نبوت در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

پندار بی‌نیازی از نبوت

همواره کسانی بوده‌اند که با تکیه بر کارایی عقل و اندیشه، بر بی‌نیازی از وحی پای فشرده‌اند. براهمه هند چنین ادعایی را بر این استدلال استوار می‌ساختند که محتوای دعوت پیامبران اگر با داده‌های عقلانی هماهنگ باشد، نیازی به رهاورد وحی نخواهد بود و اگر با آن ناسازگار افتد، نمی‌توان به این تعالیم گردن نهاد؛ زیرا مایه امتیاز آدمی از حیوانات، عقل و اندیشه او است. از این رو، پذیرش آموزه‌های خردستیز، به معنای خروج از قلمرو انسانیت و ورود به جرگه حیوانات است[۱]. در دنیای اسلام نیز کسانی مانند محمد بن زکریای رازی[۲] و ابوالعلاء معری[۳] سردمدار این اندیشه به شمار آمده‌اند. ابوحاتم رازی در کتاب اعلام النبوه زکریای رازی را ملحد می‌خواند و این سخن را از وی گزارش می‌کند: چرا خداوند باید گروهی ویژه از بندگانش را به پیامبری برگزیند و آنان را بر دیگران سروری دهد؟ این کار - که جنگ و دشمنی را میان مردم می‌افزاید و به نابودی بسیاری از آدمیان می‌انجامد - چگونه با حکمت خداوند سازگار است؟ [۴]. ابوالعلای معری، شاعر عرب نیز با خردستیز انگاشتن گزاره‌های دینی، چنین می‌سراید: إثنان أهل الأرض ذو عقل بلا دین و آخر دین لا عقل له[۵]؛ «زمینیان دو دسته‌اند: خردمند بی‌دین و دیندار بی‌خرد».

در جهان غرب نیز کسانی بسیار و مکاتبی گوناگون شعار خودکفایی عقل و بی‌نیازی از وحی سر داده‌اند که در این میان دئیست‌ها از همه پر آوازه‌ترند. اصطلاح «دئیست» نخستین بار در قرن شانزدهم میلادی درباره کسانی به کار رفت که اسرار وحیانی و الهامات فراطبیعی را باطل و نادرست می‌شمردند[۶]. بیش‌تر کسانی که در زمره این گروه، قلمداد شده‌اند، خداباورانی بودند که با ادیان وحیانی سر ستیز داشتند و می‌کوشیدند دینی صرفاً طبیعی و برخاسته از آموزه‌های عقلی فراهم آورند[۷]. بی آنکه بخواهیم درباره درستی آن‌چه به زکریای رازی یا ابوالعلای معری نسبت داده‌اند[۸]، به داوری بنشینیم، چند نکته را یادآور می‌شویم.

۱. براهمه، آموزه‌های دینی را از دو حال خارج ندانسته‌اند: خردپذیر و خردستیز؛ در حالی که پس از پذیرش عقلانی پایه‌های دین، معارف خردگریز نیز پذیرفتنی می‌گردند. امیرمؤمنان(ع) از سویی، یکی از هدف‌های اصلی پیامبران را آشکار ساختن گنجینه‌های عقل می‌داند و بر خردناستیزی معارف وحیانی تأکید می‌ورزد[۹]، و از سوی دیگر بر ناتوانی‌های عقل انگشت می‌نهد و خردگرایی معتدلی را به نمایش می‌گذارد؛ چنان‌که درباره میزان کارایی عقل در شناخت خدا و صفات والایش می‌فرماید: «لَمْ يُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَى تَحْدِيدِ صِفَتِهِ وَ لَمْ يَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِهِ»[۱۰]؛ «خردها را بر چگونگی صفات خود آگاه نساخته و در شناخت خود تا آنجا که باید بر دیده آنان پرده نینداخته است».

۲. هر چند عقل، سرمایه‌ای پایان ناپذیر[۱۱] و مشاوری خیرخواه است و کسی را که با او به رایزنی بپردازد، فریب نمی‌دهد[۱۲]، چه بسیارند کسانی که از داده‌های عقلانی بهره نمی‌گیرند[۱۳] و با وجود این چراغ هدایت، در بدبختی و شقاوت فرو می‌غلتند[۱۴]؛ زیرا هواهای نفسانی، عقل را در چنگال خود گرفتار می‌کند[۱۵] و طمع و آزمندی، پشت عقل را به زمین می‌کوبد[۱۶]. بنابراین، چه نیکو است که عقل در عِقال شرع قرار گیرد[۱۷] و از هدایت‌هایش بهره‌مند شود[۱۸]. همنشینی این دو حجت الهی است که راه رستگاری را به آدمی نشان می‌دهد و سعادتش را تضمین می‌کند و چنان‌که گذشت، یکی از هدف‌های بنیادین پیامبران این است که گرد و غبار هواهای نفسانی را بزدایند و گنجینه‌های عقل را آشکار سازند.

۳. در آن‌چه به زکریای رازی نسبت داده‌اند، افزایش جنگ و درگیری، از پیامدهای ناگوار پیامبری به شمار آمده است[۱۹]. بی‌گمان همواره کسانی بوده‌اند که آموزه‌های پیامبران را با خواسته‌ها و زیاده‌خواهی‌های دنیوی خود ناسازگار دیده و در برابر آنان مخالفت برافراشته‌اند. اما حوادث تاریخ نشان می‌دهند که ادیان الهی همواره پیام‌آور صلح و دوستی بوده و برقراری عدالت را در سرلوحه اهداف خویش جای داده‌اند. امیرمؤمنان(ع) هنگام مقایسه میان دوران جاهلیت و عصر ظهور اسلام، بر این نکته، بسیار پای می‌فشارد و می‌فرماید: همانا خداوند محمد را برانگیخت تا مردمان را بترساند و فرمان خدا را چنان‌که باید رساند. آن هنگام شما، ای مردم عرب، بدترین آیین را برگزیده بودید و در بدترین سرای خزیده... خون یکدیگر را ریزان، از خویشاوند بریده و گریزان[۲۰].[۲۱].

