بحث:هجرت به مدینه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «== آغاز هجرت از مکه به مدینه == حضرت محمد{{صل}} سیزده سال در مکه به تبلیغ دین اسلام مشغول بود<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۷۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۸۷.</ref>....» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
== آغاز [[هجرت]] از [[مکه]] به [[مدینه]] ==  
== آغاز [[هجرت]] از [[مکه]] به [[مدینه]] ==  
[[حضرت محمد]]{{صل}} سیزده سال در [[مکه]] به [[تبلیغ]] [[دین اسلام]] مشغول بود<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۷۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۸۷.</ref>. آن حضرت با [[مشکلات]] بسیار در راه [[تبلیغ]] مواجه بود. [[مشرکان]] [[مکه]] با تمام توان سعی داشتند جلوی [[رشد]] [[اسلام]] را بگیرند؛ از این رو در این سیزده سال، تعداد [[مسلمانان]] (نسبت به ده سال [[تبلیغ]] در [[مدینه]]) بسیار کم بود. با فراهم شدن زمینه [[تشکیل حکومت اسلامی]] در [[مدینه]] و [[گرایش]] دو [[قبیله]] بزرگ آنجا ([[اوس]] و [[خزرج]]) به [[اسلام]]، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[تصمیم]] گرفت با [[یاران]] ستمدیده خویش به آن دیار [[مهاجرت]] کند. در واقع، [[تصمیم]] به [[هجرت]]، به نوعی خواست و [[دستور الهی]] بود. بنابراین [[رسول اکرم]]{{صل}} از [[مسلمانان]] خواست تا به [[مدینه]] [[هجرت]] کنند. [[مسلمانان]] کم کم [[شهر]] [[مکه]] و در واقع، [[خانه]] و [[زندگی]] خویش را ترک کردند و به [[مدینه]] رفتند، جز [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، [[علی]]{{ع}}، [[ابوبکر]] و عده‌ای از [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} و تعداد معدودی از دیگر [[مسلمانان]]، کسی از آنها در [[مکه]] باقی نماند<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۵؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله{{صل}} و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۲۷۲.</ref>.
[[حضرت محمد]]{{صل}} سیزده سال در [[مکه]] به [[تبلیغ]] [[دین اسلام]] مشغول بود<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۷۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۸۷.</ref>. آن حضرت با [[مشکلات]] بسیار در راه [[تبلیغ]] مواجه بود. [[مشرکان]] [[مکه]] با تمام توان سعی داشتند جلوی [[رشد]] [[اسلام]] را بگیرند؛ از این رو در این سیزده سال، تعداد [[مسلمانان]] (نسبت به ده سال [[تبلیغ]] در [[مدینه]]) بسیار کم بود. با فراهم شدن زمینه [[تشکیل حکومت اسلامی]] در [[مدینه]] و [[گرایش]] دو [[قبیله]] بزرگ آنجا ([[اوس]] و [[خزرج]]) به [[اسلام]]، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[تصمیم]] گرفت با [[یاران]] ستمدیده خویش به آن دیار [[مهاجرت]] کند. در واقع، [[تصمیم]] به [[هجرت]]، به نوعی خواست و [[دستور الهی]] بود. بنابراین [[رسول اکرم]]{{صل}} از [[مسلمانان]] خواست تا به [[مدینه]] [[هجرت]] کنند. [[مسلمانان]] کم کم [[شهر مکه]] و در واقع، [[خانه]] و [[زندگی]] خویش را ترک کردند و به [[مدینه]] رفتند، جز [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، [[علی]]{{ع}}، [[ابوبکر]] و عده‌ای از [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} و تعداد معدودی از دیگر [[مسلمانان]]، کسی از آنها در [[مکه]] باقی نماند<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۵؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله{{صل}} و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۲۷۲.</ref>.


[[مشرکان]] [[مکه]] پس از اطلاع از [[هجرت]] [[مسلمانان]] به [[مدینه]]، سخت نگران شدند و با خود گفتند: اگر [[محمد]]{{صل}} هم به [[مدینه]] [[هجرت]] کند، این [[شهر]]، پایگاهی جدی علیه آنها خواهد شد. بنابراین [[تصمیم]] گرفتند در "[[دارالندوه]]"<ref>محلی که معمولاٌ برای مشورت در خصوص مسائل مهم به آنجا می‌رفتند.</ref> جمع شوند و در این باره به [[رایزنی]] بپردازند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۱-۴۸۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۹-۲۶۰.</ref>.
[[مشرکان]] [[مکه]] پس از اطلاع از [[هجرت]] [[مسلمانان]] به [[مدینه]]، سخت نگران شدند و با خود گفتند: اگر [[محمد]]{{صل}} هم به [[مدینه]] [[هجرت]] کند، این [[شهر]]، پایگاهی جدی علیه آنها خواهد شد. بنابراین [[تصمیم]] گرفتند در "[[دارالندوه]]"<ref>محلی که معمولاٌ برای مشورت در خصوص مسائل مهم به آنجا می‌رفتند.</ref> جمع شوند و در این باره به [[رایزنی]] بپردازند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۱-۴۸۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۹-۲۶۰.</ref>.
خط ۳۱: خط ۳۱:


