وحی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
(۲۹۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جستار موقت}}
{{مدخل مرتبط| موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[وحی در لغت]] - [[وحی در قرآن]] - [[وحی در حدیث]] - [[وحی در کلام اسلامی]] - [[وحی در عرفان اسلامی]] - [[وحی در فلسفه اسلامی]] - [[وحی در معارف دعا و زیارات]] - [[وحی در معارف و سیره علوی]] - [[وحی در معارف و سیره سجادی]] - [[وحی از دیدگاه ادیان]] - [[وحی از دیدگاه برون‌دینی]] - [[وحی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]| پرسش مرتبط  = وحی (پرسش)}}
{{علم معصوم}}


وحی که در لغت به معنای [[آگاهانیدن]] یا [[سخن پنهانی]] است در اصطلاح علوم اسلامی به معنای ارسال [[پیام]] از سوی خداوند به [[پیامبران]].
'''وحی:''' [[کلام]] و فرمانی که از سوی [[خداوند]]، با واسطه یا بی‌واسطه به بشری می‌‌رسد و [[پیام]] [[دین]] را می‌‌رساند، "وحی" نام دارد. [[خداوند]] به [[پیامبران]] وحی می‌کرد، یعنی [[پیام]] و [[کلامی]] را بر [[دل]] آنان می‌افکند، یا به گوش آنان می‌‌رساند. رابطه یک [[پیامبر]] با [[خداوند]] برای [[دریافت دین]] و [[احکام]] آسمانی به صورت وحی بود. وحی گاهی به صورت صدایی بود که [[خداوند]] در کوه یا درخت ایجاد می‌کرد، گاهی "[[جبرئیل]]"، واسطه وحی بود، گاهی هم [[خداوند]]، بی‌واسطه و مستقیماً با یک [[پیامبر]] سخن می‌گفت. در [[قرآن]]، به آنچه بر [[قلب]] [[مادر]] [[حضرت موسی]] [[الهام]] شد تا [[فرزند]] خود را به [[رود نیل]] افکند، یا آنچه به [[زنبور عسل]] [[الهام]] غریزی شده، نیز "وحی" گفته شده است. [[آیات قرآن کریم]] در طول ۲۳ سال، به تدریج بر [[پیامبر]] وحی می‌شد و عده‌ای به عنوان "[[کاتبان وحی]]"، آیه‌ها را می‌نگاشتند. نخستین وحی [[خدا]] بر [[پیامبر اسلام]]، در آغاز [[بعثت]] و در "غار حرا" بود. هنگام [[نزول وحی]]، حالت [[پیامبر]] دگرگون می‌شد و [[مسلمانان]] از چهره او متوجه ارتباط [[خدا]] با پیامبرش می‌شدند<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۲۴۳.</ref>.


در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[وحی (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.
== مقدمه ==
[[وحی در ادیان]] [[الهی]] از [[جایگاه]] اساسی برخوردار است و سنگ زیربنای بحث‌های دین‌پژوهی و قرآن‌پژوهی است.


==واژه‌شناسی لغوی ==
وحی در لغت به معنای القای معنا به دیگران است که نوعاً از طریق رمز و اشاره و پنهان از چشم دیگران صورت می‌گیرد. این معنای لغوی، عام بوده و هرگونه القای معنایی را در بر می‌گیرد و [[الهام]] یکی از مصادیق بارز آن است.
* واژه وحی و مشتقات آن، معانی گوناگونی دارد: "اشاره، نوشتن، پیام، در دل افکندن، سخن گفتن پنهانی، القاء مطلبی به دیگری، سرعت، صدا، آتش و...".
* خلیل بن احمد فراهیدی می‌نویسد: "وحی، یرجی به معنای کتب یکتب است و "اوحی" "باب افعال" به معنای برانگیختن، [[الهام]] و اشاره است؛ "اوحی لها" یعنی به او امر کرد و "ایحاء" "باب افعال" به معنای اشاره می‌آید. لسان العرب به همه معانی گفته شده اشاره نموده و از زبان ثعلبه می‌نویسد: به ابن انبار گفتم: وحی چیست؟ {{عربی|اندازه=150%|"قال: الملک، فقلت: و لِمَ سمی الملک وحی؟ فقال: الوحی النار فکانه مثل النار ینفع و یضر"}} <ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۲۹ و ۳۰.</ref>.
* ابن دُرَید، بر آن است که اگر خاستگاه وحی، خداوند متعال باشد معنای این واژه "خبر" و در دل افکندن خواهد بود و اگر منشأ وحی، مردم و انسان‌ها باشند، در این صورت وحی به معنای اشاره است.
* واژه "وحی" گاه مصدرِ "وحی – یحی – و حیاً" است و گاه اسم و مصدر از "اوحی – یوحی – ایحاء" شمرده می‌شود؛ لکن گویا اتفاق بر این سات که "وحی و ایحاء" هر دو به یک معنی می‌باشند <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]]، ص ۱۹-۲۱.</ref>.
* برخی از لغت‌شناسان برای وحی یک معنای اصلی بیان نموده و سایر معانی را به این اصل بازمی‌گردانند: ابن فارس، نویسنده مقاییس اللغة می‌نویسد: {{عربی|اندازه=150%|" "و، حاء، یاء" اصل یدل علی القاء علی فی اخفاء أو غیره إلی غیرک... و کل ما فی باب الوحی فراجع إلی هذا الاصل الذی ذکرناه"}}. [[راغب اصفهانی]] می‌نویسد: {{عربی|اندازه=150%|"اصل الوحی: الارشارة الریعة"}}. در تاج العروس، اساس وحی را سری بودن آن می‌داند و می‌نویسد: {{عربی|اندازه=150%|"سمی وحیاً لأن المَلَک أسره عن الخلق و خص به النبی... "}}. زبیدی در نقل دیگری از ابواسحاق می‌نویسد: "اصل وحی، در لغت اعلام پنهانی است و به همین جهت [[الهام]] را وحی گویند". [[حسن مصطفوی|مؤلف التحقیق فی کلمات القرآن]] می‌نویسد: اصل یگانه در ماده "وحی" افکندن و القاء امری در باطن و درون چیزی است: تکوینی باشد یا قلبی؛ چه آن امر، علم باشد یا ایمان یا نور یا وسوسه و چه القاکننده [[فرشته]] باشد یا انسان یا چیز دیگر، چه باواسطه باشد یا بی‌واسطه" <ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص  ۳۱-۳۳.</ref>.
* عناصر محوری در معنای لغوی وحی را می‌توان چنین شماره کرد:
#انتقال سریع.
#پنهانی و پوشیده بودن غیر.
#القای مطلبی به غیره به قصد فهمیدن مخاطب <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]]، ص ۲۱.</ref>.


==وحی در اصطلاح==
وحی به معنای مصطلح در [[فرهنگ]] [[ادیان]]، ارتباط [[کلامی]] بین [[خدا]] و برگزیدگانش است که حاصل آن [[نبوت]] است.
* وحی در اصطلاح مفسران قرآن و دانشمندان علوم قرآنی، وحی چنین تعریف‌هایی دارد: "دانش و هدایتی که خداوند به شیوه‌ای سری و پنهانی و خلاف رسم معمول بشر در هر زمینه‌ای که بخواهد به بندگان برگزیده اش ارزانی دارد" و نیز: "کلامی که خداوند به یکی از پیامبرانش فرو می‌فرستد و به آن دلش را نیرو می‌بخشد، و آن پیامبر می‌تواند عین آن را بر زبان آورد یا بنویسد و به مردم ابلاغ کند".
* هرگاه وحی به‌طور مطلق و بدون قرینه به کار رود، بر [[وحی رسالی]] دلالت دارد. عقل عادی انسان نمی‌تواند جزئیات وحی را درک کرده و از آن تعریفی دقیق ارائه دهد. مفهوم اصطلاحی وحی، مکالمات و افاضات تشریعی خداوند بر انسان‌های برگزیده است. زرقانی: {{عربی|اندازه=150%|"فی لسان الشرع أن یُعلِمَ اللهُ تعالی من اصطفاه مِن عباده کل ما أراد اطلاعه علیه من انواع الهدایة و العلم لکن بطریقة سریة خفیة غیر معتادةٍ للبشر"}}.
* [[شیخ محمد عبده]] می‌نویسد: {{عربی|اندازه=150%|"و قد عرفوه شرعاً بأنه اعلام الله تعالی لنبی من انبیائه بحکم شرعی و نحوه... بأنه عرفان یجده من نفسه مع الیقین بأنه من قبل الله بواسطه أو بغیر واسطة"}} و [[سیوطی]] وحی را اعلام نمودن [[شریعت]] دانسته است.
* از دیدگاه فلاسفه، راز تلقی وحی، اتصال نفس و روح [[پیامبران]] با عقل فعال است. [[علامه طباطبائی]] نیز وحی را از لوازم [[نبوت]] می‌داند که نوعی تکلیم الهی است و نبوت بر آن توقف دارد و می‌نویسد: {{عربی|اندازه=150%|"و قد قرر الادب الدینی فی الاسلام أن لا یطلق الوحی علی غیر ما عند الانبیاء و الرسل من تکلیم الهی"}}. درمجموع می‌توان گفت: در وحی الهی به پیامبران، همان خصیصه اصلی "آگاهی بخشی رمزی و فوری" وجود دارد <ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۳۴-۳۶؛ [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]]، ص ۲۳-۲۵.</ref>.
* بنابراین‌چنین مواردی نمی‌تواند وحی اصطلاحی باشد:
** وحی به معنای [[الهام]] امور باطل
** وحی به غیر پیامبر
** مبدأ وحی غیر خداوند باشد
** اگر الهامی را همگان درک کنند.


==وحی رسالی==
در [[الهام]] و [[مکاشفه]] نیز، القای معنا صورت می‌گیرد و بسیاری از موارد پیام‌های ربّانی به اهل [[مکاشفه]] و [[الهام]] [[القاء]] می‌شود که [[پاکی]] [[نفس]] و جلای [[روح]] و خموشی زبان و رهایی از تعلقات مادی شرط شنیدن نواهای وحیانی است.
[[وحی رسالی]]، پایه و اساس دین و مرز بین معرفت دینی و اندیشه‌های ساخته فکر بشر است. هجوم شبهه‌ها به قرآن کریم گسترش یافته تا اساس و ساختار دین اسلام را سست و بی‌پایه و بشری معرفی کنند. پیشینه وحی و [[نبوت]] با تمدن بشری همزمان است؛ چراکه هیچ امتی بی پیامبر نبوده است. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ‏}}﴾}} ملت‌ها و ادیان مختلفی حتی پیش از اسلام با کلمه وحی و معنای آن آشنا بوده‌اند:  {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‏ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِه‏‏}}﴾}}.


==ارکان وحی==
فرق اساسی وحی به معنای مصطلح [[دینی]] با دیگر راه‌های القای معنا آن است که راه‌های دیگر از مَبدأ شفافی برخوردار نیستند و چه بسیار پیش می‌آید که القائات رحمانی با القائات نفسانی و [[شیطانی]] خلط می‌شود<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۲۶.</ref>.
#وحی کننده.
#دریافت‌کننده وحی.
#محتوای وحی.
# در برخی موارد، پیک وحی "[[ملائکه|ملائکه آسمانی]]".


==وحی در ادیان ==
وحی یکی از اساسی‌ترین مفاهیم در حوزه [[دین‌شناسی]]، است به طوری که [[ادیان]] [[جهان]] را به دو قسم [[ادیان]] وحیانی و [[ادیان]] غیر وحیانی<ref>ادیان غیر وحیانی ادیانی هستند که در آن‌ها سخنی از نزول حقایق از جانب خدا در میان نیست. به عنوان مثال، آیین‌های بودایی و تائوئیزم دو آیین غیر وحیانی‌اند؛ چراکه در این ادیان اعتقاد به خدا و نزول حقایق از جانب او مطرح نشده است.</ref> تقسیم می‌کنند.
* زرتشتیان به سروش ایزدی و پیام‌آور الهی اعتقاد داشته‌اند <ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۲۳-۲۵.</ref>.
* واژه وحی بارها در عهد عتیق آمده است.
* در مسیحیت "جان هیگ" وحی را مجموعه‌ای از حقایق اصیل و معتبر الهی می‌داند که به بشر انتقال یافته است.
* در قرآن کریم و روایات [[معصومین]] مختلف وحی اشاره شده است. [[امام علی|حضرت علی]] {{ع}}:
:{{عربی|اندازه=150%|"و أما تفسير وحي النبوة و الرسالة..."}} {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‏ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ}}﴾}} <ref> سوره نساء؛ آیه: ۱۶۳.</ref>.
:{{عربی|اندازه=150%|"و أما وحي الإلهام..."}} {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ}}﴾}} <ref> سوره نحل؛ آیه: ۶۸.</ref>.
:{{عربی|اندازه=150%|"و أما وحي الإشارة..."}} {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا}}﴾}} <ref> سوره مریم؛ آیه: ۱۱.</ref>.
:{{عربی|اندازه=150%|"و أما وحي التقدير..."}} {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَ أَوْحى‏ فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها}}﴾}} <ref> سوره فصلت؛ آیه: ۱۲.</ref>.
:{{عربی|اندازه=150%|"و أما وحي الأمر..."}} {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَ بِرَسُولِي}}﴾}} <ref> سوره مائده؛ آیه: ۱۱۱.</ref>.
:{{عربی|اندازه=150%|"و أما وحي الكذب..."}} {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ}}﴾}} <ref> سوره انعام؛ آیه: ۱۱۲.</ref>.
:{{عربی|اندازه=150%|"و أما وحي الخبر..."}} {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ‏}}﴾}} <ref> سوره انبیاء؛ آیه: ۷۳.</ref> <ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۲۶ و ۲۷.</ref>.


==وحی در قرآن==
[[ادیان]] وحیانی، ادیانی هستند که اصالت خود را از وحی گرفته و بر این پیش‌فرض موجودیت یافته‌اند که [[خداوند]] انسان‌هایی را [[برگزیده]] و [[پیام]] خود را توسط آنان به [[مردم]] رسانده است. این [[پیام]] همان [[وحی الهی]] است. در [[ادیان]] بزرگی چون [[یهودیت]]، [[مسیحیت]] و [[اسلام]]، به رغم برخی [[اختلافات]] در مورد کیفیت وحی در میان [[پیروان]] این [[ادیان]]، کتاب‌ها و مجموعه‌هایی چون [[عهد قدیم]]، [[عهد جدید]] و [[قرآن]]، مصداق و [[تجلی]] این وحی هستند. [[قرآن کریم]] آخرین ثمره این پدیده [[مبارک]] [[الهی]] در حیات [[بشر]] است که از طریق [[آخرین پیامبر]] از سلسله [[پیامبران بزرگ الهی]]، یعنی [[حضرت محمد]] {{صل}}، به [[بشر]] هدیه شده تا [[انسان‌ها]] در سراسر [[گیتی]] و تا [[پایان جهان]] ندای [[الله]] را در [[جان]] و روحشان [[حس]] کنند.
{{همچنین ببینید|وحی در قرآن}}
* نظام معنایی ویژه‌ای بر واژگان قرآن حاکم است و مضمر باید در پی کشف آن برآید. به‌وسیله تحلیل‌های ادبی، لغوی و مفهوم‌شناسی معنای اصطلاحات قرآن را می‌توان در واژه‌های جانشین، همنشین و متقابل پیدا کرد. واژه‌های نزدیک به وحی را می‌توان در سه بخش بیان کرد. واژه‌های بیان‌کننده رابطه پیام‌رسانی بین وحی کننده و گیرنده وحی: مانند واژه کلام، قول، نبأ قصص؛ واژهای مربوط به از جانب خدا بودن وحی: نزول، آتی و مجیء؛ واژهای بیانگر نزول لفظی قرآن: قرائت، تلاوت و ترتیل.  
* '''علت کاربردهای مختلف در موقعیت‌های متفاوت چیست؟''' ظهور بهتر معنای موردنظر خاص، به‌وسیله لفظ خاص، مثلاً: در آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‏ تَكْليماً‏}}﴾}} خداوند هم رابطه گفتاری [[حضرت موسی]] {{ع}} با خود را بیان کرده و هم فهمانده که او نسبت به انبیای پیش از خود فضیلتی نیز ندارد. ولی از واژه قول استفاده نکرده است که ناظر به گفت‌وگو و مذاکره بین دو ذات است. هرگاه عنایت به قطعی بودن و شگفت‌آور بودن سخن باشد از آن با واژه "نبأ" تعبیر می‌شود و نیز هرگاه مقصود گویایی مطلب یا خبری پیوسته به شکل داستان باشد از واژه "قصص" استفاده شده است <ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۳۸ و ۳۹.</ref>.


==بررسی اقسام واژگان==
پدیده وحی و ارتباط [[خدا]] با [[انسان]] از مسائلی است که چند و چون آن همیشه مورد بحث و گفتگوی دین‌مداران و دین‌پژوهان بوده است. از آنجا که [[قرآن کریم]] خود یکسر [[وحی الهی]] است و علاوه بر آن، در میان [[آیات]] و سوره‌هایش فراوان از [[سرشت]]، ابعاد و انواع آن سخن گفته است. مبحث وحی در [[علوم قرآنی]] از [[جایگاه]] ویژه‌ای برخوردار است و با توجه به این‌که وحی، سنگ زیربنای [[ادیان]] و [[کتب آسمانی]] و از جمله خود [[قرآن کریم]] است، در [[علوم قرآنی]] نیز به عنوان اولین و مهم‌ترین بحث مطرح است. در اینجا به معناشناسی وحی و اصطلاحات مرتبط با آن مانند کهانَت، [[الهام]] و [[مکاشفه]] خواهیم پرداخت و تفاوت هر یک با دیگری را روشن خواهیم کرد<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۱۲ - ۱۵.</ref>.
===۱. واژگان بیان‌کننده رابطه گفتاری وحی===
:'''الف. قول''': واژه قول به سخن گفتن خداوند یا [[فرشتگان]] با افراد گوناگونی اشاره دارد: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُم‏‏}}﴾}}، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ‏}}﴾}} <ref> سوره هود؛ آیه: ۴۶.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ‏}}﴾}} <ref> سوره بقره؛ آیه: ۱۲۴.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|قَالَ يَا مُوسَى إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالاتِي وَبِكَلامِي فَخُذْ مَا آتَيْتُكَ وَكُن مِّنَ الشَّاكِرِينَ‏}}﴾}} <ref> سوره اعراف؛ آیه: ۱۴۴.</ref> <ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۴۰ و ۴۱.</ref>. همه این آیات به‌خوبی و روشنی مفهوم وحی را می‌رسانند؛ اما عنایت خداوند نسبت به کاربرد این واژه "قول" طرح رابطه گفتاری بین دو ذات متفاوت است.
:'''ب. کلام''': بیشترین مورد کلام در قرآن کریم درباره خداوند متعال با [[حضرت موسی]] {{ع}} آمده است. قول و کلام ازنظر "عرف عام" عبارت است از: حروف و اصواتی که از متکلم صادر می‌شود. هدف اصلی صدا و کلام، ابزار سرّ درون است. فلاسفه گفته‌اند حقیقت کلام و قول، اظهار و ابزار درون است؛ نه ایجاد صوت و لفظ بر این اساس هر رفتاری از متلکم که همان اثر سخن گفتن را دارا باشد، می‌شود آن را "کلام" نامید <ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۴۲ و ۴۳.</ref>. مثلاً هر چیزی که قدرت الهی را نمایش دهد، کلمه الهی است. مثل عیسی {{ع}} پایه و اساس حقیقت کلام چیزی است که دلالت بر معنای پنهانی و باطنی انسان می‌کند. ویژگی‌هایی که تابع مصادیق و افراد آن است، و در معنای حقیقی کلام، دخالت ندارد. و نیز وجودات خارجی که با تمام وجود حکایت از علت خود می‌کنند کلامند. کلام و قول را می‌توان بر دو قسم دانست:
#تکوینیات: که قول و کلام همان فعل خداوند است. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ‏}}﴾}}؛
#غیر تکوینیات: ابزار خواسته‌های درونی به‌صورت لفظ یا غیر آن.
:'''ج. قص و قصص''': "قصص" "به فتح ق و ص" مفرد و به معنای خبر و تعقیب و... است <ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۴۴ و ۴۵.</ref>. قصص "به کسر قاف" جمع قصه است که برخی روشن بودن معنا را و برخی مطابق با واقع بودن را قید آن دانسته‌اند. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ‏}}﴾}}. و بنابراین تصریح برخی از مفسران قید "حق" برای تأکید و توضیح قصه است.
:'''د. نبأ''': خبری که فایده و سود بزرگی داشته باشد و موجب علم نیز باشد. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظيمٌ}}﴾}} <ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۴۶ و ۴۷.</ref>. در آیه سوم سوره تحریم واژه نبأ مفهوم وحی را می‌رساند. [[پیامبر]] به همسرش گفت که تو اسرار را فاش ساخته‌ای. [[حفصه]] گفت: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَليمُ الْخَبيرُ‏}}﴾}}.
:'''هـ. ندا''': صدای تنها و نیز بلند شدن و ظهور صدا را "ندا" گویند. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهيم‏ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا‏}}﴾}}، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ‏}}﴾}}<ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۴۸ و ۴۹.</ref>. در واژه ندا غیر از رابطه گفتاری نوعی اعلام و ابراز نیز وجود دارد.