ارکان نبوت

وحی

وحی در زبان عرب و نیز در قرآن کریم، دارای کاربردهایی گوناگونی است که به ظاهر با یکدیگر تفاوت دارند؛ اما لغت‌شناسان، عنصر مشترک این معانی را، «پیام سریع و نهانی» دانسته‌اند[۲۲]. این پیام، شکل‌هایی گوناگون به خود می‌گیرد و در گفتار و نوشتار و اشاره با اعضا و جوارح جلوه می‌نماید. امام علی(ع)، کاربردهای گوناگون این واژه را بر می‌شمارد[۲۳] و معنای ویژه آن را پیامی می‌داند که فرشتگان نگاهبان آنند و با زبانی گویا به پیامبران می‌رسانند: «وَ مِنْهُمْ أُمَنَاءُ عَلَى وَحْيِهِ وَ أَلْسِنَةٌ إِلَى رُسُلِهِ‌»[۲۴]؛ «و گروهی از آنان امینان وحی اویند و کلام خدا را به پیامبرانش می‌رسانند».

درباره «چیستی وحی»[۲۵] از هر سو، سخن‌ها گفته‌اند؛ اما به گمان بسیاری از خردگرایان قرن هجدهم اروپا، همه رهبران دینی فریبکارانی بیش نبوده‌اند که ارتباط با منبع وحی را وسیله‌ای برای رسیدن به مقاصد خویش ساخته‌اند. هدف آنان از به‌کارگیری این شگرد، گاه امری پسندیده و مقدس بوده است؛ زیرا برای نجات جامعه از گرداب مشکلات و فسادهای اخلاقی چاره‌ای جز این نمی‌دیده‌اند که خود را پیام‌آور وحی آسمانی بخوانند[۲۶]. برخی دیگر از اندیشه‌مندان غربی، با تأکید بر صداقت پیامبر اسلام[۲۷]، این نکته را خاطر نشان کرده‌اند که بی‌گمان آن حضرت بر این باور بوده است که پیام‌هایی را از مبدئی والا باز می‌گیرد؛ اما صداقت او، دلیل بر حقانیت پندارهایش نیست[۲۸]. در واقع، آدمی، افزون بر شخصیت عادی‌اش، دارای شخصیتی باطنی است که او را از پس حجاب‌های جسمانی به اندیشه‌های زیبا و روحانی راه می‌نماید و از او در بن بست‌ها و دشواری‌ها دستگیری می‌کند. این، همان نیرویی است که در روح پیامبران، اندیشه‌هایی پدید می‌آورد که به گمان آنان وحی الهی است. بدین‌سان، آن‌چه را پیامبر راهنمایی‌های الهی می‌پندارد، چیزی جز تجلی حالات و خصوصیات روانی خود او نیست[۲۹].

در پاسخ به این پندار، به یادآوری خاطره‌ای از زبان امام علی(ع) بسنده می‌کنیم که از همراهی خود با رسول خدا(ص) و بهره‌گیری دیداری و شنیداری خویش از پیام الهی سخن می‌گوید: هر سال در حرا، خلوت می‌گزید. من او را می‌دیدم و جز من کسی وی را نمی‌دید... روشنایی وحی و پیامبری را می‌دیدم و بوی نبوت را می‌شنودم. من هنگامی که وحی بر او فرود آمد، آوای شیطان را شنیدم. گفتم: «ای فرستاده خدا، این آوا چیست؟» گفت: «این شیطان است که از آن‌که او را نپرستند نومید و نگران است. همانا تو می‌شنوی آن‌چه را من می‌شنوم، و می‌بینی آن‌چه را من می‌بینم، جز اینکه تو پیامبر نیستی[۳۰]. بر این اساس، نمی‌توان وحی را با تجلی حالات روانی پیامبر برابر دانست؛ زیرا به طور طبیعی کسی را یارای آن نیست که با پیام درونی شخصی دیگر رابطه برقرار سازد و از محتوای آن آگاه گردد. با این همه، القا و دریافت معارف وحیانی، با گفت و شنود معمولی تفاوت دارد و به گونه‌ای دیگر است[۳۱]. آشکار است که اگر ما نیز پیامبر اکرم(ص) را در غار حرا، همراهی می‌کردیم، چنان نبود که آن‌چه او می‌شنود، بشنویم و آن‌چه او می‌دید، ببینیم[۳۲]. فرشته وحی، معارف الهی را مستقیماً بر قلب پیامبر فرود می‌آورد، نه آن‌که امواج صوتی را در هوا بپراکند و یا از گوشش بگذراند: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ[۳۳].[۳۴].

معجزه

پیامبران، برای اینکه بهره‌مندی خود را از وحی آسمانی به اثبات رسانند، باید نشانه‌ای روشن و تردیدناپذیر پیش روی مردمان قرار دهند. از این رو، خدای حکیم، آنان را به انجام کارهایی موفق می‌کند که از دست دیگر آفریدگان بر نمی‌آید. این پدیده‌های فرابشری - که معجزه نامیده می‌شوند - نشان می‌دهند که گفتار و کردار پیامبران در چارچوب تنگ طبیعت نمی‌گنجد و از جهانی دیگر سرچشمه می‌گیرد[۳۵]. امام صادق(ع) در پاسخ به پرسشی درباره ضرورت نبوت، پس از اشاره به اینکه از یک سو خداوند، حکیم است و مردمان را به بازیچه نیافریده است و از سوی دیگر همگان را توان آن نیست که با او رابطه برقرار سازند و از فرمان‌هایش آگاه گردند، چنین نتیجه می‌گیرد که خدای دانا و حکیم باید کسانی را که در صورت، چون انسان‌های دیگر و در سیرت به گونه‌ای دیگرند، پیام‌آور خویش سازد و با حکمت و برهان و معجزاتی چون زنده کردن مردگان و شفا دادن بیماران به تأیید آنان بپردازد[۳۶]. در روایتی، امام علی(ع) در پاسخ به این پرسش که به چه دلیل پیامبر را راستگو می‌دانی، می‌فرماید: «بِالْآيَاتِ الْبَاهِرَاتِ وَ الْمُعْجِزَاتِ الْبَيِّنَاتِ‌»[۳۷]؛ «به دلیل نشانه‌های شگفت‌انگیز و معجزه‌های آشکار».

