بنی سبیع بن سبع

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسب بنی سبیع

این طایفه از اعراب قحطانی[۱] و از شاخه‌های بنی حاشد بن همدان هستند که نسب از سَبیع بن سبع بن صعب بن معاویة بن کثیر بن مالک بن جشم بن حاشد می‌برند[۲]. سبیع بن سبع فرزندی به نام عمرو داشت. از عمرو، سیف و عبد و از سیف بن عمرو، زدود و عمرو ذو کبار متولد شدند. از زدود هم معدی کرب و از معدی کرب، مرب سر سلسله آل مرب -پادشاهان حاشد- و در رأس آنان زید بن مرب به دنیا آمدند. این فرزندان در کنار دیگر فرزندان سبیع بن سبع، خاندان بنی سبیع را بوجود آوردند[۳]. از این طایفه فروعات متعددی منشعب شده است که از جمله مهمترین آنان می‌توان از بنی حرب بن سبیع[۴] و بنی عمرو ذوکبار بن سیف بن عمرو بن سبیع بن سبع[۵] و بیت آل مرب[۶] یاد کرد.[۷].

مساکن و منازل بنی سبیع

مساکن اولیه این قوم نیز بمانند دیگر طوایف همدان یمن گزارش شده است. از مساکن اختصاصی بنی سبیع در این منطقه می‌توان از أثافت یاد کرد که منزلگاه بنی ذوکبار از طوایف بنی سبیع بود[۸]. در «السبیع» هم، جمعی از مردم بنی سبیع در کنار بنی عبد بن عباد السقل و بنی حرب و ادهمی‌ها ساکن بودند[۹]. همچنین، در پی فتوحات اسلامی بسیاری از مردم بنی سبیع به عراق و به‌ویژه کوفه کوچ کردند که از مهمترین مواضعی که این قوم در کوفه مأمن و مأوای خود قرار داده بودند می‌توان به «حَفَر السبیع»[۱۰] و محله «سبیع» که نام خود را از طایفه السبیع گرفته بود[۱۱]، اشاره کرد. این محله در کوفه به «جبانه السبیع» معروف بود[۱۲]. آنان در این محله، مساجدی داشتند که از مساجد معروف آن می‌توان از مسجد ابواسحاق سبیعی یاد کرد[۱۳].[۱۴].

تاریخ جاهلی بنی سبیع

اخبار آل مرب و اقدامات آنها در دوران جاهلی را می‌توان از مهمترین اخبار جاهلی بنی سبیع در این دوره برشمرد. بر اساس این اخبار، زید بن مرب بن معدیکرب بن زود بن سیف بن عمرو بن سبیع پس از به قتل رساندن علقمة بن ذی قیفان، - پادشاه «بَون»، - به تاج و تخت رسید[۱۵]. گفته شده که در زمان او پادشاهی از پادشاهان یمن بر بنی تغلب حکومت می‌کرد. با مرگ او، جابر بن حی بن عدی بن عمرو و دیگر اشراف و بزرگان بنی تغلب نزد زید آمدند و از او درخواست کردند تا از قومشان، مردی را به پادشاهی ایشان برگزیند. زید، مردی از بنی سبیع و به نقلی دیگر از آل حذان به نام هانی را پادشاه آنان کرد. در راه بازگشت، هانی و سپاهش شرب خمر کردند و در حال مستی از جابر بن حیّ خواستند تا ناقه‌اش را عقال کند تا صبح فرا رسد. چون هانی و یارانش به خواب فرو رفتند، جابر [جهت جلوگیری از تصاحب این شتر،] شترش را کور کرد و سپس افسارش را رها کرد و رفت. چون صبح شد، هانی و یارانش جویای شتر شدند اما قادر به مهار او نشدند. تغلبی‌ها از هانی خواستند تا بر شتران بنی تغلب سوار شود اما او امتناع کرد و گفت: بر زین شتر تغلبی نمی‌نشینم، اما جابر را سوار بر آن شتر کور و نا آرام می‌کنم. همراهان جابر از هانی درخواست کردند از این کار منصرف شود، اما چون هانی نپذیرفت که فرد دیگری غیر جابر را بر آن سوار کند، پس به یکباره به هانی حمله بردند و خونش را به زمین ریختند و سپس به نزد قوم خود بازگشتند. زید چون از این امر اطلاع یافت، قبایل همدان و قبایل مذحج را بسیج کرد و به بنی تغلب حمله کرد. ربیعه و هم‌پیمانان آنها از مضر در حالی که ربیعة بن حارث بن زهیر بن جشم بن بکر بن حبیب بن عمرو بن غنم بن تغلب و ابوکلیب و مهلهل آنان را همراهی می‌کردند، اجتماع کردند. سپاه زید بن مراب در منطقه‌ای به نام «جراد» با آنها رو در رو گردید و در جنگ سختی که بین دو طرف در گرفت، بنی تغلب و هم‌پیمانانش شکست خوردند و تعدادی از آنها کشته و هفتاد نفر از ایشان به اسارت در آمدند. تغلبی‌ها جهت آزادی اسرای‌شان به حارث پادشاه کنده و أم أیاس بنت عوف بن محلم بن ذهل بن شیبان متوسل شدند. بدین ترتیب، با میانجیگری آنها، این اسرا آزاد شدند[۱۶]. آنگاه زید، به سبب حادثه‌ای که شنوءه و حجر بن عمران بن عمر برای او پیش آورده بودند، فوراً به آنان حمله برد و عده‌ای از آنان را کشت و بسیاری را به اسارت گرفت. پس مردی از آنان به نام مطرب بن مالک بن عنزة بن هداد بن زید مناة بن حجر بن عمران بن عمرو سبیعی جهت آزادی اسرا نزد زید آمد و او را با ابیاتی ستود[۱۷]. زید نیز، با پذیرش خواست او، همه اسرا را آزاد کرد و اموالی را که از آنان به غنیمت گرفته بود به ایشان باز گرداند و به آنها تضمین داد که دیگر، حمله‌ای علیه آنان صورت نخواهد داد. شنوءه و حجر بن عمران هم فرمانبرداری خود از زید را ضمانت کردند[۱۸]. از جمله اسرایی که آزاد شدند، هداد بن عمرو بن حمّان بن هداد بن زید مناة بن حجر بن عمران بن عمرو – از شعرای جاهلی بنی سبیع - بود که با اشعاری به توصیف این واقعه پرداخت[۱۹].[۲۰].