===۲. واژگان مبین بیرونی و غیر نفسانی بودن وحی===
== وحی در اصطلاح ==
برخی واژه‌ها نشان می‌دهند که منشأ وحی از درون [[پیامبر]] نیست:
{{اصلی|وحی در قرآن}}
:'''الف. نزول''': اصل واژه نزول به معنای فرود آمدن از جای بلند به جای پست است و هرگاه به خدا نسبت داده می‌شود به معنای عطا و بخشش نیز می‌آید. نزول قرآن به معنای آمدن از مرتبه "عند اللهی" به مرتبه الفاظ است.
:'''ب. اتیان و اتیاء''': آمدن با سهولت و آسانی را گویند و بیشترین مورد آن مربوط به اعطاء کتاب به [[حضرت موسی]] {{ع}} است <ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۵۰ و ۵۱.</ref>. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ أَتَيْناكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ‏‏}}﴾}}. آمدن واژه "آتی" با واژگانی چون ذکر، سبع الثمانی و حق، بهترین گواه در ارائه مفهوم وحی و آمدن قرآن از جانب خداوند متعال است.
:'''ج. مجیء''': مفهوم مجیء ازنظر لغت اعم از اتیان است؛ به معنای آسان آمدن و نیز نوعی آمدن که باهدف انجام می‌گیرد. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏‏‏}}﴾}}. هدایت را در این آیه به معنای [[رسول]] و قرآن کریم دانسته‌اند و بنابراینکه هدایت، قرآن باشد مفهوم وحی را می‌رساند.
:'''د. القاء و تلقی''': واژه "لقاء" به معنای روبه‌رو با چیزی است و القاء به معنای انداختن هر چیزی و تلقی به معنای استقبال از چیزی و تلقیه به معنای روبه‌رو کردن و تفهیم و اعطاست. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ‏‏‏}}﴾}}. صاحب التحقیق، روبه شدن همراه با ارتباط را در معنای القا و تلقیه مؤثر می‌داند <ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۵۲-۵۵.</ref>.
===۳. واژگان دال بر نزول لفظی قرآن===
برخی واژه‌ها گویای این است که قرآن باهمین الفاظ بر [[پیامبر]] خوانده شده است:
:'''الف. قرائت''': به معنای خواندن به کار رفته است و در اصل به معنای جمع‌کردن و نیز جمع‌کردن حروف و کلمات است. خواندن آیات قرآن بر [[پیامبر]] {{صل}} جز به‌واسطه حروف و کلمات انجام نمی‌پذیرد.
:'''ب. تلاوت''': یعنی به دنبال رفتن، پیروی کردن و نیز خواندن کلمه‌ای بعد از کلمه دیگر بدون فاصله تلاوت، به کتاب‌های آسمانی اختصاص دارد؛ اما قرائت اعم است. [[شیخ طبرسی|مرحوم طبرسی]] می‌نویسد: اصل قرائت جمع حروف است و اصل تلاوت پیروی کردن حروف همراه با تعقل و فهم این واژه در پنج جای قرآن کریم مفهوم وحی را می‌رساند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ‏‏‏}}﴾}} <ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۵۷ و ۵۸.</ref>.
:'''ج. ترتیل''': بیان کردن سخن منظم، پایدار و همراه با فاصله را گویند و نیز هرگاه سخنی پایدار به‌راحتی بیان شود آن را ترتیل گویند. [[پیامبر اکرم]] در معنای ترتیل، چنین فرمودند: حروف و کلمات آن را به‌روشنی ادا کن؛ نه همچون ذرات شن آن را پراکنده کن و نه آن را همچون شعر پشت سرهم بخوان چون به شگفتی‌های قرآن رسیدید توقف کنید. علت کاربرد واژه‌های قرائت، تلاوت و ترتیل، برخورداری وحی از کلمات، حروف، نظم و ترتیب و جدا کردن یا بیان منظم کلمات و حروف می‌باشد. پس خود پیامبر معانی قرآن را به الفاظ تبدیل نکرده است <ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۵۹ و ۶۰.</ref>.


==کاربردهای وحی در قرآن==
پس از سپری شدن عصر [[نزول قرآن]] و صدور [[روایات]]، [[دانشمندان]] در حوزه‌های مختلف به [[تفسیر]]، توجیه و [[تبیین]] وحی پرداخته‌اند. در اینجا اهمّ فعالیت‌های سه دسته از [[دانشمندان]] اسلامی‌ یعنی [[مفسران]]، [[فیلسوفان]] و [[متکلمان]] را به اختصار گزارش می‌کنیم<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۵.</ref>.
توجه به حوزه‌های کاربرد وحی ما را در تلقی درست از وحی کمک می‌کند.
# '''[[مفسران]]:''' [[مفسران]] بیش‌تر به طبقه‌بندی کاربردهای وحی در لغت، [[قرآن]] و [[حدیث]] پرداخته و تلاش کرده‌اند تا معنای وحی و کاربردهای آن را در [[قرآن]] روشن سازند. حاصل نظر [[مفسران]] در این باب آن است که [[وحی در قرآن]] در یک معنا به کار نرفته است بلکه در وجوه و معانی مختلفی به کار رفته است که در بخش‌های قبلی بیان شد. همچنین آنها به توضیح [[آیات]] و [[روایات]] مربوط به انواع وحی، درجات وحی و حالات [[پیامبر]] در هنگام وحی نیز پرداخته‌اند<ref>در این‌باره رجوع کنید به: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، (ذیل آیۀ ۶۸ سورۀ نحل)؛ نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن مجید، ج ۷، ص ۳۸۹.</ref>. [[دانشمندان]] قرآن‌پژوه، این‌گونه مباحث را به عنوان یک فصل در کتب موسوم به [[علوم قرآن]] نیز آورده‌اند<ref>ر. ک: الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین سیوطی؛ البرهان فی علوم القرآن، بدر الدین زرکشی.</ref>.<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۵.</ref>
===الف. کاربرد وحی در حوزه ارتباط خداوند با انسان‌ها===
# '''[[فیلسوفان]]:''' [[فیلسوفان]] [[مسلمان]] در تلاش بوده‌اند تا توجیهی [[فلسفی]] و هستی‌شناختی از وحی عرضه کنند. در میان [[فیلسوفان]] همیشه این پرسش مطرح بوده است که چگونه [[خداوند]]، که وجودی کاملاً مجرد است، با [[انسان]]، که وجودی مادی است، ارتباط برقرار می‌کند و با او سخن می‌گوید. [[فلاسفه]] خواسته‌اند با تحلیل مراتب وجودی [[جهان]]، پیوندی وجودی بین [[روح]] [[انسان]] و [[روح القدس]] برقرار کنند و فرایند وحی را از طریق این پیوند توجیه کنند. در میان [[فیلسوفان]] [[مسلمان]] نظریات [[فارابی]]، [[ابن سینا]]، [[ابن رشد]]، [[سهروردی]] و [[ملاصدرا]] در باب وحی قابل توجه است. نظریات این [[فیلسوفان]] در مجموع دارای [[انسجام]] لازم بوده و هر یک دیگری را تکمیل می‌کند<ref>در این‌باره رجوع کنید به: مجموعه آثار، مرتضی مطهری، قم، صدرا، ۱۳۷۴ ش، ج ۴، ص ۴۱۵ به بعد؛ علی رضا قائمی‌نیا، وحی و افعال گفتاری، قم، زلال کوثر، ۱۳۸۱ ش, ص ۴۲ و ۴۱ و ۱۶۶ ـ ۱۲۷؛ تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، محمد باقر سعیدی روشن، قم، مؤسسه فرهنگی اندیشه، ۱۳۷۵ ش، ص ۴۴ ـ ۳۲؛ وحی در آیات آسمانی، ابراهیم امینی، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، ۱۳۷۷ ش، ص ۹۱ ـ ۸۱.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۵.</ref>.
در این حوزه، موحی خداوند و موحی الیه انسان‌ها می‌باشند و محتوای وحی متفاوت است:
# '''[[متکلمان]]:''' [[متکلمان اسلامی]] ‌از زاویه دیگری به وحی نگریسته‌اند. آنها در مباحثشان به دنبال اثبات [[ضرورت نبوت]] بوده‌اند. آنها می‌خواستند ثابت کنندکه [[انسان]] نمی‌تواند صرفاً با ادراکات حسی و [[عقلی]] خویش، همه مسیر [[زندگی]] را طی کند و [[سعادت]] دو [[جهان]] را برای خود رقم زند، بلکه احتیاج دارد تا از طریق [[هدایت‌های پیامبران]] [[الهی]]، که از [[طریق وحی]] با [[خداوند]] در ارتباط بودند، به حقایق [[برتر]] دست یافته و نقشه کامل [[زندگی]] را در [[اختیار]] بگیرد. به بیان دیگر، [[متکلمان]] به دنبال توجیه هستی‌شناختی و بیان [[نظام]] [[فلسفی]] وحی نبوده‌اند، بلکه با این پیش‌فرض که [[خداوند]] هر نوعی را به کمال خویش می‌رساند و [[انسان]] در رسیدن به کمال به نیرو و [[شعور]] مرموز دیگری [[نیاز]] دارد تا او را [[هدایت]] کند، به این نتیجه می‌رسیدند که وحی و [[نبوت]] [[ضرورت]] دارد<ref>علامه طباطبایی در رسالۀ «وحی یا شعور مرموز» نظریۀ متکلمان اسلامی را در ضرورت وحی و نبوت به خوبی تبیین کرده است. ر. ک: مباحثی در وحی و قرآن، محمد حسین طباطبایی، تهران، بنیاد علوم اسلامی، ۱۳۶۰ ش، ص ۶۵ ـ ۵۰.</ref>. باید یادآور شد که علاوه بر گروه‌های یادشده از [[دانشمندان]] [[اسلامی]]، مورخانی چون [[ابن خلدون]] نیز به تفصیل این موضوع را مورد بحث قرار داده‌اند، به طور کلی می‌توان سخنان و نظریات [[ابن خلدون]] در مقدمه را از نقاط عطف مباحث مربوط به وحی تلقی کرد<ref>ر. ک: المقدمه، ابن خلدون، ترجمۀ محمد پروین گنابادی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵ ش، ص ۱۱۵؛ محمد باقر سعیدی روشن، تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، ص ۱۴۲.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۵.</ref>.
# '''تشریع قوانین الهی''': موحی الیه فقط [[پیامبران|پیامبران الهی]]‌اند. و در مواردی، [[ملائکه|ملائک]] نیز به‌عنوان واسطه‌ها و پیک وحی هستند. مانند آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‏ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِه‏‏‏‏}}﴾}}.
# '''وحی در تحقیقات متأخران و معاصران:''' در سده‌های اخیر فراز و نشیب‌های زیادی در کند و کاو پدیده وحی از سوی [[دانشمندان]] [[علوم تجربی]] و نیز الهیات‌دانان مشاهده می‌شود. انتشار [[فرهنگ]] مادیگری در [[غرب]] و [[تعارض]] ظاهری بین قضایای [[علمی]] ‌با برخی متون [[مقدس]] [[یهودی]] ـ [[مسیحی]] سبب شده است تا در سده هفدهم میلادی برخی از [[فیلسوفان]] غربی به [[انکار]] [[روح]] مجرد و عالم ماورای [[طبیعت]] پرداخته و در نتیجه وحی را از جمله [[خرافات]] به شمار آورند. آنها به این نتیجه رسیدند که آنچه به عنوان [[کلام]] [[خدا]] از زبان [[پیامبران]] [[نقل]] شده است، یا باید دروغ‌هایی بر ساخته خود آنها باشد‌‌‌، و یا باید پذیرفت که این افراد همچون بیمارانِ دچار تخیلات‌شده، چیزهای غیر واقعی را در پیش خود مجسم دیده و آنها را فرشتگانی پنداشته‌اند که از قول [[خدا]] با آنان سخن می‌گویند. این [[تفکر]] تا اوایل قرن نوزدهم در [[غرب]] به عنوان [[تفکر]] غالب در مورد وحی به شمار می‌رفت<ref>ر. ک: دایرة المعارف القرن العشرین، فرید وجدی، بیروت، دارالفکر، بی تا، ج ۱۰، ص ۷۱۳ ـ ۷۱۲.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۶.</ref>.
#'''تاییدات عملی [[امامان|امامان حق]]''': در این حوزه، وحی مطلق به مکنونات قلبی و اراده افراد است و موحی خداوند و موحی الیه انسان‌های شایسته می‌باشند. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ‏‏‏‏‏}}﴾}}. [[علامه طباطبائی]] "رحمه‌الله" در ذیل این آیه چنین می‌نویسد: اضافه شدن مصدر فعل به معمولش یعنی "خیرات" این معنا را می‌رساند که "فعل خیر" در خارج تحقق دارد. زیرا نفرمود {{عربی|اندازه=150%|"أن یعفوا الخیرات"‏‏‏‏}} <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۲۶ و ۲۷.</ref>. پس عمل خیرات که از ایشان صادر می‌شده، به وحی و دلالتی باطنی و الهی بوده که مقارن آن صورت می‌گرفته و این وحی غیر از وحی مشرعی است. مؤید این معنا جمله {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ كانُوا لَنا عابِدينَ‏}}﴾}} است. یعنی [[ائمه]] پیش از این نوع وحی هم خدا را عبادت می‌کرده‌اند و عبادتشان با اعمالی بوده که وحی تشریعی مشخص کرده. پس این وحی، وحی تسدید "تأیید" است. یعنی پروردگار متعال بنده‌ای از بندگان خود را به [[روح القدس]] اختصاص دهد تا او آن بنده را در انجام کارهای نیک و دوری از گناه ارشاد نماید.
#'''الهامات الهی''': [[الهام]] به معنای القاء و در دل افکندن است <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۲۸ و ۲۹.</ref>. از عبارات [[علامه طباطبائی]] چنین به دست می‌آید که ایشان الهام را در مورد القای در دل انسان و هدایت غریزی حیوانات باهم به کار می‌برد. اما به نظر می‌رسد که الهام بیشتر در مورد انسان به کار می‌رود، چون الهام به معنای القای در قلب است و این معنا با الهام به انسان، بیشتر سازگاری دارد. گاهی وحی در این معنا به کار رفته: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏ أَنْ أَرْضِعيهِ‏‏‏‏‏‏}}﴾}}.
===ب. کاربرد وحی در امور تکوینی===
در این حوزه که موحی، خداوند و موحی الیه، همه موجودات است، وحی به معنای [[الهام]] و مشیت و تقدیر الهی است. مانند:
:۱. '''هدایت غریزی''': هر موجودی به‌طور غریزی راه بقا و تداوم حیات خود را می‌داند. که در قرآن از آن با نام وحی یاد شده است. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ‏‏‏‏‏‏}}﴾}}. وحی در مواردی که درباره هدایت‌های غریزی حیوانات یا الهام به حیوانات به کار رفته، در حوزه کاربردهای وحی در امور تکوینی قرار می‌گیرد <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۳۰ و ۳۱.</ref>.
:۲. '''مقدرات هستی''': خداوند می‌فرماید {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ أَوْحى‏ في‏ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها‏‏‏‏‏‏}}﴾}}. معنای وحی و گیرنده وحی در این آیه باید مشخص گردد. [[علامه طباطبائی]] گیرنده وحی را اهل هر آسمانی می‌داند. [[محمد هادی معرفت|آیت الله معرفت]] وحی در این آیه را به معنای تقدیر گرفته است. [[عبدالله جوادی آملی|آیت الله جوادی آملی]]: آسمان و زمین گوش شنوا دارند و از وحی خداوند فرمان می‌برند. در [[روح المعانی (کتاب)|تفسیر روح المعانی]] آمده که وحی به معنای خلقت است و امر موجودات آسمان‌ها، یا اینکه وحی به معنای انتقال پنهان چیزی به دیگری است و مراد از امر، تکلیف الهی متوجه اهل هر آسمان است. اما [[علامه طباطبائی]] معنا کردن وحی به خلقت و معنا کردن "امر" به موجودات داخل آسمان‌ها را بدون دلیل می‌داند و چون عبارت آیه شریفه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ أَوْحى‏ في‏ كُلِّ سَماءٍ‏‏‏‏‏‏}}﴾}}. نسبت بعید است که به معنای وحی معمولی باشد. اما علامه طباطبائی در تفسیر این آیه، چنین استدلال می‌کند:
::۱. آسمان محل عبور و مرور [[ملائکه]] است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرائِقَ‏‏‏‏‏‏}}﴾}} <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۳۲ و ۳۳.</ref>.
::۱. آسمان محل نازل شدن امر از ناحیه خدا به‌سوی زمین است {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ‏‏‏‏‏‏}}﴾}}. بعد از {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ‏‏‏‏‏‏}}﴾}} از این جهت قرار گرفته است که کلمه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يُدَبِّرُ‏‏‏‏‏‏}}﴾}} معنای تنزیل را متضمن است و منظور از کلمه "امر" همان امر الهی است، در آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ‏‏‏‏‏‏}}﴾}}  یعنی همان کلمه ایجاد. پس امر از هر آسمان پایین‌تر نازل می‌شود.
:۳. '''حاملین امر الهی [[ملائکه]] هستند''': {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ‏‏‏‏‏‏}}﴾}}. درواقع ملائک هر آسمان امر خدا را از آسمان بالاتر دریافت و به آسمان پایین‌تر نازل می‌کنند <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۳۴ و ۳۵.</ref>.
:۴. '''آسمان‌ها جایگاه [[ملائکه]] است''': {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ‏‏‏‏‏‏}}﴾}}: جایگاه ملائک در آسمان‌ها هفت مرتبه دارد، که هر مرتبه‌اش را آسمانی خوانده‌اند. جمله {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ‏‏‏‏‏‏}}﴾}}  اشعار بر این مطلب دارد که منظور از آسمان در این آیه آسمان مادی نیست. [[علامه طباطبائی]] ضمن بیان نکات فوق، آیه شریفه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ أَوْحى‏ في‏ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها‏‏‏‏‏‏}}﴾}} را چنین معنا می‌کند: خدای سبحان در هر آسمانی امر الهی را که متعلق به آن آسمان است، به اهلش یعنی [[ملائکه]] ساکن در آن وحی می‌کند <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۳۶ و ۳۷.</ref>.


