پیشینه انکار عصمت انبیا و امامان به چه زمانی باز میگردد؟ (پرسش)
پیشینه انکار عصمت انبیا و امامان به چه زمانی باز میگردد؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل اصلی | انکار عصمت |
تعداد پاسخ | ۳ پاسخ |
پیشینه انکار عصمت انبیا و امامان چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
پاسخ جامع اجمالی
انکار عصمت انبیا و به دنبال آن، انکار عصمت اهل بیت را باید در سه حوزه فکری و جغرافیایی جداگانه جستجو کرد که هریک در تولد این فکر میان نواندیشان دینی ایران معاصر سهمی دارند. این سه خاستگاه متفاوت در جغرافیا و متحد در فکر، به ترتیب زمانی عبارتاند از:
حوزه اول: مکتب خلافت در جهان اسلام
پس از رحلت رسول خدا (ص) برخی زمامداران و محدثان و نویسندگان وابسته به دستگاه خلافت، خویش را با گرهها و تناقضهایی ناگشودنی مواجه دیدند. امت، تبیین کتاب و سنت از عصمت و طهارت پیامبر و خاندان وی را آگاهی داشتند و آثارش را به عیان دیده بودند؛ همچنین سابقه بتپرستی و معصیت پیشوایان خود خوانده و خلفای نوپدید جهان اسلام را نیز ناظر بودند. لغزش مدعیان جانشینی پیامبر محدود به پیش از اسلام نبود، بلکه بر مسند نیابت از رسول خدا نیز همانند دیگر انسانهای عادی استمرار داشت. سنجش سیره سابق و ساری خلفا با سیره معصومانه پیامبر و اهل بیت از سوی نکتهسنجان، تزلزل مبانی خلافت را به دنبال میآورد. نظریه پردازان خلافت برای رهایی از این تعارضهای ویرانگر، کوشیدند تا با جعل حدیث، برای رهبران خویش نیز شریک جُرم بسازند و مصادیقی از خطا و عصیان را به ساحت قُدسی رسول اطهر و وصی وی نسبت دهند. بیشترین نگاه جاعلان حدیث به نسلهای نوپدید جامعه اسلامی و پاسخگویی به آیندگان بود. با این پیشفرضها بود که انبوهی از احادیث روایتگر گناهان پیامبر اسلام و پیامبران پیشین خلق شد و سیلآسا سرازیر آثار مکتوب گشت.
این پروژه هدفمند و طراحی شده، بیشترین انتقام و اتهام را متوجه نجیبترین و پاکترین آفریده الهی، جناب خاتم الأنبیاء (ع) ساخت که برجستهترین قربانی معاصر آن فرآیند مهندسیشده و نجاتبخش مجرمان بود. آثار روایی مکتب خلافت هنوز نیز دربردارنده احادیث مجعول و دستساز بسیار است که گناهانی فاحش و شرمآور را به ویژه به رسول خاتم منتسب میکند. برخی از حُرمتشکنیها و توهینهای شرمآمیزی که معتبرترین صحاح حدیثی اهل سنت به پیامبر اسلام نسبت داده و نگاشتهاند تا عصمت پیامبر را بشکنند، عبارتاند از: ایستاده بول کردن پیامبر[۱]، قضا شدن نماز صبح[۲]، لخت شدن در برابر دیگران[۳]، آگاهی خادم پیامبر از همبستری او با همسرانش[۴]، اشتیاق مهارناشدنی به ساز و آواز[۵]، بافته شدن موهای آن حضرت با دست زنان نامحرم[۶]، ناراحتی از نبود ساز و آواز در جشن ازدواج[۷]، بر دوش نهادن همسر و تماشای رقص و رقاصهها[۸]، محبوبیت بیرقیب آوازهخوانان نزد ایشان نسبت به دیگر اقشار جامعه[۹]، همبستری با زنان در ایام قاعدگی[۱۰] که به تصریح قرآن حرام است، خوردن از گوشت قربانی شده برای بُتها[۱۱]، چندین مرتبه قصد خودکشی و ممانعت جبرئیل از آن[۱۲]، شک در نبوت خویش[۱۳]، و دهها توهین شرکآلود دیگر.
انهدام عصمت نبوت از سوی دستگاه خلافت و تئوریسینهای آن، دو کارکرد توأمان داشت:
- تنزّل معصوم و همسانسازی با رهبران عادی؛
- ترفیع حاکمان جهان اسلام و عادی نشان دادن گناهان پیش و پس از اسلام.
بنیان منحوس نفی عصمت پیامبر، نخستین بار در عصر خلفاء به ویژه بنیامیه نهاده شد و از سوی پیروان نظریه خارقت در طول تاریخ دفاع و نهادینه شد. امروز برجستهترین مدافعان عصمتشکنی، وهابیون به شمار میروند. نفی عصمت کمترین بنیه نظری یا انگیزه سیاسی در جهان تشیع ندارد؛ زیرا به ادلّه عقلی و نقلی، پیشوایان آنان معصوم و بینیاز از همسانسازی است؛ لیک برخی از نوگرایان دینی معاصر، در فاز قداستزدایی از دین ورود کرده، بانگ انکار عصمت سردادهاند[۱۴].
