سبب نزول در قرآن: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←منابع) |
||
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
[[سیوطی]] از [[اختلاف]] [[عالمان]] اصول یادکرده است و اینکه برخی از [[دانشمندان]] [[اصول فقه]] [[حکم]] [[آیات]] را به مورد [[سبب نزول]] آنها منحصر میدانند<ref>الاتقان، ج۱، ص۶۳.</ref>؛ بنابراین، از نظر این دانشمندان حکم آیات «ظهار» به اوسبنصامت اختصاص دارد که آیات درباره وی نازل شده است و حکم [[آیه]] «[[لعان]]» نیز ویژه هلال بن [[امیه]]<ref>صحیح البخاری، ج۶، ص۵.</ref> یا [[عویمر]]<ref>صحیح البخاری، ج۶، ص۳ـ۴.</ref> است و...؛ اما همین عده نیز به کمک [[قیاس]] یا [[حدیث پیامبر]]: {{متن حدیث|حُكْمِي علَى الواحِدِ حُكْمي علَى الجَماعةِ}} [[احکام]] مزبور به همه موارد مشابه سرایت میدهند<ref>مناهل العرفان، ج۱، ص۹۳.</ref>؛ بنابراین، از نظر نتیجه تفاوتی میان آن دو نظر نیست و گویا به همین جهت بوده که زرکشی بدون توجه به این اختلاف و نقل آن، معتبر بودن عموم لفظ را در احکام [[قرآنی]] مسلم گرفته و تنها به ذکر [[حکمت]] عام بودن الفاظ آیات ـ با وجود خاص بودن سبب آنها ـ اکتفا کرده است. او در فصلی مستقل گفته است: گاهی سبب، خاص اما صیغه، عام است تا دلالت کند که ملاک در حکم، عموم لفظ است، نه خصوص سبب<ref>البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۲۶.</ref>. [[زمخشری]] نیز در [[تفسیر]] [[سوره همزه]] با تأکید بر وجود این حکمت در آیات مشتمل بر [[وعید]]، حکمت دیگری برای عام بودن الفاظ آیات بیان داشته است. به نظر او آیات [[وحی]] با [[استخدام]] صیغههای عام شکل [[تعریض]] به خود گرفته و بدین صورت [[خداوند]] بدون تصریح به نام افراد مخاطب او را تحت تأثیر بیشتر و شدیدتری قرار داده، او را از کار ناروا بازمیدارد.<ref>الکشاف، ج۴، ص۷۹۵؛ البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۲۶.</ref>.<ref>[[سید محمود دشتی|دشتی، سید محمود]]، [[اسباب نزول - طیب حسینی ۱ (مقاله)|مقاله «اسباب نزول»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]] ج۲، ص ۶۵۰.</ref>. | [[سیوطی]] از [[اختلاف]] [[عالمان]] اصول یادکرده است و اینکه برخی از [[دانشمندان]] [[اصول فقه]] [[حکم]] [[آیات]] را به مورد [[سبب نزول]] آنها منحصر میدانند<ref>الاتقان، ج۱، ص۶۳.</ref>؛ بنابراین، از نظر این دانشمندان حکم آیات «ظهار» به اوسبنصامت اختصاص دارد که آیات درباره وی نازل شده است و حکم [[آیه]] «[[لعان]]» نیز ویژه هلال بن [[امیه]]<ref>صحیح البخاری، ج۶، ص۵.</ref> یا [[عویمر]]<ref>صحیح البخاری، ج۶، ص۳ـ۴.</ref> است و...؛ اما همین عده نیز به کمک [[قیاس]] یا [[حدیث پیامبر]]: {{متن حدیث|حُكْمِي علَى الواحِدِ حُكْمي علَى الجَماعةِ}} [[احکام]] مزبور به همه موارد مشابه سرایت میدهند<ref>مناهل العرفان، ج۱، ص۹۳.</ref>؛ بنابراین، از نظر نتیجه تفاوتی میان آن دو نظر نیست و گویا به همین جهت بوده که زرکشی بدون توجه به این اختلاف و نقل آن، معتبر بودن عموم لفظ را در احکام [[قرآنی]] مسلم گرفته و تنها به ذکر [[حکمت]] عام بودن الفاظ آیات ـ با وجود خاص بودن سبب آنها ـ اکتفا کرده است. او در فصلی مستقل گفته است: گاهی سبب، خاص اما صیغه، عام است تا دلالت کند که ملاک در حکم، عموم لفظ است، نه خصوص سبب<ref>البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۲۶.</ref>. [[زمخشری]] نیز در [[تفسیر]] [[سوره همزه]] با تأکید بر وجود این حکمت در آیات مشتمل بر [[وعید]]، حکمت دیگری برای عام بودن الفاظ آیات بیان داشته است. به نظر او آیات [[وحی]] با [[استخدام]] صیغههای عام شکل [[تعریض]] به خود گرفته و بدین صورت [[خداوند]] بدون تصریح به نام افراد مخاطب او را تحت تأثیر بیشتر و شدیدتری قرار داده، او را از کار ناروا بازمیدارد.<ref>الکشاف، ج۴، ص۷۹۵؛ البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۲۶.</ref>.<ref>[[سید محمود دشتی|دشتی، سید محمود]]، [[اسباب نزول - طیب حسینی ۱ (مقاله)|مقاله «اسباب نزول»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]] ج۲، ص ۶۵۰.</ref>. | ||
==الفاظ دال بر [[سبب نزول]]== | |||
در [[روایات]] برای بیان سبب [[نزول الفاظ]] و تعبیرهایی گوناگون بهکار رفته است. در بیشتر روایات بعد از بیان داستان یا حادثهای عبارت «فنزلت» یا «فأنزل [[الله]]» آمده است و در مواردی اندک به لفظ «سبب نزول» تصریح شده است. [[زرقانی]] گفتهاست: این سه تعبیر در بیان سبب نزول صریح است<ref>مناهلالعرفان، ج۱، ص۸۷؛ الاتقان، ج۱، ص۶۷ـ۶۸.</ref>؛ همچنین گاه از [[پیامبر]] پرسشی شده و در پاسخ آن، آیهای که بر پیامبر نازل شده بازگوشده است؛ بدون آنکه هیچیک از این سهتعبیر در آن بهکار رفته باشد. از اینگونه روایات نیز سبب نزول فهمیده میشود<ref>مناهلالعرفان، ج۱، ص۸۷.</ref>؛ مانند روایتی از [[ابنمسعود]] که میگوید: گروهی از [[یهودیان]] [[مدینه]] درباره [[روح]] از پیامبر سؤال کردند. پیامبر لحظهای ایستاد و به [[آسمان]] نگاه کرد و من دریافتم که به آن حضرت [[وحی]] میشود؛ آنگاه پیامبر گفت: {{متن حدیث|قُلِالرُّوحُ مِن اَمرِ رَبّي وما اوتيتُم مِنَ العِلمِ اِلاّ قَليلا}}<ref>صحیح البخاری، ج۸، ص۱۸۲.</ref>. یکی از تعبیرهای شایع در بیان [[اسباب نزول]] نیز عبارت {{متن حدیث|نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهًُْ فِی}}. است. [[مفسران]] تردید کردهاند که این تعبیر بر بیان سبب نزول دلالت دارد یا [[تفسیر آیه]] است<ref>مناهل العرفان، ج۱، ص۸۷.</ref>. زرکشی گفتهاست: از [[عرف]] [[صحابه]] و [[تابعان]] معلوم میشود که این تعبیر را در جایی بهکار میبرند که مرادشان بیان [[تفسیر]] یا مصداقی از [[حکم]] [[آیه]] است<ref>البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۲۶.</ref>. وی همچنین گفته است: [[محدثان]] با این نوع تعبیر دوگونه برخورد داشتهاند: برخی از آنان روایات مشتمل بر این تعبیر را درصورتی که از صحابه نقل شده باشد از مصادیق [[حدیث]] مرفوعِ [[مسند]] بهشمار آوردهاند. برخی نیز مانند احمد و مسلم و دیگران آن را از نوع [[تأویل]] و [[استدلال]] به آیه شمردهاند، نه از نوع حدیث مسند<ref>البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۲۶؛ الاتقان، ج۱، ص۶۷.</ref>؛ اما [[دهلوی]] دلالت هیچ یک از این دو نوع تعبیر {{متن حدیث|فأنزل الله، نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهًُْ فِی}} را بر [[سبب نزول]] بهصورت مطلق و [[قطعی]] نپذیرفته است؛ او میگوید: گاه [[مفسران]]، حادثهای را که [[رسولخدا]]{{صل}} [[حکم]] آن را از آیهای [[استنباط]] کرده و [[آیه]] را درباره آن [[تلاوت]] کرده بیان میکنند و درباره آن، تعبیر {{متن حدیث|نزلت في كذا}} یا {{متن حدیث|فأنزل الله قوله كذا}} را بهکار میبرند و گویا این تعبیرها به استنباط آنحضرت اشاره دارد؛ اینکه در آن لحظه آن آیه به خاطر [[مبارک]] آنحضرت رسیده خود نوعی [[وحی]] بهشمار میآید و به همین سبب میتوان تعبیر «فأنزلت» را بهکار برد، یا حتی میتوان از آن تلاوت [[رسول خدا]]، به تکرار [[نزول آیه]] تعبیر کرد<ref>الفوز الکبیر، ص۹۵ـ۹۶؛ تفسیر قاسمی، ج۱، ص۳۰.</ref>. این بحث از آن رو مهم است که چنانچه در ذیل آیاتی، چند [[روایت]] سبب نزولی گوناگون نقل شده باشد یکی از راههای تشخیص [[سبب نزول آیه]] و جمع میان [[روایات]]، توجه به نوع تعبیری است که در آن روایات بهکار رفته است. [[سیوطی]] مینویسد: بسا مفسران برای [[نزول]] آیهای اسبابی متعدد را بیان کردهاند. در اینگونه موارد اگر در هر دو روایت تعبیر {{متن حدیث|نزلت في كذا}} بهکار رفته بود، میان آنها تنافی نیست؛ زیرا هر دو روایت [[تفسیر آیه]] بهشمار میرود؛ اما اگر در یک روایت عبارت «نزلت فی کذا» بود و در روایت دیگر با تعبیر «فنزلت» یا «فأنزل [[الله]]» سبب نزول مطرح شده بود روایت اول را [[تفسیر]] و بیان مصداق آیه و روایت دوم را سبب نزول آیه به [[حساب]] میآوریم؛ زیرا روایت اول استنباط و [[اجتهاد]] و روایت دوم نقل است و اگر تعبیر هر دو روایت صریح در سبب نزول بود، در این صورت باید به سند آن دو نگاه کرد؛ هر کدام از دو روایت که دارای [[سند صحیح]] بود سبب نزول شناخته میشود و دیگری رد میشود؛ مانند دو روایتی که در سبب نزول [[سوره]] والضحی نقل شده<ref>الاتقان، ج۱، ص۶۸.</ref>. و [[ابنحجر]] یکی از آن دو را [[ضعیف]] و [[غریب]] شمردهاست<ref>فتح الباری، ج۳، ص۷.</ref>. [[سیوطی]] با همین روش به تحلیل [[روایات]] [[سبب نزول]] در ذیل آیه ۱۱۵ بقره پرداخته است: {{متن قرآن|وَلِلَّهِ ٱلْمَشْرِقُ وَٱلْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا۟ فَثَمَّ وَجْهُ ٱللَّهِ إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِيمٌۭ}}<ref>«و خاور و باختر از آن خداوند است پس هر سو رو کنید رو به خداوند است، بیگمان خداوند نعمتگستری داناست» سوره بقره، آیه ۱۱۵.</ref> برای این [[آیه]] ۵ سبب نزول نقل شده است. [[ابنعباس]] گفته است: این آیه در پاسخ [[یهود]] نازل شده است؛ زیرا پس از [[تغییر قبله]] از [[بیتالمقدس]] به سمت [[کعبه]] آنان از روی [[اعتراض]] گفتند: چه عاملی [[مسلمانان]] را واداشت تا از [[قبله]] پیشین (بیتالمقدس) روی برگردانند؟ [[خداوند]] در رد اعتراض آنان این آیه را نازل کرد<ref>جامعالبیان، ج۱، ص۷۰۰.</ref>. اما [[عبدالله بن عمر]] گفته است: آیه درباره گزاردن [[نماز]] مستحبی بر روی مرکب، نازلشد<ref>جامعالبیان، ج۱، ص۷۰۲.</ref>. در [[روایت]] سومی از [[عامر بن ربیعه]] آمدهاست که ما در شبی تاریک در [[سفر]]، قبله را نیافتیم و هر یک از ما به سمتی نماز گزارد. چون صبحگاهان ماجرا را برای [[پیامبر]] بازگو کردیم این آیه نازل شد<ref>جامعالبیان، ج۱، ص۷۰۳.</ref>. [[مجاهد]] گفته است: چون آیه {{متن قرآن|ٱدْعُونِىٓ أَسْتَجِبْ لَكُمْ}}<ref>«مرا بخوانید تا پاسختان دهم» سوره غافر، آیه ۶۰.</ref> نازل شد مسلمانان گفتند: هنگام [[دعا]] به کدام سو رو کنیم؟ و این آیه در پاسخ آنها نازل شد<ref>جامعالبیان، ج۱، ص۷۰۶.</ref>. و بالأخره از [[قتاده]] نقل شده که [[رسول خدا]] گفت: [[برادری]] از شما از [[دنیا]] رفته است. بر او نماز بگذارید. گفتند: او بهسمت قبله نماز نمیگزارد؛ سپس این آیه نازلشد که به هر سو رو کنید [[خدا]] آن جاست<ref>جامعالبیان، مج۱، ج۱، ص۷۰۳.</ref>. سیوطی پس از نقل این روایات میگوید: روایت آخر معضل و غریب، و روایت مجاهد مرسل، و [[سند روایت]] عامر ضعیف است؛ ازاینرو هیچ یک از این سه قابل پذیرش نیست. روایت [[ابنعمر]] نیز [[استنباط]] است و مقصود وی آن است که [[آیه]] بر [[حکم]] [[نماز نافله]] مشتمل است؛ بنابراین، تنها [[روایت]] اول [[سبب نزول]] تلقی خواهد شد؛ زیرا تعبیر آن در بیان سبب نزول صراحت دارد<ref>الاتقان، ج۱، ص۶۸ـ۶۹.</ref>؛ اما به نظر میرسد که با قطع نظر از سند، همانگونه که روایت [[ابنعمر]] در واقع بیان حکم آیه است و نه بیان سبب نزول، سه روایت آخر نیز میتواند بیان حکم و [[تفسیر آیه]] باشد، نه سبب نزول؛ ازاینرو همان تردید و تفصیلی که نسبت به تعبیر «نزلت فی» اظهار شد در تعبیر «فنزلت» یا «فأنزل [[الله]]» نیز وجود دارد. در نتیجه برای رسیدن بهسبب [[نزول آیه]] و نقد [[روایات]] یا جمع میان آنها نباید صرفاً به نوع تعبیر اکتفا کرد و از ملاکهای دیگر نیز باید بهرهگرفت. | |||
