اسم اعظم در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
خط ۸۹: خط ۸۹:


=== آثار متاله شدن ===
=== آثار متاله شدن ===
اگر کسی به اسم اعظم دست یافت و متاله شد می‌‌تواند به اذن الهی و [[خلافت]] بر کائنات، در آن [[تصرف تکوینی]] نماید. در [[آیات قرآنی]] به غیر از [[پیامبران]] و [[معصومان]]{{ع}} از کسانی دیگری به عنوان دارندگان و حاملان اسم اعظم یاد شده است.
اگر کسی به اسم اعظم دست یافت و متاله شد می‌‌تواند به اذن الهی و [[خلافت]] بر کائنات، در آن تصرف تکوینی نماید. در [[آیات قرآنی]] به غیر از [[پیامبران]] و [[معصومان]]{{ع}} از کسانی دیگری به عنوان دارندگان و حاملان اسم اعظم یاد شده است.


از جمله کسانی که به اسم اعظم دست یافته بود و در مقام متاله به سر می‌‌برد، می‌‌توان از [[بلعم باعورا]] یاد کرد. خداوند در [[آیه]] ۱۷۵ [[سوره اعراف]] بیان می‌‌کند که وی در مسیر شدن هایش به جایگاهی عالی و بلند رسیده بود و [[آیات الهی]] را در [[اختیار]] داشت. از [[روایات تفسیری]] استفاده می‌‌شود که تعبیر [[قرآن]] به این که [[بلعم باعورا]] دارنده آیات الهی بوده است، همان رسیدن به [[مقام]] متاله و دارندگی [[اسم اعظم]] [[الهی]] بوده است<ref>نورالثقلین، ذیل ایه، حدیث ۳۶۷ و مراه العقول، ج ۳، ص۳۷.</ref>.
از جمله کسانی که به اسم اعظم دست یافته بود و در مقام متاله به سر می‌‌برد، می‌‌توان از [[بلعم باعورا]] یاد کرد. خداوند در [[آیه]] ۱۷۵ [[سوره اعراف]] بیان می‌‌کند که وی در مسیر شدن هایش به جایگاهی عالی و بلند رسیده بود و [[آیات الهی]] را در [[اختیار]] داشت. از [[روایات تفسیری]] استفاده می‌‌شود که تعبیر [[قرآن]] به این که [[بلعم باعورا]] دارنده آیات الهی بوده است، همان رسیدن به مقام متاله و دارندگی [[اسم اعظم]] [[الهی]] بوده است<ref>نورالثقلین، ذیل ایه، حدیث ۳۶۷ و مراه العقول، ج ۳، ص۳۷.</ref>.


بلعم باعورا که از [[امت]] [[حضرت موسی]]{{ع}} بود با [[اطاعت]] و [[بندگی]] خود را جایی می‌‌رسد که می‌‌توانست در [[کائنات]] [[تصرف]] کند. گزارش‌هایی چندی از تصرفات وی در کائنات در برخی از [[روایات اسلامی]] و غیر [[اسلامی]] آمده است.
بلعم باعورا که از [[امت]] [[حضرت موسی]]{{ع}} بود با [[اطاعت]] و [[بندگی]] خود را جایی می‌‌رسد که می‌‌توانست در کائنات [[تصرف]] کند. گزارش‌هایی چندی از تصرفات وی در کائنات در برخی از [[روایات اسلامی]] و غیر [[اسلامی]] آمده است.


از دیگر کسانی که متاله شده و دارنده اسم اعظم گردیده می‌‌توان به [[آصف بن برخیا]] [[وزیر]] [[حضرت سلیمان]]{{ع}} و [[عفریت]] جنی یاد کرد. آن دو نیز دارنده اسم اعظم الهی بودند و می‌‌توانستند در کائنات و هستی تصرف نمایند. [[خداوند]] در [[آیه]] ۴۰ [[سوره نمل]] با تعبیر این که وی دارای " [[علم من الکتاب]]" است از دارندگی اسم اعظم وی یاد می‌‌کند. از این روست که وی می‌‌توانست تخت بقلیس را که در [[یمن]] بود در کم‌تر از یک چشم بر هم زدن به [[فلسطین]] منتقل کند. روایات اسلامی نیز این معنا را [[تأیید]] می‌‌کند که مراد از " علم من الکتاب " دارندگی اسم اعظم و متاله شدن است<ref>تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه.</ref>
از دیگر کسانی که متاله شده و دارنده اسم اعظم گردیده می‌‌توان به [[آصف بن برخیا]] [[وزیر]] [[حضرت سلیمان]]{{ع}} و [[عفریت]] جنی یاد کرد. آن دو نیز دارنده اسم اعظم الهی بودند و می‌‌توانستند در کائنات و هستی تصرف نمایند. [[خداوند]] در [[آیه]] ۴۰ [[سوره نمل]] با تعبیر این که وی دارای " [[علم من الکتاب]]" است از دارندگی اسم اعظم وی یاد می‌‌کند. از این روست که وی می‌‌توانست تخت بقلیس را که در [[یمن]] بود در کم‌تر از یک چشم بر هم زدن به [[فلسطین]] منتقل کند. روایات اسلامی نیز این معنا را [[تأیید]] می‌‌کند که مراد از " علم من الکتاب " دارندگی اسم اعظم و متاله شدن است<ref>تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه.</ref>
خط ۹۹: خط ۹۹:
کسانی که متاله و دارنده اسم اعظم هستند بر [[تکوین]] و امور هستی و کائنات، [[تسلط]] و [[سلطه]] دارند و می‌‌تواند آنان را هر گونه که [[ماذون]] هستند تصرف کنند. از جمله تصرفاتی که در قرآن به صراحت از آن سخن به میان امده جا به جایی [[تخت بلقیس]] بوده است که از سوی آصف بن برخیا انجام می‌‌پذیرد. تصرفات [[حضرت عیسی]]{{ع}} از جمله [[زنده کردن]] [[مردگان]]، [[خلقت]] پرندگان، [[درمان]] بیماری‌های سخت درمان و مانند آن، طبق [[روایات]] از جمله دخل و تصرفاتی است که با اسم اعظم صورت می‌‌گرفت<ref>مراه العقول، ج ۳، ص۳۷.</ref>.
کسانی که متاله و دارنده اسم اعظم هستند بر [[تکوین]] و امور هستی و کائنات، [[تسلط]] و [[سلطه]] دارند و می‌‌تواند آنان را هر گونه که [[ماذون]] هستند تصرف کنند. از جمله تصرفاتی که در قرآن به صراحت از آن سخن به میان امده جا به جایی [[تخت بلقیس]] بوده است که از سوی آصف بن برخیا انجام می‌‌پذیرد. تصرفات [[حضرت عیسی]]{{ع}} از جمله [[زنده کردن]] [[مردگان]]، [[خلقت]] پرندگان، [[درمان]] بیماری‌های سخت درمان و مانند آن، طبق [[روایات]] از جمله دخل و تصرفاتی است که با اسم اعظم صورت می‌‌گرفت<ref>مراه العقول، ج ۳، ص۳۷.</ref>.


