بحث:زرتشت

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

لفظ مجوس فقط یک بار در قرآن مجید در آیه هفدهم از سوره حج مذکور است و پس از یهود و نصاری و صابئین و پیش از مشرکین از مجوس نام برده شده است. از نظر اینکه در این آیه تصریح به صاحب کتاب بودن مجوس نشده، علماء اسلام درباره نجاست و طهارت این ملت و همچنین در چگونگی رفتار با آنان اختلاف دارند. مراد از مجوس در آیه کریمه پیروان زرتشت است و شاید پیروان مانی هم ناظر باشد زیرا آئین مانوی در عربستان پیش از اسلام رواجی داشته و مانویان را اعراب بنام مجوس می‌شناخته‌اند.

شهرستانی در ملل و نحل خود مجوس را اعم از زرتشتی می‌داند و این ملت را به سه فرقه کیومرثیه و زروانیه و زرتشتیه منقسم می‌سازد.

کلمه مجوس ایرانی الاصل است و به وسیله آرامی‌ها با تغییر صوتی و حرفی مختصری در زبان عرب وارد شده است. راجع به ریشه و تاریخچه این لغت، نوشته شادروان استاد پورداود از کتاب «یسنا» در اینجا نقل می‌شود:

نزد نویسندگان قدیم از کلمه مغ پیشوای دینی زرتشتی اراده شده است و همین کلمه است که در همه السنه اروپائی موجود است. موثقین از نویسندگان قدیم میان مغ‌های ایرانی و مغ‌های کلدانی فرق گذاشته‌اند. مغان ایران کسانی هستند که به فلسفه و تعلیم زرتشت آشنا هستند اما مغان کلده در ضمن تعلیم دینی خود از جادو و طلسم و شعبده نیز بهره‌ای دارند. چنانکه می‌دانیم در سراسر اوستا جادو و جادوگری نکوهیده شده است. نظر به اینکه این کلمه به کلدانیان نیز اطلاق شده، برخی از مستشرقین پنداشته‌اند که این لغت اصلا از آشور و بابل باشد ولی امروزه شکی نداریم که این کلمه ایرانی است و از ایران به خاک بابل و آشور رسیده است. باید به خاطر داشت که بابل در سال ۵۳۹ پیش از مسیح به دست کورش هخامنشی فتح گردید و از همان عهد، دین زرتشتی در آن سرزمین و از آنجا به ممالک بالاتر شرقی نفوذ یافت. ابدا غریب نیست که کلمه مغ را نویسندگان خارجه به آتربانان ایرانی و پیشوایان کلدانی داده باشند و با هم نزد برخی از آنان این دو گروه به هم دیگر تخلیط شده باشند. در اوستا یک بار در جزو یک لفظ مرکب کلمه «موغو» ذکر شده است اما کلمات دیگری که از ریشه همین کلمه است مکررا در خودگات‌ها آمده است. از آن جمله است کلمه مگ که در یسنای ۲۹ قطعه ۱۱ و یسنای ۴۶ قطعه ۱۴ و یسنای ۵۱ قطعه ۱۱ و ۱۶ و یسنای ۵۳ قطعة۷.

مفسرین اروپائی اوستا، این کلمه را به معانی مختلف گرفته‌اند اگر این کلمه را با لعنت سانسکریت مگهه که به معنی ثروت و پاداش و دهش است مربوط دانسته به معنی دهش و بخشش بدانیم مقرون‌تر به صواب است.