[[سیوطی]] در ادامه سخن خود، درباره روایات مختلف ذیل یک آیه میگوید: اگر هر دو روایت از نظر [[سند صحیح]] بود، باید بنگریم هر کدام از [[راویان]]، حاضر و [[شاهد]] [[قصه]] [[نزول]] بودند روایت او را مقدم بداریم؛ مانند دو سبب نزولی که برای آیه ۸۵ [[اسراء]] نقل شده است: {{متن قرآن|وَيَسْـَٔلُونَكَ عَنِ ٱلرُّوحِ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًۭا}}<ref>«از تو درباره روح میپرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی ندادهاند» سوره اسراء، آیه ۸۵.</ref>. بنا به نظر سیوطی باید روایت [[ابنمسعود]] را به عنوان سبب نزول پذیرفت<ref>الاتقان، ج۱، ص۷۰؛ مناهل العرفان، ج۱، ص۸۹.</ref>. سیوطی همچنین بر این نظر است که اگر هر دو روایت صحیح بود و [[یقین]] به فاصله زمانی میان آن دو حادثه نبود میگوییم: آن آیه در پی هر دو حادثه نازل شده است؛ اما اگر میان دو حادثه فاصله زمانی فراوانی بود میگوییم: آن آیه دو یا چند بار نازل شده است<ref>الاتقان، ج۱، ص۷۰ـ۷۱.</ref>؛ اما این نظر مردود است.<ref>[[سید محمود دشتی|دشتی، سید محمود]]، [[اسباب نزول - طیب حسینی ۱ (مقاله)|مقاله «اسباب نزول»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]] ج۲، ص ۶۵۱.</ref>. | |||
==دشواریهای [[روایات]] [[اسباب نزول]]== | |||
روایات اسباب نزول با همه اهمیتی که در [[تفسیر آیات]] دارد [[مفسران]] را با دشواریهایی نیز مواجه ساخته است. وجود [[روایات ضعیف]] و احیاناً مجهول در لابهلای این روایات و عدم تمایز تطبیق و [[تفسیر]] از [[سبب نزول]] که در بسیاری از موارد، تشخیص آن بر متخصصان نیز دشوار شده ازجمله این [[دشواریها]] است؛ همچنین [[نقل روایات]] گوناگون و گاه متناقض در ذیل آیهای، وجود روایاتی حاکی از [[نزول]] دو یا چند [[آیه]] در [[شأن]] یک فرد یا در پی یک رخداد، [[ناسازگاری]] میان [[زمان]] [[نزول آیه]] و [[روایت]] سبب نزول و ناسازگاری میان این روایات با [[سیاق]] یک آیه یا [[آیات]]، از دیگر دشواریهای این روایات است. بازتاب این دشواریها، طرح نظریاتی همچون تکرار نزول، تعدد نازل با [[وحدت]] سبب، تعدد سبب با وحدت نازل و تفسیر نادرست آیات به هنگام تضاد میانسیاق و سبب نزول است؛ بدون آنکه با نقدجدی همراه شود. در مواردی نیز به [[نقد سندی]] این روایات بسنده شده و در این باره، آثار [[منع نگارش حدیث]]، نقل به معنا در [[حدیث]]، تصحیف و [[تحریف]] در روایات، [[سهو]] و [[خطا]] و [[فراموشی]] در [[راویان]] و مسائلی از این دست نادیده انگاشته شدهاست. | |||
===تعدد سبب با وحدت نازل=== | |||
وجود روایات مختلف درباره نزول یک آیه ازجمله دشواریهایی است که برای رفع آن چند نظریه مطرح شده است: یکی از نظریههای پیشنهادی احتمال نزول آن آیه در پی چند رخداد است<ref>المنهاج، ج۱، ص۱۲۰؛ اصول التفسیر، ص۴۰.</ref>؛ بدین معنا که چند حادثه نزدیک به هم رخ داده و آیهای ناظر به آن حوادث نازل شده است. [[سیوطی]] مینویسد: اگر دو یا چند سبب نزول برای آیهای نقل شد، چنانچه به وجود فاصله زمانی زیاد میان آن دو حادثه [[یقین]] نداشته باشیم باید بگوییم هر دو حادثه با هم [[سبب نزول آیه]] است<ref>الاتقان، ج۱، ص۷۰.</ref>؛ مانند دو شأن نزولی که برای آیات [[لعان]] نقل شده است؛ بنا به روایتی که [[عکرمه]] از [[ابنعباس]] نقل کرده [[هلال بن امیه]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} به همسرش نسبت [[زنا]] با [[شریک]] بن سمحاء داد؛ اما پیامبر از او خواست که [[شاهد]] بیاورد و گرنه بر او حد [[قذف]] جاری خواهد شد. او در پاسخ پیامبر گفت: اگر کسی از ما مردی را با همسرش ببیند، تا بخواهد به دنبال شاهد برود آن دو متفرق خواهند شد. در پی این ماجرا [[آیات]] ۶ـ۱۰ [[نور]]<ref>{{متن قرآن|وَٱلَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَٰجَهُمْ وَلَمْ يَكُن لَّهُمْ شُهَدَآءُ إِلَّآ أَنفُسُهُمْ فَشَهَـٰدَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَـٰدَٰتٍۭ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلصَّـٰدِقِينَ * وَٱلْخَـٰمِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ ٱللَّهِ عَلَيْهِ إِن كَانَ مِنَ ٱلْكَـٰذِبِينَ * وَيَدْرَؤُا۟ عَنْهَا ٱلْعَذَابَ أَن تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَـٰدَٰتٍۭ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلْكَـٰذِبِينَ * وَٱلْخَـٰمِسَةَ أَنَّ غَضَبَ ٱللَّهِ عَلَيْهَآ إِن كَانَ مِنَ ٱلصَّـٰدِقِينَ * وَلَوْلَا فَضْلُ ٱللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُۥ وَأَنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ}} «و آنان که به همسران خود تهمت (زنا) میزنند و گواهی جز خود ندارند گواهی هر یک از آنان، چهار بار گواهی دادن (با سوگند) به خداوند است که «به راستی من از راستگویانم * و (بار) پنجم (بگوید): «لعنت خداوند بر من اگر از دروغگویان باشم * و عذاب را از زن باز میدارد اینکه چهار بار (با سوگند) به خداوند گواهی دهد که شوهرش از دروغگویان است * و (بار) پنجم (بگوید): خشم خداوند بر من باد، اگر (شوهرم) از راستگویان باشد * و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود و اینکه خداوند توبهپذیری فرزانه است (کارتان دشوار میشد)» سوره نور، آیه ۶-۱۰.</ref> نازل شد و دستور اجرای ملاعنه میان هلال و همسرش داده شد<ref>صحیح البخاری، ج۶، ص۵.</ref>؛ اما بنا به روایتی که [[زهری]] از [[سهل بن سعد]] نقل کرده شبیه همین ماجرا برای فرد دیگری به نام [[عویمر]] رخ داد و او نزد [[عاصم بن عدی]] [[سید]] [[بنیعجلان]] رفته، از او خواست [[حکم]] مسأله را از [[رسول خدا]] بپرسد و پس از [[اصرار]] عویمر رسول خدا{{صل}} به [[عویمر]] فرمود: [[خداوند]] آیاتی از [[قرآن]] را درباره تو نازل کرد؛ آنگاه [[پیامبر]] آن دو را فرمود که ملاعنه کنند<ref>صحیحالبخاری، ج۶، ص۴.</ref>. [[سیوطی]] برای جمع این دو [[روایت]] هر دو را [[سبب نزول آیه]] دانسته است<ref>الاتقان، ج۱، ص۷۰.</ref>.<ref>[[سید محمود دشتی|دشتی، سید محمود]]، [[اسباب نزول - طیب حسینی ۱ (مقاله)|مقاله «اسباب نزول»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]] ج۲، ص ۶۵۳.</ref>. | |||
===تکرار [[نزول]]=== | |||
نظریه دیگری که برای حل مشکل وجود چند [[روایت]] ذیل یک [[آیه]] مطرح شده، تکرار [[نزول آیه]] است. [[سیوطی]] میگوید: هرگاه دوروایت صحیح حاکی از دو حادثه گوناگون ذیل آیهای نقل شود و میان آن دو حادثه فاصله زمانی زیادی باشد، بهطوری که نتوان قائل به تعدد سبب و [[وحدت]] نازل شد، باید بگوییم آن آیه مکرر نازلشده است<ref>الاتقان، ج۱، ص۷۰ـ۷۱.</ref>. زرکشی با طرح نظریه تکرار نزول، آن را چنین توجیه کرده است: گاه برای [[بزرگداشت]] آیهای و برای اینکه مبادا آن آیه بهفراموشی سپرده شود، آن آیه دو بار نازل شدهاست<ref>البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۲۳.</ref>. توجیهات دیگری نیز برای نزول مکرر [[آیات]] شده است که صرف احتمال است؛ بدون اینکه هیچ [[دلیل عقلی]] یا [[نقلی]] برای آن ذکر شود<ref>الاتقان، ج۱، ص۷۸؛ تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۶۴.</ref>، نمونهای از این دست آیات، آیه ۱۱۴ [[هود]] معرفی شده است: {{متن قرآن|وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَىِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفًۭا مِّنَ ٱلَّيْلِ إِنَّ ٱلْحَسَنَـٰتِ يُذْهِبْنَ ٱلسَّيِّـَٔاتِ ذَٰلِكَ ذِكْرَىٰ لِلذَّٰكِرِينَ}}<ref>«و نماز را در دو سوی روز و ساعتی از آغاز شب بپا دار؛ بیگمان نیکیها بدیها را میزدایند؛ این یادکردی برای یادآوران است» سوره هود، آیه ۱۱۴.</ref>. [[روایات]] با اختلافی اندک نزول آیه را در [[شأن]] مردی دانستهاند که در [[مدینه]] به زنی [[مسلمان]] که همسرش به [[جهاد]] رفته بود، تعرض و سپس نزد [[پیامبر]] به [[گناه]] خود اعتراف و اظهار [[پشیمانی]] کرد. به دنبال آن، این آیه در [[مقام]] بخشیده شدن وی نازل شد<ref>مسند احمد، ج۱، ص۶۳۷؛ صحیح البخاری، ج۱، ص۱۵۱ و ج۵، ص۲۵۷.</ref>. زرکشی میگوید: چون همه [[مفسران]] [[سوره هود]] را مکی دانستهاند، از اینرو برای پذیرش روایات فوق با اشکال مواجه شدهاند؛ درحالیکه با پذیرش تکرار نزول هیچ اشکالی وارد نخواهد شد<ref>البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۲۴.</ref>؛ اما به نظر میرسد اینگونه جمع میان روایات سطحی نگرانه است و نمیتوان با این [[استدلال]] به آن [[معتقد]] شد. بررسی دقیق روایات نیز مانع پذیرش احتمال تکرار [[نزول]] اینگونه [[آیات]] است. بر اساس [[روایت]] صحیحی که [[ابوداود]] و [[ترمذی]] در [[سنن]]<ref>سنن ترمذی، ج۴، ص۳۵۴ـ۳۵۵، ح۵۱۱۸؛ صحیح مسلم، ج۹، ص۱۷۶ـ۱۷۸.</ref>. و [[طبری]] در [[تفسیر]] خود<ref>جامعالبیان، مج۷، ج۱۲، ص۱۷۵.</ref>. آوردهاند، پس از آنکه [[مرد ]][[انصاری]] نزد [[رسول خدا]] به [[گناه]] خویش [[اقرار]] کرد، رسول خدا (احتمالا پساز ادای [[نماز]])<ref>کشفالاسرار، ج۴، ص۴۵۴.</ref>. [[آیه]] را که قبلا نازل شده بود بر وی [[تلاوت]] کرد. [[سیوطی]] نیز [[اذعان]] کرده است که گاه [[راوی]] [[خطا]] میکند و به جای آنکه بگوید [[پیامبر]] آیه را تلاوت کرد (فَتَلا) میگوید آیه نازلشد (فَنَزَلَتْ)<ref>الاتقان، ج۱، ص۷۱ـ۷۲.</ref>. از دیگر آیاتی که درباره آن ادعای تکرار نزول شده [[آیه روح]] است: {{متن قرآن|وَيَسْـَٔلُونَكَ عَنِ ٱلرُّوحِ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًۭا}}<ref>«از تو درباره روح میپرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی ندادهاند» سوره اسراء، آیه ۸۵.</ref> که دو روایت گوناگون در [[شأن نزول]] آن از [[ابنعباس]] و [[ابنمسعود]] گزارش شده است<ref>مسند احمد، ج۱، ص۲۵۵؛ سنن ترمذی، ج۴، ص۳۶۶.</ref>. [[ابنکثیر]] در جمع میان این دو روایت این احتمال را مطرح کردهاست که آیه روح برای بار دوم در [[مدینه]] نازلشد تا به پیامبر بگوید همان آیهای را که قبلا در [[مکه]] نازل شده است در پاسخ [[یهود]] بخواند<ref>تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۶۴.</ref>؛ اما اینگونه جمع میان [[روایات]]، ناصواب است. روایت ابنمسعود ـ بدون آنکه بخواهیم آن را [[انکار]] کنیمـ بیش از این دلالت نمیکند که [[رسولخدا]]{{صل}} پس از [[پرسش]] یهود از [[روح]]، اندکی [[سکوت]] و [[تأمل]] کرده و ابنمسعود از تأمل حضرت چنین [[استنباط]] کرده است که بر آن حضرت [[وحی]] * نازل میشود. پس از آن رسول خدا آیه را در پاسخ یهود تلاوت کرده است. [[گواه]] ما این است که در روایتی که احمد در [[مسند]] و طبری در تفسیر خود نقل کرده آمده است: من [[گمان]] کردم بر آن حضرت وحی نازلمیشود<ref>مسند احمد، ج۱، ص۳۸۹؛ جامعالبیان، ج۱۵، ص۱۹۲ـ۱۹۳.</ref> و این واژه «ظننت» بر اثر [[سهو]] و خطای برخی [[راویان]] به «علمت و عرفت»[[ تحریف]] شده است<ref>صحیح البخاری، ج۵، ص۲۲۸.</ref>. [[سیوطی]] در نوع یازدهم [[اتقان]] از [[آیات]] و سورههایی دیگر یادکرده که به [[زعم]] وی دو بار نازل شده است؛ مانند فاتحه و [[اخلاص]]، آیات پایانی [[سوره نحل]] و اول [[روم]] و ۱۱۳ [[توبه]]<ref>{{متن قرآن|مَا كَانَ لِلنَّبِىِّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَن يَسْتَغْفِرُوا۟ لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوٓا۟ أُو۟لِى قُرْبَىٰ مِنۢ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَـٰبُ ٱلْجَحِيمِ}} «پیامبر و مؤمنان نباید برای مشرکان پس از آنکه بر ایشان آشکار شد که آنان دوزخیند آمرزش بخواهند هر چند خویشاوند باشند» سوره توبه، آیه ۱۱۳.</ref><ref>الاتقان، ج۱، ص۷۷؛ البرهانفیعلومالقرآن، ج۱، ص۱۲۳ـ۱۲۴.</ref>؛ اما با [[تأمل]] در [[روایات]]، ادعای تکرار [[نزول]] در هیچیک از این موارد قابل [[اثبات]] نیست. همچنانکه برخی گفتهاند: معنا ندارد آیهای که یک بار نازل شده دوباره نازل شود؛ زیرا مراد از [[نزول قرآن]] بر [[پیامبر]] جز این نیست که [[آیات قرآن]] از [[عالم غیب]] و [[لوح]] * محفوظ برای پیامبر، ظاهر و آشکار شود و چون آیهای یک بار نازل شد نزول دوباره آن بیمعنااست<ref>الاتقان، ج۱، ص۷۸.</ref>.<ref>[[سید محمود دشتی|دشتی، سید محمود]]، [[اسباب نزول - طیب حسینی ۱ (مقاله)|مقاله «اسباب نزول»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]] ج۲، ص ۶۵۴.</ref>. | |||
