ابوساسان رقاشی در تاریخ اسلامی
مقدمه
در کتب صحابهشناسی و تراجم، از دو ابوساسان یاد شده است که یکی از آنها صحابی و دیگری تابعی است. ابوساسان صحابی، همان بریدة بن حصیب اسلمی است. که روایات شیعی، از او به عنوان یکی از هفت نفری یاد میکنند که پس از رسول خدا (ص) به ارتداد نگراییدند[۱].
اما نام و نسب ابوساسان تابعی، خضین بن منذر بن حارث بن وعله از بنورقاش تیرهای از بنوشیبان[۲] و کنیهاش ابو محمد است[۳]. ابوساسان هر چند به ظاهر کنیه است، ولی تصریح شده که لقب اوست[۴]. عسکری[۵] ادعا کرده نام ضین (با ضاد) به او و بعض نوادگانش اختصاص دارد. بنابراین، اطلاق حصین (با صاد) بر او، اشتباهی است که برخی مرتکب شدهاند[۶].
ابن عبدالبر و ابن اثیر یادی از او نکردهاند. ابن حجر نیز در بخش کنیهها و در بخش سوم الاصابه (مخضرمین) به اختصار شرح حال او را آورده و گفته شرح حال وی در بخش نامها گذشت[۷]، ولی در بخشهای پیشین، شرح حالی برای او یافت نشد، تصریح شده که وی در نبرد صفین جوان بوده[۸] و آمدی سن وی را در صفین نوزده سال نوشته است [۹] بنابراین، درک دوره جاهلی برای وی ممکن نیست و در این زمینه، اطلاعات در ابوساسان صحابی و تابعی به هم آمیخته است.
شرح حال نگاران بر اینکه وی تابعی است اتفاق نظر دارند. ابن سعد[۱۰] او را در طبقه دوم تابعین اهل بصره آورده، اما مزی[۱۱] به اشتباه به نقل از طبقات، او را در طبقه سوم تابعین بصری دانسته است. تجلی و نسائی نیز او را تابعی و مورد اعتماد دانستهاند [۱۲].
او از سادات و بزرگان تیره خود بود و احنف بن قیس میگفت: پیش از اینکه موی بر صورت ابوساسان کاملا بروید، به سیادت دست یافت[۱۳]. ابوساسان نقل میکند چون شاهدان بر شرب خمر ولید بن عقبه شهادت دادند، امام علی (ع)، عبدالله بن جعفر را امر کرد بدو تازیانه زند و خود شمارش کرد تا به چهل رسید[۱۴].
او در شمار یاران امام علی (ع)[۱۵] و صاحب شرطه آن حضرت بود[۱۶]. در جنگ جمل، از امیران لشکر امام علی (ع) بود و بر پیادگان قبیله عبد القیس فرماندهی داشت[۱۷]. او در جنگ صفین حضوری فعال داشت[۱۸] و افزون بر فرماندهی قبیله بکر بن وائل[۱۹] پرچم لشکر امام علی (ع) به دست او بود. آن حضرت بدو فرمود: بدان که هرگز پرچمی گرانقدرتر از این بر سر تو در اهتزاز نبوده است؛ زیرا این همان پرچم رسول خداست"[۲۰]. او با پرچم خود نزدیک خیمه معاویه شد. امام علی (ع) با فریاد از او خواست پرچم را پیش برد و استقامت کند و در مدح وی شعری معروف سرود که متضمن نام او بود [۲۱].
در این جنگ، هنگامی که میان یاران امام علی (ع) بر سر ادامه جنگ اختلاف درگرفت، او اطاعت و آمادگی کامل خود را برای فرمانبرداری از امام در جنگ با صلح اعلام داشت[۲۲]. آن هنگام هم که ابن حضرمی از سوی معاویه برای شوراندن مردم بصره آمد، ابوساسان با ابن زیاد که امارت بصره را از سوی امام علی (ع) داشت، اعلام همکاری کرد[۲۳]. امام علی (ع) نیز او را به ولایت اصطخر گماشت[۲۴]. او درباره صلح امام حسن (ع) و معاویه میگفت معاویه به هیچ یک از شروط صلح پایبند نماند، حجر و اصحابش را کشت، کار را به شورا نگذاشت و برای یزید بیعت گرفت و امام حسن (ع) را مسموم کرد[۲۵].
