ویژگی امام در تفسیر و علوم قرآنی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقام و ویژگی‌های امام از دیدگاه فریقین

امامت در اندیشه شیعه، همتای نبوت بوده و «ولایت»، آن دو را به یکدیگر پیوند داده است. دلیل عقلی بر وجوب امامت از طریق قاعده لطف، همانند دلیل عقلی بر وجوب نبوت، از طریق همان قاعده است که پس از اثبات اصل ضرورت امام به وسیله عقل، برای تعیین مصداق آن باید از طریق نص، مشخص گردد یا معجزه (کرامت) وی از این صلاحیت پرده بردارد. تقریرهای گوناگون از صغرای برهان لطف، موجب می‌شود ابعاد و ضرورت وجود امام، جایگاه و مقام امامت، وجوب معرفت به امام، ویژگی‌های امام و... آشکار شود که به صورت مختصر بدین شرح است:

۱. مرتبه ولایت امام: مرتبه ولایت امام همانند ولایت نبوی، همان ولایت الهی است. به همین لحاظ، ولایت نبوی را به صورت فشرده مرور خواهیم کرد. خداوند در یک‌جا می‌فرماید: ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ[۱] و باز می‌فرماید: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ[۲] و در جای دیگر آمده است: ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[۳] و آیاتی دیگر....

قرآن کریم درباره حدود ولایت پیامبر اکرم(ص) نیز می‌فرماید: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۴]. بیشتر مفسران امامی از اینکه در این آیه کار معینی ذکر نشده که اولویت به آن مقید شده باشد، چنین استدلال کرده‌اند که پیغمبر در همه کارها بر مؤمنان اولویت دارد؛ بنابراین، وی سزاوارتر از دیگران در «الگو بودن و مربی‌گری»، «تعلیم وحی و آموزش تشریع»، «حاکمیت سیاسی و اجتماعی»، «قضاوت و رفع مخاصمه‌ها» و امور دیگر است؛ پس باید نخست ایشان از هرچه نیاز دارد و بخواهد، بهره بگیرد و پس از وی، نوبت به دیگران رسد. مؤمنان باید بیش از همه او را دوست داشته باشند و از او دفاع کنند، جان خود و همه چیز را برایش فدا کنند و نخست باید فرمان او را اجرا کنند و کاری را که او فرمان نداده انجام ندهند؛ زیرا فرمان او بر دلخواه همگان مقدم است؛ چون او معصوم است و جز به سود خود مردم فرمان نمی‌دهد و او به اینکه سود چه کاری است از خودشان آگاه‌تر است؛ بنابراین سود مردم در همان کاری است که او به آنان فرمان بدهد. پیش‌تر گفته شد رکن اصلی و مقوّم امامت، ولایت است؛ پس آنچه در مورد ولایت نبوی مطرح شد، در ولایت امام نیز مندرج است که پس از سپری شدن دوران نبوت به دیگری واگذار می‌شود؛ اما در تعریف امامت از نظر اشاعره، دیدگاه یکسانی به چشم نمی‌خورد؛ تنها برخی از آنان مانند تفتازانی، آمدی و... قید خلافة عن النبي را در تعریف امامت آورده‌اند[۵]. آن هم نه آنکه ولایت مندرج در نبوت را از حیث تبلیغ وحی و مرجعیت علمی پیامبر اکرم(ص) داخل در امامت بدانند.

۲. ضرورت وجود امام: از نظر شیعه - برخلاف برخی از فرقه‌های اسلامی - وجود امام همواره ضروری است؛ این ضرورت گذشته از جنبه‌های تکوینی (که از آن با عنوان «غایت خلقت» یاد می‌شود) که در روایاتی متعدد همانند: «لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ‌»[۶]؛ اگر زمین بدون امام بماند، اهلش را فرو می‌بلعد» آمده است[۷]، از جنبه‌های گوناگون تشریعی نیز ایجاب شده که از آن به «حجت خدا» تعبیر می‌شود و در تقریرهای گوناگون از صغرای برهان لطف، نمایان است[۸]. این ضرورت در اندیشه شیعه، جزء اصول اعتقادی محسوب می‌شود، اما بیشتر متکلمان اشعری، امامت را از فروع دین و به افعال مکلفان متعلق می‌دانند و اگر در کتاب‌های کلامی و اعتقادی از آن بحث می‌کند، صرفاً برای رعایت از گذشتگان و اثر‌پذیری از اندیشه شیعه است[۹].

