بحث:منشأ عصمت
منشأ عصمت پیامبران
مقدمه
مصونیت پیامبران خدا از کجا سرچشمه گرفته است؟ پاسخ اجمالی آن است که معصوم، دارای ملکه نفسانی نیرومندی است که در سختترین شرایط هم او را از ارتکاب گناه بازمیدارد؛ ملکهای که از آگاهی کامل و دائم به زشتی گناه و اراده قوی بر مهار کردن تمایلات نفسانی، حاصل میگردد. از اینجا روشن میگردد که عصمت قبل از هر چیز به خود بازمیگردد، ولی چنین ملکهای چون با عنایت خاص الهی تحقق مییابد گاه فاعلیت آن، به خدای متعال نیز نسبت داده میشود. وگرنه، چنان نیست که خدای متعال، انسان معصوم را جبراً از گناه بازدارد و اختیار را از او سلب کند. البته عصمت به معنای دیگری نیز به پروردگار نسبت داده میشود و آن اینکه او مصونیت آنان را تضمین کرده است[۱].
البته هنوز هم این پرسش باقی است که نقش خداوند در شکلگیری عصمت به چه معناست. عصمت تا آنجا که فعل خداوند متعال است، چگونگی آن برای بشر قابلدرک نیست، اما بر اساس آموزههای وحیانی، بعضی از ابزارها و زمینههایی که توسط خداوند، بهعنوان مقدمات تحقق عصمت فراهم میگردد، عبارتاند از:
- علم و معرفت و تأیید و توفیق الهی: برای نداشتن هرگونه لغزشی در مسائل علمی و داشتن آمادگی پاسخ به هر پرسشی که لازمه نبوت و رسالت است، خداوند پیامبرانش را از دانش و حکمت سرشار کرده و در پاسخدهی به سؤالات گوناگون مورد تأیید و پشتیبانی غیبی قرار میدهد. در درس پیشین، در بحث لزوم علم الهی برای انبیا، حدیثی از حضرت رضا (ع) نقل شد که در اینجا نیز با تکیه بر بحث عصمت، به آن اشاره میشود: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِكَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ وَ أَلْهَمَهُ الْعِلْمَ إِلْهَاماً فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَا يُحَيَّرُ فِيهِ عَنِ الصَّوَابِ فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ يَخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِكَ لِيَكُونَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِه»[۲]. هنگامیکه خداوند عزوجل بندهای را برای اصلاح امور بندگانش انتخاب میکند، سینهاش را برای آن کار میگشاید، و علم را به وی الهام میکند که از آن پس، در پاسخ سؤالات درنماند و در این مسیر از راه درست منحرف نشود؛ لذا وی معصوم، و از جانب خداوند تأیید و توفیق مییابد، و از همه خطاها، لغزشها و واماندگیها در امان خواهد بود. خداوند وی را به این موارد اختصاص داده است تا حجت بر بندگانش باشد.
- امداد موجودات آسمانی و فرشتگان الهی: دیگر عامل بازدارنده پیامبران از خطا، یک عامل غیبی است. خداوند فرستادگان خود را با قدرت و نیرویی مجهز کرده که نمیگذارد آنان به خطا و اشتباه بیفتند و این لطف الهی در حق آنان برای این است که اعتماد مردم را به خود جلب کنند و در نتیجه، هدایت مردم که برای آن هدف برانگیخته شدهاند عملی گردد[۳]. از جمله، خداوند متعال برخی از فرشتگان الهی را جهت تأمین زمینههای عصمت انبیا مأمور میسازد. امام باقر (ع) در مورد این فرشتگان میفرمایند: «يُوَكِّلُ اللَّهُ تَعَالَى بِأَنْبِيَائِهِ مَلَائِكَةً يُحْصُونَ أَعْمَالَهُمْ وَ يُؤَدُّونَ إِلَيْهِمْ تَبْلِيغَهُمُ الرِّسَالَةَ وَ وَكَّلَ بِمُحَمَّدٍ مَلَكاً عَظِيماً مُنْذُ فُصِلَ عَنِ الرَّضَاعِ يُرْشِدُهُ إِلَى الْخَيْرَاتِ وَ مَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ وَ يَصُدُّهُ عَنِ الشَّرِّ وَ مَسَاوِي الْأَخْلَاق»[۴]. خداوند متعال بر انبیا، فرشتگانی را موکل میسازد که به اعمال ایشان آگاهی داشته و موارد تبلیغ رسالت را برای ایشان بیان میکنند. خداوند فرشته عظیمی را از بعد از دوران شیرخوارگی بر رسول خدا (ص) موکل کرد تا او را بهسوی امور نیکو و مکرمتهای اخلاقی ارشاد نماید و وی را او امور شر و نقیصههای اخلاقی بازدارد[۵]. در تاریخ زندگانی رسول خدا (ص) آمده است: در سن هفتسالگی، من در ساختن خانهای کمک میکردم. خاک را در دامن خویش ریختم تا آن را بردارم، اما ممکن بود عورت من آشکار شود؛ لذا صدایی از بالای سرم شنیدم که گفت: دامن خود را رها کن. کسی را ندیدم، اما دامن خویش را رها کرده، بازگشتم[۶]. بنابراین در مواردی که امکان دارد پیامبران الهی، اشتباه یا خطایی انجام دهند که از حوزه اختیار ایشان خارج است، فرشتگان الهی به کمک ایشان آمده، از بروز خطا جلوگیری میکنند.
- تصرف تکوینی خداوند: خداوند متعال گاهی به تصرف خویش در تکوین، پیامبرش را از گناه یا خطا بازمیدارد. امیرالمؤمنین (ع) از پیامبر اکرم|رسول خدا (ص) نقل میکنند که فرمود: "من پیش از بعثت هرگز با اهل جاهلیت در کارهایی که انجام میدادند، همراهی نکردم. یک شب قصد کردم که به بازی ایشان بنگرم که ناگاه حقتعالی خواب را بر من چیره ساخت و لذا بههیچوجه لهو و لعب ایشان را ندیده و نشنیدم. پس دانستم که خداوند از این کار راضی نیست و ازاینرو هرگز به اعمال ایشان نگاه نکردم"[۷].
- پدران و مادران صالح انبیای الهی: بیتردید پاکی و طهارت جسمی و روحی پدر و مادر نقشی اساسی در اعتقادات، اعمال و رفتار فرزندان دارد[۸]؛ لذا خداوند متعال، همه انبیا را در همه نسلها از طریق پدران و مادران صالح به این عالم آورده است، پس هیچگاه کارهای ناشایست جاهلی، دامن هیچیک از اجداد ایشان را آلوده نساخته است. حضرت صادق (ع) در حدیث زیر به این عنایت ویژه الهی و حکمت آن، اشاره نموده، میفرمایند: "ما اینگونه اعتقاد داریم که زمین از حجت خالی نمیماند و همه حجتها از نسل انبیا میباشند. خداوند هرگز پیامبری را جز از نسل انبیا مبعوث نکرده است، به این دلیل که خداوند برای فرزندان آدم راهی روشن را گشود و از حضرت آدم (ع) نسل طاهر و پاکی را خارج کرده است که انبیا و رسولان الهی از آن نسل میباشند... کسی که نگهبان علم الهی و امین بر غیب خداست، و خداوند اسرارش را نزد او به ودیعه نهاده و حجت حق بر خلق، و بیانگر آیات الهی میباشد، جز این صفت را نمیتواند داشته باشد... خداوند عزوجل از فرزندان حضرت آدم (ع) انسانهایی را برگزید، ولادت آنها را پاک قرارداد، و بدنهایشان را پاکیزه گردانید. ایشان را در صلبهای مردان و رحمهای زنان محافظت نمود و از آنها انبیا و رسولان الهی را بیرون آورد. پس آنها پاکیزهترین شاخههای حضرت آدم میباشند"[۹].
منشأ عصمت امام
مقدمه
دو منشأ برای عصمت بیان شده است:
- قوه یا ملکهای از سوی خداوند است که مانع از صدور خطا و گناه میشود. براساس این دلیل عصمت از گناه یک عمل قهری و جبری است و نشان دهدۀ قوه و ملکۀ خدادادی است که موجب چنین عصمتی شده است و سبب میشود انگیزه و داعی برای گناه کردن معصومین از بین برود.
- معصومین برای محافظت از خودشان از گناه، خطا و اشتباه، یک نیروی درونی و بیرونی دارند. نیروی درونی یعنی انگیزهای برای انجام دادن معصیت در وجود آنها نیست و نیروی بیرونی، یعنی مانعی که نزدیک شدن به گناه را از معصومین میگیرد، چنانکه در جریان حضرت یوسف از این نیرو استفاده شد: ﴿كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ﴾[۱۰].
نقش فرشتگان در عصمت
نقش روح القدس در عصمت
منشأ عصمت در کلام اسلامی
در مورد منشأ یا همان موجبات عصمت دیدگاههای مختلفی از سوی متکلمان مطرح شده است:
دیدگاه اول: اسباب چهارگانه
قائلان به این دیدگاه[۱۱] «عصمت» را منافی با اختیار معصوم نسبت به انجام معاصی نمیدانند، و خود بر چند طایفهاند[۱۲]، برخی معتقدند: عصمت عبارت است از عنایت ویژه و پنهانی که خداوند پیامبر و امام را از آن بهرهمند مینماید و در زیر سایه این لطف در نفوس ایشان، انگیزه ترک طاعت و فعل معصیت از میان میرود، لذا هیچگاه مرتکب معصیت نمیشوند چون داعی بر آن ندارند. از منظر ایشان، اجتماع چهار عنصر (سبب) موجب پیدایشِ صفت عصمت (لطف خفی) میشود:
- در نفس یا بدن مطهر معصوم، خاصیتی (عاملی/ عنصری) وجود دارد که اقتضا میکند ملکه مانع از فجور در او پدید آید.