کارمغان ایران همان اجرای مراسم دینی بوده است. «امیانوس مارسلینوس» مورخ رومی که در قرن چهارم میلادی می‌زیسته مفصلا از مغ‌های ایران گفتگو کرده است و در ضمن می‌نویسد از زمان زرتشت تا به امروز مغان به خدمات دینی گماشته هستند. سیسرون خطیب رومی که در یک قرن پیش از میلاد می‌زیسته می‌نویسد مغان نزد ایرانیان از فرزانگان و دانشمندان به شمار‌اند. کسی پیش از آموختن تعالیم مغان به پادشاهی ایران نمی‌رسد. «نیکولاوس» از شهر دمشق نوشته: کورش دادگری و راستی را از مغان آموخت همچنین حکم و قضا در محاکمات با مغان بوده است. کتابی در تاریخ چین که در سال ۵۷۲ میلادی نوشته شده موسوم به «وی شو» که در تاریخ سلسله «وی» می‌باشد و از وقایع سنوات ۳۸۶ تا ۵۳۵ میلادی صحبت می‌دارد، در فصل ۱۰۲ شرحی راجع به ایران «پوسی» عهد ساسانیان می‌نویسد و از آن جمله از موهو که در زبان چینی به معنی مغ است اسم می‌برد و می‌گوید: آنان در جزو اشخاص بزرگ رسمی هستند که امور محاکمه جنائی و قضائی را اداره می‌کنند. در مآخذ خودمان نیز همین مشاغل از برای آنان معین شده است. موبد اسمی که امروز هم به پیشوایان زرتشتی داده می‌شود همان کلمه مغ است غالباً در شاهنامه آمده که کار نویسندگی و پیشگوئی و تعبیر خواب و اختر‌شناسی و پند و اندرز با موبدان است بسا هم طرف شور پادشاه‌اند.

در کتیبه داریوش بزرگ در بهستان مکررا به کلمه «مغ» برمی‌خوریم «گئوماتا» که به اسم بردیا برادر کمبوجیه و پسر کورش سلطنت هخامنشیان را غصب نموده و خود را پادشاه خوانده بود یک مغ بوده است. در تورات و انجیل نیز چندین بار به این اسم بر می‌خوریم. در کتاب ارمیا باب سی و نهم در فقره ۳ راجع به لشکرکشی بخت النصر (نبوکد نزر۶۰۵ تا ۵۶۲ پیش از مسیح) به اورشلیم در جزو سران و خواجه سرایان و سرداران بزرگ، مغان نیز همراه پادشاه بابل بوده‌اند. در انجیل متی در آغاز باب دوم مندرج است که سه تن از مغان در مشرق ستاره‌ای دیدند از آن تولد عیسی را در اورشلیم دریافته‌اند و به راهنمائی آن ستاره از برای ستایش عیسی به بیت لحم آمده‌اند. در قرآن مجید نیزیک بار کلمه مجوس که به این هیأت از زبان آرامی به عرب‌ها رسیده ذکر شده است این کلمه در زبان عربی به معنی مطلق زرتشتی است.

موغو در اوستا، موگو در فرس و موک در پهلوی و مغ در فارسی و هیات دیگر این کلمه «موبد» از زمان بسیار قدیم تا به امروز اسمی است که به پیشوایان دین زرتشتی داده شده و داده می‌شود. مغ اسم قبیله مخصوص آن چنان که هرودت نوشته نبوده است. چنانکه می‌دانیم نزد زرتشتیان از قدیم تا به امروز مقام پیشوائی میراثی بوده و هست بنابراین مغان قدیم و امروزه از خاندان مخصوصی بوده و هستند یعنی از خاندانی که از پشت به پشت سمت پیشوائی دین داشته‌اند.

متفقا نویسندگان قدیم، زرتشت را مؤسس آئین مغ یا به عبارت دیگر آورنده دین مزدیسنی دانسته‌اند. «پرفیریوس» فیلسوف قرن سوم میلادی می‌نویسد: «مغ به زبان بومی کسی است که از علم الهی مطلع و ستاینده پروردگار است» «دیوگریسوس توموس» فیلسوف یونانی قرن اول میلادی می‌نویسد: مغان مردمانی هستند که به خصوص به راستگوئی امتیاز پیدا کرده‌اند و برازندگی خاصی از برای ستایش ایزدان و اجرای مراسم آنان دارند ولی توده مردم از نادانی، جادوگران را چنین می‌نامند. افلاطون فیلسوف معروف یونانی و بسا بزرگان دیگر که از زرتشت ذکری کرده‌اند او را موجد فلسفۀ مغ و نخستین مغ دانسته‌اند و برخی دیگر از نویسندگان مغان را پیرو آئین زرتشت نوشته‌اند.

