گستره خلافت الهی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از قلمرو خلافت الهی)

مقدمه

در مورد اینکه محدوده جانشینی انسان از خداوند تا چه اندازه است؟ دو نظر ارائه شده است:

  1. انسان جانشین خداوند در زمین است و حدود خلافت او محدود به زمین می‌شود. دلیل مطلب هم قید فِي الْأَرْضِ (در زمین) است که صریح در این مطلب است.
  2. انسان در همه عوالم هستی جانشین خداست زیرا انسان کامل، مظهر خداوندی است که در هستی و کمالات خود نامتناهی است و بر همه عوالم هستی، حاکم علی الاطلاق است بنابراین خلیفه او نیز چنین خواهد بود.

از سیاق آیه إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً[۱] و نقل‌های وارده و هم‌چنین سجده فرشتگان بر آدم (ع) استفاده می‌شود که چون انسان مظهر خداوندی است که در هستی و کمال‌های آن نامتناهی است، به دست میآید که حوزه خلافت انسان کامل خصوص زمین نیست، بلکه زمین مسکن و مقر وجود مادی و جسمانی اوست کلمه فِي الْأَرْضِ در آیه به این معناست که در قوس صعود، مبدأ حرکت تکاملی انسان زمین است، نه اینکه محل خلافت و قلمرو مظهریت او، زمین باشد و او فقط کارهایی را که خداوند باید در زمین انجام دهد انجام می‌دهد، به بیان فنی‌تر: کلمه فِي الْأَرْضِ قید جعل است نه قید خلافت؛ مانند اینکه محل تنفیذ حکم رئیس جمهور در پایتخت است اما ریاست او محدود به پایتخت نیست بلکه حاکم همه کشور می‌شود. به ویژه با توجه به اینکه خلیفه، کسی است که فرشتگان آسمان در برابر او ساجدند و اگر او تنها خلیفه خدا در زمین باشد فرشتگان خلیفه خدا در آسمان‌ها خواهند بود و سجده آنها برای انسان کامل معنا ندارد و در این صورت، انسان خلیفه، به همه نظام آفرینش نیز آگاهی دارد.

به هر حال غرض از آیه فوق این است که آغاز سیر خلیفة‌الله در قوس صعود، از زمین است وگرنه او از زمین تا وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى[۲] حضور دارد. خلیفة‌الله هم زمینی است و هم آسمانی و خلافت او در همه اسماء و شؤون است؛ او هم معلم اهل زمین است: وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[۳] و هم معلم اهل آسمان: يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ[۴]، بلکه تسبیح و تقدیس فرشتگان نیز به تعلیم خلیفة‌الله بود: «فَسَبَّحْنَا فَسَبَّحَتِ الْمَلَائِكَةُ بِتَسْبِيحِنَا»[۵] و اگر فرشتگان از چنین چیزی باخبر بودند و تنها جنبه زمینی بودن او را نمی‌دیدند هرگز درباره آفرینش وی سؤال نمی‌کردند و آن‌گونه سخن نمی‌گفتند و این خود دلیل بر پیچیدگی آفرینش انسان از یک سو و محدودیت علم فرشتگان از سوی دیگر است.

پس قرآن منشأ خلافت انسان را علم او به غیب آسمان‌ها و زمین معرفی می‌کند و این نشان می‌دهد که حوزه خلافت او همه غیب و شهادت است؛ و نتیجه‌اش آن است نازل‌ترین موجودهای مادی تا عالی‌ترین موجودهای مجرد، همه زیر پوشش ولایت و خلافت اوست و آن‌چه در شکافته شدن دریا به دست حضرت موسی و گلستان شدن آتش برای خلیل‌الله و مسخر شدن باد برای حضرت سلیمان و انشقاق قمر با اشاره رسول اکرم (ص) به وقوع پیوست، همه صرفاً از آثار سیطره ولی‌الله بر عالم ملک است[۶].

حاصل اینکه، نه موجودی که فقط زمینی است خلیفه خداست و نه آن‌که حوزه خلافتش تنها زمین است و نه موجودی که فقط آسمانی است، بلکه موجودی خلیفه حق است که "کَونِ جامع" بوده، به آسمان و زمین و ملک و ملکوت احاطه تام دارد و همه مخازن اشیا و مفاتیح غیب را به اذن خدا داراست، گرچه وجود عنصری وی به زمین بسته است. از این‌رو هم فرشتگان باید در برابر او سجده تکریمی کنند و هم انسان‌های عادی او را گرامی دارند[۷].[۸]

عرصه‌های خلیفة‌اللهی

معنای خلیفة‌الله بودن آنست که بشر در آینده از حیث صنعت و کار و عمل هرچه بیشتر خدا صفت خواهد بود و مظهر بیشتر آن در زندگی بهشتی است که انسان با اراده کار خواهد کرد و باید منتظر ترقیات عجیب بشر در دنیا بود که این موجود مرموز و خلیفة‌الله چه کارهایی انجام خواهد داد و ظهور آن کارها دلیل خلیفة‌الله و مظهر صفات حق بودن است و در عین حال معرف کمال قدرت خداست.

