عرف در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
معناشناسی
واژه «عُرف» به معانی مختلفی از جمله معروف و شناخته شده،[۱] امری پسندیده در نظر عقل یا شرع،[۲] صبر و بردباری، اقرار، جود و بخشش[۳] بهکار رفته است. ابنفارس با نگاهی فراگیر به مشتقات ریشه «عرف»، موارد مختلف کاربرد این واژه را به دو اصل بازگردانده است: اول، تتابع یک شیء و پیدرپیبودن اجزای آن؛ دوم، سکون و طمأنینه.[۴]
«عرف» با اینکه در دانش فقه و اصول فقه، دارای نقشی برجسته و ممتاز است، اما تعریف یکسانی از آن در منابع شیعه و اهل سنت یافت نمیشود. در میان صاحبنظران اهل سنت برخی عرف را امری میدانند که از عقول مردم سرچشمه میگیرد و سرشتهای سالم آن را پذیرفتهاند.[۵] همچنین گفتهاند عرف و عادت امری است که بر اثر تکرار فراوان، در نفوس انسانها جای میگیرد و نزد صاحبان طبع سلیم مقبول است[۶]؛ اما باید دانست بسیاری از عرفها ریشه در عقل و طبع سلیم ندارند، بلکه ممکن است از قرارهای اجتماعی یا هواهای نفسانی رواج یافته باشند.[۷] در فقه شیعه با وجود پذیرش اعتبار و مرجعیت عرف در برخی زمینهها، تعریف جامعی از آن دیده نمیشود. تنها در منابع معدودی بهطور گذرا به تعریف عرف اشاره شده است. محقق نایینی معتقد است طریقه عقلا که گاهی از آن به بنای عرف عام تعبیر میشود، استمرار عمل عُقلا به عنوان عقلا بر چیزی است؛ خواه پیرو دین و آیین خاصی باشند یا نه.[۸] در آثار امام خمینی نیز تعریف صریحی برای عرف یافت نشد؛ هرچند با توجه به مواردی که ایشان به عرف استناد کرده، به نظر میرسد میتوان مشابه این تعریف را به امام نیز نسبت داد.[۹] برخی عرف را عملی دانستهاند که بیشتر مردم آن را بهطور مکرر و ارادی بدون احساس نفرت و کراهت انجام میدهند[۱۰]؛ اما این تعریف نیز بهدلیل عدم جامعیت بر لفظ عرف، نقد شده است.[۱۱]
در برخی منابع تفسیری شیعه نیز ذیل آیه ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ﴾[۱۲] به تعریف عرف اشاره شده است. طبرسی عرف را ویژگی پسندیدهای میداند که درستی آن در پیشگاه عقل روشن است و جانها در مورد آن در اطمیناناند.[۱۳] سید محمد حسین طباطبایی عرف را سیرههای پسندیده جاری در جامعه میداند که عقلای جامعه آنها را میشناسند.[۱۴] ملاحظه موارد کاربرد و قلمرو اعتبار عرف نشان میدهد مظاهر و نمودهای عرف، منحصر به فعل و عمل نیست. عرف گاهی به صورت فهم نوعی در تشخیص مفهوم موضوعات و گاه در قالب داوری عمومی و مستمر در تشخیص و تطبیق مفاهیم و موضوعات احکام بر مصادیق ظهور مییابد. بر این اساس عرف، فهم یا بنا یا داوری مستمر و ارادی مردم است که صورت قانون مجعول و مشروع نزد آنان به خود نگرفته باشد.[۱۵]
در برخی از منابع اهل سنت، عرف و عادت به یک معنا بهکار رفتهاند.[۱۶] این دو واژه همچنین گاه در سخنان امام خمینی در کنار هم و به یک معنا بهکار رفتهاند[۱۷]؛ ولی با توجه به تعریفهای یادشده، عنصر سازنده عرف، شیوع و استمرار یک امر در میان مردم (همه یا گروهی از آنان) است؛ بنابراین عادات فردی را هرچند از نظر زمانی استمرار داشته باشند، نمیتوان عرف نامید.[۱۸] از سوی دیگر، رفتار و عادتی که در یک زمان ظهور مییابد و بدون استمرار از میان میرود، خارج از تعریف عرف است. همچنین عرف گاه مترادف واژه بنای عقلا به کار میرود[۱۹]؛ اما در مواردی نیز این دو واژه جدای از یکدیگرند و میان آنها فرقهایی بیان شده است.[۲۰]
پیشینه
