۸۱ و به قولی ۸۶ هجری در شام درگذشت. در این که او آخرین صحابی پیامبر (ص) بوده که از دنیا رفته است اختلاف است برخی گفتهاند: آخرین صحابی پیامبر سهل ساعدی بوده اصح اقوال همین است، زیرا ابوامامه باهلی در سنه ۸۱ یا ۸۶ از دنیا رفته و سهل در سنه ۹۱ یا ۹۶. بنابراین سهل آخرین صحابی پیامبر است که از دنیا رفته است و بعید نیست ابوامامه باهلی آخرین صحابی است که در شام از دنیا رفته است و برخی هم، گفتهاند آخرین صحابی ابوالیسر انصاری بوده است و ظاهرا او آخرین اصحاب از بدریون بوده که از دنیا رفته است[۲].
- ابوامامه باهلی، با آنکه شامی بود با امیر المؤمنین (ع) بیعت کرد و در زمره اصحاب آن حضرت در آمد[۳][۴]
ابوامامه باهلی در مجلس معاویه
- با اینکه ابوامامه باهلی طبق نقل مؤرخان در صفین در رکاب امیرالمؤمنین (ع) جنگ نکرد اما محبت قلبی خود را به آن حضرت کتمان نمینمود، لذا روزی بر معاویه وارد شد و مورد عنایت و محبت بسیار وی قرار گرفت، معاویه دستور داد غذا آوردند، وقتی ابوامامه باهلی به خوردن غذا مشغول بود، معاویه برای جذب او طبق رسم آن روزگار، به سر و صورت وی عطر مالید و پس از صرف غذا هم دستور داد، کیسهای از دینار طلا به وی دادند، آنگاه گفت: ای ابوامامه باهلی، تو را به خدا سوگند من بهترم یا علی بن ابی طالب؟
- ابوامامه باهلی گفت: ای معاویه، اگر مرا قسم هم نمیدادی نیز عقیده خود را ابراز میکردم و مکنون قلبیام را پنهان نمیداشتم، به خدا سوگند، حضرت علی (ع) بهتر و بزرگوارتر از توست؛ زیرا قبل از تو اسلام آورد و به پیغمبر خدا از تو نزدیکتر و در راه اسلام با مشرکان بیش از تو جنگیده است.
- ای معاویه آیا نمیدانی علی کیست؟ او پسر عموی پیامبر و همسر دخترش فاطمه - سیده زنان عالم - و پدر حسن و حسین دو سرور جوانان بهشت، و برادرزاده حمزه سیدالشهدا، و برادر جعفر طیار است. ای معاویه، تو کی میتوانی با علی برابری کنی؟ اگر فکر میکنی که من در برابر این احترامهای دروغین و بخشش مال در حقم، تو را بر وی ترجیح میدهم و مؤمن پیش تو آمده و کافر برمیگردم، سخت در اشتباهی.
- ابوامامه باهلی این سخنان را بیان کرد و بیدرنگ برخاست و کیسه طلا را زمین گذاشت و بیرون رفت. معاویه که انتظار چنین برخوردی را از ابوامامه باهلی نداشت، در عین حال برای نزدیک کردنش کیسه پولها را برداشت و به دنبال او رفت، ولی هر چه اصرار کرد، وی نپذیرفت و گفت: "به خدا قسم، حتی یک دینار هم از تو قبول نمیکنم"[۵].
- آری، این مردان بزرگ بودند که با اظهار شخصیت علی (ع) نام آن حضرت را زنده نگاه داشتند و حیلههای معاویه و دستگاه بنی امیه نتوانست نور فروزان آن امام به حق را خاموش کند.
- در این جا به یک حدیث از ابوامامه باهلی اشاره میکنیم: نضال بن جبیر میگوید از ابو امامه باهلی شنیدم که میگفت: از رسول خدا (ص) شنیدم که میفرمود: "شش چیز را برای من ضمانت کنید که انجام دهید، من برایتان بهشت را ضمانت میکنم:
ابوامامه باهلی در دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳
نام او صُدَی بن عَجْلان بن حارث است و به او ابن وهب و نیز ابن عمرو بن وهب باهلی نیز گفته شده است و به کنیهاش، ابوامامه مشهور است. درباره اسمش اختلافی نیست[۸] ولی در نسبت دادن او به باهله اختلاف کردهاند، بعضی هم او را از قبیله بنیسهم در باهله دانستهاند[۹]. گفته شده باهلی منسوب به قبیله باهله، قبیلهای از قبیلههای قیس عیلان و باهله، نام زن مالک بن اعصر بن سعد بن قیس عیلان بوده است که پس از مالک، معن، پسر مالک، به رسم جاهلیت، با زن پدر خود همبستر شد و این فامیلی به این زن نسبت داده شده است؛ این قبیله برخلاف رسم اعراب با انتساب غیر مستقیم، خود را به دایی و خاله منسوب میسازند[۱۰]؛ از این جهت، عرب از نسبت باهلی امتناع ورزیده و این نسبت را عار میدانسته است.