===تعدد نازل با [[وحدت]] سبب=== | |||
نقل یک [[روایت]] ذیل آیات متعدد، موجب شده برخی بپندارند گاه یک حادثه یا [[پرسش]] [[سبب نزول]] چند [[آیه]] درباره آن شده است<ref>الاتقان، ج۱، ص۷۲؛ مناهل العرفان، ج۱، ص۹۲.</ref>؛ مانند اینکه از [[ابنعباس]] نقل شده که [[رسول خدا]]{{صل}} در [[سایه]] درختی نشسته بود و به اصحابش گفت: هم اکنون [[انسانی]] نزد شما خواهد آمد که با دو چشم [[شیطان]] نگاه میکند. طولی نکشید که مردی لوچ (یا آبی چشم) وارد شد. رسول خدا{{صل}} او را فرا خواند و گفت: برای چه تو و یارانت مرا [[دشنام]] میدهید؟ آن مرد دوستانش را نزد پیامبر آورد و همگی [[سوگند]] یادکردند که آن حضرت را دشنام ندادهاند و رسول خدا از آنان درگذشت؛ اما در پی آن، آیه ۷۴ [[توبه]] نازل شد و گزارش داد که آنان به [[دروغ]] [[سوگند]] یادکردهاند<ref>جامعالبیان، مج۶، ج۱۰، ص۲۳۵.</ref>: {{متن قرآن|يَحْلِفُونَ بِٱللَّهِ مَا قَالُوا۟ وَلَقَدْ قَالُوا۟ كَلِمَةَ ٱلْكُفْرِ وَكَفَرُوا۟ بَعْدَ إِسْلَـٰمِهِمْ وَهَمُّوا۟ بِمَا لَمْ يَنَالُوا۟ وَمَا نَقَمُوٓا۟ إِلَّآ أَنْ أَغْنَىٰهُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ مِن فَضْلِهِۦ فَإِن يَتُوبُوا۟ يَكُ خَيْرًۭا لَّهُمْ وَإِن يَتَوَلَّوْا۟ يُعَذِّبْهُمُ ٱللَّهُ عَذَابًا أَلِيمًۭا فِى ٱلدُّنْيَا وَٱلْـَٔاخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِى ٱلْأَرْضِ مِن وَلِىٍّۢ وَلَا نَصِيرٍۢ}}<ref>«به خداوند سوگند میخورند که (سخنی) نگفتهاند در حالی که بیگمان کلمه کفر (آمیز) را بر زبان آوردهاند و پس از اسلام خویش کفر ورزیدهاند و به چیزی دل نهادند که بدان دست نیافتهاند و کینهجویی نکردهاند مگر بدان روی که خداوند و پیامبرش با بخشش خویش آنان را توانگر کردهاند؛ پس اگر توبه کنند برای آنان بهتر است و اگر رو بگردانند خداوند آنان را در این جهان و جهان واپسین به عذابی دردناک دچار خواهد کرد و در (این سر) زمین یار و یاوری نخواهند داشت» سوره توبه، آیه ۷۴.</ref>. در روایتی دیگر از [[ابنعباس]] آمده است که پس از نقل واقعه فوق آیه ۱۸ [[مجادله]] در [[شأن]] آنان نازل شد<ref>مسنداحمد، ج۱، ص۴۴۱؛ المستدرک، ج۲، ص۵۲۴.</ref>: {{متن قرآن|يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ ٱللَّهُ جَمِيعًۭا فَيَحْلِفُونَ لَهُۥ كَمَا يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَىٰ شَىْءٍ أَلَآ إِنَّهُمْ هُمُ ٱلْكَـٰذِبُونَ}}<ref>«روزی که خداوند همه آنان را برانگیزد، و برای او سوگند میخورند- همانگونه که برای شما سوگند میخورند- و گمان دارند که ارزشی دارند، آگاه باشید آنانند که دروغگویند» سوره مجادله، آیه ۱۸.</ref>. نظریه [[نزول]] دو یا چند [[آیه]] در یک حادثه گرچه به خودی خود ناممکن نیست؛ اما شباهت ظاهری دو آیه ما را نسبت به پذیرش آن بدبین میکند و این احتمال را قوت میبخشد که برخی [[راویان]] بر اثر تشابه دوآیه، به [[خطا]] افتاده باشند. افزون بر اینکه [[روایت]] [[سبب نزول]] با مضمون آیه ۷۴ توبه نیز سازگاری ندارد. این تشابه ظاهری [[آیات]] در همه نمونههایی که نسبت به آنها ادعای تعدد نازل با [[وحدت]] سببشده، نمایان است<ref>الاتقان، ج۱، ص۷۲ـ۷۳؛ مناهلالعرفان، ج۱، ص۹۲ـ۹۳.</ref>.<ref>[[سید محمود دشتی|دشتی، سید محمود]]، [[اسباب نزول - طیب حسینی ۱ (مقاله)|مقاله «اسباب نزول»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]] ج۲، ص ۶۵۶.</ref>. | |||
===[[جعل]] و [[تحریف]] در [[روایات]]=== | |||
از دیگر دشواریهای روایات [[اسباب نزول]] وجود روایات مجعول یا تحریف شده است. نتایج [[اعتماد]] به این روایات نیز برداشتهای ناصواب از برخی [[آیات]] و گاه [[احکام فقهی]] نادرست، نسبت دادن صفاتی، [[ناشایست]] به [[رسول خدا]]، مثبت نشان دادن چهرههای منفی در [[صدر اسلام]] و بالعکس بوده است. وجود روایات مجعول و [[محرّف]] در میان روایات اسباب نزول امری مسلم و [[قطعی]] است؛ ازاینرو [[محدثان]] و [[مفسران]] همواره به [[گزینش]] [[روایات صحیح]] و معرفی [[روایات ضعیف]] مبادرت کردهاند. | |||
چنین به نظر میرسد که محدثان و [[مفسران اهلسنت]] [[صحت]] و سقم سند را تنها معیار بازشناسی [[احادیث ضعیف]] و مجعول قرار دادهاند و از دیگر معیارهای نقد روایات کمتر بهره گرفتهاند. وجود همین روایات مجعول و [[ضعیف]] واحدی را بر آن داشت تا به تألیف کتابی در اسباب نزول روی آورد که عاری از هرگونه [[روایت]] غیر صحیح باشد<ref>اسباب النزول، واحدی، ص۸ـ۹.</ref>؛ اما وی در این راه کاملا موفق نبوده است. برای نمونه، وی با نقل روایتی از [[قتاده]]، [[سبب نزول]] آیه ۱۱۴ بقره {{متن قرآن|وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَـٰجِدَ ٱللَّهِ أَن يُذْكَرَ فِيهَا ٱسْمُهُۥ وَسَعَىٰ فِى خَرَابِهَآ أُو۟لَـٰٓئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَن يَدْخُلُوهَآ إِلَّا خَآئِفِينَ لَهُمْ فِى ٱلدُّنْيَا خِزْىٌۭ وَلَهُمْ فِى ٱلْـَٔاخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌۭ}}<ref>«و ستمکارتر از کسی که نمیگذارد نام خداوند در مسجدهای او برده شود و در ویرانی آنها میکوشد کیست؟ آنان را جز این سزاوار نیست که هراسان در آن پا نهند، آنها در دنیا، خواری و در جهان واپسین عذابی سترگ دارند» سوره بقره، آیه ۱۱۴.</ref> را بُخْتُ نَصَّر و یارانش معرفی کرده است؛ پس از آنکه وی با [[یهودیان]] جنگید و [[بیتالمقدس]] را ویران کرد و [[مسیحیان]] [[روم]] نیز در این [[جنگ]] [[بخت نصر]] را [[یاری]] کردند<ref>اسباب النزول، واحدی، ص۳۷.</ref>؛ درحالیکه ماجرای بُخْتُنَصَّر ۶۰۰ و اندی سال پیش از [[میلاد مسیح]] رخ داده است. [[حال]] چگونه مسیحیانی که وجود نداشتهاند بخت نصر را [[یاری]] کردهاند<ref>مباحث فی علوم القرآن، ص۱۳۷.</ref>. جالبتر اینکه [[طبری]] نیز همین [[روایت]] را در [[تفسیر]] خود آورده و از میان چند روایت [[سبب نزول]] این [[آیه]]، آنرا صحیحترین دانسته است<ref>جامعالبیان، مج۱، ج۱، ص۶۹۶ـ۶۹۷.</ref>. طرح این دست [[روایات]] در کتاب واحدی و کتابهای مشابه، سببشد تا [[سیوطی]] با نقد کتاب واحدی و [[انتقاد]] از جعبری که کتاب واحدی را مختصر ساخته و [[اسناد]] آن را حذف کرده بدون آنکه چیزی بر آن بیفزاید<ref>الاتقان، ج۱، ص۶۱.</ref>، خود به تألیف کتابی با نام لباب النقول در [[اسباب نزول]] روی آورد، و اهتمامی دیگر در پیرایش روایات اسباب نزول از خود نشان دهد؛ اما همچنان در میان روایات اسباب نزول موجود دراین کتاب روایات مجعول و غیر صحیح دیدهمیشود. برای نمونه، وی ذیل [[آیات]] ۶۷ـ۶۹ [[انفال]] دو روایت نقل میکند که نمیتوانیم بهعنوان روایتی صحیح بپذیریم<ref>لباب النقول، ص۱۱۴.</ref>. این دو روایت که اکثر [[مفسران]] و [[محدثان اهل سنت]] آنها را با سندهای متعدد و شکلهای مختلف نقل کردهاند سبب شده معنایی نادرست از آیات در [[ذهن]] هر خوانندهای ترسیم شود و حتی برخی فقهای [[اهلسنت]] با استناد به همین برداشت نادرست از آیات، به [[کراهت]] اخذ فدیه از [[مشرکان]] در برابر [[آزادی]] [[اسیران]] آنان [[فتوا]] دادهاند<ref>احکام القرآن، ج۳، ص۷۷.</ref>. در این آیات آمده است: {{متن قرآن|مَا كَانَ لِنَبِىٍّ أَن يَكُونَ لَهُۥٓ أَسْرَىٰ حَتَّىٰ يُثْخِنَ فِى ٱلْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنْيَا وَٱللَّهُ يُرِيدُ ٱلْـَٔاخِرَةَ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌۭ * لَّوْلَا كِتَـٰبٌۭ مِّنَ ٱللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَآ أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌۭ * فَكُلُوا۟ مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلَـٰلًۭا طَيِّبًۭا وَٱتَّقُوا۟ ٱللَّهَ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌۭ رَّحِيمٌۭ}}<ref>«بر هیچ پیامبری روا نیست که اسیرانی داشته باشد تا (آنگاه که) در (سر) زمین (خویش دشمن را) از توان بیندازد؛ (شما از گرفتن اسیر) کالای ناپایدار این جهان را میخواهید و خداوند جهان واپسین را (برای شما) میخواهد و خداوند پیروزمندی فرزانه است * اگر در آنچه گرفتهاید نوشتهای از خداوند، از پیش نبود، به یقین عذابی سترگ به شما میرسید * از آنچه غنیمت گرفتهاید حلال و پاک بخورید و از خداوند پروا کنید، به راستی خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره انفال، آیه ۶۷-۶۹.</ref>. بر اساس این [[روایات]]، [[آیات]] فوق این معنا را [[القا]] میکند، که پیش از [[رسالت پیامبر اسلام]] دیگر [[پیامبران الهی]] بر اساس [[حکم خدا]] هرگز در میدان [[جنگ]] از [[دشمن]] [[اسیر]] نمیگرفتند؛ مگر آنکه بیشتر افراد دشمن را به [[قتل]] برسانند و [[رسول خدا]] و [[مسلمانان]] نیز میبایست به همین [[سنت]] عمل میکردند؛ همچنین بنابراین روایات مراد از {{متن قرآن|فِيمَآ أَخَذْتُمْ}} در آیه ۶۸ [[انفال]] گرفتن فدیه از [[مشرکان]] در برابر [[آزادی]] آنان است و مراد از «[[عذاب]] عظیم» عذاب بزرگ آسمانی است که نزدیک بود در پی [[تصمیم پیامبر]] به [[آزاد]] کردن [[اسیران]] [[مشرک]] و گرفتن فدیه از آنها، بر مسلمانان نازل شود<ref>جامعالبیان، مج۶، ج۱۰، ص۵۷ـ۵۸.</ref>. باید توجه داشت که بنابراین روایات، تا [[زمان]] [[نزول آیات]] هنوز نه اسیری [[آزاد شده]] بود و نه فدیهای از [[خویشان]] اسیران گرفته شده بود. روشن است که این برداشت از آیات نادرست است و نمیتوان آن را مراد [[خدا]] از آیات دانست. اینکه در گذشته پیامبران الهی در مواجهه با [[کافران]]، جز شماری اندک همه آنان را [[قتل عام]] میکردهاند، نه [[قرآنکریم]] در بیان شرح [[حال]] [[پیامبران]] به آن اشاره کرده است و نه هیچ [[روایت]] صحیح [[اسلامی]] یا [[تاریخی]] آن را [[تأیید]] میکند؛ بلکه برعکس، [[قرآن کریم]] گزارش میکند که پیامبران الهی همواره در میان [[قوم]] خود به عنوان [[مصلح]] [[قیام]] میکردند و غالباً [[پیروان]] آنان اندک بودند و از سوی [[حاکمان]] و [[مترفان]] قوم [[ضعیف]] شمرده میشدند و در پایان، به مدد عذابی که از سوی [[خداوند]] بر [[دشمنان]] آنان فرود میآمد به [[پیروزی]] میرسیدند. به نظر میرسد معنای درست آیات چنین باشد که آن آیات، در [[مقام]] [[تشریع حکم]]، به مسلمانان خطاب میکند که برای پیروان یک [[پیامبر]] شایسته نیست که در میدان [[جنگ]] تا زمانی که به [[شکست]] [[دشمن]] [[یقین]] نکردهاند، به گرفتن [[اسیر]] اقدام کنند. و مراد از {{متن قرآن|فِيمَآ أَخَذْتُمْ}} گرفتن اسیر است نه فدیه و مراد از [[عذاب]] عظیم شکست بزرگ در میدان جنگ است نه [[عذاب الهی]]؛ بنابراین، آیه ۶۸ [[انفال]] میگوید: اگر [[خداوند]] پیش ازشروع [[جنگ بدر]] از زبان [[پیامبر]] (در آیه۸ همین [[سوره]] به آن اشاره شده است) [[وعده]] [[پیروزی]] در این جنگ به شما نداده بود: {{متن قرآن|لَّوْلَا كِتَـٰبٌۭ مِّنَ ٱللَّهِ سَبَقَ}} بر اثر اقدام زود هنگام شما به گرفتن اسیر، پیش از شکست [[قطعی]] آنان، از دشمن شکست [[سختی]] میخوردید<ref>کیهان اندیشه، ش ۳۷، ص۸۳.</ref>. اندک هم نیست<ref>پژوهشهای قرآنی، ش۱، ص۷۶ـ۱۰۵ و ش۲، ص۱۵ـ۳۳ و ۶۵ـ۸۵؛ بینات، ش۴، ص۳۲ـ۶۰.</ref> نشان میدهد که برای بازشناسی [[روایات]] ناصحیح از صحیح نباید تنها [[ضعف]] و [[صحت سند]] را معیار قرار داد؛ بلکه در کنار صحت سند بر [[مفسر]] لازم است به دیگر معیارهای نقد [[حدیث]]، نظیر موافقت [[روایت]] با [[ظاهر آیه]]، سازگاری با دیگر [[آیات قرآن]] و [[واقعیات]] مسلم [[تاریخی]] نیز توجه کند. | |||
