سیره اخلاقی امام صادق: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۸: خط ۱۸:
امام صادق{{ع}} از [[گشاده‌دست‌ترین]] [[مردم]] بوده و به جهت [[رفاه]] حال [[فقرا]] و [[محرومان]]، از آنچه در نزد او بود، [[بذل و بخشش]] می‌فرمود. [[راویان]] اخبار از کرم و [[بخشش]] امام صادق{{ع}} داستان‌ها نقل کرده‌اند که بعضی از آنها را خواهید خواند:
امام صادق{{ع}} از [[گشاده‌دست‌ترین]] [[مردم]] بوده و به جهت [[رفاه]] حال [[فقرا]] و [[محرومان]]، از آنچه در نزد او بود، [[بذل و بخشش]] می‌فرمود. [[راویان]] اخبار از کرم و [[بخشش]] امام صادق{{ع}} داستان‌ها نقل کرده‌اند که بعضی از آنها را خواهید خواند:


۱. روزی [[اشجع]] سلّمی بر امام صادق{{ع}} وارد شد و آن حضرت را [[بیمار]] یافت. اشجع از سبب [[بیماری]] امام صادق سؤال کرد. امام صادق{{ع}} به او فرمود:
۱. روزی [[اشجع سلّمی]] بر امام صادق{{ع}} وارد شد و آن حضرت را [[بیمار]] یافت. اشجع از سبب [[بیماری]] امام صادق سؤال کرد. امام صادق{{ع}} به او فرمود:
از بیماری من سؤال نکن، بلکه بگو که برای چه حاجتی نزد من آمده‌ای؟
از بیماری من سؤال نکن، بلکه بگو که برای چه حاجتی نزد من آمده‌ای؟
اشجع در پاسخ آن حضرت اشعاری به این مضمون خواند:
اشجع در پاسخ آن حضرت اشعاری به این مضمون خواند:
خط ۳۵: خط ۳۵:
۵. از دیگر جلوه‌های [[کرم]] آن حضرت این بود که آنقدر از طعام و [[لباس]] به [[بیچارگان]] و [[فقرا]] می‌داد که برای [[خانواده]] خودش از غذا و لباس چیزی باقی نمی‌ماند<ref>تاریخ الاسلام، ج۶، ص۴۵؛ مرآت الزمان، ج۶، ص۱۶۰؛ تهذیب الکمال، ج۵، ص۸۷.</ref>.
۵. از دیگر جلوه‌های [[کرم]] آن حضرت این بود که آنقدر از طعام و [[لباس]] به [[بیچارگان]] و [[فقرا]] می‌داد که برای [[خانواده]] خودش از غذا و لباس چیزی باقی نمی‌ماند<ref>تاریخ الاسلام، ج۶، ص۴۵؛ مرآت الزمان، ج۶، ص۱۶۰؛ تهذیب الکمال، ج۵، ص۸۷.</ref>.
روزی آن حضرت مشغول خوردن ناهار بودند. مردی از کنار آن حضرت گذشت و [[سلام]] نکرد. [[امام]] او را به خوردن غذا [[دعوت]] کردند. بعضی از حاضران گفتند [[سنّت]] این است که او اوّل سلام کند و سپس دعوت به غذا شود، در حالیکه این مرد عمدا سلام نکرد. امام{{ع}} با تبسّم ملیحی رو به آن مرد کردند و گفتند: «این [[فقه]] عراقی، آمیخته با [[بخل]] است.»..<ref>حیاة الإمام الصادق{{ع}}، ج۱، ص۶۴، به نقل از نثر الدرر.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۳۰.</ref>.
روزی آن حضرت مشغول خوردن ناهار بودند. مردی از کنار آن حضرت گذشت و [[سلام]] نکرد. [[امام]] او را به خوردن غذا [[دعوت]] کردند. بعضی از حاضران گفتند [[سنّت]] این است که او اوّل سلام کند و سپس دعوت به غذا شود، در حالیکه این مرد عمدا سلام نکرد. امام{{ع}} با تبسّم ملیحی رو به آن مرد کردند و گفتند: «این [[فقه]] عراقی، آمیخته با [[بخل]] است.»..<ref>حیاة الإمام الصادق{{ع}}، ج۱، ص۶۴، به نقل از نثر الدرر.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۳۰.</ref>.
==[[تواضع]] [[امام صادق]]{{ع}}‌==
و از دیگر جلوه‌های [[شخصیت]] بزرگ امام صادق{{ع}} این بود که آن حضرت، در عین حالی‌که [[سرور]] [[مسلمانان]] و پیشوای میلیون‌ها نفر بودند، خود را کسی ندانسته و شدیدا به تواضع و [[فروتنی]] [[عشق]] می‌ورزیدند. از نشانه‌های تواضع آن حضرت این بود که از نشستن روی فرش‌های گرانقیمت خودداری کرده و همیشه بر فرش [[حصیر]] می‌نشستند<ref>النجوم الزاهرة، ج۵، ص۱۷۶.</ref>. آن حضرت همیشه از [[متکبّران]] و خودبزرگ‌بینان بیزار بوده و بر آنان خرده می‌گرفت. روزی از یکی از [[قبایل]] عبور می‌کردند. رو به مردی کرده و فرمودند: «بزرگ این [[قبیله]] کیست؟» مرد به سرعت در جواب آن حضرت گفت: من. [[امام]]{{ع}} از این حالت او خوششان نیامد و به او گفتند: «اگر تو آقا و [[بزرگوار]] بودی، به این سرعت نمی‌گفتی من»<ref>محمد بن سعد، طبقات کبرى، ج۱، ص۳۲.</ref>.
از دیگر مصادیق تواضع و فروتنی امام صادق{{ع}} این است که: مردی روستایی چند روزی به [[خدمت]] امام صادق{{ع}} می‌آمد. امام صادق مدّتی از او بی‌خبر بودند. از [[اصحاب]] خود درباره او سؤال کردند. مردی از اصحاب که آن شخص روستایی را فرد مهمّی نمی‌دانست، خطاب به حضرت کرد و گفت او [[نبطی]] است. امام{{ع}} حرف او را این‌گونه ردّ کردند که: اصل هر مردی، [[عقل]] و حسب و [[دین]] اوست، و [[کرامت]] هر مردی تقوای اوست، و تمام [[مردم]] در اینکه از [[آدم]] زاده شده‌اند مساوی‌اند. آن مرد که این حرف را زده بود، [[خجالت]] کشید<ref>حیاة الامام الصادق{{ع}}، ج۱، ص۶۶، به نقل از مطالب السؤول.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۳۴.</ref>.
==محور [[روحی]] و اخلاقی‌==
[[امام صادق]]{{ع}} کاملا به تأثیر موج‌های [[انحراف فکری]] و [[سیاسی]] بر [[امّت اسلام]] و [[میزان]] تأثیر آن بر [[فاسد]] کردن [[عقل]] و [[خرد]] [[مردم]] [[آگاهی]] داشته‌اند. از دیگر سوی آن حضرت آثار [[سوء]] بازی‌های سیاسی [[امویان]] در [[آفریدن]] زمینه‌های مطابق با [[طغیان]] گرایش‌های [[الحادی]] و قبیله‌ای را به خوبی می‌دانستند که نتیجه این هردو [[بی‌بندوباری اخلاقی]] بوده است. کما اینکه در [[زمان امام صادق]]{{ع}} [[شعار]] [[ورع]] و [[پرهیزکاری]] به کلّی رنگ باخته بود.
تمام این مسائل به از دست دادن [[ارزش‌ها]] و دوری امّت اسلام از [[اخلاقی]] که [[رسول خدا]]{{صل}} به آن امر کرده و آن را برای [[امّت]] خود می‌پسندید منتهی می‌گردید.
از همین‌جاست که نقش امام صادق{{ع}} و توجّه روحی و اخلاقی آن حضرت به [[امّت اسلامی]] دارای چند بعد می‌شود:
بعد اوّل: آن حضرت در درجه اوّل با رعایت کامل ارزش‌ها و [[موازین اسلامی]]، خود نمونه [[صالح]] و مثل اعلای [[اخلاق]] [[رسول اکرم]]{{صل}} بودند که وجود آن حضرت خود پایگاه پرتوافشانی [[فضیلت]] و [[رشد اخلاق]] والا در میان امّت بوده و از دیگر سوی [[دروغین]] بودن [[گرایش‌های نفسانی]] و خودخواهانه را آشکار می‌ساخت.
بعد دوّم: امام صادق{{ع}} مجموعه‌ای از سفارشات، [[نامه‌ها]] و راهنمایی‌های [[تربیتی]] و اخلاقی از خود به‌جای گذاشتند که در خلال آنها به [[درمان]] [[پوچی]] روحی و [[انحراف اخلاقی]] که در سالیان [[انحراف]] بسیار [[رشد]] کرده بود پرداخته‌اند.
در بعد اوّل [[امام]]{{ع}} را می‌بینیم که مردم را با [[نرمی]] و [[آرامش]] به سوی فضیلت و [[پاکی]] فراخوانده و با آنها به بهترین روش‌ها [[استدلال]] می‌کرد. آن حضرت به سؤال‌کنندگان [[اجازه]] می‌داد تا هر سؤالی که دارند مطرح کرده و آنچه را که بر آنان سخت و پوشیده بود برای آنها توضیح می‌داد.
آن حضرت حتّی از [[نزدیکان]] خود و کسانی که مردم را به‌سوی آن حضرت [[دعوت]] می‌کردند نمی‌پذیرفت که در دعوت مردم به‌سوی [[اصلاح]] و [[راه راست]] از رویه‌ای [[خشن]] و تند بهره‌گیری کنند. آن حضرت به آنان می‌فرمود: من [[گناه]] [[نادانان]] شما را برعهده دانایان شما می‌دانم، شما را چه می‌شود که چون می‌شنوید مردی از شما کار ناپسندی کرده و باعث [[ناراحتی]] ما ([[اهل بیت]]) شده است، به نزد او رفته و با [[کلامی]] رسا به [[نکوهش]] و ملامت او بپردازید؟ یکی از [[اصحاب]] آن حضرت فرمودند:
در این صورت آنان از ما قبول نمی‌کنند. آن حضرت پاسخ دادند: آنان را ترک گویید و در مجالس آنان ننشینید<ref>امام صادق و المذاهب الاربعة، ج۳، ص۲۹۱.</ref>.
[[امام]]{{ع}} در اینجا [[دانشمندان]] از اصحاب خود را سفارش می‌کند که در [[ارشاد]] کسانی که منسوب به [[مکتب اهل بیت]] بوده امّا [[جاهل]] هستند و مرتکب بعضی از خطاها و [[گناهان]] می‌شوند، به این بهانه که آنان [[جرأت]] بر ارتکاب [[کارهای زشت]] پیدا کرده‌اند از [[رسالت]] خود در ارشاد آنان شانه خالی نکنند.
کاری که تأثیر منفی بر [[پیروان]] [[امام صادق]]{{ع}} می‌گذاشت و در نتیجه [[دعوت]] کنندگان به صلاح و [[رستگاری]] را می‌آزرد.
به نظر امام{{ع}} تنها هنگامی ترک و رها کردن چنین اشخاصی جایز است که [[شک]] از [[ذهن]] آنان برطرف شده و در عین‌حال از [[اصلاح]] شدن آن شخص [[مأیوس]] باشند.
بعد سوّم: آن حضرت به محکم شدن رشته‌های انس و [[الفت]] در [[جامعه اسلامی]] و انتشار [[فضیلت]] در میان [[مردم]] سخت [[اشتیاق]] داشته تا بدین‌وسیله [[دشمنی]] و [[کینه]] از میان جامعه اسلامی رخت بربندد، امام صادق{{ع}} از [[مال]] خود به بعضی از اصحاب خود می‌داد تا به‌وسیله آن مال بین افرادی که باهم درگیری [[مالی]] دارند اصلاح کند. آن حضرت این عمل را به خاطر از بین بردن دوری و [[قهر]] و هجران در میان مردم [[مسلمان]] انجام می‌دادند تا اینکه مبادا این [[درگیری‌ها]] به [[شکایت]] بردن نزد [[حکام جور]] منتهی شود. کاری که آن حضرت بسیار از آن [[نهی]] می‌فرمودند.
سعید بن بیان گوید: در حالی‌که من و یکی از خویشاوندانم در مسأله [[میراث]] باهم [[اختلاف]] داشتیم، مفضّل بن عمر از [[اصحاب امام صادق]]{{ع}} بر ما گذشت. او مدّتی در نزد ما توقّف کرد و سپس به ما گفت به [[منزل]] من بیایید. ما به منزل او رفتیم و او با چهارصد درهم، که از [[پول]] خود به ما داد، میان ما [[آشتی]] ایجاد کرد و از هرکدام از ما قول گرفت که با طرف مقابل دعوا را خاتمه بدهد.
مفضّل گوید: امّا آن پول از [[مال]] خودم نبود. بلکه [[امام صادق]]{{ع}} به من دستور داده بود اگر دیدیم دو نفر از [[شیعیان]] ما درباره مسائل [[مادّی]] باهم درگیری پیدا کرده‌اند، بین آنها را [[اصلاح]] کنیم و از مال آن حضرت به آنها بپردازیم. این چهارصد درهم از مال امام صادق{{ع}} بوده است‌<ref>اصول کافى، ج۲، ص۲۰۹.</ref>.
این روش گامی عملی در تقویت آن دستور سابق بوده است که [[مردم]] را از [[شکایت]] بردن به [[حکام جور]] منع می‌کرده است.
آن حضرت مردم را بر [[صله رحم]] بسیار [[تشویق]] می‌نموده‌اند. از دیگر روش‌های [[نیکو]] و [[مکارم اخلاقی]] آن حضرت این بود که هرکس با آن حضرت [[قطع رابطه]] می‌کرد آن حضرت با او ارتباط برقرار می‌کرد و هرکس را که به آن حضرت [[بدی]] روا می‌داشت، به سرعت می‌بخشید. چنانکه در [[روایت]] آمده است که بین [[امام]]{{ع}} و بین [[عبدالله بن حسن]] سخنی درگرفت. عبدالله بن حسن در [[کلام]] خود با امام صادق{{ع}} تندی کرد. سپس هردو از هم جدا شده و به [[مسجد]] رفتند. آنان دم در مسجد با یکدیگر برخورد کردند. امام صادق{{ع}} به‌ عبدالله بن حسن فرمودند: ای [[ابا محمد]] شب را چگونه گذراندی. عبدالله گفت:
خوب (امّا این کلام را با حالت [[غضب]] ادا کرد). امام صادق{{ع}} فرمودند: «ای ابا محمد آیا نمی‌دانی که صله رحم [[حساب]] [[روز قیامت]] را بر [[انسان]] آسان می‌کند؟»! سپس این [[آیه]] [[شریف]] [[قرآن]] را [[تلاوت]] فرمودند: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ}}<ref>«و کسانی که آنچه را خداوند فرمان به پیوند آن داده است می‌پیوندند و از پروردگار خویش می‌ترسند و از سختی حساب هراس دارند؛» سوره رعد، آیه ۲۱.</ref>. عبدالله گفت: از این به بعد شما مرا قطع‌کننده رحم نخواهی یافت‌<ref>کشف الغمّه، ج۲، ص۳۷۵ به نقل از جنابذى، و به نقل از آن در بحار الانوار، ج۴۷، ص۲۷۴.</ref>.
