تفسیر قرآن به قرآن در علوم قرآنی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف')
جز (جایگزینی متن - 'لام' به 'لام')
 
خط ۱۰۶: خط ۱۰۶:
#{{متن قرآن|إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ}}<ref>«(که) به (پاداش و نعمت) پروردگارش می‌نگرد» سوره قیامه، آیه ۲۳.</ref>. وقتی که این آیه را با آیات {{متن قرآن|لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ}}<ref>«چیزی مانند او نیست» سوره شوری، آیه ۱۱.</ref> و {{متن قرآن|لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ}}<ref>«چشم‌ها او را در نمی‌یابند و او چشم‌ها را در می‌یابد و او نازک‌بین آگاه است» سوره انعام، آیه ۱۰۳.</ref> بسنجیم، دستِ کم [[شبهه]] جسمانیت [[خدا]] منتفی می‌شود. آنگاه یا باید مراد از {{متن قرآن|نَاظِرَةٌ}} نگاه کردن به نعمت‌های [[جاودانی]] [[الهی]] [[تفسیر]] شود. یا مراد از {{متن قرآن|نَاظِرَةٌ}} نوعی [[شهود]] [[قلبی]] و [[باطنی]] باشد که آن [[روز]] [[آدمی]] با چشم [[دل]]، نه با [[چشم سر]]، [[خدا]] را می‌بیند.  
#{{متن قرآن|إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ}}<ref>«(که) به (پاداش و نعمت) پروردگارش می‌نگرد» سوره قیامه، آیه ۲۳.</ref>. وقتی که این آیه را با آیات {{متن قرآن|لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ}}<ref>«چیزی مانند او نیست» سوره شوری، آیه ۱۱.</ref> و {{متن قرآن|لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ}}<ref>«چشم‌ها او را در نمی‌یابند و او چشم‌ها را در می‌یابد و او نازک‌بین آگاه است» سوره انعام، آیه ۱۰۳.</ref> بسنجیم، دستِ کم [[شبهه]] جسمانیت [[خدا]] منتفی می‌شود. آنگاه یا باید مراد از {{متن قرآن|نَاظِرَةٌ}} نگاه کردن به نعمت‌های [[جاودانی]] [[الهی]] [[تفسیر]] شود. یا مراد از {{متن قرآن|نَاظِرَةٌ}} نوعی [[شهود]] [[قلبی]] و [[باطنی]] باشد که آن [[روز]] [[آدمی]] با چشم [[دل]]، نه با [[چشم سر]]، [[خدا]] را می‌بیند.  
#{{متن قرآن|قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ}}<ref>«بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵.</ref>، اما وقتی که این [[آیه]] را با آیاتی از قبیل {{متن قرآن|فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.</ref> بسنجیم، معلوم می‌شود، [[علم غیب]] که ذاتاً در انحصار خدا است، گاهی از جانب او بر رسولی که او را برای [[رسالت]] خویش [[برگزیده]] عطا و درنتیجه، دریچه‌ای از [[علم]] [[غیب الهی]] به رویش گشوده می‌شود. چنان که فرموده است: {{متن قرآن|ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ}}<ref>«این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم» سوره آل عمران، آیه ۴۴.</ref>، {{متن قرآن|تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ}}<ref>«این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم» سوره هود، آیه ۴۹.</ref>.
#{{متن قرآن|قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ}}<ref>«بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵.</ref>، اما وقتی که این [[آیه]] را با آیاتی از قبیل {{متن قرآن|فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.</ref> بسنجیم، معلوم می‌شود، [[علم غیب]] که ذاتاً در انحصار خدا است، گاهی از جانب او بر رسولی که او را برای [[رسالت]] خویش [[برگزیده]] عطا و درنتیجه، دریچه‌ای از [[علم]] [[غیب الهی]] به رویش گشوده می‌شود. چنان که فرموده است: {{متن قرآن|ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ}}<ref>«این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم» سوره آل عمران، آیه ۴۴.</ref>، {{متن قرآن|تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ}}<ref>«این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم» سوره هود، آیه ۴۹.</ref>.
#{{متن قرآن|وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ...}}<ref>«و زنان طلاق داده باید تا سه پاکی (از حیض) خویشتن، انتظار کشند» سوره بقره، آیه ۲۲۸.</ref>، ظاهر کلمه {{متن قرآن|الْمُطَلَّقَاتُ}} که جمع مُحَلّی با الف و [[لام]] است تمام انواع [[زنان]] مطلَّقه (رجعی، خُلعی و مبارات) را شامل می‌شود. ولی قید {{متن قرآن|بُعُولَتُهُنَّ}} که در ذیل آن ذکر گردید، نشان می‌دهد که مراد از {{متن قرآن|الْمُطَلَّقَاتُ}} در صدر آیه، تنها زنان مطلّقه به [[طلاق]] رجعی هستند نه دو گروه دیگر. بنابراین ذیل آیه، صدر آن را تخصیص زده که خود نوعی از [[تفسیر قرآن به قرآن]] محسوب می‌شود.
#{{متن قرآن|وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ...}}<ref>«و زنان طلاق داده باید تا سه پاکی (از حیض) خویشتن، انتظار کشند» سوره بقره، آیه ۲۲۸.</ref>، ظاهر کلمه {{متن قرآن|الْمُطَلَّقَاتُ}} که جمع مُحَلّی با الف و لام است تمام انواع [[زنان]] مطلَّقه (رجعی، خُلعی و مبارات) را شامل می‌شود. ولی قید {{متن قرآن|بُعُولَتُهُنَّ}} که در ذیل آن ذکر گردید، نشان می‌دهد که مراد از {{متن قرآن|الْمُطَلَّقَاتُ}} در صدر آیه، تنها زنان مطلّقه به [[طلاق]] رجعی هستند نه دو گروه دیگر. بنابراین ذیل آیه، صدر آن را تخصیص زده که خود نوعی از [[تفسیر قرآن به قرآن]] محسوب می‌شود.
#{{متن قرآن|وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ}}<ref>«و هر کس گرویدن (به اسلام) را نپذیرد کردارش تباه می‌شود» سوره مائده، آیه ۵.</ref>، ولی وقتی که این [[آیه]] با آیه {{متن قرآن|وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ}}<ref>«از تو درباره جنگ در ماه حرام می‌پرسند، بگو: جنگ در آن (گناهی) بزرگ است و (گناه) باز داشتن (مردم) از راه خداوند و ناسپاسی به او و (باز داشتن مردم از) مسجد الحرام و بیرون راندن اهل آن از آن، در نظر خداوند بزرگ‌تر است و آشوب (شرک) از کشتار (هم) بزرگ‌تر است؛ و (این کافران) پیاپی با شما جنگ می‌کنند تا اگر بتوانند شما را از دینتان بازگردانند، و کردار کسانی از شما که از دین خود بازگردند و در کفر بمیرند، در این جهان و جهان واپسین، تباه است و آنان دمساز آتش و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۱۷.</ref>؛ بسنجیم، معلوم می‌شود که اطلاق [[حبط عمل]] [[مرتد]] که در آیه اول آمده، در آیه دوم به صورت [[مرگ]] او در حال [[کفر]] و [[ارتداد]]، مقیّد شده است. بنابراین، راه [[توبه]] برای مرتد باز است و حبط عملش در صورتی است که توبه نکند و با کفر بمیرد.
#{{متن قرآن|وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ}}<ref>«و هر کس گرویدن (به اسلام) را نپذیرد کردارش تباه می‌شود» سوره مائده، آیه ۵.</ref>، ولی وقتی که این [[آیه]] با آیه {{متن قرآن|وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ}}<ref>«از تو درباره جنگ در ماه حرام می‌پرسند، بگو: جنگ در آن (گناهی) بزرگ است و (گناه) باز داشتن (مردم) از راه خداوند و ناسپاسی به او و (باز داشتن مردم از) مسجد الحرام و بیرون راندن اهل آن از آن، در نظر خداوند بزرگ‌تر است و آشوب (شرک) از کشتار (هم) بزرگ‌تر است؛ و (این کافران) پیاپی با شما جنگ می‌کنند تا اگر بتوانند شما را از دینتان بازگردانند، و کردار کسانی از شما که از دین خود بازگردند و در کفر بمیرند، در این جهان و جهان واپسین، تباه است و آنان دمساز آتش و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۱۷.</ref>؛ بسنجیم، معلوم می‌شود که اطلاق [[حبط عمل]] [[مرتد]] که در آیه اول آمده، در آیه دوم به صورت [[مرگ]] او در حال [[کفر]] و [[ارتداد]]، مقیّد شده است. بنابراین، راه [[توبه]] برای مرتد باز است و حبط عملش در صورتی است که توبه نکند و با کفر بمیرد.
# [[قرآن]] به طور سربسته و مجمل فرموده است: {{متن قرآن|أَقِيمُوا الصَّلَاةَ}}<ref>«و نماز را برپا دارید» سوره بقره، آیه ۴۳.</ref>، اما در [[آیات]] دیگر این [[اجمال]] را برطرف و فرموده است: {{متن قرآن|أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا}}<ref>«نماز را از هنگام بازگشت خورشید (در نیمه روز) تا تاریکی شب بپا دار! و (نیز) نماز صبح را که نماز صبح با گواهی (فرشتگان) است» سوره اسراء، آیه ۷۸.</ref>، {{متن قرآن|وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ}}<ref>«و نماز را در دو سوی روز و ساعتی از آغاز شب بپا دار؛ بی‌گمان نیکی‌ها بدی‌ها را می‌زدایند؛ این یادکردی برای یادآوران است» سوره هود، آیه ۱۱۴.</ref>؛ برخی گفته‌اند: این [[آیه]] اشاره به نمازهای پنج‌گانه است، ولی برخی دیگر گفته‎اند: فقط اشاره به [[نماز صبح]] و [[مغرب]] و عشا دارد. ظاهر تعبیر {{متن قرآن|طَرَفَيِ النَّهَارِ}} (دو طرف [[روز]]) این است که نماز صبح و مغرب را بیان می‌کند که در دو طرف روز قرار گرفته و «زُلَف» جمعِ «زُلفَة» به معنی نزدیک بودن است که به قسمت‌های آغاز شب که نزدیک به روز است گفته می‌شود که بر [[نماز]] عشا منطبق است. در [[روایات]] هم همین معنا [[تأیید]] شده است<ref>بحار الانوار، ج۸۴، ص۱۴۰، ح۸؛ ج۷۹، ص۲۸۹، ح۱۶؛ وسائل الشیعه، ج۴، ص۱۰، ح۴۳۸۵.</ref>.
# [[قرآن]] به طور سربسته و مجمل فرموده است: {{متن قرآن|أَقِيمُوا الصَّلَاةَ}}<ref>«و نماز را برپا دارید» سوره بقره، آیه ۴۳.</ref>، اما در [[آیات]] دیگر این [[اجمال]] را برطرف و فرموده است: {{متن قرآن|أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا}}<ref>«نماز را از هنگام بازگشت خورشید (در نیمه روز) تا تاریکی شب بپا دار! و (نیز) نماز صبح را که نماز صبح با گواهی (فرشتگان) است» سوره اسراء، آیه ۷۸.</ref>، {{متن قرآن|وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ}}<ref>«و نماز را در دو سوی روز و ساعتی از آغاز شب بپا دار؛ بی‌گمان نیکی‌ها بدی‌ها را می‌زدایند؛ این یادکردی برای یادآوران است» سوره هود، آیه ۱۱۴.</ref>؛ برخی گفته‌اند: این [[آیه]] اشاره به نمازهای پنج‌گانه است، ولی برخی دیگر گفته‎اند: فقط اشاره به [[نماز صبح]] و [[مغرب]] و عشا دارد. ظاهر تعبیر {{متن قرآن|طَرَفَيِ النَّهَارِ}} (دو طرف [[روز]]) این است که نماز صبح و مغرب را بیان می‌کند که در دو طرف روز قرار گرفته و «زُلَف» جمعِ «زُلفَة» به معنی نزدیک بودن است که به قسمت‌های آغاز شب که نزدیک به روز است گفته می‌شود که بر [[نماز]] عشا منطبق است. در [[روایات]] هم همین معنا [[تأیید]] شده است<ref>بحار الانوار، ج۸۴، ص۱۴۰، ح۸؛ ج۷۹، ص۲۸۹، ح۱۶؛ وسائل الشیعه، ج۴، ص۱۰، ح۴۳۸۵.</ref>.