۳. معرفت به امام: از نظر شیعه «معرفت به امام» موضوعیت دارد همان‌گونه که «معرفت به رسول» موضوعیت دارد. این حقیقت نیز در تحلیل‌های صغرای برهان لطف خود را نشان می‌دهد. امیر مؤمنان علی(ع) می‌فرماید: «إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُمْ وَ أَنْكَرُوهُ»[۱۰]؛ امامان، مدبّران خلق و ناظران و پیشوایان بندگان خدا می‌باشند. به بهشت نمی‌رود مگر کسی که آنان را بشناسد و آنان نیز او را بشناسند و به دوزخ نمی‌رود، مگر آنکه آنان را انکار کند و آنان نیز او را انکار کنند. شیعه با استناد به احادیث متعدد، همانند حدیث امام باقر(ع) که می‌فرماید: «إِنَّمَا يَعْرِفُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَعْبُدُهُ مَنْ عَرَفَ اللَّهَ وَ عَرَفَ إِمَامَهُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ‌»[۱۱]؛ همانا کسی خدای عز وجل را می‌شناسد و پرستش می‌کند که او را بشناسد و پیشوایش از ما اهل بیت را نیز شناخته باشد» و نیز این حدیث که می‌فرماید: «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[۱۲]؛ «هر کس بمیرد و امامی بر او نباشد به مرگ جاهلی مرده است» و همین‌طور حدیث نبوی مشهور که می‌فرماید: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[۱۳] و نیز ادله دیگر، معرفت به امام را در منظومه دینداری ضروری می‌داند[۱۴]. هر چند اشاعره در وجوب امامت اتفاق نظر دارند اما تنها افرادی همانند «ابوبکر باقلانی» و «فخر رازی» در برخی از نوشته‌های خود، تصریح کرده‌اند که علاوه بر وجوب امام، شناخت وی نیز واجب است[۱۵].

۴. جایگاه امام: امامت در منظومه تعالیم اسلام، جایگاهی ویژه دارد، این منصب از یک سو در حدیث ثقلین همتای قرآن قرار داده شده و از سوی دیگر بنا به شؤون والای او، بر سایر مبانی اسلامی برتری و والایی یافته است. همان‌گونه که در حدیث زُراره از امام باقر(ع) آمده است: «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسَةِ أَشْيَاءَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَايَةِ...»؛ اسلام بر پنج چیز بنا نهاده شده: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت. زُراره از امام می‌پرسد: کدام یک از آنها برتر است؟ امام می‌فرماید: «الْوَلَايَةُ أَفْضَلُهُنَّ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِي هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِنَّ‌»؛ ولایت بر امور دیگر برتری دارد؛ زیرا کلید آنهاست و والی راهنمای به سوی آنهاست». آن‌گاه امام چنین می‌افزاید: «ذِرْوَةُ الْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ وَ مِفْتَاحُهُ وَ بَابُ الْأَشْيَاءِ وَ رِضَى الرَّحْمَنِ الطَّاعَةُ لِلْإِمَامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ»؛ «رفعت و بلندی دین و کلید آن و دروازه همه چیز از سعادت و کمال و دین‌ورزی و خشنودی خداوند، شناخت امام و پیروی از اوست»[۱۶]. در این باب احادیثی دیگر نیز نقل شده است[۱۷]. این والایی در مقام امام و موقعیت امامت به دلیل پیوند وثیق دین‌ورزی و رسیدن به کمال با آموزه امامت است[۱۸]. توضیح این پیوند پیش‌تر در تبیین صغرای برهان لطف آمد.

