واثلة بن اسقع لیثی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\[\[(.*)\]\](.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\>\n\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\>\n\n' به '{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = $2 | عنوان مدخل = $4 | مداخل مرتبط = $6 | پرسش مرتبط = }} ') |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = واثلة بن اسقع لیثی | | موضوع مرتبط = واثلة بن اسقع لیثی | ||
| عنوان مدخل = [[واثلة بن اسقع لیثی]] | | عنوان مدخل = [[واثلة بن اسقع لیثی]] | ||
| مداخل مرتبط = | | مداخل مرتبط = [[واثلة بن اسقع لیثی در تاریخ اسلامی]] - [[واثلة بن اسقع لیثی در تراجم و رجال]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
نام و [[نسب]] او [[واثلة بن اسقع بن عبدالعزی بن عبدمناة بن کنانه لیثی]] است و کنیهاش را اباسقع، [[ابا محمد]] و ابو قرصافه نیز گفتهاند. او سه سال [[خادم پیامبر]]{{صل}} بود و یکی از اهالی صفّه به شمار میرفت <ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۵۶۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۶۵۲؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ۴۶۲.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[واثلة بن اسقع (مقاله)|مقاله «واثلة بن اسقع»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۳۴.</ref> | نام و [[نسب]] او [[واثلة بن اسقع بن عبدالعزی بن عبدمناة بن کنانه لیثی]] است و کنیهاش را اباسقع، [[ابا محمد]] و ابو قرصافه نیز گفتهاند. او سه سال [[خادم پیامبر]] {{صل}} بود و یکی از اهالی صفّه به شمار میرفت <ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۵۶۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۶۵۲؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ۴۶۲.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[واثلة بن اسقع (مقاله)|مقاله «واثلة بن اسقع»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۳۴.</ref> | ||
==[[مسلمان]] شدن واثله== | == [[مسلمان]] شدن واثله == | ||
نقل شده، روزی واثله به [[مدینه]] وارد شد و در کنار [[شهر]] آمد تا هنگام [[نماز صبح]] که به حضور [[پیامبر]]{{صل}} رسیده و با آن [[حضرت]] نماز صبح را خواند. پیامبر{{صل}} معمولاً پس از نماز صبح برمیگشت و به چهره [[اصحاب]] خود مینگریست و چون نزدیک واثله رسید، او را نشناخت. پس به او فرمود: "تو کیستی؟" واثله خود را معرفی کرد. | نقل شده، روزی واثله به [[مدینه]] وارد شد و در کنار [[شهر]] آمد تا هنگام [[نماز صبح]] که به حضور [[پیامبر]] {{صل}} رسیده و با آن [[حضرت]] نماز صبح را خواند. پیامبر {{صل}} معمولاً پس از نماز صبح برمیگشت و به چهره [[اصحاب]] خود مینگریست و چون نزدیک واثله رسید، او را نشناخت. پس به او فرمود: "تو کیستی؟" واثله خود را معرفی کرد. | ||
پیامبر{{صل}} فرمود: "برای چه آمدهای؟" | پیامبر {{صل}} فرمود: "برای چه آمدهای؟" | ||
او گفت: "آمدهام تا با شما [[بیعت]] کنم". | او گفت: "آمدهام تا با شما [[بیعت]] کنم". | ||
پیامبر{{صل}} فرمود: "یعنی به هر چه بر آن [[توانایی]]، عمل کنی؟" | پیامبر {{صل}} فرمود: "یعنی به هر چه بر آن [[توانایی]]، عمل کنی؟" | ||
او گفت: "آری" و پیامبر{{صل}} با او بیعت فرمود. | او گفت: "آری" و پیامبر {{صل}} با او بیعت فرمود. | ||
پیامبر{{صل}} در آن هنگام عازم [[تبوک]] بود. واثله هم نزد [[خویشاوندان]] خود برگشت و به [[دیدار]] [[پدر]] خود اسقع رفت. پدر او همین که حالات او را دید، گفت: "آن کار را کردی؟ مسلمان شدی؟!" واثله گفت: "آری". پدرش گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]] هرگز با تو صحبت نخواهم کرد". او پیش عمویش آمد در حالی که او پشت به [[آفتاب]] داده بود. پس به عمویش [[سلام]] کرد. عمویش به او گفت: "آن کار را کردی؟" او گفت: "آری". او هم واثله را [[سرزنش]] کرد ولی کمتر از پدرش، به او گفت: "[[شایسته]] نبود که در کاری بر ما [[سبقت]] بگیری". [[خواهر]] واثله که گفتار او را شنید، پیش او آمد و به او به شیوه [[مسلمانان]] [[سلام]] داد. واثله به او گفت: "خواهرکم، چرا چنین سلام دادی؟" او گفت: "گفتگوی تو و عمویت را شنیدم". واثله [[اسلام]] را برای عموی خود بیان کرده بود و خواهرش آنها را شنیده و مسلمان شده بود. [[واثله]] به او گفت: "خواهرکم، [[خداوند متعال]] برای تو ارادهی خیر فرموده است، اکنون برای برادرت وسایل [[جنگ]] را آماده ساز که [[رسول خدا]]{{صل}} آماده [[سفر]] است". او مقداری آرد را در سطلی خمیر کرد و مقداری هم خرما به برادرش داد. واثله آن را گرفت و به [[مدینه]] آمد و متوجه شد که رسول خدا{{صل}} دو [[روز]] قبل به سوی [[تبوک]] حرکت فرموده ولی هنوز برخی از کاروانها که آماده حرکت هستند، حرکت نکردهاند. واثله میان بازار [[بنی قینقاع]] ایستاد و فریاد زد: "هر کس مرا با خود ببرد سهم [[غنایم]] من از آن او باشد". | پیامبر {{صل}} در آن هنگام عازم [[تبوک]] بود. واثله هم نزد [[خویشاوندان]] خود برگشت و به [[دیدار]] [[پدر]] خود اسقع رفت. پدر او همین که حالات او را دید، گفت: "آن کار را کردی؟ مسلمان شدی؟!" واثله گفت: "آری". پدرش گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]] هرگز با تو صحبت نخواهم کرد". او پیش عمویش آمد در حالی که او پشت به [[آفتاب]] داده بود. پس به عمویش [[سلام]] کرد. عمویش به او گفت: "آن کار را کردی؟" او گفت: "آری". او هم واثله را [[سرزنش]] کرد ولی کمتر از پدرش، به او گفت: "[[شایسته]] نبود که در کاری بر ما [[سبقت]] بگیری". [[خواهر]] واثله که گفتار او را شنید، پیش او آمد و به او به شیوه [[مسلمانان]] [[سلام]] داد. واثله به او گفت: "خواهرکم، چرا چنین سلام دادی؟" او گفت: "گفتگوی تو و عمویت را شنیدم". واثله [[اسلام]] را برای عموی خود بیان کرده بود و خواهرش آنها را شنیده و مسلمان شده بود. [[واثله]] به او گفت: "خواهرکم، [[خداوند متعال]] برای تو ارادهی خیر فرموده است، اکنون برای برادرت وسایل [[جنگ]] را آماده ساز که [[رسول خدا]] {{صل}} آماده [[سفر]] است". او مقداری آرد را در سطلی خمیر کرد و مقداری هم خرما به برادرش داد. واثله آن را گرفت و به [[مدینه]] آمد و متوجه شد که رسول خدا {{صل}} دو [[روز]] قبل به سوی [[تبوک]] حرکت فرموده ولی هنوز برخی از کاروانها که آماده حرکت هستند، حرکت نکردهاند. واثله میان بازار [[بنی قینقاع]] ایستاد و فریاد زد: "هر کس مرا با خود ببرد سهم [[غنایم]] من از آن او باشد". | ||
واثله گوید: من توان پیاده روی نداشتم. [[کعب بن عجره]] مرا صدا زد و گفت: "من یک نوبت در شب و یک نوبت در روز تو را بر شتر خود سوار میکنم و در عوض، هر چه به دست آری و سهم تو، از آن من باشد". واثله پذیرفت. بعدها واثله میگفت: خداوند متعال به [[کعب]] جزای خیر بدهد، نه تنها دو نوبت بلکه بیشتر هم مرا سوار میکرد و من همراه او [[غذا]] میخوردم و [[احترام]] مرا نگه میداشت. چون [[پیامبر]]{{صل}} [[خالد بن ولید]] را به جنگ اکیدر به [[دومة الجندل]] روانه فرمود کعب بن عجره هم در [[سپاه]] او بود و من هم همراهش بودم و غنایم زیادی نصیب ما شد که [[خالد]] آنها را تقسیم کرد و شش شتر [[جوان]] سهم من شد. من آنها را جلو انداختم و کنار [[خیمه]] کعب بن عجره آمدم و گفتم: [[خدا]] رحمتت کند، بیا شتران جوان خود را ببین و بگیر! او در حالی که لبخند میزد پیش من آمد و گفت: "[[خداوند]] به تو [[برکت]] بدهد؛ من تو را سوار نکردم برای اینکه چیزی از تو بگیرم"<ref>المغازی، واقدی، ج۳، ص۲۹-۱۰۲۸. </ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[واثلة بن اسقع (مقاله)|مقاله «واثلة بن اسقع»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۳۴-۴۳۶.</ref> | واثله گوید: من توان پیاده روی نداشتم. [[کعب بن عجره]] مرا صدا زد و گفت: "من یک نوبت در شب و یک نوبت در روز تو را بر شتر خود سوار میکنم و در عوض، هر چه به دست آری و سهم تو، از آن من باشد". واثله پذیرفت. بعدها واثله میگفت: خداوند متعال به [[کعب]] جزای خیر بدهد، نه تنها دو نوبت بلکه بیشتر هم مرا سوار میکرد و من همراه او [[غذا]] میخوردم و [[احترام]] مرا نگه میداشت. چون [[پیامبر]] {{صل}} [[خالد بن ولید]] را به جنگ اکیدر به [[دومة الجندل]] روانه فرمود کعب بن عجره هم در [[سپاه]] او بود و من هم همراهش بودم و غنایم زیادی نصیب ما شد که [[خالد]] آنها را تقسیم کرد و شش شتر [[جوان]] سهم من شد. من آنها را جلو انداختم و کنار [[خیمه]] کعب بن عجره آمدم و گفتم: [[خدا]] رحمتت کند، بیا شتران جوان خود را ببین و بگیر! او در حالی که لبخند میزد پیش من آمد و گفت: "[[خداوند]] به تو [[برکت]] بدهد؛ من تو را سوار نکردم برای اینکه چیزی از تو بگیرم"<ref>المغازی، واقدی، ج۳، ص۲۹-۱۰۲۸. </ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[واثلة بن اسقع (مقاله)|مقاله «واثلة بن اسقع»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۳۴-۴۳۶.</ref> | ||
==واثله و [[اصحاب صفه]]== | == واثله و [[اصحاب صفه]] == | ||