همچنین در کنار مسأله [[جعل]] در روایات [[اسباب نزول]] باید به [[تحریف]] در روایات نیز توجه داشت. در بازشناسی تحریف نیز باید از مطلقانگاری [[پرهیز]] کرد؛ به این معنا که نباید بهطور کامل روایات را بپذیریم یا [[نفی]] کنیم؛ زیرا به نظر میرسد بسیاری ازاین روایات از حوادث و واقعیاتی حکایت دارد که در [[صدر اسلام]] رخ داده و بعدها در [[زمان]] [[صحابه]] و [[تابعان]] از روی [[خطا]] یا [[فراموشی]]، یا [[اجتهاد]] [[مفسران]]، میان آن حوادث و برخی [[آیات]] پیوند ایجاد شده و به [[اشتباه]]، سبب [[نزول آیات]] معرفی شدهاست.<ref>[[سید محمود دشتی|دشتی، سید محمود]]، [[اسباب نزول - طیب حسینی ۱ (مقاله)|مقاله «اسباب نزول»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]] ج۲، ص ۶۵۷.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ کنونی تا ۹ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۵۸
اهمیت اسباب نزول
اینکه آگاهی از اسباب نزول تا چه اندازه میتواند در فهم و تفسیر قرآن یا فهم بهتر و کاملتر آیات نقش داشته باشد، همواره یکی از نخستین پرسشهای پیش روی مؤلفان کتب اسباب نزول بوده است. شاید هیچ یک از مفسران پیشین درباره نقش ممتاز اسباب نزول در این باره تردید نکرده باشند. واحدی بر آن است که شناخت تفسیر قرآن بدون آگاهی از قصههای آن و سبب نزول آیاتِ آن ممکن نیست.[۱]. شاطبی گفته است: شناخت اسباب تنزیل برای همه طالبان دانش قرآن لازم است. وی در این باره به دو دلیل استناد میکند: نخست آنکه محور اعجاز در نظم قرآن شناخت مقتضای حال است و چه بسا که از کلام واحد برحسب احوال، یا مخاطبهای متفاوت برداشتهای گوناگون حاصل شود؛ مثلاً استفهام یا صیغه امر دارای معانی مختلفی است که از قراین خارجی فهمیده میشود و اسباب نزول بیانکننده قرائن خارجی کلام است و شناخت سبب نزول در واقع همان شناخت مقتضای حال است که در تفسیر آیات به آن نیاز جدی است. دوم آنکه عدم آشنایی به اسباب نزول سبب اجمال در آیات قرآن شده، در نتیجه موجب برداشتهای مختلف از نصوص آیات میشود و چه بسا نزاعهایی را نیز در پی داشته باشد؛ بنابراین، شناخت اسباب نزول برای پیشگیری از اجمال آیات و پیامدهای آن لازم است.[۲]. ابنتیمیه نیز بر این نقش اسباب نزول تأکید کرده، بر آن است که شناخت اسباب نزول به فهم آیه کمک میکند؛ زیرا علم بهسبب موجب علم به مسبب میشود.[۳]. توجّه مفسران به روایات اسباب نزول در تفسیر قرآن نشان میدهد که آنان برای این روایات جایگاهی بس مهم در نظر گرفتهاند، تا آنجا که حجم فراوانی از تفسیر صحابه و تابعان را بیان اسباب نزول آیات تشکیل میداده است. حتی در زمان صحابه علم به تنزیل قرآن و اینکه آیات آن در چه زمان و مکانی و درباره چه کسانی یا چیزهایی نازل شده است ارزش و افتخار بهشمار میآمد و معیار فضل و تقدم صحابه بر دیگران یا برخی از صحابه بر دیگر صحابیان بوده است. در روایتی از امیرمؤمنان(ع) آمده است که در خطبهای فرمود: هرچه میخواهید از من بپرسید که به خدا سوگند از هرچه بپرسید به شما گزارش میدهم، و درباره کتاب خدا هرچه میخواهید از من بپرسید. به خدا سوگند که هیچ آیهای نیست مگر آنکه میدانم در شب نازل شده یا در روز، در دشت نازل شده یا در کوه، و به خدا سوگند میدانم هر آیهای از قرآن کجا و درباره چه کسی نازل شده است؛ زیرا پروردگارم به من قلبی بسیار خردمند و سنجشگر و زبانی بسیار پرسشگر بخشیده است.[۴]. ابنمسعود نیز گفته است: به خدایی که هیچ معبودی جز او نیست سوگند که هیچ آیهای از کتاب خدا نازل نشده است مگر آنکه میدانم کجا و درباره چه کسی نازل شده است.[۵]. ابن عباس نیز از دانایان به اسباب نزول بوده و موارد فراوانی از تفسیر نقل شده از وی در بیان سبب نزول آیاتاست.
توجه به اسباب نزول در میان تابعان نیز به همان اندازه یا بیشتر بوده است؛ گرچه بسیاری از روایاتی که از آنها به ما رسیده مورد تردید یا انکار حدیثشناسان و مفسران تحلیلگر بعدی قرار گرفت، آن را صرفاً حوادثی دانستند که آیات قرآن بر آن تطبیق داده شده است.
دهلوی درباره نقش و ارزش روایات اسباب نزول با نگاهی واقعبینانهتر نظر داده است. وی این روایات را به دو بخش تقسیم کرده است: یکبخشِ آن، حوادثی است که واقع شده است و در آن ایمان مؤمنان و نفاق منافقان آشکار میشود؛ مانند واقعه احد و احزاب و خداوند در مدح گروهی و مذمت گروه دیگر، آیاتی را نازل کرده است، تا جدا کننده آن دو گروه از یکدیگر باشد و بر مفسر لازم است آن حادثه را به اختصار شرح دهد، تا سیاق آیات برای قاری روشن شود. اما بخش دوم از روایات، به آیاتی ناظر است که معنای آنها روشن است و به آگاهی از حادثه سبب نزول نیازی نیست و حکم، به عموم آیه تعلق دارد نه خصوص سبب و مفسران، آن حادثه را تنها برای آگاهی از آثار متناسب با آیه و به قصد بیان مصداق آیه ذکر کردهاند؛ بدون آنکه بیان آن حادثه نقشی در فهم آیه داشته باشد. وی ذکر این قسم از حوادث و اسباب نزولها را برای فهم آیه اصلاً ضروری نمیداند.[۶].[۷].
اعتبار روایات اسباب نزول
دانش اسباب نزول از دانشهای نقلی است که تنها راه دستیابی به آن نقل است و نمیتوان برای رسیدن به آن اجتهاد کرد و اسباب نزول موجود روایاتی منقول از امامان معصوم(ع) صحابه، تابعان و پیروان آنها است، که از ارزشی یکسان برخوردار نیست؛ افزون بر اینکه در میان آنها روایات مجعول و محرَّف نیز دیده میشود. همین مسأله واحدی را بر آن داشت تا به گزینش روایات اسباب نزول روی آورد و آنچه را صحیح میپنداشت در مجموعهای گرد آورد.[۸]. وی با استناد به حدیثی از رسول خدا(ص) که میفرماید: هرکس بدون دانش، بر قرآن دروغ ببندد، باید جایگاه خود را در آتش مهیا ببیند، نقل روایات غیر صحیح درباره اسباب نزول را با دروغ بستن بر قرآن برابر میدانست و بر این باور بود که جایز نیست درباره اسباب نزول آیات کریمه قرآن سخنی گفته شود؛ مگر از طریق نقل و شنیدن از کسانیکه شاهد نزول وحی بودند و نسبت به اسباب نزول آگاهی داشتند و درباره این دانش بحث و پژوهش کردند؛[۹]. مفسران اهل سنت سخن صحابیان شاهد نزول وحی را در حد سخنان پیامبر بالا بردند و در حکم حدیث مسند و مرفوع قرار دادند.[۱۰]. البته این حکم، روایات سایر صحابیان را شامل نمیشود؛ مانند ابنعباس که از صحابیان خردسال بوده یا ابوهریره که در سه سال پایان حیات پیامبر، اسلام آورده است و روایات آنها حدیث موقوف بهشمار میآید؛[۱۱]. همچنین سیوطی روایات منقول از تابعان را حدیث مرفوعِ مرسل شمرده است که درصورت برخورداری از دو شرط قابل پذیرش است: نخست اینکه سند آن تا فرد تابعی صحیح باشد و دوم آنکه آن تابعی از پیشوایان در تفسیر باشد که تفسیر * خود را از صحابیان گرفتهاند؛ مانند مجاهد، عکرمه و سعید بن جبیر، یا آنکه آن روایت با روایت مرسل دیگری تقویت شود.[۱۲]. در مقابل این نظر، برخی نیز نگاه خوش بینانهای به روایات اسباب نزول نداشته، اعتبار آنهارا رد کردهاند؛ علاّمه طباطبایی با اینکه معتقد است دانستن اسباب نزول تا اندازهای انسان را از مورد نزول و مضمون آیات آگاه و روشن میکند؛[۱۳]. اما روایات موجود اسباب نزول را فاقد اعتبار کافی میداند. وی میگوید: تتبع این روایات و تأمل کافی در اطراف آنها انسان را نسبت به آنها بدبین میکند؛ زیرا اولاً از سیاق بسیاری از آنها پیدا است که راوی ارتباط نزول آیه با حادثه را بهصورت مشافهه و دریافت و حفظ بهدست نیاورده، بلکه قصه را حکایت میکند؛ سپس آیاتی را که از جهت معنا با قصه مناسب است به قصه ارتباط میدهد؛ بنابراین، سبب نزول موجود در روایات، نظری و اجتهادی است، نه سبب نزول که از راه مشاهده و ضبط بهدست آمده باشد. شاهد آن هم وجود روایات متناقض و متفاوت در ذیل یک آیه است که نمیتوان همه را به عنوان سبب نزول پذیرفت. ثانیاً منع کتابت حدیث ازطرف مقام خلافت در صدر اسلام که تا پایان قرن اول هجری ادامه داشت راه نقل به معنا را بیش از حد ضرورت برای راویان بازکرد و تغییرات ناچیز که در هر مرتبه نقل روایت پیش میآمد کم کم روی هم تراکم نموده گاهی اصل حادثه را کاملاً دگرگون میکرد؛ بنابراین، با تحقق چنین احتمالاتی روایات اسباب نزول اعتبار خود را از دست خواهد داد؛ بهطوری که حتی صحیح بودن خبر از جهت سند نیز سودی نمیبخشد.[۱۴]. ایشان همچنین بر آن است که روایات سبب نزولی که متواتر یا قطعی نباشد تنها درصورتی اعتبار خواهد داشت که به تأیید آیه برسد؛ یعنی آنکه بر آیه * عرضه شود و درصورتی که مضمون آیه و قراین موجود در آن با روایت سازگار بود به آن اعتماد شود و در هر صورت مقاصد عالیه قرآن مجید در استفاده خود از آیات کریمه قرآن نیازی قابل توجه یا هیچ نیازی به روایات اسباب نزول ندارد.[۱۵]. برخی دیگر از محققان روشی میانه اتخاذ کرده، با تأکید بر نقش روایات اسباب نزول در فهم و تفسیر صحیحتر آیات معتقدند که راه اثبات درستی و اعتبار روایات اسباب نزول تنها موثق بودن رجال سند آنها نیست؛ بلکه افزون بر آن، از راههایی دیگر مانند تواتر تاریخی یا همراهی با قراین معتبر مانند تناسب و هماهنگی با مفاد آیات کریمه نیز میتوان به درستی آنها پی برد. از نظر این گروه مجموع روایات اسباب نزول در سه دسته جای میگیرد: یک دسته روایاتی که درستی و اعتبار آنها قطعی است و با دلیل معتبر ثابت شده است. دسته دیگر روایاتی که نادرستی و عدم اعتبار آنها قطعی و مسلم است و دسته سوم روایاتی است که بر نادرستی یا درستی آنها دلیلی وجود ندارد. در تفسیر آیات کریمه، دسته اول از روایات مورد استناد قرار میگیرد و دسته دوم باید نادیده گرفته شود و در مورد دسته سوم از روایات، مفسر میتواند هم با در نظر گرفتن روایات سبب نزول مفاد آیات را تبیین کند و هم با قطع نظر از آن؛ ولی از اسناد هر یک از این دو به خدای متعال باید خودداری کند و مفهوم مشترک میان آن دو را به عنوان مفاد قطعی آیه مطرح سازد.[۱۶]. این نظر با نظر اول ـ که از سیوطی نقل شد ـ تفاوت روشنی ندارد؛ اما در مقام برخورد با روایات اسباب نزول کاملا با آن متفاوت است و هرگز در پذیرش روایات، صحت سند را ملاک حقیقی و اصلی قرارنمیدهد و به نقد متن روایات و سازگاری با متن آیات نیز توجه جدی دارد.[۱۷].
