نبوت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

نبوت از مهم‌ترین اصول و ارکان ادیان الهی است و یکی از مباحث اساسی در علم کلام است که متکلمان درباره آن مسائلی چون: ضرورت نبوت، ارسال رسل، عصمت، معجزات انبیاء و نبوت ختمی بحث کرده‌اند.

همچنین در آثار عارفان از نبوت به معنای عام آنکه شامل انباء و اخبار در صقع ربوبی است، بحث شده و علاوه بر جنبه ظاهری نبوت، به رویکرد باطنی آن نیز توجه شده است.

امام خمینی درباره موضوعاتی چون ضرورت و حقیقت و مقاصد و اقسام نبوت بحث کرده است و معتقد است حقیقت نبوت دارای مراتب مختلفی است که هرکدام وظیفه خاصی برعهده دارند. ایشان نبوت را به لحاظ اختلاف ابعاد و نشئات، به پنج مرتبه تقسیم می‌کند و در بیان نبوت عرفانی به دو مؤلفه اساسی آن، یعنی کشف حقایق در مرحله نخست و بسط آن در مرحله بعد اشاره کرده است. امام خمینی با بیان رابطه نبوت و رسالت و امامت و ولایت و بیان سرّ تفاوت انبیاء الهی، به برخی ویژگی‌های انبیای الهی اشاره می‌کند از جمله:

  1. انبیاء به مقام فنا و بقای بعد فنا می‌رسند
  2. انبیاء در دعوت خود از زبان فلسفه و برهان استفاده نمی‌کنند
  3. انبیاء دارای شرح صدر و قوت قلب خاصی هستند.[۱]

معناشناسی

نبوت از ریشه نبأ به معنای خبر دادن[۲]یا از ریشه «نَبْو» به معنای بلندی و مکان مرتفع[۳] است و نبی کسی است که از خداوند خبر می‌دهد.[۴] این کلمه در اصطلاح کلامی به معنای آوردن پیام و رساندن احکام خدا به بندگانش و هدایت آنان به سوی حق‌تعالی[۵]و در اصطلاح عرفانی به معنای خبردادن از حقایق الهی، مانند معرفت ذات حق و اسما و صفات و احکام او[۶]است. امام خمینی نبوت کلامی را به این معنا می‌داند که خداوند فردی را برای نشان‌دادن راه سعادت و شقاوت به مردم یا تأسیس شریعت و احکام و قانون‌گذاری میان آنان، انتخاب کند.[۷] ایشان در اصطلاح عرفانی نبوت را دارای مراتبی می‌داند و نبوت مطلق حقیقی را اظهار و خبر دادن از مقام غیب در مرتبه واحدیت، بر حسب استعدادهای مظاهر می‌داند. چنین نبوتی در واقع همان تعلیم حقیقی و انباء ذاتی است.[۸]

نبی با کلماتی چون رسول و ولی مرتبط است. برخی بر این اعتقادند رسول اخص از نبی است و رسول صاحب شریعت و کتاب است.[۹] از این جهت گفته شده هر رسولی نبی است اما هر نبی‌ای رسول نیست.[۱۰] از سوی دیگر، نبی کسی است که وحی به او نازل می‌شود[۱۱]اما ولایت، باطن نبوت است و ولیّ کسی است که مخاطب فرشتگان و مورد الهام واقع می‌شود[۱۲].[۱۳]

پیشینه

مسئله نبوت به آغاز خلقت بشر بر می‌گردد، به گونه‌ای که نخستین انسان نبی بوده است و خداوند در تمام اقوام برای رساندن شریعت، نبی فرستاده است إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ[۱۴] نبوت از مهم‌ترین اصول و ارکان ادیان الهی است. این مقام از سوی پروردگار و از طریق کسب[۱۵] یا جعل و انتخاب الهیوَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۶]، وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۱۷]، وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَاهِيمَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ[۱۸]، وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ[۱۹] به انسان‌های شایسته عطا شده است. در قرآن کریم بر وجود انبیا(ع) در امت‌های گذشته و اینکه پیامبر اسلام(ص) ایشان را تصدیق کرده، تأکید شده است نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ[۲۰]، تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۲۱]، وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ[۲۲] همچنین آمده است که تصدیق انبیای گذشته، شیوه و روش انبیای بعد بوده است قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَيَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۲۳]، وَمُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَجِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ[۲۴]، وَقَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ فِيهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ[۲۵]

بحث از نبوت یکی از مباحث اساسی در علم کلام است که متکلمان در آن دربارهٔ مسائلی چون ضرورت نبوت و ارسال رسل،[۲۶] فرق رسول و نبی، [۲۷] عصمت و معجزات انبیا(ع)[۲۸]و نبوت ختمی[۲۹]بحث کرده‌اند. فیلسوفان اسلامی نیز مسائلی چون وحی، اعجاز و نبوت عامه را از دیدگاه عقلی بررسی کرده‌اند؛ چنان‌که ابن‌سینا در کتاب الاشارات و التنبیهات[۳۰] به اثبات ضرورت نبوت پرداخته است. همچنین فارابی نخستین فیلسوفی است که نبوت را از طریق نفس نبوی و تکامل آن تحلیل و بررسی کرده است.[۳۱] در آثار عرفانی از نبوت به معنای عام آنکه شامل انباء و اخبار در صقع ربوبی است، بحث شده و علاوه بر جنبه ظاهری نبوت به رویکرد باطنی آن نیز توجه شده است.[۳۲]

امام خمینی به‌طور پراکنده به مباحث کلامی و فلسفی نبوت پرداخته است، اما موضوعات گوناگون نبوت را در آثار خود غالباً با رویکرد عرفانی مطرح کرده است. ایشان دربارهٔ موضوعاتی چون ضرورت و حقیقت نبوت، ویژگی‌های انبیا(ع)،[۳۳] مقاصد انبیا(ع)،[۳۴] اقسام نبوت[۳۵]و خاتمیت در آن[۳۶] بحث کرده است.[۳۷]

نبوت از دیدگاه کلامی

یکی از مبانی اعتقادی و مهم ادیان الهی، اعتقاد به وحی و نبوت است. این اصل لازمه جهان‌بینی توحیدی هدایت بشر و ارسال رسل است.[۳۸] نیاز بشر به قوانین الهی در نظام بشری حائز اهمیت است؛ زیرا قوانین الهی علاوه بر بعد مادی، به نظام روحی و تکامل معنوی فرد نیز توجه کرده است.[۳۹] در علم کلام بحث از نبوت به مباحث نبوت ظاهری می‌پردازد و مشتمل بر تبلیغ احکام، قوانین الهی و بیان معارف و انذار و ترساندن مردم از عواقب اعمال آنهاست.[۴۰]

ضرورت نبوت

از دیدگاه متکلمان، ضرورت بعثت انبیا(ع) یکی از بنیادی‌ترین مسائل بحث نبوت است و بسیاری از متکلمان به آن پرداخته‌اند.[۴۱] از نخستین متکلمان شیعی که به‌طور صریح از ضرورت بعثت انبیا(ع) بحث کردند، شیخ مفید از علمای قرن پنجم و به تبع او خواجه‌ نصیرالدین طوسی[۴۲]و ابن‌میثم بحرانی از علمای قرن هفتم بودند. برخی از متکلمان مانند اشاعره وجوب بعثت را نفی می‌کنند؛ زیرا حسن و قبح عقلی را نمی‌پذیرند.[۴۳] بعضی از معتزله بر این باورند که بعثت در هر زمان واجب نیست و تنها وقتی واجب می‌شود که مصلحت ایجاب کند.[۴۴] امامیه بر این اعتقادند که بعثت در همه زمان‌ها تا زمان ختم نبوت واجب است.[۴۵] از دیدگاه متکلمان با توجه به اینکه آدمی در یافتن راه و هدف، دچار اشتباه می‌شود، لطف و عنایت خداوند اقتضا می‌کند هادی و رهبری که متصل به منبع وحی است، برای مردم بفرستد. از این نکته به «قاعده لطف» تعبیر می‌شود.[۴۶]

فقها نیز با استناد به آیات قرآنی و بر اساس قاعده «قبح عقاب بدون بیان» معتقدند اگر خداوند بخواهد بندگان خویش را برای ترک اطاعت کیفر دهد، این کیفر بدون بیان، قبیح است؛ بنابراین فرستادن سفیر الهی امری ضروری است.[۴۷] امام خمینی نیز لزوم بعثت را معلول لطف الهی به بندگان می‌شمارد[۴۸]تا بندگان زندگی حیوانی نداشته باشند و معاش و معادشان تأمین شود.[۴۹].[۵۰]

اقسام نبوت

نبوت در نگاه کلامی به دو نوع تشریعی و تبلیغی تقسیم می‌شود. در نبوت تشریعی، نبی دارای شریعت مستقل و کتاب است. انبیای اولوالعزم که شامل نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و پیامبر اسلام(ص) است، از این نوع‌اند؛ ولی در نبوت تبلیغی (انبائی)، نبی مأمور نشر و تبلیغ شریعت خاص می‌شود؛ مثلاً بسیاری از انبیای بنی‌اسرائیل دارای نبوت تبلیغی بودند و شریعت موسی(ع) را تبلیغ می‌کردند.[۵۱].[۵۲]

هدف بعثت انبیا

قرآن کریم هدف انبیا(ع) را بشارت و انذار يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِيرٍ وَلَا نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۵۳]، إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ[۵۴] و اقامه عدل و قسط در جامعه، لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ[۵۵] تربیت و رشد وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ[۵۶] و هدایت مردم هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ[۵۷] معرفی می‌کند. اندیشمندان اسلامی نیز هدف از بعثت انبیا(ع) را ابلاغ پیام الهی و بیان مصالح و مفاسدی می‌دانند که غیر از خداوند، دیگری از آن اطلاع ندارد.[۵۸] برخی نیز هدف بعثت را بیان احکام و قوانین، تعلیم اخلاق فاضله و بیان کارهای نیکو و زشت برشمرده‌اند.[۵۹] امام خمینی هدف انبیا(ع) را بسط توحید[۶۰]و معارف الهی و قطع ریشه کفر و شرک می‌داند که باقی وظایف، مقدمه آن محسوب می‌شود.[۶۱] به اعتقاد ایشان انبیا(ع) آمده‌اند تا با تربیت انسان‌ها، تمام ابعاد وجودی آنان را الهی کنند.[۶۲] همچنین مقصد انبیا(ع) تهذیب و تزکیه انسان‌ها و تحصیل سعادت برای مردم است[۶۳]که از راه تقویت جهت عقلانی و تضعیف توجه به طبیعت و جهت نفسانی انسان حاصل می‌شود.[۶۴] بدین طریق پیامبران(ع) می‌توانند انسان‌ها را از حجاب‌ها خارج کرده، به عالم نور منتقل کنند.[۶۵] در حقیقت این همان دعوت به صراط مستقیم و کمال مطلق است.[۶۶]