مواضع ابوساسان پس از امام علی (ع) تغییر یافت و به خدمت معاویه و دیگر حمکرانان اموی درآمد و مقرب نزد آنان شد. ابوساسان با اهل عراق نزد معاویه میرفت و میکوشید نخستین فردی باشد که خدمت وی میرسد. معاویه نیز عقل و رأی او را میستود. او نزد معاویه، قتل عثمان را موجب تفرقه و امام علی (ع) را فردی معرفی میکرد که شایستگی خلافت نداشت[۲۶].
ابوساسان با ابن زیاد همکاری و اموالی دریافت کرد[۲۷]؛ چنان که با حجاج روابط نزدیکی داشت و در گفتار ملاحظه حال وی را میکرد[۲۸]. وی در فتوحات دوره اموی شرکت داشت. همراه احنف بن قیس به فتح بلخ و خوارزم رفت و به او مشورت میداد[۲۹]. در خراسان همراه قتیبة بن مسلم بود[۳۰] و در فتح سمرقند شرکت داشت که گاه وی را میستود و گاه به سرزنش او میپرداخت[۳۱].
ابو ساسان شادمانی دنیا را به خانهای بزرگ، همسری زیبا و مرکبی آماده کنار منزل میدانست [۳۲]. او از امام علی (ع)، عثمان و ابوموسی اشعری روایت نقل کرده است[۳۳]. مسلم[۳۴]، ابوداوود[۳۵]، نسائی[۳۶] و ابن ماجه[۳۷] روایاتی از او آوردهاند.
وی تا اوایل خلافت سلیمان بن عبدالملک[۳۸] زنده بود. خلیفة بن خیاط[۳۹] مرگش را پیش از سال ۱۰۰ و در اوایل خلافت سلیمان بن عبدالملک مینویسد. ابن حبان درگذشت او را در جایی سال ۷۷[۴۰] و در جای دیگر سال ۹۹[۴۱] گزارش میکند که تاریخ اول، تصحیف و از موارد تبدیل تسع و تسعون به سبع و سبعین است. ذهبی[۴۲] نیز مرگ او را سال ۹۷ نوشته است که همسو با نظر خلیفة بن خیاط است.
فرزندش یحیی که منزلتی نزد امویان داشت، به دست ابو مسلم خراسانی، داعی عباسیان به قتل رسید[۴۳][۴۴]
ابوساسان که پس از پیامبر مرتد نشد، کیست؟
در کتاب اختصاص آمده است: «ابوساسان» و «ابوعَمرو» که هر دو از انصار بودند جزو شرطة الخمیس هستند[۴۵]. اما در کتاب رجال برقی به جای «ابوساسان»، «ابوسنان» آمده و به جای «ابوعمرو»، «ابوعمره»، که درست به نظر میرسد.
در کتاب اختصاص روایت دیگری در بارۀ ابوساسان نقل کردهاند که دوگونه است: در یک روایت عبدالملک بن اعین از قول امام صادق(ع) نقل میکند: به جهت ترک ولایت، همۀ مردم هلاک شدند جز سه تن: مقداد بن اسود، ابوذر غفاری و سلمان فارسی؛ و به آنان پیوستند: عمار، ابوساسان انصاری، حذیفه و ابوعمره؛ پس هفت تن شدند[۴۶].
فیض کاشانی[۴۷]، تفرشی[۴۸] و مرحوم غفاری[۴۹] گویند: منظور از ابوساسان: حضین بن منذر رقاشی پرچمدار علی(ع) است. پیشتر بیان کردیم که نمیتوان ابوساسان در این اخبار را حضین دانست؛ زیرا وی انصاری نیست و هنگام جنگ صفّین جوانی نوزده ساله بود[۵۰]. که بعد از رسول خدا(ع) تولد یافته است.[۵۱]
ابوساسان حضین بن منذر، کارگزار اصطخر فارس
حضین بن منذر بن حارث بن وعله، ابو ساسان رقاشی، سدوسی، بصری، تابعی[۵۲] کارگزار اصطخر فارس بود.
شیخ طوسی وی را جزو یاران علی(ع) ذکر کرده و با عنوان حضین بن منذر که دارای کنیه ابو ساسان رقاشی است از او یاد کرده است. که پرچمدار حضرت بوده است[۵۳].
عجلی گوید:ابو ساسان سدوسی بصری، تابعی، ثقه است. وی مردی صالح و مسئول پرچم علی(ع) در صفین بود[۵۴].
