زمینه‌های قیام امام حسین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

زمینه‌ها و انگیزه‌های قیام ‌

آگاهی بر تمام علل و اسباب قیامی که در اعماق زمان امتداد یافته و هم چنان پرتپش و نیروبخش در جان آدمیان روح ذلت‌ناپذیری و از خودگذشتگی را می‌دمد و در گذر زمان، انقلابگران راستین را در جهت دست‌یابی به اهدافی بلند در مسیر حق و بذل جان و مال رهنمون می‌شود، بسیار دشوار است. قیام ابا عبدالله الحسین (ع) نهضتی بود که رسالت اسلامی را پس از تباه شدن در عرصه هوا و هوس زمامداران فاسد، زنده ساخت و مسلمانان را آگاهی بخشید تا خواستار بازگشت حق به اهل آن و جایگاه اصلی‌اش شوند. برترین آموزه‌هایی که علل و انگیزه‌های نهضت حسینی را از آن برداشت می‌کنیم روایات رسیده از بزرگ انقلابگر تاریخ، حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) و نیز آثار و نتایج این قیام، در کنار آشنایی به شخصیت برجسته آن حضرت است. اکنون این حسین (ع) است که سپاهیان حر بن یزید ریاحی که وی را به محاصره درآورده و اجازه تغییر مسیر به وی نمی‌دهند، مخاطب قرار می‌دهد و می‌فرماید: مردم! رسول اکرم (ص) فرمود: هرکس حاکم ستم‌پیشه‌ای را مشاهده کند که محرمات الهی را حلال و پیمان خدا را می‌شکند و با سنّت پیامبر مخالفت می‌کند و یا به بندگان خدا به گناه و ستم رفتار می‌کند، ولی در عمل و گفتار با او به ستیز نپردازد خداوند او را در جایگاه همان ستمگر وارد دوزخ خواهد کرد.

به هوش باشید! که بنی امیه در پی شیطان و اطاعت او بوده و از اطاعت خدا دست برداشته‌اند و فساد و فحشا را در این سرزمین رواج داده‌اند، احکام الهی را به تعطیلی کشانده و بیت‌المال را به خود اختصاص داده‌اند، حرام الهی را حلال و حلال او را حرام شمرده‌اند، و من از کسانی که دین جدم را دستخوش تغییر و تبدیل ساخته‌اند، به رهبری جامعه سزاوارترم.

در نامه‌هایی که توسط پیک‌های خود برایم فرستاده بودید، آمده بود که شما با من بیعت کرده‌اید و مرا تسلیم دشمن نخواهید کرد و در برابر آنان مرا تنها نخواهید گذاشت، اگر واقعاً به عهد و پیمان خویش باقی هستید، در حقیقت، به سعادت ارزش انسانی خود دست یافته‌اید؛ زیرا من حسین فرزند علی و فاطمه دخت رسول خدا (ص) هستم که وجودم با وجود شما درآمیخته و خانواده‌های شما در حکم خانواده من هستند و شما باید من را الگوی خویش قرار دهید[۱].

امام (ع) در خطابه‌ای دیگر با تشریح مقاصد شوم و خیانتکارانه دشمن و پافشاری آنان بر جنگ با آن حضرت و اطاعت از یزید فاسق، چنین فرمود: روی شما سیاه باد ای بردگان امت! ای ته‌ماندگان احزاب فاسد، که قرآن را پشت سر انداخته و از بینی شیطان افتاده‌اید و در جمع جنایتکاران و تحریف‌کنندگان کتاب الهی درآمده و خاموش‌کنندگان سنت الهی هستید. فرزندان پیامبر را از دم تیغ می‌گذرانید و نسل اوصیا را از میان برمی‌دارید، شما از آن دسته مردمید، که زنازادگان را به نسب خود ملحق می‌کنید و مؤمنان را در اذیت و آزار قرار می‌دهید. و فریاد پیشوایان استهزاگری هستید که قرآن را به استهزاء و تمسخر گرفتند و چه اعمال ناپسندی برای خویش پیش فرستادند و در عذاب الهی، جاودان‌اند...