به اعتقاد امام خمینی یکی دیگر از مقاصد و اهداف انبیا(ع) بیان قوانین الهی، تنظیم روابط اجتماعی و نظم و ترتیب آن بر اساس نظام عادلانه است و این امور نیز تنها با تشکیل حکومت امکان‌پذیر است[۶۷]و این امر پس از پیامبر(ص) به اوصیای او و در زمان غیبت بر عهده فقهای عادل است.[۶۸] ایشان بر اساس این مبنای اعتقادی، انقلاب اسلامی را به وجود آورد و رهبری کرد؛ البته در نظر ایشان برپایی نظام عادلانه، مقصد نهایی نیست، بلکه مقدمه‌ای برای رسیدن مردم به معرفت حق‌تعالی است.[۶۹].[۷۰]

ویژگی‌های انبیا(ع)

امام خمینی مانند دیگر اندیشمندان[۷۱]ویژگی‌های متعددی برای انبیا(ع) ذکر می‌کند؛ مانند آوردن معجزه که دلالت بر مأموریت آنان از ناحیه خداوند دارد[۷۲] و اطلاع بر عالم غیب به واسطه وحی[۷۳] و عصمت.[۷۴] به اعتقاد ایشان عصمت انبیا(ع) ناشی از باور یقینی و ایمان کامل آنان است و این‌چنین نیست که آنان در ترک گناه مجبور باشند[۷۵]؛ علاوه بر این، انبیای الهی(ع) علم‌شان از راه اجتهاد در علوم نیست، بلکه از راه علم لدنی و مطابق با واقع است.[۷۶] از این جهت علم پیامبران(ع) مطابق با واقع است و ایشان با هم اختلافی ندارند.[۷۷].[۷۸]

نبوت از دیدگاه عرفان و فلسفه

حکما نبوت را از طریق ادله عقلی اثبات می‌کنند؛ چنان‌که اهل معرفت نبوت را به مراتب مختلف عالم وجود تعمیم می‌دهند.[۷۹]

ضرورت نبوت

حکمای الهی با توجه به اینکه عقول عادی قادر به دریافت فیض بدون واسطه از مبادی عالیه نیستند، نیاز به نبی را که استعداد دریافت فیض را دارد، لازم دانسته‌اند.[۸۰] آنان معتقدند نیاز نوع انسان به نبی که جامعه را به سوی خیر و عدل سوق دهد، از روییدن مژه بر چشم یا گودی کف پا که در تدبیر الهی آمده بیشتر است.[۸۱]

عارفان ضرورت نبوت را از طریق ضرورت وجود انسان کامل که تجلی‌گاه و مظهر اسم اعظم الهی است، اثبات می‌کنند[۸۲]؛ بدین بیان که اگر انسان کامل به‌عنوان نبی یا ولی، میان واجب و ممکن وجود نداشته باشد، هرگز عالم هستی فیض الهی را بی‌واسطه وجود او دریافت نمی‌کند.[۸۳]

امام خمینی وجود همه انبیا(ع) را به‌عنوان مظاهر خلافت کبرای محمدی(ص) و اسمای الهی ضروری دانسته،[۸۴] معتقد است اگر انسان کامل در عالم نباشد، هیچ موجود دیگری نمی‌تواند مقام خلافت باطنی و مقام نبوت مطلقه را بر عهده بگیرد و ممکن است مراد از حمل امانت در آیه إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا[۸۵] همین مقام باشد؛ از این‌رو وجود او ضروری است.[۸۶] به اعتقاد ایشان گرچه همه موجودات عالم هستی، آیات و آینه تجلیات جمال الهی‌اند، ولی هر کدام استعداد و ظرفیت محدودی دارند؛ از این‌رو نمی‌توانند مظهر اسم اعظم الله شوند؛ ولی کون جامع و وجود انسان کامل است که آینه تمام‌نمای اسما و صفات و جلوه‌گاه جامع همه صفات حق‌تعالی در عالم هستی است و از این جهت، وجود چنین انسانی در مقام نبی یا ولی همواره ضروری است.[۸۷].[۸۸]

اقسام و مراتب انباء و نبوت

عارفان نبوت را به معنای عام آن، اخبار از حقایق و معارف الهی در ذات، صفات و اسمای الهی تعریف می‌کنند[۸۹] و آن را به نبوت مطلق (عام یا انبائی) و نبوت مقید (خاص یا تشریعی) تقسیم می‌کنند.[۹۰] نبوت مطلق یا انبائی، اخبار از ذات، صفات و اسمای الهی است و نبوت خاص یا تشریعی علاوه بر اخبار از این حقایق، تبلیغ احکام و تعلیم اخلاق، حکمت و قیام به سیاست را به همراه دارد.[۹۱] هرچند از دیدگاه عارفان نبوت تشریعی با نبوت حضرت محمد(ص) به پایان رسیده و منقطع شده است، امّا نبوت عام (انبائی) برای دیگر اولیا امکان‌پذیر است.[۹۲] عارفان نبوت انبائی را به نبوت روح اعظم نسبت به نفس کلی و نفوس جزئی، تعمیم داده‌اند که با لسان عقلی از صفات و اسمای الهی خبر می‌دهد.[۹۳]

امام خمینی حقیقت نبوت را دارای مراتب مختلفی می‌داند که هر کدام وظیفه خاصی بر عهده دارند. ایشان نبوت را به لحاظ اختلاف عوالم و نشئات، به پنج مرتبه تقسیم می‌کند[۹۴]:

انباء و اخبار حضرت اسما در مقام واحدیت

این مرتبه بالاترین مرتبه نبوت است و اخبار از حقایق در هویت غیبی به واسطه اسم اعظم صورت می‌گیرد و حقایق مستور در هویت غیبی را به اسما در مرتبه واحدیت می‌رساند که این به لسان و تکلم ذاتی الهی است.[۹۵].[۹۶]

انباء و اخبار در مرتبه اعیان ثابته

در این مرتبه عین ثابت انسان کامل که حقیقت محمدی(ص) است، از حقایقی برای دیگر اعیان ثابته خبر می‌دهد.[۹۷].[۹۸]

انباء در مرتبه حقیقت اطلاقی (نَفَس رحمانی)

این مرتبه توسط اسم اعظم الله که رب انسان کامل است برای حقیقت اطلاقی واقع می‌شود.[۹۹].[۱۰۰]

انباء در مرتبه عالم عقل

این مرتبه از انباء و خبردادن برای اهل سرّ از روحانیون و فرشتگان مقرب است. تعلیم اسماءی الهی توسط آدم(ع) به فرشتگان از این قسم است.[۱۰۱].[۱۰۲]

نبوت در مرتبه عالم طبیعت یا نبوت تشریعی

این مرتبه تعلیم و بیان حکمت برای اهل دنیاست که محجوب از اسرار عالم غیب‌اند.[۱۰۳] طبق این بیان نبوت انبائی شامل صُقع ربوبی نیز می‌شود و نبوت حقیقی است. این نبوت همان اخبار عین ثابته انسان کامل و حقیقت محمدیه(ص) بوده که خود ظلّ نبوت اسم اعظم الله است.[۱۰۴]

به اعتقاد امام خمینی نبوت حقیقی را می‌توان در سه مقام خلاصه کرد. مقام اول از مقام واحدیت آغاز می‌شود و اسم اعظم «الله» از حضرت احدیت غیبیه، برای اسمای در حضرت واحدیت خبر می‌دهد و این اخبار به زبان الهی و تکلم ذاتی است؛ مقام دوم اخبار عین ثابت انسان کامل است برای اعیان ثابته که صور اسمای الهی‌اند و مقام سوم اخبار مظهر اتم اسم اعظم الهی که همان پیامبر ختمی(ص) است که با تعلیم انباء و اخبار به موجودات پایین‌تر، اول نبی در عالم ممکنات است.[۱۰۵]

امام خمینی در بیان حقیقت نبوت به دو مؤلفه اساسی آن، یعنی کشف حقایق در مرحله نخست و بسط آن در مرحله بعد اشاره کرده و قائل است نبوت، امر مجعول و منصب اعتباری نیست، بلکه این منصب به عین ثابته آن نبی، قائم است؛ زیرا نبی باید کسی باشد که بتواند حقایق را از عالم غیب مشاهده کند و بگیرد و در عالم شهود و کثرت بسط دهد و به دیگران برساند.[۱۰۶].[۱۰۷]

رابطه نبوت با رسالت، ولایت و امامت

عارفان مقام ولایت را باطن نبوت می‌دانند و معتقدند هر نبی از ولایت بهره‌مند است. نبی به لحاظ جنبه ولایت، فیض الهی را دریافت می‌کند و از طریق جنبه ظاهری خویش که نبوت و رسالت است، به دیگران افاضه می‌کند. از این‌رو جنبه ولایت در انبیا(ع) برتر از نبوت و رسالت ایشان است.[۱۰۸] امام خمینی نیز مقام ولایت را باطن نبوت می‌داند.[۱۰۹]و در مواضعی از ولایت تعبیر به روح و باطن قرآن می‌کند.[۱۱۰] البته این دو مطلب با هم تنافی ندارند؛ زیرا نبوت و قرآن نیز حاکی از یک حقیقت‌اند؛ از این‌رو ولایت می‌تواند هم روح و باطن نبوت باشد و هم باطن قرآن. ایشان با استناد به بعضی روایات،[۱۱۱] معتقد است هر رسولی دارای مقام نبوت است؛ ولی هر نبی مقام رسالت ندارد.[۱۱۲] ایشان محور رسالت را مبتنی بر بیان احکام و مدیریت زندگی فردی و اجتماعی بشر می‌داند که همه از امور دنیایی و زمان‌مند هستند؛ به همین دلیل رسالت پایان‌پذیر است اما محور ولایت فراتر از امور یادشده است و پایان‌پذیر نیست.[۱۱۳]