ابن حبان در ثقات ابو ساسان را لقب وی دانسته و کنیهاش را «ابو محمد» میداند[۵۵].
در تهذیب الکمال هم ابو ساسان را لقب او دانسته است. اما از خلیفة بن خیاط نقل میکند که کنیه وی ابو ساسان و ابو محمد بوده است. وی مینویسد: نسائی او را تابعی ثقه دانسته، ابن خراش او را صدوق و ابو احمد عسکری از سادات ربیعه که از عثمان بن عفان، علی(ع)، مجاشع بن مسعود، مهاجر بن قنفذ و ابوموسی اشعری روایت میکند و از او نقل میکند حسن بصری، داوود بن ابی هند، عبدالله بن فیروز داناج، عبدالعزیز بن معمر یشکری، علی بن سوید بن منجوف سدوسی، نصر بن سیار و فرزندش یحیی بن حضین بن منذر. مسلم، ابوداوود، نسائی و ابن ماجه از وی روایت کردهاند. او در سال ۹۷ در خلافت سلیمان بن عبدالملک از دنیا رفته است[۵۶].
در بیشتر منابع خبر حد خوردن ولید به جهت شرابخواری - در کوفه آن گاه که حاکم آنجا بود و - با تلاش علی(ع) و اجرای حد توسط عبدالله بن جعفر را از او گزارش کردهاند[۵۷].[۵۸]
حضین بن منذر در جنگ جمل و صفین
ابو ساسان از فرماندهان حضرت در جنگ جمل بود. او فرماندهی پیادگان عبدالقیس را به عهده داشت[۵۹]. شیخ مفید او را فرمانده پیادگان بکر بن وائل دانسته[۶۰] که به نظر میرسد نظر اول درست باشد و سمت دوم مربوط به جنگ صفین است.
زبیدی وی را ثقه و شجاعی بازدارنده دانسته که از فرماندهان علی(ع) در صفین بود که به نقل ابن بری وی در آن زمان نوزده ساله بود[۶۱]. زرکلی هم تولد وی را سال هجده هجری دانسته است[۶۲]. در نتیجه نباید وی را با ابو ساسانی که در زمان پیامبر بوده اشتباه گرفت.
وی فرمانده بکر بصره بود[۶۳]. جاحظ نوشته است: خلیفه دوم عمر، ریاست قبیله بکر بن وائل را برای مجزأة بن ثور قرار داد و زمانی که او کشته شد آن را برای ابو موسی خالد بن معمر قرار داد. سپس عثمان آن را برای شقیق بن مجزأة بن ثور تعیین کرد. هنگامی که اهل بصره برای جنگ صفین رفتند، شقیق و خالد بر سر ریاست نزاع کردند، علی(ع) ریاست و پرچمداری را برای حضین بن منذر قرار داد و هر دو مدعی راضی شدند چون میترسیدند ریاست به مخالفشان داده شود. قبیله بکر بن وائل آرام گرفت و مردم درستی تدبیر علی را باور کردند[۶۴] و گفتند: این جوانی است که دودمانی شریف دارد اینک این پرچم را به وی میسپاریم[۶۵].
منقری به نقل از او گزارشی از خیانت و همکاری خالد بن معمر سدوسی در صفین با معاویه نقل کرده که خالد در گفتوگو با حضرت هر گونه همکاری با معاویه را رد کرد[۶۶].