سپس فرمودند: «أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ، وَ هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ! يَأْبَى اللَّهُ ذَلِكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ، وَ جُدُودٌ طَابَتْ وَ حُجُورٌ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِيَّةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِيَّةٌ لَا تُؤْثِرُ مَصَارِعَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَامِ»[۲].[۳]

از همین‌جا می‌توان علل و انگیزه‌های نهضت قیام ابا عبدالله الحسین (ع) را در این موارد خلاصه کرد:

زمینه اول: گمراهی مردم

جهل نسبت به اصول معارف اسلامی و آموزه‌های دینی

تخریب ارزش‌های اسلامی و امحای یاد اهل بیت (ع)‌

حکومت اموی تلاش کرد تا چهره واقعی رسالت اسلامی و ترکیب اجتماعی جامعه مسلمانان را دستخوش تغییر و تبدیل سازد. امویان، به گسترش تفرقه میان مسلمانان و تفاوت بین نژاد عرب و غیرعرب و ترویج روح کشاکش و نزاع قبیله‌ای پرداختند و در جهت نزدیک ساختن قبیله‌ای غیر از قبیله دیگر به دربار، بر طبق مصالح حکومت اموی، دست به تلاش زدند. مال و دارایی در انتشار روح فرصت‌طلبی و دوگانه‌پرستی و رو آوردن به هواپرستی، نقش مهمی داشت[۴]. از آنجا که وجود اهل بیت (ع) در ژرفا بخشیدن به باورها و اعتقادات‌ اسلامی و توجه به دشواری‌ها مسیر رسالت اسلام، تأثیر بسزایی داشت، امویان از لحظه‌ای که حکومت به انحصار معاویه درآمد به شیوه‌ای برنامه‌ریزی شده به محو و نابودی یاد و نام اهل بیت (ع) پرداختند. و گامی که در این راستا بر داشتند در اواخر حکومت معاویه که سعی کرد یزید را به جانشینی خود در آورد، کامل گردید[۵][۶].

دوری از مرجعیت اهل بیت و پیروی از دانشمندان درباری

فریب‌خوردن از تبلیغات بنی‌امیه

زمینه دوم: گسترش فساد و اختلاف

فقدان امنیت

حکومت بنی امیه بر پایه جور و ستم و زور و دشمنی، شکل گرفت. از آن زمان که معاویه و دار و دسته‌اش به عنوان یک قدرت در جهان اسلام پدیدار شدند، بر ضدّ رهبر و پیشوای مسلمانان پس از رسول خدا (ص) دست به سرکشی و طغیان زده و اعمال خیانتکارانه خود را که رخدادهای ناگواری برای مسلمانان در پی داشت، شدت بخشید. خون‌های زیادی را بر زمین ریخت و آن روز که حکومت در انحصار وی قرار داشت، بدنهادترین انسان‌ها را بر اداره امور مسلمانان گمارد بلکه قبل از تسلط بر امت، کلیه عناصر طرفدار او میان مردم به ایجاد بیم و هراس و قتل و کشتار پرداختند به گونه‌ای که مردم در زمان فرمانروایی زیاد بن ابیه برای بیان دلیل ناامنی در سراسر کشور جمله «سعد را نجات بده، که سعید از دست رفت» را بر زبان می‌آوردند[۷].

از سویی هیئت حاکم اموی در تحقیر گروه‌ها و مجموعه‌های بزرگی از مسلمانان فوق‌العاده کوشید و به آنان از دیدگاهی متکبرانه و قبیله‌ای می‌نگریست[۸]، چنان‌که معاویه در سیاست خود که یزید آن را به ارث برد، مسلمانان به ویژه دوستداران اهل بیت را به انواع کشتار و شکنجه و آوارگی دچار ساخت[۹].