آن حضرت با تمام [[خویشاوندان]] خود رابطه برقرار می‌کرد و برای آنان [[خیرخواهی]] می‌نمود، همچنانکه [[مستمندان]] را در شب به صورت ناشناس [[یاری]] و [[کمک مالی]] می‌فرمود.
[[هشام بن حکم]] گوید: [[امام صادق]]{{ع}} وقتی که شب فرا می‌رسید و پاسی از شب می‌گذشت، کیسه‌ای که در آن نان و گوشت و [[پول]] بود برمی‌داشت و آن را بر گردن خود حمل می‌کرد و به سمت [[حاجتمندان]] [[مدینه]] می‌رفت و در حالی که آنان آن حضرت را نمی‌شناختند، آنها را بینشان تقسیم می‌کرد و تا [[زمان]] [[عروج]] امام صادق{{ع}} به‌سوی [[خداوند تعالی]] آنان آورنده آن کمک‌ها را نمی‌شناختند<ref>بحار الانوار، ج۴۷، ص۳۸، به نقل از فروع کافى، ج۴، ص۸.</ref>.
مصادف گوید: همراه امام صادق{{ع}} بین [[مکه]] و مدینه بودیم. ناگهان مردی را دیدیم که کنار تنه درختی افتاده بود. امام صادق{{ع}} فرمودند: «بیا به طرف این مرد برویم. من [[بیم]] آن دارم که از [[تشنگی]] به این حالت افتاده باشد». ما به سمت آن مرد رفتیم. دیدیم مردی از [[نصاری]] با موهایی بلند آنجا افتاده است. [[امام]]{{ع}} به او فرمودند: «آیا تشنه‌ای؟» [[مرد]] پاسخ داد: آری. امام{{ع}} فرمودند: «ای مصادف، پیاده شو و به او آب بنوشان». من پایین آمدم و او را [[سیراب]] کردم. سپس سوار شده و به راه خود ادامه دادیم. به آن حضرت عرض کردم: این مرد [[نصرانی]] بود. آیا شما بر شخصی نصرانی [[تصدّق]] می‌کنید؟ امام پاسخ دادند: «اگر آنان به این حال افتاده باشند، آری»<ref>وسائل الشیعة، ج۶، ص۲۸۵، حدیث ۳.</ref>.
امام صادق{{ع}} روی گرداندن از [[مؤمن]] محتاج کمک را [[حقیر شمردن]] او دانسته و حقیر شمردن مؤمن را [[حقیر شمردن]] [[اهل بیت]]{{عم}} تلقّی می‌کردند.
گروهی از [[اصحاب]] نزد آن حضرت بودند. [[امام صادق]] به آنان فرمود: «شما را چه می‌شود که ما را حقیر می‌شمارید؟» یکی از [[اهل خراسان]] برخاست و به آن حضرت عرض کرد: [[پناه بر خدا]] که ما شما را یا [[دستوری]] از [[اوامر]] شما را حقیر بشماریم.
امام صادق{{ع}} فرمودند: «تو خود یکی از همان کسانی هستی که مرا حقیر شمرده‌اند».
مرد گفت: پناه بر خدا از اینکه من شما را حقیر شمرده باشم!! امام صادق{{ع}} به او فرمودند: «وای بر تو، آیا هنگامی که نزدیک [[جحفه]] بودیم صدای فلانی را نشنیدی که به تو می‌گفت به اندازه یک میل مرا بر مرکب خود سوار کن که من از رفتن [[ناتوان]] شده‌ام؟ به [[خدا]] قسم که تو سر برنداشتی تا صدای او را بشنوی. تو او را حقیر شمردی و هر کس مؤمنی را حقیر بشمارد ما را حقیر شمرده و [[حرمت]] [[خداوند متعال]] را شکسته است»<ref>الامام الصّادق و المذاهب الاربعة، ج۲، ص۲۶۹.</ref>.
امّا در بعد دوّم چنانکه گفتیم در مجموعه‌ای از سفارشات، [[نامه‌ها]]، [[مناظرات]] و [[راهنمایی‌ها]] نمود پیدا می‌کند که [[امام]]{{ع}} در خلال آنها به [[درمان]] ناکامی [[روحی]] که [[امت اسلام]] گرفتار آن شده بود پرداخته، و آنها را به سطحی از [[ایمان]] رسانده که مورد خواست صاحب [[رسالت اسلام]] بوده است.
آن حضرت [[شیعیان]] و اصحاب خود را این‌گونه مورد خطاب قرار داده است:
{{متن حدیث|فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذَا وَرِعَ فِي دِينِهِ، وَ صَدَقَ الْحَدِيثَ، وَ أَدَّى الْأَمَانَةَ، وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ النَّاسِ، قِيلَ: هَذَا جَعْفَرِيٌّ، فَيَسُرُّنِي ذَلِكَ، وَ يَدْخُلُ عَلَيَّ مِنْهُ السُّرُورُ، وَ قِيلَ: هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ، وَ إِذَا كَانَ عَلَى غَيْرِ ذَلِكَ دَخَلَ عَلَيَّ بَلَاؤُهُ وَ عَارُهُ وَ قِيلَ: هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ...}}؛
هرگاه یکی از شما [[دیندار]] و [[راستگو]] بوده، [[امانت]] را [[حفظ]] کند و با [[مردم]] با [[اخلاق خوب]] برخورد نماید و گفته شود که این شخص [[جعفری]] است، از این مطلب [[خشنود]] شده و حالت [[سرور]] به من دست می‌دهد.؛ چراکه می‌گویند: این نمونه‌ای از [[آداب]] [[جعفر بن محمد]] است. امّا اگر [[اخلاق]] او به غیر از این باشد، پیش از همه، [[ننگ]] و [[ناراحتی]] به من برگشت خواهد کرد که می‌گویند نتیجه [[تربیت]] جعفر بن محمد این بوده است‌<ref>اصول کافى، ج۲، ص۶۳۶، و به نقل از آن وسائل الشیعة، ج۱۲، ص۵، ح۲؛ نهج السعادة، ج۸، ص۳۲.</ref>.
[[امام]]{{ع}} صحّت [[مذهب تشیع]] را به عنوان تنها خطّ [[الهی]] موجود در [[دل]] و [[جان]] [[شیعیان]] می‌کاشت.؛ چراکه آنان از جانب گرایش‌های [[منحرف]] از خطّ [[رسالت]] مورد [[انتقاد]] قرار می‌گرفتند. امّا حضرت شیعیان خود را این‌چنین توجیه می‌فرمود:
بدانید به [[خدا]] [[سوگند]] هیچ‌کس از [[مردم]] نزد من محبوبتر از شما نیست. مردم به راه‌های مختلفی رفته‌اند. بعضی از آنها به [[رأی]] خود بسنده کرده، بعضی دیگر تابع [[هوای نفس]] خود گردیده و گروهی دیگر تابع [[روایات]] شده‌اند. امّا شما تابع قانونی ریشه‌دار شدید. پس بر شما باد که [[ورع]] پیشه نموده و سخت بکوشید. در تشییع‌ جنازه مردم شرکت کنید. مریضان مردم را [[عیادت]] کرده. با [[قوم]] خود در مساجدشان برای [[نماز]] حاضر شوید. آیا مردی از شما که همسایه‌اش [[حقّ]] او را می‌شناسد و ادا می‌کند، امّا او حقّ همسایه‌اش را نمی‌شناسند و ادا نمی‌کند، نباید [[شرم]] کند؟<ref>اصول کافى، ج۸، ص۱۴۶، ح۱۲۱ و به نقل از آن شیخ هادى نجفى، الف حدیث فى المؤمن.</ref>.
[[امام صادق]]{{ع}} یکی از [[اصحاب]] خود را سفارش کرده است که شیعیان [[ضعیف الایمان]] را مورد انتقاد و [[نکوهش]] قرار ندهند. بلکه آنها را تقویت کرده، ضعفشان را از بین ببرند. آن حضرت فرموده‌اند:
ای پسر [[جندب]]، درباره [[گناهکاران]] از هم‌مسلکان خود جز به نیکویی سخن نگو. از [[خداوند]] [[توفیق]] آنان را بخواه و از خداوند برای آنان [[توبه]] مسألت کن.؛ چراکه هرکس به سمت ما بیاید و ما را [[دوست]] داشته، [[دشمنان]] ما را دوست نداشته باشد، آنچه می‌داند بگوید و درباره آنچه نمی‌داند یا در آن اشکال دارد [[سکوت]] کند، [[اهل بهشت]] است‌<ref>تحف العقول، وصیت امام صادق{{ع}} به عبدالله بن جندب، ص۳۰۲.</ref>.
[[امام]]{{ع}} در [[یاران]] خود صفت [[تواضع]] را نیز تقویت می‌نمودند که نمونه بارز آن [[سلام کردن]] به هرکسی است که به [[انسان]] برخورد می‌کند، و این مسأله نشانه [[سلامت]] [[نفس انسان]] است. از دیگر کارهایی که از تواضع شمرده می‌شود، ترک مناقشه و [[جدال]] بی‌حاصل است. خصوصا در مسائل [[علمی]]، و جایی که [[گمان]] [[برتری‌جویی]] در آن برود. از دیگر نشانه‌های تواضع این است که انسان از [[ستوده]] شدن درباره نعمت‌هایی که [[خداوند]] به او داده، چون [[علم]]، [[ادب]] و [[تقوی]] ناراحت شده، [[دوست]] نداشته باشد که او را [[مدح]] کنند.؛ چراکه اگر چنین حبّی در ذات او باشد، نشانه این است که او دوست می‌دارد در میان [[اجتماع]] ظهور و بروز پیدا کرده و دارای [[عظمت]] گردد و این به دور از تواضع است.
[[امام صادق]]{{ع}} فرموده‌اند:
{{متن حدیث|مِنَ التَّوَاضُعِ أَنْ تَرْضَى بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ وَ أَنْ تُسَلِّمَ عَلَى مَنْ تَلْقَى وَ أَنْ تَتْرُكَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ كُنْتَ مُحِقّاً وَ أَنْ لَا تُحِبَّ أَنْ تُحْمَدَ عَلَى التَّقْوَى}}؛
از نشانه‌های تواضع آن است که به هر جایی که برای نشستن شما پیدا می‌شود [[راضی]] شوید و بر هر کسی که می‌بینید [[سلام]] کنید و از جدال و مناقشه بپرهیزید اگرچه [[حقّ]] با شما باشد و دوست نداشته باشید که بر [[تقوا]] و [[پرهیزکاری]] که [[خدا]] به شما [[عنایت]] کرده مورد تعریف و [[تمجید]] دیگران قرار گیرید<ref>الحکم الجعفریه، ص۳۵.</ref>.
و امام صادق{{ع}} [[اصحاب]] خود را به [[تسلیم شدن]] در برابر حقّ در مباحثات و گفت‌وگوها، یا در برابر [[انتقاد]] صحیح و بجا سفارش می‌کرد. آن حضرت یاران خود را به عدم [[تعصّب]] قومی، عشیره‌ای و مذهبی سفارش می‌نمود.؛ چراکه جانبداری‌های [[کورکورانه]] انسان را از شنیدن [[حقیقت]] بازمی‌دارد. حقیقتی که همواره [[شعار]] [[اهل بیت]]{{عم}} بوده که فرمود: هرکس در برابر حقّ [[تسلیم]] شود، اوّلین کسی است که به خداوند رسیده است‌<ref>الحکم الجعفریه، ص۶۰.</ref>.
بعد چهارم: از دیگر اقدامات [[تربیتی]] که [[امام صادق]]{{ع}} با [[هدف]] رساندن [[اصحاب]] خود به سطح مطلوب از پختگی و [[سلامت]] [[فکر]] و جلوگیری از به [[فساد]] کشیده شدن طرح‌ها و برنامه‌های آنان به مورد [[اجرا]] درمی‌آوردند، [[دعوت]] به مطالعه دقیق هر کار قبل از اقدام به انجام آن بود.
آن حضرت فرموده‌اند: همواره سلامت و [[درستی]] کارها از راه بررسی و مطالعه به وجود می‌آید و [[عجله]] در کار باعث [[پشیمانی]] خواهد بود؛ هرکس که در غیر وقت مناسب به کاری دست بزند، نتیجه آن کار هم در غیر [[زمان]] مناسب به بار خواهد آمد<ref>الحکم الجعفریه، ص۶۰.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۱۵۴.</ref>.
===پیگیری ایجاد [[دانشگاه اسلامی]] [[اهل بیت]]{{عم}}‌===
امام صادق{{ع}} حوزه علمیه‌ای را که [[ائمّه]]{{عم}}، قبل از ایشان تأسیس کرده بودند تکمیل فرموده، افق‌های گسترده‌تری در پیش روی آن گشود که این [[دانشگاه]]، توده‌های [[تشنه]] از سرزمین‌های مختلف [[اسلامی]] را به سوی خود جذب و جهت پرکردن خلأی که [[امت]] در آن زمان از آن [[رنج]] می‌برد تلاش کرد.
===ویژگی‌های دانشگاه اهل بیت{{عم}}‌===
#از ویژگی‌های [[دانشگاه امام صادق]]{{ع}} که موجب تفاوت آن با سایر مکاتب بود، این بود که این دانشگاه در [[تعلیم]] [[دانش]] و [[معرفت]] دست به [[انتخاب]] [[دانشجویان]] نزده و فقط به تعلیم عناصر [[دوستدار اهل بیت]]{{عم}} نمی‌پرداخت؛ بلکه درهای آن به روی طالبان [[علم]] از گرایش‌های مختلف باز بود. [[ابو حنیفه]] که یکی از مخالفان راه و روش امام صادق{{ع}} بوده و از کسانی است که در مسلک [[قیاس]] چنان پیش رفته که امام صادق{{ع}} و اصحاب آن حضرت را [[انکار]] کرده و به بعضی از اصحاب آن حضرت مانند [[مؤمن]] الطّاق اسم [[شیطان]] الطّاق داده، خود از کسانی است که در دانشگاه امام صادق{{ع}} تحصیل کرده و بسیاری از مسائل را از امام صادق{{ع}} پرسیده و از آن حضرت [[روایت]] کرده است. او در [[مدینه]] مدّتی را با امام صادق{{ع}} در ارتباط بوده است. وی خود از کسانی بوده است که در [[قیام زید بن علی]] [[یاور]] او بوده و در [[دعوت]] به [[قیام زید بن علی]] با او [[همکاری]] داشته و می‌گفته است خروج زید برای [[جدال]] و [[نبرد]] با [[امویان]] مانند خروج‌ [[رسول الله]]{{صل}} در [[روز]] [[جنگ بدر]] است‌<ref>حیاة الامام محمد الباقر، ج۱، ص۷۵.</ref>.