شمار روایات اسباب نزول
جعبری در یک تقسیمبندی آیات قرآن را دو دسته دانسته است: یک دسته که بیشتر آیات قرآن را تشکیل میدهد، بیآنکه سبب خاصی داشته باشد، نازل شده است، و دسته دیگر سبب خاص دارد؛ یعنی به دنبال رویداد یا در پاسخ پرسشی نازل شده است.[۱۸]. این نظریه را برخی پژوهشگران پذیرفته و از دسته اول به «آیات دارای سبب نزول عام» و از دسته دوم به «آیات دارای سبب نزول خاص» تعبیر کردهاند. به اعتقاد این پژوهش گران همه آیات قرآن دارای سبب نزول اصلی و حقیقی است و آن هدایت انسان بهسوی کمال، تعالی و ایمان به خداوند است، که از آن به «سبب نزول عام» تعبیر میشود؛[۱۹] اما نظریه جعبری میتواند ناظر به روایات موجود اسباب نزول باشد و ما نمیتوانیم به عنوان یک واقعیت مربوط به دوران ۲۰ ساله نزول قرآن بپذیریم؛ زیرا این احتمال جدی و قوی است که همه واحدهای نزول ـ ونه هریک از آیات ـ افزون بر سبب نزول عام، دارای سبب نزول خاص نیز بوده است؛ گرچه همه آنها بهویژه سبب نزول آیات و سور مکی برای ما نقل نشده است. سخن امام علی(ع): هیچ آیهای نازل نشد مگر آنکه میدانم درباره چه کسی نازل شده است،[۲۰] همچنین مضمون آیات قرآن که ناظر به حوادث خارجی و چالشهای موجود میان رسولخدا(ص) و مسلمانان از یک سو و مشرکان از سوی دیگر است این احتمال را تأیید میکند.
مجموع روایات اسباب نزول به حدود ۹۰۰ روایت میرسد که در ذیل حدود ۶۰۰ آیه نقل شده است و بیش از نصف آن از صحابه است که از میان آنها بیش از ۳۰۰ روایت از ابنعباس نقلشده و پس از وی بیشترین روایات به جابر بن عبدالله، انس بن مالک، عایشه، عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمر و ابوهریره تعلق دارد.[۲۱]. مفسرانی چون سیوطی از یک سو ساحت صحابه را از اجتهاد در بیان سبب نزول منزه دانستند و هر آنچه را که از صحابیان نقل شده صحیح پنداشتند، و از دیگر سو از کنار روایات صحابیان و تابعان بدون نقد دلالی و توجه به سازگاری یا ناسازگاری متن این روایات با آیات، و حتی بدون نقد جدی سندی، گذشته و غالب این روایات را پذیرفتند. این امر گاه سبب اظهار نظرهای نادرست در این موضوع شده است. تا آنجا که مثلاً آیه ۸۵ اسراء ﴿وَيَسْـَٔلُونَكَ عَنِ ٱلرُّوحِ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًۭا﴾[۲۲] را که در سورهای مکی است، بهدلیل وجود روایتی از ابنمسعود، مدنی دانستند، و روایت صحیحی را که ترمذی به نقل از ابنعباس آورده مبنی بر اینکه این آیه در مکه و در پاسخ به مشرکان آنجا نازل شده است را نادیده گرفتند؛ بهاین دلیل که ابنمسعود شاهد نزول وحی بودهاست[۲۳]. درحالیکه این دو روایت صحیح بهگونهای دیگر قابل جمع بود.[۲۴].
فواید اسباب نزول
تردید یا انکار نقش اسباب نزول در فهم و تفسیر صحیح آیات از سوی برخی سبب شده تا مفسران فوایدی را برای اسباب نزول برشمارند. آنچه پیشتر از شاطبی درباره اهمیت اسباب نزول نقل شد مشتمل بر اصلیترین و مهمترین فواید اسباب نزول است که در کلام دیگر دانش مندان نیز بر آن تأکید و نمونههای فراوانی برای آن ذکر شده است. هم زمان با شاطبی (م ۷۹۰ق) زرکشی[۲۵]. فواید اسباب نزول را با تفصیل بیشتر مورد توجه قرار داد و ۶فایده برای آن به این شرح بر شمرد:
- شناخت حکمت و فلسفه تشریع احکام؛
- دفع توهم حصر؛
- تخصیص حکم به مورد سبب نزول نزد کسانیکه احکام موجود در آیات را به همان مورد سبب تخصیص میدهند؛
- جایز نبودن تخصیص مورد سبب نزول؛
- کمک به فهم صحیح آیه؛
- رفع اشکال و جلوگیری از برداشتهای ناصواب از آیه.
از این ۶ فایده جز دو فایده اخیر بقیه چندان قابل دفاع نبوده و مخدوش شده است. برای فایده یکم تنها یک نمونه ذیل آیه ۴۳ نساء بیان شده که آن هم خود آیه مشتمل بر بیان حکمت و فلسفه تشریع حکم است. ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَقْرَبُوا۟ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمْ سُكَـٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعْلَمُوا۟ مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِى سَبِيلٍ حَتَّىٰ تَغْتَسِلُوا۟ وَإِن كُنتُم مَّرْضَىٰٓ أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوْ جَآءَ أَحَدٌۭ مِّنكُم مِّنَ ٱلْغَآئِطِ أَوْ لَـٰمَسْتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمْ تَجِدُوا۟ مَآءًۭ فَتَيَمَّمُوا۟ صَعِيدًۭا طَيِّبًۭا فَٱمْسَحُوا۟ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا﴾[۲۶].[۲۷]. برای فایده دوم نیز تنها یک نمونه ذیل آیه ۱۴۵ انعام بیان شده است که افزون بر عدم استناد به هیچ روایت شأن نزولی مصداقی از دو فایده اخیر بهشمار میآید که سبب نزول به فهم صحیح آیه کمک میکند[۲۸]. فایده سوم نیز ـ با این ملاحظه که دیدگاه مورد اشاره را مفسران و فقها نپذیرفتهاند ـ ثمره عملی ندارد. در مورد فایده چهارم نیز باید گفت که ارائه تصویری روشن از این فایده دشوار است و مشخص نیست که غرض از ذکر تنها نمونهای که برای آن بیان شده چیست[۲۹]. اما مفسران برای دو فایده اخیر نمونههای متعددی را نشان دادهاند که بدون توجه بهسبب نزول فهم درست آیه یا اصلا فهم آیه ممکن نبوده است؛ مثلاً عروة بن زبیر در فهم آیه۱۵۸ بقره «اِنَّ الصَّفا والمَروةَ مِن شَعائِرِ اللّهِ فَمَن حَجَّ البَیتَ اَوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ اَن یَطَّوَّفَ بِهِما» دچار خطا شد و گمان کرد که در اعمال حج، سعی میان صفا و مروه نهتنها واجب نیست، بلکه مباح است؛ زیرا این آیه میگوید: عیبی ندارد که حجگزار میان آن دو طواف کند؛ اما عایشه با استناد بهسبب نزول آیه، فهم درست آیه را به او ارائه داد[۳۰]. براساس روایات، این آیه هنگامی نازل شد که گروهی از مسلمانان در عمرةالقضاء پنداشتند سعی میان صفا و مروه جایز نیست و نمودی از شرک است؛ زیرا مشرکان بر کوه صفا بتی به نام «اساف» و بر کوه مروه بتی به نام «نائله» نهاده بودند و میان آن دو بت سعی میکردند؛ از اینرو برخی مسلمانان از سعی میان آن دو خودداری کردند؛ اما این آیه نازل شد و هر گونه اشکال و گناهی را در سعی میان صفا و مروه نفی کرد[۳۱]؛ همچنین شاطبی در کتاب خود، الموافقات روایت میکند که چون عمر خواست قدامةبنمظعون کارگزار خود در بحرین را به جرم نوشیدن شراب تازیانه زند، وی با استناد به آیه ۹۳ مائده ﴿لَيْسَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ ٱلصَّـٰلِحَـٰتِ جُنَاحٌۭ فِيمَا طَعِمُوٓا۟ إِذَا مَا ٱتَّقَوا۟ وَّءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ ٱلصَّـٰلِحَـٰتِ ثُمَّ ٱتَّقَوا۟ وَّءَامَنُوا۟ ثُمَّ ٱتَّقَوا۟ وَّأَحْسَنُوا۟ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلْمُحْسِنِينَ﴾[۳۲] گفت: اگر من خمر نوشیده باشم نمیتوانی بر من حد جاری کنی؛ زیرا من در جنگ بدر شرکت کردم و خداوند در مورد مؤمنانی که عمل صالح انجام دهند گناهی نمیبیند که خمر بنوشند؛ اما ابنعباس در آن مجلس با توجه بهسبب نزول، معنای درست آیه را به وی نمایاند[۳۳]. گروهی از اهل شام نیز همین خطا را مرتکب شده، با استناد به آیه گذشته نوشیدن خمر را حلال شمردند؛ اما عمر با اشاره و مشورت صحابه آنان را در فهم نادرست آیه تکذیب کرد. درباره سبب نزول این آیه روایت شده که چون شراب و قمار حرام شد، صحابه به رسول خدا(ص) گفتند: حالِ برادران ما که در گذشته خمر نوشیدند و از مال بهدست آمده از راه قمار خوردند و اکنون از دنیا رفتهاند چگونه خواهد بود؟ این آیه در پاسخ آنها نازل شد و بیان داشت: کسانیکه پیش از تحریم خمر و قمار از آن خوردهاند درصورتی که مؤمن بوده و عمل صالح انجام داده باشند باکی نیست[۳۴]. آیه ۱۰۴ بقره نیز از آیاتی است که بدون آگاهی از سبب نزول، فهم آن ممکن نیست: ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَقُولُوا۟ رَٰعِنَا وَقُولُوا۟ ٱنظُرْنَا وَٱسْمَعُوا۟ وَلِلْكَـٰفِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌۭ﴾[۳۵] در این آیه از مؤمنان خواسته شده که بهجای واژه «راعنا»، «انظرنا» بگویند؛ درحالیکه این دو واژه معنایی نزدیک به هم دارد و مشخص نیست چرا نباید راعنا بگویند؛ اما سبب نزول، این ابهام را از آیه میزداید[۳۶]. سیوطی از فایده دیگری با عنوان تفسیر نامهای مبهم و شناخت کسانیکه آیه یا آیاتی از قرآن درباره آنها نازل شده یادکرده است[۳۷]. آشنایی با صحابیانی که آیاتی از قرآن درباره آنان نازل شده و میتواند ملاک داوریهای بعدی درباره آنها و نیز ملاک گرایش به آنها، تبعیت از آنها و رد یا قبول سخن آنها قرار گیرد، تنها از رهگذر روایات اسباب نزول میسر است؛ مثلاً وقتی روایتی بیان کند که آیه ۶ حجرات ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِن جَآءَكُمْ فَاسِقٌۢ بِنَبَإٍۢ فَتَبَيَّنُوٓا۟ أَن تُصِيبُوا۟ قَوْمًۢا بِجَهَـٰلَةٍۢ فَتُصْبِحُوا۟ عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَـٰدِمِينَ﴾[۳۸]. درباره ولید بن عقبة بن ابیمعیط نازل شده است[۳۹]، افزون بر اینکه قاعده عدالت همه صحابیان مخدوش میشود، ولید نیز فردی فاسق معرفی میشود که درباره پذیرش دیگر روایات احتمالی او نیز باید احتیاط کرد و هرگز در شمار صحابیانی قرار نمیگیرد که به پیروی از آنها تشویق و سفارش شده است[۴۰]؛ همچنین این روایات اسباب نزول است که اهلبیت پیامبر در آیه ۳۳ احزاب را به ما میشناساند که خداوند اراده کرده است هر نوع پلیدی را از آنان بزداید: ﴿وَقَرْنَ فِى بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ ٱلْجَـٰهِلِيَّةِ ٱلْأُولَىٰ وَأَقِمْنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعْنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجْسَ أَهْلَ ٱلْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًۭا﴾[۴۱]. در این آیه اهل بیت پیامبر ـ که روایات فراوانی آنان را امام علی(ع)، فاطمه و دو فرزندشان امام حسن و امام حسین(ع) میداند[۴۲] ـ برخوردار از مرتبهای غیرقابل مقایسه با دیگر صحابیان معرفی شدهاند.
زرقانی یکی دیگر از فواید آشنایی با اسباب نزول را آسان شدن حفظ و هموار شدن فهم آیات و در نتیجه تثبیت آیات قرآنی در ذهن خواننده و فرا گیرنده آیات قرآن میداند؛ زیرا آشنایی با آنها سبب میشود که احکام و معارف قرآن با حوادث، اشخاص، زمانها و مکانها گره خورد و برای نقش بستن آیات در ذهن انگیزه ایجاد کند؛ سپس براساس قاعده تداعی معانی این داستانهای نزول سبب یادآوری سریع و آسان آیات میشود[۴۳]؛ همچنانکه معلمان قرآن نیز با بهرهگیری از روایات اسباب نزول بهتر و راحتتر میتوانند معارف آیات را به متعلمان منتقل کنند.[۴۴]. این فایده میتواند توجیهی باشد برای مفسرانی که بدون هرگونه سختگیری و با تسامح به نقل گسترده روایات اسباب نزول در تفاسیر خود پرداختهاند.
برخی معاصران برای اسباب نزول تا ۱۹ فایده برشمردهاند که به جز موارد یادشده، این فواید را ذکر کردهاند: کمک به اتصالِ بخشی از کلام خدا به بخش دیگر، تناسب آیه با سیاق، ادراک ویژگیهای بلاغی آیات، شناخت وجود یا عدم نسخ، آسانی تفسیر مأثور با علم بهسبب نزول، محافظت از ذکر حوادث تاریخی و زندگی پیامبر گرامی اسلام(ص)، معرفی الگوهایی که بتوان آن را اسوه قرار داد، شناخت بیشتر آیه قرآن یا حدیث پیامبر، همزیستی با آیات، نشان دادن نزول تدریجی آیات، کمک به برانگیختن توجه دانشپژوهان، و نیز تأکیدی بر دروغ بودن کذب ادعای کسانیکه قرآن را افسانه پیشینیان میپندارند.[۴۵].[۴۶].
عام بودن لفظ و خاص بودن سبب
در بیشتر موارد اسباب نزول واقعهای خاص رخ داده و با فرد یا افرادی محدود پیوند دارد؛ اما الفاظ آیاتی که درباره آن نازل شده عام و کلی است. در اینگونه موارد دانشمندان اصول فقه این پرسش را مطرح کردهاند که آیا سبب خاص، دلالت عام الفاظ را به مورد خود محدود میکند، یا آنکه فقیه در استنباط حکم بدون توجه بهسبب نزول باید به عموم لفظ توجه، و حکم کلی از آیه استنباط کند و حکم آیه را، هم در مورد سبب نزول و هم در مورد هر واقعه مشابه دیگری که در آینده رخ خواهد داد سرایتدهد؟ شاید هیچ یک از مفسران، فقیهان و دیگر دانشمندان اسلامی تردید نکرده باشند که احکام قرآن کریم به مورد سبب نزول خود محدود نمیشود و در همه موارد مشابهسبب نزول که صیغه عام آیه آنها را در بر میگیرد نیز جاری میشود؛ ازاینرو امامان معصوم(ع)، صحابه و دیگر مفسران و فقیهان در موضوعات گوناگون برای بیان حکم آنها به عموم آیات استدلال کردهاند؛ با اینکه آن آیات درباره قضایا و اسباب خاصی نازل شده است.