معاویه در کمال گستاخی و بی‌پروایی به حق و بی‌حرمتی به ارزش‌های انسانی به امام حسین (ع) گفت: ای ابا عبد الله! تو خوب می‌دانی که ما پیروان پدرت را از دم تیغ گذرانده، آنان را حنوط کردیم و کفن نموده و بر جنازه‌هایشان نماز خواندیم و به خاک سپردیم[۱۰]. امام حسین (ع) در برابر این همه ظلم و ستم دست بسته نماند. وی با معاویه به احتجاج پرداخت و سپس بر فرزند فاسقش شورید زیرا برای نجات امت مسلمان از چنین ستم و بیدادی بزرگ، احتجاج و پند و موعظه سودی نمی‌بخشید[۱۱].

انتشار گونه‌های مختلف فساد

فساد سیاسی و اداری

امام حسین (ع) که شاهد انحراف شدید و گسترده‌ای در رده زمامداری مسلمانان بود، بازایستادن از حرکت خداپسندانه‌اش برای وی مقدور نبود. اگر ماجرای سقیفه، خلافت را از صاحب اصلی و قانونی‌اش امام علی (ع) دور ساخت و پیروان سقیفه به گمان خویش و با توسل به ادعای حرمت بیعت شکنی و همراهی با مردم و حرمت ایجاد تفرقه میان مسلمانان و وجوب پیروی از پیشوای انتخابی خود، بر این امر صحّه گذاشتند، ولی امیر مؤمنان (ع) به گونه‌ای دیگر کوشید تا فسادی را که در اثر رفتار خلیفه غیر معصوم به وجود آمده بود، به اصلاح آورد و امام حسین (ع) بخشی از این واقعیت‌ها را در برهه خلافت عثمان به روشنی شاهد بود.

موارد قرارداد صلح در حقیقت بر اعمال و رفتار معاویه که برای اجرای طرح‌های خود از شیوه نیرنگ و فریب و پوشش دین استفاده کرد، قیدوبند نهاده بود، ولی هم‌اکنون ماجرا تفاوت داشت؛ زیرا پس از مرگ معاویه از دیدگاه پیشوای معصوم و صاحب اصلی خلافت حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) جز رویارویی مستقیم با دشمن چاره‌ای نبود و امکان‌پذیرش صلاحیت و شایستگی یزید و بنی امیه برای خلافت، حتی عقلا نیز وجود نداشت.

نظر به اینکه نتایج سقیفه برای محو آثار دین، نوعی هشدار به شمار می‌آمد. امام حسین (ع) فرمود: مردم! رسول خدا (ص) فرمود: هریک از شما زمامدار ستم‌پیشه‌ای را که حرام خدا را حلال شمرده و با خدا پیمان‌شکنی می‌کند و با سنت رسول خدا (ص) مخالفت می‌ورزد و میان بندگان خدا با گناه و ستم رفتار می‌کند، مشاهده کند و در عمل و گفتار با او به ستیز نپردازد، خداوند او را در جایگاه همان ستمگر در آتش دوزخ قرار خواهد داد.

یزید از کلیه صفات ناپسندی که رسول خدا (ص) مردم را از آنان برحذر می‌داشت، برخوردار بود و امام حسین (ع) که وارث پیامبر و مشعل‌دار رسالت بود، برای رویارویی با دشمن در جهت تغییر و تبدیل چنین وضعیتی، از دیگران سزاوارتر بود[۱۲].

فساد مالی و اقتصادی

توزیع ناعادلانه امکانات

فساد فرهنگی و اخلاقی

  1. ریشه‌دار شدن دنیاپرستی؛
  2. گسترش لهو و لعب و میگساری؛
  3. گسترش گناه و روابط نامشروع؛
  4. کم‌رنگ شدن معنویت و ارزش‌ها؛
  5. گسترش روحیه ترس و ذلت‌پذیری.