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۲۳:۰۸

مقدمه

تفسیر قرآن به قرآن، از روش‌های مورد توجه مفسران و تفسیرپژوهان به ویژه در سده‌های اخیر است که با استفاده از رهنمودهای خود قرآن در فهم معانی و مقاصد آن انجام می‌‌گیرد. [۱] در قرن اخیر بر اهمیت ویژه این روش تفسیری به مثابه روشی اصیل و کهن با پیشینه ای تا عصر رسالت و متکی به منبعی مورد اتفاق دانشمندان، تأکید شده است. [۲] و از آن رو که در چالش روش‌های گوناگون تفسیری در دوران معاصر، جستوجوی تکیه گاهی مطمئن در فهم و تفسیر قرآن ضروری است، بررسی این روش و اصالت، پیشینه و پشتوانه‌های آن با توجه به جریان‌های گوناگون قرآنگرا در تاریخ تفسیر و معرفت دینی اهمیت خواهد داشت.[۳]

سیر تاریخی از پیدایش تا گسترش

جریان‌های قرآن‌گرا که به نوعی به بحث ما مربوط می‌‌شوند در دو گونه متفاوت بروز یافته اند: نخست با تلقی کلامی و دوم با تلقی تفسیری.[۴]

تلقی کلامی

این تلقی به نگرش افراطی گروه‌هایی ناظر است که در معرفت دینی از کفایت قرآن و بسنده کردن به آن سخن گفته و بالأخص نقش سنّت نبوی و به تبع آن بیانات روایی اهل بیت پیامبر را کم رنگ کرده یا نادیده انگاشته‌اند که به لحاظ مبنای کلامی فوق در منابع معرفت دینی و نه خصوص حوزه تفسیر، از آن به تلقّی کلامی یاد می‌‌کنیم.

به گواهی اخبار و نقل‌های مشهور تاریخی، سه قرن نخست هجری به نوعی شاهد بروز رگه‌هایی از این نگرش بوده است. از قرن اول هجری به نمونه‌های زیر در اینجا اشاره می‌‌شود:

  1. شعار " حَسْبُنَا كِتَابُ الله‏ " که خلیفه دوم آن را کنار بستر بیماری پیامبر (ص) مطرح کرد. [۵]
  2. نگرانی پیامبر (ص) از اکتفا به قرآن در احادیث معروف به «اریکه». در یکی از این احادیث به نقل از پیامبر (ص) چنین آمده است: «بعید نیست که مردی بر تخت خود تکیه زده و با شنیدن حدیثی از احادیث من بگوید: «ما کتاب الهی را داریم؛ حلال آن را حلال و حرامش را حرام می‌‌دانیم». هان بدانید که آنچه رسول خدا آن را حرام کرده مانند حرام الهی است. [۶] نگرانی مزبور در سخن و سیره برخی اصحاب پس از رحلت پیامبر (ص) عینیت یافت، چنان که ابوبکر با اشاره به مایه اختلاف بودن نقل حدیث پیامبر، از آن نهی کرد و گفت: به جویندگان حدیث بگویید: کتاب الهی در بین ماست، پس حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمارید. [۷]
  3. دیدگاه‌های خاص خوارج که با تکیه بر قرآن به انکار برخی مسلّمات احکام و معارف دینی پرداختند. [۸] در اواخر قرن دوم هجری نیز شافعی در الأمّ در آغاز کتاب جماع العلم به فرقه ای در زمان خود اشاره می‌‌کند که قرآن را در معرفت دینی کافی شمرده‌اند. [۹] شواهد پراکنده دیگر تاریخی نیز از این عصر، حضور این نگرش را تأیید می‌‌کنند. [۱۰] در قرن سوم هجری می‌‌توان به سخن ابن قتیبه اشاره کرد که در دفاع از اهل حدیث از آرای برخی متکلمان و اهل رأی یاد می‌‌کند که با تکیه بر قرآن منهای سنت ابراز شده است. [۱۱]

افزون بر این پیشینه کهن، در قرون اخیر نگرش مزبور را می‌‌توان در جماعت موسوم به «اهل قرآن» در شبه قاره هند و قرآن‌گرایانی در سرزمین‌های عربی جستوجو کرد. در شبه قاره هند، جریان‌های اصلاح طلب و نوگرایی که «سنت» را مانع پیشرفت می‌‌دیدند، زمینه ساز جماعت اهل قرآن شدند. نمونه شاخص این جریان‌ها را می‌‌توان در حرکت سید احمد خان نویسنده تفسیر القرآن و هو الهدی و الفرقان و پس از او مدافع سرسختش، چراغ علی جست و جو کرد که هریک به نوعی در معرفت دینی و فهم قرآن از حدّ دلالت‌های قرآنی فراتر نرفته و نقش سنت را نادیده انگاشته‌اند. [۱۲]

جماعت اهل قرآن شعار اصلی خود را تفسیر قرآن به قرآن دانسته، آثار تفسیری گوناگونی بر اساس آن تدوین کرده‌اند؛ مانند تفسیر آیات القرآن، ترجمة القرآن بآیات الفرقان و ردّ النسخ المشهور، هر سه اثر عبدالله جکرالوی موسوم به غلام نبی و تفسیر بیان للناس اثر خواجه احمد الدین و تعلیمات قرآن اثر حافظ محمد أسلم و شاهکار رسالت و قرآنی فیصلی و قرآنی قوانین هر سه از غلام احمد پرویز. [۱۳]

در سرزمین‌های عربی به ویژه مصر نیز در حاشیه جریان تفسیری اصلاح‌گرای قرن چهاردهم به این سو،[۱۴] رویکردی افراطی با نفی سنت در معرفت دین و به تبع آن تفسیر قرآن، پدید آمده است. ظاهراً نخستین بار مجله المنار، شبهات درباره سنت را در قالب دو مقاله از محمد توفیق صدقی با عنوان الاسلام هو القرآن وحده منتشر کرده است. [۱۵] از نمونه‌های تفسیری این جریان را کتاب الهدایة و العرفان فی تفسیر القرآن بالقرآن اثر محمد ابوزید الدمنهوری از شاگردان محمد توفیق صدقی شمرده‌اند که در سال ۱۳۴۹ قمری در مصر با واکنش‌های تند علمای اسلامی روبه رو شد. [۱۶] آثار دیگری چون القرآن و کفی مصدراً للتشریع اثر احمد صبحی منصور و لماذا قرآن اثر عبدالله خلیفه و الکتاب والقرآن اثر محمد شحرور نیز هریک به نوعی با همان نگرش به فهم قرآن اندیشیده‌اند. [۱۷] در ایران نیز، قرن اخیر شاهد جریانی بوده است که هرچند با رویکردی معتدل‌تر، به نگرش قرآنگرایانه فوق دامن زده و آثاری را عرضه کرده است؛ مانند تفسیر تابشی از قرآن و احکام القرآن هر دو اثر سید ابوالفضل برقعی و تفسیر آیات مشکله قرآن اثر یوسف شعار و کلید فهم قرآن اثر محمد حسن شریعت سنگلجی[۱۸].[۱۹]

تلقی تفسیری

قرآنگرایی با شعار تفسیر قرآن به قرآن به مثابه تنها روش استوار فهم قرآن یا یکی از روش‌های فهم آن در کنار اذعان به نقش سنت در معرفت دینی و شناخت ابعادی از معارف قرآنی که ما از آن با عنوان تلقی تفسیری جریان مزبور یاد می‌‌کنیم، سه رویکرد متفاوت را در برمی گیرد:

  1. رویکردی که در میان آثار تفسیری پیشینه ای کهن دارد و تفسیر قرآن به قرآن را به مثابه یکی از روش‌های تفسیر و بلکه در رتبه نخست کار تفسیر دانسته است. در این رویکرد، متن قرآن و رهنمودهای آن در رفع اجمال و بیان قیود و خصوصیات آیات، نخستین منبع تفسیر تلقی شده است. اما در رتبه پس از آن، سایر منابع جایگاه خود را داشته و در مواردی که دلیلی قرآنی در تفسیر آیه ای یافت نشود، نوبت به سایر منابع می‌‌رسد. [۲۰] کسانی چون طبری و ابن تیمیه و ابن کثیر و طوسی و طبرسی از پیشینیان و شنقیطی مؤلف أضواء البیان و احمد بن عبدالرحمان القاسم مؤلف تفسیرالقرآن بالقرآن و السنة و الآثار و بالأسلوب الحدیث از متأخران، هر یک به نوعی به همین رویکرد تعلق دارند.
  2. رویکردی که با نگاهی حداقلی به سنت و منابع روایی، تأکید اساسی خود را بر مراجعه به قرآن نهاده است، هرچند سنت متواتری را که بیانگر آیه ای باشد یا معرفتی از معارف دینی را باز گوید، مقبول می‌‌داند. از نمونه‌های روشن این رویکرد، التفسیر القرآنی للقرآن اثر عبدالکریم الخطیب است، چنان که برخی نوگرایان متأخر عرب که همگون با حرکت اصلاحی اجتماعی قرن چهاردهم مصر به حوزه تفسیر گام نهاده‌اند، نظیر محمد عبده در المنار و سایر رساله‌های تفسیری اش، احمد مصطفی المراغی در «تفسیر المراغی» و نیز برخی دانشمندان دیگر چون محمود أبوریّه نویسنده أضواء علی السنة المحمدیّه و احمد امین نویسنده فجر الاسلام و ضحی الاسلام، چنین نگرشی را پشتیبانی کرده‌اند. [۲۱] در حوزه شیعی نیز تفسیر پرتوی از قرآن اثر سید محمود طالقانی تا حدود زیادی به این جریان پیوند خورده است. [۲۲]
  3. سومین رویکرد که با نگاهی روشمند به سنّت و منابع روایی و نقش آن در تفسیر نظر داشته، در قرن اخیر توسط سید محمد حسین طباطبایی مؤلف المیزان و مفسران پیرو مکتب تفسیری وی: محمد صادقی مؤلف الفرقان و عبدالله جوادی آملی مؤلف تسنیم دنبال شده است. این رویکرد بر خلاف رویکرد نخست، تفسیر قرآن به قرآن را به مثابه تنها روش استوار تفسیر و نه به عنوان یکی از روش‌ها و مراحل آن شمرده [۲۳] و به این روش نگاهی صرفاً نقلی و متنی اعمال نداشته است؛ توضیح آنکه در رویکرد اول، روش تفسیر قرآن به قرآن به مثابه یکی از روش‌های تفسیر نقلی و مأثور و در برابر تفسیر به رأی و اجتهاد ـ اعم از رأی و اجتهاد ممدوح یا مذموم ـ مطرح شده است؛[۲۴] اما در رویکرد اخیر، این روش از حدّ تفسیر نقلی متکی به راهنمایی‌های ساده در متن قرآن فراتر رفته و به تحلیل اجتهادی متن قرآن و جستوجوی اصول کلی و آیات محوری و تطبیق معارف بر سایر آیات منتهی می‌‌شود،[۲۵] از همین رو این روش از یک سو در برابر تفسیر سطحی روایی و از سوی دیگر در برابر تفسیر به رأی مذموم قرار می‌‌گیرد. [۲۶] نقش روایات تفسیری در این روش، نقش کمکی در تحلیل و بررسی متن آیات و به مثابه کلیدهای تدبر در خود قرآن تلقی می‌‌شود. از طرف دیگر، در این رویکرد بر خلاف رویکرد دوم، به انبوه روایات تفسیری توجه شده و از نقش کلیدی آنها غفلت نمی‌شود، بلکه معرفت قرآنی مفسّر در پرتو آموزه‌های روایی شکوفا شده و به کمک آنها نتایجی نو و سازگار با قابلیت‌های متن قرآنی به دست می‌‌آید. [۲۷]

تفکیک دقیق حوزه‌های مختلف زبانی قرآن در بیانات روایی نظیر ظاهر و باطن، تنزیل و تأویل و جری و انطباق، در این رویکرد، در همین راستا قابل توجه است. [۲۸] به هر حال در این رویکرد به رغم تأکید بر روش تفسیر قرآن به قرآن به مثابه تنها روش استوار فهم قرآن و بی‌نیازی آن از منابع بیرونی در مقام ارائه دلالت‌ها و معانی، از نقش کلیدی و روش نمایانه روایات تفسیری غفلت نشده و روایات حاوی تفاصیل ناگفته نظری و عملی مرتبط با آیات از حجیّت و اعتبار شرعی برخوردار بوده و در واقع نقشی متمایز از تفسیر دلالت‌های قرآنی را ایفا می‌‌کنند. [۲۹] قابل ذکر است که جریانی که اخیراً بیشتر مورد توجه مفسران نوگرا واقع شده و با عنوان «تفسیر موضوعی» شهرت یافته است، در واقع به لحاظ روشی به تفسیر قرآن به قرآن متکی است.

از جمله گرایش‌های مطرح در این جریان، گرایش ادبی است که در مکتب تفسیری امین خولی و پیروانش چون عائشه بنت الشاطی دنبال شده است. این جریان بیشتر به رویکرد دوم تعلق دارد. از جمله آثار قرآنی در این جریان، من هدی القرآن فی أموالهم اثر امین خولی و التفسیر البیانی اثر عائشه بنت الشاطی است.

همچنین آثار قرآنی ایزوتسو را که به نوعی با تکیه بر فضای معنایی قرآن، فهم مفاهیم آن را جستوجو می‌‌کند، نظیر خدا و انسان در قرآن و مفاهیم اخلاقی دینی در قرآن مجید در راستای همان رویکرد دوم می‌‌توان مطرح کرد.[۳۰]

پشتوانه‌ها

روش تفسیر قرآن به قرآن در رویکردهای مختلف آن به پشتوانه‌های نظری و عملی گوناگونی متکی است.

پشتوانه‌های نظری به مبانی و ادله ای ناظراند که مشروعیت و اعتبار روش تفسیری مورد بحث را پشتیبانی و تأیید می‌‌کنند. پشتوانه‌های عملی نیز به سیره عملی پیشوایان دین و اصحاب آنان مربوط‌اند.[۳۱]

پشتوانه‌های نظری

این پشتوانه‌ها خود به دو نوع تقسیم می‌‌شوند:

پشتوانه‌های قرآن شناختی

از مبانی قرآن شناسانه‌ای که اثبات آنها برای مفسّر قرآن به قرآن با نگاهی فارغ از حوزه تفسیر متن قرآنی ضروری است، به پشتوانه‌های قرآن شناختی یاد می‌‌کنیم. اهمّ این مبانی عبارت‌اند از حجیّت و اعتبار متن قرآن، معناداری و فهم پذیری قرآن، سلامت متن قرآن از تحریفی مخلّ و مضرّ به معانی آیات و انسجام معنایی و اختلاف ناپذیری قرآن.

طبعاً هریک از این مبانی می‌‌تواند متکی به نگرش خاص کلامی مفسران یا متونی از آیات و روایات باشد که مفسّر باید پیش‌تر به تحلیل و تنقیح آنها بپردازد و آنها رابه مثابه «اصول موضوعه» در روش خود مدنظر گیرد.[۳۲]

پشتوانه‌های قرآنی و روایی

مراد از پشتوانه‌های قرآنی و روایی، آیات و روایاتی است که به گونه ای روش مزبور را در فهم و تفسیر قرآن تأیید می‌‌کنند که اهمّ آنها از این قرارند:

  1. آیات ناظر به «نور» و «تبیان» بودن قرآن: نظیر آیه وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ[۳۳]، يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا[۳۴]، كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ[۳۵]. از این آیات می‌‌توان دریافت که قرآن بیان کننده و روشنگر معارف و حقایق است و با این اوصاف، منطقی نیست که دلالت این کتاب پیچیده، غیر قابل حل و وابسته به منابع بیرونی باشد و نتواند بیانگر معارف خود باشد. [۳۶]
  2. آیات ناظر به اختلاف ناپذیری و همگونی قرآن: در آیه أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا[۳۷] پس از توصیه به تدبر در قرآن، از عدم اختلاف در این کتاب یاد شده است. و در آیه اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ[۳۸] قرآن به وصف نیکوترین سخن و همگون و سازگار ستوده شده است. در آیه اخیر، وصف «متشابه» درباره کل آیات قرآن آمده و ناظر به همگونی و یکدستی در ادبیات و معارف آن است. [۳۹] واژه مَثَانِيَ نیز در همین آیه بر اساس وجهی که آن را از ماده «ثنی» به معنای انعطاف شمرده،[۴۰] مفید معنای سازگاری و وفاق میان آیه‌ها خواهد بود. طبعاً از نتایج چنین اوصافی، می‌‌تواند همگونی معنایی و همپوشی تفسیری میان آیات باشد یا به گونه ای که آیات مختلف بتوانند به فهم درست و کامل‌تر یکدیگر مدد رسانند. [۴۱]
  3. توصیف بخشی از قرآن به «ام الکتاب» و «محکمات»: این آیات مرجع تفسیری بخش‌های دیگرند که «متشابه» (شبهه انگیز) شمرده شده‌اند. در آیه هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ[۴۲] از تقسیم فوق یاد شده و پیروی متشابهات بدون توجه به محکمات، کار کج دلان فتنه انگیز شمرده شده و محکمات به مثابه أمّ الکتاب، جانمایه اصلی قرآن تلقی شده است. [۴۳] این آیه به ضمیمه روایاتی که راه تفسیر و فهم مقصود از آیات متشابه را رجوع به محکمات و بالطبع همگون دیدن آنها با هم دانسته،[۴۴] می‌‌تواند از پشتوانه‌های نظری مورد بحث به شمار آید. [۴۵]
  4. تصدیق و گواهی آیات نسبت به مفاد یکدیگر: بر اساس روایات دینی، آیه‌های قرآن یکدیگر را تأیید و تصدیق می‌‌کنند، پس نباید میان آنها ناسازگاری و ناهمخوانی افکند، چنان که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «إنّ القرآنَ لَيُصَدِّقُ بَعضُهُ بَعضا، فلا تُكذِّبوا بَعضَهُ بِبَعضٍ».[۴۶] امیرمؤمنان، امام علی (ع) نیز آیات قرآن را تصدیق گر و گواه و گویای یکدیگر معرفی می‌‌کند: « يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْضٍ» [۴۷] عبارت مشهور « إِنَّ الْقِرَانِ يُفَسِّرَ بَعْضُهُ بَعْضاً» نیز هرچند به نحو مسند از پیشوایان دین نقل نشده است،[۴۸] در کنار ادله گذشته، مضمونی تأییدپذیر دارد.
  5. مرجعیت قرآن نسبت به روایات دینی: بر اساس احادیث عرض، روایات باید بر قرآن عرضه شوند. احادیث عرض احادیثی‌اند که لزوم عرضه عموم احادیث را بر قرآن و کشف میزان سازگاری با آن را مطرح ساخته [۴۹] یا ملاک ترجیح روایات متعارض را موافقت با قرآن دانسته‌اند. [۵۰] به رغم تأمل برخی حدیث پژوهان درباره میزان اعتبار این احادیث در منابع سنی،[۵۱] اعتبار آنها دست کم در منابع شیعی مسلّم است. [۵۲] این احادیث نیز می‌‌توانند روش فهم و تفسیر قرآن را با محوریت خود قرآن تأیید کنند[۵۳].[۵۴]

پشتوانه‌های عملی

مراد از پشتوانه‌های عملی، گزارش‌های تاریخی فراوانی است که از یک سو از سیره عملی پیشوایان دین و از سوی دیگر از سیره اصحاب آنان در تفسیر قرآن به قرآن حکایت دارند.