حوزه دوم، مسیحیت تحریف شده به ویژه رفرمیسم دینی و پروتستانیسم مسیحیت
هرچند در طرح و بررسی، مبدأ انکار عصمت در جهان اسلام را مقدم داشتیم؛ ولی بیگمان گرتهبرداری از متون مغرب زمین و تقلید از منتقدان مسیحیت، مهمترین منبع الهامبخشی است که دگراندیشان دینی را در پروسه عصمتزدایی دست میگیرد و سمتوسو میدهد. به دلیل اهمیت و اصالتی که روشنفکری دینی در جهان اسلام و ایران برای رفُرمیسم دینی اروپا و پروتستانیسم مسیحیت باور دارد، الهام و اقتباس از اندیشه غرب در همه عرصهها و از جمله در انکار عصمت انبیا، جایگاهی راهبردی و تأثیری حیاتی دارد. در پی رنسانس و شکسته شدن حصارها و کنترلهای سنگین کلیسایی که به زایش جریانهای انتقادی دینی و اجتماعی و سیاسی انجامید، متفکران با انبوهی از تناقض و تعارضی آموزههای دینی در کتاب مقدس مواجه شدند که سر ستیز با علوم تجربی و فلسفی داشتند. نه پتانسیلهای درونی کتاب مقدس یارای گشودن گرهها را داشت و نه مفسران رسمی، یعنی متولیان کلیسا و مسیحیت. عمدتاً حق با اصلاح طلبان مسیحی و نواندیشان نوظهور اروپا بود؛ زیرا داوری تاریخ در شرق و غرب، و دادههای دینی اسلام بر تحریف و دستساز بودن مسیحیت موجود صحه میگذارد. خود مسیحیان نیز معترفند که کتاب مقدس متنی وحیانی و آورده مستقیم عیسی نیست؛ بلکه نوشتاری زمینی و دستنویس پولس و دیگران است که دههها یا سدهها پس از عیسی تولد یافتند و دست به کار تألیف اناجیل چندگانه شدند؛ حتی مسیحیان معتقدند که حضرت عیسی کتابی نیاورده و آنچه کتاب مقدس خوانده میشود، تألیفهایی متأخر از مسیح است و زندگی و سخنان او برای هدایت انسانها کافی است[۱۵]. تأسف اینجاست که شیفتگان مدرنیسم، سر تسلیم و تعظیم در برابر یافتههای ناقدان مسیحیت فرود میآورند و انتقادهای آنان بر دین دستساز و زمینی مسیحیت موجود را بیکم وکاست بومیسازی میکنند و برای تطبیق و تحمیل آن بر اسلامِ وحیانی و کتاب آسمانیاش میکوشند»[۱۶].
حوزه سوم: اعتقاد به تجربی بودن وحی
برخی نواندیشان معاصر، در نظریهای نو قائل به تجربی بودن وحی شده و وحی را صرفا تجربه پیامبر خواندند. بدیهی است که یکی از لوازم و نتایج دیدگاه تجربه بودن وحی، نفی و انکار عصمت انبیا و از جمله پیامبر اکرم(ص) است. وقتی که وحی، چیزی غیر از تجربه دینی شمرده نمیشود و از سرشت زبانی عاری است، لازمه اجتنابناپذیر چنین برداشتی از وحی، این است که پیامبر، معصوم نیست و آنچه به صورت وحی مکتوب (قرآن) در دست ما قرار دارد، نه وحی الهی و خطاناپذیر که فراورده پیامبر و خطاپذیر و در نتیجه، تحریف شده است.
بهطور کلّی میتوان گفت: سه نوع عصمت برای پیامبر مطرح شده است: ۱. عصمت در تلقّی و دریافت وحی؛ ۲. عصمت در تبلیغ وحی؛ ۳. عصمت از معصیت[۱۷].
در مرحله نخست (مرحله عصمت از خطا در تلقّی وحی) که به قوای ادراکی پیامبر مربوط میشود، پیامبر باید وحی را بدون کوچکترین اشتباهی أخذ و دریافت کند و در مرحله دوم (عصمت در ابلاغ وحی) که به زبان پیامبر مربوط میشود، وحی را که از خدا دریافت کرده، باید آن را بدون کوچکترین دخل و تصرّفی به دیگران انتقال دهد. این دو مرحله از عصمت به خود وحی مربوط میشوند؛ یعنی درباره وحی و درون پیکره آن مطرح میشوند. مرحله سوم عصمت (عصمت از معصیت)، عصمتی است که در پیکره وحی نیست. پیامبر باید از گناه در فعل و گفتار و خطا در انجام وظایف و تکالیف شخصی معصوم باشد؛ چراکه در غیر این صورت، مردم سخن او را نخواهند پذیرفت. بر اساس دیدگاه تجربه دینی در باب وحی، وحی به معنای مواجهه پیامبر با خدا، و تفسیر و تعبیر پیامبر از این مواجهه پیام وحی است. در این دیدگاه، وحی سرشت زبانی ندارد؛ بلکه از مقوله احساسات درونی و حالات روحی است. اگر این دیدگاه پذیرفته شود، عصمت در پیکره وحی به این معنا است که:
- اوّلاً: پیامبر به واقع مواجههای با خدا داشته است.
