بحث:افضلیت امام در کلام اسلامی
عنوان بندی آقای فرقانی
معناشناسی افضلیت
معنای لغوی
معنای اصطلاحی
ضرورت افضلیت امام
گستره افضلیت امام
افضلیت در کمالات انسانی
افضلیت در پاداش اخروی
دیدگاه متکلمان اسلامی
امامیه
افضلیت شرط امامت
دیدگاه اهل سنت
جواز امامت مفضول
ملاک افضلیت
افضلیت امام
دیدگاه امامیه
دیدگاه معتزله
دیدگاه اشاعره
ادله افضلیت امام
ادله عقلی
دلیل اول
دلیل دوم
دلیل سوم
ادله نقلی
برهان افضلیت امیرالمؤمنین (ع)
افضلیت سایر ائمه
جمعبندی
سرشناسه افضلیت امام در کلام اسلامی نوشته شده توسط آقای شیخ شعاعی
اصطلاح "افضلیت امام"، به معنای برتری امام نسبت به دیگران در دو امر است: نخست در زیادی ثواب و قرب به خداوند و دیگری در صفات کمال انسانی. این سوال که "آیا امام باید افضل از دیگران باشد یا خیر؟" از دیرباز مورد نزاع میان شیعه امامیه و اهل سنت بوده و در باب شروط امامت، بدان پرداخته شده است[۱]. شیعه شرط لازم امامت را "افضلیت" میداند و در مقابل،اکثریت اهل سنت تقدیم فرد عادی (مفضول) بر افضل را جائز میدانند[۲]. گستره افضلیت امام از نظر شیعه دو معنای"برتری در پاداش اخروی و برتری در کمالات انسانی" را شامل میشود. علمای شیعه برای افضلیت به معنای اول، پنج دلیل اقامه کردهاند که تیتروار چنین است: استلزام کثرت تکلیف و افضلیت امام؛ استلزام برتری در کمالات نفسانی و افضلیت امام؛ استلزام عصمت و افضلیت امام[۳]؛ لزوم تعظیم بر امام و افضلیت؛ حجت بودن امام و افضلیت[۴]. افضلیت به معنای دوم (برتری امام بر دیگران در کمالات انسانی و هر امری که راستای اهداف امامت و مسؤولیت امام است)، صفاتی مثل علم به مسائل دین، شجاعت، سخاوت،[۵] مدیریت، تدبیر سیاسی و... را شامل میشود[۶]. علمای شیعه به دلیل عقلی (قبح تقدیم مفضول بر افضل) و نقلی (سوره یونس آیه ۳۵ و...) استناد کردهاند و اشکالاتی که از سوی علمای اهل سنت مطرح شده را پاسخ دادهاند[۷].
پیامدهای نظریه لزوم افضلیت امام
نخست: لزوم منصوص بودن امام
دوم: مشروعیت نداشتن امامت مفضول
سوم: افضلیت امام ناطق نسبت به امام صامت
چهارم: برتری امام ناطق بر امام صامت تا پایان دوران امامت
پنجم: لزوم افضلیت امام تنها در دوران امامت
ششم: عدم لزوم افضلیت امام در تمام دوران قبل از امامت
هفتم: تفاوت رتبه امامان
هشتم: تفاوت در هدایت بندگان از سوی امامان
افضلیت امام در ولایت و امامت از منظر عقل و نقل
دلایل روایی
در این زمینه روایات متعدّدی در منابع روایی اهل عامّه و امامیّه وجود دارد که برای نمونه برخی از آنها ذکر میگردد.
روایات عامّه
بیانات گوناگونی از رسول اکرم(ص) نقل شده که نشان میدهد ایشان هرگز در امور مهم و خصوصاً امارت بر مسلمین، اجازه نمیدادند که مفضول (با علم به اینکه افضل از او وجود دارد) خود را در معرض مقام صدارت قراردهد:
- «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): مَنِ اسْتَعْمَلَ رَجُلًا مِنْ عِصَابَةٍ وَفِي تِلْكَ الْعِصَابَةِ مَنْ هُوَ أَرْضَى لِلَّهِ مِنْهُ فَقَدْ خَانَ اللَّهَ وخانَ رَسُولَهُ وخانَ الْمُؤْمِنِينَ»[۸].