ظاهراً او شیعه و دارای اخلاص بوده است لکن بعضی او را از کسانی شمردهاند که از امام علی (ع) دوری میکرده و اقامت او نزد معاویه با رضا و رغبت بوده است[۱۱]. معاویه جاسوسانی بر ابوامامه گمارده بود تا مبادا فرار کند و نزد امیرالمؤمنین برود.
او از کسانی است که روایتهای زیادی از پیامبر (ص) نقل کرده است؛ سلیم بن عاصر میگوید: نزد ابوامامه نشسته بودیم، او سخنان زیادی از پیامبر (ص) نقل کرد، سپس گفت: «تفکر کنید و آنچه را از ما میشنوید برسانید”[۱۲]. ولید بن مسلم درباره ابوامامه میگوید: «او صدقه را دوست میداشت و درخواست کنندهای نزد او نمیایستاد مگر اینکه به او بخشش مینمود. روزی او فقط سه دینار داشت، فقیری نزد او ایستاد و ابوامامه به او یک دینار داد. فقیر دیگری آمد و دیناری هم به او داد، پس فقیری دیگر آمد و دیناری هم به او داد. با خود گفتم چیزی باقی نماند، سپس در حالی که روزه بود به مسجد رفت. دلم به حال او سوخت و برای تهیه غذای شب او قرض گرفتم و بستر او را نیز آماده کردم. در همین هنگام زیر بالش او سیصد دینار دیدم. زمانی که او داخل شد و آنچه را که برایش آمده شده بود دید، خدا را شکر کرد و لبخندی زد و گفت: «از چیزهای دیگر بهتر است”، سپس شام خورد. به او گفتم: خداوند تو را ببخشد، نزد تو آمدم به خاطر آنچه کردی، سپس بالش را کنار زد. به خاطر آنچه در زیر آن دید ترسید”[۱۳]. ابوامامه میگوید: «پیامبر (ص) مرا به باهله فرستاد. هنگامی که به نزد آنها رفتم مشغول خوردن خون بودند. آنها به من تعارف کردند و گفتند بخور. من گفتم: من فرستاده رسول خدا (ص) هستم تا به او ایمان آورید و از خوردن خون دست بردارید. آنها مرا تکذیب کردند و من از نزد آنها خارج شدم در حال گرسنگی و تشنگی و در حالی که سختی بسیار بر من وارد شده بود و شکمم بزرگ شده بود. پس قوم باهله گفتند: مردی از اشراف خودتان را تکذیب کردید، به سوی او بروید و به او غذا دهید. آنان با غذا و نوشیدنی خود به سوی من آمدند. گفتم: من نیازی به غذا و نوشیدنی شما ندارم، همانا خداوند مرا غذا داد و سیراب کرد. آنها چون حال مرا دیدند، به من و آنچه از طرف رسول خدا آورده بودم، ایمان آوردند”[۱۴]. محمد بن زیاد نقل میکند: «ابوامامه را دیدم که از کنار مردی که در حال سجده، دعا و گریه میکرد، گذشت، ابوامامه به او گفت: "کار تو موقعی ارزش دارد که در خانه باشد و در خانه هم این گونه باشی"«[۱۵][۱۶].
ابوامامه و نقل حدیث
ابوامامه از کسانی است که روایات بیشماری از رسول خدا (ص) نقل کرده است و او از صحابهای بوده که کم فتوا میداده است و در نزد شامیان بیشترین روایات را نقل کرده است[۱۷]. به طوری که، گفته شده دویست و پنجاه حدیث از او نقل شده است[۱۸]. ابوامامه از پیامبر (ص)، عمر، عثمان، علی (ع)، ابوعبیده، معاذ، ابوالدرداء، عبادة بن صامت، عمرو بن عبسه و دیگران روایت کرده است[۱۹]. ابوامامه حدیث را به گونهای نقل میکرد که گویی کسی بر او القاء و بازگو میکند[۲۰]. سلیمان بن حبیب میگوید: وارد مسجد حمص شدم و در کنار مکحول نشستم. مکحول گفت: «اگر نزد ابوامامه برویم حقی از او ادا کردهایم و از گفتههای رسول اکرم (ص) استفاده خواهیم کرد”. آنگاه همگی برخاسته و نزد او رفتیم. سلام کردیم، جواب گفت، سپس گفت: «ورود شما برای من رحمت و حجت است”. آنگاه گفت: «پیامبر بزرگوار از هیچ چیز برای این امت بیش از دروغ و تعصب نمیترسید، از دروغ و تعصب دوری کنید. به من دستور داد تا این مطالب را به شما ابلاغ کنم، پس شما هم به دیگران برسانید”[۲۱]. از ابوامامه درباره نوشتن علم پرسیده شد، پاسخ داد: «عیبی ندارد یا در آن عیبی نمیبینم”[۲۲]. ابوامامه میگفته است: این مجالس نقل حدیث از ابزارهای تبلیغ فرمان خدا برای شماست و پیامبر (ص) آنچه را که برای آن مبعوث شده بود به ما ابلاغ فرموده است. شما هم بهترین چیزی را که از ما میشنوید به دیگران ابلاغ کنید[۲۳].