با ورود [[پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]]، [[حکومت اسلامی]] در این [[شهر]] تشکیل شد، [[پیروان]] [[دین اسلام]] زیاد شدند و کمتر از ده سال، تقریباً تمام شبه جزیره [[عربستان]] به [[دین اسلام]] گرویدند. در واقع، همین اهمیت سبب شد که [[هجرت پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] به عنوان آغاز [[تاریخ اسلام]] مطرح شود<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[هجرت به مدینه (مقاله)|هجرت به مدینه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۳۹۳-۳۹۸؛ [[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۸.</ref>.
با ورود [[پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]]، [[حکومت اسلامی]] در این [[شهر]] تشکیل شد، [[پیروان]] [[دین اسلام]] زیاد شدند و کمتر از ده سال، تقریباً تمام شبه جزیره [[عربستان]] به [[دین اسلام]] گرویدند. در واقع، همین اهمیت سبب شد که [[هجرت پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] به عنوان آغاز [[تاریخ اسلام]] مطرح شود<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[هجرت به مدینه (مقاله)|هجرت به مدینه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۳۹۳-۳۹۸؛ [[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۸.</ref>.
== زمینه‌های هجرت به یثرب ==
[[دیدارها]] و گفتگوهای رسول خدا {{صل}} با قبایل و افراد گوناگون در موسم‌های [[حج]]، اگرچه چندان تأثیری در [[اسلام آوردن]] آنان نداشت، ولی دستاورد مهم آن، زمینه‌سازی برای اسلام آوردن یثربیان و سرانجام هجرت به یثرب بود. رسول خدا {{صل}} (در سال یازدهم) در محل [[عقبه]] در [[منا]] با شش تن از [[قبیله خزرج]] که از یثرب برای حج آمده بودند، [[دیدار]] و آنان را به اسلام دعوت کرد. آنها با توجه به آنکه از [[یهود]] درباره [[آخرین پیامبر]] مطالبی شنیده بودند، اسلام آوردند و اظهار [[امیدواری]] کردند با وجود آن حضرت، [[مشکلات]] [[اجتماعی]] [[اهل]] یثرب نیز سامان یابد و گفتند: ما [[اسلام]] را بر اهل یثرب عرضه می‌کنیم که اگر آنان بپذیرند و [[خداوند]] آنان را بر محور اسلام گرد آورد، هیچ کس از آن حضرت عزیزتر نخواهد بود<ref>ابن هشام، ج۲، ص۷۰ و ۷۱؛ و با اندکی تغییر، ابن سعد، ج۱، ص۱۷۰؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۵۳ و ۳۵۴؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۳۴.</ref>. این افراد در حالی که اسلام آورده بودند، به یثرب بازگشتند و در میان [[قبیله]] خود از [[رسول خدا]] {{صل}} [[سخن]] گفتند و آنان را به اسلام [[دعوت]] کردند. آوازه اسلام در یثرب پیچید و خانه‌ای از [[انصار]] نبود مگر آنکه در آن از رسول خدا {{صل}} سخن می‌گفتند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۷۲ و ۷۳؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۰؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۵۵؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۳۵.</ref>.<ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۵۳.</ref>
== بیعت عقبه اول==
{{اصلی|بیعت عقبه اول}}
در سال بعد (سال دوازده [[بعثت]]) باز در [[زمان]] [[حج]] رسول خدا {{صل}} با [[دوازده تن]] از [[اوس و خزرج]] در [[عقبه]] [[دیدار]] کرد و آنان با آن حضرت [[بیعت]] کردند. این بیعت که آن را "[[بیعة النساء]]" خواندند، مشتمل بر آن بود که آنان به [[خدا]] [[شرک]] نورزند، [[سرقت]] نکنند، مرتکب [[زنا]] نشوند، [[فرزندان]] را نکشند، [[تهمت]] نزنند و در [[کار نیک]] از رسول خدا {{صل}} [[نافرمانی]] نکنند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۷۳-۷۵؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۷۶؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۵۶؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۳۶.</ref>. رسول خدا {{صل}} نیز به آنان فرمود: "اگر به [[پیمان]] خود [[وفا]] کنید، [[بهشت]] از آن شما خواهد بود؛ وگرنه، کار شما با خداست؛ اگر خواست شما را می‌بخشد و اگر خواهد عذابتان می‌کند"<ref>ابن هشام، ج۲، ص۷۶؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۵۶؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۳۶.</ref>. این بیعت را بیعت عقبه اول نیز گفته‌اند<ref>ر.ک: بلاذری، أنساب، ج۱، ص۲۷۵؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۵۵؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۳۵.</ref>.
هنگام بازگشت اهل یثرب، رسول خدا {{صل}} [[مصعب بن عمیر]] را که [[قاری]] [[قرآن]] بود، همراه آنان<ref>یا پس از آنان و به درخواست ایشان، ر.ک: ابن سعد، ج۱، ص۱۱؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۷۶؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۳۷.</ref> فرستاد تا به آنان [[قرآن]]، [[اسلام]] و [[فقه]] بیاموزد. [[منزل]] [[مصعب]] در یثرب در [[خانه]] [[اسعد بن زراره]] بود<ref>ابن هشام، ج۲، ص۷۶؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱؛ طبری، تریخ، ج۲، ص۳۵۷.</ref>. [[مصعب بن عمیر]]، [[امام جماعت]] [[مسلمانان]] یثرب نیز بود<ref>ابن هشام، ج۲، ص۷۶؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۷۶.</ref> بدان سبب که برخی از [[اوس و خزرج]]، [[دوست]] نداشتند کسی از خودشان امام جماعت آنان باشد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۷۷؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۳۸.</ref>. برخی منابع، برخلاف مشهور، نخستین [[دیدار]] [[رسول خدا]] {{صل}} با شش تن از یثربیان را [[بیعت عقبه اول]] و این دیدار با [[دوازده تن]] را [[بیعت عقبه دوم]] شمرده‌اند<ref>ر.ک: ابن عبدالبر، الدر، ص۶۷.</ref>.<ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۵۳.</ref>
== بیعت عقبه دوم==
{{اصلی|بیعت عقبه دوم}}
در سال سیزدهم هنگام موسم [[حج]]، در حالی که اسلام در یثرب منتشر شده بود، مسلمانان همراه با پانصد نفر از [[حجاج]] کاروان اوس و خزرج که [[مشرک]] بودند، برای حج و دیدار با رسول خدا {{صل}} حرکت کردند. آنان چون به [[مکه]] رسیدند، [[خدمت]] رسول خدا {{صل}} آمدند و آن حضرت با آنان در ایام تشریق در [[منی]] [[وعده]] دیدار گذاشت و به آنان فرمود به گونه‌ای حاضر شوند که که کسی متوجه‌شان نشود. آنها در موعد مقرر آمدند و دیدند [[عباس]]، عموی رسول خدا {{صل}} که هنوز [[مسلمان]] نشده بود نیز حضور دارد<ref>البته برخی درباره حضور عباس تردید کرده‌اند، ر.ک: جعفری مرتضی، الصحیح، ج۳، ص۳۱۹-۳۲۱.</ref>. در این دیدار نخست عباس سخن گفت که درباره برادرزاده‌اش، رسول خدا {{صل}} به [[اهل]] یثرب سفارش‌هایی کرد و آنان را از اینکه رسول خدا {{صل}} را تنها بگذارند و از ایشان [[حمایت]] نکنند، برحذر داشت. سپس رسول خدا {{صل}} پس از [[تلاوت قرآن]] و [[دعوت]] به [[خداوند]] و [[تشویق]] به اسلام، فرمود: "من با شما [[بیعت]] می‌کنم بر اساس آنکه همچنان که از [[خانواده]] و [[فرزندان]] خود [[دفاع]] می‌کنید، از من نیز دفاع کنید". پس از آنکه [[انصار]] این شرط را پذیرفتند و به طور کامل اظهار [[وفاداری]] کردند، آن حضرت فرمود: "[[دوازده نفر]] از میان خودتان برگزینید تا به عنوان [[نقیب]] و بزرگ [[قوم]] خود باشند". نُه تن از [[خزرج]] و سه تن از [[اوس]] [[انتخاب]] شدند و [[رسول خدا]] {{صل}} به آنان فرمود: "شما همچون [[حواریون حضرت عیسی]] {{ع}}، کفیل قوم خود هستید و من نیز کفیل قوم خود هستم". هنگام [[بیعت]] [[خزرجیان]]، [[عباس بن عبادة بن نضله انصاری]] از خزرجیان اعتراف گرفت که آنان باید با هرکس که با رسول خدا {{صل}} در [[جنگ]] باشد، بجنگد و اگر با پیش آمدن [[مصیبت]] یا از دست دادن بزرگانشان، رسول خدا {{صل}} را [[تسلیم]] می‌کنند، بدانند که نتیجه آن [[خواری]] [[دنیا]] و [[آخرت]] است و اگر به [[پیمان]] خود با آن حضرت [[وفادار]] باشند، [[خیر]] دنیا و آخرت برای آنان خواهد بود آنها نیز بر این اساس با آن حضرت دست بیعت دادند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۸۹-۸۱؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱ و ۱۷۲؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۶۰-۳۶۴؛ و به اختصار، یعقوبی، ج۲، ص۳۸؛ بلاذری، أنساب، ج۱، ص۲۷۷؛ و با تغییراتی اندک، بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۵۵-۴۴۲.</ref>.
صبح [[روز]] بعد [[قریش]] که از ماجرا باخبر شدند، نزد [[اهل]] یثرب آمدند و از بیعت آنان پرسیدند، ولی [[مشرکان]] اهل یثرب چون از ماجرا بی‌خبر بودند، [[انکار]] کردند و قریش بازگشتند. پس از آن، [[قریش]] متوجه شدند که بیعت صورت گرفته است. از این‌رو، [[انصار]] را تعقیب کردند، ولی جز بر دو نفر دست نیافتند؛ یکی [[سعد بن عباده]] و دیگری [[منذر بن عمرو]] که منذر بن عمرو فرار کرد و سعد گرفتار شد. سعد را به [[مکه]] بردند که با [[پناه دادن]] [[جبیر بن مطعم]] به او، از دست قریش [[نجات]] یافت<ref>ابن هشام، ج۲، ص۹۳-۹۰؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۳؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۶۵ و ۳۶۷.</ref>.
در بیعت عقبه دوم افزون بر شروط [[بیعت عقبه اول]]، مفاد دیگری همچون حرف شنوی و [[اطاعت از رسول خدا]] {{صل}} در هر شرایطی، حق‌گویی در همه جا و [[نهراسیدن]] در [[راه خدا]] از [[سرزنش]] سرزنش کنندگان وجود داشت که مهم‌ترین این مفاد، عدم درگیری بر سر [[جانشینی رسول خدا]] {{صل}} با [[اهل]] آن<ref>ابن هشام، ج۲، ص۹۷؛ بلاذری، أنساب، ج۱، ص۲۹۴؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۵۲.</ref> و [[بیعت]] بر [[جنگ]] و [[دفاع]] از [[رسول خدا]] {{صل}} بود. از این‌رو، آن را "[[بیعة الحرب]]" نیز گفتند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۹۷؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۶۸؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۵۲.</ref>؛ چنان که آن را "[[عقبة]] الاخیره" یا "عقبة الآخره" هم خوانده‌اند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۹۷؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱.</ref>.
بیشتر منابع، تعداد شرکت کنندگان در [[بیعت عقبه دوم]] را ۷۳ مرد و دو [[زن]] آورده‌اند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۹۷.</ref>. اما هفتاد تن<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۷۷.</ref> یا هفتاد مرد و دو زن<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۹۳؛ یعقوبی، ج۲، ص۳۸.</ref> نیز گفته شده است. [[ابن جوزی]]<ref>ابن جوزی، المنتظم، ج۳، ص۴۲-۳۹.</ref> با آنکه تعداد شرکت کنندگان در [[عقبه دوم]] را ۷۲ نفر دانسته، ولی نام ۹۱ تن را آورده است که احتمال مشترک بودن یا [[اشتباه]] در برخی نام‌ها وجود دارد، نیز می‌توان احتمال داد که "تسعون" به "سبعون" تصحیف شده و در [[حقیقت]] همان نود صحیح باشد، اما به هر حال این تعداد با دیگر منابع که هفتاد گفته‌اند، سازگار نیست. [[زمان]] وقوع دیدارهای رسول خدا {{صل}} با [[انصار]] و بیعت‌های [[عقبه]]، در منابع مشخصنشده است، اما با توجه به آنکه رسول خدا {{صل}} حدود دو ماه پس از بیعت عقبه دوم به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد و نیز بیشتر منابع، مدت زمان [[دعوت]] رسول خدا {{صل}} را در [[مکه]] سیزده سال<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۴؛ یعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۱۹۹؛ حاکم، المستدرک، ج۳، ص۲.</ref> آورده‌اند، باید زمان بیعت عقبه دوم را در موسم [[حج]] سال آخر حضور آن حضرت در مکه، یعنی [[سال سیزدهم بعثت]] دانست و چون [[عقبه اول]] سال قبل از آن بوده است، پس در سال دوازدهم [[بعثت]] و [[دیدار]] با [[اهل]] یثرب نیز چون یک سال قبل از آن بوده، در سال یازدهم بعثت روی داده است. شرکت در [[بیعت عقبه]]، برای شرکت کنندگان در آن [[افتخار]] و در برخی موارد امتیاز به شمار آمد؛ به طوری که آنان را با عنوان "عَقَبیون"<ref>بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۹۳؛ ابن اعثم، ج۲، ص۵۰۶؛ ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۳۳۳؛ ابن العربی، احکام القرآن، ج۲، ص۵۷۰.</ref> و "[[اجماع]] [[أهل]] اثر"<ref>ابوالقاسم کوفی، ج۲، ص۶۹.</ref> شناخته و از بسیاری از آنان با تعبیر "عَقَبی" یاد کرده‌اند<ref>برای نمونه، ر.ک: واقدی، ج۳، ص۱۰۰۹؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۸۶، ۲۸۸ و ۲۹۰؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۳۳۹، ۳۶۰ و ۳۶۴.</ref>.<ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۵۳-۵۴.</ref>
== [[هجرت مسلمانان به یثرب]] ==
