افضلیت امام در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

افضلیت امام، به معنای برتری امام نسبت به دیگران در دو امر است: نخست در زیادی ثواب و قرب به خداوند و دیگری در صفات کمال انسانی. این سوال که "آیا امام باید افضل از دیگران باشد یا خیر؟" از دیرباز مورد نزاع میان شیعه امامیه و اهل سنت بوده و در باب شروط امامت، بدان پرداخته شده است. شیعه شرط لازم امامت را "افضلیت" می‌‌داند و در مقابل، اکثریت اهل سنت تقدیم فرد عادی (مفضول) بر افضل را جائز می‌‌دانند.

گستره افضلیت امام از نظر شیعه دو معنای" برتری در پاداش اخروی و برتری در کمالات انسانی" را شامل می‌‌شود. علمای شیعه به دلیل عقلی (قبح تقدیم مفضول بر افضل) و نقلی (سوره یونس آیه ۳۵ و...) استناد کرده‌اند و اشکالاتی که از سوی علمای اهل سنت مطرح شده را پاسخ داده‌اند.

مقدمه

امام برترین انسان‌ها در عصر خود است؛ بدین بیان که به طور طبیعی، برای اداره جامعه تنها یک نفر می‌بایست در رأس هرم قرار گیرد وگرنه بروز اخلال در اداره جامعه امری اجتناب‌ناپذیر است. چنین کسی را خداوند منصوب می‌کند؛ حال اگرچه ممکن است در هر دوره چند پیامبر در این عالم وجود داشته باشند، اما روشن است که خداوند حکیم شایسته‌ترین آنها را برای اجرای احکام برمی‌گزیند[۱].

معناشناسی

افضلیت به‌معنای برتری در دو مورد به کار رفته است:

  1. افضلیت در امور دنیوی مانند: نَسب و حَسب و... ؛
  2. افضلیت در امور اخروی و صفات انسانی مانند علم، تقوا و ورع، شجاعت و زهد[۲].

"امام" در لغت به معنای "پیشوا"، "پیشرو"[۳]، "مقتدا"، "قیّم"، "مصلح"، "الگو"، "راه اصلی" و "راهنما" است[۴] و در اصطلاح به معنای ریاست عمومی فردی خاص بر امور دین و دنیای مردم است و به جانشین پیامبر (ص) اطلاق می‌‌شود، زیرا امامت دارای شؤونی همچون رهبری سیاسی و زعامت اجتماعی و مرجعیت دینی و تبیین و تفسیر وحی و ولایت باطنی و معنوی است که از این جهت امام (ع) حجت خدا، ولیّ الله، انسان کاملِ است[۵]. امام در ادبیات قرآنی، آن‌گاه که مقصود از آن امامت حق باشد، بر افراد گوناگونی در رتبه‌های تشکیکی متفاوتی اطلاق می‌شود. بالاترین مرتبه امامت، آن کسی است که منصوب از طرف خداوند، برترین انسان‌ها و دارای مقام عصمت است و با علمی که خدا به او داده، افزون بر وظیفه هدایت مردم، مأموریت اجرای احکام و احکام دین را نیز دارد[۶].

امام در هر چه که به آرمان‌ها و اهداف امامت مربوط می‌شود باید افضل باشد که بالاترین این صفات، عصمت است و برای تبیین معارف و احکام ضرورت دارد. هر یک از ائمه (ع) در عصر خود کامل‌ترین مصداق در این صفات بوده‌اند و از نظر عقلی، امامت غیر افضل بر افضل قبیح است. افضلیت به معنای برتری امام (ع) در صفات و کمالات نفسانی و پاداش اخروی نسبت به دیگران است.

دیدگاه اهل تسنن و شیعه درباره افضلیت امام

  1. اکثر اهل سنت می‌گویند: افضلیت معتبر نیست و مَفضُول هم می‌تواند خلیفۀ رسول خدا شود به دلیل اینکه خلفای ثُلُث، نسبت به علی (ع) مفضول بودند ولی با وجود این با اجماع امت انتخاب شدند و "ابن ابی الحدید" در ابتدای شرح نهج البلاغه خود می‌نویسد: الحمد للَّه الّذى قدّم المفضول على الأفضل[۷].
  2. دانشمندان شیعی افضلیت را یکی از شروط امامت می‌‌دانند آن هم افضلیت مطلق در تمام جوانب. افضلیت امام در سخنان متکلمان شیعه امامیه در دو معنا به کار رفته است: یکی افضلیت در صفات کمال نفسانی مانند: علم، عدالت، شجاعت، پارسایی و دیگری افضلیت در بهره‌مندی از پاداش الهی[۸].[۹]

افضلیت در علم کلام

افضلیت در علم کلام در دو مورد مطرح می‌شود: یکی در باب امامت عامّه و دیگری در باب امامت خاصّه؛ آنچه مراد است افضلیت در باب امامت عامّه است که در این باره دیدگاه‌های گوناگونی مطرح شده است:

  1. متکلّمان شیعه امامیه افضلیت را یکی از شرایط مهم امام (ع) می‌دانند و در این باره هیچ استثنایی قائل نیستند.
  2. برخی چون قاضی ابوبکر باقلانی از علمای اشاعره افضلیت را از شرایط امام می‌دانند ولی معتقدند هرگاه انتخاب امام افضل در میان مسلمانان اختلاف ایجاد کند، امامت مفضول مشروع و لازم خواهد شد.
  3. عده‌ای از متکلمان معتزله، امامت افضل را ارجح و اولی می‌دانند، نه واجب و لازم و هرگاه این اولویت با موانعی روبه رو شود امامت غیر افضل اولویت خواهد داشت.
  4. گروه دیگر از متکلمان معتزله، اشاعره و دیگران افضلیت را نه شرط مشروعیت امامت می‌دانند و نه شرط کمال آن[۱۰].

افضلیت اخروی امام

باید توجه داشت امام علاوه براینکه در امور دنیوی بر دیگران افضلیت دارد در امور اخروی و پاداش آن دارای افضلیت است. جهت اثبات برتری امام در برخورداری از پاداش اخروی به وجوه ذیل استدلال شده است:

  1. عصمت امام و افضلیت: امام رهبری امت اسلامی را در همه امور دینی برعهده دارد، مقتضای عمومیت امامت و افضلیت امام بر مأموم این است که او در همه شئون رهبری از جمله عبادت بر دیگران برتری داشته باشد و چون امام دارای صفت عصمت است لذا از عالی ترین درجه اخلاص در اعمال از جمله در عبادت نیز برخوردار خواهد بود، لازمه برتری در عبادت و اخلاص در آن، برتری در استحقاق پاداش اخروی است[۱۱].
  2. تکلیف سنگین‌تر و پاداش بیشتر: امام در همه تکالیف دینی با دیگر مکلفان شریک است، ولی تکلیف ویژه‌ای نیز دارد، چراکه مسئولیت هدایت دیگران را در عالی ترین سطوح برعهده دارد. پرداختن به این مسئولیت عظیم، مجاهدت ویژه‌ای لازم دارد. به مقتضای «افضل الأعمال أحمزها» در برخورداری از پاداش الهی شایستگی بیشتری خواهد داشت. یعنی تکلیف بیشتر و سنگین تری که برعهده امام گذاشته شده است، مقتضی استحقاق پاداش اخروی بیشتری خواهد بود[۱۲].
  3. حجت بودن امام و افضلیت: امامت ادامه نبوت است و به جز آوردن شریعت، با نبوت تفاوتی ندارد، چنان که در برخورداری از عصمت و سایر کمالات با پیامبر یک سان است، از آنجا که پیامبر (ص) بر دیگران برتری داشته و از پاداش بیشتری برخوردار است، امام نیز چنین است[۱۳].
  4. تعظیم ویژه امام و افضلیت: امام به خاطر افضلیت در کمالات نفسانی و برخورداری از مقام عصمت، شایسته تعظیم و تکریم ویژه‌ای است که او را کاملاً از دیگران ممتاز می‌سازد. تعظیم و تکریم نوعی از پاداش الهی است، بنابراین امام از برترین پاداش برخوردار است[۱۴].