===ج. کاربرد وحی در حوزه ارتباطات انسان‌ها===
در قرن نوزدهم تحقیقات [[دانشمندان]] بر روی موضوع [[روح]] و آزمایش‌هایی که آنها روی افراد در حالت [[خواب]] مصنوعی انجام دادند، نشان داد که [[انسان]] دارای شخصیتی ورای شخصیت عادی و مادی است. این شخصیت [[باطنی]] [[قادر]] است در حالت [[خواب]] (طبیعی یا مصنوعی) به عوالم دیگر رفته و با سیر در آنها مناظری را مشاهده کند و از اخباری مطلع گردد که در حال [[بیداری]] نمی‌تواند آنها را ببیند یا از آنها مطلع شود. این گروه از [[دانشمندان]] به این نتیجه رسیدند که [[اخبار غیبی]] و دیگر آموزه‌های [[پیامبران]]، الهاماتی است که شخصیت باطنی‌شان به آنها [[القاء]] کرده است و حتی گاهی این شخصیت [[باطنی]] در پیش چشم ظاهری آنها مجسم شده و به صورت فرشته‌ای ظاهر می‌شده است<ref>ر. ک: دایرة المعارف القرن العشرین، فرید وجدی، بیروت، دارالفکر، بی تا، ج ۱۰، ص ۷۱۳ ـ ۷۱۴.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۶.</ref>.
در این حوزه که موحی و موحی الیه انسان‌ها هستند، وحی به معنای اشاره بیان شده است. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا‏‏‏‏‏‏}}﴾}}.
===د. کاربرد وحی در حوزه ارتباطات جنیان و شیاطین===
در این حوزه که موحی و موحی الیه جنیان و شیاطین انسی و جنی هستند، معنای وحی، القای مکر و حیله‌گری یا وسوسه شیطانی است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحي‏ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً‏‏‏‏‏‏}}﴾}} در این آیه در صورتی که موحی، شیاطین جنی باشد، وحی به معنای وسوسه ذکر شده و درصورتی‌که موحی، شیاطین انسی باشد، به معنای مکر و تسویل پنهانی بیان شده است <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۳۸ و ۳۹.</ref>.
==امکان وحی==
* همه ادیان الهی معتقدند خداوند بر [[پیامبران]] وحی فرستاده است. قرآن کریم از این حقیقت در سوره نساء آیه ۱۶۴ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا‏‏‏‏‏‏}}﴾}} خبر داده است. [[امام علی]] {{ع}} می‌فرماید: {{عربی|اندازه=150%|"وَ لَمْ يُخْلِ اللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ أَوْ كِتَابٍ مُنْزَلٍ"}}. در طول تاریخ، افرادی راستگو که ادعای آنان با معجزاتشان ‌همگام بوده در جایگاه [[پیامبری]] بوده‌اند <ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۶۳ و ۶۴.</ref>.
* پدیده وحی تشریعی، یک امر کاملاً معنوی و روحانی است؛ درواقع [[پیامبران]]، توسط یک شعور ویژه، پیام‌های الهی را دریافت می‌کنند. اما اگر وحی غیرممکن نیست، چرا معمولاً معاصران گیرندگان وحی، دعوی آن‌ها را نمی‌پذیرفتند <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۴۱.</ref>.
==منکران امکان وحی==
ازآنجاکه ارتباط با [[عالم غیب]] از مجاری عادی به دست نمی‌آید، گروهی اصل آن را ناممکن دانسته‌اند:
===۱. عقل‌گرایان===
* این گروه پیروی هر انسان از مانند خود را گناه بزرگی می‌دانستند و معتقد بودند اگر وحی ممکن باشد باید همه انسان‌ها از این دارای ویژه برخوردار شوند. پس عدم ارتباط ما، دلیل بر عدم امکان وحی است. [[علامه طباطبائی]] در ذیل آیه ۳ سوره انبیاء {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّواْ النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ هَلْ هَذَا إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ‏‏‏‏‏‏}}﴾}} می‌نویسد <ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۶۴ و ۶۵.</ref>:
* منکران نسبت به [[پیامبر]] گفتند: او در هیچ‌چیز از لوازم بشریت، از شما جدا نیست... پس اگر آنچه ادعا می‌کند که به [[غیب]] اتصال دارد حق باشد، باید شما هم همان را داشته باشید چون شما هم مانند او بشر هستید و چون شما خبری از غیب ندارید پس او هم مثل شماست و خبری ندارد. این استدلال مبتنی است بر این قاعده علمی: {{عربی|اندازه=150%|"حکم الامثال فیما یجوز و ما لا یجوز واحد"}}. از همین‌رو منکران وحی همواره همانندی [[پیامبران]] با سایر بشر را مطرح می‌کردند تا از آن بر علیه [[رسولان|رسولان الهی]] استفاده کنند. این استدلال را بیشتر معاصران پیامبران آورده‌اند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَقالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُريدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ‏‏‏‏‏‏}}﴾}}.
===نقد و بررسی شبهه همانندی [[پیامبران]] با سایر بشر===
در مرحله اول، پیامبران این مقدمه استدلال مخالفان خود را پذیرفته‌اند که آنها فقط بشر هستند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُم‏}}﴾}}. پیامبران با همه جنبه‌های خارق‌العاده‌ای که دارند، همه لوازم بشریت را هم ندارند. خوردن و خوابیدن و... مانند دیگران مکلف و موظف‌اند و احیاناً برخی تکالیف شدیدتر، متوجه آنها می‌شود. چرا سایر بشر از توانایی ارتباط با [[غیب]] برخوردار نیستند؟ به‌عبارت‌دیگر فلسفه اختصاص وحی چیست؟ <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۴۳-۴۹.</ref>.
:'''اولاً''': وحی تصرفی از ناحیه خداوند است: این ارتباط از ناحیه [[پیامبران]] نیست تا بحث از توانایی یا عدم توانایی بشر برای این ارتباط صورت گیرد. المیزان: "پیامبران هیچ‌گاه ادعای ارتباط با [[عالم غیب]] نکرده‌اند... ". و برای خداوند نیز هیچ منعی وجود ندارد که در بعضی از افراد بشر تصرف نموده و پیام‌هایی را در وجود آنها القاء کند. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| ...اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه‏... ‏}}﴾}}.
:'''ثانیاً''': وحی، موهبت الهی برای انبیاست: سنت الهی و تفضل اوست که وحی را اختصاص به بعضی از افراد بشر داده: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ...‏}}﴾}}. [[علامه طباطبائی]] در المیزان: "... افراد عادی مردم در "چهره و هوس"... مثل هم نیستند... ". بنابراین چه استبعادی دارد که خداوند بعضی از افراد بشر را به وحی مخصوص گرداند <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۴۹ و ۵۰.</ref>.
:'''ثالثاً''': [[پیامبران]] بر سایر بشر امتیازاتی دارند:
:* تفاوت انسان‌ها در استعداد، دانش‌اندوزی و حتی مراتب خاص، چیز پوشیده‌ای نیست. برخی ظالم‌اند و برخی مظلوم –برخی پاکند و برخی گنهکار– برخی مشکل تراشند و برخی دیگر مشکل‌گشا؛ لذا انسان‌ها در مراتب وجود نسبت به یکدیگر متفاوت‌اند <ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۷۷.</ref>.
:* همانندی [[پیامبران]] از حیث جسم و طبیعت، باعث همانندی پیامبران در جمیع کمالات نمی‌شود بلکه ازنظر روحی و معنوی، درجاتی از تعالی و رشد را دارند که سایر بشر آن را دارا نیستند. [[علامه طباطبائی]]: "حاصل جواب [[رسولان]] {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|...أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَي‏...‏}}﴾}} این است: مانند شما، بشر بودن، مستلزم نداشتن امتیاز و خصایصی فوق‌العاده، از قبیل وحی و... نیست". درواقع گیرنده وحی، بُعد معنوی وجود انسان است، و در این بُعد، [[پیامبران]] متمایز از سایر بشرند <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۱.</ref>.
::پس هرکسی شایستگی [[رسالت]] و [[نبوت]] را ندارد و ازجمله ویژگی‌های [[پیامبران]]، [[عصمت]] است و همچنین پیامبران فرمودند: {{عربی|اندازه=150%|"وَ لَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً وَ لَا رَسُولًا حَتَّى يَسْتَكْمِلَ الْعَقْلَ وَ يَكُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِيعِ عُقُولِ أُمَّتِه"}}‏. خلاصه اینکه، دیدگاه تساوی کامل انسان‌ها در فضیلت‌ها، پذیرفتنی نیست. برای ارتباط با عالم ملکوت نیاز به تهذیب نفس است و درجات کمال بالای انسانی به‌تنهایی، سبب و منشأ پیدایش وحی نمی‌شود. چون وحی فقط از سوی خداوند است و [[نبوت]]، به انتخاب الهی نیاز دارد و کمالات انسانی، فقط قابلیت وحی را ایجاد می‌کنند. [[عبدالله جوادی آملی|آیت الله جوادی آملی]] نیز در تفسیر موضوعی "وحی و نبوت" صفحه ۵۳ به این مطلب اشاره دارند.


===۲. مشرکان و مخالفان [[پیامبران]]===
این تحول در نگرش [[غرب]] نسبت به وحی، نگرش [[دانشمندان]] [[مسیحی]] را در مورد [[قرآن کریم]] و کیفیت وحی آن بر [[پیامبر اسلام]] نیز تغییر داد. با توجه به مجموعه مسائلی که در [[قرآن]] و [[دین اسلام]] و [[تاریخ اسلام]] وجود دارد، بسیاری از آنان [[اذعان]] داشتند که ممکن نیست [[حضرت محمد]] {{صل}} [[دروغ]] گفته باشد. لذا آنها نتیجه گرفتند که وحی محمّدی نیز الهامی ‌است از [[شعور]] [[باطنی]] و [[نفس]] نهانی [[پیامبر]] بر [[قوه]] متخیله او، به طوری که این [[اعتقادات]] بر پیش چشم او نیز مجسم می‌شده است و فرشته‌ای را می‌دیده که با او سخن می‌گوید<ref>برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ویلیام وات مونتگمری، ترجمۀ محمد حسین آریا، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۳ ش. ص ۴۷.</ref>. از این بالاتر، عده‌ای از [[دانشمندان]] [[مسیحی]] در سال‌های اخیر پذیرفته‌اند که [[پیامبر اسلام]] از مبدأ [[روحانی]] خارج از [[نفس]] خود وحی را دریافت می‌کرده است<ref>الوحی المحمدی، محمد رشید رضا، قاهره، الزهراء للاعلام العربی، ۱۹۸۸ م، ص ۳۹.</ref>. [[ویلیام وات مونتگمری]] یکی از خاور‌شناسان در این‌باره می‌نویسد: "در تمام نوشته‌هایم در باره [[محمد]]، تقریباً از [[چهل]] سال پیش تا کنون همواره این نظر را ابراز کرده‌ام که [[محمد]] در این گفته که [[قرآن]] تصنیف او نبوده بلکه از بالا به او وحی شده، [[صداقت]] داشته است. از سال ۱۹۵۳ تا‌ کنون مدافع این نظر هستم که [[قرآن]] فعل [[الهی]] است که از طریق شخصیت [[محمد]] عرضه شده است<ref>ویلیام وات مونتگمری، برخورد آراء مسلمانان و مسیحیان، ص ۴۶.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۷.</ref>.
* آنها تصور می‌کردند ارتباط وحیانی با پروردگار، با بشر بودن، سازش ندارد و انسان خاکی با مبدأ اعلی سنخیت ندارد. پس [[پیامبر]] باید از جنس [[فرشته]] باشد نه بشر: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلائِكَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الأَوَّلِينَ}}﴾}} <ref> سوره مؤمنون؛ آیه: ۲۴. </ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّواْ النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ هَلْ هَذَا إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ}}﴾}} <ref> سوره انبیاء؛ آیه: ۳. </ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|لَوْ شاءَ رَبُّنا لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ}}﴾}} <ref> سوره فصلت؛ آیه: ۱۴. </ref> <ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۶۴ و ۶۵.</ref>.
* معاندان و منکران وحی، انسان را یک موجود مادی می‌دیدند که نمی‌تواند با مبدأ اعلی و فوق ماده، ارتباط پیدا کند. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي‏ فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذيراً}}﴾}} [[علامه طباطبائی]] در ذیل این آیه علت توسل و عبادت [[ملائکه]] را همین عدم سنخیت انسان با عالم بالا می‌داند. یعنی منکران وحی معتقدند اگر رسالتی وجود داشته باشد ملائکه هستند که می‌توانند [[رسول]] باشند. منکرین وحی می‌گویند: چرا [[پیغمبر]] یک باغ یا گنجی ندارد یعنی ادعای [[رسالت]] ایجاب می‌کند شخص رسول مثل ما مردم نباشد؛ بلکه باید پیامبر یا [[فرشته|فرشته الهی]] باشد یا دست‌کم فرشته‌ای همراه او باشد <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۵۳-۵۵.</ref>.
===نقد و بررسی شبهه عدم سنخیت انسان با مبدأ اعلی===
قرآن کریم به شبهه منکران در اینکه [[پیامبران]] نباید از جنس بشر باشند، پاسخ گفته. این دیدگاه مبتنی بر ناتوانایی بشر بر ارتباط وحیانی است. و اما پاسخ قرآن:
:'''الف. لزوم بشر بودن پیامبران الهی''': در نگاه قرآن باید میان [[پیامبر]] و امت او تناسب و سنخیت باشد: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ}}﴾}}. این آیه شریفه صراحتاً بیان می‌کند که پیامبران قبل از تو نیز مردانی از جنس بشر بودند. اما چرا باید پیامبران از جنس بشر باشند؟ زیرا اگر به فرض، [[فرشته]]‌ای را نیز به [[رسالت]] اعزام کنیم، باید به‌صورت بشر باشد تا شما او را ببینید و صدا و سخنش را بشنوید و اسوه شما باشد؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ}}﴾}} <ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۵۵ و ۵۶.</ref>.
:و همچنین درد و رنج شما را درک کند زیرا فرشته به وضع غرایز و خواسته‌های انسان آشنا نیست. اما [[علامه طباطبائی]] می‌گوید: دنیا دار اختیار است و نزول [[ملائکه|ملائک]] برای همه، از آیات الهی است و همه را مجبور به قبول دعوت الهی می‌نماید. زیرا این آیتی است آسمانی که دو پیامد دارد: اول سلب اختیار از انسان. دوم از بین رفتن موضوع امتحان الهی. حال چرا فرشته به‌صورت بشر باشد و چرا به‌صورت واقعی دیده نشود؟ به نظر اغلب مفسرین فرورفتن مردم در مادیات و عدم توانایی آنها بر دیدن ملائک به شکل حقیقی‌شان، پاسخ این سؤال است. [[علامه طباطبائی]] این را رد می‌کند؛ خداوند می‌تواند به سایر مردم همچنین قدرتی بدهد تا آنان هم مانند [[انبیا]] ملائکه را ببینند. محذور خلاف حکمت هم لازم نمی‌آید، مگر همان مسئله سلب اختیاری که گفتیم. چنان‌که خود پروردگار در داستان مریم خبر داده که وی [[روح القدس]] را دید و شناخت. پس تنها دلیلی که برای نزول [[ملائکه|ملائک]] به‌صورت بشری وجود دارد، بقاء اختیار انسان است <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۵۷-۶۰.</ref>.
:'''ب. فلسفه عدم ملائک برای آحاد بشر''': باید به این نکته توجه کنیم که اصل این موضوع که وحی از ناحیه خداوند برای بشر توسط ملائکه صورت می‌گیرد، یک امر پذیرفته‌شده بلکه ضروری است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|قُلْ لَوْ كانَ فِي الْأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولاً}}﴾}}. [[علامه طباطبائی]]: اگر اهل زمین، [[ملائکه]] باشند و آنها در روی زمین زندگی کنند بازهم ملائک آسمانی برای آنها وحی را خواهند آورد و این خصوصیت و ویژگی زندگی زمینی و مادی است که وحی آسمانی توسط ملائکه آسمانی، حتی اگر ملائک باشند، نازل شود. چرا نزول ملائک برای همه افراد بشر صورت نمی‌گیرد؟ چون وحی الهی اختصاص به [[پیامبران|پیامبران الهی]] دار، نزول ملائک آسمانی نیز اختصاص به آنها دارد و سنت الهی چنین است که انسان‌ها فقط در زمان مرگ [[فرشته]] را مشاهده کنند. بعضی از علما نزول ملائک برای عامه مردم را زمانی میسر می‌دانند که از این دنیا به سرای دیگر منتقل شوند. اما تعداد دیگری از علما، نزول ملائک را [[معجزه]] بزرگی می‌دانند که سبب هلاکت کافران خواهد شد و چون خداوند می‌داند که آنها ایمان نمی‌آورند لذا این را بیان می‌کند. [[علامه طباطبائی]]: اگر خداوند، [[ملائکه]] را برای همه نازل کند، این معجزه الهی خواهد بود و از آثار و خواصش، هلاکت و انقراض کافران است <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۶۰-۶۴.</ref>.