- «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): أَيُّمَا رَجُلٍ اسْتَعْمَلَ رَجُلًا عَلَى عَشَرَةِ أَنْفُسٍ عَلِمَ أَنَّ فِي الْعَشَرَةِ أَفْضَلَ مِمَّنِ اسْتَعْمَلَ فَقَدْ غَشَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»[۹].
- «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): مَنِ اسْتَعْمَلَ عَامِلًا مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّ فِيهِمْ أَوْلَى بِذَلِكَ مِنْهُ وَأَعْلَمُ بِكِتَابِ اللهِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ فَقَدْ خَانَ اللهَ وَرَسُولَهُ وَجَمِيعَ الْمُسْلِمِينَ»[۱۰].[۱۱]
روایات شیعه
با مرور بیانات اهل بیت(ع)، میتوان این قاعده کلّی را دریافت که کسی حق ندارد امام جمعی شود، در حالی که میداند در میان آنان فردی افضل ازاو در آن مقام وجود دارد: «عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ(ع) يَقُولُ مَنْ خَرَجَ يَدْعُو النَّاسَ وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَفْضَلُ مِنْهُ فَهُوَ ضَالٌ مُبْتَدِعٌ وَ مَنِ ادَّعَى الْإِمَامَةَ مِنَ اللَّهِ وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ فَهُوَ كَافِرٌ»[۱۲].
«عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) جُعِلْتُ فِدَاكَ ﴿وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ﴾[۱۳] قَالَ كُلُّ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ إِمَامٌ وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ قُلْتُ وَ إِنْ كَانَ فَاطِمِيّاً عَلَوِيّاً قَالَ وَ إِنْ كَانَ فَاطِمِيّاً عَلَوِيّاً»[۱۴].
بر این اساس، چون فاصله مرتبه علمی و سایر فضایل امام نسبت به سایر افراد امّت، مانند فاصله رسول خدا(ص) و امّت است، میتوان گفت که همه ادلّه نقلی که در بیان فضایل امامت در کلمات اهل بیت(ع) وجود دارد، بر ضرورت حاکمیّت امام معصوم نیز در جامعه دلالت دارد؛ زیرا فضایل امام، همگی اموری غیبی و مستند به اختیار خداوند است که برای بندگان برگزیدهاش قرارداده. در چنان مقام ارجمندی، سخن از مقایسه میان امام و سایر افراد امّت نیست؛ تا سخن در چگونگی تقدیم مفضول بر فاضل باشد[۱۵]. چنان که امام هشتم(ع) در بیانی مبسوط، پیرامون مقام امامت فرمودند: «إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ يَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ يُقِيمُوا إِمَاماً بِاخْتِيَارِهِمْ إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللَّهُ بِهَا إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلَ(ع) بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ مَرْتَبَةً ثَالِثَةً وَ فَضِيلَةً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِكْرَهُ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۱۶] فَقَالَ الْخَلِيلُ(ع) سُرُوراً بِهَا ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾[۱۷] قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۱۸] فَأَبْطَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ إِمَامَةَ كُلِّ ظَالِمٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ صَارَتْ فِي الصَّفْوَةِ»[۱۹].