انسان موجودی خاص و برگزیده از میان مخلوقات است. او دارای آفرینش و روحی الهی، هویتی دو بعدی، دارای عقل، اختیار و اندیشه است که به واسطه این امتیازات، خداوند او را شایسته جانشینی و خلافت الهی خود ساخته است. خلیفه خدا شدن، هم جایگاه او را در جهان برجسته ساخته و هم قدرت تسلط و تسخیر کل هستی را با او بخشیده تا در جهت تحقق بالفعل خلافت الهی در روی زمین و نیل به سعادت حقیقی گام بردارد ضمن اینکه وجود دوبعدی و قدرت اختیار و عقل در انسان، این امکان را به او بخشیده تا در جهت تحقق یا نابودی این موهبت الهی تلاش نماید[۹]

خلافت الهی در عرصه سیاسی اجتماعی

غرض از ابعاد سیاسی اجتماعی، ایجاد جامعه سیاسی و دولت و در نهایت تشکیل حکومت می‌باشد. تعیین خلیفه (حاکم، رهبر) در اسلام برای تشکیل جامعه لازم است و مردم به رهبر نیاز دارند تا با هم اختلاف نداشته باشند، با یکدیگر اتفاق نظر دارند[۱۰]. پس ملک (بضمه میم) که به معنای سلطنت بر افرادی از انسان‌ها است، از اعتبارات ضروری است که انسان از آن بی‌نیاز نیست، لکن آن چیزی که بشر در آغاز بدان نیازمند است، همانا تشکیل اجتماع است، اما اجتماع از جهت تالیف و بافت آن از اجزای بسیار که هر یک برای خود هدفی و اراده‌ای غیر هدف و خواست دیگران دارد، نه اجتماع از جهت تک تک افراد آن، برای اینکه تک تک افراد اجتماع خواست‌های متباین و مقاصدی مختلف دارند، افراد به خاطر همین اختلاف‌هایشان آبشان در یک جوی نمی‌رود، هر فردی می‌خواهد آنچه در دست دیگران است برباید و بر سایرین غلبه کند و بر حدود سایرین تجاوز نموده، حقوق آنان را هضم کند و در نتیجه هرج و مرج پدید آورد و اجتماعی را که به منظور تأمین سعادت زندگی تشکیل یافته وسیله بدبختی و هلاکت ساخته و دوا را درد ندارند، افرادی از جنس بشر باید باشند که آن شایستگی را به خداوند از خود نشان داده قانون را از او دریافت کرده به دیگر انسان‌ها برسانند و با داشتن معجزه این ارتباط را برای آنها اثبات نمایند [۱۱].

البته منافات ندارد کسانی با اذن خداوند متعال با داشتن شرایط خاصی حق قانونگذاری داشته باشند همان‌گونه که قرآن کریم نسبت به پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ...[۱۲]؛ لکن قانون هر اندازه هم که کامل و مترقی باشد، به تنهایی نمی‌تواند نیاز جامعه بشری را برطرف کرده نظم آن را تأمین نماید بلکه باید قوه‌ای باشد که ضامن اجرای قانون در ابعاد مختلف نیازمندی‌های انسان بوده جلوی تخلفات را بگیرد و نیز مرجعی لازم است تا در صورت بروز اختلافات مالی، حقوقی، خانوادگی، سیاسی و اجتماعی قانون کلی را بر موارد و مصادیقش تطبیق نماید.

اسلام با داشتن قوانین کاملی در تمامی ابعاد وجودی انسان برای اجرای آنها حکومت را امری لازم و ضروری می‌داند، لکن برای مجری قوانین شرایطی خاص قائل است که علم به قوانین و اعتقاد و التزام عملی به آنها از جمله این شرایط است. انبیاء این فرستادگان برگزیده الهی، واجد این شرایط و مأمور تشکیل حکومت در جامعه بشری بوده‌اند. به عنوان نمونه قرآن درباره حضرت "داوود" می‌فرماید: يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ[۱۳].

این آیه از پنج جمله که هر کدام حقیقتی را دنبال می‌کند تشکیل یافته:

نخست مقام خلافت داود در زمین است که آیا منظور جانشینی انبیای پیشین است یا خلافت الهی؟ معنی دوم مناسب‌تر به نظر می‌رسد و با آیه ۳۰ سوره بقره سازگارتر است وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً[۱۴]. البته خلافت به معنی واقعی کلمه در مورد خداوند معنی ندارد زیرا تنها در مورد کسانی که وفات یا غیبت دارند صحیح است، بلکه منظور از آن نمایندگی او است در میان بندگان و اجرای اوامر و فرمان‌های او در زمین.