امام علی(ع) که شجاعت حضین را دید پرچم ربیعه و مضر را به او داد و فرمود: ای حضین حرکت کن به نام خدا و بدان که چنین بیرقی هرگز بالای سرت نخواهد جنبید که این پرچم پیامبر خدا(ص) است.[۶۷]؛
حضین در صفین با پرچم سرخی پیشروی میکرد. امام علی(ع) که تلاش و پایداری شجاعانه وی را دید خوشحال شد و در اشعاری چنین فرمود:
لِمَنْ رَايَةٌ حَمْرَاءُ يَخْفِقُ ظِلُّهَا | إِذَا قِيلَ قَدِّمْهَا حُضَيْنُ تَقَدَّمَا | |
وَ يَدْنُو بِهَا فِي الصَّفِّ حَتَّى يُدِيرَهَا | حِمَامُ الْمَنَايَا تَقْطُرُ الْمَوْتِ وَ الدَّمَا | |
جَزَى اللَّهُ قَوْماً صَابَرُوا فِي لِقَائِهِمْ | لَدَى الْبَأْسِ حُرّاً مَا أَعَفَّ وَ أَكْرَمَا | |
وَ أَحْزَمَ صَبْراً حِينَ تُدْعَى إِلَى الْوَغَى | إِذَا كَانَ أَصْوَاتُ الْكُمَاةِ تَغَمْغَمَا | |
رَبِيعَةَ أَعْنِي أَنَّهُمْ أَهْلُ نَجْدَةٍ | وَ بَأْسٍ إِذَا لَاقُوا خَمِيساً عَرَمْرَما[۶۸] |
- پرچم سرخی[۶۹] که سایهاش به اهتزاز در آمده از آن کیست؟ که چون گویی آن را پیش بر، حضین پیش میبردش. آن را در میانه صفوف پیش میبرد، بدانجا که گودالهای پر خطر است و مرگ میبارد و خون میفشاند.
خداوند گروهی را که در بر خورد خویش، به سختکوشی و آزادگی پایداری کردند پاداش نیک دهد که چه پاکدامن و بزرگوارند. آنان که چون به جنگ خوانده شدند و شبهه اسبها از هر سو برخاست، به خردمندی و پایداری در ایستادند؛ یعنی ربیعه، که اهل یاوری و امدادگری هستند و چون انبوه سپاه دشمن را ببینند به سختکوشی در ایستادند...
وقتی که در صفین شامیان قرآنها را بالا گرفتند خالد بن معمر سدوسی گفت که باید خواسته آن قوم را پذیرفت. اما حضین بن منذر به سخنرانی پرداخت[۷۰]، سخنان وی را ابوحنیفه دینوری کوتاه آورده و در الامامة و السیاسه مفصل است. حضین چنین گفت:
«هان ای مردم، پایه و اساس این دین بر تسلیم است پس آن را با قیاس دور نکنید و با شبهه از بین مبرید به خدا سوگند اگر ما از امور نمیپذیرفتیم جز آنچه میشناسیم هر آینه حق نزد ما اندک بود و اگر آنچه میخواهیم میپذیرفتیم باطل نزد ما فراوان میگردید و اینک برای ما پیشوایی است که در آغاز کار او را ستوده و پذیرفتهایم و او بر آن چه گوید و انجام میدهد امین است، اگر گفت نه، ما نیز نه میگوییم و اگر گفت آری ما هم خواهیم گفت آری»[۷۱].
از این سخنان روح آمادگی و تسلیم در برابر رهبر به حق موج میزند. این سخنرانی را نصر بن مزاحم منقری در کتاب صفین خود نقل کرده ولی گوینده آن را حضین ربعی دانسته است[۷۲]. ولی با توجه به این که وی در برابر خالد بن معمر قرار گرفته و گفتهاند حضین تنها یک نفر است[۷۳] و ربعی منسوب به ربیعه است که وی فرمانده آنان بوده منظور همان حضین بن منذر است، تعبیر کم سن و سال بودن که در آغاز سخنرانی وی در کتاب وقعة صفین ذکر شده شاهدی بر این ادعاست. پس از این حضرت علی(ع) سخنرانی کرد و فرمود: ای بندگان خدا من از هر کسی شایستهترم که دعوت به کتاب خدا را بپذیرم، همچنین شما از دیگران برای این کار شایستهترید اما این قوم از این کار قصدی جز مکر و فریب ندارند.[۷۴].[۷۵]
حضین بن منذر در سمت کارگزاری اصطخر فارس
از منابع گوناگون استفاده میشود که علی بن ابی طالب(ع) حضین را پس از نبرد صفین به عنوان کارگزار اصطخر فارس برگزید. در تهذیب الکمال پس از اشاره به اشعار حضرت میگوید: سپس وی را بر اصطخر گمارد و در آنجا بخل میورزید. از این رو برخی عجمها در بارهاش گفتهاند:
يَسُدُّ حُضَيْنُ بَابَهُ خَشْيَةَ الْقَرى | بِاصْطَخْرَ و الشَّاةُ السَّمِيْنُ بِدرْهَمٍ[۷۶] |
- حضین از ترس پذیرایی مهمان، در خانه خود را در استخر میبندد، در حالی که گوسفند چاق تنها یک درهم ارزش دارد.
