بحث:آیه اولی الامر در حدیث

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

روایات سبب نزول

سبب نزول از منظر شیعه امامیه

مفسران امامیه به اتفاق آرا، نزول آیه شریفه را درباره امامان اهل بیت(ع) دانسته و در این باره، روایاتی از رسول خدا(ص) و امامان اهل بیت(ع) نقل کرده‌اند[۱]. کثرت و قوت سند این روایات به گونه‌ای است که برخی مفسران، روایات یادشده را متواتر دانسته‌اند[۲]. این روایات به چند دسته تقسیم می‌شود: در شماری از روایات، نزول آیه درباره نخستین فرد از اولی الأمر، یعنی امام علی بن ابی‌طالب(ع) دانسته شده است. در شمار دیگری، از علی(ع) و سبطین(ع) به عنوان مصادیق اولی الأمر یاد شده است و در دسته دیگری از روایات، از تمام امامان معصوم به عنوان مصادیق اولی الأمر سخن به میان آمده است. مفسران امامیه مانند: قمی، فرات کوفی، عیاشی، طبرسی، ابوالفتوح رازی، بحرانی، حویزی، مشهدی قمی، فیض کاشانی، استرآبادی، شبر و... هر کدام، روایات فراوانی از پیامبر(ص) و امامان اهل بیت(ع) نقل کرده‌اند که نشان می‌دهد آیه درباره امامان عترت نازل شده، اما واقعه‌ای ذکر نکرده‌اند که سبب نزول آیه باشد.

شماری از مفسران شیعه و برخی مفسران و دیگر عالمان اهل سنت درباره آیه، واقعه‌ای نیز بیان کرده‌اند که آن واقعه، سبب نزول آیه بوده است. آنان از مجاهد[۳] نقل کرده‌اند که وی نزول آیه را در غزوه تبوک دانسته و گفته است: «إِنَّمَا نَزَلَتْ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) حِينَ خَلَّفَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِالْمَدِينَةِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تُخَلِّفُنِي بَيْنَ النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ؟ فَقَالَ يَا عَلِيُّ أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى حِينَ قَالَ لَهُ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ فَقَالَ بَلَى وَ اللَّهِ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) وَلَّاهُ اللَّهُ أَمْرَ الْأُمَّةِ بَعْدَ مُحَمَّدٍ حِينَ خَلَّفَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِالْمَدِينَةِ فَأَمَرَ اللَّهُ الْعِبَادَ بِطَاعَتِهِ وَ تَرْكِ خِلَافِهِ‌»[۴]. آیه درباره امیرالمؤمنین علی(ع) نازل شده است. هنگامی که رسول خدا(ص) آن حضرت را در مدینه جانشین خود نمود. امیرالمؤمنین(ع) به پیامبر فرمود: ای رسول خدا آیا مرا جانشین قرار می‌دهید بر زنان و کودکان؟! پیامبر(ص) فرمود: ای علی آیا خشنود نیستی از اینکه نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی(ع) باشی، هنگامی که به هارون فرمود: «در میان قومم جانشینم باش و به اصلاح بپرداز».

امیرالمؤمنین(ع) پاسخ داد: آری به خدا سوگند. مجاهد می‌افزاید: مقصود از ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ علی بن ابی طالب(ع) است. خداوند در زمان حیات پیامبر(ص) برای پس از رسول خدا(ص) او را ولیّ و پیشوای امت قرار داد و جانشین ساختن او توسط رسول خدا(ص) در مدینه و دستور دادن به مردم به پیروی از او و تخلف نکردن از دستورهای او، برای همین مقصود بود. با توجه به سبب نزول آیه درباره علی(ع) در جریان جنگ تبوک و ماندن علی(ع) به جای پیامبر در مدینه و سخن پیامبر(ص) درباره علی که: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» شاید چنین تصور شود که آیه درباره امیرالمؤمنین(ع) نازل شده و شمول آن نسبت به دیگر امامان عترت از باب جری و تطبیق است؛ اما وقتی به روایات پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نگاه می‌کنیم می‌بینیم در اکثر قریب به اتفاق روایات، به صراحت سخن از نزول آیه درباره همه امامان اهل بیت(ع) است. تعبیرهایی مانند سخن امام باقر(ع): «فَأُولِي الْأَمْرِ فِي هَذِهِ الْآيَةِ هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ(ص)»[۵]؛

و سخن دیگر ایشان: «إِيَّانَا عَنَى خَاصَّةً- أَمَرَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِطَاعَتِنَا»[۶]؛ و سخن امام صادق(ع) ذیل آیه: «قَالَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ عَلِيٍ وَ فَاطِمَةَ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»[۷]؛ یا روایت جابر بن عبدالله انصاری از رسول خدا(ص) که حضرت پس از نزول آیه، از همه امامان عترت به عنوان مصداق اولی الأمر نام برده‌اند[۸] و سخن امام علی بن موسی الرضا(ع) که از تک تک امامان به عنوان مصداق اولی الأمر یاد کرده‌اند[۹]. روایات فوق و روایات دیگری از این دست، به صراحت نشان می‌دهد آیه درباره همه امامان اهل بیت(ع) نازل شده و نام بردن از امیرالمؤمنین(ع) به عنوان سبب نزول آیه در برخی روایات، از باب ذکر اتم مصادیق و نخستین مصداق اولی الأمر است، نه از باب اختصاص نزول آیه به آن حضرت.[۱۰].

نمونه‌هایی از روایات پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)

رسول خدا(ص)

۱. جمعی از محدثان و مفسران امامیه از جابر بن عبدالله انصاری نقل کرده‌اند که وی پس از نزول آیه، از رسول خدا(ص) تقاضا کرده مصادیق «اولی الأمر» را که خداوند اطاعت آنان را در کنار اطاعتِ پیامبر(ص) بر مؤمنان واجب کرده، معرفی کنند. پیامبر(ص) به وی خبر داده‌اند که آنان جانشینان پیامبر و پیشوایان امت اسلامی پس از پیامبرند. رسول خدا(ص) از یک‌یک آنان نام برده و بیان داشتند که نفر اول آنان علی بن ابی طالب(ع) و آخرین نفر آنان فرزند امام حسن عسکری(ع) است که هم نام پیامبر و آخرین حجت خدا در زمین است؛ و همو است که خداوند با دستان او شرق و غرب جهان را فتح خواهد نمود. پیامبر(ص) به جابر خبر دادند که او پنجمین امام از سلسله امامان اهل بیت(ع)، یعنی امام محمد باقر(ع) را درک خواهد نمود و از جابر خواستند هرگاه او را ملاقات نمود، سلام پیامبر(ص) را به وی ابلاغ کند[۱۱].

۲. سلیم بن قیس[۱۲] می‌گوید: از امیرالمؤمنین علی(ع) شنیدم که می‌فرمود: ... رسول خدا به من فرمود پروردگارم به من خبر داده که خواسته مرا درباره تو و شرکایت که پس از تو وجود خواهند داشت، اجابت کرده است. گفتم ای رسول خدا شرکای من که پس از من خواهند آمد چه کسانی هستند، فرمود: کسانی هستند که خداوند آنان را به خود و به من نزدیک کرده و فرموده است: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ؛ یعنی امامان. گفتم: ای رسول خدا آنان چه کسانی هستند؟

فرمود: آنان اوصیای من هستند تا آنکه در حوض بر من وارد شوند. همه آنان افرادی هدایت شده و هدایت‌گرند که خوار کردنشان زیانی به آنان وارد نمی‌سازد. آنان با قرآنند و قرآن با ایشان، نه قرآن از آنان جدا می‌شود و نه آنان از قرآن...، پیامبر سپس از تک تک آنان نام بردند[۱۳].

حضرت امام جعفر صادق(ع) از رسول خدا(ص) نقل کرده‌اند که فرمود: سوگند به کسی که مرا بر اساس حق به نبوت برگزید، اگر شخصی خدا را ملاقات کند در حالی که به اندازه هفتاد پیامبر کار نیک انجام داده باشد، اما ولایت اولی الأمر از ما اهل بیت را نداشته باشد، خداوند هیچ عملی را از او نخواهد پذیرفت[۱۴]. این روایت نیز نشان می‌دهد مصداق اولی الأمر از اهل بیت پیامبر(ص) است.

۴. سلمان فارسی نیز از رسول خدا(ص) نقل کرده که حضرت، ولایت علی(ع) را همانند ولایت پیامبر(ص) و خدا دانسته و بیزاری جُستن از ولایت علی را بیزاری از ولایت خدا و رسول به شمار آورده‌اند. پیامبر(ص) با یکسان دانستن اطاعت و معصیتِ علی(ع)، با اطاعت و معصیت خدا و رسول(ص)، به آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ اشاره نموده و علی(ع) را به عنوان مصداق اولی الأمر معرفی کرده‌اند[۱۵].[۱۶].

امام علی(ع)

۱. شخصی از امیرالمؤمنین(ع) پرسید: کمترین چیزی که بنده می‌تواند به وسیله آن مؤمن باشد و کمترین چیزی که می‌تواند به وسیله آن کافر باشد چیست؟ حضرت در پاسخ فرمود: کمترین چیزی که بنده می‌تواند به وسیله آن مؤمن باشد، آن است که خدا و پیامبرش و امام و حجت خویش را بشناسد و با پیروی از خدا و رسول و امام، به وجود و حقانیت آنان اقرار کند، حتی اگر به دیگر مسائل آشنا نباشد؛ چنان که هرگاه به کاری فرمان داده شد پیروی کند و هرگاه از کاری نهی شد، پرهیز نماید.... و کمترین چیزی که می‌تواند موجب گمراهیِ بنده شود آن است که حجت خدا بر بندگانش را که خداوند ولایتش را واجب نموده و به پیروی او دستور داده، نشناسد. از حضرت خواسته شد حجت‌های خدا را توصیف کند. ایشان فرمود: آنان همان کسانی هستند که خداوند آنها را قرین خود و پیامبرش قرار داده و فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ.