ابوامامه میگوید: شنیدم رسول خدا (ص) میگفت: "برای من شش چیز را کفالت کنید من هم بهشت را برای شما کفالت میکنم: هرگاه یکی از شما سخن گفت، دروغ نگوید؛ و هرگاه امین کسی شدید، خیانت نورزید؛ و هرگاه وعده دادید، خلف وعده نکنید؛ چشمهای خود را بپوشانید؛ دستان خود را از حرام باز دارید، و فروج خود را حفظ کنید"[۲۴]. ابوامامه میگوید: زمانی که آیه شریفه ﴿لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ﴾[۲۵] نازل شد، من گفتم: ای رسول خدا! من از کسانی هستم که در زیر درخت بیعت کردند؟ پیامبر (ص) فرمود: "تو از من هستی و من از تو هستم"[۲۶]. در حدیث دیگری آمده است که ابوامامه میگوید: پیامبر (ص) فرمان جنگ داد. نزد پیامبر (ص) رفتم و گفتم برای من از خدا شهادت را بخواه. فرمود: "پروردگارا! آنها را به سلامت دار و غنیمت و پیروزی نصیب آنها بگردان". به ایشان گفتم: ای رسول خدا! مرا به عمل دیگری که سودی به حال من داشته باشد امر کن. پیامبر (ص) فرمود: "بر تو باد به روزه که هیچ عملی مانند آن نیست". به این دلیل، ابوامامه و زن و خادمش همیشه روزهدار بودند و اگر از خانه آنها دود یا آتشی دیده میشد، مردم میفهمیدند که بر آنها میهمان وارد شده است[۲۷]. ابوامامه میگوید: بعد از آن به خدمت پیامبر (ص) رسیدم و به او گفتم: ای رسول خدا! مرا به امری دستور دادی که امیدوارم خدا به خاطر آن به من بهرهای ببخشد. پیامبر (ص) فرمود: "بدان که تو برای خداوند بلندمرتبه سجده نمیکنی مگر این که خدا به خاطر این عمل، درجه تو را بالا و خطاهای تو را از بین میبرد"[۲۸]. از ابوامامه نقل شده است که از رسول خدا (ص) درباره آغاز کارش پرسیده شد، فرمود: «من همان دعای پدرم ابراهیم هستم و عیسی بن مریم به ظهورم مژده داده است”[۲۹].
ابوامامه روایت کرده است، پیامبر اکرم (ص) فرمود: «هر نمازی که در آن سوره فاتحه خوانده نشود، ناقص است”. و نیز روایت کرده که پیامبر (ص) فرمود: «آگاهترین امت من به سنت و حکم بعد از من علی بن ابیطالب است” و در روایت دیگر از پیامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: «مؤمن در دنیا بین چهار چیز است: مؤمنی که به او حسادت میورزد؛ مافوقی که با او دشمنی میکند؛ کافری که با او میجنگد و شیطان که گاهی او را وکیل خود قرار میدهد (یعنی بر او غلبه میکند)”[۳۰]. همچنین او از پیامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: «انسان، وارد خانه کسی نمیشود تا این که اجازه بگیرد؛ اگر اجازه داده شد آنگاه داخل میشود”. نیز او از پیامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: «دشمنی و فساد دو شعبه از نفاق است”[۳۱]. ابوامامه میگوید: رسول خدا (ص) در حجة الوداع در روز عرفه، در حالی که سوار بر شتر خود بود، در میان مردم ایستاد و فرمود: "امروز چه روزی است؟" مردم گفتند: روز عرفه و روز حرام است. پس فرمودند: "این ماه چه ماهی است؟" مردم گفتند: ماه حرام است. پیامبر (ص) فرمود: "اینجا چه مکانی است؟" مردم گفتند: مکان حرام است. پیامبر (ص) فرمود: "همانا اموال، آبرو و خون شما بین شما حرام است، مانند این روز و این ماه و این مکان. آگاه باشید هر پیامبری دعوتش سپری شد مگر دعوت من. پس همانا من آن را نزد پروردگارم تا روز قیامت ذخیره کردم. اما بعد، همانا انبیا روز قیامت جمع میشوند، پس مرا خوار مکنید؛ همانا من کنار حوض همنشین شما هستم"[۳۲].