- ثانیاً: اگر به همین مقدار بسنده شود که در اصل اوّل (مواجهه پیامبر با خدا) گفته شد، در این صورت، تفسیر پیامبر از این مواجهه و ترجمهاش از آن درست است و در تفسیر و ترجمه او خطا راه ندارد؛ امّا چه کنیم که آن اصل معرفت شناختی معروف (تجربه بدون تفسیر محال است) و تأثیرپذیری وحی از فرهنگ و عقاید زمانه که برخی از طرفداران این دیدگاه آن را پذیرفتهاند، در اینجا به میان میآید. بر این اساس نمیتوان گفت که تفسیر و تعبیر پیامبر از مواجههاش صحیح است و در تفسیر او خطا راه ندارد؛ چراکه عقاید و فرهنگ حاکم بر عصر نزول، در وحی تأثیر گذار بوده است و مانع از آن میشود که پیامبر به تجربه ناب و خالص دست یابد.
- ثالثاً، پیامبر فهم و تفسیر خود از تجربهاش را به دیگران انتقال میدهد[۱۸]؛ امّا آیا پیامبر میتواند ادّعا کند تفسیری که از تجربهاش به دیگران ارائه میدهد و واژههایی که در تفسیر و گزارش خود از وحی به کار میبرد، همان واژههایی هستند که خدا به کار برده است؟ به تعبیر دیگر، آیا عصمت زبانی دارد؟ پاسخ منفی است؛ زیرا وحی در این دیدگاه، اساساً سرشت زبانی ندارد. خداوند جملات و گزارههایی را القا نکرده است تا پیامبر ادّعا کند واژههای همان جملات را دقیقا و بدون کم و کاست به کار میبرد. به اصطلاح منطق دانان، «عصمت» به این معنا سالبه به انتفاء موضوع است. وحی زبانی در کار نیست تا پیامبر ادّعا کند واژههای وحی را دقیقا انتقال میدهد؛ از این رو، این دیدگاه با وحی اسلامی که ویژگی زبانی دارد، ناهمخوان است.
چنین به نظر میآید، وحی تجربی که عصمت پیامبر و خطا ناپذیری وحی را نفی میکند، سرانجام به تحریف قرآن میانجامد؛ چراکه در این دیدگاه، وحی از سرشت زبانی عاری است؛ بدین سبب این خود پیامبر است که وحی میکند و قرآن نیز تفسیر تجربه (وحی) او است، نه اینکه خداوند وحی کرده باشد، و از آنجا که تجربه بدون تفسیر محال است و فرهنگ و پیشفرضهای پیامبر در وحی (تجربه) او دخالت و حضور دارند، تجربه بدون تفسیر شده و مکتوب پیامبر یعنی قرآن نه کتابی معصوم و تحریف نشده که غیرمعصوم و تحریف شده است؛ زیرا این کتاب، بشری و غیر الهی به شمار میرود!»[۱۹].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. حسن علیپور وحید؛ |
---|
آقای حسن علیپور وحید در مقاله «مکتب در فرآیند نواندیشی» در اینباره گفته است:
«انکار عصمت انبیا و به دنبال آن، انکار عصمت اهل بیت را باید در دو مکتب و در دو حوزه فکری و جغرافیایی جداگانه جستجو کرد که هریک در تولد این فکر میان نواندیشان دینی ایران معاصر سهمی دارند. این دو خاستگاه متفاوت در جغرافیا و متحد در فکر، به ترتیب زمانی عبارتاند از: حوزه اول: مکتب خلافت در جهان اسلام: پس از رحلت رسول خدا (ص) برخی زمامداران و محدثان و نویسندگان وابسته به دستگاه خلافت، خویش را با گرهها و تناقضهایی ناگشودنی مواجه دیدند. امت، تبیین کتاب و سنت از عصمت و طهارت پیامبر و خاندان وی را آگاهی داشتند و آثارش را به عیان دیده بودند؛ همچنین سابقه بتپرستی و معصیت پیشوایان خود خوانده و خلفای نوپدید جهان اسلام را نیز ناظر بودند. لغزش مدعیان جانشینی پیامبر محدود به پیش از اسلام نبود، بلکه بر مسند نیابت از رسول خدا نیز همانند دیگر انسانهای عادی استمرار داشت. سنجش سیره سابق و ساری خلفا با سیره معصومانه پیامبر و اهل بیت از سوی نکتهسنجان، تزلزل مبانی خلافت را به دنبال میآورد. نظریه پردازان خلافت برای رهایی از این تعارضهای ویرانگر، کوشیدند تا با جعل حدیث، برای رهبران خویش نیز شریک جُرم بسازند و مصادیقی از خطا و عصیان را به ساحت قُدسی رسول اطهر و وصی وی نسبت