از تفاسیر مشهور روایی به نقل از پیامبر اکرم (ص) می‌‌توان به تفسیر آیه الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ[۵۵] در پرتو آیه إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۵۶] اشاره کرد که مورد توجه بیشتر مفسران قرار گرفته است. [۵۷] در آیه الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ[۵۸]امنیت و هدایت سزاوار مؤمنانی شمرده شده که ایمانشان را به ظلمی نیالوده‌اند. پیامبر در پی نگرانی اصحاب خود، با توجه به آیه وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۵۹] که شرک را لَظُلْمٌ عَظِيمٌ نامیده، ظلم در آیه گذشته را نیز ناظر به شرک شمرده، از آنان رفع نگرانی فرمود. [۶۰] از نمونه‌های دیگر می‌‌توان به تفسیر آیات مِنْ وَرَائِهِ جَهَنَّمُ وَيُسْقَى مِنْ مَاءٍ صَدِيدٍ[۶۱]، يَتَجَرَّعُهُ وَلَا يَكَادُ يُسِيغُهُ وَيَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٍ وَمِنْ وَرَائِهِ عَذَابٌ غَلِيظٌ[۶۲] در پرتو آیات مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ مِنْ مَاءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَلَهُمْ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِي النَّارِ وَسُقُوا مَاءً حَمِيمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ[۶۳]، وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا[۶۴].[۶۵] و تفسیر آیه إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ[۶۶] در پرتو آیه حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ[۶۷].[۶۸] اشاره کرد.

همچنین استنباط حد اقل مدت بارداری زنان از مقارنه دو آیه وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا[۶۹] و وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ [۷۰] در روایت امام علی (ع) [۷۱] و تفسیر آیه إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ[۷۲] در پرتو آیه وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ [۷۳] و تبیین مفاد «لا جناح» در آن آیه، در روایت امام باقر (ع) [۷۴] و تفسیر معنای کفر در آیه إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ[۷۵] با توجه به تنوع معانی آن در آیات گوناگون قرآن، در روایت امام صادق (ع) در همین راستا قابل توجه‌اند. [۷۶] از طبقه اصحاب نیز نمونه‌های تفسیری فراوانی بر اساس همین روش گزارش شده‌اند[۷۷].[۷۸]

شیوه‌ها و گونه‌ها

تفسیر قرآن به قرآن دارای گستره وسیعی است که در گرایش‌ها و سبک‌های گوناگون تفسیری قابل توجه است و شیوه‌ها و انواع این تفسیر از منظرهای مختلف تقسیم‌بندی شده‌اند. [۷۹] به نظر می‌‌رسد شیوه‌های اساسی این نوع تفسیر را در دو شیوه می‌‌توان مورد توجه قرار داد: شیوه متکی به روابط و پیوندهای لفظی و شیوه متکی به روابط و پیوندهای معنوی. در شیوه نخست با ملاحظه واژگان و مفاهیم مشترک میان آیات و بخش‌ها و گردآوری آنها و تحلیل و تدبر در آنها می‌‌توان به فهم کامل تری دست یافت، چنان که غالب آیاتی که رابطه عام و خاص و مطلق و مقیّد دارند در این شیوه قابل توجه‌اند؛ اما در شیوه دوم، مفسر نیازمند توجه به مضامین مشترک میان آیات و تحلیل و بررسی رابطه آن هاست. نمونه واضح آیاتی که با این شیوه تفسیر می‌‌شوند آیات محکم و آیات متشابهی است که با هم رابطه لفظی ندارند. شیوه نخست مرحله لازم و نه کافی در تفسیر قرآن به قرآن است، پس این دو شیوه مکمّل یکدیگر خواهند بود.

در این دو شیوه رابطه آیات با یکدیگر، معمولاً در گونه‌های زیر سامان می‌‌یابد[۸۰]:

اجمال و تفصیل

در این گونه، مفهوم سربسته و مجمل یک آیه در آیه دیگر باز شده و تفاصیل آن روشن می‌‌گردد؛ مانند تفصیل شرایط نماز و اوقات شرعی آن در آیات أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا[۸۱]، وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ [۸۲]، وَإِذَا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ [۸۳] و... نسبت به آیات سربسته درباره اصل نماز؛ همچون آیه وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ [۸۴] یا بیان تفصیلی شب نزول قرآن در آیه إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ[۸۵] و شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ [۸۶] نسبت به آیه إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ[۸۷] یا بیان تفصیلی بهره مندان از نعمت ویژه الهی در آیه وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا[۸۸] که در آیه صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ [۸۹] به اجمال آمده است؛[۹۰] همچنین رابطه اجمال و تفصیل در آیات قصص به گونه بارزتری قابل جستوجوست؛[۹۱] به عنوان نمونه اجمال قصّه حضرت موسی (ع) و فرعون را در آیات وَفِي مُوسَى إِذْ أَرْسَلْنَاهُ إِلَى فِرْعَوْنَ بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ[۹۲]، فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ وَقَالَ سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ[۹۳]، فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ وَهُوَ مُلِيمٌ[۹۴] با تفاصیل آن قصه در آیات ۱۷۴ - ۱۰۳ سوره اعراف و نیز اجمال قصه حضرت هود (ع) و قوم عاد را در آیات وَفِي عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ[۹۵]، مَا تَذَرُ مِنْ شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ[۹۶] با تفاصیل آن در آیات وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ مُفْتَرُونَ يَا قَوْمِ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي أَفَلاَ تَعْقِلُونَ وَيَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاء عَلَيْكُم مِّدْرَارًا وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلاَ تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ قَالُواْ يَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَيِّنَةٍ وَمَا نَحْنُ بِتَارِكِي آلِهَتِنَا عَن قَوْلِكَ وَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ إِن نَّقُولُ إِلاَّ اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهِ وَاشْهَدُواْ أَنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ مِن دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعًا ثُمَّ لاَ تُنظِرُونِ إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُم مَّا مِن دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ فَإِن تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُم مَّا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَيَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلاَ تَضُرُّونَهُ شَيْئًا إِنَّ رَبِّي عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا هُودًا وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَنَجَّيْنَاهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ وَتِلْكَ عَادٌ جَحَدُواْ بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُواْ أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ وَأُتْبِعُواْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلا إِنَّ عَادًا كَفَرُواْ رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْدًا لِّعَادٍ قَوْمِ هُودٍ [۹۷] می‌‌تواند مقایسه کرد.[۹۸]

اجمال و تبیین (تشابه‌زدایی)

در این گونه، اجمال و پیچیدگی خاصی در مفهوم یک آیه با توضیح و شرح آیه دیگر برطرف می‌‌شود، چنان که تشابه آیه خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ [۹۹] که مُهر خوردن دل‌های کافران (و بسته شدن باب هدایت بر آنان) را به خداوند نسبت می‌‌دهد، در روایتی از امام رضا (ع) به قرینه آیه بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا[۱۰۰] که آن را ناشی از کفر خود آنها شمرده است، برطرف شده است؛[۱۰۱] نیز ارجاع آیات متشابه در حوزه صفات الهی؛ به عنوان مثال تبیین و تشابه‌زدایی از مفهوم استقرار خداوند بر عرش در آیه الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى[۱۰۲] و مفهوم رؤیت الهی در آیه إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ[۱۰۳] با آیات محکم مانند آیه لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ [۱۰۴] و آیه لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ[۱۰۵] و رفع شبهه جسمانیت و شباهت خدا به انسان [۱۰۶] در همین راستا قابل توجه‌اند.[۱۰۷]

عموم و خصوص

در این گونه، آیه حاوی بیان عامی است که خصوصیات آن در بخش‌های دیگر آمده است؛ مثلا در آیه يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ [۱۰۸] به نحو عموم روابط دوستانه دنیوی را در قیامت منقطع شمرده؛ ولی در آیه الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ[۱۰۹] این عموم نسبت به متقین و روابط دوستانه آنان تخصیص خورده است؛ نیز عمومیت نفی شفاعت در آیه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۱۱۰]، در آیاتی چون وَكَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَرْضَى[۱۱۱] و مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ[۱۱۲] و لَا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا[۱۱۳] تخصیص خورده یا عمومیت نفی علم غیب از غیر خدا در آیه قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ[۱۱۴] با آیاتی چون تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ [۱۱۵] و ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ [۱۱۶] و عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا[۱۱۷]، إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا[۱۱۸] به نوعی تخصیص خورده است. در مسائل فقهی نیز عمومیتحکم عده زنان مطلّقه در صدر آیه وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ [۱۱۹] به قرینه ذیل آیه، مخصوص طلاق رجعی تلقی شده است. [۱۲۰] رابطه نسخ میان برخی آیات را که نوعی تخصیص در زمان حکم است، می‌‌توان در همین گونه مورد توجه قرار داد.[۱۲۱]

اطلاق و تقیید

در این گونه، بیان و حکم مطلق در برخی آیات، در آیه دیگر مقید می‌‌شود، چنان که اطلاق حبط عمل مرتد در آیه وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ [۱۲۲] با آیه وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[۱۲۳] به صورت مرگ او در حال کفر و ارتداد، مقیّد شده است [۱۲۴] یا اطلاق تحریم خون در آیه حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ [۱۲۵] به قرینه آیه أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا [۱۲۶] به خون جاری و بیرون آمده از بدن حیوان (دم مسفوح) مقید شده است. [۱۲۷] نکته مهم آنکه نظر به وسعت حوزه‌ها و مراتب معنایی آیات قرآن، روش تفسیر قرآن به قرآن طیف گسترده ای را در برمی گیرد و بسته به میزان ژرف اندیشی و جامع نگری مفسران، توسعه پذیر است؛ فی المثل در نگرش قرآنی پیشوایان دین که به ابعاد مختلف معانی و معارف قرآن در گذر زمان، اشراف داشته‌اند، نمونه‌های نابی از دریافت معانی باطنی و تأویلی در پرتو آیات گزارش شده‌اند که معمولاً از افق نگاه توده مفسران پنهان می‌‌مانند. [۱۲۸]