به باور برخی، عرف ریشه در فطرت و ارتکازات انسانها دارد.[۲۱] با فرض فطری بودن آن، عرف همپای خلقت و زندگی اجتماعی بشر خواهد بود؛ چنانکه اکنون نیز عرف در همه نظامهای حقوقی، مرجعی معتبر نزد حقوقدانان برای فهم مفاهیم مورد نظر قانونگذار است؛ هرچند به باور برخی با پیشرفت قانوننویسی و برتریای که در نظامهای دمکراتیک جدید برای قانون شناختهاند، عرف قلمرو بسیار محدودی پیدا کرده است. امروزه در نظام حقوقی رومی ـ ژرمنی تلاش میشود تا حدّ امکان به متون قانونی استناد شود. در چنین شرایطی، عرفِ مستقل از قانون، نقشی بسیار فرعی دارد و جز در موارد استثنایی، عنوان منبع مستقل حقوق را از دست داده است[۲۲]؛ اما وضعیت عرف در نظام حقوقی «کامن لا»، که از قدیم به عنوان حقوق عرفی شناخته میشد، اندکی فرق دارد؛ گرچه امروزه نمیتوان حقوق انگلیس را «عرفی» نامید، بلکه باید آن را حقوقی مبتنی بر آرای قضایی دانست.[۲۳] در نظام انگلیس، عرف در کنار رویه قضایی و قانون، در درجه پایینتری قرار دارد و عرفهای محلی به شرط باستانیبودن و نیز عرفهای بازرگانی در حل مسایل حقوقی به قضات کمک میکنند[۲۴]؛ البته امروزه اکثر عرفهای باستانی و بازرگانی، یا به صورت قانون درآمدهاند یا دادگاهها به آنها رأی دادهاند و به صورت سابقه قضاییِ الزامآورند.[۲۵] همچنین امروزه به شیوههای مختلف در جوامع، تحت عناوین رفراندوم، هیئت منصفه، مجالس شورای قانونگذاری و… به عرف مراجعه میشود؛ از اینرو حقوقدانان عرف را قاعدهای میدانند که بهتدریج و خودبهخود میان همه یا گروه ویژهای از مردم به شکلی الزامآور مرسوم شده است.[۲۶]
کاربرد عرف در آثار اندیشمندان مسلمان دارای پیشینهای طولانی است. از آن جمله سید مرتضی در تفسیر و تبیین خطابهای شرعی، عرف را بر وضع لغوی مقدم دانسته است.[۲۷] شیخ طوسی نیز در کتاب العدة فی اصول الفقه بر این امر تصریح کرده است.[۲۸] تعابیر عرف عام و عرف خاص را نیز محقق حلی به کار برده است.[۲۹] بحث از عرف به صورت منسجم در آثار پیشینیان یافت نمیشود و تنها میتوان برخی مسائل مرتبط با آن را از خلال پارهای مباحث به دست آورد.[۳۰] در آثار اصولی بعدی نیز مستقلاً به این بحث نپرداختهاند. تنها برخی از محققان معاصر کتابهای مستقلی در خصوص بحث عرف تألیف کردهاند، مانند کتاب عرف از دیدگاه امام خمینی و درآمدی بر عرف تألیف جبار گلباغی و کتاب فقه و عرف اثر ابوالقاسم علیدوست. علاوه بر اینها مقالاتی نیز عرضه شده است.[۳۱]
اقسام عرف
عرف گاهی در میان عموم مردم شکل میگیرد و گاه به گروهی خاص با مختصات زمانی، شغلی یا مکانی معین مانند فقها یا لغویان تعلق دارد. بر همین اساس عرف را به عرف عام و خاص تقسیم کردهاند.[۳۲] اصطلاح عرف عام در بسیاری از آثار امام خمینی دیده میشود.[۳۳] علاوه بر این ایشان به عرف خاص نیز اشاره کرده است.[۳۴] از سوی دیگر، عرف به دو قسم عملی و قولی تقسیم میشود؛ زیرا رویه و بناهای مستمر و شایعی که همه یا گروهی از مردم بدان انس گرفته و بر اساس آن عمل میکنند، گاهی به رفتار و رویه عملی آنان مربوط است و گاه به سخنگفتن و ارتباط لفظی آنان با یکدیگر.[۳۵].[۳۶]
نقش عرف در کشف حکم شرعی
به باور اندیشمندان مسلمان، حق قانونگذاری تنها از آنِ خداوند است و هیچ مرجع دیگری اختیار تشریع و قانونگذاری ندارد،[۳۷] مگر اینکه این اختیار را خداوند به فرد یا نهادی داده باشد که در این صورت فرد یا نهاد مزبور در چارچوب اختیارات خود، حق قانونگذاری دارد[۳۸]؛ بنابراین عرف نمیتواند در مصدر قانونگذاری بنشیند و در عرض اراده الهی، به وضع احکام شرعی بپردازد؛ اما در اینکه عرف بتواند در شمار سایر ادله و منابعِ کشف شریعت قرار گیرد و فقیه در فرایند استنباط احکام شرعی همانگونه که به ادله اربعه مراجعه میکند، بتواند برای کشف احکام شرعی، به عرف مراجعه کند، محل بحث و نظر است.