شیوع بدعت‌گذاری و تحریف دین

میراندن آموزه‌های قرآن و سنت نبوی

گسترش اختلاف‌ها در جامعه

زمینه سوم: گسترش ظلم و جور

فقدان مشروعیت حکومت

معیارهای مشروعیت حکومت در اسلام بحثی اختلافی است و نزد همه مذاهب اسلامی مورد اتفاق نظر نیست: آیا این مشروعیت، کاملاً مشروعیت الهی و خارج از اختیار مردم است همان‌گونه که شیعیان اثناعشری می‌گویند یا اینکه خداوند امر حکومت را به مردم واگذار کرده است (مثلاً: از طریق شورا و بیعت مسلمانان با حاکم بر اساس انتخاب و رضایت) آن‌گونه که اهل سنت می‌گویند؟ همچنین در مورد ویژگی‌ها و شایستگی‌های لازم برای حاکم - مثل: عدالت (از جمله پایبندی به احکام شرع)، کفایت، توانایی اداره امور مسلمانان و رعایت مصلحت آنها - هم اتفاق نظر وجود ندارد. با این حال، حتی کمترین میزان این معیارها در آن زمان در حاکم جامعه اسلامی (یعنی: یزید بن معاویه) وجود نداشت. او نه تنها شایستگی‌های لازم برای حکومت را نداشت بلکه آشکارا به فسق و فجور می‌پرداخت. این موضوع مشروعیت او را در نزد اکثر مسلمانان به جز آنان که نظریه اطاعت محض از هرکس که به هر طریقی بر مسند قدرت بنشیند را ابداع کرده بودند، از بین برد.

تعطیل شدن احکام دین

فقدان آزادی‌های مشروع

نهادینه‌شدن ستم و خیانت بنی‌امیه

امام حسین (ع) که خود بر همه اموری که در عرصه‌های سیاسی می‌گذشت و تغییر و تحولات اجتماعی که میان مسلمانان به وجود می‌آمد، کاملا آگاه و بدان آشنایی داشت، اهداف خیانتکارانه و کینه‌توزی‌های اموی را نسبت به اسلام و اهل بیت (ع) و تجربه‌های سال‌های آغازین رسالت اسلامی و رفتار معاویه با امام علی و پس از او با امام حسن (ع) را، نظاره‌گر بود.

امام حسین (ع) با قطع و یقین می‌دانست که حتی اگر با بنی امیه از در مسالمت نیز درآید، از او دست برنداشته و از کشتن وی منصرف نخواهند شد زیرا حضرت (ع) خود وارث نبوت و شخصیتی الهی به شمار می‌آمد که حرکت و جنبش اسلامی را در مسیر حقیقی و راه صحیح آن، سوق می‌داد. یزید نتوانست احساسات تبهکارانه خویش را نهان سازد. نقل شده که در کمال صراحت و بی‌پروایی گفت: از قبیله خندف نباشم، اگر از خاندان پیامبر و کارهایی که انجام داده‌اند، انتقام نگیرم.

امام حسین (ع) اعلان داشته بود که: بنی امیه در هر حالتی از او دست برنخواهند داشت، از این‌رو، به برادرش محمد حنفیه به صراحت می‌فرماید: اگر در لانه حشره‌ای از این حشرات وارد شوم، خواه‌ناخواه مرا بیرون آورده و به قتل خواهند رساند و به جعفر بن سلیمان ضبعی فرمود: به خدا سوگند! دشمن از من دست بر نخواهد داشت تا قلبم را بیرون آورد (خون مرا بریزید).

بدین‌سان، امام (ع) نابه‌هنگام از مکه به حرکت درآمد تا قبل از اینکه‌ دست خیانتکاران به خونش آلوده شود و او را به قتل برسانند، دست به قیام بزند؛ چراکه وی تا آن روز امکان ایفای نقشی را که میان امت بر او لازم بود نیافته بوده وی کوشید هرگونه فرصتی را که امویان در جهت خیانت به او، از آن بهره می‌گیرند، از آنان سلب و به عنوان مدافع اهل بیت (ع) نبوت، ابراز وجود نماید[۱۳].