۵. علم امام: چنان‌که در تقریر برهان لطف بیان شد، کمال معنوی و اجتماعی و حفظ و بقای شریعت به وجود امام وابسته است (همان‌گونه که کمال معنوی و اجتماعی و ارائه آیین شریعت به نبی وابسته است)، تحقق این امور در متن جامعه نیاز به درک درست و بدون خطا از آموزه‌های وحیانی و سنت نبوی با تعلیم آنها به همین شکل و نیز حضور مربی و الگوی عینی منزه از پیرایه‌هاست، این امر، علم امام را ایجاب می‌کند تا در انجام مسئولیت‌های دنیوی و اخروی بشر اعم از اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و دینی، از صراط مستقیم نلغزد و دیگران را نلغزاند. امیرمؤمنان علی(ع) درباره این مسئولیت‌ها می‌فرماید: «إِنَّهُ لَيْسَ عَلَى الْإِمَامِ إِلَّا مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّهِ الْإِبْلَاغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَ الِاجْتِهَادُ فِي النَّصِيحَةِ وَ الْإِحْيَاءُ لِلسُّنَّةِ وَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ عَلَى مُسْتَحِقِّيهَا وَ إِصْدَارُ السُّهْمَانِ عَلَى أَهْلِهَا»[۱۹]؛ همانا بر عهده امام چیزی جز آنچه از امر پروردگار به عهده او واگذار شده نیست: کوتاهی نکردن در موعظه، کوشیدن در نصیحت، و زنده کردن سنت، و جاری ساختن حدود بر مجرمان و رساندنِ سهم‌ها -از بیت المال- به اهل آن.

یکی از صاحب‌نظران در شرح این حدیث می‌نویسد: مسئولیت‌های پنجگانه‌ای که در سخن امیرمؤمنان علی(ع) برای امام تعیین شده است، نمونه‌هایی از مهم‌ترین مسئولیت‌هاست که به هر دو جنبه مادی و معنوی حیات بشر نظر دارد... امام در صورتی از عهده این مسئولیت‌ها برخواهد آمد که خود فردی صالح باشد... احیاگری او از سنت‌های الهی که در قرآن و روایات بیان شده نیز، در گرو شناخت کامل و درست او از کتاب و سنت است[۲۰]. تأکید بر حفظ شریعت از تغییر، تحریف و زوال به عنوان یکی از ضرورت‌های علم امام (که به خوبی از دانش خطاناپذیر و درنیامیخته به نفسیات و غرض‌ورزی‌های امام، پرده برمی‌دارد و از عصمت امام خبر می‌دهد) از اهل بیت(ع) نیز نقل شده است. از جمله امام صادق(ع) از طریق پدرانشان از پیامبر اعظم(ص) چنین نقل می‌کند: «إِنَّ فِي كُلِّ خَلَفٍ مِنْ أُمَّتِي عَدْلًا مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يَنْفِي عَنْ هَذَا الدِّينِ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْجَاهِلِينَ»[۲۱]؛ در هر نسلی از امت من، فردی عادل از اهل بیتم وجود دارد که تحریف غالیان و نسبت‌های ناروای باطل‌گرایان و تأویل جاهلان را از دین، برمی‌اندازد. در حدیث دیگر از امام صادق(ع) آمده است: هرگز زمین از وجود امام خالی نخواهد بود، تا اگر مؤمنان چیزی بر دین افزودند، امام آن را ردّ و اگر چیزی از آن کاستند، امام آن را کامل کند[۲۲].

برخی امامت‌پژوهان در شرح این دو حدیث چنین آورده‌اند: تغییر و تحریف در دین از ناحیه بدعت‌گذاران و ملحدان و نیز مؤمنان هر دو درست است. گروه نخست با انگیزه‌های شیطانی و گروه دوم به دلیل ناآگاهی چنین می‌کنند. وجود امام به عنوان فردی که دین را به صورت کامل می‌شناسد، ضرورت دارد تا در برابر این‌گونه تغییرها، معارف و احکام اصیل اسلام را برای مردم بیان کند تا آنان بتوانند براساس آرای مردم حق را از باطل تشخیص دهند[۲۳].