به باور امام خمینی بناهای عملی عرف تنها در صورتی میتوانند کاشف از حکم شرعی باشند و در استنباط حکم شرعی به آنها استناد شود که به امضا و تأیید شارع رسیده باشند. در حقیقت عرف در مسیر کشف احکام شرعی، تنها در همان چارچوب و شرایط بنا عقلا میتواند بهکار گرفته شود[۳۹]؛ به همین دلیل امام خمینی در برخی موارد، به جای بنای عقلا، تعبیر «بنای عرف» را به کار میبرد و اعتبار آن برای استنباط حکم شرعی را منوط به عدم ردع میداند.[۴۰] عدم دقت در این امر موجب شده است برخی مدعی شوند امام خمینی با اثرپذیری از ادبیات فقه عصر خویش، عرف را همان بنای عقلا دانسته است[۴۱]؛ البته توجه به این نکته ضروری است که سایر کارکردهای عرف، همانند مرجعیت آن در کشف از مدلولهای الفاظ، نیازمند امضای شارع نیست. به باور امام خمینی، در حکومت اسلامی، مجلس شورای اسلامی در امور عرفی مانند راهنمایی و رانندگی، مالیات، صادرات و واردات، حق قانونگذاری دارد؛ اما در عین حال همه قوانین مجلس نیز باید با احکام اولیه یا ثانویه موافق باشند.[۴۲].[۴۳]
اعتبار عرف در تشخیص مفهوم الفاظ
اگر شارع معنای خاصی از لفظی اراده کرده و آن را بیان نموده، دربرداشت از ادله باید همان معنای شرعی را مد نظر قرار داد و در این صورت معنای شرعیِ واژه بر معنای عرفی و لغوی آن مقدم خواهد بود[۴۴]؛ اما اگر چنین نبود به باور همه صاحبنظران، برای فهم معنای واژهها باید به عرف مراجعه کرد، خواه لفظ در مقام بیان متعلقِ حکم یا متعلقِ متعلقِ حکم باشد یا در مقام بیان قیود و شرایط حکم[۴۵]؛ زیرا شارع در القای خطابات خود به مردم، همانند یکی از آنان است و زبان و اصطلاح خاص و جداگانهای در خطابات خود ندارد و در جایگاه قانونگذار، به همان روش و قواعد عرفیِ قانونگذاری پایبند است[۴۶].