ممکن است گفته شود: تعظیم و تکریم زمانی پاداش به شمار می‌رود که از سوی خداوند و در آخرت باشد در حالی که تکریم مورد بحث از طرف مؤمنان و مربوط به دنیاست. در پاسخ می‌توان گفت تعظیم امام اگر چه از سوی مؤمنان و وظیفه آنهاست ولی به دستور خداوند صورت می‌گیرد و پاداش الهی در دنیا نیز می‌تواند بروز و نمود داشته باشد. آنچه به آخرت اختصاص دارد پاداش کامل و بی نقص است که از هرگونه سختی و رنجی پیراسته است چنانکه قرآن کریم درباره مجاهدان راه حقّ می‌فرماید: خداوند پاداش دنیا و پاداش نیک آخرت را به آنان عطا کرد و خداوند نیکوکاران را دوست دارد[۱۵].[۱۶]

معیار افضلیت

دو قلمرو برای افضلیت می‌‌توان در نظر گرفت: اول) تقرب به خداوند متعال و رسیدن به پاداش و ثواب بیش تر؛ دوم) برتری در کمالات انسانی. این دو ملاک و قلمرو به نوعی در سخن متکلمان امامیه مانند سید مرتضی (م ۴۳۶)[۱۷] و خواجه طوسی (م ۶۷۲)[۱۸] و علامه حلی (م ۷۲۶)[۱۹] و محقق حلی (م ۶۷۶)[۲۰] مطرح شده است.

افضلیت مورد نظر امامیه که از ویژگی‌های لازم و ضروری امام دانسته شده و به هر دو ملاک است، هر چند می‌‌توان بین دو ملاک مذکور قائل به ملازمه شد، همان طور که محمد حسن مظفر می‌‌گوید: "امام اگر در صفات کمال فضل و برتری داشته باشد باید اطاعتش از خداوند بیشتر و کار خوب و پسندیده‌اش بیشتر باشد پس باید ثواب بیشتری هم ببرد"[۲۱].[۲۲]

دلایل لزوم افضلیت

برای تبیین ضرورت افضلیت امام و جانشین پیامبر (ص) دو نوع استدلال ارائه شده است:

ضرورت عقلی شرط افضلیت در امامت

درباره برتری یا عدم برتری امام در مقایسه با افراد دیگر از نظر کمالات انسانی سه فرض قابل تصویر است:

  1. امام در کمالات انسانی بر دیگران برتر است؛
  2. امام در کمالات انسانی از دیگران (همه یا برخی از آنان) در مرتبه پایین‌تری قرار دارد؛
  3. امام در کمالات انسانی با دیگران (همه یا برخی از آنان) برابر است.

فرض دوم و سوم از نظر عقل باطل است، زیرا لازمه فرض دوم این است که مفضول بر افضل مقدم باشد، و تقدیم مفضول بر افضل از نظر عقل قبیح است و فعل قبیح از خداوند سر نمی‌زند[۲۳]. فرض سوم نیز از آن جهت باطل است که مستلزم ترجیح بلامرجح است و ترجیح بلامرجح از نظر عقل قبیح و بلکه محال است[۲۴] بنابراین، امام باید بر دیگران برتر باشد[۲۵].

ضرورت نقلی شرط افضلیت در امامت

  1. لزوم افضلیت در قرآن: برخی آیات قرآن بر لزوم برتری پیشوای دینی مردم دلالت می‌کند مانند: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۲۶]. این آیه بیان می‌‌کند کسی سزاوار رهبری و هدایت دیگران است که خود، راه را یافته و دیگران را به آن هدایت می‌‌کند؛ نه اینکه محتاج به هدایت دیگران باشد. افضل است که احتیاج به هدایت دیگران ندارد و الا مفضول محتاج هدایت دیگران است و آیه، صلاحیت او را برای رهبری نفی می‌‌کند[۲۷] چنان که جمله ﴿فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ در آیه بیانگر این مطلب است، یعنی اگر جز این داوری شود، بر خلاف حکم خرد و وجدان است[۲۸].
  2. افضلیت در روایات: در روایات نیز افضلیت و برتری مطلق امام بر آحاد مردم با توجه به جایگاه و علو منصب امامت مورد تاکید قرار گرفته است مانند:
    1. از پیامبر اسلام (ص) نقل شده است: «من استعمل عاملا من المسلمین و هو یعلم ان فیهم أولی بذلک منه و اعلم بکتاب الله و سنه نبیه فقد خان الله و رسوله و جمیع المسلمین»[۲۹].
    2. امیرالمؤمنین (ع) می‌‌فرماید: ای مردم، سزاوارترین شخص برای خلافت، تواناترین افراد بر امر و داناترین‌شان به فرمان خداست[۳۰].
    3. امام علی بن موسی الرضا (ع) فرمودند: "امام را علاماتی است: عالم ترین، حکیم ترین، باتقواتر، بردبارتر، شجاع تر، سخی‌تر و عابدترین فرد است"[۳۱].[۳۲]

افضلیت امام از دیدگاه متکلمان امامیه

مقدمه

چند نکته مقدماتی:

  1. به طور کلی دو رویکرد در آثار متکلمان برای تبیین مقصود از افضلیت دیده می‌شود: ۱- رویکردی که متکلم با بیان یک مؤلفه، مقصود خود از افضلیت را روشن می‌کند؛ ۲- رویکردی که متکلم با بیان چندین مؤلفه به دنبال بیان مقصودش از افضلیت است. معنای افضلیت کاملاً روشن است. افضلیت یعنی برتری. اما چالش‌های بحث و پستی و بلندی‌های مسیر از اینجا آغاز می‌شود که اماممان باید در کدامین مؤلفه‌ها یگانه روزگار باشد؟ ممکن است شما بگویید او تنها و تنها باید در یک مؤلفه از دیگران برتر باشد، اما دیگری با شما سر ناسازگاری بگذارد و بر این طبل بکوبد که افضلیت دارای مجموعه‌ای از مؤلفه‌هاست و امام باید در همه آنها از دیگران برتر باشد؛
  2. در این مسیر، گاه بزرگانی را می‌یابیم که دیدگاه‌هایی ناهمگون دارند. مثلاً هم از روش تک‌مؤلفه‌ای استفاده کرده‌اند و هم از روش چندمؤلفه‌ای؛ و اینجاست که پی بردن به دیدگاه واقعی آنان دشوار می‌گردد؛
  3. بی‌گمان انتظار ندارید که من همه آنچه شیعه و عالمانش گفته‌اند را در دایره بریزم! این کار نه ممکن است و نه لازم. هم خسته‌کننده است و هم ملالت‌بار. از این‌رو به دیدگاه مشاهیر و بزرگان کلام شیعی اشاره خواهیم کرد و در پایان به جمع‌بندی آنها می‌پردازیم.

شیخ مفید (۴۱۳ق)

شیخ محمد بن محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید از بزرگ‌ترین متکلمان تاریخ تشیع به شمار می‌رود. وی از مکتب کلامی بغداد است. آثار ارزشمندی همچون اوائل المقالات و تصحیح الاعتقاد در حوزه کلام نگاشته است. به نظر می‌رسد او برای تبیین معنای افضلیت از روش تک‌ مؤلفه‌ای بهره برده است. باورش آن بوده که محبوب‌ترین بندگان نزد خداوند، برترین آنها خواهد بود؛ چراکه محبت خداوند به کسی از روی میل و هوا و هوس نیست، بلکه از روی ثوابی است که کسی استحقاق آن را داشته است؛ چنین کسی است که می‌تواند امام باشد[۳۳].

بنابراین به اعتقاد شیخ مفید، افضل کسی است که با انجام کارهایی که دارای بیشترین ثواب هستند، محبوب‌ترین انسان نزد خدای سبحان می‌شود و چنین کسی افضل نزد او خواهد بود.

شیخ مفید در برخی دیگر از آثار خود نیز که از افضلیت سخن گفته، لزوم برتری امام در دین نزد خدا را مطرح کرده، اما در نهایت دلیلی که اقامه می‌کند، موافق با همین معنای کثرت ثواب است[۳۴]. پس از شیخ مفید نیز، عالمان فراوانی بر همین نظر پافشاری کرده‌اند که افضل همان کسی است که دارای بیشترین ثواب نزد خداوند باشد[۳۵].

سید مرتضی علم‌الهدی (۴۳۶ق)

مرحوم سیدمرتضی علم‌الهدی شاگرد برجسته شیخ مفید است. الذخیرة فی علم الکلام و الشافی فی الامامه از مهم‌ترین کتاب‌های کلامی شیعه به شمار می‌روند که از یادگارهای علمی سید مرتضی است. او در اغلب کتاب‌های کلامی خود به بحث افضلیت پرداخته است و در مجموع می‌توان دو نظریه از او در این‌باره ارائه کرد:

اول. مقصود از افضلیت، برتری در شرایط لازم برای امامت است. او دراین باره می‌نویسد: کسی که از نظر علم و سیاست ناقص باشد، یا فاقد شجاعت باشد، یا به تندخویی و شتاب‌زدگی و بخل شدید معروف باشد، به صورت مطلق افضل نیست و ما افضلیت را در همه صفاتی که رعایت آنها در امامت لازم است، لازم دانسته‌ایم. بنابراین کسی که در یک صفت افضل و در صفت دیگر مفضول باشد، افضل مطلق که در باب امامت مقصود است، نخواهد بود[۳۶].