دهند. بیشترین نگاه جاعلان حدیث به نسلهای نوپدید جامعه اسلامی و پاسخگویی به آیندگان بود. با این پیشفرضها بود که انبوهی از احادیث روایتگر گناهان پیامبر اسلام و پیامبران پیشین خلق شد و سیلآسا سرازیر آثار مکتوب گشت. این پروژه هدفمند و طراحی شده، بیشترین انتقام و اتهام را متوجه نجیبترین و پاکترین آفریده الهی، جناب خاتم الأنبیاء (ع) ساخت که برجستهترین قربانی معاصر آن فرآیند مهندسیشده و نجاتبخش مجرمان بود. آثار روایی مکتب خلافت هنوز نیز دربردارنده احادیث مجعول و دستساز بسیار است که گناهانی فاحش و شرمآور را به ویژه به رسول خاتم منتسب میکند. برخی از حُرمتشکنیها و توهینهای شرمآمیزی که معتبرترین صحاح حدیثی اهل سنت به پیامبر اسلام نسبت داده و نگاشتهاند تا عصمت پیامبر را بشکنند، عبارتاند از: ایستاده بول کردن پیامبر[۲۰]، قضا شدن نماز صبح[۲۱]، لخت شدن در برابر دیگران[۲۲]، آگاهی خادم پیامبر از همبستری او با همسرانش[۲۳]، اشتیاق مهارناشدنی به ساز و آواز[۲۴]، بافته شدن موهای آن حضرت با دست زنان نامحرم[۲۵]، ناراحتی از نبود ساز و آواز در جشن ازدواج[۲۶]، بر دوش نهادن همسر و تماشای رقص و رقاصهها[۲۷]، محبوبیت بیرقیب آوازهخوانان نزد ایشان نسبت به دیگر اقشار جامعه[۲۸]، همبستری با زنان در ایام قاعدگی[۲۹] که به تصریح قرآن حرام است، خوردن از گوشت قربانی شده برای بُتها[۳۰]، چندین مرتبه قصد خودکشی و ممانعت جبرئیل از آن[۳۱]، شک در نبوت خویش[۳۲]، و دهها توهین شرکآلود دیگر. انهدام عصمت نبوت از سوی دستگاه خلافت و تئوریسینهای آن، دو کارکرد توأمان داشت:
بنیان منحوس نفی عصمت پیامبر، نخستین بار در عصر خلفاء به ویژه بنیامیه نهاده شد و از سوی پیروان نظریه خارقت در طول تاریخ دفاع و نهادینه شد. امروز برجستهترین مدافعان عصمتشکنی، وهابیون به شمار میروند. نفی عصمت کمترین بنیه نظری یا انگیزه سیاسی در جهان تشیع ندارد؛ زیرا به ادلّه عقلی و نقلی، پیشوایان آنان معصوم و بینیاز از همسانسازی است؛ لیک برخی از نوگرایان دینی معاصر، در فاز قداستزدایی از دین ورود کرده، بانگ انکار عصمت سردادهاند. حوزه دوم، مسیحیت تحریف شده به ویژه رفرمیسم دینی و پروتستانیسم مسیحیت: هرچند در طرح و بررسی، مبدأ انکار عصمت در جهان اسلام را مقدم داشتیم؛ ولی بیگمان گرتهبرداری از متون مغرب زمین و تقلید از منتقدان مسیحیت، مهمترین منبع الهامبخشی است که دگراندیشان دینی را در پروسه عصمتزدایی دست میگیرد و سمتوسو میدهد. به دلیل اهمیت و اصالتی که روشنفکری دینی در جهان اسلام و ایران برای رفُرمیسم دینی اروپا و پروتستانیسم مسیحیت باور دارد، الهام و اقتباس از اندیشه غرب در همه عرصهها و از جمله در انکار عصمت انبیا، جایگاهی راهبردی و تأثیری حیاتی دارد. در پی رنسانس و شکسته شدن حصارها و کنترلهای سنگین کلیسایی که به زایش جریانهای انتقادی دینی و اجتماعی و سیاسی انجامید، متفکران با انبوهی از تناقض و تعارضی آموزههای دینی در کتاب مقدس مواجه شدند که سر ستیز با علوم تجربی و فلسفی داشتند. نه پتانسیلهای درونی کتاب مقدس یارای گشودن گرهها را داشت و نه مفسران رسمی، یعنی متولیان کلیسا و مسیحیت. عمدتاً حق با اصلاح طلبان مسیحی و نواندیشان نوظهور اروپا بود؛ زیرا داوری تاریخ در شرق و غرب، و دادههای دینی اسلام بر تحریف و دستساز بودن مسیحیت موجود صحه میگذارد. خود مسیحیان نیز معترفند که کتاب مقدس متنی وحیانی و آورده مستقیم عیسی نیست؛ بلکه نوشتاری زمینی و دستنویس پولس و دیگران است که دههها یا سدهها پس از عیسی تولد یافتند و دست به کار تألیف اناجیل چندگانه شدند؛ حتی مسیحیان معتقدند که حضرت عیسی کتابی نیاورده و آنچه کتاب مقدس خوانده میشود، تألیفهایی متأخر از مسیح است و زندگی و سخنان او برای هدایت انسانها کافی است[۳۳]. تأسف اینجاست که شیفتگان مدرنیسم، سر تسلیم و تعظیم در برابر یافتههای ناقدان مسیحیت فرود میآورند و انتقادهای آنان بر دین دستساز و زمینی مسیحیت موجود را بیکم وکاست بومیسازی میکنند و برای تطبیق و تحمیل آن بر اسلامِ وحیانی و کتاب آسمانیاش میکوشند»[۳۴]. |