بسیاری از فقیهان در آثار فقهی خود تصریح کردهاند که تشخیص موضوع به عهده عرف است و فقیه نیز باید به عرف و ارتکازات عرفی مراجعه کند.[۴۷] امام خمینی نیز با پذیرش این اصل تأکید میکند تشخیص موضوع، خارج از شأن و وظیفه شارع است و شارع نمیتواند در موضوعات عرفی تصرف کند، بلکه تنها میتواند در قلمرو حکم موضوعات دخل و تصرف کند؛ یعنی چیزی را از نظر حکمی، به موضوعات عرفی ملحق کند یا از آن خارج سازد؛ برای نمونه به باور ایشان شارع در مورد «مدعی و منکر» همچون سایر موضوعات، اصطلاح خاصی ندارد؛ پس برای فهم معنای واژههای «مدعی» و «منکر» که در زبان ادله شرعی بهکار رفته، باید به عرف و ملاکهای عرفی مراجعه کرد و موازین مختلفی که فقیهان برای تشخیص این دو گفتهاند نیز اگر به معنای عرفی برگردند، قابل قبولاند.[۴۸] به باور امام خمینی آشنایی با معانی عرفی رایج میان مردم و تمییز آن از معانی دقیق عقلی یکی از مقدمات و مبادی اجتهاد است؛ زیرا کتاب و سنت در سطح فهم معمولی افراد و معانی رایج میان مردم وارد شده و برای فهم آن نباید به معانی دقیق عقلی و فلسفی که تنها گروه اندکی از آن اطلاع دارند توجه کرد، البته آن بخش از قرآن و سنت که به بحث معارف الهی و مطالب عقلی پرداختهاند، بالاتر از سطح فهم عموم مردم است و درک معنا و مفهوم آن نیازمند ژرفنگری و آگاهی از معانی بلند عقلی و فلسفی است.[۴۹].[۵۰]
ضوابط مراجعه به عرف
امام خمینی برای مراجعه به عرف شرایط و ضوابطی برشمرده است که بیتوجهی بدان میتواند در استنباط حکم شرعی آسیبزا باشد:
معیاربودن عرف دقیق
میزان در تشخیص موضوعات (فهم مفهوم الفاظ)، عرف دقیق است نه عرف مسامحهگر[۵۱]؛ مگر اینکه دلیلی بر پذیرش مسامحه در تشخیص موضوع وجود داشته باشد؛ چنانکه در نصاب غلات، چنین مسامحهای پذیرفته شده است؛ یعنی شارع اوزان متعارف را ملاک رسیدن به نصاب زکات دانسته است. از طرفی عرف معمولاً در توزین غلات، خاک و خاشاک و دانههایریزی را که معمولاً با غلات آمیخته نادیده میگیرد.[۵۲] همچنین تیمم بر خاک و زمینی که همراه با مقدار متعارفی کاه یا علف باشد صحیح است؛ هرچند صدق عنوان «تراب» یا «صعید» بر آنها همراه با مسامحه باشد[۵۳].[۵۴]
عدم مراجعه به عرف در ادله لبّی
رجوع به عرف در تشخیص موضوعات، در جایی است که موضوع در یک دلیل لفظی یا معقد اجماع لحاظ شده باشد؛ به همین دلیل در احکامی که مستند به ادله غیر لفظی مانند بنای عقلاست، مراجعه به عرف برای تشخیص موضوع منتفی است[۵۵].[۵۶]
عدم مرجعیت عرف در تشخیص موضوعات مخترعه شرعی
رجوع به عرف برای تشخیص مفهوم و مصداق، تنها در موضوعات عرفی است و در موضوعات مخترعه شارع، نظر عرف اعتبار ندارد[۵۷].[۵۸]
اعتبار فهم عرف عام
میزان در استظهار از کلام، عرف عام است[۵۹]؛ یعنی مفهومی که به ذهن نوع عقلا و عرف میرسد اعتبار دارد، نه برداشتها و تأویل و تقدیرهایی که تنها در ذهن دقیق اهل علم نقش میبندد [۶۰]؛ بنابراین برای تفسیر متون شرعی نمیتوان به وجوه عقلی که عرف عام با آن ناآشنا یا از آن غافل است تمسک جست.[۶۱].[۶۲]
اعتبار عرف در تطبیق مفاهیم