و همان کسانی هستند که رسول خدا در آخرین خطبه و در آخرین روز حیات خود درباره آنان فرمود: من در میان شما دو یادگار باقی می‌گذارم مادام که به آن دو چنگ زنید پس از من هرگز گمراه نخواهید شد، کتاب خدا و عترتم اهل بیتم؛ خداوند لطیف خبیر به من خبر داده است که آن دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.... پس به آنان تمسک جویید تا نلغزید و گمراه نشوید[۱۷]. حدیث فوق صراحت دارد که مصداق اولی الأمر امامان اهل بیت‌اند.

۲. امیرالمؤمنین(ع) در زمان حکومت عثمان، در جمع گروهی از انصار و مهاجرین، آنان را به خداوند سوگند داد و پرسید آیا می‌دانید هنگامی که آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ نازل شد، مردم گفتند: ای رسول خدا آیا این آیه به برخی مؤمنان اختصاص دارد یا همه آنان را شامل می‌شود، پس خداوند به پیامبرش دستور داد تا والیان امر آنان را به آنها بشناساند و چنان که نماز و زکات و روزه و حج را برایشان تفسیر می‌کند، ولایت را نیز تفسیر کند، پس رسول خدا مرا در غدیر خم برای مردم نصب نمود[۱۸].

۳. در روایت دیگری، شخصی از حضرت علی(ع) خواست برترین فضایلی که در کتاب خدا درباره ایشان نازل شده را بیان نماید، حضرت چند آیه را بیان نمود که آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ یکی از آن آیات است[۱۹].

۴. همچنین حضرت در نامه‌ای که به معاویه نوشته‌اند آیه را مخصوص اهل بیت(ع) دانسته و آورده‌اند: «يقول الله ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ هي لنا أهل البيت...»[۲۰].

۵. ابوذر غفاری می‌گوید در جریان شورای شش نفره‌ای که عمر بن خطاب برای تعیین خلیفه ترتیب داده بود، وقتی امیرالمؤمنین دید که آنان می‌خواهند شخص دیگری را انتخاب کنند، به آنان فرمود دوست دارم سخنم را بشنوید، اگر حق بود بپذیرید و اگر باطل بود انکار کنید. حضرت فرمود:... شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا در میان شما غیر از من کسی هست که خداوند درباره او گفته باشد ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ گفتند: نه[۲۱]. این روایت در صدد معرفی نخستین و برجسته‌ترین فرد از مصادیق اولی الأمر است.

ممکن است از روایت فوق برای کسانی که از حوادث روی داده پس از درگذشت پیامبر(ص) اطلاع کافی ندارند، این سؤال پیش آید که اعضای شورا با اینکه به حقانیت امیرالمؤمنین(ع) معترف بودند چرا ایشان را به عنوان خلیفه و پیشوای مسلمانان انتخاب نکردند؟ در پاسخ به پرسش فوق باید گفت شواهد تاریخی نشان می‌دهد خلیفه دوم اعضای شورا را به گونه‌ای انتخاب کرده بود که نتیجه قطعی آن، انتخاب عثمان باشد. به عبارت دیگر، می‌توان گفت عثمان توسط عمر بن خطاب به خلافت نصب شد و شورا یک ظاهر‌سازی برای فریب افکار مسلمانان و فرار از عواقب حکومت عثمان و دیگر امویان بود[۲۲]؛ وگرنه معنا نداشت که تصمیم گیرنده نهایی در این شورا عبدالرحمن بن عوف باشد که از خویشاوندان عثمان بود. به همین دلیل برخی دانشمندان اهل سنت تصریح کرده‌اند عثمان با رأی یک نفر،یعنی عبدالرحمن بن عوف به خلافت برگزیده شده است.

قاضی عضد ایجی درباره امامت می‌نویسد: أنها تثبت... ببيعة اهل الحل والعقد خلافا للشيعة، لنا ثبوت امامة ابي بكر بالبيعة! اذا ثبت حصول الامامة بالاختيار والبيعة، فاعلم ان ذلك لا يفتقر الي الاجماع... بل الواحد والاثنان من اهل الحل والعقد كاف، لعلمنا أن الصحابة مع صلابتهم في الدين اكتفوا بذلک، کعقد عمر لابي بكر، و عقد عبدالرحمن بن عوف لعثمان...[۲۳]. اما در بیان علت اینکه چرا عبد الرحمن بن عوف عثمان را انتخاب نمود، مورخان نوشته‌اند عبدالرحمن بن عوف با عثمان تبانی کرد که حال که حق انتخاب خلیفه به دست او است عثمان را انتخاب کند، مشروط به اینکه عثمان پس از خودش خلافت را به عبدالرحمن بن عوف واگذار کند[۲۴].

ابوالفداء (م ۷۳۲ق) در بیان اخبار شورایی که عثمان را انتخاب نمود، آورده است که حضرت علی(ع) به عبدالرحمن بن عوف فرمود: «و الله ما وليت عثمان إلا ليرد الأمر إليك...»[۲۵]. به خدا سوگند عثمان را به حکومت بر نگزیدی مگر برای اینکه حکومت را به تو باز گرداند. ابن شبه نمیری (م ۲۶۲ق) با ذکر سند می‌نویسد: أن عثمان بن عفان... فدعا حمران فقال: اكتب لعبد الرحمن العهد من بعدي. فكتب له...[۲۶]. عثمان غلامش حمران را فرا خواند و به او گفت: بنویس که خلافت پس از من از آنِ عبدالرحمن عوف باشد، حمران این مطلب را برای او نوشت. عثمان از حمران خواست که این خبر را به کسی نگوید. ابن شبه در ادامه این خبر، به تفصیل درباره ولایت‌عهدی ابن عوف به جای عثمان پس از او سخن گفته است. خبر ولایت‌عهدی عبدالرحمن بن عوف به جای عثمان را ابن واضح یعقوبی و ذهبی نیز به تفصیل نقل کرده‌اند[۲۷]. اما اجل به عبدالرحمن بن عوف مهلت نداد و قبل از عثمان درگذشت و هرگز به این آرزوی خود دست نیافت.[۲۸].

امام مجتبی(ع)

هشام بن حسان می‌گوید: پس از آنکه با امام مجتبی(ع) بیعت شد، حضرت در خطبه‌ای که بیان نمود فرمود: ما حزب پیروز خداوند و عترت و خویشاوندان نزدیک پیامبر و اهل بیت پاک او هستیم. ... از ما اطاعت کنید زیرا پیروی از ما واجب است؛ چون در کنار پیروی از خدا و رسول او قرار گرفته است.

خداوند می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ[۲۹]، ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ[۳۰][۳۱]. روایت فوق در صدد معرفی اجمالی همه مصادیق اولی الأمر است.[۳۲].

امام حسین(ع)

حضرت امام حسین(ع) در خطبه‌ای، اهل بیت(ع) را خویشاوندان نزدیک پیامبر و یکی از ثقلین دانسته‌اند که پیروی آنان واجب است؛ زیرا پیرویِ آنان، قرین پیروی از خدا و رسول او است. خداوند فرموده است: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ[۳۳]. امام در این حدیث از قرین بودن پیروی از اولی الامر، با پیروی از خدا و رسول وجوب پیروی از اولی الأمر را نتیجه گرفته‌اند.[۳۴].

امام سجاد(ع)

از ابوخالد کابلی نقل است که از امام زین العابدین(ع) خواسته است تا کسانی را که خداوند پس از پیامبر(ص) اطاعت و مودت و اقتدا به آنان را بر مردم واجب کرده معرفی کنند. حضرت پاسخ داده اند: «إن اولي الأمر الذين جعلهم الله أئمة للناس و أوجب عليهم طاعتهم أمير المؤمنين علي بن أبي طالب(ع) ثم الحسن، ثم الحسين»: اولی الامری که خداوند آنان را پیشوای مردم قرار داده و پیروی از آنان را بر مردم واجب نموده، علی بن ابی طالب و فرزندان آن حضرت‌اند...[۳۵].[۳۶].

امام محمد باقر(ع)

۱. امام باقر(ع) درباره آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فرمود: مقصود از اولی الأمر در این آیه فقط ما هستیم، خداوند به همه مؤمنان تا قیامت دستور داده از ما پیروی کنند. حضرت اضافه نمود: اگر از نزاع در امری خوف داشتید، آن را به خدا و رسول و اولی الأمرتان ارجاع دهید. آیه این گونه نازل شده است. چگونه ممکن است خداوند مردم را به پیروی از والیان امر دستور دهد و به آنان اجازه دهد با والیان امر به نزاع بپردازند؟ مقصود از نزاع کنندگانی که وظیفه دارند مسئله محل نزاع را به خدا و رسول ارجاع دهند، مؤمنانی هستند که خداوند در آغاز آیه درباره آنان فرموده است: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۳۷].

۲. زراره و محمد بن مسلم و ابی الجارود و جمع دیگری از حضرت باقر(ع) نقل کرده‌اند که فرمود: خداوند پیامبرش را به ولایت علی(ع) دستور داد و بر آن حضرت(ص) نازل نمود: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ[۳۸] و ولایت اولی الأمر را واجب نمود، اما مردم نمی‌دانستند أولی الأمر کیست؟ تا آنکه خداوند به محمد(ص) دستور داد ولایت را برای آنان تفسیر کند چنان‌که نماز و زکات و روزه و حج را برای‌شان تفسیر می‌کند و چون آیه فوق از جانب خداوند بر پیامبر نازل شد، حضرت احساس دلتنگی نمود و می‌ترسید که اگر ولایت امیرالمؤمنین(ع) را ابلاغ کند مردم از دین برگردند و پیامبر را تکذیب کنند؛ لذا پیامبر به پروردگارش رجوع نمود [و راه حل خواست] و خداوند به او وحی نمود: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ[۳۹] و پیامبر در روز غدیر خم به ابلاغ ولایت علی(ع) اقدام نمود و از حاضران خواست تا این خبر را به غایبان برسانند[۴۰].