همچنین در زیارت جامعه کبیره، که خطاب به همه حضرات ائمّه(ع) خوانده میشود، درباره مقام و منزلت مقام امامت در فرهنگ اهل بیت(ع) چنین میخوانیم: «آتَاكُمُ اللَّهُ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ طَأْطَأَ كُلُّ شَرِيفٍ لِشَرَفِكُمْ وَ بَخَعَ كُلُّ مُتَكَبِّرٍ لِطَاعَتِكُمْ وَ خَضَعَ كُلُّ جَبَّارٍ لِفَضْلِكُمْ وَ ذَلَّ كُلُّ شَيْءٍ لَكُمْ»[۲۰].[۲۱]
مقدمه
- امام برترین انسانها در عصر خود است؛ بدین بیان که به طور، طبیعی، برای اداره جامعه تنها یک نفر میبایست در رأس هرم قرار گیرد وگرنه بروز اخلال در اداره جامعه امری اجتنابناپذیر است. چنانکه بیان شد، چنین کسی را خداوند منصوب میکند؛ حال اگرچه ممکن است در هر دوره چند پیامبر در این عالم وجود داشته باشند، روشن است که خداوند حکیم شایستهترین آنها را برای اجرای احکام برمیگزیند. با توجه به مباحثی که از ابتدا تا کنون بیان شد، میتوان گفت: امام در ادبیات قرآنی، آنگاه که مقصود از آن امامت حق باشد، بر افراد گوناگونی در رتبههای تشکیکی متفاوتی اطلاق میشود. بالاترین مرتبه امامت، از آن کسی است که منصوب از طرف خداوند، برترین انسانها و دارای مقام عصمت است و با علمی که خدا بدو داده، افزون بر وظیفه هدایت مردم، مأموریت اجرای احکام و احکام دین را نیز دارد[۲۲]
- خلیفة الله برترین انسانها در دوران خود به شمار میآید. از آنجا که ثابت شد مقام امامت بر مقام خلافت منطبق است، باید گفت امام نیز کسی است که خلیفه خداوند بر روی زمین است و اموری همچون ولایت تکوینی، رهبری اجتماعی، مرجعیت علمی، هدایتگری، به کمال رساندن بندگان و مرجعیت دینی و اخلاقی، همگی از شئون اوست؛ چنانکه ویژگیهایی همچون علم، عصمت و افضلیت نیز از ویژگیهای اجتنابناپذیر برای اوست. همچنین، امام به اذن خداوند سیطرهای مطلق بر عالم هستی، اعم از جانداران و غیر جانداران، دارد[۲۳][۲۴].
- یکی از ویژگیهای امام و جانشین پیامبر(ص)، افضل بودن است. آیا خلیفۀ رسول خدا در علم، دین، شجاعت و...، باید از دیگران بالاتر باشد، یا افضلیت لازم نیست؟ در این مسئله دو نظریه مطرح است:
- اکثر اهل سنت میگویند: افضلیت معتبر نیست و مَفضُول هم میتواند خلیفۀ رسول خدا شود به دلیل اینکه خلفای ثُلُث، نسبت به علی(ع) مفضول بودند ولی با وجود این با اجماع امت انتخاب شدند و "ابن ابی الحدید" در ابتدای شرح نهج البلاغه خود مینویسد: الحمد للَّه الّذى قدّم المفضول على الأفضل[۲۵].
- دانشمندان شیعه میگویند: جانشین پیامبر، باید از همه افراد امت پس از رسول خدا، افضل و کاملتر باشد. علامه حلّی در لزوم افضل بودن امام از دیگران، سه احتمال را مطرح کرده[۲۶] و با رد احتمال اوّل و دوم، احتمال سوم را اثبات میکنند[۲۷]:
- فرض اوّل مُحال است، زیرا در صورت تساوی، ترجیح او بر دیگران، ترجیح بِلا مرجّح است و محال. فرض دوم نیز مُحال است، زیرا مقدم داشتن کسی که فضلش کمتر است بر آنکه فضلش بیشتر است به حکم عقل قبیح است. سخن خداوند نیز بر این موضوع دلالت دارد: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾[۲۸].
- با ابطال دو احتمال نخست، افضلیت امام اثبات میشود، پس امام باید همه فضایل و کمالات روحی و جسمی، حَسَبی و نَسَبی، خَلقی و خُلقی را که درباره انبیا(ع) مطرح است، دارا باشد[۲۹] و به تعبیر علامه حلّی: "افضل بودن امام در علم و دین و کَرم و شجاعت و همه فضایل نفسانی و بدنی داخل میگردد"[۳۰][۳۱].
افضلیت
- افضلیت در علم کلام در دو مورد مطرح میشود: یکی در باب امامت عامّه و دیگری در باب امامت خاصّه؛ آنچه که در این جا مورد بحث قرار میگیرد افضلیت در باب امامت عامّه است که در این باره دیدگاههای گوناگونی مطرح شده است[۳۲]:
- متکلّمان شیعه امامیه افضلیت را یکی از شرایط مهم امام(ع) میدانند و در این باره هیچ استثنایی قائل نیستند[۳۳].
- برخی چون قاضی ابوبکر باقلانی افضلیت را از شرایط امام میدانند ولی معتقدند که هرگاه انتخاب امام افضل در میان مسلمانان اختلاف ایجاد کند، امامت مفضول مشروع و لازم خواهد شد[۳۴].
- عدهای دیگر از متکلمان معتزله، امامت افضل را ارجح و اولی میدانند، نه واجب و لازم، و هرگاه این اولویت با موانعی روبه رو شود امامت غیر افضل اولویت خواهد داشت[۳۵].