- علم و یقین نسبت به زیانها و مفاسد معاصی و فوائد طاعات در او حاصل است.
- وحی یا الهام مستمرّ به معصومان، بینش ایشان نسبت به حقیقت معاصی و طاعات را موکد و عمیق میسازد.
- توجه به اینکه در صورت ترک اولی و راجح، مورد مواخذه و سختگیری الهی قرار خواهد گرفت؛ به عبارت دیگر معصوم توجه به این امر دارد که: خداوند هیچ گونه اغماض و اهمالی در ترک اولی، درباره آنها روا نمیدارد[۱۳].
دیدگاه دوم: علم ویژه الهی
بسیاری از اندیشوران اسلامی، به ویژه در عصر کنونی علت و منشأ عصمت را نوعی خاصّ از علم و آگاهی میدانند[۱۴]. به این بیان که وجود علم قطعی و تام نسبت به خدای متعال و صفات جمال و جلال او و یا علم تامّ نسبت به حقیقت معاصی و طاعات در نفس معصومان، موجب پیدایش صفت عصمت در ایشان میگردد. هر چند اصل این دیدگاه کم و بیش در آثار کهن کلامی مطرح شده است[۱۵]. اما در سدههای پیشین، توضیح و تبیینی روشن درباره کیفیت این علم و روند تاثیر این علم در پیدایش قوه عصمت، مطرح نشده است؛ از این رو اندیشوران متاخر در باب منشأ بودن «علم»، روشن، دقیق و مفصلتر وارد شدهاند[۱۶].
دیدگاه سوم: علم و اراده
برخی از اندیشمندان معاصر، عصمت را معلول علم و اراده معصومان دانستهاند[۱۷]. بیان ایشان چنین است: "هر قدر انسان حقایق را بهتر بشناسد و نسبت به آنها آگاهی و توجه بیشتر و زندهتر و پایدارتری داشته باشد و نیز اراده نیرومندی بر مهار کردن تمایلات و هیجانات درونیش داشته باشد، حسن انتخاب بیشتری خواهد داشت و از لغزشها و کج رویها بیشتر در امان خواهد بود"[۱۸]. برخی نویسندگان معاصر نیز همین قول را تقویت کرده و پذیرفتهاند[۱۹].
دیدگاه چهارم: اراده و انتخاب
برخی عصمت را زاییده اراده قوی و حسن انتخاب میدانند. از نظر آنان عصمت پدیدهای است کاملا ارادی و اختیاری و اراده انسان در پیدایش این ویژگی نقش تعیین کنندهای دارد و در انحصار افراد معدودی نیست، بلکه همه انسانها میتوانند این ویژگی را در خود ایجاد کنند. به باور ایشان تقوا و عصمت از یک ریشهاند. تقوا به معنای پرهیز از گناه نیست، بلکه به معنای ملکه ای است که موجب مصونیت انسان از ابتلا به گناه میشود. تقوا و عدالت نیز مرتبه ای از عصمت است و عصمت مطلقه عبارت است از شدت ملکه تقوا و عدالت. عامل اصلی و ریشه واقعی ملکه عصمت، اراده و انتخاب انسان است[۲۰].
دیدگاه پنجم: تمامیّت عقل
برخی از حکمای الهی، تامّ و کامل بودن «قوّه عقل» را ریشه و منبع «عصمت» شمردهاند[۲۱]. برخی از معاصرین نیز بر همین عقیدهاند"[۲۲].
حاصل سخن اینکه استوراترین دیدگاه در باب «منشأ عصمت»، همان «علم خاص» است. این دیدگاه هم با تحلیل عقلی و فلسفیِ مبادی فعل اختیاری سازگار است و هم با متون دینی همخوانی دارد. عمدهترین مشکل دیدگاه سوم (علم و اراده)، این است که ظاهرا علم و اراده به عنوان مبادی فعل اختیاری، هم عرض و هم سطح تلقی شده است و الا اگر مقصود، اراده در طول علم باشد، تفاوت چندانی با دیدگاه دوم (علم خاص) ندارد. در خصوص دیدگاه برخی حکما (کمال عقل) نیز باید گفت: اگر گفتار ایشان دقیق و کامل تبیین گردد، مشخص خواهد شد که دیدگاه ایشان در عرض قول به منشأیت «علم خاص» نبوده است؛ چراکه «کمال عاقله» با «علم ویژه» تلازم وجودی دارد[۲۳].
خاستگاه و علل عصمت
بعد از تبیین مفهوم و امکان عصمت، این سؤال مطرح است که معصومان بر چه اساسی و علت یا عللی مرتکب معصیت نمیشوند؟ عامل یا عوامل بازدارنده معصومان از دامن گناه چیست؟ این سؤال از گذشته مطرح بوده و متکلمان پاسخهای متعددی دادهاند که اشاره میشود:
مجموع علل چهارگانه
متکلمان متقدم نیل به مقام عصمت را مرهون عوامل چهارگانه ذیل میدانند[۲۴]:
- وجود ملکه مانع معصیت و داعی عفت؛
- علم و آگاهی از کیفر و محافظت گناه و منافع طاعت؛
- تأکید علم توسط وحی و یا الهام؛
- تهدیدهای الهی برای استمرار عصمت و مؤاخذههای دنیوی در ترک اولیها.
توضیح اینکه دو سبب اول میتواند در مردم عادی ـ البته با تفاوت شدت و ضعف ـ تحقق یابد و در صورت قوت دو سبب فوق شخص واجد آن به مقدار زیاد متصف به عصمت خواهد شد. اما وحی و الهام به معنای خاص آن (وحی قلبی) و همچنین تهدیدهای الهی عصمت را به کمال نهائی میرساند، لکن آن با لطف و فضل الهی برای انسانهای معدودی مانند انبیاء و امامان و امثال حضرت زهرا (س) و مریم شامل میشود.
در تحلیل این دیدگاه به این نکته بسنده میشود که با وجود دیدگاه جامعنگر در توجه به چهار علت، علل طبیعی و انسانی را نادیده انگاشته است که توضیح در نظریه آخر خواهد آمد[۲۵].
شعور و آگاهی
از منظر برخی از اندیشوران[۲۶] خاستگاه عصمت علم و آگاهی خاص معصومان از نتایج و عواقب افعال زیبا و زشت است، علم به اینکه ارتکاب عمل زیبا و نیکو نتیجه قطعی خوبی برای انسان و ارتکاب گناه و معصیت نتیجه دردناک و سوئی را به همراه خواهد داشت، این علم داعی و موجب حصول مصونیت و عصمت میشود.
علامه طباطبایی در تقریر آن یادآور میشود که مقصود از علم و شعور شخص معصوم، علم عادی نیست،؛ چراکه موجب عصمت غالبی و نه دایمی میشود. وی در توضیح مراد خود از علم اضافه میکنند که حقیقت علم معصوم برای ما مجهول است: فهذا العلم من غیر سنخ سائر العلوم و الادراکات المتعارضة التی تقبل الإکتساب و التعلم... لا ذوق لنا فی هذا النحو من العلم و الشعور[۲۷]. علامه در ادامه تأکید میکند که عاصم همان علم ناشناخته معصوم است و آن را بر آیات و روایاتی تطبیق میکند که در آنها از اعطای «روح» و «روح القدس» بر معصوم سخن رفته است[۲۸].
لکن به نظر میرسد آنچه خداوند بر شخص معصوم عنایت میکند و علامه نیز آن را میپذیرد، فراتر از علم ولو علم خاص است، علم تنها مانند آئینه، شأن ارائه و کاشفیت دارد. اما اینکه آن اعطای الهی چیست که موجب عصمت میشود، میتواند ملکه وحی و تهدیدهای الهی باشد که در نظریه پیشین اشاره شد.
به عنوان تأیید مدعا میتوان به نمونههایی از قرآن اشاره کرد که با وجود علم و آگاهی از واقعیتها تسلیم و منقاد آنها نشدند، مانند بلعم باعورا، فرعون و شناخت اهل کتاب که علم آنان به خداوند و نبوت پیامبر اسلام (ص) موجب تصدیق آن نشده است.
نکته آخر اینکه در صورت پذیرفتن نقش و تأثیر انحصاری علم در عصمت پیامبران، لازم میآید که عبادت و تقوای آنان برای وصول به ثواب یا برحذر ماندن از عقاب باشد که آن در شأن معصومان نیست[۲۹].
تقریر دیگر:
برخی از اندیشوران تفسیر عصمت به صرف علم به عواقب و نتایج گناهان و معاصی را نه شایسته معصومان دانستهاند و نه آن را کافی در عصمت؛ چراکه صرف علم همان طوری که گفته شد موجب مصونیت نمیشود، اما از آنجا که مقام معصومان والاتر از آن است که تقوی و عدم ارتکاب گناهان از سوی آنان صرفا به دلیل نتایج سوء و عواقب بد آن اعمال باشد؛ لذا استناد عصمت به صرف علم شایسته مقام آنان نیست؛ چراکه به عبادت عبید یا تجار برمیگردد[۳۰].