پس از بازگشت [[بیعت کنندگان]] در عقبه، [[رسول خدا]] {{صل}} [[اطمینان]] یافت که [[خداوند]] برای ایشان قومی قرار داده است که دارای نیرو و [[فنون]] [[جنگ]] هستند. از سوی دیگر، [[مشرکان]] نیز که دریافتند [[مسلمانان]] از [[مکه]] خواهند رفت، بر [[مشکلات]] آنان افزودند و بر یاران رسول خدا {{صل}} سخت گرفتند و بیش از پیش آنان را مورد [[دشنام]] و [[آزار]] قرار دادند. از این‌رو، [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} از ایشان اجازه گرفتند از مکه [[هجرت]] کنند. آن حضرت فرمود: "من در [[خواب]] محل هجرت شما را دیده‌ام" و پس از چند [[روز]] شادمان به آنان فرمود: "محل هجرت شما یثرب است هر کس می‌خواهد هجرت کند، به آنجا برود"<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۵؛ و با اندکی تغییر، بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۳.</ref>. نخستین هجرت کننده، [[ابوسلمة بن عبدالاسد]] بود که همراه با همسرش به [[مدینه]] هجرت کرد. سپس اصحاب رسول خدا {{صل}} گروه گروه به مدینه هجرت کردند و بر [[انصار]] وارد شدند و انصار آنان را [[پناه]] دادند و [[یاری]] کردند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۱۲ و ۱۱۳؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۶۹؛ و به اختصار، حاکم، المستدرک، ج۳، ص۳۵۷.</ref>. هنگام هجرت مسلمانان، [[قریش]] بر آنان سخت گرفتند و به مقابله با ایشان پرداختند و بر [[جوانان]] [[مسلمان]] [[خشمگین]] بودند<ref>و بنا بر نقلی، برای ابوسلمه و خانواده‌اش مشکلاتی ایجاد کردند، ر.ک: ابن هشام، ج۲، ص۱۱۲.</ref> اما [[مسلمانان]] همگی به [[مدینه]] [[هجرت]] کردند و جز [[رسول خدا]] {{صل}}، [[امام علی]] {{ع}}، [[ابوبکر]] و کسانی که [[زندانی]]، [[بیمار]] یا [[ناتوان]] از هجرت بودند، کسی در [[مکه]] باقی نماند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۲۳؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۵؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۶؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۶۹.</ref>.
بنا بر نقلی دیگر، پس از نزول آیه: {{متن قرآن|وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّه}}<ref>«و با آنان نبرد کنید تا آشوبی بر جا نماند و دین، یکجا از آن خداوند باشد» سوره انفال، آیه ۳۹.</ref> و [[بیعت]] [[انصار]] با رسول خدا {{صل}}، آن حضرت به [[یاران]] خود و مسلمانانی که در مکه بودند، [[دستور]] داد به مدینه هجرت کنند و خود [[منتظر]] ماند تا [[پروردگار]] به ایشان اجازه خروج از مکه بدهد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۱۱؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۶۹.</ref>. بر اساس [[تفسیری]] از [[آیه]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا}}<ref>«کسانی که ایمان آورده و هجرت گزیده‌اند و در راه خداوند با مال و جانشان جهاد کرده‌اند و کسانی که (به آنان) پناه داده و یاری رسانده‌اند دوستان یکدیگرند و کسانی که ایمان آورده و هجرت نکرده‌اند شما را با آنان هیچ پیوندی نیست تا آنکه هجرت گزینند و اگر از شما» سوره انفال، آیه ۷۲.</ref>. هجرت بر مسلمانان [[واجب]] بود و [[وجوب]] آن تا [[زمان]] [[فتح مکه]] ادامه داشت و پس از فتح مکه [[نسخ]] شد<ref>فخر رازی، ج۱۰، ص۲۲۱.</ref>. به علاوه آنکه [[هجرت به مدینه]]، برای [[مهاجران]] امتیاز به شمار می‌آمد و آنان را به گروهی ممتاز تبدیل کرده بود تا جایی که با عنوان «مهاجرین»<ref>برای نمونه، ابن سعد، ج۳، ص۴۱۱؛ ابن این ابی عاصم، الآحاد، ج۱، ص۲۰۶؛ فسوی، ج۳، ص۱۶۷.</ref> از آنان یاده کرده‌اند. از این رو، [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: "پس از [[فتح]]، [[هجرت]] نیست"<ref>{{متن حدیث|لاَ هِجْرَةَ بَعْدَ اَلْفَتْحِ}}؛ ابن سعد، ج۲، ص۱۰۸؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۲۷۶؛ بلاذری، أنساب، ج۱۳، ص۳۱۰؛ بیهقی، دلائل، ج۵، ص۱۰۹.</ref> که سبب شد این امتیاز، شامل حال کسانی نشود که پس از [[فتح مکه]] به [[مدینه]] رفته بودند<ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۵۴-۵۵.</ref>.
== [[هجرت]] [[رسول خدا]] {{صل}} به [[یثرب]] ==
هنگامی که [[قریش]] دید [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}}، [[خانواده]] و [[کودکان]] خود را به یثرب می‌برند و حضرت، [[یاران]] و پایگاهی در سرزمینی دیگر یافته است، [[احساس]] خطر کردند و دانستند آن حضرت به [[جنگ]] با آنان بر می‌خیزد. از این‌رو، در [[دارالندوه]] ([[خانه]] [[قصی بن کلاب]] که قریش کاری انجام نمی‌دادند مگر آنکه در آنجا تصویب می‌شد) گرد آمدند و به دنبال چاره بودند. آنان پس از مشورت‌های مفصل، سرانجام [[تصمیم]] گرفتند از هر قبیله‌ای یک [[جوان]] را برگزینند تا شبانه به [[خانه رسول خدا]] {{صل}} [[حمله]] کنند و آن حضرت را به [[قتل]] رسانند تا بدین وسیله، فرد یا [[قبیله]] مشخصی متهم به قتل آن حضرت نشود<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۲۸-۱۲۴؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۶؛ بلاذری، أنساب، ج۱، ص۳۰۶؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۷۲-۳۷۰.</ref> و [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که کافران با تو نیرنگ می‌باختند تا تو را بازداشت کنند یا بکشند یا بیرون رانند، آنان نیرنگ می‌باختند و خداوند تدبیر می‌کرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره انفال، آیه ۳۰.</ref> نیز به این موضوع اشاره کرده است<ref>ر.ک: ابن هشام، ج۲، ص۱۲۸؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۷؛ طبری، جامع البیان، ج۹، ص۳۰۳-۳۰۰؛ طوسی، التبیان، ج۵، ص۱۱۰-۱۰۸.</ref>. رسول خدا {{صل}} از [[راه وحی]] از ماجرا [[آگاه]] شد و [[امام علی]] {{ع}} را از موضوع باخبر ساخت و از ایشان خواست آن شب در بستر آن حضرت بخوابد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۲۴-۱۲۸؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۶؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۶؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۷۲-۳۷۰.</ref>. امام علی {{ع}} چون دید با این [[ایثار]] خود سبب سالم ماندن [[رسول خدا]] {{صل}} می‌شود، با [[جان]] و [[دل]] پذیرفت و خوشنود شد و [[سجده شکر]] به جا آورد<ref>طوسی، الامالی، ص۴۶۵ و ۴۶۶؛ این شهر آشوب، ج۱، ص۱۵۸؛ اربلی، ج۲، ص۳۰.</ref>. درباره این [[ایثار امام]] [[علی]] {{ع}} [[آیة]] {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ}}<ref>«و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.</ref>. نازل شده است<ref> مفید، الارشاد، ج۱، ص۵۳؛ طوسی، الامالی، ص۲۵۳؛ ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۶۲؛ حسکانی، ص۱۲۸؛ ثعلبی، ج۲، ص۱۲۶؛ مقریزی، ج۱، ص۵۷.</ref> و از این شب با عنوان "[[لیلة المبیت]]" یاد کرده و آن را [[فضیلت]] مهمی برای [[امام علی]] {{ع}} دانسته‌اند<ref>حاکم، المستدرک، ج۳، ص۴؛ ثعلبی، ج۲، ص۱۲۶؛ ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۶۲.</ref> و [[خداوند]] به این ایثار آن حضرت بر [[ملائکه]] [[مباهات]] کرد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ فخر رازی، ج۵، ص۳۲۴.</ref> رسول خدا {{صل}} با آنکه [[منزل]] ایشان را محاصره کرده بودند، شبانه از [[مکه]] خارج شد و به [[غار]] "ثور" رفت<ref>. ابن هشام، ج۲، ص۱۲۸-۱۲۴؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۶؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۶؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۷۲-۳۷۰.</ref>. آن حضرت هنگام خروج از [[خانه]]، آیاتی از [[سوره]] "[[یس]]" [[تلاوت]] فرمود و باعث شد [[مشرکان]] متوجه خروجش نشوند<ref>ر.ک: ابن هشام، ج۲، ص۱۲۷؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۶.</ref>.
[[قریش]] وارد [[خانه رسول خدا]] {{صل}} شدند و چون امام علی {{ع}} به جای رسول خدا {{صل}} دیدند، برآشفتند<ref>و بنا بر نقلی، ایشان را مورد ضرب و جرح قرار دادند و مدتی در مسجد الحرام حبس و سپس آزاد کردند، ر.ک: طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۷۴.</ref>. آنان به سرعت به تعقیب رسول خدا {{صل}} پرداختند و رد پای آن حضرت را تا در [[غار ثور]] دنبال کردند، اما با معجزاتی که صورت گرفت، به رسول خدا {{صل}} دست نیافتند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۷؛ و به اختصار، بلاذری، أنساب، ج۱، ص۳۰۷ و ۳۰۸؛ یعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۷۸ و ۴۸۲.</ref>. [[ابوبکر]] که همراه [[رسول خدا]] {{صل}} در [[غار ثور]] بود، چون [[مشرکان]] را بر در [[غار]] دید، ترسید، اما آن حضرت وی را [[دلداری]] داد و [[آیه]] {{متن قرآن|إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا}}<ref>«اگر او را یاری ندهید بی‌گمان خداوند یاریش کرده است هنگامی که کافران او را که یکی از دو نفر بود (از مکّه) بیرون راندند، آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش می‌گفت: مهراس که خداوند با ماست و خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد و وی را با سپاهی که آنان را نمی‌دیدید پشتیبانی کرد و سخن کافران را فروتر نهاد و سخن خداوند است که فراتر است و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>. در این باره نازل شده است<ref>طبری، جامع البیان، ج۱۰، ص۱۷۵؛ ابن ابی حاتم، تفسیر، ج۶، ص۱۸۰۰؛ نحاس، ج۳، ص۲۱۰؛ ثعلبی، ج۵، ص۴۷؛ ابونعیم، دلائل، ص۳۲۸.</ref>
رسول خدا {{صل}} پس از سه [[روز]]، در شب [[دوشنبه]] چهارم [[ربیع الاول]]<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۹.</ref> از غار ثور خارج شد و به سمت [[مدینه]] حرکت کرد. البته بیشتر منابع، روز ورود آن حضرت را به مدینه، [[دوازدهم ربیع الاول]] آورده‌اند، اما در این باره نیز [[اختلاف]] وجود دارد<ref>ر.ک: و مقریزی، ج۱، ص۶۴.</ref>. آن حضرت به [[امام علی]] {{ع}} [[مأموریت]] داده بود [[اموال]] و سپرده‌هایی را که [[مردم]] نزد رسول خدا {{صل}} به [[امانت]] گذاشته بودند، به آنان برگرداند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۲۵.</ref> و سپس [[فاطمه]] همراه با فواطم، یعنی مادرش، [[فاطمه بنت اسد]]، حضرت فاطمه {{س}} و فاطمه دختر [[زبیر بن عبدالمطلب]] به مدینه [[هجرت]] کند<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۵۳/۱؛ طوسی، الامالی، ص۴۷۰؛ اربلی، ج۲، ص۳۳؛ ابن صباغ، ج۹، ص۳۰۳.</ref>. این مأموریت یافتن امام علی {{ع}} نیز از فضیلت‌های آن، حضرت به شمار آمده است<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۵۳.</ref>.
[[قریش]] برای یابنده رسول خدا {{صل}} صد شتر جایزه قرار دادند<ref> ابن هشام، ج۲، ص۱۳۰؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۸؛ ابونعیم، دلائل، ص۳۳۲؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۸۶.</ref>. پس از حرکت رسول خدا {{صل}} از [[غار ثور]] به سوی یثرب، بنا بر قول مشهورتر، [[سراقة بن مالک بن جعشم مدلجی]] آن حضرت را تعقیب کرد، ولی هنگامی که به ایشان نزدیک شد، آن حضرت [[دعا]] فرمود که [[خدا]] او را از [[شر]] [[سراقه]] خلاصکند و باعث شد دست و پای اسب سراقه تا شکم در [[زمین]] فرو رود. سراقه چون چنین دید گفت: ای [[محمد]]! می‌دانم این کار توست، از خدا بخواه اسب مرا رها کند تا من دیگران را که در تعقیب شمایند برگردانم. [[رسول خدا]] {{صل}} [[دعا]] کرد و اسب سراقه رها شد. سراقه به [[مکه]] بازگشت و داستان خود را به [[قریش]] گفت، اما آنان گفتند [[دروغ]] می‌گویی و [[ابوجهل]] بیش از همه او را [[تکذیب]] کرد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۹؛ و با اندکی تغییر، یعقوبی، ج۲، ص۴۰؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۸۴.</ref>.
رسول خدا {{صل}} در بین [[راه]] [[مدینه]]، به [[خیمه]] [[ام معبد]]، زنی از [[قبیله خزاعه]] رسید و از او خواست خرما یا گوشت به ایشان بفروشد، [[ام معبد]] قسم یاد کرد که چیزی ندارد. در آنجا بزی ماده بود. رسول خدا {{صل}} پرسید: این بز چیست؟ أم معبد گفت: او به سبب [[ضعیف]] بودن، از گوسفندان جامانده است. آن حضرت پرسید: آیا شیر دارد؟ ام معبد گفت: ناتوان‌تر از آن است که شیر داشته باشد. رسول خدا {{صل}} فرمود: اجازه می‌دهی آن را بدوشم؟ گفت آری، پدر و مادرم به فدایت، اگر شیر در آن می‌بینی بدوش. آن حضرت [[نام خدا]] را برد و برای [[برکت]] یافتن آن بز دعا کرد و بز، شیر فراوانی یافت، چندان که همگان از شیر آن نوشیدند و [[سیراب]] شدند. آن حضرت ظرف شیری هم برای أم معبد گذاشت<ref>و پس از پرداخت بهای شیر به أم معبد، ر.ک: طبرانی، المعجم الکبیر، ج۴، ص۴۹؛ حاکم، المستدرک، ج۳ و ۹، ص۱۰.</ref> به اتفاق همراهان سوی مدینه رهسپار شدند. چیزی نگذشت که [[ابومعبد]]، [[همسر]] أم معبد بازگشت و چون شیر را دید [[تعجب]] کرد و از [[ام معبد]] در این باره پرسید. چون ام معبد ماجرا را بازگفت، گفت: [[گمان]] می‌کنم او همان [[پیامبر]] [[قریش]] است که در جستجوی او هستند. ویژگی‌های او را برایم بازگو. [[أم معبد]] ویژگی‌های آن حضرت را بیان کرد و همسرش گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] او همان پیامبر قریش است که درباره او چیزهایی به ما گفته‌اند. اگر او را می‌دیدم، از او می‌خواستم که همراهش باشم و اگر راهی برای این کار بیابم، چنین خواهم کرد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۸؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۴، ص۴۹؛ حاکم، المستدرک، ج۳ و ۹، ص۱۰.</ref>. این خبر [[ابومعبد]]، از مهم‌ترین [[اخبار]] مربوط به ویژگی‌های ظاهری و [[شمایل]] [[رسول خدا]] {{صل}} است<ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۵۵-۵۶.</ref>.