تفسیر «احیای نفس» در آیه وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا [۱۲۹] به هدایت معنوی [۱۳۰] و تفسیر «نظر به طعام» در آیه فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ[۱۳۱] به بررسی علم و مأخذ آن [۱۳۲] و تفسیر «قضای تَفَث» در آیه ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ [۱۳۳] به دیدار مؤمنانه با امام معصوم (ع)، [۱۳۴] نمونه‌هایی از این قبیل‌اند. در مرتبه ای پایین‌تر مفسران ژرف اندیش در پرتو ارشادات کلیدی آنان، می‌‌توانند به دریافت‌های تفسیری ژرف و گسترده ای نایل آیند که کوشش‌های ارجمند بسیاری از فقیهان، حکیمان و عارفان در تحلیل معضلات معرفتی مرتبط با حوزه دانش خویش به مدد آیات قرآن در این راستایند. [۱۳۵] از نمونه‌های این امر، جستوجوی آیات کلیدی و برجسته تحت عنوان «غرر آیات» در تفسیر المیزان است که در پرتو آن، معارف فرعی و متنوعی در آیات دیگر تحلیل پذیر است. [۱۳۶]

برخی پژوهشگران، تفسیر آیات بر اساس قرائات مختلف را نیز در شمار روش‌های تفسیر قرآن به قرآن تلقی کرده‌اند. [۱۳۷] ظاهراً این امر مبتنی بر دیدگاه وحدت قرآن و قرائات [۱۳۸] و اعتبار قرائات متعدد به مثابه متن قرآن است؛ اما بر اساس دیدگاه وحدت نزول قرآن در باور شیعی و متکی به روایات اهل بیت (ع) [۱۳۹]سخن فوق استوار نیست. نهایت آنکه بتوان روایات معتبر حاوی قرائتی متفاوت با متن متواتر و مشهور قرآنی را در حکم روایات تفسیری تلقی کرد که طبعاً از این بحث بیرون‌اند.[۱۴۰]

مخالفت‌ها

مخالفت با روش تفسیر قرآن به قرآن به مثابه روشی تفسیری پیشینه ای کهن به قدمت خود این روش در تاریخ تفسیر دارد. مهم‌ترین جریان‌هایی که به این مخالفت‌ها دامن زده‌اند، جریان‌های حدیثگرای سنّی و شیعی هستند. شاخه افراطی این جریان‌ها که اساساً فهم قرآن را جز به مدد روایت روا ندانسته،[۱۴۱] هیچ یک از سه رویکرد پیش گفته تفسیری را برنمی تابد.

جریان اخباری در حوزه شیعی که بیشتر با صبغه فقهی شناخته می‌‌شود و مدعای اصلی خود را در عدم حجیت ظواهر، در مقام استنباط احکام شرعی از ظواهر قرآن مطرح ساخته [۱۴۲] از آن رو که ظواهر قرآنی را منهای روایات قابل استناد نمی‌شمارد در همین جریان به شمار می‌‌آید، هرچند از آن رو که به اعتبار دلالت‌های صریح و منصوص قرآن باور دارد و بسیاری از آیات را با وجود شواهد عقلایی و مؤیّدات عقلی قابل تمسک می‌‌شمارد،[۱۴۳] از جریان مزبور فاصله گرفته است.

در عصر اخیر، رویکرد افراطی مزبور با رویکرد نخست در روش تفسیری همراه شده و در برابر دو رویکرد دیگر قرار گرفته است. [۱۴۴]

در حوزه سنّی، گرایش‌های سلفی مهم‌ترین طیف مخالفان این دو رویکرد به شمار می‌‌آیند. [۱۴۵]

در حوزه شیعی نیز طیفی از اصولگرایان که به شیوه‌های سنّتی مفسران شیعی و نقش اصیل و محوری روایات وفا دارند، روش تفسیری مزبور را به نقد کشیده‌اند. [۱۴۶] شاید بتوان اساسی‌ترین رهیافت انتقادی مخالفان را در دو حوزه سنی و شیعی به مسئله نقش عقل در تفسیر بازگرداند، بر این اساس آنان بر پررنگ شدن نقش عقل و فراتر رفتن تفسیر در این رویکرد از حدّ ظهورات متن قرآنی انگشت نهاده و ادله نکوهش «تفسیر به رأی» را مستند انتقادات خود دانسته‌اند. [۱۴۷] طبعاً ممکن است برخی از این رویکردها یا برخی دیدگاه‌های مطرح در آنها مشمول روش نکوهیده تفسیر به رأی بوده و در عقلگروی به افراط انجامیده باشد؛ اما باید توجه داشت که تفسیر به رأی آن گونه که از شواهد روایی برمی آید، از تدبّر ضابطه مند در آیات و در پرتو هدایت‌های کلیدی پیشوایان دین در امر تفسیر، بیگانه است. [۱۴۸] افزون بر این، مشکل مزبور در واقع ناشی از عدم رعایت درست ضوابط معناشناسی و اصول عقلایی فهم قرآن است؛ نه نادیده انگاری روایات تفسیری و کاربست روش تفسیری قرآن به قرآن.

به طور خاص مخالفت برخی از دانشمندان شیعی متأخر با روش علامه طباطبایی در رویکرد سوم به برداشت نادرستی از مبانی تفسیری وی و مباحث انتزاعی پیرامون آن باز می‌‌گردد و مخالفان، دیدگاه منفی خود را به آرای تفسیری خاصی از او که بر روش مزبور متکی بوده و با نادیده گرفتن روایات تفسیری معتبر حاصل آمده باشد، مستند نکرده‌اند. اصولا به نظر می‌‌رسد، ایشان بیش از دیگران به مراجعه به روایات تفسیری اهتمام داشته و تفسیر خود را مسبوق به مطالعه روشمند و دقیق انبوه روایات تفسیری نگاشته است،[۱۴۹] منتها دلالت‌های روایی را توقفگاه و منزلگاه تفسیر نمی‌داند، بلکه معتقد است روایات اولاً باید با دلالت‌های خود قرآن سنجیده شوند. [۱۵۰] ثانیاً روش تفسیر کردن را در اختیار قرار دهند؛ نه آنکه چون آموزگاری ساده، صرفاً به معنا کردن آیات بپردازند[۱۵۱].[۱۵۲]

تفسیر قرآن به قرآن در دانشنامه معاصر قرآن کریم

مجموعه آیات مربوط به هر موضوعی از موضوعات قرآن، آنگاه که در ردیف هم قرار گیرند، مفهومی کلی از آن موضوع به دست می‌دهند که مفسرِ قرآن را در پی جویی حقیقت آن یاری می‌دهند. مثلاً به عنوان نمونه، وقتی که آیات مربوط به شفاعت، پهلوی هم چیده شوند، این نتیجه به دست می‌آید که آیات نافیِ شفاعت مربوط به بت‌های مورد پرستش مشرکان است که آنان میپنداشتند شفاعتگران‌شان در روز قیامت خواهند بود و اما دیگر آیاتی که دلالت بر اثبات شفاعت دارند، آیاتی هستند که شفاعت را منوط به اجازه و اذن الهی می‌دانند: مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ[۱۵۳]. بنابراین، عرضه آیات بر آیات و نتیجه‌گیری صحیح از آنها، نوعی تفسیر قرآن به قرآن محسوب می‌شود. از جمله پشتوانه‌های نظری تمسّک و تفسیر قرآن به قرآن، آیاتی است که قرآن را با وصف «نور» و «تبیان» معرفی نموده است. نظیر آیه وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ[۱۵۴]. يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا[۱۵۵]. حال، قرآنی که خود «نور» و «بیانگر» است، قطعاً روشنگر و بیانگر مفاهیم خود نیز خواهد بود. مخصوصاً تعبیر تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ یعنی بیانگر هر چیزی بودن، بی‌گمان، بیانگر خود بودن را نیز شامل می‌شود. با توجه به این‌گونه آیات، قرآن بیانگر و روشنگر معارف و مطالب گوناگون خود نیز هست. پس منطقی نخواهد بود که بگوییم قرآن بیانگر همه چیز است، اما بیانگر خود نباشد [۱۵۶]!؛ علاوه بر این، خود قرآن می‌فرماید: أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۱۵۷].

بیشتر تفاسیر از آغاز تاکنون، کم و بیش، شیوه تفسیر قرآن به قرآن در آنها مشاهده می‌شود، ولی این شیوه به صورت فراگیر و گسترده در تفاسیری چون «المیزان» علامه طباطبایی، «الفرقان» محمد صادقی تهرانی، «تسنیم» جوادی آملی، «تفسیر نمونه» ناصر مکارم شیرازی و «التحریر و التنویر» محمد طاهر بن عاشور اندلسی نمایان‌تر و آشکارتر است.

باید دانست که شیوه تفسیر قرآن به قرآن، هرگز به معنی نادیده گرفتن روایات معتبر تقسیری و نقش آنها در تبیین آیات نیست، بلکه مفسرانی که در این وادی سیر کرده‌اند نقش روایات را به مثابه کلیدهای تدبر در فهم آیات تلقّی نموده‌اند چنان که در «المیزان» و «القرقان» به روایات نبوی و اهل بیت کاملاً توجه شده است.

توصیف خود قرآن به «ام الکتاب» به عنوان محکمات و اشاره به بخش دیگر به عنوان مشابهات، خود بیانگر شیوه تفسیر متشابهات به وسیله محکمات است که مصداق بارز شیوه تفسیر قرآن به قرآن می‌باشد. از اینجا روشن می‌شود که عمده کج‌اندیشی‌هایی که اصحاب تفسیر به رأی گرفتار آن هستند ناشی از نادیده گرفتن این شیوه تفسیری است. بر اساس روایات دینی نیز آیه‌های قرآن مصدِق و مفسر یکدیگرند و میان آنها هیچ‌گونه ناهمخوانی و ناسازگاری واقعی دیده نمی‌شود.

چنان که از رسول خدا (ص) نقل است: «إِنَّ القُرآنَ لَيُصَدِّقُ‏ بَعْضُهُ‏ بَعْضاً فَلَا تُکَذِّبُوا بَعْضَهُ بِبَعْضٍ»[۱۵۸]؛ در یکی از خطبه‌های امیر مؤمنان (ع) نیز آمده است:«كِتَابُ‏ اللَّهِ‏ تُبْصِرُونَ‏ بِهِ‏ وَ تَنْطِقُونَ‏ بِهِ وَ تَسْمَعُونَ بِهِ وَ يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْضٍ»[۱۵۹]؛ تعبیر مشهور "القرآن یفسر بعضه بعضا" هم، به‌گونه‌ای مضمون در حدیث فوق است.