بعضی از اندیشمندان امامت را به معنای خلافت، وصایت یا ریاست در امور دین و دنیا تفسیر کرده‌اند.[۱۱۴] امام خمینی نیز امامت را همان خلافت ظاهری و از شئون رسالت می‌داند که اظهار آن لازم است. به اعتقاد ایشان همچنان‌که از آثار نبوت، ولایت بر جان و مال مردم است، در امامت نیز این ولایت وجود دارد[۱۱۵]و همان‌طور که نبوت و ولایت سایر انبیا(ع) و اولیا، جلوه‌ای از نبوت و ولایت پیامبر ختمی(ص) است، مقام امامت نیز چنین است.[۱۱۶] در نگاه ایشان نور نبوت و امامت از آغاز خلقت تا انجام آن وجود داشته و دارد.[۱۱۷] گرچه نبوت در وجود ختمی‌مرتبت(ص) پایان پذیرفته، ولی امامت پس از آن حضرت(ص) در وجود اوصیای او(ع)، تجلی و تداوم پیدا کرده است.[۱۱۸].[۱۱۹]

سرّ تفاوت انبیا(ع)

قرآن کریم بر اختلاف انبیا(ع) و بر افضل بودن برخی از ایشان تأکید کرده است تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ[۱۲۰]؛ اگرچه اصول آموزه‌های آنان واحد است و به امر واحدی دعوت می‌کنند.[۱۲۱]

امام خمینی سرّ تفاوت انبیا(ع) را تفاوت اسمای الهی می‌داند. بر همین اساس انبیا(ع) که صورت و تجلی عینی مظاهر اسمای الهی‌اند متفاوت از یکدیگرند[۱۲۲]؛ چنان‌که بعضی مظهر اسمی خاص مثل «الرحمن»‌اند؛ همچنان‌که انبیا(ع) در سلوک معنوی و طی اسفار اربعه نیز متفاوت‌اند؛ برای مثال بعضی در سفر اول از اسفار اربعه به مظهریت اسم «الرحمن» رسیده‌اند و اسم «الرحمن» را ظاهر و حاکم بر وجود خویش و بر عالم مشاهده می‌کنند. سفر دوم ایشان با مشاهده فنای اشیا در اسم «الرحمن» پایان می‌پذیرد و این نبی با رحمت و مظهر رحمانیت حق برای هدایت خلق از سفر صقع ربوبی بر می‌گردد و از آنجاکه سلطنت اسمای خاص محدود است، دوره نبوت انبیایی که مظهر این اسما هستند نیز محدود است[۱۲۳]

اما خاتم انبیا(ع) مَظهر تمام اسمای الهی و اسم جامع «الله» است؛ از این‌رو تمام اسما و صفات در وجود او عیناً تجلی کرده است و از آنجاکه اسم اعظم «الله» محیط بر همه اسماست و سلطنتی دایمی بر آنها دارد، نبوتِ نبی‌ای که مظهر این اسم باشد نیز محدود نخواهد بود و ازلی و ابدی است.[۱۲۴] از این‌رو نبوت ختمی(ص) بر همه نبوت‌های پیشین برتری و احاطه دارد و از همه آنها جامع‌تر و کامل‌تر است.[۱۲۵]

امام خمینی معتقد است گستره نبوت هر نبی، به اندازه احاطه عین ثابت اوست و چون عین ثابت محمدی(ص) تابع اسم اعظم بوده، دایره نبوت به ایشان ختم شده است.[۱۲۶] کتاب هر نبی نیز بر اساس عین ثابت آن نبی نازل شده است و از آن جهت که حقیقت پیامبر ختمی(ص) صورت و مظهر اسم اعظم «الله» است، قرآن که آخرین کتاب آسمانی است، جلوه و مظهر اسم اعظم است و دارای جامعیت و احدیت جمع و تفصیل است و به همین دلیل به آن «جوامع الکلم» گویند.[۱۲۷] همچنین این کتاب قابل نسخ و انقطاع نیست؛ زیرا اسم اعظم و مظاهر او ازلی و ابدی است.[۱۲۸].[۱۲۹]

ویژگی‌های انبیا(ع)

عارفان ویژگی‌هایی از جهت مقامات باطنی برای انبیا(ع) ذکر کرده‌اند؛ ازجمله:

  1. رسیدن انبیا(ع) به مقام فنا و بقای بعد از فنا[۱۳۰]؛
  2. رسیدن به مقام تجلیات اسمائی و صفاتی و رسیدن به تجلیات ذاتی در پیامبر ختمی(ص)[۱۳۱]؛
  3. طی‌ کردن سفرهای چهارگانه سلوک ازجمله سفر سوم که سفر از حق به خلق بالحق و سفر چهارم که سفر از خلق به خلق بالحق است[۱۳۲]؛

امام خمینی نیز ویژگی‌هایی برای انبیا(ع) ذکر کرده است، ازجمله:

  1. انبیا(ع) به مقام فنا و بقای بعد از فنا می‌رسند[۱۳۳]؛
  2. پیامبران دارای شرح صدر و قوت قلب خاصی‌اند که هم جهت بشری دارد و به کثرات طبیعت نظر می‌کنند و وضعیت مردم عادی را می‌توانند به‌خوبی درک کنند و هم جهت توجه به وحدت دارد که عالم غیب را مشاهده می‌کنند[۱۳۴]؛
  3. انبیا(ع) در دعوت خود از زبان فلسفه و برهان استفاده نمی‌کنند، بلکه آنان با جان و دل مردم کار دارند و حقایق را از درون جان و دل به قلب مردم می‌رسانند[۱۳۵]و می‌خواهند همه ابعاد عالم و همه ابعاد انسان را الهی کنند[۱۳۶]؛
  4. به واسطه تجلیات ذاتی، اسمائی و صفاتی و افعالی و مشاهده کمال ربوبیت و ذلت خود، در قلب انبیا(ع) غایت تواضع ایجاد شده است.[۱۳۷].[۱۳۸]

معراج

معراج که از ماده عروج به معنای ارتقا و بالا رفتن است،[۱۳۹] در اصطلاح بیشتر دربارهٔ عروج و صعود پیامبر اکرم(ص) به آسمان‌ها به‌کار می‌رود.[۱۴۰] معراج برای برخی پیامبران دیگر نیز رخ داده است؛ چنان‌که معراج حضرت ابراهیم(ع) به آسمان دنیا و ملکوت بود و معراج حضرت موسی(ع) طور سینا و معراج حضرت ادریس(ع) عروج به آسمان چهارم بود، اما معراج پیامبر اکرم(ص) قاب قوسین بود.[۱۴۱] امام خمینی نیز معتقد است پیامبران دیگر نیز معراج داشته‌اند.[۱۴۲]

اعتقاد به معراج پیامبر اکرم(ص) از امور مورد اتفاق میان مسلمانان است. براساس مفاد آیه سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ[۱۴۳] و وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى[۱۴۴]، آن حضرت(ص) در شبی به سیر معنوی رفت و حقایقی از عالم معنا را درک و سپس از آن گزارش کرد[۱۴۵]؛ امّا در ماهیت معراج که با جسم بود یا روح، همچنین در چگونگی وقوع آن، اختلاف است،[۱۴۶] در مقام تبیین حقیقت معراج، متکلمان رویکرد خاصی برای توجیه ظاهری آیات دارند، امّا فلاسفه و عرفا درصدد توجیه باطنی آیات معراج برآمده‌اند[۱۴۷]؛ از این رو در تفسیر معراج چند نظر عمده وجود دارد[۱۴۸]:

معراج جسمانی

معنای معروف و معهود آن است که سیر شبانه پیامبر(ص) از مسجدالحرام به مسجد اقصی و عروج به عوالم بالا در بیداری و با مَرکبی خاص صورت گرفت.[۱۴۹] امام خمینی از آن دسته عالمانی است که قضیه معراج پیامبر(ص) را جسمانی می‌داند.[۱۵۰].[۱۵۱]

معراج روحانی

برخی بر این باورند که معراج در خواب واقع شده است.[۱۵۲] ابن‌سینا با رویکرد فلسفی و متفاوت با متکلمان، معراج را تفسیر کرده و معتقد است معراج پیامبر(ص)، عروج با فکر و عروجی عقلی بوده است.[۱۵۳] وی سیر سریع و عروج به عوالم بالا را با جسم نمی‌پذیرد؛ زیرا علاوه بر صعودنکردن اجسام سنگین به بالا، مسئله گذر از افلاک هم مطرح بوده است. ابن‌سینا قائل است که افلاک قابل خرق و التیام نیستند و فلک کون و فساد نمی‌پذیرد.[۱۵۴]

از این‌رو وی در کتاب معراج‌نامه خود، معراج جسمانی را محال می‌شمارد. این نظر مورد نقد حکمایی چون قاضی‌سعید قمی است.[۱۵۵]

امام خمینی همسو با استاد خود سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و با تأکید بر جسمانی‌ بودن معراج و اینکه بدون اثبات تجرد نفس نمی‌توان به آسانی معراج جسمانی را اثبات کرد، معتقد است معنای جسمانی‌ بودن معراج این است که روح مجرد تام خاتم(ص) که خواست تمام عوالم را سیر کند، جسم آن حضرت مجذوب روح شریف ایشان بود و به تبعیت و جذبه آن روح، معراج جسمانی اتفاق افتاد.[۱۵۶] طبق این اصل منظور از معراج این نبود که جسمانیات عالم، اجسام علّوی و کُرّات جسمانی را ببیند، بلکه نظر به عوالم مجرد و عقول قادسه بوده است و مَرکب براق پیامبر(ص) هم یک مَرکب مادی و معمولی نبود، بلکه براق از موجودات مجرد بوده[۱۵۷]که از بهشت نازل شده بود.[۱۵۸]