2. ولیالله عباسی؛ |
---|
آقای ولیالله عباسی در مقاله «لوازم و پیامدهای نظریه تجربهگرایی وحی» در اینباره گفته است:
«یکی از لوازم و نتایج دیدگاه تجربه بودن وحی، نفی و انکار عصمت انبیا و از جمله پیامبر اکرم(ص) است. وقتی که وحی، چیزی غیر از تجربه دینی شمرده نمیشود و از سرشت زبانی عاری است، لازمه اجتنابناپذیر چنین برداشتی از وحی، این است که پیامبر، معصوم نیست و آنچه به صورت وحی مکتوب (قرآن) در دست ما قرار دارد، نه وحی الهی و خطاناپذیر که فراورده پیامبر و خطاپذیر و در نتیجه، تحریف شده است. بهطور کلّی میتوان گفت: سه نوع عصمت برای پیامبر مطرح شده است: ۱. عصمت در تلقّی و دریافت وحی؛ ۲. عصمت در تبلیغ وحی؛ ۳. عصمت از معصیت[۳۵]. در مرحله نخست (مرحله عصمت از خطا در تلقّی وحی) که به قوای ادراکی پیامبر مربوط میشود، پیامبر باید وحی را بدون کوچکترین اشتباهی أخذ و دریافت کند و در مرحله دوم (عصمت در ابلاغ وحی) که به زبان پیامبر مربوط میشود، وحی را که از خدا دریافت کرده، باید آن را بدون کوچکترین دخل و تصرّفی به دیگران انتقال دهد. این دو مرحله از عصمت به خود وحی مربوط میشوند؛ یعنی درباره وحی و درون پیکره آن مطرح میشوند. مرحله سوم عصمت (عصمت از معصیت)، عصمتی است که در پیکره وحی نیست. پیامبر باید از گناه در فعل و گفتار و خطا در انجام وظایف و تکالیف شخصی معصوم باشد؛ چراکه در غیر این صورت، مردم سخن او را نخواهند پذیرفت و به تعبیر مرحوم حکیم لاهیجی: عصمت لطفی است مر انبیا را در تبلیغ که تکلیفی است مخصوص به ایشان. چه لطف آن است که مَقِّرب مکلف باشد به اداء تکلیف، و عصمت نیز مقرّب انبیا است به ادای تکلیف مخصوص که تبلیغ است[۳۶] و به تعبیر علامه حلّی: يجب فى النبىّ العصمة ليحصل الوثوق فيحصل الغرض و لوجوب متابعته و ضدها و الانكار عليه[۳۷]؛ بنابراین، این مرحله از عصمت، از محدوده وحی خارج است و به مقام تبلیغ عملی آن مربوط میشود. بر اساس دیدگاه تجربه دینی در باب وحی، وحی به معنای مواجهه پیامبر با خدا، و تفسیر و تعبیر پیامبر از این مواجهه پیام وحی است. در این دیدگاه، وحی سرشت زبانی ندارد؛ بلکه از مقوله احساسات درونی و حالات روحی است. اگر این دیدگاه پذیرفته شود، عصمت در پیکره وحی به این معنا است که:
پاسخ منفی است؛ زیرا وحی در این دیدگاه، اساساً سرشت زبانی ندارد. خداوند جملات و گزارههایی را القا نکرده است تا پیامبر ادّعا کند واژههای همان جملات را دقیقا و بدون کم و کاست به کار میبرد. به اصطلاح منطق دانان، «عصمت» به این معنا سالبه به انتفاء موضوع است. وحی زبانی در کار نیست تا پیامبر ادّعا کند واژههای وحی را دقیقا انتقال میدهد؛ از این رو، این دیدگاه با وحی اسلامی که ویژگی زبانی دارد، ناهمخوان است. عصمت پیامبر در تلقّی، حفظ و ابلاغ وحی یکی از اصول مشترک بین همه انبیا، عصمت آنان در تلقّی، نگهداری و تبلیغ وحی است[۳۹]. این امور از اوصاف کمالیّه و ثبوتیّه همه پیامبران است. خداوند هرگونه نقص و عیبی را از انبیا سلب کرده و بهصورت اصلی کلّی در قرآن میفرماید: ﴿وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ﴾[۴۰]؛ یعنی هیچ پیامبری اهل خیانت نیست و نمیتواند خیانت کند. نه تنها در مسائل مادّی و مالی، بلکه در وحی هم نباید خیانت کند و آنچه را أخذ کرده، باید بدون کم و زیاد بازگوید. وحی نبوی در سه مقطع از هر اشتباهی مصون است: ۱. در مرحله دریافت و أخذ کلام خدا؛ ۲. در مقطع حفظ و نگهداری کلام خدا؛ ۳. در مرحله املا و ابلاغ پیام الهی و معارف وحیانی به دیگران. آیات متعدّدی در قرآن کریم درباره هر سه محور مصونیّت وحی نبوی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