از طرف دیگر بر اساس عرضه احادیث به قرآن و این که قرآن محک بزرگی برای تشخیص روایات درست از نادرست است، مرجع بودن قرآن را نشان می‌دهد که خود گویای درستی و صحت تفسیر قرآن به قرآن است. تفسیر قرآن به قرآن در حیطه‌های گوناگونی شکل می‌یابد که شیوه متّکی به روابط و پیوندهای لفظی و شیوه متّکی به روابط و پیوندهای معنوی از آن جمله‌اند. در شیوه اول با ملاحظه واژگان و مفاهیم مشترک میان آیات و بخش‌ها و گردآوری آنها و تحلیل و تدبر در آنها می‌توان به فهم کامل‌تری از آیه دست یافت، چنان که غالب آیاتی که رابطه عام و خاص و مطلق و مقیّد دارند در این شیوه قابل توجه‌اند. اصولاً بحث از آیات مجمل و مفصَّل، مجمل و مبیّن، عام و خاص، مطلق و مقیّد، ناسخ و منسوخ، هر کدام به نوعی مرتبط با تفسیر قرآن با قرآن، یا مصداقی از آن به حساب می‌آیند [۱۶۰].

نمونه‌هایی از تفسیر قرآن به قرآن:

  1. خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ[۱۶۱]، علت مُهر نهادگی در آیه دیگر ذکر شده است: بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِ[۱۶۲].
  2. إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ[۱۶۳]. وقتی که این آیه را با آیات لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ[۱۶۴] و لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ[۱۶۵] بسنجیم، دستِ کم شبهه جسمانیت خدا منتفی می‌شود. آنگاه یا باید مراد از نَاظِرَةٌ نگاه کردن به نعمت‌های جاودانی الهی تفسیر شود. یا مراد از نَاظِرَةٌ نوعی شهود قلبی و باطنی باشد که آن روز آدمی با چشم دل، نه با چشم سر، خدا را می‌بیند.
  3. قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ[۱۶۶]، اما وقتی که این آیه را با آیاتی از قبیل فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۱۶۷] بسنجیم، معلوم می‌شود، علم غیب که ذاتاً در انحصار خدا است، گاهی از جانب او بر رسولی که او را برای رسالت خویش برگزیده عطا و درنتیجه، دریچه‌ای از علم غیب الهی به رویش گشوده می‌شود. چنان که فرموده است: ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ[۱۶۸]، تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ[۱۶۹].
  4. وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ...[۱۷۰]، ظاهر کلمه الْمُطَلَّقَاتُ که جمع مُحَلّی با الف و لام است تمام انواع زنان مطلَّقه (رجعی، خُلعی و مبارات) را شامل می‌شود. ولی قید بُعُولَتُهُنَّ که در ذیل آن ذکر گردید، نشان می‌دهد که مراد از الْمُطَلَّقَاتُ در صدر آیه، تنها زنان مطلّقه به طلاق رجعی هستند نه دو گروه دیگر. بنابراین ذیل آیه، صدر آن را تخصیص زده که خود نوعی از تفسیر قرآن به قرآن محسوب می‌شود.
  5. وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ[۱۷۱]، ولی وقتی که این آیه با آیه وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ[۱۷۲]؛ بسنجیم، معلوم می‌شود که اطلاق حبط عمل مرتد که در آیه اول آمده، در آیه دوم به صورت مرگ او در حال کفر و ارتداد، مقیّد شده است. بنابراین، راه توبه برای مرتد باز است و حبط عملش در صورتی است که توبه نکند و با کفر بمیرد.
  6. قرآن به طور سربسته و مجمل فرموده است: أَقِيمُوا الصَّلَاةَ[۱۷۳]، اما در آیات دیگر این اجمال را برطرف و فرموده است: أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا[۱۷۴]، وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ[۱۷۵]؛ برخی گفته‌اند: این آیه اشاره به نمازهای پنج‌گانه است، ولی برخی دیگر گفته‎اند: فقط اشاره به نماز صبح و مغرب و عشا دارد. ظاهر تعبیر طَرَفَيِ النَّهَارِ (دو طرف روز) این است که نماز صبح و مغرب را بیان می‌کند که در دو طرف روز قرار گرفته و «زُلَف» جمعِ «زُلفَة» به معنی نزدیک بودن است که به قسمت‌های آغاز شب که نزدیک به روز است گفته می‌شود که بر نماز عشا منطبق است. در روایات هم همین معنا تأیید شده است[۱۷۶].

برخی از مفسران طرفی النّهار را چنان وسیع گرفته‌اند که شامل صبح و ظهر و عصر و مغرب هم بشود و با تعبیر زُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ که اشاره به نماز عشاء است، همه نمازهای پنج‌گانه را در بر بگیرد[۱۷۷].[۱۷۸]