# [[دانشگاه امام صادق]]{{ع}} بسیاری از رشته‌های [[معرفت]] [[اسلامی]] و [[علوم انسانی]] را دربرداشته است. آن حضرت اهمیت ویژه‌ای به [[قرآن]]، [[سنّت]]، [[فقه]]، [[تاریخ]]، اصول، [[عقیده]]، [[کلام]] و [[فلسفه اسلامی]] می‌داده است. کما اینکه به [[علوم]] دیگری مانند: [[ستاره‌شناسی]]، [[پزشکی]]، جانورشناسی، گیاه‌شناسی، [[شیمی]] و فیزیک نیز اهمیت خاصی می‌داده است.
# دانشگاه امام صادق{{ع}} هیچگاه وابسته به هیچکدام از دولت‌های وقت چه [[دولت اموی]] و چه [[دولت]] عبّاسی نبوده و هیچگاه به [[سیاست]] دولت‌های [[حاکم]] [[آلوده]] نشده، هیچگاه ابزار [[خدمت]] [[حاکمان]] نگردیده بود، بلکه [[امّت اسلام]] با دیدن [[استقلال]] این [[دانشگاه]]، تنها آن را برآورنده [[آمال]] و آرزوهای خود می‌دانستند.؛ چراکه می‌دیدند در رأس این دانشگاه [[وارث علم]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، بزرگ [[پرچمدار]] [[تفکر]] [[محمدی]]، [[امام]] [[ابو عبدالله]] [[جعفر بن محمد صادق]]{{ع}} نشسته است. کسی که موضع‌گیری‌ها و [[استقامت]] او مشهور بوده و به خاطر [[اخلاق]] بلندی که داشته به صادق ملقّب گردیده و هیچگاه در برابر سیاست [[حکام]] [[منحرف]] از خود [[سستی]] و [[نرمش]] نشان نداده است. از اینجاست که دانشگاه امام صادق{{ع}} حالت دژی [[سیاسی]] و [[فکری]] به خود گرفته که طالبان [[حقیقت]] و کسانی که [[احساس مسئولیت]] کرده و می‌خواستند از [[وادی]] گمراهی‌ای که جریانات فکری و سیاسی مختلف برای آنها به وجود آورده بودند [[رهایی]] یابند، به آن [[دژ]] مستحکم [[پناهنده]] شوند.
# دانشگاه امام صادق{{ع}} ویژگی دیگری هم داشت؛ [[شیوه]] صحیح و عمیق فکری که برنامه [[آماده‌سازی]] [[علمی]] آن مبتنی بر انباشته‌های [[ذهنی]] نبوده، بلکه مبتنی بر [[اندیشه]]، [[تعمق]]، اصالت و بالندگی توانایی‌های علمی بوده و اینها را از مهم‌ترین بنیان‌های شیوه [[آموزشی]] و پرورشی خود به‌شمار می‌آورده است.
# از این دانشگاه سمبل‌های [[علم]] و [[تقوی]] و [[استقامت]] فارغ التّحصیل شدند. کسانی که به خدمات [[علمی]] و [[دینی]] به [[جامعه]]، [[نوآوری]] در تخصص‌های مختلف علمی و [[موفقیت]] در عرصه [[دعوت]] و [[اصلاح بین مردم]] در جامعه معروف شده، به‌گونه‌ای که منتسب بودن به [[دانشگاه امام صادق]]{{ع}} یکی از افتخارات بزرگ به [[حساب]] آمده و می‌بینیم عدد [[دانشجویان]] این [[دانشگاه]] به چهار هزار نفر رسید.
# این دانشگاه بعدها گسترش یافته و شعبه‌های مختلفی در [[کوفه]]، [[بصره]]، [[قم]] و [[مصر]] از آن دایر گردید.
# [[امام صادق]]{{ع}} فعالیت خود در عرصه این دانشگاه را جدای از دیگر فعالیت‌های خود در [[حرکت انقلابی]] و [[سیر]] [[تغییر]] و [[تحول]] جامعه قرار نداده بود. بلکه این دانشگاه نیز قسمتی از برنامه [[اصلاحی]] آن حضرت بوده است.؛ چراکه این دانشگاه به [[حقّ]] بستر مناسبی برای [[تربیت]] [[افراد صالح]] و دنباله مؤثّر [[حرکت]] عامّ آن حضرت برای تربیت [[امّت]] بوده است. به علاوه نتایج [[سیاسی]] مثبتی که این دانشگاه در تربیت مهره‌های مؤثر سیاسی داشته و کادر علمی‌ای که در [[مدرسه]] امام صادق{{ع}} تربیت شدند، همان کسانی هستند که در تمام فعالیت‌های خاصّ [[امام]] شرکت دارند.
# دانشگاه امام صادق{{ع}} [[امتیاز]] مهم دیگری که داشت، [[ارتباط مستقیم]] با منابع [[تشریع]] و [[معرفت]] بوده که عبارت از [[قرآن کریم]] و [[سنّت شریف نبوی‌]] است، که در هیچ عصر و زمانی مثل و مانندی برای آن یافت نمی‌شود. از اینجاست که می‌بینیم امام صادق{{ع}} [[اشتیاق]] شدیدی داشتند که در این دانشگاه در امر [[تدوین حدیث]] و [[حفظ]] مضمون آن فعالیت گسترده‌ای صورت گیرد.؛ چراکه در گذشته‌ای نه چندان دور [[حدیث شریف]] [[نبوی]]، دستخوش نابودی، [[تحریف]] و استفاده ابزاری سیاسی [[منحرف]]، گشته و از تدوین آن منع می‌شد. البتّه به رغم همه شعارهایی که از سوی [[حکومت‌ها]] سر داده می‌شد و [[هدف]] از منع تدوین حدیث را [[حراست]] [[قرآن]] از تحریف عنوان می‌کرد، هیچ یک از [[ائمّه]] [[معصومین]]{{عم}} به دستور منع تدوین حدیث اعتنایی نکردند. البتّه پیداست که هدف درازمدّت آنان از منع [[تدوین حدیث]]، از بین بردن و نابود کردن [[حدیث شریف]] [[نبوی]] است که در اکثر آن [[احادیث]] تأکید به ارتباط [[امّت]] با [[اهل بیت]]{{عم}} به چشم می‌خورد. پس [[هدف]] [[حاکمان]]، دور کردن [[مردم]] از اهل بیت{{عم}} بوده است؛ زیرا هنگامی که حدیث شریف نبوی بر این ارتباط تأکید می‌کند، مانع از [[دنباله‌روی]] مردم از هر [[حاکم ستمگر]] یا مدّعی سیاست‌باز خواهد شد. [[امام صادق]]{{ع}} فرموده‌اند: به [[خدا]] [[سوگند]] که در نزد ما آنچنان دانشی است که ما به احدی محتاج نمی‌شویم، امّا تمام مردم به ما احتیاج دارند. ما کتابی به [[املاء]] [[رسول خدا]]{{صل}} و خطّ [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} در دست داریم که طول آن هفتاد ذراع است و در آن تمام [[حلال و حرام]] خدا نوشته شده است‌<ref>بصائر الدّرجات، ص۱۴۹.</ref>. و نیز از آن حضرت [[روایت]] شده است که فرمود: [[دانش]] ما از قدیم الایام بوده و تا ابد خواهد بود. دانشی که در کتاب نوشته، در [[دل‌ها]] حک شده و گوش‌ها را نواخته است. [[جفر]] سرخ، جفر سفید، [[مصحف فاطمه]]{{س}} و [[صحیفه جامعه]] در نزد ماست که در آن همه آنچه مردم بدان محتاج هستند جمع شده است‌<ref>ارشاد، ج۲، ص۱۸۶ و به نقل از آن در مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۳۹۶، احتجاج، ج۲، ص۱۳۴، بحار الانوار، ج۴۷، ص۲۶ که در آن این عبارات اضافه شده است از حضرت تفسیر این حدیث را سؤال کردند، آن حضرت فرمودند غابر به معناى علم به آینده است.</ref>.
# در [[دانشگاه امام صادق]]{{ع}} اهمیت فراوانی به تدوین و [[نگارش]] کتاب داده می‌شده و یکی از ویژگی‌های آن [[دانشگاه]] نشر و پرورش و [[پیشرفت علم]] و دانش و [[کتابت]] بوده است. امام صادق{{ع}} [[دانشجویان]] خود را به [[نوشتن]] دستور می‌داد و [[ضرورت]] تدوین و نوشتن کتاب را به آنان گوشزد می‌فرمود. می‌بینیم که آن حضرت فرموده‌اند: کتاب‌هایتان را [[حفظ]] کنید.؛ چراکه شما به زودی به این کتاب‌ها احتیاج پیدا خواهید کرد<ref>کافى، ج۱، ص۵۲.</ref>. آن حضرت [[زراره]] را که یکی از [[اصحاب]] آن حضرت بود و در امر [[علم حدیث]] فعالیت فراوانی داشت، این‌چنین [[تأیید]] فرموده‌اند: [[خداوند]] [[زرارة بن اعین]] را [[رحمت]] کند که اگر زراره نبود، [[احادیث]] پدر من منقرض می‌گردید. آن حضرت درباره همین زراره و گروه دیگری از اصحاب خود چون [[ابو بصیر]]، [[محمد بن مسلم]] و [[برید عجلی]] چنین سخن رانده است: {{متن حدیث|لَوْ لَا هَؤُلَاءِ مَا كَانَ أَحَدٌ يَسْتَنْبِطُ هَذَا، هَؤُلَاءِ حُفَّاظُ الدِّينِ وَ أُمَنَاءُ أَبِي{{ع}} عَلَى حَلَالِ اللَّهِ وَ حَرَامِهِ وَ هُمُ السَّابِقُونَ إِلَيْنَا فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ}}؛ اگر اینها نبودند، هیچکس [[قدرت]] [[استنباط]] این [[فقه]] را پیدا نمی‌کرد، اینان حافظان‌ [[دین]] و امینان پدرم بر [[حلال و حرام]] [[خدا]] بوده‌اند. آنها در [[دنیا]] و [[آخرت]] از کسانی هستند که به سمت ما آمده و از دیگران [[سبقت]] می‌گیرند<ref>وسائل الشیعة، ج۸، ص۵۷- ۵۹.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} [[دانشجویان]] خود را به خوب درس خواندن و [[مباحثه]] کردن دستور می‌داده است. آن حضرت به مفضّل بن عمر فرموده است: [[دانش]] خود را بنویس و در میان برادرانت پخش کن. و چون از دنیا بروی از خود برای فرزندانت کتاب به [[ارث]] و یادگار بگذار، که زمانی بر [[مردم]] خواهد رسید پرآشوب، که مردم جز با کتاب‌هایشان با چیز دیگری انس نگیرند<ref>اصول کافى، ج۱، ص۵۲.</ref>. بر همین اساس است که [[اصحاب امام صادق]]{{ع}} به [[کتابت]] و تدوین احادیث اهمیت فوق‌العاده‌ای قائل بودند. تا جایی که اصول چهارصدگانه معروف، به دست آنان تدوین گردید<ref>وسائل الشیعة، ج۱۸، ص۵۷- ۵۹.</ref>، که این اصول چهارصدگانه اوّلین مجموعه‌های [[حدیثی]] [[شیعه امامیه]] را تشکیل می‌داده است.
# از دیگر مشخّصات [[مدرسه]] امام صادق{{ع}} پرورش [[اندیشه]] [[اسلامی]] و [[تکامل]] آن در ضمن تخصّص‌های [[علمی]] در رشته‌های مختلف [[معرفت]] اسلامی است که به زودی این خصوصیت را به تفصیل به بحث خواهیم گذاشت.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۱۶۳.</ref>.
===[[تخصّص]] علمی در [[دانشگاه امام صادق]]{{ع}}‌===
امام صادق{{ع}} در این مرحله، کاملا به اهمیت تخصّص و نقش آن در بالندگی و [[تکامل]] [[اندیشه]] [[اسلامی]] [[آگاهی]] داشتند. آن حضرت می‌دانستند که تخصّصی شدن [[علوم]] نقش مهمّی در به‌کارگیری نیروهای زیادی که به [[دانشگاه]] آن حضرت مراجعه می‌کردند داشته، و می‌توان با تخصّصی کردن، آموزش‌ دانشگاه را متنوّع کرد و با این کار بر بار [[علمی]] دانشگاه افزود؛ لذا است که [[امام]]{{ع}} [[دانشجویان]] خود را به‌سوی تخصّص‌های علمی [[راهنمایی]] می‌کرده‌اند.
آن حضرت شخصا بر امر [[دانش‌آموزی]] آنان اشراف داشته و اشکالاتی که در ضمن کار به وجود می‌آمد حل کرده و [[حرکت]] علمی دانشگاه را به پیش می‌برده‌اند. در اینجا نمی‌توانیم همه این تخصّص‌های علمی را به بحث بگذاریم. امّا به ذکر بعضی از نمونه‌های این تخصّص‌ها اکتفا می‌کنیم.
الف- '''[[پزشکی]]''': از [[امام صادق]]{{ع}} درباره [[جسم]] [[انسان]] سؤال کردند. آن حضرت پاسخ دادند:
[[خداوند متعال]] انسان را با [[دوازده]] مفصل، چهل استخوان و سیصد و شصت رگ [[آفریده]] است. این رگ‌ها هستند که بدن را آبیاری می‌کنند و استخوان‌ها هستند که بدن را نگه می‌دارند. گوشت‌ها استخوان‌ها را نگه داشته و اعصاب گوشت‌ها را نگهداری می‌کنند. [[خداوند]] در دو دست انسان هشتاد و دو استخوان قرار داده که در هر یک دست چهل و یک استخوان وجود دارد، قسمتی از این استخوان‌ها که در [[کف دست]] واقع شده، سی و پنج استخوان، دو استخوان در ساعد، یک استخوان در بازو و سه استخوان در کتف که مجموع آنها به چهل و یک استخوان می‌رسد. در پای انسان چهل و سه استخوان وجود دارد. سی و پنج استخوان در کف پا، دو استخوان در ساق پا، سه استخوان در زانو و یک استخوان در ران و دو استخوان در ناحیه لگن.
و امّا ستون فقرات هر انسان هیجده [[مهره]] داشته و در هر طرف از [[پهلوی]] او، نه دنده موجود است، گردنش هشت استخوان و سرش سی و شش استخوان دارد. در دهان انسان گاه، بیست و هشت و گاه سی و دو استخوان موجود است‌<ref>المناقب، ج۴، ص۲۵۶؛ بحار الانوار، ج۱۴، ص۴۸۰.</ref>.