بنی سبیع و حضور در فتوحات اسلامی

از جلوه‌های حضور بنی سبیع در حوادث و وقایع صدر اسلام مشارکت سبیعی‌ها در فتوحات اسلامی است. از حضور این قوم در فتوحات مناطق مختلف از جمله ایران -علی‌رغم حضور قابل توجهی که در آن داشتند،- خبر چندانی در دست نیست. با این حال، اخبار جسته گریخته استخراجی از لابلای متون و روایات تاریخی، ما را به حضوری گسترده از سوی آنان در این فتوحات رهنمون می‌شود. از معدود اخباری که به مشارکت بنی سبیع و دیگر همدانی‌ها در این فتوحات اشاره دارند، می‌توان از حضور سعید بن قیس سبیعی همدانی و قبیله‌اش در آخرین مرحله جنگ قادسیه (۱۴ هجری) یاد کرد[۲۱]. حضور سعید بن قیس همدانی در نبرد نهاوند (۲۱ هجری) - که نیروهای مسلمان را نعمان بن مقرن مزنی فرماندهی می‌کرد - نیز، حاکی از مشارکت بنی سبیعی‌ها در این فتح دارد. سعید بن قیس همدانی در این واقعه، علاوه بر چادری که برای خود برپا کرده بود، به همراه حذیفة بن یمان، عقبة بن عمرو، اشعث بن قیس و دیگران در برپایی چادر نعمان شرکت داشت[۲۲]. کثیر بن شهاب سبیعی هم از دیگر سبیعی‌هایی بود که نام او در زمره شرکت‌کنندگان در فتح مدائن و جلولاء (۱۷ هجری) به ثبت رسیده است[۲۳].[۲۴].

بنی سبیع و تعامل با دولت علوی(ع)

سبیعی‌ها به عنوان یکی از شاخه‌های بزرگ بنی همدان، در کنار دیگر طوایف این قبیله نقش بسیار مؤثری در وقایع و حوادث دوران حکومت امام علی(ع) و به‌ویژه جنگ‌های آن حضرت داشتند. در فتنه جمل، بسیاری از آنان به فرماندهی سعید بن قیس همدانی سبیعی[۲۵]، در ذی قار به علی(ع) پیوستند و تا پایان این جنگ  حضرت را همراهی کردند[۲۶]. امام(ع) پیش از آغاز جنگ، لشکر خود را آراست و برای هر قوم پرچمی بست و فرماندهی برای آنان قرار داد. بر این اساس، ایشان سعید بن قیس سبیعی همدانی را بر قبایل همدان و حمیر امیر کرد و برای آنان پرچمی قرار داد[۲۷]. پس از آغاز نبرد، هنگامی که نبرد در اطراف شتر عایشه شدت گرفت و دو قبیله ازد و ضبّه در پای جمل پایداری نمودند، علی(ع) اجتماع بصریان را بر گرد شتر عایشه دید و خطاب به عمار و مالک اشتر و سعید بن قیس همدانی و دیگر بزرگان اصحاب خود فرمود: اینان تا هنگامی که این شتر در برابرشان پا برجاست، پایداری می‌کنند[۲۸]. بدین ترتیب گروهی از همدانیان به همراه جمعی از نخعیان جهت پراکنده ساختن مردم از اطراف شتر عایشه به دستور امام حمله بردند و با پی کردن این شتر، مردم را از اطراف آن پراکنده ساختند[۲۹].

اوج حمایت‌های همدانیان از خلافت امیرالمؤمنین(ع) را باید در جنگ صفین دانست[۳۰]. حضور گسترده فرزندان همدان در این جنگ به اندازه‌ای بود که برخی، آنان را در شمار یکی از سه طایفه‌ای که بالاترین تعداد رزمندگان لشکر علی(ع) را در این نبرد داشتند، گفته‌اند[۳۱]. پیش از آغاز جنگ، حضرت، بشیر بن عمرو انصاری و سعید بن قیس همدانی و شبث بن ربعی تمیمی را به حضور‌طلبید و از آنها خواست تا نزد معاویه بروند و او را به سوی خدا و اطاعت و پیوستن به جماعت دعوت کنند[۳۲]. چون مذاکرات و نامه‌نگاری‌ها سودی نبخشید و وقوع جنگ بین دو سپاه قطعی شد، علی(ع) فرماندهان سپاه خود را تعیین فرمود و سعید بن قیس سبیعی همدانی را فرمانده جناح راست سواره‌نظام قرار داد[۳۳]. سعید بن قیس همچنین پس از عزل اشعث بن قیس از ریاست کنده و ربیعه و انتصاب حسان بن مخدوج به این منصب از سوی امیرالمؤمنین(ع)، و اعتراض یمنی‌ها به این انتصاب، همراه تنی چند از سران کوفه به ملاقات امام علی(ع) رفت و پس از گفتگو با ایشان، نزد یمنی‌های معترض رفت و بر آنها به جهت این ناخرسندی خرده گرفت و رأی حضرت را صواب و حق دانست[۳۴].