معجزه جاوید اسلام، قرآن کریم است که شگفتی‌هایش پایان نمی‌پذیرد[۳۸] و با خواندن و شنیدن پیاپی، کهنگی نمی‌گیرد[۳۹]. با این حال، پیامبر گرامی اسلام(ص)، معجزات فراوان دیگری نیز داشته که نمونه‌هایی از آنها در مناظره‌ای طولانی میان امام علی(ع) و دانشمندی یهودی گزارش شده است[۴۰]. در این میان، آن چه در نهج البلاغه آمده است، لطافتی ویژه دارد و از شدت بهانه‌گیری و سنگ‌دلی مشرکان پرده بر می‌گیرد: من با او بودم، هنگامی که مهتران قریش نزد وی آمدند و گفتند: «ای محمد(ص)، تو دعوی کاری بزرگ می‌کنی که نه پدرانت چنان دعویی داشتند، نه کسی از خاندانت. ما چیزی را از تو می‌خواهیم؛ اگر آن را پذیرفتی و به ما نمایاندی، می‌دانیم تو پیامبر و فرستاده‌ای، و گرنه می‌دانیم جادوگری دروغ‌گویی». گفت: «چه می‌پرسید؟» گفتند: «این درخت را برای ما بخوان تا با رگ و ریشه برآید و پیش روی تو درآید». گفت: «خدا بر هر چیز توانا است»[۴۱]. پیامبر گرامی(ص) به تقاضای مشرکان جامه عمل پوشاند و معجزه‌ای آشکار پیش رویشان نهاد. اما آنان از سرگردن‌کشی بر خواسته خود افزودند و آمدن نیمی از درخت و بر جای ماندن نیمی دیگر را‌طلبیدند، و سرانجام بازگشت نیمه جدا گشته و پیوستن به نیمه دیگر را نیز خواستند و هر بار پیامبر را بر انجام این کارهای شگفت‌انگیز، توانا دیدند. اما این معجزه آشکار قفل دل‌های آنان را نگشود و جز بر انکارشان نیفزود و به جای آن‌که به پیامبر ایمان آورند، او را به سحر و جادوگری متهم ساختند![۴۲].

عصمت

آموزه‌های وحیانی پیامبران - که با آیت معجزه همراه است - تنها در صورتی راه سعادت را می‌نمایانند که در دریافت و ابلاغ وحی، لغزش و انحرافی روی ندهد و پیام الهی، بی‌کم و کاست، فراروی آدمیان قرار گیرد. از این رو، همان برهانی که دلیل نیازمندی به نبوت را آشکار می‌سازد، بر ضرورت عصمت پیامبران نیز مهر تأیید می‌نهد. بر این اساس، امام رضا(ع)، نبوت و عصمت را با یکدیگر پیوند زده، می‌فرماید: از آنجا که در آفرینش مردمان و نیروها [و استعدادها]ی آنان، آن‌چه به گونه کامل به مصالحشان رساند، وجود نداشت و آفریدگار برتر از آن بود که [به چشم ظاهر] دیده شود [و ارتباط مستقیم با وی برقرار گردد]... چاره‌ای جز این نبود که فرستاده‌ای معصوم میان او و آدمیان میانجی‌گری کند و امر و نهی الهی را به ایشان رساند[۴۳]. شیعیان، پیامبران را از هرگونه گناه و خطایی برکنار می‌دانند و برای اثبات این ادعا، از ادله عقلی و آیات و روایات بهره می‌گیرند. اینک - بی‌آن‌که به ابعاد فراوان این بحث بپردازیم - از خوان گسترده معارف علوی، توشه‌ای بر می‌گیریم و پیش‌تر دو نکته را یادآور می‌شویم:

  1. برای بهره‌گیری از معارف پیشوایان دین، نباید تنها از واژه‌هایی سراغ بگیریم که به تدریج در معانی امروزین خود رواج یافته‌اند. قرآن کریم بی‌آن‌که واژه عصمت را به کار گیرد، با بیان‌های گوناگونی دامان انبیا را از هرگونه گناه و اشتباهی پاک می‌شمارد[۴۴]. پیامبر گرامی اسلام(ص) [۴۵] و امیرمؤمنان(ع) [۴۶] نیز هرچندگاه برای رساندن این مقصود، از واژه عصمت بهره می‌گیرند؛ ولی[۴۷] تعابیری دیگر نیز به کار می‌برند که در رسایی و گویایی، از این واژه کمتر نیستند؛ چنان‌که اندیشه‌مند بزرگ اهل سنت، جلال الدین سیوطی، در آیه ۳۳ سوره احزاب، این روایت را از پیامبر گرامی اسلام(ص) گزارش می‌کند: «فَأَنَا وَ أَهْلُ بَيْتِي مُطَهَّرُونَ مِنَ الذُّنُوبِ»[۴۸]؛ «من و اهل بیتم از گناهان پیراسته‌ایم».
  2. به گونه طبیعی، امام علی(ع) از رسول اکرم(ص) بیش از دیگر پیامبران سخن گفته و ویژگی‌هایی را برای آن پیامبر بزرگ برشمرده است که بسیاری از آنها به مقام نبوت مربوط است و همه انبیا و رسولان الهی را در بر می‌گیرد. بنابراین، روایاتی که بیان کننده عصمت رسول اسلامند، عصمت دیگر پیامبران را نیز اثبات می‌کنند.[۴۹].