آیه دیگری که در قرآن مجید بر عصمت پیامبر درباره وحی و درون پیکره آن، به طور مطلق (هم در مرحله أخذ و هم در مرحله حفظ و هم ابلاغ آن) دلالت میکند، آیات ۲۶ تا ۲۸ سوره جن است: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا﴾[۴۴]. این آیه دلالت میکند بر اینکه وحی الهی از مصدر وحی (مُرسِل) گرفته تا رسول و از رسول گرفته تا مردم (مُرسَلٌ الیهم)، از هر تغییر و تبدیلی محفوظ است:
|
3. محمد هادی فرقانی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین فرقانی در مقاله «بررسی تحلیلی زمینهها و علل جعل اخبار سخیف در شأن رسول خدا با تأکید بر میراث روایی مکتوب اهل سنت» در اینباره گفته است:
«پس از رحلت رسول خدا(ص)، برخی بیعت خویش را با خلیفه واقعی آن حضرت، امام امیرالمؤمنین(ع) در غدیر خم، شکسته و در اقدامی گستاخانه و عجولانه با فریب افکار عمومی و با ایجاد فضایی آکنده از رعب و وحشت، خود را خلیفه رسول الله و منتخب مردم معرفی نمودند. اما بزرگترین مشکلی که بر سر راه آنها وجود داشت و از چشمان دیگر صحابه آن حضرت نیز مخفی نبود، فاصله بسیار عمیقی بود که میان اصل و نسب، شخصیت، شأن و جایگاه ایشان با رسول خدا وجود داشت. آنها خوب میدانستند که به سبب وجود این فاصله، هرگز صلاحیت ادعای خلافت آن حضرتو پر کردن خلاء حاصل از فقدان پیامبر را ندارند؛ لذا در صدد یافتن راه حلی برآمدند و از آنجا که به واسطه زندگی در میان مردم آن عصر، دستشان از ادعای برخورداری از مقاماتی نظیر مقامات رسول خدا، کوتاه بود و از طرفی هم قادر به دسترسی به مقام و جایگاه آن حضرت نبودند؛ پس بهترین راه چاره برای حل مشکل خویش را در تنقیص شخصیت و جایگاه رسول خدا دیدند. آنها به هر وسیلهای برای نیل به این هدف، تمسک کردند که از جمله مهمترین آنها، وضع و جعل اخباری بود که با انتساب برخی کبائر و معاصی به رسول خدا، گستره علم و عصمت آن حضرترا محدود، در حد سایر افراد بشر و گاه پایینتر از آنها جلوه میداد. اینک در ادامه به نقل برخی از روایات ساختگی مذکور میپردازیم. جعل روایاتی در انکار عصمت رسول خدا (ص) هواداران مکتب خلفا به جعل اخباری در انتساب ارتکاب برخی کبائر و معاصی به پیامبراکرم دست زدند تا با زیر سوال بردن عصمت آن حضرت، عدم عصمت مدعیان خلافت را امری عادی و جایگاه آنها را همچون جایگاه خود رسول خدا (ص)، نشان دهند. از عبدالله، فرزند عمر بن الخطاب، چنین روایت شده: «رسول خدا با زید بن نُفیل در پایین منطقه «بَلدَح»، ملاقات کرد و این زمانی بود که هنوز بر آن حضرت وحی نازل نشده و به پیامبری مبعوث نگشته بود. در این هنگام پیامبر سفرهای را که در آن خوراکی از گوشت بود، پهن نمود و به زید تعارف کرد تا با او هم غذا شود. اما زید از خوردن آن غذا خودداری کرده و گفت: «من از آنچه شما برای بتها ذبح میکنید، نخورده و جز آنچه با نام خدا ذبح شود، نمیخورم». [۴۷]. روشن است که این روایت، به انگیزه تنقیص جایگاه رسول خدا، جعل شده و علاوه بر عصمت، یکتاپرستی پیامبر قبل از بعثتش را نیز زیر سوال میبرد. هواداران مکتب خلفا در شکستن شخصیت پیامبر، به این حد اکتفا