اسم اعظم و متاله شدن، در [[حقیقت]] عامل ترفیع درجات [[بشر]] است به گونه ای که می‌‌تواند در [[مقامات]] عالی هستی قرار گرفته و در آن [[تصرف]] کرده و تغییرات و تبدیلات و تحویلاتی در آن انجام دهد. [[آیات]] ۱۷۵ و ۱۷۶ [[سوره اعراف]] این معنا را روشن می‌‌سازد که [[اسم اعظم]] و متاله شدن تا چه اندازه سبب می‌‌شود تا [[خلافت الهی]] را در [[اختیار]] گیرد و بتواند در [[مقام]] [[ربوبیت]] طولی عمل کند. البته همه دارندگان اسم اعظم در یک مرتبه و درجه نیستند؛ زیرا برخی از آنان تنها [[توانایی]] تصرفات در بخشی را دارا می‌‌باشند و برخی دیگر در همه بخش‌های هستی و [[کائنات]] [[ماذون]] به تصرف می‌‌باشند، چنان که کیفیت تصرفات نیز متفاوت می‌‌باشد. این معنا را می‌‌توان از کیفیت تصرف [[آصف]] و [[عفریت]] به دست آورد.
اسم اعظم و متاله شدن، در [[حقیقت]] عامل ترفیع درجات [[بشر]] است به گونه ای که می‌‌تواند در [[مقامات]] عالی هستی قرار گرفته و در آن [[تصرف]] کرده و تغییرات و تبدیلات و تحویلاتی در آن انجام دهد. [[آیات]] ۱۷۵ و ۱۷۶ [[سوره اعراف]] این معنا را روشن می‌‌سازد که [[اسم اعظم]] و متاله شدن تا چه اندازه سبب می‌‌شود تا [[خلافت الهی]] را در [[اختیار]] گیرد و بتواند در مقام [[ربوبیت]] طولی عمل کند. البته همه دارندگان اسم اعظم در یک مرتبه و درجه نیستند؛ زیرا برخی از آنان تنها [[توانایی]] تصرفات در بخشی را دارا می‌‌باشند و برخی دیگر در همه بخش‌های هستی و کائنات [[ماذون]] به تصرف می‌‌باشند، چنان که کیفیت تصرفات نیز متفاوت می‌‌باشد. این معنا را می‌‌توان از کیفیت تصرف [[آصف]] و [[عفریت]] به دست آورد.


از سویی دیگر، دارندگی اسم اعظم و یا متاله شدن به معنای دست یابی به [[عصمت]] نیست؛ زیرا عصمت مقام [[برتری]] است که نیازمند توجه ویژه از سوی [[خداوند]] و [[تطهیر الهی]] است.<ref>{{متن قرآن|وَقَرْنَ فِى بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ ٱلْجَـٰهِلِيَّةِ ٱلْأُولَىٰ وَأَقِمْنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعْنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجْسَ أَهْلَ ٱلْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًۭا}} «و در خانه‌هایتان آرام گیرید و چون خویش‌آرایی دوره جاهلیت نخستین خویش‌آرایی  مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت  هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref> البته شاید بتوان گفت که متالهان از نوعی عصمت در درجات پایین برخوردار می‌‌باشند ولی این عصمت هرگز آنان را تا پایان [[حیات دنیوی]] از [[شر]] [[شیطان]] و وسوسه‌های [[نفسانی]] و بیرونی [[حفظ]] نمی‌کند. از این روست که تفاوت‌های ماهوی میان هر یک از مقامات وجود دارد. از [[آیات قرآنی]] که در ارتباط با دارندگی اسم اعظم وارد شده است نه تنها عصمت [[اثبات]] نمی‌شود بلکه مواردی را نیز بیان می‌‌کند که دارنده آن دچار [[لغزش]] شده و حتی [[سقوط]] کرده است.
از سویی دیگر، دارندگی اسم اعظم و یا متاله شدن به معنای دست یابی به [[عصمت]] نیست؛ زیرا عصمت مقام [[برتری]] است که نیازمند توجه ویژه از سوی [[خداوند]] و [[تطهیر الهی]] است.<ref>{{متن قرآن|وَقَرْنَ فِى بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ ٱلْجَـٰهِلِيَّةِ ٱلْأُولَىٰ وَأَقِمْنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعْنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجْسَ أَهْلَ ٱلْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًۭا}} «و در خانه‌هایتان آرام گیرید و چون خویش‌آرایی دوره جاهلیت نخستین خویش‌آرایی  مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت  هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref> البته شاید بتوان گفت که متالهان از نوعی عصمت در درجات پایین برخوردار می‌‌باشند ولی این عصمت هرگز آنان را تا پایان [[حیات دنیوی]] از [[شر]] [[شیطان]] و وسوسه‌های [[نفسانی]] و بیرونی [[حفظ]] نمی‌کند. از این روست که تفاوت‌های ماهوی میان هر یک از مقامات وجود دارد. از [[آیات قرآنی]] که در ارتباط با دارندگی اسم اعظم وارد شده است نه تنها عصمت [[اثبات]] نمی‌شود بلکه مواردی را نیز بیان می‌‌کند که دارنده آن دچار [[لغزش]] شده و حتی [[سقوط]] کرده است.
خط ۱۰۹: خط ۱۰۹:
[[امامان معصوم]]{{ع}} افزون بر دارندگی اسم اعظم که در [[آیه]] ۴۳ [[سوره رعد]]<ref>{{متن قرآن|وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ لَسْتَ مُرْسَلًۭا قُلْ كَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدًۢا بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُۥ عِلْمُ ٱلْكِتَـٰبِ}} «و کافران می‌گویند: تو فرستاده (خداوند) نیستی؛ بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.</ref> بنا بر [[روایات تفسیری]] بیان شده است، دارنده [[عصمت]] بودند که آنان را از [[شر]] هر گونه پلشتی و [[رجس]] [[حفظ]] می‌‌کرد و در [[طهارت]] مطلق قرار می‌‌داد<ref>احزاب آیه ۳۳.</ref>.
[[امامان معصوم]]{{ع}} افزون بر دارندگی اسم اعظم که در [[آیه]] ۴۳ [[سوره رعد]]<ref>{{متن قرآن|وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ لَسْتَ مُرْسَلًۭا قُلْ كَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدًۢا بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُۥ عِلْمُ ٱلْكِتَـٰبِ}} «و کافران می‌گویند: تو فرستاده (خداوند) نیستی؛ بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.</ref> بنا بر [[روایات تفسیری]] بیان شده است، دارنده [[عصمت]] بودند که آنان را از [[شر]] هر گونه پلشتی و [[رجس]] [[حفظ]] می‌‌کرد و در [[طهارت]] مطلق قرار می‌‌داد<ref>احزاب آیه ۳۳.</ref>.