اندیشوران فوق برای جبران این دو کاستی، به فربهتر کردن متعلق علم پرداختند، به این معنا که علمی که موجب عصمت میشود نه علم به عواقب گناهان، بلکه علم و آگاهی معصومان از مقام الوهی و عظمت صفات کمالی است به گونهای که این علم یک نوع جذبه و عشق و محبت به خداوند و طرد ماسوا اللّه در انسان ایجاد میکند که رهاورد آن عصمت و مصونیت از گناه است[۳۱].
در تحلیل این تقریر به این نکته اشاره میشود که در این تقریر هر چند کاستی عدم شایستگی تفسیر عصمت به علم به عواقب گناهان رفع شده است، اما کاستی دوم یعنی عدم ملازمه بین علم و عصمت برطرف نشده است، مقرران این تقریر خود به آن متفطن بودند؛ لذا کوشیدند با طرح آثار علم یعنی وجود حالت شوق، محبت و عشق بین انسان و خداوند به ملازمه کمک کنند، اما باید گفت که ایجاد حالت عشق و محبت هرچند موجب تقویت ملازمه میشود، اما بهصورت منطقی مصونیت از محبت و عشق استنتاج نمیگردد و امکان خطا و معصیت با فرض محبت نیز باقی است، چنان که در عشقهای دنیوی نیز چنین است. پس برای اثبات ملازمه باید به عوامل دیگر مانند لطف الهی توجه شود[۳۲].
اراده و انتخاب
برخی از محققان در توجیه خاستگاه عصمت علاوه بر علم، اراده و انتخاب انسان را در حصول عصمت مؤثر دانستهاند[۳۳]، به دیگر سخن، برخی از انسانها از قدرت تصمیمگیری و انتخاب برخوردارند، برخلاف بعضی دیگر که انسانهای سست و مردّد و وسواس در تصمیمگیری هستند، پیامبران از نوع انسانهایی هستند که علاوه بر علم و آگاهی از عواقب امور و صفات کمال الهی، دارای قدرت اراده و انتخاب نیز هستند و در پرتو انتخاب و اراده ترک گناه به مقام عصمت نائل میآیند. ما در تجربه زندگانی با هر دو نوع از انسانها مواجه هستیم، چه بسا انسانی با مصرف سیگاری مثلاً به مدت طولانی با یک اراده قوی، به ترک آن رو میآورد و در مقابل آن، انسانهای ضعیف الاراده وجود دارند که با وجود مصرف مدت کم سیگار قدرت اراده ترک آن را ندارند و یا بعد از اراده آن را نقض میکنند.
در پرتو این نظریه و مثال فوق تصور حقیقت عصمت شفاف و روشنتر میشود و شبهه نمیشود که چرا انسانها از حیث عصمت مختلف هستند. لکن سؤال از علت قدرت اراده برخی انسان هاست؟ در پاسخ این سؤال اگر به علم و شعور فاعل استناد شود، آن به نظریه پیشین برمی گردد و اگر به حالات روانی و نفسانی اشاره شود که بعضی انسانها تکوینا و به صورت ژنتیکی قوی الاراده هستند، این پاسخ را واقعیتهای خارجی هر چند فی الجمله تأیید میکند اما آن نمیتواند منطقا ملازمه بین عصمت و اراده را ثابت کند. پس باید برای اثبات ملازمه لطف و فضل الهی را بر آن ضمیمه کرد.
تقریر دیگر (علم و اراده)
برخی دیگر عامل مؤثر در عصمت را اراده توأم با علم و شناخت به حقائق امور ذکر میکنند و متذکر میشوند که اراده تنها بدون فرض علم و آگاهی در عصمت مؤثر نیست؛ چراکه ممکن است با عدم علم، انسان کمال نهایی را گم کرده و به سرمنزل نرسد، چنان که نوشتند: "این افراد معصومان هم از نظر شناخت، چنان قوی هستند که زشتی هر کار بدی را میبینند... و هم از نظر اراده، چنان قدرتی دارند که محکوم جاذبههای شیطانی و خلاف حق واقع نمیشوند"[۳۴].
در تحلیل این تقریر باید به این نکته اشاره کرد که نظریه«اراده و انتخاب» نیز بر وجود علم و آگاهی تأکید دارد و آن را مسلم انگاشته است پس جوهر هر دو یکی است. اشکالاتی که بر اخذ علم و اراده در تفسیر عصمت متوجه بود، بر این تقریر نیز مطرح میشود[۳۵].
روح القدس
برخی از عالمان، مبدأ عصمت معصومان را «روح» یا «روح القدس» ذکر کردند که در بعضی آیات از اعطای آن به پیامبران و امامان سخن رفته است. مانند آیه: ﴿كَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الإِيمَانُ﴾[۳۶]. این آیه از اعطای «روح» ـ که از امر الهی است ـ به پیامبر خبر میدهد که نتیجه آن علم پیامبر به حقیقت کتاب و ایمان است.
در تفسیر و تبیین «روح» روایات مختلفی وارد شده است[۳۷] و همه آنها در این نکته اشتراک دارند که پیامبر توسط این روح امداد میشود و به نوعی از عصمت و مصونیت برخوردار میشود، مانند: «و یخبره و یسدّده و هو مع الأئمة من بعده»[۳۸].
حاصل این دیدگاه آن است که خاستگاه اصلی عصمت، «روح القدس» است که موجب عصمت پیامبران میگردد. ضعف دیدگاه آن است که تنها عصمت را در خاستگاه بیرونی یعنی امداد الهی جستجو میکرد و از عوامل انسانی و طبیعی غافل بود که در دیدگاه بعد اشاره میشود[۳۹].
مجموع علل طبیعی، انسانی و الوهی (نظریه مختار)
چهار دیدگاه پیشین هر کدام بر یک خاستگاه و بُعد عصمت تأکید و اهتمام داشتهاند که ضعف آنها نادیده انگاشتن ابعاد دیگر عصمت بود. برای جبران این کاستی باید ابعاد و زوایای مختلف عصمت را مورد مطالعه و ارزیابی قرار داد. با تأمل در این مسأله روشن میشود که عصمت تنها رهاورد عوامل طبیعی مانند تأثیر محیط، خانواده و ژنتیک نیست، چنان که نمیتوان خاستگاه عصمت را به علم، اراده و استعداد خود معصوم منحصر کرد، یا گفت عصمت صرفاً معلول لطف و فضل الهی است؛ چراکه دیدگاه انحصارگرانه در هر یک از این عوامل سه گانه موجب نادیده انگاشتن نقش عوامل دیگر میشود که قابل انکار نیستند.
پس نگرش جامع نگر به عصمت مقتضی است که عوامل و زمینههای عصمت را در سه عامل کلی ذیل جستجو کرد که هر کدام خود از عوامل مختلفی تشکیل یافتهاند[۴۰].
عوامل طبیعی
وراثت، محیط و خانواده نقش مهمی در تربیت و مسیر زندگی هر فردی در رویکرد وی به اخلاق و فضایل دارند، از آنجا که محیط خانواده و آباء و اجداد پیامبران انسانهای پاک سرشت هستند بستر مناسبی برای تربیت اخلاقی پیامبران پیشاپیش به وجود آمده است. اما نقش عوامل فوق در حد اقتضا و فراهم آوردن بستر مناسب برای رشد و نمو صفات و فضایل پیامبر است.
لذا عامل فوق هیچ تعارض با اختیار و شایستگی خود پیامبر ندارد. اما این شبهه که عوامل فوق در حضرت آدم منتفی است، هیچ ناسازگاری درباره عصمت حضرت آدم ایجاد نمیکند؛ چراکه اولاً عوامل طبیعی در حد اقتضا و نه علت تامه است تا با انتفاء آن، معلول یعنی عصمت نیز منتفی گردد و ثانیاً عوامل فوق اصلاً در حضرت آدم جریان ندارد، برای اینکه بر فطرت توحیدی و سرشت پاک آدم با خلقت اولیه آن، توسط عوامل طبیعی (محیط، خانواده و وراثت) آسیبی وارد نشده است تا نیازی به تصور عوامل سالم طبیعی بیفتد.
عوامل انسانی
از آنجا که محیط بستر رشد و نمو پیامبران را در نیل به کمالات از آن جمله عصمت فراهم آورده است، رهاورد آن، وجود زمینه و شرایط تکامل در سرشت نبی است. فطرت توحید و کمال یابی در پیامبر با فرض فوق سالم و مصون از گرد و غبار معرفتی و عملی مانده است و این پیامبر را به سوی خداوند و تکامل سوق میدهد. در این مرحله عوامل انسانی از قبیل شعور و آگاهی، اراده و انتخاب، عقل و ملکه نفسانی نقش خود را در احیا و تقویت عصمت ایفا میکنند.
موهبت و لطف الهی
وجود دو عامل فوق، عصمت انسانها را ممکن میسازد به گونهای که پیمودن راه عصمت برای هر انسانی با اتکا و فرض دو عامل فوق ممکن میگردد، لکن نکته مهم این است که دو علل فوق تنها راه امکان عصمت و نه ضرورت و ملازمه عصمت با انسان و پیامبر را ثابت میکند و برای تبیین ملازمه و اثبات عصمت باید به دلائل دینی روآورد.
اما در پیامبران علاوه بر دخالت دو عامل طبیعی و انسانی، عامل سومی به نام عنایت و لطف خاص الهی در عصمت آنان ایفای نقش میکند که در قالب تقویت استعداد و قوه عاقله، وعده و وعیدها از طریق الهام و وحی انجام میپذیرد. نکته قابل توجه اینکه اصل لطف الهی برای همه انسانها شامل میشود، اما شدت و کمیت آن برای پیامبران بیشتر است.