===۳. تجربه‌گرایان===
در نظر [[دانشمندان]] [[مسلمان]] نیز نگرش‌های جدیدی به وحی مشاهده می‌شود. در این میان می‌توان از اقبال لاهوری به عنوان یکی از نوپردازان نام برد که در کتاب احیای [[تفکر]] [[دینی]] تحلیلی [[جدید]] از وحی عرضه کرده است. وی بر انکارناپذیری وحی به عنوان یک [[تجربه دینی]] در کنار دیگر تجربه‌های [[عقلی]] و حسی [[بشر]] تأکید ورزیده و می‌گوید: [[ادبیات]] وحیی و [[باطنی]] نوع [[بشر]]، خود [[گواهی]] بر این امر است که [[تجربه دینی]] به قدری در [[تاریخ]] [[بشریت]] درنگ داشته و مستولی بوده است که نمی‌توان آن را [[وهم]] و [[خیال]] محض پنداشت و به دور انداخت. هیچ دلیلی نداریم که با توجه به آن، یک جنبه [[آزمایش]] بشری را به عنوان واقعیت بپذیریم و جنبه‌های دیگر آن را به عنوان اینکه [[باطنی]] و [[عاطفی]] است طرد کنیم. واقعیت‌های [[تجربه دینی]] واقعیت‌هایی همچون واقعیت‌های دیگر بشری هستند، و قابلیت هر واقعیت برای اینکه در نتیجه [[تفسیر]] و تعبیر از آن [[کسب معرفت]] شود، همان اندازه است که قابلیت واقعیت‌های دیگر و نیز با تحقیق و وارسی انتقادی این [[ناحیه]] از تجربه بشری هیچ بی احترامی نسبت به آن نمی‌شود<ref>احیای تفکر دینی در اسلام، اقبال لاهوری، ترجمۀ احمد آرام، تهران، کتاب پایا، بی تا. ص ۲۱.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۸.</ref>.
طرفداران علوم تجربی ادعا می‌کنند که هرآن چه در قالب تجربه نگنجد پذیرفتنی نیست فرید وجدی: "دانش تجربه‌گرایی، با اندیشه شک‌گرایی و مادی‌گرایی وحی را نوعی خرافه قدیمی می‌داند". این اندیشه مطرح شد که وحی، بافته و ساخته [[پیامبران]] است تا بر مردم مسلط شوند. تجربه‌گرایان، منابع شناخت را منحصر در حس و عقل می‌دانند و آنچه را که خارج از این محدوده باشد، انکار می‌کنند؛ چون پدیده وحی، ماورای حس و عقل بشری است. این انحصار به جایی رسید که درخواست رؤیت خدا را نمودند؛ یعنی می‌خواستند که خداوند نیز در محدوده حس و عقل آنها بیاید <ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۶۶؛ [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]]، ص ۶۷.</ref>. این دیدگاه مبتنی بر ناتوانایی بشر بر ارتباط وحیانی است، اما شواهد فراوانی ثابت می‌کند که انسان دو ساحت دارد: که یکی مربوط به عالم تجرد است و انسان به‌وسیله آن با عالم ملکوت مرتبط می‌گردد.
==مقدمات اثبات وحی==
#'''انسان مخاطب وحی''': [[پیامبران]] به‌عنوان واسطه‌های فیض، در صدر مخاطبان کلام الهی قرار دارند؛ ارشادگری پیامبران، برخاسته از شخصیت ایشان است. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا}}﴾}} <ref> سوره نساء؛ آیه: ۱۶۳.</ref> انسان به‌عنوان گل سرسبد عالم هستی، دومین موجودی است که پس از پیامبران مورد خطاب وحی قرار گرفته است. درواقع خداوند از یک‌سو به گروهی به‌عنوان راهنما وحی نموده است و از دیگر سو به همه انسان‌ها فرموده است تا در پی راهنمایان روان شوند.
#'''انسان موجود دو ساحتی''': انسان به‌عنوان یکی از سه رکن اصلی پدیده وحی "خدا، [[ملائکه]] و انسان"، یک موجود زمینی است و حقیقت وجود او مورد سؤال قرار گرفته است؟ زیرا ماده هیچ سنخیتی با ماوراء ماده ندارد؟ و آیا انسان ترکیبی از ماده و روح است که از بُعد مادی با عالم ماده از بُعد معنوی می‌تواند با عالم ماوراء ماده ارتباط برقرار کند <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۶۷-۶۹.</ref>.
#'''اثبات وجود روح''': فلاسفه بزرگ جهان، به‌ویژه حکمای اسلامی، وجود روح را ثابت کرده‌اند که مبدأ حرکت و احساس در حیوان و تدبر و اندیشه در انسان است <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۷۰.</ref>.
==منشأ انکار وحی==
===الف. شناخت نادرست خداوند===
* اگر منکران وحی، شناختی کامل نسبت به هستی داشتند، درمی‌یافتند که آفریدگار عالم اداره‌کننده و تأمین‌کننده تمام نیازهای مخلوقات است و از لوازم تدبیر و مقصد رسان انسان، وحی و [[شریعت]] است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ بَشَرٍ مِنْ شَيْ‏ءٍ}}﴾}}. [[علامه طباطبائی]]: "در حقیقت منکران وحی، خدا را از مقام ربوبیت که به جمیع شئون بندگان عنایت دارد، خارج کرده‌اند" <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۶۴ و ۶۵.</ref>.
* یکی از مهم‌ترین علت‌های انکار وحی، کفر و شرک نسبت به خداوند و [[پیامبران]] است <ref> [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۷۹.</ref>.
===ب. روحیه استکباری و اخلاق مادی===
پایبندی و دل‌بستگی به طبیعت و مادیات، چنان در جان عده‌ای ریشه دوانده، که حقایق را در پرتو این معیار ارزیابی می‌کنند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيمٍ}}﴾}}. در المیزان چنین آمده است: مقصود منکران از عظمت –به‌طوری‌که از سیاق برمی‌آید- عظمت از حیث مال و جاه است و به نظرشان [[رسالت]]، چنین شرافتی دارد و [[پیامبر اکرم|رسول خدا]] مردی فقیر است که مناسب چنین مقام شریفی نیست. و همین اخلاق مادی و روحیه استکباری سبب می‌شد تا همه‌چیز، حتی وحی را، در اختیار زورمندان و سرمایه‌داران بدانند <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۶۵ و ۶۶.</ref>.
===ج. ندانستن حقیقت انسان===
منکران، منابع شناخت انسان را منحصر در حس و عقل می‌دانستند و آنچه را خارج از تجربه عقل بوده انکار می‌کردند؛ مانند وحی که فراتر از حس و عقل بشر است. تا جایی که درخواست رؤیت خدا را نمودند یعنی می‌خواستند که خداوند نیز در محدوده حس و عقل آنها بیاید <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۶۷.</ref>.
==ضرورت وحی==
پس از معلوم شدن امکان یک نوع رابطه ویژه بین خدا و برگزیدگانی از بشر، سؤال این است که حکمت این کار چیست؟ چه ضرورتی ایجاب می‌کند که شیوه خاصی از تعلیم در سرنوشت انسان به وجود آید؟ البته عناصر محوری [[نبوت]] دو چیز است: یکی قانون "وحی" و دیگری آورنده "[[پیامبر]]" لذا بخشی از دلایل ناظر به ضرورت وحی و بخش دیگر آن ناظر به ضرورت [[بعثت|بعثت پیامبران]] است.
==۱. مفهوم‌شناسی ضرورت==
بررسی معنای این واژه به این جهت که دارای معانی مختلف لغوی و اصطلاحی است اهمیت دارد.
#'''مفهوم لغوی''': عبارت‌اند از: حاجت و بیچارگی، درماندگی، ناچاری، بایستگی مشقت، الزام و اضطرار بدیهی <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۸۳ و ۸۴.</ref>.
#'''اصطلاحی''': معنای ضرورت در علوم مختلف، متفاوت از یکدیگر می‌باشد. واژه "ضرورت" در منطق به معنای امتناع انفکاک چیزی از چیز دیگر است؛
بنابراین در قضیه {{عربی|اندازه=150%|"الانسان حیوان بالضرورة"}} به‌حکم عقل، انفکاک حیوانیت از انسان محال است. واژه ضرورت در فقه به معنای حالت و زمانی است که انسان در شرایط بسیار سختی قرار گیرد. یعنی شاعر برای درست کردن وزن شعری خود هر کلمه‌ای بیاورد مقصود ما از واژه "ضرورت"، "لزوم" می‌باشد <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۸۵ و ۸۶.</ref>.
==۲. رویکردهای موجود درباره ضرورت وحی و [[نبوت]]==
هر طایفه‌ای از اندیشمندان دینی با رویکرد خاص به تبیین و تحلیل این مسئله پرداخته‌اند. در نتیجه تحلیل‌های متفاوت دستیابی به یک تحلیل جامع و واقع‌بینانه آسان‌تر می‌گردد. برخی از اندیشمندان از زاویه مسائل اجتماعی به مسئله [[بعثت]] نگریسته‌اند. دسته‌ای دیگر با نگاه خداگرایانه به این مسئله نگریسته‌اند. زیرا هدف اصلی بعثت را رسیدن به قرب الهی می‌دانند. برخی هدف از بعثت را رستگاری دنیا و آخرت دانسته‌اند:
#'''رویکرد عدالت‌گرایانه''': هر اندیشمند دینی که با دید اجتماعی به مسئله بعثت پرداخته رویکرد عدالت‌گرایانه دارد. و حکمیه مقدمات استدلال او ضرورت بعثت انبیا را، به منظور برقراری عدالت اثبات می‌کند <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۸۷ و ۸۸.</ref>.
#'''رویکرد خداگرایانه''': عرفا وجود [[انبیا|انبیای الهی]] را، فقط به منظور رسیدن انسان‌ها به قرب الاهی ضرورت می‌دانند و بر ضرورت وجود انبیایی الهی برای دستیابی به مقصد مادی کمتر توجه کرده‌اند.
#'''رویکرد کارکرد گرایانه''': برخی از اندیشمندان دینی استدلال کرده‌اند که: چون دین در عرصه‌های مختلف زندگی بشر دارای آثار و فواید فراوانی است، ضرورت دارد. در این رویکرد، شخص فارغ از صدق و کذب واقعی گزاره‌های دینی، فقط به کارکردهای آن توجه دارد.
#'''رویکرد جامع‌نگرانه''': هر متفکری که نقش دین را، در امور دنیوی و اخروی بشر برجسته دانسته رویکرد جامع‌نگرانه بر مسئله ضرورت [[نبوت]] و وحی الهی و [[بعثت|بعثت انبیای الهی]] دارد. مانند: [[شهید مطهری]]، [[محمد تقی مصباح یزدی|آیت الله مصباح]] و [[عبدالله جوادی آملی|آیت الله جوادی]]. [[علامه طباطبائی]] در المیزان، بیشتر به موضوع ضرورت وحی و نبوت با رویکرد عدالت‌گرایانه می‌پردازد <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۸۹-۹۱.</ref>. و در جای دیگر عبارتی دارند که از آن چنین به دست می‌آید که ایشان بعثت را برای رشد و کمال انسان لازم می‌دانند، اما کمال را منحصر در کمال جسمانی و مادی نمی‌دانند، چنانکه درجای دیگر می‌نویسد: [[نبوت]] را ... می‌توان به ۲ طریق اثبات نمود، یکبار از طریق آثار و برکاتش که همان تأمین سعادت دنیا و آخرت بشر است... .
==۳. دیدگاه قائلین بر حسن [[بعثت]]==
تمام اندیشمندان اسلامی در نیکو بودن بعثت اتفاق‌نظر دارند. برخی از راهکارهای اثبات حسن بعثت بسیاری از متکلمین اسلامی، حسن بعثت را به دلیل داشتن فواید بی‌شمار آن اثبات می‌کند. برخی از متکلمین اسلامی به منظور آشنایی مکلفین با مصالح و مفاسد افعال، بعثت را نیکو و پسندیده دانسته‌اند <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۹۲-۹۳.</ref>. بعضی دیگر وقوع بعثت را دلیل بر حسن آن می‌دانند زیرا انجام دهنده این کار، خداوند متعال است. برخی دیگر حقیقت فطرت پاک انسانی را گویا و گواه بر این مطلب می‌دانند. بر خداوند متعال واجب است. تا راه‌های رسیدن به قرب خودش را بیان نماید. بنابراین بر حسنیت [[بعثت]] اتفاق‌نظر وجود دارد، اما اختلاف بر سر وجوب آن می‌باشد.
==۴. دیدگاه قائلان به ضرورت [[بعثت]]==
اندیشمندان اسلامی [[امامیه]] و [[معتزله]] و همچنین حکما و عرفای اسلامی بر ضرورت بعثت پیامبران اتفاق‌نظر دارند <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۹۴ و ۹۵.</ref>. هرچند رهیافت‌های آنها تفاوت‌هایی دارد. [[اشاعره]] نیز، ضرورت بعثت به معنای نیازمندی‌های بشر به آن را می‌پذیرند اما به معنای وجوب آن بر خدای متعال را نمی‌پذیرند. بسیاری از اندیشمندان [[عدلیه]] گفته‌اند: {{عربی|اندازه=150%|"ان البعثة التی حسنت وجبت"}}، برخی از آنها گفته‌اند: حسنیت و وجوب [[بعثت]] لازم و ملزم یکدیگرند. برخی اندیشمندان عدلیه بر پایه حسن و قبح عقلی و لطف الهی وجوب بعثت را اثبات کرده‌اند. بعضی دیگر به موجب حکمت الهی، بعثت انبیای الهی را ضرورت می‌دانند <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۹۶ و ۹۷.</ref>.
==۵. مبانی ادله ضرورت وحی و [[بعثت|بعثت پیامبران]]==
قواعد زیر به‌عنوان مبانی اثبات ادله ضرورت بعثت انبیا به شمار می‌آیند:
#قاعده حسن و قبح افعال؛
#[[قاعده لطف]]؛
#قاعده تکلیف؛
#قاعده "مدنی بالطبع" بودن انسان‌ها ازآنجاکه قاعده دوم و سوم نوع بر اول است، لذا از ذکر و بیان قاعده لطف و قاعده تکلیف صرف‌نظر می‌کنیم.
===الف. قاعده حسن و قبح عقلی===
این قاعده مبنای اصلی گروه [[عدلیه]] در تبیین مسائل اعتقادی می‌باشد.
* سؤال اول: ۱. حسن و قبح عقلی به چه معناست؟ <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۹۸ و ۹۹.</ref>. اولاً: آیا عقل بشر می‌تواند حسن و قبح افعال اختیاری انسان را بدون کمک و ورود شرع درک کند؟ ثانیاً: آیا خود افعال اختیاری انسان‌ها، پیش از تعلق امر و نهی شارع به آنها ذاتاً حسنیت و تبعیت دارد؟ یا اینکه حسن و قبح آنها، منوط به امر و نهی شارع است؟ اگر چیزی مثلاً به ذات خود نیکوست، در یک زمانی به خاطر عارض شدن حالتی ناروا می‌گردد، در حقیقت آن چیز بازهم به ذات خود نیکوست، اما بنابر فرض دوم، به سبب عروض یک حالت قبیح می‌گردد.
* سؤال دوم: محل نزاع بین طرفداران و منکران حسن و قبح عقلی در کجاست؟ در زمان‌های قدیم بر هر دو جهت فوق بوده است، اما در زمان‌های متأخر، بیشتر ناظر بر جهت دوم یعنی حسن و قبح ذاتی افعال و اشیاء می‌باشد.  


طرفداران حسن قبح در مورد توانایی عقل دو دسته‌اند:
بنا بر این از لحاظ دست یافتن به [[معرفت]]، میدان تجربه [[باطنی]] همان اندازه واقعی است که میدان‌های دیگر تجربه بشری واقعیت دارد، و تنها به این عذر که آن را نمی‌توان به [[ادراک]] و [[حس]] باز‌گرداند، نباید از آن غافل و [[جاهل]] بمانیم<ref>احیای تفکر دینی در اسلام، اقبال لاهوری، ترجمۀ احمد آرام، تهران، کتاب پایا، بی تا. ص ۲۹.</ref>.
#دسته‌ای معتقدند که عقل مستقلاً توانایی کشف و درک حسن و قبح تمام اشیاء و افعال را دارد <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۱۰۰ و ۱۰۱.</ref>.
#گروه دیگری معتقدند که عقل حسن و قبح برخی از افعال را مستقلاً و برخی دیگر را تنها با کمک شرع می‌تواند درک کند. این گروه، [[امامیه]] می‌باشند.


طرفداران حسن و قبح ذاتی افعال نیز دو دسته‌اند:
نگرش به وحی از زاویه یک [[تجربه دینی]]، البته با تعریفی متفاوت از آنچه اقبال لاهوری آورده است، امروزه در مباحث [[کلام]] [[جدید]] مورد توجه دین‌پژوهان است<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۸.</ref>.
• دسته‌ای طرفداران حسن و قبح ذاتی افعال می‌باشند.
• دسته‌ای حسن و قبح افعال را تابع اعتبارات عارضی بر افعال می‌دانند.


برخی از متکلمین متأخر فرقه [[اشاعره]] برای حسن و قبح چند معنا ذکر کرده و سپس برخی از شاخه‌های آن را پذیرفته‌اند. '''معانی حسن و قبح عقلی''':
وحی در اصطلاح [[مفسران]] [[قرآن]] و [[دانشمندان]] [[علوم قرآنی]]، عبارت است از: "[[دانش]] و هدایتی که [[خداوند]] به شیوه‌ای سری و پنهانی و خلاف رسم معمول [[بشر]] در هر زمینه‌ای که بخواهد به [[بندگان]] [[برگزیده]] اش ارزانی دارد" و نیز: "[[کلامی]] که [[خداوند]] به یکی از پیامبرانش فرو می‌فرستد و به آن دلش را نیرو می‌بخشد، و آن [[پیامبر]] می‌تواند عین آن را بر زبان آورد یا بنویسد و به [[مردم]] [[ابلاغ]] کند".  
#صفت کمال و نقص: هر فعلی که موجب کمال گردد، حسن و هر فعلی که موجب نقصان گردد، قبیح است.
#هر فعلی که حامی اهداف فاعل باشد، حسن و هر چیزی که مخالف... .
#هر فعلی که فاعل آن ستایش شده و این کار برای او پاداشی نیز در پی داشته باشد، حسن و غیره <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۱۰۲ و ۱۰۳.</ref>.


مورد اختلاف بین اندیشمندان اسلامی حسن و قبح به معنای سوم آن می‌باشد؛ استدلال [[اشاعره]] در رد حسن و قبح ازنظر اشاعره آنچه ذاتی است، باید تغییرپذیر باشد. حال‌آنکه می‌بینیم یک فعل قبیح، گاهی حسن و نیکو می‌شود. [[عدلیه]] در جواب این استدلال گفته‌اند. در حالت اضطرار قبح ذاتی این‌گونه افعال، همچنان باقی است و جواز ارتکاب آن به معنای جواز انجام اقل القبیحین می‌باشد. مثلاً اگر جان یک انسان مؤمن، تنها با یک دروغ گفتن حفظ می‌شود قبح ذاتی دروغ از بین نرفته بلکه قبح دروغگویی از قبح هلاکت مؤمن کمتر است <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۱۰۴ و ۱۰۵.</ref>.
هرگاه وحی به‌طور مطلق و بدون قرینه به کار [[رود]]، بر [[وحی رسالی]] دلالت دارد. [[عقل]] عادی [[انسان]] نمی‌تواند جزئیات وحی را [[درک]] کرده و از آن تعریفی دقیق ارائه دهد.
===ب. قاعده "مدنی بالطبع" بودن انسان‌ها===
این قاعده بیان‌گر این مسئله است که بشر طبیعتاً نیازمند زندگی به‌صورت جمعی است. پیش از توضیح این قاعده در موضوع موردبحث، لازم است به دیدگاه‌هایی که درباره منشأ این قاعده وجود دارد اشاره‌ای شود.


:۱. منشأ "مدنی بالطبع" بودن انسان‌ها
مفهوم اصطلاحی وحی، مکالمات و افاضات [[تشریعی]] [[خداوند]] بر [[انسان‌های برگزیده]] است: {{عربی|" وَ قَدْ عَرَفُوهُ شَرْعاً بِأَنَّهُ أَعْلَامِ اللَّهُ تَعَالَى لِنَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِهِ بِحُكْمِ شَرْعِيٍّ وَ نَحْوِهِ ... بأنه عرفان یجده من نفسه مع الیقین بأنه من قبل الله بواسطه أو بغیر واسطة"}} <ref> شیخ محمد عبده </ref>. و برخی وحی را اعلام نمودن [[شریعت]] دانسته است. <ref> سیوطی </ref>.
:* '''دیدگاه اول''': طبیعت درونی انسان عامل زندگی اجتماعی اوست.
:* '''دیدگاه دوم''': عوامل خارج از طبیعت انسان، او را مجبور به پذیرش زندگی اجتماعی می‌کند <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۱۶ و ۱۰۷.</ref>.
:* '''دیدگاه سوم''': به دلیل فوایدی که در زندگی جمعی نصیب انسان می‌گردد او اختیاراً بر اساس محاسبات عقلی به‌صورت دسته‌جمعی زندگی می‌کند. [[علامه طباطبائی]]: "... اگر اضطرار نبود، هرگز هیچ انسانی حاضر نمی‌شد دامنه اختیار و آزادی خود را محدود کند. بنابراین به این دلیل که هر یک از انسان‌ها درصدد انتقاع از دیگران می‌باشند لذا باید همه انسان‌ها به‌طور عادلانه از یکدیگر نفع ببرند و این امر نیازمند تشکیل یک اجتماع سالم در پرتو قوانین عادلانه‌ای است". [[شهید مطهری]] با استناد به آیاتی از قرآن کریم می‌گوید: اجتماعی بودن انسان در متن خلقت او پی‌ریزی شده <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۱۰۸ و ۱۰۹.</ref>. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}}﴾}} <ref> سوره حجرات؛ آیه: ۱۳.</ref>،  {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا}}﴾}} <ref> سوره فرقان؛ آیه: ۵۴.</ref>،  {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ}}﴾}} <ref> سوره زخرف؛ آیه: ۳۲.</ref>. بنابراین شهید مطهری منشأ گرایش انسان‌ها را به زندگی اجتماعی در طبیعت و خلقت او می‌داند.
:۲. ضرورت وحی مبتنی بر قاعده "مدنی بالطبع" بودن انسان‌ها: اندیشمندان [[امامیه]] بشر را مدنی بالطبع و ناگزیر از زندگی به‌صورت جمعی می‌دانند و چون اجتماع انسانی همیشه در مظان درگیری می‌باشد. لذا اجتماع انسانی نیازمند قانونی عادلانه است <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۱۱۰ و ۱۱۱.</ref>.
ازآنجاکه مصلحت نوع انسانی مطلوب خداوند است، فرستادن [[شریعت]] و قوانین برای بشر به‌وسیله [[بعثت]] بر خداوند متعال واجب است. زیرا وضع قوانین عادلانه‌ای که تمام جزئیات حقوق
در آن ثبت و ضبط باشد برای بشر ممکن نیست، چون جزئیات حقوق، غیر محصور است و امکان ضبط همه آنها وجود ندارد <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۱۱۲ و ۱۱۳.</ref>:
برخی اندیشمندان [[امامیه]] نظام اجتماعی را وسیله‌ای برای رسیدن انسان‌ها به کمال دانسته و می‌گویند باید خداوند با فرستادن شرایع امکان رسیدن به کمال را برای آنان فراهم نماید.
'''دیدگاه [[علامه طباطبائی]]''': علامه طباطبائی ذیل آیه ۱۳ حجرات {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}}﴾}} بیان می‌کند: "... و ما شما را به‌صورت شعبه‌ها و قبیله‌های مختلف قرار دادیم نه برای اینکه یکدیگر را بشناسید و امر اجتماعتان و معاملاتتان بهتر انجام گیرد. چون اگر فرض شود که مردم همگی یک‌جور باشند و نتیجةً یکدیگر را نشناسند، رشته اجتماع از هم می‌گسلد".
بنابراین، آیه بر ضرورت زندگی اجتماعی اشاره دارد.
* اولاً: انسان پس از اینکه به سبب داشتن جهاز تناسلی مجبور به تشکیل خانواده شد، تلاش می‌کند تا نیازمندی‌های خود و خانواده‌ای را تأمین کند، طبیعت سودجوی او، او را وادار می‌کند از موجودات دیگر "سنگ و چوب و گیاهان، حیوانات و انسان‌های دیگر" تا جایی که دریافت هر فردی از فرد یا افراد دیگر همان را می‌خواهد که دیگران از او می‌خواهند، ناگزیر پی برد باید اجتماع مدنی و تعاونی تشکیل دهد. بعداً فهمید که دوام اجتماع و زندگی‌اش منوط به این است که هر صاحب حقی به حق خود برسد و این همان عدالت اجتماعی است.
:پس هرکسی باید نیازمندی‌های دیگری را برآورده سازد تا احتیاجات خودش با مشارکت اجتماعی برآورده شود. اختلاف خلقت و عادات و اخلاق انسان‌ها عدالت اجتماعی را تهدید می‌کند و هر قدرتمندی می‌خواهد از ضعیف بهره‌کشی کند. و ضعیف هم به‌حکم ضرورت مجبور می‌شود در مقابل ظلم غالب دست بر حیله و خدعه بزند. که این هرج و مرج انسان را به هلاکت می‌کشاند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَ ما كانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فيما فيهِ يَخْتَلِفُونَ}}﴾}} هرچند وحدت صورت انسان‌ها تا حدی باعث وحدت افکار و افعال می‌شود، اما اختلاف در احساسات و ادراکات و احوال موجب اختلاف هدف‌ها و اختلال در نظام است. ازاین‌رو انسان مجبور است عدالت اجتماعی را بپذیرد <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۱۱۸ و ۱۱۹.</ref>.
اما این از روی ناچاری و ضرورت است و طبع اولی او چنین اقتضایی ندارد. [[علامه طباطبائی]]: "انسان، پیوسته از ته دل در فکر پاره کردن این بند عدالت اجتماعی است. تاریخ این حقیقت را تأیید می‌کند". ازاین‌رو همواره در جامعه‌های انسانی قوانین دایر بوده است.
* ثانیاً: به این قانون عادلانه که ضامن سعادت دنیا و آخرت باشد. می‌تواند جعل و تبیین کند. شرایط قانون‌گذار:
:#انسان‌شناس کامل باشد "شناخت جسم و روح"؛
:#قانون‌گذار ذی‌نفع نباشد؛
:#عالم به گذشته و آینده و دنیا و آخرت انسان باشد. بین تنها مرجع قانون‌گذاری وحی الهی است.
* ثالثاً: قوانین موضوعه باید مجری قاطع و ضمانت اجرایی داشته باشد <ref> [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۱۲۰ و ۱۲۱.</ref>.
* رابعاً: محال است که خداوند حکیم از ارسال وحی و فرستادن [[انبیا]] غفلت ورزد.
بنابراین به اعتقاد اندیشمندان [[امامیه]] ارسال رسل و پیام الهی از جانب خداوند متعال واجب است.