به اعتقاد امام خمینی پیامبر اکرم(ص) در شب معراج، از عالم ماده به عالم عقل رفته، سپس از عالم عقل و مقام جبرئیل نیز عبور کرده،[۱۵۹] به افق احدیّت جذب شد و از عالم مُلک و ملکوت و جبروت و لاهوت عبور کرد.[۱۶۰].[۱۶۱]

معراج تأویلی

برخی عرفا با تأویل آیه اسراء به تفسیر معراج پرداخته‌اند. این دسته معتقدند که کلمه «لیل» در آیه به معنای تاریکی و موانع بدن و تعلقات طبیعی است و چون عروج و ترقی به وسیله بدن صورت می‌گیرد، مسجدالحرام در آیه به مقام قلب محرم از طواف شرک‌آلود قوای بدنی، تأویل می‌شود.[۱۶۲] معراج در نگاه عرفانی، عروج از بُعد مادی به منتهای بُعد غیرمادی و رسیدن به مقصد اصلی یعنی قرب الهی است.[۱۶۳]

امام خمینی نیز در نگاه عرفانی، معراج را همان قرب و وصول به فنای الهی می‌داند.[۱۶۴] به باور ایشان معراج پیامبر(ص) عروج به معراج قرب و افق قدس و محفل اُنس به قِدم عبودیت و فقر می‌باشد که با رفع غبار انانیّت محقق می‌شود.[۱۶۵] ایشان نهایت قرب فرائض را غایت معراج صعودی پیامبر(ص) می‌داند که برای هیچ‌یک از انبیا و اولیای الهی حاصل نمی‌شود، مگر به تبعیت.[۱۶۶] از سوی دیگر، در عرفان از دو نوع معراج نام برده شده است:

معراج ترکیبی و معراج تحلیلی. معراج ترکیبی در قوس نزول جریان دارد؛ زیرا هر موجودی در سیر نزولی که با عنوان «مراتب استیداعیه» از آن یاد می‌شود، پی‌درپی و در گذر از هر مرتبه، قیود و احکام خاصی می‌پذیرد و در پایان سیر نزولی، انباشته‌ای از مجموعه قیود است[۱۶۷]؛ امّا در قوس صعودی در هر مرتبه‌ای بخشی از قیدها برداشته می‌شود و انسلاخ معنوی روی می‌دهد که به آن معراج تحلیلی نیز می‌گویند.[۱۶۸]

امام خمینی براساس نظریه وحدت شخصیه وجود و با استناد به حدیثی[۱۶۹]معراج را به دو قسم نزولی و صعودی تقسیم می‌کند و معتقد است معراج حضرت یونس(ع)، نزولی و در شکم ماهی بود؛ همان‌طور که معراج پیامبر اکرم(ص) صعودی و بالاتر از مقام لاهوت بود.[۱۷۰] ایشان معراج صعودی حقیقی را غایت وصول به قرب و عبودیت، و معراج روحانی معنوی را همان تذکر ایام گذشته می‌داند[۱۷۱]و معتقد است بدون عبودیت نمی‌توان به معراج حقیقی مطلق رسید و از این جهت طبق آیه اوّل سوره اسراء، پیامبر اکرم(ص) با قدم عبودیت و جذبه ربوبیت سیر داده شده است.[۱۷۲].[۱۷۳]

ره‌آورد معراج

نماز

به اعتقاد امام خمینی ارمغانی که پیامبر اکرم(ص) برای امت خود از این سفر و معراج آورد، نماز بود.[۱۷۴] ایشان نماز را حقیقتی شمرده است که در بردارنده هر دو معراج جسمانی و روحانی است و وسیله معراج و وصول سالک است.[۱۷۵] ایشان با استناد به حدیثی[۱۷۶]دربارهٔ اذان‌گفتن و عروج سالک، معتقد است گفتن ارکان اذان و شهادت به الوهیت حق، موجب فتح ابواب آسمان و خرق حجب و باعث اجتماع فرشتگان الهی می‌شود.[۱۷۷] ایشان در برخی آثار خود به تطبیق مراحل نماز با معراج پرداخته، معتقد است نماز پیامبر(ص) در شب معراج، در واقع نقشه تجلیات حق است و چگونگی حرکت اعضای بدن به هنگام رکوع، سجود، قیام و قعود، تابع چگونگی ظهور جمال محبوب است[۱۷۸]؛ چنان‌که قیام، رکوع و سجود در حقیقت تمثل عینی تجلیات حق بر قلب پیامبر(ص) در شب معراج است.[۱۷۹].[۱۸۰]

مشهودات

مشهودات و مکاشفات پیامبر(ص) در سفر معراج فراوان است و به نظر امام خمینی از جمله مشهودات این معراج اینهاست: دیدن فرشتگان و سجده آنها،[۱۸۱] دیدن کلمه «"لَا إلَهَ إلاَّ اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ"» بر عرش،[۱۸۲] دیدن اهل غیبت به صورت قومی که چهره خود را به چنگال خویش می‌خراشند،[۱۸۳] دیدن فرشتگانی در بهشت که گاه با ذکر و اذکار بناهایی می‌ساختند و گاه دست از کار می‌کشیدند.[۱۸۴].[۱۸۵]

خاتمیت در نبوت

بحث از پیامبر اسلام(ص)، در ادیان الهی مطرح شده است الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۱۸۶]، وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ[۱۸۷] اصل خاتمیت یک آموزه جزمی و مسلّم اسلام و نص قرآن مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا[۱۸۸] و روایات[۱۸۹] است. برخی بر این عقیده‌اند که در دوره‌های پیشین بشر به حدی از رشد نرسیده بود که نقشه کلی راه را برای سعادت خود دریافت کند و لازم بود به‌تدریج این مراحل را طی کند؛ اما در دوره رسالت ختمی(ص) این استعداد را پیدا کرد و به همین علت، تجدید نبوت‌ها منتفی گشت [۱۹۰]؛ علاوه بر اینکه این بلوغ فکری انسان به او اجازه می‌دهد ترویج، تبلیغ و اقامه دین را بر عهده بگیرد و نیاز به پیامبران تبلیغی مرتفع شود.[۱۹۱] متکلمان از نگاه نقلی به مسئله خاتمیت پرداخته‌اند[۱۹۲]؛ اما برخی فلاسفه با نگاه عقلی به این مسئله می‌نگرند و قائل‌اند پیامبر اسلام(ص)، اشرف کائنات و کامل‌ترین ممکنات است که با ظهور آن حضرت، همه کمالات ممکن در انسان به نقطه اوج خود رسیده است و دیگر مجالی برای ظهور پیامبر دیگر نمانده است.[۱۹۳] عرفا نیز معنای ظاهری خاتمیت را انقطاع نبوت می‌دانند و بر این اعتقادند که با بسته‌شدن پرونده نبوت، ارتباط انسان‌های وارسته با عالم غیب قطع نشده و ادامه خواهد داشت و تنها نزول شریعت، خاتمه یافته است.[۱۹۴] عارفان سرّ خاتمیت را در این می‌دانند که بعثت پیامبر ختمی(ص)، در واقع تجلی نبوت روح اعظم و صورت و مظهر او در عالم انسانی است؛ از این‌رو با وجود ایشان، نبوت خاتمه یافته است.[۱۹۵] برخی از عارفان، ولایت عترت پیامبر(ع) را تداوم ولایت ختمی(ص) دانسته، معتقدند با وجود چنین اولیایی نیازی به تجدید نبوت نیست.[۱۹۶]

امام خمینی نیز معتقد است در نظام خلقت، موجودی کامل‌تر از رسول ختمی(ص) به وجود نخواهد آمد؛ بر همین اساس نبوت با وجود او خاتمه یافته[۱۹۷]و تمام معارف دینیِ مورد نیاز بشر تا قیامت در شریعت ختمی تأمین شده است و دیگر نیازی به شریعت و قانون جدید نیست.[۱۹۸].[۱۹۹]

نبوت در عرفان اسلامی

امام خمینی «نبوت» را به معنی انباء، یعنی خبر دادن، و «نبیّ» را به معنی خبر دهنده از ذات خدا و صفات او و أسماء او و احکام و مرادات او می‌داند[۲۰۰]. بنابراین ایشان نبی را فعیل به معنی فاعل، یعنی «مُنبی» گرفته‌اند. البته ایشان برای انباء، سطوح مختلفی قائل است که عمیق‌ترین سطح آن انباء حقیقی ذاتی اولی است که جز برای روح اعظم که خدای تعالی او را به سوی نفس کلی برانگیخته و سپس به سوی نفوس جزئی، تحقق پیدا نمی‌کند تا آنان را به لسان عقلی خود خود از ذات احدی و صفات ازلی و اسماء الهی و احکام قدیم و مرادات حسّی خبر دهد[۲۰۱]. از منظر امام، نبوت حقیقی مطلق، عبارت است از اظهار آنچه در حضرت واحدیت است بر حسب استعدادات مظاهر به حسب تعلیم حقیقی و انباء ذاتی. ایشان، نبوت را مقام ظهور خلافت و ولایت، و آن دو را مقام بطون نبوت می‌دانند[۲۰۲].

پیامبر خاتم

مراد از نبی مطلق در منظومه امام، خاتم پیامبران (ص) است که نبوت او مقید به زمان و شرایط خاص نیست، بلکه هنوز آدم میان آب و گل بود که او نبی بود، چنانکه خود فرمود: «كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمَ بَيْنَ الْمَاءِ وَ الطِّينِ»[۲۰۳] امام منشأ وحی و الهام به پیغمبران را رحمت خدایی می‌داند که ارحم الرّاحمین است و عالم را رحمت واسعه او فرا گرفته است و بزرگ‌ترین رحمت الهی، قرآن است[۲۰۴].