- گروه دیگر از متکلمان معتزله، اشاعره و دیگران افضلیت را نه شرط مشروعیت امامت میدانند و نه شرط کمال آن[۳۶].
ضرورت عقلی افضلیت امام
- تقریر دلیل عقلی بدین صورت است که از نظر عقل، تقدیم مفضول بر افضل قبیح است اعم از این که نصب امام فعل خداوند باشد یا فعل مکلّفان، حال اگر نصب امام فعل خداوند باشد به طور قطع خداوند فرد افضل را به امامت برخواهد گزید و اگر فعل مکلفان باشد، خداوند گزینش غیر افضل را به آنان اجازه نمیدهد، در هر صورت غیر افضل جایگزین افضل نخواهد شد. چنان که خواجه نصیرالدین طوسی گفته است: ناروایی مقدم کردن مفضول بر افضل معلوم است و در صورت تساوی در فضایل وجهی برای ترجیح یکی بر دیگری وجود ندارد[۳۷]
- توضیح استدلال فوق آن است که در سنجش میان امام و مردم درباره فضایل نفسانی سه صورت متصور است[۳۸]:
- امام در کمالات بر مردم برتری دارد[۳۹].
- نسبت به دیگران مفضول باشد[۴۰].
- امام با مردم در کمالات مساوی است.
- فرض دوم و سوم باطل است، زیرا لازمه فرض دوم تقدیم مرجوح بر راجح است که قبیح است، و لازمه فرض سوم نیز ترجیح بلا مرجح است که آن هم قبیح است. بنابراین فرض نخست متعین خواهد بود. این استدلال در بیشتر کتابهای کلامی امامیه با تعبیرهایی نزدیک به هم آمده است[۴۱][۴۲].
- برخی اشکال کردهاند که افضلیت شرط عقلی نیست چون شرط عقلی آن است که امامت بر آن استوار است مانند عالم بودن به احکام شریعت و آیین رهبری، هرگاه شرطی از این گونه نباشد باید از طریق نقلی اثبات شود[۴۳][۴۴].
- این ایراد وارد نیست چون عقل همچنان که تکلیف مالایطاق را قبیح میشمارد، مقدم داشتن مفضول بر افضل را نیز ناروا میداند[۴۵].
- گفته شده است افضلیت مستلزم ارجحیت نیست، زیرا ممکن است فردی در آگاهی به احکام شریعت یا عبادت بر دیگران برتری داشته باشد ولی از آگاهی و توانایی لازم برای رهبری و تدبیر امور سیاسی جامعه برخوردار نباشد و هکذا بر عکس ممکن است فردی که در علم و عبادت مفضول است در مدیریت جامعه افضل باشد، در نتیجه امامت او ارجح خواهد بود[۴۶][۴۷].
- در این اشکال افضلیت مورد بحث در باب امامت نسبی تلقی شده و افضلیت در رهبری و مدیریت سیاسی بر افضلیت در علم به احکام شریعت و عمل عبادی ترجیح داده شده است ولی چنین نگاهی به امامت و افضلیت استوار نیست، چرا که مراد از افضلیت در مورد امامت، افضلیت مطلق و در همه صفاتی است که وجود آنها برای تحقق یافتن اهداف امامت، برای امام لازم است، نه افضلیت نسبی. بنابراین کسی که در یک صفت افضل و در صفت دیگر مفضول باشد، افضل مطلق که در باب امامت مقصود است، نخواهد بود[۴۸][۴۹].
- اشکال دیگری که بر استدلال شده این است که قبح عقلی مستلزم قبح شرعی نیست، یعنی اگر مقصود از قبح تقدیم مفضول بر افضل این است که ارتکاب آن سبب استحقاق مذمت و کیفر نزد خداوند میشود، قبح به این معنا ثابت نیست، و اگر مقصود این است که این کار با روش عقلا هماهنگی ندارد، این معنا مدعای شما را اثبات نمیکند، زیرا مسئله امامت از مسایل دینی است نه یک امر عادی و عقلانی صرف[۵۰][۵۱].