میرزا محمد خلیلی می‌نویسد: قسم به [[جان]] خودم که این شمارش استخوان‌های بدن دقیقا مطابق آن شماره‌ای است که [[دانشمندان]] [[علم]] تشریح در این عصر در کتاب‌های خود نوشته‌اند. نه زیادتر و نه کمتر<ref>طبّ الامام الصّادق{{ع}}، ص۳.</ref>.
[[امام صادق]]{{ع}} چگونگی گردش [[خون]] در بدن را برای اوّلین‌بار در [[حدیث]] خود به مفضّل بن عمر گفته‌اند. از این حدیث برمی‌آید که امام صادق{{ع}} بسیار جلوتر از «هاروی» که به‌عنوان کاشف گردش خون شناخته شده است بوده‌اند.
امام صادق{{ع}} فرموده‌اند:
ای مفضّل، آیا [[فکر]] کرده‌ای که [[خداوند]] چه تدبیری برای رسیدن غذا به بدن اندیشیده است؟ غذا به معده می‌رود. در معده هضم می‌شود. مقدار منتخبی از آن غذا به سمت کبد رفته و در رگ‌های ریزی که در کبد است قرار می‌گیرد. آن رگ‌ها غذا را برای کبد [[تصفیه]] می‌کنند تا اینکه مبادا چیزی به کبد آمده باشد که آن را بخراشد.؛ چراکه کبد بسیار لطیف بوده و [[تحمّل]] سفتی و [[سختی]] را ندارد. سپس کبد آن غذا را قبول کرده و به مدد [[تدبیر الهی]] آن را در خون حل می‌کند و آن خون را به تمام بدن می‌فرستد، البته به وسیله مجراهایی که برای همین کار ساخته شده- مانند لوله‌هایی که برای آب تهیه می‌شوند تا اینکه آب را در [[زمین]] به [[حرکت]] درآورند- و همچنین به‌وسیله همین خون آنچه از فضولات و چیزهای زاید در اندام بدن وجود دارد به مکان‌هایی که برای آنها اختصاص یافته است برده شده و در آنجا تفکیک می‌شوند؛ آن دسته که از جنس صفرای تلخ هستند به [[زهره]] یا کیسه صفرا رفته و آن بخش که از نوع سودا است به طحال می‌رود مایعات اضافی هم به مثانه ارسال می‌گردد، ای [[مفضل]] در [[تدبیر]] و حکمتی که در ترکیب بدن به کار رفته [[تأمل]] کن ببین‌ چگونه این اعضا را هرکدام در جای مناسب قرار داده است و چگونه هرکدام از این ظرف‌ها را برای قبول هریک از این فضولات قرار داده مبادا این سموم در بدن منتشر شده و باعث [[ضعف]] و [[بیماری]] شوند، پس [[مبارک]] باد آن‌که چنین [[نیکو]] تقدیر کرد و برنامه متقنی نهاد<ref>بحار الانوار، ج۳، ص۵۷، به نقل از مفضّل بن عمر جعفى، کتاب توحید.</ref>.
ب- '''[[بهداشت]]''': [[امام]]{{ع}} راه‌های [[پیشگیری]] از بیماریهای معده را بیان کرده‌اند.
[[امام صادق]]{{ع}} همچنین از [[همنشینی]] و نزدیکی به بیمارانی که امثال بیماری [[جذام]] را دارند، [[نهی]] می‌فرموده‌اند. آن حضرت فرموده‌اند: هیچکس با شخص جذامی صحبت نکند مگر اینکه به اندازه یک ذراع بین آنها فاصله باشد<ref>وسائل الشیعة، ج۲، ص۲۰۸.</ref>. در طبّ جدید هم آمده است که میکروب جذام در هوا منتشر می‌شود و به اندازه یک متر در اطراف شخص [[بیمار]] قابل سرایت است.
امام{{ع}} فرموده‌اند: همه [[بیماری‌ها]] از [[سوء]] هاضمه نشأت می‌گیرد<ref>بحار الانوار، ج۶۳، ص۳۳۶.</ref>.
امام صادق{{ع}} فرموده‌اند: قبل و بعد از غذا دست خود را بشویید<ref>بحار الانوار، ج۶۳، ص۳۵۶.</ref>. شستن دست‌ها قبل از غذا باعث می‌شود که میکروب‌های احتمالی از بین برود و شستن دست بعد از غذا برای [[نظافت]] است.
ج- '''جانورشناسی''': امام صادق{{ع}} در توصیف [[جامعه]] مورچگان این‌چنین فرموده است:
به مورچگان و تمرکز و [[همکاری]] آنها در جمع و تهیه غذا دقّت کن. می‌بینی که گروهی از آنها وقتی دانه را به محلّ [[امن]] خود می‌برند به گروهی از [[مردم]] مانند که غذا یا چیزهای دیگر را به [[خانه]] خود می‌برند. بلکه مردم از نظر [[جدّیت]] و چالاکی به‌ مورچه نمی‌رسند. آیا ندیده‌ای که چگونه مورچگان مانند مردم در هنگام کار به یکدیگر کمک می‌کنند؟ آنها دانه را گرفته و به چند قسمت تقسیم می‌کنند تا اینکه مبادا آن دانه در خانه آنها سبز شده و خانه آنها را ویران نماید<ref>اگر مورچه از سبز شدن بعضى از دانه‌ها در خانه خود خوف داشته باشد، آن را به دو نصف تقسیم مى‌کند و درباره بعضى از دانه‌هاى گیاهان که نصف آنها هم سبز مى‌شود، مورچه آنها را به چهار قسمت تقسیم مى‌کند. مانند تخم گشنیز که نصف آن‌هم سبز مى‌شود.</ref>. اگر در میان لانه آنها رطوبتی به دانه‌ها برسد، مورچگان آن دانه‌ها را از [[خانه]] خارج کرده روی [[زمین]] پخش می‌کنند تا خشک شود. مورچه همیشه خانه خود را در جای بلندی از زمین قرار می‌دهد تا اینکه آب‌های جاری در خانه او داخل نشده و او را [[غرق]] نکند. همه این کارهایی که این [[حیوان]] به انجام می‌رساند، بدون مدد [[عقل]] و [[برنامه‌ریزی]] است.
بلکه [[خداوند تعالی]] او را این‌گونه [[آفریده]] است‌<ref>توحید مفضّل، ص۶۶؛ بحار الانوار، ج۳، ص۶۱؛ ج۶۲، ص۱۰۲.</ref>.
[[امام صادق]]{{ع}} همچنین درباره دانش‌هایی مثل گیاه‌شناسی، [[ستاره‌شناسی]]، [[شیمی]]، فیزیک، داروهای گیاهی‌<ref>ر.ک: شیخ باقر شریف قرشى، حیاة الامام الصّادق{{ع}}، ج۲، ص۲۸۹ به بعد.</ref> همچنان که امام صادق{{ع}} در [[فلسفه]]، [[کلام]]، [[مباحث امامت]]، [[سیاست]]، [[شناخت]]، [[فقه]]، اصول، [[حدیث]]، [[تفسیر]] و [[تاریخ]] نیز سخنان بلندی دارد.
تعدادی از [[دانشجویان]] [[دانشگاه امام صادق]]{{ع}} مانند [[هشام بن حکم]]، [[هشام بن سالم]]، [[مؤمن طاق]]، [[محمد بن عبدالله]] [[طیار]]، قیس ماهر و دیگران در مباحث [[کلامی]] [[تخصّص]] پیدا کردند.
و از دیگر [[اصحاب امام صادق]]{{ع}} افرادی مانند [[زرارة بن اعین]]، [[محمد بن مسلم]]، [[جمیل بن درّاج]]، [[برید بن معاویه]]، [[اسحاق بن عمّار]]، [[عبدالله حلبی]]، [[ابو بصیر]]، [[ابان بن تغلب]]، [[فضیل بن یسار]]، [[محمد بن حسن شیبانی]]، [[سفیان بن‌ عیینه]]، [[یحیی بن سعید]] در [[علم فقه]]، اصول و [[تفسیر قرآن کریم]] صاحب تخصّص گردیدند. چنانکه در [[علم شیمی]] نیز [[جابر بن حیان]] [[کوفی]] صاحب تخصّص گردید. و امّا در میان اصحاب امام صادق{{ع}} مفضّل بن عمر که امام صادق کتاب مشهوری را که به نام [[توحید]] مفضّل معروف شده است برای او [[املا]] فرموده‌اند، در [[هستی‌شناسی]] تخصّص پیدا نمود.
هرکدام از دانشجویان دانشگاه امام صادق در رشته خود به فعالیت پرداخته و دست به تألیف و [[مناظره]] زده‌اند. به نوشته [[سید حسن صدر]] کتاب‌های نوشته شده توسّط [[شیعه]] در این دوره زمانی به شش‌هزار و ششصد کتاب رسیده است‌<ref>تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص۲۸۸.</ref>.
در میان [[اصحاب امام صادق]]{{ع}}، [[هشام بن حکم]] در فنّ [[مناظره]] از دیگران گوی [[سبقت]] ربوده بود و [[امام صادق]]{{ع}} از [[مناظرات]] هشام خوشحال می‌شد.
هنگامی که امام صادق{{ع}} خبر مناظره هشام را با [[رهبر]] [[معتزله]] [[عمرو بن عبید]] شنید، و هشام به ایشان خبر داد که بر عمرو بن عبید [[پیروز]] شده است. [[امام]]{{ع}} به وی فرمودند: «ای هشام، چه‌کسی این سخنان را به تو آموخته است؟» هشام گفت:
ای پسر [[پیامبر خدا]]{{صل}}، این [[کلام]] بر زبان من جاری شد. امام صادق{{ع}} فرمودند: «به [[خدا]] [[سوگند]] که این کلمات در [[صحف ابراهیم]] و [[موسی]] نوشته شده است»<ref>الاحتجاج، ج۲، ص۱۲۵- ۱۲۸.</ref>.
از دیگر هدف‌های بزرگی که امام{{ع}} در این [[دانشگاه]] در کنار دیگر تخصّص‌ها داشتند، بخشیدن [[روح]] جدیدی به [[حرکت]] [[اصلاحات]] [[فقهی]] خاصّ بود که در کنار [[تفقّه]] در [[دین]] به شکل عامّ مطرح می‌شد.
از اینجاست که می‌بینیم در این دوران کتاب‌های بسیاری در رابطه با اصول‌ [[فقه]]، فقه و [[حدیث]] نوشته شد که مشخّصه بارز آن کتاب‌ها تکیه بر [[مکتب اهل بیت]] [[وحی]]{{عم}} و مبنا قرار دادن نظرات آنان در فقه بدون دخالت [[رأی]] و [[استحسان]] بوده است.
امام صادق{{ع}} فرموده‌اند:
حدیث من حدیث پدرم، حدیث پدرم حدیث جدّم، حدیث جدّم حدیث [[امام حسین]]{{ع}}، حدیث امام حسین{{ع}} حدیث [[امام حسن]]{{ع}}، حدیث امام حسن{{ع}} حدیث [[امیر المؤمنین]]{{ع}}، حدیث امیر المؤمنین{{ع}} حدیث [[رسول خدا]]{{صل}} و حدیث رسول خدا{{صل}} کلام [[خداوند متعال]] است‌<ref>اصول کافى، ج۱، ص۵۳- ۵۸.</ref>.
و امام صادق{{ع}} فرموده‌اند:
اگر ما از روی رأی و [[هوای نفس]] برای [[مردم]] [[فتوا]] بدهیم، همانا که از هلاک شدگانیم.
امّا ما با تکیه بر آثاری که از رسول خدا{{صل}} به ما رسیده و اصول [[علمی]] که در نزد ماست و ما آن را [[نسل]] به نسل به [[ارث]] برده و مانند سرمایه‌دارانی که [[اموال]] خود را به صورت [[گنج]] ذخیره می‌کنند این [[علوم]] را در نزد خود ذخیره کرده‌ایم، برای [[مردم]] [[فتوا]] می‌دهیم‌<ref>بصائر الدّرجات، ص۳۰۰.</ref>.
کتاب‌های [[اصول فقه]] متکفّل بیان [[قواعد]] و روش‌های [[استنباط احکام شرعی]] و چگونگی برخورد با احادیثی که در موسوعه‌ها و کتاب‌های [[اصول حدیث]] نوشته شده است می‌باشد.
[[امام صادق]]{{ع}} به [[دانشجویان]] خود کیفیت [[استنباط احکام]] از منابع [[تشریع]] را آموخته است، همچنان که به آنان کیفیت برخورد با [[احادیث]] [[متعارض]] را یاد داده است. امام صادق{{ع}} درباره روایاتی که مضمون آنها با [[قرآن]] منافات و معارضه دارد فرموده‌اند: {{متن حدیث|مَا لَمْ يُوَافِقْ مِنَ الْحَدِيثِ الْقُرْآنَ فَهُوَ زُخْرُفٌ}}؛ آن احادیثی که با قرآن موافق نیستند بی‌ارزشند<ref>وسائل، ج۱۸، ص۷۸.</ref> و همچنین فرموده‌اند: {{متن حدیث|إِنَّ عَلَى كُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً وَ عَلَى كُلِّ صَوَابٍ نُوراً فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوهُ}}؛ همانا که هر حقّی حقیقتی فرادست خود دارد و هر سخن [[ثواب]] و صحیحی از خود نوری دارد. پس آن احادیث که موافق کتاب خداست، آنها را بگیرید و آنچه را که مخالف با کتاب خداست فروگذارید<ref>اصول کافى، ج۱، ص۶۹.</ref>.
و همچنین درباره حالت [[تعارض]] دو [[حدیث]] با یکدیگر فرموده‌اند: اگر بر شما [[حدیثی]] وارد شد، ببینید آیا شاهدی بر صحّت آن حدیث از [[کتاب خدا]] یا قول [[رسول خدا]]{{صل}} پیدا می‌شود و اگر پیدا نشد، حدیثی که به‌دست شما رسیده، سزاوار به [[تبعیت]] است‌<ref>اصول کافى، ج۱، ص۶۹.</ref>.
همچنین امام صادق{{ع}} فرموده‌اند:
{{متن حدیث|إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ الْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا}}؛
بر ماست که اصول را به شما بیاموزیم و بر شماست که شاخ و برگ و رشته‌های مختلف را بر آن اصول مترتّب کنید<ref>بحار الانوار، ج۲، ص۲۴۵، ح۵۳.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۱۶۸.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:151921.jpg|22px]] [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|'''پیشوایان هدایت ج۸''']]
# [[پرونده:151922.jpg|22px]] [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|'''پیشوایان هدایت ج۸''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}