با آغاز نبرد عظیم صفین، سران سپاه حضرت از جمله سعید بن قیس به نوبت وارد میدان می‌شدند و به نبرد با قوای شامی می‌پرداختند[۳۵]. در یکی از مواقف بزرگ این جنگ، در روز پنج‌شنبه نهم صفر سال ۳۷ هجری، مالک اشتر همراه با هشتصد تن از جوانان همدانی در برابر هجمه سپاه شام که متشکل از قبایل لخم، عک، جذام و اشعر بودند، سخت پایداری نمودند. شامی‌ها هم به سختی مقاومت کردند به گونه‌ای که ۱۸۰ تن از همدانیان در این روز به شهادت رسیدند که از جمله آنان کریب بن شریح همدانی و پنج برادرش بودند[۳۶]. بدین‌سان همدانی‌ها به همراه مذحجی‌ها با مقاومت خود یکی از هولناک‌ترین معارک نبرد صفین را با پیروزی رقم زدند و افتخار بزرگی که مرهون فداکاری سعید بن قیس، کریب بن شریح، یزید بن قیس همدانی بود، برای خود آفریدند. پیروزی سپاه امام(ع) در روز نهم به گونه‌ای بود که مذحج و همدان و ربیعه تا سراپرده معاویه پیش رفتند[۳۷]. علی(ع) فداکاری همدانیان را در این جنگ ستود و آنان را «زره و نیزه» خود نامید[۳۸] و فرمود: «شما جز برای خدا یاری‌ام نکردید و جز خدا را اجابت نکردید». سعید بن قیس -فرمانده همدانیان در این جنگ - نیز در پاسخ گفت: «ما به ندای خدا و به دعوت تو پاسخ گفتیم و رسول خدا(ص) را در مرقدش یاری دادیم و همراه تو با هر که علیه تو بود جنگیدیم ما را به هر جا می‌خواهی ببر»[۳۹]. امام(ع) فرمود: «خدا بهشت را به همدان پاداش دهد؛ زیرا ایشان در روزهای سخت خوان آوارگان هستند» سپس اشعاری را در ستایش همدانی‌ها سرود[۴۰]. پس از وقوع جریان حکمیت و پذیرش آن از سوی علی(ع)، سعید بن قیس لشکر همدانیان را نزد حضرت گردآورد و به ایشان عرضه داشت: «که اینان قوم من هستند و از فرمان تو سرپیچی نمی‌کنیم هر جا که می‌خواهی ما را ببر»[۴۱]. در ادامه روند حکمیت، سعید بن قیس یکی از شهود و نمایندگان علی(ع) در اجرای آن قرار گرفت[۴۲]. سعید پس از اعلام رأی حکمیت برخاست و گفت: «به خدا قسم؛ اگر در راه هدایت هم متحد و هماهنگ می‌شدید بر بصیرت ما چیزی بیشتر از آنچه اکنون در آن هستیم افزوده نمی‌شد. از این رو گواهی شما برای ما الزام‌آور نیست. شما در پایان کارتان به همان اختلافی رسیدید که در آغاز داشتید و من امروز در همراهی علی چنانم که همگی دیروز چنان بودیم»[۴۳]. علاوه بر سعید بن قیس، از مالک بن عمرو سبیعی[۴۴] یا به نقلی هانی بن عمرو سبیعی[۴۵] هم به عنوان دیگر رجال معروف بنی سبیع بود در نبرد صفین نام برده شده است. برخی او را قاتل عبیدالله بن عمر - فرزند معروف عمر بن خطاب و از فرماندهان سپاه شام - در این جنگ دانسته‌اند[۴۶].

همدانیان و طوایف آن علی‌رغم تلفات سنگین و شهدای بسیار در جنگ صفین، علی(ع) را در جنگ نهروان نیز تنها نگذاشتند و ایشان را از حمایت‌های بی‌دریغ خود بی‌بهره نساختند[۴۷]. پس از نبرد صفین و اعلان نظر حکمین، علی(ع) بار دیگر سپاهی را فراهم آورد تا به نبرد با شامیان بپردازد[۴۸]. اما هنگامی که از آشوب و غارت خوارج و شهادت جمعی از یارانش به دست آنان باخبر گردید، با اصرار برخی از یاران، نخست به سوی خوارج رفت. با تلاش‌ها و سخنان امام(ع) بسیاری از خوارج متفرق شدند[۴۹] و تنها گروهی دو هزار و هشتصد نفره از آنان باقی ماندند که در نهم صفر سال ۳۸ هجری به سپاه امام علی(ع) تاختند[۵۰]. با پایداری سپاه امیرالمؤمنین(ع)، جز ده نفر از آنان، بقیه کشته شدند[۵۱]. همدانیان که به فرمان علی(ع) و به فرماندهی سعید بن قیس همدانی جهت جنگ با شامیان بسیج شده بودند، در سرکوب خوارج نقشی برجسته داشتند[۵۲]. در جریان غارات معاویه هم، بنی سبیع و دیگر طوایف همدانیان نقش چشمگیری در تعقیب سپاهیان معاویه و بیرون راندن آنها از قلمرو علی(ع) ایفا نمودند. سعید بن قیس سبیعی همدانی یکی از فرماندهان امام(ع) بود که در این حوادث، مأموریت مواجهه با برخی از این غارات را بر عهده داشت[۵۳][۵۴]. امیرالمؤمنین(ع)، سعید بن قَیس هَمْدانی را در رأس سپاهی هشت هزار نفری به تعقیب سفیان بن عوف غامدی که به هیت و انبار حمله نمود، فرستاد. سفیان چون از حرکت سپاه سعید بن قیس مطّلع شد، به سوی معاویه بازگشت و سعید تا ناحیۀ عانات - در کرانه فرات - از پی سپاه او تاخت اما او را نیافت و بازگشت[۵۵].

نقل است که در واپسین روزهای حیات امیرالمؤمنین(ع)، حضرت، سران کوفه و بزرگان شیعه را به حضور‌طلبید و ضمن خطبه‌ای از عزم خود به نبرد با معاویه گفت و از مردم خواست تا بار دیگر جهت جنگ با شامیان آماده شوند. سعید بن قیس گفت: «ای امیر مؤمنان، از ما همه استماع است و اطاعت و دوستی و نیک‌خواهی، من زودتر از همه آنچه را خواسته‌ای بر آورده خواهم کرد». بعد از او دیگر سران هر یک به ایراد سخن پرداختند و آمادگی خود را اعلام نمودند[۵۶]. نقل است که بعد از فراخان حضرت به مردم جهت رفتن به رحبه و آماده شدن برای نبرد با معاویه، مردم هر کدام سخنی در این باره گفتند. چندان که حضرت ناراحت شده با حال غضب از منبر پایین آمدند. حجر بن عدی و سعید برخاستند و گفتند: «ای امیر مؤمنان؛ از این سخنان ناراحت نگردید ما را فرمان ده تا اطاعت کنیم به خدا سوگند اگر اموال ما تمام شود بی‌تابی نخواهیم کرد و اگر مردم طوایف ما در راه شما کشته شوند باز هم ناراحت نخواهیم شد». حضرت به آنها فرمود تا آماده شوند و به سوی دشمن حرکت کنند. سپس از مسجد به منزل رفتند. بزرگان و یاران حضرت، در منزل ایشان گرد آمدند. حضرت از آنان خواست تا فردی دلیر و امین معرفی کنند تا از سواد کوفه لشکر جمع کند و برای جنگ آماده نماید. سعید نیز، معقل بن قیس تمیمی را به حضرت معرفی کرد. معقل هنوز مأموریت خود را به انجام نرسانده بود که خبر شهادت امیرالمؤمنین(ع) را دریافت کرد[۵۷].[۵۸].