۳. در حدیث دیگری از حضرت باقر(ع) آمده است که خداوند فرمود: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۴۱] و رسول خدا(ص) فرمود: هر کس بمیرد و امامش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است[۴۲]؛ یعنی مصداق اولی الأمر همان امامی است که از نظر رسول خدا(ص) هر کس بمیرد و او را نشناسد مرگش مرگ جاهلی است؛ یعنی امامان معصوم از اهل بیت پیامبر.

۴. جابر جعفی می‌گوید: از امام باقر(ع) درباره آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ سؤال کردم، حضرت فرمود: مقصود از اولی الأمر اوصیاء‌اند[۴۳]. روایات پیامبر و شواهد تاریخی بیانگر آن است که همه پیامبران الهی به دستور خداوند برای خود وصی و جانشین تعیین می‌کرده‌اند تا پس از آنان، راهشان را ادامه دهند. روایات صحیح پیامبر که در منابع فریقین ثبت شده، گویای آن است که پیامبر اسلام نیز هماهنگ با پیامبران پیشین برای خود وصی، بلکه اوصیایی تعیین کرده‌اند. نخستین وصیّ پیامبر، امام علی بن ابی طالب و دیگر اوصیای پیامبر(ص)، یازده نفر از فرزندان معصوم علی بن ابی طالب‌اند. رسول خدا در نخستین سال‌های بعثت در یوم الدار درباره علی(ع) فرمود: «... هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا». این [علی] برادر و وصی و جانشین من در میان شماست؛ سخن او را گوش کنید و از وی اطاعت نمایید. پیامبر در حدیث دیگری که بُریده از ایشان نقل کرده فرموده اند: «لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيٌّ وَ وَارِثٌ وَ إِنَّ عَلِيّاً وَصِيِّي وَ وَارِثِي»[۴۴].

پیامبر در این حدیث که طبرانی آن را مورد تأیید قرار داده[۴۵]، بر دو نکته تأکید کرده‌اند.

  1. علی بن ابی طالب(ع) وصی و وارث پیامبر است.
  2. همه پیامبران پیشین دارای وصی بوده‌اند و تعیین وصی از سوی پیامبر(ص)، اقدامی است هماهنگ با اقدام سایر پیامبران الهی.
  3. در روایتی دیگر عبدالله بن عجلان از امام باقر(ع) نقل می‌کند که درباره آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فرمود: آیه درباره علی(ع) و دیگر امامان است، خداوند آنان را در جایگاه پیامبران قرار داده، جز آنکه آنان، چیزی را حلال یا حرام نمی‌کنند[۴۶].
  4. در روایت دیگری از حضرت باقر(ع) آمده است که رسول خدا(ص) به علی و حسن و حسین(ع) وصیت نمود، سپس درباره آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فرمود: مقصود امامانی هستند که از نسل علی و فاطمه‌اند و دوران امامتشان تا قیامت تداوم خواهد داشت[۴۷]. مقصود آن است که امامت امامان دوازده‌گانه از اهل بیت پیامبر به گونه‌ای تنظیم شده که جهان از وجود آنان خالی نیست و همواره یکی از آنان در جهان باقی است تا قیامت فرا رسد و به طور طبیعی بایدیکی از آنان عمر غیر طبیعی داشته باشد.

۵. ابو بصیر از حضرت باقر(ع) نقل کرده که حضرت نزول آیه را درباره علی(ع) دانسته‌اند. عرض کردم: مردم می‌گویند: چرا خداوند در کتابش از علی(ع) و اهل بیت ایشان نام نبرده است؟ حضرت فرمود: به آنان بگویید: خداوند نماز را بر پیامبرش نازل نمود، اما تعداد رکعات آن را مشخص نکرد تا آنکه پیامبر(ص) آن را برایشان تفسیر نمود. حج را نازل نمود؛ اما نفرمود که باید هفت دور طواف کنند، تا آنکه پیامبر آن را بیان فرمود. آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ را نازل نمود و آیه درباره علی و حسن و حسین(ع) نازل شد و پیامبر(ص) درباره علی(ع) فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌» و فرمود: شما را به کتاب خدا و اهل بیتم سفارش می‌کنم، من از خدا خواسته‌ام تا میان آن دو فاصله نیندازد تا آنان را در حوض کوثر بر من وارد کند و خداوند خواسته مرا پذیرفته است[۴۸].

مشابه این روایت از حضرت صادق(ع) نیز نقل شده است[۴۹]. برید بن معاویه[۵۰]، جعفر بن محمد فزاری[۵۱]، و... نیز از امام باقر(ع) نقل کرده‌اند که حضرت مصداق اولی الأمر را در آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ آل محمد(ص) دانسته‌اند.

۶. محمد بن فضیل می‌گوید: از امام باقر(ع) پرسیدم برترین چیزی که بندگان می‌توانند به وسیله آن به خدا نزدیک شوند چیست؟ حضرت فرمود: پیروی از خدا و رسول و اولی الأمر[۵۲].[۵۳].

امام صادق(ع)

۱. حسین بن ابی العلا می‌گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم ما در مورد اوصیا معتقدیم پیروی آنان واجب است. حضرت فرمود: بله، اوصیا همان کسانی هستند که خداوند تعالی درباره آنان فرموده است: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ؛ و همان کسانی هستند که خداوند فرموده است: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا[۵۴][۵۵].

۲. ابی مسروق می‌گوید: خدمت حضرت صادق(ع) عرض کردم ما با مردم سخن گفته و با آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ علیه آنان استدلال می‌کنیم، می‌گویند: آیه درباره فرماندهان سریّه‌ها نازل شده است. با آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ علیه‌شان استدلال می‌کنیم. می‌گویند: آیه درباره مؤمنین نازل شده است. با آیه ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۵۶] علیه آنان استدلال می‌کنیم، می‌گویند: آیه درباره خویشاوندان مسلمانان نازل شده است. حضرت فرمود: با آنان مباهله کنید و شیوه مباهله را به ابی مسروق آموخت[۵۷].

در روایتی دیگر از حضرت صادق(ع) درباره آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ سؤال شد، حضرت پاسخ دادند: مقصود از اولی الأمر صاحبان فقه و علم‌اند، سؤال شد آیه به افراد خاصی اختصاص دارد یا عام است؟ پاسخ داد: به ما اختصاص دارد[۵۸]. به جز روایات گذشته افرادی چون ابی الدیلم[۵۹]، ابو بصیر[۶۰] و... روایات دیگری نیز از حضرت صادق(ع) نقل کرده‌اند که حضرت نزول آیه اولی الأمر را درباره امامان اهل بیت(ع) دانسته‌اند.[۶۱].

امام رضا(ع)

۱. حضرت امام رضا(ع) در روایتی مقصود از اولی الأمر، در آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ را علی بن أبی طالب و اوصیایِ پس از وی دانسته‌اند[۶۲].

۲. در روایت دیگری آمده است که «أبان» از حضرت رضا(ع) درباره آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ سؤال کرده و حضرت آیه را درباره علی(ع) و دیگر امامان معصوم دانسته و از تک تک آنان به عنوان مصادیق اولی الأمر نام برده‌اند[۶۳]. و مباحثی در مورد ضرورت وجود و وحدت اولی الأمر بیان داشته‌اند[۶۴].

۳. حضرت رضا(ع) در روایتی که عبدالله بن جندب از ایشان نقل کرده، مصداق اولی الأمر در آیه ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ[۶۵] را نیز آل محمد(ص) دانسته و آنان را به عنوان حجت‌های خدا بر بندگانش که احکام حلال و حرام را از قرآن استنباط می‌کنند، معرفی نموده‌اند[۶۶].[۶۷].

امام هادی(ع)

موسی بن عبدالله نخعی می‌گوید: به امام علی النقی(ع) عرض کردم به من سخن بلیغ و کاملی بیاموزید تا هرگاه یکی از شما را زیارت می‌کنم، آن را بگویم. حضرت در ضمن سخنانی که به من آموخت از امامان اهل بیت با عنوان «اولی الأمر» یاد کرده و فرمود: «السَّلَامُ عَلَى أَئِمَّةِ الدُّعَاةِ وَ الْقَادَةِ الْهُدَاةِ وَ السَّادَةِ الْوُلَاةِ وَ الذَّادَةِ الْحُمَاةِ وَ أَهْلِ الذِّكْرِ وَ أُولِي الْأَمْرِ...»[۶۸].

دیدگاه مفسران امامیه در مورد مصداق اولی الأمر

از مهم‌ترین مباحثی که در آیه مورد نظر، توجه مفسران را به خود معطوف داشته، مسئله مصادیق اولی الأمر است. در این باره از سوی مفسران، دو دیدگاه مطرح شده است. مفسران امامیه معتقدند مصادیق اولی الأمر از سوی خداوند تعیین و توسط رسول خدا(ص) معرفی شده‌اند و وظیفه مردم مسلمان، نه تعیین اولی الأمر، بلکه شناخت اولی الأمر و پیروی از آنان است؛ اما مفسران اهل سنت معتقدند تعیین مصادیق اولی الأمر به دست خود مسلمانان است و بر همین اساس هر یک از آنان فرد یا افرادی را به عنوان مصادیق اولی الأمر تعیین و معرفی کرده‌اند[۶۹]. مفسران امامیه به اتفاق و به پیروی از روایات پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) مصداق انحصاری أولی الأمر را امامان معصوم دانسته‌اند[۷۰]. و دیدگاه آنان با ظاهر آیه مورد نظر، کاملاً هماهنگ است. آیه ظهور دارد که در هر عصری برای مؤمنان، اولی الأمر معصومی وجود دارد و آنان وظیفه دارند از او پیروی کنند[۷۱]؛ و پیروی از اولی الأمر در صورتی ممکن است که اولاً اولی الأمری وجود داشته باشد و ثانیاً شناخته شده باشد؛ در غیر این صورت امکان پیروی از اولی الأمر وجود نخواهد داشت.