عصمت در دریافت و ابلاغ وحی[۵۰]

در سخنان امیربیان، علی(ع)، واژه «امانت»[۵۱] جایگاهی ویژه دارد و بارها با عصمت در دریافت و ابلاغ وحی پیوند می‌خورد. افزون بر فرشتگان که امانتدار وحی الهی‌اند[۵۲] و با سلامت این بار را به مقصد می‌رسانند، پیامبر نیز امانت رسالت را پاس می‌دارد[۵۳] و در راه خیانت گام نمی‌گذارد؛ نه چیزی از آن می‌کاهد و نه چیزی بر آن می‌افزاید[۵۴].

بار رسالت را نیرومندانه برداشت و حق آن را چنان‌که باید بگذاشت. در انجام فرمانت برپا و در طلب خشنودی‌ات، پویا، نه از اقدامی روگردان و نه در عزمی سست و ناتوان. وحی تو را به گوش جان شنوا و عهد تو را نگهبان و در راه اجرای فرمان تو روان... او تو را امانتداری است درست‌کار و گنجینه علم تو را پاسدار [۵۵]. آراستگی پیامبران به این گونه از عصمت چنان تردیدناپذیر است که امیرمؤمنان(ع) از رفتار برخی کسان، که بر مسند فتوا تکیه می‌زنند و از پیش خود بر دین خدا می‌افزایند، چنین اظهار شگفتی می‌کند: [آیا] آن‌چه خدا فرستاد، دینی است کاسته و خدا در کامل ساختن آن از ایشان یاری خواسته!... یا دینی که خدا فرستاده تمام بوده و پیامبر در رساندن آن کوتاهی نموده؟[۵۶].[۵۷].

عصمت از گناه

برخی از آیات قرآن کریم، مردم را به پیروی بی‌چون و چرا از پیامبران فرا می‌خوانند و این، جز با عصمت آنان سازگار نیست؛ زیرا اگر پیامبر از آن‌چه خدا از آن خشنود نیست، سخن می‌گفت و یا در راهی که خدا نمی‌پسندد، گام می‌نهاد، پیروی از وی جز گمراهی، سرانجامی نداشت و فرمان به اطاعت همه جانبه از چنین پیامبری درخور خدای حکیم نبود[۵۸]. این گونه استدلال - که زینت‌بخش کتاب‌های تفسیری و کلامی است - در سخنان رسول خدا(ص) [۵۹] و امیرمؤمنان(ع) ریشه دارد و از مفسران راستین قرآن سرچشمه می‌گیرد؛ چنان‌که امام علی(ع) از یک‌سو شعار «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ‌»[۶۰] سر می‌دهد و از سوی دیگر در تفسیر آیه «اولوا الامر» می‌فرماید: «إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا يَأْمُرُ بِمَعْصِيَتِهِ»[۶۱]؛ «دلیل آن‌که خداوند مردمان را به اطاعت [همه جانبه] از پیامبر می‌خواند، آن است که وی وی پاک و معصوم است و به گناه فرمان نمی‌دهد». نکته درخور توجه این است که امام علی(ع) در اطلاق آیه دست نمی‌برد و با «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ‌...» آن را مقید نمی‌سازد؛ زیرا هر اطلاقی تاب تقیید ندارد و هر عامی، تخصیص را برنمی‌تابد[۶۲]. اما برخی اندیشه‌مندان اهل سنت از این نکته غفلت ورزیده و قید الا فیما خالف الله را بر معنای آیه افزوده‌اند[۶۳]. همچنین، امیرمؤمنان(ع) با اشاره به آیه ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ[۶۴] برای دست‌یابی به قرب الهی، راهی جز اطاعت بی‌چون و چرا از پیامبر نمی‌شناسد و با تمسک به آیه ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ[۶۵] بر جدایی ناپذیری پیروی از خدا و پیروی از پیامبر تأکید می‌ورزد و می‌افزاید: پیروی از پیامبر سبب دوستی خدا است و خشنودی او آمرزش گناهان را در پی دارد و رستگاری تمام می‌آورد و آدمی را به بهشت می‌رساند و سرپیچی از فرمان‌های او به خشم و غضب و دشمنی خدا می‌انجامد[۶۶].

پیامبر گرامی اسلام(ص) همچون دیگر پیامبران، هیچ‌گاه در پیش سنگی سجده نبرده و در برابر درختی به راز و نیاز نایستاده است، و شراب را همواره حرام دانسته و و به ناحق خونی نریخته است[۶۷]. اگر به اطاعت از خدا فرمان می‌دهد، خود پیش از دیگران به آن گردن می‌نهد و اگر از نافرمانی خدا باز می‌دارد، خود، این نهی را نادیده نمی‌گیرد[۶۸]. نه تنها پس از پیامبری، بلکه پیش از آن و حتی در زمان کودکی نیز جز در راه خیر و نیکی، گام نگذاشته و همواره تأیید الهی را همراه خود داشته است[۶۹]. هر چند همه پیامبران در جنبه‌های مختلف عصمت، همسان یکدیگرند، عوامل گوناگونی می‌تواند آنان را در درجاتی متفاوت جای دهد. نردبان معرفت الهی دارای پله‌هایی نامتناهی است و معصومان، اگر چه از خط قرمزی که مرز سقوط به دامن گناهان شرعی است، فروتر نمی‌آیند، چنین نیست که همگی به یک گونه درجات تعالی را بپیمایند. از این رو، امیرمؤمنان علی(ع) در پاسخ به دانشمند یهودی، که به عصمت یحیی بن زکریا اشاره می‌کند و با جمله «يَبْكِي مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ‌» او را می‌ستاید، می‌فرماید: آری، یحیی چنین بود؛ ولی محمد(ص) به درجاتی بالاتر دست یافت. یحیی بن زکریا در زمانی می‌زیست که نه جاهلیتی بود و نه بتی در کار بود، ولی به محمد(ص) در کودکی و در میان بت‌پرستان و حزب شیطان، حکم الهی و فهم و آگاهی داده شد و هرگز گرایشی به بت‌ها در وی پدید نیامد.... آن حضرت نیز بی‌آن‌که جرم و گناهی کند، از خشیت خدا چندان می‌گریست که جای نمازش خیس می‌گشت[۷۰].[۷۱].