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۰۸

آغاز هجرت از مکه به مدینه

حضرت محمد(ص) سیزده سال در مکه به تبلیغ دین اسلام مشغول بود[۱]. آن حضرت با مشکلات بسیار در راه تبلیغ مواجه بود. مشرکان مکه با تمام توان سعی داشتند جلوی رشد اسلام را بگیرند؛ از این رو در این سیزده سال، تعداد مسلمانان (نسبت به ده سال تبلیغ در مدینه) بسیار کم بود. با فراهم شدن زمینه تشکیل حکومت اسلامی در مدینه و گرایش دو قبیله بزرگ آنجا (اوس و خزرج) به اسلام، پیامبر اکرم(ص) تصمیم گرفت با یاران ستمدیده خویش به آن دیار مهاجرت کند. در واقع، تصمیم به هجرت، به نوعی خواست و دستور الهی بود. بنابراین رسول اکرم(ص) از مسلمانان خواست تا به مدینه هجرت کنند. مسلمانان کم کم شهر مکه و در واقع، خانه و زندگی خویش را ترک کردند و به مدینه رفتند، جز پیامبر اکرم(ص)، علی(ع)، ابوبکر و عده‌ای از اهل بیت پیامبر(ص) و تعداد معدودی از دیگر مسلمانان، کسی از آنها در مکه باقی نماند[۲].

مشرکان مکه پس از اطلاع از هجرت مسلمانان به مدینه، سخت نگران شدند و با خود گفتند: اگر محمد(ص) هم به مدینه هجرت کند، این شهر، پایگاهی جدی علیه آنها خواهد شد. بنابراین تصمیم گرفتند در "دارالندوه"[۳] جمع شوند و در این باره به رایزنی بپردازند[۴].