نمونه‌هایی از نظرهای آنان به شرح زیر است:

۱. علی بن ابراهیم قمی (م ۳۰۷ق) می‌نویسد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ یعنی امیرالمؤمنین(ع)[۷۲]. سخن قمی بیان نخستین مصداق اولی الأمر است.

۲. شیخ طوسی (م ۴۶۰ق) می‌نویسد: روي اصحابنا عن أبي جعفر و أبي عبد الله(ع) أنهم الأئمة من آل محمد(ص). فلذلك أوجب الله تعالي طاعتهم بالإطلاق، كما أوجب طاعة رسوله و طاعة نفسه کذلک. و لا يجوز إيجاب طاعة أحد مطلقا إلا من كان معصوما مأمونا منه السهو الغلط، وليس ذلك بحاصل في الأمراء، و لا العلماء و إنما هو واجب في الأئمة الذين دلت الأدلة علي عصمتهم وطهارتم...[۷۳]. یاران ما از امام باقر و امام صادق(ع) نقل کرده‌اند که مقصود از اولی الأمر، امامانی هستند که از اهل بیت پیامبرند و به همین سبب است که خداوند پیروی آنان را همانند پیروی از خود و پیامبرش، به صورت مطلق واجب کرده است. واجب کردن پیروی از شخصی به صورت مطلق جایز نیست، مگر آنکه معصوم بوده، از سهو و خطا در امان باشد. حاکمان و دانشمندان از سهو و خطا در امان نیستند. ایمن بودن از سهو و خطا در امامانی لازم است که دلایل متعددی بر عصمت و طهارتشان دلالت دارد.

۳. طبرسی (م ۵۳۶ق) مباحثی شبیه نظر شیخ طوسی بیان داشته و می‌افزاید: خداوند پیروی از اولی الأمر را همانند پیروی از خود و پیامبرش به صورت مطلق واجب کرده و جایز نیست خدا پیروی از کسی را به صورت مطلق واجب کند، مگر آنکه عصمتش ثابت شده ظاهر و باطنش یکسان باشد و از ارتکاب خطا و کارهای قبیح ایمن باشد. حاکمان و دانشمندان فاقد عصمت‌اند و خداوند برتر از آن است که به مؤمنان دستور دهد تا از کسی که خدا را معصیت می‌کند پیروی کنند؛ همچنین خداوند پیروی از اولی الأمر را بدان جهت به پیروی از پیامبرش نزدیک کرد که اولی الأمر برتر از همه مردم‌اند. چنان که پیامبر(ص) برتر از اولی الأمر و برتر از همه مردم است[۷۴].

۴. ابن شهر آشوب (م ۵۸۸ق) می‌نویسد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ... قالوا نزلت في أئمة الهدى و الدليل على ذلك أن ظاهرها يقتضي عموم طاعة اولي الأمر من حيث عطف تعالى الأمر بطاعتهم على الأمر بطاعته و طاعة رسوله(ص)، و طاعة أمراء السرايا و علماء العامة لا تجب مثل طاعة الله وطاعة رسوله فلم يبق إلا أن أئمتنا هم المعنيون بها[۷۵]. ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا و رسول و اولی الامرتان پیروی کنید... گفته‌اند آیه درباره امامان هدایت نازل شده است. دلیل این مطلب آن است که ظاهر آیه نشان می‌دهد پیروی از اولی الأمر عام است؛ زیرا خداوند امر به پیروی از اولی الأمر را عطف کرده است بر امر به پیروی از خودش و پیامبرش و پیروی فرماندهان سریّه‌ها و دانشمندان اهل سنت مانند پیروی از خدا و رسول واجب نیست، پس چاره‌ای نیست جز آنکه امامان اهل بیت(ع) مقصود آیه باشند.

۵. فیض کاشانی (م ۱۰۹۱ق) با استناد به روایات اهل بیت(ع)، مصداق منحصر به فرد اولی الأمر را امامان اهل بیت(ع) دانسته است[۷۶].

۶. سید عبدالله شبر (م ۱۲۴۲ق) می‌نویسد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ و هم الأئمة من آل محمد(ص) كما تواترت به الأخبار، إذ لا يوجب الله طاعة واحد علي الإطلاق، كما أوجب طاعته و طاعة رسوله(ص)، إلا من أيد بالعصمة. و لا أحد به هذا الوصف الا أئمة الهدي الذين أذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا. وتدل الآية علي عدم خلوّ الزمان من اولي الأمر، و أنهم مفترضة الطاعة، ولا ينطبق الا علي مذهب الامامية بان الزمان لا يخلو من معصوم[۷۷].

به شهادت اخبار متواتر یا نزدیک به تواتر، مقصود از اولی الأمر در آیه، امامانی هستند که از آل محمدند؛ زیرا خداوند پیروی از کسی را همانند پیروی از خود و پیامبرش به صورت مطلق واجب نمی‌کند، مگر کسی که دارای عصمت باشد.... و کسی جز امامان هدایت که خداوند همه آلودگی‌ها را از آنان دور کرده و پاک و پاکیزه‌شان کرده، از صفت عصمت برخوردار نیست. آیه دلالت دارد که زمان از وجود اولی الامری که پیروی او بر مؤمنان واجب است، خالی نیست و آیه جز بر مذهب شیعه امامیه که زمان را خالی از معصوم نمی‌دانند، بر کس دیگری قابل تطبیق نیست. از سخن شبر چند نکته استفاده می‌شود:

  1. روایاتی که بر اختصاص آیه به امامان اهل بیت دلالت دارد متواتر است.
  2. پیروی مطلق تنها از کسی واجب است که دارای مقام عصمت باشد و تنها امامان اهل بیت دارای این ویژگی‌اند و پیروی از آنان به دلیل عصمت علم و فضل‌شان واجب است.
  3. به دلالت آیه، زمان از وجود اولی الأمر خالی نیست.
  4. آیه فقط بر مذهب شیعه امامیه منطبق است که زمان را خالی از امام معصوم نمی‌دانند (و معتقدند دوران امامت امامان دوازده‌گانه معصوم که از اهل بیت پیامبر(ص) می‌باشند، پس از درگذشت پیامبر آغاز شده و تا فرا رسیدن قیامت ادامه خواهد یافت و عُمر مبارک آخرین فرد از این سلسله، یعنی امام مهدی موعود(ع) به صورت غیر طبیعی است. در حالی که این اوصاف در کسانی که اهل سنت آنان را مصداق اولی الأمر قرار داده‌اند وجود ندارد).

۷. علامه طباطبایی (م ۱۳۶۰ش) ضمن بحثی مفصل و سودمند درباره آیه، برای اولی الأمر اوصاف و ویژگی‌هایی بیان نموده و می‌نویسد:

  1. اولی الأمر هر کسی که باشد بهره‌ای از وحی ندارد و شأن آنان بیان آرای است و پیروی از سخن و نظر آنان همانند پیروی از پیامبر واجب است و به همین سبب در هنگام نزاع، از مراجعه به آنان سخن به میان نیامده و مسئله مورد نزاع باید به خدا و رسول ارجاع شود[۷۸].
  2. سخن اولی الأمر در تفسیر کتاب و سنت به طور قطع حجت است؛ زیرا آیه پیروی از اولی الأمر را بدون قید و شرط واجب کرده است.
  3. اولی الأمر نمی‌تواند حکم جدیدی را وضع یا حکم ثابتی را نسخ کند[۷۹].
  4. پیروی مطلق از اولی الأمر به معنای عصمت اولی الأمر است؛ یعنی اولی الأمر هیچ امر و نهی‌ای که مخالف حکم خدا باشد انجام نمی‌دهد[۸۰].
  5. مقصود از اولی الأمر افرادی از این امت‌اند که در سخنان خود معصوم‌اند، پیروی از آنان واجب است و در شناخت آنان نیاز به نصی از جانب خداوند، در کلام خدا یا در سخن پیامبر وجود دارد و اولی الأمر منطبق است بر آنچه از طریق امامان اهل بیت(ع) روایت شده که مصداق اولی الأمر آنها هستند[۸۱].
  6. مراد از اولی الأمر در آیه مردانی از امت‌اند که حکم هر یک از آنان در عصمت و وجوب پیروی، حکم رسول است[۸۲].

۸. آیت‌الله مکارم شیرازی می‌نویسد: همه مفسران شیعه در این زمینه اتفاق نظر دارند که منظور از «اولی الأمر» امامان معصوم می‌باشند که رهبری مادی و معنوی جامعه اسلامی، در تمام شئون زندگی از طرف خداوند و پیامبر(ص) به آنها سپرده شده است و غیر آنها را شامل نمی‌شود[۸۳].

۹. آیت‌الله جوادی آملی می‌نویسد: مراد از «اولی الامر» در این آیه امامان معصوم(ع) است؛ زیرا واژه «اولی الأمر» به «الرسول» عطف است و دستور به اطاعت رسول، مطلق و بدون قید و شرط است؛ و در نتیجه، اطاعتِ اولی الأمر نیز بدون شرط واجب است و قرینه‌ای برای تقیید آن نیست. سرّ اطاعتِ مطلق از پیامبر(ص)، عصمت آن حضرت است و از همین رو، اطاعت او اطاعت خدا و مخالفت با او در ردیف عصیان الهی است؛ بنابراین اولی الأمر نیز نه تنها از معصیت که از خطا و اشتباه نیز باید مصون باشد و چنین مصونیتی تنها از آنِ معصوم(ع) است. به دیگر سخن، مطاع مطلق که اطاعت او تِلوِ اطاعت خدا و پیامبرِ معصوم است، حتماً باید معصوم باشد و چنین مطاعی نه امرایند، نه علما، نه صحابه و نه اهل حل و عقد و اصحاب رأی[۸۴].[۸۵].