از [[واثلة]] نقل شده که من از [[اصحاب صفه]]<ref>درباره صفه مطالب زیادی نقل نشده کلینی با سند خود از ابی حمزدی شمالی و او از از امام باقر{{ع}} روایت کرده است: جویبر، فردی از اهالی یمامه و کوتاه قد، بد قیافه، محتاج و برهنه بود. او نزد رسول خدا{{صل}} آمد و اسلام آورد و مسلمان خوبی شد. پیامبر{{صل}} پیراهنی به او پوشاند و به وی فرمود که در مسجد بماند و در همانجا بخوابد؛ زیرا مردی غریب بود و جای دیگری نداشت و آن حضرت{{صل}} مقداری غذا برای او میفرستاد. کم کم عددی بیشتری مسلمان شدند که در مدینه غریب و بی کس بودند و مسجد برای همه آنها کوچک بود؛ برای همین خداوند به پیامبر{{صل}} وحی فرمود: مسجد خود را تطهیر کن و کسانی را که شب در آن میخوابند، بیرون کن. و امر فرمود به بستن همه درها مگر در خانه علی و فاطمه و اینکه هیچ جنبی حق عبور از مسجد را ندارد و اینکه هیچ غریبی در آنجا نماند. پیامبر{{صل}} دستور داد به بستن همه درها مگر در خانه علی و فاطمه که به حال خود باقی بود. پیامبر اکرم{{صل}} دستور داد که برای مسلمانان غریب صفهای بسازند و پس از آن فقرا و غریبهها که تعدادشان زیاد شده بود، شب و روز خود را در آنجا میگذراندند. رسول خدا{{صل}} به آنها قول داد که در حد تواناییاش به آنها گندم و جو و خرما و کشمش بدهد و مسلمانان هم با دیدن دلسوزی پیامبر{{صل}} نسبت به ایشان، به آنها محبت میکردند و صدقههای خود را به آنها میدادند. (فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۴۰).</ref> بودم و هیچ کس از ما [[لباس]] کاملی نداشت و غبار و عرق بر پوست ما نشسته بود. ما بیست نفر بودیم که در صفههای [[مسجد]] [[زندگی]] میکردیم و من از همه آنها کوچکتر بودم. روزی [[گرسنگی]] بر ما فشار آورد، مرا نزد [[رسول خدا]]{{صل}} فرستادند که مدتی است چیزی نخوردهایم، چه کنیم؟ [[رسول اکرم]]{{صل}} از همسرانش پرسید: چیزی در [[خانه]] دارید؟ آنها گفتند: کمی نان و قدری شیر ست. [[حضرت]] نانها را در ظرفی [[خرد]] کرد و شیر را روی آن ریخت و با دست [[مبارک]] به هم زد، سپس فرمود: "[[واثله]]، ده نفر از رفقایت را بخوان". ده نفر آمدند و دور ظرف شیر نشستند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[بسم الله]] بگویید و از اطراف ظرف بخورید و به وسط آن دست نزنید که [[برکت]] از بالا میآید". اینها [[سیر]] شدند و رفتند و ده نفر دوم آمدند. [[رسول خدا]]{{صل}} همان [[فرمان]] اول را داد. اینها هم نشستند و خوردند و سیر شدند و هنوز در کاسه [[غذا]] مانده بود. من از دیدن این حال در شگفت شدم<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۲۷۳.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[واثلة بن اسقع (مقاله)|مقاله «واثلة بن اسقع»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۳۶-۴۳۷.</ref> | از [[واثلة]] نقل شده که من از [[اصحاب صفه]]<ref>درباره صفه مطالب زیادی نقل نشده کلینی با سند خود از ابی حمزدی شمالی و او از از امام باقر {{ع}} روایت کرده است: جویبر، فردی از اهالی یمامه و کوتاه قد، بد قیافه، محتاج و برهنه بود. او نزد رسول خدا {{صل}} آمد و اسلام آورد و مسلمان خوبی شد. پیامبر {{صل}} پیراهنی به او پوشاند و به وی فرمود که در مسجد بماند و در همانجا بخوابد؛ زیرا مردی غریب بود و جای دیگری نداشت و آن حضرت {{صل}} مقداری غذا برای او میفرستاد. کم کم عددی بیشتری مسلمان شدند که در مدینه غریب و بی کس بودند و مسجد برای همه آنها کوچک بود؛ برای همین خداوند به پیامبر {{صل}} وحی فرمود: مسجد خود را تطهیر کن و کسانی را که شب در آن میخوابند، بیرون کن. و امر فرمود به بستن همه درها مگر در خانه علی و فاطمه و اینکه هیچ جنبی حق عبور از مسجد را ندارد و اینکه هیچ غریبی در آنجا نماند. پیامبر {{صل}} دستور داد به بستن همه درها مگر در خانه علی و فاطمه که به حال خود باقی بود. پیامبر اکرم {{صل}} دستور داد که برای مسلمانان غریب صفهای بسازند و پس از آن فقرا و غریبهها که تعدادشان زیاد شده بود، شب و روز خود را در آنجا میگذراندند. رسول خدا {{صل}} به آنها قول داد که در حد تواناییاش به آنها گندم و جو و خرما و کشمش بدهد و مسلمانان هم با دیدن دلسوزی پیامبر {{صل}} نسبت به ایشان، به آنها محبت میکردند و صدقههای خود را به آنها میدادند. (فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۴۰).</ref> بودم و هیچ کس از ما [[لباس]] کاملی نداشت و غبار و عرق بر پوست ما نشسته بود. ما بیست نفر بودیم که در صفههای [[مسجد]] [[زندگی]] میکردیم و من از همه آنها کوچکتر بودم. روزی [[گرسنگی]] بر ما فشار آورد، مرا نزد [[رسول خدا]] {{صل}} فرستادند که مدتی است چیزی نخوردهایم، چه کنیم؟ [[رسول اکرم]] {{صل}} از همسرانش پرسید: چیزی در [[خانه]] دارید؟ آنها گفتند: کمی نان و قدری شیر ست. [[حضرت]] نانها را در ظرفی [[خرد]] کرد و شیر را روی آن ریخت و با دست [[مبارک]] به هم زد، سپس فرمود: "[[واثله]]، ده نفر از رفقایت را بخوان". ده نفر آمدند و دور ظرف شیر نشستند. [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "[[بسم الله]] بگویید و از اطراف ظرف بخورید و به وسط آن دست نزنید که [[برکت]] از بالا میآید". اینها [[سیر]] شدند و رفتند و ده نفر دوم آمدند. [[رسول خدا]] {{صل}} همان [[فرمان]] اول را داد. اینها هم نشستند و خوردند و سیر شدند و هنوز در کاسه [[غذا]] مانده بود. من از دیدن این حال در شگفت شدم<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۲۷۳.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[واثلة بن اسقع (مقاله)|مقاله «واثلة بن اسقع»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۳۶-۴۳۷.</ref> | ||
==واثله و نقل [[حدیث کساء]]== | == واثله و نقل [[حدیث کساء]] == | ||
واثله از [[دوستان]] [[خاندان پیامبر]]{{صل}} بوده و مخصوصا به [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} ارادت زیادی داشت. هنگامی که اسرای [[کربلا]] را به [[شام]] وارد کردند، یک نفر از [[اهل شام]] به [[امام علی]] و [[امام حسین]]{{ع}} توهین کرد، واثله خشمناک شد و به او گفت: "ای مرد! اگر آنچه را که من از رسول خدا درباره [[حسین]] و پدرش [[علی]] و مادرش [[فاطمه]] [[زهرا]] و برادرش [[حسن]] شنیدهام، شنیده بودی، [[دوستدار]] ایشان بودی نه آنکه با ایشان [[کینهتوزی]] کنی. روزی در خانه [[ام سلمه]] نزد رسول خدا بودم که حسن وارد شد. پیامبر او را روی زانوی راست نشانید، سپس حسین آمد و پیامبر او را بر زانوی چپ نشانید. پیامبر ایشان را میبوسید و نوازش میکرد. آنگاه فاطمه آمد و در مقابل پیامبر قرار گرفت. در این وقت پیامبر، علی را خواند و فرمود: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref> | واثله از [[دوستان]] [[خاندان پیامبر]] {{صل}} بوده و مخصوصا به [[امیر مؤمنان علی]] {{ع}} ارادت زیادی داشت. هنگامی که اسرای [[کربلا]] را به [[شام]] وارد کردند، یک نفر از [[اهل شام]] به [[امام علی]] و [[امام حسین]] {{ع}} توهین کرد، واثله خشمناک شد و به او گفت: "ای مرد! اگر آنچه را که من از رسول خدا درباره [[حسین]] و پدرش [[علی]] و مادرش [[فاطمه]] [[زهرا]] و برادرش [[حسن]] شنیدهام، شنیده بودی، [[دوستدار]] ایشان بودی نه آنکه با ایشان [[کینهتوزی]] کنی. روزی در خانه [[ام سلمه]] نزد رسول خدا بودم که حسن وارد شد. پیامبر او را روی زانوی راست نشانید، سپس حسین آمد و پیامبر او را بر زانوی چپ نشانید. پیامبر ایشان را میبوسید و نوازش میکرد. آنگاه فاطمه آمد و در مقابل پیامبر قرار گرفت. در این وقت پیامبر، علی را خواند و فرمود: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>.<ref>العمده، این بطریق، ص۳۴. البته این روایت، در منابع اهل سنت و شیعه به اشکال گوناگون، نقل شده و همه آنها درباره این موضوع، همنظر هستند که اهل بیت پیامبر {{صل}}، (علی و فاطمه و حسن و حسین {{ع}}) هستند. ر. ک: الطرائف فی معرفة اهل الطوائف، سید بن طاووس، ص۱۲۳؛ ذخائر العقبی، احمد بن عبد الله طبری، ص۲۳؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۴۷؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۲، ص۱۵۲ و....</ref>. | ||
[[علامه طباطبایی]] در ذیل این [[آیه]] مینویسد: [[اثبات]] اینکه مراد از [[أهل]] البیت مخاطب [[آیه تطهیر]]، [[خمسه طیبه]] ([[پیامبر]]، [[علی]]، [[فاطمه]]، [[حسن]] و [[حسین]]{{ع}}) هستند با آن روایاتی که درشان [[نزول آیه]] وارد شده، [[تأیید]] میشود. چه در آن [[روایت]] آمده که [[آیه شریفه]] درشان [[رسول خدا]] و علی و فاطمه و حسن و حسین{{ع}} منازل شده است و احدی در این [[فضیلت]] با آنان شرکت ندارد. این [[روایات]]، بسیار زیاد و بیش از هفتاد [[حدیث]] است که بیشتر آنها از [[طرق اهل سنت]] است و [[اهل سنت]] آنها را از طرق بسیاری از [[ام سلمه]]، [[عایشه]]، [[ابوسعید خدری]]، سعد، [[واثلة بن الاسقع]]، [[ابی الحمراء]]، [[ابن عباس]]، [[ثوبان]]، [[غلام]] [[آزاد]] شده رسول خدا، [[عبدالله بن جعفر]]، علی و [[حسن بن علی]] نقل کردهاند و تقریباً از [[چهل]] طریق نقل کردهاند. و [[شیعه]] آن را از [[امام علی]]{{ع}}، [[امام سجاد]]{{ع}}، [[امام باقر]]{{ع}}، [[امام صادق]]{{ع}} و [[امام رضا]]{{ع}} و از ام سلمه، [[ابوذر]]، [[ابو لیلی]]، [[ابوالاسود دؤلی]]، [[عمرو بن میمون اودی]] و [[سعد بن ابی وقاص]] و بیش از سی طریق نقل کردهاند. | [[علامه طباطبایی]] در ذیل این [[آیه]] مینویسد: [[اثبات]] اینکه مراد از [[أهل]] البیت مخاطب [[آیه تطهیر]]، [[خمسه طیبه]] ([[پیامبر]]، [[علی]]، [[فاطمه]]، [[حسن]] و [[حسین]] {{ع}}) هستند با آن روایاتی که درشان [[نزول آیه]] وارد شده، [[تأیید]] میشود. چه در آن [[روایت]] آمده که [[آیه شریفه]] درشان [[رسول خدا]] و علی و فاطمه و حسن و حسین {{ع}} منازل شده است و احدی در این [[فضیلت]] با آنان شرکت ندارد. این [[روایات]]، بسیار زیاد و بیش از هفتاد [[حدیث]] است که بیشتر آنها از [[طرق اهل سنت]] است و [[اهل سنت]] آنها را از طرق بسیاری از [[ام سلمه]]، [[عایشه]]، [[ابوسعید خدری]]، سعد، [[واثلة بن الاسقع]]، [[ابی الحمراء]]، [[ابن عباس]]، [[ثوبان]]، [[غلام]] [[آزاد]] شده رسول خدا، [[عبدالله بن جعفر]]، علی و [[حسن بن علی]] نقل کردهاند و تقریباً از [[چهل]] طریق نقل کردهاند. و [[شیعه]] آن را از [[امام علی]] {{ع}}، [[امام سجاد]] {{ع}}، [[امام باقر]] {{ع}}، [[امام صادق]] {{ع}} و [[امام رضا]] {{ع}} و از ام سلمه، [[ابوذر]]، [[ابو لیلی]]، [[ابوالاسود دؤلی]]، [[عمرو بن میمون اودی]] و [[سعد بن ابی وقاص]] و بیش از سی طریق نقل کردهاند. | ||