آنها پس از طرح پیشنهادهایی مانند زندانی کردن، تبعید و قتل آن حضرت، سرانجام طبق پیشنهاد ابوجهل، تصمیم گرفتند از هر قبیله‌ای جوانی ورزیده و چالاک را انتخاب کنند تا این افراد شبانه به منزل پیامبر اکرم(ص) بریزند و آن حضرت را به قتل برسانند و بدین وسیله، همه قبایل در ریختن خون محمد(ص) شریک باشند و بنی‌هاشم نتوانند کاری بکنند[۵].

قرآن کریم در آیه ۳۰ سوره انفال به همین مطلب اشاره دارد. در این آیه آمده است: ﴿وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ[۶]. فرشته وحی بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد و دستور داد که خانه‌اش را ترک و به سوی مدینه هجرت کند[۷]. رسول اکرم(ص) قبل از خارج شدن از خانه به علی(ع) دستور داد تا در بستر حضرت بخوابد تا دشمنان گمان کنند آن حضرت در خانه است.

ابن‌هشام می‌نویسد: "پیامبر(ص) به علی(ع) دستور داد امشب در بستر من بخواب و همان بردی که من هنگام خوابیدن روی خود می‌کشم، روی خود بینداز...[۸]. علی(ع) با کمال میل، این خطر را به جان خرید و حاضر شد آن شب در رختخواب رسول اکرم(ص) بخوابد تا آن حضرت] بتواند با خیال آسوده از مکه دور شود. علاوه بر این، حضرت علی(ع) مأمور بود اماناتی را که مردم نزد پیامبر(ص) داشتند به آنها برگرداند[۹] و با اهل بیت پیامبر(ص) به سوی مدینه رهسپار شود".

ابن‌سعد می‌نویسد: "رسول خدا(ص) با اینکه خانه‌اش محاصره بود، از خانه بیرون آمد، مشتی خاک به سوی دشمنان پاشید و آیات ابتدای سوره یس را تلاوت کرد"[۱۰]. مؤرخان می‌نویسند: "ابوبکر با اجازه پیامبر اکرم(ص) در این سفر، همراه حضرت شد"[۱۱]. پیامبر برای گمراه کردن دشمنان بر خلاف جهت حرکت به سوی مدینه (جهت شمال) با همسفر خویش به سمت جنوب مکه رفتند و در غار ثور پنهان شدند[۱۲].

جوانان قریش که خانه پیامبر را محاصره کرده بودند، آماده بودند که شبانگاه به خانه حمله کنند و آن حضرت را به قتل برسانند. طبق نقل برخی از منابع، ابولهب، عموی پیامبر که با دشمنان آن حضرت همراه بود، مانع شد و گفت: "در این خانه، زن و بچه‌ها هستند و حمله شبانه، باعث ترس و وحشت آنها خواهد شد"[۱۳].

دشمنان هنگام صبح به خانه حضرت ریختند؛ اما از آن حضرت خبری نبود. حضرت علی (ع) را دیدند که در بستر پیامبر خوابیده است. وقتی از آن حضرت درباره پیامبر(ص) سؤال کردند، آن بزرگوار اظهار بی‌اطلاعی کرد. طبق نقلی دیگر، حضرت علی(ع) فرمود: "شما از او خواستید از این شهر بیرون رود و او رفت"[۱۴]. ایثار و فداکاری علی بن ابی‌طالب(ع) در این شب که به "لیلةالمبیت" مشهور شده است، سبب شد آیه ۲۰۷ سوره بقره در این باره نازل شود[۱۵]. در این آیه آمده است: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ[۱۶].

مشرکان مکه، وقتی نقشه خویش را نقش بر آب دیدند ناامید نشدند. آنها با تمام توان تصمیم گرفتند به جستجوی پیامبر(ص) بپردازند[۱۷]. آنان در مکه اعلام کردند هر کس محمد(ص) را زنده دستگیر کند و به قریش بسپارد، صد شتر به او پاداش خواهند داد[۱۸]. مشرکان مکه در جستجوی پیامبر(ص) تا نزدیک غار ثور هم آمدند؛ اما تارهای عنکبوت که بر در غار تنیده شده بود و کبوتری که در آنجا لانه ساخته بود، آنها را مطمئن ساخت که کسی داخل این غار نشده است[۱۹].

پیامبر اکرم(ص) سه شبانه روز[۲۰] در غار ثور به‌سر برد. در این مدت، ابوبکر نیز با پیامبر(ص) بود. آرامش بر آن حضرت حاکم بود و حتی گاهی که ابوبکر اظهار اضطراب می‌کرد، به او دلداری می‌داد و می‌فرمود: ﴿لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا[۲۱].

در این مدت افرادی مانند: عبدالله بن ابوبکر و عامر بن فهیره، به طور پنهانی با آنان ارتباط داشتند و به ایشان آب و غذا می‌رساندند و اخبار مکه را در اختیار پیامبر می‌گذاشتند[۲۲].

با عادی‌تر شدن اوضاع، آن حضرت تصمیم گرفت از غار ثور خارج شده، به سوی مکه حرکت کند. ابن اثیر زمان خروج پیامبر را از غار، اول ربیع الاول ۱۴ هجری[۲۳] نوشته است. هنگام حرکت به سمت مدینه علاوه بر ابوبکر، غلام ابوبکر، عامر بن فهیره و عبدالله بن اریقط (به عنوان راهنما) همراه حضرت بودند[۲۴].

از مکه تا مدینه، مشکل چندانی برای پیغمبر پیش نیامد. تنها مؤرخان به این نکته اشاره دارند که فردی به نام "سراقة بن مالک" به امید رسیدن به جایزه قریش، به تعقیب پیامبر و همراهانش پرداخت؛ اما بر اثر دعای پیامبر اکرم(ص) دستان اسبش به زمین فرو رفت و سرانجام از کرده خویش پشیمان شد[۲۵]. طبق قول مشهور، رسول اکرم(ص) دوشنبه دوازدهم ربیع‌الاول سال سیزدهم بعثت، به منطقه قبا (ابتدای مدینه) رسیدند[۲۶]. مسلمانان که مشتاقانه منتظر رسیدن پیامبر(ص) به شهر مدینه بودند، به استقبال آن حضرت آمده بودند. حضرت در همین منطقه ماند تا علی(ع) و همراهانش به ایشان ملحق شوند. طبق برخی نقل‌ها پیامبر(ص) چهار شبانه روز یعنی روزهای دوشنبه تا پنجشنبه را در قبا (دو فرسخی مدینه) ماند و در این مدت، مسجد قبا را بر پا کرد[۲۷].

علی(ع) سه روز بعد، پس از برگرداندن امانات به مردم، با دختر رسول خدا(ص) و فاطمه دختر زبیر روانه مدینه شد[۲۸]. پیغمبر(ص) در روز جمعه با گروهی از "بنی‌النجار" و هشتاد خانوار از قبیله "بنی‌سالم بن عوف" که اسلام آورده بودند، نخستین "نماز جمعه" را در مدینه برپا کرد[۲۹].

سرانجام با ورود حضرت علی (ع) و همراهانش به قبا، پیامبر اکرم(ص) با استقبال پرشور مسلمانان مدینه وارد این شهر شدند و رسالت خویش را در این شهر دنبال کردند. هجرت پیامبر اکرم(ص) به مدینه سرآغاز تحولی عظیم در تاریخ اسلام محسوب می‌شود. از اولین اقدامات آن حضرت پس از ورود به این شهر، خریداری زمین مسجدی بود که بعدها به مسجد النبی معروف شد. آن حضرت، این زمین را از دو کودک یتیم خرید[۳۰].

با ورود پیامبر(ص) به مدینه، حکومت اسلامی در این شهر تشکیل شد، پیروان دین اسلام زیاد شدند و کمتر از ده سال، تقریباً تمام شبه جزیره عربستان به دین اسلام گرویدند. در واقع، همین اهمیت سبب شد که هجرت پیامبر(ص) به مدینه به عنوان آغاز تاریخ اسلام مطرح شود[۳۱].

زمینه‌های هجرت به یثرب

دیدارها و گفتگوهای رسول خدا (ص) با قبایل و افراد گوناگون در موسم‌های حج، اگرچه چندان تأثیری در اسلام آوردن آنان نداشت، ولی دستاورد مهم آن، زمینه‌سازی برای اسلام آوردن یثربیان و سرانجام هجرت به یثرب بود. رسول خدا (ص) (در سال یازدهم) در محل عقبه در منا با شش تن از قبیله خزرج که از یثرب برای حج آمده بودند، دیدار و آنان را به اسلام دعوت کرد. آنها با توجه به آنکه از یهود درباره آخرین پیامبر مطالبی شنیده بودند، اسلام آوردند و اظهار امیدواری کردند با وجود آن حضرت، مشکلات اجتماعی اهل یثرب نیز سامان یابد و گفتند: ما اسلام را بر اهل یثرب عرضه می‌کنیم که اگر آنان بپذیرند و خداوند آنان را بر محور اسلام گرد آورد، هیچ کس از آن حضرت عزیزتر نخواهد بود[۳۲]. این افراد در حالی که اسلام آورده بودند، به یثرب بازگشتند و در میان قبیله خود از رسول خدا (ص) سخن گفتند و آنان را به اسلام دعوت کردند. آوازه اسلام در یثرب پیچید و خانه‌ای از انصار نبود مگر آنکه در آن از رسول خدا (ص) سخن می‌گفتند[۳۳].[۳۴]

بیعت عقبه اول

در سال بعد (سال دوازده بعثت) باز در زمان حج رسول خدا (ص) با دوازده تن از اوس و خزرج در عقبه دیدار کرد و آنان با آن حضرت بیعت کردند. این بیعت که آن را "بیعة النساء" خواندند، مشتمل بر آن بود که آنان به خدا شرک نورزند، سرقت نکنند، مرتکب زنا نشوند، فرزندان را نکشند، تهمت نزنند و در کار نیک از رسول خدا (ص) نافرمانی نکنند[۳۵]. رسول خدا (ص) نیز به آنان فرمود: "اگر به پیمان خود وفا کنید، بهشت از آن شما خواهد بود؛ وگرنه، کار شما با خداست؛ اگر خواست شما را می‌بخشد و اگر خواهد عذابتان می‌کند"[۳۶]. این بیعت را بیعت عقبه اول نیز گفته‌اند[۳۷].

