اجتهاد در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

اهمیت و ضرورت اجتهاد

اجتهاد، اصلی است که از اعتقاد آغاز می‌شود[۱] و همه اصول اعتقادی را فرا می‌گیرد و پس از شمول گزاره‌های اعتقادی تمام آموزه‌های فقهی، اخلاقی و سایر معارف دینی را دربر می‌گیرد. در میان همه ادیان، تنها دین اسلام به ویژه مکتب تشیع است که در اصول اعتقادی، انسان را به تلاش و کوشش دعوت کرده و تقلید را ممنوع شمرده است تا هرکس عالمانه و مجتهدانه به پایه‌های دین دست یابد و بر اساس آن، ایمان خویش را پی‌ریزی کند. اجتهاد در مقام فروع، به ویژه در آموزه‌های فقهی، از صدر اسلام تا کنون، در بستر فرهنگ و معارف اسلامی به عنوان راز پویایی این مکتب می‌درخشد و مجتهدان راستین اسلام در تمام اعصار در فهم و درک کتاب و سنّت تلاش گسترده داشته‌اند[۲]. همه مشکلاتی که از نبودن قانون پدید می‌آید، در پرتو شایستگی و کاردانی مجتهدان حل و فصل می‌شود. فاصله زمانی ما با عصر رهبران معصوم، اهمیت اجتهاد را چند برابر می‌کند؛ زیرا در این زمان جز اجتهاد هیچ راهی به سوی علم به احکام وجود ندارد و غیر از اجتهاد هیچ مرجع دیگری را نمی‌توان سراغ داشت که برای حوادث روزافزونی که در جامعه پدید می‌آید، حکم دهد و پرسش‌های خرد و کلان جامعه را پاسخ گوید. اصل اجتهاد، قوه محرکه اسلام قلمداد می‌شود. سازگاری قوانین ثابت و جاودانه اسلام با جهان متغیر و در حال دگرگونی و انطباق فروع تحول‌پذیر بر اصول ثابت، تنها از طریق اجتهاد امکان‌پذیر است[۳].

اجتهاد عنصری است که تمام تحولات برجسته تاریخ اسلام و تشیع وام‌دار آن بوده و انقلاب‌های فکری و فرهنگی از آن ناشی شده است. می‌توان گفت که انقلاب اسلامی ایران و تشکیل جمهوری اسلامی نیز به وسیله اجتهاد پدید آمده است؛ زیرا اگر امام خمینی (ره) مجتهد نمی‌بود، نمی‌توانست چنین انقلابی را سامان دهد. او به حکم اجتهاد و با قدرت مرجعیت انقلاب کرد و بر قدرت‌های دیگر فایق آمد. محرّک و مجوّز او در این امر، اجتهاد و فقاهت او بود و مقبولیت او نیز به همین دلیل بود[۴]؛ زیرا اولاً بدون درک عمیق و فهم دقیق از اسلام نمی‌شود انقلاب اسلامی را پایه‌گذاری کرد و چنین درکی از طریق اجتهاد قابل حصول است، و ثانیاً سامان‌دهی یک انقلاب و پیروزی آن در گرو آن است که آحاد جامعه بدون چون و چرا از دستورهای رهبر انقلاب پیروی کنند و این امر در صورتی امکان‌پذیر است که رهبر انقلاب مجتهد جامع الشرائط باشد. اجتهاد زنده و پویا اجتهادی است که از منابع غنی و جاودان اسلام نشئت گرفته و پویایی اعمال فردی و مناسبات روابط اجتماعی و سایر معارف دینی را به ارمغان می‌آورد. اجتهاد پویا نه تنها با تمدن و تجدّد و پیشرفت‌های علوم جدید در تعارض نیست، بلکه تحوّل و تجدّد و پیشرفت‌های علوم نوین را وسیله‌ای برای ترقی و تکامل خود قرار می‌دهد و فقه اسلامی را با رویدادها و پدیده‌های نوین زندگی همگام می‌کند. تصحیح و تنقیح معارف دینی و نیز توسعه معارف دین و کشف زوایای نامکشوف دین و پدید آمدن اندیشه نو[۵] و پاسخ‌گویی به پرسش‌هایی که در اثر تحولات اجتماعی و شرایط متغیر حیات آدمی پدید می‌آید، برای انسان‌های غیر معصوم از طریق اجتهاد امکان‌پذیر است.