نبوت حضرت خاتم‌الأنبیاء به دو قسم تقسیم شده است: نبوت تعریفی و نبوت تشریعی. نبوت آن حضرت در مقام اسماء و صفات، و در مقام احدیت، و ظهور آن حضرت به صورت فیض عام و رحمت واسعه الهی و تجلی در عالم جبروت را «نبوت تعریفی» نامیده‌اند و نبوت آن حضرت بعد از عبور از مراتب و درجات کمالی و اتصال به عقل اوّل (اوّلین جلوه احمدی که اوّل من بایعه العقل الأوّل) و بلوغ به مقام أَوْ أَدْنَى و فرق بعد الجمع را «نبوت تشریعی»[۲۰۵].

امام، در مصابیح متعدد به بیان نحوه تعین حقیقت «نبوت تعریفی» و نحوه ظهور آن از مقام غیب، و سریان آن در مراتب غیب و شهود، و تقریر این اصل که حقیقت ولایت و نبوت در هر موطن و مقام حکم خاص دارد، پرداخته‌اند[۲۰۶].[۲۰۷]

وحی و الهام

ارباب لغت، برای وحی و مشتقات آن، معانی مختلف و کاربردهای متنوعی ذکر کرده‌اند. ابن منظور، وحی را به معنی «اشاره» دانسته و أَوْحَى در آیه: فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا[۲۰۸] و نیز این مصرع از شعر شاعر عرب را که گفته است: فأَوْحَتْ إِلينا و الأَنامِلُ رُسْلُها (او به سوی ما اشاره کرد و انگشتان، رسولان او بودند.) برای آن شاهد آورده است[۲۰۹]. اما راغب اصفهانی بر این باور است که واژه وحی در اصل به معنای «اشاره سریع» است. وحی گاهی با کلام و بر سبیل رمز و تعریض و کنایه صورت می‌پذیرد و گاهی به صورت مجرّد بر دل‌های انبیاء و اولیای خود القاء می‌کند، نیز «وحی» گفته می‌شود[۲۱۰].

بعضی از اهل معرفت[۲۱۱]، وحی را به دو قسم خاص و عام کرده و وحی خاص را مخصوص پیامبران و فرستادگان الهی دانسته و آن را به دو صورت قابل تحقق می‌داند: ۱. وحی با وساطت فرشته، ۲. وحی بدون وساطت فرشته؛ وی بر این باور است که وحیِ با واسطه به رسولان و پیامبران اولوالعزم اختصاص دارد و وحی بدون وساطت فرشته، مختص انبیاست. اما «وحی عام»، میان حیوانات، جمادات، انسان و شیاطین، بلکه تمام موجودات، مشترک است و شاهد آن، آیه ۶۸ سوره نحل[۲۱۲] و آیه ۱۲ سوره فصلت[۲۱۳] است. برخی از مفسران، پس از بررسی موارد استعمال کلمه «وحی»، قائل شده‌اند که وحی القاء معنی است، به گونه‌ای که بر آن کس که مقصود به افهام نیست، مخفی ماند. آنچه در ادب دینی شایسته اطلاق وحی است، «وحی تکلیمی» است که انبیای الهی از آن بهره‌مندند: وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا[۲۱۴]. در وحی تکلیمی، واسطه‌ای میان او و میان کسی که با او سخن می‌گوید، وجود ندارد[۲۱۵]. وحی از دیدگاه این مفسر، حالتی الهی و غیبی است که انسان در آن هنگام، معارفی را درک می‌کند که به اختلاف و تناقض در حیات انسان پایان می‌دهد. این حالت که در مقایسه با حالت عمومی، چون نسبت بیداری به خواب و یک نوع شعور باطنی است که در انبیاء پدید می‌آید، از سنخ فکر و اندیشه مشترک میان عقلا نیست و در ادراک و دریافت حقایق اعتقادی و قوانین حقوقی که موجب صلاح و سعادت حقیقی نوع انسانی است، از خطا مصون و معصوم است[۲۱۶].

اما «الهام» را در اصل از «التهام الشیء» به معنی بلعیدن چیزی گرفته‌اند. وقتی نوزاد شتر تمام شیر موجود در پستان مادر را بمکد، عرب می‌گوید: الْتَهَمَ الفَصِيلُ ما في الضَّرْعِ؛ و به اسب تیزتک که زمین را در زیر پای خود در می‌نوردد، عرب می‌گوید: فَرَسٌ لِهَمٌّ تو گویی چنین اسبی زمین را به کام خود فرو می‌کشد و می‌بلعد و در مفهوم دینیِ این واژه نیز همین معنا به نحوی نهفته است؛ زیرا راغب اصفهانی آن را القاء الشیء فی الروع، یعنی افکندن چیزی (حقیقی) در دل و جان آدمی تعریف می‌کند[۲۱۷] و بر این باور است که القایی در دل و جان، الهام نامیده می‌شود که از جانب خدای سبحان باشد: فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۲۱۸] از منظر برخی از عرفا، الهام سه درجه دارد:

  • الهام پیامبر (ص)، که به صورت وحی قطعی و تردیدناپذیر صورت می‌پذیرد و گاه مسموع است؛ یعنی از طریق شنیدن صورت می‌گیرد و گاه از طریق تفهیم قطعی بدون شنیدن.
  • الهامی که به صورت عیان واقع می‌شود و علامت صحت آن سه چیز است:
  1. صاحب این درجه از الهام امین و جوانمرد است و پرده حرمت دیگران را نمی‌درد و آبروی آنان را نمی‌برد و اگر سرّ کسی را افشا کند و پرده حرمت او بدرد و و آبروی او ببرد، الهام از او زائل و منقطع گردد.
  2. از هیچ حدّی از حدود شریعت تجاوز نکند و با استناد به الهام، مرتکب معصیت و نافرمانی حضرت حق نگردد وگرنه القای شیطانی است، نه الهام.
  3. هرگز خطا نکند؛ زیرا شرط الهام این است که همواره مطابق با فرامین الهی باشد وگرنه کهانت خواهد بود که در آن، خطا بیش از صواب است.

اینک پس از آشنایی با مفهوم وحی و الهام از دیدگاه اهل لغت، به رهیافت عرفانی امام خمینی از این دو می‌پردازیم. به نظر امام، حقیقت برخی از ابعاد مسأله بعثت و وحی، مانند کیفیت نزول وحی و نازل شدن روح اعظم و حالت رسول اکرم (ص) هنگام فشار روح اعظم، برای احدی غیر از خود رسول اکرم (ص) حاصل نشده است و نمی‌توانیم آن را ادراک کنیم و دستمان از آن قله حقیقت وحی کوتاه است؛ لذا باید بکوشیم به مقصد انبیاء عموماً و رسول خدا (ص) خصوصاً و به آرمان‌های وحی، نزدیک شویم و آرمان اصلی وحی این بوده است که برای بشر، معرفت به حق تعالی را که در رأس همه امور است، ایجاد کند[۲۲۰].

حقیقت وحی، دارای وحدت تشکیکی است و از «ام‌الکتاب» که «علی حکیم» است تا «عربی مبین» را زیر پوشش می‌گیرد و نماز از بارزترین نمونه‌های وحی قرآنی است[۲۲۱].

حقیقت وحی از انواع کلام الهی است و از غیب وجود بر سه قسم است که مرتبه اعلای آن از ناحیه وصول مخاطب به مقام وحدت است، که تحقق این مقام از ناحیه خرق حجب نوری و سبحات وجه الحق و استماع کلام حق بدون واسطه است، بعد از فنای در وحدت و تحقق به وجود حقانی در مقام بقا بعد از فنائین و صحو ثانی. در این قسم در أزل الآزال جمیع حقایق خاص ختم انبیاء و اولیاء (ع)، و نیز احکام نبوت تشریعیه دفعتاً بر کتاب استعداد آن حضرت نازل گردید و پس از عروج آن وجود حقانی در مقام قرب تام، در مقامات و مراتب متدانی، آن حقایق و احکام بر سبیل تدریج در عالم شهادت به ظهور رسید و حقیقت کلام حق به وصف «جمع الجمع» به وجود قرآنی در «لیلة القدر» نازل گردیده، و از ظهور تفصیلی و نزول آن بر قلب حضرت ختمی مرتبت به «فرقان» تعبیر کرده‌اند[۲۲۲].

امام در مصباح ۵۱ و ۵۲ در سخنانی موجز از این حقیقت سخن گفته و با آوردن مثال‌هایی به تبیین آن پرداخته و به فرایند پیچیده انباء در عوالم وجودی انسان اشاره می‌کند و آنگاه به فرارفتن از آن به مشاهده اهل عرفان و منزل اصحاب ایمان از معرفت حقیقت انباء فرا می‌خواند و انباء در آن حضرت را اظهار حقایقی که در هویت غیبی مستکن و نهان است بر مرآت‌های صیقل یافته مستعد، می‌داند. به نظر امام حقیقت قرآن، قبل از تنزّل به منازل خلقی، از شئون ذاتی و حقایق علمی در حضرت واحدیّت است که برای احدی جز نبی ختمی (ص) و خُلّص از اولیاء الله، یعنی ائمه معصومین (ع) حاصل نمی‌شود[۲۲۳].[۲۲۴]

خاتمیت پیامبر

از دیدگاه امام خمینی، خلعت خاتمیت و نبوت ختمی، که نتیجه کشف مطلق است، برازنده قامت زیبای مستقیم محمدی (ص) است که انسان کاملی است که در تحت اسم جامع اعظم الهی به کشف مطلق اعیان ثابته و لوازم آن ازلاً و ابداً نایل گردیده و حالات و استعدادهای موجودات و کیفیت سلوک و نقشه وصول آنها بر او کشف شده است[۲۲۵]. امام بر این باور است که حقیقت نوری نبی خاتم (ص) و خاندان عصمت و طهارت (ع) از آغاز وجود بوده است[۲۲۶] و مستند ایشان سخن امام صادق (ع) در تفسیر کریمه: وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ[۲۲۷] است که فرمود: «نَحْنُ السَّابِقُونَ وَ نَحْنُ الْآخِرُونَ»[۲۲۸] و مؤیِّد آن سخن رسول خدا (ص) است که فرمود: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي ابْتَدَعَهُ مِنْ نُورِهِ وَ اشْتَقَّهُ مِنْ جَلَالِ عَظَمَتِهِ... ثُمَّ سَجَدَ لِلَّهِ تَعْظِيماً فَفَتَقَ مِنْهُ نُورَ عَلِيٍّ (ع) فَكَانَ نُورِي مُحِيطاً بِالْعَظَمَةِ وَ نُورُ عَلِيٍّ مُحِيطاً بِالْقُدْرَةِ»[۲۲۹].[۲۳۰]