- این ایراد نیز بیاساس است، چرا که اگر عقلای بشر در همه جا به قبح چیزی حکم بکنند، معلوم میشود که چنین حکمی در عقل و فطرت بشر ریشه دارد و از آداب و رسوم قومی و اجتماعی سرچشمه نمیگیرد. از سوی دیگر، حکم عقل به قبح یک فعل به این معناست که فاعل آن مستحق مذمت و مجازاتی متناسب با فعل ناروای خود است و ماهیت عقاب اخروی نیز غیر از این نیست[۵۲][۵۳].
- شبهه دیگری که در مسئله مطرح شده است این که نظریه افضلیت در امامت با نمونههایی که در عصر پیامبر(ص) و خلفا درباره تعیین امام یا فرماندهان سپاه رخ داده است سازگاری ندارد مانند فرماندهی زید بن حارثه در جنگ موته، در حالی که در سپاه اسلام کسانی چون جعفر بن ابوطالب حضور داشت، و هکذا فرماندهی اسامة بن زید بر عموم مسلمانان در روزهای پایانی زندگی پیامبر(ص) [۵۴]؛ و همچنین واگذاری سرنوشت خلافت به شورای شش نفره از طرف عمر، در حالی که در میان آنها افراد برتری وجود داشت[۵۵][۵۶].
- این شبهه نیز نااستوار است، چرا که در مورد فرماندهی زید بن حارثه هر چند مشهور این است که زید فرمانده نخست بود و جعفر فرمانده دوم، ولی قول دیگر این است که جعفر نخستین فرمانده بوده است[۵۷] گذشته از این، در فرماندهی سپاه افضلیت مطلق شرط نیست، بلکه افضلیت در آن چه به امر جنگ و مبارزه مربوط میشود کافی است، و بیتردید زید بن حارثه و اسامة بن زید از چنین برتری برخوردار بودهاند که پیامبر(ص) آنها را به فرماندهی سپاه اسلام برگزید.[۵۸] اما استدلال به فعل عمر در واگذاری امر امامت به شورای شش نفره مبتنی بر دو مطلب است: یکی این که گزینش امام را به اختیار مکلّفان بدانیم نه به انتصاب از جانب پیامبر(ص) و به امر پروردگار؛ و دیگری این که عمل صحابه بدون استثنا حجت شرعی باشد. در حالی که هیچ یک از دو مطلب فوق از نظر شیعه امامیه پذیرفته نیست، چنان که تفتازانی نیز گفته است: این استدلال و مانند آن برای اهل سنت اعتبار دارد نه برای شیعه که تعیین امام را فعل خداوند میداند نه فعل بشر[۵۹][۶۰].
استدلال به آیه
- اما دلیل قرآنی لزوم افضلیت امام، آیه ۳۵ سوره یونس است که میفرماید: ﴿أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ﴾[۶۱][۶۲].
- در این آیه درباره هدایت دو گزینه با یکدیگر مقایسه شدهاند: گزینه اوّل مربوط به کسی است که خود از هدایت ویژه الهی برخوردار است و دیگران را به حق هدایت میکند. دیگری کسی است که هدایتگر به حق نیست مگر آنکه دیگران او را هدایت کنند. از این دو گزینه، گزینه نخست بر دوم برتری دارد و وجدان انسانی آن را میپسندد. چنان که جمله ﴿فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ﴾ در آیه بیانگر این مطلب است، یعنی اگر جز این داوری شود، بر خلاف حکم خرد و وجدان است[۶۳][۶۴].
- برخی فضل بن روزبهان اشعری در دلالت آیه بر افضلیت ایراد کرده و گفته است: مفاد آیه این است که هدایتگر و گمراه کننده و هدایت یافته و گمراه یک سان نیستند و این امری است مسلم[۶۵][۶۶].
- این ایراد با ظاهر آیه هماهنگ نیست، زیرا آیه کریمه دو مورد را با یکدیگر مقایسه میکند: اوّل کسی که از هدایت افاضی برخوردار بوده و دیگران را به حق دعوت میکند، دوم: کسی که از چنین هدایتی برخوردار نیست و باید از دیگران هدایت جویی کند. آیه کریمه به صراحت بیان میکند که دو مورد یاد شده با هم مساوی نیستند بلکه پیروی از مورد اوّل بر دومی مقدم است[۶۷].