گزارش بیشتری راجع به وی در هنگام کارگزاریش بر استخر نداریم. به نظر میرسد که وی در هنگام جنگ نهروان در فارس بوده است چون نامی از وی در آن جنگ نیست. از منابع استفاده میشود که وی در هنگام آمدن عبدالله حضرمی در بصره بوده است. وی در جلسهای که زیاد برای مقابله با ابن حضرمی تشکیل میدهد حمایت خود را از جانشین ابن عباس در بصره اعلام میکند[۷۷].[۷۸]
حضین پس از امام علی(ع)
حضین بن منذر در ایام خلافت معاویه بر وی وارد شد. او به در بانها و حاجبان چیزی نمیداد از این روی به وی اجازه دیدار داده نمیشد مگر در انتهای وقت، روزی بر معاویه وارد شد و گفت:
وَكَّلَ خَفِيفُ الشان يَسْعَى مُشَمِّراً | إِذَا فُتِحَ الْبَوَّابَ بَابِكَ إصبَعا | |
ونحن الْجُلُوسِ الماكثون رزانة | حَيَاءً إِلَى أَنْ يُفْتَحَ الْبَابِ أَجْمَعَا |
- و هر کس که سبک مرتبه است، کمر بسته تلاش میکند. اما هنگامی که دربان در را میگشاید، با انگشت به افراد اشاره میکند و ما نشسته، با وقار از روی حیا منتظر میمانیم تا وقتی که در به طور کامل گشوده شود.
معاویه به دستش اشاره کرد که به در بانها چیزی بده تا به تو اجازه ورود بدهند، تو به کسی چیزی نمیدهی[۷۹].
حضین برای جهاد به خراسان رفت و مورد مشورت افراد قرار میگرفت هنگامی که حجاج بن یوسف تصمیم گرفت یزید بن مهلب را از خراسان برکنار کند او را به صورت غیر مستقیم برکنار کرد نامهای به وی نوشت و دستور داد که برادرش مفضل را به جای خود بگمارد و به سوی او بیاید. یزید بن مهلب با حضین بن منذر در این باره مشورت کرد و گفت: این جا بمان و صبر کن و نامهای به خلیفه بنویس تا تو را ابقا کند؛ زیرا رأی و نظر خوبی در بارهات دارد[۸۰].
قتیبة بن مسلم باهلی امیر مرو با او مشورت میکرد و او را از زیرکان عرب دانستهاند[۸۱]. وی گفتوگوهایی با قتیبه دارد[۸۲]. او در فتح سمرقند شرکت داشت و عبدالله بن مسلم سؤالاتی از وی دارد که حضین با زیرکی به تمام پرسشهای اتهامآمیز و مطایبه گونه وی پاسخ میدهد[۸۳].
درباره اخراج قتیبة بن مسلم باهلی حاکم خراسان که مخالف سلیمان بن عبدالملک بود با وی مشورت کردند [۸۴]. حضین آنان را به رهبری وکیع بن ابیسود تمیمی در قیام راهنمایی کرد[۸۵]. وقتی او را در سال نود و شش هجری کشتند حضین به عنوان رهبر أزد دستور داد که سر قتیبه را به وکیع داده و او سر را همراه گروهی از بنی تمیم برای سلیمان بن عبد الملک فرستاد[۸۶].
حضین در سال نود و هفت در خراسان از دنیا رفت[۸۷].[۸۸]
جستارهای وابسته
- یحیی بن ابوساسان رقاشی (فرزند)
منابع
پانویس
- ↑ کشی، ص۷، ۸، ۱۱.
- ↑ ابن کلبی، ج۱، ص۱۸.
- ↑ زرکلی، ج۲، ص۲۶۳ کتبه وی را ابو الیقظان نیز نوشته است.
- ↑ ابن عساکر، ج۱۴، ص۳۹۰؛ مزی، ج۶، ص۵۵۵.
- ↑ عسکری، ص۶۱۱.
- ↑ سیوطی، ج۱، ص۳۷؛ ر. ک: بخاری، التاریخ الصغیر، ج۱، ص۲۸۲.
- ↑ ابن حجر، ج۷، ص۱۶۸.
- ↑ منقری، ص۲۸۹ و ۴۸۵؛ تعابیر به کار رفته، غلام وقتی است.
- ↑ الغارات، تعلیقات، ج۲، ص۷۹۰.