با این گفتار روشن می‌شود که از نظر سید، امام باید در همان شرایط لازم برای امامت افضل باشد، ضمن آنکه او باید در یکایک آن شرایط از دیگران برتر و به دیگر سخن، افضل مطلق باشد؛ اما لازم نیست در شرایطی که مربوط به امامت نیست، از دیگران افضل باشد. این نظر اول سید بود؛

دوم. مقصود از افضلیت، افضلیت در ثواب علم و سایر فضلیت‌هایی است که متعلق به دین بوده، داخل در حوزه امامت اوست[۳۷].

سید در کتاب الذخیرة دیدگاه خود را برای ما مقداری روشن می‌کند؛ بدین‌سان که او یکی از صفات امام را افضلیت و برخورداری از بیشترین ثواب می‌داند. سید ادامه می‌دهد که یکی دیگر از صفات لازم برای امام، اشجعیت است؛ چنان‌که اعلمیت را نیز از دیگر صفات لازم برای امام می‌داند[۳۸]. در کتاب جمل العلم و العمل نیز تصریح می‌کند که امام لازم است افضل و اعلم از امت خود باشد[۳۹]. این‌گونه عبارت‌پردازی مرا در این فکر فرو می‌برد که آیا اشجعیت، برخورداری از بیشترین ثواب و اعلمیت، همگی باهم از مؤلفه‌های افضلیت است؟ یا هرکدام از آنها خود به طور مستقل یکی از اوصاف و شرایط لازم برای امام است؟ به گمانم، این ابهام در کتاب الشافی برطرف شده است. سید در آن کتاب بس ارزشمند، نظرش را چنین آشکار می‌سازد که افضلیت امام به معنای برتری او در داشتن بیشترین ثواب و نیز علوم و تمام امور مربوط به دین است. او امام را امام در دین می‌داند و معتقد است که امام باید در همه آنچه به دین مربوط می‌شود، یگانه روزگارش باشد و چنین کسی همان است که بیشترین ثواب را دارد. از اینجا می‌فهمیم که او به دنبال همان معیاری است که استادش شیخ مفید به دست داده بود؛ یعنی برخورداری از بیشترین ثواب نزد خدای مهربان.

بنابراین از دیدگاه سید، افضلیت دو معنا دارد:

  1. برتری در ثواب که این امر با انجام بیشترین طاعات و عبادات حاصل می‌شود؛
  2. برتری در تمام آنچه مربوط به ریاست او در دین است.

سید مرتضی می‌کوشد تا با طرح یک پرسش و پاسخ، معنای نخست را توضیح دهد. آنچه می‌پرسد آن است که اگر امام، امام ما در عبادات و طاعات باشد، در نگاه نخست این انتظار را ایجاد می‌کند که عبادات امام به حسب ظاهر از ما بیشتر باشد ولی می‌دانیم که میان کثرت عبادات یک نفر با کثرت ثواب او نسبت به دیگران تلازمی نیست[۴۰].

حتماً مقصود سید از این پرسش را دانسته‌اید. به حقیقت مسئله این است که احتمال دارد کسی با انجام عبادت کمتر که دارای کیفیت بیشتری است، نسبت به کسی که عبادات بیشتری دارد اما دارای کیفیت بالایی نیست، ثواب بیشتری نزد خدای سبحان داشته باشد.

سید این پرسش را چنین پاسخ می‌دهد که وقتی کسی را امام در عبادات خود بدانیم، افضلیت او در عبادات، تنها به فراوانیِ عبادت نیست، بلکه کیفیت عبادات او نیز از دیگران بیشتر است و روشن است که بالاترین کیفیت عبادت به معنای برخورداری از بیشترین ثواب است. افزون بر آن، شیعه به عصمت امام سخت اعتقاد دارد، و این اعتقاد اساساً نمی‌گذارد تصور کنیم باطن امام غیر از ظاهر اوست. بنابراین عبادت‌های امام چنین نیست که از سر ریا و نفاق باشد[۴۱].

ابوالفتح کراجکی (۴۴۹ق)

مرحوم کراجکی از شاگردان برجسته سید مرتضی است. شاگردی که زیر سایه اسم استاد، اسم و رسمی پیدا نکرده است؛ اتفاقی که برای بسیاری از شاگردان استادان نامدار رخ داده است. عمده دیدگاه‌های کلامی او در کتاب کنزالفوائد آمده است. او آن‌گاه که در پی اثبات لزوم امامت افضل است، ویژگی‌هایی را برای امام افضل برمی‌شمرد: باشرافت‌ترین، داناترین، کامل‌ترین آگاه به سیاست امور، عالم به احکام دین، زاهد، صبور در مصائب دنیا، دارای بهترین اعمال و بیشترین ثواب نزد خداوند و... [۴۲].

چنان که می‌بینید او بر تک‌مؤلفه‌ای بودن افضلیت تأکید نمی‌کند بلکه افضلیت را برخورداری از مجموعه‌ای از فضایل دانسته است. تصور می‌کنم که کراجکی کار دقیقی کرده است؛ احتمالاً او مجموعه‌ای از آنچه امام برای ریاستش به آن نیاز داشته، جمع کرده است، اما نتوانسته میان آنها نظمی منطقی برقرار سازد. در ادامه، به تحلیل دقیق‌تر دیدگاه او خواهم پرداخت. همین روش مورد توجه مرحوم عبیدالله بن عبدالله سد آبادی (قرن پنجم هجری) نیز قرار گرفته که البته نکات روشن‌تری گفته است. او با تأکید بر لزوم افضلیت امام، مؤلفه‌های آن را هم ذکر می‌کند که عبارت‌اند از: کامل‌ترین، عاقل‌ترین، داناترین، فهمیده‌ترین، زاهدترین عابدترین، شجاع‌ترین و باورع‌ترین[۴۳].

شیخ طوسی (۴۶۰ق)

کمتر محققی است که نام بلند شیخ طوسی را نشنیده، و آوازه عظمت شیخ به گوشش نخورده باشد. کسی که تاریخ فقه و فقاهت با نامش پیوندی ناگسستنی دارد؛ بنیان‌گذار حوزه علمیه نجف اشرف به شمار می‌آید؛ و صاحب دو کتاب از کتب اربعه شیعه، یعنی تهذیب و استبصار است. البته شهرت او بیشتر در علم فقه است، اما کتاب‌های ارزشمندی نیز در علم کلام نوشته که تلخیص الشافی و الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد از آن نمونه‌هاست.

شیخ طوسی در تبیین مقصود از افضلیت دو سخن دارد:

اول. او گاه به صراحت در مسئله افضلیت، بر معنای برتری در داشتن ثواب برای امام تأکید کرده است. شیخ مؤلفه‌های خاصی برای این امر کلی بیان نمی‌کند و تنها بر این نظر اصرار دارد که امام باید در تمام واجبات عقلی و شرعی و نیز نوافل، پیشگام امت خود باشد و این همان برتری در ثواب و افضلیت اوست[۴۴]؛

دوم. ادبیات شیخ گاهی متفاوت با آنچه چند لحظه قبل دانستیم، می‌شود. او این‌گونه سخن می‌گوید که امام باید شجاع‌ترین مردم باشد؛ چراکه امور نظامی در حوزه ریاست یک امام است. شیخ شیعه نتیجه می‌گیرد که امام باید در این امر نیز برتر از دیگران باشد. شیخ طوسی درباره اینکه امام باید عاقل‌ترین و زیباترین مردم باشد نیز نظر داده است. به باور وی، مقصود از عاقل‌ترین مردم بودن، برتری او در علم به سیاست و تدبیر و خوش فکری او در این امور است که عقلاً لازم است او برترین افراد باشد. اما لازم نیست امام زیباترین فرد در امت باشد، بلکه تنها باید صورت او به گونه‌ای باشد که موجب تنفر مردم از او نشود[۴۵].

در مجموع می‌توان گفت شیخ طوسی آن‌گاه که از اصل افضلیت سخن گفته، آن را به معنای اکثریت ثواب دانسته است. با وجود این، معتقد است که امام لازم است در اموری مانند علم به دین و سیاست، شجاعت در جنگ و تدبیر در امور نظامی نیز برترین افراد باشد؛ چنان که در عبارتی به طور صریح می‌نویسد: الکلام فی کون الامام أفضل من کل واحد من رعیته ینقسم قسمین: أحدهما یجب أن یکون أفضل منهم بمعنی أنه أکثر ثوابا عند الله تعالی، والقسم الآخر أنه یجب أن یکون أفضل منهم فی الظاهر فی جمیع ما هو امام فیه[۴۶].