اسماعیل بن عیاش از سعید نقل کرده است که گفت: ابوامامه را در حال مرگ دیدم پس به من گفت: «ای سعید! وقتی که من از دنیا رفتم برای من همان کاری را انجام دهید که پیامبر (ص) امر کرده است”. رسول خدا (ص) فرمودند: "زمانی که مرگ یکی از شما فرا رسید و او را داخل خاک قرار دادید روی او خاک ریختید، یکی از شما نزد سر او بایستد، سپس بگوید: ای فلان بن فلان، همانا او میشنود ولی جواب نمیدهد. سپس بگوید: ای فلان بن فلان، پس همانا میشنود. سپس بگوید: ای فلان بن فلان، او میگوید: ما را راهنمایی کردی، خداوند تو را رحمت کند. سپس بگوید: به یاد آور دنیا را که از آن خارج شدی؛ شهادت میدهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و این که محمد (ص) بنده و فرستاده اوست و این که تو راضی هستی به این که الله پرورگار باشد و به پیامبری محمد (ص) و به این که اسلام، دین تو باشد. پس همانا هنگامی که این کار انجام شد، یکی از منکر و نکیر دست دیگری را میگیرد و به او میگوید: بیا با هم از نزد او برویم[۳۳]، کاری برای او انجام ندادیم. حقیقتاً حجت او تمام شد اما حجت خداوند بلندمرتبه غیر از شماست"[۳۴]. ابوامامه میگوید: رسول خدا (ص) فرمودند: "کسی که نیکو و صحیح وضو بگیرد، بخشیده میشود و سپس نمازش برای او نافله حساب میشود". به او گفته شد تو از رسول خدا (ص) این مطلب را شنیدی؟ گفت: «پنج بار از او شنیدم”[۳۵]. ابوامامه میگوید: شنیدم که رسول خدا (ص) میگوید: "ای مردم! همانا پس از من پیامبری نیست و پس از شما امتی نمیباشد. آگاه باشید، پس پروردگارتان را عبادت کنید و نمازهای پنجگانه خود را بخوانید و روزه بگیرید و با خویشاوندان ارتباط داشته باشید و زکات اموال خود را بپردازید که به واسطه زکات، پاکیزه میشوید و ولی امر خود را اطاعت کنید تا داخل بهشت پروردگارتان شوید"[۳۶].
ابوامامه میگوید: رسول خدایا (ص) مرا دید که لبهایم را حرکت میدادم. پس فرمود: "برای چه لبهایت را حرکت میدهی؟" گفتم: ذکر خدا میگویم. پس فرمود: "آیا دوست نداری تو را بر چیزی که بزرگتر از آن ذکر در شب و روز است، راهنمایی کنم؟"، گفتم: بله، ای رسول خدا! فرمود: "بگو: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَدَدَ مَا خَلَقَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ مِلْءَ مَا أَحْصَى كِتَابُهُ وَ سُبْحَانَ اللَّهِ عَدَدَ كُلِّ شَيْءٍ وَ سُبْحَانَ اللَّهِ مِلْءَ كُلِّ شَيْءٍ»". پس ابوامامه هرگاه این حدیث را برای کسی نقل میکرد میگفت: «همانا رسول خدا (ص) امر کرد که افراد پس از خودت را آگاه کن”[۳۷]. مردی نزد ابوامامه آمد و گفت: «ای ابوامامه! همانا در خواب دیدم که تو هر زمانی که داخل و خارج میشوی و هر زمانی که میایستی و مینشینی، ملائکه بر تو درود میفرستند”. ابوامامه گفت: «پروردگارا! ما را ببخش، در حالی که شما هم اگر بخواهید ملائکه بر شما درود میفرستند”. پس آیه شریفه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا * وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا * هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا﴾[۳۸] را قرائت کرد[۳۹]. محمد بن زیاد الهانی میگوید: همراه ابوامامه به سوی خانهاش میرفتیم. او از کنار هیچ مسلمانی، چه کوچک و چه بزرگ، نمیگذشت مگر این که به آنها سلام میکرد. پس هنگامی که به در خانهاش رسید به سوی ما بازگشت و گفت: "ای برادرم! پیامبر به ما امر کرد که بلند سلام کنیم"[۴۰]. همچنین ابوامامه میگوید: رسول خدا (ص) دست مرا گرفت، سپس گفت: "ای ابوامامه! همانا کسی که قلب من برای او نرم باشد از مؤمنین است"[۴۱].