۶. عصمت امام: کسانی که امامت را تنها برای اقامه شریعت و حفظ نظام اجرایی و نظارت بر اجرای احکام شرع و سرپرستی در کارهای مربوط به روابط عادی میان مردم، لازم دانسته‌اند به همان شرایط معمولی که به قول «آمدی»، «باقلانی» متناسب با شغل قضاوت است اکتفا کرده‌اند[۲۴]؛ حتی برخی مانند «شهرستانی»، «غزالی» و «بیضاوی» جایز دانسته‌اند که امام در مسائل دینی و شرعی، یا حتی مسائل دیگر، مقلد باشد[۲۵]. شیعه امامیه اما چون نیازمندی مردم به امام را عمیق‌تر و گسترده‌تر از امور یادشده می‌بیند و حضور امام را در تمام زوایای زندگی مادی و معنوی جامعه با تمام ابعاد آن می‌شناسد؛ افزون بر صفات ظاهر (مانند: اسلام، عقل، تقوا، سلامت بدن) که اهل تسنن آن را لازم دانسته‌اند، شرایط غیر محسوس دیگری نیز به آن افزوده که از آن جمله است: «عصمت» در علم و عمل، «افضلیت» در مهربانی، نیکوکاری و.... دلیرتر و آگاه‌تر به سیاست و اداره جامعه و... پسندیده‌تر در نزد خداوند[۲۶]. از نظر شیعه، چون امام دارای مقام عصمت، پسندیده‌ترین افراد نزد خداوند و داناتر از همگان به شریعت است و این سه امر برای هیچ کس جز خداوند آشکارشدنی نیست، بنابراین، بر خداوند است کسی را به پیامبرش معرفی کند که دارای این معیارهاست و پیامبر نیز مردم را از وی، آگاه گرداند، که از آن به «نص» تعبیر می‌شود. معنای نص در اینجا آگاه کردن و تعیین نمودن و یا آشکار گردانیدن چیزی است که به دو گونه نص جلیّ و نص خفی تقسیم می‌شود.

بنا به گفته برخی متتبعان، در میان فرقه‌های اسلامی به طور عام و و اشاعره به نحو خاص، در این امر اختلافی نیست که جایز است امام با نص اثبات گردد. حتی برخی مانند: «باقلانی»، «فخر رازی» و «بیضاوی» در این باره ادعای اتفاق و اجماع کرده‌اند[۲۷]. البته چون نص در دیدگاه فرقه‌های غیر شیعی، تنها توصیه پیامبر خدا(ص) به جانشینی درباره شخص پس از خویش است؛ از این رو تعبیر نصِ شیعه با نصِ غیر شیعه در این مورد صرفاً مشترک لفظی است. به دیگر سخن، نص شیعه به معنای معرفی افرادی است که از قبل، در دودمان حضرت ابراهیم از ناحیه حق تعالی مشخص شده و پیامبر اکرم(ص) و هر امامی پیش از امام دیگر موظف است آن را معرفی کند. قرآن می‌فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[۲۸]

خداوند طبق این آیه «آل ابراهیم» را بر تمام جهانیان برتری داد و به آنان موهبت‌های ویژه از جمله «کتاب، حکمت و مُلک عظیم» عطا کرد و فرمود: ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا[۲۹]. بر اساس روایات متعدد، اولاً: امامان معصوم از عترت پیامبر خدا(ص) داخل در مفهوم «آل ابراهیم»اند[۳۰] و آنان فرزندان بعضی از بعض دیگر و در یک دودمان قرار دارند؛ ثانیاً: آنان محسود دیگرانند و خداوند به آنان «مُلک عظیم» عطا کرد، که طبق روایات فراوان در حد تواتر -که حدیث صحیح السند نیز در آنها به چشم می‌خورد- به معنای «اطاعت مفروضه» است[۳۱]. بنابراین، امامت شیعه -همانند نبوت - تنها به نصب و تعیین از ناحیه حق تعالی در دودمان حضرت ابراهیم(ع) و با اوصاف ویژه‌ای است که از پیش تعیین شده و بسی فراتر از امامت انتخابی جامعه حتی با اوصاف عدالت و حکمت... است. تفصیل این نکته را در فصل چهارم خواهد آمد.