نسخهٔ کنونی تا ‏۹ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۵۵

اخلاق والای امام صادق(ع)‌

امام صادق(ع) به مرتبه بزرگی از اخلاق والای اسلامی و انسانی دست یافته بود. امام(ع) به واسطه همین اخلاق خوب، که امتداد اخلاق بزرگ‌منشانه جدّش رسول خدا- که همین اخلاق موجب برتری او بر سایر پیامبران گردیده بود- توانسته بود دل‌های مردم را به دست آورده، و عواطف و محبّت آنان را به خود جلب نماید. نشانه این مکارم اخلاق و بلندطبعی آن حضرت، این بود که به کسانی که به ایشان بدی روا می‌داشتند، خوبی و احسان می‌نمود. روایت شده است در ایام حج، یکی از حاجیان به گمان اینکه همیان یا کیسه پول خود را گم کرده است، به جست‌وجوی آن پرداخت و چون در مسجد پیامبر جز امام صادق که مشغول نماز بود کسی را ندید و آن حضرت را نمی‌شناخت، در آن حضرت درآویخت که تو همیان مرا برداشته‌ای. امام با کمال مدارا و نرمی به او گفتند: در همیان تو چه بوده است؟ مرد گفت هزار دینار. امام هزار دینار به او دادند و مرد به راه خود رفت. وقتی به منزل خود رسید همیان خود را یافت. به مسجد بازگشت و به جهت معذرت، به نزد امام رفت و هزار دینار را به آن حضرت تقدیم کرد. امام(ع) از قبول آن پول خودداری کرده و فرمودند: «چیزی که از دست من خارج شده است، دیگر به دست من بازنمی‌گردد» مرد مات و مبهوت شد و پرسید: این شخص کیست؟ به او گفتند: این جعفر صادق است. مرد همین‌طورکه می‌رفت با نهایت تحسین می‌گفت: بلی، چنین افعالی از چنین کسانی سر می‌زند[۱].

این شرافت و اصالت امام صادق(ع) و اخلاق والای آن حضرت بود که ایشان را واداشت تا مرد را تصدیق نموده و پول را به او بدهند. امام صادق(ع) فرموده‌اند: مروّت ما اهل بیت، بخشش درباره کسانی است که به ما ظلم کرده‌اند[۲]. امام صادق(ع) همواره باران اخلاق کریمانه‌اش را بر حاضران مجلس خود می‌بارید تا جایی که مردی از اهل سنت در وصف مجلس آن حضرت گفته است: «به خدا مجلسی را چون مجلس همنشینی با او پربار ندیدم»[۳].[۴].

کرم و سخاوت امام صادق(ع)‌

امام صادق(ع) از گشاده‌دست‌ترین مردم بوده و به جهت رفاه حال فقرا و محرومان، از آنچه در نزد او بود، بذل و بخشش می‌فرمود. راویان اخبار از کرم و بخشش امام صادق(ع) داستان‌ها نقل کرده‌اند که بعضی از آنها را خواهید خواند:

۱. روزی اشجع سلّمی بر امام صادق(ع) وارد شد و آن حضرت را بیمار یافت. اشجع از سبب بیماری امام صادق سؤال کرد. امام صادق(ع) به او فرمود: از بیماری من سؤال نکن، بلکه بگو که برای چه حاجتی نزد من آمده‌ای؟ اشجع در پاسخ آن حضرت اشعاری به این مضمون خواند: «خداوند بر تو چه در حال خواب و چه در حال بیداری لباس عافیت بپوشاند و همان‌گونه که ذلّت درخواست کردن از دیگران را از زندگی تو بیرون کرد درد و بیماری را نیز از جسم و جانت بیرون کند»[۵]. امام(ع) حاجت او را دانست و به غلام گفت چه مقدار به همراه داری؟ غلام عرض کرد: چهارصد دینار. امام دستور داد تا چهارصد دینار را به‌ اشجع دادند[۶].

۲. مفضل بن رمانه که از راستگویان اصحاب و راویان امام صادق(ع) بود بر آن حضرت داخل شد و از تنگدستی خود شکایت کرد و از امام صادق خواست تا برایش دعا کند. امام(ع) به کنیز خود فرمودند که آن کیسه را که ابو جعفر منصور به ما هدیه کرده بیاور. کنیزک آن کیسه را آورد. امام صادق به او فرمودند: «در این کیسه چهارصد دینار است. آن را بگیر و برای زندگی خود خرج کن». مفضّل گفت: نه به خدا قسم. فدای تو گردم. منظور من این نبود. فقط می‌خواستم برایم دعا کنید. امام صادق(ع) فرمودند: «از دعا کردن برایت فروگذار نخواهم کرد».

۳. فقیری از امام صادق(ع) درخواست کمک کرد. امام صادق به او چهارصد دینار دادند. فقیر آن پول‌ها را گرفت و شکرگویان آنجا را ترک کرد. امام صادق(ع) به خادمش گفت: «او را بازگردان» خادم گفت: او از شما چیزی طلب کرد و شما به او دادید. حال آیا چه کاری پس از عطا باقی مانده است؟ امام صادق(ع) فرمودند: «پیامبر اکرم(ص) فرموده است: «بهترین صدقه آنست که گیرنده را بی‌نیاز کند». و ما این سائل را بی‌نیاز نکردیم. این انگشتر را به او بده. من این انگشتر را ده هزار درهم خریده‌ام و به او بگو که اگر خواست آن را بفروشد، به همین قیمت بفروشد»[۷].

۴. از دیگر نمونه‌های جود و سخاوت امام صادق(ع) و علاقه‌اش به نیکویی و خیرات، این است که آن حضرت باغی در نزدیکی مدینه داشتند که به «عین زیاد» معروف بود و درختان نخل بسیاری داشت. هنگامی که خرماها می‌رسید، به کارگران و وکلای خود دستور می‌دادند تا در دیوار آن باغ‌ سوراخ‌هایی ایجاد کنند تا مردم داخل باغ شده و از آن خرماها بخورند. آن حضرت برای رعایت حال همسایگان پیر، ضعیف و مریض باغ که توانایی آمدن به باغ و خوردن خرما را نداشتند، دستور می‌فرمودند که برای هرکدام از آنها مقداری پیشکش کنند و آنگاه دستور می‌داد تا کارگران آنچه باقی مانده به مدینه برده و بیشتر آن را در بین ضعفا و مستحقّان تقسیم کنند. محصول خرمای آن باغ، مساوی با چهار هزار درهم بود که آن حضرت به اندازه سه هزار درهم از آن را در راه خدا می‌دادند و فقط هزار درهم از آن برای آن حضرت باقی می‌ماند[۸].

۵. از دیگر جلوه‌های کرم آن حضرت این بود که آنقدر از طعام و لباس به بیچارگان و فقرا می‌داد که برای خانواده خودش از غذا و لباس چیزی باقی نمی‌ماند[۹]. روزی آن حضرت مشغول خوردن ناهار بودند. مردی از کنار آن حضرت گذشت و سلام نکرد. امام او را به خوردن غذا دعوت کردند. بعضی از حاضران گفتند سنّت این است که او اوّل سلام کند و سپس دعوت به غذا شود، در حالیکه این مرد عمدا سلام نکرد. امام(ع) با تبسّم ملیحی رو به آن مرد کردند و گفتند: «این فقه عراقی، آمیخته با بخل است.»..[۱۰].[۱۱].

تواضع امام صادق(ع)‌

و از دیگر جلوه‌های شخصیت بزرگ امام صادق(ع) این بود که آن حضرت، در عین حالی‌که سرور مسلمانان و پیشوای میلیون‌ها نفر بودند، خود را کسی ندانسته و شدیدا به تواضع و فروتنی عشق می‌ورزیدند. از نشانه‌های تواضع آن حضرت این بود که از نشستن روی فرش‌های گرانقیمت خودداری کرده و همیشه بر فرش حصیر می‌نشستند[۱۲]. آن حضرت همیشه از متکبّران و خودبزرگ‌بینان بیزار بوده و بر آنان خرده می‌گرفت. روزی از یکی از قبایل عبور می‌کردند. رو به مردی کرده و فرمودند: «بزرگ این قبیله کیست؟» مرد به سرعت در جواب آن حضرت گفت: من. امام(ع) از این حالت او خوششان نیامد و به او گفتند: «اگر تو آقا و بزرگوار بودی، به این سرعت نمی‌گفتی من»[۱۳].

از دیگر مصادیق تواضع و فروتنی امام صادق(ع) این است که: مردی روستایی چند روزی به خدمت امام صادق(ع) می‌آمد. امام صادق مدّتی از او بی‌خبر بودند. از اصحاب خود درباره او سؤال کردند. مردی از اصحاب که آن شخص روستایی را فرد مهمّی نمی‌دانست، خطاب به حضرت کرد و گفت او نبطی است. امام(ع) حرف او را این‌گونه ردّ کردند که: اصل هر مردی، عقل و حسب و دین اوست، و کرامت هر مردی تقوای اوست، و تمام مردم در اینکه از آدم زاده شده‌اند مساوی‌اند. آن مرد که این حرف را زده بود، خجالت کشید[۱۴].[۱۵].

محور روحی و اخلاقی‌

امام صادق(ع) کاملا به تأثیر موج‌های انحراف فکری و سیاسی بر امّت اسلام و میزان تأثیر آن بر فاسد کردن عقل و خرد مردم آگاهی داشته‌اند. از دیگر سوی آن حضرت آثار سوء بازی‌های سیاسی امویان در آفریدن زمینه‌های مطابق با طغیان گرایش‌های الحادی و قبیله‌ای را به خوبی می‌دانستند که نتیجه این هردو بی‌بندوباری اخلاقی بوده است. کما اینکه در زمان امام صادق(ع) شعار ورع و پرهیزکاری به کلّی رنگ باخته بود. تمام این مسائل به از دست دادن ارزش‌ها و دوری امّت اسلام از اخلاقی که رسول خدا(ص) به آن امر کرده و آن را برای امّت خود می‌پسندید منتهی می‌گردید. از همین‌جاست که نقش امام صادق(ع) و توجّه روحی و اخلاقی آن حضرت به امّت اسلامی دارای چند بعد می‌شود: بعد اوّل: آن حضرت در درجه اوّل با رعایت کامل ارزش‌ها و موازین اسلامی، خود نمونه صالح و مثل اعلای اخلاق رسول اکرم(ص) بودند که وجود آن حضرت خود پایگاه پرتوافشانی فضیلت و رشد اخلاق والا در میان امّت بوده و از دیگر سوی دروغین بودن گرایش‌های نفسانی و خودخواهانه را آشکار می‌ساخت.

بعد دوّم: امام صادق(ع) مجموعه‌ای از سفارشات، نامه‌ها و راهنمایی‌های تربیتی و اخلاقی از خود به‌جای گذاشتند که در خلال آنها به درمان پوچی روحی و انحراف اخلاقی که در سالیان انحراف بسیار رشد کرده بود پرداخته‌اند. در بعد اوّل امام(ع) را می‌بینیم که مردم را با نرمی و آرامش به سوی فضیلت و پاکی فراخوانده و با آنها به بهترین روش‌ها استدلال می‌کرد. آن حضرت به سؤال‌کنندگان اجازه می‌داد تا هر سؤالی که دارند مطرح کرده و آنچه را که بر آنان سخت و پوشیده بود برای آنها توضیح می‌داد. آن حضرت حتّی از نزدیکان خود و کسانی که مردم را به‌سوی آن حضرت دعوت می‌کردند نمی‌پذیرفت که در دعوت مردم به‌سوی اصلاح و راه راست از رویه‌ای خشن و تند بهره‌گیری کنند. آن حضرت به آنان می‌فرمود: من گناه نادانان شما را برعهده دانایان شما می‌دانم، شما را چه می‌شود که چون می‌شنوید مردی از شما کار ناپسندی کرده و باعث ناراحتی ما (اهل بیت) شده است، به نزد او رفته و با کلامی رسا به نکوهش و ملامت او بپردازید؟ یکی از اصحاب آن حضرت فرمودند: در این صورت آنان از ما قبول نمی‌کنند. آن حضرت پاسخ دادند: آنان را ترک گویید و در مجالس آنان ننشینید[۱۶].