اما این سؤال که چرا خداوند لطف و عنایت خاص خود را به انسانهای خاصی مانند پیامبران اختصاص داده است، در پاسخ آن اشاره میشود که خداوند پیش از خلقت انسانها از طریق علم به ذات و صفات خود ـ که انسانها مظهر آن هستند ـ به همه امور از جمله افعال و استعدادهای انسان آگاه بود و علم داشت که بعضی انسانها با اختیار خود از دیگران برجستهاند و شایستگی رهبری دیگران را دارا هستند. خداوند بر اساس این علم خود توجه و عنایت ویژهای بر چنین انسانهایی داشت، آنان را بر مقام نبوت و امامت برگزید و ابزار لازم از جمله توفیق خاص و عصمت را در اختیارشان قرار داد تا بدینسان بیشتر مردم با راهنمائی آنان به سعادت و کمال ابدی نائل آیند.
حاصل آنکه نظریه فوق، خاستگاه عصمت را نه صرف اعمال انسانی قرار داد تا اشکال عدم ملازمه طرح شود و نه صرف طبیعت و یا صرف فضل الهی تفسیر کرد تا اشکال جبر و عدم فضیلت چنین عصمتی رخ نماید، بلکه عصمت را مجموع سه عامل انگاشت تا در عین شمول بر مزایا و فواید هر کدام، از اشکال انحصار نیز مصون ماند[۴۱].
منشأ عصمت از دیدگاه علمای معاصر
«اولین نظریه در ریشه عصمت، به اراده و انتخاب توجه داشت که مورد قبول ما نیز هست.
نظریه دوم مربوط به آیتالله مصباح بود که، یکی از عوامل عصمت را علم و اراده بیشتر و قوی میداند که از جانب خدا به آنان داده شده است. لکن کلام ایشان دارای چند اشکال اساسی است:
- این علم و اراده که منشأ عصمت است، اگر از جانب خداوند به آنان داده شود اگرچه موجب عصمت میگردد، اما این عصمت، هیچ مکرمت و فخری نخواهد داشت، چون مجبورند تحت دو عامل علم و اراده قوی عمل کنند.
- از ظاهر کلام ایشان دریافت میشود که عصمت، مخصوص انبیا و امامان است و دیگران حظّی از آن ندارند، حال اینکه ثابت شد عصمت برای عموم انسانها ممکن است و عصمت عملی جز با تلاش و مجاهدت به دست نمیآید.
آیتالله سبحانی یکی از عوامل عصمت و شاید یگانه عامل مورد قبول ایشان در پیدایش عصمت را حب و عشق الهی میداند. البته باید قبول کنیم این عشق، بدون مقدمه حاصل نمیشود و هیچ حبی به تنهایی منشأ اجتناب از گناه نیست، بلکه محتاج به انتخاب مسیر و اراده و عزم بر اطاعت و ترک گناه است. اگر این عشق و محبت الهی اکتسابی نباشد هیچ فخری برای معصوم نیست و اگر اکتسابی باشد به مقدماتی احتیاج دارد که آن مقدمه، معرفت و انتخاب و اراده است.
علامه طباطبایی منشأ عصمت را علم موهوب الهی به معصومین میداند که موجب عشق به خدا و عصمت میشود، اما کلامشان چند اشکال دارد:
- ظاهر کلام ایشان این است که عصمت، مختص به انبیا و امامان است و دیگران را نصیبی نیست و این امر با ظاهر آیات و روایات که تمام انسانها را دعوت به عصمت میکنند سازگار نیست.
- این علم و معرفت را موهوب الهی معرفی کردهاند و میدانیم که چنین علمی در اختیار هر کسی که قرار بگیرد به عصمت میرسد؛ در حالی که چنین عصمتی باعث افتخار نیست و پاداشی ندارد، چون بر فرض تساوی انسانها در دو جهت خیر و شر، پاداش به اهل خیر داده میشود، نه در صورت تبعیض و جبر.
- آنچه که معصومین را از دیگر مردم جدا میکند، عصمت مطلقه است که لازمه نبوت و امامت است؛ آن هم برای امت و به جهت انقیاد امت. لکن در عصمت عملی همه انسانها در کسب آن با معصومین شریکاند.
یکی دیگر از عوامل و ریشههای عصمت از دیدگاه برخی روانشناسان و متکلمین، وراثت، تربیت و علل ناشناخته است، که آن هم دارای اشکال است، زیرا:
- وراثت و تربیت در مورد حضرت آدم نادرست است.
- عوامل ناشناخته هم، چون قابل اثبات نیستند، پس قابل قبول نیست، چون ادعایی بیدلیل است.
آیتالله مصباح یکی از عوامل عصمت را استعداد خاص معرفی کردهاند که این نظریه هم چند اشکال دارد:
- ایشان استعداد خاص معصومین و انبیا را موهوب الهی دانستهاند و این خود موجب جبر است؛ چون استعداد برتری که از علم و معرفت و تربیت مدام الهی کسب میشود در هر کسی باشد موجب عصمت است، در این صورت انبیا با داشتن چنین عصمتی چه برتری و مزیتی بر دیگران دارند.
- عصمت عملی حتی برای انبیا با تلاش و مجاهدت کسب میشود، و طبق کلام قرآن و احادیث برای همه ممکن است، لذا فرض استعداد برتر به عنوان عامل عصمت برای معصومین نمیتواند مقبول باشد»[۴۲].
اختیاری بودن عصمت
عصمت از آنِ انسانهایی است که زمینه عصمت را در خود ایجاد کرده باشند؛ این زمینهها و اسباب عبارتاند از:
اراده و انتخاب: یکی از نظریاتی که در باب زمینه عصمت گفته شده، این است که زمینه عصمت اراده و انتخاب است. با این فرض، عصمت در انحصار افراد معدود و محدودی نیست، بلکه همه انسانها میتوانند از این موهبت الهی بهرهمند گردند[۴۳].
از روایات معصومین (ع) استفاده میشود انسان همانطوری که میتواند با پیشگیری و مراقبت از بیماریها در امان باشد، میتواند با عزم و اراده و انجام دستورهای خداوند از آلودگیهای روحی و ابتلا به گناهان پیشگیری کند. همچنین ممکن است که با تکرار و مراقبت و اجتناب از گناهان، قوه اجتناب از گناه در وجودش ملکه گردد؛ به طوری که از گناهان متنفر شود و وقوع در گناه برایش محال عادی گردد. و عصمت غیر از شدت تقوا نیست و عدالت هم از مراتب عصمت است و ملکات نفسانی، به طور کلی با تمرین به دست میآید، چه جانب شر و چه جانب خیر.
امیرالمؤمنین (ع) در این باره میفرماید: “با تقوا عصمت به انسان نزدیک میشود”[۴۴].
لذا در روایات از اموری که سبب تقویت اراده میباشد به عنوان ریشههای عصمت یاد میشود. حضرت علی (ع) میفرماید: “صبر کردن بر سختیها قلب را نگهداری میکند”[۴۵].
آیات قرآن هم به این زمینهها اشاره میکند، و میفرماید: ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا...﴾[۴۶].
نظیر این آیه و روایت است که انسان را به تلاش و کسب عصمت و تقوا دعوت میکنند.
علم و اراده: نظریه دوم در باب زمینه عصمت، به علم و اراده پرداخته است. آیتالله مصباح در این باره میگوید: “معصوم از شناخت بیشتر و اراده قویتر برخوردار است، و به جهت این دو عامل، گناه را با اختیار ترک میکند، لذا ملکه عصمت در آنان آنچنان قوی میباشد که مانع از ارتکاب گناه میشود”[۴۷].
محبت الهی: برخی گفتهاند عصمت، ناشی از محبت الهی است: “درک عظمت خدا و فنا شدن در معرفت و حب و عشق خدا، مانع از مخالفت کردن با خواست خداست و این محبت فقط برای انسانهای کامل در معرفت الهی ایجاد میشود. چون چنین انسانی وقتی خالقش را در نهایت معرفت ممکنه شناخت و غرق در شهود کمال و جمال و جلالش گردید، جذبه خاصی در وجودش ایجاد میشود که، هرآنچه خلاف رضای مولایش است، در نزدش منفور میشود و این درجه اعلای عصمت است”[۴۸].
علم به خدا و صفات او: این نظریه، علم و معرفت به خدا و صفاتش را سبب عصمت میداند. جناب علامه طباطبایی میفرماید: مبدأ و منشأ عصمت، علم خاصی است که معصوم (ع) به خداوند دارد. علم به صفات و جمال و جلال خدا ایجاد حبی وافر میکند که غیر خدا و یاد او در وجودش نمیباشد، لذا اصلاً گناه و خطا از او صادر نمیشود. معصومین (ع) خداوند را با اسما و صفات علیایش میشناسند و خدا را مالک و مدبر امورشان مییابند و برای عبد، همین بس که بندگی خدا کند و رضای او را جلب نماید. لذا خداوند به بندگان خاص و معصوم خود این علم خاص را عطا میکند تا به صورت ملکهای آنها را از ارتکاب هرگونه گناهی دور کند[۴۹].
وراثت، تربیت، علل ناشناخته: در این نظریه زمینه عصمت ناشی از کمالات معنوی و روحی معصومین (ع) است. که از چند عامل ایجاد میشود:
- وراثت؛ یعنی خاندان معصومین، عموماً خاندانی پاک و اصیل بودند که با گذشت زمان این کمالات بیشتر شده و به ارث در نسل آنها جریان یافته است.