بسیاری از صاحبنظرانِ اصول و فقه بهصراحت اعتبار عرف را در تطبیق مفهوم بر مصداق نپذیرفته و نظر عقل را در این زمینه معتبر دانستهاند.[۶۳] بر اساس این نظر، برای تعیین مفهوم یک واژه و نیز برای شناخت گستردگی و محدودیت یک مفهوم باید به عرف مراجعه کرد؛ اما برای شناخت مصادیق آن نمیتوان به عرف مراجعه کرد[۶۴]؛ اما امام خمینی معتقد است در تطبیق مفاهیم بر مصادیق نیز نظر عرف حکمفرماست و نباید به دقت عقلی روی آورد؛ زیرا شارع در القای احکام و محاورات و خطابات به امت، مانند سایر مردم است؛ برای مثال اگر در قوانین عرفی، حکمی برای «خون» وضع شود، هم در تعیین مفهوم و هم در تشخیص مصداق خون، باید به عرف مراجعه کرد. حال اگر در جایی، تنها رنگ خون وجود داشته باشد، عرف وجود خون را در چنین موردی انکار میکند؛ هرچند با دید دقیق فلسفی و عقلی، هر جا رنگ خون وجود داشته باشد، ناگزیر باید عین خون هم موجود باشد؛ زیرا رنگ خون، عرض است که جز با وجود معروض تحقق نمییابد[۶۵]؛ البته مسامحات عرفی در تشخیص مصادیق پذیرفته نیستند؛ زیرا موضوع احکام شرعی چیزی است که حقیقتاً و بدون تسامح بهوسیله عرف شناخته میشود؛ برای مثال موضوعِ حکم نجاست «خون حقیقی به نظر عرف» است. بر این اساس اگر عرف مسامحه کند و مادهای را که حقیقتاً خون نیست، به نام خون بشناسد، این مسامحه عرفی از نظر شارع پذیرفته نیست و حکم نجاست جاری نخواهد بود.[۶۶]
آثار مبنای «مرجعیت عرف در تشخیص مفهوم و مصداقِ موضوعات» را در جایجای آثار فقهی و فتوایی امام خمینی میتوان یافت؛ برای نمونه به باور ایشان برای تشخیص عنوان «عیب» که در نصوص بهکار رفته، باید به عرف مراجعه کرد و در تشخیص عیب، باید محیط طرفین معامله را به حسب زمان، مکان و عادت در نظر گرفت؛ به همین دلیل ممکن است امری در محیطی عیب شمرده شود؛ ولی در محیطی دیگر عیب نباشد.[۶۷] همچنین برای شناخت مفهوم و مصادیق «تلف» که در نصوصِ دال بر قاعده "تلف المبیع قبل قبضه من مال البائع" وارد شده، [۶۸] باید به عرف مراجعه کرد و از آنجاکه عرف، مواردی چون سرقت یا غرق شدن مال یا فرار حیوان و پرواز پرنده در صورت یأس از پیدا شدن مال و برگشت حیوان را نیز مشمول عنوان تلف میداند، در نتیجه این موارد نیز مشمول قاعده بالا خواهند بود.[۶۹] در این زمینه سایر فقیهان نیز واژه «تلف» در روایات را بر معنای عرفی حمل کرده و موارد تلف عرفی را مشمول این روایات دانستهاند.[۷۰] همچنین امام خمینی برای تشخیص موسیقی مطرب،[۷۱] بلاد کبیره،[۷۲] معدن،[۷۳] گنج،[۷۴] کثیرالشک،[۷۵] تحقق غبن در معامله،[۷۶] تعیین مثلی و قیمی،[۷۷] مفهوم اشاعه و تقسیم،[۷۸] نظر عرف را معیار قرار میدهد. به باور ایشان تعیین مصادیق بر عهده مجتهد نیست و اگر در این زمینه میان مجتهد و مقلد اختلاف باشد، باید از عرف نظرخواهی کنند و اگر هر یک از این دو، مدعی شوند عرف چنین است، هر یک به نظر خود عمل میکند.[۷۹].[۸۰]
تفکیک قلمرو عرف از قلمرو عقل و تعبد
به عقیده امام خمینی، یکی از خطاهای روش شناختی که برخی از فقیهان شیعه بدان گرفتار آمدهاند، جدا نکردن حوزه مسائل عرفی و عقلایی از قلمرو حکومت عقل از یک سو و قلمرو نفوذ تعبد از سوی دیگر است.
بر همین اساس ایشان در موارد متعددی، استفاده از عقل و دقتهای عقلی به جای عرف و قضاوتهای عرفی را نقد کرده است؛ برای نمونه:
- محمد حسین اصفهانی غروی در بحث لزوم مطابقتِ اجازه مالک با عقد (در عقد فضولی)، برای اثبات نظر خود به مفهوم فلسفی ملکیت استناد کرده است[۸۱]؛ ولی امام خمینی پس از نقل این سخن آن را غریب دانسته است؛ زیرا برای تحلیل و فهم اعتبارات عقلایی مانند عقود، باید اعتبارات عقلی را کنار گذاشت و مستقیماً به عُقلا و عرف مراجعه کرد[۸۲]؛
- در موضوع تعارض اخبار، برای تشخیص اختلاف و عدم اختلافِ دو روایت باید به عرف و فهم عرفی مراجعه کرد، نه به دقتهای عقلی؛ بنابراین اگر عرف به سبب امکان جمع میان دو دلیل یا عدم تناسب میان آنها، تعارضی میان دو دلیل نبیند، وجهی برای مراجعه به مرجحات وجود ندارد[۸۳]؛