منابع

پانویس

  1. ر. ک: المبادئ، ص۸۱.
  2. المنهج الأثری، ص۳۱ - ۴۸؛ المیزان، ج ۱، ص۱۴.
  3. اسعدی، محمد، مقاله «تفسیر قرآن به قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  4. اسعدی، محمد، مقاله «تفسیر قرآن به قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  5. صحیح البخاری، ج ۷، ص۹؛ ج ۵، ص۱۳۸؛ الملل و النحل، ج ۱، ص۲۲.
  6. المستدرک، ج ۱، ص۱۰۸ - ۱۰۹؛المسند، ج ۴، ص۱۳۱.
  7. تذکرة الحفاظ، ج ۱، ص۲ - ۳.
  8. الملل و النحل، ج ۱، ص۷۵، ۱۵۵؛ الکامل، ج ۳، ص۱۶۶؛ الفرق بین الفرق، ص۷۲، ۸۹؛ شرح المواقف، ج ۸، ص۳۹۵؛ مجموعة الرسائل الکبری، ج ۱، ص۱۵۶.
  9. الأم، ج ۷، ص۲۷۳، ۲۷۵ - ۲۷۶.
  10. تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۳۹؛ الموافقات، ج ۴، ص۲۶.
  11. تأویل مختلف الحدیث، ص۵۹.
  12. تاریخ تفکر اسلامی در هند، ص۲۱ - ۲۲؛ القرآنیون، ص۹۹ - ۱۱۱؛ نزاع سنت و تجدد، ص۲۷۲.
  13. القرآنیون، ص۱۹ - ۵۵؛ نیز ر. ک: دراسات فی الحدیث النبوی، ج ۱، ص۲۸ - ۲۹.
  14. سید جمال الدین و اندیشه‌های او، ص۳۳۷ - ۳۵۱؛ منهج المدرسه، ص۱۰، ۷۰، ۲۱۵، ۴۱۰.
  15. نیز ر. ک: دراسات فی الحدیث النبوی، ج ۱، ص۲۶.
  16. التفسیر والمفسرون، ج ۲، ص۵۳۳، ۵۴۶؛ اتجاهات التفسیر، ج ۳، ص۱۰۷۶؛ اصول التفسیر و قواعده، ص۲۵۵ - ۲۶۱.
  17. السنة مع القرآن، ص۲۳، ۲۶؛ ر. ک: الفرقان و القرآن، ص۷۲۸.
  18. جریان‌ها و جنبش‌های مذهبی سیاسی ایران، ص۳۴۸ - ۳۵۶.
  19. اسعدی، محمد، مقاله «تفسیر قرآن به قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  20. مقدمة فی اصول التفسیر، ص۹۳؛ اصول التفسیر و قواعده، ص۷۹.
  21. در این باره ر. ک: دراسات فی الحدیث النبوی، ج ۱، ص۲۶ - ۲۷.
  22. ر. ک: پرتوی از قرآن، ج ۱، ص۱۸۸ - ۱۹۹؛ ج ۲، ص۲۵۴؛ ج ۳، ص۳۰۳.
  23. المیزان، ج ۱، ص۱۱؛ ج ۳، ص۷۶، ۸۷.
  24. التفسیر والمفسرون، ج ۱، ص۱۵۲، ۲۵۵.
  25. تسنیم، ج ۱، ص۶۱؛ تفسیر موضوعی، ج ۱، ص۳۹۵ - ۳۹۸، «قرآن در قرآن».
  26. المیزان، ج ۱، ص۶ - ۸.
  27. المیزان، ج ۳، ص۸۷؛ ج ۱، ص۲۶۰.
  28. المیزان، ج ۱، ص۴۱ - ۴۲؛ ج ۲۰، ص۴۸؛ ج ۳، ص۷۲ - ۷۴.
  29. المیزان، ج ۱، ص۱۲؛ ج ۳، ص۸۴؛ قرآن در اسلام، ص۱۸ - ۲۰؛ تفسیر موضوعی، ج ۱، ص۳۸۹، «قرآن در قرآن».
  30. اسعدی، محمد، مقاله «تفسیر قرآن به قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  31. اسعدی، محمد، مقاله «تفسیر قرآن به قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  32. اسعدی، محمد، مقاله «تفسیر قرآن به قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  33. «بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.
  34. «ای مردم! به راستی برهانی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است و نوری آشکار برای شما فرو فرستاده‌ایم» سوره نساء، آیه ۱۷۴.
  35. «این‌گونه خداوند برای شما آیات (خود) را روشن می‌گوید باشد که شما بیندیشید» سوره بقره، آیه ۲۱۹.
  36. المیزان، ج ۱، ص۶؛ تسنیم، ج ۱، ص۶۵ - ۶۶؛ اسباب الخطأ فی التفسیر، ج ۱، ص۵۲.
  37. «آیا به قرآن نیک نمی‌اندیشند که اگر از سوی (کسی) جز خداوند می‌بود در آن اختلاف بسیار می‌یافتند» سوره نساء، آیه ۸۲.
  38. «خداوند است که بهترین گفتار را (به گونه) کتابی (با آیاتی) همانند دوگانه (یعنی مکرّر) فرو فرستاده است؛ پوست‌های آنان که از پروردگار خویش می‌هراسند از آن به لرزه می‌افتد سپس با یاد خداوند پوست‌ها و دل‌هاشان نرم می‌شود؛ این رهنمود خداوند است که با آن هر که» سوره زمر، آیه ۲۳.
  39. مجمع البیان، ج ۸، ص۷۷۲؛ المیزان، ج ۱۲، ص۱۹۱.
  40. المیزان، ج ۱۲، ص۱۹۱؛ ص۷۱؛ الدرالمنثور، ج ۵، ص۶۱۰.
  41. تفسیر موضوعی، ج ۱، ص۱۴۰؛ «قرآن در قرآن».
  42. «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه)‌اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه)‌اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
  43. المیزان، ج ۳، ص۳۲ ـ ۴۴.
  44. عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص۲۶۱؛ الاحتجاج، ج ۲، ص۱۹۱ - ۱۹۲.
  45. المیزان، ج ۱۱، ص۲۵، ۷۵.
  46. کنز العمال، ج ۱، ص۶۱۹.
  47. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۳.
  48. روح المعانی، ج ۸، ص۱۵؛ بحارالانوار، ج ۲۹، ص۳۵۲.
  49. الکافی، ج ۱، ص۶۹؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱، ص۳۱۱.
  50. وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص۱۰۶، ۱۱۲، ۱۱۸.
  51. جامع بیان العلم و فضله، ج ۲، ص۳۶۴.
  52. بحوث فی علم الاصول، ج ۷، ص۳۱۵، ۳۲۴، ۳۴۹.
  53. المیزان، ج ۳، ص۷۶.
  54. اسعدی، محمد، مقاله «تفسیر قرآن به قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  55. «آنان که ایمان آورده‌اند و ایمانشان را به هیچ ستمی نیالوده‌اند، امن (و آرامش) دارند و رهیافته‌اند» سوره انعام، آیه ۸۲.
  56. «به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  57. جامع البیان، ج ۷، ص۳۳۲، ۳۳۶؛ مجمع البیان، ج ۴، ص۵۰۷؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص۲۷.
  58. «آنان که ایمان آورده‌اند و ایمانشان را به هیچ ستمی نیالوده‌اند، امن (و آرامش) دارند و رهیافته‌اند» سوره انعام، آیه ۸۲.
  59. «و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  60. صحیح البخاری، ج ۸، ۴۸؛ مسند احمد، ج ۱، ص۳۷۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص۱۵۸.
  61. «و پیش روی او دوزخ است و از زردابی به او می‌نوشانند» سوره ابراهیم، آیه ۱۶.
  62. «که آن را جرعه جرعه می‌نوشد و چنین نیست که آن را فرو برد؛ و مرگ از هر سو بدو روی می‌آورد امّا او مردنی نیست و عذابی بسیار سخت پیش روی اوست» سوره ابراهیم، آیه ۱۷.
  63. «داستان آن بهشت که به پرهیزگاران نوید داده‌اند، (این است): در آن، جویبارهایی از آبی است که نمی‌گندد و جویبارهایی از شیری که مزه‌اش دگرگون نمی‌گردد و جویبارهایی از شرابی که به نوشندگان لذت می‌بخشد و جویبارهایی از شهد ناب؛ و آنان را در آن هرگونه میوه و (نیز) آمرزشی از سوی پروردگارشان است؛ آیا (اینان) برابرند با کسانی که در آتش (دوزخ) جاودانند و به آنان آبی داغ می‌نوشانند که دل و روده‌هایشان را پاره‌پاره می‌گرداند؟» سوره محمد، آیه ۱۵.
  64. «و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند، ما برای ستمگران آتشی آماده کرده‌ایم که سراپرده‌هایش آنان را فرا می‌گیرد و اگر فریادرسی خواهند با آبی چون گدازه فلز به فریادشان می‌رسند که (گرمای آن) چهره‌ها را بریان می‌کند؛ آن آشامیدنی بد است و زشت آسایشگهی است (آن آتش)» سوره کهف، آیه ۲۹.
  65. المستدرک، ج ۲، ص۳۵۱؛ جامع البیان، ج ۱۳، ص۲۵۵ - ۲۵۶.
  66. «درهای آسمان بر کسانی که آیات ما را دروغ شمردند و از (پذیرش) آنها سرکشی ورزیدند گشوده نخواهد شد و به بهشت وارد نخواهند گشت تا آنگاه که شتر به سوراخ سوزن در آید! و این چنین تبهکاران را کیفر می‌دهیم» سوره اعراف، آیه ۴۰.
  67. «پاک آیینان برای خداوند باشید، نه شرک‌ورزان به او و هر کس به خداوند شرک ورزد چنان است که از آسمان فرو افتد و پرندگان او را بربایند یا باد او را به جایی دور اندازد» سوره حج، آیه ۳۱.
  68. الدرالمنثور، ج ۳، ص۱۵۶.
  69. «بارداری و از شیر گرفتنش سی ماه است» سوره احقاف، آیه ۱۵.
  70. «مادران فرزندان خود را دو سال کامل شیر می‌دهند» سوره بقره، آیه ۲۳۳.
  71. الدرالمنثور، ج ۶، ص۹؛ الصافی، ج ۵، ص۱۴.
  72. «بی‌گمان صفا و مروه از نشانه ‌های (بندگی) خداوند است پس هر کس حج خانه (ی کعبه) بجای آورد یا عمره بگزارد بر او گناهی نیست که میان آن دو را بپیماید و هر که خود خواسته کاری نیک انجام دهد، خداوند سپاسگزاری داناست» سوره بقره، آیه ۱۵۸.
  73. «و چون به سفر می‌روید اگر می‌هراسید کافران شما را بیازارند گناهی بر شما نیست که از نماز بکاهید» سوره نساء، آیه ۱۰۱.
  74. نورالثقلین، ج ۱، ص۱۴۸.
  75. «بی‌گمان بر کافران برابر است، چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمی‌آورند» سوره بقره، آیه ۶.
  76. البرهان، ج ۱، ص۱۳۱ - ۱۳۲.
  77. التفسیر و المفسرون، ج ۱، ص۴۱؛ المنهج الأثری، ص۶۷ - ۶۸؛ تفسیر التابعین، ج ۲، ص۶۱۱ - ۶۲۷.
  78. اسعدی، محمد، مقاله «تفسیر قرآن به قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  79. تسنیم، ج ۱، ص۱۱۰ - ۱۲۷؛ اضواء البیان، ج ۱، ص۸ - ۲۴؛ البرهان فی علوم القرآن، ج ۲، ص۱۸۳ - ۱۹۶.
  80. اسعدی، محمد، مقاله «تفسیر قرآن به قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  81. «نماز را از هنگام بازگشت خورشید (در نیمه روز) تا تاریکی شب بپا دار! و (نیز) نماز صبح را که نماز صبح با گواهی (فرشتگان) است» سوره اسراء، آیه ۷۸.
  82. «و نماز را در دو سوی روز و ساعتی از آغاز شب بپا دار» سوره هود، آیه ۱۱۴.
  83. «و (به هنگام خطر) چون در میان ایشان بودی و برای آنان نماز برپا داشتی باید گروهی از ایشان با تو (به نماز) ایستند» سوره نساء، آیه ۱۰۲.
  84. «و نماز را برپا دارید» سوره بقره، آیه ۴۳.
  85. «ما آن (قرآن) را در شب قدر فرو فرستادیم» سوره قدر، آیه ۱.
  86. «(روزهای روزه گرفتن در) ماه رمضان است که قرآن را در آن فرو فرستاده‌اند» سوره بقره، آیه ۱۸۵.
  87. «که ما آن را در شبی خجسته فرو فرستادیم، بی‌گمان ما بیم‌دهنده بودیم» سوره دخان، آیه ۳.
  88. «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.
  89. «راه آنان که به نعمت پرورده‌ای؛ که نه بر ایشان خشم آورده‌ای و نه گمراه‌اند» سوره فاتحه، آیه ۷.
  90. ر. ک: المنهج الاثری، ص۷۲.
  91. ر. ک: المنهج الاثری، ص۷۳.
  92. «و در (کار) موسی هنگامی که او را با برهانی روشن به سوی فرعون فرستادیم (نیز نشانه‌ای نهادیم)» سوره ذاریات، آیه ۳۸.
  93. «آنگاه (فرعون) خود با سپاهش روی گرداند و گفت: او جادوگر یا دیوانه است» سوره ذاریات، آیه ۳۹.
  94. «پس او و سپاهش را فرو گرفتیم، آن‌گاه او را که سزاوار سرزنش بود در دریا افکندیم» سوره ذاریات، آیه ۴۰.
  95. «و در عاد، هنگامی که بر آنها (تند) بادی سترون فرستادیم» سوره ذاریات، آیه ۴۱.
  96. «که بر هر چه می‌گذشت چیزی از آن بر جا نمی‌نهاد مگر آن را ریزه‌ریزه می‌کرد» سوره ذاریات، آیه ۴۲.