عصمت از خطا

تقریباً همه اندیشه‌مندان شیعه و سنی، پیامبران را در دریافت و ابلاغ وحی از خطا برکنار می‌دانند[۷۲]؛ اما شیعیان گفتار و کردار پیامبران را در امور فردی و اجتماعی نیز بی‌خطا می‌شمارند[۷۳]. دانشمندان شیعه از ادله‌ای فراوان بهره برده‌اند که از بررسی آنها می‌گذریم و تنها از دیدگاه امام علی(ع) به این موضوع چشم می‌دوزیم. امیر مؤمنان(ع) در برخی روایات، «امام» را از هر گونه لغزشی در امان می‌خواند و روی‌گردانی مردم را از آنان موجب شگفتی می‌داند: امام از همه گناهان معصوم است.... در بیان حکم الهی لغزشی ندارد و در پاسخ به خطا نمی‌رود و از سهو و فراموشی به دور است.... [شگفتا که مردم] از اینان - که خداوند اطاعت از آنان را واجب فرموده و از لغزش و فراموشی در امانند - روی برتافتند و احکام الهی را از اهلش فرا نگرفتند[۷۴].

این روایات در پی آن نیستند امام معصوم را در جایگاهی فراتر از مقام پیامبران بنشانند، بلکه برآنند که بر هم‌سانی پیامبران و امامان در عصمت پای فشارند؛ به ویژه آن‌که در این روایت، «عصمت از خطا» با «لزوم اطاعت بی‌چون و چرا» پیوند خورده است و این – چنان‌که اشاره کردیم - از ویژگی‌های مشترک پیامبران و امامان است. با این همه برخی از کسان که عصمت از گناه را کم و بیش پذیرفتنی می‌یابند، مصونیت از خطا را بر نمی‌تابند[۷۵] و گاه یکی از خطبه‌های نهج البلاغه را دستاویز خویش می‌کنند که امام علی(ع) شیوه برخورد شایسته مردم را با خویش چنین باز می‌گوید: با من چنان که با سرکشان سخن گویند سخن مگویید و چونان که با تیزخویان کنند، از من کناره مجویید و با ظاهرآرایی آمیزش مدارید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید.... پس از گفتن حق، یا رأی زدن در عدالت، باز مایستید که من از پیش خود نه برتر از آنم که خطا نکنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر اینکه خدا مرا در این کار کفایت کند که از من بر آن تواناتر است[۷۶].

در نقد این دیدگاه، چند نکته را به یاد می‌آوریم:

  1. برای اینکه از هر گونه پیش‌داوری در امان مانیم و حقیقت اندیشه امام علی(ع) را دریابیم، باید به همه سخنان آن حضرت یک جا نظر اندازیم. بر این اساس، روایاتی از آن حضرت که معصومان را از هرگونه خطایی برکنار می‌دانند، ما را به تأمل بیش‌تر در این خطبه و امثال آن فرا می‌خوانند.
  2. عصمت از خطا، رابطه‌ای جدایی ناپذیر با علم معصومان دارد[۷۷]. دانش امیرمؤمنان(ع) چنان پردامنه و ژرف است که می‌تواند از آغاز و انجام کار هر کس خبر دهد[۷۸]؛ پس چگونه نتواند راه گریزی از خطا بیابد.
  3. آن‌چه در بررسی خطبه یادشده، رهزن اندیشه برخی از افراد بوده است، نادیده انگاشتن قیدهایی است که در آن به کار رفته است. امام علی(ع) از سویی با بهره‌گیری از قید «فِي نَفْسِي‌» بر این نکته انگشت می‌گذارد که هیچ کس بی‌دست‌گیری الهی گریزی از خطا ندارد و از سوی دیگر، با جمله «مگر آن‌که خدا مرا در این کار کفایت کند». همین نکته را با صراحتی بیش‌تر باز می‌گوید که پدیده عصمت برخاسته از توفیق الهی است[۷۹]. نکته درخور توجه آن است که عصمت، به معنای بی‌نیازی از تأیید الهی نیست؛ چنان‌که خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۸۰]. نیز از زبان یوسف(ع) می‌فرماید: اگر رحمت پروردگار نباشد، از چنگال نفس بدفرما نتوان رست: ﴿وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي[۸۱].

طرح امکان لغزش برای پیامبران، دلایل و بهانه‌های دیگری نیز دارد. از جمله اینکه گاه کسانی آیاتی از قرآن را دستاویز خویش قرار داده‌اند[۸۲]؛ در حالی که بسیاری از این آیات، هیچ انحرافی را برای پیامبران به اثبات نمی‌رسانند؛ چنان‌که امام علی(ع) با اشاره به این که کناره‌گیری‌اش از حکومت، نه برای آن است که در شناخت راه حق به تردید افتاده است، حالت خود را به وضعیت حضرت موسی(ع) همانند می‌کند و می‌فرماید: «لَمْ يُوجِسْ مُوسَى(ع) خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ‌[۸۳] بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ»[۸۴]؛ «بیم موسی نه بر جان بود که بر مردم نادان بود؛ مبادا گمراهان به حیلت چیره شوند و بر آنان امیر». با این حال، بسیاری از کارها که بر همگان روا است، شایسته مقربان درگاه الهی نیست که «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ‌»[۸۵]. در اینجا است که گاه معصومان نیز دچار لغزش می‌گردند و عملی از آنان سر می‌زند که هر چند حرام شرعی نیست، درخورد معصومان نیز نیست و در اصطلاح «ترک اولی» خوانده می‌شود. اما همین لغزش‌های کوچک، به گونه‌ای در قرآن برجسته شده‌اند که سست ایمانان را به تردید می‌افکنند و این پرسش را پیش روی آدمی می‌نهند که اگر پیامبران معصومند، دلیل این همه پافشاری بر لغزش‌های آنان چیست؟ امیرمؤمنان(ع) در پاسخ به پرسشی از این دست، این نکته را خاطر نشان می‌سازد که یادآوری این کاستی‌ها برای آن است که مردم در بزرگداشت پیامبران به خطا نروند و آنان را در جایگاه خدایی ننشانند و بدانند که آفریدگان هر اندازه درجات تعالی را بپیمایند، از کمال ویژه الهی بی‌بهره‌اند[۸۶].[۸۷].