از مطالب یاد شده همان‌گونه که اهمیت اجتهاد به اثبات می‌رسد، ضرورت آن نیز آشکار می‌گردد؛ زیرا بدون اجتهاد، فقه هیچ‌گاه نمی‌تواند پویا و متحرک و همگام با رویدادهای زندگی نوین انسان‌ها در بستر زمان باشد. یکی از متفکران بزرگ اسلامی درباره ضرورت اجتهاد می‌گوید: حوادثی که برای بشر پدید می‌آید، غیر محدود و بی‌نهایت است و به دست آوردن احکام این حوادث از اصول ثابت اسلام جز از طریق اجتهاد مزبور امکان‌پذیر نیست[۶]. بنابراین، پدید آمدن اجتهاد در اسلام و مفتوح بودن باب آن برای همیشه امری ضروری به شمار می‌آید.

اندیشمند دیگری ضرورت اجتهاد را چنین بیان می‌کند: «تنها از طریق اجتهاد و حق آزادی اندیشه در احکام است که در حقوق و معاملات اسلامی پویایی و تحرک پدید می‌آید و فقه اسلامی، متناسب با هر عصر و زمان می‌گردد. بنابراین، کسانی که باب اجتهاد را بر روی خود مسدود کرده‌اند و به پیروی و تقلید از علمای سلف بسنده کرده‌اند، جرمی نابخشودنی مرتکب شده‌اند؛ زیرا این امر باعث می‌شود که اسلام برای مسائل و مناسبات اجتماعی که در بستر زمان پدید می‌آید، هیچ قانونی نداشته باشد و امت اسلامی در این امور به قوانین بیگانگان مراجعه کنند[۷].[۸].

اجتهاد در اصطلاح

واژه «اجتهاد» در اصطلاح، از قرون اولیه تا کنون، معانی متعدّدی داشته است. برای آشکار شدن این معانی، اجتهاد را از نظر اصطلاح در دو مکتب اهل سنت و شیعه امامیه جداگانه بررسی می‌کنیم.

اجتهاد در مکتب اهل سنت

واژه «اجتهاد» از زمان بعثت تا قرن پنجم به معنایی خاص به کار می‌رفته است[۹] که منشأ این کاربرد برخی خلفا و صحابه و تابعان و ائمه و فقهای اهل سنت بوده‌اند، اما این معنای خاص پس از قرن پنجم به مرور زمان توسعه پیدا کرده است. در اینکه آن معنای خاص چیست و محدوده آن کدام است و چگونه توسعه یافته و پس از توسعه به چه معنایی به کار رفته است، بین اهل سنت اختلاف است. ما در اینجا مهم‌ترین تعریف آنان را در این باره یادآور می‌شویم. شهید صدر می‌گوید که واژه اجتهاد نخستین بار در مکتب اهل سنت به معنای رأی شخصی فقیه به کار رفته است. او این مطلب را این‌گونه بیان می‌کند: لفظ «اجتهاد» به عنوان یک مطلب فقهی، اولین بار برای بیان قاعده‌ای در مکتب اهل سنت پایه‌گذاری شده است و آن قاعده این است که اگر فقیه در راه استنباط حکم شرعی نصی از قرآن و سنت پیدا نکرد، به اجتهاد که همان رأی شخصی است، مراجعه می‌کند؛ یعنی فقیه با رأی شخصی می‌بیند که کدام طرف در نظر او ترجیح دارد، همان طرف را گرفته، به عنوان حکم خدا فتوا می‌دهد[۱۰].

ابن ادریس شافعی که از فقهای بزرگ و یکی از رهبران دینی اهل سنت است، اجتهاد را مساوی با قیاس قلمداد کند[۱۱]. وی در کتاب الرساله خود که اولین کتاب اصولی اهل سنت به شمار می‌آید، درباره چیستی قیاس و فرق آن با اجتهاد پرسشی را مطرح کرده، چنین پاسخ می‌دهد: «اجتهاد و قیاس دو اسم برای یک معناست»[۱۲]. او در مورد موضوعی که حکم معین از طریق کتاب و سنت نداشته باشد، معتقد است که حکم آن باید از راه حق جست‌وجو شود و راه حق به وسیله اجتهاد به دست می‌آید و اجتهاد همان قیاس است[۱۳]. وی در جای دیگر حجیت اجتهاد را از این طریق که مأمور به امر پیامبر(ص) است، اثبات کرده و آن را مساوی با دلیل و دلیل را مساوی با قیاس قلمداد کرده است[۱۴]. ماوردی نیز تساوی اجتهاد و قیاس از نظر شافعی را به صراحت بیان می‌کند[۱۵].

برخی دیگر نیز قیاس را مساوی با اجتهاد دانسته و آن را وسیله دست‌یابی به حق به شمار آورده‌اند[۱۶]. ابوبکر رازی که معروف به جصّاص است، در این‌باره می‌گوید: اجتهاد در عرف علما به مواردی اختصاص دارد که دلیلی از طرف خداوند برای اثبات حکم آن نداشته باشیم؛ زیرا در اینجاست که کوشش و تلاش لازم است[۱۷]. او سپس یادآور می‌شود که اجتهاد در شرع سه معنا دارد:

  1. قیاس شرعی؛
  2. ظن غالب که از غیر علت و قیاس به دست می‌آید، مانند اجتهاد در قبله یا در قیمت‌گذاری اشیایی که از بین رفته یا در تعیین مهرالمثل و نفقه زن؛
  3. استدلال به اصول برای اثبات حکم شرعی[۱۸].