منابع

پانویس

  1. فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ج۱، ص۱۱۰؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۵، ص۴۱۲؛ محسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۱، ص۴۶۲؛ سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۰۳؛ عبدعلی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج۱، صص ۴۹۷ و ۴۹۹.
  2. سید عبدالله شبر، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، ج۲، ص۵۸.
  3. مجاهد (م ۱۰۴ق) از بزرگان تابعین و از مفسران بزرگ عصر خویش است. ذهبی از او با عناوینی چون «الامام، شیخ القراء و المفسرین» یاد کرده و می‌نویسد: او از کسانی است که مردم از او قرآن، تفسیر و فقه آموخته‌اند. مجاهد گفته است: سه بار قرآن را بر ابن عباس عرضه کردم، و درباره هر آیه‌ای از او پرسیدم که درباره چه چیزی و چگونه نازل شده است (شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۴۴۹ - ۴۵۱) گفتنی است رجال‌شناسان شیعه درباره وی اظهار نظر نکرده‌اند.
  4. محمد بن علی ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج۳، ص۱۵؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۰؛ سید هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۱۵؛ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ینابیع المودة، ج۱، ص۲۳۱.
  5. فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ج۱، ص۱۰۸؛ تفسیر ابن فرات کوفی یک اثر تخصصی ولایی است که فقط آیات مربوط به امامت و فضائل امامان اهل بیت پیامبر در آن جمع‌آوری شده است، محقق خوبی می‌نویسد: و افرادی مانند شیخ صدوق و پدر ایشان علی بن حسین بن بابویه فراوان از این تفسیر روایت کرده‌اند (محقق خوبی، معجم رجال الحدیث، ج۱۳، ص۲۵۲).
  6. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۲۷۶؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۵۰.
  7. صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۲۲۲.
  8. صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۲۵۳.
  9. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۵۱.
  10. زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۶۳.
  11. «عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيَّ يَقُولُ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ(ص) ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَرَفْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَمَنْ أُولُو الْأَمْرِ الَّذِينَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِكَ فَقَالَ(ع) هُمْ خُلَفَائِي يَا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ فِي التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَ كَنِيِّي حُجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ بَقِيَّتُهُ فِي عِبَادِهِ ابْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ذَاكَ الَّذِي يَفْتَحُ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ عَلَى يَدَيْهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا ذَاكَ الَّذِي يَغِيبُ عَنْ شِيعَتِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ غَيْبَةً لَا يَثْبُتُ فِيهَا عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ إِلَّا مَنِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ يَقَعُ لِشِيعَتِهِ الِانْتِفَاعُ بِهِ فِي غَيْبَتِهِ فَقَالَ(ع) إِي وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ يَسْتَضِيئُونَ بِنُورِهِ وَ يَنْتَفِعُونَ بِوَلَايَتِهِ فِي غَيْبَتِهِ كَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ تَجَلَّلَهَا سَحَابٌ يَا جَابِرُ هَذَا مِنْ مَكْنُونِ سِرِّ اللَّهِ وَ مَخْزُونِ عِلْمِهِ فَاكْتُمْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ قَالَ جَابِرُ بْنُ يَزِيدَ فَدَخَلَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) فَبَيْنَمَا هُوَ يُحَدِّثُهُ إِذْ خَرَجَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ(ع) مِنْ عِنْدِ نِسَائِهِ وَ عَلَى رَأْسِهِ ذُؤَابَةٌ وَ هُوَ غُلَامٌ فَلَمَّا بَصُرَ بِهِ جَابِرٌ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُ وَ قَامَتْ كُلُّ شَعْرَةٍ عَلَى بَدَنِهِ وَ نَظَر إِلَيْهِ مَلِيّاً ثُمَّ قَالَ لَهُ يَا غُلَامُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ فَقَالَ جَابِرُ شَمَائِلُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ ثُمَّ قَامَ فَدَنَا مِنْهُ فَقَالَ لَهُ مَا اسْمُكَ يَا غُلَامُ فَقَالَ مُحَمَّدٌ قَالَ ابْنُ مَنْ قَالَ ابْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ يَا بُنَيَّ فَدَتْكَ نَفْسِي فَأَنْتَ إِذاً الْبَاقِرُ فَقَالَ نَعَمْ ثُمَّ قَالَ فَأَبْلِغْنِي مَا حَمَلَكَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَقَالَ جَابِرٌ يَا مَوْلَايَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) بَشَّرَنِي بِالْبَقَاءِ إِلَى أَنْ أَلْقَاكَ وَ قَالَ لِي إِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ فَرَسُولُ اللَّهِ يَا مَوْلَايَ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) يَا جَابِرُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ مَا قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ عَلَيْكَ يَا جَابِرُ كَمَا بَلَّغْتَ السَّلَامَ فَكَانَ جَابِرٌ بَعْدَ ذَلِكَ يَخْتَلِفُ إِلَيْهِ وَ يَتَعَلَّمُ مِنْهُ فَسَأَلَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) عَنْ شَيْ‌ءٍ فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ وَ اللَّهِ مَا دَخَلْتُ فِي نَهْيِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَقَدْ أَخْبَرَنِي أَنَّكُمْ أَئِمَّةُ الْهُدَاةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ مِنْ بَعْدِهِ أَحْلَمُ النَّاسِ صِغَاراً وَ أَعْلَمُ النَّاسِ كِبَاراً وَ قَالَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) صَدَقَ جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِنِّي لَأَعْلَمُ مِنْكَ بِمَا سَأَلْتُكَ عَنْهُ وَ لَقَدْ أُوتِيتُ الْحُكْمَ صَبِيّاً كُلُّ ذَلِكَ بِفَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَ رَحْمَتِهِ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»؛ (صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۲۵۳، باب ۲۳، ح۳؛ خزاز قمی، کفایة الأثر، ص۵۴ – ۵۶؛ ابو الفتوح رازی، روض الجنان، ج۵، ص۴۱۲؛ ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللآلی، ج۴، ص۹۰؛ محمد مشهدی، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۳، ص۴۳۷ – ۴۳۸؛ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری، ۳ از مقدمه و ۳۹۷؛ شرف الدین علی استرآبادی، تأویل الآیات الظاهره، ج۱، ص۱۴۱؛ بیاضی، صراط المستقیم، ج۲، ص۱۲۳).
  12. سلیم بن قیس و کتابش: محقق خویی پس از نقل نظرات شماری از عالمان بزرگ شیعه امامیه در تأیید سلیم و کتاب او می‌نویسد: سلیم فردی موثق جلیل القدر و عظیم‌الشأن است. در عظمت او همین بس که «برقی» او را از اولیای خدا و از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) دانسته و علامه حلی او را عادل دانسته است. کتاب سلیم چنان که نعمانی بیان کرده از اصول و منابع معتبر و مطالب آن صحیح است و از معصوم یا از کسانی که روایتشان قابل قبول می‌باشد صادر شده است. صاحب کتاب وسائل الشیعه نیز کتاب سلیم را اثری مورد اعتماد دانسته و معتقد است در صحت انتساب آن به سلیم تردیدی وجود ندارد، البته ممکن است در این کتاب همانند هر کتاب دیگری مطالب ضعیف نیز وجود داشته باشد، لکن این مطالب اندک موجب ضعف همه کتاب نمی‌شود. (محقق خویی، معجم رجال الحدیث، ج۸، صص ۲۲۰ و ۲۲۵)، برخی به تصور اینکه راوی این کتاب از سلیم فقط ابان بن ابی عیاش است و او فردی ضعیف است، کتاب سلیم را تضعیف کرده‌اند. اما باید توجه داشت این کتاب چنان که نجاشی بیان کرده از طرق دیگری نیز از سلیم نقل شده که نقل آن از طریق «ابراهیم بن عمر یمانی» که به تصریح نجاشی فردی موثق می‌باشد، از آن جمله است (احمد بن علی نجاشی رجال النجاشی، ص٢٠).
  13. «عن سليم بن قيس الهلالي قال سمعت عليا(ع) يقول ما نزلت على رسول الله آية من القرآن إلا أقرأنيها و أملأها علي فاكتبها بخطي و علمني تأويلها و تفسیرها و ناسخها و منسوخها و محكمها و متشابها، و دعا الله لي أن يعلمني فهمها و حفظها فما نسيت آية من كتاب الله و لا علما أملاه على فكتبته بيدي على ما دعا لي و ما نزل شيء علمه الله من حلال و لا حرام أمر و لا في كان أو يكون من طاعة أو معصية إلا علمنيه و حفظته فلم أنس منه حرفا واحدا، ثم وضع يده على صدري و دعا الله لي أن يملأ قلبي علما و فهما و حكمة و نورا لم أنس شيئا و لم يفتني شيء لم أكتبه، فقلت يا رسول الله أ تخوفت علي النسيان فيما بعد فقال لست اتخوف عليك نسيانا و لا جهلا، و قد أخبرني ربي أنه قد استجاب لي فیك و في شركائك الذين يكونون من بعدك فقلت يا رسول الله و من شركائي من بعدي قال الذين قرنهم الله بنفسه و بي فقال ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ الأئمة فقلت يا رسول الله و من هم فقال الأوصياء مني إلى أن يردوا علي الحوض كلهم هاد مهتد لا يضرهم من خذلهم، هم مع القرآن والقرآن معهم لا يفارقهم و لا يفارقونه، بهم تنصر أمتي، و بهم يمطرون و بهم يدفع عنهم، و بهم يستجاب دعاؤهم، فقلت یا رسول الله سمهم لي فقال لي ابني هذا و وضع يده على رأس الحسن، ثم ابني هذا و وضع يده على رأس الحسين، ثم ابن له يقال له علي و سيولد في حياتك فاقرأه مني السلام، ثم تكمله إلى اثني عشر من ولد محمد فقلت له بأبي وأمي أنت سمهم فسماهم لي رجلا رجلا فيهم و الله يا أخا بنی هلال مهدي أمة محمد، الذي يملأ الأرض قسطا وعدلا كما ملئت جورا و ظلما، و الله إني لأعرف من يبايعه بين الركن والمقام، و أعرف أسماء آبائهم وقبائلهم و ذكر الحديث بتمامه» (سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم، صص ۶۲۰ و ۶۲۴؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۵۳؛ بیاضی، صراط المستقیم، ج۲، ص۱۲۷؛ ابن ابی زینب نعمانی، الغیبة، ص۱۸۰؛ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۲۸۴، باب،۲۴، ح۳۷؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۷)