دانش و آگاهی[۸۸]

درباره گستره و چگونگی دانش پیامبران و امامان، سخن فراوان است؛ اما دانش ژرف و پیش‌گویی‌های شگفت‌انگیز امام علی(ع) [۸۹]- که از دریای علوم نبوی سرچشمه می‌گیرد- نمونه‌ای گویا است که جویندگان را از بسیاری کندوکاوهای نظری بی‌نیاز می‌سازد. آن حضرت، به گفته خود راه‌های آسمانی را بهتر از راه‌های زمینی باز می‌شناسد[۹۰] و از آغاز و انجام هر کس آگاه است: به خدا، اگر خواهم هر یک از شما را خبر دهم که از کجا آمده و به کجا رود و سرانجام کارهای او چه بُوَد، توانم. لیکن ترسم که درباره من به راه غلو روید و مرا بر رسول خدا(ص) تفضیل نهید[۹۱]. امیرمؤمنان(ع) بارها بر این حقیقت پای می‌فشارد که در این علوم از خوان گسترده معارف پیامبر اکرم(ص) بهره برده و آن حضرت هزار در دانش بر وی گشوده است که هر یک از آنها به هزار در دیگر باز می‌شود[۹۲]؛ چنان‌که رسول خدا(ص)، خود فرمود: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا»[۹۳].

برخی دانش‌ها، همچون آگاهی از زمان فرا رسیدن قیامت، در انحصار خداوند است و هیچ فرشته یا پیامبری توان دست‌یابی به آن را ندارد، از این علوم چند گانه که بگذریم، آن‌چه به طور معمول غیب به شمار می‌آید، برای پیامبران و امامان پرده‌گشایی می‌شود[۹۴] و از غیب بودن به در می‌آید. از این رو، امام علی(ع) در پاسخ به کسی که از پیش‌گویی آن حضرت به شگفت آمده بود، می‌فرماید: این علم غیب نیست؛ علمی است که از دارنده علم آموخته شده است. علم غیب، علم قیامت است و آن‌چه خدا در گفته خود شمرده است که ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ...[۹۵]. این علم غیب است که جز خدا کسی آن را نداند و جز این، علمی است که خدا آن را به پیامبرش آموخت و او مرا یاد داد و دعا کرد که سینه من آن را فراگیرد و دلم آن علم را در خود پذیرد[۹۶].[۹۷].