کلیه مکتوبات نویسندگان قدیم راجع به تعالیم مغ‌ها بسیار مفید است و از برای تاریخ مذاهب دیگر کمال اهمیت را دارد. از شهرت و نفوذی که دین ایران در قدیم داشته به خوبی می‌‌توان دریافت که تا به چه اندازه فلسفه دین زرتشتی در میان فلاسفه قدیم یونان رواج داشته و تا به چه اندازه نفوذ مزدیسنی به دین یهود و بعدها به دین عیسی آسان بوده است.

کلمه موبد که در اصل، مغوپت بوده از کلمه مغ گرفته شده و در زبان امروز فرانسه و انگلیسی ماژیک به معنی ساحر و سحرآمیز استعمال می‌شود و در زبان لاتین مگوس و در زبان فرانسه ماژmage»» به معنی ساحر و ماژی «magie» به معنی سحر است و هیچ تردید نیست در اینکه علوم از سحر منشأ گرفته است.

ظهور زردشت از خاندان اسپیتمان یا سپیتمان بر حسب تاریخسنت، اواخر قرن هفتم یا اوایل قرن ششم پیش از میلاد مسیح بوده است، لکن اسناد تاریخی، ظهور او را از این تاریخ پیشتر می‌برد و در نظر استاد پورداود قول «خسانتوس» که ظهور او را ۱۰۸۰ سال قبل از میلاد مسیح می‌داند معتبر‌تر می‌نماید.

زردشت یا زرتشت بر حسب لغت به معنی دارنده شتر زرد است و به این قبیل نام‌ها در اسامی ایران باستان زیاد برمی‌خوریم. مولد زردشت بظن قوی در حدود آذربایجان بوده و آن سرزمین برای آتشکده‌ها و پرستش آتش مناسب بوده است. زرتشت در عین حال که به یگانگی معتقد است اهورا مزدا را فقط مبدأ خیر می‌داند و آفرینش شرور را به مبدأ دیگری که اهریمن «انگرمینو» می‌نامد نسبت می‌دهد.

اهورا مزدا با اهریمن مبدأ شر در جنگ و ستیز است و بالاخره بر اهریمن غالب خواهد شد. در زمان ساسانیان «زروان» که در نظر زرتشت مخلوق اهورا مزدا می‌بود خداوند یگانه به شمار رفته و اهورا مزدا مظهر او شده است. دین زرتشت که آئین مغ و آئین مزدیسنی نامیده می‌شود از سرزمین ایران به ممالک مجاور من‌جمله به بابل انتقال یافته و از آنجا در زمانی بالنسبه قدیم در میان ملل سامی من‌جمله عرب رواج گرفته است. در کتب لغت عرب، مجوس را جمع می‌دانند و مفرد آن را مجوسی ضبط می‌کنند و افعال مجس و مجّس و تمجّس افعال جعلی است که از مجوس اشتقاق یافته است. بدون شک مردم عرب پیش از اسلام به کیش مجوسیت آشنا بوده‌اند زیرا پادشاهان ساسانی قسمتی از عراق را تحت تصرف داشتند و به عربستان بارها لشکر کشی کرده بودند و عده‌ای از لشکریان ساسانی به نام ابناء احرار یا آزادگان یا اسواران (اساوره) در یمن اقامت داشتند. بعضی از عقاید زرتشت از قبیل بقاء روح و جزاء عمل و نماز و اوراد و زمزمه و مانند اینها بیگمان مورد توجه مشرکین قرار گرفته و بعضی از قسمت‌های آن نظر مصلحان را نیز به خود جلب کرده بوده است. یکی از اعمال ایشان که «گوره» یعنی پرستش و سجده شاهان بوده مورد نفرت مصلحان قرار گرفته و شاید لفظ کفر از آن مشتق باشد و همین امر شاید موجب آن شده که بعضی مجوسیان را از جمله کفار و مشرکان به شمار آورند. عده مجوسیان در حجاز مسلما کم بوده و مانند یهود و نصاری دارای تشکیلات و سازمان مذهبی در حجاز نبوده‌اند. پس از آنکه فتوحات اسلام در زمان پیغمبر شروع شد و مسلمین به عمان و بحرین لشکر کشی کردند مسلمانان با ملت مجوس روبرو شدند. راجع به دستور پیغمبر نسبت به مجوس دو حدیث مختلف روایت شده است: به موجب یک حدیث حضرت پیغمبر مجوسیان را میان کشته شدن و قبول اسلام مخیر ساخته و به موجب حدیث دیگر حضرت رسول دستور داده است که از مردم عمان و بحرین جزیه بگیرند و آنان را از جمله کفار ذمی به شمار آورند و بنابر نقل بعضی از تفاسیر، این دستور پیغمبر موجب اعتراض شده و برای رفع اعتراض معترضین نادان، آیه صد و پنج از سوره مائده نازل گردیده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۱].

