عرفان اسلامی در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن ')
خط ۶۵: خط ۶۵:
#حاجی است؛ چراکه به [[طلب]] [[کعبه]] [[حقیقی]] در راه [[خدای تعالی]] قدم نهاده است.
#حاجی است؛ چراکه به [[طلب]] [[کعبه]] [[حقیقی]] در راه [[خدای تعالی]] قدم نهاده است.
#[[جنگجو]] است؛ چراکه در [[مخالفت با نفس]] خود [[جنگ]] کرده و در راه [[حق تعالی]] به جنگ با نفس مشغول شده است.  
#[[جنگجو]] است؛ چراکه در [[مخالفت با نفس]] خود [[جنگ]] کرده و در راه [[حق تعالی]] به جنگ با نفس مشغول شده است.  
#[[ شهید]] است؛ چراکه در [[اشتیاق]] [[دوست]] مرده است. «هر که در [[عشق]] دوست بمیرد [[شهید]] است»<ref>{{عربی|من مات من العشق فقد مات شهیداً}}، صفوة الصفا، ص۴۵۳.</ref>. [[سیر الی الله]] را نهایتی است و آن مرتبه «[[فناء]] فی [[اللّه]]» و «[[لقاء]] اللّه» است، ولی «[[سیر]] فی اللّه» را نهایتی نیست؛ زیرا [[حضرت حق]] را حد و نهایتی نیست. «سیر الی اللّه» باید «مع اللّه» و «اللّه» باشد تا وصول میسر شود. «مع اللّه» و «للّه» از ارکان ذاتی سیر الی الله است. از شیخ صفی الدین، درباره [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى}}<ref>«و اینکه پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست» سوره نجم، آیه ۴۲.</ref> پرسیدند گفت: «انتهای راه به حضرت [[الله تعالی]] شانه است. راه را انتها است، لیکن اللّه را انتها نیست. چون سالک آنچه را [[وظیفه]] طریقه الی [[الله]] است به جای آورد، راه منتهی شود و طالب [[واصل]] گردد»<ref>صفوة الصفا، ص۴۵۹.</ref>.
#[[ شهید]] است؛ چراکه در [[اشتیاق]] [[دوست]] مرده است. «هر که در [[عشق]] دوست بمیرد [[شهید]] است»<ref>{{عربی|من مات من العشق فقد مات شهیداً}}، صفوة الصفا، ص۴۵۳.</ref>. [[سیر الی الله]] را نهایتی است و آن مرتبه «[[فناء]] فی [[اللّه]]» و «[[لقاء]] اللّه» است، ولی «[[سیر]] فی اللّه» را نهایتی نیست؛ زیرا [[حضرت حق]] را حد و نهایتی نیست. «سیر الی اللّه» باید «مع اللّه» و «اللّه» باشد تا وصول میسر شود. «مع اللّه» و «للّه» از ارکان ذاتی سیر الی الله است. از شیخ صفی الدین، درباره [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى}}<ref>«و اینکه پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست» سوره نجم، آیه ۴۲.</ref> پرسیدند گفت: «انتهای راه به حضرت [[الله تعالی]] شانه است. راه را انتها است، لکن اللّه را انتها نیست. چون سالک آنچه را [[وظیفه]] طریقه الی [[الله]] است به جای آورد، راه منتهی شود و طالب [[واصل]] گردد»<ref>صفوة الصفا، ص۴۵۹.</ref>.


[[زهد]] و [[تقوا]]: یکی از اصول زیربنایی و مهم [[سلوک]] عملی [[اهل عرفان]] و تصوف،[[ زهد]] و تقوا است که بر اساس [[قرآن کریم]] می‌باشد. [[عارفان]] بزرگی مانند: [[شبلی]]، [[حلاج]]، [[جنید]]، [[قشیری]]، [[کاشانی]]، [[غزالی]]، [[مولوی]]، [[عطار]]، شیخ [[صفی الدین اردبیلی]] و [[شاه نعمت اللّه ولی]]، درباره آن سخن بسیار گفته‌اند.
[[زهد]] و [[تقوا]]: یکی از اصول زیربنایی و مهم [[سلوک]] عملی [[اهل عرفان]] و تصوف،[[ زهد]] و تقوا است که بر اساس [[قرآن کریم]] می‌باشد. [[عارفان]] بزرگی مانند: [[شبلی]]، [[حلاج]]، [[جنید]]، [[قشیری]]، [[کاشانی]]، [[غزالی]]، [[مولوی]]، [[عطار]]، شیخ [[صفی الدین اردبیلی]] و [[شاه نعمت اللّه ولی]]، درباره آن سخن بسیار گفته‌اند.