به نظر می‌‌رسد که متاله شدن می‌‌بایست همواره به گونه ای باشد که [[اطاعت]] و [[تعبد]] در آن تقویت شده باشد و شخص هرگز همانند [[ابلیس]] دچار [[غرور]] و [[نخوت]] نشود که نتیجه آن [[استکبار]] می‌‌باشد که هستی خود و دیگران را به نابودی می‌‌کشاند. باشد هماره در مسیر [[عبودیت]] گام برداریم و متاله شدن را ابرازی برای [[تقرب به خداوند]] بشماریم نه ابزاری برای [[قدرت]] و بهره‌مندی از [[دنیا]]؛ چنان که شماری این گونه عمل کردند و با تصرفات [[باطل]] خویش در [[تکوین]] خود و دیگران را به نابودی کشانیدند<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[سلطه بر کائنات با اسم اعظم (مقاله)|سلطه بر کائنات با اسم اعظمی]].</ref>.
به نظر می‌‌رسد که متاله شدن می‌‌بایست همواره به گونه ای باشد که [[اطاعت]] و [[تعبد]] در آن تقویت شده باشد و شخص هرگز همانند [[ابلیس]] دچار [[غرور]] و [[نخوت]] نشود که نتیجه آن [[استکبار]] می‌‌باشد که هستی خود و دیگران را به نابودی می‌‌کشاند. باشد هماره در مسیر [[عبودیت]] گام برداریم و متاله شدن را ابرازی برای [[تقرب به خداوند]] بشماریم نه ابزاری برای [[قدرت]] و بهره‌مندی از [[دنیا]]؛ چنان که شماری این گونه عمل کردند و با تصرفات [[باطل]] خویش در [[تکوین]] خود و دیگران را به نابودی کشانیدند<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[سلطه بر کائنات با اسم اعظم (مقاله)|سلطه بر کائنات با اسم اعظم]].</ref>.


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۴۴

اسم اعظم بزرگ‌ترین نام خداوند است که پیامبران و اولیای الهی به وسیلۀ آن، دست به تصرفات غیر طبیعی و خوارق عادات می‌زنند و از امور غیبی آگاهی پیدا می‌کنند. در روایات، اسم اعظم الهی اصل و عنوانی دانسته شده که شامل امور و حروف متعددی است که قابل انتقال به دیگران است. این اسم یکی از منابع علم ائمه (ع) دانسته شده است.

مقدمه

واژۀ اسم اعظم در قرآن به‌ کار نرفته، اما برخی از آیات قرآن، مشتمل بر آن دانسته شده است؛ مانند:

  1. حروف مقطعه؛
  2. ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ؛
  3. ﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ[۱].
  4. ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۲].
  5. ﴿اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ[۳].
  6. ﴿اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ[۴].
  7. ﴿اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لاَ رَيْبَ فِيهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثًا[۵].
  8. ﴿اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى[۶].
  9. ﴿اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ[۷].
  10. ﴿اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ[۸].
  11. ﴿ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ لّا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ[۹].

در تفاسیر، ذیل آیات دیگری نیز از اسم اعظم بحث شده است؛ مانند:

  1. ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ[۱۰]؛
  2. ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ[۱۱]؛
  3. ﴿وَلِلَّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُواْ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ[۱۲].
  4. ﴿وَلِلَّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُواْ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ]][۱۳].
  5. ﴿قُلِ ادْعُواْ اللَّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَيًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً [۱۴].
  6. ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۱۵].[۱۶]

حاملان اسم اعظم

از آیات و روایات استفاده می‌شود برخی از انسان‌ها اسم اعظم را می‌دانستند؛ ولی مقدار بهره‌مندی آنان از این اسم شریف یکسان نبود و هرکس مقدار بیشتری از اسم اعظم نزد او بود، به همان اندازه، قدرت بیشتری برای تصرّف در جهان در اختیار داشت. هر انسان کاملی چون مظهر اسم اعظم است، آن را می‌داند[۱۷]؛ ولی پیامبر اسلام (ص) و اهل‌بیت (ع) بیشترین بهره‌مندی را از اسم‌ اعظم دارند و از ۷۳ حرف اسم اعظم، ۷۲ حرف آن نزد آنان وجود‌ دارد[۱۸].[۱۹]

در قرآن کریم به برخی از کسانی که اسم اعظم را می‌دانستند، اشاره شده است:

اهل بیت پیامبر (ع)

در آیه ۴۳ سوره رعد از کسی یاد شده که همه علم کتاب نزد اوست: ﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[۲۰] براساس روایات، مقصود از این آیه امیرمؤمنان (ع) و پس از ایشان بقیه اهل‌بیت (ع) هستند[۲۱]. کسی که علم کتاب نزد او باشد، اسم اعظم را نیز دارد، زیرا امام صادق (ع) در روایتی فرموده است: نزد سلیمان (ع) فقط یک حرف از اسم اعظم بود؛ ولی نزد علی (ع) تمام علم کتاب وجود داشت[۲۲]. همچنین در آیه ۴۰ سوره نمل آمده است که نزد آصف‌ بن‌ برخیا بخشی از علم کتاب بود که آن بخش در احادیثی به یک حرف از اسم اعظم تفسیر شده است[۲۳]. در روایات دیگری، علم آصف‌ بن‌ برخیا در مقایسه با علم امامان (ع) که دارای همه علم کتاب بودند، مانند قطره‌ای در برابر دریا دانسته شده است[۲۴]. از مقایسه‌ای که در این‌گونه روایات بین علم کتاب و حرفی از اسم اعظم شده، به دست می‌آید که علم کتاب شامل اسم اعظم نیز‌ می‌شود[۲۵].

آدم (ع)

خداوند همه اسمای الهی را به آدم (ع) آموخت و او مظهر اسم اعظم خدا بود[۲۶]: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا [۲۷].[۲۸].[۲۹]

آصف‌ بن‌ برخیا (ع)

به وی یک حرف از اسم اعظم داده شده بود که با آن یک حرف توانست کمتر از چشم برهم زدنی، تخت ملکه یمن را از یمن به شام، نزد سلیمان (ع)آورد[۳۰]: ﴿الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ[۳۱]. از ابن‌ عباس نقل شده که آصف ‌بن ‌برخیا تخت بلقیس را با ذکر «یا حی یا قیوم» احضار کرد[۳۲].[۳۳]

عیسی (ع)

او می‌توانست مردگان را زنده کند و کور مادرزاد و شخص مبتلا به بیماری پیسی را شفا دهد: ﴿قَالَ رَبِّ أَنَّىَ يَكُونُ لِي غُلامٌ وَقَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ قَالَ كَذَلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاء[۳۴]؛ ﴿إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ[۳۵] بر اساس برخی روایات، عیسی (ع)به سبب برخورداری از اسم اعظم می‌توانست این اعمال را انجام دهد[۳۶].[۳۷]