منابع

پانویس

  1. ر.ک: شهرستانی الملل و النحل، ج۲، ص۲۶۰ - ۲۵۸؛ علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۴۸؛ ، V۱. P.۱۰۳۱. F. "Barahma" in The Encyclopedia of Islam Rahman،
  2. ر.ک: کرمانی، حمیدالدین، الاقوال الذهبیه، ص۹؛ قبادیانی، ناصر خسروT جامع الحکمتین، ص۱۳۷؛ شریف، میان محمد، تاریخ فلسفه در اسلام، ج۱، ص۶۲۹ - ۶۲۷؛ فرمانتل، آن، عصر اعتقاد، ص۱۳۵.
  3. ر.ک: میخائیل مسعود، ادباء فلاسفه، ص۲۴۳ – ۲۱۱؛ علایلی، عبدالله؛ المعری ذلک المجهول؛ طه حسین؛ گفت و شنود فلسفی در زندان ابو العلاء معری.
  4. رازی ابو حاتم، اعلام النبوه، ص۴ - ۳.
  5. معری، ابو العلاء، لزوم مالا یلزم، ج۳، ص۱۲۶۹.
  6. کاپلستون، فردریک، فیلسوفان انگلیسی از هایز تا هیوم، ص۱۷۹.
  7. Rowe، William، "Deism"، in Routledge Encyclopedia of Philosophy، V. ۲، p.۸۵۴.
  8. در این باره، ر.ک: نعمه، عبدالله، فلاسفة الشیعه، ص۴۷۷ - ۴۷۶؛ مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۵۳۸ – ۵۳۴.
  9. «أَقَرَّتِ الْعُقُولُ بِدَلَالَتِهِ‌»؛ (نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۳، ص۷۰).
  10. نهج البلاغه، خطبه ۴۹، ص۴۳.
  11. «لَا غِنَى كَالْعَقْلِ‌»؛ (نهج البلاغه، حکمت، ۵۴، ص۳۷۰، همچنین ر.ک: حکمت، ۳۸، ص۳۶۷ و حکمت ۱۱۳، ص۳۸۰).
  12. «لَا يَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ‌»؛ (نهج البلاغه، حکمت ۲۸۱، ص۴۱۳).
  13. «لَكِنَّكَ لَمْ تُرْزَقْ عَقْلًا تَنْتَفِعُ بِهِ...»؛ (صدوق، التوحید، ص۲۵۵).
  14. «فَإِنَّ الشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِيَ مِنَ الْعَقْلِ»؛ (نهج البلاغه، نامه ۷۸، ص۳۵۹).
  15. «كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِيرٍ»؛ (نهج البلاغه، حکمت ۲۱۱، ص۳۹۷؛ نیز، ر.ک. نامه ۳، ص۲۷۳؛ حکمت ۲۱۲، ص۳۹۷).
  16. «أَكْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ»؛ (نهج البلاغه، حکمت ۲۱۹، ص۳۹۸).
  17. «فَاعْقِلْ عَقْلَكَ‌»؛ (نهج البلاغه نامه ۶۳، ص۳۴۸، ر.ک: بحرانی، ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۲۰۶).
  18. «أَيْنَ الْعُقُولُ الْمُسْتَصْبِحَةُ لِمَصَابِيحِ الْهُدَى»؛ (نهج البلاغه، خطبه ۱۴۴، ص۱۴۰).
  19. افزون بر سخنی که پیش از این از کتاب اعلام النبوه نقل کردیم، ر.ک: قبادیانی، ناصر خسرو، جامع الحکمتین، ص۱۳۷، شماره ۱۳۹.
  20. نهج البلاغه، خطبه ۱۶، ص۱۶.
  21. یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۲۴.
  22. ر.ک: راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن ص۸۵۸؛ جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۶، ص۲۵۱۹؛ فیروزآبادی، مجد الدین، القاموس المحیط، ج۴، ص۳۹۹.
  23. ر.ک: بحار الانوار، ج۹۰، ص۱۷ - ۱۶.
  24. نهج البلاغه، خطبه ۱ ص۴؛ همچنین ر.ک: خطبه ۹۱، ص۷۸: «جَعَلَهُمُ اللَّهُ فِيمَا هُنَالِكَ أَهْلَ الْأَمَانَةِ عَلَى وَحْيِهِ وَ حَمَّلَهُمْ إِلَى الْمُرْسَلِينَ وَدَائِعَ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ».
  25. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۲، ص۱۵۴ - ۱۵۲؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، ج۷، ص۳۰ - ۲۴؛ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۴ (نبوت)، ص۳۶۰ - ۳۵۲، ۴۱۹ – ۴۰۱.
  26. Rodinson، Maxime، Muhammad، P. ۷۵.
  27. Watt، W. Montgomery، Muhammad At Mecca، P. ۵۲.
  28. . Rodinson، Maxime، Muhammad، P. ۷۷.
  29. فرید وجدی، محمد، دائرة معارف القرن العشرین، ج۱۰، ص۷۱۴؛ سعیدی روشن، محمد باقر، تحلیل وحی، ص۴۷ - ۴۴؛ وات، مونتمگری، محمد پیامبر و سیاست‌مدار، ص۲۹۹ - ۲۹۷.  
  30. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص۲۲۳ - ۲۲۲.
  31. «الَّذِي كَلَّمَ مُوسى تَكْلِيماً... بِلَا جَوَارِحَ وَ لَا أَدَوَاتٍ وَ لَا نُطْقٍ وَ لَا لَهَوَاتٍ‌»؛ (نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲، ص۱۹۱).
  32. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۴ (نبوت)، ص۳۵۶.
  33. «که روح الامین آن را فرود آورده است * بر دلت، تا از بیم‌دهندگان باشی» سوره شعراء، آیه ۱۹۳-۱۹۴.
  34. یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۲۷.
  35. البته امور دیگری همچون بشارت پیامبران پیشین نیز می‌تواند برای شناسایی انبیا به کار آید و آنان را از آوردن معجزه بی‌نیاز سازد. (ر.ک: لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، ص۲۷۱ - ۲۷۰؛ سبحانی، جعفر، الالهیات، ج۳، ص۶۵؛ مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، ج۴، ص۷۲-۶۹).
  36. صدوق، التوحید، ص۲۵۰ – ۲۴۹.
  37. بحار الانوار، ج۱۰، ص۵۶.
  38. نهج البلاغه، خطبه ۱۸، ص۲۰.
  39. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۶، ص۱۵۶.
  40. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱۲، ص۲۲۶ – ۲۱۰. (در این حدیث، به معجزات پیامبرانی همچون نوح، هود، صالح، ابراهیم، موسی، داوود، سلیمان و عیسی(ع) نیز اشارت رفته است).
  41. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص۲۲۴ - ۲۲۳.
  42. یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۲۹.
  43. بحار الانوار، ج۱۱، ص۴۰.
  44. ر.ک: یوسفیان، حسن، و شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۱۱۴ - ۱۰۹، ۱۶۰ - ۱۵۷، ۲۰۷ - ۱۹۶.
  45. ر.ک: قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، ص۴۴۵؛ بحار الانوار، ج۲۵، ص۲۰۱.
  46. ر.ک: بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۶۴؛ ج۸۹، ص۱۷۹.
  47. برخی گمان کرده‌اند واژه «عصمت» پس از رواج اندیشه‌های کلامی، در معنایی که امروزه از آن می‌فهمیم، به کار رفته است؛ اما این گونه روایات، نادرستی این سخن را آشکارتر می‌سازند. (برای توضیح بیش‌تر، ر.ک: پژوهشی در عصمت معصومان، ص۳۱ - ۳۰).
  48. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۵، ص۱۹۹.
  49. یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۳۱.
  50. برخی در اینجا «عصمت در حفظ وحی» را نیز می‌افزایند؛ اما به نظر می‌رسد که نیازی به افزودن آن نیست. (برای توضیح بیش‌تر، ر.ک: پژوهشی در عصمت معصومان، ص۹۵).