  14. فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ج۱، ص۱۰۹؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج۱، ص۱۶۷؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۷، ص۱۹۲؛ شیخ مفید، الأمالی، ص۱۱۵.
  15. «عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَا عَلِيُّ مَنْ بَرِئَ مِنْ وَلَايَتِكَ فَقَدْ بَرِئَ مِنْ وَلَايَتِي وَ مَنْ بَرِئَ مِنْ وَلَايَتِي فَقَدْ بَرِئَ مِنْ وَلَايَةِ اللَّهِ يَا عَلِيُّ طَاعَتُكَ طَاعَتِي وَ طَاعَتِي طَاعَةُ اللَّهِ فَمَنْ أَطَاعَكَ أَطَاعَنِي وَ مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ لَحُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ أَعَزُّ مِنَ الْجَوْهَرِ وَ مِنَ الْيَاقُوتِ الْأَحْمَرِ وَ مِنَ الزُّمُرُّدِ وَ قَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ مُحِبِّينَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي أُمِّ الْكِتَابِ- لَا يَزِيدُ فِيهِمْ رَجُلٌ وَ لَا يَنْقُصُ مِنْهُمْ رَجُلٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَهُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع)» (فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ج۱، ص۱۰۹؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۳۶، ص۱۳۶).
  16. زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۶۶.
  17. «عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيّاً(ع) يَقُولُ وَ أَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ مَا أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ مُؤْمِناً وَ أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ كَافِراً وَ أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ ضَالًّا فَقَالَ لَهُ قَدْ سَأَلْتَ فَافْهَمِ الْجَوَابَ أَمَّا أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ مُؤْمِناً أَنْ يُعَرِّفَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى نَفْسَهُ فَيُقِرَّ لَهُ بِالطَّاعَةِ وَ يُعَرِّفَهُ نَبِيَّهُ صفَيُقِرَّ لَهُ بِالطَّاعَةِ وَ يُعَرِّفَهُ إِمَامَهَ وَ حُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ فَيُقِرَّ لَهُ بِالطَّاعَةِ قُلْتُ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِنْ جَهِلَ جَمِيعَ الْأَشْيَاءِ إِلَّا مَا وَصَفْتَ قَالَ نَعَمْ إِذَا أُمِرَ أَطَاعَ وَ إِذَا نُهِيَ انْتَهَى وَ أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ كَافِراً مَنْ زَعَمَ أَنَّ شَيْئاً نَهَى اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ اللَّهَ أَمَرَ بِهِ وَ نَصَبَهُ دِيناً يَتَوَلَّى عَلَيْهِ وَ يَزْعُمُ أَنَّهُ يَعْبُدُ الَّذِي أَمَرَهُ بِهِ وَ إِنَّمَا يَعْبُدُ الشَّيْطَانَ وَ أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ ضَالًّا أَنْ لَا يَعْرِفَ حُجَّةَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ شَاهِدَهُ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِي أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَتِهِ وَ فَرَضَ وَلَايَتَهُ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْهُمْ لِي فَقَالَ الَّذِينَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِنَفْسِهِ وَ نَبِيِّهِ فَقَالَ: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ أَوْضِحْ لِي فَقَالَ الَّذِينَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صفِي آخِرِ خُطْبَتِهِ يَوْمَ قَبَضَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا- كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ كَهَاتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ مُسَبِّحَتَيْهِ وَ لَا أَقُولُ كَهَاتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ الْمُسَبِّحَةِ وَ الْوُسْطَى فَتَسْبِقَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى فَتَمَسَّكُوا بِهِمَا لَا تَزِلُّوا وَ لَا تَضِلُّوا وَ لَا تَقَدَّمُوهُمْ فَتَضِلُّوا» (محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۴۱۴؛ محمد بن علی صدوق، اعتقادات، ص۱۲۱ - ۱۲۲) رجال سند این حدیث عبارت‌اند از علی بن ابراهیم قمی، ابراهیم بن هاشم قمی، حماد بن عیسی، ابراهیم بن عمر یمانی، عمر بن اذینه، ابان بن ابی عیاش، سلیم بن قیس. به جز ابان بن ابی عیاش، دیگر رجال سند حدیث همگی افرادی موثق و مورد اعتمادند. ابن ابی عیاش را برخی رجال شناسان فریقین تضعیف کرده‌اند. در میان شیعه تضعیف ابان بن ابی عیاش به ابن الغضائری بازمی‌گردد که رجال شناسان شیعه بسیاری از تضعیف‌های او را نپذیرفته‌اند. در میان اهل سنت همه تضعیف‌های ابان به شعبة بن حجاج بازمی‌گردد و شعبة برای تضعیف او هیچ دلیلی بیان نکرده است. علاوه بر این، ابن ابی عیاش شیعه بوده و ممکن است تضعیف او توسط شعبه به سبب عقاید شیعی او باشد. در حالی که از نظر رجال شناسان بزرگ اهل سنت، عقاید شیعی نمی‌تواند موجب تضعیف کسی گردد. چنان که ذهبی در شرح حال ابان بن تغلب به این حقیقت اشاره کرده است (شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۶، ص۳۰۸) و ابن حبان از شماری از راویان شیعه حدیث نقل کرده روایات آنان را صحیح و خودشان را افرادی موثق دانسته است (ابن حبان، کتاب الثقات، ج۶، ص۱۴۰، شرح حال جعفر بن سلیمان) افزون بر این حدیث مورد نظر در کتاب سلیم نیز آمده است (سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم، ص۶۱۳) و طبق نقل نجاشی، کتاب سلیم از طریق «ابراهیم بن عمر یمانی» نیز از سلیم روایت شده (احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۸) و ابراهیم بن عمر یمانی فردی ثقه است (رجال النجاشی، ص۲۰). بدین سبب سند حدیث یاد شده بدون ایراد است (ر.ک: ضمیمه شماره ۱۰). یادآوری: ما در تحقیق حاضر به دلیل ضیق وقت، فقط سند روایات مندرج در کتب اربعه را بررسی نموده و بررسی سند روایات مندرج در سایر کتب را به زمان دیگری موکول می‌کنیم.
  18. احمد بن علی طبرسی، احتجاج، ج۱، ص۱۴۷؛ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۲۷۶.
  19. احمد بن علی طبرسی، احتجاج، ج۱، ص۱۵۹.
  20. «كتاب الغارات لإبراهيم بن محمد التقفي، قال روي كتاب علي(ع) إلي معاوية، أن عليا(ع) كتب إلى معاوية من عبد الله أمير المؤمنين علي بن أبي طالب إلى معاوية و بعد فإن الله تبارك و تعالى ذا الجلال و الإكرام خلق الخلق و اختار خيرة من خلقه و اصطفى صفوة من عباده يخلق ما يشاء و يختار ما كان لهم الخيرة سبحان الله و تعالى عما يشركون فأمر الأمر و شرع الدين و قسم القسم على ذلك و هو فاعله و جاعله و هو الخالق و هو المصطفي و هو المشرع و هو القاسم و هو الفاعل لما يشاء له الخلق و له الأمر و له الخيرة و المشيئة و الإرادة و القدرة و الملک و السلطان أرسل رسوله خيرته و صفوته بالهدى و دين الحق و أنزل عليه كتابه فيه تبيان كل شيء من شرائع دينه فبينه لقوم يعلمون و فيه فرض الفرائض و قسم فيه سهاما أحل بعضها لبعض و حرم بعضها لبعض بينها يا معاوية إن كنت تعلم الحجة و ضرب أمثالا لا يعلمها إلا العالمون فأنا سائلك عنها أو بعضها إن كنت تعلم و اتخذ الحجة بأربعة أشياء على العالمين فما هي يا معاوية و لمن هي و اعلم أنهن حجة لنا أهل البيت على من خالفنا و نازعنا و فارقنا و بغى علينا و المستعان الله عليه توكلت و عليه فليتوكل المتوكلون وكان جملة تبليغه رسالة ربه فيما أمره و شرع و فرض و قسم جملة الدين يقول الله أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أولي الأمر منكم هي لنا أهل البيت»؛ (ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ج۱، ص۱۱۵ - ۱۱۶).
  21. «عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِي الْجَعْدِ، يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي ذَرٍّ (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ): أَنَّ عَلِيّاً(ع) وَ عُثْمَانَ وَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ وَ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ وَ سَعْدَ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ، أَمَرَهُمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَنْ يَدْخُلُوا بَيْتاً وَ يُغْلِقُوا عَلَيْهِمْ بَابَهُ، وَ يَتَشَاوَرُوا فِي أَمْرِهِمْ‌، وَ أَجَّلَهُمْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ‌، فَإِنْ تَوَافَقَ خَمْسَةٌ عَلَى قَوْلٍ وَاحِدٍ وَ أَبَى رَجُلٌ مِنْهُمْ، قُتِلَ ذَلِكَ الرَّجُلُ، وَ إِنْ تَوَافَقَ أَرْبَعَةٌ وَ أَبَى اثْنَانِ قُتِلَ الِاثْنَانِ، فَلَمَّا تَوَافَقُوا جَمِيعاً عَلَى رَأْيٍ وَاحِدٍ، قَالَ لَهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع): إِنِّي أُحِبُّ أَنْ تَسْمَعُوا مِنِّي مَا أَقُولُ، فَإِنْ يَكُنْ حَقّاً فَاقْبَلُوهُ، وَ إِنْ يَكُنْ بَاطِلًا فَأَنْكِرُوهُ. قَالُوا: قُلْ. قَالَ: أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ- أَوْ قَالَ: أَسْأَلَكُمْ بِاللَّهِ- الَّذِي يَعْلَمُ سَرَائِرَكُمْ، وَ يَعْلَمُ صِدْقَكُمْ إِنْ صَدَقْتُمْ، وَ يَعْلَمُ كَذِبَكُمْ إِنْ كَذَبْتُمْ، هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ صَلَّى الْقِبْلَتَيْنِ قَبْلِي قَالُوا: اللَّهُمَّ لَا. قَالَ: فَهَلْ فِيكُمْ مَنْ يَقُولُ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ): ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ سِوَايَ قَالُوا: اللَّهُمَّ لَا. قَالَ: فَهَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ نَصَرَ أَبُوهُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) وَ كَفَلَهُ غَيْرِي قَالُوا: اللَّهُمَّ لَا. قَالَ: فَهَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ زُيِّنَ أَخُوهُ بِجَنَاحَيْنِ فِي الْجَنَّةِ غَيْرِي قَالُوا: اللَّهُمَّ لَا. قَالَ: فَهَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ وَحَّدَ اللَّهَ قَبْلِي، وَ لَمْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ شَيْئاً قَالُوا: اللَّهُمَّ لَا»؛ (محمد بن حسن طوسی، الامالی، ص۵۴۵).