این جمله نشان می‌دهد که حکومت در زمین باید از حکومت الهی نشات گیرد و هر حکومتی از غیر این طریق باشد حکومتی است ظالمانه و غاصبانه.

در جمله دوم دستور می‌دهد: اکنون که این موهبت بزرگ به تو داده شده وظیفه تو این است که در میان مردم به حق حکم کنی، در حقیقت نتیجه خلافت الهی حکومت حق است و از این جمله می‌توان استفاده کرد که حکومت حق نیز تنها از خلافت الهی ناشی می‌شود و محصول مستقیم آن است[۱۵].

در سوره نمل آمده که: "انسان خلیفه حق است و عالم مخلوق حق است، باید در عالم مخلوق حق توسط انسان خلیفه حق حکومت به حق برقرار باشد، نمی‌شود در عالم مخلوق حق، از طریق انسان که خلیفه حق است، حکومت باطل باشد. باید حکومت هم به حق باشد: فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ[۱۶].

وقتی حق و خالق فقط اوست، مسلم تنها خواسته او، حق است و غیر خواسته او و خواسته غیر او، هرچه هست باطل است، پس مبنای حکومت هم باید خواسته حق باشد[۱۷]: إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ[۱۸].

در جمله سوم به مهم‌ترین خطری که یک حاکم عادل را تهدید می‌کند اشاره کرده، می‌گوید: "هرگز از هوای نفس پیروی مکن".

آری هوای نفس پرده ضخیمی بر چشمان حقیقت ‌بین انسان می‌افکند و میان او و عدالت جدایی می‌اندازد. لذا در جمله چهارم می‌گوید: "اگر از هوای نفس پیروی کنی تو را از راه خدا که همان راه حق است باز می‌دارد". بنابراین هرجا گمراهی است پای هوای نفس در میان است و هرجا هوای نفس است نتیجه آن گمراهی است.

حاکمی که پیرو هوای نفس باشد منافع و حقوق مردم را فدای مطامع خویش می‌کند و به همین دلیل حکومتش ناپایدار و مواجه با شکست خواهد بود.

ممکن است هوای نفس در اینجا معنی وسیعی داشته باشد که هم هوای نفس خود انسان را شامل شود و هم هوای نفس مردم را و به این ترتیب قرآن قلم بطلان بر مکتب‌هایی که پیروی از افکار عمومی را هرچه باشد برای حکومت‌ها لازم می‌شمرند می‌کشد، چرا که نتیجه هر دو گمراهی از طریق خدا و صراط حق است.

بالاخره در پنجمین جمله به این حقیقت اشاره می‌کند که گمراهی از طریق حق از فراموشی "یوم الحساب" سرچشمه می‌گیرد و نتیجه‌اش عذاب شدید الهی است[۱۹].

اصولا فراموشی روز قیامت همیشه سرچشمه گمراهی‌ها است و هر گمراهی آمیخته با این فراموشکاری است و این اصل تاثیر تربیتی توجه به معاد را در زندگی انسان‌ها روشن می‌سازد.

سپس به دنبال بحث از سرگذشت داود و خلافت الهی او در زمین، سخن از هدفدار بودن جهان هستی به میان می‌آورد تا جهت حکومت بر زمین که جزئی از آن است مشخص گردد، می‌فرماید: وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ[۲۰].

مسأله مهمی که تمام حقوق از آن سرچشمه می‌گیرد هدفدار بودن خلقت است، هنگامی که در جهان‌بینی خود این مطلب را پذیرفتیم که این عالم وسیع از ناحیه خداوند بزرگ بیهوده آفریده نشده، بلافاصله به دنبال هدف آن میرویم، هدفی که در کلمه‌های کوتاه و پرمحتوای "تکامل" و "تعلیم" و "تربیت" خلاصه می‌شود و از آنجا نتیجه می‌گیریم که حکومت‌ها نیز باید در همین خط گام بردارند، پایه‌های تعلیم و تربیت را محکم کنند و مایه تکامل معنوی انسان‌ها شوند. به تعبیر دیگر عالم هستی بر پایه حق و عدالت است و حکومت‌ها نیز باید هماهنگ با مجموعه عالم یعنی منطبق بر موازین حق و عدالت باشند.

جالب اینکه پایان این آیه به یکی از خطوط روشنی که مکتب ایمان را از کفر جدا می‌سازد اشاره می‌کند و آن اعتقاد به پوچی عالم در مکتب‌های الحادی است که ما امروز نیز گرفتار نمونه‌های آن هستیم. آنها با صراحت اعلام می‌کنند که این جهان پوچ و بی‌هدف است، با این طرز جهان‌بینی چگونه می‌توانند در حکومت‌های خود مجری حق و عدالت باشند؟! تنها حکومتی می‌تواند حق و عدالت را اجراء کند که از جهان‌بینی الهی نشات گیرد که برای عالم هدفی قائل است و نظامی حساب شده که حکومت نیز باید در مسیر آن باشد؛ و اگر دنیای الحادی امروز در حکومتش، در جنگ و صلحش و در اقتصاد و فرهنگش، به بن‌بست رسیده، ریشه اصلی آن را در همین امر باید جستجو کرد و نیز به همین دلیل است آنها پایه فعالیت‌های خود را بر "زور و سلطه" قرار می‌دهند و برای هر کس همان قائل‌اند که میتواند با زور و ستم به دست آورد و چه وحشتناک است دنیایی که بر این طرز فکر پی‌ریزی و اداره شود[۲۱].[۲۲]