- سعدالدین تفتازانی دلالت آیه یاد شده بر افضلیت پیشوای الهی بر افراد دیگر را پذیرفته است، ولی آن را ویژه نبوت دانسته و در بیان تفاوت نبوت وامامت یادآور شده است، غرض از امامت این است که به آن چه صلاح جامعه اسلامی در حوزه دین و فرمانروایی است قیام کند و در این باره چه بسا مفضول ویژگیهایی دارد که فاضل ندارد ولی پیامبر از جانب خداوند و برای رساندن وحی الهی به بشر برگزیده میشود چنین انسانی قطعاً بر دیگران برتری دارد[۶۸][۶۹].
- نادرستی سخن سعدالدین تفتازانی با توجه به دلیل عقلی افضلیت و بررسی اشکالات آن روشن میشود چون اشکال وی ناشی از نسبی انگاری افضلیت در امامت است، و چنین تصویری از افضلیت در باب امامت نادرست است چرا که مقصود از افضلیت، برتری در صفات کمال انسانی است که در امامت و رهبری امت اسلامی نقش تعیین کننده ای دارد و از آنجا که گستره امامت مصالح دینی و دنیوی جامعه اسلامی را شامل میشود صلاحیتهای امامت نیز هر دو حوزه را دربرمیگیرد[۷۰]
دیدگاه باقلانی دربارۀ افضلیت امام
- دیدگاه دوم درباره افضلیت امام مربوط به قاضی ابوبکر باقلانی از متکلّمان برجسته اشاعره است، وی بر این باور است که افضلیت یکی از ویژگیهای لازم برای امام است، مگر آنکه نصب افضل به موانعی برخورد کند که در آن صورت نصب مفضول به امامت جایز خواهد بود[۷۱][۷۲].
- ایشان درباره مطلب نخست به روایاتی استدلال کرده است که بر افضلیت امام در نماز جماعت دلالت میکند، آن گاه به دلیل اولویت و این که امامت امت در کلیه امور دینی و دنیوی بر امامت در نماز جماعت برتری دارد، بر لزوم افضلیت امام استدلال کرده است. برخی از روایات مورد استدلال ایشان عبارتند از: برترین فرد یک قوم بر آنها امامت میکند[۷۳]. امامان شما شفیعان شما نزد خداوند هستند، پس بهترین خود را بر خویش مقدم دارید، کسی که بر قومیپیشی جوید با این که میداند برتر از وی در میان آن قوم یافت میشود، به خدا، پیامبر او و مسلمانان خیانت کرده است[۷۴][۷۵].
- دلیل دیگر ابوبکر باقلانی بر لزوم افضلیت امام این است که صحابه در انتخاب امام، افضلیت را ملاک و مبنای خویش برگزیده بودند و اختلاف میان آنان در مصداق افضل بود نه در معیار افضلیت[۷۶][۷۷].
- ابوبکر باقلانی سپس برای مطلب دوم چنین استدلال کرده است که هدف از نصب امام مبارزه با دشمنان، حمایت از کیان اسلام، اجرای حدود و استیفای حقوق است، پس هرگاه با برگزیدن افضل به عنوان امام، ترس آن باشد که هرج و مرج، رخ دهد، از امام پیروی نشود، احکام تعطیل گردد و دشمنان به کشور اسلامی طمع ورزند، این امر دلیل خوبی برای مسلمانان خواهد بود که از افضل به مفضول عدول کنند. گواه این مطلب آن است که عمر خلافت پس از خویش را به شورای شش نفره واگذار کرد با این که میدانست برخی از آنان بر دیگران برتری دارند[۷۸][۷۹].
- در بررسی نظریه ابوبکر باقلانی باید گفت که بخش اوّل نظریه وی لزوم افضلیت امام درست است اما استدلالی که آورده است مدعای وی را اثبات نمیکند، زیرا افضلیت در نماز جماعت شرط صحت نماز نیست بلکه شرط کمال و اولویت آن است. بنابراین، استناد به این روایتها برای افضلیت در امامت کلی جامعه تنها اولویت آن را اثبات میکند نه لزوم افضلیت را. اما استدلال به عمل صحابه برای کسانی که امامت را امری انتخابی دانسته و عمل صحابه را حجت شرعی میدانندـ چنان که اهل سنت بر این عقیدهاند مقبول خواهد بود به شرط این که ثابت شود صحابه در گزینش امام لزوم افضلیت را معیار کار خود قرار دادهاند[۸۰].