امام(ع) در اینجا دانشمندان از اصحاب خود را سفارش می‌کند که در ارشاد کسانی که منسوب به مکتب اهل بیت بوده امّا جاهل هستند و مرتکب بعضی از خطاها و گناهان می‌شوند، به این بهانه که آنان جرأت بر ارتکاب کارهای زشت پیدا کرده‌اند از رسالت خود در ارشاد آنان شانه خالی نکنند. کاری که تأثیر منفی بر پیروان امام صادق(ع) می‌گذاشت و در نتیجه دعوت کنندگان به صلاح و رستگاری را می‌آزرد. به نظر امام(ع) تنها هنگامی ترک و رها کردن چنین اشخاصی جایز است که شک از ذهن آنان برطرف شده و در عین‌حال از اصلاح شدن آن شخص مأیوس باشند. بعد سوّم: آن حضرت به محکم شدن رشته‌های انس و الفت در جامعه اسلامی و انتشار فضیلت در میان مردم سخت اشتیاق داشته تا بدین‌وسیله دشمنی و کینه از میان جامعه اسلامی رخت بربندد، امام صادق(ع) از مال خود به بعضی از اصحاب خود می‌داد تا به‌وسیله آن مال بین افرادی که باهم درگیری مالی دارند اصلاح کند. آن حضرت این عمل را به خاطر از بین بردن دوری و قهر و هجران در میان مردم مسلمان انجام می‌دادند تا اینکه مبادا این درگیری‌ها به شکایت بردن نزد حکام جور منتهی شود. کاری که آن حضرت بسیار از آن نهی می‌فرمودند. سعید بن بیان گوید: در حالی‌که من و یکی از خویشاوندانم در مسأله میراث باهم اختلاف داشتیم، مفضّل بن عمر از اصحاب امام صادق(ع) بر ما گذشت. او مدّتی در نزد ما توقّف کرد و سپس به ما گفت به منزل من بیایید. ما به منزل او رفتیم و او با چهارصد درهم، که از پول خود به ما داد، میان ما آشتی ایجاد کرد و از هرکدام از ما قول گرفت که با طرف مقابل دعوا را خاتمه بدهد.

مفضّل گوید: امّا آن پول از مال خودم نبود. بلکه امام صادق(ع) به من دستور داده بود اگر دیدیم دو نفر از شیعیان ما درباره مسائل مادّی باهم درگیری پیدا کرده‌اند، بین آنها را اصلاح کنیم و از مال آن حضرت به آنها بپردازیم. این چهارصد درهم از مال امام صادق(ع) بوده است‌[۱۷]. این روش گامی عملی در تقویت آن دستور سابق بوده است که مردم را از شکایت بردن به حکام جور منع می‌کرده است. آن حضرت مردم را بر صله رحم بسیار تشویق می‌نموده‌اند. از دیگر روش‌های نیکو و مکارم اخلاقی آن حضرت این بود که هرکس با آن حضرت قطع رابطه می‌کرد آن حضرت با او ارتباط برقرار می‌کرد و هرکس را که به آن حضرت بدی روا می‌داشت، به سرعت می‌بخشید. چنانکه در روایت آمده است که بین امام(ع) و بین عبدالله بن حسن سخنی درگرفت. عبدالله بن حسن در کلام خود با امام صادق(ع) تندی کرد. سپس هردو از هم جدا شده و به مسجد رفتند. آنان دم در مسجد با یکدیگر برخورد کردند. امام صادق(ع) به‌ عبدالله بن حسن فرمودند: ای ابا محمد شب را چگونه گذراندی. عبدالله گفت: خوب (امّا این کلام را با حالت غضب ادا کرد). امام صادق(ع) فرمودند: «ای ابا محمد آیا نمی‌دانی که صله رحم حساب روز قیامت را بر انسان آسان می‌کند؟»! سپس این آیه شریف قرآن را تلاوت فرمودند: ﴿وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ[۱۸]. عبدالله گفت: از این به بعد شما مرا قطع‌کننده رحم نخواهی یافت‌[۱۹].

آن حضرت با تمام خویشاوندان خود رابطه برقرار می‌کرد و برای آنان خیرخواهی می‌نمود، همچنانکه مستمندان را در شب به صورت ناشناس یاری و کمک مالی می‌فرمود. هشام بن حکم گوید: امام صادق(ع) وقتی که شب فرا می‌رسید و پاسی از شب می‌گذشت، کیسه‌ای که در آن نان و گوشت و پول بود برمی‌داشت و آن را بر گردن خود حمل می‌کرد و به سمت حاجتمندان مدینه می‌رفت و در حالی که آنان آن حضرت را نمی‌شناختند، آنها را بینشان تقسیم می‌کرد و تا زمان عروج امام صادق(ع) به‌سوی خداوند تعالی آنان آورنده آن کمک‌ها را نمی‌شناختند[۲۰]. مصادف گوید: همراه امام صادق(ع) بین مکه و مدینه بودیم. ناگهان مردی را دیدیم که کنار تنه درختی افتاده بود. امام صادق(ع) فرمودند: «بیا به طرف این مرد برویم. من بیم آن دارم که از تشنگی به این حالت افتاده باشد». ما به سمت آن مرد رفتیم. دیدیم مردی از نصاری با موهایی بلند آنجا افتاده است. امام(ع) به او فرمودند: «آیا تشنه‌ای؟» مرد پاسخ داد: آری. امام(ع) فرمودند: «ای مصادف، پیاده شو و به او آب بنوشان». من پایین آمدم و او را سیراب کردم. سپس سوار شده و به راه خود ادامه دادیم. به آن حضرت عرض کردم: این مرد نصرانی بود. آیا شما بر شخصی نصرانی تصدّق می‌کنید؟ امام پاسخ دادند: «اگر آنان به این حال افتاده باشند، آری»[۲۱]. امام صادق(ع) روی گرداندن از مؤمن محتاج کمک را حقیر شمردن او دانسته و حقیر شمردن مؤمن را حقیر شمردن اهل بیت(ع) تلقّی می‌کردند.

گروهی از اصحاب نزد آن حضرت بودند. امام صادق به آنان فرمود: «شما را چه می‌شود که ما را حقیر می‌شمارید؟» یکی از اهل خراسان برخاست و به آن حضرت عرض کرد: پناه بر خدا که ما شما را یا دستوری از اوامر شما را حقیر بشماریم. امام صادق(ع) فرمودند: «تو خود یکی از همان کسانی هستی که مرا حقیر شمرده‌اند». مرد گفت: پناه بر خدا از اینکه من شما را حقیر شمرده باشم!! امام صادق(ع) به او فرمودند: «وای بر تو، آیا هنگامی که نزدیک جحفه بودیم صدای فلانی را نشنیدی که به تو می‌گفت به اندازه یک میل مرا بر مرکب خود سوار کن که من از رفتن ناتوان شده‌ام؟ به خدا قسم که تو سر برنداشتی تا صدای او را بشنوی. تو او را حقیر شمردی و هر کس مؤمنی را حقیر بشمارد ما را حقیر شمرده و حرمت خداوند متعال را شکسته است»[۲۲]. امّا در بعد دوّم چنانکه گفتیم در مجموعه‌ای از سفارشات، نامه‌ها، مناظرات و راهنمایی‌ها نمود پیدا می‌کند که امام(ع) در خلال آنها به درمان ناکامی روحی که امت اسلام گرفتار آن شده بود پرداخته، و آنها را به سطحی از ایمان رسانده که مورد خواست صاحب رسالت اسلام بوده است.

آن حضرت شیعیان و اصحاب خود را این‌گونه مورد خطاب قرار داده است: «فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذَا وَرِعَ فِي دِينِهِ، وَ صَدَقَ الْحَدِيثَ، وَ أَدَّى الْأَمَانَةَ، وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ النَّاسِ، قِيلَ: هَذَا جَعْفَرِيٌّ، فَيَسُرُّنِي ذَلِكَ، وَ يَدْخُلُ عَلَيَّ مِنْهُ السُّرُورُ، وَ قِيلَ: هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ، وَ إِذَا كَانَ عَلَى غَيْرِ ذَلِكَ دَخَلَ عَلَيَّ بَلَاؤُهُ وَ عَارُهُ وَ قِيلَ: هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ...»؛ هرگاه یکی از شما دیندار و راستگو بوده، امانت را حفظ کند و با مردم با اخلاق خوب برخورد نماید و گفته شود که این شخص جعفری است، از این مطلب خشنود شده و حالت سرور به من دست می‌دهد.؛ چراکه می‌گویند: این نمونه‌ای از آداب جعفر بن محمد است. امّا اگر اخلاق او به غیر از این باشد، پیش از همه، ننگ و ناراحتی به من برگشت خواهد کرد که می‌گویند نتیجه تربیت جعفر بن محمد این بوده است‌[۲۳]. امام(ع) صحّت مذهب تشیع را به عنوان تنها خطّ الهی موجود در دل و جان شیعیان می‌کاشت.؛ چراکه آنان از جانب گرایش‌های منحرف از خطّ رسالت مورد انتقاد قرار می‌گرفتند. امّا حضرت شیعیان خود را این‌چنین توجیه می‌فرمود: بدانید به خدا سوگند هیچ‌کس از مردم نزد من محبوبتر از شما نیست. مردم به راه‌های مختلفی رفته‌اند. بعضی از آنها به رأی خود بسنده کرده، بعضی دیگر تابع هوای نفس خود گردیده و گروهی دیگر تابع روایات شده‌اند. امّا شما تابع قانونی ریشه‌دار شدید. پس بر شما باد که ورع پیشه نموده و سخت بکوشید. در تشییع‌ جنازه مردم شرکت کنید. مریضان مردم را عیادت کرده. با قوم خود در مساجدشان برای نماز حاضر شوید. آیا مردی از شما که همسایه‌اش حقّ او را می‌شناسد و ادا می‌کند، امّا او حقّ همسایه‌اش را نمی‌شناسند و ادا نمی‌کند، نباید شرم کند؟[۲۴].

امام صادق(ع) یکی از اصحاب خود را سفارش کرده است که شیعیان ضعیف الایمان را مورد انتقاد و نکوهش قرار ندهند. بلکه آنها را تقویت کرده، ضعفشان را از بین ببرند. آن حضرت فرموده‌اند: ای پسر جندب، درباره گناهکاران از هم‌مسلکان خود جز به نیکویی سخن نگو. از خداوند توفیق آنان را بخواه و از خداوند برای آنان توبه مسألت کن.؛ چراکه هرکس به سمت ما بیاید و ما را دوست داشته، دشمنان ما را دوست نداشته باشد، آنچه می‌داند بگوید و درباره آنچه نمی‌داند یا در آن اشکال دارد سکوت کند، اهل بهشت است‌[۲۵]. امام(ع) در یاران خود صفت تواضع را نیز تقویت می‌نمودند که نمونه بارز آن سلام کردن به هرکسی است که به انسان برخورد می‌کند، و این مسأله نشانه سلامت نفس انسان است. از دیگر کارهایی که از تواضع شمرده می‌شود، ترک مناقشه و جدال بی‌حاصل است. خصوصا در مسائل علمی، و جایی که گمان برتری‌جویی در آن برود. از دیگر نشانه‌های تواضع این است که انسان از ستوده شدن درباره نعمت‌هایی که خداوند به او داده، چون علم، ادب و تقوی ناراحت شده، دوست نداشته باشد که او را مدح کنند.؛ چراکه اگر چنین حبّی در ذات او باشد، نشانه این است که او دوست می‌دارد در میان اجتماع ظهور و بروز پیدا کرده و دارای عظمت گردد و این به دور از تواضع است.

امام صادق(ع) فرموده‌اند: «مِنَ التَّوَاضُعِ أَنْ تَرْضَى بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ وَ أَنْ تُسَلِّمَ عَلَى مَنْ تَلْقَى وَ أَنْ تَتْرُكَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ كُنْتَ مُحِقّاً وَ أَنْ لَا تُحِبَّ أَنْ تُحْمَدَ عَلَى التَّقْوَى»؛ از نشانه‌های تواضع آن است که به هر جایی که برای نشستن شما پیدا می‌شود راضی شوید و بر هر کسی که می‌بینید سلام کنید و از جدال و مناقشه بپرهیزید اگرچه حقّ با شما باشد و دوست نداشته باشید که بر تقوا و پرهیزکاری که خدا به شما عنایت کرده مورد تعریف و تمجید دیگران قرار گیرید[۲۶]. و امام صادق(ع) اصحاب خود را به تسلیم شدن در برابر حقّ در مباحثات و گفت‌وگوها، یا در برابر انتقاد صحیح و بجا سفارش می‌کرد. آن حضرت یاران خود را به عدم تعصّب قومی، عشیره‌ای و مذهبی سفارش می‌نمود.؛ چراکه جانبداری‌های کورکورانه انسان را از شنیدن حقیقت بازمی‌دارد. حقیقتی که همواره شعار اهل بیت(ع) بوده که فرمود: هرکس در برابر حقّ تسلیم شود، اوّلین کسی است که به خداوند رسیده است‌[۲۷].

بعد چهارم: از دیگر اقدامات تربیتی که امام صادق(ع) با هدف رساندن اصحاب خود به سطح مطلوب از پختگی و سلامت فکر و جلوگیری از به فساد کشیده شدن طرح‌ها و برنامه‌های آنان به مورد اجرا درمی‌آوردند، دعوت به مطالعه دقیق هر کار قبل از اقدام به انجام آن بود. آن حضرت فرموده‌اند: همواره سلامت و درستی کارها از راه بررسی و مطالعه به وجود می‌آید و عجله در کار باعث پشیمانی خواهد بود؛ هرکس که در غیر وقت مناسب به کاری دست بزند، نتیجه آن کار هم در غیر زمان مناسب به بار خواهد آمد[۲۸].[۲۹].

پیگیری ایجاد دانشگاه اسلامی اهل بیت(ع)‌

امام صادق(ع) حوزه علمیه‌ای را که ائمّه(ع)، قبل از ایشان تأسیس کرده بودند تکمیل فرموده، افق‌های گسترده‌تری در پیش روی آن گشود که این دانشگاه، توده‌های تشنه از سرزمین‌های مختلف اسلامی را به سوی خود جذب و جهت پرکردن خلأی که امت در آن زمان از آن رنج می‌برد تلاش کرد.