بلعم ‌بن ‌باعورا

در قرآن، داستان شخصی بیان شده که خداوند آیات خویش را به او داد؛ ولی وی خود را از آنها تهی ساخت: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ[۳۸]. طبق برخی روایات این شخص، بلعم بن باعورا مردی از بنی‌ اسرائیل بود که اسم اعظم به او عطا شده بود و هرگاه با آن دعا می‌کرد دعایش مستجاب می‌شد؛ ولی بر اثر پیروی از فرعون و دشمنی با موسی (ع) اسم اعظم را از‌دست داد[۳۹]

در روایات به افراد دیگری نیز اشاره شده که اسم اعظم را می‌دانستند؛ مانند: نوح، ابراهیم، موسی[۴۰]، یعقوب[۴۱]، خضر[۴۲]، یوشع‌ بن‌ نون[۴۳]: و غالب قطّان یکی از اجداد‌ رسول خدا (ص)[۴۴].[۴۵]

علم الکتاب و اسم اعظم

رابطهٔ علم الکتاب با اسم اعظم با توجه به داستان وصی سلیمان و توصیف قرآن دربارهٔ او، به علاوهٔ تبیین روایات از چگونگی امکان حاضر نمودن تخت، روشن می‏‌گردد. قرآن کریم در آیهٔ چهلم سورهٔ نمل پس از ذکر داستانِ هدهد و سلیمان و آگاه شدن وی از گروهی از انسان‌ها که به عبادت خورشید می‏‌پرداختند، به تدابیر سلیمان برای نشان دادن حقایق به آنها و رها نمودنشان از شرک نیز اشاره می‌‏نماید، از جمله سلیمان درخواست حاضر نمودن تخت سرپرست این قوم را از نزدیکان و خواص خود نمود تا قبل از حضور ملکهٔ بلقیس، با این کار اسباب اندیشه و هدایت وی را ایجاد نماید.

قرآن کریم فردی که اینگونه توصیف نموده، ﴿الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ[۴۶] را تحقق بخش این درخواست سلیمان آن هم در زمانی بسیار کوتاه و به شکلی خیره کننده معرفی می‏‌نماید. قرآن منشأ چنین کار و قدرتی را آگاهی داشتن او از بخشی از علم کتاب دانسته است. از جانب دیگر روایات با ارتباط دادن دانایی نسبت به علم کتاب و اسم اعظم و تطابق این دو، تصریح دارند که بهرهٔ چنین شخصی از اسم اعظم الهی آن هم یکی از هفتاد و سه حرف آن زمینهٔ قدرت تحقق چنین عملی را برای وی فراهم نمود.

امام جعفر صادق (ع) برای بیان عظمت علم الکتاب با استنادِ به آیهٔ ﴿الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ[۴۷] به سَدیر می‌‏فرماید: آیا می‏دانی چه مقدار از علم الکتاب در اختیار وی بود که چنین کاری را توانست انجام بدهد؟. سدیر از حضرت (ع) درخواست پاسخ این مطلب را می‏‌نماید و ایشان می‌‏فرماید: به مقدار قطره‌ای از آب دریا «دریای اخضر»، سپس حضرت برای تذکر به کوچک نشمردن این علم از او سؤال می‌نماید این قطره آب در برابر علم الکتاب چقدر است؟ سدیر آن را بسیار ناچیز می‌‏داند امّا حضرت به او توجّه می‌دهد که این علم الهی در برابر علوم عادی بسیار پرعظمت است: «فَقَالَ يَا سَدِيرُ مَا أَكْثَرَ هَذَا أَنْ يَنْسُبَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَى الْعِلْمِ الَّذِي أُخْبِرُكَ بِه»[۴۸] در این روایت به مقدار و ثمرهٔ علم الکتاب اشاره و تصریح شده است که آصف با توجه به آگاهی از بخش کوچکی از علم الکتاب توانست چه توانایی را از خود نشان دهد. در روایات دیگر این توانایی آصف صراحتاً به بهره مندی او از یک حرف از اسم اعظم نسبت داده شده است.

جابر از امام باقر (ع) نقل می‌‏کند: ایشان پس از اشاره به اسم اعظم و تشکیل آن از هفتاد و سه حرف فرمودند: «وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ حَتَّى تَنَاوَلَ السَّرِيرَ بِيَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْن‏»[۴۹].

تلفیق و جمع‌بندی میان آیات و روایات در این زمینه، نشان می‏دهد میان اسم اعظم و علم الکتاب یک رابطهٔ عمیقی وجود دارد و به تعبیری آنچه در قرآن از آن تعبیر شده به ﴿عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ و در روایات از آن به بخشی از اسم اعظم الهی تعبیر شده است[۵۰].

اسم اعظم، قرآن، کتاب مبین

با توجه به ویژگی‌های برجسته و گسترده‌ای که برای اسم اعظم در کلمات معصومین (ع) نقل شد و با ملاحظهٔ ارتباط علم الکتاب با اسم اعظم که از تلفیق و ارتباط روایات به دست می‌‌آید، ادعای اینکه کتاب در آیۀ ﴿عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ و یا علم الکتاب، علم ما کان و ما یکون باشد، ادعای صحیحی خواهد بود و پشتوانه‌ای از آیات قرآن بر عظمت و گستردگی فوق‌العادهٔ علم الکتاب دلالت می‌نماید.

امام باقر (ع) با توجه به همین حقایق قرآنی و پیوند علم الکتاب با کتاب مبین که در آیاتی دیگر بیان شده، پاسخ سؤال هشام بن عبدالملک را بیان می‌‏نماید. وقتی هشام با کنایه به حضرت عرض می‏‌کند: علی (ع) ادعای علم غیب می‏‌نمود در حالی که خداوند احدی را بر آن آگاه نساخته؟ به چه دلیل او چنین ادعائی داشت؟ حضرت با استشهاد به چند آیهٔ قرآن و کنار هم قرار دادن آن، وجود چنین آگاهی را برای پیامبر (ص) اثبات و سپس علم امام علی (ع) را مستند به علم پیامبر می‏‌نماید. واضح است که مراد از فراگیری این علم گسترده، ظاهر قرآن نیست، لذا در ادامه حدیث حضرت امام باقر (ع) اشاره به بحث تأویل قرآن و بهره‌مندی کامل و تمام امیرالمؤمنین (ع) از آن می‌نماید[۵۱].

همچنین از روایات و خود آیات قرآن، ارتباط قرآن کریم با کتاب مبین دانسته می‏‌شود و به تعبیری باید کتاب مبین را تأویل و حقیقتِ آسمانی و ملکوتی قرآن کریم دانست که حضرت رسول (ص) و امیرالمؤمنین (ع) با توجه به آگاهی از آن، از علم غیب و پنهان مطلع بوده‌اند، و این خود موجب پیوند میان کتاب مبین و یا تأویل قرآن با علم الکتاب می‏‌باشد، یعنی مراد از کتاب در آیه علم الکتاب با توجه به ویژگی‌های عظیم آن و کتاب مبین که خداوند آن را دربرگیرندهٔ کلُّ شیءٍ می‌‏داند یک امر است و هر دو تعبیر اشاره به یک حقیقت دارند.