- درباره بخش دوم از دیدگاه وی باید گفت بر مبنای عقیده شیعه چنان اشکالی پیش نخواهد آمد، زیرا طبق دیدگاه شیعه امام از سوی خداوند برگزیده میشود و بر همه مسلمانان واجب است که او را بشناسند و از وی اطاعت کنند. حال اگر مردم با امام منصوب از سوی خداوند بیعت نکردند در آن صورت طبق مبنای اهل سنت امامت مفضول مشروعیت خواهد داشت. اما بر مبنای عقیده شیعه، مشروعیتِ امامت مفضول در گرو آن است که امام افضل آن را تأیید کند از آنجا که امامت یک ضرورت اجتماعی اجتناب ناپذیر است و نبود امام مفاسد بزرگتری از انتخاب امامت غیر افضل به دنبال دارد، امام منصوب از جانب خداوند برای دفع مفاسد یاد شده، امامت مفضول را تأیید میکند. البته با تأیید امامت مفضول از جانب امام افضل، قبح فاعلی امامت مفضول و آنان که وی را به امامت برگزیدهاند از بین نمیرود ولی اعمالی که حاکمیت انجام میدهد و همکاری مردم با آن تا جایی که ضوابط اسلامی رعایت میشود مشروعیت خواهد داشت، این مشروعیت نه به جهت رأی و خواست افراد، بلکه در حقیقت به دلیل تأیید مشروط امام منصوب از سوی خداوند است[۸۱].
- طبق قاعده قبح تقدیم مفضول بر افضل، امام باید افضل از سایر مردم در شرایط لازم باشد. فرد افضل، از زمینههای بیشتری برای هدایت انسانها به سعادت برخوردار است و اگر مفضول، مقدم شود، نقض غرض الهی میشود؛ زیرا فرد مفضول نمیتواند همانند افضل، غرض الهی را در هدایت دیگران تأمین کند. بر اساس آیه ۳۵ سوره یونس، کسی که شایستگی هدایت دیگران را دارد، مقدم است بر کسی که نهتنها این شایستگی را ندارد بلکه خود نیازمند هدایت دیگران است. لذا امام باید درمجموع شرایط لازم برای امامت از دیگران افضل باشد[۸۲].
ادله افضلیت امام
تقدیم مفضول بر فاضل و نیز تقدیم یکی از دو فردی که در فضایل، با دیگری مساوی باشد، عقلاً قبیح و صدور قبیح از خدای متعال، ممتنع است. افزون بر آن، آیات قرآن نیز دلالت دارد که هدایت و رهبری، درخور کسی است که به هدایت خداوند هدایت شده باشد نه کسی که محتاج هدایت دیگران باشد و روشن است که مفضول نیازمند هدایت دیگران است و آیات قرآن کریم، صلاحیت او را برای پیشوایی دیگران نفی میکند: «کسی که راه را مینماید، شایسته پیروی است یا کسی که راه نمینماید»[۸۳]؛ «آیا آنان که میدانند و آنان که نمیدانند، مساوی هستند؟»[۸۴]. بنابراین امام باید در تمام فضایل و کمالات نفسانی، از همه مردم برتر باشد و به همین جهت این صفت، بسیاری از صفات دیگر را همچون شجاعت، عفت، حسن تدبیر و... نیز فرا میگیرد وجهی برای جدا ذکر کردن آن اوصاف وجود ندارد؛ چنان که صفت اعلم بودن را نیز شامل است، لکن از آنجا که صفت اعلم بودن، منشأ بسیاری از صفات دیگر است و بنا به نظریه صحیح، حتی عصمت نیز به علم و آگاهی بر میگردد، درخور آن است تا به صورت مستقل و مبسوطی مورد بررسی قرار گیرد.[۸۵].
منابع
پانویس
- ↑ علیرضا نجف زاده، افضلیت امام از دیدگاه فرق کلامی،(مطالعات اسلامی، فلسفه و کلام، شماره ۴۲)ص۱۷۸-۱۸۴.
- ↑ علیرضا نجف زاده، افضلیت امام از دیدگاه فرق کلامی،(مطالعات اسلامی، فلسفه و کلام، شماره ۴۲)ص۱۸۵.
- ↑ الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۴؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۸۶ و المسلک فی اصول الدین، ص۲۰۶.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی،ص۲۰۳-۲۰.
