ابن قیس همدانی
ابن قیس همدانی | |
---|---|
نام کامل | سعید بن قیس همدانی |
جنسیت | مرد |
از قبیله | بنیهمدان |
پسر | |
دختر | حجاج بنت سعید بن قیس |
برادر | یزید بن قیس |
محل تولد | یمن |
درگذشت | ۵۰ هجری |
از اصحاب | |
حضور در جنگ | |
فعالیتهای او |
|
مقدمه
سعید یا سعد[۱]، فرزند «قیس»، برادر یزید بن قیس از بزرگان و پارسایان تابعین و از بنیارحب از قبیله همدان بود و در میان قبیله خود رییس و مجاهدی غیور و شاعری حماسهسرا بود. او در زمره شیعیان مخلص و فدائیان امیرمؤمنان (ع) بود و در اجرای دستورهای آن حضرت کوتاهی نمیکرد و در جنگ جمل و صفین از سوارکاران دلیر و شجاعان معروف سپاه آن حضرت به شمار میآمد.[۲]
سعید در جنگ جمل
هنگامی که امیرالمؤمنین علی (ع) از مذاکره و گفت و گو با عایشه و طلحه و زبیر مأیوس شد و دانست آنها غیر از جنگ و خونریزی راه دیگری برنمیتابند و عدهای از شیعیانش را بدون هیچ جرمی به قتل رساندهاند، به ناچار برای جنگ با آنان، سپاه خود را منظم کرد و برای هر گروهی، فرماندهی تعیین نمود. بر پیاده نظام مذحج، شریح بن هانی و... و بر گروه همدان، سعید بن قیس را منصوب کرد و عمار را برکل سپاه فرماندهی داد[۳].
سعید در جنگ جمل اشعاری را سرود که متضمن معنای ولایت و وصایت امیرالمؤمنین (ع) است. وی در این نبرد در میسرة (جناح چپ) سوارکاران سپاه علی (ع) میجنگید و با حماسههای شورانگیز، بارقههای امید به فتح را در دل سپاهیان امام (ع) زنده میکرد و یاران خود را به پیشروی تشویق مینمود[۴][۵]
نقش سعید در جنگ صفین
زمانی که امیرالمؤمنین (ع) برای نبرد با قاسطین و ستمکاران، عازم صفین شد، ابتدا فرماندهان و رهبران نظامی قبایل و طوایف هفت گانه کوفه را برگزید؛ یکی از این رهبران نظامی، سعید بن قیس همدانی بود، که حضرت امیر (ع) وی را به فرماندهی نیروهای همدان و نیروهای حمیر - که همراه با نیروهای همدان بودند. منصوب کرد[۶]. در همین جنگ، اشعث بن قیس کندی ریاست دو طایفه کنده و ربیعه را بر عهده داشت. امیرالمؤمنین (ع) وی را در مسیر صفین از مسند ریاستش برکنار و حسان بن مخدوج را به فرماندهی این دو قبیله منصوب کرد. اشعث بن قیس کندی از اقدام حضرت علی (ع) سخت دلگیر شد و همین امر باعث شد که گروهی از یمنیها اعتراض کرده و بر اقدام امام (ع) خرده گرفتند. هنگامی که سعید از این موضوع باخبر شد، بسیار خشمگین شد و بیدرنگ نزد اهالی معترض یمن رفت و خطاب به آنان چنین گفت: ای جماعت یمنی، من تاکنون گروهی تنگ نظر و بد اندیشتر از شما ندیدهام، اگر از حضرت علی (ع) سرپیچی کنید آیا شما برای رسیدن به دشمن او وسیلهای دارید؟ آیا معاویه جایگزین خوبی برای علی است؟ یا شام جانشین خوبی برای عراق است؟ یا ربیعه در میان طایفه مضر یاوری سراغ دارد؟ پس شما برای چه این گونه به اقدام صائب و به حق امیرالمؤمنین (ع) اعتراض میکنید و چهره درهم میکشید؟ لذا سخن همان است که او میفرماید و اقدام همان است ککه او معمول میدارد[۷].