در تفسیر صافی، مولانا فیص، شأن نزول آیه را حسرت بردن و افسوس خوردن مؤمنان بر حال کفار ذکر کرده و گفته است: مسلمانان از اینکه کفار با طیب خاطر دین اسلام را نمی‌پذیرفتند متحسر بودند و آیه مذکور برای تسلیت خاطر آنان نازل شده است، لکن از فحوای آیه می‌‌توان دریافت که آیه مذکور جواب اعتراض است نه تسلیت و دلجوئی. گویا افراطیون می‌خواسته‌اند که هر کس را که اسلام نپذیرد از دم شمشیر بگذرانند در صورتی که صاحب شریعت اسلام می‌خواست که دین مبین با تفکر و تأمل پذیرفته شود و کسانی که پس از اتمام حجت، عناد و لجاج می‌ورزیدند کشته شوند. باری در زمان عمر نیز راجع به خط مشی که باید مسلمانان با مجوسیان اتخاذ کنند تردیدی پیش آمد و عمر می‌خواست دستور قتل عام دهد ولی عبدالرحمن عوف حدیثی از پیغمبر به یاد او آورد و او را از رأی خویش منصرف ساخت. عمر بر مبنای همان حدیث دستور داد که با مجوسیان معامله کفار ذمی معمول گردد. بلاذری در فتوح البلدان از طرز رفتار لشکر اسلام در هر یک از شهرهای ایران به تفصیل سخن گفته است. روی هم رفته مسلمانان اگر مقاومتی نمی‌دیدند اسلام را بر مردم تحمیل نمی‌کردند و به پذیرفتن جزیه و قبول ذمه اکتفا می‌نمودند اما در شهرهائی که مقاومت می‌‌شد دستور کشتار می‌دادند. در یکی از شهر‌های ایران چهل هزار ایرانی را به قتل رسانیدند و در یکی دو شهر بیش از چند نفر باقی نگذاشتند.