پیوند کتاب مبین و اسم اعظم با توجه به کمیت متفاوت بهره‌مندی انبیاء از اسم اعظم، مورد تأیید قرار می‌گیرد، همچنان که روایات با کنار هم گزاردن توصیفات مطرح شده در قرآن، از تورات و انجیل و آیات قرآن به کامل بودن قرآن اشاره و آن را از جهت علم و معرفت بسیار برتر از دیگر کتب آسمانی دانسته تا حدی که قرآن را به فراگیری همه چیز توصیف نموده‌اند، در حالی توصیف خداوند از سایر کتب به بهره داشتن از بخش و برخی از علم است: «قَالَ اللَّهُ لِمُوسَى‏(ع) ﴿وَكَتَبْنَا لَهُ فِي الأَلْوَاحِ مِن كُلِّ شَيْءٍ فَعَلِمْنَا أَنَّهُ لَمْ يَكْتُبْهُ لِمُوسَى (ع) الشَّيْ‏ءَ كُلَّهُ وَ قَالَ اللَّهُ لِعِيسَى‏(ع) ﴿لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَ قَالَ اللَّهُ لِمُحَمَّدٍ (ص)‏ ﴿وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ»[۵۲].

از طرف دیگر، دربارهٔ اسم اعظم و بهرهٔ انبیاء از آن از امام صادق (ع) روایت شده:«إِنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ (ع) أُعْطِيَ حَرْفَيْنِ كَانَ يَعْمَلُ بِهِمَا وَ أُعْطِيَ مُوسَى أَرْبَعَةَ أَحْرُفٍ وَ أُعْطِيَ إِبْرَاهِيمُ ثَمَانِيَةَ أَحْرُفٍ وَ أُعْطِيَ نُوحٌ خَمْسَةَ عَشَرَ حَرْفاً وَ أُعْطِيَ آدَمُ خَمْسَةً وَ عِشْرِينَ حَرْفاً وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَمَعَ ذَلِكَ كُلَّهُ لِمُحَمَّدٍ (ص) وَ إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ ثَلَاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً أُعْطِيَ مُحَمَّدٌ (ص) اثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً وَ حُجِبَ عَنْهُ حَرْفٌ وَاحِد»[۵۳].

میزان هم پوشی، آگاهی و معرفت بخشی میان اسم اعظم و کتاب مبین بیان شد، اما در وجه تمایز این دو طبق روایات می‌توان گفت اسم اعظم آگاهی داشتنِ بر روابط موجودات و حوادث می‌باشد که به مرحله‌ای بالاتر از آکاهی از اشیاء به آگاهی از روابط وعلل و اسباب آن نیز اشاره دارد، که علم به آن به معنای تسط بر تغییر و یا ایجاد امر و چیزی می‌باشد لذاست که در روایات این آگاهی را سبب اجابت حتمی خواستهٔ عارف به آن دانسته‌اند، اما کتاب مبین آگاهی یافتن از جریانها وحوادث بدون اشاره به امکان تصرف و تحول درآن می‌باشد، به تعبییر دیگر برخورداری از کتاب مبین صرف آگاهی است بدون اختیار و تسلطی بر دگرگونی و جابجایی آنها، البته این آگاهی بسیار پر عظمت و خاص می‌باشد. شاید علت جدا بیان شدن این دو نیز همین باشد[۵۴].

حقیقت اسم اعظم

هر چند که تعبیر اسم اعظم در قرآن نیامده است، اما در روایات و آیات از آن بسیار یاد شده است. اسم اعظم، اسم الهی است که جامع، مرجع و منتهای همه اسما و صفات الهی است و همه حقایق هستی را در بردارد[۵۵]. بنابراین می‌‌توان گفت که وی همان متاله است؛ زیرا الله همان اسم جامع و کامل است که همه اسما و صفات الهی را در خود دارد.

اسم اعظم، حقیقت خارجی

اسم اعظم تنها یک نام و اسم و لفظ نیست تا بر زبان آورده شود، بنابراین کسی نمی‌تواند به صرف آگاهی از لفظی و نامی مدعی شود که دارای اسم اعظم است؛ زیرا اسم اعظم به معنای متاله شدن است که در یک فرآیندی با فعلیت بخشی به همه اسما و صفات الهی از طریق عبودیت و تقرب در انسان پدید می‌‌آید و چنین شخصی به اذن الهی در هستی تصرف می‌‌کند؛ زیرا کسی که متاله شود و دارای اسم اعظم گردد، بر اساس سنت و قانون الهی، خلیفه اوست و می‌‌تواند در کائنات تصرف کند.

بسیاری بر این باورند که اسم اعظم نام و لفظی است که با گفتن صوتی و لفظی آن می‌‌توان تصرف کرد؛ اگر چنین چیزی درست باشد، تنها از آن کسی است که ذات وی متاله باشد و ظرفیت بیان این اسم و نام را دارا به دست آورده باشد. به این معنا که این اسم و نام حتی به شکل لفظی از حلقوم چه کسی بیرون می‌‌آید؟ اگر کسی که فاقد ذاتی باشد نمی‌تواند با بیان و گفتن قولی اسم اعظم تصرفی در کائنات داشته باشد. از این روست که در قرآن همواره از " اذن الهی" در هنگام تصرف در کائنات سخن به میان آمده است و حتی پیامبران(ع) در هنگام آوردن معجزه و بینه ای براین نکته تأکید داشتند و خداوند آنان را از این امر مستثنا نکرده است.

تأکید بر اذن الهی از آن روست که شخص در مسیرشدن‌های کمالی به جایگاه و درجه ای از انسانیت می‌‌رسد که همه اسما و صفات الهی را در خود تحقق وفعلیت می‌‌بخشد. از این رو به عنوان خلیفه الله ظهور می‌‌یابد و می‌‌تواند به سبب همین مقام و منزلت خلافت الهی، در کائنات تصرف کند و محدوده و مرزهای تصرف وی نیز در دایره هستی است که به نورانیت الله ظهور یافته است. بنابراین نمی‌تواند در ورای این هستی که به نورانیت الله ظهور نیافته تصرف کند؛ چنان که کسی نتوانسته است متاله شود، اصولا هیچ اذنی برای تصرف ندارد؛ زیرا تنها کسانی خلیفه الهی هستند و توانایی تصرف در کائنات را دارا می‌‌باشند که اسمای الهی را در خود تحقق بخشیده و متاله شده باشند.