==منابع==
وحی از لوازم [[نبوت]] و نوعی تکلیم [[الهی]] است که [[نبوت]] بر آن توقف دارد: {{عربی|" وَ قَدْ قُرِّرَ الادب الدیني فِي الْإِسْلَامِ أَنَّ لَا يُطَلِّقُ الْوَحْيُ عَلَى غیر مَا عِنْدَ الانبياء وَ الرُّسُلِ مِنْ تكليم الهي"}}. <ref> علامه طباطبایی </ref>.
*[[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]؛
 
*[[ پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]].
در مجموع می‌توان گفت: در [[وحی الهی]] به [[پیامبران]]، همان خصیصه اصلی "[[آگاهی]] بخشی رمزی و فوری" وجود دارد <ref> [[حسین علوی مهر|علوی مهر، حسین]]، [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۳۴-۳۶؛ [[رحمت‌الله احمدی|احمدی، رحمت‌الله]]، [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]]، ص ۲۳-۲۵.</ref>.
 
بنابراین‌ چنین مواردی نمی‌تواند وحی اصطلاحی باشد:
# وحی به معنای [[الهام]] امور [[باطل]]
# وحی به غیر [[پیامبر]]
# مبدأ وحی غیر [[خداوند]] باشد
# اگر الهامی را همگان [[درک]] کنند.
 
== وحی در اصطلاح [[ادیان الهی]] ==
وحی در [[فرهنگ]] [[ادیان الهی]]، مفهومی خاص دارد و وحی در این حوزه به عمل ارتباطی بین [[خداوند]] و اشخاص [[برگزیده]] گفته می‌شود که حاصل آن، [[نبوت]] است. به بیان دیگر، وحی پیامی است که [[پیامبران]] از [[خداوند]] دریافت می‌کنند. بنا بر این می‌توان گفت که وحی در اصطلاح [[ادیان الهی]] سه رکن دارد<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۱۲ - ۱۵.</ref>:
# فرستنده [[پیام]] که [[خداوند]] است<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۱۲ - ۱۵.</ref>.
# گیرنده [[پیام]] که [[پیامبران]] هستند<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۱۲ - ۱۵.</ref>.
# خود [[پیام]]، که سخن [[خدا]] است<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۱۲ - ۱۵.</ref>.
 
[[نبوت]]، تنها متکی بر این تعریف از وحی است و نباید با مفهوم عام وحی که شامل [[کهانت]]، [[وسوسه]]، [[الهام]] و [[مکاشفه]] است، اشتباه گرفته شود<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۱۲ - ۱۵.</ref>.
 
== رابطه وحی و [[الهام]] ==
{{اصلی|الهام}}
[[ابو البقاء]] در فرق بین وحی و [[الهام]] می‌گوید:[[الهام]] نوعی [[کشف]] [[معنوی]] است، در حالی که وحی، [[کشف]] شهودی است که متضمن [[کشف]] [[معنوی]] است؛ چراکه وحی با مشاهده [[فرشته]] و شنیدن سخن او حاصل می‌شود. وحی از [[خواص]] [[نبوت]] است در حالی که [[الهام]] اعم است<ref>ر. ک: رسائل شاه نعمت الله ولی، ج ۳، ص ۱۸۱؛ فرهنگ نوربخش «اصطلاحات تصوف»، جواد نوربخش، تهران (ناشر: مؤلف)، چاپ دوم، ۱۳۷۲ش، ج ۴، ص ۲۲۲.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۲۲ - ۲۴.</ref>.
 
باید گفت که رابطه [[الهام]] و وحی ـ به معنای لغوی‌ آن ـ [[عام و خاص]] مطلق است؛ یعنی وحی عام و [[الهام]] خاص است، به عبارت دیگر [[الهام]] به وحیی اختصاص دارد که به صورت [[القاء]] در [[قلب]] است. اما وحی و [[الهام]] نسبت به معانی خاص وحی (آنچه که به عنوان وحی [[نبوت]] بر [[انبیاء]] نازل می‌شود) دو چیزِ متفاوت هستند. [[الهام]] القای معنا در [[قلب]] است و حال آن‌که وحی [[کلام]] [[خدا]] است که بدون هیچ‌گونه ابهامی توسط [[فرشته وحی]] به شخص [[پیامبر]] [[ابلاغ]] می‌شود<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۲۲ - ۲۴.</ref>.
 
[[مرتضی مطهری|شهید مطهری]] در بیان عدم شفافیت [[الهام]] و فرق بین [[الهام]] و وحی می‌گوید: "گاهی الهاماتی به افراد می‌شود بدون آن‌که خود فرد هم علتش را بفهمد. [[انسان]] همین‌قدر می‌بیند که یک‌دفعه در دلش چیزی را می‌فهمد، احساس می‌کند یک چیزی را [[درک]] کرد بدون آن‌که بفهمد آن چیست، این خودش یک نوع [[القاء]] و یک نوع [[الهام]] است. می‌گویند فرق لغوی [[الهام]] با وحی در این است که [[انسان]] در [[الهام]] مستشعر به مَبدئش نیست<ref>مجموعۀ آثار، مرتضی مطهری، قم، صدرا‍، ج ۴، ص ۴۰۵ ـ ۶.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۲۲ - ۲۴.</ref>.
 
نکته دیگری که نباید از نظر دور داشت آن است که گرچه در تعریف [[الهام]] گفته شده است که منشأ [[الهی]] دارد و [[انسان]] را به [[کار خیر]] [[دعوت]] می‌کند ـ در مقابل [[وسوسه]] که از القائات [[شیطانی]] است و [[انسان]] را به [[شر]] [[دعوت]] می‌کند ـ اما گاهی ما در خیر یا [[شر]] بودن عمل یا نظری که به ما [[القا]] شده است تردید داریم؛ یعنی در واقع نمی‌دانیم آنچه به [[قلب]] ما [[القا]] شده [[الهام]] است یا [[وسوسه]]. به دیگر سخن، گاه به [[قلب]] ما [[القا]] می‌شود که عملی را انجام دهیم یا ایده‌ای را بپذیریم در حالی که به درستی یا نادرستی آن [[علم]] و [[یقین]] نداریم. ناگهان به [[قلب]] ما [[القا]] می‌شود که به آن عمل دست بزنیم یا نظری را بپذیریم، در چنین صورتی نمی‌توان گفت که آیا این [[القا]]، الهامی [[الهی]] است یا وسوسه‌ای نفسانی و [[شیطانی]]. همان‌طور که در متون [[دینی]] هم آمده است: {{عربی|"إِنَ‏ لِلْمَلَكِ‏ لَمَّةً وَ لِلشَّيْطَانِ‏ لَمَّةً‏‏‏"}}<ref>المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ماده دهم.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۲۲ - ۲۴.</ref>.
 
بنا بر این [[الهام]] می‌تواند منشأ [[الهی]] یا نفسانی و یا حتی منشأ [[شیطانی]] داشته باشد<ref>البته این در جایی است که کار در حقیقت شرّ است ولی ما به خیر یا شرّ بودن آن آگاهی کامل نداریم.</ref>. با این همه برای تشخیص [[الهامات]] رحمانی از وسوسه‌های [[شیطانی]] معیارهای [[عقلی]] و شرعی نیز می‌تواند کارساز باشد. در [[کشف]] المحجوب هجویری آمده است که: وقتی [[شیخ]] [[ابو سعید]] از [[نیشابور]] قصد [[طوس]] داشت و اندر آن [[عقبه]]، سخت سرد بود و پایش اندر موزه می‌فسرد، درویشی گفت: من [[اندیشه]] کردم که این فوطه<ref>فوطه، معرب فوته است و فوته به معنای دستار می‌باشد. ر. ک: فرهنگ فارسی، محمد معین، تهران، مؤسسۀ انتشارات امیركبیر، ۱۳۷۸ش، چاپ سیزدهم، ج ۲، ص ۲۵۸۳؛ لغت‌نامۀ دهخدا، علی اكبر دهخدا، مؤسسۀ انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ ش، چاپ دوم، ج ۱۱، ص ۱۷۲۳۳.</ref> به دو نیم کنم و در پایش پیچم، دلم نداد که فوطه سخت [[نیکو]] بود. چون به [[طوس]] آمدیم اندر مجلس از وی سؤال کردم که [[شیخ]] ما را فرقی کند میان وسواس [[شیطانی]] و [[الهام]] [[حق]]، گفت: [[الهام]] آن بُوَد که تو را گفتند فوطه پاره کن تا پای بوسعید سردی نیابد، وسواس آن که تو را منع کرد<ref>مجید نوربخش، فرهنگ نوربخش، ج۴، ص۲۲۵.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۲۲ - ۲۴.</ref>.
 
== [[حقیقت وحی]] ==
{{اصلی|حقیقت وحی}}
هیچ [[پیامبری]] نبود جز اینكه از سوی [[خداوند]] بر ایشان وحی ارسال می‌شد و اصل [[نبوت]] و [[رسالت]] با وحی آغاز می‌گشت. [[وحی در قرآن]] یك نوع تكلم و سخن گفتن [[خدای تعالی]] با [[انسان]] شمرده شده است: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ}}<ref> و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه:۵۱.</ref> در آیۀ مذکور، وحی سخن گفتنی شمرده شده است، در برابر سخن گفتن از پس پرده و [[ارسال رسل]].
 
در برخی [[روایات]] آمده، وقتی وحی مستقیم و بی‌واسطه [[جبرئیل]] بود، حضرتش به حالت غشوه و بیهوشی می‌افتاد: "آنگاه كه وحی به او از [[ناحیه]] [[خدا]] بود كه بین او و [[خدا]] [[جبرئیل]] واسطه نبود به خاطر سنگینی وحی از [[خدا]] این امر به او می‌رسید و آنگاه كه [[جبرئیل]] واسطه می‌شد این امر به او نمی‌رسید"<ref>{{عربی|"ُ إِذَا كَانَ الْوَحْيُ مِنَ اللَّهِ إِلَيْهِ لَيْسَ بَيْنَهُمَا جَبْرَئِيلُ أَصَابَهُ ذَلِكَ لَثَقُلَ الْوَحْيُ مِنَ اللَّهِ وَ إِذَا كَانَ بَيْنَهُمَا جَبْرَئِيلُ لَمْ يُصِبْهُ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}؛امالی طوسی، ص۶۶۳.</ref>. یعنی حالت غش در صورتی پدید می‌آمد كه [[خداوند متعال]] بی هیچ واسطه و حجابی با پیامبرش سخن می‌گفت. و آنگاه كه [[جبرئیل]] پیك وحی بود و یا از پس پرده صورت می‌گرفت؛ چنین حالتی برای [[پیامبر]] رخ نمی‌داد. لذا وحی حقیقتی است در راستای دو مورد دیگر نه اینکه جدای از آنها باشد<ref>[[محمد بیابانی اسکوئی|بیابانی اسکوئی، محمد]]، [[نبوت (کتاب)|نبوت]]، ص۲۱۲.</ref>.
 
== [[اقسام وحی]] ==
[[امیر مؤمنان]] {{ع}} وحی را با توجه به کاربردهای [[قرآنی]] آن به هفت قسمت تقسیم کرده‌اند:
# وحی [[رسالت]] و [[نبوت]]: {{متن قرآن|أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَّهُمْ فِي أَنفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغًا}}<ref> آنانند که آنچه را در دل دارند خداوند می‌داند؛ از آنان دوری گزین و پندشان ده و به آنان سخنی رسا که در دلشان جایگیر شود، بگوی؛ سوره نساء، آیه:۶۳.</ref>
# وحی [[الهام]]: {{متن قرآن|وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ }}<ref> و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد؛ سوره نحل، آیه:۶۸.</ref>، {{متن قرآن| وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى }}<ref> و به مادر موسی الهام کردیم؛ سوره قصص، آیه:۷.</ref>
# وحی [[ارشاد]]: {{متن قرآن|فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا }}<ref> پگاهان و در پایان روز (خداوند را) به پاکی بستایید؛ سوره مریم، آیه:۱۱.</ref>
# وحی تقدیر: {{متن قرآن|وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا}}<ref> و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد؛ سوره فصلت، آیه:۱۲.</ref>
# وحی امر: {{متن قرآن| وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي }}<ref> و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید؛ سوره مائده، آیه:۱۱۱.</ref>
# وحی [[دروغ]]: {{متن قرآن|شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ }}<ref> شیطان‌های آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام می‌کنند؛ سوره انعام، آیه:۱۱۲.</ref>
# وحی خیر: {{متن قرآن|وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ }}<ref> و به آنها انجام کارهای نیک وحی کردیم؛ سوره انبیاء، آیه:۷۳.</ref><ref>[[محمد بیابانی اسکوئی|بیابانی اسکوئی، محمد]]، [[نبوت (کتاب)|نبوت]]، ص۲۱۴ - ۲۱۶.</ref>
 
== وحی تشریعی ==
{{اصلی|وحی تشریعی}}
 
== [[وحی قرآنی]] و [[وحی بیانی]] ==
{{اصلی|وحی قرآنی}}
{{اصلی|وحی بیانی}}
 
== ارکان وحی ==
{{اصلی|وحی کننده}}
{{اصلی|دریافت‌کننده وحی}}
{{اصلی|محتوای وحی}}
{{اصلی|پیک وحی}}
# [[وحی کننده]].
# [[دریافت‌کننده وحی]].
# [[محتوای وحی]].
# [[پیک وحی]].
 
== [[وحی در ادیان]] ==
[[زرتشتیان]] به سروش ایزدی و [[پیام‌آور الهی]] [[اعتقاد]] داشته‌اند <ref> [[حسین علوی مهر|علوی مهر، حسین]]، [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۲۳-۲۵.</ref>.
 
واژه وحی بارها در [[عهد عتیق]] آمده است. در [[مسیحیت]] وحی مجموعه‌ای از حقایق اصیل و معتبر [[الهی]] است که به [[بشر]] انتقال یافته است. <ref> جان هیگ </ref>.
 
== امکان وحی ==
{{اصلی|امکان وحی}}
== [[ضرورت وحی]] ==
{{اصلی|ضرورت وحی}}
همه [[ادیان الهی]] معتقدند [[خداوند]] بر [[پیامبران]] وحی فرستاده است. [[قرآن کریم]] از این [[حقیقت]] در سوره نساء [[آیه]] ۱۶۴ {{متن قرآن|وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَ رُسُلاً لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا‏‏‏‏‏‏}} خبر داده است. [[امام علی]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حىيث|" وَ لَمْ يُخْلِ اللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ أَوْ كِتَابٍ مُنْزَلٍ"}}<ref> نهج البلاغه، خطبۀ اول </ref>.
 
در طول [[تاریخ]]، افرادی راستگو که ادعای آنان با معجزاتشان ‌همگام بوده در [[جایگاه]] [[پیامبری]] بوده‌اند <ref> [[حسین علوی مهر|علوی مهر، حسین]]، [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۶۳ و ۶۴.</ref>.
 
پدیده [[وحی تشریعی]]، یک امر کاملاً [[معنوی]] و [[روحانی]] است؛ درواقع [[پیامبران]]، توسط یک [[شعور]] ویژه، پیام‌های [[الهی]] را دریافت می‌کنند. اما سؤال این است اگر وحی غیرممکن نیست، چرا معمولاً معاصران گیرندگان وحی، دعوی آنها را نمی‌پذیرفتند <ref> [[رحمت‌الله احمدی|احمدی، رحمت‌الله]]، [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۴۱.</ref>.
 
[[ضرورت وحی]] پاسخ به این پرسش است، بر فرض امکان یک نوع رابطه ویژه بین [[خدا]] و برگزیدگانی از [[بشر]]، [[حکمت]] این کار چیست؟ چه ضرورتی ایجاب می‌کند شیوه خاصی از [[تعلیم]] در [[سرنوشت انسان]] به وجود آید؟ البته عناصر محوری [[نبوت]] دو چیز است: یکی [[قانون]] "وحی" و دیگری آورنده "[[پیامبر]]" لذا بخشی از [[دلایل]] ناظر به [[ضرورت وحی]] و بخش دیگر آن ناظر به [[ضرورت]] [[بعثت|بعثت پیامبران]] است.
 
== [[انکار وحی]] ==
{{اصلی|انکار وحی}}
 
ازآنجاکه ارتباط با [[عالم غیب]] از مجاری عادی به دست نمی‌آید لذا سه گروه اصل آن را ناممکن دانسته‌اند:
# عقل‌گرایان؛
# [[مشرکان]] و [[مخالفان]] [[پیامبران]]؛
# تجربه‌گرایان.
 
== [[اثبات وحی]] ==
{{اصلی|اثبات وحی}}
 
== [[راه های وحی]] ==
{{اصلی|راه وحی}}
 
== خصوصیات و [[ویژگی‌های وحی]] ==
{{اصلی|ویژگی وحی}}
 
== وحی و جنسیت ==
[[پیامبران|پیامبران الهی]] همه از جنس مذکر بوده‌اند و گفت‌وگوهایی که میان [[فرشتگان]] و برخی [[زنان]] مانند [[حضرت مریم]] وجود دارد از نوع [[وحی رسالی]] نبوده است: "[[زنان]]، وحیِ [[نبوت]] و رسالی ندارند، چرا که [[خداوند]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏}}. و [[آیات]] دیگری مانند {{متن قرآن|وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ}} <ref> سوره نحل؛ آیه: ۴۳.</ref>، {{متن قرآن|وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏}} <ref> سوره انبیاء؛ آیه: ۷.</ref> و {{متن قرآن|وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذينَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ}} <ref> سوره یوسف؛ آیه: ۱۰۹.</ref>. <ref> علامه طباطبایی </ref>.
 
برخی به جهت آن که [[وحی رسالی]] را خطاب نفسانی می‌دانند، آن را منطبق بر [[حضرت مریم]] و... دانسته اند. ولی این دیدگاه مطابق اندیشه‌های [[یهود]] و مخالف [[آیات قرآن]] می‌باشد. <ref> ابن حزم </ref>.
 
== [[روح الامین]] و [[روح القدس]] ==
یکی از راه های سخن گفتن [[خداوند]] با [[بشر]] به واسطه [[رسولان]] است. [[رسولان الهی]] دو نوع اند: آسمانی، زمینی. یکی از [[رسولان]] آسمانی که [[کلام الهی]] را به [[رسولان]] زمینی می‌رساند، [[جبرئیل]] و [[روح]] الامین است. و همان گونه که در [[حدیثی]] از [[امیرمؤمنان]] {{ع}} آمده است<ref> توحید صدوق؛ ص:۲۶۴.</ref>، [[روح]] الامین [[کلام الهی]] را به طور مستقیم دریافت نمی‌کند بلکه او از [[اسرافیل]] و [[اسرافیل]] از فرشته‌ای بالاتر دریافت می‌نماید. [[خداوند متعال]] در توصیف [[جبرئیل]] می‌فرماید: {{متن قرآن| إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ }}<ref> که این (قرآن) باز خوانده فرستاده‌ای گرامی است، توانمندی که نزد آن دارنده اورنگ (فرمانفرمایی جهان)، جایگاهی بلند دارد، آنجا فرمانگزاری امین است؛ سوره تکویر، آیه: ۱۹ - ۲۱.</ref>
 
[[امام سجاد|امام زین العابدین]] {{ع}} هم او را [[امین]] دانسته و از [[مقربان]] [[خدا]] شمرده است: "[[جبرئیل]] که [[امین]] وحی تو است، در اهل آسمانها فرمانش [[اطاعت]] می‌شود. نزد تو دارای [[مقام]] و مکنت است و [[مقرّب]] درگاه تو است"<ref>{{متن حدیث|" وَ جَبْرَئِيلُ‏ الْأَمِينُ‏ عَلَى‏ وَحْيِكَ‏ الْمُطَاعُ‏ فِي‏ أَهْلِ‏ سَمَاوَاتِكَ‏ الْمَكِينُ‏ لَدَيْكَ‏ الْمُقَرَّبُ عِنْدَكَ"}}؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص ۲۱۷.</ref>.
 
[[فرشته وحی]] با این [[عظمت]] و [[مقام]] و منزلتی که نزد [[خداوند متعال]] دارد، وقتی به حضور [[پیامبر]] {{صل}} می‌رسید؛ با [[تواضع]] و [[فروتنی]] نزد او می‌نشست. [[امام صادق]] {{ع}} می‌فرمایند: "[[جبرئیل]] آنگاه که به حضور [[پیامبر]] {{صل}} می‌رسید به مانند غلامان می‌نسشت و بدون [[اذن]] بر او وارد نمی‌شد<ref>{{متن حدیث|" کَانَ جَبْرَئِیلُ إِذَا أَتَى النَّبِیَّ قَعَدَ بَیْنَ یَدَیْهِ قِعْدَةَ الْعَبْدِ وَ کَانَ لَا یَدْخُلُ حَتَّی یَسْتَأْذِنَهُ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}؛ تفسیر صافی، ج۴، ص۱۹۹.</ref>.
 