خلافت الهی در عرصه اقتصادی

انسان مالکیت مطلق را از آن خدا می‌داند و موضع انسان را درباره ثروت، موضع جانشینی درستکار و راست روش توصیف می‌کند. لذا انسان به عنوان یک نماینده وظیفه دارد: ثروتی را که خداوند در اختیار او گذارده بر اساس فرمان‌ها و دستورهای مالک اصلی اداره نماید. آیات زیر را بر گفتار خویش شاهد می‌گیریم: أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ[۲۳]؛ وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ[۲۴].

این جانشینی در دو مرحله انجام می‌گیرد:

جانشینی عمومی گروه‌های شایسته بشر

خداوند بزرگ مرتبه می‌فرماید: وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا[۲۵]؛ این آیه در مورد اموال بی‌خردان سخن می‌گوید و به مردم دستور می‌دهد که دارایی خود را به دست نادانان نسپارند.

با اینکه اموال از آن فرد است لکن خدای متعال آن را به مردم نسبت می‌دهد أَمْوَالَكُمُ. این موضوع نشانگر آن است که مال مربوط به جامعه بشری بوده و مخصوص برپایی نظام جامعه و ادامه حیاتش می‌باشد تا در پناه آن زیستی شرافت‌مندانه ایجاد گردد و در نهایت به آرمان‌های عالی - که جانشینی انسان بر زمین است - تحقق بخشد. چون نادانان را توان این کار نیست بر مردمان است که بی‌خرد را در بهره‌وری از مال خود باز دارند و نیز می‌بینیم قرآن کریم و فقه اسلامی ثروت‌های طبیعی را که مسلمانان از کافران به‌دست می‌آورند فَیئی (بازگشت) می‌خواند و آن را متعلق به همه می‌داند. با توجه به اینکه کلمه (فیئی) به معنی بازگشتن چیزی به اصل خود می‌باشد درمی‌یابیم که این ثروت‌ها در اصل مال همه می‌باشد از این‌رو جانشینی از جانب خداوند به جامعه مربوط می‌شود و همه مردم به حکم این جانشینی در مقابل مالک واقعی -خداوند- مسئول‌اند و آیه کریمه حدود این مسئولیت را چنین بیان می‌کند: اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهَارَ * وَسَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَيْنِ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ * وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ[۲۶].

قرآن پس از آنکه جانشینی را در بهره‌وری از ثروت‌های جهان و نعمت‌های بی‌شمار الهی بیان می‌کند بر دو گونه کجروی اشاره می‌کند: ظلم و ناسپاسی که ظلم، توزیع نابرابر ثروت‌ها و تجاوز گروهی از افراد بر دیگر گروه‌ها می‌باشد و ناسپاسی کوتاهی جامعه در بهره‌برداری از نعمت‌های موجود در طبیعت و به کار نینداختن نیروها در بهره‌گیری از ثروت‌های طبیعی است. این دو بازدارنده انسان در سیر به سوی خدا می‌باشند و از آن به "ستم انسان‌ها به خویش" می‌توان تعبیر نمود.

با این بیان مسئولیت جامعه جانشین خدا از دو دیدگاه آشکار می‌گردد:

  1. عدالت در توزیع ثروت، به گونه‌ای که با مسئولیت جانشینی عمومی او در توزیع عادلانه ثروت ضدیت نداشته باشد.
  2. عدالت در تولید ثروت، به‌طوری ‌که تمام نیروهای جامعه در بهره‌برداری از ثروت‌های طبیعی و آبادانی زمین بسیج شوند.

جانشینی فرد

جانشینی فردی که در فقه اسلامی از آن به عنوان مالک خصوصی تعبیر شده، نمایندگی فرد از سوی جامعه می‌باشد. از این‌رو قرآن اموال را به جامعه نسبت داده در حالی‌ که ظاهرا از آن فرد است. بدین جهت هیچ نوع مالکیت خصوصی با قلمرو جانشینی جامعه و حقوق آن منافات نخواهد داشت. لکن مالک خصوصی نسبت به اموال خویش در برابر جامعه مسئولیت دارد بدانگونه که جامعه در برابر خدا مسئول است. حاکم شرع جامعه این حق را دارد که اگر فردی از حق مالکیت خویش به زیان جامعه استفاده کرد از او سلب مالکیت نماید.