از مطالب پیش گفته به دست می‌‌آید که تصور این که اسم اعظم، تنها نام و اسم لفظی باشد که بتوان با کشف آن و به دست آوردن آن از حروف مقطعه قرآن یا آیه کریمه ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ یا در آیه الکرسی و مانند آن در جهان و کائنات تصرف کرد، سخنی بیهوده و به دور از واقعیت‌های هستی و اراده تکوینی خداوند می‌‌باشد؛ زیرا اگر این گونه بود هر کسی می‌‌توانست به این نام دست یافته و برای هواهای نفسانی خویش در کائنات تصرف کند[۵۶].

آثار متاله شدن

اگر کسی به اسم اعظم دست یافت و متاله شد می‌‌تواند به اذن الهی و خلافت بر کائنات، در آن تصرف تکوینی نماید. در آیات قرآنی به غیر از پیامبران و معصومان(ع) از کسانی دیگری به عنوان دارندگان و حاملان اسم اعظم یاد شده است.

از جمله کسانی که به اسم اعظم دست یافته بود و در مقام متاله به سر می‌‌برد، می‌‌توان از بلعم باعورا یاد کرد. خداوند در آیه ۱۷۵ سوره اعراف بیان می‌‌کند که وی در مسیر شدن هایش به جایگاهی عالی و بلند رسیده بود و آیات الهی را در اختیار داشت. از روایات تفسیری استفاده می‌‌شود که تعبیر قرآن به این که بلعم باعورا دارنده آیات الهی بوده است، همان رسیدن به مقام متاله و دارندگی اسم اعظم الهی بوده است[۵۷].

بلعم باعورا که از امت حضرت موسی(ع) بود با اطاعت و بندگی خود را جایی می‌‌رسد که می‌‌توانست در کائنات تصرف کند. گزارش‌هایی چندی از تصرفات وی در کائنات در برخی از روایات اسلامی و غیر اسلامی آمده است.

از دیگر کسانی که متاله شده و دارنده اسم اعظم گردیده می‌‌توان به آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان(ع) و عفریت جنی یاد کرد. آن دو نیز دارنده اسم اعظم الهی بودند و می‌‌توانستند در کائنات و هستی تصرف نمایند. خداوند در آیه ۴۰ سوره نمل با تعبیر این که وی دارای " علم من الکتاب" است از دارندگی اسم اعظم وی یاد می‌‌کند. از این روست که وی می‌‌توانست تخت بقلیس را که در یمن بود در کم‌تر از یک چشم بر هم زدن به فلسطین منتقل کند. روایات اسلامی نیز این معنا را تأیید می‌‌کند که مراد از " علم من الکتاب " دارندگی اسم اعظم و متاله شدن است[۵۸]

کسانی که متاله و دارنده اسم اعظم هستند بر تکوین و امور هستی و کائنات، تسلط و سلطه دارند و می‌‌تواند آنان را هر گونه که ماذون هستند تصرف کنند. از جمله تصرفاتی که در قرآن به صراحت از آن سخن به میان امده جا به جایی تخت بلقیس بوده است که از سوی آصف بن برخیا انجام می‌‌پذیرد. تصرفات حضرت عیسی(ع) از جمله زنده کردن مردگان، خلقت پرندگان، درمان بیماری‌های سخت درمان و مانند آن، طبق روایات از جمله دخل و تصرفاتی است که با اسم اعظم صورت می‌‌گرفت[۵۹].

اسم اعظم و متاله شدن، در حقیقت عامل ترفیع درجات بشر است به گونه ای که می‌‌تواند در مقامات عالی هستی قرار گرفته و در آن تصرف کرده و تغییرات و تبدیلات و تحویلاتی در آن انجام دهد. آیات ۱۷۵ و ۱۷۶ سوره اعراف این معنا را روشن می‌‌سازد که اسم اعظم و متاله شدن تا چه اندازه سبب می‌‌شود تا خلافت الهی را در اختیار گیرد و بتواند در مقام ربوبیت طولی عمل کند. البته همه دارندگان اسم اعظم در یک مرتبه و درجه نیستند؛ زیرا برخی از آنان تنها توانایی تصرفات در بخشی را دارا می‌‌باشند و برخی دیگر در همه بخش‌های هستی و کائنات ماذون به تصرف می‌‌باشند، چنان که کیفیت تصرفات نیز متفاوت می‌‌باشد. این معنا را می‌‌توان از کیفیت تصرف آصف و عفریت به دست آورد.

از سویی دیگر، دارندگی اسم اعظم و یا متاله شدن به معنای دست یابی به عصمت نیست؛ زیرا عصمت مقام برتری است که نیازمند توجه ویژه از سوی خداوند و تطهیر الهی است.[۶۰] البته شاید بتوان گفت که متالهان از نوعی عصمت در درجات پایین برخوردار می‌‌باشند ولی این عصمت هرگز آنان را تا پایان حیات دنیوی از شر شیطان و وسوسه‌های نفسانی و بیرونی حفظ نمی‌کند. از این روست که تفاوت‌های ماهوی میان هر یک از مقامات وجود دارد. از آیات قرآنی که در ارتباط با دارندگی اسم اعظم وارد شده است نه تنها عصمت اثبات نمی‌شود بلکه مواردی را نیز بیان می‌‌کند که دارنده آن دچار لغزش شده و حتی سقوط کرده است.

از جمله این افراد می‌‌توان به بلعم باعورا اشاره کرد که در نهایت به جای این که از اسم اعظم و توانایی‌های خویش در مسیر کمالی خود و دیگران استفاده کند به جنگ حضرت موسی(ع) می‌‌رود و پیرو شیطان می‌‌شود و این گونه است که اسم اعظم از وی منسلخ می‌‌شود؛ زیرا چنان به دنیا چسبیده بود که عطش سیر ناپذیرش را قرآن به تشنگی سگ همانند می‌‌کند که از نوشیدن آب سیر نمی‌شود و چه بنوشد و چه ننوشد زبانش آویزان از حرص و طمع است.

سامری نیز از کسانی بود که در مسیر صعودی گام‌های بلندی از راه تقرب و اطاعت برداشته بود و جزو خواص حضرت موسی(ع) بود ولی به سبب آنکه در معرض خطر عظیم وسوسه‌های ابلیسی در حوزه رهبری بود، برای دست یابی به مقام رهبری مردم، از علم و دانش خویش برای تصرفات باطل سود می‌‌برد و گوساله ای را می‌‌سازد و مدعی می‌‌شود که این گوساله زرین و طلایی همان خدای حضرت موسی(ع) است تا این گونه در زمان فقدان رهبری حضرت موسی(ع) خلافت و رهبری را از حضرت هارون(ع) خلیفه و جانشین به حق حضرت موسی(ع) بگیرد و آن بزرگوار را چنان در تنگنا و ضعف قرار دهند که نتواند از حق خویش دفاع کند و مردمان را در مسیر درست هدایت کند. سامری پس از کسب قدرت از طریق اسم اعظم، رهبری جامعه یهودی را در اختیار می‌‌گیرد و رهبر جامعه را تهدید به مرگ و قتل می‌‌کند به گونه ای که حضرت هارون(ع) نتوانست در برابر قدرت نامشروع و سلطه سامری مقاومت کند و برای این که امت دچار اختلاف و تشتت نشود سکوت اختیار می‌‌کند. این داستان در سوره‌های چندی و ایات بسیاری آمده است که خود بیانگر تهدید جدی دارندگان اسم اعظم به سبب وسوسه‌های درونی و بیرونی شیطان و هواهای نفسانی قدرت‌طلبی و مانند آن می‌‌باشد.