رهبر شایسته قیام

بنابر آنچه گذشت، اصول جامعه‌ای که پیامبر اکرم(ص) تأسیس کرده بود به راه فنا می‌رفت و سنت‌ها و ارزش‌های دینی به فراموشی سپرده می‌شدند. انحطاط دینی، اخلاقی و فرهنگی جامعه، به ویژه در نیمه اول دهه چهارم هجری، به اوج خود رسیده بود. از زمان خلیفه سوم، اشرافی‌گری و بذل و بخشش‌های بی‌حد و حصر از بیت‌المال به اقوام و نزدیکان، متعارف شد و مسلط کردن تبعیدی‌های عصر نبوی بر مقدرات جامعه اسلامی و در نهایت، قدرت بخشیدن به حزب اموی، خلافت اسلامی را به سلطنت کسری و قیصر مبدل ساخت.

اکنون چه کسی باید برای اصلاح امور قیام کند؟ یک فرد انقلابی و اصلاح طلب! اما کسی که به ناهنجاری‌های جامعه معترض است و ادعای اصلاح‌طلبی دارد، باید پیش از آنکه مصلح شود، صالح باشد؛ زیرا آرمان‌گرایی و اصلاح‌طلبی در سخن و شعار خلاصه نمی‌شود، بلکه درگیری با مشکلات و معضلات را طلب می‌کند.

از این‌رو، مصلح باید آگاه، خودساخته، مدیر و مدبر باشد؛ زیرا اصلاح اسلامی، حرکتی انقلابی است؛ انقلاب در افکار، فرهنگ، اخلاق و روحیات انسان‌ها و به موازات آن، تغییر در نظام‌های اجتماعی فاسد و حاکم بر آنها. بنابراین، اصلاح اسلامی، تغییری است در راستای رشد و کمال انسان، که هم مبارزه با آداب و عادات ناپسند را لازم می‌شمرد و هم نظام‌های حاکم بر اجتماع را به رعایت حق و عدالت و انجام اعمال صواب و صلاح وا می‌دارد.

از این‌رو، پیامبر بزرگ اسلام(ص) دو جهاد را بر مسلمانان متعهد، تکلیف کرده است؛ جهاد اکبر یا مبارزه با تجاوزات و طغیان‌های نفس انسان و جهاد اصغر، یا مبارزه با دشمنان خارجی و داخلی جامعه اسلامی. امامان بزرگوار شیعه، زمانی که جامعه انسانی گرفتار فساد شده بود، برای اصلاح آن، پیروان خویش را به هر دو جهاد فرا می‌خواندند. چنان که حسین بن علی(ع) به عنوان یک مصلح اجتماعی، با قیام خود علیه ظلم و فساد، در همان حال که زمینه انقلاب اجتماعی را فراهم می‌سازد، یاران و هوادارانش را به تهذیب نفس و تقوای الهی دعوت می‌کند.

این امر نه تنها به لحاظ هدفی که اسلام دنبال می‌کند، یعنی تربیت انسان‌های وارسته و خداگونه، بلکه از جنبه عقلی نیز دارای اهمیت است؛ زیرا اگر اصلاح طلبان خود صالح نباشند، نه معنای اصلاح را به درستی درک خواهند کرد و نه می‌توانند بر فساد غلبه یابند؛ چه این که در مسیر مبارزه ممکن است پیش از آنکه دیگران را به صلاح آورند، خود تسلیم فساد شوند، چنان که بسیاری مبارزان و مصلحان به دلیل عدم خودسازی و تقوای لازم، خویش را به دشمن تسلیم کرده و یا در صورت پیروزی، به دلیل همین وابستگی‌های نفسانی و رذایل اخلاقی، تشکیلات و نظام فاسدی را بنیان نهادند که در برخی مواقع به مرور از رژیم‌های گذشته بدتر شدند. پیروزی عباسیان بر امویان و فسادی که بعدها در دستگاه حکومت آنان به وجود آمد، شاهدی روشن بر این مدعاست. از سوی دیگر، اصلاح فردی نیز بدون توجه به اصلاح اجتماعی را به جایی نمی‌برد؛ زیرا رشد و تکامل و پالایش انسان در گرو همین مبارزات اجتماعی است[۱۴].