اگرچه حضرت به نحوی قضیه جایگزینی حسان بن مخدوج را از اشعث اصلاح کرد اما سخنان به حق و استوار سعید در آرامش معترضین بیتاثیر نبود. از جمله فعالیت سعید در صفین این بود که امام (ع) در این نبرد تمام تلاش خود را به کار برد شاید بتواند جلوی جنگ را بگیرد، لذا افراد پرنفوذ و با شخصیتی چون بشیر بن عمرو انصاری، و سعید بن قیس همدانی و شبث بن ربعی را نزد معاویه فرستاد تا شاید او را از جنگ و خونریزی باز دارند و با صلح و مذاکره مسائل و مشکلات رفع شود؛ اما معاویه در عوض این پیشنهاد منطقی، پاسخ تندی داد و اعلان کرد میان ما و شما جز شمشیر چیز دیگری نخواهد بود از این رو نمایندگان امام (ع) با دست خالی به اردوگاه خودی بازگشتند و نظر معاویه را به امیرالمؤمنین (ع) رساندند[۸].
اگرچه بعد از این گفت و گوها باز هم گروهی از قاریان عراق و شام که سی هزار نفر بودند در کنار صفین قرارگاهی زدند و سران آنان چون علقمه بن قیس، عبیده سلمانی، عبدالله بن عتبه و عامر بن عبدالقیس که از شاگردان عبدالله بن مسعود بودند، شروع به آمد و شد میان سپاهیان حضرت علی (ع) و معاویه نمودند و مدت سه ماه این رفت و آمد ادامه داشت، و در طول این مدت معاویه هر چه توانست دلیل و مدرک برای جنگ و خونریزی ارائه داد، اما همین که به محض امیرالمؤمنین (ع) میآمدند و پاسخ معاویه را میشنیدند، قانع میشدند و مجدداً به معاویه مراجعه میکردند و نظر امیرالمؤمنین (ع) را به او میگفتند؛ اما تمام این رفت و آمدها و مذاکرات و پیشنهادات آرامبخش و مانع از خونریزی، تأثیری بر خیره سری معاویه نداشت و حاضر نشد تن به حق دهد و عاقبت آماده جنگ شد[۹][۱۰]
دلسوزی سعید برای امام (ع)
روزی حضرت علی (ع) در جنگ صفین، از قرارگاه خود خارج شد و از کنار خطوط مقدم نبرد گذر کرد، آن حضرت (ع) در حالی که فقط نیزه کوتاهی در دست داشت با سعید بن قیس همدانی برخورد کرد؛ وی از روی دلسوزی و ارادت به حضرت (ع) عرض کرد: «ای امیرمؤمنان، آیا با آنکه نزدیک دشمن هستید بیم ندارید که کسی غافلگیرتان کند؟»[۱۱].
حضرت علی (ع) در پاسخ او فرمود: «هیچ کسی نیست مگر آنکه از سوی خداوند نگهبانانی برای حفظ او گماشته شدهاند که او را از این که در چاهی سقوط کند و یا زیر آواری بماند و یا به آفت و بلایی گرفتار شود، محافظت میکنند؛ و چون تقدیر فرا رسد این نگهبانان در مقابل تقدیر، او را رها میکنند»[۱۲]. بیشک چنین ایمان و اعتقادی در عالم وجود جز برای علی (ع) و مثل او که سراپای وجودشان را عشق به خدا گرفته بود، نمیتوان یافت.[۱۳]
سعید با معاویه در جنگ تن به تن
نصر بن مزاحم از عمر سعد نقل میکند: پیش از کشته شدن عبیدالله پسر عمر در روزهایی از جنگ صفین، چون کار بر معاویه خیلی سخت و سنگین شده بود، برخی از یاران نزدیک خود چون عمرو عاص، بسر بن ارطأه، عبیدالله بن عمر بن خطاب و عبدالرحمان بن خالد بن ولید را فرا خواند و به آنان گفت: مقام و اهمیت تنی چند از یاران علی در میان قوم شان مرا اندوهگین کرده و آنان عبارتند از: سعید بن قیس همدانی، مالک اشتر و از انصار: هاشم مرقال، عدی بن حاتم و قیس بن سعد بن عباده اینک اندیشیدهام که فردا خودم با سعید بن قیس و قومش روبه رو شوم و شر او را برطرف خواهم کرد، و تو ای عمر و عاص با هاشم مرقال وارد نبرد شو، و تو ای عبیدالله بن عمر با مالک اشتر و تو ای عبدالرحمان بن خالد با عدی