عدالتی که جامعه به حکم جانشینی از سوی خداوند متعال باید اجرایش نماید همان وجهه اجتماعی عدل الهی است که پیامبران منادیش بوده و بر آن پافشاری کرده‌اند. این اصل دوم پایه‌های دین اسلام است که همواره پس از توحید و یکتاپرستی عنوان می‌گردد.

این توجه فراوانی که به عدل الهی مبذول گشته و از میان دیگر صفات خداوند چون علم و قدرت، شنوائی و بینایی، بخشندگی و توانایی، عدل را به عنوان اصلی مستقل برگزیده و جزء پایه‌های پنج‌گانه دین نهاده‌اند، بخاطر وجهه اجتماعی این صفت و رابطه عمیقی است که با انقلابات اجتماعی انبیاء داشته است.

توحید از دیدگاه اجتماعی خدا را تنها مالک جهان هستی دانستن است و عدل پذیرفتن آنکه مالک هستی بنا بر عدالتش فردی را بر دیگری و گروهی را بر دیگر گروه امتیاز نمی‌دهد. بلکه جامعه را در مورد همه ثروت‌ها، جانشین ساخته و او را مسئول می‌شمارد[۲۷].

گفته شد در این مرحله افراد به عنوان آحاد جامعه، جانشین خدا در ثروت می‌شوند ولی این جانشینی و مالکیت خصوصی مقید به این است که با خلافت عمومی جامعه و مالکیت عمومی یا خصوصی دیگر افراد جامعه معارض نباشد؛ زیرا افراد در برابر خدا و جامعه مسئول‌اند و بر اساس دو اصل "لاضرر و لاضرار فی الاسلام" و "اداء الأمانات" ملزم به حفظ و نگه‌داری اموال می‌باشند.

این احساس مسئولیت نتیجه اعتقاد به معاد و جهانی فراخ و گسترده است که موجب می‌شود هدف بشر از گردآوری ثروت، هرچند به ضرر دیگران که نتیجه اعتقاد به محدود بودن زندگی به حیات مادی است، به نفی تکاثر و نفی زیاده‌طلبی و سبقت در انجام اعمال صالح و شایسته تبدیل شود. این انقلاب عظیم در تصور اهداف و ارزش گذاری آنها، منجر به انقلاب عظیمی در ابزارها و الگوهای زندگی اقتصادی و برنامه‌ریزی جمعی می‌شود[۲۸].[۲۹]

خلافت علمی فن‌آوری

زمامدار حکومت اسلامی عهده‌دار تأمین علم و دانش و اخلاق شهروندان قلمرو حکومت خود خواهد بود و آیاتی از قبیل هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۳۰] بیانگر آن است.

کلمه "تزکیه" که مصدر يُزَكِّيهِمْ است، مصدر باب تفعیل است و مصدر ثلاثی مجرد آن "زکات" است، که به معنای نمو صالح است، نموی که ملازم خیر و برکت باشد، پس تزکیه پیامبر مردم را به معنای آن است که ایشان را به نموی صالح رشد دهد، اخلاق فاضله و اعمال صالحه را عادتشان کند، در نتیجه در انسانیت خود به کمال برسند و حالشان در دنیا و آخرت استقامت یابد، سعید زندگی کنند و سعید بمیرند[۳۱].

آری وظیفه پیامبر (ص) این است که انسان‌ها را هم در زمینه علم و دانش و هم اخلاق و عمل، پرورش دهد تا به وسیله این دو بال بر اوج آسمان سعادت پرواز کنند و مسیر الی الله را پیش گیرند و به مقام قرب او نائل شوند.

دشواری مشکل جامعه در جاهلیت جدید یا کهن، همانا ندانستن اصول تمدن ناب یا عمل نکردن به آن بر فرض دانستن است؛ یعنی جهالت و ضلالت، دو عامل قطعی انحطاط جامعه جاهلی است و مهم‌ترین هدف حکومت اسلامی در بخش فرهنگی به معنای جامع، جهالت‌زدایی و ضلالت‌روبی است؛ تا با برطرف شدن جهل و نادانی، علم، کتاب و حکمت جایگزین گردد و با برطرف شدن ضلالت و گمراهی اخلاقی و انحطاط عملی، تزکیه و تهذیب روح جانشین شود و در آیه مزبور و مانند آنکه اهداف و برنامه‌های زمامداران اسلامی مطرح می‌شود، جریان تعلیم جهت جهل‌زدایی و جریان تزکیه برای ضلالت‌روبی از شاخصه‌های اصلی آن قرار دارند و آیه مزبور، جامعه امی و نادان و بی‌سواد را به فراگیری دانش تشویق می‌کند تا از امی بودن برهند و به عالم و آگاه شدن برسند و نیز جامعه گمراه و تبهکار را به طهارت روح فرامیخواند تا از بزهکاری برهند و به پرهیزکاری و وارستگی برسند [۳۲].