برخی از اندیشمندان اهل سنت قیاس را اساس رأی و معیار اجتهاد به شمار آورده‌اند[۱۹]. عده‌ای اجتهاد بدون استناد به نص و هرگونه دلیل و اصل دیگر را ازمصادر تشریع قلمداد کرده‌اند[۲۰]. برخی دیگر جواز اجتهاد را در دو مورد یادآور شده‌اند: یکی در موردی که نصوص ظنی وجود دارد و دیگر در موردی که هیچ‌گونه نصی در میان نیست. در اینجا مجتهد از طریق قیاس، استحسان[۲۱]، مصالح مرسله[۲۲] و مانند آن، حکم مورد نظر را به دست می‌آورد[۲۳].

برخی از فقها هنگامی که اجتهاد را از دیدگاه اهل لغت بررسی می‌کنند، می‌گویند: لفظ اجتهاد در زمان ائمه(ع) به معنای قیاس و استحسان عقلی ظنی به کار می‌رفته است[۲۴]. برخی دیگر اجتهاد به معنای خاص را مرادف با استحسان، رأی و قیاس دانسته و از برخی دانشمندان اهل سنت چنین نقل کرده‌اند: «رأیی که از آن سخن می‌گوییم، عبارت است از اعتماد بر فکر در استنباط حکم شرعی. منظور ما از اجتهاد و قیاس نیز همین است و این معنا با استحسان و استنباط مرادف می‌باشد»[۲۵]. معانی یادشده برای واژه «اجتهاد»، همان‌گونه که در آغاز اشاره شد، از زمان بعثت تا قرن پنجم وجود داشته است؛ یعنی از زمان بعثت تا قرن پنجم، مقصود از اجتهاد قیاس، استحسان، مصالح مرسله، رأی شخصی و مانند آنها بوده است. یکی از شواهدی که مطلب یاد شده را تأیید می‌کند، سخنان شیخ طوسی در عده است. وی که در اواخر قرن چهارم و نیمه اول پنجم (۳۸۵ - ۴۶۰) می‌زیسته، واژه «اجتهاد» را به همان معنای خاص که قیاس، استحسان، مصالح مرسله و امثال آنها باشد، به کار برده و آن را امری باطل اعلام کرده است[۲۶].

اما از نیمه دوم قرن پنجم کم‌کم و به مرور زمان، آن معنای خاص کنار رفته و این واژه به معنای عام، یعنی تلاش برای دریافت حکم شرعی از راه استدلال و حجت، به کار رفته است. دلیل این مطلب این است که غزالی، از فقها و دانشمندان بزرگ اهل سنت که در نیمه دوم قرن پنجم (۴۴۵ - ۵۰۵) می‌زیسته است، از واژه «اجتهاد» معنای عام را اراده کرده و در تعریف آن گفته است: «لفظ اجتهاد در عرف علما به معنای کوشش و تلاش مجتهد برای به دست آوردن حکم شرعی است و اجتهاد تام و کامل هنگامی محقق می‌گردد که تلاش و به‌کارگیری نیرو به نحوی باشد که مجتهد ناتوانی و ضعف خود را بر بیش از آن احساس کند»[۲۷]. همچنین فقیه هم‌عصر غزالی، عبدالجبار شمعانی نیز تلاش برای دریافت حکم شرعی را از طریق شواهد و ادله، حقیقت اجتهاد قلمداد کرده است[۲۸].

پس از این دو فقیه، دانشمندان دیگر اهل سنت مانند ابن قدامه[۲۹]، امام فخر رازی[۳۰]، علامه جمال الدین ابن حاجب[۳۱]، امام بدرالدین زرکشی[۳۲]، ابن مِبرَد[۳۳]، شوکانی[۳۴] و از دانشمندان معاصر، محمد ابوزهره[۳۵]، عبدالوهاب خلاف[۳۶]، محمد خضری[۳۷] و مانند آنان اجتهاد را به معنای یادشده تعریف کرده‌اند.[۳۸].