بن حاتم میجنگی و من این کار را به نوبت و در پنج روز مقرر میدارم که هر روز یکی از شما به مصاف هماور خود برود و شما فرماندهی همه سواران را بر عهده خواهید داشت؛ بنابراین آماده باشید. و همه این چند نفر طبق پیشنهاد معاویه اعلان آمادگی کردند. فردای آن روز اولین نفر خود معاویه صبحگاهان در حالی که تمام سواران را آماده کرده بود خود شخصا به جانب قبیله همدان به فرماندهی سعید بن قیس حرکت کرد و با سپاهیان خود گفت: از این پس هیچ کشته و مجروحی را هرگز حرمتی نخواهد بود تا به زودی عراق را با شومی و خشونت تصرف کنم و در همه روزگار سوگوار عثمان بن عفان خواهم بود. معاویه آرام آرام اندکی میان سواران نیزه زد و هجوم آورد و در آن هنگام با شعار همیشگی خود شعار داد و مبارز طلبید و از سعید بن قیس خواست به جنگ او بیاید سعید بن قیس که فرمانده نیروهای همدان بود بلافاصله اسب خود را رکاب زد و به سوی معاویه شتافت و با وی روبه رو شد و به نبرد تن به تن پرداخت و جنگ سختی بین این دو انجام شد، اما معاویه متوجه شد که توان جنگ با قیس را ندارد لذا شب که فرا رسید و تاریکی حایل شد معاویه از فرصت استفاده کرد و به اردوگاه خود بازگشت. همدانیان میگویند: نزدیک بود سعید، معاویه را از پای درآورد ولی او از معرکه نبرد گریخت. لذا سعید که خود را پیروز این میدان میدید ولی متأسف بود که به این کار موفق نشد[۱۴].
و معاویه هم چون احساس کرد در مبارزه تن به تن با سعید شکست او حتمی است پس از بازگشت به اردوگاه خود، به عمر و عاص دستور داد که افراد قبایل عک و اشعری را به مقابله با همدانیان - از سپاه امام علی (ع) - گسیل کند ولی آنها به شرط دو برابر شدن حقوقشان پذیرفتند و به نبرد با همدانیان، به فرماندهی سعید بن قیس، جلو آمدند و بین دو گروه عکی و اشعریها با همدانیان سپاه حضرت علی (ع) نبرد سختی واقع شد و از زبان منذر بن ابی حمیصه که فردی دلیر و شاعر در سپاه حضرت علی (ع) بود خطاب به امام عرضه داشت: «یا امیرالمؤمنین دو قبیله عک و اشعری در سپاه دشمن از معاویه حقوق دو چندان طلب کردند چون معاویه پذیرفت آنها به میدان نبرد آمدند، و آنها دین خود را به دنیا فروختند ولی ما یا علی با تو، در برابر این دنیا به آخرت راضی شدیم. و به عراق در برابر شام و به تو در برابر معاویه خشنودیم؛ به خدا سوگند که آخرت ما از دنیای آنان بهتر و عراق ما از شام آنان ارزندهتر و پیشوای ما از پیشوای آنان هدایت یافتهتر میباشد، یا علی! اینک دست ما را بر جنگ بگشای و از سوی ما به نصرت و پیروزی اعتماد کن و ما را تا پای مرگ پیش ببر». سپس اشعاری در این رابطه بس پر معنا سرود[۱۵]: امیرمؤمنان در پی سخنان منذر و اشعار پر مغز او فرمود: خداوند تو را کافی است و تو را رحمت کند. سپس او و قومش را ستود و در حقشان دعای خیر نمود. وقتی اشعار منذر به گوش معاویه رسید، گفت: به خدا سوگند، افراد مورد وثوق علی را به دنیا متمایل خواهم کرد و میان آنان آن قدر مال و منال تقسیم کنم تا دنیای من بر آخرت علی پیروز شود[۱۶]. معاویه درباره برخی از همراهان امیرالمؤمنین درست گفت و عدهای از آنان را با تطمیع و فریب مال و مقام به خود جذب کرد اما بسیاری از آنان که واقعاً دل در گرو ولایت امیرالمؤمنین (ع) نداشتند، فریب مال و منال معاویه را نخوردند و با استقامت در راه آن حضرت ماندند، و سعید بن قیس یکی از این افراد بود که هرگز تن به خواری حمایت از معاویه نداد و تا هنگام مرگ بر ولایت حضرت علی (ع) و آل او، استوار ماند.[۱۷]