شیخ طوسی پرسشی را که استادش سید مرتضی مطرح کرده بود، بازگو می‌کند. احتمالاً آن را به خاطر می‌آورید. پرسش آن بود که زیادی عبادت نشانه کثرت ثواب نیست؛ زیرا ممکن است فعلی کوچک به‌گونه‌ای انجام شود که ثواب فراوان داشته باشد؛ بنابراین تلازمی میان فراوانی افعال با فراوانی ثواب نیست. آشکار است که این شبهه بر اساس معنای خاصی که برای افضلیت بیان شده - یعنی برخورداری از بیشترین ثواب نزد خدای متعال - مطرح می‌شود.

شیخ طوسی نیز چنین پاسخ می‌دهد که وقتی از انجام عبادت از سوی امامی که افضل است سخن به میان می‌آوریم، مقصود انجام فعل به همان صورتی است که باید انجام شود و امام باید در چگونگی و کیفیت افعال نیز برتر باشد. ضمن آنکه چون افعال امام باید به گونه‌ای باشد که الگوی امت قرار گیرد، پس امام باید در انجام افعال خود متحمل زحمت بیشتری شود و فعلی که با زحمت بیشتر انجام شود نیز خود دلیل بر کثرت ثواب است[۴۷]. او اضافه می‌کند که از طریق عصمت اثبات می‌شود که ظاهر و باطن امام تفاوتی ندارد؛ بدین معنا که این‌گونه نیست که امام از روی نفاق و ریا افعال خود را انجام دهد و کثرت عبادات او تنها از روی ظاهر باشد؛ زیرا در این صورت با عصمت او تعارض دارد[۴۸].

ابوالحسن حلبی (قرن ششم هجری)

ابوالحسن حلبی از متکلمان قرن ششم هجری است. سوگمندانه باید بگویم که اطلاعات زیادی از تاریخ زندگانی او در دستمان نیست. کتاب اشارة السبق از معدود آثار کلامی بر جای مانده از اوست. ابوالحسن مانند برخی از پیشینیان، افضلیت را به معنای داشتن بیشترین ثواب و جایگاه نزد خداوند می‌داند. او افضلیت امام نسبت به رعیت در امور باطنی را نیز لازم دانسته و به طورکلی آن را با تعبیر أکثر هم ثوابا و أعلی منزلة عند الله بیان می‌کند. بر همین اساس است که امام باید زاهدترین و عابدترین مردم نیز باشد؛ چراکه الگوی مردم بوده و اوست که مردم را به سوی زهد و عبادت دعوت می‌کند[۴۹]. در عین حال او تأکید دارد که امام باید در تمام اموری که به ریاست او بر می‌گردد، بر دیگران مقدم باشد؛ چراکه وی بر تمام امت امامت کرده و اطاعت از او به طور مطلق لازم است.

ابوالحسن حلبی معتقد است که امام باید داناترین مردم به تدبیر و سیاست نیز باشد؛ چراکه او سرپرست مردم است که باید نسبت به چگونگی ریاست خود عالم باشد. از نظر او، امام باید داناترین مردم به احکام شریعت هم باشد؛ همچنین باید باکرامت‌ترین انسان باشد؛ چراکه او مسئول حقوق مالی مردم است که باید اموال را سر جای خود بگذارد. به باور وی، از دیگر صفات لازم برای امام آن است که شجاع‌ترین مردم باشد[۵۰].

در مجموع ابوالحسن حلبی هرچند افضلیت را در اصل به معنای داشتن بیشترین ثواب نزد خداوند دانسته، صفات یاد شده را نیز برای امام لازم می‌داند، که دقیقاً روشن نیست آیا نزد او افضلیت شامل این صفات نیز می‌شود یا آنکه صفات یادشده خارج از مسئله افضلیت هستند؟ احتمالاً بتوانیم بگوییم که در اندیشه ابوالحسن گویی افضلیت، اصطلاحی خاص بوده که معنایی جز “برتری در ثواب” ندارد؛ هرچند امام باید در دیگر امور نیز سرآمد دیگران باشد.

سدیدالدین حمصی (قرن ششم هجری)

مرحوم سدیدالدین حمصی از متکلمان شهیر مکتب کلامی ری در قرن ششم هجری است. کتاب المنقذ من التقلید مهم‌ترین اثر کلامی برجای‌مانده از اوست. نگاهی که به عنوان کتابش بیفکنیم یک چراغ برایمان روشن می‌گردد. نویسنده آزاداندیش است، دنبال آنچه گفته‌اند، نیست. سدید الدین افضلیت را به معنای برخورداری از بیشترین ثواب می‌داند[۵۱]. البته حمصی در بیان دیدگاه خود این سؤال را مطرح می‌کند که اگر کسی بیشترین ثواب را داشته باشد اما در علم به سیاست برترین افراد نباشد یا آنکه کسی در سیاست، داناترین افراد باشد اما بیشترین ثواب را نداشته باشد، کدام یک از این دو باید امام شود؟

حمصی چنین پاسخ می‌دهد که قاعده اقتضا می‌کند که هرکدام باید امام دیگری در آن حوزه‌ای باشد که افضل است؛ اما از ادله نقلی به دست می‌آوریم که در جامعه یک امام بیشتر نداریم. بنابراین این فرض که کسی باشد که در یک حوزه افضل و در حوزه‌ای دیگر مفضول باشد، وجود خارجی پیدا نمی‌کند[۵۲].

این را گفتم تا آنچه قبلاً احتمالش را داده بودم، تقویت شود. چگونه؟ پرسش و پاسخی که حمصی مطرح می‌کند، گویای این نظریه است که اولاً، افضلیت که به معنای برتری در ثواب است دیگر مقولات مانند اعلمیت به سیاست را در خود ندارد؛ از این‌رو تنها ناظر به جنبه معنوی و عبادی امام است. بنابراین افضل کسی است که بیشترین اعمال عبادی را انجام دهد؛ ثانیاً، اگر او معتقد است به لحاظ نقلی تنها یک امام وجود دارد، بدین معناست که امام کسی است که در تمام حوزه‌ها و عرصه‌ها برتر بوده، و هم در علم و هم در عبادت و نیز در تمام موارد دارای برتری است.

ابراهیم نوبختی (حدود قرن هفتم)

خاندان نوبختی از مفاخر ایرانند[۵۳]. ابواسحاق ابراهیم نوبختی از همان خاندان است. ابهاماتمان درباره او کمتر از اطلاعاتمان نیست. اگرچه بنابر گزارش کتاب خاندان نوبختی، ابواسحاق در نیمه اول قرن چهارم می‌زیسته است[۵۴]، قابل انکار نیست که در تاریخ وفات او اختلاف زیادی هست؛ به گونه‌ای که عده‌ای او را متوفای قرن دوم و عده‌ای دیگر وی را متوفای نیمه نخست قرن هفتم دانسته‌اند[۵۵].

وی بدون آنکه به مبنای معروف متکلمان پیشین - یعنی برخورداری از بیشترین ثواب - در امر افضلیت اشاره کند، تصریح می‌کند که امام باید در سه مقوله علم، شجاعت و زهد افضل باشد[۵۶].

نصیرالدین طوسی (۶۷۲ق) و همفکران

خواجه نصیرالدین طوسی از بزرگ‌ترین دانشمندان شیعه در طول تاریخ است که در علوم و فنون فراوانی - مانند فلسفه، کلام، ریاضیات، نجوم و... - مهارت داشته، و صاحب‌نظر بوده است. کتاب تجرید الاعتقاد که شروح فراوانی بر آن نگاشته شده، متعلق به اوست. معناشناسی افضلیت در کلام نصیرالدین، حکایتی شگفت دارد. در مهم‌ترین کتابش یعنی تجرید الاعتقاد هیچ سخنی درباره معنای افضلیت نمی‌گوید؛ اما در رساله امامت، هشت ویژگی برای امام می‌نویسد. آنچه حیرتم را برانگیخته، نحوه چینش این ویژگی‌هاست. دقت کنید او چنین می‌نویسد: شرط چهارم: امام باید از همه رعیت خود، افضل باشد. او باید شجاع‌ترین و باسخاوت‌ترین و خلاصه کامل‌ترین انسان در کمالات باشد؛ شرط پنجم: امام باید از عیب‌های نفرت‌انگیز دور باشد؛ شرط ششم: امام باید نزدیک‌ترین بندگان به خدای متعال، و بیشترین استحقاق را برای ثواب داشته باشد[۵۷].