مفهوم امامت

امامت نزد متکلمین، خلافت و جانشینی رسول خدا (ص) در اقامه دین و حفظ حوزه اسلام است،؛ به گونه‌ای که پیروی از او بر همه امت واجب است و کسی که خلیفه اوست، امام نامیده می‌شود[۲۳۱]. متکلمین، امام را دارای ریاست عامه هم در دین و هم در دنیا دانسته‌اند[۲۳۲]. اما امامت نزد عرفا اسمی از اسماء خلافت است، چنانکه خدای تعالی درباره پیامبرش ابراهیم (ع) فرموده: إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۲۳۳]. آنان بر این باورند که امامت یا با واسطه است، یا بی‌واسطه. بعضی مثل هارون (ع)، هر دو قسم را دارا بوده‌اند؛ زیرا هارون، هم خلیفه موسی (ع) بود؛ چنانکه قرآن از زبان موسی (ع) فرمود: اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي[۲۳۴] و هم مانند برادرش موسی (ع) نبی و رسول مبعوث از سوی حق به جانب خلق بود. پس هم امام مطلق از جانب حق بود و هم امام مقید بود از جانب موسی (ع)[۲۳۵].[۲۳۶]

مفهوم انسان کامل

اهل معرفت انسان کامل را انسانی دانسته‌اند که جمیع کمالات انسانی در او تحقق پیدا کرده و مظهر جمیع کمالات الهی و موصوف به جمیع صفات جمالی و جلالی الهی جز وجوب ذاتی است[۲۳۷]. به باور بعضی دیگر، حقیقت انسان کامل، «حق مخلوق به»، یعنی موجودی است که به سبب او عالم آفریده شده است[۲۳۸].

امام خمینی در تعریف انسان کامل بر جامعیت او نسبت به جمیع مراتب عینی و مثالی و حسی و منطوی بودن او نسبت به عوالم غیبی و شهادی و آنچه در آن است، انگشت تأکید نهاده و به کریمه وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا[۲۳۹] استشهاد کرده است[۲۴۰].[۲۴۱]

نبوت[۲۴۲]

یکی دیگر از واژگان مرتبط با مفهوم ولایت، نبوت است. با توجه به آنکه در رابطه نبی با مردم اتصال و ارتباط ولایی که در معنای لغوی ولایت گفته شد موجود است، باید نسبت این مفهوم با مفهوم ولایت از منظر رهبر انقلاب روشن گردد. در منظر مقام معظم رهبری، نبوت عبارت است از گزاردن پیغام پروردگار در میان بشر در برهه‌ای از زمان و تحقق اراده الهی به وسیله شخصی که مبعوث و برگزیده پروردگار است[۲۴۳]. دین، بدون نبوت هیچ معنایی ندارد[۲۴۴]. بر همین اساس ایشان بعثت را مهم‌ترین اتفاق در طول تاریخ بشر و بزرگ‌ترین نعمت خداوند قلمداد می‌کنند[۲۴۵] که می‌تواند هم‌رتبه حادثه خلقت انسان شمرده شود[۲۴۶]. به اعتقاد ایشان، بعثت انبیاء نه صرفاً ارائه برخی مفاهیم نظری و نشان دادن راه، بلکه یک حرکت عملی بود تا بشر را از یک سو به سرمنزل کمال فردی، روحی و معنوی، و از سوی دیگر به تعالی زندگی اجتماعی و اصلاح وضع جوامع برساند. پیامبران نخست خود عامل بوده و با دستگیری در طی مسیر، افراد و جوامع را به کمال می‌رساندند[۲۴۷]. بعثت در لغت به معنای برانگیختگی و تحرک بعد از سستی است. ابتدا در وجود پیغمبر انقلاب، جوش و خروش و تحولی درونی به پا می‌شود و سپس، تأثیر این رستاخیز و تحول درونی به جامعه منتقل می‌شود. بعثت به معنای انقلابی در جامعه است که به دنبال انقلاب درونی پیامبر رخ می‌دهد و نتیجه آن پیوند فکری و روحی مردم با نبی و یکی کردن انگیزه‌ها و اندیشه‌های مردم به سمت اهداف الهی است[۲۴۸]. با این تفسیر ارتباط مفهوم ولایت و نبوت بهتر آشکار می‌شود. ایشان تفاوت حرکت پیامبران و سایر رهبران علمی و اجتماعی جهان را در این می‌دانند که رهبران مکاتب مختلف برخی آموزه‌ها و تصورات ذهنی را به دیگران می‌آموزند ولی حرکت انبیاء از ابتدا توأم با اقدام و تحقق شعارهای ایشان است. پیامبر ابتدا خود تزکیه شده و به کمک همین تزکیه است که می‌تواند جهانی را به سمت تزکیه رهبری کند[۲۴۹].[۲۵۰]