سعید و بشارت به بهشت
فردای همان روزی که جنگ سختی بین همدانیان و گروه غک و اشعریها واقع شد، معاویه خود در میان افراد قبایل یمن به گردش درآمد و توانست لشکری عظیم و کارآزموده آماده کند و به مقابل همان بخش از سپاه علی (گروه همدان) بفرستد. امیرالمؤمنین علی (ع) که از دور، نظارهگر آن لشکر بود، دانست که همگی نیروهای معاویه از مردان برگزیده نزدیک است به هم بپیوندند و به همدانیان یورش برند، لذا در میان نیروهای همدان فریاد برآورد: «ای همدانیان؟» سعید گفت: گوش به فرمانم یا امیرالمؤمنین! امام (ع) فرمود: «هم اکنون بر دشمن حمله کن، قبل از آنکه سازماندهی دشمن به اتمام رسد. سعید با اطاعت از فرمان امام (ع) با نیروهای جان بر کف همدان، بیدرنگ به رزم آوران شامی یورش بردند و آرایش سپاه معاویه را بر هم ریخته و آنان را تا پشت قرارگاه اصلی معاویه عقب راندند که در این میان بسیاری از نیروهای شامی به هلاکت رسیدند؛ به طوری که معاویه با دیدن این منظره و گفت: وای بر من که از قبیله همدان چه میکشیم! در چنین روزی بود که مرگ و وحشت بر سپاه شام سایه افکند و کشتههای آنان از حد معمول گذشت. در این موقعیت امیرمؤمنان علی (ع) افراد قبیله همدانی را فراخواند و ضمن تحسین و تمجید از دلاورمردی آنان فرمود: ای گروه همدان، شما زره و نیزه شکافنده من هستید، به خدا سوگند ای گروه همدان، شما کسی جز خدا را یاری ندارید و فقط ندای او را اجابت نمودید. باز سعید در جواب امام (ع) با کلمات بسیار پر معنایی عرضه داشت: ما ندای خدا را اجابت کردیم و به ندای تو نیز لبیک گفتیم و پیامبر خدا را در قبرش یاری رساندیم و در رکاب تو با کسانی به پیکار برخاستیم که هرگز چون تو نبوده و نخواهند بود، بنابراین ما را به هر جا که دوست داری، گسیلدار که به طور قطع ما را مطیع و فرمانبردار خواهی یافت. ماهم از خداوند عالمیان میخواهیم، سعید بن قیس را با مولایش امیرالمؤمنین (ع) محشور کند که در جنگ صفین چگونه درخشید و چه بسیار غم از چهره علی (ع) برداشت و روح یأس و ناامیدی بر معاویه و یارانش مستولی ساخت.[۱۸]
واکنش سعید در فتنه بالا بردن قرآنها
- پس از موفقیت معاویه در حیله به نیزه کردن قرآنها تا شاید جنگ صفین را به نفع خود پایان بخشد، سعید بن قیس در این موقعیت نزد امام (ع) آمد و از حضرت خواست تا به نزد شامیان برود و با آنها به گفت وگو بنشیند، امام (ع) به وی مأموریت داد تا با آنان صحبت کند تا بیشتر با خواسته شان آشنا شود. سعید بیرون آمد و مقابل مردم شام قرار گرفت و گفت: ای مردم شام، میان ما و شما اموری اتفاق افتاد که موجب خشم و نفرت هر یک از ما گردید، ما از دین و دنیای خود دفاع کردیم؛ ولی شما اقدام دفاعی و حمایتی ما را غدر و اسراف خواندید، و اکنون ما را به چیزی میخوانید که ما تا ساعتی پیش، برای تحقق همان امر با شما جنگیدیم، البته اهل عراق با دستاوردی بهتر از عمل کردن به کتاب خدا، به دیار خود باز نخواهند گشت و شما مردم شام نیز نتیجه ای بهتر از عمل به کتاب خدا و پیروی از دستورهای او، کسب نخواهید کرد، پس بدانید که به حکم کتاب خدا، حق در دست ماست نه شما، اگر نمیخواهید آن را بپذیرید، پس ما همانیم که بودیم و شما همانید که بودید.