نسخهٔ ‏۳ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۰:۰۱

مقدمه

«عرفان اسلامی» در اصطلاح، علم به خدای سبحان از حیث اسماء و صفات و مظاهر آن و احوال مبدأ و معاد و حقایق عالم و کیفیت بازگشت آنها به حقیقت واحد یعنی ذات احدیت، و نیز معرفت طریق سلوک و مجاهده برای رهاسازی نفس از تنگناهای قید و بند جزئیت و پیوستن او به مبدأ خویش و انصاف به نعت اطلاق و کلیت، که از طریق تصفیه باطن و تجلیه سرّ از غیر، و تحلیهروح، به سبب طاعت و عبادت قالبی، نفسی، قلبی، روحی، سری و خفی انجام می‌شود. معرفت در عرفان از طریق کشف و شهود قلبی، نه بحث و استدلال، حاصل می‌شود[۱].

مبانی عرفان اسلامی از قرآن مجید اخذ شده است. مانند آنکه: حقیقت عبادت، معرفت است. عرفا معتقدند حقیقت کریمه: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[۲]. معرفت است آن‌چنان که ابن عباس تفسیر ﴿لِيَعْبُدُونِ را به «لیعرفون» فرموده است[۳].

پیامبر اسلام هادی بشریت و خاتم انبیاء است.

وصول به سعادت تنها از طریق پرستش خدا میسر است.

منشأ علم آدمی: منشأ علم آدمی حضرت حق است بر اساس آیه ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا[۴].

جهان وجه الله است: ﴿وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[۵].

تجلی و جذبه: ﴿فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا[۶]. «اگر از بقای وجود سالک چیزی مانده بود فناء ذات و تلاشی صفات است در سطوات انوار آن و آن را «صعقه» خوانند. چنان که حال موسی(ع) است که او را بدین تجلی از خود بسندند و فانی کردند. چون از حق تعالی طلب رؤیت و مشاهدت ذات کرد و هنوز به بقاء بعد الفناء نرسیده بود، و بقاء صفات وجودش برقرار بود، به دلالت «ارنی» به وقت تجلی نور ذات بر طور نفس، وجودش متلاشی و مندک گشت[۷].

تجلی اسمایی حضرت حق: عرفای مسلمان به خصوص محی الدین و برخی پس از وی، تحت تأثیر توحید قرآنی و اسماء الحسنی در قرآن، نظریه تجلی اسمایی حضرت حق را در باب کیفیت آفرینش بیان کرده‌اند. مبحث هستی‌شناسی و خداشناسی عرفانی را می‌‌توان یکی از مهم‌ترین دست آوردهای پژوهش‌های نظری - عقلی و کشفی - شهودی عرفان اسلامی به شمار آورد. روزبهان بقلی، که در نوشته‌های خویش اصطلاح تجلی را بسیار به کار برده است، آدمی را محل تجلی ذات و صفات خداوند، و عالَم را محل تجلی افعال او می‌داند.

معیت حق با بنده: ﴿وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ[۸].

قرب یا نزدیکی دل به خدا: ﴿فَإِنِّي قَرِيبٌ[۹] ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ[۱۰] قرب، نزدیکی دل به خداوند است از راه صفای دل و محبت خالصانه به حق.

عشق: ﴿يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ[۱۱]، ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ[۱۲]، ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ[۱۳]. موضوع عشق در عرفان و تصوف اسلامی بر اساس همین آیات است که مورد شرح و ارجاع بسیاری از عرفا و صوفیه قرار گرفته است.

ولایت علی(ع): ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۱۴]. بر اساس آیه مذکور همه طوایف صوفیه، حضرت علی(ع) را جانشین معنوی خاتم الانبیاء حضرت محمد مصطفی(ص) می‌دانند. روزبهان بقلی در تقدیس و تکریم امام علی(ع) او را «وصی رئیس» یعنی وصی و جانشین حضرت محمد شمرده است.