- انتقال فضائل از راه تربیت خانواده انجام گرفته است.
- علل ناشناختهای که روانشناسان و زیستشناسان در تحقیقات مربوط به علل شخصیت روحی افراد به آن معتقد شدهاند و بر این باورند که این علل تأثیر خاصی در ژنهای تشکیلدهنده افراد دارد و موجب حالات روحی فوقالعاده میگردد[۵۰].
استعداد خاص و الهام و تربیت الهی: برخی عصمت را ناشی از استعداد فوقالعاده و برتر معصومین میدانند.
آیتالله مصباح میفرماید: پیامبران و امامان، ذاتاً دارای استعدادی بالاتر از دیگران هستند و از نظر تربیت هم تحت تربیت الهی قرار گرفتند و روحالقدس از ابتدا وظیفه تربیت آنها را بر عهده داشت و از آغاز کارهای نیک به آنان الهام میشد، لذا هم از لحاظ شناخت بالاتر از دیگران هستند و هم از لحاظ تربیت. البته این تعلیم و تربیت الهی موجب سلب اختیار آنان نیست[۵۱].[۵۲].
منشأ عصمت
در مسأله اختیاری بودن عصمت باید به دو مطلب توجه کرد: نخست اینکه چه عامل و یا عواملی موجب میشود معصومین در مقام عمل، به اختیار خود آلودگیها را رها کنند؟ بسیاری از کسانی که درباره اختیاری بودن عصمت بحث کردهاند همین مقدار را کافی دانسته، بحث را بیش از این پی نگرفتهاند. ولی حق آن است که مشکل به همین جا ختم نمیشود؛ بلکه علاوه بر آن، مطلب دیگری نیز باید بررسی شود. و آن این است که عاملی که موجب میشود معصومین در مقام عمل اختیاراً ترک گناه و یا خطا نمایند، با اختیار خود معصومین به دست آمده و یا اینکه اعطای آن عامل، موهبتی الهی بوده است که ریشه در عوامل خارج از اختیار معصومین دارد؟ برای روشنتر شدن مطلب، به مثال زیر توجّه کنید: اگر دو مادّه سمّی را به دو نفر بدهیم و تنها یکی از آن دو را از سمّی بودن مادّه مطّلع کنیم، طبیعی است که آن کس که علم به سمّی بودن ماده پیدا کرده، از خوردن آن پرهیز نماید. و البتّه این اجتناب، اختیاری نیز میباشد؛ یعنی، هیچ عاملی از خارج او را مجبور به پرهیز از مادّه سمّی نکرده است. با این همه، روشن است که نمیتوان او را تحسین و ستایش کرد و آن دیگری را آماج تیر نکوهش قرار داد؛ زیرا اعطای این علم به یکی از آن دو نفر، موهبتی بوده که بیهیچ مقدمه و شایستگی اختیاری به او عطا شده است. به حتم اگر این آگاهی به هرکس دیگری داده میشد، او نیز اختیاراً از خوردن آن ماده سمی اجتناب میورزید.
بنابراین در این مسأله، اولاً: باید روشن شود که چگونه معصومین در ترک آلودگیها مقهور و مغلوب عاملی خارجی نیستند و به اختیار خود عمل میکنند. ثانیاً: اگر عصمت را موهبتی الهی دانستیم باید این موهبت را فراورده شایستگیهای اختیاری معصوم بدانیم.
با توجه به این مقدمه، ابتدا مطلب اول را مورد بررسی قرار میدهیم. سپس در بحثی با عنوان "عصمت و موهبت" به مطلب دوم خواهیم پرداخت. مهمترین نظریات ارائه شده در زمینه منشأ عصمت معصومان به شرح ذیل میباشد:
- اسباب چهارگانه لطف: گروهی از بزرگان که از دریچه "لطف الهی" به مسأله عصمت نگریستهاند، در بحث از منشأ این لطف ویژۀ الهی، چهار ویژگی را برشمرده و مجموع آنها را موجب پیدایش عصمت دانستهاند:
- معصومین از نظر روحی و جسمی دارای ویژگیها و امتیازات خاصی هستند که باعث پیدایش ملکه اجتناب از معصیت در آنها میشود.
- از علم و آگاهی به مفاسد و عواقب ناگوار گناهان و همچنین شناخت و درک ارزش و اهمیت طاعات برخوردارند.
- خداوند کریم هم، به وسیله نزول پی در پی وحی بر قلب انبیا، آگاهی و بینش آنها را نسبت به زشتی گناهان و شایستگی طاعات، ژرف و گستردهتر میکند.
- احیاناً اگر ترک اولی و یا سهو و نسیانی هم از ایشان سر زند، بیدرنگ مؤاخذه میشوند؛ به عبارت دیگر، خداوند هیچگونه اغماض و اهمالی را - ولو در امور بسیار جزئی - درباره آنان روا نمیدارد[۵۳].
در نقد این بیان باید گفت:
اولاً: بسیاری از مسلمین، قائل به عصمت ائمه اطهار، مریم عذرا، و فاطمه زهرا (س) هستند، بدون آنکه اعتقادی به نزول وحی به آنان داشته باشند؛ در صورتی که در نظریه فوق، نزول مستمر وحی از مقومات و ارکان عصمت شمرده شده است[۵۴]. شاید برای رفع همین اشکال است که مؤلف کتاب کشف المراد، هنگام ذکر عوامل چهارگانه فوق، در عامل سوم کلمه الهام را هم افزوده است[۵۵].
ثانیاً: از آنجا که صاحبان نظریه فوق، تبیینی برای وجه اختصاص این موهبت به عدهای خاص، ارائه ندادهاند، بر آنها اشکال شده است که: این نظریه نمیتواند فلسفه عصمت را بیان کند و راز مصونیت انبیا را از گناه و اشتباه بگشاید و معلوم کند که چرا عصمت در انحصار افرادی معدود است؛ زیرا امور چهارگانه مذکور در هر کس باشد. بنا بر این نظریه دارای مقام عصمت میشود[۵۶].
ثالثاً: تأکید عمده این نظریه در زمینه منشأ عصمت علم و آگاهی معصومین میباشد. از این رو، اشکالی که بر نظریه دوم گرفته خواهد شد. بر این نظریه نیز وارد میگردد.
- علم به مفاسد گناهان: عدهای دیگر از اندیشمندان، علت و منشأ عصمت را بینش و شناخت خاص معصومین شمردهاند. به این بیان که در نگاه معصومین مفسده گناهان چنان آشکار است که گویا آن را میبینند. برای نزدیکتر شدن مطلب به ذهن، گفتهاند: اگر کسی "بداند"دست زدن به سیم برق موجب کشته شدنش میشود. بیشک از تماس با آن دوری گزیده، حتّی فکر دست زدن به آن را هم در سر میپروراند.
حال اگر فرض شود کسی عواقب اخروی کارهای زشت و صورتهای واقعی اعمال ناپسند را بداند و ببیند، قهراً این آگاهی او موجب مصونیّتش از گناهان خواهد شد. البته روشن است که علم و آگاهی دارای مراتب و مراحل گوناگونی است که مرحله عالی آن موجب عصمت مطلقه خواهد گردید[۵۷].
این نظریه در واقع، ریشه در نظریات حکمای یونان باستان دارد، حکمایی همچون سقراط و افلاطون، که حکمت را امالفضائل میدانستند و علم و آگاهی را علّت تامه عمل پنداشته، میگفتند: هر گونه زشتی و خطایی که از آدمیان سر میزند، ریشه در جهل آنها دارد[۵۸].
به هر روی، در نقد این نظریّه باید گفت که، در رابطه با اعمال ارادی انسان، علم، تنها واقعیتها را آن طور که هست، نشان میدهد. ولی تحقّق یک عمل ارادی و یا عدم تحقّق آن، از رهگذر اراده انجام میگیرد. پس نمیتوان منشأ عصمت را منحصر در علم به عواقب گناهان دانست. یکی از صاحبنظران در این باره میگوید: علم، مفاسد گناه و آلودگی را کشف میکند و انسان با وجود میل شدیدی که از نظر غرایز به انجام محرّمات دارد، گاه دارای اراده نیرومندی است که مانع از انجام گناه میگردد، و گاه در نتیجه ضعف اراده. تسلیم تمایلات سرکش میگردد و با توجه کامل به عواقب خطرناک گناه مرتکب آن میگردد و به سخن روشنتر، علم چراغ است و تمایلات سرکش، راهزن و اراده، نگهبان. به هر اندازهای که این نگهبان قدرت داشته باشد. میتواند با استمداد از پرتو نور علم، از تجاوز تمایلات و هوسها پیشگیری کند و تنها وجود چراغ و تجسّم مفاسد، برای پیشگیری از آلودگی کافی نیست[۵۹].
ممکن است گفته شود، این علمی که موجب عصمت معصومین میشود. از سنخ علوم متعارفه بشری نیست؛ بلکه علمی است فوق سایر علوم، به عبارت دیگر، شهود عواقب معاصی و طاعات است؛ شهودی که هیچگونه شک و ریبی در آن نیست[۶۰]. ولی به هر حال، آنچه مسلّم است این است که، علم به تنهایی علّت تامه عمل نیست، ولو آنکه به مرز یقین و شهود رسیده باشد؛ زیرا آن طور که از آیات و روایات و همچنین از تجربههای شخصی بر میآید، علم، حتی در بالاترین مراتب خود، علت تامّه برای تحقق عمل نیست. داستان بلعم باعورا که در قرآن کریم آمده، گواه این مدعا است. قرآن میفرماید: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾[۶۱]
خداوند بدو دانش بسیار داد، اما او به کار نیست. یا درباره اهل کتاب میفرماید: آنان پیامبر (ص) را میشناختند همانگونه که فرزندان خویش را: ﴿يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾[۶۲].