شاهد سخنم در شرط چهارم و ششم است. چنان که می‌بینید در شرط چهارم افضلیت در کنار یک مؤلفه دیگر یعنی برتری در کمال آمده است. در شرط ششم، برتری در ثواب را به عنوان یک شرط مستقل از افضلیت آورده، در حالی که برخی از پیشینیان افضلیت را چیزی جز برتری در ثواب نمی‌انگاشتند. جمع سخنان خواجه دشوار است. از سویی در شرط چهارم، دو مؤلفه را بیان می‌کند: افضلیت و اکملیت. آیا این دو، یک چیز هستند؟ فرض بگیریم که یک چیزند چون همه را به عنوان یک شرط آورده است. اما از سوی دیگر، شرط ششم را آورده که به نظر نمی‌رسد در نظرگاه نصیرالدین همان افضلیت باشد. از این ابهام که بگذریم و افضلیت و اکملیت را در یک راستا بینگاریم، تصور می‌کنم به لحاظ سیر تاریخی تأکید و تصریح بر اینکه افضلیت به معنای برتری در تمام صفات کمال است، برای نخستین بار از سوی خواجه نصیرالدین طوسی مطرح شده است.

این دیدگاه طرف‌داران فراوانی به خود می‌بیند. چند نمونه بگویم: ابن‌میثم بحرانی (۶۹۹ق) تأکید می‌کند که افضلیت امام به افضلیت او در تمام کمالات نفسانی مانند علم، عفت، شجاعت، عدالت و... است، و او باید در تمام این کمالات بر امت خود افضل باشد[۵۸].

علامه حلی (۷۲۶ق) در یک موضع تنها بر سه مؤلفه، یعنی علم، زهد و شرافت به حسب و نسب تأکید دارد[۵۹]؛ اما در موضعی دیگر نیز تصریح می‌کند که امام باید داناترین انسان عصر خود باشد. در شجاعت نمونه روزگار باشد. او باید گرامی‌ترین، زاهدترین، باورع‌ترین و حلیم‌ترین و خلاصه آنکه باید در تمام صفات کمالیه برتر و افضل باشد[۶۰].

به گمانم، در جمع میان این دو دیدگاه از علامه حلی، باید بگوییم که مؤلفه‌های سه‌گانه یادشده از باب مثال هستند نه انحصار؛ مرحوم سید عبدالله شبر (۱۲۲۰ق) هم معتقد است افضلیت امام به آن است که او در تمام صفات کمالیه مانند شجاعت، سخاوت، جوان‌مردی، کرم، علم و... از دیگران برتر باشد. او تأکید می‌کند که امام باید از هرجهت از امت خود برتر باشد. در ادامه نیز به پیروی از محقق طوسی، برتری در شجاعت و زهد و اطاعت و قرب به خداوند را نیز از صفات لازم برای امامت می‌داند[۶۱]؛

استادان، آیت‌الله سبحانی و آیت‌الله خرازی از دیگر عالمانی هستند که در دوران معاصر، دغدغه خاطری درباره این مسئله داشته‌اند. ایشان افضلیت را به برتری در صفات کمالیه مانند شجاعت، کرم، عفت، صدق، عدالت، تدبیر، عقل، حکمت، علم، حلم و اخلاق معنا می‌کنند[۶۲].

شایان ذکر است غیر از بزرگانی که دیدگاه آنها بیان شد، دانشمندان فراوانی از شیعه همین معنا از افضلیت را برگزیده‌اند که بر اساس آن امام باید در یکایک صفات کمالیه برتر از دیگران باشد[۶۳].

فاضل مقداد (۸۲۶ق)

فاضل مقداد از آخرین متکلمان حله است. خدمات شایانی به کلام شیعه کرده و شاید بتوانم ادعا کنم تا پیش از او کسی به این اندازه به شرح آثار کلامی متکلمان گذشته بها نداده است. فاضل مقداد شارح آثار بزرگانی همچون خواجه نصیرالدین طوسی و علامه حلی بوده است. باور مقداد این است که امام باید افضل اهل زمان خود باشد. او افضلیت را به برتری در کمالات می‌داند[۶۴]. اضافه کنم او گاه نیز با تأکید بر همین نظر، دیدگاهش را چنین تکمیل می‌کند که امام باید تمام کمالات را به لحاظ کیفی و کمی از همگان بیشتر داشته باشد و به اموری مانند علم، شجاعت و کرم مثال می‌زند[۶۵].

به شما حق می‌دهم که بپرسید دلیل جداسازی نظر فاضل مقداد از پیشینیان چه بوده است؟ پاسخم آن است که او در یک کتاب- یعنی الانوار الجلالیة - بر لزوم افضلیت امام تأکید کرده و آن را داشتن تمام کمالات نفسانی به نحو اکثر دانسته است. او اضافه می‌کند که امام باید مقرب‌ترین بنده خدا باشد. مقداد، ذهنی فعال و اندیشه‌ای جوال داشته است؛ چنین است که به این مقدار بسنده نکرده و همین آموزه - که امام باید مقرب‌ترین بنده خدا باشد - را سه گونه معنا می‌کند: اول آنکه ممکن است مقصود این باشد که امام دارای بیشترین ثواب نزد خدای متعال باشد؛ معنای دوم آن است که خداوند بیشترین خیر را نسبت به او داشته باشد؛ سوم آنکه امام بیشترین استحقاق برای نکوداشت و تعظیم را داشته باشد.

فاضل مقداد این نکته را نیز اضافه می‌کند که همه این معانی برای اینکه کسی مقرب‌ترین بنده خدا باشد، لازم است[۶۶]. آنچه در آغاز از این‌گونه عبارت‌پردازی به ذهن خطور می‌کند، آن است که مقرب‌ترین بنده خدا بودن خارج از مسئله افضلیت است، و چنان که فاضل خود بیان کرده، انجام فرامین خدای سبحان به نحو احسن، مسیری است که پایان آن برخورداری از بیشترین ثواب الهی خواهد بود. به عبارت فنی‌تر، برخورداری از بیشترین ثواب معلول انجام طاعات است[۶۷]؛ بنابراین این دو از هم جدا نیستند.

ملا عبدالرزاق لاهیجی (۱۰۷۲ق)

حکیم ملاعبدالرزاق لاهیجی ملقب به فیاض را می‌توان یکی از بزرگ‌ترین دانشمندان شیعی در قرن یازدهم هجری به شمار آورد. داماد ملاصدرا و هم داماد فیض کاشانی است. اندیشه‌ای استوار و دقیق دارد که کتاب شوارق الالهام گویای هوش سرشار و تیزبینی‌های دقیقش در مسائل کلامی است. کتاب‌های گوهر مراد و سرمایه ایمان از دیگر آثار ماندگار کلامی او هستند.

لاهیجی دیدگاهی را که پیش‌تر از خواجه نصیرالدین طوسی بیان شد با غلظت بیشتری ارائه می‌کند. او در کتاب گوهر مراد تنها به اصل لزوم افضلیت اشاره کرده است[۶۸]. در کتاب سرمایه ایمان نیز به طور مستقل به معنای افضلیت اشاره نکرده است، اما در ذیل بحث عصمت تصریح می‌کند که امام باید تمام صفات کمال و اخلاق حمیده و شمایل پسندیده و علو نسب و طهارت مولد و کرامت آباء و شرافت قبیله را داشته باشد و در تمام کمالات یگانه باشد[۶۹].

لاهیجی چون از مسئله عصمت سخن رانده و این موارد را نیز داخل در قلمروی عصمت دانسته است، خود پی می‌برد که به لحاظ مفهومی این موارد نمی‌تواند در مسئله عصمت و قلمروی آن گنجانده شود؛ از این‌رو خود تصریح می‌کند که: بباید دانست اگر چه این معنی - أعنی اتصاف به کمالات مطلقاً و نزاهت از نقایص مطلقاً - عرفاً داخل در مفهوم عصمت نیست بلکه معتبر است علی‌حده، لکن شک نیست که این معنی نیز چون واجب است و وجوب تحققش به دلیل ثابت، پس تواند بود که ما اصطلاح کنیم اعتبار این معنی را نیز در مفهوم عصمت بنابر قلت مؤنت تعبیر؛ پس عصمت گوییم و غریزه مانعه از حدوث داعیه ذنب مطلقاً و موجب اتصاف به کمالات مطلقاً و نزاهت از نقایص مطلقاً، اراده کنیم[۷۰].

به هر جهت هرچند فیاض لاهیجی به صراحت از معنای افضلیت سخن نگفته است، از عبارات او به خوبی می‌توان این معنا را برداشت کرد که او معتقد است امام در تمام اموری که بیان شد، از جمله سیرت و صورت و حتی قبیله و پدران باید از دیگران افضل باشد. البته نگاهی دگر بار به عبارت مرحوم لاهیجی می‌تواند برداشت از آن را متفاوت سازد: “و نیز واجب است اتصاف امام به جمیع صفات کمال و اخلاق حمیده و شمایل پسندیده و علو نسب و طهارت مولد و کرامت آبا و شرافت قبیله و بالجمله تفرد ذات در جمیع کمالات”[۷۱].