- سخنان به حق سعید که کار را بر سپاه معاویه سخت میکرد و مخالفین ادامه جنگ در سپاه امام که جمعی از آنها منافقانه و جمعی کورکورانه تن به هر ذلتی جز ادامه جنگ میدادند با گفتار سعید مخالفت ورزیدند و با اصرار زیاد سرانجام موضوع غمبار حکمیت طبق خواست و نظر معاویه را به امام (ع) تحمیل کردند[۱۹].
- ابن مزاحم از ابی وداک نقل میکند: پس از آنکه نیروهای شام قرآنها را بر سر نیزهها بالا بردند و تمایل به صلح و ترک ستیز قوت گرفت و مردم تظاهر به پذیرفتن حکمیت قرآن کردند و نامه حکمت نوشته شد، حضرت امیر خطاب به یارانش فرمود: «من اگر به این صلح و آشتی تن دادم تنها به این دلیل بود که شما در این جنگ ضعف و سستی از خود نشان دادید»[۲۰]
- در این هنگام، افراد قبیله همدان همچون کوه با حالت استوار در حالی که سعید بن قیس و پسرش عبدالرحمان در پیشاپیش آنان بودند، جلو آمده و سعید خطاب به حضرت گفت: «اکنون من و قومم آمادهایم و فرمان تو را رد نمیکنیم، هر چه میخواهی فرمان بده تا آن را عمل کنیم و از دستورهای شما هرگز سرپیچی نمیکنیم.» امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «اگر این اعلان وفاداری و اطاعت بی قید و شرط همراهان تو قبل از بالا رفتن قرآنها و یا قبل از نوشتن عهدنامه میبود، من توسط شما دشمن را تار و مار میکردم و تا فواصل زیادی از قرارگاهایشان عقب میراندم و یا آنکه در این راه کشته میشدم، اما حالا دیگر زمان آن گذشته است؛ پس به خیمههای خود سالم باز گردید، خداوند شما را موفق بدارد. من هرگز راضی نمیشوم که قبیله واحدی را در مقابل این همه نیروی دشمن قرار دهم»[۲۱][۲۲]
حضور سعید در ماجرای حکمیت
- پس از آنکه ابوموسی از جانب حضرت علی (ع) در اجتماعی که با عمرو عاص از جانب معاویه برای اجرای حکمیت داشت و فریب او را خورد و حکمیت به زیان امام (ع) به پایان رسید. برخی از حاضرین در اجتماع حکمت از جمله شریح بن هانی که سرپرستی چهارصد نفر همراه ابوموسی را داشت، شدیداً به ابوموسی و عمرو عاص اعتراض کرد و با تازیانهاش عمرو عاص را شلاق زد و درگیری بین هانی و پسر عمرو عاص واقع شد که هانی بعدها گفت: ای کاش عمرو عاص را به جای تازیانه با شمشیر میزدم[۲۳].
- در این هنگام سعید بن قیس پس از عبدالله بن عباس، سخنانی ایراد کرد که حکایت از عمق تأثر و اندوه او داشت و خطاب به ابوموسی و عمرو عاص گفت: به خدا سوگند، شما دو نفر اگر بر هدایت هم متفق شده بودید، چیزی بر آنچه که هم اکنون بر آن معتقدیم، نمیافزودید و پیروی از گمراهی شما هم بر ما لازم نیست، و شما به همان چیزی برگشتید که از آغاز به آن رجوع کرده بودید، و ما امروز هم بر همان عقیدهایم که دیروز بودیم[۲۴].
- هنگامی که امیرمؤمنان (ع) از این خبر آگاهی یافت، سخت اندوهگین شد و مدتی سکوت کرد. سپس خطبه مفصلی ایراد فرمود[۲۵].