یعنی به رسالت و نبوت او علم قطعی داشتند، ولی در عین حال، به مقتضای آن عمل نکردند درباره فرعون و فرعونیان نیز میفرماید: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا﴾[۶۳].
با آنکه یقین به الهی بودن آیات و نشانهها داشتند امّا به خاطر انگیزههای نفسانی، آنها را انکار کرده، مطابق علم و یقین خویش عمل نکردند[۶۴]. بنابراین، علم و آگاهی، تنها میتواند شرط لازم برای تحقق عمل باشد، به شرط کافی.
- محبت الهی: علاوه بر اشکالاتی که بر نظریه پیشین وارد شد، مطلب دیگری که به ذهن میرسد این است که اگر منشأ عصمت را علم به مفاسد گناهان و پیامدهای خوشایند کارهای خوب بدانیم، ممکن است توهّم شود که عبادت معصومین به خاطر ترس از عقاب و یا شوق به ثواب بوده است. ولی همچنان که در روایات آماده است[۶۵]، مرحله عالیتری برای علت عبادت وجود دارد و آن، محبت و عشق به خداوند است. حتّی شماری از علمای گذشته، در رد رسالههای عملیه خویش، به بطلان عبادتی که از روی ترس از جهنم و یا شوق به بهشت باشد، فتوا دادهاند. از این روی خواجه نصیر میفرماید: والتحقيق يقتضي أن لا تكون العصمة لاجل الطمع في السعادة و الخوف من المعصية[۶۶]. یعنی نمیتوان منشأ عصمت را طمع در سعادت و یا وحشت از شقاوت اخروی دانست.
شاید به همین دلیل پارهای دیگر از علما، در منشأ عصمت از "محبت الهی" یاد کردهاند. به این بیان که هر گاه انسان غرق مشاهده کمال و جلال الهی گردد و عشق به خداوند سراپای وجود او را فرا گیرد، آنگاه است که جز به محبوب خویش نمیاندیشد و جز کسب رضای او اهتمامی ندارد. هر اندازه که این عشق و محبّت بیشتر باشد، حرکات و سکنات و تمامی حالات آدمی را بیشتر تحتالشعاع قرار میدهد. به اقتضای محبت، محبّ از تمام آنچه در نظر محبوب، منفور است نفرت دارد و به همه آنچه که مورد رضایت و رغبت محبوب است، عشق میورزد. این همان عصمت مطلقه است که جز اندکی از آدمیان را توان دستیابی به آن نیست[۶۷].
نقد و بررسی: بیشک، محبّت الهی، نقش مهمی در عصمت معصومین بر عهده دارد. امّا سخن در ریشهیابی مصونیّت آنهاست. و این بیان پاسخ قانعکنندهای به آن پرسش نمیدهد؛ زیرا باز این سؤال باقی است که اسباب این محبت عمیق و گسترده که معصومین دارند، چه بوده است؟ چگونه است که برخی انسانها به مرحلهای میرسند که جز به خداوند و رضایت او نمیاندیشند؟ بنابراین، سؤال اصلی این است که آیا این مقدمات با اختیاری بودن عصمت منافات دارند یا نه؟
- نیروی خرد: عدهای از فلاسفه اسلامی، منشأ عصمت معصومین را توان بالای قوه عاقله آنها دانستهاند. اینان آدمی را دارای سه قوه عقلیه، شهریه و غضبیه به شمار آورده، برای هر کدام از این قوا، خواستهها و گرایشهای متفاوتی بر میشمرند. ویژگی قوه عاقله این است که: جمیع قوای نفسانی مطیع و منقاد عقلند و عقل من حیث هو عقل. ممتنع است که اراده معصیت و فعل قبیح از او صادر شود[۶۸]. یعنی، گرایش قوه عاقله انسان، به خوبیها و طاعات است، نه زشتیها و معاصی.
پس هرگاه قوه عقلیه در کسی تقویت شده بر سایر قوای نفسانی سیطره یابد، به طوری که هیچ کاری از سایر قوا بیرخصت عقل صادر نشود و ارضای تمام امیال از دریچه گرایش عقلانی عبور کند، مجالی برای گناه و نافرمانی نمیماند. و در این صورت است که چنین شخصی: هیچگاه مقهور و منکوب ارادات طبیعیه و خیالات خسیسه مادیه نشده... و تمام قوا و احساسات را در زیر سیطره و مهمیز خود در آورده و آنها را استخدام نموده است...[۶۹].
نقد و بررسی: آیا همانگونه که غرایز، آدمی را وادار به انجام کاری میکنند، عقل نیز میتواند چنین کند؟ آیا در عقل، "گرایش" هم وجود دارد؟ یا اینکه کار عقل فقط راهنمایی و درک حقایق و کشف مطالب است؟ آیا عقل از قوای ادراکی است و یا میلی از امیال؟ آنچه مسلم است این است که "عقل قوهای است که مشخصه آن ادراک کلیات است؛ چه در رابطه با عمل که عقل عملی باشد و چه در رابطه با واقعیات که عقل نظری باشد"[۷۰].
حتی اگر بپذیریم که در عقل گرایش و میل به خوبیها و طاعات وجود دارد و عقل از آن جهت که عقل است، ممتنع است که اراده گناه و انجام امور ناپسند، از او سر زند، باز این سؤال باقی است که چرا در گروهی اندک از انسانها گرایش عقلانی آن اندازه نیرومند میشود که در تمامی مراحل زندگی آنها، سیطره خویش را بر سایر قوا حفظ کرده، هیچگاه مقهور سایر قوا نمیشود؟ چرا دیگر انسانها اینگونه نیستند؟ اگر گفته شود که انسانهای معصوم، با طیّ مقدمات و مراحلی به این مرتبه عالی از کمال رسیدهاند، باید آن مقدّمات را منشأ پیدایش عصمت دانست و رابطه آنها را با اختیار بررسی کرد. و اگر گفته شود که موهبت خاص الهی باعث شده است که عدّه خاصی اینگونه باشند، باز هم این سؤال باقی میماند که منشأ و سبب این موهبت چه بوده است؟ چرا دیگران از این موهبت محرومند؟
- اراده و انتخاب: نظریه دیگر در باب منشأ عصمت، این است که عصمت و تقوی از یک ریشهاند. به این بیان که تکرار اعمال خیر موجب پیدایش ملکه عدالت و تقوی میگردد و عصمت مطلقه، شدّت همان ملکه است. این نظریه بر خلاف کسانی که منشأ عصمت را علم به مفاسد گناه میدانستند، بر مسأله اراده و انتخاب تأکید میورزد، و حتّی پیدایش علم کامل به حقایق هستی و زشتی گناهان را معلول اراده نیرومند معصومین میداند. یکی از معتقدان به این نظریه میگوید: عامل اصلی و ریشه واقعی ملکه عصمت، اراده و انتخاب انسان است و همین اراده و انتخاب است که با تکرار عمل صالح و اجتناب از محرمات، انسان را... به مرتبه تقوا و... از مرتبه تقوا به مرتبه یقین میرساند. و انسان با وصول به مرتبه یقین که نقطه اوج تکامل آدمی است، نه تنها حقایق هستی و از جمله مفاسد محرّمات را میداند بلکه مییابد و لمس مینماید[۷۱].
نقد و بررسی: توجّه به نقش اراده و انتخاب در منشأ عصمت، نکتهای شایسته و در خور تقدیر است که در کلمات گذشتگان کمتر به چشم میخورد. امّا نباید توجه به آن ما را از نقش علم غافل کرده و یا آن را کمرنگ نماید؛ زیرا که تکامل اختیاری انسان، همواره و در همه مراحل، مرهون دو رکن اساسی "علم و اراده" میباشد. آری، تأثیر متقابل این دو عامل در تقویت یکدیگر نیز قابل انکار نیست.
- علم و اراده: نظریه دیگری که توسط برخی از اندیشمندان اسلامی، در این باب ارائه شده، این است که عصمت، معلول "علم و اراده" معصومین است[۷۲]. یکی از صاحبان این نظریه[۷۳]، نخست به ذکر مقدماتی پرداخته که آنها را برای فهم درست این نظریه لازم و ضروری دانسته است. میتوان آن مقدمات را اینگونه سامان داد:
- انسان موجودی است که فطرتاً طالب کمال و سعادت خویشتن است و برای رسیدن به آن تلاش میکند.
- سیر و حرکت انسان برای رسیدن به کمال نهایی خویش، اختیاری است؛ یعنی، آدمی باید با اختیار خود، راهها و اسباب مناسبی که عقل و وحی برای وصول به کمال مطلق در اختیار او قرار دادهاند، برگزیند.
- در سیر اختیاری، دو رکن اساسی وجود دارد که بدون آنها، هیچ کاری را نمیتوان مختارانه شمرد. آن دو عبارتند از: علم و اراده. به اقتضای این دو عامل، انسان "آگاهانه" یک راه را از میان طرق گوناگون و متضادی که پیش روی او وجود دارد، "بر میگزیند" و از بین کنشهای متضاد درونی یکی را انتخاب میکند.