سیوطی از اختلاف عالمان اصول یادکرده است و اینکه برخی از دانشمندان اصول فقه حکم آیات را به مورد سبب نزول آنها منحصر میدانند[۴۷]؛ بنابراین، از نظر این دانشمندان حکم آیات «ظهار» به اوسبنصامت اختصاص دارد که آیات درباره وی نازل شده است و حکم آیه «لعان» نیز ویژه هلال بن امیه[۴۸] یا عویمر[۴۹] است و...؛ اما همین عده نیز به کمک قیاس یا حدیث پیامبر: «حُكْمِي علَى الواحِدِ حُكْمي علَى الجَماعةِ» احکام مزبور به همه موارد مشابه سرایت میدهند[۵۰]؛ بنابراین، از نظر نتیجه تفاوتی میان آن دو نظر نیست و گویا به همین جهت بوده که زرکشی بدون توجه به این اختلاف و نقل آن، معتبر بودن عموم لفظ را در احکام قرآنی مسلم گرفته و تنها به ذکر حکمت عام بودن الفاظ آیات ـ با وجود خاص بودن سبب آنها ـ اکتفا کرده است. او در فصلی مستقل گفته است: گاهی سبب، خاص اما صیغه، عام است تا دلالت کند که ملاک در حکم، عموم لفظ است، نه خصوص سبب[۵۱]. زمخشری نیز در تفسیر سوره همزه با تأکید بر وجود این حکمت در آیات مشتمل بر وعید، حکمت دیگری برای عام بودن الفاظ آیات بیان داشته است. به نظر او آیات وحی با استخدام صیغههای عام شکل تعریض به خود گرفته و بدین صورت خداوند بدون تصریح به نام افراد مخاطب او را تحت تأثیر بیشتر و شدیدتری قرار داده، او را از کار ناروا بازمیدارد.[۵۲].[۵۳].
الفاظ دال بر سبب نزول
در روایات برای بیان سبب نزول الفاظ و تعبیرهایی گوناگون بهکار رفته است. در بیشتر روایات بعد از بیان داستان یا حادثهای عبارت «فنزلت» یا «فأنزل الله» آمده است و در مواردی اندک به لفظ «سبب نزول» تصریح شده است. زرقانی گفتهاست: این سه تعبیر در بیان سبب نزول صریح است[۵۴]؛ همچنین گاه از پیامبر پرسشی شده و در پاسخ آن، آیهای که بر پیامبر نازل شده بازگوشده است؛ بدون آنکه هیچیک از این سهتعبیر در آن بهکار رفته باشد. از اینگونه روایات نیز سبب نزول فهمیده میشود[۵۵]؛ مانند روایتی از ابنمسعود که میگوید: گروهی از یهودیان مدینه درباره روح از پیامبر سؤال کردند. پیامبر لحظهای ایستاد و به آسمان نگاه کرد و من دریافتم که به آن حضرت وحی میشود؛ آنگاه پیامبر گفت: «قُلِالرُّوحُ مِن اَمرِ رَبّي وما اوتيتُم مِنَ العِلمِ اِلاّ قَليلا»[۵۶]. یکی از تعبیرهای شایع در بیان اسباب نزول نیز عبارت «نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهًُْ فِی». است. مفسران تردید کردهاند که این تعبیر بر بیان سبب نزول دلالت دارد یا تفسیر آیه است[۵۷]. زرکشی گفتهاست: از عرف صحابه و تابعان معلوم میشود که این تعبیر را در جایی بهکار میبرند که مرادشان بیان تفسیر یا مصداقی از حکم آیه است[۵۸]. وی همچنین گفته است: محدثان با این نوع تعبیر دوگونه برخورد داشتهاند: برخی از آنان روایات مشتمل بر این تعبیر را درصورتی که از صحابه نقل شده باشد از مصادیق حدیث مرفوعِ مسند بهشمار آوردهاند. برخی نیز مانند احمد و مسلم و دیگران آن را از نوع تأویل و استدلال به آیه شمردهاند، نه از نوع حدیث مسند[۵۹]؛ اما دهلوی دلالت هیچ یک از این دو نوع تعبیر «فأنزل الله، نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهًُْ فِی» را بر سبب نزول بهصورت مطلق و قطعی نپذیرفته است؛ او میگوید: گاه مفسران، حادثهای را که رسولخدا(ص) حکم آن را از آیهای استنباط کرده و آیه را درباره آن تلاوت کرده بیان میکنند و درباره آن، تعبیر «نزلت في كذا» یا «فأنزل الله قوله كذا» را بهکار میبرند و گویا این تعبیرها به استنباط آنحضرت اشاره دارد؛ اینکه در آن لحظه آن آیه به خاطر مبارک آنحضرت رسیده خود نوعی وحی بهشمار میآید و به همین سبب میتوان تعبیر «فأنزلت» را بهکار برد، یا حتی میتوان از آن تلاوت رسول خدا، به تکرار نزول آیه تعبیر کرد[۶۰]. این بحث از آن رو مهم است که چنانچه در ذیل آیاتی، چند روایت سبب نزولی گوناگون نقل شده باشد یکی از راههای تشخیص سبب نزول آیه و جمع میان روایات، توجه به نوع تعبیری است که در آن روایات بهکار رفته است. سیوطی مینویسد: بسا مفسران برای نزول آیهای اسبابی متعدد را بیان کردهاند. در اینگونه موارد اگر در هر دو روایت تعبیر «نزلت في كذا» بهکار رفته بود، میان آنها تنافی نیست؛ زیرا هر دو روایت تفسیر آیه بهشمار میرود؛ اما اگر در یک روایت عبارت «نزلت فی کذا» بود و در روایت دیگر با تعبیر «فنزلت» یا «فأنزل الله» سبب نزول مطرح شده بود روایت اول را تفسیر و بیان مصداق آیه و روایت دوم را سبب نزول آیه به حساب میآوریم؛ زیرا روایت اول استنباط و اجتهاد و روایت دوم نقل است و اگر تعبیر هر دو روایت صریح در سبب نزول بود، در این صورت باید به سند آن دو نگاه کرد؛ هر کدام از دو روایت که دارای سند صحیح بود سبب نزول شناخته میشود و دیگری رد میشود؛ مانند دو روایتی که در سبب نزول سوره والضحی نقل شده[۶۱]. و ابنحجر یکی از آن دو را ضعیف و غریب شمردهاست[۶۲]. سیوطی با همین روش به تحلیل روایات سبب نزول در ذیل آیه ۱۱۵ بقره پرداخته است: ﴿وَلِلَّهِ ٱلْمَشْرِقُ وَٱلْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا۟ فَثَمَّ وَجْهُ ٱللَّهِ إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِيمٌۭ﴾[۶۳] برای این آیه ۵ سبب نزول نقل شده است. ابنعباس گفته است: این آیه در پاسخ یهود نازل شده است؛ زیرا پس از تغییر قبله از بیتالمقدس به سمت کعبه آنان از روی اعتراض گفتند: چه عاملی مسلمانان را واداشت تا از قبله پیشین (بیتالمقدس) روی برگردانند؟ خداوند در رد اعتراض آنان این آیه را نازل کرد[۶۴]. اما عبدالله بن عمر گفته است: آیه درباره گزاردن نماز مستحبی بر روی مرکب، نازلشد[۶۵]. در روایت سومی از عامر بن ربیعه آمدهاست که ما در شبی تاریک در سفر، قبله را نیافتیم و هر یک از ما به سمتی نماز گزارد. چون صبحگاهان ماجرا را برای پیامبر بازگو کردیم این آیه نازل شد[۶۶]. مجاهد گفته است: چون آیه ﴿ٱدْعُونِىٓ أَسْتَجِبْ لَكُمْ﴾[۶۷] نازل شد مسلمانان گفتند: هنگام دعا به کدام سو رو کنیم؟ و این آیه در پاسخ آنها نازل شد[۶۸]. و بالأخره از قتاده نقل شده که رسول خدا گفت: برادری از شما از دنیا رفته است. بر او نماز بگذارید. گفتند: او بهسمت قبله نماز نمیگزارد؛ سپس این آیه نازلشد که به هر سو رو کنید خدا آن جاست[۶۹]. سیوطی پس از نقل این روایات میگوید: روایت آخر معضل و غریب، و روایت مجاهد مرسل، و سند روایت عامر ضعیف است؛ ازاینرو هیچ یک از این سه قابل پذیرش نیست. روایت ابنعمر نیز استنباط است و مقصود وی آن است که آیه بر حکم نماز نافله مشتمل است؛ بنابراین، تنها روایت اول سبب نزول تلقی خواهد شد؛ زیرا تعبیر آن در بیان سبب نزول صراحت دارد[۷۰]؛ اما به نظر میرسد که با قطع نظر از سند، همانگونه که روایت ابنعمر در واقع بیان حکم آیه است و نه بیان سبب نزول، سه روایت آخر نیز میتواند بیان حکم و تفسیر آیه باشد، نه سبب نزول؛ ازاینرو همان تردید و تفصیلی که نسبت به تعبیر «نزلت فی» اظهار شد در تعبیر «فنزلت» یا «فأنزل الله» نیز وجود دارد. در نتیجه برای رسیدن بهسبب نزول آیه و نقد روایات یا جمع میان آنها نباید صرفاً به نوع تعبیر اکتفا کرد و از ملاکهای دیگر نیز باید بهرهگرفت.
سیوطی در ادامه سخن خود، درباره روایات مختلف ذیل یک آیه میگوید: اگر هر دو روایت از نظر سند صحیح بود، باید بنگریم هر کدام از راویان، حاضر و شاهد قصه نزول بودند روایت او را مقدم بداریم؛ مانند دو سبب نزولی که برای آیه ۸۵ اسراء نقل شده است: ﴿وَيَسْـَٔلُونَكَ عَنِ ٱلرُّوحِ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًۭا﴾[۷۱]. بنا به نظر سیوطی باید روایت ابنمسعود را به عنوان سبب نزول پذیرفت[۷۲]. سیوطی همچنین بر این نظر است که اگر هر دو روایت صحیح بود و یقین به فاصله زمانی میان آن دو حادثه نبود میگوییم: آن آیه در پی هر دو حادثه نازل شده است؛ اما اگر میان دو حادثه فاصله زمانی فراوانی بود میگوییم: آن آیه دو یا چند بار نازل شده است[۷۳]؛ اما این نظر مردود است.[۷۴].
دشواریهای روایات اسباب نزول
روایات اسباب نزول با همه اهمیتی که در تفسیر آیات دارد مفسران را با دشواریهایی نیز مواجه ساخته است. وجود روایات ضعیف و احیاناً مجهول در لابهلای این روایات و عدم تمایز تطبیق و تفسیر از سبب نزول که در بسیاری از موارد، تشخیص آن بر متخصصان نیز دشوار شده ازجمله این دشواریها است؛ همچنین نقل روایات گوناگون و گاه متناقض در ذیل آیهای، وجود روایاتی حاکی از نزول دو یا چند آیه در شأن یک فرد یا در پی یک رخداد، ناسازگاری میان زمان نزول آیه و روایت سبب نزول و ناسازگاری میان این روایات با سیاق یک آیه یا آیات، از دیگر دشواریهای این روایات است. بازتاب این دشواریها، طرح نظریاتی همچون تکرار نزول، تعدد نازل با وحدت سبب، تعدد سبب با وحدت نازل و تفسیر نادرست آیات به هنگام تضاد میانسیاق و سبب نزول است؛ بدون آنکه با نقدجدی همراه شود. در مواردی نیز به نقد سندی این روایات بسنده شده و در این باره، آثار منع نگارش حدیث، نقل به معنا در حدیث، تصحیف و تحریف در روایات، سهو و خطا و فراموشی در راویان و مسائلی از این دست نادیده انگاشته شدهاست.
تعدد سبب با وحدت نازل
وجود روایات مختلف درباره نزول یک آیه ازجمله دشواریهایی است که برای رفع آن چند نظریه مطرح شده است: یکی از نظریههای پیشنهادی احتمال نزول آن آیه در پی چند رخداد است[۷۵]؛ بدین معنا که چند حادثه نزدیک به هم رخ داده و آیهای ناظر به آن حوادث نازل شده است. سیوطی مینویسد: اگر دو یا چند سبب نزول برای آیهای نقل شد، چنانچه به وجود فاصله زمانی زیاد میان آن دو حادثه یقین نداشته باشیم باید بگوییم هر دو حادثه با هم سبب نزول آیه است[۷۶]؛ مانند دو شأن نزولی که برای آیات لعان نقل شده است؛ بنا به روایتی که عکرمه از ابنعباس نقل کرده هلال بن امیه نزد پیامبر(ص) به همسرش نسبت زنا با شریک بن سمحاء داد؛ اما پیامبر از او خواست که شاهد بیاورد و گرنه بر او حد قذف جاری خواهد شد. او در پاسخ پیامبر گفت: اگر کسی از ما مردی را با همسرش ببیند، تا بخواهد به دنبال شاهد برود آن دو متفرق خواهند شد. در پی این ماجرا آیات ۶ـ۱۰ نور[۷۷] نازل شد و دستور اجرای ملاعنه میان هلال و همسرش داده شد[۷۸]؛ اما بنا به روایتی که زهری از سهل بن سعد نقل کرده شبیه همین ماجرا برای فرد دیگری به نام عویمر رخ داد و او نزد عاصم بن عدی سید بنیعجلان رفته، از او خواست حکم مسأله را از رسول خدا بپرسد و پس از اصرار عویمر رسول خدا(ص) به عویمر فرمود: خداوند آیاتی از قرآن را درباره تو نازل کرد؛ آنگاه پیامبر آن دو را فرمود که ملاعنه کنند[۷۹]. سیوطی برای جمع این دو روایت هر دو را سبب نزول آیه دانسته است[۸۰].[۸۱].