ویژگی‌های دانشگاه اهل بیت(ع)‌

  1. از ویژگی‌های دانشگاه امام صادق(ع) که موجب تفاوت آن با سایر مکاتب بود، این بود که این دانشگاه در تعلیم دانش و معرفت دست به انتخاب دانشجویان نزده و فقط به تعلیم عناصر دوستدار اهل بیت(ع) نمی‌پرداخت؛ بلکه درهای آن به روی طالبان علم از گرایش‌های مختلف باز بود. ابو حنیفه که یکی از مخالفان راه و روش امام صادق(ع) بوده و از کسانی است که در مسلک قیاس چنان پیش رفته که امام صادق(ع) و اصحاب آن حضرت را انکار کرده و به بعضی از اصحاب آن حضرت مانند مؤمن الطّاق اسم شیطان الطّاق داده، خود از کسانی است که در دانشگاه امام صادق(ع) تحصیل کرده و بسیاری از مسائل را از امام صادق(ع) پرسیده و از آن حضرت روایت کرده است. او در مدینه مدّتی را با امام صادق(ع) در ارتباط بوده است. وی خود از کسانی بوده است که در قیام زید بن علی یاور او بوده و در دعوت به قیام زید بن علی با او همکاری داشته و می‌گفته است خروج زید برای جدال و نبرد با امویان مانند خروج‌ رسول الله(ص) در روز جنگ بدر است‌[۳۰].
  2. دانشگاه امام صادق(ع) بسیاری از رشته‌های معرفت اسلامی و علوم انسانی را دربرداشته است. آن حضرت اهمیت ویژه‌ای به قرآن، سنّت، فقه، تاریخ، اصول، عقیده، کلام و فلسفه اسلامی می‌داده است. کما اینکه به علوم دیگری مانند: ستاره‌شناسی، پزشکی، جانورشناسی، گیاه‌شناسی، شیمی و فیزیک نیز اهمیت خاصی می‌داده است.
  3. دانشگاه امام صادق(ع) هیچگاه وابسته به هیچکدام از دولت‌های وقت چه دولت اموی و چه دولت عبّاسی نبوده و هیچگاه به سیاست دولت‌های حاکم آلوده نشده، هیچگاه ابزار خدمت حاکمان نگردیده بود، بلکه امّت اسلام با دیدن استقلال این دانشگاه، تنها آن را برآورنده آمال و آرزوهای خود می‌دانستند.؛ چراکه می‌دیدند در رأس این دانشگاه وارث علم پیامبر اکرم(ص)، بزرگ پرچمدار تفکر محمدی، امام ابو عبدالله جعفر بن محمد صادق(ع) نشسته است. کسی که موضع‌گیری‌ها و استقامت او مشهور بوده و به خاطر اخلاق بلندی که داشته به صادق ملقّب گردیده و هیچگاه در برابر سیاست حکام منحرف از خود سستی و نرمش نشان نداده است. از اینجاست که دانشگاه امام صادق(ع) حالت دژی سیاسی و فکری به خود گرفته که طالبان حقیقت و کسانی که احساس مسئولیت کرده و می‌خواستند از وادی گمراهی‌ای که جریانات فکری و سیاسی مختلف برای آنها به وجود آورده بودند رهایی یابند، به آن دژ مستحکم پناهنده شوند.
  4. دانشگاه امام صادق(ع) ویژگی دیگری هم داشت؛ شیوه صحیح و عمیق فکری که برنامه آماده‌سازی علمی آن مبتنی بر انباشته‌های ذهنی نبوده، بلکه مبتنی بر اندیشه، تعمق، اصالت و بالندگی توانایی‌های علمی بوده و اینها را از مهم‌ترین بنیان‌های شیوه آموزشی و پرورشی خود به‌شمار می‌آورده است.
  5. از این دانشگاه سمبل‌های علم و تقوی و استقامت فارغ التّحصیل شدند. کسانی که به خدمات علمی و دینی به جامعه، نوآوری در تخصص‌های مختلف علمی و موفقیت در عرصه دعوت و اصلاح بین مردم در جامعه معروف شده، به‌گونه‌ای که منتسب بودن به دانشگاه امام صادق(ع) یکی از افتخارات بزرگ به حساب آمده و می‌بینیم عدد دانشجویان این دانشگاه به چهار هزار نفر رسید.
  6. این دانشگاه بعدها گسترش یافته و شعبه‌های مختلفی در کوفه، بصره، قم و مصر از آن دایر گردید.
  7. امام صادق(ع) فعالیت خود در عرصه این دانشگاه را جدای از دیگر فعالیت‌های خود در حرکت انقلابی و سیر تغییر و تحول جامعه قرار نداده بود. بلکه این دانشگاه نیز قسمتی از برنامه اصلاحی آن حضرت بوده است.؛ چراکه این دانشگاه به حقّ بستر مناسبی برای تربیت افراد صالح و دنباله مؤثّر حرکت عامّ آن حضرت برای تربیت امّت بوده است. به علاوه نتایج سیاسی مثبتی که این دانشگاه در تربیت مهره‌های مؤثر سیاسی داشته و کادر علمی‌ای که در مدرسه امام صادق(ع) تربیت شدند، همان کسانی هستند که در تمام فعالیت‌های خاصّ امام شرکت دارند.
  8. دانشگاه امام صادق(ع) امتیاز مهم دیگری که داشت، ارتباط مستقیم با منابع تشریع و معرفت بوده که عبارت از قرآن کریم و سنّت شریف نبوی‌ است، که در هیچ عصر و زمانی مثل و مانندی برای آن یافت نمی‌شود. از اینجاست که می‌بینیم امام صادق(ع) اشتیاق شدیدی داشتند که در این دانشگاه در امر تدوین حدیث و حفظ مضمون آن فعالیت گسترده‌ای صورت گیرد.؛ چراکه در گذشته‌ای نه چندان دور حدیث شریف نبوی، دستخوش نابودی، تحریف و استفاده ابزاری سیاسی منحرف، گشته و از تدوین آن منع می‌شد. البتّه به رغم همه شعارهایی که از سوی حکومت‌ها سر داده می‌شد و هدف از منع تدوین حدیث را حراست قرآن از تحریف عنوان می‌کرد، هیچ یک از ائمّه معصومین(ع) به دستور منع تدوین حدیث اعتنایی نکردند. البتّه پیداست که هدف درازمدّت آنان از منع تدوین حدیث، از بین بردن و نابود کردن حدیث شریف نبوی است که در اکثر آن احادیث تأکید به ارتباط امّت با اهل بیت(ع) به چشم می‌خورد. پس هدف حاکمان، دور کردن مردم از اهل بیت(ع) بوده است؛ زیرا هنگامی که حدیث شریف نبوی بر این ارتباط تأکید می‌کند، مانع از دنباله‌روی مردم از هر حاکم ستمگر یا مدّعی سیاست‌باز خواهد شد. امام صادق(ع) فرموده‌اند: به خدا سوگند که در نزد ما آنچنان دانشی است که ما به احدی محتاج نمی‌شویم، امّا تمام مردم به ما احتیاج دارند. ما کتابی به املاء رسول خدا(ص) و خطّ علی بن ابی طالب(ع) در دست داریم که طول آن هفتاد ذراع است و در آن تمام حلال و حرام خدا نوشته شده است‌[۳۱]. و نیز از آن حضرت روایت شده است که فرمود: دانش ما از قدیم الایام بوده و تا ابد خواهد بود. دانشی که در کتاب نوشته، در دل‌ها حک شده و گوش‌ها را نواخته است. جفر سرخ، جفر سفید، مصحف فاطمه(س) و صحیفه جامعه در نزد ماست که در آن همه آنچه مردم بدان محتاج هستند جمع شده است‌[۳۲].
  9. در دانشگاه امام صادق(ع) اهمیت فراوانی به تدوین و نگارش کتاب داده می‌شده و یکی از ویژگی‌های آن دانشگاه نشر و پرورش و پیشرفت علم و دانش و کتابت بوده است. امام صادق(ع) دانشجویان خود را به نوشتن دستور می‌داد و ضرورت تدوین و نوشتن کتاب را به آنان گوشزد می‌فرمود. می‌بینیم که آن حضرت فرموده‌اند: کتاب‌هایتان را حفظ کنید.؛ چراکه شما به زودی به این کتاب‌ها احتیاج پیدا خواهید کرد[۳۳]. آن حضرت زراره را که یکی از اصحاب آن حضرت بود و در امر علم حدیث فعالیت فراوانی داشت، این‌چنین تأیید فرموده‌اند: خداوند زرارة بن اعین را رحمت کند که اگر زراره نبود، احادیث پدر من منقرض می‌گردید. آن حضرت درباره همین زراره و گروه دیگری از اصحاب خود چون ابو بصیر، محمد بن مسلم و برید عجلی چنین سخن رانده است: «لَوْ لَا هَؤُلَاءِ مَا كَانَ أَحَدٌ يَسْتَنْبِطُ هَذَا، هَؤُلَاءِ حُفَّاظُ الدِّينِ وَ أُمَنَاءُ أَبِي(ع) عَلَى حَلَالِ اللَّهِ وَ حَرَامِهِ وَ هُمُ السَّابِقُونَ إِلَيْنَا فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»؛ اگر اینها نبودند، هیچکس قدرت استنباط این فقه را پیدا نمی‌کرد، اینان حافظان‌ دین و امینان پدرم بر حلال و حرام خدا بوده‌اند. آنها در دنیا و آخرت از کسانی هستند که به سمت ما آمده و از دیگران سبقت می‌گیرند[۳۴]. امام صادق(ع) دانشجویان خود را به خوب درس خواندن و مباحثه کردن دستور می‌داده است. آن حضرت به مفضّل بن عمر فرموده است: دانش خود را بنویس و در میان برادرانت پخش کن. و چون از دنیا بروی از خود برای فرزندانت کتاب به ارث و یادگار بگذار، که زمانی بر مردم خواهد رسید پرآشوب، که مردم جز با کتاب‌هایشان با چیز دیگری انس نگیرند[۳۵]. بر همین اساس است که اصحاب امام صادق(ع) به کتابت و تدوین احادیث اهمیت فوق‌العاده‌ای قائل بودند. تا جایی که اصول چهارصدگانه معروف، به دست آنان تدوین گردید[۳۶]، که این اصول چهارصدگانه اوّلین مجموعه‌های حدیثی شیعه امامیه را تشکیل می‌داده است.
  10. از دیگر مشخّصات مدرسه امام صادق(ع) پرورش اندیشه اسلامی و تکامل آن در ضمن تخصّص‌های علمی در رشته‌های مختلف معرفت اسلامی است که به زودی این خصوصیت را به تفصیل به بحث خواهیم گذاشت.[۳۷].

تخصّص علمی در دانشگاه امام صادق(ع)‌

امام صادق(ع) در این مرحله، کاملا به اهمیت تخصّص و نقش آن در بالندگی و تکامل اندیشه اسلامی آگاهی داشتند. آن حضرت می‌دانستند که تخصّصی شدن علوم نقش مهمّی در به‌کارگیری نیروهای زیادی که به دانشگاه آن حضرت مراجعه می‌کردند داشته، و می‌توان با تخصّصی کردن، آموزش‌ دانشگاه را متنوّع کرد و با این کار بر بار علمی دانشگاه افزود؛ لذا است که امام(ع) دانشجویان خود را به‌سوی تخصّص‌های علمی راهنمایی می‌کرده‌اند. آن حضرت شخصا بر امر دانش‌آموزی آنان اشراف داشته و اشکالاتی که در ضمن کار به وجود می‌آمد حل کرده و حرکت علمی دانشگاه را به پیش می‌برده‌اند. در اینجا نمی‌توانیم همه این تخصّص‌های علمی را به بحث بگذاریم. امّا به ذکر بعضی از نمونه‌های این تخصّص‌ها اکتفا می‌کنیم.

الف- پزشکی: از امام صادق(ع) درباره جسم انسان سؤال کردند. آن حضرت پاسخ دادند: خداوند متعال انسان را با دوازده مفصل، چهل استخوان و سیصد و شصت رگ آفریده است. این رگ‌ها هستند که بدن را آبیاری می‌کنند و استخوان‌ها هستند که بدن را نگه می‌دارند. گوشت‌ها استخوان‌ها را نگه داشته و اعصاب گوشت‌ها را نگهداری می‌کنند. خداوند در دو دست انسان هشتاد و دو استخوان قرار داده که در هر یک دست چهل و یک استخوان وجود دارد، قسمتی از این استخوان‌ها که در کف دست واقع شده، سی و پنج استخوان، دو استخوان در ساعد، یک استخوان در بازو و سه استخوان در کتف که مجموع آنها به چهل و یک استخوان می‌رسد. در پای انسان چهل و سه استخوان وجود دارد. سی و پنج استخوان در کف پا، دو استخوان در ساق پا، سه استخوان در زانو و یک استخوان در ران و دو استخوان در ناحیه لگن. و امّا ستون فقرات هر انسان هیجده مهره داشته و در هر طرف از پهلوی او، نه دنده موجود است، گردنش هشت استخوان و سرش سی و شش استخوان دارد. در دهان انسان گاه، بیست و هشت و گاه سی و دو استخوان موجود است‌[۳۸].

میرزا محمد خلیلی می‌نویسد: قسم به جان خودم که این شمارش استخوان‌های بدن دقیقا مطابق آن شماره‌ای است که دانشمندان علم تشریح در این عصر در کتاب‌های خود نوشته‌اند. نه زیادتر و نه کمتر[۳۹]. امام صادق(ع) چگونگی گردش خون در بدن را برای اوّلین‌بار در حدیث خود به مفضّل بن عمر گفته‌اند. از این حدیث برمی‌آید که امام صادق(ع) بسیار جلوتر از «هاروی» که به‌عنوان کاشف گردش خون شناخته شده است بوده‌اند. امام صادق(ع) فرموده‌اند: ای مفضّل، آیا فکر کرده‌ای که خداوند چه تدبیری برای رسیدن غذا به بدن اندیشیده است؟ غذا به معده می‌رود. در معده هضم می‌شود. مقدار منتخبی از آن غذا به سمت کبد رفته و در رگ‌های ریزی که در کبد است قرار می‌گیرد. آن رگ‌ها غذا را برای کبد تصفیه می‌کنند تا اینکه مبادا چیزی به کبد آمده باشد که آن را بخراشد.؛ چراکه کبد بسیار لطیف بوده و تحمّل سفتی و سختی را ندارد. سپس کبد آن غذا را قبول کرده و به مدد تدبیر الهی آن را در خون حل می‌کند و آن خون را به تمام بدن می‌فرستد، البته به وسیله مجراهایی که برای همین کار ساخته شده- مانند لوله‌هایی که برای آب تهیه می‌شوند تا اینکه آب را در زمین به حرکت درآورند- و همچنین به‌وسیله همین خون آنچه از فضولات و چیزهای زاید در اندام بدن وجود دارد به مکان‌هایی که برای آنها اختصاص یافته است برده شده و در آنجا تفکیک می‌شوند؛ آن دسته که از جنس صفرای تلخ هستند به زهره یا کیسه صفرا رفته و آن بخش که از نوع سودا است به طحال می‌رود مایعات اضافی هم به مثانه ارسال می‌گردد، ای مفضل در تدبیر و حکمتی که در ترکیب بدن به کار رفته تأمل کن ببین‌ چگونه این اعضا را هرکدام در جای مناسب قرار داده است و چگونه هرکدام از این ظرف‌ها را برای قبول هریک از این فضولات قرار داده مبادا این سموم در بدن منتشر شده و باعث ضعف و بیماری شوند، پس مبارک باد آن‌که چنین نیکو تقدیر کرد و برنامه متقنی نهاد[۴۰].