چنان‌که می‌بینید این عبارت دو قسمت دارد: یکی اتصاف امام به جمیع صفات کمال، شمایل پسندیده، طهارت مولد و... ؛ و دیگری یگانه بودن در جمیع صفات کمالیه. اگر عبارت بالجمله تفرد ذات... ناظر به تمام موارد قبل باشد، بدین معناست که حتی شمایل پسندیده و شرافت قبیله هم یک کمال برای انسان به شمار می‌آید و انسان باید در این مورد هم یگانه باشد. حتماً این نکته به ذهن شما هم رسیده که اساساً یگانه بودن در اموری از قبیل شرافت قبیله و طهارت مولد امری دور از ذهن که هیچ، بلکه ناشدنی است؛ زیرا بالاخره یک قبیله دارای جمعیت فراوانی می‌تواند باشد و تمام افراد آن قبیله، با آن امام در انتساب به آن قبیله مساوی هستند. همچنین افراد بی‌شماری می‌توانند حلال‌زاده باشند و امام در این ویژگی هم، نه تنها از دیگران افضل نیست، بلکه نمی‌تواند افضل باشد.

اما اگر عبارت بالجمله تفرد ذات... ناظر به تمام موارد قبل نباشد و اساساً مستقل از قبل باشد، معنایش این خواهد بود که امام باید اولاً، متصف به اموری همچون طهارت مولد، شرافت قبیله و کرامت پدران باشد؛ و ثانیاً، باید در صفات کمالیه افضل باشد.

با این تفسیر، افضلیت در اموری همچون شمایل، کرامت بدران، شرافت قبیله و طهارت مولد لازم نیست، بلکه فقط اتصاف به آنها لازم است و افضلیت فقط در صفات کمالیه لازم است. روشن است که در هر دو صورت، سخن مرحوم لاهیجی همان نظر دوم - یعنی نظر محقق طوسی - خواهد بود؛ با این تفاوت که او بنابر احتمال اول، مصادیق بیشتری برای کمالات ذکر کرده است.

دیدگاه او با دیگران اگر بخواهد متفاوت قلمداد شود، وقتی است که گفته شود او اموری از قبیل کرامت پدران، شمایل پسندیده و طهارت مولد را یک صفت کمالی نمی‌داند، اما افضلیت در آنها را نیز لازم می‌داند. او خود سخنی دارد که این برداشت را نیز تقویت می‌کند. معتقد است که چون مردم روز به روز در حال پیشرفت در مسیر کمالات و نیز علوم و فنون هستند، امام باید چنان باشد که همگان از او اطاعت کنند. از این‌رو امام باید “در غایت تفرد و یگانگی باشد در استجماع انواع کمالات و فنون فضایل، تا طبقات اشراف اهل اسلام و علما و حکما و جمیع ذوی‌الشرف اطاعت او توانند کرد و احدی را ننگی و عاری در انقیاد وی پیرامون اندیشه نتواند گشت”[۷۲].

تأکید بر لزوم یگانه بودن امام در موارد یاد شده که برخی از کمالات، و برخی از فنون و علوم هستند، دست‌کم این شائبه را ایجاد می‌کند که در اندیشه فیاض لاهیجی امام باید در تمام امور، خواه صفات کمالی و خواه غیر آن - از مواردی که برشمرد - افضل باشد. از این راسخ‌تر میرزاحسن لاهیجی است که - در سخنی که نزدیک به نظر پدر است - به صراحت بیان می‌کند که امام از همه رعیت در جمیع جهات دین و دنیا افضل است. او تصریح می‌کند که افضلیت در بعضی امور و بر بعضی مردم هم کافی نیست[۷۳].

بر اساس این سخن، امام باید در مطلق امور دینی و دنیوی افضل باشد. او هیچ تفکیکی میان امور مالی و غیرکمالی نیز نکرده است.

محمد جعفر استرآبادی (۱۲۶۳ق)

مرحوم محمد جعفر استر آبادی از نامدارترین متکلمان قرن سیزدهم هجری قمری است که دیدگاه‌هایی جدید و دقیق در باب مسائل کلامی دارد. دیدگاه‌های او به طور عمده در کتاب البراهین القاطعة - شرح کتاب تجرید الاعتقاد اثر ماندگار خواجه نصیرالدین طوسی - می‌باشد. او معتقد است که امام در علم و عمل و نیز دیگر فضایل نفسانی و بدنی مانند شجاعت و نیز تمام اموری که به نحوی به ریاست او در امور دین و دنیا بر می‌گردد باید نسبت به مردم افضل باشد[۷۴].

بر اساس ظاهر عبارت ایشان، امام باید در دو حوزه افضل باشد نخست در فضایل نفسانی؛ و دوم در آن دسته از فضایل بدنی که برای ریاست او لازم است، مانند اشجعیت.

جمع‌بندی دیدگاه‌های متکلمان شیعه

تصور می‌کنم در نگاه نخست، می‌توانیم شش دیدگاه را در این عرصه ببینیم:

اول. افضلیت به معنای داشتن بیشترین ثواب نزد خدای سبحان. چنان‌که گذشت برخی از اندیشمندان از این ملاک با عنوان “مقرب‌ترین” انسان نیز یاد کرده بودند. برخی دیگر از ایشان نیز از ملاک “محبوب‌ترین” انسان نزد خدای متعال سخن به میان آورده بودند که در نهایت با ملاک برخورداری از بیشترین ثواب تلاقی پیدا می‌کرد؛

دوم. افضلیت به معنای برتری در داشتن شرایط لازم برای امامت. ضمن آنکه باید در یکایک شرایط افضل باشد. در خلال بحث روشن شد که این دیدگاه مشتمل بر مؤلفه‌هایی خاص مانند اعلمیت، اشجعیت و... بود؛

سوم. افضلیت به معنای برتری در برخی فضایل نفسانی. چنان که روشن شد، برخی متکلمان اموری همچون کامل‌ترین عاقل‌ترین، داناترین، فهمیده‌ترین، زاهدترین، عابدترین، شجاع‌ترین باورع‌ترین، باشرافت‌ترین و... را بیان می‌کردند. در کلام آنها از تعریف افضلیت به داشتن بیشترین شرایط لازم برای امامت به طور مطلق، سخنی به میان نیامده بود؛ ضمن آنکه همچون نظریه چهارم نیز بر تعریف افضلیت به معنای داشتن تمام کمالات نفسانی سخن نمی‌گفتند؛

چهارم. افضلیت به معنای برتری در تمام کمالات نفسانی به طور مطلق. تصریح به این دیدگاه از دوران خواجه نصیرالدین طوسی آغاز شد و پس از آن بیشترین طرف‌دار را داشته است؛

پنجم. افضلیت، هم در فضایل نفسانی و هم در ویژگی‌های ممتاز جسمی مربوط به حوزه امامت و ریاست. به نظر می‌رسد مرحوم استرآبادی تنها کسی است که این دیدگاه را مطرح کرده است؛

ششم: افضلیت در جمیع جهات دین و دنیا. به حسب تتبع نگارنده، این دیدگاه تنها از سوی ملاعبدالرزاق لاهیجی - با توضیحی که گذشت - و فرزندش میرزاحسن لاهیجی مطرح شده است.

نسبت و رابطه دیدگاه‌های شش‌گانه

در نگاه نخست، دیدگاه‌های شش‌گانه یادشده با یکدیگر هیچ توافقی ندارند. این عدم توافق را دست‌کم در نوع ادبیاتی که هرکدام به کار گرفته‌اند، می‌توان به روشنی احساس کرد. اما به نظر می‌رسد دست‌کم میان برخی از آنها تقابلی دیده نمی‌شود، بلکه قابل انطباق بر یکدیگر نیز هستند. برای نمونه، در نگاه اول، نظریه اول با نظریه چهارم از یک جهت قابل جمع است؛ بدین معنا که اگر کسی بالاترین کمالات و فضایل نفسانی و اخلاقی را دارد طبیعی است که بیشترین عبادت - اعم از نماز، روزه، صبر در برابر مصایب، سخاوت و... - و بیشترین ثواب را نیز خواهد داشت. مرحوم مظفر نیز به همین نکته اشاره کرده و معتقد است که وقتی امام در یکایک صفات کمالیه برتر از دیگران باشد، بنابراین او بیشترین عبادت را در درگاه الهی خواهد داشت. او مطیع‌ترین بنده خدا و در نتیجه دارای بیشترین ثواب نزد خداوند خواهد بود[۷۵].

البته این رابطه، رابطه‌ای یک‌سویه است؛ زیرا می‌توان گفت برای آنکه کسی مقرب‌ترین فرد و دارای بیشترین ثواب باشد، لازم نیست در یکایک فضایل نفسانی برتر باشد، بلکه همین که در مجموع، بیشترین فضایل را دارا باشد، می‌تواند بیشترین ثواب را هم داشته باشد. با توجه به آنچه گذشت، نمی‌توان دیدگاه اول و چهارم را با یکدیگر منطبق دانست.