برنامه پیامبر (ص) به عنوان زمامدار در اصلاح و پیش بردن انسان به سوی تمدن و هدایت چیست؟

  1. هدایت انسان به سوی خدای عزوجل، با انتشار آیات او در میان آنان و بیان آنها به ایشان، آیه‌ای پس از آیه‌ای دیگر، که اقتضا می‌کند و می‌تواند نیروهای خیر نهفته و موجود در درون نفس بشریت را منفجر و آزاد کند و از مهم‌ترین آنها برانگیختن و تحریض خرد در جستجوی راه است، زیرا آیات نشانه‌ها و علایم راه را روشن می‌کنند و این اساس هدایت و راهنمایی است، ولی نیاز به تکمیل دارد، به نحوی که انسان را بدان‌چه پیامبران برپا داشته‌اند، یادآور شود. بدین‌سان ما به این حقیقت رهنمایی می‌شویم که نخستین چیزی که بر جنبش‌های مکتبی اقدام بدان واجب است همان انتشار فرهنگ درست در میان مردم است تا به اصلاح قانع شوند و ضرورت آن را حس کنند. شاید این آیه کریمه به خصوصیت و تفاوت رسالت‌های الهی با دعوت‌های بشری نیز اشاره می‌کند که آن رسالت‌ها از خدا آغاز می‌شود و بدو می‌انجامد (و دعوت‌های بشری چنین نیست). يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ[۳۳].
  2. پاکسازی مردم از گره‌های نفس و گشودن بند و زنجیرهای آن‌که مانع رها شدن آنان به سوی هدایت است، چنان‌که خدای تعالی گوید: وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ[۳۴] ممکن نیست امتی که پایش به وزنه‌های سنگین گره‌های کینه‌ها و دشمنی‌ها و حسد و تکروی بسته و به زنجیرهای بیم و ترس از شکوه و گرد خود پیچیدن گرفتار است، بتواند در اجرای مسئولیت اصلاح و پیشرفت خود جنبشی کند یا شایسته وحی و هدایت الهی باشد. از این‌رو پیامبر (ص) آهنگ این کار کرد در حالی‌ که دعوت به جنبشی میکرد که آن اجتماع را از پلیدی شرک و عقب ماندگی و جاهلیت پاک سازد.
  3. وقتی اجتماع با آیات در عمل هماهنگی کند و از آنها تا سرانجامشان هدایت یابد و به وسیله آنها و جهت‌نمایی‌های اصلاح کننده آنها خود را پاکیزه سازد، آنگاه قابلیت عقلی و روانی برای دریافت آموزش‌های رسالت و همگامی عملی با آن می‌یابد و شاید به همین سبب این آیه تلاوت آیات و پاکسازی را بر آموزش و تعلیم مقدم آورده است[۳۵].

مادامی که نفس بشر از کثافات اخلاقی که مهمترین آنها تخلیه از شرک است و ناشی از جهل و کبر و تعصب و خودخواهی و غیر آن است و نیز از باقی صفات نکوهیده و اخلاق رذیله تخلیه نشود ممکن نیست به زیور علم و حکمت آراسته گردد این است که دانشمندان گفته‌اند تخلیه قبل از تحلیه است.

چگونه ممکن است قلبی که از کثافات اخلاقی پاک و پاکیزه نگردیده به نور دانش تجلی یابد هرگز ممکن نیست این است که اهل دانش قلبی که آلوده به کثافات اخلاقی گردیده تشبیه نموده‌اند به ظرفی که آلوده به زهر شده همین‌طوری که چنین ظرف آلوده‌ای هر غذایی ولو بهترین خوراکی‌ها باشد در آن ریخته شود زهر قاتل و کشنده می‌گردد همین‌طور است دلی که آلوده به کثافات اخلاقی گردیده آن‌چه کمالات علمی در آن ریخته شود عوض نفع ضرر به صاحبش می‌زند بلکه سم قاتل می‌گردد و روح انسانی را می‌کشد پس طالب سعادت بایستی اول نفس خود را تصفیه نماید و پس از آن آن را به زیور علم و عمل بیاراید و بیشتر فسادهایی که در عالم واقع می‌گردد ناشی از کسانی است که قبل از تصفیه اخلاق فضولات علوم علماء را جمع نموده و خود را اعلم علماء می‌دانند و برای خود شخصیتی قائل می‌گردند و دعاوی بی‌جا می‌نمایند و مردم را فریب می‌دهند شاید چنین اشخاصی بر خودشان نیز امر مشتبه شود و گمان کنند به مقام و رتبه‌ای رسیده‌اند[۳۶].[۳۷]

خلافت بر طبیعت

خدای سبحان که خلعت خلافت را با آیه کریمه إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً[۳۸] بر اندام موزون انسان وارسته پوشانید، تار و پود استبرق جانشینی را، معرفت اسمای حسنای الهی و مرمت قلمرو خلافت و آباد و آزادسازی منطقه جانشینی از نفوذ تخریبی اهریمنان قرار داد و از جهت علمی چنین فرمود: وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ[۳۹] و از لحاظ عملی چنین فرمود: هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ[۴۰].