- واقعه حکمیت در شعبان سال ۳۸ هجری واقع شده است[۲۶][۲۷]
سعید در تعقیب سفیان بن عوف غامدی
- مدتی پس از حکمیت و خروج نهروانیان، معاویه تلاش کرد با ایجاد هرج و مرج در بلاد تحت حکومت امیرمؤمنان (ع) مردم را به آن حضرت بدبین کرده و ناامنی و بیثباتی را در بلاد اسلامی حکمفرما نماید که به نمونهای از آن به اختصار اشاره میکنیم:
- سفیان بن عوف غامدی[۲۸] به دستور معاویه سپاهی بزرگ تشکیل داد تا به شهرهای عراق از جمله هیت، انبار و مدائن یورش برده به قتل و غارت دست بزند و هرکس را که به معاویه تمایل دارد، شاد و امیدوار سازد. سفیان توانست مأموریت خود را به پایان برساند و جمع زیادی از جمله اشرس بن حسان بکری[۲۹] فرماندار شهر انبار از جانب امیرالمؤمنین (ع) را به قتل رساند و اموالی را به غارت برد، و چون خبر جنایتهای سفیان به اطلاع امام رسید، حضرت سخت ناراحت شد و به منبر رفت و برای مردم خطبه ایراد کرد و فرمود: «همانا برادر بکری شما در شهر انبار کشته شده است، او مردی ارجمند بود و از آنچه پیش میآید باکی نداشت و آنچه را در پیشگاه خداوند است بر دنیا برگزید، اکنون به تعقیب غارتگران بشتابید تا آنها را دریابید، و اگر آنها را شکست دهید، تا هنگامی که زنده باشند از عراق راندهاید»[۳۰]؛
- پس از این سخنان، هیچکس نه موافق نه مخالف سخنی بر لب نیاورد و جوابی به امام (ع) نداد. حضرت از منبر پایین آمد و پیاده به سوی نخلیه حرکت کرد و مردم هم پیاده از پی حضرت راه افتادند و در این میان، گروهی از اشراف کوفه حضرت را احاطه کردند و گفتند: ای امیرالمؤمنین شما برگردید ما اینکار را کفایت خواهیم کرد، سرانجام با اصرار آنها، امام (ع) آزرده خاطر و اندوهگین به خانه بازگشت.
- باز در این هنگام به حضرت خبر رسید که آن قوم با لشکری گسترده مجددا بازگشتهاند، امام (ع) فورا سعید بن قیس را فرخواند و او را از نخیله در راس هشت هزار جنگ جوی رزمنده برای تعقیب سفیان بن عوف غامدی اعزام کرد.
- سعید بیدرنگ دستور امام (ع) را اجرا و در کنار فرات به تعقیب سفیان پرداخت. تا به منطقه عانات رسید؛ از آنجا هانی بن خطاب همدانی را پیشاپیش خود فرستاد، وی به تعقیب سفیان پرداخت و تا نزدیکی سرزمینهای قنسرین[۳۱] پیش رفت. در آنجا متوجه شد که نیروهای سفیان گریخته و از دسترس آنان خارج شدهاند؛ لذا از مأموریت بازگشت. در این ایام امیرمؤمنان (ع) پریشان خاطر و همچنان منتظر دریافت اخبار مربوط به این جنگ و گریز بود، تا این که سعید از مأموریت خود بازگشت و اخبرا را به سمع آن حضرت رساند [۳۲] و حضرت از دلاوریهای سعید و تعقیب غارتگران معاویه بسیار مسرور شد.[۳۳]
سعید و فرماندهی سپاه امام حسن (ع)
سعید پس از شهادت امیرمؤمنان (ع) در ایمان و اعتقاد به خاندان رسالت پابرجا بود و با امام حسن مجتبی (ع) بیعت کرد و امامت آن حضرت را به گردن نهاد. و لذا موقعی که معاویه لشکری عظیم تشکیل داد تا با امام حسن (ع) بجنگد. وقتی خبر حرکت معاویه و لشکر او به امام حسن (ع) رسید، حضرت سریعا دست به اقدام زد، و حجر بن عدی را برای آماده کردن مردم گسیل داشت و منادی هم مردم را برای اجتماع در مسجد فراخواند. در این موقع سعید بن قیس به محضر امام حسن (ع) آمد و عرض کرد: مردم جمع شده و آماده شنیدن فرمایش شما هستند. امام (ع) بیرون آمد و بر فراز منبر بالا رفت و پس از سپاس و ستایش خداوند متعال فرمود: «همانا خداوند جهاد را بر خلق خود مقرر نموده و خود آن را دشوار نام نهاده است، سپس به مؤمنان فرموده است: شکیبا باشید که خداوند با صابران است. ای مردم، شما به آنچه دوست دارید، نمیرسید مگر با صبر و شکیبایی در آنچه دشوار میدارید. به من خبر رسیده که معاویه آهنگ حمله به ما دارد، اینک شما به لشکرگاه خود در نخیله بروید تا بنگریم و بنگرید و چاره اندیشی کنیم و شما هم چاره اندیشی نمایید».