نکرده وگستاخانه تهمتهای ناروایی را به ساحت مقدس آن حضرت زدهاند که قلم از نقل و زبان از بیان آنها، شرم دارد. اتهامات ناروایی همچون «به کاربردن الفاظ و کلمات زشت و زننده» [۴۸]، «اقدام به خودکشی در موارد متعدد» [۴۹]، «تماشای رقص و طرب» [۵۰]. و ارتکاب برخی دیگر از افعال خلاف عصمت و مروت توسط پیامبراکرم را میتوان از این جمله برشمرد. زندگی در میان قبایلی که سالها با فرهنگ و آداب غلط جاهلی شکل گرفته بودند، عدم ولایتپذیری و اطاعت مطلق ایشان از رسول خدا در کنار حسادت، حب ریاست، قدرت و ثروت، موجب بروز و ظهور رفتارها و گفتارهای ناشایستی از ایشان در زمان حیات رسول خدا و پس از آن شد به نحوی که وجود این رفتارها در پرونده مدعیان خلافت، مشروعیت خلافتشان را زیر سوال میبُرد؛ لذا هواداران مکتب خلفا این بار نیز جهت تطهیر چهره خلفای خویش و سرپوش گذاشتن بر لغزشهای فاحش و غیر قابل بخشش ایشان،دست به دامن وضاعین و جاعلین حدیث گشته و از آنجا که قادر به تکذیب، انکار و یا کتمان گزارشهای تاریخی موجود در این زمینه نبودند، جهت توجیه رفتارهای غلط خلفا، ارتکاب همان اعمال ناشایست را به رسول خدا نیز نسبت دادند. چنانچه در احوالات خلیفه دوم چنین نقل شده که وی فردی کند ذهن بوده و از حافظه ضعیفی برخوردار بود تا جایی که گفتهاند دوازدهسال طول کشید تا سوره بقره را یاد گرفت [۵۱]. طبیعی است که شخصی با چنین حافظه و استعداد ضعیفی هرگز صلاحیت جانشینی پیامبری که قبل از نزول قرآن، آن را میخواند [۵۲] نخواهد داشت؛ از این جهت طرفداران مکتب خلفا جهت مشروعیت بخشی به خلافت وی و توجیه این ضعف بزرگ، روایاتی را در بیان فراموشی و ضعف حافظه رسول خدا ساخته و این ضعف را به آن حضرت نیز نسبت دادند. به عنوان نمونه از عایشه چنین نقل شده که میگوید: «پیامبر، صدای قرائت شخصی را از مسجد شنید و فرمود: خدای او را رحمت کند که مرا به یاد آیهای انداخت که آن را فراموش کرده بودم». [۵۳]. این در حالی است که قرآن کریم خطاب به آن حضرت میفرماید: «ما به زودی [۵۴] بر تو میخوانیم و تو هرگز آن را فراموش نخواهی کرد» [۵۵]. اتهام فراموشی و ضعف حافظه به رسول خدا به فراموشی آیات قرآن، منحصر نگشته و جاعلین حدیث این اتهام را در فراموشی رکعات نماز نیز به آن حضرت نسبت دادهاند [۵۶] و بدیهی است که علت چنین اتهاماتی به رسول خدا را باید در توجیه و سرپوشگذاری بر رفتارهای غلط خلفا و پذیرش آنان توسط مردم، جستجو نمود. چنان چه در شرح حال خلیفه دوم چنین نقل شده: «... عمر بن خطاب، نماز چهار رکعتی را به دو رکعت سلام داد..». [۵۷]. رفتارهای غیر قابل انکار و منافی با ادب، عفت و مروت مدعیان خلافت، موجب شده تا هواداران مکتب خلفا، گستاخی را از حد گذرانده و جهت توجیه آنها و دفاع از مشروعیت ایشان، اتهامات ناروایی را به ساحت مقدس رسول خدا نسبت دهند. از همین باب است اتهام ایستاده بول کردن به رسول خدا. [۵۸] حال وقتی راهی برای انکار و کتمان اعتراف کسی که مدعی جانشینی رسول خدا (ص) است، به ایستاده بول نمودنش، وجود ندارد، جهت دفاع از وی، همین عمل به خود رسول خدا نیز نسبت داده میشود تا قبح آن به واسطه انتساب به حضرت برداشته شود. شگفتا که ارتکاب چنین عمل زشتی حتی از یک راوی موجب تضعیف و عدم پذیرش احادیث وی از سوی برخی رجالیون اهل سنت میگردد»[۵۹]. |
منبعشناسی جامع عصمت
پانویس
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۶۲.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۸۸.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۹۶.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۷۱.