- البته همه آدمیان به طور یکسان، از این علم و آگاهی برخوردار نیستند؛ یعنی، ممکن است انسانی کمال نهایی خویش را نشناسد و یک کمال خیالی و وهمی را به جای آن برگزیند. و یا اینکه شناخت قوی و نیرومندی نسبت به راههای وصول به کمال نهایی خویش نداشته باشد، هر چند که میل و کشش به سوی کمال، در وجود تمامی انسانها نهاده شده است.
- اراده و قدرت تصمیمگیری نیز که از ارکان فعال اختیاری است. از نظر شدّت و ضعف، در انسانهای مختلف، متفاوت میباشد؛ یعنی، هنگامی که امیال گوناگون آدمی، در مقام ارضا با هم تعارض کردند، همه انسانها به طور یکسان دست به گزینش نمیزنند. بلکه در این حال ممکن است، بر اثر ضعف اراده، شخصی مغلوب امیال پست حیوانی گردد، و دیگری به نیروی اراده و قدرت تصمیمگیری خود دست به گزینشی خداپسندانه زند.
- البته باید توجه داشت که قدرت اراده و تصمیمگیری، قابل تقویت است؛ یعنی انسان میتواند به وسیله تمرین و ریاضتهای نفسانی و عمل به دستورات دین، اراده خود را تقویت نماید.
- انسانهای عادی هم ممکن است که در سراسر عمر خویش از یک عمل خاصی اجتناب ورزند و حتی فکر انجام آن را در سر نپرورانند. روشن است که ترک دائمی یک عمل توسط شخصی، هیچگاه به این معنا نیست که قدرتی بر انجامش ندارد و یا اینکه مجبور به ترکش میباشد؛ بلکه اجتناب از آن عمل خاص، معلول دو چیز است:
با توجه به این مقدمات، میتوان منشأ عموت معصومین را اینگونه تفسیر کرد: اینکه افرادی وجود دارند که هیچ گناهی انجام نمیدهند معنایش این نیست که قدرت انجام گناه از آنها سلب شده است و اختیاری ندارند؛ بلکه این افراد، هم از نظر شناخت، چنان قوی هستند که زشتی هر کار بدی را میبینند... و هم از نظر اراده، چنان قدرتی دارند که محکوم جاذبههای شیطانی و خلاف حق واقع نمیشوند[۷۴].
لازم به ذکر است که اکثر نظریات پیشین را میتوان با تصرفات و توجیهاتی به این نظریه برگرداند. ولی در نظریه"علم و اراده" مطلب به صورت منطقی و با مقامات دقیقتری تبیین گردیده است[۷۵].
منشأ عصمت
درباره منشأ پیدایش عصمت، احتمالهایی از سوی صاحبنظران بیان شده است.
۱. برخی عصمت را ثمره تقوا میدانند و معتقدند اگر شخص متقی، تقوا را به کاملترین مرتبه آن برساند، به درجه عصمت میرسد و از ارتکاب هرگونه کار زشت خودداری میکند، به طوری که حتی فکر گناه هم نمیکند[۷۶].
۲. برخی عصمت را ثمره علم به عواقب گناه میدانند و معتقدند آنچه از آیات قرآن استفاده میشود این است که عصمت از قبیل علم به قبح معصیت است که با وجود آن، هرگز معصیت صادر نمیشود؛ مانند کسی که علم قطعی به مسموم بودن ظرف آب دارد، هیچگاه با اختیار حاضر نیست این آب را بنوشد. علم قطعی انبیا و اولیا به عواقب اخروی گناهان آنها را از انجام گناهان باز میدارد[۷۷].
برخی عالمان معاصر در دیدگاه فوق تشکیک نموده و معتقد هستند: در مذهب شیعه امامیه و بر اساس آموزههای دینی، «عصمت» دارای گستره وسیعی است و حجت الهی از بدو ولادت تا زمان رحلت معصوم است و علاوه بر گناه، از سهو و نسیان و خطا نیز مصون است، حال آنکه علم، با خطا و سهو و نسیان قابل جمع است، در نتیجه به نظر میرسد سخن علامه طباطبایی مستلزم قول به عدم عصمت از خطا و سهو و نسیان است و این بر خلاف عقیده عالمان شیعه امامیه درباره عصمت است[۷۸]. ممکن است در پاسخ گفته شود: آن علمی که با خطا و سهو و نسیان قابل جمع است، علم ناقص بشری است و مقصود علامه طباطبایی از علمی که منشأ عصمت شخص معصوم است علم کامل الهی است که معصوم از آن برخوردار است و این علم با خطا و سهو و نسیان قابل جمع نیست؛ از این رو بر اساس نظر علامه طباطبایی عصمتی که منشأ آن علم است، هم عصمت از گناه را شامل میشود و هم عصمت از خطا و سهو و نسیان را. دیدگاه ایشان از این حیث، با دیدگاه دیگر عالمان بزرگ امامیه تفاوتی ندارد.
در بررسی آثار علامه طباطبایی روشن شد نظر ایشان دقیقاً همان چیزی است که در سطور فوق بیان شد. ایشان مینویسد[۷۹]: آنچه عصمت به وسیله آن تحقق مییابد نوعی از علم است که صاحبش را از ارتکاب گناه و خطا بازمیدارد و به تعبیر دیگر علمی است که مانع از گمراهی میشود.... این علم از سنخ سایر علوم و ادراکات متعارف که از راه اکتساب و تعلم به دست میآید نیست.
خداوند در آیه ﴿وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾[۸۰] که خطاب آیه مخصوص پیامبر(ص) میباشد، به این علم اشاره کرده است. و از اینجا روشن میشود که انزال و تعلیم در آیه دو نوع علم است، یکی علمی است که از طریق وحی و با نزول جبرئیل به پیامبر تعلیم داده میشده و دوم علمی است که به وسیله نوعی از القا در قلب و الهام الهی و بدون نازل شدن فرشته وحی به پیامبر تعلیم داده میشده و این دو نوع تعلیم رسول خدا(ص) چیزی است که روایات واردشده درباره علم پیامبر آن را تأیید میکند.... از مباحث گذشته روشن شد این موهبت الهی که ما آن را عصمت مینامیم نوعی از علم و شعور است که با سایر علوم تفاوت دارد و صاحبش را به طور کامل از گمراهی و خطا حفظ میکند.
۳. برخی هم عصمت را نشئت گرفته از محبت و توجه به عظمت پروردگار دانستهاند؛ یعنی هرگاه انسان نسبت به خدای خویش معرفت پیدا نمود و صفات جلال و جمال خدا را به درستی شناخت، در نفس خود تمایلی پیدا میکند که رضای خداوند را با چیز دیگری عوض نکند، به طوری که هر چیزی که مخالف رضای پروردگار باشد نزد او زشت جلوه میکند. این همان مقام عصمت است که انسان در چنین مقامی حاضر به انجام گناه و حتی فکر گناه نخواهد بود[۸۱]. گفتنی است این احتمال نیز به علم و شناخت بازمیگردد، با این تفاوت که علم احتمال دوم، به عواقب گناه بود، اما احتمال سوم، علم و شناخت به عظمت پروردگار است.
۴. برخی عالمان معاصر نیز منشأ عصمت را لطف الهی دانسته و معتقدند: «عصمت» ملکهای نفسانی است که خداوند از سر لطف به برخی عطا میکند، بنابراین «عصمت» اکتسابی نیست و امری مستقل از علم است و اعطای عصمت به جبر منجر نمیشود[۸۲]. به نظر میرسد میان احتمالهای یاد شده تعارضی وجود ندارد و میتوان آنها را به یک مطلب بازگرداند و آن این است که عصمت قوهای است در نفس انسان کامل که او را از مخالفت پروردگار باز میدارد.[۸۳].
منابع
پانویس
- ↑ آموزش عقاید، ص۱۹۱.
- ↑ کافی، ج ۱، ص۲۰۲ و ۲۰۳.
- ↑ اصول عقاید اسلامی، ص۴۵.
- ↑ بحار الانوار، ج ۱۵، ص۳۶۲.
- ↑ امیرالمؤمنین (ع) نیز میفرمایند «وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (ص) مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ»، از زمانی که رسول خدا (ص) از شیر گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشتگانش را همنشین او قرار داد تا شب و روز او را در مسیر کرامتها و محاسن اخلاقی جهان سوق دهد نهج البلاغه خطبه، ۱۹۲، ص۳۰۰.
- ↑ حیاة القلوب، ج ۲، ص۶۷.
- ↑ حیاة القلوب (کتاب)|حیاة القلوب، ج ۲، ص۶۷.
- ↑ کافی، ج ۵، ص۵۶۲؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۲، ص۱۱۷.
- ↑ احتجاج، ج۲، ص۳۳۷ و ۳۴۰.
- ↑ «بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم» سوره یوسف، آیه ۲۴.
- ↑ برای نمونه: رازی، فخرالدین، المحصل، ص۵۲۲؛ سیوری، فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۲۴۴.
- ↑ حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۳۶۵.
- ↑ حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۳۶۵.
- ↑ طباطبائی، المیزان، ج ۲، ص۱۳۹ و ج ۱۱، ص۱۶۳؛ سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۳، ص۱۵۹.
- ↑ جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۱؛ سیوری، فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۲۴۴.
- ↑ برای نمونه ن. ک. طباطبائی، المیزان، ج ۲، ص۱۳۴؛ سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج ۳، ص۱۵۸.