- ↑ خواجه نصیر طوسی، تلخیص المحصل ۴۳۱.
- ↑ ربانی گلپایگانی،علی، امامت در بینش اسلامی،ص۱۸۸.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی،ص۱۹۱-۲۰۳.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۱۰۴، ح۷۰۲۳.
- ↑ المطالب العالیة، ج۲، ص۲۳۳، ح۲۲۱۰.
- ↑ السنن الکبری، ج۱۰، ص۲۰۱، ح۲۰۳۶۴، عن ابن عبّاس.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۴۸.
- ↑ الغیبة، ص۱۱۵.
- ↑ «و در روز رستخیز، کسانی را که بر خداوند دروغ بستند خواهی دید که رویشان سیاه است؛ آیا در دوزخ جایگاهی برای کبرورزان نیست؟» سوره زمر، آیه ۶۰.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۳۷۲: باب من ادعی الإمامة و لیس لها بأهل.
- ↑ در این باره کتابهای مستقلی نگاشته شده برای نمونه میتوان به کتاب بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد(ع) نوشته صفار، محمد بن حسن، مراجعه نمود؛ نیز در منابع عامه و خاصه، کتابهای درباره مناقب اهل بیت(ع) فراوان است.
- ↑ «من تو را پیشوای مردم میگمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «و از فرزندانم (چه کس را)؟» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۱۶.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۶.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۴۹-۵۱.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۱۲.
- ↑ گفتنی است در روایات رسیده از امامان پاک(ع) نیز تمام مقامات یاد شده برای خلیفة الله برای امامان ذکر شده است تا آنجا که زنده کردن مردگان نیز، برای آنها نقل شده است. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات «باب فی ان الائمة احیوا الموتی باذن الله تعالی»، ص۲۷۲-۲۷۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۵۳.
- ↑ علی محمدی، شرح کشف المراد، ص۴۲۱.
- ↑ چون این سه احتمال حصر عقلی است، لذا با ابطال دو احتمال، احتمال سوم عقلاً اثبات میشود.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۷۱.
- ↑ «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری میکنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
- ↑ علی محمدی، شرح کشف المراد، ص۴۲۳.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۷۲.
- ↑ اکبری ملکآبادی، هادی و یوسفی سوته، رقیه ، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۹۰-۹۱.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ کشف المراد، ص ۳۶۶.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ تلخیص المحصل، ص ۴۳۱؛ قواعد المرام، ص ۱۸۰و سرمایه ایمان، ص ۱۱۶.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ مغنی، الامامه، ج۱، ص ۲۱۶.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ شرح المواقف، ج۸، ص ۳۷۳؛ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۴۶ و النبراس، ص ۵۳۵.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ الشافی، ج۳، ص ۱۷۸و دلائل الصدق، ج۳، ص ۲۹ـ ۳۰.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۴۶.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ گوهرمراد، ص ۳۴۳ـ ۳۴۵.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ المسلک فی أُصول الدین، ص ۲۰۷.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۴۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص ۳۸۴.
- ↑ المسلک فی أُصول الدین، ص ۲۰۸ و المنقذ من التقلید، ج۲، ص ۲۹۰.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۴۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری میکنید؟؛ سوره یونس، آیه:۳۵.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ ارشاد الطالبین فی شرح نهج المسترشدین، ص ۳۳۶؛ نهج الحق وکشف الصدق، ص ۱۶۸۸و کشف المراد، ص ۴۹۵.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ دلائل الصدق، ج۲، ص ۲۸ و ربطی به موضوع بحث ندارد.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۴۶ـ ۲۴۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ تمهید الأوائل و تلخیص الدلائل، ص ۴۷۱.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ " يؤم القوم أفضلهم ".
- ↑ تمهید الأوائل و تلخیص الدلائل، ص ۴۷۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ تمهید الأوائل و تلخیص الدلائل، ص ۴۷۴ـ ۴۷۵.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ تمهید الأوائل و تلخیص الدلائل، ص ۴۷۱.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ الهی راد، صفدر، انسانشناسی، ص ۲۱۵ - ۲۱۶.
- ↑ ﴿قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى﴾ «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری میکنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
- ↑ ﴿قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾ «بگو: آیا آنان که میدانند با آنها که نمیدانند برابرند؟» سوره زمر، آیه ۹.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۲ ص ۵۳.