  22. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۸.
  23. ایجی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۲.
  24. ابو الفداء، تاریخ ابوالفداء، ج۱، ص۱۶۶؛ شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۸۸.
  25. ابوالفداء، تاریخ ابو الفداء، ج۱، ص۱۶۶.
  26. ابن شبه نمیری، تاریخ مدینة، ج۳، ص۱۰۲۸.
  27. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۹؛ شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۸۸.
  28. زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۶۹.
  29. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  30. «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید» سوره نساء، آیه ۸۳.
  31. {{متن حدیث|عَنْ هِشَامِ بْنِ حَسَّانَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ(ع) يَخْطُبُ النَّاسُ بَعْدَ الْبَيْعَةِ لَهُ بِالْأَمْرِ، فَقَالَ: نَحْنُ حِزْبُ اللَّهِ الْغَالِبُونَ، وَ عِتْرَةُ رَسُولِهِ الْأَقْرَبُونَ، وَ أَهْلُ بَيْتِهِ الطَّيِّبُونَ الطَّاهِرُونَ‌، وَ أَحَدُ الثَّقَلَيْنِ اللَّذَيْنِ خَلَّفَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) فِي أُمَّتِهِ، وَ الثَّانِي كِتَابُ اللَّهِ، فِيهِ تَفْصِيلُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ، لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ‌، فَالْمُعَوَّلُ عَلَيْنَا فِي تَفْسِيرِهِ، لَا نَتَظَنَّى تَأْوِيلَهُ بَلْ نَتَيَقَّنُ حَقَائِقَهُ، فَأَطِيعُونَا فَإِنَّ طَاعَتَنَا مَفْرُوضَةٌ إِذْ كَانَتْ بِطَاعَةِ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) وَ رَسُولِهِ مَقْرُونَةً، قَالَ (عَزَّ وَ جَلَّ): ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ؛ ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ؛ (محمد بن حسن طوسی، الامالی، صص ۱۲۱ و ۶۹۱؛ شیخ مفید، الامالی، ص۳۴۸ – ۳۴۹؛ عمادالدین طبری، بشارة المصطفی، صص۱۰۶ و ۲۵۹).
  32. زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۷۵.
  33. «وَ عَنْ مُوسَى بْنِ عُقْبَةَ أَنَّ مُعَاوِيَةَ أَمَرَ الْحُسَيْنَ(ع) أَنْ يَصْعَدَ الْمِنْبَرَ فَيَخْطُبَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ نَحْنُ حِزْبُ اللَّهِ الْغَالِبُونَ وَ عِتْرَةُ نَبِيِّهِ الْأَقْرَبُونَ وَ أَحَدُ الثَّقَلَيْنِ اللَّذَيْنِ جَعَلَنَا رَسُولُ اللَّهِ صثَانِيَ كِتَابِ اللَّهِ- فِيهِ تَفْصِيلٌ لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ وَ الْمُعَوَّلُ عَلَيْنَا فِي تَفْسِيرِهِ لَا نَتَظَنَّى تَأْوِيلَهُ بَلْ نَتَّبِعُ حَقَائِقَهُ فَأَطِيعُونَا فَإِنَّ طَاعَتَنَا مَفْرُوضَةٌ إِذْ كَانَتْ بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ مَقْرُونَةً قَالَ اللَّهُ ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ وَ قَالَ ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ الْحَدِيثَ» (حر عاملى، وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۹۵؛ احمد بن علی طبرسی، احتجاج، ج۲، ص۲۹۸ – ۲۹۹؛ محسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۱، ص۴۶۵؛ عبدعلی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۵۰۷).
  34. زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۷۵.
  35. «عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعَابِدِينَ(ع) فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) أَخْبِرْنِي بِالَّذِينَ فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ طَاعَتَهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ وَ أَوْجَبَ عَلَى عِبَادِهِ الِاقْتِدَاءَ بِهِمْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صفَقَالَ لِي يَا كَنْكَرُ إِنَّ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ جَعَلَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَئِمَّةً لِلنَّاسِ وَ أَوْجَبَ عَلَيْهِمْ طَاعَتَهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ابْنَا عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَيْنَا...» (احمد بن علی طبرسی، احتجاج، ج۲، ص۳۱۷؛ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری، ص۴۰۷).
  36. زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۷۶.
  37. {{متن حدیث|قَالَ: إِيَّانَا عَنَى خَاصَّةً أَمَرَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِطَاعَتِنَا فَإِنْ خِفْتُمْ تَنَازُعاً فِي أَمْرٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ كَذَا نَزَلَتْ وَ كَيْفَ يَأْمُرُهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَةِ وُلَاةِ الْأَمْرِ وَ يُرَخِّصُ فِي مُنَازَعَتِهِمْ إِنَّمَا قِيلَ ذَلِكَ لِلْمَأْمُورِينَ الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ؛ (محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۲۷۶؛ شرف الدین علی استرآبادی، تأویل الآیات الظاهره، ص۱۴۰) رجال سند این حدیث عبارت‌اند از: حسین بن محمد بن عامر (= عمران) اشعری، معلی بن محمد بصری، حسن بن علی وشاء، أحمد بن عائذ الأحمسی العبسی، عمر بن أذینه، برید بن معاویه عجلی. به جز معلی بن محمد بصری، دیگر رجال سند حدیث افرادی موثق و مورد اعتمادند. معلی بن محمد را ابن غضائری و نجاشی تضعیف کرده‌اند، اما محقق خویی با ذکر دلیل تضعیف‌های آنان را وارد ندانسته و او را فردی موثق و مورد اعتماد می‌داند (محقق خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۸، ص۲۵۹؛ ر.ک: ضمیمه شماره ۳).
  38. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  39. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  40. «عَنْ زُرَارَةَ وَ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ وَ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ وَ أَبِي الْجَارُودِ جَمِيعاً عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ فَرَضَ وَلَايَةَ أُولِي الْأَمْرِ فَلَمْ يَدْرُوا مَا هِيَ فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً(ص) أَنْ يُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَايَةَ كَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِكَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِكَ صَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ تَخَوَّفَ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنْ دِينِهِمْ وَ أَنْ يُكَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ وَ رَاجَعَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ فَقَامَ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ(ع)يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ فَنَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ يُبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ قَالَ عُمَرُ بْنُ أُذَيْنَةَ قَالُوا جَمِيعاً غَيْرَ أَبِي الْجَارُودِ وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) وَ كَانَتِ الْفَرِيضَةُ تَنْزِلُ بَعْدَ الْفَرِيضَةِ الْأُخْرَى وَ كَانَتِ الْوَلَايَةُ آخِرَ الْفَرَائِضِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا أُنْزِلُ عَلَيْكُمْ بَعْدَ هَذِهِ فَرِيضَةً قَدْ أَكْمَلْتُ لَكُمُ الْفَرَائِضَ»؛ (محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۲۸۹)؛ رجال سند این حدیث عبارت‌اند از: علی بن ابراهیم قمی، ابراهیم بن هاشم قمی، محمد بن ابی عمیر زیاد، عمر بن أذینه، زرارة بن اعین شیبانی. افراد یادشده همگی ثقه هستند (ر.ک: ضمیمه شماره ۶).
  41. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  42. «قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) مَنْ مَاتَ وَ لَا يَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً وَ كَانَ رَسُولَ اللَّهِ(ص) وَ كَانَ عَلِيّاً(ع) وَ قَالَ الْآخَرُونَ كَانَ مُعَاوِيَةَ ثُمَّ كَانَ الْحَسَنَ(ع) ثُمَّ كَانَ الْحُسَيْنَ(ع) وَ قَالَ الْآخَرُونَ- يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَةَ وَ حُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ وَ لَا سَوَاءَ وَ لَا سَوَاءَ قَالَ ثُمَّ سَكَتَ ثُمَّ قَالَ أَزِيدُكَ فَقَالَ لَهُ حَكَمٌ الْأَعْوَرُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ ثُمَّ كَانَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ثُمَّ كَانَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ أَبَا جَعْفَرٍ...»؛ (محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۹ - ۲۰) رجال سند این حدیث عبارت‌اند از: محمد بن یحیی عطار، احمد بن محمد بن عیسی اشعری، صفوان بن یحیی بجلی، عیسی بن سری (ابوالیسع). افراد یادشده همگی موثق و مورد اعتمادند (ر.ک: ضمیمه شماره ۸).