از این‌رو، اسلام بر اصلاح رهبری سیاسی جامعه تأکید می‌ورزد و پیروان خویش را بر رهبران فاسد می‌شوراند تا نظام‌های جور را مورد تهدید قرار داده، رهبری آنان را به صالحان و با تقوایان بر گردانند. چنان که امام حسین(ع) انگیزه قیام خود را چنین تبیین می‌فرماید: «مردم! پیامبر خدا(ص) فرمود: هر کس سلطان زورگویی را ببیند که حرام خدا را حلال کرده، پیمان الهی را در هم شکسته، با سنت و قانون پیامبر از در مخالفت در آمده، در میان بندگان خدا، راه گناه و دشمنی در پیش می‌گیرد، اگر در برابر چنین زمامداری با عمل یا با گفتار خویش مخالفت نکند، بر خداوند است که، این فرد (بی‌تفاوت) را به جایگاه همان طغیانگر، که آتش جهنم است، داخل گرداند. مردم! آگاه باشید، اینان (بنی امیه) اطاعت خدا را ترک کرده و پیروی از شیطان را پیشه خود ساخته‌اند. فساد را ترویج و حدود الهی را تعطیل کرده «فییء» را به خود اختصاص داده و حلال و حرام خداوند را تغییر داده‌اند. در حالی که من به هدایت و اصلاح جامعه اسلامی از دیگران شایسته‌ترم»[۱۵].[۱۶]

منابع

پانویس

  1. تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۸۰.
  2. «به هوش باشید! این مرد فرومایه فرزند فرومایه، مرا بین دوراهی پذیرش شمشیر و خواری و ذلت قرار داده است. هیهات که ما زیر بار ذلت رویم؛ زیرا خدا و پیامبرش و مؤمنان از ذلت‌پذیری ما ناخرسندند و اجداد طاهر، دامن‌های پاک مادران و اصالت و شرف خانواده، همت والا و غیرت و نفوس با شرافت، هرگز به ما اجازه نمی‌دهند اطاعت پست‌فطرتان و فرومایگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجیح دهیم»... اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۳.
  3. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۸۳.
  4. تاریخ طبری، ج۸، ص۲۸۸؛ اغانی ۴، ص۱۲۰.
  5. نهج البلاغه، ج۳، ص۵۹۵؛ ج۴، ص۶۱؛ ج۱۱، ص۴۴.
  6. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۸۹.
  7. تاریخ طبری، ج۶، ص۷۷؛ تاریخ ابن عساکر، ج۳، ص۲۲۲؛ استیعاب، ج۱، ص۶۰؛ تاریخ ابن کثیر، ج۷، ص۳۱۹.
  8. عقد الفرید، ج۲، ص۲۵۸؛ طبقات ابن سعد، ج۶، ص۱۷۵؛ نهایة الادب، ج۶، ص۸۶.
  9. شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۴؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۹۸.
  10. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۶.
  11. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۸۸.
  12. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۸۴.
  13. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۸۷.
  14. محمد جواد صاحبی، احیاگری و اصلاح‌طلبی در نهضت حسینی، ص۳۹.
  15. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲.
  16. قنبری‌نژاد اصفهانی، حمید رضا، مقاله «اصلاحات از منظر امام حسین»، فرهنگ عاشورایی ج۱۰ ص۲۳.