اهل بیت: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۱۵]. «اهل بیت(ع)» اصطلاحی است قرآنی که دو بار در کلام اللّه مجید به آن اشاره شده: در آیه ۳۳ سوره احزاب، در باره اهل بیت حضرت محمد(ص) آخرین رسول الهی و در آیه ﴿إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ[۱۶] درباره اهل بیت حضرت ابراهیم نبی(ص).

حضرت محمد(ص) در حدیث متواتر ثقلین با طرح اصطلاح مذکور می‌فرماید: «من چیزی بین شما بر جای مینهم که اگر بدان چنگ زنید بعد از من هرگز گمراه نخواهید شد. یکی از آن دو از دیگری عظیم‌تر است؛ کتاب خدا، رشته‌ای که از آسمان به زمین کشیده شده و دیگری عترت که اهل بیت من هستند. این دو هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا بر سر حوض (کوثر) نزد من وارد شوند. پس بنگرید بعد از من با ایشان چگونه رفتار می‌کنید»[۱۷].

بسیاری از علمای اهل سنت و عموم علمای شیعه منظور از «اهل بیت» در این آیه را رسول اسلام(ص)، حضرت علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین(ع) می‌دانند. استناد آنان به روایت صحیحی در کتب حدیث سنی و شیعه است[۱۸].

بنا بر این آیه خداوند «اهل بیت» را، از هرگونه ناپاکی و گناه محفوظ داشته و گفتار ایشان از هر گونه لغزش و خطا مبرا است. بنابراین گفتار ایشان در تفسیر قرآن، حجت و ارجح بر گفتار دیگر صحابه و افراد است و زندگی، قول، فعل و تقریرشان، تفسیر عملی و نظری قرآن کریم است. روزبهان بقلی در تقدیس و تکریم امام علی(ع) و استفاده از احوال و اقوال آن حضرت، اهتمام جدی داشته و او را «وصیّ رئیس» شمرده و تفسیر عرفانیش، عرائس (جاهای متعدد)، پر از اقوال امامان شیعه خصوصاً امام علی و امام صادق(ع) و نقل کراماتی از ایشان و حضرت فاطمه(س) و حسنین(ع) است. وی خطبه شقشقیه را به آن حضرت(ع) منسوب میدارد و کلامی از امام علی(ع) در تخطئه معاویه می‌آورد و همچنین به مسموم شدن امام حسن(ع) اشاره دارد: «و ندیدی حسن را چون زهر دادند».

آیات دیگر در قرآن کریم پیرامون اهل بیت که عرفا بدان استناد کرده‌اند عبارتند از: آیه اهل الذکر / آیه سؤال: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۱۹]. بنا بر روایات مندرج در کتب مفسرین فریقین، ائمه(ع) فرموده‌اند: «به خدا قسم که به تحقیق ما اهل ذکر هستیم»[۲۰]. بنا بر برخی روایات، مصادیق بارز و اکمل "اهل ذکر"؛ حضرت علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین‌(ع) می‌باشند[۲۱].

راسخون فی العلم ﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ [۲۲]، ﴿لَكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلَاةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أُولَئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا[۲۳] عرفا نظیر فیض کاشانی و... اهل بیت و ائمه هدی را ﴿رَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ (استواران در دانش) می‌دانند. امام صادق(ع) می‌فرماید: «ما استواران در علم هستیم و لذا تأویل آن را می‌دانیم»[۲۴]. بنابراین افضل راسخون در علم پیامبر اسلام(ص)، حضرت علی(ع) و سایر ائمه اطهارند.

آیه مودت/قربی: ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۲۵]. به عقیده شارحان قرآن کریم، منظور از ﴿الْقُرْبَى اهل بیت(ع)‌اند. بنا بر روایت ابن عباس: «پس از نزول این آیه از رسول الله(ص) پرسیدند: کدام یک از نزدیکان شما، دوستی‌شان بر ما واجب گردید؟ پیامبر(ص) فرمودند: علی و فاطمه و حسن و حسین(ع)» [۲۶].