بنی سبیع و همراهی با امام حسن(ع)

پس از شهادت امام علی(ع) و با شکل‌گیری خلافت امام حسن(ع)، سعید بن قیس همدانی با جمعی دیگر از یاران حضرت، با ایشان بیعت کرد و مردم قبایل خود را تشویق به بیعت نمودند[۵۹]. در پی تصمیم حضرت به نبرد با معاویه، ایشان برخی از سران کوفه از جمله سعید را فرا خواند و از او خواست تا همراه با سپاه از کوفه خارج شود. سپس امام حسن(ع) به ایراد سخن پرداخته، ضمن خطبه‌ای مردم را به جهاد تحریض کردند و از آنها خواستند تا با سپاه اعزامی کوفه همراه شوند. اما مردم توجهی از خود نشان ندادند. در این هنگام عدی بن حاتم و در پی او، سعید بن قیس و زیاد بن خصفه و معقل بن قیس به پا خواستند و از مردم خواستند تا برای نبرد با شامیان آماده شوند. سپس سعید بن قیس به فرمان امام حسن(ع) به همراه قبیله خود در جمع لشکریان امام(ع) حاضر شد و همراه با پیش قراولان آن حضرت در معیّت قیس بن سعد بن عباده به عنوان جانشینان عبیدالله بن عباس به مسکن رفت[۶۰]. با خیانت عبیدالله و پیوستن وی به معاویه، سعید همچون قیس بن سعد ثبات قدم ورزید و از پیوستن به معاویه خودداری کرد. آنان در رودررویی دو سپاه در مسکن، موفق شدند لشکریان معاویه را به عقب برانند[۶۱]. علاوه بر سعید بن قیس، هانی بن هانی سبیعی هم از دیگر بزرگان قوم بنی سبیع بود که در کنار امام حسن(ع) به کارزار با معاویه و همرزمانش رفت[۶۲].[۶۳].

بنی سبیع و قیام امام حسین(ع)

با مرگ معاویه و جانشینی یزید، شیعیان کوفه با آگاهی از عدم بیعت امام حسین(ع) و آمدنش به مکه، با اجتماع در خانه سلیمان بن صرد خزاعی نامه‌ای به ایشان نوشته، حضرت را به کوفه دعوت کردند تا رهبری شیعیان را به‌دست گیرد[۶۴]. این نامه، توسط برخی از بزرگان آنها که آخرین این فرستادگان و حاملان نامه‌های کوفیان، هانی بن هانی سبیعی همدانی و سعید بن عبدالله حنفی بودند به سوی حضرت فرستاده شد[۶۵]. امام حسین(ع) پس از دریافت نامه کوفیان و قبل از اعزام مسلم بن عقیل، خطاب به مردم کوفه نامه‌ای نوشت و به‌دست سعید بن عبدالله و هانی بن هانی داد تا به نزد مردم آن شهر ببرند. در این نامه امام حسین(ع) مسلم بن عقیل را نماینده ویژه خود در کوفه معرفی کردند و حرکت خود را به سوی آنان منوط به تأیید گفته‌های کوفیان از سوی مسلم دانستند[۶۶]. از دیگر اخبار مربوط به بنی سبیع در جریان واقعه کربلا می‌توان به حضور فلان بن عبدالله سبیعی از تک‌سواران و شجاعان همدان در سپاه عمر بن سعد اشاره کرد. گفته شده عمر بن سعد پس از ورود به کربلا، کوشید تا از راه مسالمت‌آمیز امام(ع) را وادار به پذیرش خواسته‌های یزید کند از این‌رو فرستادگانی را نزد امام(ع) فرستاد تا از علت آمدن ایشان به کربلا جویا شوند. نقل شده که او از عزره بن قیس خواست تا نزد امام(ع) برود و با ایشان به گفتگو بپردازد عزره که خود از جمله کسانی بود که به امام(ع) نامه نوشته بود از رفتن شرم کرد و نپذیرفت. پس ابن سعد فلان بن عبدالله سبیعی را نزد امام حسین(ع) فرستاد تا جویای علت خروج ایشان از مکه شود. فلان بن عبدالله به سمت اردوگاه امام(ع) حرکت کرد زمانی که به خیام حضرت(ع) نزدیک شد، امام حسین(ع) از کثیر خواست تا شمشیرش را تحویل دهد تا با هم سخن بگوییم. اما سبیعی نپذیرفت و گفت: «نه، این رسم بزرگواری نیست من فقط فرستاده عمر بن سعدم، اگر به سخنانم گوش فرا دهید پیام را خواهم گفت و اگر نخواستید بر می‌گردم». ابوثمامه صائدی - یار وفادار امام حسین(ع) - گفت: «شمشیرت را به من بده». فلان بن عبدالله گفت: «به خدا قسم شمشیرم را به شما نخواهم داد». ابوثمامه گفت: «پس بگو برای چه آمده‌ای؟ تا من به جای تو خبر را به امام(ع) برسانم به درستی که من نخواهم گذاشت که تو به آن حضرت(ع) نزدیک شوی؛ چراکه تو شخصی فاجر هستی». پس از این مشاجره لفظی، سبیعی، عصبانی، سوی عمر بن سعد بازگشت[۶۷].[۶۸].