  43. «عن جابر الجعفي قال سألت أبا جعفر(ع) عن هذه الآية ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ قال الأوصياء» (محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۴۹). ۲.طبری، تهذیب الآثار، ص۶۲؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج۴، ص۲۷۸ – ۲۷۹؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۴۹؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۵۴۲ - ۵۴۳.
  44. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۳۹۲؛ سلیمان بن احمد طبرانی، التفسیر الکبیر، ج۶، ص۲۲۱؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۴۸.
  45. تأیید این حدیث توسط طبرانی را از دو جا می‌توان استنتاج کرد: ۱. طبرانی حدیث را توجیه کرده و توجیه حدیث از حیث مرتبه، پس از پذیرش اصل حدیث است. اگر کسی حدیثی را به لحاظ سند و محتوا قبول نداشته باشد از ابتدا آن را تضعیف نموده و از توجیه آن خودداری می‌کند. ۲. طبرانی در توجیه حدیث با به کار بردن تعبیر قوله(ص) وصیی نشان می‌دهد او حدیث یادشده را به طور قطع سخن پیامبر(ص) می‌داند و گرنه به کار بردن چنین تعبیری صحیح نیست.
  46. «عن عبد الله بن عجلان عن أبي جعفر(ع) في قوله ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ قال هي في علي و في الأئمة جعلهم الله مواضع الأنبياء غير أنهم لا يحلون شيئا و لا يحرمونه» (محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۵۲).
  47. «عن جعفر بن محمد عن أبيه محمد بن علي(ع) قال: أوصى النبي(ص) إلى علي و الحسن و الحسين(ع) ثم قال في قول الله عز و جل ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ قال: الأئمة من ولد علي و فاطمة(ع) إلى أن تقوم الساعة» (محمد بن علی صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۱۳۱، باب ۳۵، ح۱۴؛ همو، کمال الدین، ج۱، ص٢٢٢).
  48. «عن أبي جعفر(ع) في قول الله تعالى ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ قال: نزلت في علي بن أبي طالب(ع) قلت له إن الناس يقولون لنا فما منعه أن يسمي عليا و أهل بيته في كتابه فقال أبو جعفر(ع) قولوا لهم إن الله أنزل على رسوله الصلاة و لم يسم ثلاثا و لا أربعا حتى كان رسول الله هو الذي فسر ذلك هم و نزل عليه الزكاة و لم يسم لهم من كل أربعين درهما حتى كان رسول الله(ص) و أنزل الحج فلم ينزل طوفوا أسبوعا حتى فسر ذلك لهم رسول الله(ص) و أنزل ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ نزلت في علي و الحسن و الحسين(ع) و قال(ص) في علي من كنت مولاه فعلي مولاه فقال رسول الله(ص) أوصيكم بكتاب الله و أهل بيتي إني سألت الله أن لا يفرق بينهما حتى يوردهما علي الحوض فأعطاني ذلك...» (محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۴۹؛ فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ص۱۱۰؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۱).
  49. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۲۸۶.
  50. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۸، ص۱۸۴؛ رجال سند همگی موثق‌اند (ر.ک: ضمیمه شماره ۱۳).
  51. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۷۶؛ فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ص۱۰۸.
  52. «عن محمد بن الفضيل قال سألته عن أفضل ما يتقرب به العباد إلى الله عز و جل، قال: أفضل ما يتقرب به العباد إلى الله عز و جل طاعة الله و طاعة رسوله و طاعة اولي الأمر قال أبو جعفر(ع) حبنا إيمان و بغضنا کفر» (محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۱۸۷ - ۱۸۸) رجال سند این حدیث عبارت‌اند از: علی بن ابراهیم قمی، محمد بن عیسی بن عبید، یونس بن عبد الرحمن، محمد بن فضیل. افراد یاد شده همگی موثق و مورد اعتمادند. گفتنی است محمد بن فضیل را برخی از رجال شناسان شیعه متهم به غلو نموده و تضعیف کرده‌اند، اما شمار بیشتری مانند شیخ مفید، ابن قولویه، اردبیلی، تفرشی، و محقق خویی این اتهام را وارد ندانسته و او را توثیق کرده‌اند (محقق خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۷، ص۱۴۷ - ۱۴۸).
  53. زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۷۷.
  54. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  55. {{متن حدیث|عن الحسين بن أبي العلاء قال ذکرت لأبي عبد الله(ع) قولنا في الأوصياء إن طاعتهم مفترضة قال: فقال: نعم هم الذين قال الله تعالى ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ و هم الذين قال الله عز و جل: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا (محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۱۸۹؛ محمد بن محمد بن نعمان مفید، الاختصاص، ص۲۷۷) رجال سند این حدیث عبارت‌اند از: احمد بن محمد بن عیسی اشعری، علی بن حکم بن زبیر انباری، حسین بن ابی العلاء خفاف، افراد یادشده همگی موثق‌اند (ر.ک: ضمیمه شماره ۱).
  56. «این همان است که خداوند (آن را) به بندگانی از خویش که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند مژده می‌دهد بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را و هر کس کاری نیک انجام دهد برای او در آن پاداشی نیک بیفزاییم که خداوند آمرزنده‌ای سپاس‌پذیر است» سوره شوری، آیه ۲۳.
  57. «عن أبي مسروق عن أبي عبد الله(ع) قال قلت إنا نكلم الناس فنحتج عليهم بقول الله عز و جل ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فيقولون نزلت في أمراء السرايا فنحتج عليهم بقوله عز و جل ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ... إلى آخر الآية فيقولون نزلت في المؤمنين و تحتج عليهم بقول الله عز و جل ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى فيقولون نزلت في قربى المسلمين قال فلم أدع شيئا مما حضرنی ذكره من هذه و شبهه إلا ذكرته فقال لي إذا كان ذلك فادعهم إلى المباهلة» (محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۵۱۳ - ۵۱۴). رجال سند این حدیث عبارت‌اند از: علی بن ابراهیم قمی، ابراهیم بن هاشم قمی، ابن ابی عمیر زیاد، محمد بن حکیم خثعمی، ابو مسروق هندی، افرادیادشده همگی افرادی موثق‌اند (ر.ک: ضمیمه شماره ۱۱).
  58. «عَنِ الْحُسَيْنِ أَنَّهُ سَأَلَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ قَالَ أُولِي الْفِقْهِ وَ الْعِلْمِ قُلْنَا أَ خَاصٌ أَمْ عَامٌ قَالَ بَلْ خَاصٌّ لَنَا»؛ (حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۷۷؛ فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ص۱۰۸).
  59. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۶۶.
  60. نوری، مستدرک الوسائل، ج۱، ص۱۵۹.
  61. زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۸۲.
  62. «عن عمرو بن سعيد قال سألت أبا الحسن(ع) عن قوله ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ قال علي بن أبي طالب و الأوصياء من بعده» (محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۵۳).
  63. «عن أبان أنه دخل على أبي الحسن الرضا(ع) قال فسألته عن قول الله ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فقال: ذلك علي بن أبي طالب(ع) ثم سكت، قال فلما طال سكوته قلت ثم من قال: ثم الحسن، ثم سكت فلما طال سكوته قلت ثم من قال: الحسين، قلت: ثم من قال: ثم علي بن الحسين و سكت، فلم يزل يسكت عند كل واحد حتى أعيد المسألة، فيقول حتى سماهم إلى آخرهم» (محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۵۱).
  64. عبدعلی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۴۹۷ - ۴۹۸.
  65. «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید» سوره نساء، آیه ۸۳.
  66. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۶۰؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۷۱.
  67. زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۸۳.
  68. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۰۹؛ همو، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۲۷۲؛ محمد بن حسن طوسی، التهذیب، ج۳، ص۱۴۷ و ج۶، ص۹۵؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۰، ص۴۱۶؛ رجال سند حدیث همگی موثق‌اند (ر.ک: ضمیمه شماره ۱۴ - ۱۵).
  69. ابن ابی‌حاتم رازی، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۶۹ – ۷۰؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج۲، ص۵۹ – ۶۰؛ محمد بن یوسف ابو حیان، بحر المحیط فی تفسیر، ج۳، ص۲۹۰.
  70. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۵۳؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۸۶؛ محمد بن حسن طوسی، تفسیر تبیان، ج۳، ص۲۷۳.
  71. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۴۷؛ سید عبدالله شبر، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، ج۲، ص۵۸.
  72. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۴۱.
  73. محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۶.
  74. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۱۰۱.
  75. ابن شهر آشوب، متشابه القرآن، ج۲، ص۴۸.
  76. محسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۱، ص۴۶۲.
  77. سید عبدالله شبر، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، ج۲، ص۱۵۸؛ همو، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۱۱۷.
  78. محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۳۸۸.
  79. محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۳۸۹.
  80. محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۳۸۹.
  81. محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۳۸۹.
  82. محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۴۰۱.
  83. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۳، ص۴۳۶.
  84. عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۱۹، ص۲۳۸-۲۳۹.
  85. زینلی، غلامحسین، آیه اولی الامر، ص ۸۴.