افزون بر موارد فوق، به آیات دیگری درباره اهل بیت(ع) و شأن و جایگاه آنان و به‌ویژه علی(ع)، تمسک شده که برخی از آنها عبارتند از:

  1. آیه مباهله ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ[۲۷] است که بر اساس اتفاق مفسران، منظور از ﴿أَبْنَاءَنَا، امام حسن و امام حسین(ع) و از ﴿نِسَاءَنَا، فاطمه(س) و از ﴿أَنْفُسَنَا حضرت علی می‌باشد[۲۸].
  2. آیه حبل اللّه ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ[۲۹]: که از امام صادق(ع) گزارش شده است: «حبل اللّه» (ریسمان الهی) ما هستیم[۳۰].
  3. آیه اولوا الارحام ﴿ النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلاَّ أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا [۳۱]: به باور بسیاری از مفسران، این آیه به خلافت و حکومت اهل بیت اشاره دارد. امام صادق(ع) می‌فرماید: «این آیه درباره فرزندان امام حسین(ع) و حکومت و ولایت آنان است»[۳۲].
  4. هل اتی: اصطلاح قرآنی ﴿هَلْ أَتَى برگرفته از آیه ﴿هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا[۳۳] است. به گزارش شیعه و سنی آیه ﴿إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا[۳۴] تا آیه ﴿وَكَانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُورًا[۳۵] درباره علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) نازل شده است[۳۶].
  5. آیه صلوات بر پیامبر(ص): ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۳۷]. گزارش شده که: کعب بن عجزه از پیامبر(ص) سؤال کرد: چگونه بر شما صلوات فرستاده شود؟ آن حضرت فرمود بگویید: «اللَّهُمَّ صَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»[۳۸]. البته باید توجه داشت که منظور از «آل محمد»، امامان شیعه از نسل فاطمه و علی(ع) هستند و نه فرزندان بنی‌هاشم که در قرن دوم توسط عباسیون چنین ادعایی مطرح شد.
  6. آیه تبلیغ / ابلاغ ولایت ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۳۹]: بسیاری از مفسران شیعه و سنی، بر این باورند که آیه تبلیغ درباره ولایت علی(ع) است[۴۰]. از این آیه شریفه چهار نکته کلیدی استفاده می‌شود:
    1. ولایت علی(ع) بر اساس نصب الهی است.
    2. اگر پیامبر(ص)، آنچه را که بر اساس این آیه، مأمور به ابلاغ آن شده بود انجام نمی‌داد در حقیقت رسالت خود را انجام نداده بود.
    3. خداوند پیامبر(ص) را از شر مخالفان منصب الهی ولایت علی(ع) حفظ می‌کند.
    4. خداوند کافران را هدایت نمی‌کند. برخی منظور از کافران در این آیه را، کسانی دانسته‌اند که با علم و آگاهی با ولایت علی(ع)دشمنی می‌ورزند. رسول خدا(ص) پس از نزول آیه تبلیغ به علی(ع) فرمود: اگر آنچه به من درباره ولایت تو، دستور داده شد ابلاغ نمی‌کردم موجب حبط عمل من (نابودی رسالتم) میشد[۴۱].
  7. آیه اکمال دین: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ[۴۲]. مفسران شیعه و سنی می‌گویند: این آیه پس از واقعه غدیر و معرفی علی(ع) توسط پیامبر(ص) به امام و جانشینی بعد از خود، نازل شده است.
  8. آیه اخوت: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ[۴۳]. از ابن عباس گزارش شده است هنگامی که آیه اخوت نازل شد پیامبر(ص) میان همه مسلمانان پیوند برادری استوار ساخت... سپس به علی(ع) فرمود: تو برادر من و من برادر تو هستم[۴۴].
  9. آیه اطاعت: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۴۵]. شیخ طوسی و دیگران از امام باقر و امام صادق(ع) روایت کرده‌اند که: مقصود از «اولی الامر» امامان از آل محمد(ص) هستند. شیخ طوسی می‌افزاید:اطاعت هیچ کس، به گونه مطلق و همه جانبه، شایسته و روا نیست مگر کسی که معصوم از خطا و سهو باشد و این عصمت در حاکمان و دانشمندان وجود ندارد. بنابراین، تنها اطاعت پیشوایانی واجب است که بر عصمت و طهارت آنان، دلیلی باشد[۴۶].
  10. آیه انفاق: ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۴۷]. مفسران شیعه و سنی، شأن نزول آیه فوق را علی(ع) و انفاق او می‌دانند[۴۸]. میبدی می‌گوید: این آیه در شأن علی(ع) آمد. چهار درهم داشت و در همه خاندان او، جز آن نبود. هر چهار درهم به درویشان داد. یک درهم به شب داد، یکی به روز، یکی به نهان و یکی به آشکار[۴۹].