بنی سبیع و نقش‌آفرینی در قیام مختار

با آغاز قیام مختار در محرم سال ۶۶ هجری، ابن‌مطیع به پیشنهاد ایاس بن مضارب - رئیس شرطه‌های کوفه - جهت جلوگیری از به ثمر رسیدن قیام و جهت حفاظت و امنیت شهر بر هر جبانه‌ای (کوچه) فردی را گماشت و عبدالرحمن بن سعید بن قیس سبیعی همدانی را مأمور حفاظت از جبانه سبیع که از آن همدان بود، کرد[۶۹]. با دعوت مردم به قیام، شاخه شبام همدان نیز در آخر شب در میدان مراد فراهم آمدند. عبدالرحمن بن سعید بن قیس همدانی به آنان پیغام داد در صورتی که آهنگ پیوستن به مختار را دارند از جبانه سبیع عبور نکنند[۷۰]. آنان نیز چنین کرده، از راه دیگر خود را به مختار رساندند. پس از پیروزی، مختار خزانه کوفه را میان یارانش تقسیم کرد و جهت کسب حمایت همدان، چند تن از بزرگان این قوم را به امور مهم شهر گماشت. بر این اساس او عبدالله بن کامل شاکری را به ریاست نیروهای انتظامی[۷۱] و عبدالرحمن بن سعید بن قیس همدانی را به حکومت موصل گماشت[۷۲]. مدتی بعد عبدالرحمن بن قیس از موصل به کوفه بازگشت و با شورش اشراف علیه مختار، با آنان همراه شد و به ستیز با مختار و یارانش برخاست. در این نبرد، عبدالرحمن بن سعید بن قیس[۷۳] و بیش از پانصد تن از سران و مردم همدان در همراهی با اشراف کشته شدند[۷۴]. این واقعه، خاطره تلخی برای بازماندگان این واقعه بر جای گذاشت از این رو پس از کشته شدن مختار و اسارت جمع زیادی از یاران مختار، زمانی که مصعب در پی سخنان بجیر بن عبدالله نسلی، قصد بخشش آنان را داشت، جمعی از اشراف‌زادگان کوفه از جمله محمد بن عبدالرحمن بن سعید به پا خاستند و با سخنان خود، مانع از این کار شدند و بدین ترتیب، هزاران نفر از این زندانیان به انتقام کشته‌شدگان یوم السبیع کشته شدند[۷۵].

از دیگر حوادث مهمی که نامی از طایفه بنی سبیع در آن به میان آمده می‌توان به جریان شورش عبیدالله بن حر جعفی علیه مختار اشاره کرد. پس از شورش عبیدالله بن حر جعفی و حمله به کوفه، مختار نزد ارحب و شبام و شاکر و سبیع و یأم از قبایل همدان فرستاد و آنان را بواسطه این که مردی از ایشان با گروهی از جاسوسان بیاید و به خانه‌هایشان هجوم آورد و عده‌ای از آنها را بکشد و آنچه خواست انجام دهد و سپس سالم از آنجا برود، ملامت کرد. همدانیان نیز در پاسخ، این اتفاق را مایه ننگی برای خود دانستند و به مختار اطمینان دادند که هر جا عبیدالله بن حر را بیابند، علیه او لشکر خواهند کشید و جز با سر او باز نخواهند گشت[۷۶]. سپس سیصد سوار از همدانیان همراه با سیصد نفر از یاران مختار در کوفه و در رونق الضحی جمع شدند تا بر ابن حر یورش آورند؛ غافل از آنکه عبیدالله بن حر خود را زودتر به آنها رسانده است. همدانیان پس از اطلاع از این امر، از هر سوی ندا در دادند و بر او هجوم آوردند. عمرو بن نفیل از شجاعان و بزرگان همدان، عبیدالله را به هماوردی خواند. پس ابن حر به نبرد او رفته، در ضرباتی که بین دو طرف رد و بدل شد، عمرو از اسب به زیر افتاد و فرار کرد و در پی او سپاه همدان نیز روی به گریز نهادند[۷۷].[۷۸].

بنی مالک و تعامل با دولت بنی امیه

در مطالب پیش‌گفته، به نقش مردان طایفه بنی سبیع از جمله سعید بن قیس سبیعی همدانی و نیز برخی دیگر از رجال بنی سبیع همچون مالک بن عمرو سبیعی[۷۹] یا به نقلی هانی بن عمرو سبیعی[۸۰] و هانی بن هانی سبیعی در حوادث دوران حکومت علوی(ع) و مجتبوی(ع)[۸۱] و نیز قیام حسینی(ع)[۸۲] پرداخته شد. مردم بنی سبیع پیرو فرمانده بزرگ خود سعید بن قیس در وقایع گوناگون آن عصر خصوص نبرد امیرالمؤمنین(ع) با معاویة بن ابوسفیان در صفین و دیگر وقایع دوران آن حضرت و نیز دوران کوتاه حکومت امام حسن(ع) ضدیت خود را با امویان نشان دادند. از همین روی پس از شهادت علی(ع) و سلطه یافتن معاویه بر کوفه همچون دیگر قبایل طرفدار علی(ع) مورد هجمه و فشار شدید حکومت بنی امیه قرار گرفتند. آنان در واقعه کربلا، در کنار عمال دولت اموی قرار نگرفتند. دلیل آن هم، حضور بسیار اندک مردان این طایفه در کربلا و عدم ذکر سهم آنان از سرهای شهدای کربلاست[۸۳]. از طرفی، گرچه نام چندین همدانی در شمار شهدای کربلا به ثبت و ضبط رسیده است، اما اثری از نسبت سبیعی در پی نام این شهدا دیده نمی‌شود که این امر می‌تواند حاکی از انفعال این طایفه در مواجهه با این فاجعه عظیم باشد.

پس از شهادت امام علی(ع) و وفات سعید بن قیس - رییس بی‌بدیل این قوم - مواضع طایفه بنی سبیع پیرو اشرافیت قبیله‌ای رفته رفته رنگ زبیری و سپس اموی به خود گرفت چندان که رییس این طایفه عبدالرحمن بن سعید بن قیس در نبرد با مختار در جبانة سبیع کشته شد[۸۴]. محمد بن عبد الرحمن بن سعید بن قیس هم از دیگر رؤسای این قوم بود که در بارگاه زبیریان و امویان جایگاهی داشت. وی در معیت مهلب بن صفره جنگ‌هایی را با ازارقه[۸۵] و شبیب بن یزید شیبانی خارجی[۸۶] انجام داد. محمد بن عبدالرحمن در جریان قیام مختار، از مخالفان و کارزار کنندگان علیه او بود و با مصعب بن زبیر نیز، جهت در هم شکستن قیام مختار همکاری‌هایی داشت[۸۷]. محمد بن عبد الرحمن همچنان با مصعب بن زبیر بود و از امرا و فرماندهان بزرگ سپاه او به شمار می‌رفت تا این که عبدالملک مروان و سپاهش جهت سرکوبی زبیریان به عراق آمد. حجاج پس از سکونت در مسکن در سال ۷۱ هجری به مروانیان عراق در سپاه مصعب بن زبیر که حجار بن ابجر، عتاب بن ورقاء، محمد بن عبدالرحمن بن سعید از جمله آنان بودند، نامه نوشت و با وعده فرمانداری اصفهان همگی آنان را به پیوستن به خود دعوت کرد. آنان نیز همگی دعوت وی را پذیرفتند و با خیانت به مصعب بن زبیر اسباب شکست و قتل او را فراهم آوردند[۸۸].