منابع

پانویس

  1. صادقی ارزگانی و صاحبی، مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  2. فراهیدی، کتاب العین، ۸/۳۸۲.
  3. ابن‌منظور، لسان العرب، ۱۵/۳۰۲؛ طریحی، مجمع البحرین، ۱/۴۰۵.
  4. طریحی، مجمع البحرین، ۱/۴۰۵.
  5. سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ۳۲۲–۳۲۳؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۵ و ۲۴–۲۷.
  6. کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ۷۴؛ آملی، جامع الاسرار، ۳۷۹؛ سجادی، فرهنگ اصطلاحات، ۷۵۹.
  7. امام خمینی، چهل حدیث، ۲۰۰؛ امام خمینی، کشف اسرار، ۱۲۶.
  8. امام خمینی، مصباح الهدایه، ۳۸.
  9. تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۶.
  10. مفید، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ۴۵؛ جرجانی، سیدشریف، التعریفات، ۴۹.
  11. بغدادی، عبدالقاهر، اصول الایمان، ۱۲۶.
  12. فیض کاشانی، علم الیقین، ۱/۴۸۹.
  13. صادقی ارزگانی و صاحبی، مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  14. «ما تو را به حق، نویدبخش و بیم‌دهنده فرستاده‌ایم و هیچ امتی نیست مگر میان آنان بیم‌دهنده‌ای بوده است» سوره فاطر، آیه ۲۴.
  15. بطرس، قاموس الکتاب المقدس، ۹۴۹–۹۵۰.
  16. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  17. «و ما به او اسحاق و (نوه‌اش) یعقوب را بخشیدیم و در فرزندان او پیامبری و کتاب (آسمانی) را نهادیم و پاداش وی را در این جهان دادیم و او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره عنکبوت، آیه ۲۷.
  18. «و نوح و ابراهیم را فرستادیم و در فرزندان آنان پیامبری و کتاب (آسمانی) نهادیم آنگاه، برخی از آنان رهیافته‌اند و بسیاری از ایشان بزهکارند» سوره حدید، آیه ۲۶.
  19. «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  20. «(این) کتاب را که کتاب‌های آسمانی پیش از خود را راست می‌شمارد، به حق بر تو (به تدریج) فرو فرستاد و تورات و انجیل را (یکجا) فرو فرستاد» سوره آل عمران، آیه ۳.
  21. «سوگند به خداوند که ما به سوی امّت‌های پیش از تو (نیز پیامبرانی) فرستاده‌ایم امّا شیطان کردار آنان را در چشمشان آراست، پس او در آن روز سرور آنهاست و آنان را عذابی دردناک خواهد بود» سوره نحل، آیه ۶۳.
  22. «و بی‌گمان پیش از تو پیامبرانی به سوی قوم آنان فرستادیم که برای آنها برهان‌ها (ی روشن) آوردند و ما از گناهکاران انتقام گرفتیم و یاری مؤمنان بر ما واجب است» سوره روم، آیه ۴۷.
  23. «بگو آنچه در دل دارید اگر پنهان کنید یا آشکار گردانید خداوند آن را می‌داند و از آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است آگاهی دارد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره آل عمران، آیه ۲۹.
  24. «و تورات پیش از خود را راست می‌شمارم، و (آمده‌ام) تا برخی از چیزهایی را که بر شما حرام شده است حلال گردانم و نشانه‌ای از پروردگارتان برای شما آورده‌ام پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره آل عمران، آیه ۵۰.
  25. «و از پی آنان عیسی بن مریم را فرستادیم در حالی که تورات پیش از خود را راست می‌شمرد و به او انجیل دادیم که در آن رهنمود و روشنایی بود و تورات پیش از خود را راست می‌شمرد و رهنمود و پند برای پرهیزگاران بود» سوره مائده، آیه ۴۶.
  26. خواجه‌نصیر طوسی، تلخیص المحصل، ۴۵۵–۴۵۷ و ۴۷۴.
  27. تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۵.
  28. مفید، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ۶۲؛ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۲۲۲.
  29. لاهیجی، گوهر مراد، ۳۷۱.
  30. ابن‌سینا، لاشارات و التنبیهات، ۱۴۴.
  31. ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۷۲؛ ابونصر، آراء اهل المدینه، ۱۰۹؛ قراملکی، آیین خاتم، ۵۲.
  32. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۴۶؛ آملی، انوار الحقیقه، ۲۶۹–۲۷۸.
  33. امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۵۰.
  34. امام خمینی، حدیث جنود، ۷۹ و ۲۵۶.
  35. امام خمینی، مصباح الهدایه، ۳۸–۵۶؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۹۶–۹۷.
  36. امام خمینی، آداب الصلاة، ۸۱.
  37. صادقی ارزگانی و صاحبی، مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  38. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۸۵ و ۱۵۳.
  39. مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۲۹۹.
  40. صادقی ارزگانی و صاحبی، مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  41. سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ۳۲۳؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۶؛ بیاضی، اربع رسائل کلامیه، ۱۰۴.
  42. خواجه‌نصیر طوسی، تجرید الاعتقاد، ۲۱۱.
  43. آمدی، سیف‌الدین، آبکار الافکار فی اصول الدین، ۲/۱۲۱–۱۲۴ و ۴/۴۵–۴۶.
  44. قاضی‌عبدالجبار همدانی، شرح الاصول الخمسه، ۳۸۸.
  45. فاضل مقداد، اللوامع الالهیة فی المباحث الکلامیه، ۲۴۳.
  46. خواجه‌نصیر طوسی، تجرید الاعتقاد، ۲۱۱–۲۱۲؛ حلی، الألفین، ۲۹۵ و ۳۶۰؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۲۴۰.
  47. انصاری، فرائد الاصول (الرسائل)، ۱/۳۱۷؛ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۳۳۹.
  48. امام خمینی، چهل حدیث، ۲۲۴ و ۲۳۷.
  49. امام خمینی، انوار الهدایه، ۲/۴۳۸.
  50. صادقی ارزگانی و صاحبی، مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  51. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۱۷۳.
  52. محمد امین صادقی ارزگانی|صادقی ارزگانی و باقر صاحبی|صاحبی، نبوت - صادقی ارزگانی و صاحبی (مقاله)|مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  53. «ای اهل کتاب! فرستاده ما در دوره نیامدن فرستادگان، نزد شما آمده است در حالی که (آیات الهی را) برای شما روشن می‌گرداند تا نگویید نویدبخش و بیم‌دهنده‌ای نزد ما نیامد، پس به راستی نویدبخش و بیم‌دهنده‌ای برای شما آمده است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۱۹.
  54. «ما تو را به حق، نویدبخش و بیم‌دهنده فرستاده‌ایم و هیچ امتی نیست مگر میان آنان بیم‌دهنده‌ای بوده است» سوره فاطر، آیه ۲۴.
  55. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
  56. «و آنکه مؤمن (آل فرعون) بود گفت: ای قوم من! از من پیروی کنید تا شما را به راه رستگاری رهنمون شوم» سوره غافر، آیه ۳۸.
  57. «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.
  58. حلبی، ابوالصلاح، تقریب المعارف، ۱۵۳.
  59. فخر رازی، محمدبن‌عمر، المحصل، ۵۱۷–۵۱۹.
  60. امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۲۸۴.
  61. امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۵۳.
  62. امام خمینی، صحیفه، ۴/۱۸۹ و ۸/۶۲.
  63. سرّ الصلاة، ۳۹؛ امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۶۱؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۷؛ صحیفه، ۸/۲۶۷ و ۱۷/۹۸.
  64. امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۱؛ امام خمینی، تفسیر حمد، ۱۲۲.
  65. امام خمینی، تفسیر حمد، ۱۴۱.
  66. امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۱۵۳–۱۵۴.
  67. امام خمینی، ولایت فقیه، ۷۰.
  68. امام خمینی، ولایت فقیه، ۵۰، ۷۲ و ۷۵–۷۶.
  69. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۴۰۹.
  70. صادقی ارزگانی و صاحبی، مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  71. غزالی، مجموعة رسائل الامام‌غزالی، ۲۳۲؛ حلی، کشف المراد، ۴۷۱ و ۴۷۴.
  72. امام خمینی، کشف اسرار، ۴۹.
  73. امام خمینی، کشف اسرار، ۵۰.
  74. امام خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲.
  75. امام خمینی، تفسیر حمد، ۱۰۵؛ امام خمینی، جهاد اکبر، ۴۹.
  76. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۲۰.
  77. امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۹۷.
  78. صادقی ارزگانی و صاحبی، مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  79. محمد امین صادقی ارزگانی|صادقی ارزگانی و باقر صاحبی|صاحبی، نبوت - صادقی ارزگانی و صاحبی (مقاله)|مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  80. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۴۷۵–۴۸۳؛ سبزواری، رسائل حکیم سبزواری، ۲۱۵.
  81. ابن‌سینا، الشفاء، ۴۴۱–۴۴۲.
  82. آشتیانی، سیدجلال‌الدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، ۸۵۸–۸۶۰.
  83. قونوی، صدرالدین، الفکوک، ۲۴۸.
  84. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۳۹؛ امام خمینی، مصباح الهدایه، ۸۳.
  85. «ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بی‌گمان او ستمکاره‌ای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
  86. امام خمینی، مصباح الهدایه، ۵۵–۵۶.
  87. امام خمینی، چهل حدیث، ۶۳۴–۶۳۵.
  88. صادقی ارزگانی و صاحبی، مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  89. آملی، المقدمات، ۱۶۷.
  90. کاشانی، ۷۴؛ آملی، انوار الحقیقه، ۲۷۴–۲۷۵.
  91. آملی، المقدمات، ۱۶۷.
  92. ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۱۳۵.
  93. کاشانی، کشف الوجوه الغر لمعانی نظم الدر، ۷۱؛ آملی، المقدمات، ۱۷۸.
  94. صادقی ارزگانی و صاحبی، مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  95. امام خمینی، مصباح الهدایه، ۳۹–۴۰.
  96. محمد امین صادقی ارزگانی|صادقی ارزگانی و باقر صاحبی|صاحبی، نبوت - صادقی ارزگانی و صاحبی (مقاله)|مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  97. امام خمینی، مصباح الهدایه، ۳۹–۴۰.
  98. محمد امین صادقی ارزگانی|صادقی ارزگانی و باقر صاحبی|صاحبی، نبوت - صادقی ارزگانی و صاحبی (مقاله)|مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  99. امام خمینی، مصباح الهدایه، ۳۹.
  100. محمد امین صادقی ارزگانی|صادقی ارزگانی و باقر صاحبی|صاحبی، نبوت - صادقی ارزگانی و صاحبی (مقاله)|مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  101. امام خمینی، مصباح الهدایه، ۳۸–۳۹.
  102. صادقی ارزگانی و صاحبی، مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  103. امام خمینی، مصباح الهدایه، ۳۸.
  104. امام خمینی، مصباح الهدایه، ۴۲ و ۵۶.
  105. امام خمینی، مصباح الهدایه، ۳۸–۳۹، ۴۲ و ۵۶؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۶–۱۹۷.
  106. امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۵۱؛ امام خمینی، مصباح الهدایه، ۸۲–۸۳.
  107. محمد امین صادقی ارزگانی|صادقی ارزگانی و باقر صاحبی|صاحبی، نبوت - صادقی ارزگانی و صاحبی (مقاله)|مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  108. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۸۳۷؛ آملی، المقدمات، ۱۶۸–۱۶۹؛ جامی، نقد النصوص، ۲۱۳؛ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز، ۲۸۴؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۴۸۵.
  109. امام خمینی، مصباح الهدایه، ۳۸ و ۸۴.
  110. امام خمینی، تعلیقه فوائد، ۵۸.
  111. کلینی، الکافی، ۱/۱۷۴–۱۷۶.
  112. امام خمینی، ولایت فقیه، ۹۹.
  113. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۸.
  114. حلی، الألفین، ۱۲؛ ابن‌میثم بحرانی، قواعد المرام، ۱۷۴.
  115. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۷.
  116. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۴۰–۴۱.
  117. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۲۵۰.
  118. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۲۳۲.
  119. صادقی ارزگانی و صاحبی، مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  120. «برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم؛ از ایشان یکی آن است که خداوند با وی سخن گفت و پایگاه‌های برخی از ایشان را بالا برد. و ما به عیسی پسر مریم، برهان‌ها (ی روشن) دادیم و او را با روح القدس پشتیبانی کردیم و اگر خداوند می‌خواست پس از آنان کسانی که این برهان‌ها (ی روشن) به آنان رسید، با هم جنگ نمی‌کردند ولی اختلاف ورزیدند و برخی از ایشان مؤمن و برخی کافر شدند و اگر خداوند می‌خواست با یکدیگر به پیکار بر نمی‌خاستند اما خداوند آنچه بخواهد، همان می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۵۳.
  121. خواجه‌نصیر طوسی، تجرید الاعتقاد، ۸/۵۴.
  122. امام خمینی، مصباح الهدایه، ۸۳.
  123. امام خمینی، مصباح الهدایه، ۸۹.
  124. امام خمینی، مصباح الهدایه، ۸۹؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۰۹–۳۱۰.