در [[قرآن کریم]] از [[جبرئیل]] به دو عنوان "[[روح القدس]]" و "[[روح]] الأمین" یاد شده است: {{متن قرآن|قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ}}<ref> بگو: آن را روح القدس از نزد پروردگارت، راستین فرو فرستاده است تا مؤمنان را استوار بدارد و برای مسلمانان رهنمود و مژده‌ای باشد؛ سوره نحل، آیه:۱۰۲.</ref>، {{متن قرآن|نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ}}<ref> که روح الامین آن را فرود آورده است...بر دلت، تا از بیم‌دهندگان باشی؛ سوره شعراء، آیه: ۱۹۳ - ۱۹۴.</ref>
 
[[روح القدس]] به معنای دیگر هم در [[روایات]] بکار رفته است که در بخش [[امامت]] به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت<ref>[[محمد بیابانی اسکوئی|بیابانی اسکوئی، محمد]]، [[نبوت (کتاب)|نبوت]]، ص۲۱۶.</ref>.
 
== [[مصونیت وحی]] ([[سلامت وحی|سلامت]] و [[خطاناپذیری وحی]]) ==
{{اصلی|عصمت وحی}}
{{اصلی|عصمت پیامبر}}
با توجه به اینکه [[خداوند]] به واسطۀ وحی بر [[پیامبران]] درصدد [[هدایت]] [[انسان]] هاست لذا باید ارسال وحی از هرگونه خطایی مصون باشد، یعنی علاوه بر اینکه [[پیامبران]] باید [[معصوم]] باشند، ملائکه‌ایی هم که وحی را از طرف [[خداوند]] برای [[پیامبران]] نازل می کنند نیز باید از [[عصمت]] برخوردار باشند تا وحی به [[سلامت]] به [[بندگان الهی]] برسد. در [[عصمت]] و [[امانت]] [[جبرئیل]] هیچ‌گونه شکّ و تردیدی وجود ندارد. علاوه بر اینکه، [[خداوند متعال]] برای حفظ وحی خویش عده‌ای از فرشتگانش را [[مأمور]] ساخته است. [[خداوند متعال]] [[علم غیب]] را ویژه خود گردانده و آن را از رسولانی که مورد [[خشنودی]] او بودند دریغ نکرده است. و برای آنها نگهبانانی از پیش رو و از پشت سر قرار داده است: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ]]}}<ref>او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ و ۲۷.</ref>.
 
از [[ابن عباس]] [[نقل]] شده است: هیچ آیه‌ای بر [[پیامبر]] نازل نمی‌شد جز اینکه چهار [[فرشته]] نگهبان آن بودند تا به [[پیامبر]] برساندند: "[[خداوند]] هیچ آیه‌ای از [[قرآن]] را بر پیامبرش نازل نکرد مگر اینکه چهار [[فرشته]] [[حافظ]] آن بودند. آن را نگهبانی می‌کردند تا به [[پیامبر]] برسد"<ref>{{عربی|" مَا أَنْزَلَ‏ اللَّهُ‏ عَلَى‏ نَبِيِّهِ‏ آيَةً مِنَ‏ الْقُرْآنِ‏ إِلَّا وَ مَعَهُ‏ أَرْبَعَةُ حَفَظَةٍ مِنَ‏ الْمَلَائِكَةِ يَحْفَظُونَهَا حَتَّى‏ يُؤَدُّونَهَا إِلَى‏ النَّبِيِ‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص ۲۰۱.</ref>.
 
اما [[عصمت]] [[پیامبران]] درباره وحی در سه مرحله مورد بحث قرار می گیرد:
# [[عصمت پیامبران]] در [[دریافت وحی]]؛
# [[عصمت پیامبران]] در [[حفظ وحی]]؛
# [[عصمت پیامبران]] در [[ابلاغ وحی]]<ref>[[محمد بیابانی اسکوئی|بیابانی اسکوئی، محمد]]، [[نبوت (کتاب)|نبوت]]، ص۲۲۱.</ref>
 
== ابلاغ وحى ==
{{اصلی|عصمت وحی}}
 
== انقطاع وحى ==
{{اصلی|انقطاع وحی}}
 
== ابعاد وحی ==
با توجّه به [[عصمت پیامبران]] و [[آیه]]: {{متن قرآن|وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى}}<ref> و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید. آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود؛ سوره نجم، آیه: ۳ - ۴.</ref> می‌توان گفت [[وحی الهی]] در تمام [[افعال]] و گفتار [[پیامبران]] [[الهی]] حضور داشته است. هیچ سخن و کرداری از آنان بر پایه خواهش [[نفس]] نبود؛ بلکه منشأ وحیانی و آسمانی داشت. به همین [[دلیل]]، [[قول و فعل]] و تقریر [[معصوم]] [[حجّت]] است.
 
البته باید توجّه داشت که وحی به معنای خاصّ آن، که وحی [[نبوت]] و [[رسالت]] است در موارد خاصّی صورت می‌گرفت. در مورد [[پیامبر خاتم]] محدود به [[قرآن کریم]] و احادیثی است که به عنوان [[حدیث قدسی]] معروف‌اند. ولی این بدان معنا نیست که سایر گفتار او به وحی ارتباط ندارد.
 
بدین ترتیب معلوم می‌شود همه آنچه از [[پیامبران]] و اوصیایشان رسیده است مستند به [[وحی الهی]] اند<ref>[[محمد بیابانی اسکوئی|بیابانی اسکوئی، محمد]]، [[نبوت (کتاب)|نبوت]]، ص۲۲۸.</ref>
 
== مراتب وحی ==
{{اصلی|مراتب وحی}}
 
== [[الهی بودن وحی]] ==
{{اصلی|الهی بودن وحی}}
 
== وحی در فرهنگ مطهر ==
وحی که از نظر لغوی به معنی آهسته و به [[نجوا]] سخن‌گفتن است، در [[قرآن]] مفهوم گسترش‌یافته‌ای دارد، که شامل انواع [[هدایت‌های مرموز]] - از [[هدایت]] جماد و نبات و حیوان گرفته تا هدایت [[انسان]] به وسیله وحی - می‌باشد. وحی چیزی از نوع [[غریزه]] است و هدایت وحی چیزی از نوع هدایت غریزی است. وحی هدایت انسان است از نظر جمعی؛ یعنی [[جامعه انسانی]] از نظر آنکه یک واحد است و [[راه]] و مسیر و [[قوانین]] حرکتی دارد [[نیازمند]] است که هدایت شود<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۱۸۶.</ref>. در [[حقیقت]] “وحی” همان فهماندن است از راه نهانی، از راهی غیر از راه‌های معمولی. همان قدرتی که در [[زبان علم]] غریزه نامیده می‌شود و قرآن آن را به نام وحی نامیده است<ref>اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۶.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۸۴۵.</ref>
 
=== وحی و [[نبوّت]] ===
وحی و نبوّت، یعنی اتصال مرموز با ریشه وجود و سپس [[مأموریت]] برای [[ارشاد]] [[خلق]]، مظهری است از مظاهر “هدایت” که بر سراسر هستی حکم‌فرماست:
{{متن قرآن|رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى}}<ref>«پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰.</ref>.
{{متن قرآن|الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى * وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى}}<ref>«آنکه آفرید و باندام ساخت، و آنکه اندازه کرد و راه نمود» سوره اعلی، آیه ۲-۳.</ref><ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۱۷۳.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۸۴۵.</ref>
 
== چیستی وحی ==
تمام پیامبرانی که از سوی خداوند مبعوث شده اند برایشان وحی نازل می شد و در اصل، نبوّت و رسالت با وحى آغاز مى‌گشت. وحى در قرآن، نوعی تكلم و سخن گفتن خداى تعالى با انسان شمرده شده است: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ}}<ref> و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه:۵۱.</ref><ref>[[محمد بیابانی اسکوئی|بیابانی اسکوئی، محمد]]، [[نبوت (کتاب)|نبوت]]، ص۲۲۳. </ref>.
 
باید دانست، شناخت ماهیت و حقیقت [[وحی]] برای غیر [[پیامبران]] مقدور و ممکن نیست <ref>[[رحمت‌الله احمدی|احمدی، رحمت‌الله]]، [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۱۴۵.</ref>. [[وحی]] رابطه‌ای میان پیامبران با مبدأ آفرینش است تا از این راه قوانین و نیازمندی‌های لازم بشری عرضه شود<ref>[[حسین علوی مهر|علوی مهر، حسین]]، [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]] ص ۱۰۱.</ref>.
 
== ویژگی های وحی ==
برخی از ویژگی‌های [[وحی]] عبارتند از: <ref>[[رحمت‌الله احمدی|احمدی، رحمت‌الله]]، [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]] ص ۱۴۵.</ref>
# '''اسرارآمیز بودن''': [[وحی]] جریانی از عالم فرامادی است و عالم غیرمادی، ناشناخته و از ادراکات حسی و عقلی بشر برتر است و علم امروزی تنها می‌تواند با تجربه حسی و عقل به ابعاد چیزی پی‌ببرد.
# '''رابطۀ دوسویه''': وحی رابطه میان دو نفر است: '''الف.''' پیام‌ دهنده که خداوند متعال است. '''ب.''' مأمور و گیرنده پیام، که پیامبران هستند.
# '''صیانت از خطا''': [[وحی]] حضور حقایق هستی در محضر عالم است و قابلیت صدق و کذب را ندارد، ادراکات حضوری از قبیل مفاهیم نیستند و از خطا محفوظ‌ند.
# '''غیر قابل تعلیم''': [[پیامبران]] به‌ وسیله وحی چیزی را می‌یابند که هیچ ربطی به استنباط شخصی آنان ندارند و قابل تعلیم به دیگران نیست. تفسیر [[پیامبر]] از محتوای وحی شاید به‌ صورت جمله‌هایی به دیگران انتقال داده شود؛ ولی خود محتوا قابل‌ انتقال نیست <ref>[[حسین علوی مهر|علوی مهر، حسین]]، [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]] ص ۱۰۲ و ۱۰۳.</ref>.
# '''دریافت قلبی''': {{متن قرآن|نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ}}<ref>که روح الامین آن را فرود آورده است بر دلت، تا از بیم‌دهندگان باشی؛ سورۀ شعرا، آیۀ ۱۹۳ و ۱۹۴.</ref> اگر منظور از قلب درون سینه باشد، باید دیگر افراد نیز آن را دریابند و حال‌ آنکه چنین نیست، [[پیامبر]] بدون مشارکت حواس ظاهری وحی را دریافت می‌کند. در بیشتر اوقات که وحی نازل می‌شد [[پیامبر]] {{صل}} در میان مردم بود. ولی کسانی که اطراف او بودند چیزی از وحی را درک نمی‌کردند<ref>[[علامه طباطبایی]]، المیزان، ج۱۸، ص۳۱۷. </ref><ref>[[حسین علوی مهر|علوی مهر، حسین]]، [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]] ص ۱۰۲ و ۱۰۳.</ref>.
# '''خارج از اختیار بودن''': [[پیامبران|پیامبران الهی]] و [[فرشتگان]] نزول وحی هیچ اختیاری، نه در زمان فرود آمدن وحی و نه در محتوای آن ندارند. حتی پس از نزول وحی برای آنان امکان هیچ‌گونه تغییری وجود ندارد. شاهد آن {{متن قرآن|وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لي‏ أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي‏ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ}} <ref> سوره یونس؛ آیه: ۱۵.</ref> است. گواه دیگر این است که از [[پیامبر]] سؤالی می‌شد. اما پاسخ آن مدت‌ها طول می‌کشید <ref> [[حسین علوی مهر|علوی مهر، حسین]]، [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]] ص ۱۰۴ و ۱۰۵.</ref>.
 
== رابطه وحی با کهانت ==
{{اصلی|کهانت}}
 
== تحلیل‌های گوناگون از حقیقت [[وحی]] ==
 
=== نخست: تحلیل‌های منجر به [[انکار وحی]] ===
 
=== دوم: تحلیل‌های منجر به [[اثبات وحی]] ===
 
== مهم‌ترین نظریات در تبیین وحی ==
 
=== نظریه [[فعل گفتاری]] یا [[املای لفظ]] ===
 
=== نظریه [[القای معنا]] (گزاره) ===
 
=== نظریه [[تجربه دینی]] ===
 
== [[الهی بودن وحی]] ==
{{اصلی|الهی بودن وحی}}
 
== پرسش‌های وابسته ==
{{پرسش وابسته}}
* [[رابطه وحی یا الهام با علم معصوم چیست؟ (پرسش)]]
{{پایان پرسش وابسته}}


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{پرسش‌های وابسته}}
{{مدخل وابسته}}
{{ستون-شروع|3}}  
* [[وحی در قرآن]]
* [[وحی در قرآن]]؛
* [[وحی در حدیث]]
* [[وحی در حدیث]]؛
* [[وحی در کلام اسلامی]]
* [[وحی در کلام اسلامی]]؛
* [[وحی در حکمت اسلامی]]
* [[وحی در حکمت اسلامی]]؛
* [[وحی در عرفان اسلامی]]
* [[وحی در عرفان اسلامی]].
* [[وحی از دیدگاه برون‌دینی]]
* [[وحی در فلسفه دین]]؛
* [[وحی در دین‌پژوهی تطبیقی]]؛
* [[وحی از دیدگاه برون‌دینی]].
* [[ارتباط رسول با پروردگار]]
* [[ارتباط رسول با پروردگار]]
* [[اشراق]]
* [[اشراق]]
خط ۲۳۷: خط ۲۶۳:
* [[وحی تشریعی]]
* [[وحی تشریعی]]
* [[وحی تکوینی]]
* [[وحی تکوینی]]
* [[وحی در قرآن]]
* [[وحی تبلیغی]]
* [[احادیث قدسی]]
* [[اساس شرایع]]
* [[القای وحی]]
* [[القائات شیطانی]]
* [[اولیای وحی الهی]]
* [[تجربه روحی خواب مصنوعی]]
* [[جبرئیل]]
* [[ضرورت وحی]]
* [[عصر وحی]]
* [[عصمت وحی]]
* [[قوام رسالت]]
* [[کاتبان وحی]]
* [[کلام خفی]]
* [[محتوای وحی]]
* [[مرحله اخذ وحی]]
* [[مرحله تبلیغ وحی]]
* [[مرحله حفظ وحی]]
* [[نزول جبرئیل]]
* [[وحی غیرمباشری]]
* [[وحی غیرمباشری]]
* [[وحی مباشری]]
* [[وحی مباشری]]
خط ۲۴۴: خط ۲۸۸:
* [[انقطاع وحی]]
* [[انقطاع وحی]]
* [[کاتبان وحی]]
* [[کاتبان وحی]]
* [[انكار وحی]]
* [[انکار وحی]]
* [[دوره فترت وحی]]
* [[دوره فترت وحی]]
* [[زبان وحی]]
* [[زبان وحی]]
خط ۲۵۱: خط ۲۹۵:
* [[مواقع وحی]]
* [[مواقع وحی]]
* [[نزول وحی]]
* [[نزول وحی]]
{{پایان}}
* [[حدیث ورقة بن نوفل]]
{{پایان}}
* [[حقیقت وحی]]
* [[خواب مصنوعی]]
* [[کتابت قرآن]]
* [[نزول قرآن]]
* [[تجربه دینی]]
{{پایان مدخل وابسته}}  


=='''[[:رده:آثار وحی و الهام|منبع‌شناسی جامع وحی و الهام]]'''==
== [[:رده:آثار وحی|منبع‌شناسی جامع وحی]] ==
* [[:رده:کتاب‌شناسی کتاب‌های وحی و الهام|کتاب‌شناسی وحی و الهام]]؛
{{منبع جامع}}
* [[:رده:مقاله‌شناسی مقاله‌های وحی و الهام|مقاله‌شناسی وحی و الهام]]؛
* [[:رده:کتاب‌شناسی کتاب‌های وحی|کتاب‌شناسی وحی]]
* [[:رده:پایان‌نامه‌شناسی پایان‌نامه‌های وحی و الهام|پایان‌نامه‌شناسی وحی و الهام]].
* [[:رده:مقاله‌شناسی مقاله‌های وحی|مقاله‌شناسی وحی]]
* [[:رده:پایان‌نامه‌شناسی پایان‌نامه‌های وحی|پایان‌نامه‌شناسی وحی]]  
{{پایان منبع جامع}}


== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:11450.JPG|22px]] [[حسین علوی مهر|علوی مهر، حسین]]، [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|'''مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن''']]
# [[پرونده:11446.jpg|22px]] [[رحمت‌الله احمدی|احمدی، رحمت‌الله]]، [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)|'''پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی''']]
# [[پرونده:151728.jpg|22px]] [[محمد بیابانی اسکوئی|بیابانی اسکوئی، محمد]]، [[نبوت (کتاب)|'''نبوت''']]
# [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه دینی''']]
# [[پرونده:1100662.jpg|22px]] [[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|'''فرهنگ مطهر''']]
{{پایان منابع}}


== پانویس ==
{{پانویس}}
{{قرآن کریم}}
{{نبوت شناسی}}
{{نبوت شناسی}}


==پانویس==
[[رده:نبوت عامه]]
{{یادآوری پانویس}}
[[رده:منابع معرفت]]
{{پانویس2}}
 
[[رده:مدخل‌های اصلی دانشنامه]]
[[رده:مجاری علم لدنی امام]]
[[رده:وحی و الهام]]
[[رده:وحی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۱۶

وحی: کلام و فرمانی که از سوی خداوند، با واسطه یا بی‌واسطه به بشری می‌‌رسد و پیام دین را می‌‌رساند، "وحی" نام دارد. خداوند به پیامبران وحی می‌کرد، یعنی پیام و کلامی را بر دل آنان می‌افکند، یا به گوش آنان می‌‌رساند. رابطه یک پیامبر با خداوند برای دریافت دین و احکام آسمانی به صورت وحی بود. وحی گاهی به صورت صدایی بود که خداوند در کوه یا درخت ایجاد می‌کرد، گاهی "جبرئیل"، واسطه وحی بود، گاهی هم خداوند، بی‌واسطه و مستقیماً با یک پیامبر سخن می‌گفت. در قرآن، به آنچه بر قلب مادر حضرت موسی الهام شد تا فرزند خود را به رود نیل افکند، یا آنچه به زنبور عسل الهام غریزی شده، نیز "وحی" گفته شده است. آیات قرآن کریم در طول ۲۳ سال، به تدریج بر پیامبر وحی می‌شد و عده‌ای به عنوان "کاتبان وحی"، آیه‌ها را می‌نگاشتند. نخستین وحی خدا بر پیامبر اسلام، در آغاز بعثت و در "غار حرا" بود. هنگام نزول وحی، حالت پیامبر دگرگون می‌شد و مسلمانان از چهره او متوجه ارتباط خدا با پیامبرش می‌شدند[۱].

مقدمه

وحی در ادیان الهی از جایگاه اساسی برخوردار است و سنگ زیربنای بحث‌های دین‌پژوهی و قرآن‌پژوهی است.

وحی در لغت به معنای القای معنا به دیگران است که نوعاً از طریق رمز و اشاره و پنهان از چشم دیگران صورت می‌گیرد. این معنای لغوی، عام بوده و هرگونه القای معنایی را در بر می‌گیرد و الهام یکی از مصادیق بارز آن است.

وحی به معنای مصطلح در فرهنگ ادیان، ارتباط کلامی بین خدا و برگزیدگانش است که حاصل آن نبوت است.

در الهام و مکاشفه نیز، القای معنا صورت می‌گیرد و بسیاری از موارد پیام‌های ربّانی به اهل مکاشفه و الهام القاء می‌شود که پاکی نفس و جلای روح و خموشی زبان و رهایی از تعلقات مادی شرط شنیدن نواهای وحیانی است.

فرق اساسی وحی به معنای مصطلح دینی با دیگر راه‌های القای معنا آن است که راه‌های دیگر از مَبدأ شفافی برخوردار نیستند و چه بسیار پیش می‌آید که القائات رحمانی با القائات نفسانی و شیطانی خلط می‌شود[۲].

وحی یکی از اساسی‌ترین مفاهیم در حوزه دین‌شناسی، است به طوری که ادیان جهان را به دو قسم ادیان وحیانی و ادیان غیر وحیانی[۳] تقسیم می‌کنند.

ادیان وحیانی، ادیانی هستند که اصالت خود را از وحی گرفته و بر این پیش‌فرض موجودیت یافته‌اند که خداوند انسان‌هایی را برگزیده و پیام خود را توسط آنان به مردم رسانده است. این پیام همان وحی الهی است. در ادیان بزرگی چون یهودیت، مسیحیت و اسلام، به رغم برخی اختلافات در مورد کیفیت وحی در میان پیروان این ادیان، کتاب‌ها و مجموعه‌هایی چون عهد قدیم، عهد جدید و قرآن، مصداق و تجلی این وحی هستند. قرآن کریم آخرین ثمره این پدیده مبارک الهی در حیات بشر است که از طریق آخرین پیامبر از سلسله پیامبران بزرگ الهی، یعنی حضرت محمد (ص)، به بشر هدیه شده تا انسان‌ها در سراسر گیتی و تا پایان جهان ندای الله را در جان و روحشان حس کنند.