از جلوه‌های همکاری‌های بنی سبیع با بنی امیه مشارکت آنان در فتوحات دوران اموی است. از جمله این شرکت‌کنندگان، ابوعبدالرحمن سبیعی بود که در کسوت فرماندهی سپاه بنی امیه، فتح انطاکیه را در سال ۴۲ هجری به نام خود رقم زد[۸۹]. ابواسحاق عمرو بن عبدالله سبیعی هم از دیگر بزرگان این قوم است که در غزای روم حاضر شد و در شش جنگ از این جنگ‌ها که در زمان معاویة بن ابوسفیان و در دوران امارت زیاد بن ابیه اتفاق افتاد حاضر شد[۹۰]. عیسی بن یونس بن عمرو سبیعی همدانی هم از دیگر محدثان معروفی بود که در غزای روم حضور داشت[۹۱]. شرکت در سرکوب قیام‌های شیعی از جمله قیام سید و سالار شهیدان(ع)، از دیگر موارد همکاری‌های برخی رجال سبیعی با حکام اموی است که از جمله این شرکت‌کنندگان می‌توان به نام فلان بن عبدالله سبیعی - تک سوار بنی سبیع در کربلا - اشاره کرد[۹۲]. هر چند از جمع معارضان و مخالفان دولت اموی در این واقعه هم باید از اشخاصی نظیر هانی بن هانی سبیعی یاد کرد که با رساندن نامه‌های دعوت کوفیان به مکه برای امام حسین(ع) و سپس رساندن نامه ایشان به کوفیان به نقش‌آفرینی در این واقعه پرداخت[۹۳].

از نقش سبیعی‌ها در دوران متأخرتر حکومت امویان اطلاع چندانی در دست نیست اما از نقش برخی از موالیان این قوم که از بلندآوازه‌ترین این موالیان أبو سلمه حفص بن سلیمان خلال، معروف به «وزیر آل محمّد»، سفیر و رابط دعاة بنی العبّاس در خراسان و إبراهیم امام بن محمد بن علی بن عبداللّه بن عبّاس بن عبد المطلّب بود[۹۴]، مطالب بسیاری در مصادر تاریخی ذکر شده است. به علاوه آنکه از عصمة بن ابی عصمه سبیعی فرمانده سپاه امین در جنگ با مأمون[۹۵] و نیز منصور بن عیسی سبیعی صاحب برید ارمنیه در زمان معتصم[۹۶] هم می‌توان به عنوان برخی از رجال نام‌آور و نقش‌آفرین بنی سبیع در دوران عباسیان نام برد.[۹۷].

اعلام و رجال بنی سبیع

از این تیره بنام بنی همدان، مشاهیر و رجال برجسته بسیاری در جاهلیت و اسلام برخاستند که از جمله معاریف جاهلی آنان می‌توان از زید بن مرب بن معدی کرب بن زود بن سیف - از پادشاهان بنی حاشد - یاد کرد[۹۸]. عبدالرحمن بن سعید بن قیس از اشراف این قوم[۹۹]، محمد بن عبدالرحمن بن سعید بن قیس از اشراف و رؤسای بنی همدان[۱۰۰]، هانی بن هانی سبیعی از بزرگان کوفه و از نامه‌رسانان کوفیان برای امام حسین(ع)[۱۰۱]، عمار بن عبید بن یزید بن عمرو ذی کبار شاعر[۱۰۲]، ابوعبدالرحمن سبیعی از فرماندهان سپاه بنی امیه و فاتح انطاکیه در سال ۴۲ هجری[۱۰۳]، هم، دیگر رجال معروف این قوم برشمرده شده‌اند. ضمن این که از فقهای بنی سبیع می‌توان از ابو إسحاق عمرو بن عبد الله بن علی بن احمد سبیعی[۱۰۴]، یونس بن ابواسحاق سبیعی[۱۰۵]، اسرائیل بن یونس بن ابواسحاق سبیعی[۱۰۶]، و از محدثان و رجال علمی این طایفه هم باید از عیسی بن یونس بن عمرو سبیعی همدانی از محدثان[۱۰۷] و از شرکت‌کنندگان در غزای روم[۱۰۸]، عمرو بن عیسی بن یونس بن عمرو سبیعی همدانی[۱۰۹] یاد کرد. برخی منابع از حارث الأعور بن عبداللّه بن کعب یار صدیق امام علی(ع) هم در شمار سبیعیان یاد کرده‌اند[۱۱۰].

همچنین، علاوه بر نام رجال و معاریف بزرگ شیعی همچون سعید بن قیس بن زید - از اصحاب خاص امیرالمؤمنین(ع) و رییس همدان در عراق -[۱۱۱] که در متن به نامشان پرداخته شد، از بزرگان علمی، حدیثی، فقهی شیعه این طایفه که در تدوین و گسترش علوم و معارف اسلام و تشیع نقش گسترده‌ای داشتند هم می‌توان به نام زید بن هانی سبیعی از اصحاب حضرت علی(ع)[۱۱۲]، ابواسحاق سبیعی از اصحاب حضرت حسین(ع)[۱۱۳] و حمید بن شعیب سبیعی همدانی[۱۱۴] - همگی از اصحاب امام صادق(ع) - اشاره کرد. ضمن این که برخی از منابع، از ابواسحاق عمرو بن عبد الله بن علی بن احمد سبیعی[۱۱۵] و پسرش یونس بن اسحاق سبیعی - از اصحاب امام صادق(ع) -[۱۱۶] که در سطور بالا ذکری از آنان به میان آمد را در شمار رجال و راویان شیعی بنی سبیع یاد کردند. ضمن این که احمد بن محمد بن سعید مولی عبدالرحمن بن سعید بن قیس سبیعی معروف به «ابن عقده» از بزرگان شیعه[۱۱۷] و حذیفة بن شعب سبیعی همدانی[۱۱۸] دیگر شخصیت‌هایی هستند که در مصادر از آنها به عنوان معاریف شیعی این قوم نام برده شده است.[۱۱۹].