در دوران بنی امیه مسائل کلامی بین اهل بحث و فحص مطرح گردید و از جمله این مسائل مسأله جبر و اختیار بود. دسته‌ای قائل به جبر شدند و گفتند که همه امور بسته به مشیت الهی و منوط به اقتضای قضا و قدر است. عده دیگر برعکس، معتقد شدند که در جریان اعمال انسانی هیچگونه محدودیتی برای ارادۀ عامل وجود ندارد و قدرت انجام یا ترک عمل در دست خود انسان است. در حالی که نام قدریه برای فرقه اول یعنی قائلین به جبر مناسب‌تر بود به فرقه دوم نام قدریه دادند. در حقیقت اصل هر دو مذهب فلسفی از آئین‌های ایرانی منشأ گرفته بود. طرفداران جبر از آئین‌های گنوستی از قبیل زروانیه الهام گرفته بودند و شاید کیش مانی و توجیهات فلسفی مانویان نیز در شالوده ریزی مذهب جبریه بی‌اثر نبوده است. قدریه هم مبنای خود را از دین زردشتی و کیش مانوی که به دو مبدأ قائلند اخذ کرده‌اند، چه قدریه افعال خیر را به خداوند و افعال شر را به بندگان نسبت داده‌اند و شاید به تدریج، غلو پیش آمده باشد و دسته‌ای هم همه افعال انسانی را در قدرت خود او گذاشته باشند. به هر حال عبارت القدرية هذالامة از جمله اثرها است و برخی قدریه را بر جبریه و بعضی به طرفداران اختیار منطبق می‌دانند و عده‌ای هم می‌گویند اثر در اول ناظر به جبریه بوده، سپس مخالفان اختیار، طرفداران مذهب اختیار را به نام قدریه نامیده‌اند تا اثر بر آنان منطبق گردد.

در زمان بنی امیه زردشتیان از حکومت عرب ناراضی شدند و عده‌ای در ۷۱۶ میلادی به هندوستان مهاجرت کردند و به ساحل گجرات پیاده شدند. مجوسیان در اوایل خلافت عباسیان تا حدی آزادی داشتند و عده‌ای برای آنکه مجوس را اهل کتاب بپندر‌اند زرتشت را بر حضرت ابراهیم منطبق کرده‌اند و بعضی هم زرتشت و ارمیای نبی را یکی می‌پنداشته‌اند. به موجب روایتی که در تفسیر بلعمی موجود است یکی از انبیاء بنی اسرائیل به نام سمی مامور شد به بلخ برود و گشتاسب را به دین یهود دعوت کند. خادم او زرتشت بود چون سمی به زبان عبری تکلم می‌کرد و فارسی نمی‌دانست زرتشت تعلیمات او را گرفت و به نام خود به فارسی در کتاب اوستا نوشت و گشتاسب را به دین خود دعوت کرد. این روایت پیداست که از مجعولات یهود می‌باشد که شاید در دوره پیش از اسلام آن را جعل کرده‌اند (گویا مبنای این تطبیقات، ناشی از مانویان باشد چه مانویان آئین خود را با محیط‌های مختلف انطباق می‌دادند و از قهرمانان هر محیط به نفع تعلیمات خویش استفاده می‌کردند). بنا به روایتی زرتشت در فلسطین بوده و وی را از آنجا رانده‌اند و او به آذربایجان آمده و دین مجوس را اظهار کرده و مدعی نبوت شده است. در همین روایت مسطور است که زردشت مبتلی به برص بوده است. تصور می‌رود که این اشتباه از سوء تعبیر نام خاندان زرتشت (سپیتمان) حاصل شده باشد. باری این روایت هم مانند روایت پیش ساخته و پرداخته یهود است. بعد از خلافت مأمون، مجوسیان مانند ملل دیگر دچار تضییقاتی شده بودند و با آنان مانند مشرکین رفتار می‌شد. فرزند مسلمان می‌توانست مالک ابوین مجوسی خود باشد. عمادالدوله دیلمی این بی‌عدالتی را منسوخ کرد.