در حدیثی دیگر ابوامامه نقل کرده است که پیامبر (ص) فرمود: در جهنم پلی است که هفت مرحله دارد و بر وسط این پل، قضاوت و داوری صورت میگیرد. پس بنده مراحلی را طی میکند تا به مرحله میانی میرسد. به او گفته میشود: چقدر بدهی داری؟ او حساب میکند و سپس این آیه را تلاوت میکند: ﴿وَلَا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثًا﴾[۴۲]، سپس میگوید: ای خدا! برای من این چنین و آن چنان کن. به او گفته میشود: دِینت را ادا کن، میگوید: چیزی ندارم که با آن دِینم را ادا کنم. گفته میشود: از حسناتش بردارید، پس پیوسته از حسناتش برداشته میشود تا این که حسنهای برای او باقی نمیماند. هنگامی که حسناتش از بین رفت، به او گفته میشود: حسنات خود را فنا کردی. در این هنگام گفته میشود که از گناهان شخص طلبکار بردارید و برای شخص بدهکار بنویسید، پس بر او نوشته میشود. به من خبر داده شده است که مردانی میآیند که کوهی از حسنات دارند و پیوسته از حسنات او برداشته میشود و برای شخص طلبکار نوشته میشود تا این که برای او حسنهای باقی نمیماند. سپس گناهان شخص طلبکار برایشان نوشته میشود تا این که مانند کوه سیئات به او برگردانده میشود. شنیدهام که در این روز به گونه ای در دروغگویی پیشدستی میشود که از هیچ گویندهای مانند آن را نشنیدهام و زشتی این کار به قدری شدت مییابد که قابل درک نیست. شما را از کذب برحذر میدارم، به تحقیق که دروغ، شما را به ظلم و ستم و ظلم شما را به آتش هدایت میکند و شما را به راستی سفارش میکنم، زیرا صدق و راستگویی به نیکی و نیکی به بهشت هدایت میکند. پس پیامبر (ص) فرمود: «ای مردم! شما از مردم جاهلیت گمراهتر هستید؛ همانا خداوند برای هر کدام از شما در مقابل یک دینار و درهم انفاق، هفتصد دینار و درهم قرار داده است اما با وجود این شما از دادن آن یک دینار و درهم خودداری میکنید. آگاه باشید که خداوند سرزمینهای فتح شده را به شمشیرهایی که ما طلا و نقره تزیین شده بودند نگشود بلکه با شمشیرهایی سفت و محکم یا آهن تزیین شده، گشود و زینت شمشیرها استحکام آنها بود نه طلا و نقره به کار برده شده در آن شمشیرها”[۴۳].
از ابوامامه نقل شده است که او به نزد خالد بن یزید بن معاویه که امیر حمص بود، رفت. هنگامی که خالد او را دید، زیراندازی را که روی آن مینشست برای او پهن کرد، ابوامامه آن را به کناری انداخت و نشست، خالد از او پرسید: آیا تو چیزی درباره حریر شنیدی؟ ابوامامه گفت: «از پیامبر (ص) شنیدم، کسی در دنیا حریر نمیپوشد مگر این که برای او در آخرت هیچ نصیب و بهرهای نیست”. آنگاه خالد سه مرتبه پرسید: آیا این مطلب را از پیامبر شنیدی؟ ولی ابوامامه هر مرتبه سکوت کرد. آنگاه گفت: «خداوندا! ما را بیامرز، در میان قومی بودیم که به دروغ حدیث نمیگفتند و ما نیز آنها را تکذیب نکردیم”[۴۴]. همچنین ابوامامه نقل کرده است: پیامبر (ص) فرمود: «خداوند سیصد و شصت ملک را برای دفاع از مؤمن وکیل کرده است. اگر بنده به خودش واگذار شود در یک چشم بر هم زدن شیاطین به سرعت او را میبرند”[۴۵]. نوشتهاند که ابوامامه باهلی مردم را موعظه کرد و سپس گفت: «بر شما باد به صبر، زیراشما چه دوست داشته باشید چه نه صبر خصلت بسیار خوبی است”[۴۶][۴۷].
ابوامامه و طرفداری از امیرالمؤمنین (ع)
گفته شده است، ابوامامه نزد معاویه رفت و معاویه مقدمش را گرامی داشته و احترام فراوانی کرد، سپس برای او طعامطلبید و از او خواست که با او غذا بخورد؛ سپس با دست خود سر و صورت او را عطر و گلاب زد. پس از صرف غذا دستور داد تا بدره زری به وی تسلیم کردند، آنگاه گفت: «ابوامامه! تو را قسم به خدا، من بهترم یا علی بن ابیطالب؟ ” ابوامامه گفت: «اگر مرا قسم هم نداده بودی دروغ نمیگفتم، به خدا قسم علی بهتر و بزرگوارتر از توست، زیرا قبل از تو اسلام آورد و به پیامبر خدا (ص) نزدیکتر است؛ در راه اسلام بیش از تو با مشرکین جنگیده و فضایلش در میان امت از همه بیشتر است. معاویه! میدانی علی کیست؟ او پسر عموی رسول خدا و شوهر دخترش سیده زنان عالم و پدر حسن و حسین، دو سید و آقای جوانان بهشت و برادرزاده حمزه سیدالشهداء و برادر جعفر طیار است؛ کجا رسد تا با او برابری کنی؟ گمان کردی به واسطه این احترامها و بخشش، تو را بر علی ترجیح میدهم تا مؤمن آمده و کافر برگردم؟! سخت فریب خوردهای”. سپس برخاست و کیسه زر را جا گذاشت و بیرون رفت. پولها را برداشته و به دنبال وی رفتند ولی هر چه اصرار کردند نپذیرفت و گفت: «از معاویه دیناری قبول نمیکنم”[۴۸][۴۹].