منابع

پانویس

  1. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۵۸؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۵۰۲. نیز ر.ک: ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۲.
  2. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۰؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸. این نسب در برخی دیگر از مصادر «سبیع بن صعب بن معاویة بن کثیر بن مالک بن جشم بن حاشد» عنوان شده است. (ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۳۸؛ سمعانی، الانساب، ج۶، ص۶۸؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۱۰۲)
  3. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  4. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۲، ص۲۳۳؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۶۱.
  5. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  6. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  7. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  8. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۲.
  9. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۰.
  10. حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۷۵.
  11. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۴۲۷؛ حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۱۸۷.
  12. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵؛ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۶۸.
  13. سمعانی، الانساب، ج۷، ص۶۸.
  14. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  15. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۳۶؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  16. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸؛ نیز ر.ک: زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۶۱.
  17. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۹.
  18. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۹.
  19. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۹.
  20. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  21. الحدیثی، اهل الیمن فی صدر الاسلام، ص۱۹۸.
  22. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۱۲۹؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۰؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ج۱، ص۵۴۲.
  23. ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ج۲، ص۵۳۶.
  24. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  25. نصر بن مزاحم او را از کناره گیران این جنگ برشمرده که بدین سبب مورد سرزنش امام(ع) واقع شدند. (نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۷).
  26. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۸۸؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۴۶.
  27. دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۴۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۵؛ شیخ مفید، الجمل، ص۱۹۳.
  28. دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۵۱.
  29. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۵.
  30. ر.ک: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۰؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۲۵۲، ۴۳۶؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۸۹.
  31. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۲۹۰.
  32. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۵۷۳؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۱۸۷؛ ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۱۹-۲۰.
  33. ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۴۶۸.
  34. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۱۳۸.
  35. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۷۹؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۸۷.
  36. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۹۴.
  37. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۳۰۶. مسعودی زمان این حمله بزرگ را پس از شهادت عمار دانسته و آورده پس از شهادت عمار، سعید بن قیس همدانی با قوم همدان و قیس بن سعد بن عباده انصاری با انصار و ربیعه و عدی بن حاتم با قبیله طی - در حالی که سعید بن قیس جلودار سپاه بود - به میدان رفتند. پس دو گروه به هم آمیختند و جنگ سخت شد. سرانجام همدانی‌ها بر مردم شام فائق آمدند و آنها را تا سراپرده معاویه عقب راندند. ولی معاویه با اطرافیان خود در مقابل سعید بن قیس و قوم همدان مقاومت کرد. (مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۸۲).
  38. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۱۴.
  39. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۳۶.
  40. مضمون یکی از این اشعار بدین قرار است: «همدانیان صاحبان دین و اخلاق نیکند. دین‌شان، شجاعت آنان و قهرشان بر دشمنان به هنگام رویارویی، آنان را زینت بخشیده است. اگر من دربان بهشت می‌بودم، به همدانیان می‌گفتم: به سلامت، به آن وارد شوید». ر.ک: ابن‌عبدربه، عقد الفرید، ج۴، ص۳۳۹؛ ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۲۹؛ حجری یمانی، مجموع بلدان الیمن، ج۲، ص۷۵۳-۷۵۴.
  41. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین،، ص۵۲۰.
  42. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۵؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۰۶.
  43. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۴۷. این روایت در کتاب دینوری با اندکی اختلاف این‌گونه گزارش شده است: «پس از اعلام رای حکمیت و بیعت شامیان با معاویه، ابن عباس و شریح بن هانی با جمعی از مردم نزد امیرالمؤمنین(ع) رفتند و این خبر را به اطلاع ایشان رساندند. سپس سعید بن قیس همدانی برخاست و گفت: به خدا قسم اگر در راه هدایت متحد و هماهنگ می‌شدیم بر بصیرت ما چیزی بیشتر از آنچه اکنون در آن هستیم افزوده نمی‌شد». (دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۰۲)
  44. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۹۸.
  45. ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۱۳۰.
  46. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۹۸؛ ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۱۳۰.
  47. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۷۹.
  48. برخی مصادر زمان این واقعه را در سال ۳۷ هجری عنوان کرده آورده‌اند: پس از صفین، امیرالمؤمنین(ع)، بزرگان و سران کوفه را به حضور فرا خواند و در جمع ایشان به سخن ایستاد و از عزم خود برای نبرد با معاویه گفت. پس سعید بن قیس برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان، از ما همه استماع است و اطاعت و دوستی و نیک‌خواهی. من زودتر از همه آنچه را خواسته‌ای بر آرم. بعد از او دیگر سران، به ایراد سخن پرداختند. (محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۷۹؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۴۰)
  49. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۱۰-۲۱۱.
  50. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۷۵.
  51. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۱، ص۷۶۳.
  52. ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۷۹.
  53. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۳۴.
  54. معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع (قرن اول هجری قمری)، ص۱۳۳-۱۴۰.
  55. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۷۰-۴۷۱؛ ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۴، ص۲۲۵-۲۲۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۳۴.
  56. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۷۷-۴۷۸.
  57. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۸۱-۴۸۲. ثقفی کوفه در ادامه گزارشی دیگر از این واقعه با سخنانی متفاوت از سعید بن قیس و دیگران نقل کرده است. (ر.ک: ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۶۳۷) دینوری هم، ضمن گزارشی در این باره می‌نویسد: علی(ع) در اواخر حکومت خود از مردم خواست تا بار دیگر جهت جنگ با شامیان آماده شوند. اما چون تعداد کم حاضران در اردوگاه را مشاهده کردند، بسیار ناراحت شدند چندان که این ناراحتی تا دو روز در چهره ایشان نمایان بود. حجر بن عدی و سعید بن قیس از ایشان خواستند تا مردم را مجبور به حرکت نماید و متخلفان را تنبیه کند. پس حضرت دستور داد تا منادی مردم را برای نبرد ندا دهد و هیچ کس نباید در این امر تخطی نماید. (دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۱۳).