تکرار نزول
نظریه دیگری که برای حل مشکل وجود چند روایت ذیل یک آیه مطرح شده، تکرار نزول آیه است. سیوطی میگوید: هرگاه دوروایت صحیح حاکی از دو حادثه گوناگون ذیل آیهای نقل شود و میان آن دو حادثه فاصله زمانی زیادی باشد، بهطوری که نتوان قائل به تعدد سبب و وحدت نازل شد، باید بگوییم آن آیه مکرر نازلشده است[۸۲]. زرکشی با طرح نظریه تکرار نزول، آن را چنین توجیه کرده است: گاه برای بزرگداشت آیهای و برای اینکه مبادا آن آیه بهفراموشی سپرده شود، آن آیه دو بار نازل شدهاست[۸۳]. توجیهات دیگری نیز برای نزول مکرر آیات شده است که صرف احتمال است؛ بدون اینکه هیچ دلیل عقلی یا نقلی برای آن ذکر شود[۸۴]، نمونهای از این دست آیات، آیه ۱۱۴ هود معرفی شده است: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَىِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفًۭا مِّنَ ٱلَّيْلِ إِنَّ ٱلْحَسَنَـٰتِ يُذْهِبْنَ ٱلسَّيِّـَٔاتِ ذَٰلِكَ ذِكْرَىٰ لِلذَّٰكِرِينَ﴾[۸۵]. روایات با اختلافی اندک نزول آیه را در شأن مردی دانستهاند که در مدینه به زنی مسلمان که همسرش به جهاد رفته بود، تعرض و سپس نزد پیامبر به گناه خود اعتراف و اظهار پشیمانی کرد. به دنبال آن، این آیه در مقام بخشیده شدن وی نازل شد[۸۶]. زرکشی میگوید: چون همه مفسران سوره هود را مکی دانستهاند، از اینرو برای پذیرش روایات فوق با اشکال مواجه شدهاند؛ درحالیکه با پذیرش تکرار نزول هیچ اشکالی وارد نخواهد شد[۸۷]؛ اما به نظر میرسد اینگونه جمع میان روایات سطحی نگرانه است و نمیتوان با این استدلال به آن معتقد شد. بررسی دقیق روایات نیز مانع پذیرش احتمال تکرار نزول اینگونه آیات است. بر اساس روایت صحیحی که ابوداود و ترمذی در سنن[۸۸]. و طبری در تفسیر خود[۸۹]. آوردهاند، پس از آنکه مرد انصاری نزد رسول خدا به گناه خویش اقرار کرد، رسول خدا (احتمالا پساز ادای نماز)[۹۰]. آیه را که قبلا نازل شده بود بر وی تلاوت کرد. سیوطی نیز اذعان کرده است که گاه راوی خطا میکند و به جای آنکه بگوید پیامبر آیه را تلاوت کرد (فَتَلا) میگوید آیه نازلشد (فَنَزَلَتْ)[۹۱]. از دیگر آیاتی که درباره آن ادعای تکرار نزول شده آیه روح است: ﴿وَيَسْـَٔلُونَكَ عَنِ ٱلرُّوحِ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًۭا﴾[۹۲] که دو روایت گوناگون در شأن نزول آن از ابنعباس و ابنمسعود گزارش شده است[۹۳]. ابنکثیر در جمع میان این دو روایت این احتمال را مطرح کردهاست که آیه روح برای بار دوم در مدینه نازلشد تا به پیامبر بگوید همان آیهای را که قبلا در مکه نازل شده است در پاسخ یهود بخواند[۹۴]؛ اما اینگونه جمع میان روایات، ناصواب است. روایت ابنمسعود ـ بدون آنکه بخواهیم آن را انکار کنیمـ بیش از این دلالت نمیکند که رسولخدا(ص) پس از پرسش یهود از روح، اندکی سکوت و تأمل کرده و ابنمسعود از تأمل حضرت چنین استنباط کرده است که بر آن حضرت وحی * نازل میشود. پس از آن رسول خدا آیه را در پاسخ یهود تلاوت کرده است. گواه ما این است که در روایتی که احمد در مسند و طبری در تفسیر خود نقل کرده آمده است: من گمان کردم بر آن حضرت وحی نازلمیشود[۹۵] و این واژه «ظننت» بر اثر سهو و خطای برخی راویان به «علمت و عرفت»تحریف شده است[۹۶]. سیوطی در نوع یازدهم اتقان از آیات و سورههایی دیگر یادکرده که به زعم وی دو بار نازل شده است؛ مانند فاتحه و اخلاص، آیات پایانی سوره نحل و اول روم و ۱۱۳ توبه[۹۷][۹۸]؛ اما با تأمل در روایات، ادعای تکرار نزول در هیچیک از این موارد قابل اثبات نیست. همچنانکه برخی گفتهاند: معنا ندارد آیهای که یک بار نازل شده دوباره نازل شود؛ زیرا مراد از نزول قرآن بر پیامبر جز این نیست که آیات قرآن از عالم غیب و لوح * محفوظ برای پیامبر، ظاهر و آشکار شود و چون آیهای یک بار نازل شد نزول دوباره آن بیمعنااست[۹۹].[۱۰۰].
تعدد نازل با وحدت سبب
نقل یک روایت ذیل آیات متعدد، موجب شده برخی بپندارند گاه یک حادثه یا پرسش سبب نزول چند آیه درباره آن شده است[۱۰۱]؛ مانند اینکه از ابنعباس نقل شده که رسول خدا(ص) در سایه درختی نشسته بود و به اصحابش گفت: هم اکنون انسانی نزد شما خواهد آمد که با دو چشم شیطان نگاه میکند. طولی نکشید که مردی لوچ (یا آبی چشم) وارد شد. رسول خدا(ص) او را فرا خواند و گفت: برای چه تو و یارانت مرا دشنام میدهید؟ آن مرد دوستانش را نزد پیامبر آورد و همگی سوگند یادکردند که آن حضرت را دشنام ندادهاند و رسول خدا از آنان درگذشت؛ اما در پی آن، آیه ۷۴ توبه نازل شد و گزارش داد که آنان به دروغ سوگند یادکردهاند[۱۰۲]: ﴿يَحْلِفُونَ بِٱللَّهِ مَا قَالُوا۟ وَلَقَدْ قَالُوا۟ كَلِمَةَ ٱلْكُفْرِ وَكَفَرُوا۟ بَعْدَ إِسْلَـٰمِهِمْ وَهَمُّوا۟ بِمَا لَمْ يَنَالُوا۟ وَمَا نَقَمُوٓا۟ إِلَّآ أَنْ أَغْنَىٰهُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ مِن فَضْلِهِۦ فَإِن يَتُوبُوا۟ يَكُ خَيْرًۭا لَّهُمْ وَإِن يَتَوَلَّوْا۟ يُعَذِّبْهُمُ ٱللَّهُ عَذَابًا أَلِيمًۭا فِى ٱلدُّنْيَا وَٱلْـَٔاخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِى ٱلْأَرْضِ مِن وَلِىٍّۢ وَلَا نَصِيرٍۢ﴾[۱۰۳]. در روایتی دیگر از ابنعباس آمده است که پس از نقل واقعه فوق آیه ۱۸ مجادله در شأن آنان نازل شد[۱۰۴]: ﴿يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ ٱللَّهُ جَمِيعًۭا فَيَحْلِفُونَ لَهُۥ كَمَا يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَىٰ شَىْءٍ أَلَآ إِنَّهُمْ هُمُ ٱلْكَـٰذِبُونَ﴾[۱۰۵]. نظریه نزول دو یا چند آیه در یک حادثه گرچه به خودی خود ناممکن نیست؛ اما شباهت ظاهری دو آیه ما را نسبت به پذیرش آن بدبین میکند و این احتمال را قوت میبخشد که برخی راویان بر اثر تشابه دوآیه، به خطا افتاده باشند. افزون بر اینکه روایت سبب نزول با مضمون آیه ۷۴ توبه نیز سازگاری ندارد. این تشابه ظاهری آیات در همه نمونههایی که نسبت به آنها ادعای تعدد نازل با وحدت سببشده، نمایان است[۱۰۶].[۱۰۷].
جعل و تحریف در روایات
از دیگر دشواریهای روایات اسباب نزول وجود روایات مجعول یا تحریف شده است. نتایج اعتماد به این روایات نیز برداشتهای ناصواب از برخی آیات و گاه احکام فقهی نادرست، نسبت دادن صفاتی، ناشایست به رسول خدا، مثبت نشان دادن چهرههای منفی در صدر اسلام و بالعکس بوده است. وجود روایات مجعول و محرّف در میان روایات اسباب نزول امری مسلم و قطعی است؛ ازاینرو محدثان و مفسران همواره به گزینش روایات صحیح و معرفی روایات ضعیف مبادرت کردهاند.
چنین به نظر میرسد که محدثان و مفسران اهلسنت صحت و سقم سند را تنها معیار بازشناسی احادیث ضعیف و مجعول قرار دادهاند و از دیگر معیارهای نقد روایات کمتر بهره گرفتهاند. وجود همین روایات مجعول و ضعیف واحدی را بر آن داشت تا به تألیف کتابی در اسباب نزول روی آورد که عاری از هرگونه روایت غیر صحیح باشد[۱۰۸]؛ اما وی در این راه کاملا موفق نبوده است. برای نمونه، وی با نقل روایتی از قتاده، سبب نزول آیه ۱۱۴ بقره ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَـٰجِدَ ٱللَّهِ أَن يُذْكَرَ فِيهَا ٱسْمُهُۥ وَسَعَىٰ فِى خَرَابِهَآ أُو۟لَـٰٓئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَن يَدْخُلُوهَآ إِلَّا خَآئِفِينَ لَهُمْ فِى ٱلدُّنْيَا خِزْىٌۭ وَلَهُمْ فِى ٱلْـَٔاخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌۭ﴾[۱۰۹] را بُخْتُ نَصَّر و یارانش معرفی کرده است؛ پس از آنکه وی با یهودیان جنگید و بیتالمقدس را ویران کرد و مسیحیان روم نیز در این جنگ بخت نصر را یاری کردند[۱۱۰]؛ درحالیکه ماجرای بُخْتُنَصَّر ۶۰۰ و اندی سال پیش از میلاد مسیح رخ داده است. حال چگونه مسیحیانی که وجود نداشتهاند بخت نصر را یاری کردهاند[۱۱۱]. جالبتر اینکه طبری نیز همین روایت را در تفسیر خود آورده و از میان چند روایت سبب نزول این آیه، آنرا صحیحترین دانسته است[۱۱۲]. طرح این دست روایات در کتاب واحدی و کتابهای مشابه، سببشد تا سیوطی با نقد کتاب واحدی و انتقاد از جعبری که کتاب واحدی را مختصر ساخته و اسناد آن را حذف کرده بدون آنکه چیزی بر آن بیفزاید[۱۱۳]، خود به تألیف کتابی با نام لباب النقول در اسباب نزول روی آورد، و اهتمامی دیگر در پیرایش روایات اسباب نزول از خود نشان دهد؛ اما همچنان در میان روایات اسباب نزول موجود دراین کتاب روایات مجعول و غیر صحیح دیدهمیشود. برای نمونه، وی ذیل آیات ۶۷ـ۶۹ انفال دو روایت نقل میکند که نمیتوانیم بهعنوان روایتی صحیح بپذیریم[۱۱۴]. این دو روایت که اکثر مفسران و محدثان اهل سنت آنها را با سندهای متعدد و شکلهای مختلف نقل کردهاند سبب شده معنایی نادرست از آیات در ذهن هر خوانندهای ترسیم شود و حتی برخی فقهای اهلسنت با استناد به همین برداشت نادرست از آیات، به کراهت اخذ فدیه از مشرکان در برابر آزادی اسیران آنان فتوا دادهاند[۱۱۵]. در این آیات آمده است: ﴿مَا كَانَ لِنَبِىٍّ أَن يَكُونَ لَهُۥٓ أَسْرَىٰ حَتَّىٰ يُثْخِنَ فِى ٱلْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنْيَا وَٱللَّهُ يُرِيدُ ٱلْـَٔاخِرَةَ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌۭ * لَّوْلَا كِتَـٰبٌۭ مِّنَ ٱللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَآ أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌۭ * فَكُلُوا۟ مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلَـٰلًۭا طَيِّبًۭا وَٱتَّقُوا۟ ٱللَّهَ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌۭ رَّحِيمٌۭ﴾[۱۱۶]. بر اساس این روایات، آیات فوق این معنا را القا میکند، که پیش از رسالت پیامبر اسلام دیگر پیامبران الهی بر اساس حکم خدا هرگز در میدان جنگ از دشمن اسیر نمیگرفتند؛ مگر آنکه بیشتر افراد دشمن را به قتل برسانند و رسول خدا و مسلمانان نیز میبایست به همین سنت عمل میکردند؛ همچنین بنابراین روایات مراد از ﴿فِيمَآ أَخَذْتُمْ﴾ در آیه ۶۸ انفال گرفتن فدیه از مشرکان در برابر آزادی آنان است و مراد از «عذاب عظیم» عذاب بزرگ آسمانی است که نزدیک بود در پی تصمیم پیامبر به آزاد کردن اسیران مشرک و گرفتن فدیه از آنها، بر مسلمانان نازل شود[۱۱۷]. باید توجه داشت که بنابراین روایات، تا زمان نزول آیات هنوز نه اسیری آزاد شده بود و نه فدیهای از خویشان اسیران گرفته شده بود. روشن است که این برداشت از آیات نادرست است و نمیتوان آن را مراد خدا از آیات دانست. اینکه در گذشته پیامبران الهی در مواجهه با کافران، جز شماری اندک همه آنان را قتل عام میکردهاند، نه قرآنکریم در بیان شرح حال پیامبران به آن اشاره کرده است و نه هیچ روایت صحیح اسلامی یا تاریخی آن را تأیید میکند؛ بلکه برعکس، قرآن کریم گزارش میکند که پیامبران الهی همواره در میان قوم خود به عنوان مصلح قیام میکردند و غالباً پیروان آنان اندک بودند و از سوی حاکمان و مترفان قوم ضعیف شمرده میشدند و در پایان، به مدد عذابی که از سوی خداوند بر دشمنان آنان فرود میآمد به پیروزی میرسیدند. به نظر میرسد معنای درست آیات چنین باشد که آن آیات، در مقام تشریع حکم، به مسلمانان خطاب میکند که برای پیروان یک پیامبر شایسته نیست که در میدان جنگ تا زمانی که به شکست دشمن یقین نکردهاند، به گرفتن اسیر اقدام کنند. و مراد از ﴿فِيمَآ أَخَذْتُمْ﴾ گرفتن اسیر است نه فدیه و مراد از عذاب عظیم شکست بزرگ در میدان جنگ است نه عذاب الهی؛ بنابراین، آیه ۶۸ انفال میگوید: اگر خداوند پیش ازشروع جنگ بدر از زبان پیامبر (در آیه۸ همین سوره به آن اشاره شده است) وعده پیروزی در این جنگ به شما نداده بود: ﴿لَّوْلَا كِتَـٰبٌۭ مِّنَ ٱللَّهِ سَبَقَ﴾ بر اثر اقدام زود هنگام شما به گرفتن اسیر، پیش از شکست قطعی آنان، از دشمن شکست سختی میخوردید[۱۱۸]. اندک هم نیست[۱۱۹] نشان میدهد که برای بازشناسی روایات ناصحیح از صحیح نباید تنها ضعف و صحت سند را معیار قرار داد؛ بلکه در کنار صحت سند بر مفسر لازم است به دیگر معیارهای نقد حدیث، نظیر موافقت روایت با ظاهر آیه، سازگاری با دیگر آیات قرآن و واقعیات مسلم تاریخی نیز توجه کند.
همچنین در کنار مسأله جعل در روایات اسباب نزول باید به تحریف در روایات نیز توجه داشت. در بازشناسی تحریف نیز باید از مطلقانگاری پرهیز کرد؛ به این معنا که نباید بهطور کامل روایات را بپذیریم یا نفی کنیم؛ زیرا به نظر میرسد بسیاری ازاین روایات از حوادث و واقعیاتی حکایت دارد که در صدر اسلام رخ داده و بعدها در زمان صحابه و تابعان از روی خطا یا فراموشی، یا اجتهاد مفسران، میان آن حوادث و برخی آیات پیوند ایجاد شده و به اشتباه، سبب نزول آیات معرفی شدهاست.[۱۲۰].