- برخی از فقها[۸۴] برای حکم ضمان در مثلی و قیمی، به آیه ۱۹۴ سوره بقره استناد کردهاند؛ ولی به نظر امام خمینی چگونگی ضمان، امری عقلایی است و شارع نیز اظهار نظر دربارهٔ چگونگی ضمان را به عقلا واگذار کرده است و تعبدی در این زمینه وجود ندارد؛ به همین دلیل علیرغم کثرت روایات باب غرامات و ضمانات، در مورد ضمان مثلی، نص خاصی دیده نمیشود[۸۵]؛ بنابراین نه دربارهٔ چگونگی ضمان و نه در تعیین مثلی و قیمی، نیازی به تشبث به آیات و روایات نیست و باید به بنای عقلا مراجعه کرد؛ پس تشخیص مثلی و قیمی، همانند سایر موضوعات، بر عهده عرف است[۸۶]؛
- امام خمینی نیز همچون مشهور[۸۷] اصل مثبت را حجت نمیداند و معتقد است اصل استصحاب از اثبات لوازم عقلی و عادی مستصحب، عاجز است؛ ولی نقش عرف در تشخیص لوازم، بسیار مهم است. برخی از لوازم عقلی و عادی، چنان با ملزومِ خود درهمتنیده و نزدیکاند که عرف ملازمهای میان آن دو نمیبیند، بلکه آن دو را یک چیز میپندارد. در چنین مواردی باید نظر عرف را حاکم شمرد و در نتیجه استصحاب یکی از این دو امر، برای اثبات دیگری نیز کافی خواهد بود.[۸۸].[۸۹]
نقش عرف در توسعه و تضییق ادله
بطلان قیاس در فقه شیعه موجب شده است فقیهان امامیه در تسری احکام منصوص به موضوعات غیر منصوص، دقت زیادی بکنند؛ برای نمونه الغای خصوصیت از یک روایت، در صورتی مجاز است که قرینه داخلی یا خارجی دربارهٔ آن روایت وجود داشته باشد؛ زیرا در غیر این صورت فقیه گرفتار قیاس خواهد شد.[۹۰]
بررسی آثار فقهی امام خمینی نشان میدهد ایشان با نگاهی موسع به فهم و ارتکازات عرفی، در موارد زیادی به الغای خصوصیت پرداخته و در مقایسه با بسیاری دیگر از فقیهان در این زمینه، نقش پررنگتری برای عرف قائل شده است. به عقیده ایشان گاهی ارتکازات عرفی و مناسبتهای پنهان در اعماق ذهن عرف، موجب الغای خصوصیت از یک دلیل لفظی میشود؛ برای مثال در آیه تشریع تیمم،﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾[۹۱] به بیماری یا فقدان آب در سفر اشاره شده است؛ ولی به باور ایشان، عرف از یک سو عنوان مرض در آیه را مقید میسازد؛ زیرا متفاهم عرفی، صرف عنوان «مرض» را مجوز تیمم نمیداند، بلکه تنها مرضی که به نظر عقلا عذر شمرده شود و کاربرد آب برای بیمار، زیانبار باشد، موجب تیمم است. از سوی دیگر، فهم عرف، از عنوان «مرض»، الغای خصوصیت میکند و این حکم را به سایر مواردی که به دلیل دیگری غیر از بیماری، کاربرد آب برای شخص زیانبار است، مانند شکستگی عضو یا دمل و جراحت نیز سرایت میدهد[۹۲]؛ البته باید توجه کرد حکمی که با الغای خصوصیت استنباط میشود، در حقیقت مستند به دلیل شرعی است، نه مستند به عرف؛ به بیان دیگر عرف در چنین مواردی موجب توسعه در فهم مفاد ادله شده، نه آنکه به صورت منبع مستقلی در کشف و استنباط حکم شرعی بهکار رفته باشد.[۹۳] نمونه دیگر در الغای خصوصیت، استناد به روایات مربوط به مالکیت زوجین در مورد وسایل خانه، برای اثبات اماره ید در سایر موارد است.[۹۴].[۹۵]
منابع
پانویس
- ↑ فراهیدی، کتاب العین، ۲/۱۲۱؛ جوهری، الصحاح، ۴/۱۴۰۰–۱۴۰۱.
- ↑ راغب، مفردات، ۵۶۱.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۹/۲۳۸–۲۴۰.
- ↑ ابنفارس، مقاییس اللغه، ۴/۲۸۱.
- ↑ محمود حامد، القاموس المبین، ۲۰۷؛ راسخ، معجم اصطلاحات اصول الفقه، ۹۲.