به نظر می‌رسد برای جمع‌بندی نهایی درباره «جایگاه امامت» در اندیشه شیعه (و تصحیح و تکمیل آن) و تطبیق آن با دیگر دیدگاه‌ها، تنها راه، درنگ در آموزه‌های اهل بیت(ع) پیرامون این مسئله و از جمله آنها کلام امام رضا(ع) در این زمینه است که مرحوم کلینی با ظرافت تمام نام باب آن را «نادر جامع فی فضل الإمام و صفاته» نهاده است. برخی از فرازهای کلام نورانی امام رضا(ع) چنین است: «إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ يَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ يُقِيمُوا إِمَاماً بِاخْتِيَارِهِمْ... إِنَّ الْإِمَامَةَ هِيَ مَنْزِلَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِيَاءِ إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ... إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ صَلَاحُ الدُّنْيَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِينَ؛ إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِي وَ فَرْعُهُ السَّامِي. الْإِمَامُ يُحِلُّ حَلَالَ اللَّهِ وَ يُحَرِّمُ حَرَامَ اللَّهِ وَ يُقِيمُ حُدُودَ اللَّهِ...؛ الْإِمَامُ أَمِينُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ خَلِيفَتُهُ فِي بِلَادِهِ...؛ الْإِمَامُ‌، الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ مِنَ الْعُيُوبِ‌، الْمَخْصُوصُ بِالْعِلْمِ، الْمَوْسُومُ بِالْحِلْمِ، نِظَامُ الدِّينِ وَ عِزُّ الْمُسْلِمِينَ...؛ الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَبْلُغُ مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ أَوْ يُمْكِنُهُ اخْتِيَارُهُ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ ضَلَّتِ الْعُقُولُ وَ تَاهَتِ الْحُلُومُ؛ الْإِمَامُ... نَامِي الْعِلْمِ كَامِلُ الْحِلْمِ مُضْطَلِعٌ بِالْإِمَامَةِ عَالِمٌ بِالسِّيَاسَةِ مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ...»؛

همانا منزلت امامت والاتر و شأنش بزرگ‌تر و منزلتش عالی‌تر و جایگاهش منیع‌تر و عمقش ژرف‌تر از آن است که مردم با عقل‌های خود به آن رسند، یا با نظریات و آرای خود آن را دریابند یا با انتخاب خود، امامی نصب کنند...؛ امامت، مقام انبیا و میراث اوصیاست، امامت خلافت خدا و خلافت رسول خداست...؛ امام، زمامِ دین و مایه نظام مسلمانان و صلاح دنیا و عزت مؤمنان است. امامت ریشه اسلامِ پویا و شاخه والای آن است؛ امام، حلالِ خدا را حلال و حرامِ او را حرام می‌داند و حدود خدای را برپا می‌دارد...؛ امام، امین خدا در میان خلق او و حجت خدا بر بندگان او و جانشین خدا در بلاد اوست...؛ امام، از گناهان، پاک و از عیب‌ها برکنار است، به دانش ویژه و به خویشتن‌داری، نشان دارد. او موجب نظم و نظام دین و عزت مسلمین است...؛ امام، یگانه زمان خویش است کسی هم‌تراز او نیست، دانشمندی با او برابری نکند، جایگزینی ندارد، مانند و نظیری برای او نیست. به تمام فضیلت‌ها مخصوص است بی‌آنکه خود در طلب آن رفته و به دست آورده باشد، بلکه امتیازی است که خداوند بخشنده صاحب فضل، به او عطا فرموده است. پس کیست که به معرفت کُنه امام نائل آید، یا انتخاب امام برای او ممکن باشد. و چه دور است و چه دور، خردها در اینجا گم گشته و عقل‌ها سرگشته‌اند. امام... علمش زاینده و بردباری‌اش کامل، در پیشوایی قوی و کارآمد و در سیاست دانشمند و آگاه است. اطاعتش واجب و برپادارنده امر خداست...[۳۲]. بر این اساس، باید در مسئله امامت در کلام شیعی این نوع آموزه‌ها را الگو قرار داد و براساس آنها تبیین عقلانی از امامت را کامل‌تر کرد.[۳۳]