زرتشتیان در بیشتر شهرهای ایران پراکنده بودند و بنا به روایت مسعودی و مورخین دیگر در شهر‌های ایران آتشکده‌ها داشتند و اعمال دینی خود را انجام می‌دادند. از زمان صفویه باز زرتشتیان را محدود ساختند و بر ایشان جزیه تحمیل کردند و حق تعمیر آتشکده‌ها و حق اسب سواری و آزادی‌های دیگری هم از ایشان سلب شد. این روش تا ۱۸۸۲ میلادی متداول بود از این تاریخ پارسیان هند سالانه نهصد و بیست تومان به دولت ایران می‌پرداختند و در مقابل، زرتشتیان ایران از ادای جزیه معاف می‌بودند. به تدریج زردشتیان آزادی‌های از دست رفته را به دست آوردند و مدارس مخصوص تأسیس کردند. در مشروطیت ایران به زرتشتیان ایران اجازه داده شد که مانند اقلیت‌های دیگر در مجلس شوری نماینده داشته باشند و اکنون شماره زرتشتیان ایران کمتر از ده هزار نفر می‌باشد و اکثر آنان به زراعت و تجارت اشتغال دارند.

در خاتمه این مقال باید متذکر شد که لفظ مجوس چه پیش از اسلام و چه بعد از ظهور این دین مبین، بر مانویان هم اطلاق می‌شده و کیش مانوی در عربستان قبل از اسلام پیروانی داشته و به گفته ابن قتیبه زندقه در قبیلۀ قریش هم وارد شده بوده است. در قرآن مجید الفاظ سماعون و صدیقون و قسیسین و شاید شهداء از مصطلحات مانویان باشد. سماعون پائین‌ترین طبقه پیروان مانی است که به فارسی نغوشاگ یعنی نیوشندگان نامیده می‌شدند. صدیقون طبقه برگزیدگان این دین‌اند که از زراعت و درویدن حتی پختن نان و شکستن آن اجتناب داشتند و اینگونه اعمال را سماعون برای آنان صورت می‌دادند. گوشت نمی‌خوردند و از نکاح و تناسل به کلی دامن فرو می‌چیدند و بیشتر اوقات آنان به روزه و نماز می‌گذشت. قسیسین ممتاز‌تر از برگزیدگان بودند و تعدادشان گویا از ۳۶۰ نفر تجاوز نمی‌کرد.

مانی در سال ۲۱۶ میلادی در بابل متولد شد و به سال ۲۷۷ میلادی به فرمان بهرام سوم ساسانی زندانی گردید و در زیر زنجیر‌های گران درگذشت. گویند بهرام به وی گفت ما را به چه چیز دعوت می‌کنی؟ مانی گفت: به خراب کردن دنیا و آباد کردن آخرت. بهرام گفت: ما هم جسم تو را خراب می‌کنیم تا روحت آزاد گردد.