  51. گفتنی است که برخی از اندیشه‌مندان اهل سنت، همواره به جای عصمت، از واژه «امانت» بهره می‌گیرند: یجب للرسول(ص) الامانة و هی العصمه؛ (ر.ک: ایوب، حسن، تبسیط العقائد الاسلامیه، ص۱۲۱؛ السقا، احمد حجازی، البیان المفید فی علم التوحید، ص۲۸ - ۲۷؛ جزائری، طاهر، الجواهر الکلامیة فی العقیدة الاسلامیه، ص۵۶).
  52. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۹۱، ص۷۸.
  53. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۸۵ و ۱۷۶ و ۱۰۶ و ۱۰۰ و ۲۶ و ۱؛ صحیفة علویة لمولانا الامام علی بن ابی طالب، ص۳۴۳.
  54. «فَبَلَّغَ رِسَالاتِ رَبِّهِ كَمَا أَمَرَهُ لَا مُتَعَدِّياً وَ لَا مُقَصِّراً»؛ (نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۱، ص۵۴۲).
  55. نهج البلاغه، خطبه ۷۲، ص۵۴-۵۵.
  56. نهج البلاغه، خطبه ۱۸، ص۲۰.
  57. یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۳۲.
  58. ر.ک: المیزان، ج۲، ص۱۳۷؛ ج۴، ص۴۰۴؛ حسینی تهرانی، محمد حسین، امام‌شناسی، ج۱، ص۱۰۵ – ۱۰۴؛ مصباح یزدی، محمد تقی، راهنما‌شناسی، ص۱۱۲-۱۱۱؛ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۲۰۶ – ۲۰۲.
  59. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۲، ص۱۸۵.
  60. نهج البلاغه، حکمت ۱۶۵، ص۳۹۱. 
  61. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۲، ص۲۴۸.
  62. برای آگاهی از دیگر ادله نادرستی چنین تفسیرهایی از آیه شریفه، ر.ک: پژوهشی در عصمت معصومان، ص۲۹۸.
  63. ر.ک: زمخشری، محمود، الکشاف، ج۱، ص۵۲۴؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۵۰.
  64. «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستاده‌ایم» سوره نساء، آیه ۸۰.
  65. «بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
  66. الکافی، ج۸، ص۲۶.
  67. صحیفة علویة لمولانا الامام علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۴۲.
  68. صحیفة علویة لمولانا الامام علی بن ابی طالب(ع)، ص۵۰۳. 
  69. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص۲۲۲.
  70. بحار الانوار، ج۱۰، ص۴۵.
  71. یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۳۳.
  72. برای آگاهی از دیدگاه اهل سنت، ر.ک: مغنیساوی، احمد بن محمد، شرح الفقه الأکبر، ص۲۳ - ۲۲؛ جرجانی، سید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۲۶۵؛ ابن حزم، علی، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۴، ص۲-۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۲ - ۱۱؛ عبدالخالق، عبدالغنی، حجیة السنه، ص۱۰۷ – ۱۰۶.
  73. حلی، حسن بن یوسف، انوار الملکوت، ص۱۶۹؛ شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۱۸؛ شبر، سید عبدالله، حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ج۱، ص۹۷ - ۹۳؛ سبحانی، جعفر، الالهیات، ج۳، ص۱۹۷ - ۱۹۲: فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ص۳۰۵؛ حر عاملی، محمد بن حسن، التنبیه بالمعلوم من البرهان علی تنزیه المعصوم عن السهو و النسیان، ص۵۴ - ۲۰؛ علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۴۹ 
  74. بحار الانوار، ج۱۷، ص۱۰۹ – ۱۰۸. همچنین ر.ک: بحار الانوار، ج۶۵، ص۳۸۹.
  75. ر.ک: یوسفی اشکوری، حسن، بازخوانی قصه خلقت، ص۱۱۵ - ۱۱۴.
  76. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶، ص۲۵۰.
  77. ر.ک: پژوهشی در عصمت معصومان، ص۲۳۹ – ۲۳۴.
  78. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵، ص۱۸۱.
  79. ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۱۰۸ - ۱۰۷، بحرانی، ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۴۸؛ هاشمی خویی، حبیب الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۵۸.
  80. «و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
  81. «و من نفس خویش را تبرئه نمی‌کنم که نفس به بدی بسیار فرمان می‌دهد مگر پروردگارم بخشایش آورد؛ به راستی پروردگارم آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره یوسف، آیه ۵۳.
  82. Anawati Georges، "Ismah"، The Encyclopedia of Religion، V.۷، P.۴۶۵.
  83. اشاره است به آیه شریفه ﴿فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى «پس، موسی در خویش ترسی یافت» سوره طه، آیه ۶۷.
  84. نهج البلاغه، خطبه ۴، ص۱۲.
  85. این سخن مشهور، در برخی از منابع، از احادیث نبوی به شمار آمده است. ر.ک: اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمه، ج۳، ص۴۵.
  86. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲ - ۱، ص۲۴۹.
  87. یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۳۵.
  88. تأکید این قسمت بر آگاهی‌هایی است که خارج از قلمرو وحیانی است؛ نه آن‌چه در قالب وحی نمودار می‌گردد.
  89. ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۹۵ - ۲۸۶؛ محمدی ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب(ع)، ج۱۰، ص۶۶ - ۴۵؛ بیضون، لبیب، تصنیف نهج البلاغه، ص۳۷۷ - ۳۶۴؛ سبحانی، جعفر، «نهج البلاغه و آگاهی از غیب»، یادنامه کنگره نهج البلاغه، ص۱۷۴ - ۱۶۱.
  90. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۹، ص۲۰۶، همچنین، ر.ک: خطبه ۹۳، ص۸۵.
  91. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵، ص۱۸۱.
  92. موسوعة الامام علی بن ابی طالب(ع)، ج۱۰، ص۱۹ – ۱۶.
  93. موسوعة الامام علی بن ابی طالب(ع)، ج۱۰، ص۲۷ – ۲۵.
  94. «سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) يَقُولُ‌: إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ...»؛ (بحار الانوار، ج۲۶، ص۱۰۲).
  95. «بی‌گمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو می‌فرستد و از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است و هیچ کس نمی‌داند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمی‌داند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بی‌گمان خداوند دانایی آگاه است» سوره لقمان، آیه ۳۴.
  96. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸، ص۱۲۷.
  97. یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۳۸.