به نقل از ابن عباس، حدود سیصد آیه در قرآن کریم درباره حضرت علی(ع) نازل شده است[۵۰] که به برخی از آنها اشاره شد. افزون بر آن کتاب‌های متعددی توسط بزرگان شیعه و سنی در این باره نوشته شده است که برخی از آنها عبارتند از: «تأویل الآیات الظاهر فی فضائل العترة الطاهره»؛ تألیف سید شرف الدین استرآبادی و «شواهد التنزیل» و «ینابیع المودة». سیوطی می‌گوید: خلفای چهارگانه، جزء اولین مفسران قرآن کریم‌اند ولی روایات سه نفر اول در این باره، بسیار اندک است؛ در صورتی که آنچه از علی(ع) نقل شده است فراوان می‌باشد[۵۱].

انسان کامل: اصطلاح «انسان کامل» که در آثار عارفان بزرگی؛ مانند: ابن عربی، مولوی، نسفی و جیلانی آمده، برگرفته شده از قرآن است. البته این اصطلاح در قرآن، به طور صریح نیامده، بلکه مفهوم آن را از قرآن و واژه‌های قرآنی برگرفته‌اند؛ واژه‌هایی مانند: خلیفه [[[اللّه]]]، امام، مطهر، مخلص، مهتدی، صدیق، صالح، مقرب، مصطفی، مجتبی، ولی الله، رسول، نبی و....

انسان کامل، خلیفه خداوند بر روی زمین و واسطه دوام فیض بین عالم لاهوت و مراتب و عوالم پایین‌تر است. از نظر عارفان، علی(ع) مصداق انسان کامل می‌باشد و در زمان ما، مهدی موعود(ع) نیز، مصداق انسان کامل است. دیگر اولیای الهی نیز، بر اساس درجات و مراتب معنوی‌شان، نایبان و وکلای عام انسان کامل به شمار میآیند و ولایت اقطاب و شیوخ دارای معنویت و اهل عرفان، در ذیل و طول ولایت علی(ع) و ائمه هدی(ع) می‌باشند[۵۲].

سیر و سلوک معنوی: «سلوک الی الله» از جمله مسائل اصلی و بنیادی عرفان و تصوف اسلامی است که مستقیماً از قرآن کریم اخذ شده است. شیخ صفی الدین درباره آیه ﴿وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ[۵۳] می‌فرماید: چون مرد سالک قدم طلب در راه نهد و در راه متوفی شود، هم حاجی باشد، هم جنگجو و هم شهید.

  1. حاجی است؛ چراکه به طلب کعبه حقیقی در راه خدای تعالی قدم نهاده است.
  2. جنگجو است؛ چراکه در مخالفت با نفس خود جنگ کرده و در راه حق تعالی به جنگ با نفس مشغول شده است.
  3. شهید است؛ چراکه در اشتیاق دوست مرده است. «هر که در عشق دوست بمیرد شهید است»[۵۴]. سیر الی الله را نهایتی است و آن مرتبه «فناء فی اللّه» و «لقاء اللّه» است، ولی «سیر فی اللّه» را نهایتی نیست؛ زیرا حضرت حق را حد و نهایتی نیست. «سیر الی اللّه» باید «مع اللّه» و «اللّه» باشد تا وصول میسر شود. «مع اللّه» و «للّه» از ارکان ذاتی سیر الی الله است. از شیخ صفی الدین، درباره آیه ﴿وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى[۵۵] پرسیدند گفت: «انتهای راه به حضرت الله تعالی شانه است. راه را انتها است، لکن اللّه را انتها نیست. چون سالک آنچه را وظیفه طریقه الی الله است به جای آورد، راه منتهی شود و طالب واصل گردد»[۵۶].

زهد و تقوا: یکی از اصول زیربنایی و مهم سلوک عملی اهل عرفان و تصوف،زهد و تقوا است که بر اساس قرآن کریم می‌باشد. عارفان بزرگی مانند: شبلی، حلاج، جنید، قشیری، کاشانی، غزالی، مولوی، عطار، شیخ صفی الدین اردبیلی و شاه نعمت اللّه ولی، درباره آن سخن بسیار گفته‌اند.