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۱۱۳.
- ↑ مزی، ج۶، ص۵۵۷.
- ↑ عجلی، ج۱، ص۳۰۷؛ ابن حجر، تهذیب، ج۲، ص۳۴۰.
- ↑ بلاذری، ج۱۲، ص۱۲۷.
- ↑ بلاذری، ج۶، ص۱۴۶؛ احمد بن حنبل، ج۱، ص۸۲ و ۱۴۴؛ مسلم، ج۵، ص۱۲۶؛ ابن ماجه، ج۲، ص۸۵۸؛ ابوداوود، سنن، ج۲، ص۳۵۹؛ بیهقی، ج۸، ص۳۱۶ و ۳۱۸؛ ذهبی، تاریخ خلفای راشدین، ص۶۶۷.
- ↑ طوسی، ص۶۲؛ ابوداوود، سؤالات الإجری، ج۱، ص۴۳۷.
- ↑ ابن عساکر، ج۱۴، ص۳۹۸.
- ↑ مفید، ص۳۲۰؛ ابن عساکر، ج۱۴، ص۳۹۸؛ مزی، ج۶، ص۵۵۸؛ دو منبع اخیر این گزارش را از فتوی نقل کردهاند، اما این خبر در گزارشهای مربوط به جمل در المعرفة و التاریخ بافت نمیشود، بلکه در اخبار جنگ صفین، از او به عنوان یکی از فرماندهان لشکر امام علی (ع) نام برده شده است؛ فوی، ج۳، ص۳۱۵.
- ↑ منقری، ص۳۰۵، ۳۰۹ و ۳۳۱.
- ↑ منقری، ص۲۰۵؛ خلیفة بن خیاط، ص۱۴۶.
- ↑ منقری، ص۳۰۰.
- ↑ منقری، ص۲۸۹؛ ابن اعثم، ج۳، ص۲۸؛ مفید، ص۳۲۰؛ برخی این شعر را مربوط به جنگ جمل دانستهاند که در صفین امام علی (ع) دوباره بدان استشهاد کرده است؛ بلاذری، ج۳، ص۸۷. لحن بعضی نیز به گونهای است که شعر را از امام ندانستهاند؛ دارقطنی، ج۲، ص۵۵۳.
- ↑ منقری، ص۴۸۵.
- ↑ ثقفی، ج۲، ص۳۸۹.
- ↑ عسکری، ص۶۱۱.
- ↑ بلاذری، ج۳، ص۲۹۰.
- ↑ بلاذری، ج۵، ص۳۴ و ۱۲۷.
- ↑ بلاذری، ج۶، ص۳۱.
- ↑ بلاذری، ج۷، ص۲۹۳ و ج۸، ص۲۸۴.
- ↑ بلاذری، ج۱۲، ص۳۳۲.
- ↑ ابن عساکر، ج۱۴، ص۳۹۴.
- ↑ بلاذری، ج۸، ص۲۸۹؛ ابن عساکر، ج۱۴، ص۳۹۴.
- ↑ ابن عساکر، ج۱۴، ص۳۹۹؛ مزی، ج۶، ص۵۵۸.
- ↑ بخاری، التاریخ الکبیر، ج۳، ص۱۲۸؛ ابن ابیحاتم، ج۳، ص۳۱۲؛ ابن ماکولا، ج۲، ص۴۸۱.
- ↑ مسلم، ج۵، ص۱۲۶.
- ↑ سنن، ج۱، ص۱۲.
- ↑ نسائی، ج۱، ص۳۷.
- ↑ ابن ماجه، ج۱، ص۱۲۶.
- ↑ ص۹۶-۹۹.
- ↑ خلیفه بن خیاط، ص۲۴۹.
- ↑ الثقات، ج۴، ص۱۹۱.
- ↑ مشاهیر، ص۱۵۷.
- ↑ کاشف، ج۱، ص۳۴۰.
- ↑ ابن ناصر الدین، ج۳، ص۲۶۶.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «ابوساسان رقاشی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۲۴-۳۲۵.
- ↑ الاختصاص، ص۳.
- ↑ الاختصاص، ص۶.
- ↑ فیض کاشانی، الوافی، ج۵، ص۷۳۱: البته در نسخۀ فعلی وافی، حسین آمده که صحیح نیست.