حال اگر کسی بگوید: این روایات بیش از این دلالت ندارد که علی و فاطمه و [[حسنین]] نیز مشمول آیه هستند و این منافات ندارد با اینکه [[همسران رسول خدا]]{{صل}} نیز مشمول آن باشند، چون آیه شریفه در [[سیاق]] خطاب به آنان قرار گرفته است. در پاسخ میگوییم: بسیاری از این روایات و به خصوص آنچه از [[ام سلمه]] - که [[آیه]] در [[خانه]] او نازل شده به [[روایت]] شده است، تصریح دارد بر اینکه آیه مخصوص همان [[پنج تن]] است و شامل [[همسران رسول خدا]]{{صل}} نیست. و اگر کسی بگوید: آن [[روایات]] باید به خاطر ناسازگاریاش با صریح [[قرآن]] طرح شود، چون روایت هر [[قدر]] هم صحیح باشد، وقتی پذیرفته است که با [[نص]] صریح قرآن منافات نداشته باشد و روایات مذکور [[مخالف]] قرآن است، برای اینکه آیه مورد بحث دنبال آیاتی قرار دارد که خطاب در همه آنها به همسران رسول خدا{{صل}} است، پس باید خطاب در این آیه نیز به ایشان باشد. در پاسخ میگوییم: همه حرفها در همین است که آیا آیه مورد بحث، متصل به آن [[آیات]] و تتمه آنها است یا نه؟ چون روایاتی که بدان اشاره شد، همین را منکر است و میفرماید، آیه مورد بحث به [[تنهایی]] و در یک واقعه جداگانه نازل شده و حتی در بین این هفتاد روایت، یک روایت هم وجود ندارد که بگوید [[آیه شریفه]] دنبال آیات مربوط به همسران رسول خدا{{صل}} نازل شده و حتی احدی هم از [[مفسرین]] این حرف را نزدهاند. حتی آنها هم که گفتهاند آیه مورد بحث، مخصوص [[همسران]] [[رسول]] خداست مانند [[عکرمه]] و [[عروه]]، نگفتهاند که آیه در ضمن آیات نازل شده است. پس آیه مورد بحث از جهت [[نزول]] جزو آیات مربوط به همسران رسول خدا{{صل}} و متصل به آن نیست، حال با این است که به [[دستور]] [[رسول خدا]] دنبال آن آیات قرارش دادهاند و یا بعد از [[رحلت رسول خدا]] [[اصحاب]] در هنگام تألیف [[آیات قرآنی]] در آنجا نوشتهاند. پس مؤید این احتمال آن است که اگر آیه مورد بحث که در حال حاضر جزو آیه {{متن قرآن|وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ}}؛ است<ref>{{متن قرآن|وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}؛ "و در خانههایتان آرام گیرید و چون خویشآرایی دوره جاهلیت نخستین خویشآرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref> از آن حذف شود و فرض کنیم که اصلا جزو آن نیست، [[آیه]] مزبور با آیه بعدش که میفرماید: {{متن قرآن|وَاذْكُرْنَ}}؛ کمال اتصال و [[انسجام]] را دارد و اتصالش به هم نمیخورد. پس معلوم میشود جمله مورد بحث نسبت به آیه قبل و بعدش نظیر آیهی {{متن قرآن|الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا}}<ref>«مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیمخور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کردهاید- و آنچه بر روی سنگهای مقدّس (برای بتها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بختآزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.</ref>. است که در وسط آیاتی قرار گرفته که آنچه خوردنش [[حرام]] است، میشمارد. بنابر آنچه گفته شد، کلمه "[[أهل]] البیت" در عرف [[قرآن]] اسم خاص است که هر جا ذکر شود، منظور از آن، این [[پنج تن]] هستند؛ یعنی [[رسول خدا]] و [[علی]] و [[فاطمه]] و [[حسنین]]، و بر هیچ کس دیگر اطلاق نمیشود، هر چند که از [[خویشاوندان]] و اقربای آن جناب باشد. البته این معنا، معنایی است که [[قرآن کریم]] لفظ مذکور را بدان اختصاص داده، وگرنه به حسب عرف عام، کلمه مزبور بر خویشاوندان نیز اطلاق میشود<ref>المیزان، علامه طباطبایی (ترجمه: موسوی همدانی)، ج۱۶، ص۶۷-۴۶۵. البته استاد یوسفی غروی آیه تطهیر را بسیار دقیق ارزیابی کردهاند. ایشان در این باره مینویسد: حسین بن حکم کوفی در کتاب ما نزل من القرآن، درباره اهل بیت با سند خود از شهر بن حوشب نقل میکند: به ام سلمه، همسر پیامبر برخوردم، سلام کردم و پرسیدم: ای ام المؤمنین آیا این آیه را دیدهای: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}. گویا آن را در باره اهل بیت میدانی. ام سلمه گفت: روزی من و رسول خدا در خانه من در هنگام عصر روی کسای خیبری نشسته بودیم یا اینکه در شب سردی بود. پس کنیز خانه آمد و گفت: علی و فاطمه همراه با حسن و حسین در کنار در خانه هستند. پیامبر{{صل}} به من فرمود: اینها اهل بیت من هستند. سپس به ایشان اذن ورود داد تا داخل خانه شوند. پیامبر{{صل}}، فاطمه و علی و حسنین را بوسید و فاطمه نزد ایشان آمد در حالی که حریرهای را که در روی طبق بود، در دست داشت. پیامبر{{صل}} آن را بین دستانش قرار داد سپس همگی از آن حریره خوردند. سپس فاطمه نزدیک علی رفت و حسن و حسین نیز کنار فاطمه نشستند و پیامبر نیز در کنار آنان نشست. سپس پیامبر{{صل}} کساء را از زیر پای من و خودش بیرون آورد و آن را به همراه کساء فدکی که سیاه رنگ بود روی سر همه قرار داد و دو طرف کساء را کشید و با دست راستش به آسمان اشاره کرده و سه مرتبه فرمود: {{متن حدیث|اللهم هؤلاء أهل بیتی، فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا کما أذهبت عن اسماعیل و اسحاق و یعقوب، و طهرهم من الرجس کما طهرت آل لوط و آل عمران و آل هارون اللهم ان هؤلاء آل محمد، فاجعل صلواتک و برکات علی آل محمد کما جعلتها علی ابراهیم انک حمید مجید}}. و من که کنار دیوار ایستاده بودم، گفتم: ای رسول خدا آیا من از ایشان را با ایشان هستم؟ و کساء را بلند کردم تا به زیر آن بروم. پیامبر{{صل}} آن را از دست من کشید و فرمود: "نه، تو همسر پیامبر هستی و تو خوبی ولی اینها اهل بیت من هستند و تو از اهل ببیت نیستی. گفتم: شما از اهل بیت هستی؟ فرمود: بله و این در نزد من دوست داشتنیتر است و از آنچه که خورشید بر آن میتابد. در این هنگام این آیه نازل شد: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}؛ این آیه درباره پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین نازل شده است. برای تحقیق بیشتر، ر.ک: موسوعه التاریخ الاسلامی، ج۳، ص۱۲۹-۱۳۲.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[واثلة بن اسقع (مقاله)|مقاله «واثلة بن اسقع»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۳۷-۴۴۰.</ref> | حال اگر کسی بگوید: این روایات بیش از این دلالت ندارد که علی و فاطمه و [[حسنین]] نیز مشمول آیه هستند و این منافات ندارد با اینکه [[همسران رسول خدا]] {{صل}} نیز مشمول آن باشند، چون آیه شریفه در [[سیاق]] خطاب به آنان قرار گرفته است. در پاسخ میگوییم: بسیاری از این روایات و به خصوص آنچه از [[ام سلمه]] - که [[آیه]] در [[خانه]] او نازل شده به [[روایت]] شده است، تصریح دارد بر اینکه آیه مخصوص همان [[پنج تن]] است و شامل [[همسران رسول خدا]] {{صل}} نیست. و اگر کسی بگوید: آن [[روایات]] باید به خاطر ناسازگاریاش با صریح [[قرآن]] طرح شود، چون روایت هر [[قدر]] هم صحیح باشد، وقتی پذیرفته است که با [[نص]] صریح قرآن منافات نداشته باشد و روایات مذکور [[مخالف]] قرآن است، برای اینکه آیه مورد بحث دنبال آیاتی قرار دارد که خطاب در همه آنها به همسران رسول خدا {{صل}} است، پس باید خطاب در این آیه نیز به ایشان باشد. در پاسخ میگوییم: همه حرفها در همین است که آیا آیه مورد بحث، متصل به آن [[آیات]] و تتمه آنها است یا نه؟ چون روایاتی که بدان اشاره شد، همین را منکر است و میفرماید، آیه مورد بحث به [[تنهایی]] و در یک واقعه جداگانه نازل شده و حتی در بین این هفتاد روایت، یک روایت هم وجود ندارد که بگوید [[آیه شریفه]] دنبال آیات مربوط به همسران رسول خدا {{صل}} نازل شده و حتی احدی هم از [[مفسرین]] این حرف را نزدهاند. حتی آنها هم که گفتهاند آیه مورد بحث، مخصوص [[همسران]] [[رسول]] خداست مانند [[عکرمه]] و [[عروه]]، نگفتهاند که آیه در ضمن آیات نازل شده است. پس آیه مورد بحث از جهت [[نزول]] جزو آیات مربوط به همسران رسول خدا {{صل}} و متصل به آن نیست، حال با این است که به [[دستور]] [[رسول خدا]] دنبال آن آیات قرارش دادهاند و یا بعد از [[رحلت رسول خدا]] [[اصحاب]] در هنگام تألیف [[آیات قرآنی]] در آنجا نوشتهاند. پس مؤید این احتمال آن است که اگر آیه مورد بحث که در حال حاضر جزو آیه {{متن قرآن|وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ}}؛ است<ref>{{متن قرآن|وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}؛ "و در خانههایتان آرام گیرید و چون خویشآرایی دوره جاهلیت نخستین خویشآرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref> از آن حذف شود و فرض کنیم که اصلا جزو آن نیست، [[آیه]] مزبور با آیه بعدش که میفرماید: {{متن قرآن|وَاذْكُرْنَ}}؛ کمال اتصال و [[انسجام]] را دارد و اتصالش به هم نمیخورد. پس معلوم میشود جمله مورد بحث نسبت به آیه قبل و بعدش نظیر آیهی {{متن قرآن|الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا}}<ref>«مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیمخور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کردهاید- و آنچه بر روی سنگهای مقدّس (برای بتها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بختآزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.</ref>. است که در وسط آیاتی قرار گرفته که آنچه خوردنش [[حرام]] است، میشمارد. بنابر آنچه گفته شد، کلمه "[[أهل]] البیت" در عرف [[قرآن]] اسم خاص است که هر جا ذکر شود، منظور از آن، این [[پنج تن]] هستند؛ یعنی [[رسول خدا]] و [[علی]] و [[فاطمه]] و [[حسنین]]، و بر هیچ کس دیگر اطلاق نمیشود، هر چند که از [[خویشاوندان]] و اقربای آن جناب باشد. البته این معنا، معنایی است که [[قرآن کریم]] لفظ مذکور را بدان اختصاص داده، وگرنه به حسب عرف عام، کلمه مزبور بر خویشاوندان نیز اطلاق میشود<ref>المیزان، علامه طباطبایی (ترجمه: موسوی همدانی)، ج۱۶، ص۶۷-۴۶۵. البته استاد یوسفی غروی آیه تطهیر را بسیار دقیق ارزیابی کردهاند. ایشان در این باره مینویسد: حسین بن حکم کوفی در کتاب ما نزل من القرآن، درباره اهل بیت با سند خود از شهر بن حوشب نقل میکند: به ام سلمه، همسر پیامبر برخوردم، سلام کردم و پرسیدم: ای ام المؤمنین آیا این آیه را دیدهای: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}. گویا آن را در باره اهل بیت میدانی. ام سلمه گفت: روزی من و رسول خدا در خانه من در هنگام عصر روی کسای خیبری نشسته بودیم یا اینکه در شب سردی بود. پس کنیز خانه آمد و گفت: علی و فاطمه همراه با حسن و حسین در کنار در خانه هستند. پیامبر {{صل}} به من فرمود: اینها اهل بیت من هستند. سپس به ایشان اذن ورود داد تا داخل خانه شوند. پیامبر {{صل}}، فاطمه و علی و حسنین را بوسید و فاطمه نزد ایشان آمد در حالی که حریرهای را که در روی طبق بود، در دست داشت. پیامبر {{صل}} آن را بین دستانش قرار داد سپس همگی از آن حریره خوردند. سپس فاطمه نزدیک علی رفت و حسن و حسین نیز کنار فاطمه نشستند و پیامبر نیز در کنار آنان نشست. سپس پیامبر {{صل}} کساء را از زیر پای من و خودش بیرون آورد و آن را به همراه کساء فدکی که سیاه رنگ بود روی سر همه قرار داد و دو طرف کساء را کشید و با دست راستش به آسمان اشاره کرده و سه مرتبه فرمود: {{متن حدیث|اللهم هؤلاء أهل بیتی، فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا کما أذهبت عن اسماعیل و اسحاق و یعقوب، و طهرهم من الرجس کما طهرت آل لوط و آل عمران و آل هارون اللهم ان هؤلاء آل محمد، فاجعل صلواتک و برکات علی آل محمد کما جعلتها علی ابراهیم انک حمید مجید}}. و من که کنار دیوار ایستاده بودم، گفتم: ای رسول خدا آیا من از ایشان را با ایشان هستم؟ و کساء را بلند کردم تا به زیر آن بروم. پیامبر {{صل}} آن را از دست من کشید و فرمود: "نه، تو همسر پیامبر هستی و تو خوبی ولی اینها اهل بیت من هستند و تو از اهل ببیت نیستی. گفتم: شما از اهل بیت هستی؟ فرمود: بله و این در نزد من دوست داشتنیتر است و از آنچه که خورشید بر آن میتابد. در این هنگام این آیه نازل شد: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}؛ این آیه درباره پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین نازل شده است. برای تحقیق بیشتر، ر. ک: موسوعه التاریخ الاسلامی، ج۳، ص۱۲۹-۱۳۲.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[واثلة بن اسقع (مقاله)|مقاله «واثلة بن اسقع»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۳۷-۴۴۰.</ref> | ||
==واثله و [[نقل روایت]]== | == واثله و [[نقل روایت]] == | ||
از آن جایی که واثله سه سال [[خادم پیامبر]]{{صل}} بوده، [[احادیث]] زیادی را از آن [[حضرت]]{{ع}} نقل میکند که به تعدادی از آنها اشاره میکنیم: | از آن جایی که واثله سه سال [[خادم پیامبر]] {{صل}} بوده، [[احادیث]] زیادی را از آن [[حضرت]] {{ع}} نقل میکند که به تعدادی از آنها اشاره میکنیم: | ||
#[[انتخاب]] [[پیامبر]]{{صل}}: [[رسول خدا]] فرمود: [[خداوند]] از [[اولاد]] [[ابراهیم]] [[اسماعیل]] را، و از اسماعیل[[کنانه]] را، و از [[کنانه]] [[قریش]] را، و از [[قریش]] [[بنی هاشم]] را، و از بنی هاشم مرا برگزید<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اَللَّهَ اِصْطَفَى إِسْمَاعِيلَ مِنْ وُلْدِ إِبْرَاهِيمَ وَ اِصْطَفَى كِنَانَةَ مِنْ بَنِي إِسْمَاعِيلَ وَ اِصْطَفَى قُرَيْشاً مِنْ بَنِي كِنَانَةَ وَ اِصْطَفَى هَاشِماً مِنْ قُرَيْشٍ وَ اِصْطَفَانِي مِنْ هَاشِمٍ}}؛ الامالی، شیخ مفید، ص۲۱۶.</ref>. | # [[انتخاب]] [[پیامبر]] {{صل}}: [[رسول خدا]] فرمود: [[خداوند]] از [[اولاد]] [[ابراهیم]] [[اسماعیل]] را، و از اسماعیل[[کنانه]] را، و از [[کنانه]] [[قریش]] را، و از [[قریش]] [[بنی هاشم]] را، و از بنی هاشم مرا برگزید<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اَللَّهَ اِصْطَفَى إِسْمَاعِيلَ مِنْ وُلْدِ إِبْرَاهِيمَ وَ اِصْطَفَى كِنَانَةَ مِنْ بَنِي إِسْمَاعِيلَ وَ اِصْطَفَى قُرَيْشاً مِنْ بَنِي كِنَانَةَ وَ اِصْطَفَى هَاشِماً مِنْ قُرَيْشٍ وَ اِصْطَفَانِي مِنْ هَاشِمٍ}}؛ الامالی، شیخ مفید، ص۲۱۶.</ref>. | ||
#[[سرزنش]] نکردن: رسول خدا{{صل}} فرمود: برادرت را آشکارا سرزنش مکن که خداوند او را [[عافیت]] بخشد و تو را (به همان [[عیب]]) گرفتار سازد<ref>{{متن حدیث|لاَ تُظْهِرِ اَلشَّمَاتَةَ لِأَخِيكَ فَيُعَافِيَهُ اَللَّهُ وَ يَبْتَلِيَكَ.}}؛ الامالی، شیخ مفید، ص۲۶۹.</ref>. | # [[سرزنش]] نکردن: رسول خدا {{صل}} فرمود: برادرت را آشکارا سرزنش مکن که خداوند او را [[عافیت]] بخشد و تو را (به همان [[عیب]]) گرفتار سازد<ref>{{متن حدیث|لاَ تُظْهِرِ اَلشَّمَاتَةَ لِأَخِيكَ فَيُعَافِيَهُ اَللَّهُ وَ يَبْتَلِيَكَ.}}؛ الامالی، شیخ مفید، ص۲۶۹.</ref>. | ||
#نگاه به [[علی]]{{ع}}: [[رسول خدا]] فرمود: نگاه کردن به صورت [[علی]]{{ع}} [[عبادت]] است<ref>{{متن حدیث|اَلنَّظَرُ إِلَى وَجْهِ عَلِيٍّ عِبَادَةٌ}}؛ کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین، علامه حلی، ص۴۵۰.</ref>. | # نگاه به [[علی]] {{ع}}: [[رسول خدا]] فرمود: نگاه کردن به صورت [[علی]] {{ع}} [[عبادت]] است<ref>{{متن حدیث|اَلنَّظَرُ إِلَى وَجْهِ عَلِيٍّ عِبَادَةٌ}}؛ کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین، علامه حلی، ص۴۵۰.</ref>. | ||
#[[محبت اهل بیت]]{{عم}}: رسول خدا{{صل}} فرمود: "[[محبت]] من و [[اهل]] بیتم در هفت موضع که خطرهای آن زیاد است، [[نافع]] است: | # [[محبت اهل بیت]] {{عم}}: رسول خدا {{صل}} فرمود: "[[محبت]] من و [[اهل]] بیتم در هفت موضع که خطرهای آن زیاد است، [[نافع]] است: | ||
##موقع مردن؛ | ## موقع مردن؛ | ||
##در [[قبر]]؛ | ## در [[قبر]]؛ | ||
##موقع [[حشر]] ([[برانگیخته شدن]] در صحرای [[محشر]])؛ | ## موقع [[حشر]] ([[برانگیخته شدن]] در صحرای [[محشر]])؛ | ||
##وقتی که [[نامه اعمال]] به دست اشخاص داده میشود؛ | ## وقتی که [[نامه اعمال]] به دست اشخاص داده میشود؛ | ||
##وقتی که به حسابها رسیدگی میکنند؛ | ## وقتی که به حسابها رسیدگی میکنند؛ | ||
##وقتی که افراد به پای [[میزان]] میروند؛ | ## وقتی که افراد به پای [[میزان]] میروند؛ | ||
##وقت [[عبور از صراط]]، پس هر که مرا و اهل بیتم را [[دوست]] بدارد و پس از من به آنان [[تمسک]] کرده باشد، ما [[شفیعان]] او در [[روز قیامت]] هستیم". به [[حضرت]] گفته شد: تمسک به آنان چگونه است؟ فرمود: "[[پیشوایان]] بعد از من [[دوازده]] نفرند؛ هر که آنان را دوست بدارد و بدانها [[اقتدا]] کند، [[رستگار]] شده و اهل [[نجات]] است. و هر که از آنان رو گردان شود، [[گمراه]] میشود"<ref>کفایة الاثر، خزار قمی، ص۱۰۹-۱۰۸.</ref>. | ## وقت [[عبور از صراط]]، پس هر که مرا و اهل بیتم را [[دوست]] بدارد و پس از من به آنان [[تمسک]] کرده باشد، ما [[شفیعان]] او در [[روز قیامت]] هستیم". به [[حضرت]] گفته شد: تمسک به آنان چگونه است؟ فرمود: "[[پیشوایان]] بعد از من [[دوازده]] نفرند؛ هر که آنان را دوست بدارد و بدانها [[اقتدا]] کند، [[رستگار]] شده و اهل [[نجات]] است. و هر که از آنان رو گردان شود، [[گمراه]] میشود"<ref>کفایة الاثر، خزار قمی، ص۱۰۹-۱۰۸.</ref>. | ||
همچنین [[واثله]] نقل میکند که رسول خدا{{صل}} فرمود: "[[اهل بیت]] مرا به جای سر برای [[بدن]] و به جای دو [[چشم سر]] قرار دهید؛ سر بدون چشم [[راهنمایی]] نشود. پس از من از آنها [[پیروی]] کنید تا هرگز گمراه نشوید". از آن حضرت از [[امامان]] پرسیدم، فرمود: "امامان بعد از من از [[عترت]] من، یا فرمود: از اهل بیت من - به عدد نقیبان بنی اسرائیلاند"<ref>کفایة الاثر، خزار قمی، ص۱۱۱.</ref>. | همچنین [[واثله]] نقل میکند که رسول خدا {{صل}} فرمود: "[[اهل بیت]] مرا به جای سر برای [[بدن]] و به جای دو [[چشم سر]] قرار دهید؛ سر بدون چشم [[راهنمایی]] نشود. پس از من از آنها [[پیروی]] کنید تا هرگز گمراه نشوید". از آن حضرت از [[امامان]] پرسیدم، فرمود: "امامان بعد از من از [[عترت]] من، یا فرمود: از اهل بیت من - به عدد نقیبان بنی اسرائیلاند"<ref>کفایة الاثر، خزار قمی، ص۱۱۱.</ref>. | ||
همچنین رسول خدا{{صل}} فرمود: "[[ایمان]]، کامل نشود مگر به محبت ما اهل بیت، و به [[درستی]] که [[خداوند تعالی]] به من سفارش فرموده که ما اهل بیت را دوست ندارد مگر [[مؤمن]] [[پرهیز]] کار، و [[دشمن]] ندارد ما را مگر [[منافق]] [[بدبخت]]. پس خوشا به حال کسی که به من و به [[ائمه اطهار]] از [[فرزندان]] من بریری متمسک شود". گفته شد: ای رسول خدا! امامان پس از تو چند نفرند؟ فرمود: به عدد نقیبان [[بنی اسرائیل]]"<ref>کفایة الاثر، خزار قمی، ص۱۱۰.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[واثلة بن اسقع (مقاله)|مقاله «واثلة بن اسقع»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۴۰-۴۴۲.</ref> | همچنین رسول خدا {{صل}} فرمود: "[[ایمان]]، کامل نشود مگر به محبت ما اهل بیت، و به [[درستی]] که [[خداوند تعالی]] به من سفارش فرموده که ما اهل بیت را دوست ندارد مگر [[مؤمن]] [[پرهیز]] کار، و [[دشمن]] ندارد ما را مگر [[منافق]] [[بدبخت]]. پس خوشا به حال کسی که به من و به [[ائمه اطهار]] از [[فرزندان]] من بریری متمسک شود". گفته شد: ای رسول خدا! امامان پس از تو چند نفرند؟ فرمود: به عدد نقیبان [[بنی اسرائیل]]"<ref>کفایة الاثر، خزار قمی، ص۱۱۰.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[واثلة بن اسقع (مقاله)|مقاله «واثلة بن اسقع»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۴۰-۴۴۲.</ref> | ||
==[[علی]]{{ع}} [[وصی پیامبر]]{{صل}}== | == [[علی]] {{ع}} [[وصی پیامبر]] {{صل}} == | ||
[[واثلة بن اسقع]] نقل میکند: از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که میفرمود: "هنگامی که مرا به [[آسمان]] بردند و به درخت [[سدرة المنتهی]] رسیدم، [[پروردگار]] من جل جلاله به من ندا کرده، فرمود: " ای [[محمد]]! " گفتم: لبیک ای [[سید]] من! فرمود: " من هیچ [[پیامبری]] را نفرستادم که روزگارش سپری شود مگر اینکه پس از او وصیش به امر [[امامت]] [[قیام]] کرده و تو پس از خود [[علی بن ابی طالب]] را [[امام]] و [[وصی]] خود قرار ده، زیرا من تو و او را از [[نور]] واحدی آفریدم و [[امامان]] [[راهنما]] را از نور شما دو نفر آفریدم. ای محمد! آیا میخواهی آنها را ببینی؟ " گفتم: آری پروردگارا! فرمود: " سر بلند کن. پس سرم را بلند کردم، ناگاه [[انوار]] امامان [[دوازده]] گانهی بعد از خود را دیدم. گفتم: پروردگارا! اینها انوار کیست؟ فرمود: " انوار امامان [[امین]] و [[معصوم]] پس از تو است"<ref>کفایة الاثر، خزار قمی، ص۱۱۱.</ref>. | [[واثلة بن اسقع]] نقل میکند: از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم که میفرمود: "هنگامی که مرا به [[آسمان]] بردند و به درخت [[سدرة المنتهی]] رسیدم، [[پروردگار]] من جل جلاله به من ندا کرده، فرمود: " ای [[محمد]]! " گفتم: لبیک ای [[سید]] من! فرمود: " من هیچ [[پیامبری]] را نفرستادم که روزگارش سپری شود مگر اینکه پس از او وصیش به امر [[امامت]] [[قیام]] کرده و تو پس از خود [[علی بن ابی طالب]] را [[امام]] و [[وصی]] خود قرار ده، زیرا من تو و او را از [[نور]] واحدی آفریدم و [[امامان]] [[راهنما]] را از نور شما دو نفر آفریدم. ای محمد! آیا میخواهی آنها را ببینی؟ " گفتم: آری پروردگارا! فرمود: " سر بلند کن. پس سرم را بلند کردم، ناگاه [[انوار]] امامان [[دوازده]] گانهی بعد از خود را دیدم. گفتم: پروردگارا! اینها انوار کیست؟ فرمود: " انوار امامان [[امین]] و [[معصوم]] پس از تو است"<ref>کفایة الاثر، خزار قمی، ص۱۱۱.</ref>. | ||