پدیده وحی و ارتباط خدا با انسان از مسائلی است که چند و چون آن همیشه مورد بحث و گفتگوی دین‌مداران و دین‌پژوهان بوده است. از آنجا که قرآن کریم خود یکسر وحی الهی است و علاوه بر آن، در میان آیات و سوره‌هایش فراوان از سرشت، ابعاد و انواع آن سخن گفته است. مبحث وحی در علوم قرآنی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و با توجه به این‌که وحی، سنگ زیربنای ادیان و کتب آسمانی و از جمله خود قرآن کریم است، در علوم قرآنی نیز به عنوان اولین و مهم‌ترین بحث مطرح است. در اینجا به معناشناسی وحی و اصطلاحات مرتبط با آن مانند کهانَت، الهام و مکاشفه خواهیم پرداخت و تفاوت هر یک با دیگری را روشن خواهیم کرد[۴].

وحی در اصطلاح

پس از سپری شدن عصر نزول قرآن و صدور روایات، دانشمندان در حوزه‌های مختلف به تفسیر، توجیه و تبیین وحی پرداخته‌اند. در اینجا اهمّ فعالیت‌های سه دسته از دانشمندان اسلامی‌ یعنی مفسران، فیلسوفان و متکلمان را به اختصار گزارش می‌کنیم[۵].

  1. مفسران: مفسران بیش‌تر به طبقه‌بندی کاربردهای وحی در لغت، قرآن و حدیث پرداخته و تلاش کرده‌اند تا معنای وحی و کاربردهای آن را در قرآن روشن سازند. حاصل نظر مفسران در این باب آن است که وحی در قرآن در یک معنا به کار نرفته است بلکه در وجوه و معانی مختلفی به کار رفته است که در بخش‌های قبلی بیان شد. همچنین آنها به توضیح آیات و روایات مربوط به انواع وحی، درجات وحی و حالات پیامبر در هنگام وحی نیز پرداخته‌اند[۶]. دانشمندان قرآن‌پژوه، این‌گونه مباحث را به عنوان یک فصل در کتب موسوم به علوم قرآن نیز آورده‌اند[۷].[۸]
  2. فیلسوفان: فیلسوفان مسلمان در تلاش بوده‌اند تا توجیهی فلسفی و هستی‌شناختی از وحی عرضه کنند. در میان فیلسوفان همیشه این پرسش مطرح بوده است که چگونه خداوند، که وجودی کاملاً مجرد است، با انسان، که وجودی مادی است، ارتباط برقرار می‌کند و با او سخن می‌گوید. فلاسفه خواسته‌اند با تحلیل مراتب وجودی جهان، پیوندی وجودی بین روح انسان و روح القدس برقرار کنند و فرایند وحی را از طریق این پیوند توجیه کنند. در میان فیلسوفان مسلمان نظریات فارابی، ابن سینا، ابن رشد، سهروردی و ملاصدرا در باب وحی قابل توجه است. نظریات این فیلسوفان در مجموع دارای انسجام لازم بوده و هر یک دیگری را تکمیل می‌کند[۹][۱۰].
  3. متکلمان: متکلمان اسلامی ‌از زاویه دیگری به وحی نگریسته‌اند. آنها در مباحثشان به دنبال اثبات ضرورت نبوت بوده‌اند. آنها می‌خواستند ثابت کنندکه انسان نمی‌تواند صرفاً با ادراکات حسی و عقلی خویش، همه مسیر زندگی را طی کند و سعادت دو جهان را برای خود رقم زند، بلکه احتیاج دارد تا از طریق هدایت‌های پیامبران الهی، که از طریق وحی با خداوند در ارتباط بودند، به حقایق برتر دست یافته و نقشه کامل زندگی را در اختیار بگیرد. به بیان دیگر، متکلمان به دنبال توجیه هستی‌شناختی و بیان نظام فلسفی وحی نبوده‌اند، بلکه با این پیش‌فرض که خداوند هر نوعی را به کمال خویش می‌رساند و انسان در رسیدن به کمال به نیرو و شعور مرموز دیگری نیاز دارد تا او را هدایت کند، به این نتیجه می‌رسیدند که وحی و نبوت ضرورت دارد[۱۱]. باید یادآور شد که علاوه بر گروه‌های یادشده از دانشمندان اسلامی، مورخانی چون ابن خلدون نیز به تفصیل این موضوع را مورد بحث قرار داده‌اند، به طور کلی می‌توان سخنان و نظریات ابن خلدون در مقدمه را از نقاط عطف مباحث مربوط به وحی تلقی کرد[۱۲][۱۳].
  4. وحی در تحقیقات متأخران و معاصران: در سده‌های اخیر فراز و نشیب‌های زیادی در کند و کاو پدیده وحی از سوی دانشمندان علوم تجربی و نیز الهیات‌دانان مشاهده می‌شود. انتشار فرهنگ مادیگری در غرب و تعارض ظاهری بین قضایای علمی ‌با برخی متون مقدس یهودی ـ مسیحی سبب شده است تا در سده هفدهم میلادی برخی از فیلسوفان غربی به انکار روح مجرد و عالم ماورای طبیعت پرداخته و در نتیجه وحی را از جمله خرافات به شمار آورند. آنها به این نتیجه رسیدند که آنچه به عنوان کلام خدا از زبان پیامبران نقل شده است، یا باید دروغ‌هایی بر ساخته خود آنها باشد‌‌‌، و یا باید پذیرفت که این افراد همچون بیمارانِ دچار تخیلات‌شده، چیزهای غیر واقعی را در پیش خود مجسم دیده و آنها را فرشتگانی پنداشته‌اند که از قول خدا با آنان سخن می‌گویند. این تفکر تا اوایل قرن نوزدهم در غرب به عنوان تفکر غالب در مورد وحی به شمار می‌رفت[۱۴][۱۵].

در قرن نوزدهم تحقیقات دانشمندان بر روی موضوع روح و آزمایش‌هایی که آنها روی افراد در حالت خواب مصنوعی انجام دادند، نشان داد که انسان دارای شخصیتی ورای شخصیت عادی و مادی است. این شخصیت باطنی قادر است در حالت خواب (طبیعی یا مصنوعی) به عوالم دیگر رفته و با سیر در آنها مناظری را مشاهده کند و از اخباری مطلع گردد که در حال بیداری نمی‌تواند آنها را ببیند یا از آنها مطلع شود. این گروه از دانشمندان به این نتیجه رسیدند که اخبار غیبی و دیگر آموزه‌های پیامبران، الهاماتی است که شخصیت باطنی‌شان به آنها القاء کرده است و حتی گاهی این شخصیت باطنی در پیش چشم ظاهری آنها مجسم شده و به صورت فرشته‌ای ظاهر می‌شده است[۱۶][۱۷].

این تحول در نگرش غرب نسبت به وحی، نگرش دانشمندان مسیحی را در مورد قرآن کریم و کیفیت وحی آن بر پیامبر اسلام نیز تغییر داد. با توجه به مجموعه مسائلی که در قرآن و دین اسلام و تاریخ اسلام وجود دارد، بسیاری از آنان اذعان داشتند که ممکن نیست حضرت محمد (ص) دروغ گفته باشد. لذا آنها نتیجه گرفتند که وحی محمّدی نیز الهامی ‌است از شعور باطنی و نفس نهانی پیامبر بر قوه متخیله او، به طوری که این اعتقادات بر پیش چشم او نیز مجسم می‌شده است و فرشته‌ای را می‌دیده که با او سخن می‌گوید[۱۸]. از این بالاتر، عده‌ای از دانشمندان مسیحی در سال‌های اخیر پذیرفته‌اند که پیامبر اسلام از مبدأ روحانی خارج از نفس خود وحی را دریافت می‌کرده است[۱۹]. ویلیام وات مونتگمری یکی از خاور‌شناسان در این‌باره می‌نویسد: "در تمام نوشته‌هایم در باره محمد، تقریباً از چهل سال پیش تا کنون همواره این نظر را ابراز کرده‌ام که محمد در این گفته که قرآن تصنیف او نبوده بلکه از بالا به او وحی شده، صداقت داشته است. از سال ۱۹۵۳ تا‌ کنون مدافع این نظر هستم که قرآن فعل الهی است که از طریق شخصیت محمد عرضه شده است[۲۰][۲۱].

در نظر دانشمندان مسلمان نیز نگرش‌های جدیدی به وحی مشاهده می‌شود. در این میان می‌توان از اقبال لاهوری به عنوان یکی از نوپردازان نام برد که در کتاب احیای تفکر دینی تحلیلی جدید از وحی عرضه کرده است. وی بر انکارناپذیری وحی به عنوان یک تجربه دینی در کنار دیگر تجربه‌های عقلی و حسی بشر تأکید ورزیده و می‌گوید: ادبیات وحیی و باطنی نوع بشر، خود گواهی بر این امر است که تجربه دینی به قدری در تاریخ بشریت درنگ داشته و مستولی بوده است که نمی‌توان آن را وهم و خیال محض پنداشت و به دور انداخت. هیچ دلیلی نداریم که با توجه به آن، یک جنبه آزمایش بشری را به عنوان واقعیت بپذیریم و جنبه‌های دیگر آن را به عنوان اینکه باطنی و عاطفی است طرد کنیم. واقعیت‌های تجربه دینی واقعیت‌هایی همچون واقعیت‌های دیگر بشری هستند، و قابلیت هر واقعیت برای اینکه در نتیجه تفسیر و تعبیر از آن کسب معرفت شود، همان اندازه است که قابلیت واقعیت‌های دیگر و نیز با تحقیق و وارسی انتقادی این ناحیه از تجربه بشری هیچ بی احترامی نسبت به آن نمی‌شود[۲۲][۲۳].

بنا بر این از لحاظ دست یافتن به معرفت، میدان تجربه باطنی همان اندازه واقعی است که میدان‌های دیگر تجربه بشری واقعیت دارد، و تنها به این عذر که آن را نمی‌توان به ادراک و حس باز‌گرداند، نباید از آن غافل و جاهل بمانیم[۲۴].

نگرش به وحی از زاویه یک تجربه دینی، البته با تعریفی متفاوت از آنچه اقبال لاهوری آورده است، امروزه در مباحث کلام جدید مورد توجه دین‌پژوهان است[۲۵].

وحی در اصطلاح مفسران قرآن و دانشمندان علوم قرآنی، عبارت است از: "دانش و هدایتی که خداوند به شیوه‌ای سری و پنهانی و خلاف رسم معمول بشر در هر زمینه‌ای که بخواهد به بندگان برگزیده اش ارزانی دارد" و نیز: "کلامی که خداوند به یکی از پیامبرانش فرو می‌فرستد و به آن دلش را نیرو می‌بخشد، و آن پیامبر می‌تواند عین آن را بر زبان آورد یا بنویسد و به مردم ابلاغ کند".

هرگاه وحی به‌طور مطلق و بدون قرینه به کار رود، بر وحی رسالی دلالت دارد. عقل عادی انسان نمی‌تواند جزئیات وحی را درک کرده و از آن تعریفی دقیق ارائه دهد.

مفهوم اصطلاحی وحی، مکالمات و افاضات تشریعی خداوند بر انسان‌های برگزیده است: " وَ قَدْ عَرَفُوهُ شَرْعاً بِأَنَّهُ أَعْلَامِ اللَّهُ تَعَالَى لِنَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِهِ بِحُكْمِ شَرْعِيٍّ وَ نَحْوِهِ ... بأنه عرفان یجده من نفسه مع الیقین بأنه من قبل الله بواسطه أو بغیر واسطة" [۲۶]. و برخی وحی را اعلام نمودن شریعت دانسته است. [۲۷].

وحی از لوازم نبوت و نوعی تکلیم الهی است که نبوت بر آن توقف دارد: " وَ قَدْ قُرِّرَ الادب الدیني فِي الْإِسْلَامِ أَنَّ لَا يُطَلِّقُ الْوَحْيُ عَلَى غیر مَا عِنْدَ الانبياء وَ الرُّسُلِ مِنْ تكليم الهي". [۲۸].

در مجموع می‌توان گفت: در وحی الهی به پیامبران، همان خصیصه اصلی "آگاهی بخشی رمزی و فوری" وجود دارد [۲۹].

بنابراین‌ چنین مواردی نمی‌تواند وحی اصطلاحی باشد:

  1. وحی به معنای الهام امور باطل
  2. وحی به غیر پیامبر
  3. مبدأ وحی غیر خداوند باشد
  4. اگر الهامی را همگان درک کنند.

وحی در اصطلاح ادیان الهی

وحی در فرهنگ ادیان الهی، مفهومی خاص دارد و وحی در این حوزه به عمل ارتباطی بین خداوند و اشخاص برگزیده گفته می‌شود که حاصل آن، نبوت است. به بیان دیگر، وحی پیامی است که پیامبران از خداوند دریافت می‌کنند. بنا بر این می‌توان گفت که وحی در اصطلاح ادیان الهی سه رکن دارد[۳۰]:

  1. فرستنده پیام که خداوند است[۳۱].
  2. گیرنده پیام که پیامبران هستند[۳۲].
  3. خود پیام، که سخن خدا است[۳۳].

نبوت، تنها متکی بر این تعریف از وحی است و نباید با مفهوم عام وحی که شامل کهانت، وسوسه، الهام و مکاشفه است، اشتباه گرفته شود[۳۴].

رابطه وحی و الهام

ابو البقاء در فرق بین وحی و الهام می‌گوید:الهام نوعی کشف معنوی است، در حالی که وحی، کشف شهودی است که متضمن کشف معنوی است؛ چراکه وحی با مشاهده فرشته و شنیدن سخن او حاصل می‌شود. وحی از خواص نبوت است در حالی که الهام اعم است[۳۵][۳۶].

باید گفت که رابطه الهام و وحی ـ به معنای لغوی‌ آن ـ عام و خاص مطلق است؛ یعنی وحی عام و الهام خاص است، به عبارت دیگر الهام به وحیی اختصاص دارد که به صورت القاء در قلب است. اما وحی و الهام نسبت به معانی خاص وحی (آنچه که به عنوان وحی نبوت بر انبیاء نازل می‌شود) دو چیزِ متفاوت هستند. الهام القای معنا در قلب است و حال آن‌که وحی کلام خدا است که بدون هیچ‌گونه ابهامی توسط فرشته وحی به شخص پیامبر ابلاغ می‌شود[۳۷].

شهید مطهری در بیان عدم شفافیت الهام و فرق بین الهام و وحی می‌گوید: "گاهی الهاماتی به افراد می‌شود بدون آن‌که خود فرد هم علتش را بفهمد. انسان همین‌قدر می‌بیند که یک‌دفعه در دلش چیزی را می‌فهمد، احساس می‌کند یک چیزی را درک کرد بدون آن‌که بفهمد آن چیست، این خودش یک نوع القاء و یک نوع الهام است. می‌گویند فرق لغوی الهام با وحی در این است که انسان در الهام مستشعر به مَبدئش نیست[۳۸][۳۹].

نکته دیگری که نباید از نظر دور داشت آن است که گرچه در تعریف الهام گفته شده است که منشأ الهی دارد و انسان را به کار خیر دعوت می‌کند ـ در مقابل وسوسه که از القائات شیطانی است و انسان را به شر دعوت می‌کند ـ اما گاهی ما در خیر یا شر بودن عمل یا نظری که به ما القا شده است تردید داریم؛ یعنی در واقع نمی‌دانیم آنچه به قلب ما القا شده الهام است یا وسوسه. به دیگر سخن، گاه به قلب ما القا می‌شود که عملی را انجام دهیم یا ایده‌ای را بپذیریم در حالی که به درستی یا نادرستی آن علم و یقین نداریم. ناگهان به قلب ما القا می‌شود که به آن عمل دست بزنیم یا نظری را بپذیریم، در چنین صورتی نمی‌توان گفت که آیا این القا، الهامی الهی است یا وسوسه‌ای نفسانی و شیطانی. همان‌طور که در متون دینی هم آمده است: "إِنَ‏ لِلْمَلَكِ‏ لَمَّةً وَ لِلشَّيْطَانِ‏ لَمَّةً‏‏‏"[۴۰][۴۱].

بنا بر این الهام می‌تواند منشأ الهی یا نفسانی و یا حتی منشأ شیطانی داشته باشد[۴۲]. با این همه برای تشخیص الهامات رحمانی از وسوسه‌های شیطانی معیارهای عقلی و شرعی نیز می‌تواند کارساز باشد. در کشف المحجوب هجویری آمده است که: وقتی شیخ ابو سعید از نیشابور قصد طوس داشت و اندر آن عقبه، سخت سرد بود و پایش اندر موزه می‌فسرد، درویشی گفت: من اندیشه کردم که این فوطه[۴۳] به دو نیم کنم و در پایش پیچم، دلم نداد که فوطه سخت نیکو بود. چون به طوس آمدیم اندر مجلس از وی سؤال کردم که شیخ ما را فرقی کند میان وسواس شیطانی و الهام حق، گفت: الهام آن بُوَد که تو را گفتند فوطه پاره کن تا پای بوسعید سردی نیابد، وسواس آن که تو را منع کرد[۴۴][۴۵].

حقیقت وحی

هیچ پیامبری نبود جز اینكه از سوی خداوند بر ایشان وحی ارسال می‌شد و اصل نبوت و رسالت با وحی آغاز می‌گشت. وحی در قرآن یك نوع تكلم و سخن گفتن خدای تعالی با انسان شمرده شده است: ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۴۶] در آیۀ مذکور، وحی سخن گفتنی شمرده شده است، در برابر سخن گفتن از پس پرده و ارسال رسل.

در برخی روایات آمده، وقتی وحی مستقیم و بی‌واسطه جبرئیل بود، حضرتش به حالت غشوه و بیهوشی می‌افتاد: "آنگاه كه وحی به او از ناحیه خدا بود كه بین او و خدا جبرئیل واسطه نبود به خاطر سنگینی وحی از خدا این امر به او می‌رسید و آنگاه كه جبرئیل واسطه می‌شد این امر به او نمی‌رسید"[۴۷]. یعنی حالت غش در صورتی پدید می‌آمد كه خداوند متعال بی هیچ واسطه و حجابی با پیامبرش سخن می‌گفت. و آنگاه كه جبرئیل پیك وحی بود و یا از پس پرده صورت می‌گرفت؛ چنین حالتی برای پیامبر رخ نمی‌داد. لذا وحی حقیقتی است در راستای دو مورد دیگر نه اینکه جدای از آنها باشد[۴۸].

اقسام وحی

امیر مؤمنان (ع) وحی را با توجه به کاربردهای قرآنی آن به هفت قسمت تقسیم کرده‌اند:

  1. وحی رسالت و نبوت: ﴿أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَّهُمْ فِي أَنفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغًا[۴۹]
  2. وحی الهام: ﴿وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ [۵۰]، ﴿ وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى [۵۱]
  3. وحی ارشاد: ﴿فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا [۵۲]
  4. وحی تقدیر: ﴿وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا[۵۳]
  5. وحی امر: ﴿ وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي [۵۴]
  6. وحی دروغ: ﴿شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ [۵۵]
  7. وحی خیر: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ [۵۶][۵۷]

وحی تشریعی

وحی قرآنی و وحی بیانی

ارکان وحی

  1. وحی کننده.
  2. دریافت‌کننده وحی.
  3. محتوای وحی.
  4. پیک وحی.

وحی در ادیان

زرتشتیان به سروش ایزدی و پیام‌آور الهی اعتقاد داشته‌اند [۵۸].

واژه وحی بارها در عهد عتیق آمده است. در مسیحیت وحی مجموعه‌ای از حقایق اصیل و معتبر الهی است که به بشر انتقال یافته است. [۵۹].

امکان وحی

ضرورت وحی

همه ادیان الهی معتقدند خداوند بر پیامبران وحی فرستاده است. قرآن کریم از این حقیقت در سوره نساء آیه ۱۶۴ ﴿وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَ رُسُلاً لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا‏‏‏‏‏‏ خبر داده است. امام علی (ع) می‌فرماید: الگو:متن حىيث[۶۰].

در طول تاریخ، افرادی راستگو که ادعای آنان با معجزاتشان ‌همگام بوده در جایگاه پیامبری بوده‌اند [۶۱].

پدیده وحی تشریعی، یک امر کاملاً معنوی و روحانی است؛ درواقع پیامبران، توسط یک شعور ویژه، پیام‌های الهی را دریافت می‌کنند. اما سؤال این است اگر وحی غیرممکن نیست، چرا معمولاً معاصران گیرندگان وحی، دعوی آنها را نمی‌پذیرفتند [۶۲].