  125. امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۰۹.
  126. مصباح الهدایه، ۷۶–۷۷ و ۸۳؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۴۳۶ و ۵۸۹.
  127. امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۰۹–۳۱۰.
  128. امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۲۱.
  129. صادقی ارزگانی و صاحبی، مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  130. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۴۷؛ جامی، نقد النصوص، ۱۵۰.
  131. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۳۰۳.
  132. قمشه‌ای، مجموعه آثار، ۲۱۱.
  133. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۴۵.
  134. امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۵۰–۳۵۱.
  135. امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۲۱۹–۲۲۰.
  136. امام خمینی، صحیفه، ۸/۶۲.
  137. امام خمینی، حدیث جنود، ۳۳۵.
  138. صادقی ارزگانی و صاحبی، مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  139. ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ۴/۳۰۴؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ۵۵۷؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ۲/۳۲۲.
  140. سجادی، فرهنگ معارف، ۳/۱۸۴۳.
  141. ابن‌عربی، تفسیر، ۲/۱۱؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۴۳؛ قاضی‌سعید، ۳/۴۲؛ طباطبایی، ۱۳/۳۱–۳۲.
  142. امام خمینی، چهل حدیث، ۵۴۵؛ صحیفه، ۳/۳۳۹.
  143. «پاکا آن (خداوند) که شبی بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی - که پیرامون آن را خجسته گردانده‌ایم- برد تا از نشانه‌هایمان بدو نشان دهیم، بی‌گمان اوست که شنوای بیناست» سوره اسراء، آیه ۱.
  144. «سوگند به ستاره چون فرو افتد» سوره نجم، آیه ۱.
  145. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۲/۲۳؛ میرزائی، رویکرد انتقادی به نگاه اندیشمندان اسلامی دربارهٔ معراج، ۱۸۶.
  146. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۲/۲۸.
  147. میرزائی، رویکرد انتقادی به نگاه اندیشمندان اسلامی دربارهٔ معراج، ۱۸۷–۱۸۶.
  148. صادقی ارزگانی و صاحبی، مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  149. لاهیجی، گوهر مراد، ۴۵۳؛ رفیعی قزوینی، رجعت و معراج، ۳۵؛ طباطبایی، المیزان، ۱۳/۳۲–۳۵ و ۱۹/۳۶.
  150. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۱–۵۲.
  151. محمد امین صادقی ارزگانی|صادقی ارزگانی و باقر صاحبی|صاحبی، نبوت - صادقی ارزگانی و صاحبی (مقاله)|مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  152. خازن، تفسیر الخازن، ۳/۱۱۴؛ میرزائی، رویکرد انتقادی به نگاه اندیشمندان اسلامی دربارهٔ معراج، ۲۰۰.
  153. ابن‌سینا، معراج‌نامه، ۱۸.
  154. ابن‌سینا، الاشارات و التنبیهات، ۷۴ و ۱۲۰؛ حسین‌بن‌عبدالله، رسائل، ۱۰۲.
  155. قاضی‌سعید قمی، شرح توحید الصدوق، ۲/۳۰۸.
  156. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۱–۵۲.
  157. امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۲.
  158. امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸.
  159. امام خمینی، دعاء السحر، ۲۸.
  160. امام خمینی، سرّ الصلاة، ۹۰.
  161. صادقی ارزگانی و صاحبی، مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  162. ابن‌عربی، تفسیر، ۱/۳۷۴؛ میرزائی، علی، رویکرد انتقادی به نگاه اندیشمندان اسلامی دربارهٔ معراج، ۱۰۷.
  163. محمدزاده، معراج در تفاسیر عرفانی، ۵۴.
  164. امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۰۲.
  165. امام خمینی، سرّ الصلاة، ۸۹؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۴۳.
  166. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۲.
  167. فناری، مصباح الانس، ۶۳۲–۶۳۱؛ امام خمینی، تعلیقه فوائد، ۵۰–۵۲؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۶۲۲.
  168. فناری، مصباح الانس، ۲۹۵؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۴۳؛ امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۴۹.
  169. فیض کاشانی، علم الیقین، ۱/۵۴.
  170. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۳۷؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۴۰؛ امام خمینی، مصباح الهدایه، ۴۸–۴۷؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۵۶.
  171. امام خمینی، چهل حدیث، ۶۲۲؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۶۳.
  172. امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۰.
  173. صادقی ارزگانی و صاحبی، مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  174. امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۴۸.
  175. امام خمینی، سرّ الصلاة، ۱۳.
  176. عیاشی، التفسیر، ۱/۱۵۷؛ صدوق، علل الشرائع، ۲/۳۱۲.
  177. امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۳۳–۱۴۰.
  178. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۵۰.
  179. امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۵۱؛ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۶۱.
  180. محمد امین صادقی ارزگانی|صادقی ارزگانی و باقر صاحبی|صاحبی، نبوت - صادقی ارزگانی و صاحبی (مقاله)|مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  181. امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۳۹.
  182. امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۴۰.
  183. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۰۵.
  184. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۶۲؛ صحیفه، ۱۳/۱۰۱ و ۱۴/۲۱۲.
  185. صادقی ارزگانی و صاحبی، مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  186. «همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند؛ آنان را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند و بار (تکلیف) های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رسانده‌اند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کرده‌اند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  187. «و (یاد کن) آنگاه را که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستاده خداوند به سوی شمایم، توراتی را که پیش از من بوده است راست می‌شمارم و نویددهنده به پیامبری هستم که پس از من خواهد آمد، نام او احمد است؛ امّا چون برای آنان برهان‌ها (ی روشن) آورد، گفتند: این جادویی آشکار است» سوره صف، آیه ۶.
  188. «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
  189. کلینی، الکافی، ۱/۲۰۰.
  190. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۱۸۳–۱۸۵.
  191. مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۱۸۳.
  192. بغدادی، ۱۳۱–۱۳۲؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۴۵؛ لاهیجی فیاض، گوهر مراد، ۳۷۰–۳۷۱.
  193. ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۳۷۷.
  194. قراملکی، آیین خاتم، ۳۷۱.
  195. کاشانی، کشف الوجوه الغر لمعانی نظم الدر، ۷۱–۷۲.
  196. فرغانی، مشارق الدراری، ۶۴۹؛ ابن‌ترکه، شرح نظم الدرّ، ۲۶۹.
  197. امام خمینی، تقریرات، ۲/۳۵۴.
  198. امام خمینی، آداب الصلاة، ۸۱ و ۲۹۱.
  199. صادقی ارزگانی و صاحبی، مقاله «نبوت»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸–۱۸.
  200. امام خمینی، مصباح الهدایة، ص۴۲. امام در مصباح می‌فرماید: قال كمال الدين عبد الرزاق الكاشاني في مقدمات شرحه على قصيدة ابن فارض ما هذا لفظه: «النبوة» بمعنى الإنباء و «النبي» هو المنبئ عن ذات الله و صفاته و أسمائه و أحكامه و مراداته.
  201. امام خمینی، مصباح الهدایة، ص۴۲.
  202. امام خمینی، مصباح الهدایة، ص۳۸.
  203. ابن‌عربی، الفتوحات، ج۱، ص۱۳۴؛ فصوص الحکم، ص۶۴؛ ممد الهمم، ص۶۴؛ آملی، المقدمات من نص النصوص، ص۵۱؛ آملی، جامع الأسرار، ص۳۹۰؛ امام خمینی، مصباح الهدایة، مقدمه آشتیانی، ص۱۵۳.
  204. امام خمینی، آداب الصلاة، ص۳۶-۳۷.
  205. امام خمینی، مصباح الهدایة، مقدمه آشتیانی، ص۲۲.
  206. امام خمینی، مصباح الهدایة، ص۴۶-۴۹.
  207. روحانی‌نژاد، حسین، مقاله «ولایت‌شناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۴۹.
  208. «آنگاه از محراب به سوی قوم خود بیرون شد و به آنان اشاره کرد که: پگاهان و در پایان روز (خداوند را) به پاکی بستأیید» سوره مریم، آیه ۱۱.
  209. ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۸۹۲.
  210. ر. ک: راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۸۵۹-۸۵۸.
  211. آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۴۵۴-۴۵۳.
  212. وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!» سوره نحل، آیه ۶۸.
  213. وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا «و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد» سوره فصلت، آیه ۱۲.
  214. «و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی.».. سوره شوری، آیه ۵۱؛ المیزان، ج۱۲، ص۲۹۲.
  215. طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۱۳۸-۱۳۷.
  216. طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۱۳۳ و ۱۶۰.
  217. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۷۴۸.
  218. «پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۸.
  219. کاشانی، شرح منازل السائرین، ص۳۶۰ - ۳۵۶.
  220. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۹، ص۲۲۵.
  221. امام خمینی، سر الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، مقدمه، ص۱۶، مقدمه آیت‌الله جوادی آملی.
  222. امام خمینی، مصباح الهدایة، مقدمه، ص۷۶-۷۸.
  223. امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۸۱-۱۸۲.
  224. روحانی‌نژاد، حسین، مقاله «ولایت‌شناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۵۱.
  225. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۹۲.
  226. امام خمینی، شرح دعاء السحر، ص۵۳.
  227. «و (سوم) پیشتازان پیشتاز * آنانند که نزدیکان (به خداوند) اند» سوره واقعه، آیه ۱۰-۱۱.
  228. مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۴، ص۴.
  229. مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۵، ص۲۲.
  230. روحانی‌نژاد، حسین، مقاله «ولایت‌شناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۵۵.
  231. تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۲۶۰.
  232. جرجانی، کتاب التعریفات، ص۱۶.
  233. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  234. «در میان قوم من جانشین من شو» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
  235. قیصری، شرح فصوص (قیصری)، ص۱۰۹۳ - ۱۰۹۴.
  236. روحانی‌نژاد، حسین، مقاله «ولایت‌شناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۵۶.
  237. قیصری، شرح فصوص (قیصری)، مقدمه قیصری، ۱۲۰.
  238. ابن عربی در الفتوحات (۴ ج)، ج۲، ص۳۹۶ گوید: فالإنسان الكامل هو على الحقيقة الحق المخلوق به أي المخلوق بسببه العالم و ذلك لأن الغاية هي المطلوبة بالخلق المتقدم عليها فما خلق ما تقدم عليها إلا لأجلها و ظهور عینا و لو لا ما ظهر ما تقدمها فالغاية هو الأمر المخلوق بسببه ما تقدم من أسباب ظهوره و هو الانسان الكامل.
  239. «و همه نام‌ها را به آدم آموخت» سوره بقره، آیه ۳۱.
  240. امام خمینی، شرح دعاء السحر، ص۲۱.
  241. روحانی‌نژاد، حسین، مقاله «ولایت‌شناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۵۶.
  242. با توجه به اینکه مقاله مستقلی با عنوان «نبوت» در همین مجموعه موجود است. این بحث در اینجا به اختصار بیان می‌شود.
  243. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با کارگزاران نظام اسلامی در سالروز عید غدیر، ۲۸/۲/۱۳۷۴.
  244. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در تاریخ ۱۰/۷/۱۳۵۳.
  245. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با قاریان چهل کشور جهان و برخی روشن ضمیران، ۲۴/۱۲/۱۳۶۸.
  246. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با کارگزاران نظام جمهوری اسلامی در عید مبعث، ۱/۱۱/۱۳۷۱.
  247. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با کارگزاران نظام جمهوری اسلامی در عید مبعث ۲۹/۹/۱۳۷۴.
  248. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در تاریخ ۱۱/۷/۱۳۵۳.
  249. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در تاریخ ۱۱/۷/۱۳۵۳.
  250. محمدی، عبدالله، مقاله «ولایت»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۱۴۵.