هنگام بازگشت اهل یثرب، رسول خدا (ص) مصعب بن عمیر را که قاری قرآن بود، همراه آنان[۳۸] فرستاد تا به آنان قرآن، اسلام و فقه بیاموزد. منزل مصعب در یثرب در خانه اسعد بن زراره بود[۳۹]. مصعب بن عمیر، امام جماعت مسلمانان یثرب نیز بود[۴۰] بدان سبب که برخی از اوس و خزرج، دوست نداشتند کسی از خودشان امام جماعت آنان باشد[۴۱]. برخی منابع، برخلاف مشهور، نخستین دیدار رسول خدا (ص) با شش تن از یثربیان را بیعت عقبه اول و این دیدار با دوازده تن را بیعت عقبه دوم شمرده‌اند[۴۲].[۴۳]

بیعت عقبه دوم

در سال سیزدهم هنگام موسم حج، در حالی که اسلام در یثرب منتشر شده بود، مسلمانان همراه با پانصد نفر از حجاج کاروان اوس و خزرج که مشرک بودند، برای حج و دیدار با رسول خدا (ص) حرکت کردند. آنان چون به مکه رسیدند، خدمت رسول خدا (ص) آمدند و آن حضرت با آنان در ایام تشریق در منی وعده دیدار گذاشت و به آنان فرمود به گونه‌ای حاضر شوند که که کسی متوجه‌شان نشود. آنها در موعد مقرر آمدند و دیدند عباس، عموی رسول خدا (ص) که هنوز مسلمان نشده بود نیز حضور دارد[۴۴]. در این دیدار نخست عباس سخن گفت که درباره برادرزاده‌اش، رسول خدا (ص) به اهل یثرب سفارش‌هایی کرد و آنان را از اینکه رسول خدا (ص) را تنها بگذارند و از ایشان حمایت نکنند، برحذر داشت. سپس رسول خدا (ص) پس از تلاوت قرآن و دعوت به خداوند و تشویق به اسلام، فرمود: "من با شما بیعت می‌کنم بر اساس آنکه همچنان که از خانواده و فرزندان خود دفاع می‌کنید، از من نیز دفاع کنید". پس از آنکه انصار این شرط را پذیرفتند و به طور کامل اظهار وفاداری کردند، آن حضرت فرمود: "دوازده نفر از میان خودتان برگزینید تا به عنوان نقیب و بزرگ قوم خود باشند". نُه تن از خزرج و سه تن از اوس انتخاب شدند و رسول خدا (ص) به آنان فرمود: "شما همچون حواریون حضرت عیسی (ع)، کفیل قوم خود هستید و من نیز کفیل قوم خود هستم". هنگام بیعت خزرجیان، عباس بن عبادة بن نضله انصاری از خزرجیان اعتراف گرفت که آنان باید با هرکس که با رسول خدا (ص) در جنگ باشد، بجنگد و اگر با پیش آمدن مصیبت یا از دست دادن بزرگانشان، رسول خدا (ص) را تسلیم می‌کنند، بدانند که نتیجه آن خواری دنیا و آخرت است و اگر به پیمان خود با آن حضرت وفادار باشند، خیر دنیا و آخرت برای آنان خواهد بود آنها نیز بر این اساس با آن حضرت دست بیعت دادند[۴۵].

صبح روز بعد قریش که از ماجرا باخبر شدند، نزد اهل یثرب آمدند و از بیعت آنان پرسیدند، ولی مشرکان اهل یثرب چون از ماجرا بی‌خبر بودند، انکار کردند و قریش بازگشتند. پس از آن، قریش متوجه شدند که بیعت صورت گرفته است. از این‌رو، انصار را تعقیب کردند، ولی جز بر دو نفر دست نیافتند؛ یکی سعد بن عباده و دیگری منذر بن عمرو که منذر بن عمرو فرار کرد و سعد گرفتار شد. سعد را به مکه بردند که با پناه دادن جبیر بن مطعم به او، از دست قریش نجات یافت[۴۶].

در بیعت عقبه دوم افزون بر شروط بیعت عقبه اول، مفاد دیگری همچون حرف شنوی و اطاعت از رسول خدا (ص) در هر شرایطی، حق‌گویی در همه جا و نهراسیدن در راه خدا از سرزنش سرزنش کنندگان وجود داشت که مهم‌ترین این مفاد، عدم درگیری بر سر جانشینی رسول خدا (ص) با اهل آن[۴۷] و بیعت بر جنگ و دفاع از رسول خدا (ص) بود. از این‌رو، آن را "بیعة الحرب" نیز گفتند[۴۸]؛ چنان که آن را "عقبة الاخیره" یا "عقبة الآخره" هم خوانده‌اند[۴۹].

بیشتر منابع، تعداد شرکت کنندگان در بیعت عقبه دوم را ۷۳ مرد و دو زن آورده‌اند[۵۰]. اما هفتاد تن[۵۱] یا هفتاد مرد و دو زن[۵۲] نیز گفته شده است. ابن جوزی[۵۳] با آنکه تعداد شرکت کنندگان در عقبه دوم را ۷۲ نفر دانسته، ولی نام ۹۱ تن را آورده است که احتمال مشترک بودن یا اشتباه در برخی نام‌ها وجود دارد، نیز می‌توان احتمال داد که "تسعون" به "سبعون" تصحیف شده و در حقیقت همان نود صحیح باشد، اما به هر حال این تعداد با دیگر منابع که هفتاد گفته‌اند، سازگار نیست. زمان وقوع دیدارهای رسول خدا (ص) با انصار و بیعت‌های عقبه، در منابع مشخصنشده است، اما با توجه به آنکه رسول خدا (ص) حدود دو ماه پس از بیعت عقبه دوم به مدینه هجرت کرد و نیز بیشتر منابع، مدت زمان دعوت رسول خدا (ص) را در مکه سیزده سال[۵۴] آورده‌اند، باید زمان بیعت عقبه دوم را در موسم حج سال آخر حضور آن حضرت در مکه، یعنی سال سیزدهم بعثت دانست و چون عقبه اول سال قبل از آن بوده است، پس در سال دوازدهم بعثت و دیدار با اهل یثرب نیز چون یک سال قبل از آن بوده، در سال یازدهم بعثت روی داده است. شرکت در بیعت عقبه، برای شرکت کنندگان در آن افتخار و در برخی موارد امتیاز به شمار آمد؛ به طوری که آنان را با عنوان "عَقَبیون"[۵۵] و "اجماع أهل اثر"[۵۶] شناخته و از بسیاری از آنان با تعبیر "عَقَبی" یاد کرده‌اند[۵۷].[۵۸]

هجرت مسلمانان به یثرب

پس از بازگشت بیعت کنندگان در عقبه، رسول خدا (ص) اطمینان یافت که خداوند برای ایشان قومی قرار داده است که دارای نیرو و فنون جنگ هستند. از سوی دیگر، مشرکان نیز که دریافتند مسلمانان از مکه خواهند رفت، بر مشکلات آنان افزودند و بر یاران رسول خدا (ص) سخت گرفتند و بیش از پیش آنان را مورد دشنام و آزار قرار دادند. از این‌رو، اصحاب رسول خدا (ص) از ایشان اجازه گرفتند از مکه هجرت کنند. آن حضرت فرمود: "من در خواب محل هجرت شما را دیده‌ام" و پس از چند روز شادمان به آنان فرمود: "محل هجرت شما یثرب است هر کس می‌خواهد هجرت کند، به آنجا برود"[۵۹]. نخستین هجرت کننده، ابوسلمة بن عبدالاسد بود که همراه با همسرش به مدینه هجرت کرد. سپس اصحاب رسول خدا (ص) گروه گروه به مدینه هجرت کردند و بر انصار وارد شدند و انصار آنان را پناه دادند و یاری کردند[۶۰]. هنگام هجرت مسلمانان، قریش بر آنان سخت گرفتند و به مقابله با ایشان پرداختند و بر جوانان مسلمان خشمگین بودند[۶۱] اما مسلمانان همگی به مدینه هجرت کردند و جز رسول خدا (ص)، امام علی (ع)، ابوبکر و کسانی که زندانی، بیمار یا ناتوان از هجرت بودند، کسی در مکه باقی نماند[۶۲].