امام نگران بود که مردم پاسخ او را ندهند، در این موقع عدی بن حاتم بلند شد و مردم را مورد تقبیح قرار داد که چرا جواب امام را نمیدهید، مگر از عقوبت خدا و ننگ و عار بیم ندارید؟ بعد خطاب به امام (ع) عرض کرد: ما سخن تو را شنیدیم و اطاعت میکنیم... بعد قیس بن سعد، و سپس معقل بن قیس ریاحی و زیاد بن صعصعه تمیمی برخاستند و اعلان حمایت از امام (ع) کرده و مردم کوفه را در عدم وفاداری نسبت به پاسخ امام (ع) تقبیح کردند.
امام حسن (ع) در حق آنان دعا کرد و از منبر پایین آمد و مردم هم بیرون آمدند و راهی نخیله لشکرگاه گردیدند. حضرت خود به لشکرگاه آمد و مغیرة بن نوفل را به جانشینی خود در کوفه قرار داد و دستور داد مردم را برای پیوستن به سپاه تشویق نماید و طولی نکشید که لشکرگاه مملو از نیرو گردید.
امام حسن (ع)، فرماندهی دوازده هزار نیروی ورزیده و قراء کوفه را به پسر عموی خود عبیدالله بن عباس سپرد و سفارشهای لازم را به او نمود و به او فرمود: «قیس بن سعد بن عباده و دیگری سعید بن قیس همدانی را با تو همراه میکنم، با این دو تن مشورت نما و هرگز جنگ را با معاویه آغاز مکن و اگر او آغازگر جنگ شد، با او میجنگی و اگر تو کشته شدی قیس بن سعد فرمانده لشکر خواهد بود و اگر او هم کشته شد، سعید بن قیس فرمانده لشکر خواهد بود».
بدین ترتیب سعید بن قیس به عنوان فرماندهی نیرومند در کنار عبید الله بن عباس و قیس بن سعد تعیین گردید و به سوی سپاه معاویه حرکت کردند. اما سرانجام با خیانت عبیدالله کار به صلح انجامید[۳۴][۳۵]
شهادت سعید بن قیس
- درباره شهادت و یا وفات سعید بن قیس همدانی اختلاف نظر است. از برخی قضایا استفاده میشود که سعید بعد از امیرمؤمنان (ع) در قید حیات بود و در سپاه امام مجتبی (ع) حضور داشت که در صفحات قبل گذشت. ولی نصر بن مزاحم در جریان صفین داستانی را از تمیم بن حزلم نقل میکند که بیانگر شهادت وی در جنگ صفین است[۳۶]. واضح همان قول اول است که او تا زمان امام حسن مجتبی (ع) زنده بود و آن حضرت را در جنگ با معاویه یاری کرده، اگرچه موفق به پیروزی و غلبه بر سپاه معاویه نشد.[۳۷]
جستارهای وابسته
- عبدالرحمن بن سعید بن قیس (فرزند)
- عمرو بن سعید بن قیس (فرزند)
- حجاج بنت سعید بن قیس (فرزند)
- یزید بن قیس (برادر)
- بنیهمدان (قبیله)
منابع
پانویس
- ↑ در رجال طوسی، ص۴۴، ش۱۸ «سعد بن قیس» ذکر شده است.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۳۵.
- ↑ الجمل، ص۳۱۹.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۷، ص۲۴۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۳۵-۶۳۶.
- ↑ وقعة صفین، ص۱۱۷.
- ↑ وقعة صفین، ص۱۳۷.
- ↑ ر. ک: وقعه صفین، ص۱۸۷ و ۱۸۸.
- ↑ تفصیل مطلب در شرح حال «علقمه بن قیس» خواهد آمد.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۳۶-۶۳۷.