امامان معصوم(ع) افزون بر دارندگی اسم اعظم که در آیه ۴۳ سوره رعد[۶۱] بنا بر روایات تفسیری بیان شده است، دارنده عصمت بودند که آنان را از شر هر گونه پلشتی و رجس حفظ می‌‌کرد و در طهارت مطلق قرار می‌‌داد[۶۲].

به نظر می‌‌رسد که متاله شدن می‌‌بایست همواره به گونه ای باشد که اطاعت و تعبد در آن تقویت شده باشد و شخص هرگز همانند ابلیس دچار غرور و نخوت نشود که نتیجه آن استکبار می‌‌باشد که هستی خود و دیگران را به نابودی می‌‌کشاند. باشد هماره در مسیر عبودیت گام برداریم و متاله شدن را ابرازی برای تقرب به خداوند بشماریم نه ابزاری برای قدرت و بهره‌مندی از دنیا؛ چنان که شماری این گونه عمل کردند و با تصرفات باطل خویش در تکوین خود و دیگران را به نابودی کشانیدند[۶۳].

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. آنچه در آسمان‌ها و زمین است خداوند را به پاکی می‌ستاید و او پیروزمند فرزانه است. فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست، زنده می‌گرداند و می‌میراند و او بر هر کاری تواناست. او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست اوست که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت؛ آنچه به زمین درون می‌رود یا از آن برون می‌آید و آنچه از آسمان فرود می‌آید یا به آن فرا می‌رود می‌داند و هر جا باشید او با شماست و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست. فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست و کارها به سوی او باز گردانده می‌شود. از شب می‌کاهد و به روز می‌افزاید و از روز می‌کاهد و به شب می‌افزاید و او به اندیشه‌ها داناست؛ سوره حدید، آیه ۱ - ۶.
  2. اوست خداوندی که خدایی جز او نیست، داننده پنهان و آشکار است، او بخشنده بخشاینده است. اوست خداوندی که هیچ خدایی جز او نیست، فرمانفرمای بسیار پاک بی‌عیب، ایمنی‌بخش، گواه راستین، پیروز کام‌شکن بزرگ منش؛ پاکاکه خداوند است از آنچه (بدو) شرک می‌ورزند. اوست خداوند آفریننده پدیدآور نگارگر، نام‌های نکوتر او راست؛ هر چه در آسمان‌ها و زمین است او را به پاکی می‌ستایند و او پیروزمند فرزانه است؛ سوره حشر، آیه ۲۲ ـ ۲۴.
  3. خداوند است که هیچ خدایی جز آن زنده پایدار نیست که او را چرت و خواب فرا نمی‌گیرد، همه آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن اوست، کیست که جز به اذن وی نزد او شفاعت آورد؛ به آشکار و پنهان آنان داناست و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند؛ اریکه او گستره آسمان‌ها و زمین است و نگاهداشت آنها بر وی دشوار نیست و او فرازمند سترگ است؛ سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  4. این کتاب را که کتاب‌های آسمانی پیش از خود را راست می‌شمارد، به حق بر تو به تدریج فرو فرستاد و تورات و انجیل را یکجا فرو فرستاد؛ سوره آل عمران، آیه ۳.
  5. خداوند است که جز او هیچ خدایی نیست؛ بی‌گمان او شما را به هنگام رستخیز که در برپایی آن تردیدی نیست فراهم می‌آورد و از خداوند راستگوتر کیست؟؛ سوره نساء، آیه ۸۷.
  6. خداوند است که هیچ خدایی جز او نیست؛ نام‌های نیکوتر از آن اوست؛ سوره طه، آیه ۸.
  7. خداوند است که خدایی جز او نیست، پروردگار اورنگ سترگ فرمانفرمایی جهان؛ سوره نمل، آیه ۲۶.
  8. خداوند است که هیچ خدایی جز او نیست و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند؛ سوره تغابن، آیه ۱۳.
  9. این است خداوند پروردگار شما، آفریننده هر چیز که هیچ خدایی جز او نیست پس چگونه (از حق) بازگردانده می‌شوید؟؛ سوره غافر، آیه ۶۲.
  10. و همه نام‌ها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می‌گویید نام‌های اینان را به من بگویید؛ سوره بقره، آیه ۳۱.
  11. و خبر آن کسی را برای آنان بخوان که دانش آیات خویش را بدو ارزانی داشتیم اما او از آنها کناره گرفت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد؛ سوره اعراف، آیه ۱۷۵.
  12. و خداوند را نام‌های نیکوتر است، او را بدان‌ها بخوانید! و آنان را که در نام‌های خداوند کژاندیشی می‌کنند وانهید، به زودی بدانچه می‌کرده‌اند کیفر می‌بینند؛ سوره اعراف، آیه ۱۸۰.
  13. آنکه دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت می‌آورم و چون (سلیمان) آن (اورنگ) را نزد خود پای برجا دید گفت: این از بخشش (های) پروردگار من است تا بیازمایدم که سپاس می‌گزارم یا ناسپاسی می‌کنم و هر که سپاس گزارد تنها به سود خویش گزارده است و هر که ناسپاسی کند بی‌گمان پروردگار من بی‌نیازی ارجمند است؛ سوره نمل، آیه ۴۰.
  14. بگو: چه «الله» را بخوانید و چه «رحمان» را؛ هر چه بخوانید، نام‌های نیکوتر او راست و به نمازت نه بانگ بردار و نه آن را بی‌آوا بخوان و میان آن (دو)، راهی (میانه) بگزین!؛ سوره اسراء، آیه ۱۱۰.
  15. بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی می‌بخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز می‌ستانی و هر کس را بخواهی گرامی می‌داری و هر کس را بخواهی خوار می‌گردانی؛ نیکی در کف توست بی‌گمان تو بر هر کاری توانایی؛ سوره آل عمران، آیه ۲۶.
  16. عابدی، احمد، اسم اعظم، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ص۲۶۱.
  17. تفسير موضوعى، ج‌۶، ص‌۲۲۸ ‌ـ‌۲۳۰.
  18. الكافى، ج‌۱‌، ص‌۲۳۰؛ المصباح، ص‌۳۱۲؛ بحارالانوار، ج‌۱۴، ص‌۱۱۳ ‌ـ‌ ۱۱۵.
  19. عابدی، احمد، اسم اعظم، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ص۲۶۷.
  20. کسی که دانش کتاب نزد اوست؛ سوره رعد، آیه ۴۳.