بنا بر نقلی دیگر، پس از نزول آیه: ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّه[۶۳] و بیعت انصار با رسول خدا (ص)، آن حضرت به یاران خود و مسلمانانی که در مکه بودند، دستور داد به مدینه هجرت کنند و خود منتظر ماند تا پروردگار به ایشان اجازه خروج از مکه بدهد[۶۴]. بر اساس تفسیری از آیه ﴿وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا[۶۵]. هجرت بر مسلمانان واجب بود و وجوب آن تا زمان فتح مکه ادامه داشت و پس از فتح مکه نسخ شد[۶۶]. به علاوه آنکه هجرت به مدینه، برای مهاجران امتیاز به شمار می‌آمد و آنان را به گروهی ممتاز تبدیل کرده بود تا جایی که با عنوان «مهاجرین»[۶۷] از آنان یاده کرده‌اند. از این رو، رسول خدا (ص) فرمود: "پس از فتح، هجرت نیست"[۶۸] که سبب شد این امتیاز، شامل حال کسانی نشود که پس از فتح مکه به مدینه رفته بودند[۶۹].

هجرت رسول خدا (ص) به یثرب

هنگامی که قریش دید اصحاب رسول خدا (ص)، خانواده و کودکان خود را به یثرب می‌برند و حضرت، یاران و پایگاهی در سرزمینی دیگر یافته است، احساس خطر کردند و دانستند آن حضرت به جنگ با آنان بر می‌خیزد. از این‌رو، در دارالندوه (خانه قصی بن کلاب که قریش کاری انجام نمی‌دادند مگر آنکه در آنجا تصویب می‌شد) گرد آمدند و به دنبال چاره بودند. آنان پس از مشورت‌های مفصل، سرانجام تصمیم گرفتند از هر قبیله‌ای یک جوان را برگزینند تا شبانه به خانه رسول خدا (ص) حمله کنند و آن حضرت را به قتل رسانند تا بدین وسیله، فرد یا قبیله مشخصی متهم به قتل آن حضرت نشود[۷۰] و آیه ﴿وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ[۷۱] نیز به این موضوع اشاره کرده است[۷۲]. رسول خدا (ص) از راه وحی از ماجرا آگاه شد و امام علی (ع) را از موضوع باخبر ساخت و از ایشان خواست آن شب در بستر آن حضرت بخوابد[۷۳]. امام علی (ع) چون دید با این ایثار خود سبب سالم ماندن رسول خدا (ص) می‌شود، با جان و دل پذیرفت و خوشنود شد و سجده شکر به جا آورد[۷۴]. درباره این ایثار امام علی (ع) آیة ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ[۷۵]. نازل شده است[۷۶] و از این شب با عنوان "لیلة المبیت" یاد کرده و آن را فضیلت مهمی برای امام علی (ع) دانسته‌اند[۷۷] و خداوند به این ایثار آن حضرت بر ملائکه مباهات کرد[۷۸] رسول خدا (ص) با آنکه منزل ایشان را محاصره کرده بودند، شبانه از مکه خارج شد و به غار "ثور" رفت[۷۹]. آن حضرت هنگام خروج از خانه، آیاتی از سوره "یس" تلاوت فرمود و باعث شد مشرکان متوجه خروجش نشوند[۸۰].

قریش وارد خانه رسول خدا (ص) شدند و چون امام علی (ع) به جای رسول خدا (ص) دیدند، برآشفتند[۸۱]. آنان به سرعت به تعقیب رسول خدا (ص) پرداختند و رد پای آن حضرت را تا در غار ثور دنبال کردند، اما با معجزاتی که صورت گرفت، به رسول خدا (ص) دست نیافتند[۸۲]. ابوبکر که همراه رسول خدا (ص) در غار ثور بود، چون مشرکان را بر در غار دید، ترسید، اما آن حضرت وی را دلداری داد و آیه ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا[۸۳]. در این باره نازل شده است[۸۴]

رسول خدا (ص) پس از سه روز، در شب دوشنبه چهارم ربیع الاول[۸۵] از غار ثور خارج شد و به سمت مدینه حرکت کرد. البته بیشتر منابع، روز ورود آن حضرت را به مدینه، دوازدهم ربیع الاول آورده‌اند، اما در این باره نیز اختلاف وجود دارد[۸۶]. آن حضرت به امام علی (ع) مأموریت داده بود اموال و سپرده‌هایی را که مردم نزد رسول خدا (ص) به امانت گذاشته بودند، به آنان برگرداند[۸۷] و سپس فاطمه همراه با فواطم، یعنی مادرش، فاطمه بنت اسد، حضرت فاطمه (س) و فاطمه دختر زبیر بن عبدالمطلب به مدینه هجرت کند[۸۸]. این مأموریت یافتن امام علی (ع) نیز از فضیلت‌های آن، حضرت به شمار آمده است[۸۹].

قریش برای یابنده رسول خدا (ص) صد شتر جایزه قرار دادند[۹۰]. پس از حرکت رسول خدا (ص) از غار ثور به سوی یثرب، بنا بر قول مشهورتر، سراقة بن مالک بن جعشم مدلجی آن حضرت را تعقیب کرد، ولی هنگامی که به ایشان نزدیک شد، آن حضرت دعا فرمود که خدا او را از شر سراقه خلاصکند و باعث شد دست و پای اسب سراقه تا شکم در زمین فرو رود. سراقه چون چنین دید گفت: ای محمد! می‌دانم این کار توست، از خدا بخواه اسب مرا رها کند تا من دیگران را که در تعقیب شمایند برگردانم. رسول خدا (ص) دعا کرد و اسب سراقه رها شد. سراقه به مکه بازگشت و داستان خود را به قریش گفت، اما آنان گفتند دروغ می‌گویی و ابوجهل بیش از همه او را تکذیب کرد[۹۱].

رسول خدا (ص) در بین راه مدینه، به خیمه ام معبد، زنی از قبیله خزاعه رسید و از او خواست خرما یا گوشت به ایشان بفروشد، ام معبد قسم یاد کرد که چیزی ندارد. در آنجا بزی ماده بود. رسول خدا (ص) پرسید: این بز چیست؟ أم معبد گفت: او به سبب ضعیف بودن، از گوسفندان جامانده است. آن حضرت پرسید: آیا شیر دارد؟ ام معبد گفت: ناتوان‌تر از آن است که شیر داشته باشد. رسول خدا (ص) فرمود: اجازه می‌دهی آن را بدوشم؟ گفت آری، پدر و مادرم به فدایت، اگر شیر در آن می‌بینی بدوش. آن حضرت نام خدا را برد و برای برکت یافتن آن بز دعا کرد و بز، شیر فراوانی یافت، چندان که همگان از شیر آن نوشیدند و سیراب شدند. آن حضرت ظرف شیری هم برای أم معبد گذاشت[۹۲] به اتفاق همراهان سوی مدینه رهسپار شدند. چیزی نگذشت که ابومعبد، همسر أم معبد بازگشت و چون شیر را دید تعجب کرد و از ام معبد در این باره پرسید. چون ام معبد ماجرا را بازگفت، گفت: گمان می‌کنم او همان پیامبر قریش است که در جستجوی او هستند. ویژگی‌های او را برایم بازگو. أم معبد ویژگی‌های آن حضرت را بیان کرد و همسرش گفت: به خدا سوگند او همان پیامبر قریش است که درباره او چیزهایی به ما گفته‌اند. اگر او را می‌دیدم، از او می‌خواستم که همراهش باشم و اگر راهی برای این کار بیابم، چنین خواهم کرد[۹۳]. این خبر ابومعبد، از مهم‌ترین اخبار مربوط به ویژگی‌های ظاهری و شمایل رسول خدا (ص) است[۹۴].