- ↑ تفرشی، نقد الرّجال، ج۲، ص۱۲۶.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۴۴، حاشیه.
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ج۱۸، ص۱۵۴؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج۱۳، ص۱۲۴.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 463-464.
- ↑ عجلی، معرفة القات، ج۱، ص۳۰۷؛ بخاری، تاریخ الکبیر، ج۳، ص۱۲۸.
- ↑ رجال طوسی، ص۶۲.
- ↑ معرفة الثقات، ج۱، ص۳۰۷؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۴، ص۳۹۸.
- ↑ ابن حبان، ثقات، ج۴، ص۱۹۱.
- ↑ ابن حبان، ثقات، ج۴، ص۱۹۱؛ تهذیب الکمال، ج۶، ص۵۵۵؛ رازی، الجرح والتعدیل، ج۳، ص۳۱۱ و ۳۱۲؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۳۴۰.
- ↑ بیهقی، سنن الکبری، ج۸، ص۳۱۶؛ احمد حنبل، مسند، ج۱، ص۱۴۴؛ طوسی، خلاف، ج۵، ص۴۹۶.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 423-424.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۴، ص۳۹۸.
- ↑ شیخ مفید، الجمل، ص۳۲۰.
- ↑ تاج العروس، ج۹، ص۱۸۱؛ لسان العرب، ج۱۳، ص۱۲۴.
- ↑ زرکلی، الأعلام، ج۲، ص۲۶۳.
- ↑ منقری، وقعة صفین، ص۲۰۵.
- ↑ تستری، قاموس الرجال، ج۳، ص۵۶۵؛ جاحظ، البیان و التبین، تحقیق سندوبی، ج۳، ص۶۲؛ أعیان الشیعة، ج۶، ص۱۹۶.
- ↑ منقری، وقعة صفین، ص۲۹۰ و مترجم پیکار صفین، ص۳۹۴.
- ↑ منقری، پیکار صفین، ص۳۹۰.
- ↑ «بِسْمِ اللَّهِ سِرْ يَا حُضَيْنُ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا تَخْفِقُ عَلَى رَأْسِكَ بِرَايَةٍ مِثْلِهَا أَبَداً هَذِهِ رَايَةُ رَسُولِ اللَّهِ(ص)»؛بحارالأنوار، ج۳۲، ص۴۸۱؛ منقری، وقعة صفین، ص۳۰۰ و مترجم، پیکار صفین، ص۴۰۸.
- ↑ بحارالأنوار، ج۳۲، ص۴۷۸؛ منقری، وقعة صفین، ص۲۸۹ و مترجم، پیکار صفین، ص۳۹۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۳۲۵
- ↑ در برخی نقلها پرچم سیاه دارد لمن رایة السوداء، (ابن عساکر، ج۱۶، ص۲۱۰؛ مبرد، الکامل فی اللغه، ج۲، ص۲۹).
- ↑ دینوری، أخبار الطوال، ص۱۸۹.
- ↑ دینوری، أخبار الطوال، ص۱۸۹؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۵۹۹؛ ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۲۰، در این کتاب حصین آمده.
- ↑ منقری، وقعة صفین، ص۴۸۵.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۶، ص۵۵۷.
- ↑ «عِبَادَ اللّهِ أَنَا أَحْرى مَنْ أَجَابَ إِلَى كِتَابِ اللّهِ وَ كَذَلِكَ أَنْتُمْ غَيْرَ أَنَّ الْقَوْمَ لَيْسَ يُرِيدُونَ بَذَلِكَ إِلَّا الْمَكْرُ...»؛ دینوری، اخبار الطوال، ص۱۹۰.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 424-428.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۶، ص۵۵۷؛ ذهبی، تاریخ الاسلام (سال ۱۰۰-۸۱)، ص۵۱۹؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۴، ص۳۹۶.
- ↑ ثقفی، الغارات، ص۲۶۶ - ۲۶۷.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 428.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۴، ص۳۹۲؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۵۶۶.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۶.
- ↑ زرکلی، الأعلام، ج۲، ص۲۶۳.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۶، ص۵۵۷.
- ↑ قاموس الرجال، ج۳، ص۵۶۶؛ مبرد، الکامل فی اللغه، ج۲، ص۲۸.
- ↑ الکامل فی التاریح، ج۴، ص۱۴۰.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۹۵.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴۲.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۶، ص۵۶۰.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 429-430.