اصل انشاء و ایجاد انسان از زمین به وسیله خدای سبحان است. خلقت انسان هدفمند است و او مانند علف هرز از زمین نروییده است. خدای سبحان خالق انسان است و او را جانشین خویش قرار داد و خلیفه خدا باید کار مستخلف عنه را انجام دهد. برای آنکه بستر مناسبی برای زندگی بشر فراهم شود، خدای سبحان مواد خام را به عنوان غذای سفره طبیعت خلق کرد و به انسان، هوش، استعداد، فناوری و خلاقیت داد تا به عنوان مهمان سر سفره مواد خام طبیعت بنشیند و از این مواد به بهترین وجه بهره‌مند شود. عقل را از درون و وحی را از بیرون برای راهنمایی بشر قرار داد تا وی هم به وجود این مواد خام آگاه شود و هم به چگونه استفاده کردن از آن رهنمون گردد تا زمین را آباد و محیط زیست را سامان بخشد، از این جهت از انسان خواست با بهره‌گیری از این مواد خام به آبادانی زمین بپردازد: وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا[۴۱] تا زندگی مناسبی برای بشر فراهم شود. باب استفعال (استعمار) در اینجا برای تحقیق است؛ یعنی به جد از شما خواست تا زمین را آباد کنید.

پس همانطور که گفته شد قرآن کریم فرمان آباد کردن زمین را به بشر داده و از او به جد خواسته در آبادانی زمین بکوشد. لازم است دقت شود چه کسانی توفیق انجام آن را دارند؟ قرآن کریم درباره آباد کردن مراکز مذهبی می‌فرماید: إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ[۴۲]؛ چنان‌که انسان‌های مؤمن آبادانی مراکز مذهبی را دارند، از کعبه که قبله همه مراکز مذهبی و مطاف مسلمانان است تا سایر مساجد و بناهای مذهبی، عمارت آنها همه به دست انسان‌های مؤمن انجام می‌گیرد. * هم‌چنین توفیق آبادانی زمین را انسان‌های با ایمان دارند؛ چنان‌که در شرق و غرب جهان، بشریت به نابودی حرث و نسل و کشتار و تجاوز، آلودگی و ناامنی محیط زیست مبتلاست، نه‌تنها انسان بلکه موجودات زنده دریایی و صحرایی نیز از فساد آنان در امان نمانده است: الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً[۴۳]، وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ[۴۴].

هم‌چنان که در مقابل عامران مسجد کسانی هستند که مانع عمارت مساجد می‌شوند: وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا[۴۵]؛ در برابر آبادگران زمین نیز عده‌ای درصدد تخریب محیط زیست و فساد در زمین هستند.

توصیه اسلام به بهره‌گیری از منابع طبیعی می‌باشد. قرآن کریم گاهی با بیان وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ[۴۶] و زمانی با عبارت: فَامْشُوا فِي مَنَاكِبِهَا[۴۷]، انسان را به بهره‌گیری از منابع طبیعی فراخوانده می‌فرماید: روی دوش زمین بروید و روزی بگیرید. لازمه این فرمان، تلاش برای استخراج معادن، کشاورزی،... و بهره‌گیری هرچه بهتر از مواد خام طبیعت است. امتثال این دستور الهی کار آسانی نیست، بلکه نیاز به تلاش و همت جدی دارد. این سفره گسترده نعم الهی در صحرا و دریا و در اعماق کوه‌ها برای بشر پهن شده و انسان باید با تلاش خویش از آنها بهره‌مند شود. خداوند قبل از خلقت انسان همه نعمت‌های لازم جهت زندگی را آفرید؛ یعنی زمین و زمینه را برای زندگی بشر فراهم کرد، آنگاه بشر را روی زمین خلق کرد.

چنین نبود که انسان ابتدا آفریده شود سپس برای رفع نیاز او موجودات دیگر خلق شوند؛ چنان‌که نوزاد چون توان هضم غذا ندارد، ابتدا شیر مادر برای او فراهم شد و پس از مدتی که توان غذا خوردن و کار کردن یافت غذا و فعالیت او مشخص گردید، به انسان نیز عقل و خرد داد، ابزار در اختیار او نهاد، فرمان تلاش در روی زمین و آباد کردن آن را بیان کرد و فرمود: شما حرکت کنید، ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ[۴۸].[۴۹]