همچنین دیدگاه سوم و چهارم را نیز می‌توان به نوعی با یکدیگر قابل جمع دانست؛ بدین بیان که بعید به نظر می‌رسد کسانی که برتری در برخی فضایل نفسانی را به عنوان شاخصه افضلیت امام دانسته‌اند، برتری در دیگر فضایل و کمالات را خارج از مسئله افضلیت دانسته باشند. به دیگر سخن، فضایلی که ایشان بر آن تأکید کرده‌اند از باب نمونه است و نه انحصار[۷۶].

اگر چنین توافقی پذیرفته شود، این دیدگاه‌ها به پنج دیدگاه کاهش می‌یابد که عبارت‌اند از:

  1. افضلیت به معنای برتری در داشتن بیشترین ثواب؛
  2. افضلیت به معنای برتری در داشتن شرایط لازم برای امامت به طور مطلق؛
  3. افضلیت به معنای داشتن تمام کمالات و فضائل نفسانی به طور مطلق؛
  4. افضلیت، هم در فضایل نفسانی و هم در فضایل بدنی مربوط به حوزه امامت و ریاست؛
  5. افضلیت در جمیع جهات دین و دنیا.

تصور می‌کنم این پنج دیدگاه را نمی‌توان قابل انطباق با یکدیگر دانست؛ اما بیان نسبت منطقی میان آنها خالی از لطف نیست. پیش‌تر گذشت که میان دیدگاه اول و دیدگاه سوم رابطه‌ای یک‌سویه اما عام و خاص مطلق برقرار است؛ چراکه اگر کسی در یکایک صفات کمالیه افضل باشد، روشن است که بیشترین ثواب را هم خواهد داشت. اما چنین نیست که اگر مقرب‌ترین فرد باشد و بیشترین ثواب را داشته باشد، لزوماً در یکایک صفات کمالیه افضل است.

میان دیدگاه دوم و سوم نیز رابطه عام و خاص مطلق حکم‌فرماست؛ چراکه اگر کسی تنها بر برتری در شرایط لازم برای امامت - که به نظر می‌رسد مقصود همان امامت سیاسی و مرجعیت دینی است- تأکید کند، روشن است که برتری در تمام فضائل و کمالات نفسانی را برای امام لازم نمی‌داند؛ مثلاً لازم نمی‌داند که امام از همه بیشتر نماز شب بخواند یا از همه بیشتر صدقه دهد و... . اما طبیعی است که اگر بر افضلیت امام در تمام فضایل و کمالات نفسانی تأکید شود، دست‌کم افضلیت در شرایط لازم برای امامت را در بر می‌گیرد.

دیدگاه چهارم نیز اعم از دیدگاه اول، دوم و سوم است، و سرانجام دیدگاه پنجم نیز اعم از چهار دیدگاه نخست است[۷۷].

درباره افضلیت از عالمان امامیه صدای واحدی به گوشمان می‌رسد. آنها از دیرباز تاکنون بر لزوم افضلیت امام تأکید کرده‌اند. این نظریه در متون کلامی کهن شیعه از شیخ مفید گرفته تا دوران معاصر، بارها تکرار و برایش دلیل و برهان اقامه شده است[۷۸].