ابوامامه و کنارهگیری از جنگ
ابوامامه در چند جنگ از جمله جنگهایی که مسلمانان با رومیها در شام داشتند، حضور داشته است. در فتح شام که بین مسلمانان و رومیها روی داد، ابوامامه حضور داشت و یکی از فرماندهان رومی را کشت. در آن جنگ، مسلمین رومیها را شکست داده و غنیمت بسیار خوبی به دست آوردند[۵۰]. او در جنگ بدر هم حضور داشت اما در روزگار علی (ع) در جنگ صفین حضور نداشت و از جنگ کنارهگیری کرد. ابوامامه و ابودرداء نزد معاویه رفتند و گفتند: چرا با علی (ع) میجنگی؟ با آنکه قبل از تو اسلام آورده و نزدیکی و قرابت او به پیامبر از تو بیشتر است و به امر حکومت از تو شایستهتر است[۵۱]. معاویه گفت: «به خاطر خون عثمان با او میجنگم، زیرا قاتلان عثمان را پناه داده است. اگر آنها را به ما تحویل دهد تا انتقام بگیریم اول کسی که از اهل شام با او بیعت کند من خواهم بود”. ایشان نزد علی (ع) آمدند و پیغام معاویه را رساندند. حضرت فرمود: «معاویه اینها را میخواهد”، و به بیست هزار نفر جمعیت که غرق در اسلحه بودند و به جز حلقههای چشمانشان پیدا نبود، اشاره کرد که میگفتند: ماییم کشندگان عثمان، به معاویه بگو با ما نبرد کند. ابوامامه و ابودرداء برگشته و در هیچ یک از دو لشکر صفین شرکت نکردند[۵۲][۵۳].
سرانجام ابوامامه
ابوامامه در سال ۸۱ یا ۸۶ هجری در نود و یک سالگی در ایام امارت ولید، در روستای دنوه به فاصله ده میل از حمص شام درگذشت[۵۴][۵۵].
ابوامامه باهلی در دانشنامه سیره نبوی
از تیره باهله از قیس عیلان از مضر[۵۶] نام وی را به اتفاق صُدَیّ بن عَجلان گفتهاند[۵۷]. وی از جمله اصحابی است که در مصر ساکن شد و سپس به شهر حمص در شام رفت[۵۸] از اینرو، وی را از اصحاب ساکن شام نیز شمردهاند[۵۹]. گفتهاند وی در حمص سکونت گزید و سپس به سبب ابتلا به سلس بول، از والی اجازه گرفت و به دَنوه[۶۰] رفت و همانجا درگذشت[۶۱]. وی را سرور باهلیان دانستهاند[۶۲]. وی میگوید: رسول خدا (ص) او را برای دعوت از قبیلهاش به سوی آنان فرستاد و ابوامامه آنان را دعوت کرد و با اشاره به آیه قرآن درباره حرمت گوشت و طعام حرام، آنان را از استفاده غذاهای حرام بازداشت و با آنان به گفتگو پرداخت. اما ایشان نپذیرفتند و ابوامامه از سوی آنان مورد بیمهری قرار گرفت[۶۳]. برخی گفتهاند قبیله ابوامامه پس از این رفتارها با وی، سرانجام اسلام آوردند[۶۴].
اگرچه برخی چون ابن برقی، بدون اختلاف درگذشت او را به سال ۸۶ نقل کردهاند[۶۵]، ولی اختلافهایی در آن دیده میشود. برخی، مرگ او را به سال ۸۱ یا ۸۶ و در ۹۱ سالگی دانستهاند[۶۶]. اگر چنین باشد، یعنی وی حدود پنج سال پیش از هجرت به دنیا آمده است، در حالی که وی میگوید: هنگام حجة الوداع -سال دهم - سی ساله بوده[۶۷] یا در زمان رسول خدا (ص) ۳۳ سال داشته است[۶۸] که در این صورت، باید در ۱۰۶ سالگی درگذشته باشد.
به هر صورت، تاریخهای نقل شده با هم ناسازگارند و آنچه بر آن تأکید شده، این است که او را آخرین صحابی رسول خدا (ص) میدانند که در شام درگذشت[۶۹].
به گفته ابن حجر[۷۰] از برخی روایات طبرانی برمی آید که ابوامامه در جنگ احد شرکت داشته است، ولی ابن حجر اسناد این روایات را ضعیف میداند. از شرکت او در غزوات دیگر هیچ اطلاعی در دست نیست، جز آنکه وی خودش از شرکت در غزوههایی یاد کرده است که در این غزوهها از رسول خدا (ص) میخواست برای شهادت او دعا کند، ولی حضرت همواره سلامت و غنیمت گرفتن را برای او دعا میکرد و همواره به سبب این دعا پیروز میشد. تا آنکه ابوامامه از آن حضرت خواست وی را به انجام کاری سودمند فرمان دهد. آن حضرت به او توصیه کرد روزه بگیرد. از این رو، ابوامامه، همسرش و خادمش را ندیدند، مگر آنکه روزهدار بودند و اگر اثری از دود آشپزی در خانهاش میدیدند، میفهمیدند میهمان دارد[۷۱].