ذکر: ذکر گفتن، یکی از مهم‌ترین برنامه‌های عملی در سلوک عرفانی است که برگرفته از قرآن کریم است: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[۵۷]. همه اذکاری که در بین عرفا و صوفیان رواج دارد بر اساس نام‌های نیکوی خداوند می‌باشد که در قرآن آمده است؛ مانند: ﴿اللَّه، ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، ﴿الْحَيُّ الْقَيُّومُ، ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ، ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ، ﴿اسْتَغْفِرِ اللَّهَ، ﴿رَبِّ، هو و ذکر یونسیه[۵۸].

شیخ صفی الدین اردبیلی می‌گوید: اطمینان دل، به ذکر است اما نه به مجرد گفتن، بلکه به مواظبت نمودن بر آن نمودن تا به مذکور برسد. مانند تشنه‌ای در بادیه که در طلب آب سراسیمه باشد، به مجرد ذکر [گفتن] آب، تشنگی از وی زایل نشود، و تا به آب نرسد و آب نخورد تشنه باشد[۵۹].

تهجد: ﴿وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا[۶۰]. تهجد در اصطلاح عرفا، به معنای شب زنده‌داری کردن به تلاوت و ترتیل قرآن، خواندن نمازشب، مناجات،استغفار، ذکر، محاسبه و مواخذه نفس که از امور مهم سیر و سلوک عرفانی است، ابوطالب مکی (یکی از عرفا) چهل نفر از تابعین رسول الله(ص) را برشمرده که نماز بامداد را به وضوی شبانگاه گذارده‌اند[۶۱]. کسانی که از مقاماتدین، به جایی رسیده‌اند همگی از شب‌خیزها بوده‌اند و از غیر آنها دیده نشده است. فضیلتتهجد و قیام لیل و گریه و ندبه از خوف و شوق او، جل جلاله، و نماز شب را اگر بخواهی، آیات اخبار وارد شده در این باب کفایت می‌کند. طبق روایتی: مبغوض‌ترین خلق، نزد خدا کسی است که شب چون مُردار بیفتد و روز را به بطالت و تنبلی بگذراند»[۶۲].

اخلاق: اخلاق از جنبه هستی‌شناسی با مبحث انسان‌شناسی قرآنی، ارتباط مستقیم دارد. هرچه مرتبه وجودی آدمی والاتر و منورتر باشد اخلاق مثبت او، آشکارتر و نمود بیشتری دارد و هرچه مرتبه وجودی او، پایین‌تر و به تاریکی‌ها نزدیک‌تر باشد اخلاق او نیز، به تاریکی نزدیک‌تر و از نور دورتر است. عرفا، تحت تأثیر قرآن، مباحث نسبتاً گسترده‌ای را پیرامون اخلاق و انسان‌شناسی ارائه کرده‌اند که از جمله می‌‌توان به مباحث غزالی در «احیاء العلوم»، محی الدین در «فتوحات مکیه»، مولانا در «مثنوی معنوی»، ملاصدرا در «اسفار اربعه»، فیض کاشانی در «احیاء الأحیاء» و ملا احمد نراقی در «معراج السعاده» اشاره کرد. از نظر عارفان، معنویت قدسی، زیربنای اخلاق است.

مقامات سلوک: ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ[۶۳]. عارفان، برای رسیدن به مقام عرفان، پیمودن مراحل و منازلی را لازم می‌دانند و بدون پیمودن آن منازل، وصول به عرفان حقیقی را غیر ممکن می‌شمارند. در تفسیر عرائس البیان فی حقایق القرآن روزبهان بقلی، این مقامات (عرفانی) با آیاتی از قرآن تطبیق و یا آیات بر آنها تأویل شده است... در بخش پایانی تطبیق و تأویل آیات بر مقامات عرفانی شیخ صفی الدین اردبیلی گوید: چون صوفی از قید نفس و صفات و علایق آن رهایی یافت و قدم بر صراط مستقیم نهاد: ﴿وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ[۶۴]، از سایر سُبُل که مراصد [کمینگاه‌های]شیطان و خوف خطر است رهایی یابد که: ﴿أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۶۵]. اگرچه این خوف و خطر از دل آنها بیرون رود، اما خوف و خطر دنیا و مافیها و عُقبی [هنوز وجود داشته] باشد. اما خوف و خشیت حق تعالی بر او غالب‌تر شود و چندان که معرفت او افزایش یابد،خوف و خشیت او نیز، زیادتر می‌گردد[۶۶].