[[واثله]] از [[جابر بن عبدالله انصاری]] نقل میکند که گفت: [[جندب بن جناده]] [[یهودی]] که از یهودان [[خیبر]] بود به نزد رسول خدا{{صل}} آمد و گفت: "ای رسول خدا خبر ده به من از آنچه برای [[خدا]] نیست؟ و از آنچه نزد خدا نیست و از آنچه خدا نمیداند". رسول خدا{{صل}} فرمود: "اما آنچه برای خدا نیست، پس برای خدا شریکی نیست و اما آنچه نزد خدا نیست، پس آن [[ظلم]] بر [[بندگان]] است، و اما آنچه خدا نمیداند آن گفتار شما [[مردمان]] [[یهود]] است که [[عزیر]] [[فرزند خدا]] است، و خدا برای خود [[فرزندی]] نمیداند". | [[واثله]] از [[جابر بن عبدالله انصاری]] نقل میکند که گفت: [[جندب بن جناده]] [[یهودی]] که از یهودان [[خیبر]] بود به نزد رسول خدا {{صل}} آمد و گفت: "ای رسول خدا خبر ده به من از آنچه برای [[خدا]] نیست؟ و از آنچه نزد خدا نیست و از آنچه خدا نمیداند". رسول خدا {{صل}} فرمود: "اما آنچه برای خدا نیست، پس برای خدا شریکی نیست و اما آنچه نزد خدا نیست، پس آن [[ظلم]] بر [[بندگان]] است، و اما آنچه خدا نمیداند آن گفتار شما [[مردمان]] [[یهود]] است که [[عزیر]] [[فرزند خدا]] است، و خدا برای خود [[فرزندی]] نمیداند". | ||
جندب گفت: {{عربی|أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُهُ }}؛ [[گواهی]] دهم که جز خدای یگانه خدایی نیست و گواهی میدهم که به [[حقیقت]] تو [[رسول]] خدایی. سپس جندب گفت: "دیشب [[حضرت]] [[موسی بن عمران]] را در [[خواب]] دیدم. به من فرمود: " ای جندب! به دست [[محمد]] [[اسلام]] آور و به اوصیای پس از او متمسک شو " و [[خداوند]] اسلام را روزی من فرمود و [[مسلمان]] شدم. اکنون از اوصیای خود مرا [[آگاه]] فرما تا به آنان متمسک گردم". [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "ای [[جندب]]! اوصیای پس از من به عدد نقیبان [[بنی اسرائیل]] هستند". او گفت: "ای [[رسول خدا]]، به طوری که ما در [[تورات]] دیدهایم آنها [[دوازده تن]] بودهاند". پیامبر{{صل}} فرمود: "آری، [[امامان]] پس از من [[دوازده]] نفرند". او گفت: "ای رسول خدا! همگی آنها در یک زمانند؟" پیامبر{{صل}} فرمود: "نه، بلکه یکی پس از دیگری بیایند و تو به جز سه نفر از آنان را نخواهی دید". جندب گفت: اسمشان را برایم بگو ای رسول خدا". پیامبر{{صل}} فرمود: "اولین آنها [[سید]] [[اوصیاء]] و [[وارث پیامبران]] پس از من و [[پدر]] امامان، [[علی بن ابی طالب]] است. سپس فرزندش [[حسن]] و سپس [[حسین]] هستند. پس از من به ایشان متمسک شو و [[نادانی]] [[نادانان]] گولت نزند. و هنگامی که [[زمان]] ولادت فرزن! حسین، [[علی بن الحسین]] [[سید العابدین]] فرا رسد [[مرگ]] تو برسد و آخرین توشه تو از [[دنیا]] شربت شیری است که بیاشامی". | جندب گفت: {{عربی|أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُهُ }}؛ [[گواهی]] دهم که جز خدای یگانه خدایی نیست و گواهی میدهم که به [[حقیقت]] تو [[رسول]] خدایی. سپس جندب گفت: "دیشب [[حضرت]] [[موسی بن عمران]] را در [[خواب]] دیدم. به من فرمود: " ای جندب! به دست [[محمد]] [[اسلام]] آور و به اوصیای پس از او متمسک شو " و [[خداوند]] اسلام را روزی من فرمود و [[مسلمان]] شدم. اکنون از اوصیای خود مرا [[آگاه]] فرما تا به آنان متمسک گردم". [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "ای [[جندب]]! اوصیای پس از من به عدد نقیبان [[بنی اسرائیل]] هستند". او گفت: "ای [[رسول خدا]]، به طوری که ما در [[تورات]] دیدهایم آنها [[دوازده تن]] بودهاند". پیامبر {{صل}} فرمود: "آری، [[امامان]] پس از من [[دوازده]] نفرند". او گفت: "ای رسول خدا! همگی آنها در یک زمانند؟" پیامبر {{صل}} فرمود: "نه، بلکه یکی پس از دیگری بیایند و تو به جز سه نفر از آنان را نخواهی دید". جندب گفت: اسمشان را برایم بگو ای رسول خدا". پیامبر {{صل}} فرمود: "اولین آنها [[سید]] [[اوصیاء]] و [[وارث پیامبران]] پس از من و [[پدر]] امامان، [[علی بن ابی طالب]] است. سپس فرزندش [[حسن]] و سپس [[حسین]] هستند. پس از من به ایشان متمسک شو و [[نادانی]] [[نادانان]] گولت نزند. و هنگامی که [[زمان]] ولادت فرزن! حسین، [[علی بن الحسین]] [[سید العابدین]] فرا رسد [[مرگ]] تو برسد و آخرین توشه تو از [[دنیا]] شربت شیری است که بیاشامی". | ||
جندب گفت: ای رسول خدا! آنها را در تورات {{عربی|الیا نقطوا شبرا و شبیرا}}؛ دیدهام، ولی نامهای ایشان را نمیدانم. پس از حسین چند [[وصی]] باشند و نامشان چیست؟" پیامبر{{صل}} فرمود: "نه تن از صلب حسین هستند و [[مهدی]] از آنها است، و همین که دوران حسین سپری شود، فرزندش [[علی]] به امر پس از وی [[قیام]] کند و او ملقب به [[زین العابدین]] است، و چون دوران او سپری شود، فرزندش محمد که او را با قر خوانند، به امر پس از وی قیام کند. و چون زمان او به پایان رسد، فرزندش [[جعفر]] که صادق خوانده میشود به امر [[امامت]] قیام کند، و چون زمان جعفر به آخر رسد، فرزندش [[موسی]] که کاظم خوانده شود به امر پس از وی [[قیام]] کند. سپس هنگامی که [[روزگار]] [[موسی]] سپری شود، فرزندش [[علی]] که [[رضا]] خوانده شود، به امر [[امامت]] قیام میکند و چون دوران علی سپری شود فرزندش [[محمد]] که [[زکی]] نامیده شود به آن امر قیام کند، و چون [[زمان]] محمد، پایان پذیرد، فرزندش علی که [[نقی]] خوانده شود به این امر قیام کند، و چون دوران علی بگذرد فرزندش [[حسن]] که امینش خوانند به این امر قیام کند، سپس امامشان از نظر آنها پنهان شود". [[جندب]] گفت: "آنکه پنهان شود حسن است؟" [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "نه، پسر او [[حجت]] است". جندب گفت: "ای [[رسول خدا]]! نامش چیست؟ فرمود: نامش برده نشود تا آنگاه که ظاهر شود". جندب گفت: "ای رسول خدا! ذکر ایشان را در [[تورات]] دیدهایم و [[موسی بن عمران]] دربارهی تو و [[اوصیاء]] از ذریهات به ما مژده داده". | جندب گفت: ای رسول خدا! آنها را در تورات {{عربی|الیا نقطوا شبرا و شبیرا}}؛ دیدهام، ولی نامهای ایشان را نمیدانم. پس از حسین چند [[وصی]] باشند و نامشان چیست؟" پیامبر {{صل}} فرمود: "نه تن از صلب حسین هستند و [[مهدی]] از آنها است، و همین که دوران حسین سپری شود، فرزندش [[علی]] به امر پس از وی [[قیام]] کند و او ملقب به [[زین العابدین]] است، و چون دوران او سپری شود، فرزندش محمد که او را با قر خوانند، به امر پس از وی قیام کند. و چون زمان او به پایان رسد، فرزندش [[جعفر]] که صادق خوانده میشود به امر [[امامت]] قیام کند، و چون زمان جعفر به آخر رسد، فرزندش [[موسی]] که کاظم خوانده شود به امر پس از وی [[قیام]] کند. سپس هنگامی که [[روزگار]] [[موسی]] سپری شود، فرزندش [[علی]] که [[رضا]] خوانده شود، به امر [[امامت]] قیام میکند و چون دوران علی سپری شود فرزندش [[محمد]] که [[زکی]] نامیده شود به آن امر قیام کند، و چون [[زمان]] محمد، پایان پذیرد، فرزندش علی که [[نقی]] خوانده شود به این امر قیام کند، و چون دوران علی بگذرد فرزندش [[حسن]] که امینش خوانند به این امر قیام کند، سپس امامشان از نظر آنها پنهان شود". [[جندب]] گفت: "آنکه پنهان شود حسن است؟" [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "نه، پسر او [[حجت]] است". جندب گفت: "ای [[رسول خدا]]! نامش چیست؟ فرمود: نامش برده نشود تا آنگاه که ظاهر شود". جندب گفت: "ای رسول خدا! ذکر ایشان را در [[تورات]] دیدهایم و [[موسی بن عمران]] دربارهی تو و [[اوصیاء]] از ذریهات به ما مژده داده". | ||
پس پیامبر{{صل}} این [[آیه]] را [[تلاوت]] فرمود: {{متن قرآن|وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ}}<ref>«خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین میگرداند -چنان که کسانی پیش از آنها را جانشین گردانید- و بیگمان دینی را که برای آنان پسندیده است برای آنها استوار میدارد و (حال) آنان را از پس هراس به آرامش بر میگرداند؛ (آنان) مرا میپرستند و چیزی را شریک من نمیگردانند و کسانی که پس از این کفر ورزند نافرمانند» سوره نور، آیه ۵۵.</ref>. | پس پیامبر {{صل}} این [[آیه]] را [[تلاوت]] فرمود: {{متن قرآن|وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ}}<ref>«خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین میگرداند -چنان که کسانی پیش از آنها را جانشین گردانید- و بیگمان دینی را که برای آنان پسندیده است برای آنها استوار میدارد و (حال) آنان را از پس هراس به آرامش بر میگرداند؛ (آنان) مرا میپرستند و چیزی را شریک من نمیگردانند و کسانی که پس از این کفر ورزند نافرمانند» سوره نور، آیه ۵۵.</ref>. | ||