در گزارشی دیگر، وی خود را از حاضران در بیعت رضوان برشمرده است[۷۲] و میگوید: به هنگام نزول آیه مربوط به بیعت شجره، به رسول خدا (ص) گفتم: آیا من هم از بیعت کنندگان زیر درخت هستم؟ آن حضرت فرمود: "تو از من هستی و من از تو هستم"[۷۳]. نیز ابوامامه از شرکت در غزوهای یاد کرده که روشن نیست مقصودش کدام غزوه است[۷۴].
آگاهی ما از زندگی ابوامامه در دورههای بعد بسیار اندک است. بنا بر نقلی، وی در سال سیزده در واقعه یرموک شرکت داشت و از طرف یزید بن ابی سفیان مأموریت یافت با رومیان مقابله کند[۷۵]. بر پایه روایت ابن سعد[۷۶]، ابوامامه گفته است در جنگ صفین نیز حضور داشت. برخی گفتهاند: وی در صفین در کنار امام علی (ع) بوده است[۷۷]. سخنی از طوسی چنین مینماید که در جنگ صفین، معاویه بر ابوامامه نگهبان گمارد تا مانع پیوستن او به امام علی (ع) شود[۷۸]، ولی گزارش منقری[۷۹] این است که ابوامامه به همراه ابودرداء بر معاویه وارد شدند و با ذکر برخی فضایل امام علی (ع)، از او خواستند دست از جنگ بردارد، ولی موفق نشدند و فقط خودشان در جنگ شرکت نکردند. ابوامامه پس از معاویه با امویان رفت و آمدهایی همچون عیادت از خالد بن یزید بن معاویه، والی حمص داشت[۸۰].
ابوامامه از رسول خدا (ص)، امام علی (ع) و برخی از اصحاب روایاتی درباره جهاد، صدقه، عفت در نگاه، شفاعت قرآن در قیامت، فضیلت روزه و... نقل کرده است[۸۱] و راویان بسیاری نیز از او روایت نقل کردهاند[۸۲]، وی را از کسانی دانستهاند که روایات بسیاری نقل کرده[۸۳] و روایات او بیشتر نزد شامیان بوده است[۸۴][۸۵]
منابع
پانویس
- ↑ اسد الغابة: ج۵، ص۱۳۹.
- ↑ ر. ک: الاصابه، ج۳، ص۲۰۰؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۶؛ سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۴۵۷ و سفینة البحار، ج۱، عنوان آمن، ص۳۵.
- ↑ رجال طوسی، ص۶۵، ش۴۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۸.
- ↑ «لا و الله، لا أقبل منک دینارا واحدا»؛ بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۸۰.
- ↑ «اُكْفُلُوا لِي بِسِتٍّ أَكْفُلْ لَكُمْ بِالْجَنَّةِ إِذَا حَدَّثَ أَحَدُكُمْ فَلاَ يَكْذِبْ وَ إِذَا اُئْتُمِنَ فَلاَ يَخُنْ وَ إِذَا وَعَدَ فَلاَ يَخْلُفْ غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ وَ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ اِحْفَظُوا فُرُوجَكُمْ»؛ اسدالغابه، ج۵، ص۱۳۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۸-۷۰.
- ↑ طبقات خلیفه بن خیاط، خلیفة بن خیاط، ص۹۳- ۹۴؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۳۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۳۴۰.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۶۰۳.
- ↑ الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۱۰۱۷.
- ↑ ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۹.
- ↑ تاریخ اسلام، ذهبی، ج۶، ص۲۲۹.
- ↑ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۶، ص۲۲۹.
- ↑ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۶، ص۲۲۸؛ سبل الهدی والرشاد، صالحی شامی، ج۱۱، ص۳۷۴؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۳۴۰.
- ↑ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۶، ص۲۲۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۴، ص۶۷.
- ↑ قدمی، مریم، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۴.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۰۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۱۷؛ موسوعة طبقات الفقهاء، جعفر سبحانی، ج۱، ص۱۳۰- ۱۳۱.
- ↑ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۷، ص۲۵۶۷.
- ↑ امتناع الأسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۵۰.
- ↑ طبقات، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۷، ص۴۲۰.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۹۸.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدی دامغانی)، ج۷، ص۴۲۰؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۶، ص۲۲۹.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۷، ص۴۲۰- ۴۲۱.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۱۷.
- ↑ «به راستی خداوند از مؤمنان خشنود شد هنگامی که با تو در زیر آن درخت بیعت میکردند» سوره فتح، آیه ۱۸.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۳۴۰؛ امتاع الأسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۵۰- ۵۱.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۳۴۰؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۶، ص۲۲۸.