- ↑ صحیح البخاری، ج۴، ص۲۶۶.
- ↑ صحیح البخاری، ج۳، ص۲۰۱.
- ↑ صحیح البخاری، ج۶، ص۱۴۰.
- ↑ السنن الکبری، ج۱۰، ص۲۱۸.
- ↑ صحیح البخاری، ج۶، ص۱۴۴.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۷۸.
- ↑ صحیح البخاری، ج۴، ص۲۳۲.
- ↑ صحیح البخاری، ج۸، ص۶۹.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۳.
- ↑ علیپور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۳۴-۳۸؛ فرقانی، محمد هادی، بررسی تحلیلی زمینهها و علل جعل اخبار سخیف در شأن رسول خدا با تأکید بر میراث روایی مکتوب اهل سنت.
- ↑ کلام مسیحی، ص۳۸؛ تاریخ کلیسای قدیم، ص۶۶، به نقل از: درسنامه ادیان ابراهیمی، ص۱۲۷-۱۲۸.
- ↑ علیپور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۳۴-۳۸.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۱۸۷.
- ↑ ر.ک: علیرضا قائمینیا، وحیوافعال گفتاری، انجمن معارف، ص۱۹۰-۱۹۱.
- ↑ عباسی، ولیالله، لوازم و پیامدهای نظریه تجربهگرایی وحی، فصلنامه قبسات.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۶۲.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۸۸.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۹۶.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۷۱.
- ↑ صحیح البخاری، ج۴، ص۲۶۶.
- ↑ صحیح البخاری، ج۳، ص۲۰۱.
- ↑ صحیح البخاری، ج۶، ص۱۴۰.
- ↑ السنن الکبری، ج۱۰، ص۲۱۸.
- ↑ صحیح البخاری، ج۶، ص۱۴۴.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۷۸.
- ↑ صحیح البخاری، ج۴، ص۲۳۲.
- ↑ صحیح البخاری، ج۸، ص۶۹.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۳.
- ↑ کلام مسیحی، ص۳۸؛ تاریخ کلیسای قدیم، ص۶۶، به نقل از: درسنامه ادیان ابراهیمی، ص۱۲۷-۱۲۸.
- ↑ علیپور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۳۴-۳۸.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۱۸۷.
- ↑ ملاعبدالرزاق لاهیجی، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، تصحیح: صادق لاریجانی، انتشارات الزهرا، ص۹۰.
- ↑ علامه حلی، کشفالمراد فی شرح تجریدالاعتقاد، با تعلیقه جعفر سبحانی، مؤسسه امام صادق، ص۱۵۵.
- ↑ ر.ک: علیرضا قائمینیا، وحیوافعال گفتاری، انجمن معارف، ص۱۹۰-۱۹۱.
- ↑ ر.ک: عبداللّه جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، مؤسسه اسراء، ج۶، ص۶۰.
- ↑ «هیچ پیامبری را نسزد که خیانت ورزد» سوره آل عمران، آیه ۱۶۱.
- ↑ «و بیگمان قرآن را از نزد فرزانهای دانا به تو میآموزند» سوره نمل، آیه ۶.
- ↑ «زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمیبری» سوره اعلی، آیه ۶.
- ↑ «و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند * جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد * تا معلوم دارد که رسالتهای پروردگارشان را رساندهاند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا میگیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۸.
- ↑ ر.ک: علامه طباطبایی، المیزان، ج۲۰، ص۲۲۱-۲۲۲؛ همو، قرآن در اسلام، انتشارات مدرسین، ص۹۸؛ الهیات، ج۳، ص۱۸۶-۱۸۸.
- ↑ عباسی، ولیالله، لوازم و پیامدهای نظریه تجربهگرایی وحی، فصلنامه قبسات.
- ↑ بخاری: 1422، 7/91
- ↑ بخاری: 1409، 1/334
- ↑ بخاری:1422، 9/29
- ↑ نک: بخاری: 1422، 1/98 و 2/29-20 و 2/16 و برخی ابواب دیگر
- ↑ ابن عساکر: 1995م، 44/286
- ↑ قیامت/16 و طه/114
- ↑ نیشابوری: بیتا، 1/543
- ↑ قرآن را
- ↑ أعلی/6
- ↑ بخاری: 1422، 8/16
- ↑ عینی: بیتا، 4/267
- ↑ بخاری: 1422، 1/55
- ↑ [[محمد هادی فرقانی|فرقانی، محمد هادی]، بررسی تحلیلی زمینهها و علل جعل اخبار سخیف در شأن رسول خدا با تأکید بر میراث روایی مکتوب اهل سنت، دوفصلنامه پژوهشنامه تاریخ.