جندب گفت: "ترسشان از چیست؟" پیامبر{{صل}} فرمود: "ای جندب! در زمان هر یک از آنان [[شیطانی]] (و [[سلطان]] ظالمی) است که ایشان را [[آزار]] دهد. پس هنگامی که [[خداوند]] در [[خروج قائم]] ما [[تعجیل]] فرماید (و او قیام کند) [[زمین]] را پر از [[عدل و داد]] کند چنانکه پر از [[ظلم و جور]] شده باشد". سپس فرمود: "خوشا به حال کسانی که بر [[دوستی]] ایشان [[استوار]] باشند؛ آنان کسانی هستند که [[خداوند]] در [[قرآن]] وصفشان فرموده، آنجا که میفرماید: {{متن قرآن|الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ}}<ref>«همان کسانی که "غیب" را باور و نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنان روزی دادهایم میبخشند» سوره بقره، آیه ۳.</ref>. سپس فرمود: {{متن قرآن|أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref>«گروهی را نمییابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیدهاند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستانهایی درمیآورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بیگمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.</ref>. | جندب گفت: "ترسشان از چیست؟" پیامبر {{صل}} فرمود: "ای جندب! در زمان هر یک از آنان [[شیطانی]] (و [[سلطان]] ظالمی) است که ایشان را [[آزار]] دهد. پس هنگامی که [[خداوند]] در [[خروج قائم]] ما [[تعجیل]] فرماید (و او قیام کند) [[زمین]] را پر از [[عدل و داد]] کند چنانکه پر از [[ظلم و جور]] شده باشد". سپس فرمود: "خوشا به حال کسانی که بر [[دوستی]] ایشان [[استوار]] باشند؛ آنان کسانی هستند که [[خداوند]] در [[قرآن]] وصفشان فرموده، آنجا که میفرماید: {{متن قرآن|الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ}}<ref>«همان کسانی که "غیب" را باور و نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنان روزی دادهایم میبخشند» سوره بقره، آیه ۳.</ref>. سپس فرمود: {{متن قرآن|أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref>«گروهی را نمییابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیدهاند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستانهایی درمیآورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بیگمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.</ref>. | ||
ابن اسقع گوید: سپس [[جندب]] تا [[زمان]] [[حسین بن علی]]{{ع}} [[زندگی]] کرد و سپس به [[طائف]] رفت. [[نعیم]] بن ابی [[قیس]] برایم گفت: من در طائف به نزد او وارد شدم و او مریض بود. پس شربتی از شیرطلبیده، آشامید و گفت: "این چنین [[رسول خدا]]{{صل}} با من [[عهد]] فرموده که آخرین توشه من از [[دنیا]] شربتی از شیر است. سپس از دنیا رفت و او را در طائف در مکانی که به کوراء معروف است، [[دفن]] کردند؛ خدای او را [[رحمت]] کند<ref>کفایة الاثر، خزار قمی، ص۶۱-۵۷.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[واثلة بن اسقع (مقاله)|مقاله «واثلة بن اسقع»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۴۲-۴۴۵.</ref> | ابن اسقع گوید: سپس [[جندب]] تا [[زمان]] [[حسین بن علی]] {{ع}} [[زندگی]] کرد و سپس به [[طائف]] رفت. [[نعیم]] بن ابی [[قیس]] برایم گفت: من در طائف به نزد او وارد شدم و او مریض بود. پس شربتی از شیرطلبیده، آشامید و گفت: "این چنین [[رسول خدا]] {{صل}} با من [[عهد]] فرموده که آخرین توشه من از [[دنیا]] شربتی از شیر است. سپس از دنیا رفت و او را در طائف در مکانی که به کوراء معروف است، [[دفن]] کردند؛ خدای او را [[رحمت]] کند<ref>کفایة الاثر، خزار قمی، ص۶۱-۵۷.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[واثلة بن اسقع (مقاله)|مقاله «واثلة بن اسقع»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۴۲-۴۴۵.</ref> | ||
==سرانجام واثله== | == سرانجام واثله == | ||
همان طور که نقل شد، واثله در آغاز [[جنگ تبوک]] [[مسلمان]] شد و وقتی که [[بصره]] به دست [[مسلمانان]] افتاد، در آنجا ماندگار شد زیرا در آنجا خانهای داشت. سپس به [[شام]] رفت و در قریه بلاط در سه فرسخی [[دمشق]] [[منزل]] کرد و [[شاهد]] [[فتح دمشق]] بود. در جنگهای [[شام]] و [[حمص]] شرکت داشت و سپس به [[فلسطین]] کوچ کرد و در [[بیت المقدس]] یا [[بیت]] جبرین [[منزل]] گرفت، تا اینکه سرانجام در سال ۸۳ با ۸۵ [[هجری]] در ۹۸ و یا ۱۰۵ سالگی در حالی که چشمانش [[نابینا]] شده و محاسنش به زردیگراییده بود، [[زندگی]] را بدرود گفت<ref>اسد الغابه ابن اثیر، ج۴، ص۶۵۳.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[واثلة بن اسقع (مقاله)|مقاله «واثلة بن اسقع»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۴۶.</ref> | همان طور که نقل شد، واثله در آغاز [[جنگ تبوک]] [[مسلمان]] شد و وقتی که [[بصره]] به دست [[مسلمانان]] افتاد، در آنجا ماندگار شد زیرا در آنجا خانهای داشت. سپس به [[شام]] رفت و در قریه بلاط در سه فرسخی [[دمشق]] [[منزل]] کرد و [[شاهد]] [[فتح دمشق]] بود. در جنگهای [[شام]] و [[حمص]] شرکت داشت و سپس به [[فلسطین]] کوچ کرد و در [[بیت المقدس]] یا [[بیت]] جبرین [[منزل]] گرفت، تا اینکه سرانجام در سال ۸۳ با ۸۵ [[هجری]] در ۹۸ و یا ۱۰۵ سالگی در حالی که چشمانش [[نابینا]] شده و محاسنش به زردیگراییده بود، [[زندگی]] را بدرود گفت<ref>اسد الغابه ابن اثیر، ج۴، ص۶۵۳.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[واثلة بن اسقع (مقاله)|مقاله «واثلة بن اسقع»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۴۶.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۳۶
مقدمه
نام و نسب او واثلة بن اسقع بن عبدالعزی بن عبدمناة بن کنانه لیثی است و کنیهاش را اباسقع، ابا محمد و ابو قرصافه نیز گفتهاند. او سه سال خادم پیامبر (ص) بود و یکی از اهالی صفّه به شمار میرفت [۱].[۲]
مسلمان شدن واثله
نقل شده، روزی واثله به مدینه وارد شد و در کنار شهر آمد تا هنگام نماز صبح که به حضور پیامبر (ص) رسیده و با آن حضرت نماز صبح را خواند. پیامبر (ص) معمولاً پس از نماز صبح برمیگشت و به چهره اصحاب خود مینگریست و چون نزدیک واثله رسید، او را نشناخت. پس به او فرمود: "تو کیستی؟" واثله خود را معرفی کرد.
پیامبر (ص) فرمود: "برای چه آمدهای؟"
او گفت: "آمدهام تا با شما بیعت کنم".
پیامبر (ص) فرمود: "یعنی به هر چه بر آن توانایی، عمل کنی؟"
او گفت: "آری" و پیامبر (ص) با او بیعت فرمود.
پیامبر (ص) در آن هنگام عازم تبوک بود. واثله هم نزد خویشاوندان خود برگشت و به دیدار پدر خود اسقع رفت. پدر او همین که حالات او را دید، گفت: "آن کار را کردی؟ مسلمان شدی؟!" واثله گفت: "آری". پدرش گفت: "به خدا سوگند هرگز با تو صحبت نخواهم کرد". او پیش عمویش آمد در حالی که او پشت به آفتاب داده بود. پس به عمویش سلام کرد. عمویش به او گفت: "آن کار را کردی؟" او گفت: "آری". او هم واثله را سرزنش کرد ولی کمتر از پدرش، به او گفت: "شایسته نبود که در کاری بر ما سبقت بگیری". خواهر واثله که گفتار او را شنید، پیش او آمد و به او به شیوه مسلمانان سلام داد. واثله به او گفت: "خواهرکم، چرا چنین سلام دادی؟" او گفت: "گفتگوی تو و عمویت را شنیدم". واثله اسلام را برای عموی خود بیان کرده بود و خواهرش آنها را شنیده و مسلمان شده بود. واثله به او گفت: "خواهرکم، خداوند متعال برای تو ارادهی خیر فرموده است، اکنون برای برادرت وسایل جنگ را آماده ساز که رسول خدا (ص) آماده سفر است". او مقداری آرد را در سطلی خمیر کرد و مقداری هم خرما به برادرش داد. واثله آن را گرفت و به مدینه آمد و متوجه شد که رسول خدا (ص) دو روز قبل به سوی تبوک حرکت فرموده ولی هنوز برخی از کاروانها که آماده حرکت هستند، حرکت نکردهاند. واثله میان بازار بنی قینقاع ایستاد و فریاد زد: "هر کس مرا با خود ببرد سهم غنایم من از آن او باشد".
واثله گوید: من توان پیاده روی نداشتم. کعب بن عجره مرا صدا زد و گفت: "من یک نوبت در شب و یک نوبت در روز تو را بر شتر خود سوار میکنم و در عوض، هر چه به دست آری و سهم تو، از آن من باشد". واثله پذیرفت. بعدها واثله میگفت: خداوند متعال به کعب جزای خیر بدهد، نه تنها دو نوبت بلکه بیشتر هم مرا سوار میکرد و من همراه او غذا میخوردم و احترام مرا نگه میداشت. چون پیامبر (ص) خالد بن ولید را به جنگ اکیدر به دومة الجندل روانه فرمود کعب بن عجره هم در سپاه او بود و من هم همراهش بودم و غنایم زیادی نصیب ما شد که خالد آنها را تقسیم کرد و شش شتر جوان سهم من شد. من آنها را جلو انداختم و کنار خیمه کعب بن عجره آمدم و گفتم: خدا رحمتت کند، بیا شتران جوان خود را ببین و بگیر! او در حالی که لبخند میزد پیش من آمد و گفت: "خداوند به تو برکت بدهد؛ من تو را سوار نکردم برای اینکه چیزی از تو بگیرم"[۳].[۴]
واثله و اصحاب صفه
از واثلة نقل شده که من از اصحاب صفه[۵] بودم و هیچ کس از ما لباس کاملی نداشت و غبار و عرق بر پوست ما نشسته بود. ما بیست نفر بودیم که در صفههای مسجد زندگی میکردیم و من از همه آنها کوچکتر بودم. روزی گرسنگی بر ما فشار آورد، مرا نزد رسول خدا (ص) فرستادند که مدتی است چیزی نخوردهایم، چه کنیم؟ رسول اکرم (ص) از همسرانش پرسید: چیزی در خانه دارید؟ آنها گفتند: کمی نان و قدری شیر ست. حضرت نانها را در ظرفی خرد کرد و شیر را روی آن ریخت و با دست مبارک به هم زد، سپس فرمود: "واثله، ده نفر از رفقایت را بخوان". ده نفر آمدند و دور ظرف شیر نشستند. پیامبر (ص) فرمود: "بسم الله بگویید و از اطراف ظرف بخورید و به وسط آن دست نزنید که برکت از بالا میآید". اینها سیر شدند و رفتند و ده نفر دوم آمدند. رسول خدا (ص) همان فرمان اول را داد. اینها هم نشستند و خوردند و سیر شدند و هنوز در کاسه غذا مانده بود. من از دیدن این حال در شگفت شدم[۶].[۷]
واثله و نقل حدیث کساء
واثله از دوستان خاندان پیامبر (ص) بوده و مخصوصا به امیر مؤمنان علی (ع) ارادت زیادی داشت. هنگامی که اسرای کربلا را به شام وارد کردند، یک نفر از اهل شام به امام علی و امام حسین (ع) توهین کرد، واثله خشمناک شد و به او گفت: "ای مرد! اگر آنچه را که من از رسول خدا درباره حسین و پدرش علی و مادرش فاطمه زهرا و برادرش حسن شنیدهام، شنیده بودی، دوستدار ایشان بودی نه آنکه با ایشان کینهتوزی کنی. روزی در خانه ام سلمه نزد رسول خدا بودم که حسن وارد شد. پیامبر او را روی زانوی راست نشانید، سپس حسین آمد و پیامبر او را بر زانوی چپ نشانید. پیامبر ایشان را میبوسید و نوازش میکرد. آنگاه فاطمه آمد و در مقابل پیامبر قرار گرفت. در این وقت پیامبر، علی را خواند و فرمود: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۸].[۹].