ظهور مانی در میان «دشت میشان» بوده و در آنجا آئین صوبه یا صبه رواج داشته. بظن قوی صبه که پیروان حضرت یحیی هستند صابئین قدیم بوده‌اند و نصورا هم نامیده شده‌اند. این آئین که بعدها ماندائی شده است در شالوده ریزی دین مانی تأثیر زیاد داشته و همچنین مانی اصولی را از مذاهب مبتدعه مسیحی از قبیل مذهب بازلیدس و مذهب مرقیون و دیصانیه و همچنین آئین‌های ایرانی زردشتی گرفته و با هم ترکیب کرده و ذوق خود را در هم‌آمیزی این عناصر به کار برده و دین نوی پرداخته است که به گفته خودش در قلب جهان خود نمائی کند و جهانی باشد. وی نبوت موسی را قبول ندارد و رسالت عیسی را مخصوص مغرب و پیغمبری زردشت و بودا را خاص مشرق می‌پندارد، اما دین او دین عالمگیر است و وی خاتم الانبیاء و فارقلیط موعود می‌باشد. مبنای فلسفی دین مانی گنوس یعنی معرفت و خلاص و نجات است. داستان‌های مانی درباره تکوین بسیار پیچیده است و به وجود ده آسمان و هشت زمین و فرشتگان و دیوان زیاد قائل می‌باشد و به دو مبدأ عقیده دارد: یکی نور که مبدأ خیر و نیکی است، دیگر ظلمت که منشأ شرور و بدی‌ها است. در زمان مانی نور از ظلمت جدا بوده و در زمان حال نور به ظلمت آمیخته است و باید سعی شود که ذرات نور از ظلمت جدا گردد و پیوسته باید در این راه، آدمی مبارزه کند تا خلاص رخ دهد و روح آدمی به جهان نور اتصال یابد. هر گاه روح شخصی، به کلی از ظلمت رها نشود در جسم‌های دیگر حلول می‌کند تا صافی و خالص گردد. در آخر دوران حال، عیسی باز می‌گردد و بر جهان حکومت می‌یابد و فرشتگان هم مدتی حاکم جهانند. آنگاه دورۀ حال بسر می‌رسد و زمان آینده یا زمان نهائی شروع می‌گردد و در آن زمان است که نور از ظلمت به کلی جدا می‌شود. بعضی معتقدند که در آن دوران هم برخی از ارواح نمی‌توانند به کلی از ظلمت رهائی یابند و در دوزخ مخلد می‌مانند. در قرآن مجید علیه ثنویت مانویان در اولین آیات سوره انعام اشاراتی است ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ[۲] مانی چند کتاب داشته که اصل آنها به زبان سریانی بوده و سفرالجبابرة و سفرالاسرار از جمله آنهاست و مجموعه تصاویری به نام ایقون داشته که به منزله اطلس است و تنها به وسیله آن چگونگی افلاک و طبقات تخیلی زمین را که وی در بیان داستان تکوین ابداع کرده است می‌‌توان دریافت و این کتاب است که اردهنگ و ارتنگ و ارژنگ نیز نام دارد. قسمت‌هائی از انجیل مانی و زبور مانویان هم در دست می‌باشد. خط سترنجیلی که تکمیل یافته خط سریانی است از مبدعات مانی است و در این خط حروف مصوته به کار رفته و بدین وسیله مشکلات قرائت و تحریر کم شده است. معمول شدن هفته بابلی در ایران و ترکستان و چین هم یادگار مانی است. کیش مانی در شام و مصر و قسمتی از اروپا و همچنین در ایران و ترکستان و چین به تدریج رایج گردید و در قرون هشتم و نهم میلادی مذهب رسمی مردم ایقور آئین مانوی بود. در ایران هم در قرون اولیه اسلام، مانویان در فلسفه شهرتی داشتند و مطالبی از ایشان بروز می‌کرد که به مذاق متدینین خوش نمی‌آمد و آنان را زنادقه و هر یک از ایشان را زندیق و ملحد مینامیدند. زندیق معرب زند یک به معنی پیرو زند و اهل تأویل است و ریشه ملحد هم شاید مهرد (یکی از مناصب روحانیت مانوی) باشد. بنابر آنچه گفته شد معلوم می‌شود که زنادقه بی‌دین نبوده‌اند منتهی از باب توسعه معنی گاهی این لفظ بر همۀ مخالفین دین مبین اسلام اطلاق می‌شده است. باری گاهی قیام‌های مانویان را به حساب مجوس می‌گذاشتند و به پیروان کیش مانی هم نام مجوس می‌دادند اما در ادبیات فارسی مغ همیشه صفا و پاکی خود را حفظ کرده است.[۳]

پانویس

  1. «ای مؤمنان! خویش را دریابید! چون رهیاب شده باشید آن کس که گمراه است به شما زیان نمی‌رساند؛ همگان بازگشتتان به سوی خداوند است آنگاه شما را از آنچه می‌کرده‌اید آگاه می‌گرداند» سوره مائده، آیه ۱۰۵.
  2. «سپاس خداوند را که آسمان‌ها و زمین را آفرید و تاریکی‌ها و روشنایی را پدید آورد؛ آنگاه کافران برای پروردگار خود همتا می‌تراشند» سوره انعام، آیه ۱.
  3. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص547-556.

منابع