- ↑ مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، ص۲۰۵.
- ↑ مصباح یزدی، محمدتقی، راه و راهنماشناسی، ص۱۱۹.
- ↑ حسن یوسفیان؛ احمد حسین شریفی، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۵۹-۵۱.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۸ -۲۱۰.
- ↑ لاهیجی، عبدالرزاق، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۲۸؛ جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، ج، ص۲۲۹. حکیم ملامهدی نراقی در این زمینه مینویسند: "قابل رتبه نبوّت کسی است که جمیع قوای طبیعیّه و حیوانیّه و نفسانیّه او، مطیع و منقاد و مقهور عقل او شده باشد و کسی که جمیع قوّتهای او تابع عقل او شوند، محال است که معصیت از او سرزند و صادر شود؛ زیرا که جمیع معاصی در نظر عقل قبیح است و هر که معصیتی از او صادر میشود تا یکی از قوّتهای او مثل قوّت غضبی یا قوّت شهوی یا غیرهما، بر عقل او غالب نشود، محال است که مرتکب معصیت شود. نراقی، ملامهدی، انیس الموحدین، ص۹۴.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، ج، ص۲۲۶-۲۳۱.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، واعظ حسینی، سید کریم، منشأ عصمت، فصلنامه کلام اسلامی، ش ۹۰، ص۷۴-۵۰.
- ↑ ر. ک: تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ کشف المراد، ص۳۶۵؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۷، ص۸؛ مناهج الیقین فی اصول الدین، ص۲۷۹.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، ص۲۳ ـ ۲۶.
- ↑ ر. ک: مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۱۷۴؛ محمدحسین حسینی طهرانی، امامشناسی، ج۱، ص۸۰؛ جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۵۹؛ محمدهادی معرفت، تنزیه انبیاء، ص۱۹.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۷۹ و نیز: ج۲، ص۱۳۸؛ ج۱۱، ص۱۶۲.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۸۰.
- ↑ التحقیق یقتضی أن لا تکون العصمة لأجل الطمع فی السعادة و الخوف من المعصیة لأن ذلک یقتضی أن لا تکون العصمة مقتضی طبع صاحبهما بل تکون بالتکلف (تلخیص المحصل، ص۳۶۹).
- ↑ روایت ذیل حضرت علی ناظر به آن است: إن قوما عبدوا اللّه رغبة فتلک عبادة التجار و أن قوما عبدوا اللّه رهبة فتلک عبادة العبید و أن قوما عبدوا اللّه شکرا فتلک عبادة الاحرار (نهج البلاغه، حکمت شماره ۲۲۹).
- ↑ جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۶۲.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، ص۲۳ ـ ۲۶.
- ↑ ر. ک: محمد ریشهری، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۸.
- ↑ مصباح یزدی، راهنماشناسی، ص۱۱۹ و نیز: جعفر مرتضی العاملی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج۳، ص۲۹۷.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، ص۲۳ ـ ۲۶.
- ↑ «و بدینگونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمیدانستی کتاب و ایمان چیست» سوره شوری، آیه ۵۲.
- ↑ یک دیدگاه حقیقت «روح» القاء شده به پیامبر را خارج از ذات پیامبر تفسیر میکند. (ر. ک: المیزان، ج۱۳، ص۱۹۵؛ ج۱۹، ص۱۹۷؛ ج۲۰، ص۱۷۳) دیدگاه دوم آن را شأن و مرتبهای از نفس کامل پیامبر توصیف میکند. (ر. ک: تعلیقات ملاصالح مازندرانی بر اصول کافی، ج۵، ص۶۵ و ۶۶؛ مرآة العقول، ج۳، ص۱۶۶).
- ↑ الکافی، کتاب الحجه، باب الروح، حدیث اول، ص۲۷۳.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، ص۲۳ ـ ۲۶.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۰۸.
- ↑ محمد محمدی ریشهری، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۴.
- ↑ «بِالتَّقْوَى قُرِنَتِ الْعِصْمَةُ»؛ میزان الحکمة، ج۳، ص۱۹۹۷.
- ↑ «التَّصَبُّرُ عَلَى الْمَكْرُوهِ يَعْصِمُ الْقَلْبَ»؛ میزان الحکمة، ج۳، ص۱۹۹۷.
- ↑ «و راههای خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند مینماییم.».. سوره عنکبوت، آیه ۶۹.
- ↑ محمدتقی مصباح یزدی، راهنماشناسی، ص۱۲۱-۱۲۵.
- ↑ جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۶۲؛ بدایة المعارف، ج۱، ص۲۵۹.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۷۸-۸۰؛ ج۱۱، ص۱۵۸-۱۶۳.
- ↑ ر. ک: ناصر مکارم شیرازی، پرسشها و پاسخهای مذهبی، ج۱، ص۱۶۵-۱۶۹؛ فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۱-۲۱۲؛ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۶۵.
- ↑ راهنماشناسی، ص۱۵۸-۱۵۹.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۰۴-۱۰۷.
- ↑ تلخیص المحصّل، ص۳۶۹؛ همچنین ر. ک: ارشاد الطالبین، ص۳۰۱-۳۰۲؛ رسالة التقریب، ش۲، ص۱۴۱.
- ↑ تلخیص المحصّل، ص۳۶۹.
- ↑ کشف المراد، ص۳۶۵.
- ↑ فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۳-۲۱۴.
- ↑ بدایة المعارف الالهیة، ج۱، ص۲۵۹؛ امامشناسی، ج۱، ص۸۰؛ شهید مطهری، امامت و رهبری، ص۱۷۴ - ۱۷۵؛ الالهیات، ج٣، ص۱۵۹-۱۶۲؛ تنزیه الانبیاء، ص۱۹-۲۱.
- ↑ برای آشنایی اجمالی با آرای حکمای یونان در مورد علم و آگاهی ر. ک: فلسفه اخلاق، ص۱۰۹.
- ↑ فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۹-۲۱۰.
- ↑ الالهیات، ج۳، ص۱۵۹- ۱۶۲.
- ↑ «و خبر آن کسی را برای آنان بخوان که (دانش) آیات خویش را بدو ارزانی داشتیم اما او از آنها کناره گرفت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد» سوره اعراف، آیه ۱۷۵.
- ↑ «او را میشناسند همانگونه که فرزندانشان را میشناسند» سوره بقره، آیه ۱۴۶.
- ↑ «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند» سوره نمل، آیه ۱۴.
- ↑ فلسفه اخلاق، ص۱۱۵.
- ↑ چنانکه امیر بیان، علی (ع) میفرمایند: «إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ» (نهج البلاغه، حکمت ۲۲۹، ص۱۱۹۲)؛ گروهی خدا را از روی رغبت [به ثواب و بهشت] بندگی میکنند و این عبادت بازرگانان است، و گروهی به خاطر ترس [از عذاب]، که این عبادت غلامان است، و گروهی خدا را به خاطر سپاسگذاری عبادت میکنند که این عبادت آزادگان است.
- ↑ تلخیص المحصّل، ص۳۶۹.
- ↑ الالهیات، ج۳، ص۱۶۲؛ مجله مکتب انقلاب، ش۷، ص۴-۵؛ و همچنین ر. ک: بدایة المعارف الالهیه، ج۱، ص۲۵۹.
- ↑ گوهر مراد، ص۳۷۹؛ و همچنین ر. ک: انیس الموحدین، ب ۳، ف ۲.
- ↑ امامشناسی، ج۱، ص۷۹.
- ↑ فلسفه اخلاق، ص۴۸.
- ↑ فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۸-۲۱۹.
- ↑ ر. ک: الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۳، ص۲۹۷-۳۰۲.
- ↑ ر. ک: راهنماشناسی، ص۱۱۵-۱۲۸.
- ↑ راهنماشناسی، ص۱۱۹.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۴۹-۶۰.
- ↑ جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۵۸-۱۵۹.
- ↑ طباطبایی، مجموعه مقالات و پرسشها و پاسخها، ج۲، ص۲۳۹.
- ↑ میلانی، عصمت از منظر فریقین، ص۲۱.
- ↑ أن الامر الذي تتحقق به العصمة نوع من العلم يمنع صاحبه عن التبلس بالمعصية و الخطاء، و بعبارة أخرى علم مانع عن الضلال. فهذا العلم من غير سنخ سائر العلوم و الادراكات المتعارفة التي تقبل الاكتساب و التعلم. وقد أشار الله تعالى إليه في خطا به الذي خص به نبيه(ص) بقوله ﴿وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾. ... أن المراد بالانزال و التعليم في قوله ﴿وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾ نوعان اثنان من العلم، احدهما التعليم بالوحي و نزول الروح الأمين على النبي(ص)، و الآخر: التعليم بنوع من الإلقاء في القلب و الإلهام الخفي الإلهي من غير إنزال الملك و هذا هو الذي تؤيده الروايات الواردة في علم النبي(ص). فقد بان من جميع ما قدمناه أن هذه الموهبة الإلهية التي نسميها قوة العصمة نوع من العلم و الشعور يغاير سائر أنواع العلوم في أنه غير مغلوب لشيء من القوى الشعورية البتة بل هي الغالبة القاهرة عليها المستخدمة إياها، و لذلك كانت تصون صاحبها من الضلال و الخطيئة مطلقا (محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۵، ص۷۸ - ۸۰).
- ↑ «و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۶۲.
- ↑ میلانی، عصمت از منظر فریقین، صص ۲۰ و ۵۱.
- ↑ زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۹۷.