ب- بهداشت: امام(ع) راه‌های پیشگیری از بیماریهای معده را بیان کرده‌اند. امام صادق(ع) همچنین از همنشینی و نزدیکی به بیمارانی که امثال بیماری جذام را دارند، نهی می‌فرموده‌اند. آن حضرت فرموده‌اند: هیچکس با شخص جذامی صحبت نکند مگر اینکه به اندازه یک ذراع بین آنها فاصله باشد[۴۱]. در طبّ جدید هم آمده است که میکروب جذام در هوا منتشر می‌شود و به اندازه یک متر در اطراف شخص بیمار قابل سرایت است. امام(ع) فرموده‌اند: همه بیماری‌ها از سوء هاضمه نشأت می‌گیرد[۴۲]. امام صادق(ع) فرموده‌اند: قبل و بعد از غذا دست خود را بشویید[۴۳]. شستن دست‌ها قبل از غذا باعث می‌شود که میکروب‌های احتمالی از بین برود و شستن دست بعد از غذا برای نظافت است.

ج- جانورشناسی: امام صادق(ع) در توصیف جامعه مورچگان این‌چنین فرموده است: به مورچگان و تمرکز و همکاری آنها در جمع و تهیه غذا دقّت کن. می‌بینی که گروهی از آنها وقتی دانه را به محلّ امن خود می‌برند به گروهی از مردم مانند که غذا یا چیزهای دیگر را به خانه خود می‌برند. بلکه مردم از نظر جدّیت و چالاکی به‌ مورچه نمی‌رسند. آیا ندیده‌ای که چگونه مورچگان مانند مردم در هنگام کار به یکدیگر کمک می‌کنند؟ آنها دانه را گرفته و به چند قسمت تقسیم می‌کنند تا اینکه مبادا آن دانه در خانه آنها سبز شده و خانه آنها را ویران نماید[۴۴]. اگر در میان لانه آنها رطوبتی به دانه‌ها برسد، مورچگان آن دانه‌ها را از خانه خارج کرده روی زمین پخش می‌کنند تا خشک شود. مورچه همیشه خانه خود را در جای بلندی از زمین قرار می‌دهد تا اینکه آب‌های جاری در خانه او داخل نشده و او را غرق نکند. همه این کارهایی که این حیوان به انجام می‌رساند، بدون مدد عقل و برنامه‌ریزی است. بلکه خداوند تعالی او را این‌گونه آفریده است‌[۴۵].

امام صادق(ع) همچنین درباره دانش‌هایی مثل گیاه‌شناسی، ستاره‌شناسی، شیمی، فیزیک، داروهای گیاهی‌[۴۶] همچنان که امام صادق(ع) در فلسفه، کلام، مباحث امامت، سیاست، شناخت، فقه، اصول، حدیث، تفسیر و تاریخ نیز سخنان بلندی دارد. تعدادی از دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) مانند هشام بن حکم، هشام بن سالم، مؤمن طاق، محمد بن عبدالله طیار، قیس ماهر و دیگران در مباحث کلامی تخصّص پیدا کردند. و از دیگر اصحاب امام صادق(ع) افرادی مانند زرارة بن اعین، محمد بن مسلم، جمیل بن درّاج، برید بن معاویه، اسحاق بن عمّار، عبدالله حلبی، ابو بصیر، ابان بن تغلب، فضیل بن یسار، محمد بن حسن شیبانی، سفیان بن‌ عیینه، یحیی بن سعید در علم فقه، اصول و تفسیر قرآن کریم صاحب تخصّص گردیدند. چنانکه در علم شیمی نیز جابر بن حیان کوفی صاحب تخصّص گردید. و امّا در میان اصحاب امام صادق(ع) مفضّل بن عمر که امام صادق کتاب مشهوری را که به نام توحید مفضّل معروف شده است برای او املا فرموده‌اند، در هستی‌شناسی تخصّص پیدا نمود. هرکدام از دانشجویان دانشگاه امام صادق در رشته خود به فعالیت پرداخته و دست به تألیف و مناظره زده‌اند. به نوشته سید حسن صدر کتاب‌های نوشته شده توسّط شیعه در این دوره زمانی به شش‌هزار و ششصد کتاب رسیده است‌[۴۷].

در میان اصحاب امام صادق(ع)، هشام بن حکم در فنّ مناظره از دیگران گوی سبقت ربوده بود و امام صادق(ع) از مناظرات هشام خوشحال می‌شد. هنگامی که امام صادق(ع) خبر مناظره هشام را با رهبر معتزله عمرو بن عبید شنید، و هشام به ایشان خبر داد که بر عمرو بن عبید پیروز شده است. امام(ع) به وی فرمودند: «ای هشام، چه‌کسی این سخنان را به تو آموخته است؟» هشام گفت: ای پسر پیامبر خدا(ص)، این کلام بر زبان من جاری شد. امام صادق(ع) فرمودند: «به خدا سوگند که این کلمات در صحف ابراهیم و موسی نوشته شده است»[۴۸]. از دیگر هدف‌های بزرگی که امام(ع) در این دانشگاه در کنار دیگر تخصّص‌ها داشتند، بخشیدن روح جدیدی به حرکت اصلاحات فقهی خاصّ بود که در کنار تفقّه در دین به شکل عامّ مطرح می‌شد. از اینجاست که می‌بینیم در این دوران کتاب‌های بسیاری در رابطه با اصول‌ فقه، فقه و حدیث نوشته شد که مشخّصه بارز آن کتاب‌ها تکیه بر مکتب اهل بیت وحی(ع) و مبنا قرار دادن نظرات آنان در فقه بدون دخالت رأی و استحسان بوده است.

امام صادق(ع) فرموده‌اند: حدیث من حدیث پدرم، حدیث پدرم حدیث جدّم، حدیث جدّم حدیث امام حسین(ع)، حدیث امام حسین(ع) حدیث امام حسن(ع)، حدیث امام حسن(ع) حدیث امیر المؤمنین(ع)، حدیث امیر المؤمنین(ع) حدیث رسول خدا(ص) و حدیث رسول خدا(ص) کلام خداوند متعال است‌[۴۹]. و امام صادق(ع) فرموده‌اند: اگر ما از روی رأی و هوای نفس برای مردم فتوا بدهیم، همانا که از هلاک شدگانیم.

امّا ما با تکیه بر آثاری که از رسول خدا(ص) به ما رسیده و اصول علمی که در نزد ماست و ما آن را نسل به نسل به ارث برده و مانند سرمایه‌دارانی که اموال خود را به صورت گنج ذخیره می‌کنند این علوم را در نزد خود ذخیره کرده‌ایم، برای مردم فتوا می‌دهیم‌[۵۰]. کتاب‌های اصول فقه متکفّل بیان قواعد و روش‌های استنباط احکام شرعی و چگونگی برخورد با احادیثی که در موسوعه‌ها و کتاب‌های اصول حدیث نوشته شده است می‌باشد. امام صادق(ع) به دانشجویان خود کیفیت استنباط احکام از منابع تشریع را آموخته است، همچنان که به آنان کیفیت برخورد با احادیث متعارض را یاد داده است. امام صادق(ع) درباره روایاتی که مضمون آنها با قرآن منافات و معارضه دارد فرموده‌اند: «مَا لَمْ يُوَافِقْ مِنَ الْحَدِيثِ الْقُرْآنَ فَهُوَ زُخْرُفٌ»؛ آن احادیثی که با قرآن موافق نیستند بی‌ارزشند[۵۱] و همچنین فرموده‌اند: «إِنَّ عَلَى كُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً وَ عَلَى كُلِّ صَوَابٍ نُوراً فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوهُ»؛ همانا که هر حقّی حقیقتی فرادست خود دارد و هر سخن ثواب و صحیحی از خود نوری دارد. پس آن احادیث که موافق کتاب خداست، آنها را بگیرید و آنچه را که مخالف با کتاب خداست فروگذارید[۵۲]. و همچنین درباره حالت تعارض دو حدیث با یکدیگر فرموده‌اند: اگر بر شما حدیثی وارد شد، ببینید آیا شاهدی بر صحّت آن حدیث از کتاب خدا یا قول رسول خدا(ص) پیدا می‌شود و اگر پیدا نشد، حدیثی که به‌دست شما رسیده، سزاوار به تبعیت است‌[۵۳]. همچنین امام صادق(ع) فرموده‌اند: «إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ الْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا»؛ بر ماست که اصول را به شما بیاموزیم و بر شماست که شاخ و برگ و رشته‌های مختلف را بر آن اصول مترتّب کنید[۵۴].[۵۵].

منابع

پانویس

  1. الامام جعفر الصادق، ص۴۸.
  2. خصال، ص۱۱.
  3. اصول کافى، ج۲، ص۶۵۷.
  4. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۳۵.
  5. أَلْبَسَكَ اللَّهُ مِنْهُ عَافِيَةً *** فِي نَوْمِكَ الْمُعْتَرِي وَ فِي أَرَقِكَ /// يُخْرِجُ مِنْ جِسْمِكَ السِّقَامَ كَمَا *** أَخْرَجَ ذُلَّ السُّؤَالِ مِنْ عُنُقِكَ
  6. مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۳۴۵؛ امالى طوسى، ج۱، ص۲۸۷.
  7. أحمد مغنیة، الإمام جعفر الصادق، ص۴۷.
  8. أحمد مغنیة، الإمام جعفر الصادق، ص۴۷.
  9. تاریخ الاسلام، ج۶، ص۴۵؛ مرآت الزمان، ج۶، ص۱۶۰؛ تهذیب الکمال، ج۵، ص۸۷.
  10. حیاة الإمام الصادق(ع)، ج۱، ص۶۴، به نقل از نثر الدرر.
  11. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۳۰.
  12. النجوم الزاهرة، ج۵، ص۱۷۶.
  13. محمد بن سعد، طبقات کبرى، ج۱، ص۳۲.
  14. حیاة الامام الصادق(ع)، ج۱، ص۶۶، به نقل از مطالب السؤول.
  15. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۳۴.
  16. امام صادق و المذاهب الاربعة، ج۳، ص۲۹۱.
  17. اصول کافى، ج۲، ص۲۰۹.
  18. «و کسانی که آنچه را خداوند فرمان به پیوند آن داده است می‌پیوندند و از پروردگار خویش می‌ترسند و از سختی حساب هراس دارند؛» سوره رعد، آیه ۲۱.
  19. کشف الغمّه، ج۲، ص۳۷۵ به نقل از جنابذى، و به نقل از آن در بحار الانوار، ج۴۷، ص۲۷۴.
  20. بحار الانوار، ج۴۷، ص۳۸، به نقل از فروع کافى، ج۴، ص۸.
  21. وسائل الشیعة، ج۶، ص۲۸۵، حدیث ۳.
  22. الامام الصّادق و المذاهب الاربعة، ج۲، ص۲۶۹.
  23. اصول کافى، ج۲، ص۶۳۶، و به نقل از آن وسائل الشیعة، ج۱۲، ص۵، ح۲؛ نهج السعادة، ج۸، ص۳۲.
  24. اصول کافى، ج۸، ص۱۴۶، ح۱۲۱ و به نقل از آن شیخ هادى نجفى، الف حدیث فى المؤمن.
  25. تحف العقول، وصیت امام صادق(ع) به عبدالله بن جندب، ص۳۰۲.
  26. الحکم الجعفریه، ص۳۵.
  27. الحکم الجعفریه، ص۶۰.
  28. الحکم الجعفریه، ص۶۰.
  29. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۱۵۴.
  30. حیاة الامام محمد الباقر، ج۱، ص۷۵.
  31. بصائر الدّرجات، ص۱۴۹.
  32. ارشاد، ج۲، ص۱۸۶ و به نقل از آن در مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۳۹۶، احتجاج، ج۲، ص۱۳۴، بحار الانوار، ج۴۷، ص۲۶ که در آن این عبارات اضافه شده است از حضرت تفسیر این حدیث را سؤال کردند، آن حضرت فرمودند غابر به معناى علم به آینده است.
  33. کافى، ج۱، ص۵۲.
  34. وسائل الشیعة، ج۸، ص۵۷- ۵۹.
  35. اصول کافى، ج۱، ص۵۲.
  36. وسائل الشیعة، ج۱۸، ص۵۷- ۵۹.
  37. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۱۶۳.
  38. المناقب، ج۴، ص۲۵۶؛ بحار الانوار، ج۱۴، ص۴۸۰.
  39. طبّ الامام الصّادق(ع)، ص۳.
  40. بحار الانوار، ج۳، ص۵۷، به نقل از مفضّل بن عمر جعفى، کتاب توحید.
  41. وسائل الشیعة، ج۲، ص۲۰۸.
  42. بحار الانوار، ج۶۳، ص۳۳۶.
  43. بحار الانوار، ج۶۳، ص۳۵۶.
  44. اگر مورچه از سبز شدن بعضى از دانه‌ها در خانه خود خوف داشته باشد، آن را به دو نصف تقسیم مى‌کند و درباره بعضى از دانه‌هاى گیاهان که نصف آنها هم سبز مى‌شود، مورچه آنها را به چهار قسمت تقسیم مى‌کند. مانند تخم گشنیز که نصف آن‌هم سبز مى‌شود.
  45. توحید مفضّل، ص۶۶؛ بحار الانوار، ج۳، ص۶۱؛ ج۶۲، ص۱۰۲.
  46. ر.ک: شیخ باقر شریف قرشى، حیاة الامام الصّادق(ع)، ج۲، ص۲۸۹ به بعد.
  47. تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص۲۸۸.
  48. الاحتجاج، ج۲، ص۱۲۵- ۱۲۸.
  49. اصول کافى، ج۱، ص۵۳- ۵۸.
  50. بصائر الدّرجات، ص۳۰۰.
  51. وسائل، ج۱۸، ص۷۸.
  52. اصول کافى، ج۱، ص۶۹.
  53. اصول کافى، ج۱، ص۶۹.
  54. بحار الانوار، ج۲، ص۲۴۵، ح۵۳.
  55. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۱۶۸.