- ↑ امتاع الأسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۵۱.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۱، ص۱۳۷.
- ↑ موسوعة طبقات الفقهاء، جعفر سبحانی، ج۱، ص۱۳۲.
- ↑ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۷، ص۲۵۷۰- ۲۵۷۲.
- ↑ مسند الشامیین، طبرانی، ج۲، ص۲۳۱- ۲۳۲.
- ↑ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۶، ص۲۲۹-۲۳۰.
- ↑ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۶، ص۲۳۰.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۴، ص۷۲.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۴، ص۵۱.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۴، ص۶۶.
- ↑ «ای مؤمنان! خداوند را بسیار یاد کنید * و او را پگاه و دیرگاه عصر به پاکی بستأیید * اوست آنکه بر شما درود میفرستد- و فرشتگانش (نیز)- تا شما را به سوی روشنایی از تیرگیها بیرون برد و با مؤمنان بخشاینده است» سوره احزاب، آیه ۴۱.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۴، ص۶۶.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۴، ص۶۷.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۴، ص۶۵.
- ↑ «و هیچ سخنی را از خداوند پنهان نمیتوانند داشت» سوره نساء، آیه ۴۲.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۴، ص۶۹.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۴، ص۷۱.
- ↑ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۷، ص۲۵۶۸.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۴، ص۷۲.
- ↑ قدمی، مریم، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۶.
- ↑ مناقب الامام امیرالمؤمنین علی (ع)، محمد بن سلیمان کوفی، ج۱، ص۵۴۵.
- ↑ قدمی، مریم، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۵۳.
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری (ترجمه متن: توکل)، ص۱۵۹.
- ↑ وقعة صفین، نصر بن مزاحم (ترجمه: اتابکی)، ص۲۶۰؛ الاخبار الطوال، دینوری (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۲۱۱.
- ↑ وقعة صفین، نصر بن مزاحم (ترجمه: اتابکی)، ص۲۶۰.
- ↑ قدمی، مریم، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۵۴.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۳۶؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۹۸؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۳۴۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۴، ص۵۶.
- ↑ قدمی، مریم، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۵۴.
- ↑ خلیفة بن خیاط، ص۹۳-۹۴؛ ابن حزم، ص۲۴۷.
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۲۸۸؛ خلیفة بن خیاط، ص۹۴؛ ابن قتیبه، ص۳۰۹.
- ↑ ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵؛ ابن اثیر، ج۶، ص۱۴.
- ↑ خلیفة بن خیاط، ص۹۴.
- ↑ از روستاهای حمص؛ ر. ک: یاقوت حموی، ج۲، ص۴۷۸.
- ↑ ابن عساکر، ج۲۴، ص۷۴.
- ↑ ترمذی، ج۴، ص۲۹۴.
- ↑ طبرانی، ج۸، ص۲۸۰-۲۷۹؛ هیثمی، ج۹، ص۳۸۶-۳۸۵.
- ↑ حاکم، ج۳، ص۶۴۲.
- ↑ مزی، ج۹، ص۹۷؛ ابن حجر، الاصابه، ج۳، ص۳۴۰.
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۲۸۹؛ ابن قتیبه، ص۳۰۹؛ طبرانی، ج۸، ص۱۰۶؛ ابن حبان، تاریخ، ص۱۳۷.
- ↑ بخاری، ج۴، ص۳۲۶.
- ↑ مزی، ج۹، ص۹۵.
- ↑ ابن اثیر، ج۶، ص۱۵؛ ابن عساکر، ج۱۱، ص۸۴؛ مزی، ج۹، ص۹۶.
- ↑ الاصابه، ج۳، ص۳۳۹.
- ↑ ابن جوزی، ج۹، ص۳۳۰.
- ↑ ابن عساکر، ج۱۱، ص۷۸.
- ↑ ابن عساکر، ج۲۴، ص۶۱.
- ↑ ابن عساکر، ج۱، ص۷۸.
- ↑ طبری، ج۳، ص۴۰۱ و ۴۰۶.
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۲۸۸.
- ↑ ابن قتیبه، ص۳۰۹؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۹۵.
- ↑ رجال، ص۶۶-۶۵.
- ↑ منقری، ص۱۹۰.
- ↑ ابن عساکر، ج۱۱، ص۷۸.
- ↑ برای نمونه ر. ک: مسلم، ج۲، ص۱۹۷؛ نسائی، ج۲، ص۹۳-۹۲؛ طبرانی، ج۸، ص۸ ۲۶۲-۲۹۳؛ ابن حجر، فتح الباری، ج۵، ص۴.
- ↑ ابن عبد البر، ج۴، ص۱۶۵؛ مری، ج۹، ص۹۳.
- ↑ ابن اثیر، ج۶، ص۱۵.
- ↑ ابن عبد البر، ج۴، ص۱۶۵.
- ↑ خانجانی، قاسم، مقاله «ابوامامه باهلی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۱۲۴-۱۲۵.