علامه طباطبایی در ذیل این آیه مینویسد: اثبات اینکه مراد از أهل البیت مخاطب آیه تطهیر، خمسه طیبه (پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین (ع)) هستند با آن روایاتی که درشان نزول آیه وارد شده، تأیید میشود. چه در آن روایت آمده که آیه شریفه درشان رسول خدا و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) منازل شده است و احدی در این فضیلت با آنان شرکت ندارد. این روایات، بسیار زیاد و بیش از هفتاد حدیث است که بیشتر آنها از طرق اهل سنت است و اهل سنت آنها را از طرق بسیاری از ام سلمه، عایشه، ابوسعید خدری، سعد، واثلة بن الاسقع، ابی الحمراء، ابن عباس، ثوبان، غلام آزاد شده رسول خدا، عبدالله بن جعفر، علی و حسن بن علی نقل کردهاند و تقریباً از چهل طریق نقل کردهاند. و شیعه آن را از امام علی (ع)، امام سجاد (ع)، امام باقر (ع)، امام صادق (ع) و امام رضا (ع) و از ام سلمه، ابوذر، ابو لیلی، ابوالاسود دؤلی، عمرو بن میمون اودی و سعد بن ابی وقاص و بیش از سی طریق نقل کردهاند.
حال اگر کسی بگوید: این روایات بیش از این دلالت ندارد که علی و فاطمه و حسنین نیز مشمول آیه هستند و این منافات ندارد با اینکه همسران رسول خدا (ص) نیز مشمول آن باشند، چون آیه شریفه در سیاق خطاب به آنان قرار گرفته است. در پاسخ میگوییم: بسیاری از این روایات و به خصوص آنچه از ام سلمه - که آیه در خانه او نازل شده به روایت شده است، تصریح دارد بر اینکه آیه مخصوص همان پنج تن است و شامل همسران رسول خدا (ص) نیست. و اگر کسی بگوید: آن روایات باید به خاطر ناسازگاریاش با صریح قرآن طرح شود، چون روایت هر قدر هم صحیح باشد، وقتی پذیرفته است که با نص صریح قرآن منافات نداشته باشد و روایات مذکور مخالف قرآن است، برای اینکه آیه مورد بحث دنبال آیاتی قرار دارد که خطاب در همه آنها به همسران رسول خدا (ص) است، پس باید خطاب در این آیه نیز به ایشان باشد. در پاسخ میگوییم: همه حرفها در همین است که آیا آیه مورد بحث، متصل به آن آیات و تتمه آنها است یا نه؟ چون روایاتی که بدان اشاره شد، همین را منکر است و میفرماید، آیه مورد بحث به تنهایی و در یک واقعه جداگانه نازل شده و حتی در بین این هفتاد روایت، یک روایت هم وجود ندارد که بگوید آیه شریفه دنبال آیات مربوط به همسران رسول خدا (ص) نازل شده و حتی احدی هم از مفسرین این حرف را نزدهاند. حتی آنها هم که گفتهاند آیه مورد بحث، مخصوص همسران رسول خداست مانند عکرمه و عروه، نگفتهاند که آیه در ضمن آیات نازل شده است. پس آیه مورد بحث از جهت نزول جزو آیات مربوط به همسران رسول خدا (ص) و متصل به آن نیست، حال با این است که به دستور رسول خدا دنبال آن آیات قرارش دادهاند و یا بعد از رحلت رسول خدا اصحاب در هنگام تألیف آیات قرآنی در آنجا نوشتهاند. پس مؤید این احتمال آن است که اگر آیه مورد بحث که در حال حاضر جزو آیه ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ﴾؛ است[۱۰] از آن حذف شود و فرض کنیم که اصلا جزو آن نیست، آیه مزبور با آیه بعدش که میفرماید: ﴿وَاذْكُرْنَ﴾؛ کمال اتصال و انسجام را دارد و اتصالش به هم نمیخورد. پس معلوم میشود جمله مورد بحث نسبت به آیه قبل و بعدش نظیر آیهی ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾[۱۱]. است که در وسط آیاتی قرار گرفته که آنچه خوردنش حرام است، میشمارد. بنابر آنچه گفته شد، کلمه "أهل البیت" در عرف قرآن اسم خاص است که هر جا ذکر شود، منظور از آن، این پنج تن هستند؛ یعنی رسول خدا و علی و فاطمه و حسنین، و بر هیچ کس دیگر اطلاق نمیشود، هر چند که از خویشاوندان و اقربای آن جناب باشد. البته این معنا، معنایی است که قرآن کریم لفظ مذکور را بدان اختصاص داده، وگرنه به حسب عرف عام، کلمه مزبور بر خویشاوندان نیز اطلاق میشود[۱۲].[۱۳]
واثله و نقل روایت
از آن جایی که واثله سه سال خادم پیامبر (ص) بوده، احادیث زیادی را از آن حضرت (ع) نقل میکند که به تعدادی از آنها اشاره میکنیم:
- انتخاب پیامبر (ص): رسول خدا فرمود: خداوند از اولاد ابراهیم اسماعیل را، و از اسماعیلکنانه را، و از کنانه قریش را، و از قریش بنی هاشم را، و از بنی هاشم مرا برگزید[۱۴].
- سرزنش نکردن: رسول خدا (ص) فرمود: برادرت را آشکارا سرزنش مکن که خداوند او را عافیت بخشد و تو را (به همان عیب) گرفتار سازد[۱۵].
- نگاه به علی (ع): رسول خدا فرمود: نگاه کردن به صورت علی (ع) عبادت است[۱۶].
- محبت اهل بیت (ع): رسول خدا (ص) فرمود: "محبت من و اهل بیتم در هفت موضع که خطرهای آن زیاد است، نافع است:
- موقع مردن؛
- در قبر؛
- موقع حشر (برانگیخته شدن در صحرای محشر)؛
- وقتی که نامه اعمال به دست اشخاص داده میشود؛
- وقتی که به حسابها رسیدگی میکنند؛
- وقتی که افراد به پای میزان میروند؛
- وقت عبور از صراط، پس هر که مرا و اهل بیتم را دوست بدارد و پس از من به آنان تمسک کرده باشد، ما شفیعان او در روز قیامت هستیم". به حضرت گفته شد: تمسک به آنان چگونه است؟ فرمود: "پیشوایان بعد از من دوازده نفرند؛ هر که آنان را دوست بدارد و بدانها اقتدا کند، رستگار شده و اهل نجات است. و هر که از آنان رو گردان شود، گمراه میشود"[۱۷].
همچنین واثله نقل میکند که رسول خدا (ص) فرمود: "اهل بیت مرا به جای سر برای بدن و به جای دو چشم سر قرار دهید؛ سر بدون چشم راهنمایی نشود. پس از من از آنها پیروی کنید تا هرگز گمراه نشوید". از آن حضرت از امامان پرسیدم، فرمود: "امامان بعد از من از عترت من، یا فرمود: از اهل بیت من - به عدد نقیبان بنی اسرائیلاند"[۱۸].
همچنین رسول خدا (ص) فرمود: "ایمان، کامل نشود مگر به محبت ما اهل بیت، و به درستی که خداوند تعالی به من سفارش فرموده که ما اهل بیت را دوست ندارد مگر مؤمن پرهیز کار، و دشمن ندارد ما را مگر منافق بدبخت. پس خوشا به حال کسی که به من و به ائمه اطهار از فرزندان من بریری متمسک شود". گفته شد: ای رسول خدا! امامان پس از تو چند نفرند؟ فرمود: به عدد نقیبان بنی اسرائیل"[۱۹].[۲۰]
علی (ع) وصی پیامبر (ص)
واثلة بن اسقع نقل میکند: از رسول خدا (ص) شنیدم که میفرمود: "هنگامی که مرا به آسمان بردند و به درخت سدرة المنتهی رسیدم، پروردگار من جل جلاله به من ندا کرده، فرمود: " ای محمد! " گفتم: لبیک ای سید من! فرمود: " من هیچ پیامبری را نفرستادم که روزگارش سپری شود مگر اینکه پس از او وصیش به امر امامت قیام کرده و تو پس از خود علی بن ابی طالب را امام و وصی خود قرار ده، زیرا من تو و او را از نور واحدی آفریدم و امامان راهنما را از نور شما دو نفر آفریدم. ای محمد! آیا میخواهی آنها را ببینی؟ " گفتم: آری پروردگارا! فرمود: " سر بلند کن. پس سرم را بلند کردم، ناگاه انوار امامان دوازده گانهی بعد از خود را دیدم. گفتم: پروردگارا! اینها انوار کیست؟ فرمود: " انوار امامان امین و معصوم پس از تو است"[۲۱].
واثله از جابر بن عبدالله انصاری نقل میکند که گفت: جندب بن جناده یهودی که از یهودان خیبر بود به نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: "ای رسول خدا خبر ده به من از آنچه برای خدا نیست؟ و از آنچه نزد خدا نیست و از آنچه خدا نمیداند". رسول خدا (ص) فرمود: "اما آنچه برای خدا نیست، پس برای خدا شریکی نیست و اما آنچه نزد خدا نیست، پس آن ظلم بر بندگان است، و اما آنچه خدا نمیداند آن گفتار شما مردمان یهود است که عزیر فرزند خدا است، و خدا برای خود فرزندی نمیداند".
جندب گفت: أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُهُ ؛ گواهی دهم که جز خدای یگانه خدایی نیست و گواهی میدهم که به حقیقت تو رسول خدایی. سپس جندب گفت: "دیشب حضرت موسی بن عمران را در خواب دیدم. به من فرمود: " ای جندب! به دست محمد اسلام آور و به اوصیای پس از او متمسک شو " و خداوند اسلام را روزی من فرمود و مسلمان شدم. اکنون از اوصیای خود مرا آگاه فرما تا به آنان متمسک گردم". پیامبر (ص) فرمود: "ای جندب! اوصیای پس از من به عدد نقیبان بنی اسرائیل هستند". او گفت: "ای رسول خدا، به طوری که ما در تورات دیدهایم آنها دوازده تن بودهاند". پیامبر (ص) فرمود: "آری، امامان پس از من دوازده نفرند". او گفت: "ای رسول خدا! همگی آنها در یک زمانند؟" پیامبر (ص) فرمود: "نه، بلکه یکی پس از دیگری بیایند و تو به جز سه نفر از آنان را نخواهی دید". جندب گفت: اسمشان را برایم بگو ای رسول خدا". پیامبر (ص) فرمود: "اولین آنها سید اوصیاء و وارث پیامبران پس از من و پدر امامان، علی بن ابی طالب است. سپس فرزندش حسن و سپس حسین هستند. پس از من به ایشان متمسک شو و نادانی نادانان گولت نزند. و هنگامی که زمان ولادت فرزن! حسین، علی بن الحسین سید العابدین فرا رسد مرگ تو برسد و آخرین توشه تو از دنیا شربت شیری است که بیاشامی".