منابع
پانویس
- ↑ اسباب النزول، واحدی، ص۸.
- ↑ الموافقات، ج ۳، ص۲۰۱ ـ ۲۰۲.
- ↑ علم اسباب النزول، ص۷۵؛ الاتقان، ج۱، ص۶۲.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۷، ص۱۰۰؛ کنزالعمال، ج۲، ص۵۶۵؛ الطبقات، ج۲، ص۲۵۷.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ج۱، ص۹۰.
- ↑ الفوز الکبیر، ص۹۵ـ۹۶؛ تفسیر قاسمی، ج۱، ص۳۰.
- ↑ دشتی، سید محمود، مقاله «اسباب نزول»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۶۴۲.
- ↑ اسباب النزول، واحدی، ص۷ ـ ۹.
- ↑ اسبابالنزول، واحدی، ص۸؛ الاتقان، ج۱، ص۶۶.
- ↑ معرفة علوم الحدیث، ص۳۷؛ مقدمه ابنالصلاح، ص۴۶ـ۴۷؛ تدریبالراوی، ج۱، ص۱۹۲ـ۱۹۳.
- ↑ مقدمه ابنالصلاح، ص۴۷.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۶۷.
- ↑ قرآن در اسلام، ص۱۱۸.
- ↑ قرآن در اسلام، ص۱۱۸ـ۱۱۹.
- ↑ قرآن در اسلام، ص۱۱۹ـ۱۲۰.
- ↑ روششناسی تفسیر، ص۱۶۲ـ۱۶۳.
- ↑ دشتی، سید محمود، مقاله «اسباب نزول»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۶۴۴.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۶۱؛ مناهلالعرفان، ج۱، ص۸۳.
- ↑ اسباب النزول، حجتی، ص۱۹ـ۲۰.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۲۵۷.
- ↑ درآمدی بر تاریخگذاری قرآن، ص۱۴۸.
- ↑ «از تو درباره روح میپرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی ندادهاند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۷۰.
- ↑ دشتی، سید محمود، مقاله «اسباب نزول»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۶۴۶.
- ↑ البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۱۷.
- ↑ «ای مؤمنان! در حال مستی به نماز رو نیاورید تا هنگامی که دریابید چه میگویید و نیز در حال جنابت (به نماز و محل نماز رو نیاورید) مگر رهگذر باشید تا آنکه غسل کنید و اگر بیمار یا در سفر بودید و یا یکی از شما از جای قضای حاجت باز آمد یا با زنان آمیزش کردید و آب نیافتید به خاکی پاک تیمّم کنید و بخشی از رخسارهها و دستهایتان را با آن مسح کنید که خداوند، در گذرندهای آمرزنده است» سوره نساء، آیه ۴۳.
- ↑ البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۱۷؛ مناهلالعرفان، ج۱، ص۸۳.
- ↑ روششناسی تفسیر، ص۱۴۸.
- ↑ پژوهشهای قرآنی، ش ۱، ص۲۰؛ روششناسی تفسیر، ص۱۴۷ـ۱۴۸.
- ↑ مناهلالعرفان، ج۱، ص۸۳ـ۸۴.
- ↑ صحیحالبخاری، ج۶، ص۶۰؛ جامعالبیان، مج۲، ج۲، ص۶۳.
- ↑ «آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند در آنچه خوردهاند تا هنگامی که پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند و کارهای شایسته کنند سپس پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند آنگاه پرهیزگار باشند و نیکی ورزند گناهی بر آنان نیست و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره مائده، آیه ۹۳.
- ↑ الموافقات، ج۳، ص۲۰۳.
- ↑ مجمعالبیان، ج۳، ص۳۷۲.
- ↑ «ای مؤمنان! (به پیامبر) نگویید با ما مدارا کن، بگویید: در کار ما بنگر، و سخن نیوش باشید و کافران عذابی دردناک خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۱۰۴.
- ↑ پژوهشهای قرآنی، ش ۱، ص۴۷ـ۴۸.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۶۳.
- ↑ «ای مؤمنان! اگر بزهکاری برایتان خبری آورد بررسی کنید مبادا نادانسته به گروهی زیان رسانید، آنگاه از آنچه کردهاید پشیمان گردید» سوره حجرات، آیه ۶.
- ↑ اسباب النزول، واحدی، ص۲۱۹.
- ↑ ﴿وَٱلسَّـٰبِقُونَ ٱلْأَوَّلُونَ مِنَ ٱلْمُهَـٰجِرِينَ وَٱلْأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحْسَـٰنٍۢ رَّضِىَ ٱللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا۟ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّـٰتٍۢ تَجْرِى تَحْتَهَا ٱلْأَنْهَـٰرُ خَـٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًۭا ذَٰلِكَ ٱلْفَوْزُ ٱلْعَظِيمُ﴾ «و خداوند از نخستین پیشآهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کردهاند خشنود است و آنها نیز از وی خشنودند و او برای آنان بوستانهایی فراهم آورده که جویبارها در بن آنها روان است، هماره در آن جاودانند، رستگاری سترگ، این است» سوره توبه، آیه ۱۰۰.
- ↑ «و در خانههایتان آرام گیرید و چون خویشآرایی دوره جاهلیت نخستین خویشآرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ جامعالبیان، مج۱۲، ج۲۲، ص۹؛ تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۴۹۲؛ الدرالمنثور، ج۶، ص۶۰۳.
- ↑ مناهل العرفان، ج۱، ص۸۶.
- ↑ دراسات فی علوم القرآن، ص۱۶۴ـ۱۶۵.
- ↑ علم اسبابالنزول، ص۷۱ـ۹۹.
- ↑ دشتی، سید محمود، مقاله «اسباب نزول»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۶۴۸.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۶۳.
- ↑ صحیح البخاری، ج۶، ص۵.
- ↑ صحیح البخاری، ج۶، ص۳ـ۴.
- ↑ مناهل العرفان، ج۱، ص۹۳.
- ↑ البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۲۶.
- ↑ الکشاف، ج۴، ص۷۹۵؛ البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۲۶.
- ↑ دشتی، سید محمود، مقاله «اسباب نزول»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۶۵۰.
- ↑ مناهلالعرفان، ج۱، ص۸۷؛ الاتقان، ج۱، ص۶۷ـ۶۸.
- ↑ مناهلالعرفان، ج۱، ص۸۷.
- ↑ صحیح البخاری، ج۸، ص۱۸۲.
- ↑ مناهل العرفان، ج۱، ص۸۷.
- ↑ البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۲۶.
- ↑ البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۲۶؛ الاتقان، ج۱، ص۶۷.
- ↑ الفوز الکبیر، ص۹۵ـ۹۶؛ تفسیر قاسمی، ج۱، ص۳۰.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۶۸.
- ↑ فتح الباری، ج۳، ص۷.
- ↑ «و خاور و باختر از آن خداوند است پس هر سو رو کنید رو به خداوند است، بیگمان خداوند نعمتگستری داناست» سوره بقره، آیه ۱۱۵.
- ↑ جامعالبیان، ج۱، ص۷۰۰.
- ↑ جامعالبیان، ج۱، ص۷۰۲.
- ↑ جامعالبیان، ج۱، ص۷۰۳.
- ↑ «مرا بخوانید تا پاسختان دهم» سوره غافر، آیه ۶۰.
- ↑ جامعالبیان، ج۱، ص۷۰۶.
- ↑ جامعالبیان، مج۱، ج۱، ص۷۰۳.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۶۸ـ۶۹.
- ↑ «از تو درباره روح میپرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی ندادهاند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۷۰؛ مناهل العرفان، ج۱، ص۸۹.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۷۰ـ۷۱.
- ↑ دشتی، سید محمود، مقاله «اسباب نزول»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۶۵۱.
- ↑ المنهاج، ج۱، ص۱۲۰؛ اصول التفسیر، ص۴۰.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۷۰.
- ↑ ﴿وَٱلَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَٰجَهُمْ وَلَمْ يَكُن لَّهُمْ شُهَدَآءُ إِلَّآ أَنفُسُهُمْ فَشَهَـٰدَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَـٰدَٰتٍۭ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلصَّـٰدِقِينَ * وَٱلْخَـٰمِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ ٱللَّهِ عَلَيْهِ إِن كَانَ مِنَ ٱلْكَـٰذِبِينَ * وَيَدْرَؤُا۟ عَنْهَا ٱلْعَذَابَ أَن تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَـٰدَٰتٍۭ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلْكَـٰذِبِينَ * وَٱلْخَـٰمِسَةَ أَنَّ غَضَبَ ٱللَّهِ عَلَيْهَآ إِن كَانَ مِنَ ٱلصَّـٰدِقِينَ * وَلَوْلَا فَضْلُ ٱللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُۥ وَأَنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ﴾ «و آنان که به همسران خود تهمت (زنا) میزنند و گواهی جز خود ندارند گواهی هر یک از آنان، چهار بار گواهی دادن (با سوگند) به خداوند است که «به راستی من از راستگویانم * و (بار) پنجم (بگوید): «لعنت خداوند بر من اگر از دروغگویان باشم * و عذاب را از زن باز میدارد اینکه چهار بار (با سوگند) به خداوند گواهی دهد که شوهرش از دروغگویان است * و (بار) پنجم (بگوید): خشم خداوند بر من باد، اگر (شوهرم) از راستگویان باشد * و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود و اینکه خداوند توبهپذیری فرزانه است (کارتان دشوار میشد)» سوره نور، آیه ۶-۱۰.
- ↑ صحیح البخاری، ج۶، ص۵.
- ↑ صحیحالبخاری، ج۶، ص۴.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۷۰.
- ↑ دشتی، سید محمود، مقاله «اسباب نزول»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۶۵۳.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۷۰ـ۷۱.
- ↑ البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۲۳.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۷۸؛ تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۶۴.
- ↑ «و نماز را در دو سوی روز و ساعتی از آغاز شب بپا دار؛ بیگمان نیکیها بدیها را میزدایند؛ این یادکردی برای یادآوران است» سوره هود، آیه ۱۱۴.
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۶۳۷؛ صحیح البخاری، ج۱، ص۱۵۱ و ج۵، ص۲۵۷.
- ↑ البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۲۴.
- ↑ سنن ترمذی، ج۴، ص۳۵۴ـ۳۵۵، ح۵۱۱۸؛ صحیح مسلم، ج۹، ص۱۷۶ـ۱۷۸.
- ↑ جامعالبیان، مج۷، ج۱۲، ص۱۷۵.
- ↑ کشفالاسرار، ج۴، ص۴۵۴.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۷۱ـ۷۲.
- ↑ «از تو درباره روح میپرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی ندادهاند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۲۵۵؛ سنن ترمذی، ج۴، ص۳۶۶.
- ↑ تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۶۴.
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۳۸۹؛ جامعالبیان، ج۱۵، ص۱۹۲ـ۱۹۳.
- ↑ صحیح البخاری، ج۵، ص۲۲۸.
- ↑ ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِىِّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَن يَسْتَغْفِرُوا۟ لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوٓا۟ أُو۟لِى قُرْبَىٰ مِنۢ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَـٰبُ ٱلْجَحِيمِ﴾ «پیامبر و مؤمنان نباید برای مشرکان پس از آنکه بر ایشان آشکار شد که آنان دوزخیند آمرزش بخواهند هر چند خویشاوند باشند» سوره توبه، آیه ۱۱۳.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۷۷؛ البرهانفیعلومالقرآن، ج۱، ص۱۲۳ـ۱۲۴.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۷۸.
- ↑ دشتی، سید محمود، مقاله «اسباب نزول»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۶۵۴.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۷۲؛ مناهل العرفان، ج۱، ص۹۲.
- ↑ جامعالبیان، مج۶، ج۱۰، ص۲۳۵.
- ↑ «به خداوند سوگند میخورند که (سخنی) نگفتهاند در حالی که بیگمان کلمه کفر (آمیز) را بر زبان آوردهاند و پس از اسلام خویش کفر ورزیدهاند و به چیزی دل نهادند که بدان دست نیافتهاند و کینهجویی نکردهاند مگر بدان روی که خداوند و پیامبرش با بخشش خویش آنان را توانگر کردهاند؛ پس اگر توبه کنند برای آنان بهتر است و اگر رو بگردانند خداوند آنان را در این جهان و جهان واپسین به عذابی دردناک دچار خواهد کرد و در (این سر) زمین یار و یاوری نخواهند داشت» سوره توبه، آیه ۷۴.
- ↑ مسنداحمد، ج۱، ص۴۴۱؛ المستدرک، ج۲، ص۵۲۴.
- ↑ «روزی که خداوند همه آنان را برانگیزد، و برای او سوگند میخورند- همانگونه که برای شما سوگند میخورند- و گمان دارند که ارزشی دارند، آگاه باشید آنانند که دروغگویند» سوره مجادله، آیه ۱۸.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۷۲ـ۷۳؛ مناهلالعرفان، ج۱، ص۹۲ـ۹۳.
- ↑ دشتی، سید محمود، مقاله «اسباب نزول»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۶۵۶.
- ↑ اسباب النزول، واحدی، ص۸ـ۹.
- ↑ «و ستمکارتر از کسی که نمیگذارد نام خداوند در مسجدهای او برده شود و در ویرانی آنها میکوشد کیست؟ آنان را جز این سزاوار نیست که هراسان در آن پا نهند، آنها در دنیا، خواری و در جهان واپسین عذابی سترگ دارند» سوره بقره، آیه ۱۱۴.
- ↑ اسباب النزول، واحدی، ص۳۷.
- ↑ مباحث فی علوم القرآن، ص۱۳۷.
- ↑ جامعالبیان، مج۱، ج۱، ص۶۹۶ـ۶۹۷.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۶۱.
- ↑ لباب النقول، ص۱۱۴.
- ↑ احکام القرآن، ج۳، ص۷۷.
- ↑ «بر هیچ پیامبری روا نیست که اسیرانی داشته باشد تا (آنگاه که) در (سر) زمین (خویش دشمن را) از توان بیندازد؛ (شما از گرفتن اسیر) کالای ناپایدار این جهان را میخواهید و خداوند جهان واپسین را (برای شما) میخواهد و خداوند پیروزمندی فرزانه است * اگر در آنچه گرفتهاید نوشتهای از خداوند، از پیش نبود، به یقین عذابی سترگ به شما میرسید * از آنچه غنیمت گرفتهاید حلال و پاک بخورید و از خداوند پروا کنید، به راستی خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره انفال، آیه ۶۷-۶۹.
- ↑ جامعالبیان، مج۶، ج۱۰، ص۵۷ـ۵۸.
- ↑ کیهان اندیشه، ش ۳۷، ص۸۳.
- ↑ پژوهشهای قرآنی، ش۱، ص۷۶ـ۱۰۵ و ش۲، ص۱۵ـ۳۳ و ۶۵ـ۸۵؛ بینات، ش۴، ص۳۲ـ۶۰.
- ↑ دشتی، سید محمود، مقاله «اسباب نزول»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۶۵۷.