- ↑ «أَ مَا تَخْشَى يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْ يَغْتَالَكَ أَحَدٌ وَ أَنْتَ قُرْبَ عَدُوِّكَ؟»
- ↑ وقعة صفین، ص۲۵۰؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۵، ص۱۹۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۳۸.
- ↑ ر. ک: وقعة صفین، ص۴۳۰ - ۴۲۶ و شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۷۰
- ↑ چند بیت از اشعار او چنین است: إِنَّ عَكّاً سَأَلُوا الْفَرَائِضَ وَ الْأَشْعَرُ * سَأَلُوا جَوَائِزاً بَثَنِيَّهْ تَرَكُوا الدِّينَ لِلْعَطَاءِ وَ لِلْفَرْضِ * فَكَانُوا بِذَاكَ شَرَّ الْبَرِيَّهْ وَ سَأَلْنَا حُسْنَ الثَّوَابِ مِنَ اللَّهِ * وَ صَبْراً عَلَى الْجِهَادِ وَ نِيَّهْ تا آنجا که گفت: لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يَكُنْ لَكَ فِي اللَّهِ * وَلِيّاً يَا ذَا الْوَلَاءِ وَ الْوَصِيَّهْ.
- ↑ وقعیة صفین، ص۴۳۶ و شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۷۴ - ۷۷.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۳۸-۶۴۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۴۱-۶۴۳.
- ↑ ر. ک: وقعة صفین، ص۴۸۳.
- ↑ «نَّمَا فَعَلْتُ مَا فَعَلْتُ لِمَا بَدَا فِيكُمْ مِنَ اَلْخَوَرِ وَ اَلْفَشَلِ عَنِ اَلْحَرْبِ»
- ↑ وقعة صفین، ص۵۲۰ و شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۳۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۴۳-۶۴۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۷۰؛ وقعة صفین، ص۵۴۶ و شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۵۵.
- ↑ وقعة صفین، ص۵۴۷ و شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۵۷.
- ↑ ر. ک: نهج البلاغه، خطبه ۳۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۷۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۴۵.
- ↑ غامد، نام قبیلهای از مردم یمن و از تیره ازد است.
- ↑ در برخی از منابع نام أو حسان بن حسان آمده و در ترجمه اشرس بن حسان در همین اثر شرح بیشتری در شهادت او آمده است.
- ↑ «نَّ أَخَاكُمُ اَلْبَكْرِيَّ قَدْ أُصِيبَ بِالْأَنْبَارِ، وَ هُوَ مُغْتَرٌّ لاَ يَظُنُّ مَا كَانَ فَاخْتَارَ مَا عِنْدَ اَللَّهِ عَلَى اَلدُّنْيَا، فَانْتَدِبُوا إِلَيْهِمْ حَتَّى تُلاَقُوهُمْ، فَإِنْ أَصَبْتُمْ مِنْهُمْ طَرَفاً أَنْكَلْتُمُوهُمْ عَنِ اَلْعِرَاقِ أَبَداً مَا بَقُوا»؛ در نهج البلاغه در ادامه خطبه ۲۷، عبارت امام (ع) از چنین است: «وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ وَ قَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ اَلْأَنْبَارَ وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ اَلْبَكْرِيَّ وَ أَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ لَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ اَلرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى اَلْمَرْأَةِ اَلْمُسْلِمَةِ وَ اَلْأُخْرَى اَلْمُعَاهِدَةِ فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلْبَهَا وَ قَلاَئِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلاَّ بِالاِسْتِرْجَاعِ وَ اَلاِسْتِرْحَامِ. ثُمَّ اِنْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلاً مِنْهُمْ كَلْمٌ وَ لاَ أُرِيقَ لَهُمْ دَمٌ فَلَوْ أَنَّ اِمْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيرا» (تا آخر خطبه).
- ↑ قنسرین یکی از شهرهای نزدیک فرات و حلب بوده و در سال ۳۵۱ هجری در حمله رومیان ویران شده است.
- ↑ ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۸۵-۹۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۴۶-۶۴۸.
- ↑ ر. ک: اعیان الشیعه، ج۷، ص۲۴۶. تفصیل بیشتر این داستان دلخراش را در شرح حال عبیدالله بن عباس و قیس بن سعد، ملاحظه نمایید.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۴۸-۶۴۹.
- ↑ وقعة صفین، ص۲۴۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۴۹.