اجتهاد در مکتب امامیه

دانشمندان و فقهای تشیع اجتهاد را به شکل‌های گوناگون تعریف کرده‌اند، لیکن با دقت در کلمات آنان می‌توان دریافت که «سعی و تلاش و به‌کارگیری نیرو برای دریافت حکم شرعی با حجت و دلیل» معنایی است که بسیاری از آنها بر آن اتفاق داشته‌اند[۳۹]. از تعریف یاد شده این نکته آشکار می‌شود که فهم دین و دریافت حکم شرعی از طریق استدلال و حجت، هدف نهایی اجتهاد قلمداد می‌شود، و چون در عصر غیبت تلاش مجتهدان نوعاً به ظن و گمان ختم می‌شود، در برخی تعریف‌ها «تحصیل ظن به احکام شرعی» به عنوان هدف نهایی ذکر شده است[۴۰]. البته هم بر اساس اصل اولی[۴۱] و هم به مقتضای برخی آیات[۴۲]، اعتماد به ظن و عمل به آن مورد نکوهش قرار گرفته و ممنوع اعلام شده است؛ جز در مواردی که حجیت ظن مزبور با دلیل قطعی به اثبات رسیده باشد[۴۳]. از طرف دیگر، علما و فقها در مقام اجتهاد، تنها به ادله ظنی که حجیت آنها به اثبات رسیده باشد، اکتفا نمی‌کنند، بلکه به اموری عمل می‌کنند در عین اینکه حجیت آنها به دلیل قطعی اثبات شده است، مفید ظن نیستند، مانند اصول عملیه. از جهت سوم، کشف احکام شرعی واقعی تمام هدف اجتهاد قلمداد نمی‌شود؛ زیرا درست است که دریافت حکم شرعی واقعی یکی از اهداف اجتهاد را تشکیل می‌دهد، ولی آنچه در اجتهاد مهم است و آخرین هدف به شمار می‌آید، به دست آوردن اموری است که وظایف شرعی را در مقام عبودیت تعیین کرده و قابل احتجاج باشند. حال اگر امور یاد شده مطابق با واقع باشند، احکام واقعی مکشوف می‌گردد و مکلفان موظف به انجام آنها هستند، اما اگر مخالف با واقع باشند، انسان در مقام عبودیت معذور است. با توجه به مطالب یادشده، برخی از فقها و دانشمندان امامی به جای «تحصیل ظن بر حکم شرعی»، «تحصیل حجت بر حکم شرعی» را در تعریف اجتهاد ذکر کرده و آن را هدف نهایی قرار داده‌اند[۴۴]. چون تحصیل حجت باید به وسیله ملکه استنباط تحقق پذیرد، برخی از متفکران واژه «ملکه» را نیز در تعریف اضافه کرده و «تحصیل حجت بر حکم شرعی به وسیله ملکه و نیروی استنباط» را به عنوان آخرین هدف در تعریف اجتهاد ذکر کرده‌اند[۴۵].

مقصود فقها از تعریف‌های یادشده درباره اجتهاد، اجتهاد در احکام فقهی است، اما با توجه به اینکه طبق مکتب امامیه، همه دین باید به صورت اجتهادی درک شود[۴۶]، برای واژه «اجتهاد» پس از معنای لغوی دو معنای دیگر نیز باید در نظر گرفت:

  1. معنایی که شامل همه گزاره‌های دینی، اعم از اصول اعتقادی و آموزه‌های فقهی، اخلاقی و تربیتی می‌شود. بر اساس این معنا، اجتهاد را می‌توان چنین تعریف کرد: «تلاش علمی به قدر توان بشری بر اساس تعقل و فهم متون دینی با توجه به زمان آگاهی برای استخراج حقایق دینی در امور اعتقادی فقهی، اخلاقی و سایر امور دینی».
  2. معنایی که به احکام فقهی اختصاص دارد[۴۷]. طبق این معنا، برای اجتهاد این تعریف را می‌توان در نظر گرفت: «تلاش علمی به قدر طاقت بشری برای دریافت احکام شرعی فرعی یا تعیین وظیفه فعلی مکلّف با توجه به زمان آگاهی به وسیله ادله تفصیلی کتاب، سنّت و عقل»[۴۸].[۴۹].