  97. «و به سوی (قوم) «عاد» برادرشان «هود» را (فرستادیم که به آنان) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید؛ شما جز (گروهی) دروغباف نیستید. ای قوم من! در برابر آن (رسالت) از شما پاداشی نمی‌خواهم؛ پاداش من جز بر (عهده) آن کس که مرا آفریده است نیست پس آیا خرد نمی‌ورزید؟ و ای قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهید و آنگاه به سوی او توبه آورید تا از آسمان بر شما بارانی یکریز فرستد و شما را نیرو بر نیرو بیفزاید و گناهکارانه رو مگردانید. گفتند: ای هود! برهانی برای ما نیاورده‌ای و ما با سخن تو از خدایانمان دست نمی‌کشیم و ما به تو ایمان نمی‌آوریم. ما جز این نمی‌گوییم که یکی از خدایان ما به تو آسیبی رسانده است؛ گفت: من خداوند را گواه می‌گیرم و (شما نیز) گواه باشید که من از شرکی که در برابر او می‌ورزید، بیزارم... از این روی همه هر نیرنگی دارید در برابر من به‌کار برید و به من مهلت ندهید. من به خداوند- پروردگار خویش و پروردگار شما- توکل کرده‌ام؛ هیچ جنبنده‌ای نیست مگر که او بر هستیش چیرگی دارد؛ به راستی پروردگار من بر راهی راست است. پس اگر (هم) رو بگردانید من آنچه را که برای آن به سوی شما فرستاده شده‌ام به شما رسانده‌ام و خداوند قوم دیگری جز شما را جانشین خواهد کرد و به او هیچ زیانی نمی‌رسانید، بی‌گمان پروردگار من نگاهبان همه چیز است. و چون «امر» ما در رسید هود و مؤمنان همراه او را به بخشایشی از خویش رهاندیم و آنان را از عذابی سخت رهایی بخشیدیم. و این (قوم) عاد بودند که به آیات پروردگارشان انکار ورزیدند و از پیامبران وی سرپیچیدند و از فرمان هر گردنکش ستیهنده پیروی کردند. و در این جهان و در روز رستخیز، لعنتی پیگیرشان شده است؛ آگاه باشید که بی‌گمان (مردم) عاد به پروردگارشان کفر ورزیدند؛ هان، نابود باد عاد قوم هود!» سوره هود، آیه ۵۰-۶۰.
  98. اسعدی، محمد، مقاله «تفسیر قرآن به قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  99. «خداوند بر دل‌ها مهر نهاده» سوره بقره، آیه ۷.
  100. «بلکه برای کفرشان خداوند بر آن (دل)‌ها مهر نهاد، پس جز اندکی ایمان نمی‌آورند» سوره نساء، آیه ۱۵۵.
  101. عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص۱۱۳؛ البرهان فی علوم القرآن، ج ۱، ص۱۳۳.
  102. «(خداوند) بخشنده بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا دارد» سوره طه، آیه ۵.
  103. «(که) به (پاداش و نعمت) پروردگارش می‌نگرد» سوره قیامه، آیه ۲۳.
  104. «چیزی مانند او نیست» سوره شوری، آیه ۱۱.
  105. «چشم‌ها او را در نمی‌یابند و او چشم‌ها را در می‌یابد و او نازک‌بین آگاه است» سوره انعام، آیه ۱۰۳.
  106. البرهان فی علوم القرآن، ج ۲، ص۵۱، ۷۱.
  107. اسعدی، محمد، مقاله «تفسیر قرآن به قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  108. «روزی در رسد که در آن نه سودا است و نه دوستی و نه میانجیگری» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
  109. «در آن روز دوستان دشمن یکدیگرند مگر پرهیزگاران» سوره زخرف، آیه ۶۷.
  110. «ای مؤمنان! از آنچه روزی شما کرده‌ایم، هزینه کنید پیش از آنکه روزی در رسد که در آن نه سودا است و نه دوستی و نه میانجیگری و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
  111. «و بسا فرشته‌هایی در آسمان‌هاست که میانجیگریشان هیچ به کار نمی‌آید مگر پس از آنکه خداوند برای کسی که بخواهد و بپسندد، اجازه دهد» سوره نجم، آیه ۲۶.
  112. «کیست که جز به اذن وی نزد او شفاعت آورد» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  113. «اختیار میانجیگری ندارند جز آن کس که از (خداوند) بخشنده پیمانی گرفته باشد» سوره مریم، آیه ۸۷.
  114. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵.
  115. «این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم» سوره هود، آیه ۴۹.
  116. «(ای پیامبر) این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم» سوره یوسف، آیه ۱۰۲.
  117. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند» سوره جن، آیه ۲۶.
  118. «جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد» سوره جن، آیه ۲۷.
  119. «و زنان طلاق داده باید تا سه پاکی (از حیض) خویشتن، انتظار کشند» سوره بقره، آیه ۲۲۸.
  120. البرهان فی علوم القرآن، ج ۲، ص۲۲۱؛ الاتقان، ج ۱، ص۵۴۸.
  121. اسعدی، محمد، مقاله «تفسیر قرآن به قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  122. «هر کس گرویدن (به اسلام) را نپذیرد کردارش تباه می‌شود» سوره مائده، آیه ۵.
  123. کردار کسانی از شما که از دین خود بازگردند و در کفر بمیرند، در این جهان و جهان واپسین، تباه است و آنان دمساز آتش و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۱۷.
  124. البرهان فی علوم القرآن، ج ۲، ص۱۵ - ۱۶.
  125. «مردار و خون و گوشت خوک بر شما حرام است» سوره مائده، آیه ۳.
  126. سوره انعام، آیه ۱۴۵.
  127. تعریف الدارسین، ص۱۶۶.
  128. تفسیر موضوعی، ج ۱، ص۳۷۴ ـ ۳۷۹، «قرآن در قرآن».
  129. «هر که آن را زنده بدارد چنان است که همه مردم را زنده داشته است» سوره مائده، آیه ۳۲.
  130. البرهان، ج ۲، ص۲۸۱ ـ ۲۸۳؛ نورالثقلین، ج ۱، ص۶۱۸.
  131. «باری، آدمی باید به خوراک خویش بنگرد» سوره عبس، آیه ۲۴.
  132. الکافی، ج ۱، ص۵۰.
  133. «سپس باید آلایش‌های خود را بپیرایند» سوره حج، آیه ۲۹.
  134. من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص۴۸۵.
  135. الصافی، ج ۱، ص۲۹ - ۳۵؛ تسنیم، ج ۱، ص۱۱۷ - ۱۳۱.
  136. المیزان، ج ۱۱، ص۳۳۵؛ ج ۱۲، ص۹۶، ۱۴۳، ۳۰۷؛ ج ۱۳، ص۶؛ ج ۱۴، ص۱۱۹؛ ج ۱۵، ص۷۸، ۹۵؛ ج ۱۶، ص۲۰۹؛ ج ۱۷، ص۶۲، ۱۱۴.
  137. التفسیر والمفسرون، ج ۱، ص۴۰؛ اصول التفسیر و قواعده، ص۱۱۶؛ تعریف الدارسین، ص۱۶۸.
  138. التفسیر والمفسرون، ج ۱، ص۴۰؛ تعریف الدارسین، ص۱۶۸.
  139. الکافی، ج ۲، ص۶۳۰؛ البیان، ص۱۷۷؛ التمهید، ج ۲، ص۱۷۰ - ۱۷۴.
  140. اسعدی، محمد، مقاله «تفسیر قرآن به قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  141. جامع البیان، ج ۱، ص۶۱؛ ر. ک: تفسیر ماوردی، ج ۱، ص۳۴؛ مقدمة جامع التفاسیر، ص۹۳؛ التبیان، ج ۹، ص۳۰۳؛ ج ۱، ص۴.
  142. الفوائد المدنیه، ص۱۷۸؛ الفوائد الطوسیه، ص۱۸۶ - ۱۹۵؛ الدرر النجفیه، ص۱۶۹.
  143. الفوائد الطوسیه، ص۱۹۴ - ۱۹۵.
  144. به عنوان نمونه ر. ک: التلازم بین الکتاب والسنة؛ تفسیر القرآن بالقرآن.
  145. ر. ک: أسباب الخطأ فی التفسیر.
  146. ر. ک: مناهج البیان، ج ۱، ص۱۵ - ۱۸؛ پژوهشهای قرآنی، ش ۹ - ۱۰، ص۳۰۶؛ «گفت و گو با سید جعفر سیدان»؛ الحیوة الطیبه، ج ۱۹، ص۱۸۵.
  147. ر. ک: مناهج البیان، ج ۱، ص۱۵ - ۱۶.
  148. ر. ک: دروس فی علم الأصول، الحلقة الثانیه، ج ۱، ص۲۷۰ - ۲۷۲ نیز: حوزه و دانشگاه، ش ۳۹، ص۱۰۲ - ۱۰۳، «تفسیر به رأی از منظر روایات».
  149. ر. ک: المیزان، ج ۱، ص۱۲؛ ج ۳، ص۸۷؛ قرآن در اسلام، ص۳۷، ۶۱.
  150. ر. ک: المیزان، ج ۳، ص۸۷.
  151. المیزان، ج ۳، ص۸۵.
  152. اسعدی، محمد، مقاله «تفسیر قرآن به قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  153. «کیست که جز به اذن وی نزد او شفاعت آورد» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  154. «و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.
  155. «ای مردم! به راستی برهانی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است و نوری آشکار برای شما فرو فرستاده‌ایم» سوره نساء، آیه ۱۷۴.
  156. المیزان، ج۱، ص۶.
  157. «و آیا همین برای آنان بسنده نیست که ما بر تو کتاب (آسمانی) را فرو فرستاده‌ایم که بر آنان خوانده می‌شود؟ به راستی در این (کار) بخشایش و یادکردی برای گروه مؤمنان است» سوره عنکبوت، آیه ۵۱.
  158. کنز العمال، ج۱، ص۶۱۹.
  159. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۳.
  160. دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۸، ص۳۲۷.
  161. «خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی آنان مهر نهاده» سوره بقره، آیه ۷.
  162. «بلکه برای کفرشان خداوند بر آن (دل)‌ها مهر نهاد» سوره نساء، آیه ۱۵۵.
  163. «(که) به (پاداش و نعمت) پروردگارش می‌نگرد» سوره قیامه، آیه ۲۳.
  164. «چیزی مانند او نیست» سوره شوری، آیه ۱۱.
  165. «چشم‌ها او را در نمی‌یابند و او چشم‌ها را در می‌یابد و او نازک‌بین آگاه است» سوره انعام، آیه ۱۰۳.
  166. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵.
  167. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
  168. «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم» سوره آل عمران، آیه ۴۴.
  169. «این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم» سوره هود، آیه ۴۹.
  170. «و زنان طلاق داده باید تا سه پاکی (از حیض) خویشتن، انتظار کشند» سوره بقره، آیه ۲۲۸.
  171. «و هر کس گرویدن (به اسلام) را نپذیرد کردارش تباه می‌شود» سوره مائده، آیه ۵.
  172. «از تو درباره جنگ در ماه حرام می‌پرسند، بگو: جنگ در آن (گناهی) بزرگ است و (گناه) باز داشتن (مردم) از راه خداوند و ناسپاسی به او و (باز داشتن مردم از) مسجد الحرام و بیرون راندن اهل آن از آن، در نظر خداوند بزرگ‌تر است و آشوب (شرک) از کشتار (هم) بزرگ‌تر است؛ و (این کافران) پیاپی با شما جنگ می‌کنند تا اگر بتوانند شما را از دینتان بازگردانند، و کردار کسانی از شما که از دین خود بازگردند و در کفر بمیرند، در این جهان و جهان واپسین، تباه است و آنان دمساز آتش و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۱۷.
  173. «و نماز را برپا دارید» سوره بقره، آیه ۴۳.
  174. «نماز را از هنگام بازگشت خورشید (در نیمه روز) تا تاریکی شب بپا دار! و (نیز) نماز صبح را که نماز صبح با گواهی (فرشتگان) است» سوره اسراء، آیه ۷۸.
  175. «و نماز را در دو سوی روز و ساعتی از آغاز شب بپا دار؛ بی‌گمان نیکی‌ها بدی‌ها را می‌زدایند؛ این یادکردی برای یادآوران است» سوره هود، آیه ۱۱۴.
  176. بحار الانوار، ج۸۴، ص۱۴۰، ح۸؛ ج۷۹، ص۲۸۹، ح۱۶؛ وسائل الشیعه، ج۴، ص۱۰، ح۴۳۸۵.
  177. تفسیر نمونه، ج۹، ص۳۱۸؛ تفسیر قرطبی، ذیل این آیه؛ احکام القرآن ابن العربی، ذیل این آیه.
  178. کوشا، محمد علی، مقاله «تفسیر قرآن به قرآن»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.