ضرورت وحی پاسخ به این پرسش است، بر فرض امکان یک نوع رابطه ویژه بین خدا و برگزیدگانی از بشر، حکمت این کار چیست؟ چه ضرورتی ایجاب می‌کند شیوه خاصی از تعلیم در سرنوشت انسان به وجود آید؟ البته عناصر محوری نبوت دو چیز است: یکی قانون "وحی" و دیگری آورنده "پیامبر" لذا بخشی از دلایل ناظر به ضرورت وحی و بخش دیگر آن ناظر به ضرورت بعثت پیامبران است.

انکار وحی

ازآنجاکه ارتباط با عالم غیب از مجاری عادی به دست نمی‌آید لذا سه گروه اصل آن را ناممکن دانسته‌اند:

  1. عقل‌گرایان؛
  2. مشرکان و مخالفان پیامبران؛
  3. تجربه‌گرایان.

اثبات وحی

راه های وحی

خصوصیات و ویژگی‌های وحی

وحی و جنسیت

پیامبران الهی همه از جنس مذکر بوده‌اند و گفت‌وگوهایی که میان فرشتگان و برخی زنان مانند حضرت مریم وجود دارد از نوع وحی رسالی نبوده است: "زنان، وحیِ نبوت و رسالی ندارند، چرا که خداوند می‌فرماید: ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏. و آیات دیگری مانند ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ [۶۳]، ﴿وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏ [۶۴] و ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذينَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ [۶۵]. [۶۶].

برخی به جهت آن که وحی رسالی را خطاب نفسانی می‌دانند، آن را منطبق بر حضرت مریم و... دانسته اند. ولی این دیدگاه مطابق اندیشه‌های یهود و مخالف آیات قرآن می‌باشد. [۶۷].

روح الامین و روح القدس

یکی از راه های سخن گفتن خداوند با بشر به واسطه رسولان است. رسولان الهی دو نوع اند: آسمانی، زمینی. یکی از رسولان آسمانی که کلام الهی را به رسولان زمینی می‌رساند، جبرئیل و روح الامین است. و همان گونه که در حدیثی از امیرمؤمنان (ع) آمده است[۶۸]، روح الامین کلام الهی را به طور مستقیم دریافت نمی‌کند بلکه او از اسرافیل و اسرافیل از فرشته‌ای بالاتر دریافت می‌نماید. خداوند متعال در توصیف جبرئیل می‌فرماید: ﴿ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ [۶۹]

امام زین العابدین (ع) هم او را امین دانسته و از مقربان خدا شمرده است: "جبرئیل که امین وحی تو است، در اهل آسمانها فرمانش اطاعت می‌شود. نزد تو دارای مقام و مکنت است و مقرّب درگاه تو است"[۷۰].

فرشته وحی با این عظمت و مقام و منزلتی که نزد خداوند متعال دارد، وقتی به حضور پیامبر (ص) می‌رسید؛ با تواضع و فروتنی نزد او می‌نشست. امام صادق (ع) می‌فرمایند: "جبرئیل آنگاه که به حضور پیامبر (ص) می‌رسید به مانند غلامان می‌نسشت و بدون اذن بر او وارد نمی‌شد[۷۱].

در قرآن کریم از جبرئیل به دو عنوان "روح القدس" و "روح الأمین" یاد شده است: ﴿قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ[۷۲]، ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ[۷۳]

روح القدس به معنای دیگر هم در روایات بکار رفته است که در بخش امامت به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت[۷۴].

مصونیت وحی (سلامت و خطاناپذیری وحی)

با توجه به اینکه خداوند به واسطۀ وحی بر پیامبران درصدد هدایت انسان هاست لذا باید ارسال وحی از هرگونه خطایی مصون باشد، یعنی علاوه بر اینکه پیامبران باید معصوم باشند، ملائکه‌ایی هم که وحی را از طرف خداوند برای پیامبران نازل می کنند نیز باید از عصمت برخوردار باشند تا وحی به سلامت به بندگان الهی برسد. در عصمت و امانت جبرئیل هیچ‌گونه شکّ و تردیدی وجود ندارد. علاوه بر اینکه، خداوند متعال برای حفظ وحی خویش عده‌ای از فرشتگانش را مأمور ساخته است. خداوند متعال علم غیب را ویژه خود گردانده و آن را از رسولانی که مورد خشنودی او بودند دریغ نکرده است. و برای آنها نگهبانانی از پیش رو و از پشت سر قرار داده است: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۷۵].

از ابن عباس نقل شده است: هیچ آیه‌ای بر پیامبر نازل نمی‌شد جز اینکه چهار فرشته نگهبان آن بودند تا به پیامبر برساندند: "خداوند هیچ آیه‌ای از قرآن را بر پیامبرش نازل نکرد مگر اینکه چهار فرشته حافظ آن بودند. آن را نگهبانی می‌کردند تا به پیامبر برسد"[۷۶].

اما عصمت پیامبران درباره وحی در سه مرحله مورد بحث قرار می گیرد:

  1. عصمت پیامبران در دریافت وحی؛
  2. عصمت پیامبران در حفظ وحی؛
  3. عصمت پیامبران در ابلاغ وحی[۷۷]

ابلاغ وحى

انقطاع وحى

ابعاد وحی

با توجّه به عصمت پیامبران و آیه: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى[۷۸] می‌توان گفت وحی الهی در تمام افعال و گفتار پیامبران الهی حضور داشته است. هیچ سخن و کرداری از آنان بر پایه خواهش نفس نبود؛ بلکه منشأ وحیانی و آسمانی داشت. به همین دلیل، قول و فعل و تقریر معصوم حجّت است.

البته باید توجّه داشت که وحی به معنای خاصّ آن، که وحی نبوت و رسالت است در موارد خاصّی صورت می‌گرفت. در مورد پیامبر خاتم محدود به قرآن کریم و احادیثی است که به عنوان حدیث قدسی معروف‌اند. ولی این بدان معنا نیست که سایر گفتار او به وحی ارتباط ندارد.

بدین ترتیب معلوم می‌شود همه آنچه از پیامبران و اوصیایشان رسیده است مستند به وحی الهی اند[۷۹]

مراتب وحی

الهی بودن وحی

وحی در فرهنگ مطهر

وحی که از نظر لغوی به معنی آهسته و به نجوا سخن‌گفتن است، در قرآن مفهوم گسترش‌یافته‌ای دارد، که شامل انواع هدایت‌های مرموز - از هدایت جماد و نبات و حیوان گرفته تا هدایت انسان به وسیله وحی - می‌باشد. وحی چیزی از نوع غریزه است و هدایت وحی چیزی از نوع هدایت غریزی است. وحی هدایت انسان است از نظر جمعی؛ یعنی جامعه انسانی از نظر آنکه یک واحد است و راه و مسیر و قوانین حرکتی دارد نیازمند است که هدایت شود[۸۰]. در حقیقت “وحی” همان فهماندن است از راه نهانی، از راهی غیر از راه‌های معمولی. همان قدرتی که در زبان علم غریزه نامیده می‌شود و قرآن آن را به نام وحی نامیده است[۸۱].[۸۲]

وحی و نبوّت

وحی و نبوّت، یعنی اتصال مرموز با ریشه وجود و سپس مأموریت برای ارشاد خلق، مظهری است از مظاهر “هدایت” که بر سراسر هستی حکم‌فرماست: ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى[۸۳]. ﴿الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى * وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى[۸۴][۸۵].[۸۶]

چیستی وحی

تمام پیامبرانی که از سوی خداوند مبعوث شده اند برایشان وحی نازل می شد و در اصل، نبوّت و رسالت با وحى آغاز مى‌گشت. وحى در قرآن، نوعی تكلم و سخن گفتن خداى تعالى با انسان شمرده شده است: ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۸۷][۸۸].

باید دانست، شناخت ماهیت و حقیقت وحی برای غیر پیامبران مقدور و ممکن نیست [۸۹]. وحی رابطه‌ای میان پیامبران با مبدأ آفرینش است تا از این راه قوانین و نیازمندی‌های لازم بشری عرضه شود[۹۰].

ویژگی های وحی

برخی از ویژگی‌های وحی عبارتند از: [۹۱]

  1. اسرارآمیز بودن: وحی جریانی از عالم فرامادی است و عالم غیرمادی، ناشناخته و از ادراکات حسی و عقلی بشر برتر است و علم امروزی تنها می‌تواند با تجربه حسی و عقل به ابعاد چیزی پی‌ببرد.
  2. رابطۀ دوسویه: وحی رابطه میان دو نفر است: الف. پیام‌ دهنده که خداوند متعال است. ب. مأمور و گیرنده پیام، که پیامبران هستند.
  3. صیانت از خطا: وحی حضور حقایق هستی در محضر عالم است و قابلیت صدق و کذب را ندارد، ادراکات حضوری از قبیل مفاهیم نیستند و از خطا محفوظ‌ند.
  4. غیر قابل تعلیم: پیامبران به‌ وسیله وحی چیزی را می‌یابند که هیچ ربطی به استنباط شخصی آنان ندارند و قابل تعلیم به دیگران نیست. تفسیر پیامبر از محتوای وحی شاید به‌ صورت جمله‌هایی به دیگران انتقال داده شود؛ ولی خود محتوا قابل‌ انتقال نیست [۹۲].
  5. دریافت قلبی: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ[۹۳] اگر منظور از قلب درون سینه باشد، باید دیگر افراد نیز آن را دریابند و حال‌ آنکه چنین نیست، پیامبر بدون مشارکت حواس ظاهری وحی را دریافت می‌کند. در بیشتر اوقات که وحی نازل می‌شد پیامبر (ص) در میان مردم بود. ولی کسانی که اطراف او بودند چیزی از وحی را درک نمی‌کردند[۹۴][۹۵].
  6. خارج از اختیار بودن: پیامبران الهی و فرشتگان نزول وحی هیچ اختیاری، نه در زمان فرود آمدن وحی و نه در محتوای آن ندارند. حتی پس از نزول وحی برای آنان امکان هیچ‌گونه تغییری وجود ندارد. شاهد آن ﴿وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لي‏ أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي‏ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ [۹۶] است. گواه دیگر این است که از پیامبر سؤالی می‌شد. اما پاسخ آن مدت‌ها طول می‌کشید [۹۷].

رابطه وحی با کهانت

تحلیل‌های گوناگون از حقیقت وحی

نخست: تحلیل‌های منجر به انکار وحی

دوم: تحلیل‌های منجر به اثبات وحی

مهم‌ترین نظریات در تبیین وحی

نظریه فعل گفتاری یا املای لفظ

نظریه القای معنا (گزاره)

نظریه تجربه دینی

الهی بودن وحی

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منبع‌شناسی جامع وحی

منابع

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۴۳.
  2. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۶.
  3. ادیان غیر وحیانی ادیانی هستند که در آن‌ها سخنی از نزول حقایق از جانب خدا در میان نیست. به عنوان مثال، آیین‌های بودایی و تائوئیزم دو آیین غیر وحیانی‌اند؛ چراکه در این ادیان اعتقاد به خدا و نزول حقایق از جانب او مطرح نشده است.
  4. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  5. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۵.
  6. در این‌باره رجوع کنید به: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، (ذیل آیۀ ۶۸ سورۀ نحل)؛ نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن مجید، ج ۷، ص ۳۸۹.
  7. ر. ک: الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین سیوطی؛ البرهان فی علوم القرآن، بدر الدین زرکشی.
  8. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۵.
  9. در این‌باره رجوع کنید به: مجموعه آثار، مرتضی مطهری، قم، صدرا، ۱۳۷۴ ش، ج ۴، ص ۴۱۵ به بعد؛ علی رضا قائمی‌نیا، وحی و افعال گفتاری، قم، زلال کوثر، ۱۳۸۱ ش, ص ۴۲ و ۴۱ و ۱۶۶ ـ ۱۲۷؛ تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، محمد باقر سعیدی روشن، قم، مؤسسه فرهنگی اندیشه، ۱۳۷۵ ش، ص ۴۴ ـ ۳۲؛ وحی در آیات آسمانی، ابراهیم امینی، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، ۱۳۷۷ ش، ص ۹۱ ـ ۸۱.
  10. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۵.
  11. علامه طباطبایی در رسالۀ «وحی یا شعور مرموز» نظریۀ متکلمان اسلامی را در ضرورت وحی و نبوت به خوبی تبیین کرده است. ر. ک: مباحثی در وحی و قرآن، محمد حسین طباطبایی، تهران، بنیاد علوم اسلامی، ۱۳۶۰ ش، ص ۶۵ ـ ۵۰.
  12. ر. ک: المقدمه، ابن خلدون، ترجمۀ محمد پروین گنابادی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵ ش، ص ۱۱۵؛ محمد باقر سعیدی روشن، تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، ص ۱۴۲.
  13. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۵.
  14. ر. ک: دایرة المعارف القرن العشرین، فرید وجدی، بیروت، دارالفکر، بی تا، ج ۱۰، ص ۷۱۳ ـ ۷۱۲.
  15. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۶.
  16. ر. ک: دایرة المعارف القرن العشرین، فرید وجدی، بیروت، دارالفکر، بی تا، ج ۱۰، ص ۷۱۳ ـ ۷۱۴.
  17. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۶.
  18. برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ویلیام وات مونتگمری، ترجمۀ محمد حسین آریا، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۳ ش. ص ۴۷.
  19. الوحی المحمدی، محمد رشید رضا، قاهره، الزهراء للاعلام العربی، ۱۹۸۸ م، ص ۳۹.
  20. ویلیام وات مونتگمری، برخورد آراء مسلمانان و مسیحیان، ص ۴۶.
  21. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۷.
  22. احیای تفکر دینی در اسلام، اقبال لاهوری، ترجمۀ احمد آرام، تهران، کتاب پایا، بی تا. ص ۲۱.
  23. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۸.
  24. احیای تفکر دینی در اسلام، اقبال لاهوری، ترجمۀ احمد آرام، تهران، کتاب پایا، بی تا. ص ۲۹.
  25. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۸.
  26. شیخ محمد عبده
  27. سیوطی
  28. علامه طباطبایی
  29. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۳۴-۳۶؛ احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی، ص ۲۳-۲۵.
  30. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  31. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  32. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  33. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  34. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  35. ر. ک: رسائل شاه نعمت الله ولی، ج ۳، ص ۱۸۱؛ فرهنگ نوربخش «اصطلاحات تصوف»، جواد نوربخش، تهران (ناشر: مؤلف)، چاپ دوم، ۱۳۷۲ش، ج ۴، ص ۲۲۲.
  36. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۲۲ - ۲۴.
  37. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۲۲ - ۲۴.
  38. مجموعۀ آثار، مرتضی مطهری، قم، صدرا‍، ج ۴، ص ۴۰۵ ـ ۶.
  39. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۲۲ - ۲۴.
  40. المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ماده دهم.
  41. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۲۲ - ۲۴.
  42. البته این در جایی است که کار در حقیقت شرّ است ولی ما به خیر یا شرّ بودن آن آگاهی کامل نداریم.
  43. فوطه، معرب فوته است و فوته به معنای دستار می‌باشد. ر. ک: فرهنگ فارسی، محمد معین، تهران، مؤسسۀ انتشارات امیركبیر، ۱۳۷۸ش، چاپ سیزدهم، ج ۲، ص ۲۵۸۳؛ لغت‌نامۀ دهخدا، علی اكبر دهخدا، مؤسسۀ انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ ش، چاپ دوم، ج ۱۱، ص ۱۷۲۳۳.
  44. مجید نوربخش، فرهنگ نوربخش، ج۴، ص۲۲۵.
  45. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۲۲ - ۲۴.
  46. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه:۵۱.
  47. "ُ إِذَا كَانَ الْوَحْيُ مِنَ اللَّهِ إِلَيْهِ لَيْسَ بَيْنَهُمَا جَبْرَئِيلُ أَصَابَهُ ذَلِكَ لَثَقُلَ الْوَحْيُ مِنَ اللَّهِ وَ إِذَا كَانَ بَيْنَهُمَا جَبْرَئِيلُ لَمْ يُصِبْهُ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛امالی طوسی، ص۶۶۳.
  48. بیابانی اسکوئی، محمد، نبوت، ص۲۱۲.
  49. آنانند که آنچه را در دل دارند خداوند می‌داند؛ از آنان دوری گزین و پندشان ده و به آنان سخنی رسا که در دلشان جایگیر شود، بگوی؛ سوره نساء، آیه:۶۳.
  50. و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد؛ سوره نحل، آیه:۶۸.
  51. و به مادر موسی الهام کردیم؛ سوره قصص، آیه:۷.
  52. پگاهان و در پایان روز (خداوند را) به پاکی بستایید؛ سوره مریم، آیه:۱۱.
  53. و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد؛ سوره فصلت، آیه:۱۲.
  54. و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید؛ سوره مائده، آیه:۱۱۱.
  55. شیطان‌های آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام می‌کنند؛ سوره انعام، آیه:۱۱۲.
  56. و به آنها انجام کارهای نیک وحی کردیم؛ سوره انبیاء، آیه:۷۳.
  57. بیابانی اسکوئی، محمد، نبوت، ص۲۱۴ - ۲۱۶.
  58. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۲۳-۲۵.
  59. جان هیگ
  60. نهج البلاغه، خطبۀ اول
  61. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۶۳ و ۶۴.
  62. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۴۱.
  63. سوره نحل؛ آیه: ۴۳.
  64. سوره انبیاء؛ آیه: ۷.
  65. سوره یوسف؛ آیه: ۱۰۹.
  66. علامه طباطبایی
  67. ابن حزم
  68. توحید صدوق؛ ص:۲۶۴.
  69. که این (قرآن) باز خوانده فرستاده‌ای گرامی است، توانمندی که نزد آن دارنده اورنگ (فرمانفرمایی جهان)، جایگاهی بلند دارد، آنجا فرمانگزاری امین است؛ سوره تکویر، آیه: ۱۹ - ۲۱.
  70. «" وَ جَبْرَئِيلُ‏ الْأَمِينُ‏ عَلَى‏ وَحْيِكَ‏ الْمُطَاعُ‏ فِي‏ أَهْلِ‏ سَمَاوَاتِكَ‏ الْمَكِينُ‏ لَدَيْكَ‏ الْمُقَرَّبُ عِنْدَكَ"»؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص ۲۱۷.
  71. «" کَانَ جَبْرَئِیلُ إِذَا أَتَى النَّبِیَّ قَعَدَ بَیْنَ یَدَیْهِ قِعْدَةَ الْعَبْدِ وَ کَانَ لَا یَدْخُلُ حَتَّی یَسْتَأْذِنَهُ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"»؛ تفسیر صافی، ج۴، ص۱۹۹.
  72. بگو: آن را روح القدس از نزد پروردگارت، راستین فرو فرستاده است تا مؤمنان را استوار بدارد و برای مسلمانان رهنمود و مژده‌ای باشد؛ سوره نحل، آیه:۱۰۲.
  73. که روح الامین آن را فرود آورده است...بر دلت، تا از بیم‌دهندگان باشی؛ سوره شعراء، آیه: ۱۹۳ - ۱۹۴.
  74. بیابانی اسکوئی، محمد، نبوت، ص۲۱۶.
  75. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ و ۲۷.
  76. " مَا أَنْزَلَ‏ اللَّهُ‏ عَلَى‏ نَبِيِّهِ‏ آيَةً مِنَ‏ الْقُرْآنِ‏ إِلَّا وَ مَعَهُ‏ أَرْبَعَةُ حَفَظَةٍ مِنَ‏ الْمَلَائِكَةِ يَحْفَظُونَهَا حَتَّى‏ يُؤَدُّونَهَا إِلَى‏ النَّبِيِ‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص ۲۰۱.
  77. بیابانی اسکوئی، محمد، نبوت، ص۲۲۱.
  78. و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید. آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود؛ سوره نجم، آیه: ۳ - ۴.
  79. بیابانی اسکوئی، محمد، نبوت، ص۲۲۸.
  80. مجموعه آثار، ج۲، ص۱۸۶.
  81. اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۶.
  82. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۴۵.
  83. «پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰.
  84. «آنکه آفرید و باندام ساخت، و آنکه اندازه کرد و راه نمود» سوره اعلی، آیه ۲-۳.
  85. مجموعه آثار، ج۳، ص۱۷۳.
  86. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۴۵.
  87. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه:۵۱.
  88. بیابانی اسکوئی، محمد، نبوت، ص۲۲۳.
  89. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۴۵.
  90. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن ص ۱۰۱.
  91. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۴۵.
  92. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن ص ۱۰۲ و ۱۰۳.
  93. که روح الامین آن را فرود آورده است بر دلت، تا از بیم‌دهندگان باشی؛ سورۀ شعرا، آیۀ ۱۹۳ و ۱۹۴.
  94. علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۸، ص۳۱۷.
  95. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن ص ۱۰۲ و ۱۰۳.
  96. سوره یونس؛ آیه: ۱۵.
  97. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن ص ۱۰۴ و ۱۰۵.