تفاوت اجتهاد در مکتب اهل سنت با مکتب امامیه

اجتهاد در نزد امامیه با اجتهاد در نزد اهل سنت از نظر محتوا، تفاوت بنیادین دارد؛ زیرا اجتهاد از نظر فقهای عامه، یا مساوی با قیاس، استحسان، رأی و مانند آن است و یکی از مصادر تشریع به شمار می‌آید[۵۰] و یا اگر مساوی با قیاس و امثال آن نباشد، منبع عمده اجتهاد از نظر آنان، قیاس، استحسان، مصالح مرسله، سدّ ذرایع و نظایر آنهاست. شاهد مطلب این است که فخر رازی که از دانشمندان بزرگ اهل سنت به شمار می‌آید، در عین اینکه اجتهاد را مساوی با قیاس ندانسته و تلاش برای استخراج حکم شرعی را حقیقت اجتهاد قلمداد کرده است - و این معنا هر چند در ظاهر با معانی‌ای که فقهای امامیه از اجتهاد ارائه داده‌اند، تفاوت چندانی ندارد - مقصود عمده وی از اجتهاد، عمل به قیاس و مانند آن است؛ زیرا وی در مواردی که خواسته است جواز یا لزوم اجتهاد را برای کسی اثبات کند، از طریق جواز یا لزوم عمل به قیاس استدلال کرده است. مثلاً هنگامی که مسئله اجتهاد پیامبر اسلام(ص) را مطرح می‌کند، جواز اجتهاد و بلکه لزوم آن را برای پیامبر می‌پذیرد و دلیل‌های گوناگون برای اثبات این مطلب ذکر می‌کند و از ادله مزبور چنین نتیجه می‌گیرد که عمل به قیاس و مانند آن بر پیامبر(ص) لازم است. به عنوان نمونه، یکی از ادله وی این آیه مبارکه است: ﴿فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ[۵۱] کیفیت استدلال به این آیه چنین است: پیامبر(ص) از همه مردم بصیرتر و آگاه‌تر به شرایط و موانع قیاس است؛ بنابراین، طبق این آیه، پیامبر(ص) مأمور به قیاس است و باید این کار را انجام دهد[۵۲]. از این دلیل و مانند[۵۳] آن آشکار می‌شود که مقصود عمده وی از اجتهاد، عمل به قیاس و امثال آن است. اما اینکه این ادله تمام است یا نه و اجتهاد پیامبر امری معقول است یا نه، فعلاً در صدد بیان آن نیستیم و بعداً به آن اشاره خواهیم کرد. این بود ویژگی‌های اجتهاد از نظر اهل سنت. اما مشخصه اصلی اجتهاد در مکتب امامیه فقط کشف و استخراج احکام شرعی و تعیین وظایف دینی و به دست آوردن برخی موضوعات احکام از مدارک معتبر و مورد تأیید شارع است و خود اجتهاد موضوعیت ندارد و به هیچ عنوان از مصادر تشریع به شمار نمی‌آید.[۵۴].

منشأ اختلاف امامیه و عامه درباره اجتهاد

منشأ اختلاف اهل سنت با امامیه درباره اجتهاد چیست؟ چرا اهل سنت اجتهاد را مساوی با قیاس و استحسان و مانند آن شمرده‌اند و یا مقصود عمده آنها از اجتهاد و عمل به قیاس و استحسان و مصالح مرسله و سد ذرایع در مورد ما لا نصّ فیه است، اما از نظر امامیه، اجتهاد فقط وسیله است برای کشف احکام شرعی و وظایف دینی از نصوص و دلایل معتبر شرعی؟ در پاسخ باید گفت: بر اساس مذهب امامیه همان‌گونه که قول، فعل و تقریر رسول گرامی اسلام(ص) حجت مطلق است و سنت قلمداد می‌شود، قول، فعل و تقریر امامان دوازده‌گانه نیز چنین است، اما طبق مذهب عامه، سنت به قول، فعل و تقریر پیامبر(ص) اختصاص دارد و قول فعل و تقریر دیگران سنت به شمار نمی‌آید. از همین رو، اهل سنت بعد از رحلت پیامبر(ص) وارد دوره انقطاع نصوص گردید، اما امامیه به برکت پیروی از امامان معصوم، در دوره وجود نصوص به سر برده و بر غنای علمی ایشان افزوده شده است. همین امر باعث شد که اصول و فقه عامه پس از رحلت پیامبر(ص) در جهت رأی، تأویل، قیاس، استحسان، مصالح مرسله و مانند آنها گسترش یابد، اما شیعه از اصول و کتب و جوامع حدیثی برخوردار گردد و برای استنباط حکم شرعی و تعیین وظیفه دینی، نصوص و ادله معتبر شرعی را به کار گیرد و قیاس و مانند آن را باطل اعلام کند[۵۵].

از مباحث گذشته می‌توان چنین نتیجه گرفت:

  1. اجتهاد از اهمیت و مقام والایی برخوردار است و امری ضروری به شمار می‌آید.
  2. واژه «اجتهاد» به معانی زیر به کار رفته است:
    1. معنای اعم: تلاش برای انجام کاری؛ چه آن کار، کار علمی باشد و چه غیر علمی. این همان معنای لغوی اجتهاد است.
    2. معنای عام: تلاش برای دریافت حقایق دینی؛ اعم از گزاره‌های اعتقادی، فقهی اخلاقی و سایر آموزه‌های دینی.
    3. معنای خاص: کوشش برای استخراج حکم شرعی فرعی و تعیین وظیفه دینی از ادله تفصیلی.
    4. معنای اخص: عمل به قیاس و رأی و مانند آن.
  3. اجتهاد از نظر عامه، یا یکی از مصادر تشریع به شمار می‌آید و یا هدف عمده در آن عمل به قیاس و استحسان و مانند آن است، اما از نظر امامیه، فقط وسیله کشف حقایق دینی و تعیین وظیفه شرعی از منابع معتبر شرعی است.
  4. منشأ اختلاف امامیه با عامه در اجتهاد، پیروی از امامان معصوم و عدم پیروی از آنهاست.