مباحث دیگری که در عرفان مطرح است و اصل و ریشه آن از قرآن است؛ عبارتند از: اسماء الله، دعا؛ توبه؛ توکل؛ صبر؛ حجاب؛ فقر؛ فناو بقاء لقاء الله و احوالات سالک.

کتاب‌هایی همچون «فصوص الحکم» و «فتوحات مکیه» محی الدین؛ «قوت القلوب فی معامله المحبوب» و «وصف طریق المرید الی مقام التوحید»، ابی طالب مکی؛ «تمهیدات عین القضاه» همدانی و مکاتبات او؛ «احیاء علوم الدین» غزالی «رساله قشیریه» و «شرح تعرف» کلاباذی، «مثنوی مولوی، آثار روزبهان بقلی، «المحجة البیضاء» ملا محسن فیض کاشانی و بسیاری از کتاب‌های عرفانی و صوفیانه دیگر مشحون از تأویلات، تعبیرات، و تفاسیر عرفانی از آیات قرآن است.[۶۷]

منابع

پانویس

  1. شرح گلشن راز، ص۷-۸.
  2. «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
  3. شرح گلشن راز، ص۷.
  4. «و همه نام‌ها را به آدم آموخت» سوره بقره، آیه ۳۱.
  5. «و خاور و باختر از آن خداوند است پس هر سو رو کنید رو به خداوند است، بی‌گمان خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۱۱۵.
  6. «اما در این کوه بنگر! اگر بر جای خود استوار ماند مرا نیز خواهی دید و همین که پروردگارش بر آن کوه تجلّی کرد آن را با» سوره اعراف، آیه ۱۴۳.
  7. مصباح الهدایه، ص۹۸-۹۹.
  8. «و هر جا باشید او با شماست» سوره حدید، آیه ۴.
  9. «من نزدیکم» سوره بقره، آیه ۱۸۶.
  10. «و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم» سوره ق، آیه ۱۶.
  11. «دوستشان می‌دارد و دوستش می‌دارند» سوره مائده، آیه ۵۴.
  12. «بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
  13. «و مؤمنان، خداوند را دوستدارترند». سوره بقره، آیه ۱۶۵.
  14. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  15. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  16. «جز آن کسان که شکیبایی ورزیده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند؛ آنانند که آمرزش و پاداشی بزرگ خواهند داشت» سوره هود، آیه ۱۱.
  17. سنن بیهقی، ج۲، ص۱۴۸؛ مسند الامام احمد، ج۴، ص۳۶۶؛ کنز الاعمال، ج۱، ص۴۸.
  18. جامع البیان، ج۲، ص۷-۵؛ تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۱۸۲؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۴۹۲؛ بحر المحیط، ج۷، ص۲۲۸.
  19. «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
  20. والله أنا أهل الذکر، جامع البیان، ج۷، ص۵۸۷؛ مجمع البیان، ج۱۳، ص۲۶۳؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۳۲–۴۳۷.
  21. روح المعانی، ج۱۴، ص۱۳۴؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۲۴.
  22. «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه) اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه) اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
  23. «امّا استواران در دانش از آنان و آن مؤمنان بدانچه بر تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است، ایمان می‌آورند و برپادارندگان نماز و دهندگان زکات و مؤمنان به خدا و روز واپسین؛ به آنان زودا که پاداشی سترگ دهیم» سوره نساء، آیه ۱۶۲.
  24. « نَحْنُ اَلرَّاسِخُونَ فِي اَلْعِلْمِ، فَنَحْنُ نَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ»، الکافی، تفسیر العیاشی.
  25. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  26. تفسیر طبری، ج۲۵، ص۱۴۔۱۵؛ الدر المنثور، ج۶، ص۷؛ مسند الامام احمد، ج۱، ص۱۹۹؛ مستدرک الحاکم، ج۲، ص۴۴۴.
  27. «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  28. الکشاف، ج۱، ص۳۶۸؛ جامع البیان، ج۳، ص۲۱۲.