پانویس

  1. دینوری، الاخبار الطوال، ص۷۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۸۷.
  2. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۵؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله(ص) و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۲۷۲.
  3. محلی که معمولاٌ برای مشورت در خصوص مسائل مهم به آنجا می‌رفتند.
  4. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۱-۴۸۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۹-۲۶۰.
  5. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶.
  6. «و (یاد کن) آنگاه را که کافران با تو نیرنگ می‌باختند تا تو را بازداشت کنند یا بکشند یا بیرون رانند، آنان نیرنگ می‌باختند و خداوند تدبیر می‌کرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره انفال، آیه ۳۰.
  7. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶.
  8. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲-۴۸۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶.
  9. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۵؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله(ص) و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۲۸۱-۲۸۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۱.
  10. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۰۴۸۳
  11. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۵-۴۸۴.
  12. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۵.
  13. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶-۱۷۷.
  14. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹.
  15. فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیرفرات الکوفی، ص۶۵.
  16. «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
  17. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲ُ ص۳۹.
  18. ابن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۴۸۹.
  19. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹.
  20. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۱.
  21. «مهراس که خداوند با ماست» سوره توبه، آیه ۴۰.
  22. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۷.
  23. عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۸.
  24. ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله(ص) و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۲۸۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۷.
  25. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۰؛ أحمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۳.
  26. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۸۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۳.
  27. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۸۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۳.
  28. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۳؛ صالحی، محمد یوسف، سبل الهدی و رشاد فی سیرة خیر العباد، ج۴، ص۲۳۱.
  29. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۹۴.
  30. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۴-۴۹۶؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۹۷-۱۹۹.
  31. حاجی‌زاده، یدالله، هجرت به مدینه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۹۳-۳۹۸؛ ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۸.
  32. ابن هشام، ج۲، ص۷۰ و ۷۱؛ و با اندکی تغییر، ابن سعد، ج۱، ص۱۷۰؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۵۳ و ۳۵۴؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۳۴.
  33. ابن هشام، ج۲، ص۷۲ و ۷۳؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۰؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۵۵؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۳۵.
  34. خانجانی، قاسم، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۵۳.
  35. ابن هشام، ج۲، ص۷۳-۷۵؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۷۶؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۵۶؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۳۶.
  36. ابن هشام، ج۲، ص۷۶؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۵۶؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۳۶.
  37. ر.ک: بلاذری، أنساب، ج۱، ص۲۷۵؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۵۵؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۳۵.
  38. یا پس از آنان و به درخواست ایشان، ر.ک: ابن سعد، ج۱، ص۱۱؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۷۶؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۳۷.
  39. ابن هشام، ج۲، ص۷۶؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱؛ طبری، تریخ، ج۲، ص۳۵۷.
  40. ابن هشام، ج۲، ص۷۶؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۷۶.
  41. ابن هشام، ج۲، ص۷۷؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۳۸.
  42. ر.ک: ابن عبدالبر، الدر، ص۶۷.
  43. خانجانی، قاسم، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۵۳.
  44. البته برخی درباره حضور عباس تردید کرده‌اند، ر.ک: جعفری مرتضی، الصحیح، ج۳، ص۳۱۹-۳۲۱.
  45. ابن هشام، ج۲، ص۸۹-۸۱؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱ و ۱۷۲؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۶۰-۳۶۴؛ و به اختصار، یعقوبی، ج۲، ص۳۸؛ بلاذری، أنساب، ج۱، ص۲۷۷؛ و با تغییراتی اندک، بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۵۵-۴۴۲.
  46. ابن هشام، ج۲، ص۹۳-۹۰؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۳؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۶۵ و ۳۶۷.
  47. ابن هشام، ج۲، ص۹۷؛ بلاذری، أنساب، ج۱، ص۲۹۴؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۵۲.
  48. ابن هشام، ج۲، ص۹۷؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۶۸؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۵۲.
  49. ابن هشام، ج۲، ص۹۷؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱.
  50. ابن هشام، ج۲، ص۹۷.
  51. ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۷۷.
  52. ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۹۳؛ یعقوبی، ج۲، ص۳۸.
  53. ابن جوزی، المنتظم، ج۳، ص۴۲-۳۹.
  54. ابن سعد، ج۱، ص۱۷۴؛ یعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۱۹۹؛ حاکم، المستدرک، ج۳، ص۲.
  55. بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۹۳؛ ابن اعثم، ج۲، ص۵۰۶؛ ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۳۳۳؛ ابن العربی، احکام القرآن، ج۲، ص۵۷۰.
  56. ابوالقاسم کوفی، ج۲، ص۶۹.
  57. برای نمونه، ر.ک: واقدی، ج۳، ص۱۰۰۹؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۸۶، ۲۸۸ و ۲۹۰؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۳۳۹، ۳۶۰ و ۳۶۴.
  58. خانجانی، قاسم، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۵۳-۵۴.
  59. ابن سعد، ج۱، ص۱۷۵؛ و با اندکی تغییر، بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۳.
  60. ابن هشام، ج۲، ص۱۱۲ و ۱۱۳؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۶۹؛ و به اختصار، حاکم، المستدرک، ج۳، ص۳۵۷.
  61. و بنا بر نقلی، برای ابوسلمه و خانواده‌اش مشکلاتی ایجاد کردند، ر.ک: ابن هشام، ج۲، ص۱۱۲.
  62. ابن هشام، ج۲، ص۱۲۳؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۵؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۶؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۶۹.
  63. «و با آنان نبرد کنید تا آشوبی بر جا نماند و دین، یکجا از آن خداوند باشد» سوره انفال، آیه ۳۹.
  64. ابن هشام، ج۲، ص۱۱۱؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۶۹.
  65. «کسانی که ایمان آورده و هجرت گزیده‌اند و در راه خداوند با مال و جانشان جهاد کرده‌اند و کسانی که (به آنان) پناه داده و یاری رسانده‌اند دوستان یکدیگرند و کسانی که ایمان آورده و هجرت نکرده‌اند شما را با آنان هیچ پیوندی نیست تا آنکه هجرت گزینند و اگر از شما» سوره انفال، آیه ۷۲.
  66. فخر رازی، ج۱۰، ص۲۲۱.
  67. برای نمونه، ابن سعد، ج۳، ص۴۱۱؛ ابن این ابی عاصم، الآحاد، ج۱، ص۲۰۶؛ فسوی، ج۳، ص۱۶۷.
  68. «لاَ هِجْرَةَ بَعْدَ اَلْفَتْحِ»؛ ابن سعد، ج۲، ص۱۰۸؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۲۷۶؛ بلاذری، أنساب، ج۱۳، ص۳۱۰؛ بیهقی، دلائل، ج۵، ص۱۰۹.
  69. خانجانی، قاسم، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۵۴-۵۵.
  70. ابن هشام، ج۲، ص۱۲۸-۱۲۴؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۶؛ بلاذری، أنساب، ج۱، ص۳۰۶؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۷۲-۳۷۰.
  71. «و (یاد کن) آنگاه را که کافران با تو نیرنگ می‌باختند تا تو را بازداشت کنند یا بکشند یا بیرون رانند، آنان نیرنگ می‌باختند و خداوند تدبیر می‌کرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره انفال، آیه ۳۰.
  72. ر.ک: ابن هشام، ج۲، ص۱۲۸؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۷؛ طبری، جامع البیان، ج۹، ص۳۰۳-۳۰۰؛ طوسی، التبیان، ج۵، ص۱۱۰-۱۰۸.
  73. ابن هشام، ج۲، ص۱۲۴-۱۲۸؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۶؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۶؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۷۲-۳۷۰.
  74. طوسی، الامالی، ص۴۶۵ و ۴۶۶؛ این شهر آشوب، ج۱، ص۱۵۸؛ اربلی، ج۲، ص۳۰.
  75. «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
  76. مفید، الارشاد، ج۱، ص۵۳؛ طوسی، الامالی، ص۲۵۳؛ ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۶۲؛ حسکانی، ص۱۲۸؛ ثعلبی، ج۲، ص۱۲۶؛ مقریزی، ج۱، ص۵۷.
  77. حاکم، المستدرک، ج۳، ص۴؛ ثعلبی، ج۲، ص۱۲۶؛ ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۶۲.
  78. یعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ فخر رازی، ج۵، ص۳۲۴.
  79. . ابن هشام، ج۲، ص۱۲۸-۱۲۴؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۶؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۶؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۷۲-۳۷۰.
  80. ر.ک: ابن هشام، ج۲، ص۱۲۷؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۶.
  81. و بنا بر نقلی، ایشان را مورد ضرب و جرح قرار دادند و مدتی در مسجد الحرام حبس و سپس آزاد کردند، ر.ک: طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۷۴.
  82. ابن سعد، ج۱، ص۱۷۷؛ و به اختصار، بلاذری، أنساب، ج۱، ص۳۰۷ و ۳۰۸؛ یعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۷۸ و ۴۸۲.
  83. «اگر او را یاری ندهید بی‌گمان خداوند یاریش کرده است هنگامی که کافران او را که یکی از دو نفر بود (از مکّه) بیرون راندند، آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش می‌گفت: مهراس که خداوند با ماست و خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد و وی را با سپاهی که آنان را نمی‌دیدید پشتیبانی کرد و سخن کافران را فروتر نهاد و سخن خداوند است که فراتر است و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۴۰.
  84. طبری، جامع البیان، ج۱۰، ص۱۷۵؛ ابن ابی حاتم، تفسیر، ج۶، ص۱۸۰۰؛ نحاس، ج۳، ص۲۱۰؛ ثعلبی، ج۵، ص۴۷؛ ابونعیم، دلائل، ص۳۲۸.
  85. ابن سعد، ج۱، ص۱۷۹.
  86. ر.ک: و مقریزی، ج۱، ص۶۴.
  87. یعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۲۵.
  88. مفید، الارشاد، ج۱، ص۵۳/۱؛ طوسی، الامالی، ص۴۷۰؛ اربلی، ج۲، ص۳۳؛ ابن صباغ، ج۹، ص۳۰۳.
  89. مفید، الارشاد، ج۱، ص۵۳.
  90. ابن هشام، ج۲، ص۱۳۰؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۸؛ ابونعیم، دلائل، ص۳۳۲؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۸۶.
  91. ابن سعد، ج۱، ص۱۷۹؛ و با اندکی تغییر، یعقوبی، ج۲، ص۴۰؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۸۴.
  92. و پس از پرداخت بهای شیر به أم معبد، ر.ک: طبرانی، المعجم الکبیر، ج۴، ص۴۹؛ حاکم، المستدرک، ج۳ و ۹، ص۱۰.
  93. ابن سعد، ج۱، ص۱۷۸؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۴، ص۴۹؛ حاکم، المستدرک، ج۳ و ۹، ص۱۰.
  94. خانجانی، قاسم، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۵۵-۵۶.