پس از آنکه معنا و اهمیت اجتهاد آشکار گردید، شایسته است که نقش اجتهاد در خاتمیت بررسی شود، لکن باید توجه داشت که اهمیت اجتهاد و نقش آن در خاتمیت هنگامی آشکار می‌گردد که ویژگی‌های انسان و نیازمندی‌های او و نیز ویژگی‌های قوانین اسلامی و تناسب آنها با نیازهای انسان مورد بررسی قرار گیرد.[۵۶].

منابع

پانویس

  1. محمدمحسن آقابزرگ تهرانی، اجتهاد و مذاهب اسلامی، ترجمه محمود افتخار زاده، ص۱۵.
  2. محمدمحسن آقابزرگ تهرانی، اجتهاد و مذاهب اسلامی، ترجمه محمود افتخار زاده، ص۱۶.
  3. محمد اقبال لاهوری، احیای فکر دینی در جهان اسلام، ترجمه احمد آرام، ص۱۶۹.
  4. علی‌اکبر رشاد، دین‌پژوهی معاصر، ص۷۸.
  5. علی‌اکبر رشاد، دین‌پژوهی معاصر، ص۵۵ با تصرف.
  6. يجب أن يفوض كثير من الأحوال خصوصاً في المعاملات إلى الاجتهاد، فإن للأوقات أحكاما لا يمكن أن تضبط... (حسین بن عبد الله (ابن سینا)، الالهیات من کتاب الشفاء، ص۵۰۶).
  7. محمد فرید و جدی، دائرة معارف القرن العشرین، ج۳، ص۲۵۳ - ۲۵۴.
  8. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۲۳۸.
  9. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۰، ص۱۶۶.
  10. قد استعملت هذه الكلمة لأول مرة على الصعيد الفقهي التعبير بها عن قاعدة من القواعد التي قررتها بعض مدارس الفقه السني و سارت على أساسها و هي القاعدة القائلة إن الفقيه إذا أراد أن يستنبط حكما شرعيا ولم يجد نصا عليه في الكتاب و السنة رجع إلى الاجتهاد بدلا عن النص، و الاجتهاد هنا يعني التفكير الشخصي (محمدباقر صدر، دروس فی علم الاصول، ج۱، ص۵۴).
  11. قیاس را این‌گونه تعریف کرده‌اند: إنه إلحاق أمر غير منصوص على حكمه بأمر آخر منصوص على حكمه للاشتراك في علة الحكم (ابوزهره، محمد، اصول الفقه، ص۲۰۰).
  12. هما اسمان لمعنى واحد (محمد بن ادریس شافعی، الرساله، ص۴۷۷).
  13. إذا لم يكن بعينه و طلب الدلالة على سبيل الحق فيه بالاجتهاد و الاجتهاد هو القياس (محمد بن ادریس شافعی، الرساله، ص۴۷۷).
  14. إذا أمر النبي بالاجتهاد، فالاجتهاد أبدا لا يكون إلا على طلب الشيء لا يكون إلا بالدلائل والدلائل هي القياس (محمد بن ادریس شافعی، الرساله، ص۵۰۵).
  15. و الذي قاله الشافعي... إن معنى الاجتهاد معنى القياس (علی بن محمد ماوردی، الحاوی الکبیر، ج۱۸، ص۱۱۸).
  16. قال بعضهم: القياس هو الاجتهاد في طلب الحق (عبدالمطلب بن عبد الله جوینی، البرهان فی اصول الفقه، ج۲، ص۳).
  17. احمد بن محمدعلی جصاص، اصول الجصاص، ج۲، ص۲۰۱.
  18. احمد بن محمدعلی جصاص، اصول الجصاص، ج۲، ص۲۰۱ - ۲۰۲.
  19. القياس مناط الاجتهاد وأصل الرأي (عبد الملک بن عبدالله جوینی، البرهان فی اصول الفقه، ج۲، ص۳).
  20. يصح الاجتهاد، لأن في الشرع أصل فجاز أن يستغني عن أصل (محمد بن بهادر زرکشی، البحر المحیط، ج۴، ص۵۲۰).
  21. حنفی‌ها استحسان را چنین تعریف کرده‌اند: أن يعدل المجتهد عن أن يحكم في المسألة بمثل ما يحكم في نظائرها لوجه أقوى يقتضي العدول عن الأول. مالکی‌ها آن را چنین تعریف کرده‌اند: استعمال مصلحة جزئية في مقابل قياس كلي. مثلاً قیاس کلی و قاعده عمومی می‌گوید: شاهد باید عادل باشد و اگر در جایی شاهد عادل یافت نشود، قاضی بر خلاف این قیاس کلی، شهادت ثقه را می‌پذیرد تا اموال یا خون‌ها ضایع نشود» (محمد ابوزهره، اصول الفقه، ص۲۰۰۹).