- ↑ حکیم، الاصول العامة للفقه المقارن، ۴۰۵.
- ↑ خرازی، مصاحبه، ۱۴/۱۵۲.
- ↑ محقق نایینی، فوائد الاصول، ۳/۱۹۲.
- ↑ امام خمینی، الاستصحاب، ۱۵۸، ۱۶۰، ۲۱۳–۲۱۴ و ۲۱۸.
- ↑ عمید زنجانی، فقه سیاسی، ۲/۲۱۷.
- ↑ واسعی، الفقه و العرف، ۱۴۸–۱۵۰.
- ↑ «گذشت را در پیش گیر و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی بگردان!» سوره اعراف، آیه ۱۹۹.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان، ۴/۷۸۷.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۸/۳۸۰.
- ↑ علیدوست، فقه و عرف، ۶۱.
- ↑ محمصانی، فلسفة التشریع، ۲۶۱.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۱/۴۱۰ و ۴/۱۸.
- ↑ خرازی، مصاحبه، ۱۴/۱۵۲.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۵/۱۹۷؛ امام خمینی، الرسائل العشره، ۲۲۴.
- ↑ شریعتی فرانی، سعید، مقاله «عرف»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۲۶۸–۲۷۵.
- ↑ ولایی، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، ۲۱۹؛ رجبی، کاربرد عرف در استنباط، ۱۳۰.
- ↑ داوید، نظامهای بزرگ حقوقی معاصر، ۱۲۲.
- ↑ داوید، نظامهای بزرگ حقوقی معاصر، ۳۸۲–۳۸۳.
- ↑ داوید، نظامهای بزرگ حقوقی معاصر، ۳۸۰.
- ↑ محمصانی، فلسفة التشریع، ۲۶۴.
- ↑ کاتوزیان، فلسفه حقوق، ۲/۴۷۴–۴۷۵.
- ↑ سید مرتضی، الذریعة، ۱/۱۵–۱۶.
- ↑ شیخ طوسی، العدة، ۱/۴۱.
- ↑ محقق حلی، معارج الاصول، ۵۱–۵۲.
- ↑ میرزای قمی، القوانین، ۱/۱۲۷–۱۳۱ و ۱۸۵؛ اصفهانی نجفی، هدایة المسترشدین، ۱/۳۲۹–۳۳۳، ۴۵۷؛ ۲/۶۷۷ و ۳/۵۸۵.
- ↑ شریعتی فرانی، سعید، مقاله «عرف»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۲۶۸–۲۷۵.
- ↑ حکیم، الاصول العامة للفقه المقارن، ۴۰۶.
- ↑ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۴/۵۸۹؛ امام خمینی، الطهاره، ۴/۱۶۸؛ امام خمینی، البیع، ۲/۱۴؛ ۳/۳۸۳ و ۴/۲۲۰.
- ↑ امام خمینی، التعادل و الترجیح، ۴۳؛ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۴/۴۶۸.
- ↑ حکیم، الاصول العامة للفقه المقارن، ۴۰۷.
- ↑ شریعتی فرانی، سعید، مقاله «عرف»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۲۶۸–۲۷۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۳۸۷–۳۸۸.
- ↑ مظفر، اصول الفقه، ۳/۶۴–۶۵.
- ↑ امام خمینی، مناهج الوصول، ۱/۱۶۹–۱۷۰؛ امام خمینی، البیع، ۱/۵۸۲.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۱/۵۴۶.
- ↑ جبار، عرف از دیدگاه امام خمینی، ۲۱۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۷/۴۷۲.
- ↑ شریعتی فرانی، سعید، مقاله «عرف»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۲۶۸–۲۷۵.
- ↑ سید مرتضی، الذریعة، ۱/۱۵–۱۶.
- ↑ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۵۷؛ خویی، محاضرات، ۱/۱۹۲ و ۳۳۴؛ بجنوردی، منتهی الاصول، ۲/۴۸۷.
- ↑ امام خمینی، الاستصحاب، ۱۶۰.
- ↑ همدانی، مصباح الفقیه، ۱/۹۰؛ یزدی طباطبایی، حاشیة المکاسب، ۲/۵۱؛ خویی، موسوعه، ۳۰/۴۲۶.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۳/۴۶۷ و ۵/۱۳۹.
- ↑ امام خمینی، تهذیب الاصول، ۳/۵۶۸.