  29. «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید و نعمت‌های خداوند را بر خود فرا یاد آورید که دشمنان (همدیگر) بودید و خداوند دل‌های شما را الفت داد و به نعمت او با هم برادر شدید و در لبه پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید؛ بدین‌گونه خداوند آیات خود را برای شما روشن می‌گوید باشد که شما راهیاب گردید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
  30. بحار الانوار، ج۲۴، ص۸۴.
  31. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او، مادران ایشانند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خداوند از مؤمنان و مهاجران (به ارث) سزاوارترند مگر آنکه بخواهید به وابستگان خود، نیکی ورزید، این (حکم) در کتاب (خداوند) نگاشته است» سوره احزاب، آیه ۶.
  32. البرهان، ج۳، ص۲۹۲–۲۹۳.
  33. «آیا بر آدمی پاره‌ای از روزگار گذشت که چیزی سزیده یادکرد نبود؟» سوره انسان، آیه ۱.
  34. «نیکان از پیاله‌ای می‌نوشند که آمیخته به بوی خوش است» سوره انسان، آیه ۵.
  35. «بی‌گمان این پاداش شماست و تلاشتان را سپاس می‌نهند» سوره انسان، آیه ۲۲.
  36. مجمع البیان، ج۵، ص۴۰۶.
  37. «خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند، ای مؤمنان! بر او درود فرستید و به شایستگی (بدو) سلام کنید» سوره احزاب، آیه ۵۶.
  38. مجمع البیان، ج۸، ص۵۷۹.
  39. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  40. جامع البیان، ج۶، ص۱۹۸؛ المنار، ج۶، ص۴۶۳؛ روح المعانی، ج۶، ص۱۶۸؛ الدر المنثور، ج۲، ص۲۹۸.
  41. نور الثقلین، ج۱، ص۶۵۴.
  42. «امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم» سوره مائده، آیه ۳.
  43. «جز این نیست که مؤمنان برادرند، پس میان برادرانتان را آشتی دهید و از خداوند پروا کنید باشد که بر شما بخشایش آورند» سوره حجرات، آیه ۱۰.
  44. التبیان، ج۹، ص۳۴۶؛ مجمع البیان، ج۵، ص۱۳۳.
  45. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  46. التبیان، ج۳، ص۲۳۶؛ نور الثقلین، ج۱، ص۴۹۹.
  47. «آنان که دارایی‌های خود را در شب و روز پنهان و آشکار می‌بخشند پاداششان نزد خداوند است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۲۷۴.
  48. اسباب النزول، ص۶۴؛ الدر المنثور، ج۱، ص۳۶۳؛ الکشاف، ج۱، ص۳۱۹.
  49. ترجمه قرآن کریم همراه با توضیحات، خرمشاهی.
  50. تاریخ بغداد، ج۶، ص۲۲۱.
  51. الاتقان، ج۲، ص۴۱۲.
  52. عرفان ثقلین، ص۵۳.
  53. «و هر که از خانه خویش برای هجرت به سوی خداوند و پیامبرش برون آید سپس مرگ او را دریابد؛ بی‌گمان پاداش او بر عهده خداوند است و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۰۰.
  54. من مات من العشق فقد مات شهیداً، صفوة الصفا، ص۴۵۳.
  55. «و اینکه پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست» سوره نجم، آیه ۴۲.
  56. صفوة الصفا، ص۴۵۹.
  57. «همان کسانی که ایمان آورده‌اند و دل‌های ایشان با یاد خداوند آرام می‌گیرد؛ آگاه باشید! با یاد خداوند دل‌ها آرام می‌یابد» سوره رعد، آیه ۲۸.
  58. عرفان ثقلین، ص۱۷۲–۲۸۷.
  59. صفوة الصفا، ص۴۵۶.
  60. «و پاره‌ای از شب را بدان (نماز شب) بیدار باش که (نمازی) افزون برای توست باشد که پروردگارت تو را به جایگاهی ستوده برانگیزد» سوره اسراء، آیه ۷۹.
  61. قوت القلوب، ج۱، ص۷۳.
  62. سیر إلی الله، ص۱۰۶.
  63. «و هیچ یک از ما (فرشتگان) نیست مگر که جایگاهی معیّن دارد» سوره صافات، آیه ۱۶۴.
  64. «و (دیگر) این که این راه راست من است از آن پیروی کنید» سوره انعام، آیه ۱۵۳.
  65. «آگاه باشید که دوستان خداوند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌شوند» سوره یونس، آیه ۶۲.
  66. صفوة الصفا، ص۴۳۴–۴۳۶.
  67. صفوی، سید سلمان، مقاله «عرفان اسلامی و قرآن»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص ۹۱۹ - ۹۲۴.