  22. المصالح المرسلة عبارة عما قصده الشارع الحكيم لعباده من تشريع الأحكام من حفظ دينهم و نفوسهم و عقولهم و نسلهم و أموالهم حفظا تاما. (علی محمد معوض و عادل عبدالموجود، تاریخ التشریع الاسلامی، ج۲، ص۱۱۴ - ۱۱۵).
  23. عبد الوهاب خلاف، علم اصول الفقه، ص۲۴۹ - ۲۵۰.
  24. حسینعلی منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه، ج۲، ص۷۲ - ۷۳.
  25. سید محمدتقی حکیم، مقدمه اجتهاد در مقابل نص، تألیف سید عبدالحسین شرف الدین، ترجمه علی دوانی، ص۴۱.
  26. شیخ الطائفه پس از آنکه بحث درباره معقولیت و عدم معقولیت اجتهاد پیامبر(ص) را مطرح می‌کند، می‌گوید: این بحث طبق مبانی ما هیچ پایه و اساسی ندارد؛ زیرا طبق اصول و مبانی ما، قیاس و اجتهاد باطل به شمار می‌آید و هیچ‌گونه مشروعیتی ندارد؛ بنابراین، به‌کارگیری آن در شرع ممنوع خواهد بود. پس اجتهاد نه تنها برای پیامبر جایز نیست، بلکه برای پیروان او نیز چه در عصر حضور او و چه بعد از آن، ممنوع است: اعلم أن هذه المسألة تسقط عن أصولنا؛ لأنا قد بينا أن القياس والاجتهاد لا يجوز استعمالها في الشرع و إذا ثبت فلا يجوز للنبي و لا أحد من رعيته حاضرا كان أو غائبا، لا حال حياته و لا بعد وفاته استعمال ذلك على كل حال (محمد بن حسن طوسی، العدة، ج۲، ص۷۳۳).
  27. صار اللفظ في عرف العلماء مخصوصا ببذل المجتهد وسعه في طلب العلم بأحكام الشريعة، و الاجتهاد التام أن يبذل الوسع في الطلب بحيث يحس من نفسه بالعجز عن مزيد طلب (محمد غزالی، المستصفی من علم الاصول، ج۲، ص۳۵۰).
  28. اعلم أن الاجتهاد هو بذل الجهد في استخراج الأحكام من الشواهد الدالة عليها بالنظر المؤدي إليها (منصور بن محمد شمعانی، قواطع الادلة فی الاصول، ج۲، ص۳۰۲).
  29. و هو في عرف الفقهاء مخصوص ببذل المجهود في العلم بأحكام الشرع (عبد الله بن احمد (ابن قدامه)، روضة الناظر و جنة المناظر، ج۳، ص۹۵۹).
  30. و أما في عرف الفقهاء فهو استفراغ الوسع في النظر فيما لا يلحقه في لوم مع استفراغ الوسع فيه (محمد بن عمر فخر رازی، المحصول، ج۶، ص۷).
  31. الاجتهاد في الاصطلاح استفراغ الفقيه الوسع لتحصيل الظن بحكم شرعي؛ (عثمان بن عمرو (ابن حاجب)، مختصر منتهی السؤل و الامل، ج۲، ص۱۲۰۳ - ۱۲۰۴).
  32. و في الاصطلاح بذل الوسع في نيل حكم شرعي عملي بطريق الاستنباط؛ (محمد بن بهادر زرکشی، البحر المحیط، ج۴، ص۴۸۸).
  33. و هو شرعا بذل الجهد في تعرف الحكم الشرعي (یوسف بن حسن (ابن مبرد)، شرح غایة السؤل الی علم الاصول، ص۴۲۶).
  34. محمد بن علی شوکانی، ارشاد الفحول، ج۲، ص۲۰۵.
  35. و في اصطلاح علماء الأصول بذل الفقيه وسعه في استنباط الأحكام العملية من أدلتها التفصيلية؛ (محمد ابوزهره، اصول الفقه، ص۳۴۱).
  36. الاجتهاد في اصطلاح الأصوليين هو بذل الجهد للوصول إلى الحكم الشرعي من دليل تفصيلي من الأدلة الشرعية؛ (عبد الوهاب خلاف، علم اصول الفقه، ص۲۴۹).
  37. بذل الفقيه وسعه في طلب العلم بأحكام الشريعة؛ (محمد خضری، اصول الفقه، ص۳۵۷).
  38. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۲۴۰.
  39. جعفر بن حسن (محقق حلی)، معارج الاصول، ص۱۷۹؛ حسن بن زین الدین (ابن الشهید الثانی)، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ص۲۳۸؛ محمدکاظم آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ج۲، ص۴۲۲؛ محمدحسین اصفهانی، الاجتهاد والتقلید، ص۳؛ ابوالقاسم خویی، الرأی السدید، ص۹.