جندب گفت: ای رسول خدا! آنها را در تورات الیا نقطوا شبرا و شبیرا؛ دیدهام، ولی نامهای ایشان را نمیدانم. پس از حسین چند وصی باشند و نامشان چیست؟" پیامبر (ص) فرمود: "نه تن از صلب حسین هستند و مهدی از آنها است، و همین که دوران حسین سپری شود، فرزندش علی به امر پس از وی قیام کند و او ملقب به زین العابدین است، و چون دوران او سپری شود، فرزندش محمد که او را با قر خوانند، به امر پس از وی قیام کند. و چون زمان او به پایان رسد، فرزندش جعفر که صادق خوانده میشود به امر امامت قیام کند، و چون زمان جعفر به آخر رسد، فرزندش موسی که کاظم خوانده شود به امر پس از وی قیام کند. سپس هنگامی که روزگار موسی سپری شود، فرزندش علی که رضا خوانده شود، به امر امامت قیام میکند و چون دوران علی سپری شود فرزندش محمد که زکی نامیده شود به آن امر قیام کند، و چون زمان محمد، پایان پذیرد، فرزندش علی که نقی خوانده شود به این امر قیام کند، و چون دوران علی بگذرد فرزندش حسن که امینش خوانند به این امر قیام کند، سپس امامشان از نظر آنها پنهان شود". جندب گفت: "آنکه پنهان شود حسن است؟" پیامبر (ص) فرمود: "نه، پسر او حجت است". جندب گفت: "ای رسول خدا! نامش چیست؟ فرمود: نامش برده نشود تا آنگاه که ظاهر شود". جندب گفت: "ای رسول خدا! ذکر ایشان را در تورات دیدهایم و موسی بن عمران دربارهی تو و اوصیاء از ذریهات به ما مژده داده".
پس پیامبر (ص) این آیه را تلاوت فرمود: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾[۲۲].
جندب گفت: "ترسشان از چیست؟" پیامبر (ص) فرمود: "ای جندب! در زمان هر یک از آنان شیطانی (و سلطان ظالمی) است که ایشان را آزار دهد. پس هنگامی که خداوند در خروج قائم ما تعجیل فرماید (و او قیام کند) زمین را پر از عدل و داد کند چنانکه پر از ظلم و جور شده باشد". سپس فرمود: "خوشا به حال کسانی که بر دوستی ایشان استوار باشند؛ آنان کسانی هستند که خداوند در قرآن وصفشان فرموده، آنجا که میفرماید: ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ﴾[۲۳]. سپس فرمود: ﴿أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۲۴].
ابن اسقع گوید: سپس جندب تا زمان حسین بن علی (ع) زندگی کرد و سپس به طائف رفت. نعیم بن ابی قیس برایم گفت: من در طائف به نزد او وارد شدم و او مریض بود. پس شربتی از شیرطلبیده، آشامید و گفت: "این چنین رسول خدا (ص) با من عهد فرموده که آخرین توشه من از دنیا شربتی از شیر است. سپس از دنیا رفت و او را در طائف در مکانی که به کوراء معروف است، دفن کردند؛ خدای او را رحمت کند[۲۵].[۲۶]
سرانجام واثله
همان طور که نقل شد، واثله در آغاز جنگ تبوک مسلمان شد و وقتی که بصره به دست مسلمانان افتاد، در آنجا ماندگار شد زیرا در آنجا خانهای داشت. سپس به شام رفت و در قریه بلاط در سه فرسخی دمشق منزل کرد و شاهد فتح دمشق بود. در جنگهای شام و حمص شرکت داشت و سپس به فلسطین کوچ کرد و در بیت المقدس یا بیت جبرین منزل گرفت، تا اینکه سرانجام در سال ۸۳ با ۸۵ هجری در ۹۸ و یا ۱۰۵ سالگی در حالی که چشمانش نابینا شده و محاسنش به زردیگراییده بود، زندگی را بدرود گفت[۲۷].[۲۸]
منابع
پانویس
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۵۶۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۶۵۲؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ۴۶۲.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «واثلة بن اسقع»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۴۳۴.
- ↑ المغازی، واقدی، ج۳، ص۲۹-۱۰۲۸.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «واثلة بن اسقع»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۴۳۴-۴۳۶.
- ↑ درباره صفه مطالب زیادی نقل نشده کلینی با سند خود از ابی حمزدی شمالی و او از از امام باقر (ع) روایت کرده است: جویبر، فردی از اهالی یمامه و کوتاه قد، بد قیافه، محتاج و برهنه بود. او نزد رسول خدا (ص) آمد و اسلام آورد و مسلمان خوبی شد. پیامبر (ص) پیراهنی به او پوشاند و به وی فرمود که در مسجد بماند و در همانجا بخوابد؛ زیرا مردی غریب بود و جای دیگری نداشت و آن حضرت (ص) مقداری غذا برای او میفرستاد. کم کم عددی بیشتری مسلمان شدند که در مدینه غریب و بی کس بودند و مسجد برای همه آنها کوچک بود؛ برای همین خداوند به پیامبر (ص) وحی فرمود: مسجد خود را تطهیر کن و کسانی را که شب در آن میخوابند، بیرون کن. و امر فرمود به بستن همه درها مگر در خانه علی و فاطمه و اینکه هیچ جنبی حق عبور از مسجد را ندارد و اینکه هیچ غریبی در آنجا نماند. پیامبر (ص) دستور داد به بستن همه درها مگر در خانه علی و فاطمه که به حال خود باقی بود. پیامبر اکرم (ص) دستور داد که برای مسلمانان غریب صفهای بسازند و پس از آن فقرا و غریبهها که تعدادشان زیاد شده بود، شب و روز خود را در آنجا میگذراندند. رسول خدا (ص) به آنها قول داد که در حد تواناییاش به آنها گندم و جو و خرما و کشمش بدهد و مسلمانان هم با دیدن دلسوزی پیامبر (ص) نسبت به ایشان، به آنها محبت میکردند و صدقههای خود را به آنها میدادند. (فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۴۰).
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۲۷۳.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «واثلة بن اسقع»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۴۳۶-۴۳۷.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ العمده، این بطریق، ص۳۴. البته این روایت، در منابع اهل سنت و شیعه به اشکال گوناگون، نقل شده و همه آنها درباره این موضوع، همنظر هستند که اهل بیت پیامبر (ص)، (علی و فاطمه و حسن و حسین (ع)) هستند. ر. ک: الطرائف فی معرفة اهل الطوائف، سید بن طاووس، ص۱۲۳؛ ذخائر العقبی، احمد بن عبد الله طبری، ص۲۳؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۴۷؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۲، ص۱۵۲ و....
- ↑ ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾؛ "و در خانههایتان آرام گیرید و چون خویشآرایی دوره جاهلیت نخستین خویشآرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ «مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیمخور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کردهاید- و آنچه بر روی سنگهای مقدّس (برای بتها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بختآزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ المیزان، علامه طباطبایی (ترجمه: موسوی همدانی)، ج۱۶، ص۶۷-۴۶۵. البته استاد یوسفی غروی آیه تطهیر را بسیار دقیق ارزیابی کردهاند. ایشان در این باره مینویسد: حسین بن حکم کوفی در کتاب ما نزل من القرآن، درباره اهل بیت با سند خود از شهر بن حوشب نقل میکند: به ام سلمه، همسر پیامبر برخوردم، سلام کردم و پرسیدم: ای ام المؤمنین آیا این آیه را دیدهای: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾. گویا آن را در باره اهل بیت میدانی. ام سلمه گفت: روزی من و رسول خدا در خانه من در هنگام عصر روی کسای خیبری نشسته بودیم یا اینکه در شب سردی بود. پس کنیز خانه آمد و گفت: علی و فاطمه همراه با حسن و حسین در کنار در خانه هستند. پیامبر (ص) به من فرمود: اینها اهل بیت من هستند. سپس به ایشان اذن ورود داد تا داخل خانه شوند. پیامبر (ص)، فاطمه و علی و حسنین را بوسید و فاطمه نزد ایشان آمد در حالی که حریرهای را که در روی طبق بود، در دست داشت. پیامبر (ص) آن را بین دستانش قرار داد سپس همگی از آن حریره خوردند. سپس فاطمه نزدیک علی رفت و حسن و حسین نیز کنار فاطمه نشستند و پیامبر نیز در کنار آنان نشست. سپس پیامبر (ص) کساء را از زیر پای من و خودش بیرون آورد و آن را به همراه کساء فدکی که سیاه رنگ بود روی سر همه قرار داد و دو طرف کساء را کشید و با دست راستش به آسمان اشاره کرده و سه مرتبه فرمود: «اللهم هؤلاء أهل بیتی، فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا کما أذهبت عن اسماعیل و اسحاق و یعقوب، و طهرهم من الرجس کما طهرت آل لوط و آل عمران و آل هارون اللهم ان هؤلاء آل محمد، فاجعل صلواتک و برکات علی آل محمد کما جعلتها علی ابراهیم انک حمید مجید». و من که کنار دیوار ایستاده بودم، گفتم: ای رسول خدا آیا من از ایشان را با ایشان هستم؟ و کساء را بلند کردم تا به زیر آن بروم. پیامبر (ص) آن را از دست من کشید و فرمود: "نه، تو همسر پیامبر هستی و تو خوبی ولی اینها اهل بیت من هستند و تو از اهل ببیت نیستی. گفتم: شما از اهل بیت هستی؟ فرمود: بله و این در نزد من دوست داشتنیتر است و از آنچه که خورشید بر آن میتابد. در این هنگام این آیه نازل شد: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾؛ این آیه درباره پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین نازل شده است. برای تحقیق بیشتر، ر. ک: موسوعه التاریخ الاسلامی، ج۳، ص۱۲۹-۱۳۲.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «واثلة بن اسقع»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۴۳۷-۴۴۰.
- ↑ «إِنَّ اَللَّهَ اِصْطَفَى إِسْمَاعِيلَ مِنْ وُلْدِ إِبْرَاهِيمَ وَ اِصْطَفَى كِنَانَةَ مِنْ بَنِي إِسْمَاعِيلَ وَ اِصْطَفَى قُرَيْشاً مِنْ بَنِي كِنَانَةَ وَ اِصْطَفَى هَاشِماً مِنْ قُرَيْشٍ وَ اِصْطَفَانِي مِنْ هَاشِمٍ»؛ الامالی، شیخ مفید، ص۲۱۶.
- ↑ «لاَ تُظْهِرِ اَلشَّمَاتَةَ لِأَخِيكَ فَيُعَافِيَهُ اَللَّهُ وَ يَبْتَلِيَكَ.»؛ الامالی، شیخ مفید، ص۲۶۹.
- ↑ «اَلنَّظَرُ إِلَى وَجْهِ عَلِيٍّ عِبَادَةٌ»؛ کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین، علامه حلی، ص۴۵۰.
- ↑ کفایة الاثر، خزار قمی، ص۱۰۹-۱۰۸.
- ↑ کفایة الاثر، خزار قمی، ص۱۱۱.
- ↑ کفایة الاثر، خزار قمی، ص۱۱۰.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «واثلة بن اسقع»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۴۴۰-۴۴۲.
- ↑ کفایة الاثر، خزار قمی، ص۱۱۱.
- ↑ «خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین میگرداند -چنان که کسانی پیش از آنها را جانشین گردانید- و بیگمان دینی را که برای آنان پسندیده است برای آنها استوار میدارد و (حال) آنان را از پس هراس به آرامش بر میگرداند؛ (آنان) مرا میپرستند و چیزی را شریک من نمیگردانند و کسانی که پس از این کفر ورزند نافرمانند» سوره نور، آیه ۵۵.
- ↑ «همان کسانی که "غیب" را باور و نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنان روزی دادهایم میبخشند» سوره بقره، آیه ۳.
- ↑ «گروهی را نمییابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیدهاند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستانهایی درمیآورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بیگمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.
- ↑ کفایة الاثر، خزار قمی، ص۶۱-۵۷.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «واثلة بن اسقع»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۴۴۲-۴۴۵.
- ↑ اسد الغابه ابن اثیر، ج۴، ص۶۵۳.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «واثلة بن اسقع»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۴۴۶.