  58. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  59. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۷۱.
  60. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۲-۳۳؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۷۱-۷۲.
  61. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۷۱-۷۲.
  62. سید شرف الدین، صلح الحسن(ع)، ص۹۴.
  63. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  64. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۷.
  65. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۲۹-۲۳۰؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۲۹؛ ابومخنف، وقعة الطف، ص۹۵-۹۶.
  66. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۳۵۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۸؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۳۸.
  67. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۸۶-۸۷. اما برخی دیگر از مصادر، نام این فرد را «کثیر بن عبدالله شعبی» عنوان کرده در شرح ما وقع چنین آورده‌اند که: «عمرو بن سعد از عزره بن قیس خواست تا نزد امام(ع) برود و با ایشان به گفتگو بپردازد عزره که خود از جمله کسانی بود که به امام(ع) نامه نوشته بود از رفتن شرم کرد و نپذیرفت. اصرار دیگران هم برای رفتن عزره سودی نبخشید. در این هنگام کثیر بن عبدالله شعبی که شخصی گستاخ و هتاک بود از جای برخاست و گفت: «من این کار را انجام خواهم داد و حتی هم اگر بخواهید او را ترور خواهم کرد». ابن‌سعد گفت: «نه؛ اما از او بپرس که چه چیز باعث حضور ایشان در اینجا شده است». کثیر به سمت اردوگاه امام(ع) حرکت کرد زمانی که به خیام حضرت(ع) نزدیک شد ابوثمامه - یکی از یاران باوفای امام حسین(ع) - او را دید پس خدمت امام(ع) رفت و عرض کرد: «یا ابا عبدالله(ع) خداوند امورتان را به صلاح آورد هم اینک شرورترین و گستاخ‌ترین شخص روی زمین نزد شما می‌آید؛ او مردی غافل‌کش و اهل ترور است». سپس بیرون رفت و از کثیر خواست تا شمشیرش را به او تحویل دهد و آن‌گاه وارد چادر امام(ع) شود. کثیر گفت: «نه، به خدا این رسم بزرگواری نیست من فقط فرستاده‌ای‌ام که اگر به سخنانم گوش فرا دهید پیام را خواهم گفت و اگر نخواستید بر می‌گردم». ابوثمامه گفت: «شمشیرت را بده آن‌گاه داخل شو و آنچه می‌خواهی بگو». کثیر گفت: «به خدا قسم شمشیرم را به شما نخواهم داد». ابوثمامه گفت: «پس بگو برای چه آمده‌ای؟ تا من به جای تو خبر را به امام(ع) برسانم به درستی که من نخواهم گذاشت که تو به آن حضرت(ع) نزدیک شوی؛ چراکه تو شخصی فاجر هستی». پس از این مشاجره لفظی کثیر به سوی عمر بن سعد بازگشت و شرح ما وقع را برای عمر بن سعد بازگفت». (محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۱۰؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۸۵).
  68. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  69. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۲۴.
  70. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۳؛ نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۵، ص۲۲.
  71. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۲۸.
  72. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۹۲؛ ابن‌الجوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۵.
  73. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۳۹؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۷۰.
  74. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۰۹-۱۱۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۲-۴۴۳.
  75. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۰۹-۱۱۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۲-۴۴۳.
  76. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۷۵.
  77. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۷۶.
  78. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  79. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۹۸.
  80. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۱۳۰.
  81. سید شرف الدین، صلح الحسن(ع)، ص۹۴.
  82. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۲۹-۲۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۳۵۳؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۳۸.
  83. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۶۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۱.
  84. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۳۹؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۷۰.
  85. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۶۶.
  86. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۲۲.
  87. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۱۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۳.
  88. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۵۶.
  89. ابن خلدون، تاریخ، ج۳، ص۱۱.
  90. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۸، ص۱۹۱؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۸۱.
  91. زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۱۱۱.
  92. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۸۶-۸۷.
  93. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۲۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۳.
  94. عوتبی صحاری، الأنساب، ج۲، ص۴۹۵. نیز ر.ک: ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۳۷۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۰۶.
  95. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۳۷.
  96. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۷۵.
  97. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  98. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  99. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۰.
  100. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۱۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۲۲.
  101. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۲۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۸؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۲۹.
  102. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۰؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۴۲۷.
  103. ابن خلدون، تاریخ، ج۳، ص۱۱.
  104. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۰؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۹۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۱۱.
  105. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۱؛ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۶۹.
  106. ابن حبان، الثقات، ج۶، ص۷۹؛ العجلی، معرفة الثقات، ج۱، ص۲۲۲؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۷، ص۲۳.
  107. بخاری، التاریخ الکبیر، ج۶، ص۴۰۶؛ ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۶، ص۲۹۱.
  108. زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۱۱۱.
  109. ابن حبان، الثقات، ج۸، ص۴۸۳.
  110. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵.
  111. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۹. نیز ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۰؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵. علاوه بر آن، همدانی از او با تعبیر: یکی از معدود تک‌سواران عرب و یکی از دهاة خمسه (تیزهوشان پنج‌گانه عرب) و از اجواد و دستگیران نیازمندان یاد کرده است. (حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۹).
  112. شیخ طوسی، رجال، ص۶۵؛ تفرشی، نقد الرجال، ج۲، ص۲۹۲.
  113. شیخ طوسی، رجال، ص۹۶.
  114. شیخ طوسی، رجال، ص۱۹۲؛ نجاشی، رجال، ص۱۳۳.
  115. شیخ طوسی، رجال، ص۱۵۳؛ ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۶۲۴.
  116. شیخ طوسی، رجال، ص۳۲۵؛ تفرشی، نقد الرجال، ج۵، ص۱۰۶.
  117. شیخ طوسی، رجال، ص۴۰۹.
  118. ابن داوود حلی، رجال، ص۲۳۶.
  119. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.