  40. و أما في الاصطلاح فهو استفراغ الفقيه وسعه في تحصيل الظن بحكم شرعي (حسن بن زین الدین (ابن الشهید الثانی)، معالم الدین وملاذ المجتهدین، ص۲۳۸).
  41. التعبد بالظن للذي لم يدل دليل على التعبد به محرم بالأدلة الأربعة؛ (مرتضی انصاری، فرائد الاصول، ج۱، ص۴۷).
  42. ﴿وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا «و گمان برای (رسیدن به) حق، بسنده نیست» سوره نجم، آیه ۲۸؛ ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ «و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر» سوره اسراء، آیه ۳۶؛ ﴿وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ «و آنان جز نادرست برآورد نمی‌کنند» سوره انعام، آیه ۱۱۶.
  43. إن مقتضى القاعدة عدم حجية ما شك في حجيته من الطرق و الأمارات إلا أن يقوم دليل بالخصوص على حجية أمارة أو على حجية كل أمارة تفيد الظن (محمدحسین نائینی، فوائد الاصول، ج۳، ص۱۳۲).
  44. فالأولى تعريفه بأنه بذل الوسع لتحصيل الحجة على الواقع أو على الوظيفة الفعلية الظاهرية؛ (ابوالقاسم خویی، الرأی السدید، ص۹).
  45. هو تحصيل الحجة على الحكم الشرعي عن ملكة؛ (محمدحسین اصفهانی، الاجتهاد والتقلید، چاپ شده در ضمن کتاب بحوث فی الاصول، ص۳)؛ أقرب التعاريف للاجتهاد ما هو المعروف من أنه ملكة أو القدرة و القوة التي يقتدر بها على استنباط الأحكام (روح الله خمینی، الرسائل، ج۲، ص۹۵، تعلیقه ۱).
  46. دلیل اینکه در مکتب امامیه همه دین باید مجتهدانه درک شود، این است که بر اساس این مکتب، ایمان باید بر پایه تعقل و تفکر استوار باشد؛ لذا در گزاره‌های اعتقادی نه تنها تقلید جایز نیست، بلکه این گزاره‌ها اساساً تقلیدبردار نیست. از طرف دیگر، آموزه‌های فقهی، اخلاقی و تربیتی از طریق تفکر و تدبر در منابع دینی باید استخراج شود.
  47. معانی‌ای که از فقها و دانشمندان اهل سنت و امامیه برای اجتهاد ذکر شد، اختصاص به احکام فقهی دارد.
  48. در این تعریف و تعریف ماقبل آن از منابع زیر استفاده شده است: علی عابدی، «حقیقت اجتهاد و اقسام آن»، کیهان اندیشه، شماره ۳۰، خرداد و تیر ۱۳۶۹، ص۲۱؛ علی‌اکبر رشاد، دین‌پژوهی معاصر، ص۵۳؛ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۰، ص۱۶۳.
  49. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۲۴۴.
  50. مصادر التشريع في عصر الخلفاء الراشدين ثلاثة: القرآن و السنة و الاجتهاد (احمد فراج حسین، المدخل للفقه الاسلامی، ص۱۱۷)؛ الاجتهاد بهذا المعنى يعتبر دليلا من أدلة الفقيه و مصدرا من مصادره، فكما أن الفقيه قد يستند إلى الكتاب أو السنة و يستدل بهما معا كذلك يستند في حالات عدم توفر النص إلى الاجتهاد الشخصي و يستدل به (محمدباقر صدر، دروس فی علم الاصول، ج۱، ص۵۵).
  51. «پس ای دیده‌وران پند بگیرید!» سوره حشر، آیه ۲.
  52. محمد بن عمر فخر رازی، المحصول، ج۶، ص۷.
  53. محمد بن عمر فخر رازی، المحصول، ج۶، ص۸.
  54. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۲۴۷.
  55. علی عابدی شاهرودی، «تحقیق در نظریه اجتهاد»، کیهان اندیشه، شماره ۳۰، خرداد و تیر ۱۳۶۹ ه‌ش، ص۱۴.
  56. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۲۴۸.