  21. نورالثقلين، ج‌۲، ص‌۵۲۱ ‌ـ‌۵۲۴.
  22. نورالثقلين، ج‌۲، ص‌ ‌‌۵۲۴.
  23. الكافى، ج‌۱، ص‌۲۳۰؛ بحارالانوار، ج‌۱۴، ص‌۱۱۳ ‌ـ‌ ۱۱۵.
  24. نورالثقلين، ج۲، ص‌۵۲۲.
  25. عابدی، احمد، اسم اعظم، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ص۲۶۷.
  26. تفسير موضوعى، ج‌۶، ص‌۲۳۱ ـ‌۲۳۳.
  27. و همه نام‌ها را به آدم آموخت؛ سوره بقره، آیه ۳۱.
  28. المصباح، ص‌۳۱۲.
  29. عابدی، احمد، اسم اعظم، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ص۲۶۸.
  30. الكافى، ج‌۱، ص‌۲۳۰؛ نورالثقلين، ج‌۴، ص‌۸۸ ‌ـ‌۹۰.
  31. آنکه دانشی از کتاب آسمانی با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت می‌آورم؛ سوره نمل، آیه ۴۰.
  32. مجمع البيان، ج‌۲، ص‌۶۹۶؛ ج‌۷، ص‌۳۴۹.
  33. عابدی، احمد، اسم اعظم، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ص۲۶۸.
  34. گفت: پروردگارا! در حالی که سالمندی در من پیش رفته و همسرم نازا است، چگونه مرا فرزندی می‌تواند بود؟ فرمود: چنین است، خداوند هرچه را بخواهد به انجام می‌رساند؛ سوره آل عمران، آیه ۴۰.
  35. یاد کن که خداوند فرمود: ای عیسی پسر مریم! نعمت مرا بر خود و بر مادرت به یاد آور هنگامی که تو را با روح القدس پشتیبانی کردم که در گهواره و در میانسالی با مردم سخن می‌گفتی و هنگامی که به تو کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم و هنگامی که با اذن من از گل، همگون پرنده می‌ساختی و در آن می‌دمیدی و به اذن من پرنده می‌شد و نابینای مادرزاد و پیس را با اذن من شفا می‌دادی و هنگامی که با اذن من مرده را از گور برمی‌خیزاندی و هنگامی که بنی اسرائیل را از آزار تو باز داشتم آنگاه که برای آنان برهان‌ها ی روشن آوردی و کافران از ایشان گفتند: این کارها جز جادویی آشکار نیست؛ سوره مائده، آیه ۱۱۰.
  36. الكافى، ج۱، ص۲۳۰؛ بحارالانوار، ج‌۴، ص‌۲۱۱؛ ميزان الحكمه، ج‌۲، ص‌۱۳۶۷.
  37. عابدی، احمد، اسم اعظم، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ص۲۶۸.
  38. و خبر آن کسی را برای آنان بخوان که (دانش) آیات خویش را بدو ارزانی داشتیم اما او از آنها کناره گرفت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد؛ سوره اعراف، آیه ۱۷۵.
  39. مجمع البيان، ج‌۴، ص‌۷۶۸؛ بحارالانوار، ج‌۱۳، ص‌۳۷۷.
  40. الكافى، ج‌۱، ص‌۲۳۰؛ المصباح، ص‌۳۱۲.
  41. بحارالانوار، ج‌۹۰، ص‌۲۲۶.
  42. بحارالانوار، ج‌۹۰، ص‌۲۳۲.
  43. بحارالانوار، ج‌۹۰، ص‌۲۲۵.
  44. بحارالانوار، ج‌۹۰، ص‌۲۲۶.
  45. عابدی، احمد، اسم اعظم، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ص۲۶۸.
  46. آنکه دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت؛ سوره نمل، آیه ۴۰.
  47. آن که دانشی از کتاب آسمانی با خویش داشت؛ سوره نمل، آیه ۴۰.
  48. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷، ح۳.
  49. همانا نزد آصف از اسم اعظم تنها یک حرف بود پس زبان به آن گشود و زمین ما بین خود و تخت بلقیس را شکافت تا با سدیر خود تخت را به چنگ کشید سپس زمین به حالت قبل خود برگشت در سریعتر از یک چشم به هم زدن؛ بصائرالدرجات، ج١، ص٢٠٨.
  50. شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۲۵ ـ ۲۶.
  51. الامان، ص۶۸.
  52. خداوند دربارهٔ موسی (ع) گفت: و در الواح [تورات‏] برای او در هر موردی پندی، و برای هر چیزی تفصیلی نگاشتیم، پس فهمیدیم که برای موسی (ع) همه چیز را ننگاشته است، و برای عیسی گفت: تا خدا آنچه را در مورد آن اختلاف دارند، برای آنان توضیح دهد، ودربارهٔ محمد (ص) فرمود: و تو را گواه بر آنان قرار می‏‌دهیم! و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز، و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است؛ تفسیرالعیاشی، ج۲، ص۲۶۶، ح ۵۸؛ بحارالانوار، ج۸۹، ص۱۰۲، ح۷۸.
  53. همانا عیسی (ع) به دو حرف عطا شده بود که با آن دو عمل می‌‌کرد، و به موسی (ع) چهار حرف و به ابراهیم (ع) هشت حرف و به نوح (ع) ۲۵ حرف و همانا خداوند متعال برای محمد (ص) تمام آن حروف را جمع کرد و اسم اعظم ۷۳ حرف است که به محمد (ص) ۷۲ حرفش عطا شده و تنها یک حرف از او پوشانده شده است؛ بصائرالدرجات، ص۲۰۸، ح۲؛ الکافی، ج۱، ص۲۳۰، ح۲.
  54. شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۲۷.
  55. المیزان، علامه طباطبایی، ج ۸، ص۳۵۴.
  56. منصوری، خلیل، سلطه بر کائنات با اسم اعظمی.
  57. نورالثقلین، ذیل ایه، حدیث ۳۶۷ و مراه العقول، ج ۳، ص۳۷.
  58. تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه.
  59. مراه العقول، ج ۳، ص۳۷.
  60. ﴿وَقَرْنَ فِى بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ ٱلْجَـٰهِلِيَّةِ ٱلْأُولَىٰ وَأَقِمْنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعْنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجْسَ أَهْلَ ٱلْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًۭا «و در خانه‌هایتان آرام گیرید و چون خویش‌آرایی دوره جاهلیت نخستین خویش‌آرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  61. ﴿وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ لَسْتَ مُرْسَلًۭا قُلْ كَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدًۢا بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُۥ عِلْمُ ٱلْكِتَـٰبِ «و کافران می‌گویند: تو فرستاده (خداوند) نیستی؛ بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
  62. احزاب آیه ۳۳.
  63. منصوری، خلیل، سلطه بر کائنات با اسم اعظم.