اگر حوصله قدم زدن در سرای اندیشه‌های آنان را داشته باشید، نظریاتی عجیب نیز خواهید دید. برخی از متکلمان امامیه آن‌قدر نظریه امامت مفضول را خلاف عقل می‌دانستند که تعابیری شگفت‌انگیز در این باره به کار برده‌اند[۷۹]. تا آنجا که ملاهادی سبزواری معتقد می‌شود که وضعیت جامعه بدون حاکم در مقایسه با جامعه‌ای که در آن، فردی برتر از حاکم وجود دارد، بدتر نیست[۸۰].[۸۱]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۱۲.
  2. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۹۳.
  3. فرهنگ فارسی، ج۱، ص۳۴۶ ـ ۳۴۷، «امامت».
  4. لسان العرب، ج ۱، ص ۲۱۳ ـ ۲۱۵، «امم».
  5. مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۲۲۰.
  6. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۱۲.
  7. علی محمدی، شرح کشف المراد، ص۴۲۱.
  8. المسلک فی أُصول الدین، ص ۲۰۵؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص ۲۸۶؛ تلخیص المحصل، ص ۴۳۱ و تقریب المعارف، ص ۱۰۱.
  9. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «افضلیت امام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۳۴۰-۳۴۶؛ اکبری ملک‌آبادی، هادی و یوسفی سوته، رقیه، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۹۰-۹۱.
  10. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «افضلیت امام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۳۴۰-۳۴۶.
  11. الذخیرة فی علم الکلام، ص ۴۳۴؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص ۲۸۶ و المسلک فی اصول الدین، ص ۲۰۶.
  12. المسلک فی اصول الدین، ص ۲۰۵.
  13. الذخیرة فی علم الکلام، ص ۴۳۵ و المنقذ من التقلید، ج۲، ص ۲۸۶.
  14. تقریب المعارف، ص ۱۰۱.
  15. سوره آل عمران، آیه:۱۴۸.
  16. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «افضلیت امام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۳۴۰-۳۴۶.
  17. الذخیرة فی علم الکلام، ص ۴۲۹.
  18. تلخیص المحصل، ص ۴۳۱.
  19. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد قسم الالهیات، ص ۱۸۷ و به مناسبت استدلال بر لزوم نص و بطلان اختیار و انتخاب معیار افضلیت را هم مطرح نموده است: الامام یجب أن یکون افضل أهل زمانه دینا و ورعا و علما و سیاسه فلو ولینا أحدنا باختیارنا لم نأمن أن یکون باطنه کافرا أو فاسقا و یخفی علینا و المقایسه بینه و بین غیره فی هذه الکمالات و إذا جهلنا الشرط کیف یصح أن یناط هذا الامر بنا و یستند إلی اختیارنا؟ الإلفین ص۴۱.
  20. المسلک فی أصول الدین و الرسالة الماتعیة، ص ۲۰۵؛ حمصی نیز این دوگانگی در ملاک افضلیت را بیان کرده است: و اما کونه أفضل الرعیه فیدخل تحته معنیان: احدهما کونه أفضلهم بمعنی کونه أکثرهم ثوابا عندالله و ثانیها کونه أفضل منهم فی الظاهر و فیما هو متقدم علیهم فیه المنقذ من التقلید. ج ۲، ص ۲۸۶.
  21. و أعلم أنّ الإمام إذا كان فاضلا في صفات الكمال، يلزم أن يكون أطوع للّه و أكثر عملا بالبرّ و الخير، فلا بدّ أن يكون أكثر ثوابا؛ دلائل الصدق لنهج الحق، ج ۴، ص ۲۳۹.
  22. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱، ص ۱۳۷-۱۴۲.
  23. شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۱.
  24. کشف المراد، ص۴۹۵.
  25. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۱ و ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «افضلیت امام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۳۴۰-۳۴۶؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱ ص ۱۳۷-۱۴۲؛ اکبری ملک‌آبادی، هادی و یوسفی سوته، رقیه، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۹۰-۹۱؛ الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص ۲۱۵ - ۲۱۶.
  26. «آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  27. امامت پژوهی (بررسی دیدگاه‌های امامیه، معتزله و اشاعره)، ص ۱۶۶ و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۹، ص ۱۷۵.
  28. ارشاد الطالبین فی شرح نهج المسترشدین، ص ۳۳۶؛ نهج الحق وکشف الصدق، ص ۱۶۸۸و کشف المراد، ص ۴۹۵.
  29. السنن الکبری، ج ۱، ص ۱۱۸؛ کنز العمال، ج ۶، ص ۷۹.
  30. «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِيهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳.
  31. «لِلْإِمَامِ عَلَامَاتٌ يَكُونُ أَعْلَمَ النَّاسِ وَ أَحْكَمَ النَّاسِ وَ أَتْقَى النَّاسِ وَ أَحْلَمَ النَّاسِ وَ أَشْجَعَ النَّاسِ وَ أَسْخَى النَّاسِ وَ أَعْبَدَ النَّاسِ»؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج ۱، ص ۲۱۳.
  32. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱، ص ۱۳۷-۱۴۲
  33. و قد ثبت أن أحب الخلق إلی الله تعالی أفضلهم عنده إذ کانت محبته منبئة عن الثواب دون الهوی و میل الطباع و إذا صح أنه أفضل خلق الله تعالی ثبت أنه کان الإمام (شیخ مفید، الافصاح فی الامامة، ص۳۴).
  34. و منها: وجوب فضله علی کافة رعیته فی الدین عندالله. لقدمه علی جماعتهم فی التعظیم الدینی قولا و فعلا بلا ارتیاب و استحالة وجوب التقدم فی التعلیم الدینی لمن غیره أفضل منه عندالله کما یستحیل إیصال أعظم الثواب إلی من غیره أفضل عملا منه عندالله تعالی (شیخ مفید، المسائل الجارودیه، ص۴۵).
  35. برای نمونه، ر.ک: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۵۰-۱۵۱.
  36. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۷۸.
  37. ان الامام یجب أن یکون أفضل من رعیته فی الثواب و العلوم و سائر ضروب الفضل المتعلقة بالدین، الداخلة تحت ما کان رئیسا فیه (سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۲، ص۴۱).
  38. سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۲۹-۴۳۰.
  39. سید مرتضی علم الهدی، جمل العلم و العمل، ص۴۲.
  40. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۲، ص۴۳.
  41. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۲، ص۴۳.
  42. ابوالفتح کراجکی، التعجب، ص۶۸.
  43. عبیدالله بن عبدالله سدآبادی، المقنع فی الامامة، ص۶۳.
  44. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۲۱-۲۲۲.
  45. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۷۳-۲۷۴.
  46. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۱۹. محقق حلی نیز برای افضلیت دو معنا بیان می‌کند: یکی برخورداری از بیشترین ثواب در آخرت؛ و دیگری برتری در شرایط لازم برای امامت (جعفر بن حسن حلی، المسلک فی اصول الدین، ص۲۰۷-۲۰۸).
  47. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۲۲-۲۲۳.
  48. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۲۲-۲۲۳.
  49. ابوالحسن حلبی، اشارة السبق، ص۴۸-۴۹.
  50. حلبی در این باره عبارتی نامفهوم نیز بیان کرده است: وأشجع، وإن کان إلیه جوار، لأنه فتیة فیه و یختص بتدبیره و تولیه (ابوالحسن حلبی، اشارة السبق، ص۴۹).
  51. سدیدالدین حمصی، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۸۷-۲۸۸.
  52. سدیدالدین حمصی، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۸۹.
  53. این خاندان آن‌قدر اهمیت داشته که برخی محققان همچون عباس اقبال آشتیانی برای کاوش درباره آن، دست به قلم برده و کتابی مستقل نگاشته‌اند.
  54. عباس اقبال آشتیانی، خاندان نوبختی، ص۱۶۸-۱۷۰؛ سیدحسن صدر، تأسیس الشیعة، ص۳۶۵-۳۶۶.
  55. ر. ک: گروهی از نویسندگان، معجم طبقات المتکلمین، ج۲، ص۱۸۱.
  56. ابراهیم بن اسحاق نوبختی، الیاقوت فی علم الکلام، ص۷۶.
  57. نصیر الدین طوسی، تلخیص المحصل، ص۴۳۱.
  58. میثم بن علی بن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص۱۸۰.
  59. حسن بن یوسف حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۶۸.
  60. حسن بن یوسف حلی، تسلیک النفس الی حظیرة القدس، ص۲۰۲.
  61. سیدعبدالله شبر، حق‌الیقین فی معرفة أصول الدین، ص۱۸۸؛ نیز، ر. ک: محمدرضا مظفر، عقاید الامامیة الاثنی عشریة، ج۱، ص۷۹-۸۰. دلیل مرحوم شبر برای آنکه امام باید در شجاعت، برترین انسان‌ها باشد نیز آن است که این امر برای دفع فتنه‌ها و نابود کردن اهل باطل لازم است. اگر امام در این عرصه‌ها متواری شود، ضرر جبران‌ناپذیری بر امت وارد می‌شود (سیدعبدالله شبر، حق‌الیقین فی معرفة أصول الدین، ص۱۸۸).
  62. جعفر سبحانی، سیمای عقاید شیعه، ص۲۱۲؛ سید محسن خرازی، بدایة المعارف الالهیة، ج۲، ص۴۴-۴۵.
  63. محمدباقر مجلسی، حق الیقین، ص۲۸۶؛ ملامهدی نراقی، شهاب ثاقب در امامت، ص۱۰۲؛ محمدحسین مظفر، دلایل الصدق، ج۴، ص۲۳۷؛ محمدرضا مظفر، عقاید الامامیة، ص۶۷.
  64. فاضل مقداد بن عبدالله سیوری، اللوامع الالهیة، ص۲۸۰.
  65. فاضل مقداد بن عبدالله سیوری، الانوار الجلالیة، ص۱۶۷.
  66. فاضل مقداد بن عبدالله سیوری، الانوار الجلالیة، ص۱۶۷-۱۶۸.
  67. فاضل مقداد بن عبدالله سیوری، الانوار الجلالیة، ص۱۶۷-۱۶۸.
  68. ملاعبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص۴۶۴.
  69. ملاعبدالرزاق لاهیجی، سرمایه ایمان، ص۱۱۵.
  70. ملاعبدالرزاق لاهیجی، سرمایه ایمان، ص۱۱۵-۱۱۶.
  71. ملاعبدالرزاق لاهیجی، سرمایه ایمان، ص۱۱۵.
  72. لاهیجی معتقد است که در مقایسه میان امام و نبی، اتصاف امام به این صفات لازم‌تر است. او می‌نویسد: «بلکه اعتبار این امور در امام ادخل باشد نسبت به نبی، چه، نبی مبدأ فیضان کمالات است در مؤمنان و اهل اسلام پس همه به جای تلامذة نبی باشند و طاعت و انقیاد مفید و معلم به هر نحو که باشد در طباع مرکوز است، به خلاف امام، چه مبدأ کمالات رعیت دیگری است أعنی نبی» (عبدالرزاق لاهیجی، سرمایه ایمان، ص۱۱۵).
  73. حسن لاهیجی، شمع الیقین، ص۱۴۹.
  74. أن الإمام یجب أن یکون أعلم عصره و أفضل من غیره فی العلم و العمل و نحوهما من الفضائل النفسانیة والبدنیة، کالشجاعة وغیرها، مما له دخل فی الرئاسة العامة فی أمر الدنیا والدین (محمدجعفر استرآبادی، البراهین القاطعة، ج۳، ص۲۳۲).
  75. محمدحسین مظفر، دلایل الصدق، ج۴، ص۲۳۹.
  76. ناگفته نماند که دیدگاه دوم و سوم هم ممکن است قابل انطباق بر یکدیگر باشند؛ بدین معنا که مقصود از افضلیت در برخی فضایل نفسانی همان شرایط لازم برای امامت باشد. اما با توجه به مثال‌هایی که طرف‌داران دیدگاه سوم مطرح کرده‌اند، به نظر نمی‌رسد که مقصود ایشان از برخی فضایل نفسانی، همان شرایط لازم برای امامت باشد.
  77. فاریاب، محمد حسین، افضلیت امام از منظر عقل و نقل، ص ۳۷-۶۱.
  78. برای نمونه، ر. ک: شیخ مفید، الافصاح فی الامامة، ص۳۴؛ سید مرتضی علم‌الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۲۹؛ عبیدالله بن عبدالله سدآبادی، المقنع فی الامامة، ص۶۳؛ شیخ طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۰۷-۳۰۸؛ همو، العقاید الجعفریة، ص۲۴۹؛ ابواسحاق نوبختی، الیاقوت فی علم الکلام، ص۷۶؛ سدیدالدین حمصی رازی، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۸۷؛ نصیرالدین طوسی، تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ حسن بن یوسف حلی، مناهج الیقین، ص۴۵۴؛ ملامهدی نراقی، انیس الموحدین، ص۱۴۹.
  79. مرحوم ابوالفتح کراجکی درباره عقیده اهل سنت مبنی بر جواز امامت مفضول می‌نویسد:و هذا والله بهت لأحکام العقول، و لعب فی شرح الرسول، و خلاف للعادات، و دفع للضرورات، بل هو حمق و مجانة، و هوی و خدعة، و لو أن أحدنا وصی علی ابنه [من هو فی العقل و الفهم و النهضة و العلم و الصلاح و الدیانة و الورع و الأمانة دون اینه] لکان عندالناس بمنزلة المجانین، و فی حیز المخبلین، و ما زلنا نسمع العامة تقول: یأتی علی الناس زمان یسلم فیه المعلم إلی الصبیان، و یسوق فیه البغل الطحان و نحن نضحک منهم و ننکر علیهم قولهم حتی سمعنا قول المعتقدین إمامة المفضول، و مخالفتهم ما تقتضیه العقول (ابوالفتح کراجکی، التعجب، ص۶۹).
  80. ملاهادی سبزواری، اسرار الحکم، ص۵۱۵.
  81. فاریاب، محمد حسین، افضلیت امام از منظر عقل و نقل، ص ۶۹.