منابع

پانویس

  1. «می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
  2. «و اینکه پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست» سوره نجم، آیه ۴۲.
  3. «و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی» سوره نحل، آیه ۴۴.
  4. «ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز!» سوره بقره، آیه ۳۳.
  5. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۴، ص۸۸، ح۳.
  6. عبدالله جوادی آملی، سیره پیامبران در قرآن، ص۱۵۱.
  7. عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۱۱۶-۱۱۸.
  8. زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص۶۱-۶۴.
  9. زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص۹۸.
  10. ناصر مکارم شیرازی، ولایت در قرآن، تحقیق: ابوالقاسم علیان‌نژادی دامغانی، ص۲۰۹.
  11. ناصر مکارم شیرازی، ولایت در قرآن، تحقیق: ابوالقاسم علیان‌نژادی دامغانی، ص۶۲.
  12. «و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید» سوره حشر، آیه ۷.
  13. «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند؛ به راستی آن کسان که از راه خداوند گمراه گردند، چون روز حساب را فراموش کرده‌اند، عذابی سخت خواهند داشت» سوره ص، آیه ۲۶.
  14. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
  15. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۹، ص۲۶۲.
  16. «پس میان مردم به درستی داوری کن» سوره ص، آیه ۲۶.
  17. محسن موسوی تبریزی، تقوا و اخلاق قرآنی، ص۱۶۸.
  18. «ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستاده‌ایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی» سوره نساء، آیه ۱۰۵.
  19. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۹، ص۲۶۳.
  20. «و ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست بیهوده نیافریدیم؛ این پندار کافران است پس وای از آتش (دوزخ) بر کافران!» سوره ص، آیه ۲۷.
  21. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۹، ص۲۶۶.
  22. زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص۹۹-۱۰۶.
  23. «از آنچه شما را در آن جانشین کرده است ببخشید» سوره حدید، آیه ۷.
  24. «و از مال خداوند که به شما بخشیده است به آنان (برای کمک به بازخرید) بدهید» سوره نور، آیه ۳۳.
  25. «و دارایی‌هایتان را که خداوند (مایه) پایداری (زندگی) شما گردانیده است به کم‌خردان نسپارید» سوره نساء، آیه ۵.
  26. «خداوند است که آسمان‌ها و زمین را آفرید و از آسمان آبی فرو فرستاد که با آن از میوه‌ها برای شما روزی بر آورد و کشتی را برای شما رام کرد تا به فرمان او در دریا روان گردد و رودها را برای شما رام گردانید * و خورشید و ماه را که همواره روانند و نیز شب و روز را رام شما کرد * و از هر چه خواستید به شما داده است و اگر نعمت خداوند را بر شمارید نمی‌توانید شمار کرد؛ بی‌گمان انسان ستمکاره‌ای بسیار ناسپاس است» سوره ابراهیم، آیه ۳۲-۳۴.
  27. محمد باقر صدر، نهادهای اقتصادی اسلام، ص۴۴ -۴۰.
  28. محمدباقر صدر، صورة عن اقتصاد المجتمع الاسلامی، ص۱۴.
  29. زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص۱۱۰-۱۱۴.
  30. «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
  31. محمدحسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، مترجم: سید محمدباقر موسوی همدانی، ج۱۹، ص۱۰۷.
  32. عبدالله جوادی آملی، اسلام و محیط زیست، ص۴۷.
  33. «آیات وی را بر آنان می‌خواند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
  34. «و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  35. مترجمان، تفسیر هدایت، ج۱۵، ص۴۰۸.
  36. نصرت امین بانوی اصفهانی، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج۱۲، ص۲۹۳.
  37. زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص۱۲۱-۱۲۴.
  38. «می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
  39. «و همه نام‌ها را به آدم آموخت» سوره بقره، آیه ۳۱.
  40. «او شما را از زمین پدیدار کرد و شما را در آن به آبادانی گمارد پس، از او آمرزش بخواهید سپس به درگاه وی توبه کنید که پروردگار من، پاسخ دهنده‌ای است» سوره هود، آیه ۶۱.
  41. «و شما را در آن به آبادانی گمارد» سوره هود، آیه ۶۱.
  42. «تنها آن کس مساجد خداوند را آباد می‌تواند کرد که به خداوند و روز واپسین ایمان آورده است» سوره توبه، آیه ۱۸.
  43. «پادشاهان چون به شهری درآیند آن را ویران و مردم گرانمایه آن را خوار و بدین‌گونه رفتار می‌کنند» سوره نمل، آیه ۳۴.
  44. «و چون به سرپرستی در کاری دسترسی یابد می‌کوشد که در زمین تبهکاری ورزد و کشت و پشت را نابود کند و خداوند تباهی را دوست نمی‌دارد» سوره بقره، آیه ۲۰۵.
  45. «و ستمکارتر از کسی که نمی‌گذارد نام خداوند در مسجدهای او برده شود و در ویرانی آنها می‌کوشد کیست؟» سوره بقره، آیه ۱۱۴.
  46. «و (روزی خود را) از بخشش خداوند فرا جویید» سوره جمعه، آیه ۱۰.
  47. «بر شانه‌های آن گام نهید» سوره ملک، آیه ۱۵.
  48. «آنگاه راه را بر او هموار ساخته» سوره عبس، آیه ۲۰.
  49. زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص۱۲۴-۱۲۷.