منابع

پانویس

  1. «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است» سوره نساء، آیه ۸۰.
  2. «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند» سوره نساء، آیه ۶۴.
  3. «و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
  4. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
  5. تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲؛ آمدی، ابکار الافکار، ج۵، ص۱۲۱؛ به نقل از: ملک‌مکان، امامت ازدیدگاه اشاعره، ص۸۶.
  6. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۳۷، ح۱۰ و نیز، ر.ک: الکافی، ج۱، ص۱۳۷، ح۱۱ و ۱۳.
  7. چنان که در مناظره‌ای تأیید شده از سوی امام صادق(ع)، امام، قلب عالم دانسته شده که وجود وی برای عالم مانند وجود قلب برای انسان ضروری است (ر.ک: صدوق، کمال الدین، ص۲۰۰ - ۲۰۳).
  8. از جمله آنکه بهره‌وری صحیح و کامل از قرآن بدون امام معصوم که به تمام قرآن عالم باشد، میسور نیست (ر.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۸ و ۱۸۹).
  9. ر.ک: ملک‌مکان، امامت از دیدگاه اشاعره، ص۸۷.
  10. نهج البلاغه، خطبه ۲۵۲.
  11. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۱، ح۴.
  12. کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۷۶؛ برخی از بزرگان شیعه مانند شیخ مفید این حدیث را متواتر می‌دانند (ر.ک: مفید، الافصاح، ص۲۸).
  13. این حدیث با عبارت‌های گوناگون در مصادر متعدد از رسول خدا(ص) نقل شده است، ر.ک: امینی، الغدیر، ج۱۰، ص۱۸۰ و ۴۹۲ - ۴۹۴؛ حر عاملی، اثبات الهداة، ج۱، ص۱۱۲ - ۱۱۵، باب ۶؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۷۷ و ۱۴۷۸، ح۵۴ و ۵۸؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۱، ص۱۵۰، ح۲۵۹ و ص۲۰۴، ح۴۰۳؛ ابن حنبل، مسند، ج۱۳، ص۱۸۸، ح۱۶۸۱۹.
  14. برای توضیح بیشتر، ر.ک: کورانی، العقائد الاسلامیه، ج۱، ص۲۸۲ - ۳۴۳.
  15. ر.ک: ملک‌مکان، امامت از دیدگاه اشاعره، ص۹۱.
  16. کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۶، ح۵.
  17. کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۶، ح۳ و ۸.
  18. برای توضیح بیشتر، ر.ک: ربانی گلپایگانی، امامت در بینش اسلامی، ص۴۱ - ۴۵.
  19. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵.
  20. ربانی گلپایگانی، امامت در بینش اسلامی، ص۱۳۹ و ۱۴۰.
  21. صدوق، کمال الدین، باب ۲۲، ص۲۲۱، ح۷.
  22. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۳۶، ح۲.
  23. ربانی گلپایگانی، امامت در بینش اسلامی، ص۱۴۲ - ۱۴۴.
  24. آمدی، غایة المرام، ص۱۸۱؛ باقلانی، التمهید، ص۳۹۱؛ به نقل از ملک‌مکان، امامت از دیدگاه اشاعره، ص۹۷.
  25. برای توضیح بیشتر پیرامون ادله کلامی درباره اوصاف یاد شده، ر.ک: طوسی، تجرید الاعتقاد، ص۲۸۴ - ۲۸۸؛ حلی، کشف المراد فی تجرید الاعتقاد، ص۲۸۴ - ۲۸۸.
  26. ر.ک: ملک‌مکان، امامت از دیدگاه اشاعره، ص۹۷.
  27. ر.ک: ملک‌مکان، امامت از دیدگاه اشاعره، ص۹۱.
  28. «خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد * در حالی که برخی از فرزندزادگان برخی دیگرند و خداوند شنوایی داناست» سوره آل عمران، آیه ۳۳-۳۴.
  29. «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک می‌برند؟ بی‌گمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
  30. برای، نمونه، ر.ک: بحرانی، البرهان، ج۱، ص۲۷۸ و ۲۷۹.
  31. بحرانی، البرهان، ج۱، ص۳۷۶ و ۳۷۷. در بررسی «اصطلاح‌شناسی امام» درباره این روایات به تفصیل سخن خواهیم گفت.
  32. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸ - ۲۰۳، ح۱.
  33. نجارزادگان، فتح‌الله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۱۲-۲۰