- ↑ شریعتی فرانی، سعید، مقاله «عرف»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۲۶۸–۲۷۵.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۴/۵۶۴؛ امام خمینی، الاستصحاب، ۱۱۹.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۴/۵۶۴–۵۶۵.
- ↑ امام خمینی، الطهاره، ۲/۱۸۳.
- ↑ شریعتی فرانی، سعید، مقاله «عرف»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۲۶۸–۲۷۵.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۱/۵۵۹.
- ↑ سعید شریعتی فرانی|شریعتی فرانی، سعید، عرف (مقاله)| مقاله «عرف»، دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۲۶۸–۲۷۵.
- ↑ امام خمینی، الخلل، ۳۵۱.
- ↑ سعید شریعتی فرانی|شریعتی فرانی، سعید، عرف (مقاله)| مقاله «عرف»، دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۲۶۸–۲۷۵.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۱۴.
- ↑ امام خمینی، الطهاره، ۱/۲۸۵.
- ↑ امام خمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۸۵.
- ↑ سعید شریعتی فرانی|شریعتی فرانی، سعید، عرف (مقاله)| مقاله «عرف»، دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۲۶۸–۲۷۵.
- ↑ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۵۷؛ بجنوردی، منتهی الاصول، ۲/۶۳۰–۶۳۱؛ خویی، محاضرات، ۱/۳۳۴.
- ↑ خویی، محاضرات، ۱/۳۳۴؛ نایینی، فوائد الاصول، ۴/۵۸۱.
- ↑ امام خمینی، الاستصحاب، ۲۱۹–۲۲۰.
- ↑ امام خمینی، الاستصحاب، ۲۱۹.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۵/۱۸۲.
- ↑ نوری، مستدرک الوسائل، ۱۳/۳۰۳.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۵/۵۸۴.
- ↑ آشتیانی، کتاب القضاء، ۲/۸۸۰؛ خویی، موسوعه، ۳۷/۳۲۹؛ فاضل، القواعد الفقهیه، ۱۴۴.
- ↑ امام خمینی، استفتائات، ۲/۱۴.
- ↑ امام خمینی، استفتائات، ۱/۲۰۶.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۳۳۲.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۳۳۴.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۱۵۹؛ امام خمینی، نجاة العباد، ۱۱۶.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۹۸.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۱۷۱.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۵۶۳ و ۳/۴۱۳.
- ↑ امام خمینی، استفتائات، ۱/۱۸.
- ↑ شریعتی فرانی، سعید، مقاله «عرف»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۲۶۸–۲۷۵.
- ↑ اصفهانی غروی، ۲/۱۹۶.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۳۱۱.
- ↑ امام خمینی، مناهج الوصول، ۲/۱۱۷.
- ↑ طوسی، الخلاف، ۳/۴۰۲–۴۰۳؛ شهید اول، الدروس، ۳/۱۱۳–۱۱۴؛ اردبیلی، مجمع الفائدة و البرهان، ۱۰/۵۲۲.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۴۸۳–۴۸۴.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۱/۴۸۷.
- ↑ انصاری، فرائد الاصول، ۲/۶۵۹؛ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۴۱۴؛ نایینی، فوائد الاصول، ۴/۴۸۱.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۴/۴۵.
- ↑ شریعتی فرانی، سعید، مقاله «عرف»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۲۶۸–۲۷۵.
- ↑ خویی، موسوعه، ۲۶/۲۳ و ۳۰۳–۳۰۶.
- ↑ «ای مؤمنان! چون برای نماز برخاستید چهره و دستهایتان را تا آرنج بشویید و بخشی از سرتان را مسح کنید و نیز پاهای خود را تا برآمدگی روی پا و اگر جنب بودید غسل کنید و اگر بیمار یا در سفر بودید و یا از جای قضای حاجت آمدید یا با زنان آمیزش کردید و آبی نیافتید به خاکی پاک تیمّم کنید، با آن بخشی از چهره و دستهای خود را مسح نمایید، خداوند نمیخواهد شما را در تنگنا افکند ولی میخواهد شما را پاکیزه گرداند و نعمت خود را بر شما تمام کند باشد که سپاس گزارید» سوره مائده، آیه ۶.
- ↑ امام خمینی، الطهاره، ۲/۲۶.
- ↑ امام خمینی، الطهاره، ۱/۳۶۹.
- ↑ امام خمینی، الاستصحاب، ۲۶۷.
- ↑ شریعتی فرانی، سعید، مقاله «عرف»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۲۶۸–۲۷۵.